صفحه 1:
نسخه کامل تعزیه
حضرت قاسم عليه السلام
عمر
ساق از arte og oa وفك را
رو زگار در رش آور طبل و ساز و چنگگ را
ساقيا فردا كثم كارى بر أولاد على
صفحه 2:
تمهت كد دی خی را
زیر دست پردلانه فد شام سالکانر
صدر مجلس جادهم: خنجرازن فرهنگک را
شمر
ساقى هلال باده» تو در بيج و تاب كن
دور فلک درنگ ندارد؛ شتاب کن
سای تقاب از رخ خم بگیر
عون در مرت للا ب یایوج
(بی فاصله)
مصلحت امشب چه باشد ابن سعد تامور
داده ای بر باد زین رفتار نام و ننگگ را
گاه مستی گاه هوشی گه مخماری گاه خواب
کرده ای با جنگ و بربط 7 ک را
پیری و مستی جوانی,را زسر بگرفته ای
گرچه از دل می زداید می غبار زنگک را
وه چه فارخ بل بنشستی ایا برسربر
وزین بر کش سمند ابلق رنگ را
ابن سعد
ساقى شراب كهنه تو اندر بياله كن
صفحه 3:
بان یی ره بدشموم حواله كر
ریش سفید و خوردن می خوش PE
عادت تموده ام چکنم می پاله کن
شمر
ساقی حلال باده تو در پیچ و تاب کن
دور فلك درنكك ندارد شتاب كن
جام مرا زخون جوانان یاورید
خون جای می برای من اندر پیاله کن
يارب به حق شه نجف مرتضى على
بانى اين عزا دوصد و بيست ساله كن
بست ee eS ا
زک
عمر
چنان بزن که جهان را خراب کر
شمر در پرده نشستن نشود کار درست
وقت آن شد که یندی کمرت تنگ نه ست
سوه كبري اولاه cand lng
هل Wa jot افك رسعت
شمر (موسیقی وستن کمرشمر)
من زیفض حسین کباب شدم
صفحه 4:
#اويخه كامل تعزيه حضرت قاسم
من هم ای شمر در عذابٌ شدم
شمر
شاه دين را كنم زجان نوميد
عمر
اهل بيتش ز جان نوميد
حيف كه اكبر رفت زدنيا
حیف از آن نوجوان مه سيما
aT ta رريطجام Be
جل رناب مل اديت
ket ay, 2 $21 نان
وى باعث آبروی آدم شاها
از فرط وجود تو جهان شد موجود
أز بود تو بود عالم شاها
صفحه 5:
ازدشسقدالا غرب شودركن فيكو
گردیده خود نهی تو برهم شاها
چون برگ خزان زتن بریزد سرخصم
گر دست زنی به تیغ حم نحم شاها
فرمان دهى ار به قاسم آن بجه غزال
از صولت آو شیر کندارم شاها
امید رم نتغات باشد به دو
لطف تو و نطق مير ماتم شاها
ب رکنده پاد دیده روز
هل من مبارز گای خلف شیر کرد گار
امام
بسم الله الرحمن الرحيم
ای خالق لوح و ق
اى خاق لبح اع شام
وی آل ما هم علیم هم اعلم شاها
من عبد ذلليم توي وب جيل
مست از می باده الستم شاها
جز عشق تو بر سرم نه بود سودای دگر
هستم به تودوست هر چه هستم شاها
صفحه 6:
age كمل تعزيه حشرت كاسم
Peas Se حق ذولجلال
شمر
آفتاب برج هستی ای خدیو بی مثال
عمر
ايكه پیدا از رخ توه تور پاک احمدی
شمر
صدچوعیسی صدچوموسی بر درت کمتر بلال
عمر
كشته شد عباس واكبر عون و فضل وجعفرت
es
انيست ديككر برتو يارى غير افغاه عيال
عمر
نی دهیمت ره به ثرب نی کشیم جنگ دست
شمر
هل من مبارز هل مبارز ای حبیب بی مثال
قاسم هگ
تبره بر چشمم قلکک مانند زلف یار شد
تلخ بر كامم ليم جون سم مسرين مار شد
صفحه 7:
طوظا شا ات فرش کردند چون شکر
a يا تومت ليل در اين كلزار شل
مادر
قاسم ای سروسهی بالا به بل پار آی
عندلیب آسا سخن در عرصه گلزار آی
همرهان بفروختندی جان و رفتد از جهان
گوهر جان آخر ای فرزند در بازار آی
میل جانبازیت گرت باشد» عمویت بیکس است
تقد جانرامثل جدت جعفرطیار آی
قاسم
مادر محزون به مركم ديده را خونبار آر
بوى قاسم بعد ازين از عير تاتار آر
مى روم در جان نثارى ليكك بعد از مره
برمزارم لاله حسرت جو زلف يار آر
بى فاصله
لبوشيدن لاس وزمورفنبه سوی ماما
اسلام ای شاه بر
اسلام اى سيد عالى جناب
جيست باعث غم به دل افسرده ای
دنم
صفحه 8:
انبج سيتعببمي ككل كلاب
امام
السلام ای برادر زاده بی صبر و تاب
قاسم ای ریحانه ی باب بو تراب
زندگی بعد از برادر مشکل است
بی پسر عالم به چشم من خراب
ای که از رفعت تو چرخ مقرنس شده مات
گل رخسار تو آثینه اخبار صفات
عمو جان در يم مهد تو الياس پیمپر صابر
خضر نوشيده زلعل تو شها آب حيات
دارم اميد كه در كوى تو قربان كردم
زندگی کردن من ءبعد تو ای عم مات
ایکه از رفعت تو چرخ مقرنس شده مات
كل رخسار تو آينه اخبار صفات
دريم توالياس يمير صابر
خضر نوشد زلعل نوشها آب حيات
دارم آمید که در کوی تو قربان گردم
زندگی کردن من بعد ت ای عم هیهات
صفحه 9:
fl یل تیه حضرت قاسم
عندلیب جمن اى ميوه بأغ حسنات
جان ان عمو به قربان تو مهر وفات
خسار ترا دید به این ی
هر كه رخسار ترا ديد به اين زيبابى
آفرين كفت خدا را و به جدت صلوات
اما تويتيمى و به سر نیست ترا چون پدری
روبه خيمه كه بود اذن جهادت هيهات
قاسم
عمو عرض دكر فارم به بايث
امام
بيان كن قاسم محزون فدايت
قاسم
نمى بخشى جرا اذن جدالم
امام
توهستی بی پدر ای بی مثالم
م
مگر ه رکس ينيع است فل ندازه
امام
عمو نخل سخن حاصل ندارد
صفحه 10:
uss set تعزيه حضرت اسر
هم منکن همه ادن
امام
شوى صدباره از شمشير عدوان
قاسم
جرا من زنده باشم کشته اکبر
امام
دريغا كشته شد أكبر زخنجر
قاسم
همه رفتند و قاسم مانده نها
امام
برادر زاده خون کردی دلم
قاسم
مرخص كن عمو دردت به جانم
ple
برو در خيمه نزد كود كانم
قاسم (مرسيقي وب طرف غينه ها
دیدی که خوار گشتم بی اعتبار گشتم
خوار وذلیل و مضطردر روزگار گشتم
صفحه 11:
ماع
صوت جوانم أيد ردخم زدايد
مادر چه روی داده کز دل غمت برآید
قاسم
مادر خبر ندارى كز ديده خون ببارى
ار تا بگریم بنمايم آه و زارى
عادر
گودرد دل به مادر فرزند زار مضطر
بايد كنم غمت را آخر علاج مادر
قاسم
as دزدبی دزمان یمزر
یتیمی خواری دوران
ادر
الهي طفل و بی باب باشد
م خوار و در دنا نباشد
قاسم
هر کس پدر ندارده در پیش خلق خوار است
أذنم نداده عموه این رسم روزگار است
صفحه 12:
(oe pea Sk 5 ss wae
مادر وصیت باب در خاطر آر از غم
کز حرز بازویت بست با دیده های پر نم
قاسم
دوصد شکر ای خدای مهربانم
که پابم کرده از غم شادمانم
ارقن به طرف امام
به قربان خطت اى جان بابا
تسلا داد خطت قلب ما را
عمو بنگر به خط و مهر و بابم
مرخص کن عموجان دردت بجانم
امام
مضطرم کردی برادر زاده از نو
یادم آوردی د گر از غصه های پیشتر
ای جگر صد پاره از زهر هلاهل ای حسن
گشته خطت نوربخش جان و بر دل پیشتر
قاسم ای فرزند دلبند خویش من
اى واصيت نامه ميماند كه كردئ خويش
صفحه 13:
ss see تعزيه حضرت قاس
زخم جانم راعمو جان کرده ای بس بیشتر
ماع و يزم عروسى اين نبودم
مرگ عمم حضرت عباس جان و دل نيتر
اليستم خويش انو هستم بناره در كاه تو
بندكى بهتر نمايم هر جه كردم خويشتر
امام
برو خیمه تصدق جات
آلهی شود جان من بقربانت
الرفتن قاسم به خیمه)
gad (أمدن شمريه نزد امام
خسرو سالار خوبان هل مبارز هل مبارز
اين هجوم كام اعدا هل مبارز هل Sake
تابه كي شاها در خيمه عزو جلال
سوى كركانه رنجه فرما هل مبارز هل مبارز
امام
يارب ببين بهكرب و بلا مانده ام غريب
بی یاورو آنیس و بی مدد کارو بی نصیب
صفحه 14:
rm StS rare
آید به کرب و بلابه مدد کاری حسین
مادر
این چه بانگیست که بر جان زده از غم شرری
می رسد ناله سوخته با اثری
گونیا گشته درین دشت یبا دامادی
هر زمان می رسد از مهر بگوشم خبری
thay
ای شه کشور ایجاد سلام ای آقا
كن زالطاف براين بير كنيزت نظرى
اين شتيدم يسرم خوشدل و داماد شدة
نیست بر سر را زمحنت پدری
)ما
مر لكااق :وهل حم زا گر
میکنینال و فریاد چه مرغ سحری
غم مخور نيست يدر كر به سر قاسم نو
نا حسين زنده بود می کند از غم پدری
مادر
زبان حال دارم مطلبی چند
صفحه 15:
aflel کم تعزيه حضرت قاسم
بیان کن ای زن خورشید مانند
مادر
دلم خواهد خضاب بینم به دستش
امام
ES سرمه به هردو چشم مستشن
مادر
بده اذتم قبا آرم برايش
امام
کفن گردد برش شکل قبایش
آه از بی شرمی قوم دغا
برعیال مصطفی و مرتضی
کوعلی اکبر مرا یاری کند.
عون و جعفر کو هواداری کند
قاسم
جند اندر ورطه حرمان كذارم اى فلكك
چند با محنت در این دوران بسازم ای فلک
ناله فرزند زهرا برده آرام از دلم
مى روم تا نقد جان در بآش بسبارم فلك
صفحه 16:
# لشف كامل تعزيه حشرت قاسم
زچه رود درین بابان بر دل از تو فرزند
زفراق تو بسوزم من بينواى مضطر
قاسم
بنگر از علی اکبر من زار بهتر هستم
جه شهيد ديدم او رز زمانه چشم بستم
مادر
تو بيانديده كامم سوی خیمه زمانی
بنماتو تک میدان ننموده کامرانی
بی فاصله
قاسم
بيا مادر حلالم كن حلالم
مادر
حلالت باد شیر ای پر ملالم
قاسم
یا مادر که شد وقت جدایی
صفحه 17:
من عاض جين ياود فلبارد
مادر
زداغ تو سرشكك از ديده بارم
aif at Be
مادر
بکن بر مادر پیرت نظاره
مادر
كواين حرفها من دل ندارم
قاسم
ابه غير از تو كسى دیگر ندارم
مادر
فغان مادر ز درد بی نوایی
مج
خدا حافظ که من رفتم به میدان
مادر
خدا پشت و پناهت نور چشمان
صفحه 18:
cosine یرت ی
كوه هم صحبت و هم راز من
آنکه چون بابا كشيدى ناز من
أى برادرقاسم نيكو لقا
شو دمی از مرحمت دم ساز من
اوفتاد از برده بيرون راز من
Vlg ne an
جنب ميدان ببين آواز من
عبدالله
ایا برادر با جان برابرم قاسم
opti wat آنقدر شتا
قاسم .
زمهر دیده شهلای خود پر آب مکن
برو بخيمه نشين انقدر شتاب
عبدالله
مرا فرست نه میدان بو پزش ریت دانادی
مرا برادر خود در جهان حساب مکن
صفحه 19:
us eet
عوك ۳ ود
ای مامغریان خدا تكو دار
اخدا وجود شما از بلا نگه دارد
امام
جه ميروى بسوى جنكك قاسم ابن حسن
5 با يوضم قرا كفن بي تن
بوش و بوسه زنم آن رخ ماه
iS لاحول ولا توت لا بل
كفن بوشيد قاسم ١
يزو له سقيرت يرورد كار يارت ياد
درين سفر كل مقصود در کنارت باد
اسيم (رقن يسنان
به ابن سعد بكوئيد كي جفا گستر
طلب تموده ترا قاسم نکو منظر
شمر
امیرکشکر امین د رگاه
&
صفحه 20:
طلي ع كردفو رز مكادماه
بعارضش بين علامت شاه
وزد زبويش نسيم جانكاه
aide dies
عمر
همین جوانی که می تماید
به هر نگاهش دلی رباید
به دهر مادر چنین نزاید
غزال چشمش خدنگ جانکاه
تبارك الله تباركك الله
قدش صنوبر رخش منور
زلفش جهان معطر
دوچشم مستش زاشکک غم تر
فلک زدست و دلش کشد آه
تبارک له بار ک ال
عمر
sere:
زتشنگی بین پریده رنگ
صفحه 21:
ابر رخ تین
به بسته با خود جناق aids
تباركك الله تباركك الله
شعو
كيستى اى نوجوان با وفا
بداريد گوش ای حقبقت نبوش
كه از مستى آرم شما رابه هوش
هرآ نكس شتاسل شناسد مرا
هرآم ناشناسد شناسد مرا
منم قاسم آن نوجوان دلير
که ترسد زشمشیر من فره شیر
به آل محمد صفیر و کییر
ای جوانی که ازصلابت تو
در نیستان دریده زهره شیر
مى نماید که تازه دامادی
حیفم آید شوی ذلیل و حقیر
صفحه 22:
میت بودار بان چسون علی
جانب ما بیا و آب بکیر
قاسم
ای ستم كار بى حياى شرير
ازتو بيزار ذوالجلال كبير
بيعت ما بود به دهر محال
بستان زدست من الحال
onl Ree Si
اكر ناتوانى يكلو يا حسين
ابن سعد
اه اه رن ات تساه
قلی لشکر ما را شکافت
ای داد و slay الله اكبراز شجاعت هاشمیان
ایا گروه بگیرید نقد جانش را
به مرگ او بنشانید یاورانش را
بی فاصله
فرزند حسن عجب دلیر است
الحق:به زمانه نره شیر ات
صفحه 23:
بوگ لین یادن مفانشوس
پروا نی از سنان و تير ست
دلیر سياه ما کجاست پیدا نیست
هرزرف که بنگرم هویدا يست
(ورود ارزق شامی و پسران)
ای ارزق شامی ای دلاور
لكام نبرد و دادگیر است
رودر بر قاسم آم تكوجهر
رأسش ببر و بنزد من آر
سهلش مشمار که بچه شیر است
ارزق ۳
به دوران پر دلیم آشکار است
من آن ارزق» که نام برقرار است
ز سهمم شیر نر باشد حراسان
زقهرم زال و رستم خواب گذارست
جمله از من دلیران در فرار است
طب کرده مرا امير لشكر عمرين سعد
فرزندان برويم با هم ببينيم جكار است
بى فاصله
صفحه 24:
۱
از چه دل بی قرار است
هنوز ارزق تمرده ای دلاور
بيان فرما نو را با من جكار است
ve gst ق شامى اى دلاور
peta
| من
ما چه آورده است
رو در بر قاسم نوجوان سیزده ساله
هرچه زود تو روی دیر است
ارزق
من سعد چه حرف بود گفین
این حرف بدتر زن وک تیراست
امیر اين طاقت سیلی اش نیست
هر چه که گوبی بچه شیر است
در شام و عراق و کوفه و مصر
صفحه 25:
saat oath
hd cod ,تست
کی تیوه جنگ نود کت
تا حشر سرم ز شرم زیر است
این طاقت کت طپانچه اش نیست
هرچند کو گوبی بچه شیر است
ابن سعد 1
مخوان طفل اين قوم نام آورند
هثر بيشه جون حير صفدرند
علی جد این نوجوان رشید
بگهواره اژدر زهم بردرید
پاورت نیست آزرق
نرو سوی ززم وجدالش بیه
ارزق
مراعار است از این جنگ ای ستمگر
ولی دارم جواننی دلاور
مرا چهار فرزند نام آور است
که هر یک مقابل به یک لشکر است
فرزند اول پیش بیا و خود را
براى امير معرفى كن
صفحه 26:
حصرت قم
دربن ارزق شامی
فرزنددومم پیش ییا و خود را
برای امیر معرفی کن
فرزندسومم پیش پیا و خود را
سکندر
ایهالامیر
بدان ای امیرسپه دار لشکیمن سکندرم
دو صد شير به ميدان مى كشم
ارزق
فرزند چهارمم پیش بیا و خود را
— ۲
منم غضنفر بن ارزق شامی
ارزق
ماشاناله فرزندان برومند من
صفحه 27:
جک دافستم شجنگشس کنون
ae نون غرقه حون
ابيا در برم ای در يل پهلوان برو سر قاسم
را برايم site
بزودى بيار سراين جوان
بسر اول
ابه جشم آى يدر جان من بر هثر
بزودى بيارم سر اين بسر
يه
الا قاسم أى نوجوان دلير
که هستی به میدان چوبدر منیر
پیات نبرد درا
کبک
از كفم تيغ [تشفشان
اه ی بر با بر
که
صفحه 28:
بها فلك فيل تعزيه حشرت قاسم
ابيا ارزق إى كافر بد سير
سرنحس فرزند خود كن نظر
ارزق
دریفا که اسکندرم کشته شد
دریفا که در خونل آفشته شد
بی قاصله
پیا مظفر به ميدان خود نماکن
سر قاسم تو از تن جدا کن
سر دوم
به چشم ای پدر جان من خیره سر
به زودی بیارم سر این پسر
ی فاصله
ای جوان بهر قتل
تومپندار من از آنهایم
من نه میترسم ونه بگریزم
من همانم که خون تو ریزم
قاسم
مخور غم ای یل ملعون ابتر
صفحه 29:
توا یفوتم نوج سا
زه علوت سر
من اد
پا ارزق ایکافر بد شهار
سر طفلت آوردم از کارزار
ارزق
دریغا که سنجر زغم کشته شد
دریفا که در خونش آغشته شد
بی فاصله
با فرزند سوم در برمن
سر قاسم بیاوو در برمن
فرزند سوم
بدیده منت ای پدر جان
زودی سر این جوان
اسم بهر من تنکک است
اما می روم جان به من تک است
صفحه 30:
toate gaat
الا قاسم ای نو جوان دلير
که هستی به ميدان مثل شیر
ابيا تا نبرد دليران كنيم
درين رزمكه جنكك شيران كنيم
قاسم
بیا پنجه بازی نمائیم ما
به بینیم چه در پنجه داریم ما
بی فاصله
بيا ارزق اى كافر كفر كيش
ستان از من رأس فرزند خویش
ارزق
دريغا که اين حيف نان كشته شد
دريغا كه درخونش آغشته شد
پی قاصله
فرزند چهارمی تو با یکدمی برم
خواهم روی به جنگ کنی شاد خاطرم
زند چهار:
من پشکلی stn ای a
صفحه 31:
جرج وقلسم بانج(
بی فاصله
ای نوجوان خیره سر
کشتی زبانم سه ب
من هنم ژجنگ بگریم
عام تيم تو ريزم
we م كمربندت اى يهلوان
رنم بر زمینت شوی نا توان
پی قاصله
پیا ارزق ای کافر بدسیر
سر چهارمین پور خود كن نظر
ارزق
آوخ که رو گر به من سخت چاره شد
زخم دلم قزونتر از صد ستاره شد
خود مي روم به جنگ همین وجوان
رم سرش زراه جفا از راه قهر
ارزق
ای بخت وا گون شده روزت شده میاه
صفحه 32:
اي تضترسنگون شور عمرت شده تباه
کشتی چهار سرو سمن سای نوبرم
اين لحظه رس ترا زخنجر همی برم
زمرگ چهار سر اشکد بر و نوسه گری
مين مباش که خود هم مصمم سفری
ارزق
لا ای قاسم محزون مضطر
یگ انکد زدست من تو خنجر
eS pugs SOT ود زا
برقع زدستم با مین دا
قد ارزق رامن از تيغ
شورف کردم عبوی پوت
هار ( باکت تسم يسوى مامز
آفرین مادر ماش الله مادر
قاسم
مادر بیین شکسته سرو و دست من به راه خدا
صفحه 33:
se رای دا رکشته خدا رضا
مادر
مادربيين حسین سر از پی کسی سر تکیه داده
بر قير
رو به جنگ بزن خویش به دم شمشیر
مادر
پرو مادر خدا پشت و پنامت
دعای سینه ریشان حفظ راهت
یی جانب خبمه خدا را
قدای شیعیان کردیم شمارا
ieee) peel
اگر خسته جانی بگو یا حسین
أكر ناتوانى بكو ياحسين
بى فاصله
امام
من قداى زور بازويت عمو
قاسم
عمو جان مطلیی دارم به پایت
امام
صفحه 34:
چه رای وطلرب کر نوورچٍوچشمان
قا
بود قانون میان پادشاهان
امام
زدى برشيشه عمر عموستكك
قاسم
جه سردارى نمايد فتح در
امام
بلى أى يلبل بستان حيدر
قاسم
به آن سردار بدهند خلعت زر
امام
من از عشق تو قاسم زار مستم
تو باشى شاه و من سردار هستم
امام
فدای زور بازویت عموجان
قاسم
بود اين سر سر ارزق به دوران
صفحه 35:
peel كامل تعزيه حضيرت قاسم
oy عط كن ب Cals
اما
pie خلمت اى هر يكانة
۱ 6
Any Beil
» anal امام
ندارم آب چشمانم پر آب است
قا
عمو cath Sess ندارم
5 fe
زگفتارت شد از کف اختیارم
6
She که من رفتم bas
امامخدا بشت و يناهت نور جشمان
وه بگیرید نقد جاتش را
به مرگ آو بنشانید یاورانش را
قاسم
صفحه 36:
5
یت باق فته .لز جوم من زار
طاقت ندارم حی غفار
ملم تا که رم سر تو
دارد آی چه دلی مادر تو
عمر
شمر كن رحم بر اين تازه جوان
رحم نبود بدلك أز أحسان
شمر
ارحم نبود به دل من مي دان
میم وس برامن تون
shares
يغ جدا كن
چا ]ای جوا مرن
قاسم
كنيد اين لحظه آخر ثوابى
عمر
صفحه 37:
dee آوزى لكو ورتب و تاب
اسم 5
دهيدم از وفا يكك قطره آبى
AEG طفل نكو جهر
قاسم
يكى جسمم برد در خيمه از مهر
باریت ای جوان در شورشینم
قاسم
دلو خواهد بينم من حسینم
pS
نگردد ماتمت هر گز زیادم
قا
براد"جان برس AT به دادم
امام
كجابى قاسم محزون کجایی
قاسم
جرا عمو به سروقتم نيابى
صفحه 38:
أنه كيل تعزيه حضرت قاسم
کجایی قاسم ای سرو روانم
قاسم
عمو در زير سم مركباتم
امام
کجایی قاسم ای نور دو چشمان
قاسم
ببين عمو شدم در خاكك غلطان
a
بكو شهاده كه سر از تت جدا سازم
میان سرو تنت طرح دوری اندازم
اتب:عبدالمحمد تعناکار