ورد

SonnatGeraie

66 صفحه
11 بازدید
04 فروردین 1404

صفحه 1:
سنت گرایان بهدلبال چه میگره اتويسئده: عطاء الله عا wl SUIS ME 30 pao dp ‏سنت گرایی رویکردی ست که برخی از اندیشمندان از جمله‎ ‏مدرن بركزيده اند و به يازكشت يه ححقايقى كه قبل از دنياى مدرث بين انسان ها و جامعه بشرى جارى‎ ‏بن أنديشه أيشان بأ وقوف به ين مطلب كه معناى صنت در‎ ‏سطور نگاشته شده است:‎ ‏اتى افراد (شخصيت انسان ها و احساسات و عوالف شا)‎ ‏فراموش شده است. در بینش ستی (ستت از دید سنت گرایان) شختصیت و علایق راد که بر اساس‎ روحيه و قدرت هاى نفسانى اقراد نعيين مى شود. نوع فعاليت آن هارا مشخص مى کند. ام در یش غیرستتي و مدرن چون ار صرق عدد به شمار مى أبند و أماركونه با أن ها برخوره مى شود مى ‎١‏ شوئد؛ بس به كيفياث اشخاص توجه تمى شود بلكه كميث اسث كه. ن نظر و عقیده منجربه فملت متحصرامشبنی و خالی از هرگونهحققتانسانی می شود منظرر از حقیفت انسالی همان وجه تمیز مین حبران والسان است: ما عدم توجهبه این وه زی است که در دبای مدرن شاهد آنیم. کارگرهابدون اینکهحق اعمل نظرداشتهباشند صرق ايد ماشین صنعت را ره یندزند تا در جهت ركاه بشر و بالطبع جامعه بشری موثر شوند. در ایجارفاه أسث كه موضوعيت مى يأبد نه انسانيث انسان. دراين ميان مهم نيسث كاركر پیج هارا سفت كرده باشد يا كاركرل مهم ننيجه است كه بايد حاصل شود. در همین جامعه که انسان ما یرای رقاه و امنيت بيشتر كار مى کش برا استراحت وارد. خائه هاب مى شوند كه مثل كندوى زنبور يك شكل و يكنواحت ساخته ده است؛ بکنواختیآزار دهنده و تكرارى. ديوارهاى خالى از نقش و كار و زواياى خشى ساختمان ها كه به عينه ذر ثمام تحائة های مجاور تکرار شده است. سبطرهکمیت را در دای متجده و مدرن آشکار می کت میطرهای که کبفیت ستی رآ زير بامى تهد؛ براى مثا امروزه در برج ها و شهرک ها مجموعه لى از خانه هاى بك شکل ساخته می شود و هزاان خانوار را در خود جاى مى دهد" در عين حال أكر به كذشته فرهتكى و تاريخى خود نظربيتدازيم مى ‎pte‏ ه نها در جامعهای کیقی زندكى مى كرديم بلكه عقايد و احساسات مذهبى و ميهنى ما نيز در أن ها رعايت مى شد دیوارهای مسجد شیخ طلف له در اصفهان كه پر است از نقوش اسليمى و ‎ALS‏ چشم هر بنده ای را نوازش مي دهد و در کین حال حاملمفاهیم سلامی است که در این جا مجال بحث در موز نداد خاههای مسکوی ما در گذشته با بيرونى و اندرونى و هشتى و شاء اهم رعايت فرهتكي مردم جامعه رامي كرد هم مذهب أن ها مثلارقني مهمانى وارد خائه مى شد زن مسلماث.در امنيث كامل بود و مجبور بود از مثابل ارد شود بلكد به طريعى زيركانه تسلط أو بر تمام اه لا شده بود. تمام اناق هابه هم راه داشتند وه ان ترتیب زن مسلمان با حفظ شنونات فرهتكى و مذهيى خويش به تدبير امور منزل نبز مى برداخت. يا در جابى كه مهمان ها زن و مردبودند زوس لبود در مقابل هم يا بهلو به بهلو بنشينتد بلكه مهمانخاته حالث ايوان مانتد داشت و به صورت ؟ طبقد؛ زن ها در بالاو مردها در طبقه بايين. اين كار جند حصوصيت داشت يكي انکه زن خاه تسلطکامل بر مهمان ها داشت: جه مرد بجه زن. و دوم أبتكه صد ازلحاظ فيزيكى تخصوصيتى دارد كه بالامى أيه لما ابه سختو هابين مى رود. اين امر باعث مى شد كه در حالت هاى طبيعى صدا در طبقه بايين شئيده نشود. ‎ab peak eal gop ede a OLAS‏ 6 چم فد قله ا انه باباز شدن در فضاى شخصى خاته رانيتة. مولقه هاى ديكرى نيز در خائه هاى قديمى و به اصطلاح سنت رعايت مى شده كه به علل مختلف فراموش كشيه لست اما امروزه تمام احوأاات مدرنيته واگ هر جامعه و فرهنگی شدهاست و نه نها در ايراث بله در خيلى از ممالى ديكر جنبه هاى فرهنكى جاى حود را به كميث (زباد شدن) و كوج سنت كرايان معروف و به عبارتى مومسان اين انديشه در دثياى مدرنيته به ديا آمدئد امابا هوش سرشار و قهم عميق شان در طول حبات بربركنى كه داشتند سقوط و تباهى بشريت را در آيتده دليئي مدرث بيش بينى كردئد؛ أن ها در بى حقيقت و رهابى بشر بودئد. حال و أينده در دست ملدرئيسم بود

صفحه 2:
gh pay atic ‏رام فك مر تروط‎ lary ‏گنر آزس ید اش‎ ash BSA ‏دا سمل م یکره پس بریبازیافت سققت باه ای جر شمی در گذشته‎ ‏که اصول ادن ار خووههایگونگن تن‎ tay pale ‏هر یرادماد لب‎ ‏تمد ها روک کاب وهای من تور ارم ليسي دعر ليان پیات مر‎ ‏یک جهالی سنتی محسوب می شوند.‎ ‏سکم اح يا هما ماران عا و قاض عار ال یت و مسترت عن انعا‎ ‏يا همان جاو: ترفتى مى كردة كه بشر‎ ‏ره ملگ اصل لي ر نج لا یتست برساه‎ eSB oh panne si song PAB ae Sabie Tale ay Os yap ‏نو كتوث مسلمان شد ربه قزل كنون #مشله‎ eT ARE Sra ed 12 ‏عد م جبرديه امه ای مان آشتامن مرجيار ةل باع قزر نمی گرد‎ Sule ae 0 ‏مسا هامریت كا ا او‎ ‏نسي سني كك متاخ دی و‎ ale Teg neg ‏في كن صلم ارفس جنیل جاتهد‎ ‏هر معا خامتر ین وحرای اد و هرجه ان شنت خن نویه سقیقت له یگ ادن صلح و‎ ‏رجه داشت عد مهم صل و ايت بست بلك مق‎ ad aie Ea ‏رخ می دهدن درجم ای‎ Tene ‏فقط در بجني‎ gl ‏بسترهای بای کل شدن و تال‎ ‏سنت در نود اسان هی پیش از رمث کیت بجد ماهياى بو كد بيش ماهر شود رفت وأزان‎ ‏سول کرد که آب جيست؟ مادرب ليتدى به آن ها جواب دا د شیلی و شحالمي شوم که شمارا‎ ‏راسايیکنم اماب رط ین رود و بای من چیزی را ورد که آب تشد وا اي اب درآ‎ ‏موجودباشدءسشت دررندگی اسان پش از ملرن ین گنه وه ست دی درجای ای زندگی او‎ ‏واه سشت ایرد لته همین مه استه جون دم‎ SO Soong ‏م كلك اميك‎ ‏جاه چشم تی شووددوعمیشه بزنه سه بن روي داكت اسان كلق كتف رب ریز‎ ‏تلاش كد برلين أساس ات كه لظو ستت رین یتمه گذشتهمعلوف مي شود اما بای نها‎ ‏گذشه موضوعیت ارة؛ ولى بجون حال و أينكه در اختبار مدرئيسم است زمال ديخرى برأ جسشجوى‎ ١ ‏حقیقت یاقی نمی مان‎ ‏بعضی زان سنت گرای تنل هستند كه آن هه گذشته نوی غم ناویک داند و دی‎ EEE BA ‏خوامبه گنه رجوع کنو ار قدرت شان برس آن را‎ ‏عواهند سیک ان هایقدیمی و کوچه ها با‎ CSE exes ed ‏راح كدو تمام مظاه تكنولوزى مثل موبايل. انترنت و تلويزيون و‎ ‏كرابا طبه دبال ف‎ sin ate VES as ‏كه بشريث راز صيطره كميث جات دهد و دين و أرتباط انان يا غلم معناوا از يستوها ب"‎ nS oe eee

صفحه 3:
سید حسن نصر زاد ‎٩‏ فرودین ۱۳۱۲ (۱۹۳۲ ملای) در تهان. فلسوف و له امد اراس ‎ogg cal‏ در دانشگاه جرج واشکن آستاد علوم اسلا است. زندگی 5 ‎ray arp ings gar ound ae‏ سدور ديريين الد سياف يي تور خن منهج فمل له رن مت شمه باق هرا سوقان هد سب سر تسيلا یی زا درمدزده‌ای ری ماد خی بر بان مویری کذرایت همان کوک شروع به أموحتن زان فرايسه كرد و علوم اسلامي را ند پدر خودمی‌آموست. ‏ماروا مقا به امرها فرستنم شوه و دز مدرد شبدروزی رده مومس فی ام کر شان ۱۵۱ رنه مار ریت هو هط در هلر شا ‎Gites‏ فيد انكليسيم علوم, تاريع أمريكا. فرهدق غربي و تعاليم مسيحى را أموخت. ‏سيك الله اسداس سيار كارك اود رگید دزهمان ‎aly‏ برس حا لطر ارد ا عي 31 722 لم3 رشته ‎nike dened anal Shey Sep‏ ‎shai ASW cul ‏بزرگ مويف وان زار گرفت و لاه‎ Opa do cia MIE pga ‎aaa BU gids‏ شود تحسيلات لكل جود رسيس در دفشگاه هرادا کرد وب از دریافت کارشناسی ارشد در رشته ژیوفبزیک دو سال بعد در سال ۱۹۵۸ در رشته تاریج علم با گرایش علوم اسلاس با ترجه ری قرغ ‎SEG‏ ‏ناهام ها ‎ate‏ نیش ‎et ola alana‏ ‎ees‏ ‎Sate de Sa Say‏ شیف واگ و تهزان اشر الف ار ‏جايكاه و فعالنتهاى علمى با علامه طباطیبی.علامهرفیعی فزویتی و مرتضی مطهری مباحات زیادیداشتهاست. ‏از همکاران اصلی هاتری کر در تهيه كثاب «تاريخ فلسفة اسلامی» بوده‌است. ‏وی به علت عمق مطالعات علم شناسی, فلسفی. اسلامی و دین‌شناسی تطیفی. ون با جریا فكرى «حكمت <الدمى و شخصيت برجسته أن فريتهوف شوان ثاليف كتب فراوان دزياره أسلام در 'دنياى كنونى به زيان اتكليسى تبديل به جهانی‌ترین اندیشمند مسلمان دنبای مفاصر شدواست. آثار لين انديشمتد به زبان‌های مختلفی از جمله اگلیسی. عربی. فرانسه. ترکی, ‎sua walle liga‏ ‎none all vl) allt‏ كرواتى. اردو, تكالن: برتقالي. و اسبائيايى ترجمه شدهاست: ‎ ‎ ‏آثار ‏جوان مسلمان و دبای متجدد ۲ معرفت و آمر قدسی"

صفحه 4:
+ اسلام و تنكتاهاى اتسانن متجدد +- تاريخ فلسفه اسلامى نا همکاری هانری کرین قدسه حكيم مسلمان (ابن سبناء ابن عرين و سهروردى).تشر علمى و فرهتكى #-آموزه هاى صوفيان از دبروز تا امروز )فلت ‎RD gu) pel‏ سپتأمیزتوشته شد):تجمه ی انش له رحمتی.موسسه ی گفتگوی تمد ‎A‏ کتنشناسی ‎seis‏ ‎toate‏ ووافتیات اسلامی اهن اسلامي و معتویت. ‎A‏ جلل ادن رومی, شاعر و حکیم والمقام ‎lal‏ ‏۲ مقده‌ای بر أصول جهان شناسي أسلامي 15 نار ‎ale‏ مقدس ترجمه ی حسن مبانداری,موسسه فرهنگی طه 1379 ۳ مجمد »مود خد ۵ مکه مکرمه و ‎aig tan‏ ۶ دين و نظام طیعت ترجمه ي مصطفی شهر ین تشر نی,1385 ۷- هر مقدس در فرهنگ ‎Si‏ سنت» حکمت خلده و دین جاویدان متن ای ‎i yen‏ محمود ينات مطلق در ‎oy Stl‏ هس و ‎aS silo “AALS ct‏ ریخ 308/1383 در موس پزوهشی حکمت و فلستد بان رگا شد © سختران: محمود - بینای مطلق بت - باشگاه اندیشه i i ‏تست‎ ‎۳ ae ae aed 0 ee ae ante do ny 8 shad 98 al gape ds gable ‏تمی‌نرد بش ی متهومي لیس سیه تال با زد‎ 0 ee ‏و و‎ ere er

صفحه 5:
ی ایا نا کرد سر یی و را رم ال او 0 سا سس ی دارع ارم ب ب لاس اام سيا لح ات ا ‎eas ee‏ مدي دل رد م یی له هید ایا دمت امس ما اند مان ‎Mi ans dial ate‏ ‎cat‏ تخل امیس ماس یهایس اسب و لول 0111111111 جد اس رات که ری ره ماد مات ری مره زد ها رهام ی ‎SCTE‏ ‏مالک رای کی سبط بای بش بقل ول ره سای سل به وت سس تن وی ار که کشت شون ‎sine dpa ad ste We SLE‏ درستی ‎eee See‏ مق سر ره رل ‎mca,‏ ان موی نت ‎in‏ واه ‎oi nti‏ ین ید یه مي ‎aa Ss Sora‏ سور و بل کم مه و لا ی تن ریز ی ی نی بش سم رام مه سید و میم سل مقس سم سوه ‎SUE conch‏ مگ عمه از هرن بسي د شد مت اس او بر تفت چدااو بسی تون ‎ay nts Sy oft ad‏ ناه حریرت مت دوز ‎see‏ ‏قت اكلا را عر طعت عطق ميوت عات سوست انه أن رش حركر معام بخ ‎os sens‏ ا تر ا د کت ل ا ل ا رو ل بو تا سح لك نك رك سجرن د دا للم ره هسب ار لیا لت کدنف مد ی مسا لز ‎wR ot ta tog ig obs wg LS yaad he gba‏ سولاك دن مام كه الم ل ‎US ole ihe as‏ 1 اس اسف ول دقن تم شش ها هه ‎ast cian‏ خی مت ری زرا یه کرد مود مور سب ‎pate cet RS Ue‏ تشه شش ند هار فا يت مدید متفه ار کی تا ‎eae‏ ا ل اه موم قاس ری هن کر کدی تا تاش نید ‎Ane dnl reli‏ ‎no meg ae‏ که هع ‎ote‏ بسن ‎Spe‏ اف خرس رای موه ‎tae‏ کل دا ی تنل وی رل مق رد ور درف یتآ وه ‎J ELE al‏ تالم ا تفه شید قث شخ ری ‎oi Ser at halite tas Sea a‏ ‎td‏ وان تسه ی ‎need or near‏ ی ان هل رای مد ۱ ‎naj Sen sce‏ همان ای ‎al Sin‏ اس ودسترصي به آنهابه نحوى شهودى و خطلاياي ‎cae Se bond sea‏ رش ‎Jae ly wlan in gps anager a LS gy‏ لس ولا زر ‎eS SE LS Sa‏ در او ‎ster eal oak or doi wa eae eto‏ راد مرن 4 ‎gle oy‏ ب ل لك مانت ریق ‎dep oka inant a‏ هه که ای الم ا هریج تا ات سل تست موز ‎sa aac‏ ار ری زود ول کرد موه ور مه ول رل ات تشر یی رای( و منم ۵۵ اس مان گرا اس ات و كلت ‎cig Parc atid yep ce es Saal atl otf‏ یبد ‎Ste cay‏ ركه شود وبا ‎we genase‏ کرت شون ی و در سرت رتسم سای کلب اسآ ال دهد کلب زاس رشان دس ‎eile nein Sie‏ اد ‎ned GG uct cee ae pee seas at‏ 1 ات که ‎Goo Sede ge Sse en et‏ وه مرج زار عافد و ود ‎ates ot‏ 509 1:5 1ك نان عد تين طون تسا ‎ply can‏ آنا به عو ‎ot San ch‏ )اسب وی شاه سالب أن سي تخاس أت 0006900 100009 د مقا ل ا ا ‎ane Ca te‏ ا ل ل ‎alse Ae‏ موی نومه مت کی ل لم تست بر دق ل ‎ai‏ و ‎op‏ دراه سیب دی ای مطر داتفه ‎late‏ وان ای مش قيس (20-10902605) أستفاته ميكيد كه مى كويد هذا سان شد ما اسان حدا شود این گفنه را گوهگون منوا مج مل دان ده سوا م أ ده اما همست ماش هط کر ‎al ate ob‏ ما تسین ‎ut‏ و ترقز نار كراد كه مكمل أن تک ‎sie‏ ‎ee gy a ake‏ ی ال تم ری ود ای همه هه مر ند ا و 0

صفحه 6:
‎glo oi sa‏ سس وا ‎apg‏ لا ‎al‏ سار سگوم ورنووکسی درو جون از رو وی سوری هر نبا دس مر قرق ميفند از دید هدب 1 ‎pon occa ae‏ رک ‎ath uit sei gph ne‏ که ریاس را ‎ee nes‏ ای ی ا ‎sites eM‏ ميد انا صنت كت 160 سقو 057 ‏سم دی بان دی کم اد دون شث دنهد ۵ - 0/9 مقلم آنا وملا و سر 1 أ أن مسد ل لد :كد نت مسوك وين رداص دا مر اا نا مت تا أن ده الا ل را ‎sadly‏ ‏کر متسه 0 ‎el‏ مسد ا ‎jg yr ce a‏ ید لد سر گت ودرا ما زد ار بر نش شام لش ال اش 15 نع للع خر کل ری وس ‎cates coin oa, Gales lg‏ او ‏وا در ماما دما که میم خسن نهک مخ بر نوی به قیته یساس ار اه ی أ نومه مت و ان بش رل سل روش من لت مر دار ره ملعت - فعا كود م كدق بول قيس عدم مبدهدة. 6 صتحدى 130 ‏کدی ملس مش لكت كد ار اندو متتس اند هه من دس ی سید موه در عار ساد لسلا ‎al‏ لوس كرام مجرت دس ست امت ‎Se‏ ‏اها ری شآ رما قر تارك كم نت ملا كر اي د حي شرت ع 7 شوه ‎inks Cota) teat‏ ‎ate ln oie J ah pt ‏رسای همان موم سا - دنکن اس .بر حمت‎ ‏درا وه‎ aa ee a ta ay ‏طقس‎ aa a ‎Di fie pl watt cased atta ag Saas Gl ligt hg pane SAD ai ‏اما نت ریش‎ Ste ae ese areca ‎20 ‏تن‎ lente, ‏تا ‎tg‏ نفى وانت آن و الا نس نس ‎a‏ ‏خی ادن لم نان © 3 نعضي أو اسم اس وطيو اعد عيصعسيت اوس دون ‎ee Coa‏ میلست ا ا ا المي ‎gl aol‏ لدت وت اولزن تراد رکه تب ای سمه مت م رد مکی و ‎SLID fae eats pane pal te‏ ‎cee aa ola tea nals‏ ‎sg ‏اهاز‎ a dem slaty jy cal pe won Sap tgs fa Bae Ne ae As cunt pan ‏ها از ان و ار سوق‎ ue ote al SSSI ١ ‏داس ار مروت‎ i ote ES lS at wa yy ar ‏علق تسيل‎ ‏روت‎ a ce ee ‏ساو علي‎ “Say nado ‏ل اق سس‎ a ats aes ail can oN ru SS ‏ا ا واه وا ما کباش تن انیت تا‎ oa ey ‏قد عر ام اشن ل‎ SISTA TS Te ‏لج شن‎ ‏اسان رابا متهوس متتاطر از دود در ما هم‎ pete ss ‏كمان كوه كه شونون تعليم مي تخد هر تطركا‎ ‏سعط عل ترط لود وا را ناشت ار علوت ار رن‎ Sal BN ces Pe NS So ‏مدع‎ us al us bi ‏نادمه عن م‎ ‏ل ا‎ aes Net ide SST SiN AG ce ie optteae a eon ai etl iid Soe teh pl cy 0 te Se oe ae eee ee ae eas woe )342 ‏تسیر و حل مي‌گردند».(5]صفحمی‎ ngs eg clad cal we ‏یمیت مور میس‎ ‎

صفحه 7:
‎phe‏ گفت و گو شونده: غلامرضا - اعواند ‏همنع: روزنامه - شرق ‏هرمن رد ین جر بت ود وه مهم موه که درل بط سب سید ایآ راهم ا ‎OETA FO Re ER‏ ‏حدق لد ويا حيو قم عي ‎na to pe ual as‏ و مان بك بروفسور تانشك سورن. در ‎fase‏ فیس د ‎reat‏ للم ا ان ان یرد ری ا ا ا ل روت یله و ال ل ‎Rate‏ نم تیه ‎tl gt ae cts me oe eased‏ وله دا بان وم اس ‎eal ol aay ees rede aay‏ نی کت ری بر مر رک یی نا هک نس بان تدای این از ‎erat aca‏ ان لد تس رد وک اس روا شم ودب مرب بل خآ گرد مس دق شخ با چراةهمی کشت گردشهر ‏ونه موا و السام رست ‏كفت أنكه ياقت فى تشون آم لرزوست. 2 ‏کی باه ی زر ارگ دس بت سو يعوب بال هزه ودعي مهب مت ‎a ee‏ هس هک رت سم ره ‎clase Y ealae eat‏ ۳ ال لها ‎ABYSS SSS aS ee as chat‏ ‎las tates ale a ool gk‏ ونیا ‏تا در من لس ون ده من هیا ور مدرنه کی ‎hn nl‏ ی از مان له لوك ‎ee Se a‏ مت رار لاطو لوق ‎Suit‏ ‏لت اس رخ اس ارات تر لارام الم وود با مت رای صقر تا تفن یط رنه وا عفن لبون و مرج لد و لس راز | تاش ورد تج تاد نت او شا درل وب وی بر بط قفش رن زر ‎ot ed‏ ی رفس بش و دی تست که اش هرجش شش واه اوه را تست وم ین متا ام مرن هن اه سای در دنت بآ سا ری ملق و ‎de‏ بل و و بت ای ی ‏عم ی معندد که کین در صخمت هاش خیلی ال استدلبه ای دفیق فلسیی نبود. لکشت گزارشگر نود است و توینگ حجتویت قساها فلس عرقاات. نارين لمن نيان جندات به حرق مايل اعنطاد كرد ملق من لون اس توس ها وگرارش ها ا شود وا آن لذت برد تطر شم شر أن بره جنست؟ كر قر کات اه سيد هيع ‎Sa‏ ايده ‎ol stan il cas‏ كه به كمال تزديكترند. كسانى كه حقيقت را بيان كرده اند ويا. امسج ار ب 0 كسيف بن نشص عداً است. اسلا خود ملق بودن وین قس نت بای در ‎ot ed‏ ان اكه نيردقت كر ‎

صفحه 8:
وديد جه نقاط قو نيز نارد ما قينا بايسي ‎lll oy‏ توجه ده اشیم. له قابصی هم هست. لما ايد طوری بان هنشت بر روی هایس ندرم ور کال لو چم بو نم چون هرا و مات و ید اس و بر واه كثالات ‎ge gh ge ccd a gl‏ ولى عده دی آن کملات را مرن ‎oF nina a nee‏ ملصدرا را نك منم دسته دوم ی دند. ند صول کم و ناه اصان ملاصدرا را توسط كرين. احباك بك متكلم م ‎Gs eal lea yl an sal Yl in py Ue aha aloe gly al‏ يلسع نات ل ‎a cn at ely calc Sat‏ زان فاسی ‎at‏ ده است که هرن آشاه بر و مس ‎eb wats cl Ds rw pt me‏ ان و چی وچس وان جفت چبری که خود عرش مي كه بر سبك همان عأورشاسان كشت انث كع مثا ابن رشده را «خائم الكماق, سلام» مب دانستية. جا اي يسنم كاين كه مخالف أو ميد وزياد هم مسد ميا كزين رأ فرك كرده اندي ۲۵ نيد مستترفان به فلسقه اسلامى تك می کند و ان دید هشب هم نكا مي كد .يه مران بيزيا ديد ‎a aaa at ote‏ و بات له در حوزه كر ثابران ‎ad agg OMe a aa‏ در ال ‎gS‏ تم و دید مدشن من بر ان ‎cag aol‏ طرفدار كزين هستم و نه طرقدارأنهاء من اعتفاد دارم كه كرين اصلا براق قضبه را مطرع كر ست و وار ‎ap pny coke yn gan uc al ntl GN loo apd a Gp‏ اهاز سل سکروی بستد بک از مسال نوی هسند کر هآ ارام ود ولو نوی فده است ‎Te‏ ‏روشن شود وا خر مر خود یز در کاب هانش. ‎Ce TOLD led ean‏ در زدگی عادی خود ار سح ۳ شب خی از چیه مر ود من من کم ما نين به هر ال وعى ‎aw a wt ty al fume) ae‏ ال ‎or oT‏ ‎ance ah sla nn lA ut et nly‏ و تطاير أن در ثمام ابن موارد ما ال مت نم ‎te il Bal yt to ae‏ رد و هم استال ی آن یز ين تفیل له ‎ee a da ody cs po Sha‏ لد می شوب ‎TAT Sagat‏ وی با ‎hy a a oat laa Jee‏ نی درد تس دروس؛جتی اسان های فلسوف ماد دب سا نم ‎re ea‏ و مفری و گبرق سند لق أتهارا نه فطرت سليم خود انام مب زاره ند ال اک می خواسند. ادلی هم براك كارها عود مى أوردنة ‏توت مرکا ینکن ات م6 تا یآ مت ‎a‏ ل ماس تخل عطق ‎chs hoa fag Seat pete nd‏ ‎a ir esa ct ee age ee aa‏ ‎wiih oa ded Nc auee aa ae aunt na ot‏ ‎at‏ مسد لد ‎te Catal‏ ار ریک سس ری رد ‎mer tne eerie ee‏ اش بورشم شاف ی نی هی حمر ب ان مت رلك ‎dae‏ گم اک ل ا ب ا للع اله ار ل ل لم کر اج ‎Gal ge‏ تداشت اصل دانش و ناشين ممكن تبود. خب شما چگونه ان علوم و شون زا دازید؟ شما علم عاك 0 زک حطس شوه اش سر مرت را ی نی سام رم لو فد هب تشد و ‎pte‏ ند وه کب ورن مر مد ‏اسان سم اتسور ‎ee eae‏ ملد ورس رف رن بش دمن سیر امس فیرشت ای موی ریت له مس ی تا سول شیرتا اعد لا سل یروت مین ‎ll‏ یفن شم رس هن دی فآ له ‎tees Pec at‏ ا ل ا فش ‎ste id ee Gs‏ ی کم رطر رت یل ‎eg fei cas ahi‏ ‎fe mp bet cet np paren nego een‏ ب ا ل ‎Er‏ ‏فقل اش نم شنت قاس ]رشق ینس نس قد عفن دحتنت ‏ ال مد سل سوت ‏دارد حكمت هاى شرقى بيشتر به اين لبعاد يوجه داريد. شما در حكمت هند ببينيد. به ابن بعد وجود توجه دلردء بعنى كن ‎ae‏ تفش ولج راشف رف زد کر نم سا باکت فک تال نس« سید اب یی فا ا ندمت اب ‎aoa asco,‏ ف م ‎date‏ ی مس دق ‎ee oe asad a aces‏ ‎ol gad‏ سا ‎dle ak rt tice‏ درجم شرت سیک عم ‎Fae perenne oer a errr ope | erry meen mer paryes fe ‏ا‎ ‏وق‎ bf ity ‏و شوت بش اس و جنات حر مت ملاس طبرت أ لس‎ ‏ع جك :مان و تروت حرش ع علد لس ار ف رو‎ ed ‏هه ا ا ا ا ی و مت حم ص ا را ۱ ار ههد نس ل ل 0 کش ل ا 0 ‏ل لا لان كا لا ره لق شک اف ين تار وير ول لاست لها لياه عله ترش مق سق ‎SS pea Labia aba ale‏ ‎a‏ لس ای ما که ا عن فلسفه تعلياى نشل كرفت ان كاملا كازننى أن ماد فلسفه علم و زبريشاخة ها ‎ial ll‏ تخليلى يكن آز مهمترين كاريرتهاى اين فلصفه بين مبادى علوم اصت اما فلسقه تحايلى قار به تايس ‎nrg al ne al‏ ين فلسفة أى را انكر من كن به بطرم ‎olan Ul‏ سازكار ‎le Sa‏ غرب کی اشكالاتش ابن أمنت: أن كد فلسوف تكرش ذهب انب ‎in a asp a ate ney‏

صفحه 9:
سل من ند با همه استالال ‎a‏ ره جر درم ید هوم و كر عقل امست. عب كرو سكن ‎hay gs sl ay aa a‏ كرده اند دی هن امه سکن در فلس سار سار هم اش شرت أل لت رونت ان سای تخود ات شا را سوه نم وه له مت ‎cin i ue enn pals oS aa Sale‏ کج کل ات کف برد و شتآ دم ود جلا ات مق و مرب ارجا د کاس ‎cao gs‏ ی هت ادن دی مارد وا خی نه ‎ale‏ أي لسن أت كه ور كلست فرب نت نس ود ما أقر طولهم دن ملسي عرب شل سل ل ‎EE ae aa edie age olan ton a‏ ‎pert‏ ره ی ی ی مرن م ار دوز اه من ‎Tae‏ امل نس که تا ون ] قت لنش ده هد را ای را در ده ۱۵ سال ال ‎gail go ds‏ شود بك رن را وی نکر کرد هیا ‎ua‏ هربقم فلت اد كار ا حل دريل فيه بز نض ويا سار بش باس ان لیف موی سب نطرات ‎STAT en ast Gal de eC cla alg‏ لسن غوب مود رم وه زا ناد لس جه مي قو با جه ات عب د سار هت بأ مس در عطي او ال بان ری تانبرک رل مه تا هرا رین مت ینک ‎Ge‏ سيد بعري بر بترم ‎ko RSs‏ تشه مت ال ا ا ‎pee te‏ اه تفت م س پاش ل 2 رک تسین وی ات بت بد ا ا ا ا زره ۱ ‎ele Lege eed‏ ۳ ا ني اريك ل ل سل ‎a‏ بترت لي ‎so RR‏ سس ا ول ا 1 ‎at Cage ed‏ رك تلق امس عد ترم ‎eal Bae ol‏ سس کار رن ل ل ا ا ل قم عو اما ل فس ‎SEE ann I aC‏ ین تغوت گرهنگ ايزانن يا فرهف هاى دبكر اسث و فرق تقسير شبعى لز تاريع بأ تفسيرهاف ‎od is‏ را کین وا" ‎rue ree‏ ا ۳ انش رس مت ی تست وراد ین تن با ا ‎beatae‏ ‏شتسد کاب هی یه جات کرد در ار سبترت رب کرد وش چگ ماس دم هر در 6 سال در تركيه يوذ و در كتايكاته هاى تركيه به ال آثار حگوت اسلامی و معشوصاآثر صهرهردی بود و در نا بود که ‎ae‏ ا 1 ‎is Saeco‏ هس کی تاد لس ند مشش ل ا رباص لت رد ا م ا تام مات کیت سم بیقر سا دور سکس بش ری زرا و ‎em peed meta‏ اج ‎le pt pene‏ ىد ‎og ae at ey‏ ا ل ‎ee‏ ریش عرش هر مه سا ‎ere es a‏ يعد عد هله قد ما لك د ‎Si‏ شا يك مک لاعس 0 لس وال تانق حلت لل د ست ون سرك رما مسر کح رارق سنتكرايي و تجددخواهي ايراتي نوشتار خاضز مين كقت و كوق بانشكاء انيطة با ذكتر محمد متذيور فزيار سنت كرس وسنت كزانان م بافة © نام كفت وكو شوتده: محمد - مدديوا ارسال كنتده: مدير سايت © منع: سابت - باشكاة اتديشة

صفحه 10:
‎UT a‏ يسوي وام ‎a ala‏ هی دوت وم ری تزا شیک او ندش ماد اد در ‎yl‏ مره وگن مده: ‎st te an‏ علس وکسای برد هویت "سل وه مارد بل جوت ب گتشه و مر خی ملق لش موفغ لد مار کلف سرت نیم رات ودره ‎pean‏ دون ‎Scheib» Sl ce Gs nw‏ رش ‎sta ada oe nk‏ ده اسب و رشان ‎Ls cas Ss nan‏ وه مشق 502ل ل ‎canner re tee maar aia Perey‏ ] ‎le od satiate Goma‏ ما که رهم رک کففت اد موز ‎uk SUNY‏ لاسرم مادم أ يق عكحدداة بربن متي بو يتفم يتيفاع ‎a ar a at‏ رو و سارو تسد قرا ‎tele a ip hei iy SLL See‏ سلف ناه ‎pie poet ate hal Tg cas fA ee Son‏ دلج شم رح رم مه سوت تباقر تردن منت رن امس ترا ‎te Se, ST et‏ ارو زاس سس هن سم > سای رنه ا ا ‎stig Satie a‏ 1 ‎aE ath geen lal clas «emote ad gfe‏ ] ‎eta Sete ed ae aan RN Ml}‏ مقي وجرون هد ماطف ات و ماما و ‎Sta‏ 28 ا ا ا سارت کش بل عفن اوت من ققد بين ست ثر ماق دنو در فر ان مدر سوه و ‎wiles ahr of cet a‏ ‎age Peta ine Sot tes Sty tke Bods cal hn leg wee‏ ‎pate ra capoeira surtout al pe sana See ene‏ الك سمت نام تقل مه ل ل بت یس از رفن بت اه لمات و ‎Sot ase sel‏ د زار بای اف مان در تست من ورد سا فا مین ده ناك سیسات دس و سای ار تالف سای که مدرد وه تا سر نان وا ای ‎et‏ تت کت متوتع تاه ا ل ا ‎cal Luda ya‏ متا مس و تاه هد وبا رسای مهد سمل دشر تنس درب ‎eo ad tara‏ ‎oar‏ ‎alt ay vite Eas glares in oySl leak‏ ‎pgp ele.» LEMS sta 9 om crooner po ws ch‏ بر ی ماخر رصنعك ‎took sa Sena yt a Begs aan fbn ey Uy irl gl‏ ‎oka‏ کون درسان ‎gat 2 yl hime‏ لين نرق و ساس نسم رطف هد جوت رام عرد ف سس سس اس هس ی وه 9 ‎ily abet‏ یشب کید شنک جا أو مل رم ما ا کل ا لمر ا ا 0 بساری ‎eld‏ فا گید کرجه ‎aa fag as Srl asa ain hah te) eagle‏ ‎eee‏ ا شو ب ا 0 دی ات الي ا ا او ل بش تن فجن خن کس 1 | | |[ 1 001 ل ‎ag ll‏ گرا میت له دیهان سار حم مدن مت ضما کی برش شکب هش ‎aol gis en‏ کت هس لس ا اش نا ‎Re hes ngs eas‏ تشد هل ماه دک موی یلیم عم و لس ابا 2 روی عا رین وعدي لسن از سای سدنهم وس سرا أست جوان ری هزم ‎hg din ot iS ld Sk ol Sen Jaa cul aia gia il fun clara‏ ‎a a en a el‏ واي ‎eg Se‏ ‎cca cade tase aes ce‏ سر هی يم ‎a Sau‏ رس بان رف ‎oly coe oe aur‏ ۶ لل ‎ae‏ دربن ‎saat olen gle Oly, Ula kd Oso‏ ‎Ses‏ ‎ ‏ی بط شم ‎fet 9 ps cn seg Be‏ مرج بهحسان مب دا بلك ا كريض انها ب مني لومحافية كاري ئسي سند زيرا قد رشنت كخير به غلوان ازاز ياس استطانه ميكيد: ونا ‎ae‏ همل نين وسنت أعتقاد داري وأز أن دقاع من عند ماد هاگنآ دنو نکر دس در ماه مار عا لين ‎EAE )530980( le on eo et lam be a‏ ‎ais (ral) peas‏ با ردان ویس ‎Slat lumen) il hy algal» (edb)‏ خلس و ينك ‎A aan ge‏ يما سس قراس را لد مایت هرس تیم وگیم ما ماد سب رای متف أ یی سکن سك هد با سم كرات ‎gt Sa wa hi‏ با رای گنوی سب ‎ce‏ مسن مر ‎ls a i ol feat‏ هم باسنکرای مدرن آمیکاس حمیوریخوهن و محافظدکرن و کسروانورای ‎rg bg pom eI EB SOS AE OI‏ سم که من ماد و محري به قرافت أكصيرية ‎ack Sonepat saab cllny aly ai cal a‏ مارآ"

صفحه 11:
هر بحو طرع ‎li gl fe‏ ست كه در فلمرو كفتمان مدزن انفاق من افتد و سنت كرابن جه نو وچ که هرگ تواست ‎ay‏ وري و ححيت مدريت وبا نوع قرمالستم و شورتگاری مدرن وجور اش بش > هو تال رو سای ار كرا ها سنت كراباتة. ‎Und oy io mal ya Ua‏ حقویت اسلاس در تفر حضرت آمم ‎ke all ae gg deat a ae Sl‏ كهنه و قديمي اث كه یه طویسی وان رس وا مد ماک ‎SESSA SE A ET‏ ‎Glsad seks Wager ane‏ بدي ليقت عاد الس نگ بد للك و فک ‎ane toa nal‏ من کف طوور چس ‎Joo‏ مدرس در ساحت چن نطرای آست. بان هر از اهر مدرن اجتاب نکرونه و نخان و ان عم مار مرن ی اد دنه هرد هم مهتم مت ان چم نوی روکد مرن بر ادر انحا مشخض م شود كه مسأل خبلي عسوير ازأن جيرى ات كدما امروزه در زورنالها و مها ماه ‎sas‏ ‎la‏ مقام تهت ممكن ‎Oly abl eg cl‏ ناي مرن ‎aca‏ ديدي ار أنه ره ميشور و ‎Way Pe Granta cad at a Us pis pos a gal sede Lg as geo‏ وهای صوری مدرن دار تر نی سا ريات ولآيت فقيه, تركيس ابارلماناريسم و نظام فقاهس. جات و ینش ستی در کار آمده است. ‎nll one‏ ب ولذيث ير زمان بخ لوسی اس ‎tcl od cay nd ly ed aie‏ هس ‎in‏ هم زر سا آن هسند و ‎do igh tal loa‏ لور بست کب سهنی را شین ‎apie te soy‏ كل ثور دست ریس جمور باه وی موی خلیمخنضر هم ذست وت ققه نش ال رأ حبك أدارى براق رين" ‎se‏ به كرات هم تام كه ما در قنون اساي دجار تافضاني مسيم که اما در ال رشان هستم. اما ارس جار الس ع سر او اموسر ا ا 0 دورة هم خواهد نود ابن قانون اساسي. إصلا ابن شكل يحزان را دارد. مك ابن كه به طور مثال. بك تعديل شود اكوا ‎ion lp malt lang Ba as gale a pe‏ و در ها یگ ‎ieee atl‏ هر كام هم بذ سارف ‎cae‏ يكن شار يكن ‎PRIS aoa‏ رن تن زیامت زوسلد و سافن آنا نقه من به ‎a ah‏ هرفس مدرنته تعس مي‌کند و تلع سم پوشندگي مدربته و ‎lage pl‏ با تن کین است. در زوزگا مدرد وی ماه که رآ مارم و نعرف کن صورت مد بدا اد کرد کر مه tlh alopecia legs yo lt eo hc ca ae ssl ‏ا ع بج لسسع بج و‎ Pelee ‏لق ل سار ب مالل ات ل را مخ‎ A ‏ی لت دس ل ل ل ل‎ ‏و ی و را‎ ‏ا 2281213103 سنا سرت مامت نش یل مت زر‎ ‏تس مت ند زا هت از لتق رز ات وتو کر‎ spat i a a en ‏مج و ی و سک ره‎ pea pa Pea ee ee ‏دیق‎ ee adn race ee es ‏وم بان لیر‎ eae ee ‏يت الات‎ حالس .ناد میتی با مقر ار ‎iia ea gap‏ تن ری ای ‎a So Oi‏ ‎ake a gh‏ ار ته قي ‎AU Ale etsy‏ > لسن هنم بر کت مرن سم زا اسف که تب معا ای حدق جه ع قله بن ل چهبگمد )اضر لته در ججا با ی تن سیرتام نکر توق وله ال خی در رای الم ان بر از مود ب ود ند رده راز کر و اهر شنت و ‎Toes ed ape‏ اه تزا جلك ‎Se ie ok a ea a‏ اس شش دس وم شک ‎ad acts doen‏ توشایی سفد ای گس میت بر ‎OSES YSU A‏ أن جر ‎le pnb Aas pe‏ تر لل ما رم درم قمر عبت ره هلت ‎ge‏ مسف كه لز ‎a lie bl‏ ری وهای عم ومد رس خر سفن سس هی سور بر ‎eg eo eae ea‏ لش ریفس ای شود اس فرص ول و للم برد اد لال هرق در سید ون مق سید ان ور ره ری بات هن ی ی هر تخرد مه ناسمه ولتت هه ‎SAS ae era a oi isa,‏ ‎Carre eT nn‏ کف رکه در کته نیز رت تیان مت دزی ام ‎yee Leg Sp pal cade in a‏ حبرت أز يوقي ‎Pea eS‏ ‎es eae tee ed ote ore‏ هرب فا نی نا ‎SE‏ ی ی هت الم لجست 1 etn asta ee ed doa guy Sched ‎eS‏ ات ‏اتید ضوح ی یش و ‎

صفحه 12:
‎bed‏ تشن میالع سقاب میدس رای سراف وس ان سگم اسان ملع میس ویر ال لس سوزت کل را در ور محيدى تدودار مسار بسن سل محلا ام شیر محمد سن کت ان ار سرا باه جنلف وب ركرك أر حوره عقت لست نه ارت گت له ا ا الل ا امک لت مان اس ضیف از کت ‎pes Opts Ul al ape‏ مشر حجاب نور محمدق زان يقي كرفساد د مو ران ومد کي تاد ‎Sige Ciel ote Se Stat ance ap hes‏ نطلا الست دراو مش هر رن هی ره یو کرد لب ندرم زره یه عم و) شه بط ترس ی خبرم ه شوت تفه و هطرای رما هرهم موی رشن ما در رسای تشن اهر مشود این ‎ict tts Sa‏ ری ‎ret‏ تور وی شب تن اه ور اند باق رحا مشكران سن أ ول انال شوم ما هلمرا و1 شن مال الا را ‎SA ppl lll‏ ‎ae‏ ل ا واوا ارت لي لل رد ‎ESE‏ = ‎AI ee ae‏ ‎ine‏ ال شه شستری هم ‎Oe GE eS‏ 9 م ‏که حق که که ز بط ل مرسلية ‏حل الث سوم حي ملح ‎ee PISS ‎11101010101210 ‏ال‎ ‎۳ ae al ee ae a ae eS ey i gels sete a renin SASS ae Sal ‏ملاس‎ a ao ‏وريم رايا كاسما‎ ee open te ‏ل‎ ad ‎cy pea i RTECS ‏اث أت ات ول‎ Bee so darn ease a eri ies et a ‏ی‎ ‎Pip eu ee eat ea a eee 0 stay ie I et el ae cE alas ah Yaa 0 ‏مر‎ rater gripe ae eed tre ah eel et fr ‏اه سا اس مر ری‎ rey erp ‎۱ ‏ی‎ aes ‏امد و‎ a ‏معي تخي رتسا سم ی یت‎ ‏ا‎ 0 0 Seve ace IS ak ‏تفس‎ a ao SERS Se a ae ‏دشن مسا‎ ae a ae ‏و‎ ‏ا ديت 1 0 و تاد کت رای هت نالف‎ Sete ae Pi ogre ‏هر ای که یت بل بل بارس‎ ‏ا ان ماهس ردنت‎ ‏ا وتا نت رد پر یله و وش‎ ‏ره رس لقن راک لو دق باق اا سح‎ ‏کر اج‎ ‏ا ‎gale‏ سیک ل ساد ‎ol ag oa gs te aa gga i Sia ba sh‏ ‎oe ee‏ حت تل اس كما لوحأ اسك مع بولسا نام لاسر سان لان کرت ماه سل الات الت ]ا شر رعاش مور نسي ول مر منت و هاه مر بكري ا حك مل را بل قر لس ل ا ل ل ‎ee Es ee a‏ تخواهة شد بلع لوم صرف ترق أن ‎de ney gone a nbs ve‏ دام می کرد واه سس وم بشری درس که أمروز در ان وخ دار ‎ta‏ من اکن وم هدرن و مون- دآن جرن > مسا رای هو قرد سای یه مس ‎Sleaae ae ed bance ss ane tL‏ یس ی سک علو مي شتات لماعب تاكن و فرعو سرت واسان ها رب تن حور انز تسه مت هن مقس ان از نتف مركو نکن اش و کیت نی نزن انح فا خزود اس رمک لا ات هی زک مت ذال به شا سنح ان سه مراب هش و عمکن است بگندند اما صرجشمه بمگنند. جشعه را مي‌شودآلوده کرد ما سرجشمه هرگر ده مي‌شود آن سرجشیه. مان هت اس ‎dik hy came ge bl‏ کر سوام :جک ل ا ري د نوج ی هي (سبای در چان ججی ایک ربهر ال تن ان تنب رب تیگ ‏ذا كه وشت بش 2 وجو مامتها ‎aap a‏ مر لاش مود در گرا ی درم 1 ‎a Sod sal oe efron Sata‏ ‎pagal ten este cp Sy Beat pagal‏ ‏خر ‎tamil fh ie ae ats sede ad Ba ta‏ عوبر رات ا شن طن بوک مش اه سرد را ما مه نا کر زره تن رد ارات مر ‎Se SUS Sieg Sasa‏ ست بود ‎eB‏ ] ‎

صفحه 13:
بايد كر عم در ان م نشصت ولزدوا ‎bl So‏ رهاط ها ند ات و كقتمان مدرن هم ميكويد ابن سنت‌های كين طبيعي بوده وبه اوضاع اجتماعي و فرتكي يرم كردد. بابذ اين انقاقات در ریخ ‎cal daca Gan Ean al ee‏ که عدای طرقداريق مستيد ويه أن ‎Naples ono ap ce‏ ‎cpa ples at ef Seog ga at ots lines tos‏ فک ‎Io sk‏ متاك ‎nae‏ .در سای که ما بان ست‌ها در عسي فرگرطرفب ابن نوم نشاف ممسوع ببستي العم اکتا هرک لین مش رال طری مان زد گنه وجد ‎pals ear atc‏ لاس مرن را اس أنه كلد مانا بن سما مام عدماق هم با أن ينها ‎Sin or al‏ كوس ‎Te‏ ‏افسد جرا ميكنيد؟ ممكن اسث ابراد داشته باشد. أكر به سراغ سرجشمدهاى سنت مي رفتند. ميكقتيم فبهاالمراد. حولي" خوب لسن ‎ge‏ هم طرفثر حتلت عستي ولى م ينيم ‎Tene Saat cae et alos gal goin cel el‏ ‎et alae age Ses ote ay) Sati arg fin tekstas cae‏ ‎OD ea ee ret‏ اما مان سیر کی شنت زان مار ناد ‎ons‏ هم رد یت مات مان ‎sls gee‏ طلقش جنان ‎JE ae a‏ در ون ‎te SST a GI nS Sa‏ که شخ رای از آن ب ‎ae Jeet‏ می‌گویه حکمت شيم الشراق همان حكمت خالدة ليست هرجيد حتما ‎Slat ear‏ اتسين ای با مت تال لد چبزی ‎otk gil ed a‏ مأبد أن ني ات که از سرچشعه حارج دم لیب ‎oad sel co suo ahs ly go‏ الب زان فارسي نيز در أن ضور دارد. همه مشارف كون كز جم ‎aT a SR oa le‏ و ميس به حكمت الشراق تبديل ده لست كد امن غير ل حكمت خائده حفيقن: سل کنر هنت شا لاه در ری من تن مد و الب جه عرو كر م نها سامت اد یط بر ‎at‏ رشق ری بر بت و را ‎eae Se‏ ی یر ‎gas ab Stes casein‏ اه اذم بس اما عدا نط سامت اشنم قرو میس ما ‎MSG TREC Oba mass eto Gb So ins se a eae‏ ‎erat ase un exe see hte,‏ ی ‎mer‏ للد ل ره له لاا ‎Boor teh pone oy ope pan‏ ام ا ماد لما لساك عل كت دلي سه امت ل مرت روش را از مان موش ی مادج ادو نا ل نر منت مره سل ‎Slips hac Sto tnd le tales ype pom‏ ‎a i hl saa ce eat‏ 0 ‎ata‏ اسان شش مسر سر شوت مس ساك :0 سح بعل رطق ‎Ms gical ae Ee‏ و هدرن تفن زین موی فان که مق از ای سرا کته ‎ae rer anny‏ سا سم ژر موی شش شتا ری در که نکسم تحت دی هر مارا مق لد بعد لسار تار نال سبل نرم مار و ليت ردو چعی ین لع ا و سوت رادرب سم تیم رن شا سا ۳ ‎ola Sl lie Sel ea et‏ [ [ [ [ [ قاس زب سکن ور ‎Sate sale‏ خلاف ل علق إساه لشي مر شقال ار ئها بك من ‎MA‏ مل مرا قد اران جاصلا ‎sires ergo lal my Se gly‏ برد درو سل رن طرش مر هه + یقن وس دی تسایس رس ل ‎song iio‏ 11111111139139 212117111 ل ‎r es‏ مه ‎cr‏ هر وه ل ال ی و موی ماو و هت جع ای رز دوز سره سوک زرح از وک تس م2 از و رت ی و مر مه و ‎ace tt‏ اك ل ا لقو سا ا ها ا ‎eat ie celine‏ بت ۳ ‎tena‏ هر ‎st ap eg ae‏ مس رک رهز ‎ice os aera see ee Ail ny‏ ‎۳ 7 re ar ee aes weg en eS ck ees carl rte weet ser aoe ee Te tee earl re See sae pi cer Set eee sta ‏و‎ seared 0 eee cere

صفحه 14:
كلمات هنيز به بايان برسيده انست بلكه زوزكار وزمان هنوز مخاطب ابن حرفبها بيست ودر عالم موجود بر مي مر ‎gle‏ وجوان ها رماس ا هم دعوا م وكيد بك هم مكويت. توما أبن حرف.ها بستي» حقيفت لين أسنت که هو جهن ‎al‏ كدر ار وضع موسو تسب .عور أهليت تین ی کلمت را اد لت كلمات ‎baal ack Aas eas dap‏ ماكصيم تت يبوره صخرا ا ذى جا تعدام ينتار فسم مق ماع جیقت ساحت قدس رروزگا اضر فروستگی ساحت ‎oe sala a Gg of cl gad‏ تارق و لاقي ‎Vale coms pe‏ كشودم شود ابن زيان مقوم کر وی ‎woe oS GL‏ ست ۰ب هن مه در ترس الق ‎FEC er eS Te Bel Ton‏ اسطلاحاتالما خی » ره رس ‎plebianismiplebelsmus ssl ay‏ کید موگراسی و مدهت رده موم و لات ‎pa‏ اس با نهآ انآ ریک لس درشه تس ره بان ‎is carob a oth dat 3 a‏ رای آم‌ای بدا ما و سل یش از ما بناع شده أنه . ضايد هن راك شنا إن اك ‎IS‏ مايه زان عفل قرا 6 امرورة حس دازا اق هك عق م سكول ‎poms Opp all sont‏ هتزياس همراه شود نه هر تشدير بايد بك نسل ديكر: يك ان گر گر طلب و لاق تيكري داشت بأد أو ماشد كلوله نشي خواقد بوذ كه من حواهد هم حودش وهم جهان وم ‎el a‏ فاق در واقع متعلق به جهان ‎“st ms‏ »سگرن ی هی زا ید گر دزد سوه ره ا ا عاك الع ام مش تاه و یوم ‎Sel ary‏ وش همه تن شرخ هدرمش )هدیمن و مار ب راب سنس بان كد ان فان ریت هی را ‎Se unica eee‏ ‎ne et‏ ل مخ اس سل له تا ل ره ۵ سر زر تس در لك الت 0 لق ا ال لا لین تس ‎heir Wel las at‏ كود برسي امد يبد فرآن هب ‎oa le‏ سید ‎pe‏ من جک رت قاتا عمش رصق لا الو" ‎ee EY Se US Eh Seer oe Be‏ “ ید رت رهق یر رل رک دزی رد رد هشن مامص امد سم در شا ‎Ai le oe of ip‏ کم مت ‎ae ae‏ مان زمرت انه رون رت سي تهات نار و ون ‎ee‏ خر لطت لنت املد انع ل عد لبخ هو شش ‎memes Bet aed‏ ی اد ۳ نگرفت و به همان حنجره بسنده گرد . هر کدام از آينها سنتي و شرعي تعاریف خاص خودشان را دازند. ولي اين به ‎ila‏ ‏تست وس تن رات ا ا دش مس ‎a te‏ یر یت کل زواجت ره مک ‎Sal‏ ‎nes‏ مه ی تک زاون نله * باشكاه: مركوم فرديد در كثابي كه خضرت عالي نوشتيد نا غنوان «دبدار فرهي .فتوحات آخرالزمان» مي فرماين: «صعت خدفمضر فست و حاب تروشم فسته. با ده سقف ی روزی هس ا ل ل مل ‎geal wb ol foe of‏ تکووزی ات مرحوم فرن در دوردی هرمن چه سر را بای تا ای حجاب رواشم در رسن كيريد ‎aw aa‏ تکولوزی مغالف يست ولن ل بعضیکلمادش مان لمات هدگ ر ماه * وارنگ» ان طور دجم من شود که و مانب ‎onl Sige‏ تنولوی در خرف فردی کد با حودی غرف گر هم هست. ی اسان ین ست املا تشكر 2500 ‎Sa‏ طفن مشر كه من خواهد جهان ربد نحوى تضرف كد تشكر تشيكى اس تاش پم بات .در ل 500 سال جر مهدر ديش د رناق شام و سم اسب ات عكر ‎er anol ops a ge‏ اسن ميل مغاره و ون به سكن متاكر در مقاله و حضفت قر وجهة نطر الاطون» اسلا ‎Sl‏ كشت تاريعي ‎Se he‏ شاعرا به تشكر مفهومي. دراين جا حققت ای كوش فرار مي تهد و حقيقت تيع دی مس نوش و حهاس و وجهه نطر من ص شود. أبن فرأشة. أغار يل تحولى مت بر تست اسان ,ا هسب معللق. لوزي أ ذات أبن سست برس ند چون تاوزج تضری و مات من مر جهن اس وفني من حقيقت را تصاحب مي كنم و حقيقت نان منطر جيم خقل من من شود . طبحت را هم مي توانم تصاحب لعايم. باه دی عمل كرديد. در واقع كعل تكرديد وومركر بم عالم تكتواوزى ‎De Sse ls ol nasa tp pe‏ میم تخلك جهان رأ رب دست ليرد و أن عيرق که در کر ‎ar Ca‏ ارستوی مش و توالت ماه بو 250 سال تفكر متافيزيك نا به صورت تكنولوزي و تفكر تكبكي طهور كرد. ابن تفكر تكنولوزيك. يك كونه نذكر است. كونه ای فثر وجودی هم همست ی هی به وود ست كه أز رسعو وأفلاطون و سقراط شروع شد حني بد بولق لز سوفسطايان أثار شد بود و ‎SS oie Spo leg es uk sano gar‏ Sh a Sis ie Sti ape ‎eal a Sen nen ila Sa ETE‏ ما ‎ake‏ اجان مک له اس نهآ فد ذرت ‎a‏ که وهای هی رم ورد ام رار نشت بيه و ‎ag gl ole pl cleo‏ شما أبن را حويد اسل بحت ما أبن يست. ما هركز جين فک فته أب لبن عبن شك ‎ea sah gles aaa pd gel‏ ‎sae tay gla SS Su aE alle ‏قصد و مت و فکرمرجوم فاد ماد هدر <گذشت از تنولوزی*‎ SRE OT LS dS a le ee A

صفحه 15:
‎alia‏ مر مد اکن مه بسه: قآ بهها قر مب هه م‌ نامر مدید ی وید ابو ‎la gs bl pk‏ أن تانود تمي شوم دز ودي چه مرا واه جانش تدای ‎ey ol‏ کورتورد وگن نراد و نگ به جهان آسث. فكري قد تصور كند انان منود جهان رأ خبلي. رش تاک کون رس رحس جرا که سا رات ی اس ‎bash Uae‏ عر ع الات رار کرت فطع با مرا من شب هد ات ‎“Sia theta‏ ‎og bil ann‏ كيم كه فرزيد أن نت معنوي تكنولوزي بوره أت تكنولوزي سيار حون ات وی توا تعمث اله باضد و ررق رحمان. اما شكال تفكر تكتولوزيك مدرن ابن أبنت كه اسان رأ تلاح ‎deb plat aS‏ ‎ole in Sg ae PLS PS‏ می‌شودو همه جرا ماشني می بن- مرجوالست ۵ ‎cans UST poh gS pnp ot oy ab lens cal ea ca oe‏ غود را از سيت ‎SE AES Ae ene eae AA ht cal ag aed‏ جوان را الرزی سرف یل کم و همه راز بای درلجريم: جون تكيك. تشكرش بر سس از ای درآدردن و تصرف و شغي ادع أت ين باد عوذمن رأ ل تشكر خلاض بكيم و رهايي بتخشيم ونه مال أن از كقران تمت رهاس بآ ود انس در نكاه فرديد تشمني سنت كرائس با تكنولوزي. نه معني ربد ‎Hal al ae i‏ ين طور مواحهه با تكنولوزي احمقاه اس همان ملور كه مدريسم اسلا هر تیه سل ‎od meat nae‏ تکولوزی را أسلامي يكيم :لين كن ‎ao las‏ وهسم کم ‎a in lo‏ سور کم که ‎AEE i Slain‏ كه در دست م قزر درد ال ادن حد مسيم كه تكولوزي را كن كوي ‎ab gate eats las TS‏ رشع لى حياس بار ‎i tans ae‏ ید ‎ESOS ASI BSL Salsa ced‏ لك لد عام سل ماد زگ ‎ae ables‏ سبد قل ‎AD‏ فد ع كفت ل مره سا نز ينها كولوزى را ود سیک که بوترين يكنولوزي را هم خواهد أورد. ولى تكنولوزى. مدرن ما را در يك فعسي قرار واد ال ‎IN Gee SS ae cana oa‏ شش کشت ری فصو مرت راچان کف روایت هی خاکسلی درد دای تهوروه و ور ده ۰194 فراموش کر‌ای با هه چی ز در ری ورد مي شور ‎eins ta leash pase oF lly‏ لسع دمن هتم در جين جهانن. حا أ سل ان مساب ‎ss‏ انساس شر ري لم صرق فر تقرس حم بر زا ‎SASSI‏ ‏ابن اتعاق در تشكر تكتيكي ميافتد: وكرنه أكر ذر دنياى حقيقي انان باشد. اين تود همواره در كار بوده نت و اكنون نير ی ‎cl‏ وجود نان نود است. اسان هرگ نیا با کشت عاش رمن را مشكافة و در أن دابع كارد. ابن أحمقانت أت كه فكر قم ايد سوار انب والاع سد وار أبن شهر نه أن شور رقت ولي أبن هم أحمثانة انث که السان ذكر كد نه ‎ely‏ اتفال ار شهرق به شهري ‎EDS gowns wp pla cage Lge alee} cue Sl cls pos‏ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎slate seer aan land aa teamed ta ‏خر ری تاه سب 1 هراس ما وچ تسم ری دح فد ور هگنت‎ ‏نگ اسان نید "هو ناگی مرن اشت: شید انسان ازررن بكدرد سرد ا نر‎ Sige ‏سور‎ ‏ی و ی لد تزا‎ cae a ‏ل 1 تالت لات ل ب ی ۱ ‎ae‏ ‏سک اف فیس وه مومت سفرزن دساف ید ‎Bre 0 1-1‏ کیره قاری قردية هع وقت ‎ae‏ كرد تعن نسي بود كه أبن تكبولوزى خاصل أ ‏ل ‎el a lea‏ وس ‎i oy ant sac‏ اسيك تس تا ‎ee onal‏ ی ی هش سل ‎poe ee atari terete tad‏ ی شش وال ‎een ate‏ بلقت مات خی رل بو ورسخ مس ی تور مه و ‎frog waa‏ ادف لفق تک سل همم ‎ea oe Se tl epee‏ ۳۳ ‎aes RPS eat‏ 0 ‏خلت اس ‎ene gh Sot gn Cl‏ یت نب فان هید هی ‎a‏ تن امد اسان مومس مد ارت بای سوق سل ل رسا ل ‎tate ok seat iace‏ وا ا 0 سار رش ريس یز ی هر سل افسردگی راهم مي‌نوان با همان سيت تكتبكي ب جهان از ين من برد؟ اكسردكي خبلي خطرناكتر اسث. جوانان ما بل بت کل وهی سین ‎cra oe gems eo ser‏ ی تمه هر ری اس ی ند ‎eee et‏ موز ‎tia ait deena‏ ی مات من رز ویر مه نها ‏بگا: ‎Son‏ إن باك متعارفي كه مج خربان به كنون, شون .وان در بان هدید مان ‏غريزدكي عبرمضاعى مركب تلقل" ‎sa gant eS ua Lyin sls annoys ght clades ob gh ‏رو‎ ‎Se Es a Sg ar ie AUT aS a eS ‏نس‎ ‎ls cols gS alg pg Lg Son gigs a‏ ولي عملا بهلیست اد ‏قل ‎argo nan‏ اما علو لذ وس يقب مي كيد مي ميد ‎pe ae lr af‏ ماه سر

صفحه 16:
cs (pt atlas ate a ia aah ‏مون ون سيان‎ pla Acute gad a le cd Sa ‏کت خن سا رعش وق در‎ at ‏مضه رد تاه‎ Slee ‏میات وی مره ربهر‎ es tte Sat lg ‏لک مت وی رد‎ ae ite eis va eee ‏جات مک‎ ‏ل باس ماس امس یب‎ ‏دس ساره بان اس‎ aoa nn Penney el tak ay td | sun batt oa ma use coins Sa tee in RES ee hc gas ca ct ‏أول‎ ate gia 9 ‏ری سبط‎ linge ‏اد مد لس ل رف‎ rary remy OM ah ‏ماه اشلس د ل بر م ا ع سای مه‎ ‏ل ا جا انرا 2 لاش مرک دبز ملك قر را لوب شارك ملت ادن‎ eS ‏موس هط ةر م گنس گم سل متس مه‎ ‏فا ار شک یی ما مرت مد‎ هدن ناریو لا تن شمسا ]ره ‎a‏ تش ال ‎nls spas‏ جات هر ما هد من ور مت یی هن ‎ace‏ موی رکه ا ‎sng SAD La Be ta ts ates a alan‏ Di dl le oo aby le catego cae ‏انكاران مركب ايحن مناه‎ cal ly guy stat ag ‏به‎ ‎(EE ROSS SSIS St SS a AO TT at ee ae ea aa a ES saad ca al ‏آهل‎ ‏به بحوي طرقداري ارسنث ميكشد ار ديكران هم اتطار داري كه اب لور کر کند و طرفدار سنت انها باشل‎ * باشكاه: حالا از ابن مبانه كدام بك از جرياننها تألبركذار است؟_ لجس نت جاو ري ره یبد مدز سفن سرمن او ‎ee ey etl Sees‏ اه ‎lanl ea Eee‏ ورن ‎a a fe a ao‏ ارس ‎Beate haa a FS i gh eam ois‏ ‎et tae aaa aint le oan Jeeta eae eee‏ ‎oe Sale a gt cn 98 Cp Sal po ee ne ad‏ ملد سکن من برم که گوس اس رن شش ماري أن وهر عدم أو ‎wr‏ ‎ee ats Stn‏ ی شا ‎y‏ ار مش ی ولد ون رش ول ره مد وت مد رم رآ ‎TLE‏ ‏اس تن کل هسب سل سس اش ید هت اد شمان رن رطف مت و ‎Soo a LA ee Ga ale se‏ وامادر مقا ‎ma‏ ‏مگ وی بش لت گنای وک که ول رومیت کم مه ال لح ‎ee‏ ‏کش رن ای دار هی میت سای مت هت ‎mst‏ رن کی سب رم ‎Go sisson ane pf ak Saal ow nok a age‏ رس ی یم تشک ‎PRY canes‏ رمن سنن رقت عن لخد كلش نرت اأريوس مق ساو مناد مات دسل رارح ل ملم سن امس ع 2 شان ‎Sa‏ كم سيد ملا ‎sas ly‏ ارو رأ ‎STRAT SE‏ راد ‎sian‏ رک زان گر ای ماه مد ان سره ‎iene‏ ‏> رل لت وخ گرد هواس مت بر سینت ‎ss wate ad Sate‏ هه وه ری رنف سس سا دوشن نت ‎AER US Aa‏ ‎og aR Seed act dont pe tage at‏ ا ا ‎SR Se‏ مرحت ‎Se ie als Seana al‏ ine GET ee el i A ee oa a ‏سا‎ ‎0 ‏ا‎ ‎ag‏ عملا دببدار مدرن بود من هم همين طور هستم.اما نطراً نه بنذار مدرن أنيت: نه مورييست دید اصلاً از همدق اليد ‎ee‏ ايد سوج مجر كي مياه انا وترم مدي موريس وس ی ‎ee‏ ‎uate‏ سروس ‎giana ee eras‏ نومه ی ابش ریا لد تال میاه ‎aes‏ ی نان هس سروب ع خداس ‎al‏ تتديري امنت: متها من عللب و تمن مكنم نان أن حجان روم ما ‎al nas J El pigs‏ مبنوائم عودم' ‎ae | pais lt gubics Wl oe Sate atcha se‏ فا ‎he ae‏ ردی تق كن سقط نا لت ل شا ‎RU‏

صفحه 17:
جدرن ندگی سي‌کند. گذشت در چین جهابیفردی است ونه جمعي. ان وقوغ و گذشت ماس جمعی می‌شود که بش ‎ae ols pf head oy a only aga Opera daca ged aaa‏ دس ها تب ین ‎eae Peas ce‏ لما گذشت ‎in so cg‏ حصول بدا می تن دی رای طهیر *بشگاه: ‎a‏ نكم لطف كرديد براى كفت وكو دقوت ما رأ ‎ast‏ بان ار صعیت خاصی دای رید ‎ale‏ میم حری خاسی دار رون موش بري شم درم سنت كرايان و بنيادانديشان. ‎٩‏ نگاهی به در جریان سنت كرابي و بنيادكرابي. کی از مهم تین مشاوت های نت گرابان و یشان ان است كه هر دو ضد مدريته هستيد. با ين نقاوت كه مان لأ فلآ فقت مدر هشاب تفر و ورد بارش هد و هه و أملي جدى در ۵ توسنده: شهرام- بازوکی ۵ منیع: سایت - باشگاه اندیشه- بل از اب حرد حایدن؛ اتشاراتدانشگام 5 قبل از ورود به موضوع اصلي لين كفتار. به افتضاي پحت, شرح محتصری از یداش جرین موسوم به ‎Hipage‏ بان خواهد شد جرا كه حود نعود ي يبدا أبن جريان فكري دشن سهم دهمي در فهم اين فتر داد oles pine ‏ی‎ pt sg ‏که فرب با طهو كيه دوه فدرب هی مره ویس مج‎ ls ‏نها‎ catia mea cial als ‏د در ا سح‎ Spek by Walaa os surat sola ‏سا ا ل ل‎ Jenks oN ‏لد فت رام تيان اب ا‎ aun ced ‏ادخ‎ ‏جمكي بروتستانه بودتد. كاتوليك ها اصولاً تا همين صد ساله ي اخير, دوره ي مدرن و مدرنبته را‎ Ske ‏جدي تكرفتند و لذا برسش ها و حمجنين باسع هاي جدي براي آنان طرح نشد. متارعات ميان تفكن‎ ‏مدرن با مدهب بروتستان هابه خصوض نا اوآخر قرن نوزدهم شدت ياقت ودر اين ميان سه جریا‎ : ‏أصلي فكري رد يات‎ ie gpa po aan J Tl Sap ual ll gil ‏ول ال‎ Slo fap ack dts gust ine bs gull ake (cod goer ie ‏ید سیر‎ ee ‏جه حلاف عفل است - أ جمله سرا رميز مربوط به بأطن دين - را چون تأمعقول است باکر‎ ‏ساعت سر كه رمائي‎ gl as gay gun dy URLS er Go Dnt ol ‏شا‎ Gay ‏ل‎ te onc eee as spar Late eed oad hy acd dl los del ‏مک‎ gs ores ‏ل مق بر میدی مین مت سل نو و سل‎ a ‏جنان که در ات بوده اون اد اد مدرزنه و شتون أن بعتي ست و مد أن را لعن و لود‎ ‏كرد ويه خذا يناه عرد نه نطرأنان مسبحيت داري أصولي اوليه 100450061121 ات كه لزان‎ ۱ ‏اس کرو‎ ses btn da desl ‏و للد تفرع د لح‎ sak ‏من‎ atv ‏شد که از آن صرف‎ gly hed orthodony‘U neo theolOQy wastes pt pean Glos al ‏بو که بید سنت و رتسب‎ > ae lo ls a aah oe Vea! Lay pil oe ae ‏مسحي را حفط کرد ولي از مدريته عم شاقل نشد و يد به إصول أن بي برد بنابراين» لين سنت ترا با‎ ‏حفط أضول أن بابد فراشش ثازه كرد به تحوي كه ارتدوكسي أن هم محفوط شود‎ ‏مان كانوليك ها بذ‎ ghazal Ch lobo I ou slog» ob an olor ole als ‏شد كه بي أنكه جدا در مدرنته و اركان أن وسوع كند ره علج مسيجيت را در دورهى مدرن. رجو‎ ‏كلامي و أخلاقي بد فرون وسسطب و احباي متشكرآن أن دوره. خصوصا توماس اكوني مي ملسست آنا‎ ‏أنجه موضوع ابن كفتار ات فاناماليسم ست"‎

صفحه 18:
عنوان «فاندمنتاليسم» در اثتاي دهه 2920 در آمريكا متداول شد. سال ها این عنوان فقط در مورد اين نوع تفكر خاص مسيحي يه كار بوده مي قد ولي به تدريع در دهه 2970 كه سحن ل أحباي دين. ‎a asl Slr aga bagged al‏ سير تهضت هاي أحباي دين در ادبان ‎CTU SIE Glens‏ که 3 ‎gum 9 Clegaan sll au tgp ool Salim alge 1990 cas‏ £1999 محافل فکري غرب كاملا متداول كرديد. با قطع تطر از ابنكه با ابن اطلاقات ذاقل در مورد دركر'ادبان غير مسيحي كه برخلاف مسبحيت بروتستان در متن رشد مدرنيته تبودند صحيح و رواست يا تهء اين لفظ أكنون مدلول تسیا معتيبافتهاست كه دو لين مقال به آن مدلول مي وردازيم. براساس مدلول ابن عنوان كرجه تقاوت هابي اصولي ميان دو جريان فكري فاندمنتاليسم و تراديشتاليسما2) وجود دارد. ولي شتاقت هابي نبز ميان آن دو يه جشم مي خورة. ابن شياقت ها خصوصاً با انجه به عتوان «بنباداتديشي اسلامي» شهرت يافته عست مشهود است. به كونه أي كه موجب يروز شيهاتي أر ابن قبيل كرديده کهآ دوچریان یکی هستند.به ال آن جتي دیده شده کم در تبادانديشي أز تعرضات سنت انديشان به غرب و نقد آنها آز مدرنيته به نفع حود استفاده كردند. لذا سنت انديشان متآخر كه متوجه اين أختلاط فكري شدند برأي رقع ابن شبهه با ديكر شيهات مقدر نه شرح تقاوت ابن دو جريان برداختتد. نموته اي ار اين اهتمام كتاب اسلام سنتي در جهان مدرن(39) تأليف دكثر سید جسین تصر اسست که ویسنده مجرم در فصول اوليه اين كتاب بعضي تفاوت هاي اي دو طريقه ي فكري و خطرهاي ناشي أ اختلاط أن دو را برمي شماره. آنجه ذيلاً به أن مي بردازيم شرح تشابهات و تفاوت هاي عمده ميان أبن جو جريان فكري ديفي با رجوع. به آثار اصلي سنت أتديشايه است. لع مودي تام مرس وا كيار ‎ulus para‏ ناي مم ارول ريبور مارم ين ‎aia cae Dace‏ أن اتات كر ناکین اصولفافل از جشفت مدرنن یه نان یل تفر و دوه ی ارين ست 5 ب هچ وجه تامليجدي در مبدی و تاج آن نمی کند و ‎ke Sal ol yl Scale‏ دوه" مدرن انحراف ديني و احلاقي پیدا شده با اپنکه دیگر به سنن گذشته احترام نمي گذارند؛ درست شییه د تلفي لي كد در ميان كانوليك ها در داي مواجه دورد ي هدرن اد و متجر ند صدور وی ‎sen Gol Cate‏ حقو نك صذ سأل قبل ريك ‎phn at She de ll glass dy‏ لا ‎nis‏ ع ‎١‏ لم ب حر ا مس ‎Geng dls) au pidit‏ در خود ‎go> glue‏ و بلقه غود و بررسي أن رأ صروريات رتدكي در اين دوره مي داند. بر همي اساس تلقي بنباد كرايان از تكتولوزي جديد كاملا بزارتاراته است و نمي توائتد نسيت أن ربا تفكر ‎loge‏ لذا ار طرفي مدرتيه را لعن و تفرين مي كتند و آن را شطاني مي دند. ولپ از طرق دکر از تمرات آن کال استفاه را مي میت و لكت سم مي کند شوم دید رکه متس بز تفر مدرن و حاصل آن است ديتينماب. زاين رو كاه سخن ار متلا «ربضیات دیشی» مي رد ‏2 نفي معنويت و بعد عرفاني دين ‏در هط و ای ند ‎BUT Oks Saga ipo chip, Wig Cag oahu gg‏ طاخري دين ست كه در باطن و كلب أن» طريقت (يعني جني ي معتوی دین) وفع آست و همان طور که هار لحم ‎a a‏ جدا ني بأد وهر دو اهاء جنك ال برمي آید اه هاي توأمان وصول به حقيقت هستتد. ‏در بتيادكزابي. از آنجا كه توعي ظافريض غلبه دارد: دين متحصر به شريعتء يعني جنيه ي ظافري و ‎oad‏ أن مي شود و ساحت ديكر دين كد به علت ينهان والطيف و لا زست اف بودن در معرص فهم عموم تیست نفي مي كردد جنائكه در عموم بتيادكرابي ها از عرفان دين سحنس به ميان تمي كيد ل ل اسلم با سين للد ل ‎‘Supt sca ows angle Glen Zo oe‏ ‏بدانديشي مخالفت مي تشود. أما در سنت اتديشي به جنيه ي طريقتي ‎sg ae chang as‏ شريعتي اهميت مي دهند. جون أن رأ كليد فوم حقيقت دين مي داهد. لذا كر به أثار سنت اتديشان. يه خصوص فریتیوف شوانمراجته کی من أصلي اش ‎ll‏ عرفاني در اديان مختلف است. ‏3 تفسير ظاهري و فشري از كتاب. القب اولي باد كرايي مسيحي :8098161120اع بوده لست يعني قول به اضالت کناب مقدس, که ‎Spr gibi‏ ولي متظور ‎lial‏ أر كتاب. طواهر كناب مقدس ست در ستيزه با قاين الهبات لرادائديش كد معنشد به نقد تاريفي كناب مقدس و اسطوره زدأبي قر أن حستية. دنمان به حجيت ظاهر كتاب اعتقاد داشتد. بعني :اذا بوديد و از اين جهت به طايفه ي حتشويه و ‏ظاهريه در عالم اسلام شياهت دازيد از اس رو آنان مخالف هر كو تفسير معنوي با تيل در كناب و اصول در ین مي بشند ما سنت كرايان آل جوت أبنكه نقد تاريخي كناب مقس را نمي ديري 5 ‎٩‏ ‏اسطورهزدايي را جایز نی دند با بتاددیشان هم رآي هستند. لس چون زان کناب مقدس و أصولا زنان تين را سمبليك مي «أند و براي أن باطني به ‎ae IS Sing inkl Lis alle gh‏ را نی اي رل ‎cul hs le tw Gh) Ghd Saab ge‏ اين زي. بحث ‎"pages‏ ‏سفت ‎GHD‏ اه خيس كمون وميك در قوم أداب ‎Maks y‏ عبني و مار حيس مهم نت

صفحه 19:
سنت كرايان بتاداندیشان هر دومدعی رجوغ به سنت هستند وه نظر هر دور سثت در دوره و جديد دجار تلهي شده است.ولی فهم ان دو جریا از معناي سنت متفاوت است. دندشن توجه به فهم قشري و اتحصاري كه أز دين دارند مرادشان از سنت فقط طاهر شییمت و احکام ‎on‏ سي اد اسل امو ما ‎Se AE cay i aes payor‏ معتاي وسيع نه كار مي بريد كه أز مبدا الهي جاري شده و آر ان حیث فارخ از زمان و مکان و لاه تعبير حودشان حکمت خالده است؛ ولي از ‎A i ay go i‏ سنت همه ي شنون الم و آدم ستي را از زتدكي خانوادكي نا هتر و صتحت. به اين عنقا أسماني متصل مب کد و در هلب دين قرار دارة. أديان مختلف همه جلوه هاي تحقق سنت الهي فستتد. لذا به نطرآنان اتج نا قبل كر دوره ی مدرن حبات دتم عالم سنتى اسيت, که مشتمل بر كليه اديان و تمدن ها و فرهنگ هیا قدیم عم از اسلامی نا آبين سرحيوستان أمريكاي لاتين أنست و أنجه در مقابل كل أبن عالم ستلي قرار كرفته و به اصطلاح صدسنت أست مدريسم مي بأشد. بس تقال مدرئيسم فقط با يك سنت خاص دشي. كه نه نظر تباداتديشان متحصر در شريعت آنان مي باشد. نيست. بلكه با عألم ستتن ونا كلبت فكري و فرهنكي و هتري آن است. 5 قول به كثرت ‎ola‏ ‏نابر تفسيري كه سنت اتديشانن از ستت دارتد. جون همه ي ادبان را جلوه هاي تحقق ستت واحده مي دائقة. يس براي همهي ادران نحوي مشروعيت در طرف زمان و مكان خود فاتلثد و آز ابن رو كثرت. ظاهري أدبان رأ لازم مي دائئد, در عن أبنكه به اصطلاح قوان قائل به «وحدت متعالي أديان» هستفد. أز اين حيث به همان انداره به اسلام و مسیحیت اهمیت مي دهند كه به مذهب هند ويا اعتقادات سرح پوستان با حتي آبين شمن (4) لذا اتتحال ظاهري به دين جاي دين ديكر نزد آنان لهميت جتداني تدارقة ‎be‏ که همه ي اديان به نشوي مخالي حطور ‎Sea Se‏ در مقايل سنت انديشان. بباذائدبشان اتعضاركرا حستد كه نين را متحضر به ین خوذ هي داد وه قول اصحاب كليسا معتقديد كه «بيرون از كليسا هچ تجاني تیست». (۵ ۵66/05130 ‎Extra‏ ‎‘sais‏ 6 مخالفت با جلوه هاي استحساني دین و هنز در بادانديشي چون خدا فقط شارخ احکام است و همچون محبوت و معبودي با انسان ارتاط تدارد بلقه صرفاً أمر و ناه احكام مي باشدء بس در شان أو نمي توان كفت جميل أست و جمال را دوست دارد. از اين رو سخن كفتن أز حسن اله و مقام احسان که پس از مقامات اسلام و یمان قزر داد روا نمی باشد. در اين تفكر هر كونه جلوه ي استحساني دين. مثا هنر كه در مقام احسان تحقق مي ‎lu gale oly‏ 9 معمولاتجزيم مي شود با ليك بد صیرت ومیل مان شعارهاي ادلی درمي آبد.() أما بالفكس, در سنت اتديشي بكي از موضوعات مورد توجه مسأله ي هر و نسیت ‎lb‏ ‏أن با دين مي باشد كه از آن. ينابر عنوان كتاب تنتوس بوركهات, تعبير به «هتر مقدس» مي شود هر مقدس نزد ستت آندیشان از شتون اصلي ستت به ‎aad Ot utd line‏ دربن باره خصوصا نار أناندا كوماراسوامي حائز توجه اسث كه هنر مقدس را در ادبان مختلف مورد بررسي فرار ده است. 7 تفسير ابدثولوزيك از دين وی زین أن طريفتن نا عرفانى آن معفول ماند ودين متحصرا ب مجموعه ي احكام ‎Ug‏ ‎(dogmas) oil lat‏ تيديل شد استعداد أن را كه تغسير ابدتولوزيك شود مي بابد.(6) اصولا ار ‎als oe hs‏ یک ز دینجکتی بجأ 4 2 ددن بر ‎Daily OAPI oat phe‏ حقيقت قدسي أنء صرفا به مجموعه اي ار أحكام شرعي با قوانين إخلاقي مبدل كرديد؟ يعني به ‎at‏ ‏كانت و مطابق عنوان كناب مشهورش. دين فقط در محدوده غفل: أن هم عفل عمليء يعني الق ‎a Une‏ لذا دين در حد بك مرام امد حزبي است و متديان همجون افراد وابسته بد يك حزب سياسي هستتد كه بابد در جهت تحقق أهداف حزبي عمل كنتد. اينكه ماركس دين رأ ذا ابدثولوزيك با لواش دیاس حانشت بد ‎Sei eel age‏ ی در دورد و مرن ول نب سر مجموعه يآ آوامر و تواهي اعم از شرحي با آحافي: بو در جنين تفسيري جون هر حزبي تهاباً سياسي است, دين تابع ‎sal‏ سیاسس فرارمي كيرد م ملس ریدم تلود و یقاس ‎bas Loe‏ بان و در جوت یر ‎ted gies a‏ هاي خاص سريف ‎pe cae‏ داد و لا از دب استفاه کم بای مي ند اما رزستت گرا چون بهد میج ‎gs Oo ay ge‏ هید از هر گید آقم دز بت دایب زدن آن پر مي دی قد تأكيد ير عمل وه میم سل بر یج است رازه ها معا کرو لاف اما يشت له د عمل ماس فر من كول« فيل ترك الم رد شرف ل د ا 0 mee AI Sold Sees one aula ‏کب هرچه د‎ ae Taba oleae ce doag gly aN Soles gy cates eS el eat atte ec

صفحه 20:
مخالقت مي شود. جون آن را معاير فعاليت و عمل سياسي كه رکن دن مي خواندمي دند چرا که به زعم آنان. مقدم بر همه جيز بابد دركرآن وجامعه تير بأبند و أصلان كردن بعتي هم رأي ما شوق نه جود ما. أبن رو وفتي سخن أز دين مي كويند مراد شان ابدلولوزي مشي بر شريعت و وفتي. شزيعت مي كويند عمدنا أقامه ي دود مورد تطرشان است و به اصطلح اسلامی اصل دیس رهز به معروف و نهب أز مذكر فى دانند. آن هم نه در مقام دلالت بر خبر و حيرخواهي يله در مرخله ي يدك ولساني از لإن جهت بسار شبيه خوارج در غالم اأسلام عمل مي تعايد اين صقت خشونت طلبي و مر ا ‎Se Stags ake‏ ‎cut‏ آن رأ أز أوصاف ذالي بنهادكرايان مي أورتد. لما در سنت كرايي. با توجه به درك جدي فر سنت كه نأظر بر نطر و عمل ديني هر دو ابيت, نه نطر ديتي را فهم ابدتولوزيك أز ‎oe Ge‏ و نه عمل دبني را قعاليت حزي. از ابن رو تقربا تمامي سنت كرايان به نحوي احل سلوك بوده اد 8 سای من عم تر ليه هر دوگ بت ريات ‎cana Ul al eps eg wohl aad‏ ‎ote Gps af atc econ gular colder ee‏ همان عضر طلمت باب ور حك لان للك سل الريك ا کر طلیت همه از فراس ‎So pin aa‏ مدر - أن ونه كه به تقصيل در كثاب هاي كنون مثل بجران دای سحده باه کت و عنم أخر رمان. با احيرا در كتاب ساعت بازدهم مارتي تكن تكرار شدم اس - اكتضاي دوره ريش ‎lel‏ عن باشد و يلد رجوع دمن هرهش که کم سگرن کب کشت الم ‎Sg as Li os‏ کد کت شد, حروع از صول وله و شريعت نين مدعني سي اند كه بال رمع شود ولذا عرق أن قر احياي دین بارگشت به آين اصول و احيايآ لست نه فراما گذشته ی" هه در تیا اب یمین وی جمرع :بد قو من قصل ال رجو تن رجود داد پس از دگر مقدماتي مطلب زا با شرح أن حثم من كنهم: هس که ما از سنت پرسش مي تم و سایت نا یا مي شویم ود للي است بر ینک از الم مش ‎ers‏ فرشا مرت ‎oat ahaa‏ ستت بدون ‎soil hte cael Sa a ip cots wall pine Ty waned‏ ‎aa poten as es a uly cage‏ دوره و طلاس بوان. سازگت ‎oh Taps‏ راسي هيع قام ه عمق شکر ‎lye‏ ره ماش در جیان ‎gaol‏ هم نما بر وطن رکشت نادس شد ط هر ‎oS ate Sige‏ تفت دب و ماد مقلف ‎TT Se‏ بك تارف و كم مغرب ومن ينسم لل كرك گر رحد ضيه آن جزین یم ‎gs‏ اد وچمه ال ‎ae‏ ب ‎Eel outsell‏ ار ع ل ب رين كع ار ا ا ل رو ‎deal‏ ست و در تذكر همه متفكران و عارفان بزرق به جم مي خوره - مر الم اسلا زد رال كه صراحا ور بي احياي علم دس بوده با مولوى با سهروردی که در کست وحوى شرف دی ‎a Yo‏ حر كرك نما .تسد در ف كلق مقرل باقر رد ل ا ‎go‏ ستت نان فان - ‎Glad Sool‏ نی فرهنگ و تمدن گذشته درخالم مدرن باشد وم تصور كيم أحباي سنت دن عن أصراردر احباي را أكوسين قدیس است. آن وکت تلد بودن ابن بسنت الهي مخدوش مي بشو وينم أن مي رود كد در تعنات ابن كاشته ي برشكوة أر دلت شد ار رحمت دا و واسعه ‎ally Se ad ei CAL» pi leg‏ هر دوز نک در حکات مي کند. آن وفت چه بسا بهجای انتظار گشایش و فتوح آینه, کار ما شیکت مداوم در مراسم سوگواری و عزدری اس گذشته ی ار دست رفنه حواهد و و چه بسا فرآموش کم چوعنج كرجه فرووستكي است کار جهن توهمچون بد ای گره کشا مي بان 537 * شهرام بازوكى: دكتراي فلسفه. عضو هيأت علمي بزوهشكده حكمت و فلسفه ابران 2 6ج ۳ اس کله در اسطاح بهمنای حفظ آصول ۵43650۵۵ و ادهاي ‎oad onde Selah as ens Lei ak oof al is‏ از ان ری دز شرس آن راد «اصولية» ترجمه كرده اند .در یج ی آنکه معدل هأی فارسس ‎Tess Mite‏ واژه ی ‎al‏ مناسبي بري آنبانم از آن چهت که اصطلح ثبر در مطبوعات راج شده است. عسامحتا به عنوان معادل به كار برده هي ضود 210001100215002 متطور ار أبن وازه. سنت كرابي به معنابي است كه در حلقه ي فكري كساني ‎in‏ رنه گون. ناد وماراسوامی,فریوف شون مرن ات و در مین ايان كير سهد سين نصرزایج اسب وریطی به ستت گزای» بد معا که اون بر نطیجعات ری مشتمل اس ار وي ار ‎alle yd QUE claw‏ نه كزلبي به اي مصطاح فعلي در آیران وی ‎sal ee‏ Traditional slam tn the modern Worl, 1987-3 4 يکي از مهم رين دوعا که سنت آندبشان دبر آش بحت گرده و کتاب نوشته ان همین ‎٠ el ea‏ قرول وجيت مدقي أن اسن در این موضوع نشریه هاي مطالعات ستتي, متكت

صفحه 21:
تطبيتيادبن و در سال هاي اخیر فصل تامه سوفیا از مهم ترین نشربه هاي متعکس کننه آراي آنان 3 تفسرردوبیقی به «سرودم ها ‎ol Syl‏ بست 6 ايتكة در مورد بتيادكرابيي اسلامي از عنوان اضر رنج شده ي 1587016109 استقاده مي كتند ناظر بر همين معني أست كه دين مبين أسلام تبديل به يك 1509 شده است. دين و ‎SALSA Le‏ > كفتكوبى با ويليام جيتيك ‎Satis‏ مسلمان أمريكايى وبليام جبنيك اسلام شناس آمزيكاين و بزوهشكر مطالب مربوط بهمولا و ابن عربی .یکی از تمبندگان مقتب سنت گرابی است و از سال 1983 تا کنون عضو هبنت علس دانشگده ابا دانشگاه استوتي بروک ۵7۵۵1 :342 ) تونورک مي باشد. امعتقد است "غرفان در دنبای مدرن كنونى جابكاه ويزه وبا اهميتي باكته است وغرفانی که از سلام تغذیه نکن ده ای تخواهد داشت. "وی حاطر تشان می کند که *غرب در زندگی منهای آمرسقدس موففیتی کسب نکرد و حتی سراردوره ای تره دراورد. "و در گنتگوی حاضر خرستدی خویش را از ازگشت مسلعانان به هویت اسلامی خویش آبرازونظرات خود را دربره هویت اسلامی . معنویت درغرب و آبده تصوف بان ما درد نام گفت و گو شونده: لام - ‎Si‏ © خبرتكار: طوس - امزدن_© متيع: سانت - باشكاه انديشه - به تقل از ‎‘wwnasemazen.nel/roporta)‏

صفحه 22:
‎ae te las tl‏ بوه اس یز در سل 1۵54 ‎pag‏ ترى عردم تا در دانشكاد أمزيكاين بيروت دربزيامة أى شركت كنم. من زمائن دردشگه تاج من خودم درارسهاي تارج اس هم هرات مل کرو هن کل و امكان آشتائيم نا عرفان هم فرلهم شد ‏شما را به عنوان يكى از تمايندكان مكتب سنت كزايان مى شناسيم؛ اساس لين مكتب جيست؟ *اتسان بای ینکه به سعادت برسد بایستی فرامین جداوند را جرا كند.” اين تطريه. مبناى مكتب. ‎leg tl in Saabs ‏نفد است مزنیسم اس تزیقی کذ درد‎ gr ‏که میتی بر قذسیت آست در دبای مدرن گنس‎ olde alga a ‏رافیفدسس دیدن است . ال‎ ‏واقما جايقاض باردة‎ ‏لبق گنت تصرانساتها مرعصرمدريته خيلى جيزها را فراموش كرده اند. فراموش كتدكان امرقدست ‎eon Ser cw iad ce‏ بعر توح و عا روا یو ‎glo‏ جامعةى مصرفى در صدد خوشيختي يود اما نتوائست أن رأ دست أورد. بان كه در جوامع مدر ريدقت مد کند هرروزکه می گذره بیش آزگذشته شاهد ناخامی حود سی شوند. آنها لته با به بر أوردن بووتدشان با آمرهدسی درمی بابند كه جكونه مى تواتد سعادتمد ‎tp ans gil alg‏ كه عرقان درمت جهان مدرن موقعيث تسبار قابل نوهي بدسث مى أورد. خبلي هدر عرفان به. سمت بودسم نش وذن كران مب باند. فرق بإ فأسقه هاس آنا من شود كه همجنان با اير قدسی مرب است. ان است که می وقد درفر هك يوودى و مسيعى #زازئشته جنين هایس وجود داشته و كليساهايشان ازاين روحانيت برخوردار بوده است. ‏اين تكابوبى واقع كرابائه است يا تقلاى جوامع مصرف كراي غربى در جستجوى متاع جديد ارزيابي مى تعمیم ان موضوع دشور است. منلی بایان می زنم؛ يهترين دانشجوى من يق باكستاني بسبارياهوش است. أودريكى اردانشكاه هاى أمريكا فيرك مي خواند. ابن روزها درجال مطالعه ى مولناست که توسط یکی از مترجمان مشهورترجمه شده است. سعی می كند عرفاتى راكه ذل پس آشعار وجود دارد درک کند. فارسی و عریی می آموزد و به سمت عرفان بنش من رود ويه همه آنچه ید می گیرد درزندگی عول می کن. بن هرصد نفری که مونامی جواند یکی دو تفرانطورشتند.دیگران غالا مس مولانا مي خوانتد كمي دالاين لاما و كمي هم فلسقه بودسم. جتن افرادى تلويزيوتشان را تماشا مي كتند ‏ كارهاى ديكرشان را اجام می دهند وعرفان راهم دروفع توعی کاای عصرفی می بند. درامريكا در حال حاصرارمولنا أزيرخواتقده ‎seul AS go‏ ‎ae of gel Ll‏ آثاری را به طورجدی متلعه می کنند ازهر صد تفر بش ازیکی نیستند. جالبه ‎Sal a aa‏ با وااند بر تعليم مولانا وجود دارد. بتجاه سال بيش در اين خصوص شيع مرجع قابل توجهى وجودنداشت. ‏زوفسوردكترر يجارد فالك و سيد حسين نصر در سال 2004 درسازمان ملل سخترائى كردئد و كفتتد ضدیت فزاینده ی پس آزمزد سبتامبر با اسلام. به سهولت ارين تحواهد رقت. * در أبن بارة جه ‎aS oe‏ ‏كاملا حق با اتهاست يمن سى سال است كه تلش مى ‎ll iS‏ بشناسم: بس از وفع یپرد ‎bain‏ مستوليت سحت ترشد. ما آمروزبا پیشذوری ای بسیاربزرگی موجه هستیم. آسهای زیادی فاطمانه معتفدن که اسلا آمراپستدی ات" ‎ ‏در فضابى كه اسلام مترادفي با تروريسم فلمداد مى شود عرفان چه تقشى مى تواند داشته باشد؟. رساته ها وتلويزيون خصوصا. بدثبال اراته تصويرى ازاسلام هستند كه منطيق يا وقايع روز باشد؛ اي آست كه أن ها مجبورند سميل ها وتصاويرى رأ نشان دهتد كه تاثبركذارى أن قورى بأشد: ‎al aly‏ عرفان دربی معرفی آن است تصویراسلام درگذشته وحال, طاهروباطن وهمه جیزان است. لته معتفدان چتین نظری. دراین مسیردچاره‌شواانی می شوند؛ زیر چنن چیزی برای رسانه ها جالب توجه نيست ومثلا باعث فقتل كسى نمى شود. أما به تدريج أفراد بيشترى با اسلام اشنا مى شوند و" اطلاع آز ماهيت اسلام براى آنها به صورت بك مسئله در مى أبد. درسابه عرفان است كه كتابهاى” متعددی جاب مى شود مردم أبن كتابها وأ مى خواند و نوجه شان بيشترجلب مى شود. ‎5 al song a la abe aS ‏که فکرمی کنمبرگرین مخزن‎ cal Tse ol gl labels aps clnen we ‏من‎ ‏وفارمت فراوات درا کمن‎ cae ity ole ala cate als alee lat ‏ماع با‎ ‏هست. خیلی ازانها چاپ نشده وسیاری از آنها را بید تصحیح کرد در گذشته مکرربه ترکبهآمدم حتی‎

صفحه 23:
كرسي ماه دراین کشورفامت دتم و ‎sng a alan ala‏ تجول دیگری که در أرما ب تركيه مرا خوشجال مب كند ابن أت كه خالا مكرسيارى لزجوانان ترى بر حال شتا فرك خواشان سيد علاوه براين با رهق عتما , عريث و فأرسن أشنا من شود الآ که درسیزمین ترکه رای ار حسف و درواع یک مبرات فیل تجه فرهگی به جساب من رون سال 1970 هب استامولآمه بو جزسن دوزسسن غرس هم مود که دنه مه ‎gla asaya‏ نبز تمي رأ لمي دیدی که شعت سال كعبر داشت اه أ ‏امروز ونان فدر فرهنگ حود را می داد و ان موجب خرستدی است. ‏همسرتان زایتی است, شا آمریکایی هستید:ما در خانهفارسی صحبت مي كنيد. با همسرم وقتى در ايران در مقطع دكترى تحصيل مى كرديم اشنا شدم: اتكليسئ أو در آن موفع حوب ‎ge‏ هم فارسى صحيت مى كرديم. بعد هم كه به آمريكا رفتيم به همين شكل أدامه بيدا كرد أبن موضوع مزيت ديكرى كه دارد بن است كه فارسى نه زيان مادرى من است و نه و ‏سال 2007 ‎calle op cal Wor Jl‏ در جهان چه معنبی درد خب بسبار مثيث آست چرا که حون رای معرفی اسلام هزین مدل است. زان بسپارساده ای دارد؛مخصوضاً گرب ی عربیمقایسه شود رای درک مطالب ‎wilds cas gota cue oi‏ از است. لته مولا در دوره ها ابرشگل ماه ای به حود گرفت :هر چند اي آمرباعت معرفی ‎a ws ler Sn‏ من در يكب مو سال دشت براى شركت دركتقرانسياق متعدرى ‎nels‏ آرا. بان وافتانساندعوت ده ام. مولانا مركزتوجه بسبارى اراتسانها قرار كرفت است. ‏من گویند بدون مسلمانبودن نم توان عارف شد. ۲ ‎alias slg gets tld spa days‏ ازعرفان وجود دارد. در آمريكا هم مكاتب. ‎arta wl‏ وجود دارد. بحشى ازاين مكتتها اصالتا أمريكابي مستتد و ‎sips el le wale‏ آن نمی كتم برأى ‎Se plas aly ase pate al eal‏ معتب فلسفى لازم است ريشه هام محكم باشد ويا حقيقت بيوند داشته باشد. به همين ترتیب مکتهایی سنت گرا وجود داد لته درب أنها هم وجود احتلاف طبيعى است زيرا عرفان بيش اروجود ظاهرى, قلب انسانها را مخاطب ‎Sos‏ ‏دهد توعی ناه هم درفرب هسست که مولا را مستفل از حضریت محمد (ص) تصورمی ‎STU aa‏ گوید :*م عاک بای خضرت محمد (ص) هستم “در قرأن كريم كفته مي شود أكر خدا را دوست مي داريد أ حضرت محمد (ص) بيروى كتير نا حدا هم شما رأ دوست داشتم بأد." ما رن خضرت محمد أص) ارباطب تداشته بلشيد و فقط بكوييد :" من خدا را دوست دارم" بر منکن است که بتواتيد به خداوتد وصل شويد. ابن ابست كه من فكر مى كتم تمي ثوان مسلمان تبود و غارف بود با أعلام سال جارى مرلادى بد عتوان سال مولانا كه به مناسيت هشتصدمين سال تولد ‎spurl Wye‏ يونسكواتجام د برنامه هابى درحال اجرأ است وتوجه و علاقد به مولان أفزايش يافته است؛ به تير شعا فرأكير شدن شخصيت مولانا در بين مردم م تواند ياعث مسائل تاخوشايتدى ‎Tig‏ ‏فكرتمى كنم فعاليتهايي كه درامريكا وكشورهاى ديكرصورت مى كيرد خبلى جدى باشد. معمولا يك سخترای انجام حی شود. بیس لس ميقس ‎aby pt seep aD on wb wld‏ معي انجام مي شود جني بردامه أي براى محاطان جبرى شب تماش كردن تلوزون اشت. ‎aL Gee‏ به اين فكرمي كتند كه بعد از بابان برنامه بهتراست به کج بریم. لته برحی با همین برامه ها خود را ‎wal Sale gg gn abl coo pay pal ls cian go‏ را حتف افر يق لنب باشو ‎alg‏ تفریجی داشته باشد براي آشنایی مزدم با مولانا منت مي بشم ‏به نر شما مولانا با چتن برنمه هاش پیش از آکه شتاخته شود ضورت ده به خود ننی گیزد؟ مولنا بای خیلی فا یک شاغرخاورمننه ای است. درترکیه هم شاهد جنین مستله ای هستمم.درفرهنگ تركى أرتباط مولانا و اسلام به طورکامل مطرح نمی شود درهمهجای داعبا مولانا را طورى نشان می دهند که خود می مواهيد خصوصا درغرت مردم زک دباره موب اسلام سخن بگویت اکراه دارند زیا اسلا همواره براى أنان تروررا تداغى مب كند. درواقة دنظرآنها اسلا و تروریکدیگرر كامل مى كنقذ. حتى خبلى ها أز اينكه بگیند مسلمان هستن. شرم می کننددرضورش که مولنا بخاطر شخصيت اسلامي اش مولنا شده است. بر حال جهان عرب واهمه دارد و ثمى خواهد به مولانا و دين أسلام توام بينديشد. ‏مومترين عامل در دكركونى برداشت غرب ازاسلام جه بوده استة. حقابت ین موضوع مفصل است: ریشه هایآن به کرن هتم پمی كردد. أسلام بعد از ‎pd‏ ‏سرعت دن تمام جهان كسترش يافت #مخصوصا مناطق مسيعى نشين را فنع كرد. غالب لوقت الام را دی دنت اد که نهدن میحی را مود ندید رای دید است. چنن کسای با ههور اسلا خطرت محمد 'ص" را براك خوذ هدید ‎al acl‏ ان أبن دین مناوت را خصم مسیحبت معرفی کرده اند اما در رون وسطی ای زبادی ازعرس به ای ترجمه شد.آنگاه بو که حهان مسیحیت اسلام رز نو کشف کرد ‎Swahili ‏سيان‎

صفحه 24:
در دنبای امروز دولها وحکومتها مرکزیت دیتی جود را ازدست دادهان. جهان غرب پس ازرنسانس کاملا متحول شد. ین حال تغبر شکل ها ی رفتاری متطبق بر گذشته آمرساده ای نود.دنشمندان غربی عموما اصطلاح دين را به لور حصمانه آی تعریف کردهآند. آن ها کینه ی خود را نيت به اسلام بیش از اديان ديكر بروز دادتد. البته با مسيحيت و بهوديت همء جتين روتاری داشته اد بر اساس فهم دمكراتيى امروز نا وتی دین درطه شخصی شما فرازداشته باشد مستله ای تیست؛ يعتى تا وكتى به دين جنيه اجتماعي تدهيد و يطورفردى آن رأ باورداشته باشيد مشكلى وجود تخواهد داشت. براساس اين تظردين توعى داش أست و به عنوان جيزى كه شما به أن معتقد هستيد ترد خودتان می مان. تا زمانى كه وضع به همين منوال باشد دولتها و حكومتها غصه أى ندارند ازاين منطر دين بديدة أى كاملا شخصى و ذهنى است. ثا ابنجا مسئله اى وجود تدارد. يعتى نا زماتى كه كس برتخاسته وبه شما تكفته است بايد به جه جيزي معتقد باشيد يا تباشيد. ابن انای از چه زمانی رخ دای نلاب ابران درنگه غرا الگوبی شد بای ابنکه دین درعین حال می تواند از هویت وتاثیرگذاری سياسى برخوردار باشد. به ابن ترتيب دانسته شد كه دين قادر است توده هار به حرکت درآورد سبس ابن نطريه نيز يديد أمد كه حركت مذكور ممكن أست تهاجمى علبه ان باشد.دبن ار مان آنچه دراسرائيل اسث به مناقع غرب خدمت نايد مشكلى تخواهد بود اما اكرهمان وضعيت رأ درايران داشته باشد مسثله ای جدی بوجود مت آید. آمریکا پس از وقوع این نلاب مدام برعلهابران واسلام كوشيد. بعد هم وقايع بكى بس ارديكرى رح داد. حملات تروریستی. بازدج سبتامبر.... و بس آراین ها همان حساسيتى كه بيش ازرتساتس نسيت به أسلام وجود داشت سريراورد. رسانة ها أزنشان ذادن توام اسلام و حوادث خشونت بار از خود بی خود می شدند؛ و از جنين جيرى حمابت كامل مى كردنة. در كتار اخبار مربوط به بعب كذازيها خترهاى مربوط به مولانا ارزشى نداشت. تا وفتى اخبار مربوط نه خشونت وجوددارد حبرهای مربوظ به ولا برای چه کسی ‎aly Clie ly oe‏ ات ‎il‏ تفن جل ‎fap je ly At‏ ۱ را ای هش نع ییا وتان تین با ‎es ean‏ دی( گت ی وگن تلد لت لگ فش رنب توت تاش" سا داد هش اي دورف چا ‎one i‏ اس داب تون فش ‎Gale eee‏ وتان یشان مارد ما مساك ع ملق سعد شوه ات مرا اسر ور هن کر بر ‎cate gst as wl Sik‏ ترق ‎a PEASY OM 2 antes bas ae‏ ‎ae gh ca ie ud hale as ghd ty cg a la a nas‏ ‎ee‏ ل ل ل 1 لات ات د و ردق رل ةو لوه ا ‎SR Oe ie eat‏ ب نظر شما مسلمانان در قيال جتين ‎Si ep ngewe will‏ ‎ots lod Goes yl cae Waal J auton yep‏ یک پونه ره ند ‎teal al iol acy od‏ ار الما و ‎aS wey Ok lak x oe Opel‏ به هما خوافيد كلت ‎St‏ چتین خواشت اهنت واگرلیینه عحل نگند رت جوم خواهید رف ‎Seg‏ ‎Cube tame lel cals Bo oS pl‏ یی ‎lta‏ را اه کنمه ی با و گر من که که ی روش حلب راد امس لفك ‎cons Snel fed‏ ماوت بع ‎eel ay‏ ود دون که لت سین موق ای ‎ROSS cca‏ ‎al at‏ احکام در اصل بخ ‎aol alan sols at de plat gh‏ ‎al pT ols lilo cy cad‏ ما وحن دامع يم ليل اقلم دام بين عمد مات امل لج للد ا كنا ارق را لكر ااي د هت بشید فاگ احقام از سوی شتا ماس ‎Db cee Sku dla cats alg‏ عشق و مجت به دا بش به موازات افزايش ترس و ولهمه از الم تعایل هم ان عربی پیشتر می شود چه ارتاطی ‎Pap are‏ أرميطورتان مردم أمريكا ابت بابد بكويم 99 آنها ‎ss al a a pe hs‏ ‎pa ogo iol Sabo Ug ass tanh‏ جمیت: رهم ال توجین ست ‎We wl‏ در فهرست ‎lg‏ يسباربرفروش قرار يدان اكردرامريكا ‎Ces‏ ‎Ue llc‏ كد ‎eke‏ تسه فرش تاش بلقا مارت تقد كد مسن ند شمه وب تروریسم مرنط آست. رما رنه تون یک شاعرجاب شود و ‎phe oon bins ol‏ و ‎ge gs‏ وجود ‎SE SORTS ToS ts Sing ak aa‏ ارد ‎a Ly‏ ماكاملا متقاوت انث ها احصامس که آميادا دراه الا ‎lu la‏ به عنون آخرین سوالبذرماتد که مهمترین برسی که اتسان امروزمی تواتد از مولنا و ان عربی

صفحه 25:
ايتطورنيست که مردم تا زمانی كه ازفرانين دولته تهادها وموشضات تبعيت مى ‎SL a‏ پرخوردرباشند. سعادت و آرامش را بای در درون مان جستجوکنیم. آين مطلب در وفع توعی مکاشفه روص است: چنن مکاشفه ای برای اسان مدرن آمروزدواهی فراوانی داد درگ یام هاى مولانا نيزامروزمشكل تر است. فهم ابن عربى نسبت به مولانا سحت تراست. اصولا مهم ترين' ام رد بدنانسان است: متظورم آرادی سپلمی تبست آزادی روحی ثيه معضل و مسألدي سنت © توسنده: محمد متصور - هأشمر © ارسال كتتده: مدير سایت: همنه: سایت - باشگاه اندیشه أمروه وقتى از سنت سكن ميكوييم, أز أمرى سكن ميكوييم كه كمثر كي در لهميت أن ترديد ارد و اذا ذهزها ب سرت به سوی «سنت» شید ي‌شود وک رای حقط و داوم آن چه باه کرد و جگو بد آن را اس دنت و تست آن کر شتون زندی ما چست وپرسشهای دگری اس دست. ما نها »بت که اد با مامت فک نیس رسای شش مر هسام اتلر لمست نب مرت ره بسا ربا پم ماه هه دمص و ‎Ue ln le‏ و نله چست و عون ‎we ETE‏ است و أسانا بن معضل از تا سربرماورد و در چه شوانطن مطرح مشود باس و گم اه ات أن ان در هر كجاق جهان و در هر زمان كه ريست بايد منوانستداند خارع و فر از سست ند اند و بات با ست‌های تست تشه بشن؟ دست که نا أنجا كه در مورة بشم ناريخي و تاريخمند سكن مي كوي شري ازج ام سنت تفي بائيم. سنت بتاضل تاريع و جعراقايس اث كه شر در ان شید وه بلي بشرى حار از بای و ترا ست بي ميت شال ياف ار ناه ميري بست ع جاع سس حأ ‎ERIS‏ ‏در دبشریته بیصن رین ماس معضل ومسانه سنت زد معضل و مساله‌ای بع فدمت بشریت بلشد أما معضل و مسألة تيت به معانی که آمروه ما می‌فويم و مراد .مان هه قدمت برع بشوی ست که ‎ae‏ يان تخد - مط أت مألا أت

صفحه 26:
متضل و مسأل نت ل مجراق بقل طرح مشود ال بت اجه( هي مت بع ماي كه ‎se en see eae‏ ۳ ‎tees ee eae ee eee‏ بت سد ات الات تدكا مسائد هم عا قستها مت دنواوی با ناد طر اف واه هرت ره لخد مج عع ‎na a‏ ی لتر هی بان ره دشر وا مت مود جر دای شا یج رس هت کی نگزش‌ها و ‎onal‏ تصور و ظرع مین كه نی نگر‌ها و ارزش‌های ستت آست ود معنأ سگرن زب ‎Ee eerie dep ek soba iguana‏ ‎SOURS os ed See ae ac ele a‏ ‎sts ads 9 dng ot‏ جزبر مواجههی ب ند قابل ‎ty gh i sg J's gw as ea eg‏ ‎SS dee ee ise erate‏ بسن م تفرگ راد هن سم من تن زر امش رگا هو ‎olay ge we Sheetal ees ees‏ زرا ی ی ‎Sage on es gl‏ ست wine bl Beddoes ee tates Ih Scat ona paca 0 tet poe ern nen ‏یز مرن ام رانا سود و ييا‎ oe CU foie Sane ٩و‎ ee seat ‏ی بر که گنه ۳ تسس لب یعرف‎ ee i at Sl ay ah oe he 0 ete at an hts eda ‏ری دوهی مد رو رو‎ Seat ex om alfa ta aay at ‏ماه روز مت تیگ در هی کلف سین لش ری لوب ی اش مت من‎ ‏لته سره رن ند بش‎ ea ae ae ea a ek ‏وس کم هی هیوست باه فد انس مور هی فا شلف مرس مج نت و سجن‎ perc wept recep ‏همست ون ساب علس و آضدی گنه هه ماج بش‎ ‏ل ا ا‎ م برد ی هی هی کر ا ‎pe ad aad‏ که هنن هد وک ماد درل مت وش شهج وش او كامل نيست - حتي اخلاق ‏ لذ باب بحث و نقد بار أبنت نا حركت مطلوب بشر به سوی ‎st‏ و تعالن - ‎a‏ ‏السلا تك با سوم مش و مشود همست قوط را ون راق مردم سرز مين هابي كه تحدد درآنها ‎ae Eb ks! Ql‏ تحدد. طرع مسأله سنت بود و لذا معضل و مسأل سنت جز از منظر معضل و مسأله تجدد طرح نشد و بدین ترتیب پرسش و پاسخ دربره‌ی گذشته و آینده در بستر خود تست مود رم شید و هس ۱ ات ای و ‎pen ee tates ge Skea a occas ae‏ ا ‎ae‏ 0 ‎sis lancet satiny saat ca a3‏ رود مه هرت دک له در مت زین ‎Seow s‏ ا و ‎eae aaa ee ae ase ea]‏ کت هآ هدفه ل ا ام الل سا اسل اد اج ا ل ا ] کوک و ذه لس الخو يم تس ‎ST FSR A‏ كيه همك تبني هنز نامه ی ذشته میدقت حال فا مقر گذشت ‎ae oT past geal oan‏ ‎a baad ae‏ لعفت عند راك أي مله لم که نمی هل داي که دی ان در سجتای ید الس سرت فده اد سل لش سای دماح سس لد ماک سفن رن شاه دب سس رسد ‎aT Se 5 a eee‏ سرد ‎SOROS‏ ‎Se eae aS Shee NS eh cae‏ عم مه ساره با وهای مد سمل مت کون ول ور بل بت ری عد ‎aed‏ و و م 0 أ مشت باس أن .اود ان ‎TS Sac Talal ae‏ سد ا م ا ل 0 ‎le setae beak sy Ses‏ د ا رت ل ا ل له رمك اق لتم بس م لال رق مسفن لد عم ی ‎Bites dete that away ciate gage deat oe‏ ‎Bais eel alae‏ امفاوت بود گروهي بي‌توجه به احتلاف افی‌ها اور کردند که گر در جای دیگری آفتابی ‎tag‏ ات سم سورت مدنا هران و ناد وه بل تک تاه دبا هت لسن دق هار تسیا تمه

صفحه 27:
الهو ‎in a‏ ار سا یواست که اهامای ‎dt eg tat yaaa yobs lbh dd ps‏ فاضت ودر ۳ فلت روز ان که رفن مققات ار وتان مدرد وش کلم ماکان و ناه دشن اش بان قاط رش یلاعت فده ود را هی ‎ale‏ سا سس اه و ند مرک رد ال گرا جک بسح ميتوانست أبنددق أنان باشد. البع با مساعي أنها ميتواست همان هم باشي اكر متجددان بر إصاس بارعايشان ب ‎at‏ عرد رود ‎ak‏ قاس الشدوه مسن ير نظي تراغ لحن در مره نع رت كرف مواد زاس و هیحان سره ‎taf dl at geet‏ میس و ارو سل رات موی گس وف وی گر مش ال ‎apc sak cep‏ ‎My ha ps Sos ws‏ که درا ی ما حبشر ات و زو آدد درفب فد یش بر مقر رش خی دزن سید رل ا ل هساو ‎natn irae ae‏ کت رای رگا كر متشكر ‎at ol‏ برای اور كردن انديشههابشان به #سنت» كهن رو میکردند در باز مشغول «نقد ‎ea‏ ‎NaS iat Se‏ ا د لوست رو نض جعت كاله والاان به ‎a pase ganja sa elas pl po‏ ‎a Pasadena canal dace faa tana os Spams ober‏ ‎ee gd‏ ل ‎a oe‏ نجل از مت نش ‎ss ah‏ ‎ase‏ مها هقی لب ‎tes: amie‏ 0 مهد و سل دنب نز هی نمشد مسق ‎cat OY cies‏ ل 0 لد دش من ی طیحم قراس ری رورش وی أن به نطظر من ساده‌ترن ان از همه‌ی آن معصل فگری است كه سال هاست بر ذهن وصمير ما سنكيس صيكتد. ‎sea‏ ا وه اه هه ای ی ری ‎key dae‏ ون ويد باسنت ‎tos Hep S lamas gar alge Salen‏ أن بای ای هم نیم گشه مهتم که مان زاس شم و هم رن بآ رز کنو فیس له نش کش اه سل نمی یک سر شرس ند حول قمع اب وا ‎SES See‏ رم هی ی ای ری ی ی كه اک ود حجیت گذشت را درد و از صوی در گرا ‎lt‏ به خاط فکری محکوم به شلست مود( رقم که رک رای مش مه ابش دوواد ال بای هط رای ودرا مت لیر رم ‎ane‏ ال 1 لماك ان رد مه اجک دج با ام هه مج سم وال دی هن رن ده هه مش درد ونر مومع ان ان لش ری ور ور ‎ae ot ane eS‏ در من مار مات مر مدا رل ید کول راوید سین رسد مرت ردو ات وه اسان سگرن سم تقد سیم ‎clog one‏ کشا سا ان شاه سس رم اهر اساة ‎eae he‏ نمرژ ‎a sii pcg ca gu ap ud LIAS gyn Deccan” Skea no acd‏ ‎ngs ag pipe acl amy‏ ملف ساحن ملب وريد أن الع لوال در تا سیون ل ين ‎ae BER at‏ رد ی ما ری وش ‎a ea, ade So alt‏ كه ‎eg ill gas jut ol el Sot‏ و فحمي مستدل علب و ع میت بو سم یت ای تييع سياس توج تلوس ‎AiG‏ ‏ا د ا ‎cls‏ رازن شوم لت هی اسان تال یرفس کر با ‎Er iS‏ ۱ ا ا ‎SLE OTE St TTS Sole‏ ‎wel gat a olay wal he las pit Geb gad ge lly taf ao‏ شون هل میحرت ه سوق أده لس مارتین لینگز

صفحه 28:
22 oul Lancashire) jn» 2909 Jl sls 24 (Martin Lings) 8) te pede ‏اام جد وا رم بو اسع مس‎ ‏ل ل بان تس تم و با‎ veer st cheetah seat ‏در دانشكاة كاتوناس (60095) در ليتواني شد رال 3398 پس از الا ماه وراه ور‎ ‏.تتيجدي أشنابي با آثار رتدكنون و بعضي از مسلمانان الجزايرى و مراكشيء شيفتدي اسلام شد ويه‎ ‏ابن دين درامد و نام أنويكر سراجالدين را براي خود بركزيد. علاقدي وي به زيان عربي و فر‎ 2 ‏ل‎ ve ‏ل د م لق لل‎ 03 ea ‏کش واه شال مأ در ميض در ال 3953 به الكلسان کیت وا داهن‎ ‏رشتدي زبان عرس درجدي دكتري كرفت. أز سال 1955 متصدّي آني موزدي بريتانيا شد.‎ ‏سل ۱ 304 متا کیک ا مولع‎ ‏ا ل ا ا‎ ‏ا ا و‎ aeons ‏جاودان خردء سيب شد تا هك جود رأ مصروف تبن و معرفي اصول ماعدالطليعي و عرفاتي أسلام به‎ Ss ols ‏مارتين لبتكز در 12 مى سال ۲۰۰۵ درگذشت.‎ اعلب آثار ليتكز عبارتتد از: 1- کتاببفین [آموزه های صوفینه دربب ایمن, حکمت و عرفان, ۱۹۵۲ , ۱9۹۲) ۵1 8001 ‎‘The‏ ‎Certainty‏ 2- عارفی مسلمان در فرن بستم (۰۱۹۶۱ ۰۱۹۷۱ ۱۹۸۱۰۰۱۹۷۳ ۱۹۸۲ و ۱۳۵)۹۹۲ ۵ مادک نکم 0800097 100201800 ابن كتاب به زيان هاى محتلفی چون عرس. فرانسه, فارسی و اردو ترجمه شده أبست. عنوان ترجمه فارسى به قلم روان نصرالله بورجوادى «عارفى از الجزاير» است. اب کاب تا وج و وتسم لواو 7 3 - اعتفادات كهن و جرافه های مرن (۰۱۹۶۴ ۰۱۹۸۰ ۹۸۸ 5 1981( ‎Ancient Beliefs and‏ ‎Mader Superstitions‏ 4- شكسيير در برتو هنر مقدس ‎‘Shakespear in the Light of Sacred AM(19#F)‏ .5 - دو جلد کتاب شعر ‎a‏ نام عناصر و نشان‌ها (۱۶۷ 9 -14¥( ‎Elements and Heralds‏ 6- تصوف جبست؟ (۰۱۹۷۵ ۱9۸۱:۱۹۷۷ و 1۹۹۳) 5500 5 ۱۵1 ان کتاب به فارسی ترجمه ‘The Secret of Shakespear(i94t) jus -7

صفحه 29:
8- هنر خط و تذهب فرآن (۰۱۹۷۶ ۱۹۷۸ و ۱۹۸۷ ‎‘The Quranic Art of Calligraphy and‏ 600 كه به فارسى ترجمه شده آست. 9- ساعت يازدهم, بحران معنوى دنياى مدرن در برتو سنت و رسالت نبوى (كقة1)طامع يه 8 706 ‎Hour‏ 0- رمزها و الكوهاى كهن: بزوهشى در معناى وجود (1551). 21 «محمداص): زندكن يبامير اسلام بر اساس كين ترين ‎an‏ (۱۹۸۳ ۰ ۱۹۸۵ و 15۹۱ ۱ ‎gua I Muhamirhad” His Life’ Based on the Earliest Sources‏ ترین کاب های اوست و آن را يكى از بهترین زندینمههایپیامبر(ص) به زان انگلیسی ارزیایس کرده اد 22 آخرینکتاب مارتين لبنكن 0085۷05 ۵ 0۱5/۵05 نام دارد كه أو در آن به برسش هابى که از وى راجة به اسلام و معنویت به طور کلی شده ست پاسخ مي ‎Fors Lil lS ad ano‏ ۵۵ در سال ۲۰۰۵ در دست انتشار داد 13- لینگر همچنین برایدابة المعارف اسلام و ابة المعارف بریتنیکا و كتاب دين در خاورمياتة. (جاب داتشكام كمبريح) و تایخ ادبات عرب کصريخ و نب بای تشرباتیمانند مطالعات مقاسه الى ان ‎(Studies in Comparative Religion)‏ و قصلنامه ‎(The Islamic Quarterly) waskat‏ مقالات متعددی در تصوف و عرفان اسلامی و شعر و ادبات غرب به زشته تحربردرآورده است. sail + سیر دی يلاتن جين نان بد اعفاد ‎le wl ug al Sad Sot‏ اختراع وسالی بهمنظور ال بدن بدن در ها و معود به آسمانهماد راز بردگان به ‎os‏ ناه می شد متا جاک من تنم فقط موه اسث ک شرفت هل ورین کول ‎peel au, Cho ts este pela dT eda‏ ب ورست و صمودهای كل ل برا كان ‎i ad og on plod pe ah‏ من ند که درا نوع فعاليت ها علاو ‎Shel Laren Soa 9 agli bye Jan la ol»‏ مک دا ‎ales abt‏ ارس ‎dla cake 2S‏ یط هک تا أت «يكن ار وجوه ‎lal cas’ yh‏ در روزكاران يستين ابن يود كه اعتقاد داشت علاوه بر لمت السام بل لس فوق ساح هن نز ات مب همجن در فا وب ‎ngs‏ مبل و سای ‎aie ppl lel af ya‏ با ای جرینعادی و مرف ‎tags oo gh ao‏ ود شبن تفس (ا) که نان ‎eae) iL‏ 22 اله ات را أ تواسقرار بح ‎nei Jat ayo 2‏ ‎lar lin a (Creation) ols ams oa a)‏ خداوند است و در مین معلوفات ‎tal gl‏ است که با برخوردارى از آرادى ‎(Free wil) sly (Freedom)‏ مي تواند بالاثرين ‎CB aa‏ باشد ملکوت حون هم در درون و بان است و هم فراسوی عالم طبیت و مرگز دی ان دو که ‎Sse ese‏ بدن آست همان چبری ست كه اكثرأدبان أن را قلب ما دل مى تأمنة. فلب أشي" جايكاه و أوريك عفل شهودی (35/564)) است همان كه در قرون وسطى ‎es ealgs intellects‏ ‎hogs oa a‏ «#خورشيدة (50130) كه برخلاف ‎(Reason) le Jab (Luft asad alge‏ حاقطه و تحل كه بازنات های متمابزی از عقل شهودى هستيد حقايق معنوى و روحانى را مستقيماً درك می کند. هدید گر فوای ‎sally lal‏ انسان در روزكار ييشين در تعادل و هماهتكى با مكديكر بودن و تفس و روج انسان در همه فی و سای مشک کنده لوصا آلیی بو و مار ان ‎of ak‏ اسان از صورت خماوه [فریت دم آست و تیل و تباید ‎th Lect yt eal‏ که هنیزه دزن بورد لت يا ‎a ph‏ ‏9 دای ور و رون مت رای مها ‎Pr pcbg ae onys amraioe harvest copia een oe KE)‏ ‎Se ee ee‏ ‎oe ee os‏ و ‏۵۵) بوده آست که به زعم وف مجور آن ته «اتسان. جذیقی» بلکه «اتسان همان گونه که ما ‎ee ey a ey‏ ‎oid eb ete yr arent ars coca er‏ ‎Pe ee ee sg or ee‏ ‎OE aig LEAL 9:‏ برای ‎Gf ay ope a‏ لق هاف اراي ‎SS a ctl co lng Sos‏

صفحه 30:
‎$a)‏ فلسقهمعاصر نز به مانب عالیترهیتی,بی علاه است و اظهار شكقتن من كند که همکن است در دورهمدرن ‎alae go call‏ زندگی اش را در فعاليت هاى ركسره ضد عغلى (عقل به معنات هو وال جوياه آن. (إفلاء10116) كثرائده باشد و معتقد باشد كه جيزى قرائر أ تقس اسان وجود تدارد وبا ابن حال *يكى از روشفکران[/۵۱۵) یشرو زمان ماه خوائدة شود ‎Seat eG hhh Tall pe see es po eekly aad aE ay ued ete a‏ جديد به صورت خطن مسير ييشرقت و ترفی را رای بل به رهیس و جات (3000:۳10) ‎wk‏ ‏تمايد بي امياس مى شمرد و عقيده در که تجات و رستگاری چنن ه در فرون وسطی و روزگاران پشین کال بان تقد باشند حاصل فصل و عبت ‎SH ate Grace) gl‏ ‏4 هدیدن ‎lal le IGE pa‏ و اساسن ضغف آدمى از دست رفن بيوند مستقيمي انيت كه در درون سينا د ‎oop AF cal pny iE‏ آنفندان حساسیت و توجه تفس بهجلی الهی قلب وه ‎al‏ در ين ميآن هدق دن.به طور کلی از آست که همه اجری رنه وجود آمی را مجور بحشد واه را حول مرکزوجود حهت دهد لينكز هثر قدسى با مقدس (8/8 836:28 را ثير دارا همین تفل مى دانذ يعني معتقد بيست كه هتر قدسی مي تواد فا و اجزای پرانده رون اسان را جهن نویه سمت مرگز بخشد وان ‎Gas ola AL‏ در هار فلت ویادهی صلار مسون دار ‏5 تعد اسان ارت ود بان جه بايد كرد؟ کرت كراش ‎jtiano i‏ ‎lary pal cae J ab Ld‏ شرفت ریت مین ها فد ‎an‏ مه آان جزو ناس ای ده اهاند که ماه کترت وتدد من لد شده ‎Soba «GUL! can tat‏ اسی از یگاه ‎ot Lal emg sole cle anys elas alg‏ ستت هی دمن متلف ‏آن وتوهمشترت آاسس آ را نی و توف کته گرچه در ان مان ‎cya‏ وید درد ‎Soe OS CA er a ee a ges ron ‏ی الق در جاس به صورت مشخص آز و‎ Ul sb ‏گرچه دک تم این ان رگا ضروزی نی‎ SPI cept hy ae ka as ais gh ee Cnt see ad poe ‏کند آن است که قدما از وجو آدان گر ی خی تاجن رتور سیر‎ oe la ed ‏که بر آنان مي تابيد برخوردار بودند. «نورهاي ديكرى» كه از افق هاي (ديني) ديكر به آثان مى رسيد‎ ‏مضطريشان تمي ساخت و مشكلى ایجاد نمی کرد اما امروزه چون آن نورهای راستین مستفیم در‎ ‏دس ورد‎ cu ade ‏ها تبكر لاجم سارب غير من شید و‎ gil gd ne che ‏امت ‎we lad oS GU sah aS‏ ان را از دست داد ند تاش امن دب ‏من اند له بزای درل هر وبا کشت به یشان اشد او مطقد (قنت که ادیان بزرگ کوج لكر ‎dele sod el‏ برض شان از هم فه تلشه مهد و مارد تطر ای هش ای عرفای شان بسبار دهم ند می شود وه حلیقت باه و وحدی رم می سید ‏6 ايمانء ‎cate gael‏ مارتين لينكز ايعان و اميد و مخبت را سه حالت متفاوت ميل و دلبستكى انسان به عالم ديكر. جهان أخرت مى دأند و در أبن ميان برا أميد نفش ويزه أى فائل است. «فطيلت اميد بدين معناست كه زتدكي انسان رأ سقرى بداتيم كه به (حقيقت) نامتناهى و رضايت مندى ابدى مي اتجامد بدين شرط ‏كه امكاناتى كه در توانابى ماست تحقق بايد. بدين غايت نه فقط بس أز مرق يله در همين رتدكن من توان دست بافت كرجه در دوره كتونى زندكى بشره تتها عده اندكى در همين جهان بدان وصول من ده ‏ويليام جيتيك در جستوجوى سرجشمههاى ناب عرفان اسلامي

صفحه 31:
© نویسنده: غلامرضا - گلی زواره #منب: ماه نامه - پرسمان - 1384 - شماره32. اردبهش- oo ‏سكت أسوك در داعا ا مدهت‎ ole tea La ae A ‏لام‎ ‏ابش را اص معاي ل ا‎ aaron clans SSS Ee ‏ند مدرگ رخاتت بل مهم‎ ae et ‏سكل ادا د را‎ ae ‏اذ‎ ‎RT an ES‏ حسین کرو سور در مات اد ماش هد بت ال سول فى ل رأعد اع حابر لطس ار 3 شور ری ابا موش رفن تن ملس شود دک ریبد وت ره لمات داشگ مران ‎phn Sees Aan as pe‏ 22 ال ‏مار کش یکبس هد رم دا ده ون وت ترس ر انشا مان بر سل کر اه ‏رت کات ی فش مق ‎a an Seog‏ یچ نها ود سد دی تا ما كرض لا كار فسوی ارس ی ربمم هعرق ‎SS‏ ‎Up 9 ‏ولنام جك كه هم آکنن در دنشگاه ‎ee il‏ در شهر استون بروك. سناد كروه مطالعات تطبيقي اتنا ساد به زب فلوسي و عرس و مون سك عردلی ان دواد سلط کامل درد به گنه اناد سيد جهن آشتباس ان دانشور بر اش و تخیر مامت ان هن در تالم مطاله و جرب سای زان فارسی سا ‎ ‏تق فر كاه الرعش مامت ع ول اشوس فش نیمهد ها مت و مداد علی وم تکار موم و نظر و تاش علمی بتولن و ‎Se TS‏ ‏مهست را كسب كد سبد جلاالدن شدای مدآ من قداتصوض. أ ‎cient ly‏ ‎i a se A ei oe te‏ رم ‎ln es Sey 9‏ ار ره ‎tg lal‏ ما وی محضول کارش راد ین موضوع مشاهده و ملاحطه کردم با مطاهای امالی به حبرت رو هنم و شب ‎lie nk anand 9 ga cles Caan gg Sy lg‏ جتان نس پا مودک ار جو و رون رک غرفانی و نك مطالب, نسنده آن ‎scp pa saa alae gf Malian‏ ربا جم جمع مور وتوام كردن جين ومزكوايى مهرت و مارست ‎lag lp‏ را رحسته و متا ده ات ترچ ‏عرفا و أخلاق راب يروص و تكراش خلاضه تكردا بلك روج و روا خويش ره ملعات معنوى و سای اس مه ست أو شخصي معبال أت ونه دور أرأقراط و تشريط عاشى كا و كوشيق علس وأدين مناضد وار چا رز لش ره فا ستول ار عرفان عارك شم رم رن سب بحود. أو معنف ست ‎sal gen a‏ را کشت و شهود بحت ‎incall a‏ ‏وى سيوس ادها طری و عملی مناوت بر شاد سوه اسلا مانب تسدیق و أكاهى فلسبايمان ه بان و مان بو يمان ب ركان وأعساو جوارع) به مأكمك سكد نا بتهميم جرا غرنها بد صرافت طی. مجدوی تصوف. شون وب از ‎glad Peel en cols yar nigh hal‏ با دای ‎SRA‏ ‎coal wk ad gl Mag‏ باريد ‎el lta geal Ado das ga‏ رب باب اده اد لدي هفج و ند زک زار هی روت درک شاه ‎ene a te Ul‏ ‎tata‏ ال ل ل ا عر الا سصاد ند ور اشنا له سکم در جات ريده بو ‎agg ol‏ ل أن قضاق سير ويا طروت. در مالملوفاهای بان پاتاری مد ‎ ‏لامج تصویری من و محکم از سرچشمهه ‎gay ag Ins‏ سبع عرفان أسلامي ‎pig nan‏ ‎oa Loge no sls ol ole‏ جداسابدر و لانقك از اسلام ‎it EG A Site‏ ‎EL‏ سل و مان بخ رذ ‎Te‏ مد رش مه و مت سرت تم شت. ار شود كه يدون قاری ه احام سلامی و عمل به تستورات فرع مقدسی» مان در سبر اس له و در مسب کمال, به مرف ال شد و سوسه؛دداهشرفان راجه د دهن هی تفه از فان و یت ام اما فررائكان و مشايع عرفان در ملول زمات. ابن انديشه را شرع و سا اند ‎wiles ll fasts‏ یل له ‎ta ly ales ny galt‏ و خدا را ار مأوت الله كه عالم الشد. متمايز سنماي. ات را و ‎land ee’ Sots ea‏ الوجهد 7۳ مان اسالسی راکو سکن ‎lg sas ae‏ ست كد ی چبز رازن مقابه ۷ آن پست ود واه ار معومد.ذومی ‎sites Um Soles‏ که مجمد ‎al gS oars doggie‏ لشكل ‎le aka‏ آکرم و کاب وه علا وک آست. رها ‎EE iy US aE ate os gly ne ial Gi grag Ea‏ زان" زا دون هذیت وحياب. مردم در جهل و وهم سركر دن و أواره شده. ذر أمو باطل و خب رحفيقى عرق ‎J pa an gta yt legal a apd ct ay a‏ .ها

صفحه 32:
ك1 ا مق ‎ig ae ita se beta se a amine‏ ‎Bee pecon en re ir ope tees,‏ ‎Sn‏ سناد لد ملت درق ‎ane‏ | یت بش ره | ‎tear ee eee‏ 1 ‎a ee as a ee‏ مش در کل ی سل ‎ere‏ ‏از[ [ز [ 1 211111 شمه بات وتو ان ا ف ا قر ل ارو لات اا ا وات یت ود پر رنه شرف سل ماه زود فت ‎ete JS wap his‏ ما ‎ctor ere sed ea es‏ ‎te oa moter sel Geo gest Sos Suara et‏ ‎Sih‏ سل اس و سن ‎on dS ene‏ ا سه لاك ا و لحل اك ‎valiant omy seep tv pres‏ ‎bs‏ رسك لتحم :لأسن رتو أ مور موه لق را ا 2 شا مك بهم وعدت لقص ب تمدص وفقر علس ‎lo re‏ لدي سر اس مس مان اه ‎schon clans‏ pes Sore acl oa ate Soe ON St SOO oe alt) eet ae hee RT RIES ead eo hat et se ee si is sae i fd ne dealer te OL ‏رایع کته روف بش‎ ses a gi ‏مس مشک‎ ‏و مات‎ Sue ay tat ‏لا لو عل املق‎ 211111111111111 loses ‏لت ل ان و‎ ‏ع تن مورا ما کی سس تب هن هه له‎ ۱ ‏سس 1 ل‎ ‏او و‎ مجموعهتلغات چیكت.اعم از ترجمه شده و ترجمه نشدو: اند از 34 تمه موی و عفن ايده قد عق بوت أن بارحم كرد ودر نان جل فده امت توا ال بن عرص و مطل كرت دسح قدي ترجف سه جح رشق د جاب رده سد 3 لاني بوط ماق لس ترس مره مد و لب مه ‎ts cs pga Shs‏ النصوضن» عبدالرحمن جا ‏للد ‎a oh Sw ad‏ شال روه ووس سس رعسم ودر عسو ‎saint‏ ‎oN ode aged ‏5 لد لب شل بالطب اب عردد: ‎rie‏ وشات در تنل ات ‏15 شيك الع ات ‎i‏ سا اد مسر ام سا ‎ae‏ ‏15 ترخمه صحيفه سجاديد به زيان اتكليسي با مقدمهاق مشروع با عنوان زبور أسلام. ‏4 ماه سوه ‏مس تا ‎١‏ بل مسر ادیش روش ان مت وهی هد ‎le‏ رت ‏ی وت شم مب ‎ie wetted $ ‏له ‎as 8 ‎ay le et ‏را را :رسد و ری اس ور تاه‎ eis

صفحه 33:
جوان مسلمان و باسخ اسلامي به دنياي متجدد ‎te‏ أت جوان مسلماني كه با تمدن جديد مواحه مي شود بست به ببشيه. تحصيلات. تيت خانوادك. ساختار روني و خاطفيء نولابي هاى ‎bolas gis aly oles ee SoS‏ در اين آخرين فصل كناب قصد مان تبعت كم علاصماق ار ايع أبن واكشيهاي معتمل به دست بدقيم: بلك من جواهيم سيم وال با رايع لامي جوان سلما كولفد سات ثر درين مريعاق أسلاميت بماد تر ال جألش ماق شدريسم با جد نه وف متسر أن ليه سطور گنه عرضه شد.چگوه واه بود أبن باع نه مقولات مخلفي تقسيم مي شود و لا ان را در تا بح مرس ‎nahn‏ در بعش تخست به هات دیس و موی وفکری ميبردايم؛ در تخس نومه هی لاش و ‏آفسادی و سیای؛ و دربخش سوم به وج هدری؛ و باه در بخ ‎pes as Som ple‏ متجد. ‏8 نوسنده: سید جسین - نصر ‏© منبع: سايت - حاویدان خرد ‏1 زوضن الست كه جان و ‎site as walang‏ > جهات نی و موی و فگری نی ‎se sig‏ جمس جمات وجب دهاست كه زر شرو تحودى للقي ‎OES‏ ‏فت كد مهمرين باع جوان مشلمان و موعترين كامس ‎acl ad‏ أز هر عبر بريارة أبن ] ل امیش و مد رم در ا تست ی نگیو اون ی ‎Ie ITS TSG Seal sae Sen Se‏ داد ترا ری سا وگن سا سوه وش مشاه ملس کر شا با ود فرك ‎PS aS‏ اما اکن سعان کم مد امد جاک مساری ار اسا‌شاسان خر ‎seat oer ee‏ ی سل جرا شسفوی ره تیاس ناشن مس ده بش وه رشان كه دياق منجد عل العصوص ب وض سنن ‎Je Ba Be Sal Se ae Sl‏ ساحت هکری ارس وج ای مسویآن اکن ملس جوا زا متخ شود ون موز ‎lad aad gal gay Sats‏ صورت رهنو أجد جو مسلمان نك باد اجام د أبن فست كد على وت ها از کر ها اجان فلع دس جودشان ا شود جوانان مسلمان به ‎SO Sie‏ ‎tne ale Shit gt‏ ست ل كار واف ‎CS a is Cs‏ ‎SOOT Ga ae he‏ میراد که در اك ‎le‏ اسلام اطهار ‎iy a‏ ز اناا ‎ian alae ta ale a a lal rl‏ بز كفت د أن متها را ئسي أ ام وی لایس بگرنه برا اجام أن فر سار هش ‎a Act noe‏ زان وی معرس و خر شود كه رای سا كه ‎Wipe ols‏ رأ صرف سمي علوم سنس السام کرد ولو که زنل انعر ‎ee is ISAS SO SS Oe‏ مات اب ‎ll Sarat lt on hgh neo Spl ow pa pnt‏ ات وبا دی تخس إن كاب در حد مشا موحي يدان اجيم بس فد نود و عون مان اس ‎Toe Cid‏ الات و شوم جد سرعض ل اسلا أن واي ولاه ات 2ه ني پس از حدود هار و چاره سل تا ماه رآ را راك سين و سر هدن رزوی دمن گنشوه برد مان مسمان ماد انس ‎ASCE‏ ‎ ‎

صفحه 34:
مالیا میت ادن مسق ‎cha Ua al‏ رتسا رفس یشان را ‎me I STG Sis ab Shel oe‏ ‎gale «ec‏ بان ‎al‏ موی بل یت بای رل اه اقا کیت ‎eas glace sae‏ ی بسن نیج تما و مان کب ‎SEER‏ ‏ا مایت تچ ند که که هن ود ‎ha ge‏ کیک دنت که ار ان وت مین ماه ملد قرش برع تشمت ب بیع سل اس بند وا مات دای در مین اه مرن کت ل ب ل اه بر بلق ل يواه اسيك ليب كي عار ‎ae‏ جما أسلم ‎OAR a Se Za ae‏ متشه وار کیت مج ول ا امس زان زیت ‎ie Oita nn a‏ من و امن مر امه شیب ری ماه تک امه ایو یوبن فسات اه هد دا ‎af Sh‏ کان اه دب ام ان رفظ ماد نوات مه کی کنر رشان ی خن شید وتو وه ولا زا جر ‎dada‏ عش منک وي ا ل مارم رما ‎go cf oly Mend tt aN Sa‏ ا ا اد فزست‌هی بوستی ک نان جهت اسام رأ سوق مسج ‎a‏ یهد وی مفکان و ای مسب كلاف فسان اكه ارا سال مش ازا اك دك راد ذقت كوت هو ان ره بشو دو ا ت ل نی تست درز لمات ل ‎Sait‏ ‎ap eae nat olan bss ota else ast at‏ 0 جنع اندار كل از منسخیت و هویت و ان گر بان حي مروری سرن کزان مجیدب ول معلوم من کم ۳ جونان ضضآ بإنستي از رفتار يزركواراتدق مسلمين در بعش اغطمترخشان با فلی‌های دای که در من ان مرس و شوه و مس وه ور ما کم هن مود هب میرن رنه ماش است آن بای كه كريد درسي قيفيده شويد. متحد أسلامب در مكل بعري مغري. و كرا فاق ‎ha‏ ‏خواهد ده دی متهدم كردن ويا دست كم خصوصي كردن أدبن وأخراج أها ار ساحت اجتماء اسن ‎Tal‏ ان بير قوق الماك مهم ست ‎pb es Sos Stn cag es Dir ans‏ شا که هی ‎hs te i a ee‏ كلام و فلسكه و علوم موق تصوف ولي أصول ناسين تسیر فرن و حبت )در برس كيرد اون یی لست که بل جفن مان ود در خی بن موسو ‎Ua ag‏ میناد ‎oleate‏ و أجمائن لزان سنت فكي بايد نا در قال فار اسلى ماشه جوش عرب كه مد در ساخت معرفت هل م‌شود وا رنه به عاق درست كلمه دست كم ند معا ات ‎CEST AIT SSN SAF MSE Ga GL OSL yl‏ ‎a‏ اعلاعاتي ثر اين سنت فكرق کم ند جوان مسلمان بابد أن تازه با سنت فكرى جوش انس و آشتاين داشت باشد که نواد ياسع جالشيهاق ‎pot‏ 2 ‎ee Te ia tats oe a a les a Sopa oe‏ عام متا و واهست ممتیبه 88 ‎Tapa wl ote ag wt lea all gk‏ ال هاى غلم جديد و الثهانه نخران مخبط زيست را كه كل موجوديت بطر را تهديد سكيد ‎Ce LS‏ لام است که سبع اسلمی ب جنان جالش هاي به نحو فعليت مايد كه جوان مسلمان نواد بافستءهاى ‎PU as‏ وسمستهاق ملموس زندگی تصوصی و اجتماعي كه ال به لور متي شده ملرح م شود اعمال كن روز ‎Se eae Sra es Sa a‏ ارو ان حود و رای از فان را دنت و یه سترشت هم باشيد هبوز أن أناره در زميتدق سنت ‎eo Se‏ مادک ‎abe alga‏ تصمیگبری دربردی اوضاغ دیدی که در هر گوشای از دای مج بان موجه مشود ‎eee a steal‏ مد مدیم ‎es ob hes Sle‏ رآ دار پل پاسخ اسلا ‎wos‏ متجدد ری جوان مسلمان ان است که ‎Ue Ye‏ لكي مین و مركزوترين تعاليم ابن دين و جتات از پرگاههایمطانتهای هرفن که در اوساع و احوال بر ‎at ces‏ ی ‎sce‏ ‏در كام بعدى بتواند با ‎Ansa‏ بهگنجینی صبت فکری اسلامی به جالشيجاي تطريدها و رويدهاي كوناكون فلسفى و علمي ات بان ار دای مجدد پاسج بجن دست ‎yl‏ دواد مدرم ب ود رز بلس سسستهاق دم ‎ae‏ فرب که ند سود و ‎ne ayant ae fa Rake‏ امرك در غرب بده اسآ لز ماك ذني و مقدس سار دان بودي كد به وفع بزاران ملام در جاودةق انان ليمي سيد ريل :2 در بحت از ساحتتهاي اجتماعي: اقتصاد + تياس زتذكي: هنن نک ولا اين انيت كد اكثر جوانان مسلمات ‎sy sale i‏ اسلامي راك با ‎Geld ASE, Lae‏ مواطن اسان در جهان اسلا حو اعم ‎ae IS SI aif Se PR‏ نا دس ‎OL Le CIE Ta bow oll Ja ds et hen ol ae‏ در حائن كه به واف ملع ‎ge‏ جزار حيث زميت هان اجتماعن و فرسكى طهور تاريحن ساليم اسلا برلشان. ميان آنان بسیت. بای از ‎Sil Se lle a eas lines Se‏ واقع حمل بد سم تدای ستت رحدندی ات کهآ را به ‎oly pal yep‏ م دا كه تمن غير مساميي كه در جوليع اسلامي با حافاق در زدگی مي‌ند مز در أن 300 لقف ‎rod of‏ من مس رمسأقنم ‎olay‏ مدع عطس بعاد يديد ۱

صفحه 35:
عرف ‎ly sl el‏ ین ال بل رف ‎al‏ يز هت كد در ميان مسيحبان و دنق نی ید صو لز ست كه ما ‎atl elle Sana al‏ زار کر مار کم تکوم قآ عرف جا عمل هم بر ست آلای ی است و هم بر خرف تاش رخا که فرع در از جات رو تاش مان ميد ورن صرحا م ‎gral iy Say sles Gly lyse ciao ag Ss‏ اماق سا اند ‎a a‏ از رین دوان دید دی در جقه ای خرس و شما أ ‎ale tet ly ac dale og‏ معمول ‎er a li eel yee‏ ‎ad tas id pegs led‏ رما ‎aide cae tbat yee lal‏ أ قرا د شر أ مت 3 مر ل دمت أ لام شح شر اام ألا مانت تاد ال لل اس علد ان ‎as ek SAE‏ لتر اک شم مور ‎ae aa SR die ot seg pe ican‏ ان مگ ‎I eat RES ee‏ ی و در عرض ‎SA‏ notion ‏كم‎ yt gan ‏قرب‎ cel ly tle sas ein ‏نمام عبار د اين زميته‎ lait J gS ‏سم فد وان ی ترفن مد‎ OR oe ‏أسلام حم‎ ‏ناشت اسندة وجهان لسلام جه تسميني دارد كه مر و تكرش غرب در أبن زمينه در دهم آخر قرب بعد كاملا در كو‎ Mal ola nse ‏نشده بشد؟ منتقدان عرس در هر زمان نوا مراصاس مدهاى رابع در عرب أن زمان از‎ مي كريد اد لذ ‎wll an ga bl ta‏ طريات متقنان مزيور را هميد ولى ايد كمان كرد كه نان مسارفاى فطع و خطلاتديرى براي تعين ارش نا بي ارشب توايهاق احتماعي المي در ار ان ‎Sol anc Lad‏ ‎gr og gs as aS‏ مسلمان ساس كند فيود و شيراز هاق اجتماعي و خانواكى وبر الرجنان اناا در حال سست شین واز هم گسیکن قست. اعين هنن قعبه ر مور اجلقیت اسلاین سلدق ات در دای مد ی ان که ‎“ng ts laid‏ جابنه رت رفه مت و سار ار صاحانخدرت اف در ابن رمان علا انا نه سواط و اصول اعلافي: ‎an jpn pl‏ ی‌وفنه ار جن‌های گوزگون ‎Sp Saal pall hel‏ جوانان مسلمان بابد ‎wu aha‏ از تکرش تست دگریبه اسان و تامعدی ‎cate yh abcd a Sale al‏ اصالث قرب أوما سين فول ل أصالت كرد جداقاركي اسان ار ساحث فايس كسان بر صد افند. ار دست ركشن ‎a aoa a a‏ ما کت ی یواست من تهج رن مومع زا روا سای بش ماس کرت تن دران ی ید ‎hah‏ فرت درت رش تسش بر دقن ‎al yaa‏ ند هر هر چزی كه ‎aa Glee‏ مد و باب ‎‘ee stag ace glee by mal ap‏ قرذا د دور افكت جولفد نشد جد ولو مطلت نی است هدر دبای منجد هر چند دهد غرودهای واگ لافيت دري مشرب با ملحد هدف احلاقي بازماي مطرع مكنيد زبرا براق ادامدي جنات در حهاس كه خدا در أن فراموش شده أت به علم كردن جيزي بار داري كه شود أن برا «أرمان أخلاقي» المداز كرد طن ابن *أرمان أخلاش» هنع گنه مار و یکی شب مب بروحی وان اه دار بلك منسا بر ساعض هاو ‎Soa‏ سنك اس كا بوي بطري است ‎pli‏ برضت غرق شدن بشر دراب تحولت بان شید به هرع و شرع بير سكي ثر شيدق اقتصاد الرراست جوان مسلمات أز محسنات بيوستكي همنشكي افتصاد با الاق دز تمدن أسلاين و مخاطرات سحت و ستكين نافي أرجدا شدن اين دو و ديل شدن اقتصاد نه بك «علم» نفريا مستفل آز ‎es la‏ قارع ار نوهي ب جهن کش و معنو ناگی فقط با میت وتا ار عافل بأد در اين ميته جوان مسفن مت گم ادا صاق هتسه الم در لول حدود و دهد برخم لش اشد و دعب ‎eth Sagat Jo‏ عدم إعمال سواعط و مارفا ‎algun plat gia‏ مختلف جهان اسلام را شر تشناسد رون ات که هر كارك كد در جات الام ‎Te ces goers gli coor gale bags Spe cane‏ سادق اسن كت در ‎ina‏ أوصاع و احوال ب المل ‎ee aS LTS CEs‏ تام شیعت یست. ‎ee A a ab Se She cal oS‏ بان ‎Talon tas» Guard ki aged ous a‏ با مارای عیبر ‎Cis gies dnc‏ ‎ot‏ یه سم دروفیی که وال وجود اد و مخالشت طلست بر اه رهز قاری که باب تن ین شش که يم شرت رز راب رطق مایتهای ‎Gio sola!‏ بدايم با ائم و أها زا نه عنوان ممارهاني بر قعاليت ساك در رجا لله ‎ef a Ae‏ ‎fae pees Va‏ جسدهاي عملي با بالفمل رنذكن كه جوان مسلمان ا آن مواجة اننت. سياست انستتر در ین ‎Sent aan.‏ ميان رقن أكثر ‎lal‏ سن سياسي املد و رخ کردن روما رات فرصت وكوي امجن تلهم ردت نا شاك لاسن ل ري 2 اماو عت ل ا ‎Sheds nl‏ سارت ‎a a a SU Oe SO‏ ‎ates satay ay soo a rll‏ ری درد ار سوق ‎we clas cack UES‏ شوک اه فقدان بموكراسي در كشورهاق ‎da igs al coal‏ اقطم آه بر ساحته سپاست جهان سم رز ‎die ale‏ دريس ‎ASS el ae‏ و طرح و نها از سوی برخس حكومب هأى ‎TR‏ ‏شر كار انث كد باع ‎bale a clog ng naps Gace pgs‏ به بط آیدولوی موتریك ند أ جهآت سياصي و افتسادى تسبار شتا یش به جهن الم موجه ند ‏دراك ‎hy Ie San af cat lab il ay‏ مقال نا راهما‌های ده و کلن رنه کرد خصو به لين ليل كد ‎ly Sune‏ = کشورهای با دای سیاسی سیار ماوت ی درد و در کر ای کشوره ‎Slay gly‏ سای اسلامي معمول تست.مهم‌ترین نکن در تا نز همان ات که ‎(al ie all‏ ‎pect cate geben‏ و باجم أجلان ده نکر و یروس شمه همچون لب مواد آ رکه ‎al leg las cbs ao ah ene‏ ويران كسم ولي به جاق أن دست أخر جيزى راون ‎as Sis ae‏ شوب سابق كامل سنت و سيار كعثر قر أن ما ارزشهاق مشي القن ‎a ole Le‏ اسن عرب قد بر فكر دبوكراسي صني هيد ‎oe Se‏ کشاکش‌های سیاسي به حوی منفت بر همه حول زتذكن اجتماس تابر كذاشته و مردم ازا هاي رأ كه در شریست. ‎

صفحه 36:
‎ino a ial olin cll an clas‏ نف 6ن حل كان ‎lola‏ لكر 010 ا ‎‘rj Man sal a sina el nen Ps‏ ‎cing ge‏ ده ايد به ‎TOSS eS ase ay SEs ahs Jee Shes serge‏ ‎Tech Ul ota dl Sar S olosk Ser diss aoe ate posed ste Sta‏ طرق دگریبهجز ادن بای ری در ‎Seat di pd Sie se Sage Det aggste‏ بيس لعوة را تانوات مأرهاق سباي عاض قود را هحار و حمسو با لصول أسلام و ساختارهاق جامشه لسلانى. ‎ape So a Je‏ ار به سیب اعمال همان مهاب كه ر راع و رويش هاي ساني جين ‎Stags‏ ‎Go lly bie Sal pla‏ مجالي براق كشورهاق مسلمان قراهم يعست ‎ ‏3 بر مود ريم ملق موسع ای سس اس كفت كه سباري ‎lye se lp)‏ مات زار هه ری ی سجن سر ص اا 21 تما رل ولد شم هرا ماس اه جر در مود سنوی از ری ساره کت د شكز ‎See ceed ee aa‏ ریس تن ی کی کش مسا ی مت کشت هروش شوک ‎op‏ یت و شم ترس مد ره همان طور که پشتر گنه شد, این جدرهاج لس عبت است از خوشنویسی و ‎uns isda‏ هي واه هر ای کی کش بش رز مریم ردم ‎aap De ec alles Sars a es ee‏ نا يشل ب علوت مشاه اه ومين عر مقا ‎Asie at wal A‏ ا« مداع و سم سا سره د ا ا ‎ae gy Act eh‏ ا ا ‎eH eat date‏ ‎spl nn et genni at ‏ای ری ود هی‎ Sen oe ‏رن هی شش رو تشن وهی‎ ase eR id aa cS a Ages ‏لش دی دک سل ی لته‎ cee ‏ما‎ ‏رس در لو تال ری بش از رز‎ eases ‏ا ا‎ ‏ا هرز کب ی دوه دلیف شا‎ ‏رت تن ا 7 ی و شم‎ ‏اک از ی مرن رن یا همان سم سم‎ git ‏نوها وش جود ابن هرا فیک نا تاه مرا ال هنیا هد رات حود رهم و‎ ‏یقت مش‎ i Saas Sa ce ae ee he ae 111111111111111 ok ‏مهرد فیط 7 سس‎ get ad oy ‏توت ال نش تسن‎ ay acy gc ees ‏کی تلم رز‎ ۱ as heats Le este ictal de Seales ged eh gh pte anol > ‏ملو‎ ‎ween ota Yeung Sat th es deal as, 3 get eset peas ogee relate Sel ‏و آموختههاي او را تشکیل مي‌دهد و شناخت آن برای فهم جهان غرب صروري است. بازناند‎ ‏یش سا رش شام ی رهق دی مش شمان دشر لک هن شا شش زان رواد سم دنل کی اف کر نی ور مر مره د نمی دس تفر رد تک در هرس رپ ی ی سس جرم توب ون موه فرش ‏اح دل متام شا رای ها و ‎sts dog ube‏ ات لکیس ‎is se ad Se‏ ار ‎ee st Sate al id ea ae aed‏ عير ان ببسي حي تا ‎camera‏ او ری تال شش لاه ‎Seah eee aor‏ ا د ا 1 00 ا ی نی ا ا ‎SE Sa ar a Sa ae a ee at‏ زمانه مناد یه تحوی که در مود هر جدبد ‎et dU ge‏ هم بسي با رم رشن آز وهای ‎INS‏ ‏هموح ای رما ترخس و صمير ول مارد در اه ایس و ‎ ‎ ‏6 و سرام در مود نی زندگ: ای پیرفت که مقاویت در مقیل جده‌های بر یزود ‎sear $y org‏ براك جوا ام پسلان و ماه مر وضو اس زان ‎a ae LES a‏ هوت ‎pe lew ctw ly Se eg‏ تلم شدن در مفال توا عالوثر نفس إست كه مستلرم. أساط روع ات و اههد سیم در متا گنود را یبد مدآ بر یم که تسین تطبنی هر مسلن با بلح سید دز مت اماین لت زستر نت و مفیت کاب اسد مدع رسام ادیش وحم اند که ان چس زیست. لو ‎aie oi‏ با ی کار ه نها مهرری وطيغة را در مقا أسلام أذا م كد. لك عطيوترين خدمت راد حق روح شود كه ‎eet ala dle bw aya Sf pe ml inl‏ كرد كه يكن ‎separ‏ وطايف ‎jeep gl penn htc pal‏ رین همان است که همچان به واه رید وود دود و تیم وی دا هستی دز قابل مشبت أو هات ينهد

صفحه 37:
ميرد نو ای دزاس بن مب خر بل از از ای نمی کی ید منم آست ‎tS SESS SUSE Soak Gat ae a‏ ‎i hs pln gla sw Seas‏ یو و ون سم که رل اه مان در واه ها ره ای ‎deat alias gee a ae Ee‏ ی دهع حون ستمان ونر راق شولاي عادر بشت فاق دحا هن تلم رگن مین انس وأ رجات أت مدا جو مسلا با لحك سحي تست کدی جات مرش رم وین ‎od be ead‏ امد ‎Sea as‏ جهن سامت رم كرهكاء كريان جوان مسلمان را مارد عضوي حو ‎lige gto pal sy ne‏ مسلماس كه كر سين بوجو به خن مرو هب کت شکب هار ملاس دس وبروت از هن ‎MS ia Sts Seas ey ant ca‏ موق ساره سح ‎a SES So i AS is‏ بش ‎alge Shs lly ales,‏ احضاس مي‌شود اما تن بت که ان فشارها خن ‎SNe SL ss‏ ‎otal‏ .هن عم نود حدق جين معد على ده شی ‎cual pase not of‏ بای ‎at‏ قر سل ‎AS ye Se‏ سئس حم ا م شوت ل ‎Ras iene‏ ل تر ان م بل با داي ‎ahs i pon Sede aa pei olay ghd‏ [منديت) خااود ا شه اسع ‎ae SISA‏ تمیلن نهر ملق تون بر هی ‎Bi te Sai‏ یعس ‎fe‏ ‎cal cay Senos‏ حون در دبای مد در عضوم ود و دار هی نس و ارآ بل ‎cA elt gd are aac‏ ماتيا ‎ala in nie‏ 1 ‎ae‏ ا ‎hee oie St‏ تم لاک امک وت مت ات بر کی تفای مد در ال سره عم از هم گیگ نآ درون هنوز سروى قد تعندي أمنث كه بابد فر ساحت ماري أن را 9 عسل لود ارين رك سلجا رار لمك عي امد ا جنع ‎Gel any of ctl nn ea‏ ‎cal ale Pate a‏ ود مس الم 10 لس عر ل 2 ‎SA‏ ‏| ‏يلقي ل شیر هماع لس مهد که متیر درك سامت سن عیشت در ال ‎fl lef ne hala a a a lal ho‏ یف تست دی اب كد عط راسم أو كت بن ليمك د تقو ان عن لزن معد سدس كه ار لم لو مار شیم ‎ee at‏ و ل ا م نا ل اسان ا ردت ات وده ويف ‎cls don‏ ای جان ب بقن او مان بان رشان مد ان بر هد هر سل ات ل مق امن مت دقن الم وان موس تا سل ‎oo eta geal‏ رشان ‎SES STG a alan ly oat dee a‏ ‎delat su plaiake poeonpen glu eomy alae s‏ ا ل ‎Siac states‏ ا ‎sti ee‏ زهی ای نک که حی اد ال ماد رف الم ستتي ۵ تویسنده: سید جسین - نص

صفحه 38:
مترجم: نور الله - قيصرى_© منبع: سايت - جاویدان خرد ‎anc‏ ار تا تم از موی نیقی رو لا زو وه بای نیقی وود ‎Reeser apace pense mcr oer rp pe rcp ery‏ ‎ra eae‏ مه لکد تفای سای سم ‎Sr a oe‏ ارات و ‎Sa‏ اس ‎a ee SS‏ ‎gad il ae MT a tt ogee Saeed nea ‏ی ی و سا ی‎ lat ‏ل ار حت ا‎ ‏نت‎ eng ad cat Uap ap was cist CTS al ‏مه رن بر مروت‎ ‏1 امنرات امس یهاش ان نیت ی ا ل ا يفاوو سايم ‎ec gene‏ نم هی ری ل ب هرهم ی هی هر سل یل ‎Si‏ ا لصن ‎Aw aay as ado Ss‏ لا رای سل رس رس میج مه ه ریق اس ها بل راون کت رز تسس نی وم سرت مرس ار ریز لو بلس ای تمس رشان وش ‎er eg el ra omar‏ ‎aay sae Ge ce‏ ۱ ‎pes aa oa la SU tt So 000 oar‏ شد ال ف در على ولد نهد لحت أت كد جلف ‎gly ha ohh ora‏ 2 رت فى ‎“aT‏ ‏مع ‎dea‏ لشي ا م ل ام ع ل ا ‎a‏ سیر باه لك قل مک وم یت اجک هنن ددم دهم مرج مش ماس ار اه ‎nee tr prciseeemertern iain‏ با ری فرشا کش دش سارک رسفا مد کاس ور و ‎Ca Peas ins Wallin‏ ‎ie te SP oon Cant eine agi lee ot‏ اام ‎Satta‏ ‎Aor ae cee rete cise as ae‏ رم ارس ‎tis eal ke ee‏ رم خرس تست رای رل یی ‎ae tea‏ ل نا اد بئات ‎SOMA Is Ss ea‏ امروزه نه نها كرايش تحددكرا در تضاد يا ستى أست. بلكه مجموعهاق كامل از جتبشهابى وجود دارد كه دمر از أحياق. اک رس ای رد ا ‎cae Gat‏ ا ‎eae eae‏ ل ا ل ‎meat phan rae eee‏ شاج ون رد لت زد فا مود رت مات موی ماک نرب همین ‎Sool‏ ‏بای بد دی بيسنت که ‎wl‏ «بتوادكرلين» موشسوم عند تقامل طيف وين اننت كه جرا آن بخ شضیز ی د اما را شا ‎a ee ee‏ اليه ايه بيع اعدو و ررقم تال ای ار ‎cts‏ ل بل رب ب د ‎ra ae la a es‏ رو مسا لیا لو تسا بان ها هس مر هه مز امعان باه ده زب ات تسوا ‎tal‏ زرا کی رش وا زر ی ‎Be rr‏ ی سيم ‎eye ie me pom ese‏ اليم م ‎Soe iss aces peat‏ ‎sect eras a mae aan srt eta‏ ‎aa satis‏ د الم و وس تب همست ع امه ور ‎a‏ شنت سای مب ی ید ‎a tu tae‏ ‎gh gh dg‏ مخت ین لب در نفد مله لزنه أن كسم ‎ball Sid‏ کت سب تما با ا ا ی کی هر ‎ ‏ال او مد وج کات فد رک مش ردان دا وز ه دون ما بات أن لل ‎pais‏ فش واه معا ‎RTRs i ab al gota aan‏ هماد تباشد ار ستكراان بر عاد كامل سنت و تخد كراس. بافمشارى سكيد دقيقاب لبن ذل ات كه ماهيث. مدريسم در ‎es tal sake oe lan‏ مهمب به وجود سأورد كه در درون أن ‎Sas‏ ند نه توا

صفحه 39:
مين جققت طاهر مشود و لت مطاهر ست زان یی مخدوش مش 58 آهست اسلم سس را سوان درگاش آن نسشه ها مخ ود الم یز ‎ll a‏ الم مت رن ريم اه ماقم دود چه زر نع هار شوت سید ‎aS Te‏ اس ملق چیری موه و ‎apace‏ دود ال ستی رای تفر را نر ول دار مسري 3 باجا ل رون ان رت هن من ‎as a‏ ‎ee eo ll cal a a eA Ss ce ys‏ ] ‎sh‏ تال له ووا شورس بعت دود کر بل ی لد ره نی قاری که ‎al ca clad cyt ba‏ شرم يرت أار سه بره ‎Gn ll‏ فصيرى لنت ‎ciated el phone ae coh‏ )8 مت من اجه ‎a dp ag eee gn bps‏ سند در جهان لهل منت وككب اريعه شيعه 00 ا ای مت نع ما منک توا دق مزاع ان یره زد ای تن وا ل یه مک ی از تخت بش تلم تین ‎nag‏ یت ال شتا و نک مدرم ‎age cpt cei isla ng‏ سر راد راکمه تمس بقل مقر یت درم سر مج رش ‎OR‏ ‏للش بر روشهای دی علم حديث كه در طول فرون متمادى نویه ارس است. له همچسن ب سرا أعوش خودرا برروى همه ارزبهاى النقادى بر مورد مجموعهواق حدشازسگذاد.ماداسکه اد بر أبن فرض من ‎lc eet ls‏ حسمي اق مشلهاف در ساموت ده بش دروف سم باه سس هن سل میلست اس را بر مط ود ‎ole TSE cae‏ عد يجين الل از ‎iat laps dive‏ is glee anh dpa al cmp ain lh al it mgt fk ok anon) ‏ی‎ ace Relea ee eae ea Eien Sols ‏تسا ام جوا تن سا ار هی در رای‎ oat ‏شش لاک اس سیم بل بر کل لصيل المي بد من ني دار وا همان ند(‎ تلو باب أل نكر اسلام ست تل الق منت از فان و خدیت وه نوی ‎seal cel pate‏ اس ساسا توف با ‎sige aban ce‏ روش با کون ون سای در تر تان دون كه مر وتيت وال و ‎SUA Se ogee‏ ‎pba sg J nt pes et eet ace a a‏ pe aah) 2 Sa et PT SBS ‏میسنت ورین شید رای نش مه ار سیف راتس ور مره او شا رد‎ at he PERS Soe al NS as ‏سینت مان هد و خی قح تم مج‎ att eae ‏مس مي سا ب كلا افر ا ا مسن ع سار اي ررس‎ west td Doar lp ‏حتف فين نعلا نه‎ a Sl os ty pad chy all aos ‏اسلا و شراط سای که وب ۵ ال شهاست. فهميم غود از ين يقير مكب سنس لكيه تسا‎ ‏كه اساد علوم الور‎ as Cl ee pn iy te se dal lp lsc SE SS SS ‏کمن که بر سوم‎ Se a ‏ی وه وا‎ ‏ستيب ار وم اطس و مفتمل درا نت3‎ ‎cae ta go Cp al‏ مده ‎an ple pe optus‏ فکره سس متحر بت وب یک سم ‎as ea a‏ تفر مان واه اک ان لس که سا يم انشا در درون من شین سورد ۳ مكرفت ‎Se a ae aie‏ رشن کل شنت ‎cial ass‏ سات دع شار سيب 2 مر ار وش ای نمر بخ ‎tse ad apap‏ ‎ae a oe‏ و عم الم ‎ta oe pa cata ne gn‏ ما ‎arte le ol‏ ا ‎er a aie a‏ رده ‎ge UN sc‏ که ترفن مر مرج ترس لعف رل شور ای گر هنت مد تلام نش اک به خوره هر یط شوب لبون هر هآ مه دوش وس ملاس و مور هار ‎pee ge Spas‏ کار وال مرش رن مد رد لاد رن دش سول اد کم ا تشم ‎A a a gee ec‏ ره ‎obs cli ad gh‏ دارند که برخی از اشکال هر اسلامی در برخیجاه ‎aaa a 9S tly‏ ‎ead ete cad fey‏ گر بش لت مخت ده رای شین مس فا ‏تیه ات وس الا قط دواد شمل ‎MOSSE Gt ye to gi‏ ل له الات إن سعد اس ات د 114 ‎rt ett da AA‏ ‎ale ganda lle pce gute Mem opal cae cgay cs oe‏ و امار ب ‎mec oy‏ ها سا روشاه اسب بر هع للمروف أخلاف من ‎eid‏ جدگرا ‎Se‏ ‎SE aoa a Seah Sear eee i ae‏ ‎ane‏ بر شرف ‎bie gly lp cogent 9lasty Cig‏ تتورى وه طور کی بر ار ‎ee eS ET aa ts clan eo‏ مصول فصتهات جو تكوش ترستغارة د شاعت ا طريق فشا و ار مارج فر أن ملصور بست ‎a mld gael aig iw‏ سات در تعر أرق مين كد جاقط لانت رولط فسات شحصی واه مان ار .ان ‎SA Te‏ حدم ليم الجامات راط لساب ‎mathe Jap pte‏ 0331 ‎Sa a lpg a ul lal oe ott olen cg ao an ‏ف سر‎ ‏ار هی مرس ای‎ ie ee a

صفحه 40:
اج باه برد هتسد ما يسم دب مان سای ای سای ‎SES era are eee oe‏ ره ار نت دراو شا ‎SE SSE ae wa ete‏ رین شید سسکا رانک ابا ای میب اواج( اس ور اب همع مق حکومت نمتواند کامل باشد. اصزار میورزد. در هر دو جهان, دیدگاه سنتی هموارد از سقوط امت از کمال اولبهنش آگاه ‎ae 2 aly abate tae at‏ لي لت ‎aa‏ ‏لل سل ‎Sa a Sea ae ad‏ مسق ره وس مد من داهن سياس سيم اد معد اسم کم دزن ربا من و هدرگ و ‎NE Sa ge as‏ ماک ‎AST co abe‏ رم است این رها هم ماه شده وبا گرشهای کسانی که ‎el sia Se‏ قدت ‎ae LYS esque St cyt can sey wat ge‏ و لکد رس ‎aa‏ تسه تس سر سر تال سر ی لجعت عدر ‎a Saas‏ ی کل ناک ترس رین مد مستطوش ‎ag eS Fil‏ تلو مقر هسام 121111111011119 ‎ny a a wig‏ شه ستی در الا میور مشود که یداه سیب هگا رت تسس جر تسه شود که تا وه هگرب گر نز ول سح وحدت وهمجین در ان بر بت با هم ی سکن تلح لنت السام ی ده تیه ‎a a i‏ ‎aa ge ede as ese‏ لم 01 ‎Set‏ ‎SEIS i ce i gi ee ea eat‏ ‎oe a it J ape eae aps te Sn SCR ao a‏ اد ‎Saati Sire eee a ca‏ عن ‎iota‏ مزر سای لس اما سای ما ‎fit‏ اجه لین دک هی وس سین در ارس رن هنشت تخت ‎aS‏ ۱ ‎cea ee ge aie ely le‏ دنله وس و اتود شا نی که رف سورد ات وا ده ای مق لخد ری رو ماش ما ار دید آ ‎ing kl a acta A‏ زان هن اف 2 ‏ريا سي ب میور سم مر رس‎ ane ‏اش اد ی سر درط ون دش‎ ay satan aL Tet oad ‎eer‏ سینت تن كن ل مت لمر ماش نش کت اش اشوس سا نی ترامع باون ره کشت ابو اه مرش اه ‎ee et act‏ تیک کش شاه زیاس اس بش ند سل رت مد ‎Sa ih a ale cach ag aaah ae aby‏ 121111111111113 مرن ار ری شدای سر شكال امش سد ب عل ليا ماضن رود سرا اس ور چات ‎ae‏ 11 1 211011111111 شتوك لقا رار ته سا لا ماه بش دای سدع اس بل 2 تسه دق تسد حون که مرف ماس ریم نع مرت بل کی نی واه سای شا ی ات اس ‏سا ان شحو ماعو فرطك استلاعات رض بگرف ان ره اش[ بر ‎snp sbeasee nae ope lett ney‏ و سا ‎NA Se‏ افر بام قرم ‎aie‏ رمع ار رش باه مه لقت ار ‎acct le ag te‏ و مات هرهس کرد نا ‎ ‎a‏ شد مدن نی الای ۱ ندش بر ‎Say a aon‏ ساره از فرت فان تسه ‎Gal ay all eg ag lag‏ یک کش ‎ea‏ و مره اسلا :هدک هی" تجسمی و هم در رای ‎Sek Gynaecol lp coal aig Wj ndonn nid‏ ‎sats cal Ly al gl is ST gas «lel an 9 als agen ae ‎aa I ae‏ ساره در ملس از طرمعتویبه وحن لاس و معنو ‎SP‏ مر ‏است. 071 زد نااشندهحنهای از حضور بر من ۵ وان دقرین ار حشفت استه ‏کی یه مرن مار هراس جک راان كم نعمت لس و ان ‎has act ha st Glas ne ase bare‏ ارام ‎2g GR‏ ره ‎ey aan oa ly‏ مساجد ‎oe a‏ خمای وب ‎ca ages slog‏ غار كه مسلمانان. ‏شتات قلا مقدس بونه و مار به ميأساخين تقرط براق انحام مشريغانى كه عمل ثن قالب أن هجون أبرارى زاك ‎seams mad Sy oa Gh‏ به فد و اعد طاهر مشود مت ‏تروف تكرش بع هدر ورین مساق آن. فی نف بای شا این ‎pa pl nly waa‏ درا ابر ‎hig as Sue‏ ب ‎gegen ob osha SS cae lal Supa pars‏ الا نز

صفحه 41:
‎kel tn a‏ وف سار از شا ما اسر أمدهانت. بن طور كامل اشاس شدم مها هموارة به غنوان عقابد أسلامى در ناشين و جالصترين شکل آن غرم ‏نهد ‎erat te‏ ا ا ام مس سم ار ‎ol mile Sa as gals aut al ope‏ اسائمى خالض و عرالى دز دورن خلوص ‎Jo bal‏ ‎ost‏ ا ‎Uda nities ta atl ta tel kel eae‏ ‎PRE SA SS A Sl aad Se‏ ع ای کت فا مرش که یسیو ریبد ‎ee‏ ‏کش رس اف تلزنم تسا ری بر لزق ‎a‏ دک نت دم اوه ‏کار مود با رظن بان در آر الم را و رم تام ل ‎Sif apna ae by ony cash)‏ ‎stone pain age ole‏ میرف یعس ارجا ملس کش ‎phd cag‏ هک ام متف ل ‎AS ere Aa‏ مک جم ين ب مناه ادلوأوزى فق قر رمات ماب ده اه نم ستت در تاجن مدرن زا داد ‎Tish cli‏ ‏زب كه مهن میتی ترا ود ‎aia la ah slate Jeane lege gp‏ منت اه مشود که از جامهای که بر طنق «ستور شریعت آگونه كه به لور تس فهمیده منشود.داشته آست؛ ‏وات بر مال كلمي بن انام هيوه یفن مر کر ‎ISAT‏ ده مر مغ سم سین شا یگزات د لشف مسن جره ‎a Sa‏ لپت مساق درو ام ی رس مد ۱ ‎YS cal cen Dot A‏ سنس فراشتی رد دراد لت مقالی نود شت سس مل ال تلد ل کوی دبک مش تهاش مات دقن تا دم کیت ی دای دیب ام تست و هرك ل فرأب را كه نمی سرا باه بای سای هس بر رد ‎Jy oe il di ge es‏ حوه دا سا از ريا كرف ارزرشها براك یدنب دی ‎a ee a‏ مات سا ربا اه لت مرن شمه ‏ب ‎gu pad gga‏ سر کوش ناشی از شم و نفرت را همچون مستی نی از کل مناد هنک آن راب عنوان نفرت به جای سکرآور جابگزینی مشروع برا نباز به حل معضلات فکری. اخلافی و اجتماعی که جهان اسلام. ‎an eer aes‏ ل ی ‎ace g Sues aay wba Bh gland iS gap Sl Cae‏ كد ‎ala‏ رون از ده ‎dis gota gl wt ol Saas Gace 9 Sy ones nel‏ مترسی من ‎fay yack bs wos in SS‏ جع ی از سای لب رو و مان اد ‎al sedi cat ae or ae aloe oe‏ ی در ری یی فکر دعر در نیز نهر نشد را شادیی اما که رای ‎DI sao lta cul alien‏ ساره ار یرانق ‎ee‏ سس وت ده مان وس سمل اه که اس رو مسب مت رم وم ما وراك هع دركض غير أن مت كه رستههاس د وح قرأ هرو ره دوع و رو ی هر هل سه سالك ترس اسلار اف ب ند سس ‎iat cate yoke tea‏ قل ملب ‎g ht ages‏ جد ل مسارم ‎ch gla iy tl‏ عاو الست لا لد ایهم ا ا 3 هی حال مامت اشاران سود جات ماد ری ول سح فل رانك خورمد سرت زان خواه ره ‎etn ‎sel gy da ‏نماك‎ 5 ‎‘Seyyed Hossein Nasr, “Tratlona islam a .M. Nasr. Tradtonal slam ie aera ‘don and New York 1390 10°23 ‏اد ناساس باس سره پا ‏5) تصو هبات علس گرود تشه ساسی در سلم بژوهشگنه لام خمیی اس و الاب اسلامی. ‏4 أبن خلاصه هم انك به لعلف ار ‎UT Selo at Se‏ 0 ‏ب اثرى كلاسيك تدب شده و ام. شوکی وا ‎(MOONE‏ که پررهای انس در ورد مراد ارجام ند یه عون مثل یی ‏1 106 نا قا مره مد نود ‎aS tors ole al a A a tie ‏)یر مور‎ ‏6 0510 0 اا میت اه وله مود ‎lin lal cing Ml yc enka apg (SCO‏ کوک و مشوخ ‎ad coll dor ch ele aly ee‏ ‎ca pal tpn car ip celle ane Ey oats a 7‏ كه به وضوع قر تفاسين ماه ‎please ae‏ شود تفاسيرى كك ‎gl‏ مستقيم ويا در لقاف ‎slate‏ اسلا با رگی طاهرا سد غري ‎la wg UL‏ مخف ‎rae as ra‏ که در کرت از رساس بد عد رابحشده أت مناتري ‎elas ogy oe as aye‏ درا ان اصول داتها. ان یات ممواه در رون هب تسش بو ون اک هآ باشد اران جين تمايزاي تسنواية نه غنوان تستاويزف براك رد فش جهاسس سور استفادة واقع شود. د ران جهانينى همه ايكون تعايزات يدون انكه ‎te‏ خطا و الخراف در جهان سبلي الكار شود ويا

صفحه 42:
لتك ‎ir‏ فقطايه بك مكب ماس متسب كرد مور درش قرا مک ‎gs 8‏ ان نش یک ‎ae‏ مس سر وقد مس هعسوت 5 روک ‎gr chin‏ یدوجو له« مهو گرد سیم فاد و اهر ام با ‎ee‏ رس اس لیم ل سوه سل ني ‎an a‏ را مخ تس درا رن اسان وا میدن موادت آمسمجموهای ارس زب ست که ا معرب ب مرق را درطم وهر ان لس ‎tg‏ ‏وت له ره ی ل لقا لق ف راک رل ‎cake asp‏ ا اسان شا گر با مار ای شرت کر ‎ar ns nee Se‏ یر ‎Saiol nat Mia ee reece ot meena ise ait aaa‏ ل لت فیت شش وق شوت نف وی بر کی تاش ‎sees gape en SS ee‏ 1 موی را اس همست ای زنل نش مواد حن ار سل ملس ‎GST‏ ‏ای مقس اد مخموسا ‎sods pl elie‏ اشكال كد و فرون سبدهم رم ماع و اش هر سم و شش وه هی شش که وس رم و مت پم ترا شمه بت شا رل عون ‎Bopp ema‏ مين ‎ease an‏ تون ‎cata tate‏ چا اس ون سل حور مارم و ‎een titans iad‏ کی ‎edn io eo ar Set en‏ ‎tert men mia‏ ري وك تل لدي الس تل را د ‎Sr AT Sasa oe gla lk‏ عو قر انه أت تلن ‎M. Naguib abatas, Islam and Secularism, Kuala Lumpur 1378‏ .5 قاع ‎tal co ig age lesa AE ay lal adalat‏ ‎ne‏ رف و که میب ‎en‏ رت ‎Sat‏ ‎iS‏ شم مهم مس وه ‎ocr Art Es nd‏ ‎sae‏ ‏21 وه هم ‎shayegan,Qulesce‏ .1 71 اام که ان تال میتی در

صفحه 43:
اسلام و انديشه مدرن یب نس و مرن تسا خن تمالع تا نا م ل ا ‎enc ty seat e nees ee Sr,‏ ا 0 11111110 1 2111111111 ل لاسا ا ل ا ا ملا مك اس ‎nent‏ ‏و رل گت له داد ا ا هی رت نان شم دض ند مدا ‎cal aS glo pce bed‏ ۱ © تويسندة: سيد جسین - نضر #مترجم: منصور - انصاری ۵ منج: سایت - باشگاه اندیشه آمروز کر موصوعی ات كه يب از #روياروس ميان إسلام وانديته مدرن» هيجان و مناقشه را در ميان مسلمانان گرد اه ان موصوع بسبار لسترده الست و حوزههاق وسيحن آز سات ناهر مقدس را در برسكيره: موضوعات مور سافنه للجان مومت قورن و نان شید ات تا وج ‎TESTE cipal‏ دشوری متوان ابا تخليل عبلى علا و برداشى تقاف أ مشكلات يأر گرفت. اسر حت همچس به ال ات رتشا جثارت و اخسانن دراب در باس هان مدرن ار و عنم شنه ست. ان اضتاس توت ‎aad Fg ae ctr lg Lael oy ig fay alan SN asl‏ عقده اد ‎UAC ie i asl ll‏ - جوددارى سد يحتجود رايا تعريف «الديقة مدي ل سک ‎i ae cd‏ ما مها ینکن گر هلق اسب ‎antes) oa ge‏ ود وه خی ‎seamed on cso‏ و فا کف اس ‎hes re ot ee ne a eo nase‏ ۱ 7 ا سا تست و ره هت و کر که شنت وه ان ‎erable cone‏ بار ره مس دنه بر سر ره نز مسا ام ر شم ‎ys it‏ ‎epi ae Say ee twigs Sle‏ ‏وان شارت را امس نيف ملت م هرد خفن رد مور رز ور رد اد دیع در و مره وین ره ‎ayaa alae‏ ده سای ‎eae as Pee‏ سل ای 20250 سس را سل رو ل ره انم مه و فان نامز وج با هشیب ی مد رس ال ‎ope‏ ارهز در سم هت امن کب ‎ea clas‏ لس هراد مد ‎go ao‏ وخر يلف دمت 122 وی سای اس رح که سم یه بر ‎Bo ppl ci tase) oyna Seley ake‏ سرد ومد هپس ‏مق و الم روج ‎pink cds‏ اسان بر سول +صن زار زیم وی رشن ی تن مت و ‎be cae Se,‏ امش اط الي ا اا ل اسه سان سس و اهر سای نی ار ل ل مق ان لگ ات که مادگی ‎bn go feet‏ طاهری قدرت هدرم تس ممدوذ كه شنبار از مسمان رو یی اما ‎Sis Ge ae ilar Ay‏ ات لاه مار دراه دود صاخ شمه نکه بر خر امیوجود دار الاح ‎ste yl eat‏ مرش ات مسق سامت شالت ری مقر تس اسر بر املاح 8/25۵ ‎at wp‏ که اسان زرا اراد ‎sha aa ask‏ اد له ب ‎sian eae‏ ال ‎auntie sup Cle‏ برس ‎ ‎

صفحه 44:
وا اد ی مب که سور ویس اسر ‎spicata pear coasted nas pal‏ ‎goad‏ 0 کول وس سوه ‎ssi na lire‏ خاصی از حود مذهب را نز در برسگرد. وزیا و صقات مشترك خاصی دارئد كه بابد مورد بررسى و مطالعه قرا ‎are ae an eet erat oe‏ ‎etc el cane mea‏ زر ا ‎mcg‏ ا ‎HS‏ ‎dt‏ 0 ‎a a et mea te‏ و سار ی ی بر تیه ی و ات ند ‎a ee‏ ات ل و ا ‎sci‏ ‏ا ‎Sa et‏ ۳ ‎a‏ سم ‎erent ne cere oe‏ و 2 ‎i a EE‏ سر مه ‎res‏ مت سای ان ی یا ی ال ای ارگ یر ‎ane‏ ۳ وس وه رولیت ‎at‏ ی تس ‎tae ried‏ ‎Die lee ok SS Ie a en et‏ 9 ‎pau mitee ence cles‏ ره رف لت وس ‎eA‏ ا الل لا ان رز من ی ی ‎ec‏ ام هه سکس تا ماس ‎dloee ee aa a‏ زب سس توس و ی اه ‎cies‏ ا 2 ‎SUD ot ee Seana ae‏ سا کت رهب اد وی مر مت ‎senha cle‏ ۳ ‏هک من سل هه هی هش مد ی ی ی مه تس تا ‎see ara sate a et‏ ی رت شم ‎Wor ene car yemaen‏ ی لقا تیور و هه هس هن قیرط “ومين خصيصه مدرسیم که ارئناط سكامكى ب انان انكارى دارد. فقدان اصولی است کم جهان مدرن را مشخص و وی دب و ارو دعر 0 0 د ا ‎mate‏ ‎aa‏ لت ا ‎ea‏ 0 ‎se eae lent ite a ee‏ سا متسه دار شاوی 0 چرهای بای دربره طخ خاصی از واقیت کشف گرده آست ام به ‎ad a‏ اصول ور نوت بشات ور ‎a a ee‏ را ‎kere rere mere‏ ی ‎A‏ ور ‎mis‏ رایع ‎staat aoe Se ee sae‏ ‎oats‏ ۳ ‎aan cea‏ لک 3 بش قوب ‎meee aie‏ 0 ‎nen hl‏ شود كد ‎lal‏ یگ ‎lyin‏ تمديياق ددكرى شل از دوره مدرن در دسترس بوذ؟. ‎Sea Alek i tng electron‏ تک ید متفه ری وی بیس بل اش ‎es ne‏ ی ‎se‏ ‏ره ‎se a‏ ‎oe i i ee‏ مي ‎te‏ و وس رآ خن ‎SUR oi Gas a Sa aly nes ae a Bg‏ ‎rent eats eee aan eens‏ ‎eas inl rie arr ge aie a‏ 0

صفحه 45:
‎ls‏ مقس ‎to Ne Be)‏ مدع مر فتخردمداه دهاع كريد كه متوانست علم (هلا54086) ابه طريتهاق كد لوس ستاو جر نط2 58005 معان بعد سريف که رد مدودی هم که کات مقدس ده تمه رای تس هر لس رجف له کر نت ‎spa Rb GUE asain Gaur ats‏ رات اد کل ری وه رک ریت بر مق وف كس ار يو وان بر در مرت ی شا وه مر را درم اش ‎trumps Geta ks sae Gudegast‏ راد اس ناو ‎aieas od ocaten alec es ae‏ رم صر ا جو كا وام ناد فقس ‎Uo en‏ 00 تکارت 2 سوه کزان ‎gs boy lta opal‏ ل از 221111101111111 ‎al fone Le len‏ مسي ‎peal‏ مر دخ ري ‎Fi sal‏ من مود ‎sais‏ جدود رين لما جين سرود رون بع ب ده ‎eos es eseaniogcal See Stal‏ تما ستيب تررم ارش ع مجني بلاطن أو كرت تس ماين ادن اما مل ان ره ‎ln‏ ققد حيس تقس كام ار مور کرد هیآ دار گرا مان سای را طش کرهه ام و مدتشم رز ری که نز یش ‎surge bias Sie sacs wind‏ ‎fester ae ca‏ لت اسان تن تشا صلات(م ها موم تلم رل نگ سار ین ان ماهتا موم مد ‎opti coh‏ قرشم هک مشش ‎cipxea ae AT ew Seine ieee‏ ‎Del en este ssa ts ae tag Soe a‏ و۳ 211111111111199 مین ‎lng ain aS)‏ زميت دارد: ما أو زميس نيس و ببارهايق محدود به مانيات تسطود أو بر زمين قرم ‎acta ace‏ ل 0 ‎Mesa oe‏ سای فرع فش سل وان ا ‎iden tas ae aces pet scl dash ae ha‏ اکن مرشانس دمص تشم اس سل وج رو توش ک واه کدی مان مرت و ‎ae sng Ua cia‏ حور ما مسا مف ربل شاك د ب در ل جد ل ب ‎ile phone ated Tar GY beg eat cab ae ‏ات ا‎ Blog Seo cae aee ‏نظر أسلام. © واقعيات معاد شناختي أذعان دارد: بمب لين واقعييت كن أن ار جه‎ ype aad colle and is Soe ‏شیر ای ده ره نت‎ Bia ede eas bon eg nae ‏سره اه ب‎ ‏که ول تاه چری دزم‎ Sor ale ani sale iat ‏ار میات مت‎ oh a) Set sped ‏مد سات‎ ng cata tana at lee tant il 6 oT hi Sua ‏اسان منود و محص رب عراس 5 لل‎ Stl ‏آوهمچی هتسه‎ 0 ‏ا ل ا ل‎ sete ‏سنی سق نا ال 2333 لس 1 بر لت‎ os 0 ensue aoe es Ge casas cas gual seat Ege ee ‏نشل ل اسان‎ se sy das nes les J 2 ee gp yg eee mle ll en) 0 Sab tied stead oat Ae Ros aaa ea cols 0 ea ‏ا‎ ane ie hee Oa pd ‏علسیم اک شوه تنشد ست كا امد ساره 02۳ ست ود لعل سال ارت قر مك كد‎ 0 ‏رای ا ا‎ ‏كدر شال متم تمن کش اسان ار ال ار داد‎ Jak gong gn oad Sa ‏رشان لا‎ tho raved ccs cal ioe Sele gales aol ‏کته‎ ‎sk ys gun a lai cad bg Say ae pt arg ae ‏چا‎ ‏مرش است و ری هادی موه شدن مت وس دردا شرا ست كه لور كر مد اد‎ ‏نمی که اطع بر‎ bles ses hay ‏عم‎ ie as ‏بش کیت له فا مان‎ lsat oct ce ‏اسان ز سای دب ام‎ lp tg aan an nb et stella ‏ا‎ aay ats i een ia ‏برچ رز مات هی رالاس که مان علق هد‎ ly ce Tc gal ۱ Stat easel Soe ie TRIS ‏قر توش درا دود‎ ate aT Tio na gy SCS Dae a casa all Sh gad un a Dad egy aly Sal {pre ian ea sige ‏هقی‎ ‎Saad aspen eal ‏بودن‎ ease ‏ا تبي ا ا‎ igs ‏رن رشان که زد ای‎ Sa oe gale rae Sa Ss Le as eat Te ‏تس متسر‎ ‏بحت يرن بقع هدنت 2 تفيل شري‎ CPS aes BSP BPI TT PEE ‏میس مدومن بط کم‎ ‏رت ها یت ام دم بای سر ان ریسا وس مج یم لبم وم‎ |۱9 Sah ae a al SMe te Tat SS cas ‏از شرا رمک سای ششک‎ aca ‏سک کی مان )مخز‎ ene ‏ال ا‎ ene dal es SUS VS ‏اسماء رايد أو موحت واو را خليقه شود مر روى زمين‎

صفحه 46:
تعيب ابن اسث كه به استناك معدودى از نتكران ستكرا و همین ‎Fd po lang San‏ اساس مان بدهی رد كردهائد بس أنكه استدلاهاى عقلى براق طرة ابن تطريه اقامه كن شمار كمي ار مانب اح ع مارت لجرا ا ايلج سد رسو ل ار مطرع شده ‎ly mal‏ ممجناكه = ‎lagen! ours‏ ( ۴۰۴۰۹۵۱۵۳۵۵ كفله شده لست «تكامل اور غلم بيست: أن افسات علم وحن بك نوع خدعة أست». برخى آز متتقدان غريس تكامل نا آنا سل رفتهاند كه ادع سكيد قه طرقتاران ابن ‎CTE Seen Ce ee Tes‏ wach ‏طرن لت ۵3۵۵ 00:09 بر سذآن مطرح‎ ag کدف ‎als ast yg a mgr gl ote‏ کامل بیست گرود چنن رد ونکاری توسط متلمانف دید علس ویر اکن ‎Slash ginning oaks noel‏ در غرت چس فوششهای صورت ‎te ct od Cod ee gl dal al eel ed ao‏ مل 1 ‎auth acids deat‏ ‎intel a See alee Jel ange yy fag po cate‏ مذوحاته براق بر كردن خلائة أبنت كه ار «قسسين» أنسان مدرن ثر عاش ونقى هر اصل ری از ظرف ‎Se ST eae eal Glad‏ قورا اصل ترين فراموش شود و جوان جرخواف يدون مركز سنشود واس تحر فقدان ‎Siar cael so‏ ‎lend Fa a Sie a feat‏ مد رتسم را مسيادد: خواه ميجن باضه حواء شمان ابد شرفت و أرماتشهرجويي 008001206001 أرط كلتق نا ابد كام ‎etal oes le onl ges‏ قلسفی و سیاسی در و فرن گذشته نکن اه و شون به طور زوق در حال ناگی بر جهان اسلام ماش ‎Sal yu J gl aa aad‏ توشط تارف أل نان عرب به طورجدی مود ارفا گرفت وب تدرية در جهات اسلام ‎gt‏ تسل لول متسلمانان مدرييستيدون ميع ترديدى يبرفيه بده بو ون به وا نوكب ميت ذهلن» رذ مون أما أزماتطور كزائي که به لور ترديكت با اام شرفت مرتعا بوده. مستارم رس او موشكاف بيشترى ست زرا ناير بسبار مخريس بر طيف وسيعن ار روشيفكران مسلمان مدريست داشته أسست «أرمان شهرجوس» در فرهک اگلسی آکستوزد ه عون حطر ها مایم عملب بای مدا کال راد ‎clay wna pd manag ancl cas asl‏ مشهور سرتوماس مور نحت تون ونوا[ ‎gees luc! anf SIGs win os wg Ca‏ اجه آمروزه با رف مضو ‎Sil Se Saar nee oh ng‏ أثر مشهور مير بركرقيه ده أمست. ال ل تت مس ]مان ی تاش تي مزجا سمه نت 302 مدرن وود داشت. دام هرجوی» که و ره تایاور ‎ey a inn Ol‏ موم در تن سوستلسم اسان باورا كنات ماد سن ‎igi‏ شارل فورنه با رات ون اشامت سس مارکس و او به رکش از ‎ae ae aid a acl ois OR 79090 oda ee BL‏ ] خصایس دهم مدرم است همراه با شکالمشوعمومو ‎aig‏ 920500 به آشوهای سباسی و اجمای عسشی کر شده ات که هی و روشهاش بای روخ و شاف اسلم ستی ‎AS TE es‏ لاش متكتديايك نكم اجتماعى مطلوب قر طريق ارارفاى كاملا بشرى انج ند آنبه حصور شر در جهن بر منم ‎ ‏الات نون تاد وب ال حوب مذو خذا لست لوس كه ايحا بك طم مت بر حوس امأ جداق أ شي ] اسلام همجنين توصيخواين از وضع آرمانى جامعه در آنار كسان مانند قارابى كه «مديته القاضكه» را توضيع مندهد )ا ‎a Gas‏ اما ل ‎Cell gai‏ همان روا هه ا ا ا ‎‘Sin‏ ‏ناشت كد اين سرزمين ‎has‏ هيع كجا (0005206) استد يعني أنسوى مزل رميس ف از ابن رو در اقلدم مشئم بعتن ال از فقت اقيم جتراضابت ابن حهان قزر دارد واقع ری موجود در چشمانبر سای که با ید شید فان شرت توا دس ری برس ال امه انس ‎SET‏ ا عون ار وود ماب موجود ذر فلسفة مدرن اروايى به ابديشه اسلامى جلوكيرى كردة أنت. يم علاوة مسلبانان نه حويى أنه سبد كه كر ‎ ‎ ‎moot caf dad apd aah cy eg ll peg‏ نآ بآ بل گر هد مد مت ‎aah ge sal Stak‏ قافن ار موت لح مج 0 1 ‎ns uns abs pad a Jadu pala‏ نع وروی سكوره. راد نود او ‎eres aM Sle as als at A aol ee Ses 3 ajo‏ متشي كرا تارك و ‎ES Oa ar‏ تیف تشن مق تفاسم > ا ا ل ل ‎ne (tam)‏ بر امن هزاس که از سيراك تسق جر مقر ستيان درفي ‎SE‏ درس ‎ca ad‏ ‏را دک کر ار که یه دی ‎ln al‏ دلگ هد بط رل ‎rd sont eno‏ هاش ‎Beak tape arenes arm‏ ‎ase‏ سوم طر ‎ypca case‏ ا ]مرا ود رد ‎tad ta‏ ‎ite‏ یسرک ا دای ار یه سکیف ما ای نی اس را عم ل مشود نک شین بر هر مایت ‎a‏ منت سس مر شود ی دای را يرد كه شارى أ ‎le nae oy Spa andy‏ لم لهب ‎Batis SE‏ ‎lus gee atl‏ در سمل جدق رخ ند رب وت مه در ا ات ‎wigs pel age pee os care bas‏ أن ورد ‎ee‏ ‎eae ats neal gor ‏دس‎ os ford Od Bila ‏یی مد‎ ha ae ee ee a ‏داش ات بش از #مرات مد‎ ‏اس وم تن زا سا ردان ببس ما من لات ات اه سار‎ ‏لو‎ LOS STDS cies Shas titanic a Fa 0 pate sonal ew ‏ان باسع ده مود همچس آها رز شون با هل امه گرفی پاع و‎ ۱ aad a gob alt setae ta i ae ol sags Ene aes mt ‏اس‎ ah a al oy ales ah 2 ca ‏ول‎ ope os a ‏بلس که سا مه‎ are: ney pe atin cep ‏در‎ ‏ر مامت وجوی انآ‎ peg lea al

صفحه 47:
اصالت عرفان اسلامی ۵ توسنده: مارتین - لینگز. 6 مترجم: فزوزان - راسخی ه منه: سایت - جاویدان خرد غارف ‎lt aa ulin al Sr‏ مخواد که دی تریب آغاز مشد: ماه نی دبای بای تمهت ورد تن لا ود رساش غارتان مسلمان. اس در باه و رها ذكر شود ار رمزه به فا که طر تا ‎cnet‏ سوث أنه ‎pb a Ss Wn gel endl‏ سین این رز اسب وال خرفان الا چیست؟را ای سس آفار نم که وج هی گاهن ماد یک موج جزر ومدق تزرق آل ‎aloe‏ بکراگی بر توح مان منود ما مر ید و عرهان لاس تما و ره و روش عله موطهوزق در یکی ان و وب كرا أن نه تاره ار به شود نا مت و سس دس وی مه ملد ما اس وج و تيوفت أل وجو داد زمای بش تم وه سور آسارامری رات مان بر ست: درست همان که موش نس از ات امنا جرهمح اند حون زاس اس اه درل خاص از تارج باس ‎thd OP gl‏ معنا فوق رمان ‎alge‏ بوذ كناب ‎dp laine acl‏ خود ‎Te Deng gs oe‏ درا هارمه (2) بر ی بای متاطر با ار وجود له اش ما آن ان تهراست که از مطر سای فا پیت ست. قواین تس رای همه وضع ‎at‏ 3 ار در آمر حاصر شرمدی در ان آمتنی مسلمانن ان عؤاخد ب كد اين شاب مدواره تازل شود و همواره اد مشود به أبن معنا که توا و ری هر ری که وه خوزهاش مشود ترول و صعودی بر

صفحه 48:
‎ees Sy gana le oui Sees‏ ان هرت ا ‎Ponta Seats Golo‏ مر ‎cd‏ مه ور ای ات سل لت مت مقس ۳72 ‎eed‏ تال مر تا میک ‏ری رم ‎ry‏ یی عم لس ول مس زد در را کی ین شتسد م ا هه ‎darted‏ سوه را وان انس ا ل 0 ماد ایس با ‎TLS Saati es‏ اش هرد ابش ‎aia Gao agar‏ هگا مت کی مرول چا مد و دق زک تاه و ‎aa‏ تلد رسد مکش هید و ری دا ام سیب سر تلور ره فش جل مات رداك سد مكل مرق عزف ترف سرك فره رامل ععزة رك فا ره هر ‎wee‏ ا 1 ‏ما مور کردم وان را همجون بأدكارى ترك ستكويم 8( ‏مرش ‎ng San i‏ سای ‎i a a i‏ گم اي ‎Sl at val‏ تنل لد پیش امرگ ور ومد مش کم وی هش گت ند برع سور سار رد وش هب موی ‎eri‏ ‏علاوه بر آن که ببروني است دروني هم هست و طريق عرفا. كوس بك ببدارى تدريحى است. به سوی عقب و در جهت. ‎caren aa ee‏ ب مر لا کش دق ی بت ‏ار سل و له نی تین کم ‎fe a Bs cl il os il‏ ‎Se ee oe ae at et‏ مش هس بش ماه شش وا سا باس لش مر کرد ی ود اليد سق رغد سكت رن هه لا سر مین سب کی ال مت شید شوه سگرن ارت اس ودر انوس ونا رت مش هون ار دزي من هار اراح ا زا ده معط یره ها رز نا مق رم ا ‎ics wl on oles mead‏ ‎pees clerscel oe eae tes‏ 0 ‎occ ae ead‏ ال ی تا وس ی بسانم شا سل یک کشت شم ‎SRS EAP‏ لتق شرا رام ‎te Ste‏ مس ی سر فلس رات بر ۱ رای ری مر کی هت اک ی ‎i) eae gua wai sol Wu‏ ی و سای مور هی مه سس یت اب کشت لادان اق شلک رمک ریا ایب ی ان تا ‎act‏ م ل لد ل مق وش ال رس سر روز ‎ee ree ee‏ فلز سا لمق سحي ‎ee a a‏ ی ور ری رد هاش من ارت ‎lyse SO fy Ss cao hsb A ss em ad Os gh aaa‏ ‎i eal snd nail ai ty dns ae a ۳ ‏ا مس لت هو‎ aca ca oe ‏ع‎ ‎dt ciate td a ae Cs ll ‏ری رو یس رای سای کشت مه‎ eck ose maar rine ‏سل اس که مسب الا ‌یم ما رز مدآ ال اع‎ ‏ای ترا رم نت بسانم وس ار هچ و یط وس لد رب سل اه‎ ‏درطي يعار كد لخر واو رعر وی کار ی ی اس‎ SVs nee ue ‏مر ار ل ا‎ ‏قاس رگن داد ان اش اش کر فا شم جر وی بت سرد ور رن مه‎ ‏ار شرت مقس شا ا مین‎ a ‏تسوت این اس نام‎ a ‏اس باس نش اد وم فش‎ inten ty telat es gc ak ‏ی‎ Ses ate ‏وم‎ ‎] Be es ata lah ba ey dds ihc ta ‏امسر تشد ند لس‎ od ‏سر ‎atl ao cin Sa ae‏ ماع رد کش کل متا نت سار زر ی بت ‎Se a‏ لوقي ‎ae‏ ‎ ‎ ‎ ‏اما دراب هاران مد و زن در غرب جدی که در عن ‎sn lltg Satan Sle‏ تصوف مستل زر

صفحه 49:
دنخاصی است و هموره وجدداشتهاست: ان اه تصوف را رام همان یل اساسی رب کار ‎re‏ ‏مد شا از رای تیش دی ار دا درا هدر ترا که ۵ شوم اص ملام ایآ ‎Peas ana‏ اصالئش. أن يأر همه يروت محركهاش محروم كردهات. يدون انث كه اراههات وود باريد مثلد ار آن سكام قه اسلام در شبه قاره هند استقرار باق منادلات فكرى بن عارفان مسلمان وتران وجو دافتد است: همچین ردان اسلامی در تا برخی ار امطلاحات و مقاهيم را ل مكتب بو اقلاطوس توفت ل ‎la‏ عرفان اسلاش قبلا هاده شده تود و سير خدنايق مدتها يل أ أن كه عوامل عرفا مشات. و سكا توا عناص غبراسلمي را وارد كار كند نه سورت ‎ailing cade ale oo Sing Dyce ged‏ به ‎Sil eal ls Ea cake‏ كامل به بك وحى خاص. كاملا مستقل ازهر جيز ذدكرى أسث. اما در عين ‎le ft gt earn‏ ومكان وساعدت كيد منواد ‎Teele pale ta cl is BL at oT‏ فرموص لب غلم ‎a‏ در چم با ein sad yy lia luisa waste ‏أ‎ Lings, Marin, Whats Sum, Londo Handaia Books, 2982), op 36 ridsh Museum Mé. OF 2348313) 2 2 فان کر سوه فد ‎Bal‏ ۳ 5 پا مد رست. كه وجه مکمل همان بعد است. در مور ‎tb a Tp lV ghee‏ درخ تصهر منشود كه يشههايش در سيان است. مادا فراموش شود كه أن عمق وترفعت از لخاط معنوى ‎SENT‏ اروشتايي علم سي © تويسنده: مار تين - ليتكز © مترجم: لملا - جاوشى © منيع: روزنامه - همشهرى گنونتتوانسته است پرای رساندن يبام حقيقت خود به غربء ‎aio in al ie iad‏ ‎ba‏ ایس هندو صراحتی وجود درد که برحاسته از أن ست كه أز روزكارى دورء معارف و حقايقش أشكارا در أختبار همكان بوده است؛ روزكارى كه هنوز ضرورتى براى تمايز فائل شدن ميان علوم

صفحه 50:
باطنی و علوم ظاهری وجود تداشت: منطور از اين صراحت لهجه آن است كه حفيقت تباید مستور ۳ ا عهدباستان نيز, اسرار با همان علوم باطنن: در اختيار عده قليلى بود. به هرجال در آين هندو. اين: علوم مقمول بود و امكان ابتكه در باب متعالىترين حقابق به صراحت سکن رانده شوز فراهم بو ماك ع ل لبعد بد كزين ع بج حون ‎cco gel‏ لو كر تلم أ جنس أبين هن بود‌اد -همچون مذاهب بوبان وروم- سال‌ه یش آز مین رفت‌اد اما در رت نظام طبفای برهمنان در مقام پاسیارندین»امروز ما ین هندوی دارم که همچنن به باه جوز أذامه مي دهد ونا اين سده اخير نيز كلهاى بأكي و قداست را به بار نشاده انث" یکی ار نغاتقابل توجه. تمايزي أبنت كه بابد در جراتب الوهيت فائل تعد و لبنكه مر همه غلوم باطتي اعمال مى شود أما شكارا مبسر ننست؛ أنجه امروزه در اديان يا توجه به توده مردم. مطلق منت و مفووم تسبیت از آن بر خاسته ‎el‏ مطلق که نک امتاهی ‎Sakae ca Sad‏ و تمد اس" در آین هد با وازه مندس تک هحای ‎sols Gli (Aur pg‏ مىشود و اصطلاحا ‎(Atma‏ خوانده من شود که بهمعنای تفس است. برهما از ظر وزگانیکله‌ای حش است و برای تاکد بر ان نکن به کار می‌رود که مطلق. وای همه تویت‌خابی همچون مذکر و مت انست. مطلق را آ(20 ‎UTA‏ بر می‌جواند. همجن در تصوف. مطلق رکه «هوه منوا بالآخره به أمشواراة 8 می‌رسیم؛آنچه در دیگردبان,خدای متشخص است؛آنچه متشانسیت اپست جرا كه با ظهور مرتبط است؟ واژه‌ی كه هندوان بری آفریشش به کار می‌برند و فرش دقیاً با قویت است؛ خالق و مخلوق. انشوارا كرجه منشا نسبت است اما در مره آلهی است: در هر علم اطنی,فرد همین آموز‌ها را م‌بن. میسترآکهرت با لیا دجارمشکل شد زیر و بر تعايز قائل شدن ‎yal (Gott und Gottheithcaasly alas gle‏ بری افادهمقهوم مطلی مطلق است - برای مطلق به كار برد و زو استفاده کرد ممکن بود ان واژه‌ها برعکس اتخاب شود جرا که وق تفکیک فائل شود. در تصوف از ذات الهى و اسامى ذانی جدوند از قبيل أحد. حقء سیحان. حیء رحمان - كه دربرذانده همه نیگ‌ها ‏ نز تمی بای ذات الهی است - سجن به ميان مبرايد. نس از صفات وى قرار دارد' صفاتن همجون خالق و مهرنان؛ همجون كسى که نست به دیگران شطفت و رحمت دارد و اين مطلب أشكارا أعاز توعى ثتويث أست. در همه مكائب باطنكراء أبن تعابر حتى در رتت اله صورت كرفته وثنها در مكائب رمرى قابل احراست زيرا به ناور دوخدابن متتح خواهد شد تقسيم در الوفيت مطلين ست عه أكر بددست توده ايمانأورتد كان يفتد. وأمدهابي بس خظرناک دز بى خواهد داشت. وحدت الهى به هر فيمتى بابد حفط شود. نون در لين كناب به روشي. سلسله مرقب هشتی ‎ants cats ly‏ میکند: از مطلق: خدای متشخص.... نا كلمات علق شده كه به عبات دقیق‌ترشامل بودهی[۵0/ واه به معنای هن كه 3 بعد دارداء رهما(ة9/3/:8/ وازءاى مذكر است). ويشنوانا11807) و شيوا(ة5000) ‎fsa‏ ‏عبات دقی‌تر أبن موجودات ملكو در سلسلة مراتب هستي. مرنيه همان جيزى را درد که «فرشتگان مقرب» می‌خونيم. با وجود آنن.مکتب هندو به قدری طریف و دقبق آست که می‌تون به إين موجودات ‏ أكر جه مخلوقائد- به عنوان اسامى مطلق متوسل شد چر كه ينها ار مطلق متا گرفنه ويه أو باز مىكردند. مىتوان در جايقاه برهماق مطلق 8/8097 ‎aves) TT. Absolute‏ آنه متوسل شد. ون در تب دانسان و صیرورت او در نظر وداقاء به ظهور انان بردافته و آنجه را فظرت انشان خوانده مى شود با جزئيات ‎lls‏ شرح كرده أست. ور سين مطلب ريا توضيع اكه جكونه انسان میتوانه پرلضاین ین هتج بت ها حظللی خچش بارفرد: بن گرفته ات اي ثرا بان علمتزین: امكان معنوى لأمكان وحدث با مطلق) يابان م يذيرد. بك يسرك يرهمني در 8 سالكي تعاليم جود راز سوی پدر أخاز م كند و ابن كلمات در كوش آو ده م‌شود: “نو أو طستي» بدين معش كه نو ‎yaaa sla‏ الف معطب اهب اين مدان سيوج که ما توجه هدرگ که مرو أ من ريم ‎ps ogi oll‏ هستيم. اما أن حقيتي که در تصوف. *سزه خونده مي‌شود.امروزه در ‎ae‏ عرس لم برع بر ع ‎als‏ ین ‎ud‏ رام ی ‎ake nia ho‏ جاح که أ را كنار ماسب بر امال ما ين ‎ote‏ < کته ساحتار آن است. در دیرمتاهب چنن است که ویس مشبت هي بش ره رای ‎patty idles di‏ شده است: راهء همان آسمان است اما چشماندزافشي آن بازیك و بازیشتر است؛ زیر مان دیگر ‎ago fas as boa ae doa Cand ld‏ حتفا به ستسار» 067 3ه بر لسن دود كه رياب زنجيرة ونان ديري آل بمرشمار جهاني است كه تجلي بوه و هستي دربدرده نام 0 ‎gal canal‏ سحن ميكوية. أبن بأور كه آن ‎Salad‏ در تخلي خويش. فقط يك جهآن را امن یه ‎[yas al‏ وا يلت نااك يتايس يخ از سويي م سكيد سردي بشما ‎o>‏ ان بزه آن است که مکتب هو به طهر شگفتانگیزی چند پعدی است, ان موضیع مش ار هر چبر متس بر کاب مقدس ان است: ‎by‏ 9 شاد رل شدماند مریگ ها 24و13( عونا مزل در بطر فرفته ميشود آما همد مهاهارالا- كد حمات أ ملهم است ‎wat ind oat Cg le‏ ند نمی آشکاری میان وحی 2 د هام1 8 صورت گرفته است؛ همجتانکه در اسلام و ین بهود نز آین‌گونه آست؛ تورات - که تخستین

صفحه 51:
كناب مجزای عهد عتيق است - بر موسي تازل شدء مزامبر بر داوود و فرآن بر محمدا). ابن جيزي السب كه مسيسيان علب القاعدم در نجي ند براق مثال در عود عنيق در فهم ار مان تورات ول باشاهان و كاب تواريخ ايام - كه صرفا تاريخ ‎ed yous‏ الهام حستئد ويه هيةوجه وحي به شما ثميروتد با دشواري مواجهتد. براي ييروان أبن مسيع. وجي عيشي مشيح أت و كلمه. سانده حسم است. ین منیوم که «کنات از سوی کلمه|خداوند) نارل شده أنت» - كه تذاغى كنده ‎pp‏ ‎Etats ah ileal cial ao‏ ‎ge a al lb orate Sly al (avatarasdine sil gum cake‏ درک کند. در خود دار هراچه که تجلات و تزوات ربویت است. قطعاً بش مسيتي تزولت اوتارمهای مقب دور ‎Gee a8 aS cory oe cy nd goes oa aR ao lay gee‏ ميسن مسن 2 أت ما مكتب هندی هوط را به ناه اماني ایدم ازمي‌شناسد و ده «اوتاره را تام م‌بد که حفط حبات دین ۵ آمروز باري ‎lk. isle slalom lol‏ وانده می‌شود - جود بوداست زیر آگر چه وي در هند ظهور كرد. به هتدوان احتصاص تداشت و مسلما از أن دنياي شرق كسار مك هو ار بان و ترسیم غليم عام و طلهري نز که در مره ات مط ب چشم مي خورد. اين رادها (03/05) هنوز هم رامهابب براي بازكشت به سوی پروردگاراست را ‎sales Sin Siesta pty CLE OS taal ae ob okt ey cs‏ ‎ga‏ که مكب هدو را برات رسائين يام تبون به أرجيايان بسيار ‎abla ode‏ أن الست كنا اين مردم همجون لربابيها با مکتب هندو جونشی داشته اند با ره در مذاهب عهد باستان ‎Saab‏ ‎ak wa yl cae‏ مه شمار یرود و ساختر ین آنان ما ساخر جکنب ‎alan i‏ ‎Coll oatmeal ca‏ ما مان رف شب هوان ») و ‏ ستت ها را نوفته است و كنون أن رأ به ما بار مركرياتد؛ تولدى یره ‎el ply‏ به شعلى كلملا ملنت و رادگشا که بد واه ام -قیفت وي وي جلدد إصلفسات د ‎ply nam ole‏ مرجي بال ل جر بن قري دنه مالف عر ‎af lo bond's‏ مل ‎plage‏ كت ‎ad‏ با تنود به هندوشدن سفارش نکرده است. ام وي همواره یکی از ستن متتخص در یک علم با ‎Sl et Sead a‏ هقد مك ‎Sees apes Go spe lf bakes te by gine‏ نود ‎elo Jar aah p cama‏ مي أيده: إن شعار أو بود اما به طور ضمني بدين شعار ال بوک +جتتضیجو کی نامام کر را کجب 1 بد ‎cal oop gl Cig‏ وید آار دی گر هه اس ان حقیشت است که یم او حوشبخانه تمیب کسانی حواهد شد که براي درياقت أن سزاورد وب تا طاشن را به جستوجو و سپس باتن راهي وادرمي‌کند ‏گنون آگاهبد که وطبه‌ی بر عهده داد و بهخوی آچه را در حوزه مستولبتاش بود و نب ميات و راهن نداشته می‌شنات آومي‌جانست که داشتن مرید در شمار وطایف وی تست وج ‏پگ فرد نز تفت جستوایت ‎ogy‏ جقدماني بی تاه واشتاد ان تردم ‎Ui ed ay Soe‏ بيدا كند. أبن تمهيدات براي بر كردن شكاف هابي بوذ كه تعليم و تربيت آمروزی بر جاي ناد است. ‎svt ls clos gue‏ فهم متهوم «ماورای(هر) تخرسآه و ‎sabe fb Glee Re‏ است" دای که همورهبه ار برده مي‌شد اما در سهوم ال و تهن کلمه ‎Sige gins oF‏ صاسکریت بودهرج[اطق0 50051 بیده در داي عرب بد كلى به فراموهی شیرده ده ‏کون درثار خود اصرار و پافشاري بسیار به خرج داد ا متي حقبشی این واه ردان باكر ليد ليه توائايي درك حقابق فراتجربي اسب تيروبي كه قادر ست جيزهابي را كه متعلق به حهان دبگر اس دید داوم ان تواتابى را در روج. ميثوان «شهود عقلي» حواند: همان بارق هاين كه بيش آر وفع ‎me Sede eng lac oe‏ ‏عدهاي بر بن بأورند كم كنون حود بابد در حالى ‎asd Mae i sy le sat Jit‏ بوده باشد وي بدین شد با عفل به ممتن وافمی. حقابیروحاني را مستتیما درد کرده است: وا شرح علل آبينها [مراسم),معاني نمادها و سلسك مانب عوالم. ه برکردن شخاف‌هاي موجو پرداخت. جهن آخرت در نالیم آتروزی ب کلي کار گذاشته ده ‎SO‏ رام فوا (تيروهاأ و به همان نسبت سلسله مرائب حستي به دا اموزان قرون وسطي أموزش داده. ‏ون راب معلی تست شخصي سخن مي‌گويم که شايد خالي از لطف نباشد. هتكامي كه در ‎Mal‏ ‏دهه سوم عمرم آثار كنون را مطالعه كردم. حالتي به من دست داد كه كوبي با آذرخش و صاعقه رویمرو شام حريقتم أنجه بامام. حكيشت است. من جيه له ‎Gok ale ols lhl atts‏ عرضه شده بود مشاهدة لعرده بودم: بيأمي كه مذلهب بسبار در أن وجود داشت و بابد با همه أثان 7 حرمت و تقدس برجوزدمي‌شد.آين مذاهب. مختلف ‎sigs‏ یا بري مردمان مختلفي بهوجودآمده بودن. (سختان] وی متطفی و دز قین حال.همراه با زيم پرزدگار و" اد رو که وقتي فردی- خی با سطح شعور معمولي - تحت تعليم أنجه در مدرسة به ما اموز داده مي‌شد فرار گنرد خواهد برسيد: دیس تكليف بافي دا چیست؟ چرا جيزها بدين صورت سامان يافتهائد؟ جرا جقيقت پیش از همه ها در اختباربهودان که فقط پاه‌ی از مردمند.فرارگرفته است؟ و پس از آنر حکم صادر شد كه لبن مسيحيت به همد دنا گسترش اد ما را ان آندازهدبر؟ در باب روزگاران ‎Sa‏ ‏جطور؟». این پرسش‌ها یچ‌گهپاسخ داده تشد اما هنگامي که آثر کون را مطالعهکردم,دانستم أنجه أو ‎cits rane‏ است و داتستم که بید اري در بر انجام دهم. ‏نامهاي يراى كنون نكاشتم. بس أز أن نبز بكب از كتابهاي أو رأما نام شرق وغري» به انكليسي ترجمه کردم و دی واسظه ‎oa pds aha gy‏ در سال 1930 - پس از مرگ همسرش: ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 52:
ida ab ‏یدب ی ره سروممي كوه عا ارماك‎ Sia ‏زندگي کرد. یکی از اهدای من از خواندن نار گنون آن بود که روتوشت‌هايي از آن را بای بهترین‎ ‏دوستم - که در آکسقورد با یکدیگر دانشجو بودیم - بفرستم جرا که مي‌دانستم آو هم واکنشي شیبه به‎ ‏من خواهد داشت. پس از اين ماجراء دوست من به ابا بازگشت و همان مسبری را در پیش گرفت.‎ ‏که من اتتجاب کرده بودم: مسيري از آن نوع که گنون در آنارش سجن مي‌گفت. وي که به کار از‎ ‏داشت در دانشگام فاهره به سمت استادي منصوب شد. من تضانی پستي گنون را باي او ارسال‎ ‏كردم. كنون بسبار تودار بود و تشاني واقعي خود را به هيج كس نميداد. او ميخواست از انطار يتهان.‎ SEs hg Ras Satoh ‏ال كنون «#شعلائي درفراه داشت و تصور مى كرد أي‎ Ae 0 ‏ک ستل رس در فوت تان لاض رم‎ ga oe a ales ae ‏اك ا ا‎ Loe ‏هک و هس مارا مت مه‎ a oe eee ‏ار مش فد کون و‎ of ‏بل مر‎ tice ‏ما کی‎ a ee ie, MD Se ceo etal ce ‏ری ما‎ GON de en ‏كه درآن زمان در لينواني تدريس مي‌گردم - توانستم به نج اگردم و نگزیر شدم در مصر بمانم‎ ‏دوست من - كه أكنون بكي از اعضاي خأنواده كتون به شمار می‌رفت و نامه‌هاي بسني او را كل‎ ‏وستفانه تخویل مي‌گرفت و معاوری ی کرد وگزهاي ریا ديگزي براي اج انجام من دام - رايم‎ ‏دار کنون برد. بك سال بعد - در حالي که با دوستم در ضحر] اسبصواري ميكرديم - اسیش رم کرد‎ ‏وافسارش رها شد و وق ذر لين حائته جان باحت. ميوكاه لخظهای زا که خبر مرش را به گلون دادم‎ ‏کی ی راوس بر سار ی مورا و وه و‎ ‏سین‎ ene ‏و بو کل تس تب بر‎ ee es ‏شم ای وتا‎ 7 ‏زبان عربی را فراگرفتم و تانستم با او صحبت کنم. او و گنون ازدواج بسبار موفقي داشتند.آان تا‎ ‏سال پس از ازدواج فرزندي نداشتند و گنون - که بسبار بزرگ‌تر از همسرش بود تقريبً ببر شده يود و‎ ‏فش سا هر ان‎ ee ‏سر جع سر مس بات و‎ are ee ‏را خواتدم: ثنها كتابي که او در زمان آشتای‌مان نگاشت چرا که آار دیگر وي همگي پیش لز اين به‎ ‏ل ل ی هام برد هیر تا و‎ ‏ماقو‎ laa Sa td ta occa aS ae ‏ل‎ ek ‏تقدیم کلم و تظریاتش را جونا شوم. آنتایی: را چنرن فردي موهیتن بزرگ ززای مق نید‎ ua ‏ی بو ری ی کم ی ال‎ 7 ‏اس تن‎ re a re ee Se ae oe te se Sa ae ‏ا‎ aes ‏عقیدة دوم را گنمن پذیرفته رود در بجع گلون در زاب مکنس بودا بف نخهی فلم مي‌زد که گفيي يکي لز‎ ‏اه‎ oh Uh subs ees oe co Crea ate His cue ae sae alt Doll coe ‏ا ل‎ ted ‏من در سال 1946 مارکو پالیس را تزد وی بردم و پس از بحث و گفت‌وگوها در باب مکتب بوداءگنون.‎ ‏برد تا ی کش بو موس دیس مس تل‎ ‏اس و سا هت ری کی ره‎ ‏گنون به جز مواقعی که به دیدن ما مي‌آمد. تقرب هیچگاهبیرون ترفت. من اتومبيلي را براي آمردن وی‎ ‏مو ما ری ی‎ So ‏د یلعای‎ ٠ ‏شال‎ tes PD ob ce ae Se ea ee a ae ee ee ۱99 eos ‏جشمان فريبايش (بكي از فوق العاددترين اجزاي چهره او) درحشندگي‌اش را تا دوره کهنسالي حفظ‎ oe ‏مایا ایو نیقی نویه ماه سب‎ 0 ‏مس ی ما 1 بت اه ی تب ی ور‎ ‏پس از مرگش یکجا تشر شد. خواندن این مقالات همچنان که ماه ه ماه منتشر می‌شه. شگفت نی‎ ‏بود اما اس کتاب تقریً ما را به دوران ماقبل تاریخ برمی‌گرداند؛ همان‌ظور که انسان و صبرورت او در‎ ‏ی ی اس هی فک ی که میس باس راد سکم‎ ‏ات ی کرت رس تسوا مرا‎ ‏ل بل ی ی تس مر رن‎ ‏بی رهشت ان جوم یی مت که تفت رگید مه‎ ou ‏شخران د كك‎ ‏ل شق‎ et eo Soa ee ‏ی رقف و سای لس ا ا‎ ase tees ‏سارت قاس زط ریز ول کل ی تک تین‎

صفحه 53:
‎le el cle‏ به جویی آگاهند که بسیاری از ساختمان‌ها حول یک معوز مركزي ساختم می‌شوند محورى كه درواقع, عيتمت ندارد. أغلب در خاتمهاى قديمي معاش كد شوميته قرار كرفتة. مركز جاته انث و دودكشي که دود از أن بلا می‌رود شکل دیگری از محور است. آشبای آففی به طور معمول. تمادهاب آز محوريد. بى بل تيز تمادى از محور هستى أست. عنواس را كه به كاهن اعظم آطلای می‌شود در ظر بگیری؛ اب ‎oy Be (Pontifical‏ معني بل ست - به بالاترين ‎shins lle‏ ‎ltl ef inate oa apne al als‏ ميان ومين و لبان فلل ‎att Ba gp colar asl I he oS‏ دربب رود ‎pe dng if nl a age‏ نبا عبور ار ابن جهان به جهاش باثراست. از سوی دبک خود رودخانه هم در اين ميان مورد نطر سنت. مصايب حركت برخلاف جريان آب. كه ‎alas‏ دشواری‌های طریق معنوی است؛ دشواریهای رجوغ به اصل خويش با دیش کرت مسبری خلت آنچه موم هار ماد ‎Pegi‏ ‎aan) ao‏ سمبوليسم حركت به سوى افباتوس و بازكشت تهابى به أن است؛ تمادى ديكر ار مسر وی كنوت در لين کات از مبان تسده بسیری از تمادهد ال ثماد كوه غار و چرحه زماش بهرهگرفته است. در تمد چرت زمائيء 2 اتقلاب تابستاتي و زمستان از نظر مكتب هندی دروارهای خدبن‌ند دروازه خدايان. اتقلاب زمستاتى است با نشان جدي و دروازه تباکن. الاب تأستانی است با نان ‏مجه دوين اراي لصن اون تنل دس زود بتع یگ وم مار وق احترام می‌گذاشتم. از وی سغالی تمی‌پرسیدم و گمان مىكنم از اين بابت خشتود بود. أكر بخواهيم بش وربور لس بان ‎aie AS‏ ه شعگرد وق ‎Se Ps‏ ارب و دیمان اه بو قن بوک باه ‎bas ike ay ch clad A pinta‏ ‎todas cay‏ که او منشمن دکالت ای ‎af caus ery ca‏ وااری و ری نی را دون ‎atl igh‏ اسل 2 اسل .بر اعبار جا ‎al a Yb‏ ماد ان مه کم تون ‏هستیم چرً که وی ارتدوکس بودن را در معتای اصیل أن بار ديكر در جهان زئده كرد به بان در لسن علیه راد ‎gr Co gala‏ ان هرشح را وابار مد که دست زد ددعت یز لک و واه فهم ‎asl‏ همه باوراب سب شان كه ب جه رامتکیشی وه بذان مت اسع مار ‎cd‏ ‏علاوه بر این فش گنونبادآری ان کت بد که ان بزگ جهان: ها ای بای نجات بش ‎al Nuun hae‏ ی نو من رسن 2 امکان مرموزب ار اسان راز میهد مطابق با آن چیزی است که در روم باستان «اسراربزرگ‌تره و «اسرار کوچک‌تر» خوانده می‌شد«اسرار زرگ‌تره را از گشت به ‎SiS‏ رای ست که در هبوط از دست رفته و دیگری که لمر لول ا رلك بعرم لسن ع عدن سدق درک ۶ لون قاف كور ین هد نها در مسيحيت. تالدزفلاة 3910 حواندهمی‌شود در مكثب هدو يوك أيه معنى وخدتأ و موكشال فالات به معنی رستگاری) ودرمکنب بدا رانا هن دیگر نی همه چزهای واه بر ‎tse shes thst a af fecal Goats gall ole‏ عرسي ‎=u aa cle‏ ‎spite 3‏ از سوی پکی از شوخ صوفی به عنوان تحقق خويش ‎ps gay gh‏ شده است: زار اس ور لسر ب نك جب مر اد كي رسن تستی ان نویه نع و ها رف جوا کف ل شقفان موی ان مت کته ملس ربق تاش از تقد بل ‎gabe‏ نت ان نکر رت ی ا ل ا مزوط اس ‏كتون عامل همه كرفتارىها ومشكلات جهان مدرن رأ به فراموش كردن جنبههاي متعالی‌تردین نسیت هت هد مج متتانست که دزن زسمد گام فقت مرو دول قي رابا بان وه بت ا خی ‎al cham “pene Ole mg‏ بأد انجام تخيم با تكويم أن أننت كد امكاناتى را قد حود انها ‎olen pate‏ اننا لناب راي م الام از ما خولدامد لیجاهمچون هر چاه شش آغارگاری است که ار دشوارتینکارفاست» ‏مصلح كل ‏# نوسنده: مارتین - لینگز

صفحه 54:
6 مترجم: مجید - بربري / مهدي - روجنواز 9 منع: سایت - حاویدان خرد ‎tl lin fl apn lg gn ot‏ دب ویو لس ی ‎CR Re TS SS Spin age alla Sort‏ لك ‎seca oe ware Sl oa sna cant gp denn enon eal‏ ‎ES Sate de a aa aes‏ ‎cba conan ENC aad we gee ee ater ne‏ 0 ‏کرت ماس تچ ما 01 كك سيد مين ور بدي سروياق اي مو ع جل ماه كن ل | که توت قاس رن ال ري مت ما ‎genre a eee pe ree an‏ زا اهم ل تسق ‎ERROR RCL a Se‏ حول مسق ست بم وان الم کم ‎fo‏ و شود ی رم لبا سملت وم ارين 0 وه تس تک سا ی تقد ‎sede‏ ‎ae ett von tebe ne dl oat al lly‏ 1 ۳ کل ی نت رل تست بت در ‎ae‏ زد مزا ان سس کت ‎te aa ete‏ ی ‎Sen ie Maal steers ge yen ence ea peered‏ ‎a ale on acne St‏ ا ی رم مخ ابو عن ا وا وا ‎en‏ و ‎ohare on ere IE OT)‏ ا 0 یی مش رد فد تن سرا سار ری ‏در وهی زر رای ‎at Ill ala slp Le ag hal lJ‏ 2 اسان تلد در سس مسج سحب بس اورخس ثراو شد على كل ادر مي قود دوسا ی شلات اش نش اس من نان را فلا ل رماس أو حو أل أن زح 6 ند ‎SEE el Se‏ ۳ جين مي نمايد كه يسن از تابودى. بركريدكان ‎SAS‏ ود کرد گر چ این اسلا ادا ‎Reade ang oh cas‏ وی مد رقم لش مل فرق بر اا قو قله ل ‎Se‏ ‎doe aoe wt a‏ ل ا ‎se eta‏ درس مایت هد دیب ماه شی اس وسار امول تلو سان ع فر كر دمن مح جح یه مت بات ولتت قل لا ریت ی بان ارس رم تست مت ری سره لس مت رت ناکت دا ‎dey A alee toner aye Sion‏ راءبرتاشن. چه یرون و چه درون مهن اسلا ‎ook ghee‏ کون با اهاز دسا سي ل د ل ل ل مق اس ان رس 2 ‎eo ge oasis Saeed cant a era oad‏ ای ری رده ‎ee he‏ دقع لد لت در مد و زار رد ره اسر ند ال ینش هش فر یاس بند ند فده موی ها دوف دم سم مر دهع مج این ند گت وا شش مق وش تست این سدع تس رل زک وس ‎asses tee ae‏ لافس مشق ترا سل کت ‎Ue Fe STR‏ ۱ ‏ات رد ‎<i a‏ اعور که ‎GS ny oe‏ := گرب تب 3 شكقت بمبارى رانه سوى خود حلب مي كد أبن ‎aan‏ مقاومتهاس ‎ees nln op‏ مر قرو وهی دش ‎cs ee at at aie‏ تشن ی ین سل زر ی ‎nin Sa‏ رنه ‎la an‏ سل ‎ines ed ean ah‏ ‎Boas Sus‏ اند در لد تيت ‎ol CB‏ حل رها هو ا اش نمی شوه که ار من رت ناهد رات مس عسي که خوش من شم درم موم شا میج هل مس ‏ار ری و از سل اي ی کرش شمه هس تون

صفحه 55:
‎sn cs ol aa na‏ را و موی هل رسد یدجسم ره مات سم مهن وگن مب تون بع ‎Bea Gop aaa ans at gana Pal‏ ق تج نم نی مه رات اد بر زب تن لس ای از ی ری شب دزم موی و میدن ارت مرت ان تال تشقن عو رأ ورت ‏ارم و ‎Sources‏ سا ‎Muhammad: Hs Lite Based On‏ . ابر مولف . ‎yoo‏ 352-30 ‎(pau cata cS alan gl let ee) 10 ge‏ ‎ise SchayaThe eft Function - pp 568‏ ‎yo Apres Su inion “6‏ 264 فصل مورد بحث ‎at ly alle pa gun‏ ‎Vol dee 2954 52 “ination stcerdtaleetintaton royale‏ 2{ تشريهاى فرانسوى که ‎Tob bin‏ ‎ ‏جهانشمولي عرفان اسلامي. ‏۵ توسنده: مارتین - لینگز. ‏* مترجم: فروزان - راسخی_ه منه: سایت - جاویدان خرد ‏این که کشا اصرار موز که عرفاناسلامی از فد و ند (3) دن آزاد ات ‎aga‏ دنیب ات که ور سکن که جهانشمول ندز عطر است اما هرجيد يا لستشولی ان ان وجه تسناد عرفان اسلا امسا همدلی کم اد کرآموش کرد که خاض ‎er ba am‏ سلركار أت و براك اله إن حقيقت جما در شود اه آست هر مقدس را ملاحطه کین كه به صورت غيرقال ضوفي هم خا است و هم جهانشمول 2 باق

صفحه 56:
اه ما اه وجمان دک دک هم اس مس بط رش از هر مقدس ‎Sa ay cock om ene gs Snags‏ هبل کار ست: ان مر یار روشن است: خواهمسجد فرطبه را مشاهده نم و خواه ‎a‏ سمرفند را ا أرامكاه نكي از أولياء اله را ير مرب با تركستاك جين به تطرمان مترسد كه كى) نور واحدي اسث كه از ‎Bee ph aon ap Al gi ac‏ ‎Sl ae‏ ری سم کر حصور رازآ ماس درمز ان بر با سكو اس که ار موضع دور فده باشیم. ماه هر متدس ما ره مطلب اسان بار راد یر اس به ای سوال که صعرفان اسلامی چیست؟ش ی اسخ همکن به شرط که دیگزپاسخها یز هدالببد صرفا ‎(hi a shal‏ مه + کی درا تهکارهای متمای اسلالس است. ی مار مستتن با تون ار قهم أن باسيع عار مست. را هیف و غیت عرفان ‎wal oy ad‏ و تل هدر مقدس ‎pall gd Lt ats lem‏ لور و اوسا ع و وس ا ا رت بر اسان لموزة اسلاس: كمال اله تركيى از صقات جال و جمال است: و عرفا اسلا بنانه توصيف سيار از عرفا ‎el‏ متحقق تددن به لين سات اله اسيم كد به معنا پیش روع است از محدودتای اسان هو ‎RIS CTS IO SS NE eT‏ ‎Gags peal,‏ را شخ بر شاهای گس رف هه مد ند ‎ul‏ استه را در نش سید زر کشی ز روش همه ایتها عفانی و بش از همه عرفان اسلامی انار فراع کار است: ‎od‏ طريق زندگای را که ون مندی وه در یش گرف ابر ‎adie‏ ناوت لس دودر ان است ک در مور اسل لباق سل وی دن حبت امشوع د سوت مه درد آست: بر ‎a ho ie a pe ca al J gl ae‏ اما هبر مقرس ‎SN cl got SaaS led coat ie op agg acolo ak‏ هثر اس فين اسك شه زيرت ‎pe tan es dy‏ بخ ‎typ ceed Ta Spgs‏ سرك د غير معد بد رهم شاط حلب متيام بكوم ب ميد لومي فرع ال و استراحت ‎wa sles ih oak 8 gues yeti‏ معط جله مه و هه عاسر رح رگد سورد ۵ سا کل و بان كمال ملقب رأ كد هر مقدس مناد آگر بسن آنا تستواليم به همان اندازه كه ناع محل را لور عرفان اسلامى با كليساى جامع شازز(6] زا | مطظهرر عرفا ‎Le Gk la Laces pga‏ خواهد بوك ب سيوس بر أن مجرت معد دو و تيساك كأ ميجن تجذات برين جلال و جمال الهاند. ويك غارف ‎gall lel‏ که مناد آه را داد و لآ چاه هسند لذت برد لز لين حيث كه تمتوايد حو ‎slp‏ را اند ستواد آها را توصيف کند ما باه خر تک هر متس زان هر عضوی ار امهی ات که اي هد در آن شتوها مشود وه نها گر ات است: ل رصن و قاط ذه مله مقن باس لد دعابت يعون ديد مد ميد و مر یه اس که نید ‎a aad‏ دما عم و تر ساح ری لان اسان نان امه سوم را شتا سار شع مسا الما ل ل ‎RUPE PT‏ ا م مات در تا وی ناهد اه ‎ae es ents SLT A a lS ha age Sle Sa ota a‏ لک ‎eR oo Se‏ هرت هب شروش هه ا بای رگ سل أن ا کب مب سب مل ال دنه گرچه مره هی و ‎ee cad los aed le pe chan alate‏ تدای زب رقم هر اس ون دز لت مس ل اه اد یت دار وی ی ‎a che da cmc to‏ ان مد بقل ار رد وش مد ‎th ties‏ له ماد طريق أن مسديا أن كليساق ‎pane ely‏ شو: ما و صنوان مك از ها راوشد دتم تن وفت كه وا آرشریی نم مصوای که ‏ ب یم ری شخ سر تقو ات ار هد شور وال رز رف ند ‎alc Saad asked esha taal roa sae hat‏ اموه ‎ea pen ae‏ میرم دلره و من ‎st‏ محش ‎Tiga i Sis‏ مود مش رح رم ی ‎SE Ei asa a ea ah‏ وحودی آن سین اكر حقيقت مطلق مشعشع ترود جمزق ونام نك بشماع. حل ‎‘arg cules noun las cl‏ ‏لق ادج رس د ريات ليه ‎ips ce af RDN‏ وود مر دون وبا یو هدرم شود ال محر مشود بر ام جک رز چیی است که همه چیر بآ وشن ند اب عنام سات ماش نک کی رام ‎hw 8s add SS ON a nosed oats‏ اش ارزتتون دشن ‎as ole‏ رفن قر لين الي شرو ‎eS yaa of afte‏ ان بدا ری ند مت ان با هرهیشاه نی واششت طق که لو مرو شتا ‎Les eg Sad icmp ag‏ و ود پر مارد ان هنن بای شگهای ‎ugh cass‏ شود هقرت تین دقن ال من ا د سك ماع ل ل رام ل 0 لت رت ‎ne ars ira awa‏ وی زر گم دنه هش مر رید متا یاقا ال درد زک فا تست رد اما مق ی هیا رز ‎Se Rare IS gu ath ge‏ ‎lal lg clan su phd geen a igh ms‏ 9 دروريو ين رون علوم [ 1[ [ امه و هم شم ول: |[ |[ بهت ه ار شیع دکری که باکر ففوای در اس ‎ot desl’ yes Sad Sn 8 Set) OY ut catty ol as‏ ‎FN cas a a a A ti ine a gta nh‏ تستوانة أن را أشكار فند. 9) آما زرد ندشهنمرکزی که الق ند متصمن آن است: قراس بزدکی به مت كع ‎fea‏ مرچ ملک شد ‎ph oes le Ss ain male pt‏ ‎a‏ و ل ب ‎COURT inline‏ ‎a‏ یی ‎Pte te eaten eat Ns ie Saas‏ ات ادح لوح اسمن ‎ol cos coop tai ed‏ شود به شارت زنب ها شم واه وک ‎UAE Sa Stal‏ دق ‎cab ae‏ ری اد رای هم تلود نم ‎

صفحه 57:
اصالت از منحصر به فرد بودن جدا ست وان نز اند جانشیولی,ضرور از طری فرب به گانگی مطلقی کهآ و دید مود رین سین ‎ania Seas‏ تراه أبن موضوع مشغوليم: بابد خاطرنتفان كرذ كه علاوة بز جوانشمولى بزركترى كه در حال مرآ باب ادا یی ‎I a a‏ چاه صتون حهانشمولی نوی خوان. که یش آز همه آ طريق ابن وأفعيت روطن شود ک له عوان آخرس وحید دور زما. ضرورا یز از مقوله ‎aces let‏ ار سلیی را قرأن. ابمان به عذا و فرشتا و ‎Galas eles‏ داسته است. (00 ‏فطلم قبل بزدر بن سباق موم ‎si ln i hl ppc‏ لتر انها اتنا تمه ور ‎an jp ad aaa ong Ra se‏ لك حوفس ‎geodesic ph ue‏ مك ب بر كر سحن رط ات 1 عم مه تست لک ورد کی ل امل ب ل ا ‎poet‏ ماس هن موی ی خی میا رو ول وج اد با هیر الم جر و تال ی ‎atl‏ نشي ال !هدس بل لت ‎ike sin OS ws, Speed Autos‏ و ‎Saute geen‏ تا کی رش ب هی شیامن بش دود تیآ ات و ار یس سوه شلا ‎toc Sete‏ ‎cheats as nai‏ م مه ‎So Peat Seta re iets a cite det eae Rey cae get‏ کت هدک ‎AU tal oteyatl Sua tees by Gulcc ou taalcly eat‏ امه مشود زیراعتا درآن مستتیما سعن مگوی: من گنجی هن بودم و منخواستم شاه شوم ‎Bl‏ هن رت فكب تیست که به خاطز لين وجوه و وجوه دیگر جهانشمولیاست که فرآن خطاب به همه امت مسلمان ‎igh‏ ما ‎eas‏ ساس ارحس ناس سجاه م سکس باه ا ‎ ‏وشن ‎ln al ws aati 2‏ است: ‎bp .)1981 Books Mandala London( thar hat Martin ings 2437 ‎Sane pile od, Bd aay as open ‏2 أن ليه وسو أر كات (1567 ‎and Gas,‏ با هه ‎London Books Perennial Methods‏ ‎Seon ole peste inlay la na ie glance ‏اق 1326 وه تون‎ ‏كاب معلوم شود ‎summer Religion Comparative in Sudlesin At samc Values ‏نيه . هه‎ 6005 ‏مک از درون تین وم کرد که ادها ات کرت کب هن وان ‏مقا سد عن ل اع رك حر اك جا | ام لمان جتنن لس :ماس كد عر يل بك ‎ic anol pen nah Sag elt ut‏ ‏مرك جهانيم: [أما] هتكامى كه در مقايل بككليساى رنسانسى با باروك با روكوكو سايستيم ضرفا از يودن در ارويا أكاهيم. ‎00 ky Wanacondent ne 641 ‎cranes ‎pie pn an 9 gis Lh ‏فرار كرفتن زيرا بع لال‎ lla le es J eT ‎] ‏سس‎ aah ame es ac ‏حي‎ ‏أصلب متحقق شدن ند خثايق ‎a 3 vate 9 J Sal go lay sop‏ سلس ‎es pas Cle op Soh ae as one‏ مور عر تباي أ ان كر اسم له لل وس ‏منوت منوا موحب ‎Js lg‏ وی شود هچ بسا ان بقع راز انب ‎Mn Spy Se snl og Lt a el pl ‏هر هک مد که‎ rd a ay bn ‎a ae ie eee oe‏ سل ول سک ما سل از ‎aps Shae‏ رکب حاصل از مه هاست. ود فریان مور خن به خل عری مستماب ث قرن أخمر شع ‎stp sid sara gence asad oa eo leak aloud le (as ‏جرد جال أكه انساب كه لد جارأ شميق حفر متكت نان مرور قار أعتما و لكا جارد أب را خوأهد باقن خواهد وشلا ‏و رن مر ‎geht‏ ‎London Books Perennial Master Sua of Letters. 29 (‏ 1362 ۶ 9 رمز نا به ‎gh pga cau‏ حبت که هرگ ‎ol aT apt So el nnn aon ali‏ مال از زم سرون من ان حشقت ات که مرکر ملق 2 ‎sel ae a AE ali Se‏ ری عا مايا ابره وكرت تكسل شود كه ‎AEE oe‏ 15 هرن قریم. سیر بترم 5و ‎obs AL‏ نه بم ‎oa a am‏ رد و هم جمعا هب صفه سوم شخ هم خن ستكويد. و ‎TE alg neyo ba al‏ معتل مشو ‏.فان گرم سورد ماد ‎343 aya ‏كريم سور‎ ole AS

صفحه 58:
تاملاتى درباره انسان و آيئده تمدن یی ی ده ی سو بك راب وید ریب ای ترط ةلث جات همد ستماك كا دا سارت نعط لما ‎١3‏ راتت عو لانن و ليع رشن ال در زرم ‎le hl al natn alle te te? stat‏ هروس میدن ‎ae LB aT A To sk‏ و ‎ear lta Sy i me‏ رز رای کرده و رسالت مسلعاان مروز ‎SSE‏ ‎ale oS is‏ لت مت ‎Sua tia ۵‏ حسیون - نض مترجم: مرتضي - قتحي زاده_ه ارسال کننده: مدیر سایت #منع: فصل نامه - پژوهش های علوم انسانی - شماره 5 ‏براك بق ‎a‏ هنن اف زر چیز ان رضي زا مطرع كبن كد أنسان ‎a A a‏ جسده ادهش نج زین( نز تن شربشته رف وا موی د عد رایعم تشر ‎Sai‏ ‏سس سق سكم الباق ‎sl oe‏ ود دزی بداشت مشو اسر شارت وت ليت بم الم بر اوشجویق ‎ng eal Sb‏ زسی ول محط طیفس فرمان مد ماه <سدن» 0ب ‎cl wom ge ta‏ دمن جدید قرت کتک ارف رد هم در هزین بای اهر مج 211111111111110 سس کی یلعای مرا ا ا ا خر هیوست بسن ند سس فش ند ی تلد سر لس شوه له ‎sn ar bas wate Hae pats ls lal Jaks Pagal‏ رقم ‎nts) tH tte‏ تمدتهای دیگر. کاملا موقی نبوده است . بخشهایی از تمدنهای سنتی دیگر هنوز زنده است: بويزه تمدن أسلام كه به هی کل ]اه تیف اف تا یی اد راز ای رامع دم مهن | ان ا 1 لا ملك حيمر کشت ‎gg gs act as ede‏ شمان شرت تلد با کل رجه يي مفری مقه راز اس رسفا روا کی مات فد رسد مخ ود یی شیر ز ز [ز ز ز [ [ز ؤزة [ 1 1 11111 اوه مت سامت یکی تسد مت 7 د 0 نیت تمه همان هرک ار ولد مرک ‎sa ae sues enti you gua Pega nt tig Roe ee‏ ا ا ‎Bre heen rar reg ren pera Pann rom Erg ea‏ ‎Wines bes ba ado arate ssa lds dh gas‏ تست ره بش مشات وی گر( سای طر ان که اسان روف کنر جه لالد ‎

صفحه 59:
مؤثر در صحنه تاريع جهان ميتدارية 2. اسان و تمدن در بنش إسلامن ی رت اسآ ‎lp eg al‏ دی مایم اسان درو مضه[ تومیف شده که همین دو سفن لأسهاق ار أمورة ملاس تساه اسان اما زن و مر است ‎ot bok geal‏ لويد تسليم مت از سبت و لش او نورد سيرد تتا سما و سنا قبس اشن حموون یه خدود در هن ‎“wow abn gad shad of cola a uae oe pal‏ ‎ats psn gan‏ را بر حعلوفات اعمال کد ما بای موجه ند که ان معلوفت ها معوقات ‎oS‏ ‎nee a‏ | ان معلوی بان همست آنسانودن آاد است که در با ‎len alae‏ كند و حتى ‎ante ag‏ را ‎Ut‏ ‎ads TE) cain ee Soa‏ عراسي كرد ‎yen cack‏ عل ‎Pca‏ سا که ناوید( ‎pal ake ya 0) geal lng = ne oa capa‏ سن»: 5- 4.) جنان كد برعي ‎yb di‏ سا جا مي ا لام ‎ah‏ 1 حلفت حديدى كه روم حودش رأ در أن دميده تود انس كرقت: أما يس ار يوط لدم أز ‎ST og‏ سبي فر كل قاد رفس ولت زمر هیوتی حاشا»(منی مسقوه رما تدای د حل سيل شد ان سويد ‎aah al‏ جه از انان أسث كد فساد بر زسين را أغاز كرد و ابن رو امد لهم و هدايت دين امن" ‎de‏ یاه أسلامي أن لست ك همد جهن دس اسان )شوج سداد و قطرت عويش سارن. ل طور که وود قل جاشنی عتاود هه سب آن در مین ‎ale acl ct ote‏ عطمت و أصالتك تمدن أر ‎chs lin on cies alge ato py Sl od moka al a‏ هدق رتدك اريت برح شاط ورتم بكو اد و بسازد و چشدر ونسته است زنگیدیوی ای خود رأ توسته ند .فان ‎als ole‏ مريمان و تمده را نم ‎as‏ لاس لز ‎ate och aoa de‏ قرف ل ل ‎Lote cote‏ بر ل ل رات لو ‎dana ye‏ عوشا دی شقن من شفنب بآ رشن مه توت روج شوه ‏هرت با تفای دیزی هشن بر اس ‎cca‏ روا ‎er ogee‏ شام باه ‎igh ad ig SSE gua ee gs Rl ooh bia sop‏ مع ا ا اس ل ل مه ‏3 تمدن اسلا در برامر واكنتهاى كوناكون. كرو از مسلمانان در بس مديريس يرترى ملاى غرب و حتى سلطة تطامى و سياس إفزوثر آن إزيابان قر ‎meanest‏ در مان وب ادها وشن خویش راز دشت دهد .ان باس کم وز عور 152111010111111 كه ‎loge‏ عقيدس ‎el alts has cl okey‏ دسنهای یرورابان مسلماند حص در شدد توساری ود دين ‎ate‏ كرجه ‎aes og‏ جثدان موفق تتودهاة - | اساي را قال أسعاته تسيات . آا كد أرنخوه ‎ut SS Se hi‏ اموز و بوزش خر و ‎Slabs‏ سلزيده نك تمد را أغار كردي وبر خرصههات فكرك و دهنی بر سرعت تلد اه ری ‏أفزودتة . بسيارى از مسلمانان نوكرا وغدرمسلمانان شرفي نوكرا حت امروره سر جمجتان ابدنولوزيهاى قرت ‎pS co nln‏ مه و را تما منکن در خلت که ده شرفت تفي ميان ‎eS A LS‏ ‎ta a Sp maa tata (Sg ‏أن مخالقت كرديد: بر حالي ها خسن اد دار یدود ان دست با سيت اعطلم نا معنوى وعقلي‎ ‏اسلا كه در طول قرها أقردة فده بود سر باساركارى اند و يسان رحتهات يديد ورد که مدق‎ ‏نتفای شلات با شالت ان سك سملي مسد قن :ساك لمشي وبر باط بان‎ Sabie a Sg tl Si aka Ss Swat ce ol hong esos ‎pny nh ln pa i chaise pat ht aa sok Ce ‏لأسو اسان تراك أن دن سه سب سر تل‎ lent a ‏م لي ا سا ل نت سر‎ Ps rig ‏ا‎ aa et een ee aha etal ae Meas Sroka nies aed aoe AO Ua coun arene ‏که بو در مود هراب‎ elo ney CoA Shas gl als ‏هجو اش و موشت بر هشن لت سانش و تام ترهش خر در تاره ‎Died‏ ‏ب ا لقم نه الل نر عا ل مارك ف ‎Sips gel gt a Sea‏ 1 ل ا ‎i ee tage’ Ska Cs ee th‏ ‎peor enon‏ مشبحت مارا متریسم و 1 عون ‎i di se aah yaa ala of lear a debe‏ ینید لت لمن لمن له در عي سلف ‎ct tas ah pc ced pb‏ »هم وه و ‎mle con cee ge See oe Serna vets‏

صفحه 60:
سای سوت رف ایس که مان او در جهن سم بآ ده امن آموزش و رورش در خلت که هعد وهای تخل در شمیت ‎el‏ اكنون نيز همجون ‎Se i‏ اه مهد سم تس ایک ‎sg sta at sane Naso as at ey can lo hte gu‏ ‎UUs Sep cla ay nds cue ll Sty de Seen aad ti ar‏ سر کر ‎et 5 Bo a i‏ لش وا شم گر کم و سم ور از دی آن به دست بای که تن حدید راب چا آن گذاشند و یز اصمحللآن به دست اسان اس كم مسائل شورة توجه اسلا ره له (22) مخصر كردن و سه نحش اعظلم تمدن سي اسلا وه ‎gs a cat ls Sy So yal tes oe‏ ار ‎er de Gratin pean‏ ‎oe ee lee‏ با دزد ما نان ‎pe‏ لد تلو ‎i‏ اليب هه ‎ta‏ مربوط د اسان در ‎apy lee)‏ گرفت رن ره هر شیاه من اد در پر وستمت ‎ag‏ تمدن جديد و موقعيت جهان اسلام صورت گر ‎alin‏ سين جني غرب! ‎scaling yl tay Sete uo tue oat Scanlan a‏ )23 ماميد. بز انسانن كاملا زمينن ميعن است که بر آو هی آدهای مرا از چرچون ان زندکی دبوی و هع «فرياس» فراسوى حد و مررهاف زان ری وجود ‎ise oh ps Mato ae bd‏ مهوم انس موجود اردان و ‎Ses Te lta‏ كر يرابر أورا متزوى و حاشيهطين كريح ست أكون دست ‎ee a 2 Susana‏ هم مرسل ‎al‏ خسن اون یی همه هی گر رل جدن ای تحت ام «طم جهاس» 24) ‎i Bus‏ بر عری و حند با شه استت: دم ‎asl‏ محط طیی ب فاد ار دهاوش همراء با عرص ‎Tiles‏ ‏جاع لساب ع ار لات ‎es sy wy‏ نت سوم تعاس عو أ ان ور باقت يهاب (25) را براق جادعه غري نا كمين اواخر فرلهم ساحته بود . مشاهدم الشكار شايع اين ‎Sag) aa‏ همزمن رع مد ه ‎eine al fas nl fl cd ge ha lng gh‏ ‎ol eS ak‏ سه رويد نخست ينان مياد .ما به ‎clea as Glan lg‏ يم ان ‎et‏ ‏هرا مان ساك ف 3 رد ی وهر ف تيد من خر یه ات یز تما یا ان و میسن ساب له و لاه هن مامتان فد رای رنه ادابم ‎lads‏ جنس فرت کم در ان شش ‎ast O84 ha Scan eat‏ رم خن دی ‎has ap oh al al Sack Sa‏ و موق ‎ana‏ مر مد که ی مدز ‎a ta eas‏ لفل لسوتت جع رين و اسه رآ مرا سر ‎SLE ooo nts lp At md cis‏ هه استقان رده ات کی هید ویس فمل سب بان ‎ue Soe an a a I a‏ ا 0 ‎FORTS ed Ee‏ ‎ok‏ لز مستريل ‎ai eal i oon oe‏ خلاقه نين لاس ردق سک ی ‎oat vnagy Salar Cp sos SAAS aden ha yal aS‏ کی وا ‎co ancien os eb‏ ری قسان نی ما ا ‎sige‏ ‎octal Stee ly oat ae Cte‏ براق محسطف مزوط به دن در درل هزاس ‎Si gt den ops elma goles bles Sy gga an lS‏ ‎aa ee‏ اد اه هدقن ۲ نید ‎Ee‏ فش زا ‎Sal‏ تساه تیه منت مان خد اد سا ام ین عبت بآ هد هگب ‎noe Ela col fips pe lola cola nel tab jo acl ghey ce cay‏ ‎ip aka‏ سيراه ‎less pe lol gad‏ سورض بورض ما سان رط قمحا ده من ‎os ais aos tl npn lal‏ قرس ‎ag‏ ‎a‏ يس كم عه دن شيب رهاق ملت أ راب تسرف جود ترات لسو تسود 2 ‎sibel ali pas ordnance nursed ois At ay a‏ »يات كلد تار ماق بن ريل افا سن ‎Cg gaat ae gi pas Salon ef‏ نامس ‎bead‏ رهد ساك أن ‎Suds nin a nib‏ لسار مش تراه ابل تما ار طری وس راس امات منود ثم امراك حفط ام کی مت انبم مره نود ‎ae aT‏ لور در ل لح متشا ع اسلاست بر وق تريخ ماله ريرك الس 6 ] دسا و رون آمزه لس را ره اسان عم یم و بر میا له هط ونیم سس بتارم که موه اش ملس و ‎a ee‏ رز ‎giao a a‏ اد اسب يدون قوم درست فر سا براك هنع داب ووز ‎oe ee rine og ecto a asap sar ut neat ag a a‏ ‎iy alt‏ زک ‎sd Tee ERIE pela SAS Se DSA TS alt‏ عرب ‎a Stl oa gd‏ كل حا سد اماق رن وخ وان نشور سکب ‎ots‏ اه ‎BEA eee Sirsa yt‏ اس 20 ‎

صفحه 61:
Futuroioget Agron utr9y ttn ‏هه هم مره سیر‎ a ey سرشت اخلاقی و معنوی زندگی بشر آچه دزی می ‎Heat of lam» Saas sas‏ 70+ نوشته ذكثر حسين نضر أست كه نع سفارش ارات ‎(Harper Sanfrancisco) als on ae‏ به كارش برأمده است. هدف ار تكارش ان كنات را أ بان و دنسر در متدمه كثاب من أوريم. ترحعه فارسي ا كناب قرار سمت به نودي توصط انشارات حفيقت مشر ود أ زمان قاجعه اد ستاو توت ‎chal tansy‏ رنه سس رد از اليم أسلام. در يريو جالش كاك موسو ادر وضديت امروز بلس است. کاب لب لام ‎tgs cig‏ مس است. قدف از بارش ینک سس بر ای شاد اس اسلا و موضوعات سار مطرع دراه آن »هلو آی آست ه هم مشول گر غالت بر جهن اسلم وه وهم بای ‎a pga ch cle‏

صفحه 62:
۵ تویسنده: سید جسین - نص # مترجم: سيد مصطقى - شهرآتينى_© ارسال كتتده: مدير سأيت @ منیع: روزنامه - شرق - به نقل از کتاب قلب اسلام ما ‎sll la lt eS alg ee Ol‏ تضور مخدوش از سل که اغلت به ها شرس مس قود ده عوعان هم الم رستین و ستت آن | غرب هسند. خی گر بأشيم.. من در اجب سول امن موه د بادك مي ‎elo ti hiner dacs‏ وس ل ا رده ورجه دردست هم ور ‎al nn‏ کب حول مسلمان و وه تری> در ی برافرون فش کی و فرع جل تسن ها ملل يلام اير اوزكر معزياه متب سد يراع خوج نود رك دوذ تن تق ‎Seta Se Sate esas Seas oan‏ ‎aires ate gts cosa‏ بای نسوک ]ما ‎et‏ 0 د یی و ی که بر ی بل کی میا موز کم و بقل یک وی رم نم دا اما ون جر سس ما اهر ا ی ی با ‎ee‏ ‎cers re aa‏ کش تک وهی دس مره ما سل ‎ge Sa‏ سمل مت وال درل ‎se‏ وت بل تب ودب هرن لا فا و ی و ‎ae a‏ سا ‎to‏ ت شقن تن سل ری و دنت و رش لیر و مهن سم ‎tas ex na‏ نت هم ی ارس رک و رت دج اعد لسن اد ال نات دشک لک مر مکی رک 31 [ز 1 1 211110101010110 ی ‎eater‏ ‎a onal Ose end gad oho mar‏ عون شا مه و رش وی دی م ارات ما سرد ی رت رم مه ‎Ce‏ ‏لقن عفان ‎re ce eee ee‏ ‎See ee‏ ‎satan sega‏ ‎amen tos eee‏ جل شرن ماد قرف ‎ane‏ مه دا تام ‎ibaa oom hee ee sak ii oper fe Se es‏ ‎SUITED SOURS A a aan Se Se‏ لت مس رس فلا کر ‎er‏ ‎ae‏ ۲ ‎Sie a‏ ‎ae ee see et‏ درس بت نوج ری ره کت کی سوام رت ان مه تفه بدا اس ‎Pe‏ ‏اش فان هدس ‎ie ize gee ti‏ توق شیر ‎ee Sa‏ لاسلس ‎TE‏ هی مش من رش نش ‏ف سح تل د دنا هر سل لك رجه ويا لق تسن ۱۳ لجال لك عن ‎ae Dae gan ican cfm oe stan‏ ‎Meer‏ لت ‎Uirante aula‏ ‎ong alge eee ete oe as Se nee ‏رس ا‎ ae a Se Pe peelings erp een eM, ere ‏بت‎ ‎nae ate|‏ سل ل ا ‎Sat aie Sa oe peal nea este‏ ‎rere ea cai at SE‏ تبرش 2 نش یسیع زی له ع لاص تس ود رسد و واه رک یز ویس رید آسرجزهدیگر نمی موانبه درضتی فز قرب و جهان اسلاج همچون دو نمدنی سجن بد مان آیرد که ماه دو سپ آماده کار زاز در سده های ماه, رودرروی هم ایستاده اند در ایام گذشته. اسلام بر كتاره هاى جتويى مديترانه و عرب ‎

صفحه 63:
ره ها ایآ ره ارات نایار ایس ده دص رب زو متام که شنز آر من در نگ و ره رک شرس هو رو ره رهگ ری ار که سار ‎eee teat‏ | ‎aed wean uae‏ 2 ‎SES eae‏ ترا مج بال ولو مهوي جود زمره عنس ی رن تک ذل لاسلامة ب عبر نمب عرد اد و شکنت نگ در الجا از قضلى مناسب براك لفتمان" خططى از أزادى مرخوررارند كه هسام کون كوس رها شور اه سم ون سای بل سند سرتوض رب و كم ‎coed ea ete an Oar‏ تفای تال موم نی دق و ‎fea OR‏ سیرک زد دی ره مق وی لد سرت هن لس هب اد او هم جک ‎aa fmt of glo pre cer‏ مر درم ا 0 شب فا تس هر ای سس رم هم شاه ییامام ی ان مس کم لاص 20 أو ست او شوش اس ید مرا ها اه مد دزن وی لت نموه ‎eel‏ و ی کل بقل یه در مت رن رما اه دوز تن تا کی که در آن مشرووت معوی یت بکصره در ترس که مطیمت اس ید در 00-6 ؤ زؤز ۱ کت ور سل ‎De‏ اک درگ علض ‎asa mat hs‏ ‎a Ce eee eae‏ مر و 0 ‎tan od‏ ا سج م ‎aS Saat hake‏ مسا ‎ooh ad abs AA,‏ ام دلت اكد رقفب گذاقت ‎og lal a ef‏ مودصم تشه با حش سكوار باشيم و چه ‎ee eB ate Ana‏ رای ما ترش ام که ان خسن مامتا شش ات دبا گارمان ی ند ‎ee Tat ah‏ ويزه ا برخوردار است. جرا کهآ مام همان حقيقت جأمعى أمسث كن عداويد در قلوب انسان ها ناذه و در مركز هيد ‎ala Sang‏ جاق تفرد ‎dg oa lst a wy ae ape ie Ad wl‏ هی دهد که در همین عم «خداود ار رجا دید و <چلمان. گوس هار و دستان» لو ‎alt eal‏ همان دی فلس آست. که رن مه سورت أ طاهرى و من ‎Calpe al a Sp ah‏ «عزش ‎al eo‏ درون هن ین فلس ست که اب ‎Cate De Se‏ را بافت که همچون توهرخ در مر هر پا هی من رش ‏أن لوه ‎TS el‏ اس و ای رت ری سل ا مما لد وال وود لمن ولشته است که ۵ به ریز وبا مد نمی هلی بروب و مب ‎SNS Se‏ عالده را دز فلب عويش زنده هدر هم کال سل دما یم من با امع برخم از قلب آن و چگوگی مود ‎wit Slot‏ تسلی بان مرک اس فست. ‏اد آست هجو مسلنان در چه یت رن چنشمه هی بای جکمت بهه وید و بر هه یولانغرن: ار زن مر است که اسلام زا ‎anne er a gn‏ دبند. حاتی که در پوت مسییت ود ان مس ‎ca le‏ بر همگی ماست شد به تیال کشت دواره در لب ین که همجن ژن فلی به شا شیب ‎“nat‏ ‎By‏ ان چشیهجوشان حکمت سبراب کشت از ‎eos gl cle bata ye balan fa‏ موجود در جاوينان ‎OTE PR Hd‏ ركسم ‎Ce BCP ON pO‏ رام ‎a‏ زد از ‎yor ee fu citsan on 9 oj ae wh po ek‏ ‏در جهن که از بدی و عوخواهی ‎pee af ale De af‏ رامش را با ود فراموی خنوند دسر مت رواد با ‎al wan‏ حكمت وعشق به دين قلي رهاب بخش لنست. فلب أسلام جتزى جز شهازت نه ‎a a ae‏ به اراد الهن. انجام مستوليت هاق اناس و باسداتت حفوق” هم مدجونات برست قب إسلم مرا جه متارى لز كواب كلس به بانأورى اكه كسنيم وجرا رين جهانم 225 ‎loci lalate phate Wola ge altos‏ ‎en‏ زد که ‎le‏ از فلت امه یش خی کرد وب ادن اف و منود عي كدي قا ل لست رخا دک در رس ا جوت مسا مت ‎ted als of‏ مهد اه و داد که كر فلب اعنام را هر شناد چه بسا لش لشتريه ثرى تيت له دنو من برد اس ‎eg wal‏ سا که ‎as leap ie we Gage gle gb wl‏ .لت هر دنس جر خی که ‎ial vail ‏يني كه در قل همه بان رستن جاقداشته و هبوست که ادن لیر‎ nae ‏والله علم

صفحه 64:
ملاحظاتی چند در باب یکی از مسائل آخرت. © توسنده: فريتيوف - شوانر #مترجم: الف. - آزاد_© منيع: سابث - حاويدان خرد ‎aon al Sy‏ متقاوت در عن جال هم كاملند وهم تاق كال به سب ‎ing‏ مطلق با را ‎gle,‏ عبت کامل را مکی مسازد. ملد فسام ی زا ناسر اجشه نسیتهشت و دوع باب ودنآ ‎ad‏ شبيدواك قوس ‎gine gag ake wall lp al cae‏ ۵ بات در ۳ دوزخند. ام که اما رصن بب. مگر واه (2) ۰ پدسان جاودانی مور بعت از دو لحاط سس است ابا ‎Sui Saat el Ut alge Calg a a a a Ja gal dna gl lan ag le‏ ‎aah a‏ داد چا راصی اشيم ال أن كد منم ی ما جيرى ادها ‎as all Sala apie wu wo‏ خا تا ب سنا زان اما ‎ite es eS‏ ‎Wy ge ony‏ مر شما ‎alg ps an lg al pal‏ كرقت. (5 لين سعي. ادامر ابن أ قرا ‎cecal Tadley pty ged‏ سوفن درا لمر مر مق با ای ‎we Ee ce GSEs oT GI Sa‏ ماق عميق همه اين اشارات اين ات كه هنكام كه يك دور فلكى بزرك كامل شوبن به قول بك حديث. شعطهواق ده مد فده ۰6 ترط با ها ‎ta claret Se‏ در الراك ريأ ‎scales‏ شوو يط ‎Heeger‏ ار ‎i ola‏ هبه ه رحمت عم لهس ار سر هرورت میتی ‎AST ane at‏ ‎ee‏ كر سه باجا شاشر ار که سل ها و عر ورت أر اكاك يناس أن اذاك هی را سس خواهند کرد یا یکی وحرت تست و از غریت و فان ال شنت وجه ارت بخ زان و کرت ار دش ‎a ae IIE‏ ره فد مرت اجان دز طق ابن اصل که خداهرگزکمتر از وندههاش عمل نمتکند. که برعکس همواه ترا ابا رابجا مارد( جمان تحلهای که شاد کی ار مخومان از خود مرن که با هو در يشت سا نم حجاب اب رهم درد ولد

صفحه 65:
شد و نو سریدی هه را را خواهد كرفت و همه را جذب خواهد کرد اغ به باغان از خواهد گشت: (8)تجلی جهن ‎to tlle nt‏ و همه جيز دوياره در سرشارةم وستايدير ما الهن متحد عواهد تقشت: خود منيتي. همرك "هر نجه بر عست لمكان مغلوق دن دأفته است. ار از ات بسبط لس جد ود ود همه مور تس شنیب آبجه متوان. علبرقم بامعكولى ذاناق كه در اين عير فصبتء وهر ملق اميد ماهد وستد ابن وجه رشق بين بر عارفان مسلمان به عنوان شيحه مستقيم مشروط بودن خود مقايات أشمائى أشكار مشوة: بن امربه صورت صمي بر شهاات تسديق وجدايت هم ‎po pero Peo POON RC‏ ی سب الس كه أن ‎Woes GU is hs sa ans ly pag Lage baa ga‏ ها مد و هجو پیش ‎gan ane‏ يست براك منکن. در عن سالک ‎ta go At nas oS‏ ماهر مدا سوق دی عارفان مسلمان أنكاه كه رضوان ‎res FD a‏ بابلا اس 0 هرت مایب مطر مان میدن ‎ti poh sip dia eal LS OE se‏ لین ‎Bil‏ ‎ca ad oa‏ اش ساس ‎tn gues lead ons ones‏ روشن سگد (13] و اه ‎py een asa age‏ را هضور هم أكون ددم که هکس که بد شتن نابیبهنا در نات آلهی بدا ‎apt se ota a ls‏ ‎cas least bei a el aa nls ay lel ee‏ مضاهی برعکس آست: هن ماد دوزخا از سوب ضامل وجهی از دزی از دی که فقشتهوجوشان است. و از سوی در بل وهی از شرفت ب ‎igh ek eS ay‏ ره خن و بدنسان نه خود وان تا سدفد دراد وه ال اه حو شد انوت دوم ‎eee aS SSNS, Sea ah ea‏ مه رح است. و شرانجم ال هرد وجود اد خواد شد در ‎stata ape‏ ول خر است شرف ‎SS‏ ‎al‏ لكا ‎Ear oe ae ais ests pea wb co Sas‏ ابد أنه هع چر نود ودود اد بان ‎cb coal‏ خواهد بات وان غلبه بانط فان وا الک دون فساد و جران داد سورت خواد ببرفت (32). مظان از ان دشت مروط اند دوه شفط مواد كلن واجمان باد و تسود هد تاس معكن رق در اق أمن ماما انهاه 2 حسات وي وحن انه صورت مستقيم ب غبر مستقيم ب ما صاموزد كه يهشت و دوزع هم در بعاد فقن وهم در عاد ] ساها ومراتب دارند. امنا فهم زمنى تتوان به أنحوه وود حيات ب حركات در ابن فلمروها رسوع كرد مكر قر ‎We i a ase cll” gal eat gl el‏ وخود صروريا مستلزم حزثيت ‎leg Lad lay pal il stl po‏ در ساحت وجودمادی, و به وله او لک در ساحث وجود جهاس اتات مشود به ‎hobs dy cape pa gg ca ple‏ نات وهم با ما در عن ‎ane te Bela Re‏ يعن بشطط و قيس ‎ad ened‏ معناف يثري تدا 1180 كر دري وجو حهاس ابن ارش كذرا متوقف سشود. بر سوق خود و در جوت ذات ‎lve Lae sala‏ دورق واحد مان ك ‎gh Clb nd cay‏ اهر مشود ‎al ong acd Linas ps‏ ساح ‎Pee‏ ‎ae EUS SN Te as‏ ‎co alge‏ يداي لين ‎le‏ وجودهايى كد در نور كوه هن موه ورد و ان فلم كيريد به هم ريك سود وان ثور اهن أن جاله اليب انث كه بهشتان را سرون إل لوس كثراك وجودماس كه هور فسا يريد نك ‎A la mess‏ حرکت وجوزی ود نشات لمجيرد كرجه أر ديدكاه جرع ‎‘ists eso A lr‏ ‎hee ye lat‏ ره سوی درون برشگرداد: خرکت در دا ‎ge gan (Bia‏ شیپ ی يك ‎aan at leg i alg mo Ui‏ مخض وج ‎ea‏ ‎gona pal al sn le a wT)‏ أصول موضوعة رأ معرق متكند و هم ی راهم دشههای را که مريوط ‎gga taal‏ راكه مريوط به تتجهاة: ‎falas alps oy‏ ‎al il lal ye wpe ee‏ آورده ات سر بر زد ‎Alena place topos ll‏ با هم كد غود ان كينها وی پیش مس زنه هید میت خدی در شیحیت. و علوص آمان و مترکت تراسا سم تشن ای مشش اس قري ی جات رم مش وت اس شاد رکه ب إن ذل اس كه معبار واستدينى سنى شرورن خارت از موختبا مك مذعای شرسگر باه خاص ‎cas‏ لک ‎hepa he Sol Te al‏ موعاست: ‎Sia aE ad‏ حس أرق ‎had cto gaa fb‏ ا ا ‎ay an ads‏ نون عمش وی تشد سرد تن استه نمزم عریع دراه هر حتیش آرودی بمتاشت: وی بایدر عسوی حتاضی که طرور بط به همه ‎lla‏ صريع باشد اما شع دليش بدارد كه در خصوص حقاش صريع بأد که ‎oh‏ قنل فم مت سيوف وياد ذريك جاليائر بوذن كن فقط طريطت أن را فعليت سنوائة مطشير بسانت ‎a‏ كه منون مسي مود فو عدا علق انس أن له ار لحاط ماسالطيس مستلرم مسب وج بان وز سکس كه سكو تست متكويد حت و بز ياانء أما بن ينان از حدق ناس مشور که وق یت دوع اس اران فوزع بست ‎ast sa‏ هب شب که لمع قر سرود يا عه عدف بل ار دو كور لق ري ل مرو ها رد موه انال باستحا ‎ta AOS‏ قدا اران دو عد بر اراط نا ساحت ‎Tas‏ ‏نوشیا ‎yale ol sts tae‏ است: ‎Lt Unwin and Allen George London. Tounsend NP by sam of 1,‏ 12969( ‎‘Dimensions sitar Schuod‏ ان مب ات به حشرت محمداس) ست. 2 لین ها مداست السموات واترس ‎lyse‏ ال مارد و ام اس یولع هن ان فها ماائت السموات والارض ماه رید عطاه خر محدوده فان قرم. سورد هو لت و 3 قال التتساض): أن له ول لخل اعن: بل اخ. هل رتم تمولون وما انرضى با رب وقد اغطينا مالم نعط اخدا من خلقك. فيقول: لا اعطيكم افضل من ذلك فيقولون: مارب واى شيء افضل من ذلك فنقول: احل علتكم ‎lao ad won abe along‏ بعارقه ناب كلام ار ‎TER lS‏

صفحه 66:
4: ورضوان من الله اكير ذلك هو الفوز العطيم. قرآن كريم: سوره توي 79 ‎aga ol Bal yr eae a Sd wae al wey Wala‏ مان ورن رل مشتود ‎2S‏ شد الوم 23 135 ‎ine 6‏ لاس ‎le wake‏ دوز شام که جاموش ده استء درختسبری سر بر خواهد ود هام جرج ‎ite pagel pe Ey ones‏ ني ‏اس مب مازش طاهری را در فان بوه ‎afl eas‏ بهشت ‎ly‏ محدود کرد اسبه صمادام که آسما و ‎any‏ ندش ‎ae‏ اصافه مکند که هنشت صموهش است که فطع بخواهد شدش, ‏نا سار رف :با که اصطلح قراس بر سهشنش اش است هب صوت مود و چه به 5 مسيحيت همين کلد اد اي سخن عیسی داد صکسی نیکو یست جر خدافقطش (مرفس 10, 18) اين جمله. شامل كل لموره ربط موجودات مشريط بذاك ملق الست و ثر جد أبدى بودن عالات مخليق رانيان مسق | 10- ابن اصطلاع اررشي كامل و ثابت دأرد كه ه ها مستفل از از نوی و مشروط نبروانا لز ‎St ce Ug‏ مسقل ار مراب ‎ie pe ir‏ 3 ‎a enya ‏که در‎ in tng als aap gece ‏وا شاهت رگید‎ TE Ee ‏لد سخود مانس ل وحن ساد مس سل‎ ‏يك منن هلدو در توصيف رحمت مله منكويد! نمس به رحس. و رحس به ستو مبدل خواهد شد در مكاشقة‎ 12 ‏مس از ند شدش ثررحمت عم آلهی بسن مد و در ین حال از افشاك أبن أأموره مع‎ ne ep ‏فیس‎ ‏نبت كه أبن أموزه در تعليم رايع كليس فل‎ lee ne lyn ASG gn iti af al JE wae seis MEE SS SS tan vd ala Se ale ego cad a ‏در خن در من استیش.فدیس یتوس هنگم بزگوکردن آموزهای که لش آن‎ ja liane 208 coe 13 ‏يركب وارد ملكوت و دبكران وأرد بهشت زمس. و ديكران باز وأرد اورشليم أسمانى خواهيد شد به أبن كفته ره‎ asp nn gusts ib at als ran wan ae ‎Pe Sey ST SG‏ هی دنز مهم بخ و دوم وب در ریاد

سنت گرايان به دنبال چه ميگردند؟ نويسنده :عطاء اهلل عاشوري اشاره: سنت گرايي رويکردي ست که برخي از انديشمندان از جمله سيد حسين نصر در تقابل با دنياي مدرن برگزيده اند و به بازگشت به حقايقي که قبل از دنياي مدرن بين انسان ها و جامعه بشري جاري بوده است تاکيد دارند .براي تبيين انديشه ايشان با وقوف به اين مطلب که معناي سنت در نزد سنت گرايان با معناي رايج در عرف تفاوت :دارد ،اين سطور نگاشته شده است؛ در دنياي مدرن انسانيت و کيفيت ذاتي افراد (شخصيت انسان ها و احساسات و عواطف شان) فراموش شده است .در بينش سنتي (سنت از ديد سنت گرايان) شخصيت و عاليق افراد که بر اساس روحيه و قدرت هاي نفساني افراد تعيين مي شود ،نوع فعاليت آن ها را مشخص مي کند .اما در بينش غير سنتي و مدرن چون افراد صرفا عدد به شمار مي آيند و آمارگونه با آن ها برخورد مي شود ،مي توانند جاي يکديگر گذاشته شوند؛ پس به کيفيات اشخاص توجه نمي شود بلکه کميت است که اهميت دارد .اين نظر و عقيده منجر به فعاليت منحصرا ماشيني و خالي از هر گونه حقيقت انساني مي شود .منظور از حقيقت انساني همان وجه تمايز ميان حيوان و انسان است؛ اما عدم توجه به اين وجه همان چيزي است که در دنياي مدرن شاهد آنيم .کارگرها بدون اينکه حق اعمال نظر داشته باشند صرفا: بايد ماشين :صنعت :را راه بيندازند تا در جهت رفاه بشر و بالطبع جامعه بشري موثر شوند .در اينجا رفاه است که موضوعيت مي يابد نه انسانيت انسان. در اين ميان مهم نيست کارگر Xپيچ ها را سفت کرده باشد يا کارگر Y؛ مهم نتيجه است که بايد حاصل شود .در همين جامعه که انسان ها براي رفاه و امنيت بيشتر کار مي کنند ،براي استراحت وارد خانه هايي مي شوند که مثل کندوي زنبور يک شکل و يکنواخت ساخته شده است؛ يکنواختي آزار دهنده و تکراري .ديوارهاي خالي از نقش و نگار و زواياي خشک ساختمان ها که به عينه در تمام خانه هاي مجاور تکرار شده است ،سيطره کميت را در دنياي متجدد و مدرن آشکار مي کند .سيطره اي که کيفيت سنتي را زير پا مي نهد؛ براي مثال :امروزه در برج ها و شهرک ها مجموعه اي از خانه هاي يک شکل ساخته مي شود و هزاران خانوار را در خود جاي مي دهد. در عين حال اگر به گذشته فرهنگي و تاريخي خود نظر بيندازيم مي بينيم که نه تنها در جامعه اي کيفي زندگي مي کرديم بلکه عقايد و احساسات مذهبي و ميهني ما نيز در آن ها رعايت مي شد. ديوارهاي مسجد شيخ لطف اهلل در اصفهان که پر است از نقوش اسليمي :و گياهي ،چشم هر بيننده اي را نوازش مي دهد و در عين حال حامل مفاهيم :اسالمي است که در اين جا مجال بحث در مورد آن وجود ندارد .خانه هاي مسکوني ما در گذشته با بيروني و اندروني و هشتي و شاه نشين و ...هم رعايت فرهنگي مردم جامعه را مي کرد هم مذهب آن ها .مثالوقتي مهماني وارد خانه مي شد زن مسلمان :در امنيت کامل بود و مجبور نبود از مقابل او رد شود بلکه به طريقي زيرکانه تسلط او بر تمام خانه لحاظ شده بود .تمام اتاق ها به هم راه داشتند و به اين ترتيب زن مسلمان با حفظ شئونات فرهنگي و مذهبي خويش به تدبير امور منزل نيز مي پرداخت .يا در جايي که مهمان ها زن و مرد بودند لزومي نبود در مقابل هم يا پهلو به پهلو بنشينند بلکه مهمانخانه حالت ايوان مانند داشت و به صورت 2طبقه؛ زن ها در طبقه باالو مردها در طبقه پايين .اين کار چند خصوصيت :داشت؛ يکي اينکه زن خانه تسلط کامل بر مهمان ها داشت؛ چه مرد چه زن .و دوم اينکه صدا از لحاظ فيزيکي خصوصيتي :دارد که باالمي آيد؛ اما به سختي پايين مي رود .اين امر باعث مي شد که در حالت هاي طبيعي صدا در طبقه پايين شنيده نشود. از اينکه بگذريم به داالن و رويي خانه مي رسيم .اين داالن باعث مي شد که چشم افراد بيگانه خارج از خانه با باز شدن در فضاي شخصي خانه را نبيند. مولفه هاي ديگري نيز در خانه هاي قديمي و به اصطالح سنتي رعايت مي شده که به علل مختلف فراموش گشته است؛ اما امروزه تمام احواالت مدرنيته وارد هر جامعه و فرهنگي شده است و نه تنها در ايران بلکه در خيلي از ممالک ديگر جنبه هاي فرهنگي جاي خود را به کميت (زياد شدن) و کوچک شدن داده است. سنت گرايان معروف و به عبارتي موسسان اين انديشه در دنياي مدرنيته به دنيا آمدند اما با هوش سرشار و فهم عميق شان در طول حيات پربرکتي که داشتند سقوط و تباهي بشريت را در آينده دنياي مدرن پيش بيني کردند؛ آن ها در پي حقيقت و رهايي بشر بودند .حال و آينده در دست مدرنيسم بود اما براي باز پس گيري آينده بايد مباني و مصالحي را دريافت مي کردند که حقيقت گمشده و معرفت :الهي را حمل مي کرد؛ پس براي بازيافت حقيقت چاره اي جز تفحص در گذشته نداشتند. هر يک از اديان قلب و منشا سنتي بودند که اصول آن دين را در حوزه هاي گوناگون گسترده است. تمدن ها و عوالمي که به وسيله آئين هندو ،تائو ،بودا ،اسالم ،مسيحيت و ديگر اديان پديد آمدند ،هر يک جهاني سنتي محسوب مي شوند. حکمت خالده يا همان جاودان خرد فلسفه اي است که به دنبال حقيقت و معرفتي مي گردد که بشر را به منزلگاه اصلي اش و آنچه اليق انسانيت اوست برساند. به اذعان اکثر سنت گرايان ،اسالم زنده ترين دين معنوي است .موسسان و بزرگان اين تفکر مثل شوآن و گنون مسلمان :شدند و به قول گنون گمشده خود را در شيعه يافتند .به عقيده سنت گرايان ،دين چيزي است که آدمي را سرسپرده خدا مي کند و در همان حال انسان ها را به عنوان يک جامعه (امت) سرسپرده يکديگر مي کند .در چنين جامعه اي منافع اشخاص در تعارض با هم قرار نمي گيرد چون منافع انسان ها در جهت تامين :منافع :يکديگر قرار مي گيرد؛ پس در جهت رسيدن به اهداف يکديگر کمک مي کنند .صلح و آرامش چنين جامعه اي مديون سنت آن جامعه است .سنتي که منشا آن دين و در معنايي خاصتر آئين وحياني است .و هرچه اين سنت غني تر و به حقيقت نزديک تر باشد صلح و امنيت در آن جامعه بيشتر خواهد بود .البته بايد توجه داشت که مهم صلح و امنيت نيست بلکه مهم بسترهايي :براي کامل شدن و تعالي انسانهاست که فقط در چنين جامعه اي رخ مي دهد نه در جامعه اي مدرن. سنت در نزد انسان هاي پيش از مدرن مثل حکايت بچه ماهياني بود که پيش مادر خود رفتند و از او سوال کردند که آب چيست؟ مادر با لبخندي به آن ها جواب دا د خيلي خوشحال مي شوم که شما را راهنمايي کنم اما به شرط اينکه برويد و براي من چيزي را بياوريد که آب نباشد و يا تاثير آب در آن موجود نباشد .سنت در زندگي انسان پيش از مدرن اين گونه بوده است؛ يعني در جاي جاي زندگي او تاثير داشته است .پس دليل اينکه در گذشته واژه سنت کاربرد نداشته همين مسئله است؛ چون در همه جا به چشم مي خورده و هميشه بوده است؛ پس لزومي :نداشته انسان به دنبال کشف و جستجوي آن تالش کند .بر اين اساس است که نظر سنت گرايان بيشتر به گذشته معطوف مي شود اما براي آن ها گذشته موضوعيت ندارد؛ ولي چون حال و آينده در اختيار مدرنيسم است زمان ديگري براي جستجوي حقيقت باقي نمي ماند. بعضي از ناقدان سنت گرايي قائل هستند که آن ها به گذشته نوعي غم نوستالژيک دارند و مي خواهند به گذشته رجوع کنند و اگر قدرت شان برسد آن را احيا کنند .تصور عرف از اين بحث اين است که سنت گرايان مي خواهند سبک خانه هاي قديمي و کوچه هاي باريک و رفت و آمد چهارپايان را احيا کنند و تمام مظاهر :تکنولوژي مثل موبايل ،اينترنت و تلويزيون و ...را کنار بگذارند .اين تصور همان قدر اشتباه است که بازگشت به چنين گذشته اي دور از عقل .سنت گرايان فقط به دنبال حقيقتي مي گردند که بشريت را از سيطره کميت نجات دهد و دين و ارتباط انسان با عالم معنا را از پستوها به سطح جامعه بکشاند. سيد حسین نصر سید حسین نصر زاده ۱۹فروردین ۱۹۳۳( ۱۳۱۲میالدی) در تهران ،فیلسوف و متأله نامدار ایرانی‌ است .او اکنون در دانشگاه جرج واشنگتن استاد علوم اسالمی است. زندگی سید حسین نصر در سال ۱۳۱۲به دنیا آمد .پدرش ،سید ولی اله ،همانند پدربزرگش پزشک دربار بود. او از جانب مادر نواده شیخ فضل الله نوری است .عمده نیاکان نصر از صوفیان بوده‌اند .سید حسین نصر تحصیالت ابتدایی را در مدرسه‌ای نزدیک خانه خود در خیابان جمهوری گذرانید .در همان کودکی شروع به آموختن زبان فرانسه کرد و علوم اسالمی را نزد پدر خود می‌آموخت. نصر در دوازده سالگی Mبه آمریکا فرستاده شد .او در مدرسه شبانه روزی پدی در نیوجرسی ثبت نام کرد .در سال ۱۹۵۰رتبه ممتاز مدرسه خود شد .در چهار سال تحصیالت این مدرسه ،نصر زبان انگلیسی M،علوم ،تاریخ آمریکا ،فرهنگ غربی و تعالیم مسیحی را آموخت. نصر برای ادامه تحصیالت دانشگاهی انستیتوی تکنولوژی ماساچوست را برگزید .در همان زمان بورس تحصیلی به او تعلق گرفت و او نخستین دانشجوی ایرانی بود که در مقطع لیسانس Mتحصیل می‌کرد .او رشته فیزیک را برای ادامه تحصیل برگزید. نصر در MITتحت تاثیر فیلسوف بزرگ فریتهوف شوان قرار گرفت و بالخره توانست با کارنامه‌ای درخشان Mفارغ التحصیل شود .تحصیالت تکمیلی خود را سپس در دانشگاه هاروارد آغاز کرد و پس از دریافت کارشناسی ارشد در رشته ژیوفیزیک دو سال بعد در سال ۱۹۵۸در رشته تاریخ علم با گرایش علوم اسالمی با درجه دکتری فارغ التحصیل شد. مقام‌ها و سمت‌ها بنیان گذار انجمن شاهنشاهی فلسفه در تهران عضو آکادمی علوم یونان رئیس سابق دانشگاه Mصنعتی شریف و دانشگاه Mتهران استاد کرسی اسالم‌شناسی دانشگاه جرج واشنگتنجایگاه و فعالیتهای علمی با عالمه طباطبایی ،عالمه رفیعی قزوینی و مرتضی مطهری مباحثات زیادی داشته‌است. از همکاران اصلی هانری کربن در تهیه کتاب «تاریخ فلسفه اسالمی» بوده‌است وی به علت عمق مطالعات علم شناسی ،فلسفی ،اسالمی و دین‌شناسی تطبیقی ،پیوند با جریان فکری «حکمت خالده» Mو شخصیت برجسته آن فریتهوف شوان ،تالیف کتب فراوان درباره اسالم در دنیای کنونی به زبان انگلیسی تبدیل به جهانی‌ترین اندیشمند مسلمان دنیای معاصر شده‌است .آثار این اندیشمند به زبان‌های Mمختلفی از جمله انگلیسی ،عربی ،فرانسه ،ترکی ،اندونزیایی M،مالزیایی M،هلندیM، ایتالیایی M،ژاپنی ،آلبانیایی M،صربی-کرواتی ،اردو ،بنگالی ،پرتقالی Mو اسپانیایی ترجمه شده‌است. آثار -۱جوان مسلمان و دنیای متجدد -۲معرفت و امر قدسی -۳اسالم و تنگناهای انسان Mمتجدد -۴تاریخ فلسفه اسالمی (با همکاری هانری کربن -۵سه حکیم مسلمان (ابن سینا ،ابن عربی و سهروردی).نشر علمی و فرهنگی -۶آموزه‌های صوفیان از دیروز تا امروز -۷قلب اسالم (پس از حادثه ۱۱سپتامبر نوشته شد).ترجمه ی انشا الله رحمتی.موسسه ی گفتگوی تمدنها -۸کتابشناسی بیرونی -۹آرمانها و واقعیات اسالمی -۱۰هنر اسالمی و معنویت -۱۱جالل الدین رومی ،شاعر و حکیم واالمقام ایرانی -۱۲مقدمه‌ای بر اصول جهان شناسی اسالمی -۱۳نیاز به علم مقدس.ترجمه ی حسن میانداری.موسسه فرهنگی طه1379. -۱۴محمد ،مرد خدا -۱۵مکه مکرمه و مدینه منوره -۱۶دین و نظام طبیعت.ترجمه ی مصطفی شهر آیینی.نشر نی1385. -۱۷هنر مقدس در فرهنگ ایرانی سنت ،حكمت خالده و دين جاويدان متن حاضر سخنرانی دکتر محمود بینای مطلق در هم اندیشی یک روزه "هنر ،سنت و سنت گرایان" می باشد که در تاریخ 30/8/1383در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد. ● سخنران :محمود -بيناي مطلق ● منبع :سایت -باشگاه اندیشه تراديسيون ،كه به سنت ترجمه مي‌شود از پيشوند ( traمخفف )transو dareبه معناي دادن تشكيل شده و معناي اصلي آن انتقال تعليمات معنوي (سينه به سينه) از نسلي به نسل ديگر است كه البته منشأ آن مي‌بايستي الهي باشد. وي افزود ،توجه به اين نكته كه منظور گنون از سنت لب اديان است بسيار اساسي است و تفاوت آن را با بنيادگرايي مشخص مي‌كند .بنيادگرايان هر ديني مثال ً كتاب آسماني خود را لغت به لغت مي‌گيرند ـ آن هم در قشري‌ترين سطح برداشت ـ و از اين رو بنيادگراي يك دين اديان ديگر را نمي‌پذيرد .نزد گنون سنت‌گرا ـ البته گنون اين كلمه را به كار نمي‌برد ـ بيشتر به مفهومي ايني سيه ( )initiateيا وارد به حلقه‌ي رازآموزي است .ديگر اينكه تأكيد بر مبدأ فوق انساني تعليمات و حفظ آن توسط نسل‌ها ،حكم انحرافي بودن را براي هر چه منشأي انساني دارد و باالخص هر چه صفت «نو» ( )newرا با خود همراه دارد از پيش صادر نمي‌كند .نكته‌ي مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت اين است كه نه هر كه از برخي انديشه‌هاي گنون اقتباس كرد ،سنت‌گرا مي‌شود .وي در ادامه به وضع ژوليوس اووال ( )julius Elovaاشاره كرد و گفت او هيچ گاه اين امر اساسي را نپذيرفته بود كه بايد در يك چهارچوب سنتي قرار داشت ،بلكه معتقد به نوعي روحانيت خودجوش ( )spontaneous spiritualityبود ،آنچه دقيقا ً توسط سنت‌گرايان نفي مي‌شود .كافيست عنوان كتاب «شورش عليه دنياي متجدد» [ ] 2را كه از اووالست با عنوان كتاب گنون« :بحران دنياي متجدد» مقايسه كرد. دومي تحليل از وضعيت حاضر براساس داده‌هاي سنتي است ولي اولي عكس‌العملي فردگرايانه در برابر اين وضعيت .از اينجا مي‌توان منشأ عقايد كامال ً فردي او را فهميد ،كه منجر به اميدوار بودن به فاشيسم و نازيسم براي بهبودي دنيا شده بود ،يا بعدا ً نظريات كامال ً غيرسنتي او كه مثال ً در كتاب «سواري بر ببر» Cavalcare La Tigerـ [ ]3ديده مي‌شود. براي تحليلي از اين كتاب مي‌توان به مقاله‌ي تيتوس بوركهارت با همان عنوان رجوع كرد. بيناي مطلق به تفاوت بين شوئون و گنون اشاره كرد و گفت :آثار گنون ،مشخصه‌اي صرفا ً «نظري» دارد و وارد مسائل مربوط به تحقق ،realization ،نمي‌شود .به عبارت ديگر هم آن بيشتر عقالني است تا روحاني ،در صورتي كه بيان كامل دكترين و متد را نزد شوئون مي‌يابيم. در بيان تفاوت بين دين و سنت religio :و ،traditioشوئون مي‌نويسد: «دين ،religio ،آن چيزي است كه به آسمان پيوند مي‌دهد و انسان را به تمامي متعهد مي‌سازد ـ بر حسب معناي آن در التين كه از ( religareبستن) مشتق شده ـ حال آنكه كلمه‌ي سنت به واقعيتي بيروني‌تر و گهگاه محدوديت‌ يافته‌تر مربوط مي‌شود و بيشتر جنبه‌اي بازپس‌نگر دارد .يك دين از همان بدو پيدايش ،از لحظه‌ي اولين نزول وحي ،انسان را به آسمان پيوند مي‌دهد ولي دو يا سه نسل بعد است كه سنت مي‌شود و يا اجازه بروز بيش از يك سنت را مي‌دهد». وي در ادامه به توضيح دين جاويدان از ديدگاه شوئون‌پرداخت و گفت: هنگام صحبت از دكترين مي‌بايستي به جنبه‌ي شناخت‌شناسي آن نيز توجه داشت ،چه اين بعد نيز خود بخشي از دكترين است .از اين رو شناخت وسعت عقل و به تبع آن اراده ضرورت مي‌يابد .شوئون مي‌نويسد: «يكي از كليدها براي درك طبيعت حقيقي سرنوشت نهايي ما اين واقعيت است كه اشيا زميني هرگز متناسب با برد واقعي عقل ما نيستند .اين عقل براي مطلق ساخته شده ،يا اصال ً وجود ندارد؛ در ميان عقول اين عالم تنها روح انسان است كه توانايي ابژكتيويته را دارد ،اين به همراه مي‌آورد ـ يا ثابت مي‌كند ـ كه تنها مطلق است كه به عقل ما امكان مي‌دهد تا تماما ً بتواند آنچه را كه مي‌تواند ،يا به تمامي آنچه را كه هست باشد .اگر مطلق را ثابت كردن الزم يا مفيد بود، مشخصه‌ي ابژكتيو و وراي شخصي عقل انساني به عنوان گواه كفايت مي‌كرد ،چون اين عقل اثر انكارناپذير اصلي نخستين است كه صرفا ً روحاني است( ،اثر) واحدي بي‌نهايت مركزي ولي دربرگيرنده‌ي همه چيز( ،اثر) ذاتي در عين حال‌ ترانساندانت و ايمنانت .بيش از يك بار گفته شده كه حقيقت تام با خطي ناميرا در خود جوهر روح ما نوشته شده؛ وحي‌هاي مختلف كاري جز اين نمي‌كند مگر به درجات متفاوت بر حسب حاالت ،هسته‌اي از يقين‌ها را «متبلور سازند» يا «به آن فعليت بخشند» كه (اين هسته) نه تنها در علم شامل الهي محفوظ است ،بلكه در اثر انعكاس در هسته‌ي «طبيعتا ً فوق طبيعي» فرد ،همچنين در (هسته‌ي) جمعيت قومي يا تاريخي و يا در نوع انساني خفته است». مي‌توان پرسيد توانايي ابژكتيويته از كجا؟ پاسخ آن اينكه از همين جا كه ما اين مفهوم را داريم و آن را درك مي‌كنيم .از همين نكته نيز نتيجه مي‌شود كه هيچ نسبي‌اي نمي‌تواند آن را محدود كند ،چه اگر محدود مي‌كرد خود اين محدوديت سوبژكتيويته آن را تشكيل مي‌داد .از اين رو عقل توانايي درك مطلق را دارد و در درك مطلق است كه تمامي آنچه را كه مي‌توانسته انجام داده. وي با اشاره به جمله‌اي از شوئون با اين مضمون كه« :حقيقت تام با خطي ناميرا در خود جوهر روح ما نوشته شده» گفت :در اينجا بحث درباره‌ي نظريه‌ي شناخت مطرح است .بايد گفت كه تنها و تنها نظريه شناخت سنتي است كه عاري از هر گونه تناقض است و آن اين است كه حقيقت در جوهر روح ما نوشته شده .به عنوان شاهد قرآني مي توان از «علم آدم االسما كلها» و «الست بربكم» ياد كرد .اين نظريه همان است كه افالطون آن را «آموختن دوباره به خاطر آوردن است» مي‌نامد. منظور از هسته‌اي از يقين‌ها همان حقايق متافيزيكي اساسي است ودسترسي به آنها به نحوي شهودي و خطاناپذير، «عارف» و «روحاني» و «حكيم الهي» به معناي اصيل كلمه را ميسر است. وي اراداه‌ را امتداد عقل يا مكمل آن دانست و گفت :موضوعاتي كه معموال ً در پيش مي‌گيرد ،يا زندگي بر آن تحميل مي‌كند ،مادون وسع تام آن مي‌ماند؛ تنها «بعد الهي» است كه پاسخگوي تشنگي اراده و عشق ما براي پُري مي‌باشد. آنچه اراده‌ي ما را انساني ـ و لذا آزاد ـ مي‌سازد اين واقعيت است كه اراده ما متناسب با خداوند است؛ تنها در خداوند است كه آن (اراده) از تمام قيود ،بنابراين از هر چه طبيعتش را محدود مي‌كند ،آزاد مي‌گردد». بيناي مطلق در خصوص نفس انسان گفت« :مشابه آنچه درباره‌ي اراده گفته شد درباره نفس انسان نيز صادق است؛ نفس انساني دليلي بر وجود خداوند است چون با طبيعت الهي متناسب است و اين تناسب از طريق همدردي ،عشق و بدون چشم‌داشت و كرم و بنابراين در تحليل نهايي ،از طريق ابژكتيويته يا توانايي خروج از سوبژكتيويته و در نتيجه توانايي وراي خود رفتن حاصل مي‌شود». وي «عملكرد اساسي عقل انساني تمييز بين واقعي ( )Realو موهوم ( )Illusoryو يا بين مانا و گذرا است ،دانست و تصريح كرد عملكرد اساسي اراده تمسك به مانا يا واقعي است .اين تمييز و اين تمسك لب تمام معنويات مي‌باشد؛ وقتي به حد اعالي خود گرفته شوند و يا به محض‌ترين جوهر خود برگردانده شوند ،اين دو در هر ميراث روحاني بزرگ انساني ،كليت زيربنايي آن را تشكيل مي‌دهند ،اين كليت زيربنايي را مي‌توان دين جاويدان ( )Religio Perennisناميد. به اين است و نه چيز ديگر كه حكما پايبندند ،البته ضرورتا ً بر پايه‌ي عناصري صوري كه از طرف خداوند تشريع شده‌اند. وي در خصوص «تمييز متافيزيكي» «جدا كردن» ـ يا فرق گذاشتن از ديد شوئون گفت :تمركز نظاره‌گرانه يا آگاهي اتحادبخش« ،اتحاد» مايا با آتماست« .دكترين» ،مربوط به تمييز جداكننده مي‌شود و «متد» مربوط به تمركز متحدكننده؛ «ايمان» ربط به دكترين دارد و «عشق خداوند» مروبط به متد مي‌شود» ]6[( .صفحه‌ي .)137 وي دو كلمه‌ي سانسكريت آتما ( )atmaو مايا ( )mayaبراي فهم دكترين شوئون اساسي دانست و افزود آتما به عنوان اسم به معناي نفس ( )Soulاست ولي معناي اساسي آن ضمير انعكاسي است ( ،)reflexive pronounبه معناي «خود» ،از اين رو مطلق آن به معناي خود الهي ( )divine selfاست و براي اصل اعلي در باالترين مرتبه به كار مي‌رود. مايا قوه‌ي «متجلي‌كننده» يا «بيرون فكننده» آتماست ،چه در عالم الهي چه در آفرينش .در عالم الهي مايا باعث تعين عالم صفات و افعال مي‌شود و در آفرينش مايا پرده‌اي است كه بر روي آن تصاوير حقايق الهي ،مندرج در «گنج مخفي» ،نقش مي‌پذيرند .از اين نظر كه در اصل هستي مطلق تنها آن آتماست ،مايا تداعي معناي «موهوم» را نيز مي‌نمايد ،خصوصا ً ماياي كيهاني. وي در ادامه به تعريف دين از اين منظر پرداخت و گفت :براي تعريف دين جاويدان شوئون از گفته‌ي مشهور ايرنئوس قديس ( )St. Irenaeusاستفاده مي‌كند كه مي گويد «خدا انسان شد تا انسان خدا شود» .اين گفته را گونه‌گون مي‌توان تفسير كرد ،مثال ً به زبان هندو مي‌توان گفت آتما مايا شد تا مايا آتما بشود ،يا مطلق در نسبيت درآمد تا نسبي به مطلق برگردد و غيرذلك. «از ديدگاه عرفاني اين راز است ـ همراه با تمييز متافيزيكي و تمركز نظاره‌گرانه كه مكمل آن است ـ كه از اهميتي مطلق برخوردار است .براي عارف ،در آخرين تحليل «دين» ديگري وجود ندارد .اين همان است كه ابن عربي ،با تأكيد بر مؤلفه‌ي «تحقيق» ،آن را «دين عشق» مي‌نامد». «تعريف دوگانه‌ي دين جاويدان ـ تمييز بين واقعي و موهوم و تمركز دائم و اتحادبخش بر واقعي ـ در ضمن معيار اورتودوكسي دروني را براي هر دين و هر معنويت به همراه مي‌آورد» ]6[( .صفحه‌ي .)137 مي‌گوييم اورتودوكسي دروني ،چون معيار ارتودوكسي صوري هر دين با دين ديگر فرق مي‌كند ـ يا از ديد هر دين ـ دين‌هاي ديگر اوروتودوكس نيستند ـ چون الزمه‌ي هر صورت انكار صور ديگر است. «براي اينكه يك دين از درون ،اورتودوكس باشد بايد داراي يك سمبوليسم اسطوره‌اي يا دكتريني باشد كه تمييز اصلي را برقرار مي‌كند ،به عبارت ديگر داراي دكتريني باشد كه كال ً متناسب با مطلق باشد ،راهي ارائه دهد كه تمركز كامل و مداوم آن را ضمانت كند» ]6[( .صفحه‌ي )137 مستقيم‌ترين بيان دكترين حكمت خالده بدون شك ادويته ـ ودانته ( )advayta - vedantaبا مفاهيم آتما و مايا و منتزم ( Tat tvam asiتو آني) مي‌باشد .ولي اين دكترين تحت صورت‌هاي گوناگون در ازوتريسم‌هاي حكمي همه اديان بزرگ يافت مي‌شود ـ خود دين بياني غيرمستقيم و سبموليكي از اين حكمت ابدي است. وي به مثال‌هاي شوئون در اين خصوص در اديان مسيحيت ،اسالم و بوديسم پرداخت و گفت: «در مسيحيت - ،به قول ايرنئوس قديس و ديگران ـ خدا «انسان شد» تا انسان «خدا بشود» ،همان گونه كه در فصل اول انجيل يوحنا آمده« :در آغاز كلمه بود ،كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود .كلمه جسد گشت و در ميان ما زيست». «به آنان كه او را پذيرفتند ،به مؤمنان به نام او ،سلطان آن داده شد كه فرزندان خدا گردند»( .انجيل يوحنا ،باب اول) «تمركز نظاره‌گرانه و اتحادبخش در مسيحيت همانا ماندن در واقعي متجلي است ـ «كلمه‌ي جسد شده» ـ تا اينكه واقعي در ما بماند ،در ما كه موهوم هستيم ،همانگونه كه مسيح در شهودي به قديسه كاترين سينايي اظهار داشت« :من آنم كه هستم ،تو آني كه نيست» .توسط صالت دائمي دل ،نفس در واقعي مي‌ماند ـ در ملكوت خداوند كه «در درون» ماست ـ همان گونه كه گفته‌ي پولس قديس تعليم مي‌دهد» ]6[( .صفحه‌ي )140 گفته‌ي پولس قديس آنگونه كه در نامه‌ي نخستين او به تسالونيكي‌ها ،باب 5آيه‌ي 17آمده اين است« :پيوسته در نماز باشيد» يا «صلوا بالانقطاع» .تحقق روشمند آن توسط ذكر نام حضرت عيسي با متدي خاص است كه هنوز مركز آن در كوه آتوس در يونان برجاست و تعليمات قديسين كليساي اورتودوكس در اين بابت در كتابي به نام فيلوكاليا ( )philokaliaجمع‌آوري شده .البته راه‌هاي ذكر ديگري هم هست ،مثال ً ذكر خاصي كه خود حضرت عيسي به خواهر كونسوالتا ( )Consolataتعليم داده. «در اسالم ،همان موضوع اساسي ـ چونكه كلي است ـ بر حسب نظر گاهي بسيار متفاوت متبلور مي‌شود .تميز بين واقعي ( )Realو غيرواقعي ( )un Realتوسط شهادت بيان مي‌شود :تمركز روي سمبول ،يا آگاهي مدام از واقعي، توسط همين شهادت يا نام الهي (الله) كه سنتز آن و بدين ترتيب تبلور لب وحي قرآني است ،انجام مي‌پذيرد؛ اين شهادت يا اين نام نيز لب وحي ابراهيمي ـ توسط سلسله‌ي اسماعيليه ـ است و به وحي اوليه‌ي شاخه‌ي سامي برمي‌گردد» ]6[( .صفحه‌ي )140 شهادت الاله‌اال‌الله ،تمييز اعلي و لب متافيزيك است .دو قسمت نفي و اثبات آن (ال‌اله‌و اال‌الله) نفي نسبي و اثبات مطلق و يا در سطحي پايين‌تر نفي دنيا و اثبات آخرت است. «واقعي ،با درآمدن به صورت قرآن ـ يا شهادت كه خالصه‌ي آن است ،يا اسم («نام») كه جوهر مصوت آن است ،يا ذكر نزلَ) تا اينكه («ياد كرد») كه سنتز عملي آن است ـ اين واقعي ،به درون غيرواقعي يا موهوم يا فاني «فرود آمد» (ن َ َزلَ ،ا ُ ِ موهوم ،در اين كشتي الهي ،بتواند به واقعي برگردد ،به «وجه رب كه تنها به جاي مي‌ماند» (و يبقي وجه ربك دوالجالل و االكرام) ،ب ُرد متافيزيكي كه ما به مفاهيم «موهوم» و «واقعيت» مي‌دهيم هر چه مي‌خواهد باشد. وي افزود :شوئون متناظرا ً درباره‌ي بوديسم چنين مي‌نويسد: «نظرگاه بوديسم از طرفي نزديك‌تر به نظرگاه مسيحي است ولي از جنبه‌اي ديگر بسيار دورتر از آن است .از طرفي بر پايه‌ي «كلمه‌ي جسد شده» قرار دارد ،ولي از طرف ديگر فاقد مفهوم انسان گونه‌ي خداوند خالق است .در بوديسم دو شق تمييز ،نيروانه ،واقعي و سمساره ،موهوم مي‌باشند؛ راه ،در تحليل نهايي ،آگاهي دائمي از نيروانه يا تمركز بر تجلي مي‌شود ،تجلي رهايي‌بخش نيروانه همان بودا يا شونيه‌مورتي يعني «تجلي خأل» مي‌باشد .در بودا ـ خصوصا ً در صورت اميتابهايش ( )amitabhaنيروانه سمساره شده تا اينكه سمساره نيروانه بشود»... اين دين جاويدان است كه وحدت دروني اديان را تشكيل مي‌دهد؛ باز شناختن آنچه تجلي مستقيم الهي است و تمركز اتحادبخش بر سمبول متجلي‌كننده« .ولله السماء الحسني فادعوه بها» و «ايا ً ما تدعوا فله االسما الحسني» .بر اساس آنچه گفته شد ،تعبيراين دو آيه اين است كه هر ديني تجلي يكي از نام‌هاي الهي است و اينكه هر كدام را بخوانيد تفاوتي ندارد زيرا كه هر كدام ،از اسما حسناي او هستند. همان گونه كه شوئون تعليم مي‌دهد ،هر نظرگاه روحاني مفهومي از انسان را با مفهومي متناظر از خداوند در مقابل هم قرار مي‌دهد .مثال ً اگر انسان توسط عقل تعريف شود ،خداوند بر او چون «حقيقت» ظاهر مي‌شود ،يا به عبارتي ديگر: «خداوند چون بخواهد از جنبه‌ي «حقيقت» خود را اظهار كند ،انسان را ،از آن جهت كه داراي موهبت عقل است ،مورد خطاب قرار مي‌دهد ،درست همانگونه كه انسان درمانده را مورد خطاب قرار مي‌دهد تا رحمت خود را ظاهر سازد و يا انسان را ،از آن جهت كه از موهبت اراده‌ي آزاد برخوردار است مورد خطاب قرار مي‌دهد تا خود را چون قانوني كه رستگاري مي‌آورد ظاهر سازد» ]6[(.صفحه‌ي .)142 ادله‌ي وجود خداوند و دين در خود انسان است« .من عرف نفسه فقد عرف ربه». بيناي مطلق در پايان گفت« :اگر طبيعت متعالي انسان درك شود ،طبيعت وحي و دين و سنت نيز درك مي‌شود؛ امكان آنها ،ضرورت آنها و حقيقت آنها فهميده مي‌شود .با فهميدن دين ،نه در يك صورت خاص بلكه در ذات بي‌صورت آن ،همه اديان فهميده مي‌شوند؛ هم معناي آنها و هم معناي تفاوت‌هايشان؛ اين است ساحت عرفان ،ساحت دين جاويدان ،در اين ساحت است كه تناقضات بيروني دگم‌ها تفسير و حل مي‌گردند» ]6[( .صفحه‌ي .)142 گر صورت بي‌صورت معشوق ببينيد هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شمائيد شيوه فلسفيدن كربن ● نام گفت و گو شونده :غالمرضا -اعواني ● منبع :روزنامه -شرق به نظر مى رسد ،كربن هم سنت گرا بوده و هم معنوى انديش .معنوى كه به هر حال بوده است و سنت گرايى او را هم از آثارش مى توانيم بفهميم .در واقع فكر مى كنم ايشان مخالف مدرنيته و سكوالريسم بوده باشد .برداشت من اين گونه است .طبعا ً با نهيليسم هم مخالف بوده ،كمى در اين باره صحبت كنيد؟ تا حدى بله و تا حدى هم خير .او يك انسان مدرن بود .شيك پوش ،تروتميز و مانند يك پروفسور دانشگاه سوربن .در واقع در رفتار ،حركات و لباس هايش مدرن بود .اما به يك معنا تفكر مدرن نداشت .در واقع داشت و نداشت ،او با تمام متفكران دوران امروز آشنا بود و دوست ،او اول كسى است كه دو تا از كتاب هاى هايدگر را به زبان فرانسه ترجمه كرد و «ژان پل سارتر» خود را هميشه مديون كربن مى دانسته ،چرا كه از طريق ترجمه هاى كربن با هايدگر آشنا شد .وى اولين مترجم «كارباف» هم بوده است .خيلى مهم است ،يعنى تمام اينها را خوانده بود ،با آنها آشنا بوده ،شاگردشان بوده است و مطالعات عظيم و وسيعى نيز در اين باب داشت .اصال ً مدرنيته يعنى چه؟ يعنى امروزى بودن و با تمام نظريات آشنا بودن ،اما به يك معنا مدرن نبود و آن اين بود كه نوعى از مدرنيته ،نفى تفكر الهى و معنوى است و تفكر الهى در مدرنيته جايى ندارد و كم است .در واقع شما اگر بخواهيد در مدرنيته به دنبال حكيم الهى بگرديد ،مصداق آن شعر «موالنا» مى شود كه : دى شيخ با چراغ همى گشت گردشهر كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند يافت مى نشود ،جسته ايم ما گفت آنكه يافت مى نشود ،آنم آرزوست. گمشده دوران جديد ،از دكارت به بعد اين است .ما فلسفه داريم ،اما آن چيزى كه كربن هميشه در جست وجوى آن بوده است ،حكمت الهى بوده است .اصال ً او بوده است كه لفظ حكمت الهى را كه «تئوسوفى» بوده احيا كرده است. اين لفظى بوده است كه به حكماى الهى مى گفتند .اما امروزه معناى ديگرى پيدا كرده است ،معناى احضار ارواح و امثال اينها .بنابراين با احياى اين لفظ و كلمه ،بعضى گمان برده اند كربن به دنبال موضوعاتى چون طلسمات و علوم غريبه است .نه ،او عاشق تئوسوفى به معناى افلوطينى است. اين را در مدرنيته نمى توان ديد ،يعنى شما در مدرنيته ،حكيم الهى نمى بينيد .بله ،به بعضى از متكلمان« ،متأله» مى گويند ولى متاله غير از آن معنايى است كه كربن اراده مى كرد ،او اين حكمت را در افالطون و افلوطين مى يافته ،در سن توماس مى يافته و مخصوصا ً در مالصدرا و سهروردى يافته است و حتى اين سهروردى بود كه پيرو مرشد او در حكمت الهى بوده است .در واقع پاسخ بنده به اين سئوال اين است كه ايشان تا حدى مدرن بوده ،در دنياى مدرن زندگى مى كرده ،با تمام متفكران مدرن ارتباط داشته و با برجستگان آنها چون «يونگ»« ،ميرچا الياده» و خيلى ديگر از اينها در ارتباط بوده و رابطه دوستى با آنها داشته است .او حتى با «دريدا» دوست بوده و با او نيز رابطه داشته است و حتى در نامه اى معناى de Constructionرا از او مى پرسد و دريدا نيز جواب مى دهد كه اين نامه نيز چاپ شده است .در واقع او با همه ارتباط داشته است و به اين معنا از عالم مدرن گسسته نبود .اما به معنايى ديگر مدرن نيست ،به آن معنا كه وى حكمت الهى را كه خود به دنبال آن و در جست وجويش بود در مدرنيته نمى يافته است. عده اى معتقدند كه كربن در صحبت هايش خيلى اهل استدالل به معناى دقيق فلسفى نبود .بلكه بيشتر گزارشگر بوده است و توصيفگر مجذوبيت فضاهاى فلسفه عرفانى .بنابراين نمى توان چندان به حرف هايش اعتماد كرد بلكه مى توان اين توصيف ها و گزارش ها را خواند و از آن لذت برد .نظر شما در اين باره چيست؟ اگر كربن كاستى هايى داشته است ،آن كاستى ها چه بوده اند؟ ببينيد ،هيچ متفكرى ايده آل نيست .البته هستند كسانى كه به كمال نزديكترند ،كسانى كه حقيقت را بيان كرده اند و يا وجهى از حقيقت را بيان كرده اند .بنابراين اگر انتظار داشته باشيم كه متفكرى چون كربن نقص نداشته باشد ،در اشتباه هستيم ،بى نقص خدا است .اصال ً خود مخلوق بودن اولين نقص است ،بايستى در ارزيابى كربن به اين نكته نيز دقت كرد و ديد چه نقاط قوتى نيز دارد .ما ابتدا بايستى به دستاوردهاى او توجه داشته باشيم ،بله نقايصى هم هست .اما نبايد طورى باشد كه انگشت بر روى نقايص بگذاريم و از كماالت Mاو چشم پوشى كنيم چون هنرها و كماالت Mاو زياد است و در واقع كماالت او آن قدر است كه عيوب او را بپوشاند ولى عده زيادى اين كماالت را منكرند .ببينيد بعضى هستند كه مالصدرا را يك متكلم دسته دوم مى دانند ،آيا بايد قبول كنيم؟ و تازه احياى مالصدرا را توسط كربن ،احياى يك متكلم مى دانند ولى اين اشتباه محض است ،مالصدرا يك حكيم متأله است .حاال اينكه بعضى اين را قبول ندارند ،بايستى به آنها پاسخ داد .االن اتفاق هايى افتاده است و تاريخ فلسفه هايى به زبان فارسى منتشر شده است كه به كربن اشاره دارد و مى گويند او را نمى پذيريم به دليل اينكه به تشيع گرايش داشته و چى وچى و آن وقت چيزى كه خود عرضه مى كنند در سبك همان خاورشناسان گذشته است كه مثال ً «ابن رشد» را «خاتم الحكماى اسالم» مى دانستند .ما بايد ببينيم كسانى كه مخالف او هستند و زياد هم هستند ،پيام كربن را درك كرده اند يا نه؟ آنها با ديد مستشرقان به فلسفه اسالمى نگاه مى كنند و با اين ديد به تشيع هم نگاه مى كنند .به ايران نيز با ديد خاصى نگاه مى كنند ،البته غير از زبان و ادبيات بلكه در حوزه فكر .بنابراين اينجا يك «اختالف كبروى» است .در اختالف كبروى بايستى ايستاد و ديد مسئله چيست .من در اين اختالف كبروى ،طرفدار كربن هستم و نه طرفدار آنها .من اعتقاد دارم كه كربن اصال ً كبراى قضيه را مطرح كرده است و وارد صغرى نشده است .چيزى كه در ايران اتفاق افتاده است ،مسئله تشيع ،مسئله واليت M،حكمت نبوى و غيره، اينها از مسائل صغروى نيستند بلكه از مسائل كبروى هستند كه در هاله اى از ابهام بودند و او نورى افكنده است تا آنها روشن شوند و تا آخر عمر خود نيز در كتاب هايش ،همه اينها را بيان كرده است .ببينيد ،تبيين غير از استدالل است ،ما در زندگى عادى خود از صبح تا شب خيلى از چيزها را براى خود تبيين مى كنيم. اما تبيين به هر حال نوعى استدالل ( )argumentاست .وقتى از تبيين چيزى صحبت مى كنيم به دنبال چرايى آن چيز هستيم يعنى اينكه مثال ً چرا آن رويداد روى داده است ،نه صرفا ً توصيف آن رويداد .تبيين انواعى دارد مثال ً تبيين روانشناختى ،تبيين على ،تبيين تكاملى ،تبيين تاريخى ،تبيين براساس قوانين طبيعت و نظاير آن ،در تمام اين موارد ما استدالل مى كنيم. ببينيد ،تبيين چيزى غير از استدالل است .يك چيزى هم تبيين دارد و هم استدالل .يعنى آن چيز تبيين دار ،قابل تبديل به استدالل هم هست ولى نه اينكه استدالل باشد .شما صبح بلند مى شويد و كارهاى زيادى را انجام مى دهيد ،ولى براى كارهايتان استداللى نمى كنيد بلكه براى آنها تبيينى داريد .يك تبيين درونى .حتى انسان هاى فيلسوف مانند «ابن سينا» نمى آمدند در كارهاى روزمره خود ،استدالل كنند و صغرى و كبرى بچينند بلكه آنها را به فطرت سليم خود انجام مى داده اند ،حاال اگر مى خواستند ،استداللى هم براى كارهاى خود مى آوردند. قطعا ً در تمام اين موارد تبيين ما براساس استداللى است كه ممكن است خود متوجه آن نباشيم. بله ،اگر شما مى خواهيد كه ما آنها را به شكل منطق ارسطويى در بياوريم يعنى به شكل كبرى و صغرى ،آن يك مسئله ديگر است .هر تبيينى در واقع قابل استدالل هم هست يعنى استدالل صغروى و كبروى و شكل اول قياس و شكل دوم قياس .ببينيد تمام متفكران بزرگ براى خود تبيين دارند مانند «دكارت» اما استدالل به آن معناى داشتن صغرى و كبرى و نتيجه نيست .اين يك مسئله ،مسئله دوم اينكه ما اصال ً ساحتى از تفكر داريم كه فوق استدالل است .اين مهم تر است، امروزه «فرويدى ها» و «يونگى ها» سعى مى كنند اين را به «ضمير ناآگاه» نسبت بدهند يعنى جنبه غيرآگاه ضمير ما كه يك وجه غيرمضمر و آشكارى هم دارد كه آن «ضمير آگاه» ما است .اما اين يك جنبه روانشناختى از قضيه است .تبيين فلسفى نيست .انسان همه ابعاد هستى را دارد ،ابعاد مختلفى دارد ،انسان فقط چشم و گوش و اينها نيست .تمام هستى در وجود انسان خالصه شده است .انسان به تعبير عرفا خالصه و لب لباب هستى است و هيچ چيز در هستى نيست مگر اينكه در او نمونه داشته باشد كه اگر نمونه نداشت ،اصال ً امكان شناخت نيز نبود .اين مسئله خيلى مهم است ،اگر انسان حقايق اشيا را نداشت اصال ً دانش و داشتن ممكن نبود .خب شما چگونه اين علوم و فنون را داريد؟ شما علم هاى مختلف داريد كه در هر علمى يك حوزه اى از واقعيت را مورد بررسى قرار مى دهيد .انسان بالقوه تمام علوم را دارد. اگر يك فرد عمر نوح داشته باشد ،مى تواند به تمام علوم ،علم پيدا كند .نه تنها به دنيا ،بلكه به آخرت نيز نظر دارد. انسان همچنين با آخرت نيز سنخيت دارد كه اگر اين سنخيت وجود نداشت ،گزارش از آن نيز امكان نداشت و همين طور با حضرت حق .گمان اين است كه در حكمت الهى ،انسان ،مظهر ربوبيت و اسم الله است يعنى تمام صفات الهى در او ظهور پيدا مى كند (بنا به اصل ظهور و اينكه خداوند در عالم ظهور كرده است) .اين مسئله خيلى عميق است .اين نكته هم در عرفان و هم در حكمت هاى الهى به خوبى تبيين شده است .پس يك بعدى داريم باالتر از استدالل و فوق استدالل كه انسان براثر رفع حجاب به آنها مى رسد ،از طريق كشف ،از طريق وحى .فوق استدالل به معنى ضداستدالل نيست. بعضى به غلط تصور مى كنند كه چيزى كه فوق استدالل است ،ضداستدالل است .خير ،هر چيزى كه فوق استدالل باشد، قابل استدالل هم هست ،اما بالضروره با استدالل به دست نمى آيد .عرفان و حكمت الهى با اين بعد انسان سروكار دارد .حكمت هاى شرقى بيشتر به اين ابعاد توجه دارند .شما در حكمت هند ببينيد ،به اين بعد وجود توجه دارد ،يعنى آن چيزى كه فوق استدالل است .در اديان هم اين نكته خيلى مورد توجه است .در عرفان هم اصال ً توجه به همين مسئله است .به اين نكته ،فقط با استدالل نمى توان رسيد ،اما وقتى رسيديد ،قابل استدالل است .اين با يك نوع بينش الهى و يك نوع ديدن ،نه ديدن سر بلكه ديدن جان و ديدن عقل و باالخره با حواس پنجگانه درونى و نه چشم و گوش ظاهرى به دست مى آيد كه به آن كشف يا شهود مى گويند و در مراتب بسيار باال نيز وحى است .خب اين انسان است ،پيامبر هم انسان است .منتها مراتب معرفت سير صعودى دارند و مثل راس يك مثلث اند ،هرچه به طرف پائين مى آيند ،عرض مثلث زياد مى شود و هر چه به طرف باال مى روند به نقطه مى رسند يعنى كم مى شود .معرفت به گفته حكما هر چه باالتر مى رود ،معرفتى مختص به خواص است و هر چه بيايد طرف پائين ،مردم بيشتر از آن بهره دارند .انسان در چشم و گوش با حيوانات يكى است و حتى حيوانات در بعضى حواس ظاهرى از انسان جلوترند اما اين از لحاظ معرفت فوق استداللى كه به كشف و شهود و در نهايت به وحى ختم مى شود ،اهميتى ندارد .كربن مثل سهروردى و مالصدرا و حكمت هاى شرق به اين معرفت فوق استداللى توجه دارد .مى خواهد آن را تبيين كند و اما نه استداللى .اين مالصدرا است كه مى خواهد با برهان آن را استداللى كند .كربن چون به يك سرزمين عظيمى دست يافته است مى خواهد آن را براى ما توصيف كند ،تبيين كند و بدون اينكه درباره آن استدالل بكند ،البته قابل استدالل هم هست .اين را غرب امروز فاقد است و اصال ً آن حكمت را مورد نفى قرار داده است .فلسفه امروز غرب هم حتى استداللى نيست .شما چه فيلسوف استداللى امروز را در غرب پيدا مى كنيد؟ حتى فلسفه هاى تحليلى .فلسفه هاى تحليلى به منطق توجه دارند، ولى در فلسفه آنها كاربردى ندارد ،درست مثل كسى كه چاقويى را تيز مى كند و كارش هم فقط همين تيز كردن است، يعنى واقعا ً در كجا به كار مى رود؟ اتفاقا ً فلسفه هاى مضاف كه از بطن فلسفه تحليلى شكل گرفته اند كامال ً كاربردى اند مانند فلسفه علم و زيرشاخه هاى آن. البته در فلسفه تحليلى يكى از مهمترين كاربردهاى اين فلسفه تبيين مبادى علوم است اما فلسفه تحليلى قادر به تاسيس يك فلسفه محض نيست بلكه وجود چنين فلسفه اى را انكار مى كند ،به نظرم آنها با خودشان سازگار نيستند .فلسفه غرب يكى از اشكاالتش اين است .آن كه فيلسوف تجربى مذهب است و مبنايش فقط بايد «تجربه» باشد ،مدام استدالل مى كند .خب اين همه استدالل كه با تجربه جور در نمى آيد .مثال ً هيوم ،او منكر عقل است .خب اگر او منكر عقل است ،چگونه اصالت تجربه را اثبات كرده است ،با اين همه استدالل! سازگارى در فلسفه ،بسيار بسيار مهم است. شرط اول فيلسوف سازگار بودن او است .ابن سينا وقتى مى خواهد «الهيات شفا» را بنويسد ،ده ،دوازده جلد منطق مى نويسد و گاه به گاه به كتاب منطقش مراجعه مى كند يعنى يك جلد كتاب الهيات شفا داريد و پشت آن ده ،دوازده جلد كتاب منطق و مرتب ارجاع به كتاب منطق ،اين در فلسفه تحليلى هست ولى كاربرد چندان دقيقى ندارد و اين خيلى نكته مهمى است .اين اصلى است كه در فلسفه غرب به آن توجه نمى شود .ما اگر بخواهيم در فلسفه غرب جديد ،اصل سازگارى را در يك فيلسوف ببينيم كه چقدر نظام فلسفى او سازگار است ،تناقض مى بينيم ،مثل پارادوكس دروغگو. اصل فلسفه همان پارادوكس دروغگو است كه نمونه كالسيك آن اين است «اپى منيدس از اهالى كرت ادعا مى كند كه تمام اهالى كرت دروغگويند» كه اگر مدعاى اپى منيدس صادق باشد به دليل آن كه كرتى است ،سخنش كاذب است و اگر مدعاى او كاذب باشد به همان دليل صادق است. اصل بر اين است كه گفتار فيلسوف با خودش تناقض نداشته باشد .اگر اين تناقض را پذيرفته بود كه ۲۵۰۰سال طول نمى كشيد تا اين تناقض حل شود ،يك قرن اخير را بر روى اين كار كردند تا راهى پيدا كردند .پس هر نظام فلسفى بايد سازگار باشد .حتى در يك قضيه نيز نمى پذيرند كه سازگار نباشد .بنابراين زبان فيلسوف ،فكر فيلسوف بايستى با نظريات او يكى باشد .در فلسفه ما يكى از راه هاى ابطال يك فيلسوف ،عدم سازگارى او است .اين نكته را در فلسفه غرب امروز بايد بيشتر مورد توجه قرار داد يعنى آنچه مى گويد با آنچه اثبات مى كند سازگار هست يا نيست .در بعضى از فيلسوفان اين عدم سازگارى يا «تهافت» فراوان است. به عنوان آخرين سئوال ،بفرمائيد كه در شرايط امروزى چه استفاده اى از آرا و آثار كربن مى توان كرد؟ ببينيد ،كربن يك پيام داشت .خود اين پيام يك تقدير بود ،يك حادثه ،يك ملودرام .به نظر من كربن براى ايرانى ها پيامى داشت و ما بايد پيام او را به گوش جهانيان برسانيم و البته خيلى ها اين را قبول نمى كنند .همان طور كه گفتم ،مخالفان كربن زيادند .عده اى او را متشيع مى دانند .عده اى مى گويند او باطن گرا بود و ديگر برچسب هاى مختلف .اما در واقع او يك فيلسوف بوده و دغدغه فلسفى داشته است و از راه فكر و فهم سراغ فرهنگ ما آمده است ،بنابراين بايستى ديد درد كربن چه بوده است؟ درد كربن «فهم» بود .او مى خواست به فهم بيشترى برسد و افق هاى تازه اى از فهم به روى او باز شد .اين مهم است كه وقتى وى از اين منظر عالم را ديده .در نظر او ديگر رنگ هستى رنگ ديگرى است ،تغيير تاريخ جور ديگرى است ،وجود انسان تأللو و درخشندگى بيشترى دارد و به طور كلى به فهم ديگرى مى رسد .او شيعه نبود اما من اعتقاد دارم او واقعا ً شيعه بود .به دليل درجه فهم باالى او از شيعه .او ايرانى نبود بلكه فرانسوى و استاد دانشگاه سوربن بود ولى آمد و كارى عظيم كرد و يك فهم ديگر را از تاريخ به ما عرضه كرد .پيوستگى تاريخ ما نشان داد كه برخالف گفته ديگران ،ايران باستان يك تفكر دقيق و بسيار عميق داشته است و اين تفكر استمرار داشته و بعد از اسالم نيز پيوستگى با فرهنگ ايران داشته است .يعنى كربن ،فرهنگ ايران را فرهنگ واحدى مى بيند كه از ديرباز تا به امروز استمرار دارد .ما داراى حكمتى زنده هستيم و نيز داراى ديانتى زنده .در تصور كربن از شيعه ،برخالف مذاهب ديگر كه ختم نبوت اتمام كار است .در شيعه با ختم نبوت ،تازه كار آغاز مى شود .درست است دور نبوت تمام شده است اما دور ديگرى به نام دور واليت آغاز شده است كه با ۱۲امام تا به امروز حيات دارد ،زنده است و استمرار دارد. اين تفاوت فرهنگ ايرانى با فرهنگ هاى ديگر است و فرق تفسير شيعى از تاريخ با تفسيرهاى ديگر .اين را كربن واقعا ً تبيين كرد و شناساند و كارهاى عظيمى كرد .كتاب هاى زيادى نوشت .مثال ً در «اسالم ايرانى» كه در چهار جلد است و متاسفانه به فارسى ترجمه نشده است و در اين كتاب ،كربن اين ديد را عرضه كرد و ابعاد ناشناخته فلسفه ايرانى را شناساند .كتاب هاى زيادى چاپ كرد .در واقع تمام آثار سهروردى را چاپ كرد .وقتى جنگ جهانى دوم شروع شد ،كربن ۵سال در تركيه بود و در كتابخانه هاى تركيه به دنبال آثار حكمت اسالمى و مخصوصا ً آثار سهروردى بود و در آنجا بود كه جلد اول سهروردى را در استانبول چاپ كرد و بعد از اينكه جنگ تمام شد به ايران آمد و «انستيتو ايران و فرانسه» را تاسيس كرد و در آنجا به چاپ كتاب هاى حكمت و عرفان اسالمى پرداخت و سلسله آثارى را تاليف كرد و توانست اينها را احيا كند و حكمت ايرانى و حكمت نبوى را در ايران استمرار دهد و نيز واليت كه به نظر او روح اين ديانت و عامل زنده نگه داشتن اسالم در ايران بوده است تا ظهور حضرت مهدى(عج) .اين تفسير تاريخى كربن از انتظار بود كه اين را زنده نگه داشت .در واقع كربن سعى كرد ديد ديگرى را از اسالم و ايران خاصه براى غربيان عرضه بكند و اين بسيار اهميت دارد .البته همچنان كه گفتيد ،ممكن است نقايصى هم داشته باشد .ما نبايد از يك فرد فرانسوى انتظار داشته باشيم كه تمام ابعاد را رعايت كند ولى او انگشت گذاشته است روى بعضى از عناصر و به ابعاد نهفته اى در فرهنگ ما توجه كرده است و اين فى نفسه خيلى قابل توجه است و ما سراغ نداريم از مستشرقان كه حتى در مقياس بسيار كمتر اين كار را كرده باشند. سنت‌گرايي و تجددخواهي ايراني نوشتار حاضر متن گفت و گوي باشگاه انديشه با دكتر محمد مددپور درباره سنت گرايي و سنت گرايان مي باشد: ● نام گفت و گو شونده :محمد -مددپور ● ارسال كننده :مدير سايت ● منبع :سایت -باشگاه اندیشه *با سپاس از اين كه دعوت ما را براي گفت و گو پذيرفتيد ،در ابتدا خواهشمندم تعريفي از سنت و سنت گرايي ارائه بفرمائيد بسم الله الرحمن الرحيم سنت اصوال ً چند معني متضاد دارد .در نگاه اول ،در روزگار مدرنيته و گفتمان مدرن ،در ديسكورس هاي مدرن ،سنت وجاهت علمي و اجتماعي ندارد؛ هويت اصيل و زنده ندارد .چرا؟ چون به گذشته و عصر عتيق متعلق است و موضوع بنيادي مدرنيته نقد گذشته است .آداب ،ميراث و فرهنگ گذشته ،مورد غضب و سخط متفكران مدرن است .در قلمرو فلسفه از «فرانسيس بيكن» چنين نگاهي بر عصر جديد مستولي شده است و آثار پيشينيان همچون بت‌هاي نمايشي و بازاري و غيره مطرود تلقي تاريخي اثرگذارش« ،دكامرون» كه اخالق شده است .حتي قبل از وي ،در انديشه شاعراني مثل «بوكاچو» در منظومة ِ گذشتگان را نقد مي‌كند يا پتراركا كه در پژوهش‌هاي ادبي و انساني ،هم تاريخ گذشته و هم فرهنگ گذشته را نقد مي‌كند و در كل ،نحوي نظر منفي دربارة سنت دارد. از اين منظر «سنت ،عادات و مرده ريگ كهن و گذشته» براي كساني كه در جستجوي يوتوپياهاي دنيوي مناسب‌تر و بهتري در قلمرو پارادايم‌ و سرمشق گفتمان‌هاي مدرن‌اند ،مشكل و مانع ايجاد مي‌كند .از اين نظر در گفتمان مدرن ،جايگاهي اصيل و جدي براي سنت‌هاي گذشته وجود ندارد و حتي اين نظر ،چونان قاعده شالوده‌شكني مدرن «شبه‌مقدس و سنتي ابدي!» تلقي مي‌شود ،مگر شكل اصالح شده و تحول يافتة آن متناسب با دنياي مدرن. در اين مرحله اگر سنت مطرح باشد ،صورت حاشيه‌اي ،فرعي و محافظه‌كارانه آن است .از اين نظر است كه سنت‌گرايان را در اصطالح و گفتمان امروزين در مقابل اصالح‌طلبان و رفرميست‌ها ،محافظه‌كار يا نومحافظه كار و راست سياسي مي‌دانند .سنت به معناي مدرن ،در واقع آن بخشي از فرهنگ گذشته است كه در دنياي مدرن سپري شده و منسوخ تلقي مي‌شود .مثال ً ناسيوناليسم ،قوم‌انگاري -نه اصالت منافع ملي( -ناسيوناليسم يعني تعصب داشتن روي قوميت و ميراث قومي ).يا فيدئيسم ،ايمان‌انگاري ،اعتقاد به دين و ديانت ،اصالت دين و ديانت و نيز اُتوريتيانيسم قول به حجت و مرجعيت و اقتدارانگاري .البته ا ُتوريتيانيسم به معناي اصالت مرجعيت و قدرت برتر نيز آمده است. اين اصطالحات بازمانده از عالم كهن ،در دنياي مدرن و گفتمان‌هاي مدرن ،خيلي مطلوب و محبوب نيست؛ مگر به صورت اقليتي و حاشيه‌اي و تغيير شكل يافته .معموال ً وقتي كه در دنياي مدرن مي‌خواهند در مورد اين مسأله قضاوت كنند ،با نظر منفي قضاوت مي‌كنند .پس سنت در دنياي مدرن و در قلمرو گفتمان مدرن منسوخ و مطرود است .آن چيزي كه آداب، عادت‌ها و ميراث فرهنگي كهن است ،در دنياي معاصر در نزد اكثريت مسلط بر دنياي مدرن ،بايد اصالتش رد شود؛ ولي بعضي از گروه‌هاي محافظه‌كار معتقدند كه هنوز اين مفاهيم سنتي ،كاربرد و كارايي دارند و مي‌توانند به بشر كمك كنند ،مثل نهاد خانواده .البته تصويرهاي مدرنش مانند حفاظت و صيانت از خانواده ،وحدت سنتي و عدم پراكندگي جامعه ،ايجاد هماهنگي و عناصر اين‌چنيني ،به عنوان يك ابزار ماكياولي يا غير ماكياولي در سياست مدرن مورد استفاده قرار مي‌گيرد .در دنياي مدرن ،از دين ،احساسات ديني و بسياري از عواطف انساني كه مورد توجه قرار مي‌گيرند ،به عنوان نومحافظه‌كاري تعبير مي‌كنند .جمهوري‌خواهاني كه امروز در آمريكا هستند ،به اين صفت خوانده مي‌شوند؛ چون طرفدار كليسا ،انجيل، سنّت‌هاي ديني و خانواده هستند و با هم‌جنس‌بازي مخالفند .معموال ً افراد غير طبيعي و آنرمال ( )unormalطرفدار اين نوع نظريه‌ها هستند. با اين مقدمات ،اكنون سنت‌گرايي به معناي نخست ،اشكال مختلفي پيدا كرده است: اول ،سنت‌گرايي كهن و شرعي كه معموال ً در جهان سوم و در حوزه‌هاي كليسايي يا در واقع حوزه‌هاي ديني شرق يا غرب وجود دارد .افراد بسياري طرفدار سنن شرعي هستند و به آن در اصطالح بنيادگرايي مي‌گويند كه شكل خيلي افراطي‌اش، مذهب گروه‌هاي سلفي القاعده و طالبان و شكل متعارفش همين سنت‌گراهاي شرعي و شريعت‌گرا هستند .اين نوع سنت‌گرايي كهن ،در ميان معتقدان اديان به خصوص اديان شرقي و آسيايي نسبتا ً پرطرفدار است. دوم ،نحوي سنت‌گرايي مدرن كه در سياست نومحافظه‌كاري ظهور پيدا مي‌كند. سوم ،گروهي كه سنت‌گراي شرعي يا محافظه كار نيستند ،اما به ميراث گذشتگان و سنت‌هاي شرقي ،ديني و اساطيري بسيار توجه دارند و آنها را ستايش مي‌كنند ،بي‌آنكه آنها را عمال ً در زندگي مادي ،عيني و سياسي خودشان تجربه كنند .آنها در دنياي مدرن ،در طلب و تمناي سنت شرقي هستند .از جمله طرفداران رنه گنون كه در دهه چهل و پنجاه شمسي مورد توجه بسياري از ايرانيان قرار گرفتند .گرچه آنها گروهي در زمرة پژوهش‌گران سنت هستند ،اما نمي‌توان عنوان پژوهش‌گر سنتي ديني كهن شرعي را به طور اصيل به آنها اطالق كرد .در واقع بايد اينها را به نحوي به دنياي مدرن ببريم .نمونه اين گروه در ايران حسين نصر و داريوش شايگان هستند .اينها سنت‌گرا هستند ،گونه‌اي سنت‌گراي مدرن؛ اما نه از نوع نومحافظه‌كار يا شرعي. بنابراين مي‌توان مفهوم خيلي گسترده‌اي از اين منظر به سنت داشت .اين طور نيست كه تصور شود همگي اينها سنت‌گراي به اصطالح كهنه يا كهن‌گرا هستند ،بلكه در زندگي‌شان بسيار هم مدرن هستند .شما زندگي داريوش شايگان را نگاه كنيد، بيزينس‌من و تاجري امروزي با كنش‌هاي عميقا ً مدرن است .او طرفدار دموكراسي و نظام‌هاي سياسي غرب است ،اما فضاهاي مثالي سنتي غيرمدرن و عالم خيال منفصل و متصل را هم در كتاب‌هايش بازانديشي و طرح مي‌كند و رامين جهانبگلو كه فردي عميقا ً غربي و مدرن است ،از او ستايش مي‌كند .اين هم نوعي سنت‌گرايي است چونان نحوي نوستالژياي غربت‌زده. با اين مقدمات سنت‌گرايي پديداري چندگانه است شامل :سنت‌گرايي بنيادگرايانه ،سنت‌گرايي شرعي معتدل و تند و سنت‌گرايي مدرن و نيمه‌مدرن ،مانند سنت‌گرايي اصالح شده‌اي كه در شيعه معاصر و يا در اهل سنت متعارف وجود دارد .در نهايت شكل‌هاي مختلفي از سنت‌گرايي مي‌توان تلقي كرد كه با تعبيرهاي كهن سنت متفاوت است .از اينجا مي‌توان دريافت كه سنت در جهان معاصر آن چنان كه اهل ظاهر درمي‌يابند ،صرف گرايش به اقوال و روايات مأثورة حضرت ختمي مرتبت و ائمه صلوات الله عليهم اجمعين نيست. * يعني به نظر شما افرادي مثل رنه‌گنون ،سيد حسين نصر و، ...سنت‌گراي مدرن به حساب مي آيند؟ بله .البته گرايش اينها به معني نومحافظه‌كاري سياسي نيست ،زيرا كه از سنت كمتر به عنوان ابزار سياسي استفاده مي‌كنند و تا حدودي هم به دين و سنت اعتقاد دارند و از آن دفاع مي كنند ،مانند دفاع شايگان از دين و تفكر ديني در برابر انديشه عميقا ً ضدديني و الييك. تفسيرهاي « فرادهش فارسي و سنت عربي ،تراديشن ( )Traditionانگليسي، با خود نسبت ما در جهان مدرن در ِ تراديسيون ( )Traditionفرانسه يا پراداته اوستايي ( )Pradataو اوبرليفرونگ آلماني ( »)Uberliefrungبا مفاهيم خاص و جديدي روبه‌رو هستيم .از اينجا سنت‌گرايي را نبايد خيلي بسته فرض كنيم و بگوييم ما طرفدار سنت‌گرايي و يا مخالف آن هستيم .ممكن است بنده هم با سنت‌گرايي طالبان و القاعده مخالف باشم ،هم با سنت‌گرايي گنوني سيد حسين نصر ،هم با سنت‌گرايي كُربَني داريوش شايگان ،هم با سنت‌گرايي مدرن آمريكايي جمهوري‌خواهان و محافظه‌كاران و كنسرواتورهاي آمريكايي و اروپايي و خالصه همه‌ي دنيا ،اما باز با نحوي تعلق به سنت ارتباط پيدا كنم .البته حقيقت اين است كه من با سنت و مدرنيته ،به قرائت اكنون‌زدة آن ،نمي‌توانم نسبتي داشته باشم و طالب گذشت از سنت و مدرنيته به معني متعارف آن هستم. هر نحو طرح سنت‌گرايي ،معنايي است كه در قلمرو گفتمان مدرن اتفاق مي‌افتد و سنت‌گرايي چه نو و چه كهن ،هرگز نتوانسته رها از اتوريته و حجيت مدرنيته و يا نوعي فرماليسم و صورت‌انگاري مدرن وجود داشته باشد .به هر حال روح بسياري از گرايش‌هاي سنت‌گرايانه ،عميقا ً «مدرن» است ،حتي واليت فقيه يا حكومت اسالمي در تفسير حضرت امام. خيلي‌ها فكر مي‌كنند واليت فقيه يك نظريه‌ي سنت‌گرايانة خيلي كهنه و قديمي است كه شيخ طوسي و يا ابن ادريس و يا احمد نراقي و بعضي از بزرگان مطرحش كرده‌اند ،ولي به اعتقاد من اصال ً واليت فقيه يك نظام مدرني است كه در دنياي مدرن به نحوي با عناصر و ايده‌هاي مدرن ،بازانديشي شده است .نگاهي به آراء و تفكر امام (ره) در صحيفه نور ،كاشف ظهور چنين پديدار مدرني در ساحت چنان نظريه‌اي است .ايشان هرگز از مظاهر مدرن اجتناب نكردند و مانند وهابيان و طالبان به نفي مظاهر مدرن تمدن جديد نپرداختند .هرچند كه من معتقدم انديشة طالبان هم نحوي رويكرد مدرن دارد. در اينجا مشخص مي‌شود كه مسأله خيلي عميق‌تر از آن چيزي است كه ما امروزه در ژورنال‌ها و سايت‌ها مالحظه مي‌كنيم. بسياري از مفاهيم كهنه ممكن است وجود داشته باشد ،ولي در دنياي مدرن تعريف‌هاي جديدي از آنها ارائه مي‌شود و زبان‌هاي مدرني پيدا مي‌كنند .اشپنگلر از تدين دوم بر اين مبنا سخن گفته است كه به مانند ديانت نخستين نيست ،اما بعضا ً جلوه‌هاي صوري مدرن دارد. در قانون اساسي در باب واليت فقيه ،تركيبي از پارلمانتاريسم و نظام فقاهتي ،انتخابات و گزينش سنتي در كار ،آمده است. چنين نگاهي به واليت در زمان شيخ طوسي اصال ً وجود نداشته است .واليت فقيه ،واليت فقيه است .همه مقلدان هم زير ساية آن هستند و سمعا ً و طاعتا ً گوش به فرمان .اين طور نيست كه يك سهمي را رئيس جمهور ببرد ،مثال ً بودجه كل كشور دست رئيس جمهور باشد و يك بودجه‌ي خيلي مختصر هم دست واليت فقيه باشد .اصال ً در آن حيطه‌ اقتداري براي رئيس جمهور نيست .به كرات هم گفته‌ام كه ما در قانون اساسي دچار تناقضاتي هستيم كه دائما ً در حال حل‌كردنشان هستيم .اما در هر صورت حل‌ناشدني مي‌نمايد ،چون متعارض است .اقتدار رئيس جمهور از اولين دوره مسأله‌ساز بوده است و تا آخرين دوره هم خواهد بود .اين قانون اساسي ،اصال ً اين شكل بحراني را دارد .مگر اين كه به طور مثال ،يك تعديل بشود .ناگهان مي‌بينيم كه مجلس يك سازي مي‌زند ،مثال ً در چهار دستگاه مي‌خواند .بعد دولت ،همايوني و در جاي ديگر ماهور مي‌خواند .هر كدام هم يك سازي مي‌زنند .يكي سنتور ،يكي گيتار و يكي هم از اين دهل‌هاي بزرگ لرستان .اين مشكالت ناشي از همين گفتمان مدرن سنت‌گرايي است كه از مشروطه و تنبيه االمه ميرزاي ناييني ،لوايح شيخ فضل الله و مقيم و مسافر حاج آقا نورالله اين بحران نظري و عملي شروع شد و بسط پيدا كرد و كمتر به آن توجه شد. اين نگاه من به سنت است ،سنتي كه در فضاي مدرنيته تنفس مي‌كند و تحت‌الشعاع اسم پوشندگي مدرنيته و عوالم بي‌جان يا نيمه‌جان كهن است .در روزگار مدرن ،وقتي مفاهيم كهن را بياوريم و تعريف كنيم ،صورت مدرن پيدا خواهد كرد .فرد آمدن و انفكاك و جدايي از مدرنيته در دنياي مدرن بسيار دشوار است. *پس حقيقت سنت چيست؟ ما قدر مسلم سنتي داريم كه در متن قرآن تدويني و هستي تكويني است و ممكن است به صورت تقليدي ،به ظاهر آن تعلق داشته باشيم .اين همان سنتي است كه در متن قرآن تدوين و تشريع شده و در فعل و حال حضرت نبي و حضرات ائمه صلوات الله عليهم تحقق يافته است .در واقع سنت ،آن قانون كيهاني ،تكويني و تشريعي الهي و همان مآثر مأثورات و ودايع و فرادهش تاريخي است ،كه هميشه زنده است .به صورت وحي الهي ظهور مي‌كند و به صورت كالم و الهام نبوي ظهور و بسط پيدا مي‌كند و در واقع اين سنت به جهان بشري مدد مي‌رساند .اين سنت ،مادي نيست .اين سنت وحياني ،الهي و خاص انبيا و اوليا است و در تاريخ هم هميشه به صورت القائات و الهامات و خواطر ،ظهور و تجلي داشته و همواره زنده و جاندار است. در حقيقت اصل دين همين سنت است و در واقع اين سنت ،طريقت باطني و ظاهري دين است كه براي ما قانون نانوشته است ،اما در عالم باال مكتوب است و در لوح محفوظ حاضر .انسان‌ها وقتي با سنت ارتباط پيدا مي‌كنند حتما ً ديندار مي‌شوند، حتما ً ماوراءالطبيعه‌انديش ،آخرت‌انديش و مآل‌انديش مي‌شوند .به عبارتي اسكاتولوژيست مي‌شوند .اصال ً اليه‌ها و مراتب ديگري از جهان به رويشان گشوده مي‌شود .پس اين معناي سنت ،نه اوپانيشادها ،نه گاثا‌ها و نه كلماتي است كه نوشته مي‌شود .حتي قرآن هم به معناي مكتوب نيست ،بلكه جان قرآن است .تحريف‌پذير هم نيست و در واقع سنت‌الهي است كه تحريف‌پذير نيست. هنگامي‌ كه‌ امانات‌ تاريخي‌ يا مآثر مأثورات‌ قومي‌فاقد تفكر مي‌شوند ،به‌ معني‌ غلبة صرف‌ اقوال‌ و جدل‌ قولي‌ است‌؛ در ه آسمان‌هاي‌ برين‌ پر مي‌كشد .در اين‌ مقام‌ و منزل‌ حالي‌ كه‌ با امانات‌ ،عالمي‌ در فتوح‌ باطني‌ بشر چهره‌ مي‌گشايد كه‌ با آن‌ ب ‌ است‌ كه‌ سنّت‌ به معناي‌ اصلي خويش‌ چهره‌ مي‌گشايد و پس‌ از چهره‌‌گشايي ‌،با آغاز عصر غيبت‌ ،در حجاب‌ تاريك‌ خود فرو مي‌رود. سير از موجود به‌ وجود مي‌كند و پرده‌ از راز انسان‌ سنّتي‌ در مقام‌ تفكر معنوي‌ و غلبة‌ حال‌ حيرت‌ در برابر عالم‌ رازِ ، برمي‌گيرد .وجود موجودات‌ راز است‌ و با حيرت‌ در برابر اين‌ راز ،تفكر آغاز مي‌شود .متفكران‌ سنّتي‌ ،طالب‌ حيرت‌اند - چنانكه‌ محمد مصطفي‌ (ص) فرمود« :رب‌ زدني‌ تحيّرا ً فيك‌» -در حال‌ حيرت‌ ،با كلماتي‌ عميق‌ ،از راز وجود و چرايي‌ تاريكي روشني‌‌بخش‌ روبرويند .افق‌ تاريك‌ عالم‌ ،راز جلوة‌ جالل‌ و ع ّز ربوبي‌ است‌ .تفكر ِ‌ موجودات‌ سخن‌ مي‌‌گويند .آنان‌ با سنّتي‌ همواره‌ از وجود ِ تاريك‌ كسب‌ روشنايي‌ مي‌كند .اين‌ تفكر ،حساسيت‌ در برابر راز را هيچ‌گاه‌ از دست‌ نمي‌دهد. اين‌ حيرت‌ ،حيرتي‌ نيست‌ كه‌ از شك‌ برخيزد؛ چنانكه‌ حضرت‌ علي‌ (ع) فرمود« :ثمره‌ الشك‌ الحيره‌ ،سبب‌ الحيره‌ الشك‌»، بلكه‌ حيرتي‌ است‌ كه‌ از مشاهدة‌ جالل‌ الهي‌ و ع ّز ربوبي‌ و رازهاي‌ عالم‌ وجود برمي‌خيزد .سخن‌ حاجي‌ مالهادي‌ سبزواري‌ در كتاب شرح اسرار مثنوي معنوي در باب‌ حيرت‌ ،ناظر بر اين‌ معناست .او مي‌نويسد‌« :حيرت‌ دو قسم‌ است‌ :حيرت‌ مذمومه‌ «رب كه‌ از روي‌ جهل‌ و شك‌ خيزد و حيرت‌ ممدوحه‌ كه‌ حاصل استغراق‌ در محبت‌ اوست‌ .وقال‌ سيد المحبين‌ حبيب‌ الله‌: ّ زدني‌ تحيرا ً فيك‌». عبدالرحمن‌ جامي‌نيز در «نقد النصوص‌ في‌ شرح‌ الفصوص‌» همين‌ نظر را تأييد مي‌كند و مي‌نويسد« :پيامبر فرموده‌ است‌: رب‌ زدني‌ تحيرا ً فيك‌ (خدايا بر حيرتم‌ بيفزا) .اين‌ مرتبه‌ ،مرتبه‌اي‌ است‌ كه‌ كامالن‌ ع ّز ،آرزوي‌ آن‌ را دارند و هرگز بدان‌ دست‌ ن مرتبه‌ است؛ چرا كه‌ آن‌ حضرت‌ مي‌داند مرتبة‌ نمي‌يابند .البته‌ اين‌ تخفيفي‌ براي‌ آن‌ حضرت‌ نيست‌ ،بلكه‌ شأني‌ براي‌ او در اي ‌ ه اين‌ مرتبه‌ يابد، نهايي‌ و غايت‌القصوي‌ در معرفت‌ خداي‌ تعالي‌ ،مرتبة‌ حيرت‌ است‌ ...و هر كس‌ كه‌ در حيرت‌ خويش‌ هدايت‌ ب ‌ پس‌ او صاحب‌ هدايت‌ حقيقي‌ است‌ ...و حيرت‌ اولواالبصار محمود است‌ و اين‌ حيرت‌ از توالي‌ تجليات‌ و تتالي‌ بارقات‌ بود در مشاهدة‌ كبريا ،عجايب‌ امور و احكام‌ ربوبيت‌ .قول رب‌ زدني‌ تحيرا ً فيك‌ ،اشارت‌ بدين‌ مقام‌ است‌». موالنا كه‌ با تذكر به‌ مراتب‌ حيرت‌ ،ذات‌ و غايت‌ دين‌ را حيرت‌ مي‌داند ،چنين‌ مي‌سرايد: گــــه‌ چنيــــن‌ بنمــــايد و گــه‌ ضد اين‌ جز كه‌ حيراني‌ نباشد كـــــــــار ديـــن‌ ني‌ چنان‌ حيران‌ كه‌ پشتش‌ سوي‌ اوسـت‌ بل‌ چنين‌ حيران‌ كه‌ غرق‌ و مست‌ دوست‌ پس‌ هميـن‌ حيــران‌ و والـه‌ باش‌ و بـس‌ تا در آيد نصر حــــــق‌ از پيش‌ و پـس‌ از اينجا متفكر سنّتي‌ همواره‌ در برابر عالم‌ متحيّر مي‌شود .سنت‌ در واقع ،جز انكشاف‌ حقيقت‌ ازلي‌ نيست‌ كه‌ در تاريخ‌ بر انسان‌ متجلّي‌ مي‌شود و در عالم‌ اسالمي‌صورت‌ كاملش‌ را در نور محمدي‌ نمودار مي‌سازد .پس‌ سنّت‌ مجالي‌ تمام‌ عيار نور محمدي‌ است‌ كه‌ تا پايان‌ تاريخ‌ استمرار مي‌يابد ،چون‌ كشف‌ و پرده‌ برداري‌ از چهره‌ حقيقت‌ است‌ .به‌ عبارت‌ ديگر ،سنت‌ به‌ معناي‌ «كنار زدن‌ حجاب‌ از چهره‌ وجود مخفي‌ و نهان‌» و «كشف‌ وجود غيبي‌» است‌ .متفكران‌ ديني‌ همواره‌ با نور محمدي‌ سروكار داشته‌اند ،اما متفكران‌ دنيوي‌ بيشتر حجاب‌ نور محمدي‌ را با آن‌ يكي‌ گرفته‌اند و موجود را با وجود يكي‌ انگاشته‌اند. حجاب‌ اكبر نور محمدي‌ ،القائات‌ ملك‌ سافل‌ و اسفل‌ يا سرزمين‌ شيطان‌ است‌ كه‌ در ادوار ،مختلف‌ هر بار به‌ نحوي‌ از انحاء ظهور كرده‌ ،اما اكنون‌در عالم‌ حيرت‌زده‌ (حيرت‌ مذموم‌) سيطره‌پيدا كرده‌است‌ .اين‌حيرت ‌،به‌صورت‌ دلهره‌و اضطراب‌ در رمان‌ها ،شعرها و صورت‌هاي‌ زشت‌ هيواليي‌ در پرده‌هاي‌ نقاشي‌ ظاهر مي‌شود .اكنون‌ هنرهاي تجسمي‌ چندان‌ تغايري‌ با هنر جادويي‌ كه‌ در صورت‌هاي‌ كاو كوژ ارواح‌ خبيثه‌ تجلي‌ يافته‌ بود ،ندارد .چنانكه‌ مورخان‌ و متفكران‌ شيعه‌ از قول‌ امامان‌ معصوم‌ نوشته‌اند ،پس‌ از رحلت‌ پيامبر اكرم‌ (ص) اقليتي‌ شيعة‌ علي‌ ماندند كه‌ در رأس‌ آنها سلمان‌ فارسي‌ ،ابوذر غفاري‌، مار ياسر بودند .عده‌اي‌ فرصت‌‌طلب‌ نيز براي بيعت‌ نكردن‌ با ابوبكر با علي‌ همراه‌ بودند ،اما باطنشان‌ فاسد بود و مقداد و ع ّ ه تبهكاري‌هاي‌ پايان‌‌ناپذير دست زدند. حكّام‌ جور اموي‌ متحد شدند و ب ‌ در صدد دفع‌ فاسد به‌ افسد بودند .همينان‌ بعدا ً با ُ عالم‌ اسالمي‌ نيز در دو ساحت‌ تفكر «معنوي‌» و «حسابگرانه‌» نور محمدي‌ را دريافته‌ است‌؛ گه‌ در كسوت‌ حق‌ ،گه‌ در كسوت‌ حجاب‌ باطل‌ .شيخ‌ شبستري‌ همين‌ معنا را در گلشن راز متذكر مي‌شود: كجا شهوت‌ دل‌ مـــردم‌ ربـــــــايد كه‌ حق‌ گه‌ گه‌ ز باطـــــــل‌ مي‌نمايد حق‌ اندر كسوت‌ حق‌ ،ديــن‌ حق‌ دان‌ حق‌ اندر باطل‌ آمد كار شيــــــطان‌ عالم‌ و امت‌ اسالمي‌ با تجلي‌ حق‌ در كسوت‌ حق‌ تأسيس‌ شد .تجليات‌ وحي‌ و سنّت‌ به‌ اجمال‌ و تفصيل‌ بر امت‌ اسالمي‌ پرتو افكند .رحلت‌ و غيبت‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ نبي‌ ختمي‌مرتبت‌ (ص) آغازي‌ بود كه‌ سرانجام به‌ دوگانگي‌ تفكر و فرهنگ‌ اسالمي ‌انجاميد .حضرت مصطفي‌ (ص) فرموده‌ بود« :اني‌ تارك‌ فيكم‌ الثقلين‌ :كتاب‌ الله‌ و عترتي‌ (به درستي‌ كه‌ ميان‌ شما كتاب‌ خدا و عترتم‌ را باقي‌ گذاشتم‌)» .عترت ‌،يعني‌ همان‌ سنتي‌ كه‌ در وجود مقدس‌ وَاليي‌ امام‌ ،مظهر استمرار ظاهر و باطن‌ كتاب‌ (وحي‌) و تحقق‌ تفصيلي‌ آن‌ بود .با رحلت‌ پيامبر ،عترت‌ از كتاب‌ جدا شد. ن دو ،وحدت‌ باطني‌ خود را نمي‌توانستند اين‌ جدايي‌ ،جدايي‌ وِاليت‌ از وَاليت‌ را رسما ً در عالم‌ اسالمي‌ اعالم‌ كرد ،ا ّما هيچ‌گاه‌ اي ‌ از دست‌ بدهند .بي‌ ترديد ،همواره‌ َواليت‌ باطن‌ ِواليت‌ باقي‌ ماند و آنچه‌ از َواليت‌ غصب‌ گرديد ،استقرار ساحت‌ ِواليي‌ حقيقت‌ محمدي‌ در مدينه‌ اسالمي‌ بود .بدين‌‌سان‌ آنان‌ كه‌ به‌ اهل‌ سنّت‌ و جماعت‌ شهره‌ گرديدند ،بر ظاهر اقوال‌ نبي‌ و صحابه‌ تكيه‌ كردند و از عترت‌ بريدند و سنّت‌ را در وجود پيامبر ختم‌ يافته‌ پنداشتند .از اين‌ پس‌ در عرف‌ اهل‌ ظاهر ،سنّت‌ صرفا ً اقوال‌ و تقليد از ظاهر احكام‌ شريعت‌ بود ،بي‌ آنكه‌ روح‌ باطني‌ آن‌ را كه‌ تشيع‌ و امامان‌ معصوم حامل‌ آن بودند ،رسما ً دريابند .آنان‌ تنزيل‌ قرآن‌ را پي‌‌گرفتند و تأويل‌ آن‌ را فراموش‌ كردند يا در تأويل‌ ،اغلب‌ به‌ استبداد رأي‌ رسيدند .در نبرد صفين‌ شعار ياران‌ ن بود كه‌ ديروز بر سر تنزيل‌ قرآن‌ با شما مي‌جنگيديم‌ و امروز بر سر تأويل‌ آن‌. علي‌ اي ‌ در چنين مقامي ،اهل ظاهر دين و مذهب اين كلمات را مي‌گيرند و منجمدشان مي‌كنند ،كهنه يا مدرنشان مي كنند و در گذر زمان چنين مي‌پندارند كه اين كلمات ممسوخ و منجمد «حقيقت» است؛ يعني ابتدا آن ناطق را از صامت جدا مي‌كنند و سپس اين صامت را ضبط و قبولش مي‌كنند .چرا كه از ناطقش محرومند .چندي پيش نويسنده‌اي كه از انگلستان آمده بود، ابتدا در مقام ستيز با ماركسيسم ،به نام نقدي بر تضاد ديالكتيكي برآمد .پس از چندي مدعي شد ،دانش از ارزش جداست و سرانجام روزي گفت :شريعت ،صامت است؛ شريعت ناطق نداريم و صامت هم تابع علوم بشري و علم مدرني است كه از دانشگاه‌هاي غربي ظهور مي‌كند .در جواب ايشان گفتم ،آن صامت و اين علوم بشري كهن و مدرن ،همه براي شما ،اما اتفاقا ً شريعت ناطق است .شريعت جان دارد و جانش هم محمد ،علي و حسين صلوات الله عليهم است. اين سنت به معني جان‌داشتگي به انبيا و اوليا موهبت شده است .طريقت ،ديانت انسان را به سرچشمه‌ي اليزال حقيقت متصل مي‌كند كه ظهور و ورودش شامل سنت ،شريعت و چيزهايي است كه در جهان مي‌ماند و كهنه و دستكاري‌شده، مي‌پوسد و تحريف مي‌شود؛ اما سنت الهي را نمي‌شود تحريف كرد .دين خدا را كه جان دارد ،نمي‌شود تحريف كرد؛ علي تحريف‌شدني نيست ،اما سنت علي را كه به صورت آداب و عادات درآمده ،مي‌شود دست كاري كرد ،باال و پاينش كرد .چيزي را بزرگ و چيز ديگري را كوچك كرد. * آيا مي‌شود برداشت كرد كه سنت همان حقيقت به معني تراديسيون است؟ بله .در واقع سنت همان تراديسيون اصيل است و فرادهش حقيقي واليي است .جاندار و ناطق است ،چونان جان اوليا. ظهور آن مسبوق به حقيقت ناطقي است كه مي‌تواند در جان انسان ريشه بزند و انسان به مدد آن سر بر آسمان سايد. اين‌گونه است كه همواره منشأ الهام ،وجد و اُنس و وصال براي بشر مي‌گردد. صورت مادي سنت ،اخالقيات است.آداب ،تمدن و فرهنگ ظاهر ،سنن مأثوره است .ولي مآثر مأثورت و ودايع ،چيز ديگري ِ است و حياتي فعال و كيهاني دارد .اگر انسان بتواند با حقيقت سنت ارتباط برقرار كند ،ديگر سنت همچون امري تاريخي و تابع عصر و زمان نخواهد بود و ديگر حقيقت سنت و فرادهش ،هرگز تابع علوم بشري نخواهد‌شد .بلكه علوم عصري و بشري از آن جان مي‌گيرد و عصر و زمان بر مدار آن داير مي گردد .در واقع حتي علوم بشري مدرني كه امروز در جهان وجود دارد، از سنت بهره‌مند شده‌اند .باطن علوم مدرن و مدرنيته ،تا آن جايي كه منشأ رهايي ،ثروت و قدرت انسان بوده و زمينة آشتي الهي سنت بهره‌مند‌اند؛ ولي تا آنجايي كه اين او را با صورتي از طبيعت فراهم كرده‌اند و يا به آن مدد رسانده‌اند ،از حقيقت ِ علوم منشأ غفلت M،گمراهي ،تاريكي و فرعونيت بشرشده‌اند و انسان آنها را به نفس خود باز مي‌گردانند ،از حقيقت سنت غافل مانده‌اند. سنت به آن معنايي كه من از آن سخن مي‌گويم ،غيرتاريخي است و كهنه شدني نيست و هميشه زنده است ،چون تجلي خداوند است؛ زيرا كه فعل خدا است و فعلي است كه دم به دم ،در حال زنده شدن است .اين سنت نه ميراثي كهنه است و نه كهنه شدني؛ جاويدان است و مثل سرچشمه‌اي كه هميشه مي‌جوشد و چشمه‌هايي را به وجود مي‌آورد .بركه‌هاي راكد ممكن است بگندند ،اما سرچشمه نمي‌گندد .چشمه را مي‌شود آلوده كرد ،اما سرچشمه هرگز آلوده نمي‌شود .آن سرچشمه همان سنت است .اما خود چشمه ،بركه ،باتالق ،و ديگر محدوده‌هاي آبي ،جاهايي كه به بن‌بست مي‌افتند ،شروع به گنديدن مي‌كنند .آنها ديگر از سرچشمه فاصله گرفتند. چيزهاي بسياري در جهان وجود دارند كه ديگر مظهر لطف احسن الهي نيستند ،بلكه عادات ،آداب و سنت‌هايي گمراه كننده‌اند كه به دست بشر به وجود آمده‌اند؛ همة اين سنت‌هاي كهن اگر هم تأييد شده باشند ،بيشتر مصلحت‌انديشانه مورد تأييد قرار گرفته‌اند .چون به نفع ما هستند ،تأييدشان كرده ايم؛ اما چه بسا كه به ضرر بشر باشند .خيلي‌ از سنت‌هاي خرافي و غفلت‌آميز به ضرر بشر بوده اند .مثال ً زماني پاهاي زن چيني را در پارچه‌اي مي‌بستند تا انگشت‌هايش بيافتاد و پايش قشنگ‌تر شود .زن‌ها در اين حالت زجر و درد زيادي مي‌كشيدند ،چون هرگز نمي‌توانستند خوب راه بروند .با حالتي خاص، روي پنجه‌ي پا مثل بالرين‌ها راه مي‌رفتند .چرا كه چينيان معتقد بودند كه اين گونه راه رفتن براي زنان ،زيباتر است .اين رفتار بخشي از سنت كهن چيني بود .يا مثال ً هندي‌ها در رسمي به نام ساتي معتقد بودند ،زماني كه شوهر زني مي‌ميرد ،زن را هم بايد خفه كرد و سوزاند و يا در اسالم بعضي جاها سنت بود كه اگر شوهر زني بميرد يا برادر آن مرد جانشين او مي‌شود يا زن بايد تا آخر عمر در خانه مي‌نشست و ازدواج نمي‌كرد .اينها ربطي به پيامبر ندارد؛ اينها ربطي به اسالم ،سنت ،ديانت و حقيقت ندارد؛ اينها را بشر براي خودش مي‌سازد. گفتمان مدرن هم مي‌گويد اين سنت‌هاي كهن طبيعي بوده و به اوضاع اجتماعي و فرهنگي برمي‌گردد .بايد اين اتفاقات در تاريخ بيفتد .اينها همگي همان سنت‌هايي است كه عده‌اي طرفدارش هستند و به آن عالقه دارند .ولي من نمي‌توانم از اين سنت‌ها دفاع بكنم و مخالف اين نوع سنت هم هستم؛ اگر چه بسياري از ما چنين تربيت شده‌ايم .بعضي‌ها فكر مي‌كنند ما مدافع اين سنت‌ها هستيم ،در حالي كه ما با اين سنت‌ها درگير هستيم ،هرگز طرفدار اين نوع سنت‌هاي ممسوخ نيستيم .البته با كساني هم كه اين سنت‌ها را قبول ندارند ،مخالفيم .زيرا به گفتة نيچه ،سنت‌هاي گنديده‌‌تر ،ولي در لباس مدرن را جانشين آنها مي‌كنند .ما با اين سنت‌ها مخالفيم .عده‌اي هم با اين سنت‌ها مخالفت مي‌كنند و به عنوان مثال مي‌گويند مديريت فقهي غلط است .پس چه نوع مديريتي خوب است؟ مديريت پوزيتيويستي خوب است؟ يا مديريت پوپري؟ مي‌گوييم دفع فاسد به افسد چرا مي‌كنيد؟ ممكن است ايراد داشته باشد .اگر به سراغ سرچشمه‌هاي سنت مي‌رفتند ،مي‌گفتيم فبهاالمراد .خيلي خوب است .من هم طرفدار حقيقت هستم ،ولي مي‌بينيم آنها انديشه بدتري جايش مي‌گذارند .اين مديريت مدرن نهايتا ً از مديريت نومحافظه‌كارانه بوش و نوعي ديكتاتوري زرورق پيچيده سر درمي‌آورند كه به نظر مي‌آيد دموكراسي است ،اما در باطن ،گونه‌اي دموكراسي با لفافه‌اي از آزادي هاي اجتماعي است. * سنتي كه شما تعيين و تعريف فرموديد ،چه رابطه‌اي با حكمت خالده و فلسفه‌ي جاودان دارد؟ اصال ً همان است .اين سنت زبان متعارف ندارد ،زبان مفهومي هم ندارد .حكمت خالده ،همان سنت ناطق رباني است. نطقش همان حكمت مي‌شود .مثل گل .در واقع نطق اين سنت ،زهدان آن حكمت خالده است .البته نه آن حكمت خالده‌اي كه شيخ اشراق از آن به اجمال سخن مي‌گويد؛ حكمت شيخ اشراق همان حكمت خالده نيست .هرچند حتما ً شيخ اشراق نسبتي اجمالي با حكمت خالده دارد ،اما چيزي كه از شيخ باقي مانده ،مانند آن آبي است كه از سرچشمه خارج شده ،ولي به مرور زمان با زبان‌هاي يوناني و عربي آميخته است .البته زبان فارسي نيز در آن حضور دارد .همه معارف كهن از جمله عرفان هندي ،با فلسفه‌ي يوناني آميخته شده و سپس به حكمت اشراق تبديل شده است كه اين غير از حكمت خالده حقيقي است. اصل حكمت اشراق ،همان حكمت خالده است؛ اما به تدريج وسيله‌ي تلذذ صرفا ً ذهني عده‌اي مي‌شود كه مي‌توانند به طور زيبايي‌شناسانه و استاتيكي از اين حكمت اشراق فلسفي لذت ببرند .زيرا ممكن است به خداي سهروردي اعتقاد نداشته باشند ،ولي از منظر زيبايي‌شناسي ،فرم حكمت اشراق براي آنها جالب و جذاب باشد .كلمات ذوقي سهروردي خيلي زيباست .مانند زني بسيار زيبا و متناسب و فريبنده كه در او نقصي نيست .به طوري كه وقتي آدمي ظاهر حكمت اشراق را نگاه مي‌كند ،لذت مي‌برد .ديوان حافط نيز چنين است .الزم نيست كه ما حتما ً اهل حكمت باشيم .فرم و موسيقي حافظ لذت‌بخش است .فرم و صورت موسيقايي غزليات حافظ به انسان آرامش مي‌دهد .ما انسانها مي‌توانيم از جهان به نحو استاتيكي لذت ببريم .با اين نگاه وقتي به اين نوع غزليات نگاه مي‌كنم ،زيبايي‌هاي جهاني پيش نظرمان جلوه مي‌كند. انسان‌ها زيبايي‌ها را دوست دارند ،اما الزم نيست كه حتما ً تا ساحت زيبايي رب‌النوع و ملكوت ،تعالي يابند .به عبارت ديگر مردم عادي ممكن است از زيبايي‌هاي عالم پايين و اين‌جهاني و طبيعت ،لذت ببرند ،اما روشنفكران از عرفان ،مباحث نظري و تخيلي نيز لذت مي‌برند .بنابراين آنها از حكمت اشراق به عنوان يك ميراث سنتي لذت مي‌برند؛ اما الزم نيست كه اعتقادات شيخ اشراق را هم داشته باشند. پس اين هم نوعي سنت‌گرايي مدرن فرماليستي است .مذهب شبه عرفاني گنون ،شايگان و نصر نيز مي‌تواند چنين باشد. هانري ك ُربن با چنين رويكردي ،از حكمت و عرفان اسالمي و شيعي بسيار لذت مي‌برد .او هم يك سنت‌گرا است .هانري كربن گفته بود من پروتستان شيعه هستم .مي‌گويند :كدام شيعه‌؟ مي‌گويد :شيعه‌ي اسماعيلي‌ و يا شيخي .چون از همه‌ي شيعيان عجيب‌تر و غلوگوتر ،اسماعيليه و شيخيه هستند. من سعي كردم در اين گفت‌وگو M،به اجمال سنت را از مرايا و مناظر‌هاي مختلف روشن كنم و نيز اشاره كردم كه هيچ‌يك از تعبيرهاي متعارفي كه امروزه از سنت مي‌شود ،تعريف سنت به معني اصيل نيست .به اعتقاد من آن سنتي كه ما در انتظار و در طلبش هستيم ،هيچ كدام از سنت‌هايي كه امروز در زبان ها رايج است ،نيست .در واقع سنت يك حقيقتي است كه اكثر ما از آن غافل مي‌شويم .حقيقت واليت و انتظار امام زمان ،در جان آدم و عالم تكوين ،از حقيقت سنت بروز و صعود مي‌كند. يعني انتظار در ذات تكويني عالم هست .اگر ما حقيقت و جان سنت را درك كنيم ،منتظر مي‌شويم ،ولي ما واقعا ً منتظر نيستيم و اغلب ادايش را درمي‌آوريم .منتظران حقيقي آن 72نفر اولياي كربال بودند ،گروهي كه در روز عاشورا شهيد شدند. جامعه‌ي ديني و سنتي اصيل ،جامعه‌اي است كه همه شهروندانش در فضاي قدس و سنت قدسي دين تنفس كنند .آنها پاي بر زمين مي‌گذارند و سر به آسمان ها مي‌سايند و برايشان زمين حجاب آسمان و آسمان حجاب زمين نمي‌شود ،چيزي كه همواره در تاريخ اديان خالف آن اتفاق افتاده است .در مقابل از اينجا يك دين را آن‌قدر تأويل كرده‌اند كه از آن چيز اصيلي باقي نماند .بعد هم ادعاي دينداري مي‌كنند و مي‌گويند ما پيرو دينيم و اصال ً دين حقيقتي نزد ماست. * باشگاه :آيا مي‌شود گفت كه اين سنت ،همان حقيقت پريروزي و پس‌فردايي است؟ ـ منظور يكي از بنيانگذاران فرهنگ معاصر ايرانيان ،مرحوم آقاي دكتر سيد احمد فرديد ،كه امروز مورد لعن و نفرين بسياري از غربزدگان و مسلمانان‌ قشري مذهب قرار گرفته است ،در واقع همين است .ايشان وقتي مي‌گفت خداي ديروز و امروز و فردا ،منظورش همين خداي منسوخ طاغوتي بود كه مردمان اهل كتاب مي‌پرستيدندش ،در حالي كه برايشان وجاهت و حجيت هم ندارد .مثل عرب‌ها كه از خرما بت مي‌ساختند و بعد آن را مي‌خوردند .اين خدا ،مصرفي است .در راديو ،تلويزيون و همه جا مصرفش مي‌كنند .بعضي‌ها رد و بعضي‌ها قبولش مي‌كنند .اما خداي پريروز و پس‌فردا ،در دسترس نيست ،غايب است. در نتيجه همان سخني كه هولدرلين در غرب گفته بود ،براي ما هم مصداق پيدا مي‌كند .زمانه‌ي عسرت ،زمانه اي است كه قدسيان و خدايان باطل رفته‌اند و هنوز خدايي قدسي نيامده است .اين كه هيدگر مي‌گويد هنوز تنها خدايي است كه مي‌تواند ما را رهايي بخشد ،اين خدا با ياي نكره آمده است .اين خدا خداي تاريخي مسيحي يا توراتي يا يوناني رومي و هندي نيست؛ يك خدايي است كه ما در انتظارش هستيم چنان كه منتظر بقيه الله و امام زمان هستيم .البته شايد هم اين خدا به زودي نيايد و ما آمادگي حضور در برابرش را نداشته باشيم ،ولي بايد در انتظارش بود و در دايره‌ي اين انتظار سير كرد. به هر حال هيدگر هم متعلق به اين جهان نفساني خودبنياد بود .هيدگر هم مانند همه متفكران طلب و تمنايش در مسير عالم موعود است .ولي اين جهان هنوز مهياي قبول اين كلمات نيست به خصوص روشنفكران غربزده كه روحشان آلوده به ايدئولوژي هاي آشفته و مطلق هاي عالم مدرن است .براي همين ،حرف‌هاي شاگردان يا بهتر بگوييم مستمعين شبه ژورناليست فرديد مانند آل احمد و شايگان و آشوري و نصر و شريعتي (اين يكي كه اثر گذارتر ميان جوانان دانشگاهي مذهبي بوده با واسطه آموزه هاي آل احمد)را راحت‌تر فهميدند و با آن ها ارتباط برقرار‌كردند ،تا اينكه خود فرديد مورد توجه قرار بگيرد .زيرا حجاب‌هاي حكمي عميق و اصيل مانع مي‌شد تا مورد توجه نويسندگان جوان قرار بگيرد .حرف‌هاي شايگان، نصر و جالل آل احمد و شريعتي به جهت عموميت و رسميت ،مي‌توانست مورد توجه بسياري از مردمان تحقير شدة سركوب شدة جهان سومي به دست بلوك شرق سوسياليست و غرب ليبراليست قرار بگيرد .در چنين اوضاعي آن سخناني كه فهم و درك آنها دشوار است و خود آقاي فرديد آن‌ها را مطرح كرده است ،كمتر كسي مي‌فهميد كه چيست؟ قطعا اندكي از مستمعين فرديد بودند كه اين حرف‌ها را در مراتبي به نوعي فهميدند .در حقيقت برخالف مشهور برخي،نه تنها زمان اين كلمات هنوز به پايان نرسيده است بلكه روزگار و زمان هنوز مخاطب اين حرف‌ها نيست و در عالم موجود بسر مي برد. بچه‌ها و نوجوان ها زماني با هم دعوا مي‌كنند به هم مي‌گويند ،تو مال اين حرف‌ها نيستي ،حقيقت اين است كه هنوز جهان آماده گذر از وضع موجود نيست .هنوز اهليت شنيدن اين كلمات را ندارد. اين كلمات بيش از طاقت متعارف است ،ما در لفظ مي‌گوييم حقيقت پريروز و پس‌فردا اما در معنا فاصله بسيار است ميان ما و حقيقت ساحت قدس .روزگار ما عصر فروبستگي ساحت قدس است كه با زبان هايي مانند انگليسي تجاري و اخالقي بيشتر فروبسته مي ماند تا گشوده شود .اين زبان مقوم كين توزي دنياي متافيزيكي غرب بوده است .به سخن نيچه در تبارشناسي اخالق ،روح بسياري از ارزش هاي مدرن اصل انگليسي دارد(ص 31ترجه فارسي داريوش آشوري) .يكي از اصطالحات آلماني/انگليسي« راه رسم توده اي» plebianism/plebejismusكه بنياد دموكراسي و مذهب توده عوام و طبقات پست و فرودين بشري است در نگاه نيچه اي به زبان از درون گونه انگليسي فرضيه تبارشناسي (ص 17ترجمه فارسي داريوش آشوري)اخالق بر آمده است. زبان فرديد كه از اصل الهي و قدسي برمي خيزد براي آدم‌هايي بهتر از ما و نسل پيش از ما ابداع شده است . .شايد در فرزندان شما اين زبان كه زبان تفكر است نه زبان عقل افزاري كه امروزه حتي بر باربران اسكله هاي هنگ كنگ و سنگاپور تحميل شده ،با نحوي قابليت درك و با نحوي همزباني همراه شود .به هر تقدير بايد يك نسل ديگر ،يك انسان ديگر با تفكري ديگري بيايد و طلب و تمناي ديگري داشته باشد .او مانند گلوله آتشي خواهد بود كه مي خواهد هم خودش و هم جهان را با تغيير دهد .اين اتفاق در واقع متعلق به جهان پس‌فردا است. * باشگاه :لطفا ً درباره‌ي سنت‌گرايي مرحوم فرديد و نوع تقابل ايشان با جريان‌هاي سنت‌گرايي كه به صورت موازي وجود داشته است بيشتر توضيح دهيد. ـ فرديد هرگز سنت‌گرا نبود ،به اشتباه به او گفتند سنت‌گرا؛ مدرنيست هم نبوده است .تفكر فرديد متعلق به دنياي پريروزي و پس‌فردايي است .البته كلمات او در مقام همدلي با سنت و ميراث پريروزي است ،اما شما در تمام سخنان و آنچه كه از مرحوم دكتر فرديد مكتوب شده است ،در هيچ كدام سنت‌گرايي و سنت متعارف را نخواهيد يافت. در تفكر او هرگز با نوعي همراه شدن شرع انگارانه مدرنيستي با زمانه‌ي مدرن و يا تظاهر به ميراث سنتي چنان كه امثال گنون به آن توجه دارند نمي بينيم .او مدرنيست اسالمي هم نيست كه االن خيلي‌ها در خاورميانه اسالمي طرفدارش هستند؛ جمهوري اسالمي هم تقريبا ً گونه اي مدرنيسم اسالمي معتدل است .حقيقت آن است كه در عصر سلطه گفتمان مدرن، يوتوپيا هاي مدرن و مدرنيسم غايت آمال بسياري از مومنان متجدد است ،مدرنيسم مطلوب است اما با ظاهر اسالمي .ما همه چيز مدرن را مي‌خواهيم ،اما اسالمي ،اسالمي ،اسالمي. حال آيا اين تمنا ،تمناي محال است يا حقيقي خود پرسشي است .بايد از آن هايي كه چنين تمنايي دارند پرسيد .چون من چنين تمنايي ندارم .من طرفدار احياي اسالم هستم .تمناي حقيقت اسالم دارم ،ولي مدرنيست نيستم .همان طور كه طرفدار سنت‌گرايي متعارف هم نيستم .نه اين و نه آن بلگه گذر از سنت و مدرنيته طلب و تمناي ماست .شايد از اين باب است كه نه براي چپ‌هاي مدرن گرا خوشاينديم و نه براي راست‌هاي سنت گرا . * باشگاه :اگر سنت را به معناي حقيقت پريروزي و پس‌فردايي ترجمه كنيم ،بازهم مرحوم فرديد خارج از جرگه‌ي سنت‌گراهاست؟ ـ اگر سنت را همين مفهوم رايج ،مشهور و اجماع مردم در باب ظواهر ميراث كهن ديني و غير ديني تلقي كنيم قطعا فرديد چنين نيست .مثال ً موسيقي يا نقاشي و هنر سنتي -يا صحيچ تر از نظر زباني سني -چه شأني دارد؟ اگر بخواهيم گنوني و ك ُربني تحليل كنيم ،هنر و موسيقي سنتي اين معني را مي‌دهد كه بايد رفت سراغ سه‌تار ،تنبور و غيره؛ اگر بخواهيم سنت به معني شرق انگارانه گنوني تصور نماييم ،اما در صورت شرعي موسيقي بايد ساز را از انظار پنهان كرد ويا اصال ً به كار نگرفت و به همان حنجره بسنده كرد .هر كدام از اينها سنتي و شرعي تعاريف خاص خودشان را دارند .ولي اين به حداقل سنت و ظاهر آن بسنده كردن است .براي همين است كهدرك حقيقت اين ها موكول است به اين كه وجود قدسي انكشاف پيدا كند و اين مفاهيم را براي ما بگشايد ،با اين گشودگي رازهاي دروني و جان سنت رهايي پيدا مي كند ،در اين مرتبه حقيقت پريروزي و پس فردايي انكشاف پيدا كرده و تجلي نمايند. * باشگاه :مرحوم فرديد در كتابي كه حضرت عالي نوشتيد ،با عنوان «ديدار فرهي فتوحات آخرالزمان» مي‌فرمايند« :صنعت خدعه‌سر است و حجاب اكبر و اعظم است» .با توجه به حقيقت پريروزي و پس‌فردايي و از آنجا كه يكي از بحث‌هاي اصلي كه سنت‌گراها دارند ،بحث مواجهه با صنعت و تكنولوژي است ،مرحوم فرديد در دوره‌ي آخرالزمان چه تدبيري را براي ستيز با اين حجاب اكبر و اعظم در نظر مي‌گيرند؟ ـ فرديد با صنعت و تكنولوژي مخالف نيست .ولي از بعضي كلماتش مانند كلمات هيدگر در مقاله « وارستگي» اين طور توهم مي‌شود كه او مخالف تكنولوژي است .تكنولوژي در عرف فرديد كه تا حدودي عرف هيدگر هم هست ،تقدير انسان مدرن است .اصال ً تفكر 2500ساله‌ي متافيزيكي و منطقي بشر كه مي خواهد جهان را به نحوي تصرف كند ،تفكر تكنيكي است. منتها اين تكنيك در دوره‌ي آخر تاريخ -در اين 500سال اخير -ظهور و ورودش در زندگي بشرتام و تمام است .از نظر تمثيل مغاره ي افالطون ،به سخن هيدگر در مقاله ي«حقيقت در هيدگر ،منطق و تفكر منطقي ،آغاز تفكر تكنيكي است. ِ وجهه نظر افالطون» اصال ً حاكي از گشت تاريخي بشر مي‌كند از تفكر شاعرانه به تفكر مفهومي .در اين جا حقيقت تابع خودش قرار مي‌دهد و حقيقت تابع ايده‌ي من نوعي و جهاني و وجهه نظر من مي‌شود .اين فرآشد ،آغاز يك تحولي است در نسبت انسان با هستي مطلق .تكنولوژي از ذات اين نسبت برمي آيد .چون تكنولوژي تصرف و مالكيت من بر جهان است. وقتي من حقيقت را تصاحب‌مي كنم و حقيقت تابع منظر چشم عقل من مي شود ،طبيعت را هم مي‌توانم تصاحب نمايم. يوناني‌ها دير عمل كردند .در واقع عمل نكردند و هرگز به عالم تكنولوژي مدرن وارد نشدند .اين دنياي مدرن بود كه خيلي سريع تملك جهان را را به دست آورد و آن چيزي كه در تفكر سقراطي و افالطوني -ارسطويي مخفي و نانوشته مانده بود، نوشت. 2500سال تفكر متافيزيك نهايتا به صورت تكنولوژي و تفكر تكنيكي ظهور كرد .اين تفكر تكنولوژيك ،يك گونه تفكر است. گونه اي تفكر وجودي هم هست .يعني نگاهي به وجود است كه از ارسطو و افالطون و سقراط شروع شد؛ حتي به روايتي از سوفسطائيان آغاز شده بود و نهايتا ً اين تفكر متافيزيكي در نيچه به پايان مي‌رسد و مطلق مي شود .سوژه در تكنيك مدرن مطلق مي‌شود و دولت مطلق تكنيك شكل مي‌گيرد. حال پس از اين اجمال نظر ما اين نيست كه بياييم تكنولوژي را بگيريم و ببريم در رينگ بوكس و به آقاي تايسون بگوييم اين تكنولوژي را گاز بگير و بكش .فيلمي انيميشني هست كه در آن موجوداتي شبيه جوجه‌ وجود دارد كه به آنها «چاپ‌چاپ» مي‌گويند ،دندان‌هايشان مثل اره است .اينها آن قدر قدرت دارند كه غول‌هاي آهني را مي‌خورند .حاال ما قرار نيست بياييم و اين چاپ‌ چاپ‌ها را بياندازيم به جان تكنولوژي .بگوييم شما اين را بجوييد .اصال ً بحث ما اين نيست .ما هرگز چنين تفكري نداشته ايم .اين عين تفكر تكنيكي است .در حقيقت در اين جا معناي ديگريدر كار هست . قصد و نيت و فكر مرحوم فرديد مانند هيدگر «گذشت از تكنولوژي» .اين تفكر طالب گذر از تفكر تكنيكي و آن روح خود بنياد نسبت با عالم و وجود است .ما مي‌خواهيم از اين عالم و از اين دنياي تكنولوژي بگذريم .گذشت از دنياي تكنولوژي مدرن ،گذر از عالم متافيزيك است . پس معلوم مي‌شود كه مسأله به اين سادگي‌ها هم نيست .مسأله اين نيست كه مثال ً بنده مي‌خواهم تكنولوژي را نابود بكنم. خوب ،حاال نابود كردم ،ايا خودم نيز به دنبال آن نابود نمي شوم .بعد از نابودي چه چيز را مي‌خواهيم جايش بگذاريم؟ اين فكر ،نوعي نگاه كوركورانه و كين توزانه و تكنيكي به جهان است .فكري كه تصور كند انسان مي‌تواند جهان را خيلي راحت جابه‌جا كند ،تكنولوژي را از بين ببرد و به جايش چيزهايي كه دلش مي‌خواهد ،قرار بدهد ،ذاتا تفكر تكنيكي است؛ مسأله اين نيست كه ما «چاپ چاپ» بشويم و شروع كنيم به خوردن تكنولوژي .حاال شما بخشي را نابودكرديد ،بقيه‌اش چه مي شود؟ آيا با حفظ تفكر تكنيكي تكنولوژي باز نمي گردد؟ قطعا باز مي‌آيد .چون تقدير بشر است؛ زيرا ما با وجود و خداوندي ارتباط پيدا مي كنيم كه فرزند اين نسبت معنوي تكنولوژي بوده است .تكنولوژي بسيار خوب است و مي تواند نعمت الهي باشد و رزق رحمان .اما اشكال تفكر تكنولوژيك مدرن اين است كه انسان را تك‌ساحتي مي‌كند .انسان در طور تكنولوژي از حقايقت غفلت مي‌كند و گرفتار جهان ماشيني مي‌شودو همه چيز را ماشيني مي بيند .اسپريچواليست‌ها برنامه‌شان اين است كه ما انسانيت جسماني خود را از دست بدهيم .در برابر تفكري كه در آن ما معنويت خود را از دست داده‌ايم و در دنياي ماشيني گرفتار ارتباطات ماشيني و تكنيكي شده ايم .همه مي‌خواهيم در طور تفكر تكنيكي جهان را به ماده و انرژي صرف تبديل كنيم و همه را از پاي درآوريم؛ چون تكنيك ،تفكرش بر اساس از پاي درآوردن و تصرف و تسخير بوده است .پس بايد خودمان را از اين تفكر خالص بكنيم و رهايي ببخشيم و به دنبال آن از كفران نعمت رهايي يابيم .آن وقت شايد به آن چيزي كه بايد و مي‌خواهيم برسيم. پس در نگاه فرديد دشمني سنت‌گرايي با تكنولوژي ،به معني رنه گنوني ،توهم است .اصال ً اين طور مواجهه با تكنولوژي احمقانه است .همان طور كه مدرنيسم اسالمي هم توهمي ساده انديشانه است .اين كه تكنولوژي را اسالمي بكنيم يا اين كه تكنولوژي را حذف و هضم كنيم خيالي باطل بيش نيست ،تصور كنيم كه تكنولوژي در واقع پديدار‌هايي هستند كه در دست ما قرار دارند .اصال ً ما در آن حد نيستيم كه تكنولوژي را كن فيكون كنيم .تكنولوژي ريشه‌ي وجودي دارد ،ريشه ا‌ي خدايي دارد. خدا به وجود آورده ،خدا هم بايد از بين ببرد .ولي به شرطي كه ما رابطه‌مان را با خدا درست كنيم .رابطه‌مان را كه درست كرديم« ،صد كه آمد ،نود هم پيش ماست ».آنگاه تكنولوژي هم هست .اگر 10تا هم رويش بگذاريد ،يك چيزي مي‌آيد كه نه تنها تكنولوژي را نابود نمي‌كند بلكه بهترين تكنولوژي را هم خواهد آورد .ولي تكنولوژي مدرن ما را در يك قفسي قرار داده است به نام « قفس مدرنيته» كه ما در نظام مطلق تكنيك اصال ً امكان نفس كشيدن نداريم .عشق و دوستي را چنان كه در روايت هاي هاكسلي در« دنياي متهورنو» و ولز در« »1984فراموش كرده‌ايم .با همه چيز از در حسابگري وارد مي شويم . هر رابطه‌اي كه مي‌خواهيم برقرار كنيم ،طلب تمتع و سود مي‌كنيم ،دنبال منافع خودمان هستيم .آيا در چنين جهاني ،جايي براي انسان بودن ،انساني زندگي كردن و انساني فكر كردن ،تمتعي صرف فكر نكردن ،همه چيز را در متعه‌ي خود نديدن و طلب و تمناي بهره‌مندي از آن نكردن ،مي‌ماند. حقيقي انسان باشد ،اين نود همواره در كار بوده است و اكنون نيز اين اتفاق در تفكر تكنيكي مي‌افتد؛ وگرنه اگر در دنياي ِ چنين بوده است .به هر حال بشر نياز به تكنيك دارد .انسان نمي‌تواند بدون تكنيك زندگي كند .صنعت در گذشته نيز بخشي از ادامه‌ي وجود انسان بوده است .انسان هرگز نمي‌تواند با انگشت‌هايش زمين را بشكافد و در آن دانه بكارد .اين احمقانه است كه فكر كنيم بايد سوار اسب و االغ شد و از اين شهر به آن شهر رفت ،ولي اين هم احمقانه است كه انسان فكر كند ،تنها راه انتقال از شهري به شهري ديگر ،صرفا وسيله اي ماشيني از جمله هواپيما يا خودرويي تمام اتومات و كامپيوتري است و تنها راه ممكن همين است و اصال ً جهان و هستي نيز يعني ماشين .البته ماشين هميشه بوده و خواهد بود .پس به اعتقاد من هرگونه ستيزي احمقانه است چه با سنت‌گرايي متعارف و چه با مدرنيسم رسمي .در حالي كه فرديد و تفكر هرمنوتيكي دنبال اين است كه از اين تكنولوژي بگذرد ،نه اينكه تكنولوژي را چاپ چاپ وار نابود كند. حضور تكنولوژي در زندگي انسان مانند حضور زن در زندگي مردان است؛ مگر مي‌شود انسان از زن بگذرد .مرد با زن آرامش مي‌گيرد .اصال ً بقاي جهان زندگي به زن است و اين تفكر زنانه است كه دنيا را صيانت مي‌كند و واسطه استمرار حيات انسان در زمين مي شود .حاال اگر شما بخواهيد كه در اين جهان زن نباشد ،احمقانه است؛ زن هرچه متفكر تر آزاد تر و جهان آسوده تر. اما فمينيسم احمقانه تر است .زن‌پرستي چيز بدتري است ،.اصالت زن و برابري مطلق زن و مرد در جهان هستي ،حقيقت و موضوعيت ندارد .بشر متوجه شده است كه اگر زن را باال بكشد ،كودك و جوان ارج نهد نه تنها آسيبي به او نرسد .همان طور كه كارفرمايان امروز متوجه شده اند كه اگر به كارگر توجه كنند ،كيفيت كار خودشان باال مي‌رود .پس چيزهايي هست كه امكان نفي آن ها خطاست .بشر از سر توهم چنين خبط و خطايي مي‌كند و اين خطاها را نبايد انجام دهد .از جمله نفي كوركورانه تكنولوژي .فرديد هيچ وقت تكنولوژي را نفي نكرده اگر هم نفي كرد ،نفي نسبتي بود كه اين تكنولوژي حاصل آن است . فمينيسم ،فرزند نسبتي است ميان انسان و خداي خودش و اين نسبت خطاست ،غلط است؛ چون نسبت و رابطه با خدا غلط و صحيح دارد .انسان مانند شيطان بد نسبت برقرار مي‌كند ،بد ارتباط برقرار مي‌كند و ارتباط با خدا هم غلط و صحيح دارد. نتيجه‌اش هم همين است كه مي‌بينيد .مخالفت با تكنولوژي اصال ً احمقانه است .هيدگر تعبيري در رساله‌ي وارستگي خودش دارد .شما مي‌توانيد به سايت خودتان مراجعه كنيد .در آن جا مقاله‌اي از هيدگر تحت عنوان خطابه يادبود كنراد ويتز موسيقيدان آلماني هست كه عايت آن رهايي و رستگاري از عالم تكنيك است .اين مقاله عبارتي دارد «حمله كوركورانه به محصوالت تكنولوژيك احمقانه است ».هيدگر هرگز برخالف سخن برخي از سخنگويان حرفه اي با تكنولوژي مخالفت نكرد .او با آن انكشاف گشتلي تكنيك و تراديسيون تكنيكي تاريخ متافيزيك مخالف بود. كرامت انسان بستگي به نسبت انسان با خدا دارد .اگر تكنولوژي به دنبال آن نسبت حقيقي با انسان پيدا شود ،يك دانه‌ي گندمش 700 ،دانه بار خواهد داد .اصال ً تكنولوژي منشأ رهايي واقعي بشر از قفس نيازهاي طبيعي و غريزي است با توليد انبوه .تكنولوژي چيزهايي به بشر مي‌دهد كه بشر هيچ وقت نمي‌توانست به سادگي به آن برسد .خيلي از قدرت‌هاي بشر را فزوني بخشيده است ،اما تكنولوژي مدرن به جهت كفران نعمت بركت ندارد .ارزش‌افزايي كرده است بدون روح افزايي. امروز بشر مي‌تواند با تكنولوژي گرسنگي را از بين ببرد ،اما وقتي گرسنگي را از بين مي برد ،افسردگي را چه كند؟ آيا افسردگي را هم مي‌توان با همان نسبت تكنيكي با جهان از بين مي برد؟ افسردگي خيلي خطرناك‌تر است .جوانان ما خيلي افسرده‌اند علي رغم عناصر شادي بخش و سرگرمي بسيار در اطراف ما ،افسرده‌اند ،غمگين اند .پس اگر هيدگر جامعه‌ي مدرن را نقد كرده است يا مرحوم دكتر سيد احمد فرديد ،جامعه‌ي مدرن و مدرنيته را نفي كرده است ،نه اين كه به صورت ظاهري اين ها را نفي كرده باشند ،بلكه ذات و اصل آن ها را كه همان نسبت انسان و خداوند است نفي كرده‌اند؛ چرا كه مي‌توانست خيلي بهتر از اين نسبت داشته باشد. * باشگاه :آيا سنت‌گرايي را به اين معناي متعارفي كه گفتيم ،يعني جريان رنه گنون ،شوآن و ،...مي‌توان در بيان فرديد همان غربزدگي غيرمضاعف مركب تلقي كرد؟ ـ غربزدگي ابوابش طرح شده است .آقاي فرديد هم شكل‌هاي مختلفش را گفتند .هر كدام قابل تعريف و مشخص است. غربزدگي موجوددر اين نوع سنت‌گرايي كه با تجدد عملي همراه است ،از سويي با غربزدگي كه اصلش نيهيليسم است و نيست‌انگاري مناسبت دارد .اين نيست‌انگاري هم عملي است و هم نظري .البته ممكن است يكي نظرا ً طرفدار سنت باشد اما عمال ً نيهيليست و در خدمت نيهيليست‌ها باشد .برعكس ممكن است يكي نظرا ً نيهيليست باشد ،ولي عمال ً نيهيليست نباشد مثل نيچه .نيچه نظرا ً نيهيليست است ،اما عمال ً و قلبا ً وقتي دقت مي‌كنيد مي‌بينيد كه مي‌خواهد بر طرح حرم بت‌خانه بسازد. آنكه بر سر حرم بـــت‌خانــــه ساخــت قلب او مؤمن و دماغش (عقلش) كافر اسـت قلب نيچه مؤمن است ،اما عقلش كافر است و برعكس ،يك عده عقلشان مؤمن ولي قلبشان كافر شده است .اين ها در عمل با نيهيليسم يوناني ساخت و پاخت دارند .مثل اسماعيليه .در سنت‌گرايي نيز خيلي از طرفداران رنه گنون ممكن است فراماسون باشند .حتي از سنت‌گرايي ماسوني دفاع كردند .مثال ً در بعضي از كلمات «تيتوس بوركهارت» در كتاب «هنر مقدس» يا هانري كربن در آثارش جمالتي در دفاع از انديشه هاي الهيات يهودي و رمز انگاري ماسوني ديده مي شود. بوركهارت و برخي سنت گرايان مدرن گاهي اوقات بدون هيچ نقدي ،فراماسونرها و همين‌طور سنت يهودي ماسون‌ها را تأييد استتيكي سنت كرده اند .هانري كربن كه شائبه ماسون بودن در انديشه اش مطرح است .زيرا صرف بيان زيبايي‌شناسانه و ِ برايشان جالب است .ميراث و موضع‌گيري كهن اشراقي و عرفاني ديني اساطيري برايشان جالب است. پس بر اساس تعريف مباني نيست انگارانة انديشة نيهيليستي به معني عملي و حقيقي لفظ ،خيلي از اين ها نيهيليست هستند ،اما آن بسيط ،مركب و مضاعف ،معناي خاص خودش را دارد كه نياز به بسط سخن دارد كه مجال ديگري را مي‌طلبد .نيست‌انگاري بسيط در واقع مرتبه‌ي اول نيهيليسم است .مثال ً يونانيان نيست‌انگار بسيط بودند .نيست‌انگاري مركب يك شكل و نيست‌انگاري مضاعف شكل ديگري دارد .كه من اين را در نوشته هاي مختلفم آورده‌ام .حتي در آخرين كتابم‌ «بحران نيهيليسم فكري نيچه» اين بحث را آوردم و انواع و اقسام شش گانه نيهيليسم‌ را ذيل غير مضاعف ،مضاعف، مركب M،بسيط ،ايجابي و سلبي ذكر كردم .تعبير غير مضاعف مركب وجهي ندارد .بيشتر غربزدگان گنوني غربزده سلبي اند ، مردمي كه طلب و تمناي گذر از نيست انگاري دارند .اما راه را در بسندگي سنت كهن و يا عرفان و اشراق مي دانند و همين آن ها را دچار غفلت بنيادي مضاف و مركب مي كند. باشگاه :آقاي دكتر ،در ايران امروز ما از حوزه‌هاي مختلفي كه فرموديد سنت‌گرا هستند ،مي‌توانيم مشخصا ً گروه‌ها يا افرادي را نام ببريم كه دعوي سنت‌گرايي داشته باشند؟ ـ نصر ،اصال ً گنوني است .داريوش شايگان ،گنوني ـ كربني است .روحانيت هم عمده‌شان ،البته نه همه‌شان ،سنت‌گراي شرعي هستند .در سنت‌گرايي مدرن يا نومحافظه‌كار نيز مي‌توان گروه سروش را مي توان نام برد ،اما نومحافظه‌كارانه هم مدرنيست هستند و هم سنت گرا را مي‌خواهند .هنوز از سنت‌ها نگذشته‌اند .به خاطر همين هم در نيلگون اُرگ با ايشان دشمني مي‌كند .مقاالت نيلگون اُرگ كه فحاشي مي‌كند به امثال سروش و ، ...براي اين است كه به خدا اعتقاد دارند .همين به خدا اعتقاد داشتن براي اين نيست انگاران مركب ايجابي مسأله است .اين جماعت علي رغم دين زدايي امثال سروش مي‌گويند كه نبايد در اين حد هم اعتقاد داشته باشند .نيلگون ارگ نوعي سنت‌گريزي كامال ً مدرنيستي و الئيكي به معني مطلق لفظ است كه از سنت كهن به سنت مدرن دفع فاسد به افسد مي‌كنند و هر دو هم به نحوي سنت‌گرا هستند ،يكي اهل ظاهر سنت است و ديگري اهل سنت ظاهر .سنت مدرن ،طرفدار سنت‌هاي نا مقدس عصر روشنگري است .اين ها هم به نحوي طرفداري از سنت مي‌كنند .از ديگران هم انتظار دارند كه اين طور فكر كنند و طرفدار سنت اينها باشند. * باشگاه :حاال از اين ميان ،كدام يك از جريان‌ها تأثيرگذار است؟ ـ نومحافظه‌كار؛ كساني كه به چپ‌هاي راست مذهب پراگماتيست مشهورند مانند كارگزاران .سنت‌گراي شرعي معتدل از يك طرف و سنت‌گراهاي مدرن از طرف ديگر ،همه سنت‌گرا هستند. اصال ً روشنفكري ديني يك نوع سنت‌گرايي مدرن است؛ روشنفكري با برخي خصلت هاي سنت‌گرايانه است .اين ها از نماز، روزه ،خدا و پيغمبر كه نمي‌توانند دست بردارند ،حاال از حكومت و نظام اسالمي دست برداشتند ،ولي از خدا ،پيغمبر ،قرآن، سنت و ...كه نمي‌توانند دست بردارند.سروش و ابوزيد ،حنفي و ،...سنت‌گراهاي مدرن هستند .در واقع آن ها مدرنيست‌هاي اسالمي هستند .در مقابل ،آن طرف هم اسالم‌گراهاي شريعت گراي مدرن هستند كه احكام اسالم برايشان بيشتر ضرورت دارد .هم اسالم‌گراهاي مدرن داريم كه گروهي از سنت‌گراهاي شرعي ،اين طوري‌ اند و هم عده اي مدرنيست‌ اسالمي به نام روشنفكرهاي ديني .به عبارتي عده اي ديندار روشنفكر اند كه در روزنامه هاي چپ محافظه كار خوانده مي شوند ،مخالفين ايشان خود را روشنفكر ديني مي خوانند .از اين جا برخي اول ديندار اند بعد روشنفكر مانند رحيم پور ازغدي كه تحت تاثير سوسياليسم ديني شريعتي است؛ برخي ازآن ها قدري با تسامح و تساهل به مسايل نگاه مي‌كنند؛ يك مقدار بازتر نگاه مي‌كنند .خيلي د ُگم نيستند .مثل سايت باشگاه انديشه هر دو باشگاه به اين نام ،همان دينداران روشنفكر هستند .آن ها دينداراني هستند كه افق تفكرشان خيلي بسته نيست ،نسبتا ً باز فكر مي‌كنند و تنگ نظر هم نيستند و اما در مقابل برخي اول روشنفكرند و بعد ديندار مانند ملكيان ،سروش و كديور ،كه اول مدرنيست هستند ،بعد ديندار .اين ها روشنفكران ديني هستند .علي رغم اين كه اين ها مدعي خشونت ستيزي هستند به شدت با مخالفان در ستيز ند و حتي گاهي اوقات حكم به نابودي دين داران مي دهند .آن ها چنين فكر مي‌كنند كه بايد سر اين ها نظام هاي مخالف ديني را به سنگ كوبيد .با سنت‌گراها به شدت دشمني مي‌كنند .با دينداران سنتي و شرعي خيلي بداند در مطبوعاتشان .مانند برخي از دينداران تند مشرب معموال ً نمي‌توانند مخالفين خودشان را تحمل كنند .به اعتقاد من ،روشنفكرهاي ديني برعكس ظاهرشان ،نسبت به دينداران مدرنيست تحملشان كمتر است .مثال ً روحانيت فضاي بازتري را براي حضور اينها در اختيارشان قرار مي‌دهند ،ولي آنها براي روحانيت فضاي كمتري قائل اند. * باشگاه :گروه‌هايي كه درگير اين مباحث هستند ،آيا عمل‌گرا هستند و در جامعه رسوخ دارند؟ ـ در عمل تأثير دارند و عمال ً تأثيرگذارترند .در جامعه‌ي ما نيز تعيين كننده هستند .االن هم سنت‌گراهاي مدرن و مدرنيست‌هاي سنت‌گرا ،مهم‌ترين جريانات سياسي ـ اجتماعي ما هستند .الئيك‌ها ،مدرنيست‌هاي الئيك و سنت‌گراهاي سنتي ،مجال آن چناني در عرصه سياست ندارند .طرف مقابلشان – الئيك‌ها -به شدت وابسته به غرب اند؛ اصال ً نوكر بي‌جيره و مواجب غربي‌ها هستند .خودشان را كامال ً تسليم غربي‌ها مي‌كنند .اصال ً دوست دارند كه آمريكايي‌ها به ايران بيايند .سنت‌گراهاي سنتي هم كه اصال ً به كمتر كسي روي خوش نشان مي دهند .تقريبا ً همه را ملحد مي‌دانند .حاال ممكن است يك عده اهل عمل هم باشند و شروع كنند به آدم كشي ،يك عده هم آدم نكشند ،ولي در فكرشان همان آدم كشتن باشد. * باشگاه :شما فرموديد كه در واقع ما هم دينداران مدرن داريم و هم مدرنيست‌هاي ديندار؛ حاال در اين تقسيم‌بندي ،مرحوم فرديد در كدام يك از اين دو دسته قرار مي‌گيرند؟ ـ فرديد ،عمال ً ديندار مدرن بود .من هم همين طور هستم.اما نظرا ً نه ديندار مدرن است ،نه مدرنيست ديندار .اصال ً از همه‌ي اينها مي‌خواهد بگذرد ،اما زورش به اين جهان وانفسا نمي‌رسد .در عصر سلطه پارادايم ها و گفتار ها و به غلط گفتمان هاي مدرن يا بايد الئيك مدرن مطلق باشي يا ديندار مدرن باشي يا مدرن ديندار .از اين سه دسته بايد عمال ً يكي از آنها باشي .چون در اين جهان گفتمان‌ها و قواعد مسلط همين‌ها هستند. در اين روزگار چيزهايي هست كه تحت كنترل ما نيست در دست ما نيست .ما نمي‌توانيم درباره‌ي اين مسائل تصميمات مجدانه بگيريم .اين ها نياز دارد به يك فضا و تفكري ديگر .اين تفكر و فضاي ديگر دست من و شما نيست .اين داده و بخشش خدايي است ،تقديري است؛ منتها من طلب و تمنا مي‌كنم تا به آن جهان بروم .اما خودم آخر كار نيستم ،ولي مي‌توانم خودم را تسليم گفتمان مدرن كنم ،خويشتن را با جهان مدرن تطبيق دهم. مي‌شود خود را تطبيق داد و هماهنگ كرد ،اما آيا مي‌توانيم از اين جهان هم گذشت؟ به صورت فرضي و خيالي قطعا ً مي‌شود گذشت؛ گرچه امام زمان و اولياي خدا در همين ظرف زماني و مكاني زندگي مي‌كنند اما ايشان در گفتمان مدرن و فضاي مدرن زندگي نمي‌كند .گذشت در چنين جهاني فردي است و نه جمعي .اين وقوع و گذشت زماني جمعي مي‌شود كه بشر كال ً به آن فضاي قدسي ظهوري و نه صرفا حضوري راه پيدا كند .پس گذشت از اين جهان صرفا به دست ما نيست به اين سادگي هم نمي‌شود گذشت ،اما گذشت بدون ما نيز وقوع حصول پيدا مي كند ،آمادگي براي ظهور . * باشگاه :با تشكر از اينكه لطف كرديد براي گفت‌وگو دعوت ما را پذيرفتيد .در پايان اگر صحبت خاصي داريد ،بفرماييد. ـ خواهش مي‌كنم .حرف خاصي ندارم .آرزوي موفقيت براي شما دارم. سنت گرايان و بنيادانديشان ◄ نگاهی به دو جریان سنت گرايي و بنيادگرايي يكي از مهم ترين مشابهت هاي سنت گرايان و بنيادانديشان اين است كه هر دو ضد مدرنيته هستند ،با اين تفاوت كه بنيادگرايان اصوال ً غافل از حقيقت مدرنيته به عنوان يك تفكر و دوره ي تاريخي هستند و به هيچ وجه تأملي جدي در مبادي و نتايج آن نمي كنند ● نويسنده :شهرام -پازوكي ● منبع :سایت -باشگاه اندیشه -به نقل از كتاب خرد جاويدان ،انتشارات دانشگاهM تهران ،ص 32 - 23 قبل از ورود به موضوع اصلي اين گفتار ،به اقتضاي بحث ،شرح مختصري از پيدايش جريان موسوم به فاندمنتاليسم( )1بيان خواهد شد؛ چرا كه خود نحوه ي پيدايش اين جريان فكري ديني سهم مهمي در فهم اين گفتار دارد. تاريخچه ي مختصر بنيادانديشي در تاريخ جديد غرب ،با ظهور دوره ي مدرن و قدرت و غلبه يافتن مدرنيته و پيدايش مذهب پروتستان، كه خود يكي از عوارض ورود مدرنيته در متن مسيحيت كاتوليك است ،به تدريج تعارضات و مناقشات ميان مسيحيت و مدرنيته اوج گرفت .اين مناقشات Mبه خصوص در ميان پروتستان Mها پيدا شد ،چرا كه اين مذهب مناسبت بيشتري با مدرنيته داشت و از اين رو فيلسوفان مؤسس دوره جديد ،مثل كانت و هگل ،همگي پروتستان Mبودند .كاتوليك ها اصوال ً تا همين صد ساله ي اخير ،دوره ي مدرن و مدرنيته را جدي نگرفتند و لذا پرسش ها و همچنين پاسخ هاي جدي براي آنان طرح نشد .منازعات ميان تفكر مدرن با مذهب پروتستان Mها به خصوص تا اواخر قرن نوزدهم شدت يافت و در اين ميان سه جريان اصلي فكري رشد يافت: جريان اول ،ليبرال تئولوژي يا الهيات آزادانديش بود كه بنابر آن ،قائل هستند كه دين كامال ً امري عقلي است (البته منظور عقل مدرن است) و بايد امروزينش كرد و با نگرش امروزي در آن نگريست و هر چه خالف عقل است ـ از جمله اسرار و رموز مربوط به باطن دين ـ را چون نامعقول است بايد كنار نهاد .در اين تفسير ،از دين چيزي جز اخالقيات و از خداي دين چيزي جز خداي ساعت ساز كه زماني اين عالم را همچون ساعتي كوك كرده و هيچ نسبت ديگري با آدم و عالم ندارد ،باقي نماند. در جريان دوم ،كه عكس العمل جريان اول بود ،اعتقاد بر آن است كه بايد مسيحيت را حفظ كرد و آنچه را مدرن و جديد است كنار نهاد .ارتدوكسي مسيحيت در دوره ي مدرن مخدوش شده و مسيحيت چنان كه در ابتدا بوده اكنون نيز بايد باشد .مدرنيته و شئون آن شيطاني است و بايد آن را لعن و طرد كرد و به خدا پناه برد .به نظر آنان مسيحيت داراي اصولي اوليه ( )fundamentalsاست كه اركان اصلي آن مي باشد و بايد دوباره به اين اصول پناه ببريم تا مسيحيت احيا گردد. البته جريان سومي هم موسوم به neo – theologyيا neo – orthodoxyرايج شد كه از آن صرف نظر مي كنيم و فقط اجماال ً مي گوييم كه در اين جريان اعتقاد بر آن بود كه بايد سنت و ارتدوكسي مسيحي را حفظ كرد ولي از مدرنيته عم غافل نشد و بايد به اصول آن پي برد .بنابراين ،اين سنت را با حفظ اصول آن بايد قرائتي تازه كرد ،به نحوي كه ارتدوكسي آن هم محفوظ شود. در اين ميان جرياني هم به نام نو ـ تومائي پس از فتاواي پاپ لئوي سيزدهم در ميان كاتوليك ها پيدا شد كه بي آنكه جدا ً در مدرنيته و اركان آن رسوخ كند راه عالج مسيحيت را در دوره ي مدرن ،رجوع كالمي و اخالقي به قرون وسطي و احياي متفكران آن دوره ،خصوصا ً توماس آكوئيني مي دانست .اما آنچه موضوع اين گفتار است فاندمنتاليسم است. عنوان «فاندمنتاليسم» در اثناي دهه 1920در آمريكا متداول شد .سال ها اين عنوان فقط در مورد اين نوع تفكر خاص مسيحي به كار برده مي شد .ولي به تدريج در دهه 1970كه سخن از احياي دين، اعم از يهود يا هندو ،به ميان آمد ،به ساير نهضت هاي احياي دين در اديان مختلف اطالق گرديد ،تا آنجا كه در دهه 1990عنوان «بنيادگرايي اسالمي» هم ابتدا در مطبوعات و سپس در ديگر محافل فكري غرب كامال ً متداول گرديد .با قطع نظر از اينكه آيا اين اطالقات الاقل در مورد ديگر اديان غيرمسيحي كه برخالف مسيحيت پروتستان Mدر متن رشد مدرنيته نبودند صحيح و رواست يا نه ،اين لفظ اكنون مدلول نسبتا ً معيني يافته است كه در اين مقال به آن مدلول مي پردازيم. براساس مدلول اين عنوان ،گرچه تفاوت هايي اصولي ميان دو جريان فكري فاندمنتاليسم و تراديشناليسم( )2وجود دارد ،ولي شباهت هايي نيز ميان آن دو به چشم مي خورد .اين شباهت ها خصوصا ً با آنچه به عنوان «بنيادانديشي اسالمي» شهرت يافته است مشهود است ،به گونه اي كه موجب بروز شبهاتي از اين قبيل گرديده كه اين دو جريان يكي هستند .به دنبال آن حتي ديده شده كه در بنيادانديشي از تعرضات سنت انديشان Mبه غرب و نقد آنها از مدرنيته به نفع خود استفاده كردند .لذا سنت انديشان Mمتأخر كه متوجه اين اختالط فكري شدند براي رفع اين شبهه يا ديگر شبهات مقدر به شرح تفاوت اين دو جريان پرداختند .نمونه اي از اين اهتمام كتاب اسالم سنتي در جهان مدرن()3 تأليف دكتر سيد حسين نصر است كه نويسنده محترم در فصول اوليه اين كتاب بعضي تفاوت هاي اين دو طريقه ي فكري و خطرهاي ناشي از اختالط آن دو را برمي شمارد. آنچه ذيال ً به آن مي پردازيم شرح تشابهات و تفاوت هاي عمده ميان اين دو جريان فكري ديني با رجوع به آثار اصلي سنت انديشان Mاست. 1ـ عدم توجه به ماهيت مدرنيته و اركان آن يكي از مهم ترين مشابهت هاي سنت گرايان و بنيادانديشان Mاين است كه هر دو ضد مدرنيته هستند ،با اين تفاوت كه بنيادگرايان اصوال ً غافل از حقيقت مدرنيته به عنوان يك تفكر و دوره ي تاريخي هستند و به هيچ وجه تأملي جدي در مبادي و نتايج آن نمي كنند و نهايت درك آنان اين است كه مثال ً در دوره ي مدرن انحراف ديني و اخالقي پيدا شده يا اينكه ديگر به سنن گذشته احترام نمي گذارند؛ درست شبيه به تلقي اي كه در ميان كاتوليك ها در ابتداي مواجهه با دوره ي مدرن پيدا شد و منجر به صدور فتاوايي از جانب پاپ لئوي سيزدهم در حدود يك صد سال قبل گرديد .راه درمان آنها نيز صرفا ً در نسخه هاي سياسي يا اخالقي و توصيه هاي پدرانه خالصه مي شود .اما سنت گرايان مدرنيته را مسأله ي مهمي در خود اعتناي جدي و بلكه غور و بررسي آن را از ضروريات زندگي در اين دوره مي دانند .بر همين اساس ،تلقي بنيادگرايان از تكنولوژي جديد كامال ً ابزارنگارانه است و نمي توانند نسبت آن را با تفكر مدرن دريابند .لذا از طرفي مدرنيته را لعن و نفرين مي كنند و آن را شيطاني مي دانند ،ولي از طرف ديگر از ثمرات آن كمال استفاده را مي نمايند .يا اينكه سعي مي كنند علوم جديد را كه مبتني بر تفكر مدرن و حاصل آن است ديني نمايند .از اين رو گاه سخن از مثال ً «رياضيات ديني» مي رانند. 2ـ نفي معنويت و بعد عرفاني دين در همه ي اديان به نحوي سه بعدي شريعت و طريقت و حقيقت حضوردارد .شريعت همان جنبه ي ظاهري دين است كه در باطن و قلب آن ،طريقت (يعني جنبه ي معنوي دين) واقع است و همان طور كه ظاهر از باطن جدا نيست شريعت نيز از طريقت جدا نمي باشد و هر دو اينها ،چنانكه از الفاظشان برمي آيد ،راه هاي توأمان وصول به حقيقت هستند. در بنيادگرايي ،از آنجا كه نوعي ظاهربيني غلبه دارد ،دين منحصر به شريعت ،يعني جنبه ي ظاهري و فقهي آن مي شود و ساحت ديگر دين كه به علت پنهان و لطيف و لذا دست نايافتني Mبودن در معرض فهم عموم نيست نفي مي گردد؛ چنانكه در عموم بنيادگرايي ها از عرفان دين سخني به ميان نمي آيد و مثال ً در عالم اسالم با تصوف و عرفان ،كه عنوان ديگر همان طريقت دين است ،در جريان بنيادانديشي مخالفت مي شود .اما در سنت انديشي به جنبه ي طريقتي دين حتي بيش از جنبه ي شريعتي اهميت مي دهند ،چون آن را كليد فهم حقيقت دين مي دانند .لذا اگر به آثار سنت انديشان ،به خصوص فريتيوف شوان مراجعه كنيم ،منابع اصلي اش آثار عرفاني در اديان مختلف است. 3ـ تفسير ظاهري و قشري از كتاب لقب اولي بنيادگرايي مسيحي Evangelicalismبوده است ،يعني قول به اصالت Mكتاب مقدس ،كه شعار بنيادگرايان بود .ولي منظور ايشان از كتاب ،ظواهر كتاب مقدس است .در ستيزه با قائلين الهيات آزادانديش كه معتقد به نقد تاريخي كتاب مقدس و اسطوره زدايي از آن هستند ،بنيادانديشان به حجيت ظاهر كتاب اعتقاد داشتد ،يعني Literalistبودند و از اين جهت به طايفه ي حشويه و ظاهريه در عالم اسالم شباهت دارند .از اين رو ،آنان مخالف هر گونه تفسير معنوي يا تأويل در كتاب و اصوال ً در دين مي باشند .اما سنت گرايان از جهت اينكه نقد تاريخي كتاب مقدس را نمي پذيرند و اسطوره زدايي را جايز نمي دانند با بنيادانديشان هم رأي هستند ،ولي چون زبان كتاب مقدس و اصوال ً زبان دين را سمبليك مي دانند و براي آن باطني به ازاي ظاهر قائلند ،اساطير و ميت هاي كتاب مقدس را معاني اي ازلي مي دانند كه در اين زبان سمبليك ظاهر شده است .از اين رو ،بحث سمبوليسم نزد سنت گرايان ،به خصوص گنون و شوان ،در فهم آداب و مناسك ديني و هنر ديني مهم است. 4ـ رجوع به سنت سنت گرايان و بنيادانديشان Mهر دو مدعي رجوع به سنت هستند و به نظر هر دو ،سنت در دوره ي جديد دچار تباهي شده است .ولي فهم اين دو جريان از معناي سنت متفاوت است .بنيادانديشان Mبا توجه به فهم قشري و انحصاري كه از دين دارند مرادشان از سنت فقط ظاهر شريعت و احكام فقهي همان دين و مجموعه اي از اصول اعتقادي خشك و بي روح مي باشد ،ولي سنت گرايان سنت را به معناي وسيع به كار مي برند كه از مبدأ الهي جاري شده و از اين حيث فارغ از زمان و مكان و لذا به تعبير خودشان حكمت خالده است؛ ولي از جهتي تحقق زميني يافته ،لذا سنت همه ي شئون عالم و آدم سنتي را ،از زندگي خانوادگي تا هنر و صنعت ،به اين منشأ آسماني متصل مي كند و در قلب آن دين قرار دارد .اديان مختلف همه جلوه هاي تحقق سنت الهي هستند .لذا به نظر آنان آنچه تا قبل از دوره ي مدرن حيات داشته ،عالم سنتي است ،كه مشتمل بر كليه اديان و تمدن ها و فرهنگ هاي قديم ،اعم از اسالمي تا آيين سرخپوستان آمريكاي التين است و آنچه در مقابل كل اين عالم سنتي قرار گرفته و به اصطالح ضدسنت است مدرنيسم مي باشد .پس تقابل مدرنيسم فقط با يك سنت خاص ديني ،كه به نظر بنيادانديشان Mمنحصر در شريعت آنان مي باشد ،نيست ،بلكه با عالم سنتي و با كليت فكري و فرهنگي و هنري آن است. 5ـ قول به كثرت اديان بنابر تفسيري كه سنت انديشان Mاز سنت دارند ،چون همه ي اديان را جلوه هاي تحقق سنت واحده مي دانند ،پس براي همه ي اديان نحوي مشروعيت در ظرف زمان و مكان خود قائلند و از اين رو كثرت ظاهري اديان را الزم مي دانند ،در عين اينكه به اصطالح شوان قائل به «وحدت متعالي اديان» هستند. از اين حيث به همان اندازه به اسالم و مسيحيت اهميت مي دهند كه به مذهب هند و يا اعتقادات سرخ پوستان يا حتي آيين شمن )4(.لذا انتحال ظاهري به ديني جاي دين ديگر نزد آنان اهميت چنداني ندارد، چرا كه همه ي اديان به نحوي مجالي حضور سنت هستند. در مقابل سنت انديشان ،بنيادانديشان انحصارگرا هستند كه دين را منحصر به دين خود مي دانند و به قول اصحاب كليسا معتقدند كه «بيرون از كليسا هيچ نجاتي نيست»Extra ecclesiam nulla( . .)salus 6ـ مخالفت با جلوه هاي استحساني دين و هنر در بنيادانديشي چون خدا فقط شارع احكام است و همچون محبوب و معبودي با انسان Mارتباط ندارد بلكه صرفا ً آمر و ناهي احكام مي باشد ،پس در شأن او نمي توان گفت جميل است و جمال را دوست دارد .از اين رو سخن گفتن از حسن الهي و مقام احسان كه پس از مقامات اسالم و ايمان قرار دارد روا نمي باشد .در اين تفكر هر گونه جلوه ي استحساني دين ،مثال ً هنر ،كه در مقام احسان تحقق مي يابد ،جايگاهي ندارد و معموال ً تحريم مي شود يا اينكه به صورت وسايل بيان شعارهاي ايدئولوژيك درمي آيد )5(.اما بالعكس ،در سنت انديشي يكي از موضوعات مورد توجه مسأله ي هنر و نسبت ذاتي آن با دين مي باشد كه از آن ،بنابر عنوان كتاب تيتوس بوركهات ،تعبير به «هنر مقدس» مي شود .هنر مقدس نزد سنت انديشان از شئون اصلي سنت به معناي قدسي آن است .در اين باره خصوصا ً آثار آناندا كوماراسوامي حائز توجه است كه هنر مقدس را در اديان مختلف مورد بررسي قرار داده است. 7ـ تفسير ايدئولوژيك از دين وقتي در دين شأن طريقتي يا عرفاني آن مغفول ماند و دين منحصرا ً به مجموعه ي احكام شرعي يا عقايد كالمي ( )dogmasتبديل شد ،استعداد آن را كه تفسير ايدئولوژيك شود مي يابد )6(.اصوال ً از نظر تاريخي تفسير ايدئولوژيك از دين وقتي پيدا شد كه دين در عالم مدرن وارد گشت و با نفي حقيقت قدسي آن ،صرفا ً به مجموعه اي از احكام شرعي يا قوانين اخالقي مبدل گرديد؛ يعني به تعبير كانت و مطابق عنوان كتاب مشهورش ،دين فقط در محدوده عقل ،آن هم عقل عملي ،يعني اخالق، معنا دارد .لذا دين در حد يك مرام نامه حزبي است و متدينان Mهمچون افراد وابسته به يك حزب سياسي هستند كه بايد در جهت تحقق اهداف حزبي عمل كنند .اينكه ماركس دين را ذاتا ً ايدئولوژيك يا نوعي ايدئولوژي مي دانست به جهت تفسير رايج از دين در دوره ي مدرن و تقليل آن به صرف مجموعه اي از اوامر و نواهي ،اعم از شرعي يا اخالقي ،بود. در چنين تفسيري چون هر حزبي نهايتا ً سياسي است ،دين تابع اهداف سياسي قرار مي گيرد و سياست زده مي شود و مقاصد دين را فقط سياسي و در جهت تغيير وضعيت موجود تا تحقق آرمان هاي خاص تعريف شده مي دانند و لذا از دين استفاده كامال ً ابزاري مي كنند .اما در سنت گرايي چون به بعد معنوي دين توجه داده مي شود از هر گونه اقدام در جهت ايدئولوژيك كردن آن پرهيز مي شود. 8ـ تأكيد بر عمل در تفسير ايدئولوژيك دين چون اصل بر اين است كه عالم و آدم بنا بر يك جهان بيني خاص حزبي و تحقق اهداف آن بيانديشند M،همه به عمل سياسي فكر مي كنند تا ،به قول ماركس ،عالم را تغيير دهند و نهايت تصرف در عالم و آدم را بنمايند .اين است كه در بنيادگرايي بر عمل گرايي حزبي تأكيد مي شود .هر چه شخص از نظر حزبي فعال تر باشد متدين تر است .در اينجا ديگر اصالح خود و فهم حقيقت وجودي خود و سلوك الي الله براي وصول به فهم حقيقت براساس حديث شريف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اهميتي نمي يابد و از اين جهت با سلوك عرفاني كه مبتني بر اين اساس است مخالفت مي شود ،چون آن را مغاير فعاليت Mو عمل سياسي كه ركن دين مي خوانند مي دانند؛ چرا كه به زعم آنان ،مقدم بر همه چيز بايد ديگران و جامعه تغيير يابند و اصالح گردند ،يعني هم رأي ما شوند، نه خود ما .از اين رو وقتي سخن از دين مي گويند مرادشان ايدئولوژي مبتني بر شريعت و وقتي شريعت مي گويند عمدتا ً اقامه ي حدود مورد نظرشان است و به اصطالح اسالمي ،اصل دين را امر به معروف و نهي از منكر مي دانند ،آن هم نه در مقام داللت بر خير و خيرخواهي بلكه در مرحله ي يدي و لساني .از اين جهت بسيار شبيه خوارج در عالم اسالم عمل مي نمايد .اين صفت خشونت طلبي و ستيزه جويي آنچنان در ميان بنيادگرايان بارز است كه معموال ً در دائر ه المعارف ها و فرهنگ هاي غربي آن را از اوصاف ذاتي بنيادگرايان مي آورند .اما در سنت گرايي ،با توجه به درك جدي تر سنت كه ناظر بر نظر و عمل ديني هر دو است ،نه نظر ديني را فهم ايدئولوژيك از دين مي دانند و نه عمل ديني را فعاليت Mحزبي .از اين رو تقريبا ً تمامي سنت گرايان به نحوي اهل سلوك بوده اند. 9ـ احياي دين مهم ترين دعوي هر دو گروه سنت گرايان و بنيادانديشان Mاحياي دين در دوره ي مدرن است .اما سنت گرايان براساس قول به ادواري بودن تاريخ معتقدند كه دوره ي مدرن همان عصر ظلمت يا به تعبير هندوان «كالي يوگا» يعني آخرالزمان است كه ظلمت همه جا را فرامي گيرد .پس ظلماني بودن مدرنيته ـ آن گونه كه به تفصيل در كتاب هاي گنون مثل بحران دنياي متجدد يا سلطه كميت و عالئم آخر زمان ،يا اخيرا ً در كتاب ساعت يازدهم مارتين لينگز Mتكرار شده است ـ اقتضاي دوره تاريخي آخرالزمان مي باشد و بايد رجوع به تمدن و فرهنگ گذشته كرد .اما بنيادگرايان كه به حيثيت تاريخي دين قائل نيستند ،چنان كه گفته شد ،خروج از اصول اوليه و شريعت دين را بدعتي مي دانند كه بايد رفع شود و لذا مراد آنان از احياي دين بازگشت به اين اصول و احياي آن است نه الزاما ً گذشته ي فرهنگي. نزد هر دو اينها براي احياي دين نحوي رجوع بايد كرد .در فهم اين رجوع ابهامات و نكاتي وجود دارد كه پس از ذكر مقدماتي مطلب را با شرح آن ختم مي كنيم. همين كه ما از سنت پرسش مي كنيم و ماهيت آن را جويا مي شويم ،خود دليلي است بر اينكه از عالم سنتي به دور افتاده ايم .اما ما كه خواسته يا ناخواسته در عالم مدرن هستيم ،بازگشتمان به سنت بدون درك ماهيت و اركان مدرنيسم ،بازگشتي مدرن و محكوم به احكام آن است .چنانكه مثال ً در نهضت رنسانس Mهم نوعي بازگشت ديده مي شود :بازگشت به دوره ي طاليي يونان ،اما بازگشتي مدرن .از اين رو رنسانس Mهيچ گاه به عمق تفكر يونان راه نيافت .در جريان نازيسم هم ابتدا بر نوعي بازگشت تأكيد مي شد .در هر جريان ديني هم كه به حقيقت دين و ابعاد مختلف ظاهري و باطني آن از يك طرف و به عالم مدرن و مدرنيسم از طرف ديگر توجه نشود ،آن جريان عقيم خواهد ماند و چه بسا كه نه تنها محيي دين شود بلكه مميت آن گردد .اما در عين حال نبايد از اين نكته هم غافل بود كه رجوع به گذشته و احياي آن در عالم مدرن ،اگر به معناي تذكر و يادآوري باشد كه الزمه ي هر گونه تفكر اصيل است و در تفكر همه متفكران و عارفان بزرگ به چشم مي خورد ـ مثال ً در عالم اسالم نزد غزالي كه صراحتا ً در پي احياي علم دين بوده يا مولوي يا سهروردي كه در جست وجوي شرق دين بوده ـ بي شك سرآغاز هر گونه احيا و تجديد در دين همين تذكر است .اما اگر مراد از احيا ـ چنانكه برخي از سنت انديشان قائلند ـ اصرار در احياي به عينه ي فرهنگ و تمدن گذشته در عالم مدرن باشد و مثال ً تصور كنيم احياي سنت دين عين اصرار در احياي آراي آگوستين قديس است ،آن وقت خالده بودن اين سنت الهي مخدوش مي شود و بيم آن مي رود كه در تمناي اين گذشته ي پرشكوه از دست رفته ،از رحمت دائمه و واسعه حق غافل شوم و التفات نكنيم كه قهر و لطف هر دو از يكي دلبر حكايت مي كند .آن وقت چه بسا به جاي انتظار گشايش و فتوح آينده ،كار ما شركت مداوم در مراسم سوگواري و عزاداري اين گذشته ي از دست رفته خواهد بود و چه بسا فراموش كنيم كه: چو غنچه گرچه فروبستگي است كار جهان تو همچون باد بهاري گره گشا مي باش. پي نوشت ها: * شهرام پازوکی :دكتراي فلسفه ،عضو هيأت علمي پژوهشكده Mحكمت و فلسفه ايران 1ـ :Fundamentalismاين كلمه در اصطالح به معناي حفظ اصول ( )fundaementalsو بنيادهاي ديني است كه به قول قائلين آن در دوره مدرن فراموش شده است .از اين رو ،در عربي آن را به «اصوليه» ترجمه كرده اند .در اينجا بي آنكه معادل هاي فارسي «بنيادگرايي» يا «بنيادانديشي» Mرا واژه ي كامال ً مناسبي براي آن بدانم ،از آن جهت كه اصطالح اخير در مطبوعات رايج شده است، مسامحتا ً به عنوان معادل به كار برده مي شود. 2ـ :Traditionalismمنظور از اين واژه ،سنت گرايي به معنايي است كه در حلقه ي فكري كساني مثل رنه گنون ،آناندا كوماراسوامي ،فريتوف شوان ،مارتين لينگز Mو در ميان ايرانيان دكتر سيد حسين نصر رايج است و ربطي به «سنت گرايي» به معنايي كه اكنون در مطبوعات ايراني مستعمل است، ندارد و حتي از نظر سنت گرايان اين حلقه ،سنت گرايي به معناي مصطلح فعلي در ايران نوعي بنيادگرايي است. 3ـ .Traditional Islam In the modern World, 1987 4ـ يكي از مهم ترين موضوعاتي كه سنت انديشان Mدرباره اش بحث كرده و كتاب نوشته اند همين تطبيق اديان با قبول وحدت متعالي Mآن است .در اين موضوع نشريه هاي مطالعات سنتي ،مطالعاتM تطبيقي اديان و در سال هاي اخير فصل نامه سوفيا از مهم ترين نشريه هاي منعكس كننده آراي آنان بوده است. 5ـ تفسيرموسيقي به «سروده هاي انقالبي» از اين قبيل است. 6ـ اينكه در مورد بنيادگرايي اسالمي از عنوان اخيرا ً رايج شده ي Islamicismاستفاده مي كنند ناظر بر همين معني است كه دين مبين اسالم تبديل به يك ismشده است. دین و عرفان تفکیک ناپذیرند ◄ گفتگویی* با ویلیام چیتیک اندیشمند مسلمان آمریکایی ویلیام چیتیک اسالم شناس آمریکایی و پژوهشگر مطالب مربوط به موالنا و ابن عربی ،یکی از نمایندگان Mمکتب سنت گرایی است و از سال 1983تا کنون عضو هیئت علمی دانشکده MالهیاتM دانشگاه استونی بروک ( ) stony brookنیویورک می باشد .اومعتقد است "عرفان در دنیای مدرن کنونی جایگاه ویژه و با اهمیتی یافته است وعرفانی که از اسالم تغذیه نکند آینده ای نخواهد داشت".وی خاطر نشان می کند که "غرب در زندگی منهای امرمقدس موفقیتی کسب نکرد و حتی سراز دوره ای تیره درآورد".او در گفتگوی حاضر خرسندی خویش را از بازگشت مسلمانان به هویت اسالمی خویش ابرازونظرات خود را درباره هویت اسالمی ،معنویت درغرب و آینده تصوف بیان می دارد. ● نام گفت و گو شونده :ويليام - چيتيگ ● خبرنگار :طوبی -اوزدن ● منبع :سایت -باشگاه اندیشه -به نقل از ‏www.semazen.net/roportaj آشنایی شما با عرفان چگونه بوده است؟ در سال 1964اوهایو را ترک کردم تا در دانشگاه Mآمریکایی بیروت دربرنامه ای شرکت کنم .من زمانی که دردانشگاه تاریخ می خواندم دردرسهای تاریخ اسالم هم شرکت می کردم .به این شکل بود که امکان آشنائیم با عرفان هم فراهم شد. شما را به عنوان یکی از نمایندگان مکتب سنت گرایان می شناسیم؛ اساس این مکتب چیست؟ "انسان Mبرای اینکه به سعادت برسد بایستی فرامین خداوند را اجرا کند ".این نظریه ،مبنای مکتب سنت گرایی است. سید حسین نصر معتقد است مدرنیسم براساس تعریفی که دارد فراموش کردن سنت است؛ جهان راغیرقدسی دیدن است ،حاال شما بفرمایید عرفان که مبتنی بر قدسیت است در دنیای مدرن کنونی واقعا جایگاهی دارد؟ طبق گفته نصرانسانها درعصرمدرنیته خیلی چیزها را فراموش کرده اند .فراموش کنندگان امرقدسی گمان کردند با فاصله گرفتن ازخدا می توانند هماهنگ با مدرنیزم ،سعادت انسان را تامین کنند .درعین حال جامعه ی مصرفی در صدد خوشبختی بود اما نتوانست آن را بدست آورد .آنان که در جوامع مدرن زندگی می کنند هرروزکه می گذرد بیش ازگذشته شاهد ناکامی خود می شوند .آنها البته با به یاد آوردن پیوندشان با امر قدسی درمی یابند که چگونه می توانند سعادتمند شوند .ازاین نقطه نظراست که عرفان درمتن جهان مدرن موقعیت بسیار قابل توجهی بدست می آورد .خیلی ها در عرفان به سمت بودیسم تبتی و ذن گرایش می یابند .شرق با فلسفه هایی آشنا می شود که همچنان با امر قدسی مرتبط است .این است که می بینند درفرهنگ یهودی و مسیحی نیزازگذشته چنین ژرفایی وجود داشته و کلیساهایشان ازاین روحانیت برخوردار بوده است. این تکاپویی واقع گرایانه است یا تقالی جوامع مصرف گرای غربی در جستجوی متاع جدید ارزیابی می شود؟ تعمیم این موضوع دشوار است .مثالی Mبرایتان می زنم؛ بهترین دانشجوی من یک پاکستانی بسیارباهوش است .اودریکی ازدانشگاه های آمریکا فیزک می خواند .این روزها درحال مطالعه ی موالنا است که توسط یکی از مترجمان مشهور ترجمه شده است .سعی می کند عرفانی را که در پس اشعار وجود دارد درک کند .فارسی و عربی می آموزد و به سمت عرفان پیش می رود و به همه آنچه یاد می گیرد درزندگی عمل می کند .بین هرصد نفری که موالنا می خوانند یکی دو نفراینطورهستند .دیگران غالبا ً کمی موالنا می خوانند کمی داالیی الما و کمی هم فلسفه بودیسم. چنین افرادی تلویزیونشان را تماشا می کنند ،کارهای دیگرشان را انجام می دهند وعرفان راهم درواقع نوعی کاالی مصرفی می بینند .درآمریکا در حال حاضرآثارموالنا ازپرخواننده ترین کتاب هاست. اما آدمهایی که چنین آثاری را به طورجدی مطالعه می کنند ازهر صد نفر بیش ازیکی نیستند .جالب تراینکه هم اینک کتابها واساتید ی برای تعلیم موالنا وجود دارد .پنجاه سال پیش در این خصوص هیچ مرجع قابل توجهی وجود نداشت. پروفسوردکترریچارد فالک و سید حسین نصر در سال 2004درسازمان ملل سخنرانی کردند و گفتند : " ضدیت فزاینده ی پس ازیازده سپتامبر با اسالم ،به سهولت ازبین نخواهد رفت " .در این باره چه فکر می کنید؟ کامال حق با آنهاست .من سی سال است که تالش می کنم اسالم را بشناسم .پس از واقعه ی یازده سپتامبراین مسئولیت سخت ترشد .ما امروزبا پیشداوری های بسیار بزرگی مواجه هستیم .آدمهای زیادی قاطعانه معتقدند که اسالم امرناپسندی است. در فضایی که اسالم مترادف با تروریسم قلمداد می شود عرفان چه نقشی می تواند داشته باشد؟ رسانه ها وتلویزیون خصوصا ً ،بدنبال ارائه تصویری ازاسالم هستند که منطبق یا وقایع روز باشد؛ این است که آن ها مجبورند سمبل ها وتصاویری را نشان دهند که تاثیرگذاری آن فوری باشد؛ ولی آنچه عرفان درپی معرفی آن است تصویراسالم درگذشته وحال ،ظاهروباطن وهمه چیزآن است .البته معتقدان چنین نظری ،دراین مسیردچاردشواریهایی می شوند؛ زیرا چنین چیزی برای رسانه ها جالب توجه نیست ومثال باعث قتل کسی نمی شود .اما به تدریج افراد بیشتری با اسالم آشنا می شوند و اطالع از ماهیت اسالم برای آنها به صورت یک مسئله در می آید .درسایه عرفان است که کتابهای متعددی چاپ می شود؛ مردم این کتابها را می خوانند و توجه شان بیشترجلب می شود. ترکیه برای شما چه مفهومی دارد؟ من ترکیه را همیشه دوست داشته ام؛ دلیل اصلی این امرنیزآن است که فکرمی کنم بزرگترین مخزن منابع دنیا درکتابخانه سلیمانیه قراردارد .نسخه های خطی و آثار عربی وفارسی فراوانی دراین کتابخانه هست .خیلی ازاینها چاپ نشده وبسیاری از آنها را باید تصحیح کرد .در گذشته مکرربه ترکیه آمدم حتی یکبارشش ماه دراین کشوراقامت داشتم و درکتابخانه سلیمانیه به کارپرداختم .تحول دیگری که در ارتباط با ترکیه مرا خوشحال می کند این است که حاال دیگربسیاری ازجوانان ترک در حال آشنایی با فرهنگ خودشان هستند عالوه براین با فرهنگ عثمانی ،عربی و فارسی آشنا می شوند .البته اینها که گفتم درسرزمین ترکیه دارای آثاری هستند و درواقع یک میراث قابل توجه فرهنگی به حساب می روند. سال 1970که به استانبول آمده بودم بجزمن دوآکادمیسین غربی هم بودند که درکتابخانه سلیمانیه حضورداشتند؛ ازمحققان ترک نیز کسی را نمی دیدی که شصت سال کمتر داشته باشد؛ اما امروزجوانان قدر فرهنگ خود را می دانند و این موجب خرسندی است. همسرتان Mژاپنی است ،شما آمریکایی هستید،اما در خانه فارسی صحبت می کنید..... با همسرم وقتی در ایران در مقطع دکتری تحصیل می کردیم آشنا شدم .انگلیسی او در آن موقع خوب نبود؛ ما با هم فارسی صحبت می کردیم .بعد هم که به آمریکا رفتیم به همین شکل ادامه پیدا کرد .این موضوع مزیت دیگری که دارد این است که فارسی نه زبان مادری من است و نه او. سال 2007سال موالنا است این مطلب در جهان چه معنایی دارد؟ خب ،بسیار مثبت است چرا که موالنا برای معرفی اسالم بهترین مدل است .زبان بسیارساده ای دارد؛ مخصوصا ً اگربا ابن عربی مقایسه شود .برای درک مطالب ابن عربی به ساختار ذهنی متفاوتی نیاز است .البته موالنا در دوره های اخیرشکل عامیانه ای به خود گرفت؛هر چند این امرباعث معرفی بیشتراو درجهان شده است .من در یکی دو سال گذشته برای شرکت درکنفرانسهای متعددی درآمریکا ،اروپا ،ایران وافغانستان Mدعوت شده ام .موالنا مرکزتوجه بسیاری ازانسانها قرارگرفته است. می گویند بدون مسلمان بودن نمی توان عارف شد... درمراکش ،مصر ،ایران،هند وچین برداشتهای مختلفی ازعرفان وجود دارد .در آمریکا هم مکاتب عرفانی گوناگونی وجود دارد .بخشی ازاین مکتبها اصالتا آمریکایی هستند و قالبی Mجدا ازاسالم دارند. گمان نمی کنم برای آنها آینده ای متصور باشد .برای تداوم یک مکتب فلسفی الزم است ریشه هایش محکم باشد وبا حقیقت پیوند داشته باشد .به همین ترتیب مکتبهایی سنت گرا وجود دارد ،البته در بین آنها هم وجود اختالف طبیعی است زیرا عرفان بیش ازوجود ظاهری ،قلب انسانها را مخاطب قرارمی دهد .نوعی نگاه هم درغرب هست که موالنا را مستقل ازحضرت محمد (ص) تصورمی کنند .موالنا می گوید ":من خاک پای حضرت محمد (ص) هستم " در قرآن کریم گفته می شود " اگر خدا را دوست می دارید از حضرت محمد (ص) پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد ".شما اگربا حضرت محمد (ص) ارتباطی نداشته باشید و فقط بگویید ":من خدا را دوست دارم" غیر ممکن است که بتوانید به خداوند وصل شوید .این است که من فکر می کنم نمی توان مسلمان نبود و عارف بود. با اعالم سال جاری میالدی به عنوان سال موالنا که به مناسبت هشتصدمین سال تولد موالنا از سوی یونسکوانجام شد برنامه هایی درحال اجرا است وتوجه و عالقه به موالنا افزایش یافته است؛ به نظر شما فراگیر شدن شخصیت موالنا در بین مردم می تواند باعث مسائل ناخوشایندی Mشود؟ فکرنمی کنم فعالیتهایی که درآمریکا وکشورهای دیگرصورت می گیرد خیلی جدی باشد .معموال یک سخنرانی انجام می شود ،سپس کمی موسیقی فارسی یا ترکی می نوازند و بعد هم رقص سماعی انجام می شود .چنین برنامه ای برای مخاطبان چیزی شبیه تماشا کردن تلویزیون است ،چون بالفاصله به این فکرمی کنند که بعد از پایان Mبرنامه بهتراست به کجا برویم .البته برخی با همین برنامه ها خود را در مسیرشناخت فلسفه اسالم و موالنا می یابند .من چنین برنامه هایی را حتی اگر یک شب باشد وحالت تفریحی داشته باشد برای آشنایی مردم با موالنا مثبت می بینم. به نظر شما موالنا با چنین برنامه هایی بیش از آنکه شناخته شود صورت ذهنی به خود نمی گیرد؟ موالنا برای خیلی ها یک شاعرخاورمیانه ای است .درترکیه هم شاهد چنین مسئله ای هستیم .درفرهنگ ترکی ارتباط موالنا و اسالم به طورکامل مطرح نمی شود .درهمه جای دنیا غالبا ً موالنا را طوری نشان می دهند که خود می خواهند؛ خصوصا ً درغرب مردم ازاینکه درباره موالنا با اسالم سخن بگویند اکراه دارند زیرا اسالم همواره برای آنان تروررا تداعی می کند .درواقع درنظرآنها اسالم و تروریکدیگررا کامل می کنند .حتی خیلی ها از اینکه بگویند مسلمان هستند شرم می کنند درصورتی که موالنا بخاطرشخصیت اسالمی اش موالنا شده است .بهر حال جهان غرب واهمه دارد و نمی خواهد به موالنا و دین اسالم توام بیندیشد. مهمترین عامل در دگرگونی برداشت غرب از اسالم چه بوده است؟ حکایت این موضوع مفصل است؛ ریشه های آن به قرن هفتم برمی گردد .اسالم بعد از ظهور ،به سرعت در تمام جهان گسترش یافت ؛مخصوصا ً مناطق مسیحی نشین را فتح کرد .غالب Mاوقات اسالم را دینی دانسته اند که تمدن مسیحی را مورد تهدید قرارمی داده است .چنین کسانی با ظهور اسالم حضرت محمد "ص" را برای خود تهدید دانسته اند؛ آنان این دین متفاوت را خصم مسیحیت معرفی کرده اند .اما در قرون وسطی کتابهای زیادی ازعربی به التینی ترجمه شد .آنگاه بود که جهان مسیحیت اسالم را از نو کشف کرد. بسیار خب وضعیت امروزچگونه است؟ در دنیای امروز دولتها وحکومتها مرکزیت دینی خود را ازدست داده اند .جهان غرب پس ازرنسانس کامال متحول شد .بااین حال تغییر شکل ها ی رفتاری Mمنطبق بر گذشته امرساده ای نبود .دانشمندان غربی عموما ً اصطالح دین را به طور خصمانه ای تعریف کرده اند .آن ها کینه ی خود را نسبت به اسالم بیش از ادیان دیگر بروز دادند .البته با مسیحیت و یهودیت هم ،چنین رفتاری داشته اند .بر اساس فهم دمکراتیک امروز تا وقتی دین درحیطه شخصی شما قرار داشته باشد مسئله ای نیست؛ یعنی تا وقتی به دین جنبه اجتماعی ندهید و بطورفردی آن را باورداشته باشید مشکلی وجود نخواهد داشت .براساس این نظردین نوعی دانش است و به عنوان چیزی که شما به آن معتقد هستید نزد خودتان می ماند .تا زمانی که وضع به همین منوال باشد دولتها و حکومتها غصه ای ندارند ازاین منظر دین پدیده ای کامال شخصی و ذهنی است .تا اینجا مسئله ای وجود ندارد .یعنی تا زمانی که کسی برنخاسته وبه شما نگفته است باید به چه چیزی معتقد باشید یا نباشید. این اتفاق از چه زمانی رخ داد؟ انقالب ایران درنگاه غربیها الگویی شد برای اینکه دین درعین حال می تواند از هویت وتاثیرگذاری سیاسی برخوردار باشد .به این ترتیب دانسته شد که دین قادر است توده ها را به حرکت درآورد. سپس این نظریه نیز پدید آمد که حرکت مذکور ممکن است تهاجمی علیه آنان باشد .دین اگر مانند آنچه دراسرائیل است به منافع غرب خدمت نماید مشکلی نخواهد بود اما اگرهمان وضعیت را درایران داشته باشد مسئله ای جدی بوجود می آید .آمریکا پس از وقوع این انقالب مدام برعلیه ایران واسالم کوشید ،بعد هم وقایع یکی پس ازدیگری رخ داد .حمالت تروریستی M،یازده سپتامبر ....و پس ازاین ها همان حساسیتی که پیش ازرنسانس نسبت به اسالم وجود داشت سربرآورد .رسانه ها از نشان دادن توام اسالم و حوادث خشونت بار از خود بی خود می شدند؛ و از چنین چیزی حمایت کامل می کردند. در کنار اخبار مربوط به بمب گذاریها خبرهای مربوط به موالنا ارزشی نداشت .تا وقتی اخبار مربوط به خشونت وجود دارد خبرهای مربوط به موالنا برای چه کسی می تواند جذاب باشد. باچنین تعریفی از اسالم ،در غرب چه جایگاهی برای موالنا متصوراست؟ در غرب وقتی مردم مطالب خوشایندی درباره اسالم بشنوند مثال معماری یا هنر اسالمی ،بطورکل آن را تولیدات فرهنگی می نامند .عموما ً گفته می شود این قبیل تولیدات Mازفرهنگ ایران یا ترکیه تغذیه نموده وارتباطی با اسالم ندارد؛ یعنی این دورا ازهم جدا می کنند .چنین مثالهایی Mرا می توان افزایش داد .مهمترین مثال در این زمینه موالنا است .موالنا یکی ازاندیشمندان و شاعران بسیار مهم جهان است .اما هیچ کس درغرب مایل نیست چیزی درباره ارتباط موالنا واسالم بداند زیرا جهان غرب در مقابل مطالب Mخوشایند مربوط به اسالم گوش های خود را می بندد .تنها نگرانی آنها این است که نکند مسلمانان ،تمام دنیا را فتح نموده و با اعمال زور همه را مسلمان کنند .درغرب همه تقریبا ً چنین اعتقادی دارند .مخصوصا ً مسیحیان متعصب شیفته چنین اندیشه ای هستند .آنها برای اینکه بتوانند تا ابد ازاسرائیل طرفداری کنند به تبلیغ این اندیشه می پردازند .کسانی که ازچنین افکاری برخوردارند اصوال با شعر ،زیبایی و عشق غریبه اند وتنها دردشان سیاست است. به نظر شما مسلمانان Mدر قبال چنین مطلبی چگونه موضع گیری می کنند؟ در دوره مدرن بسیاری از انسانها چیستی اسالم را فراموش کرده اند .دین داخل یک پوسته رها شد، این پوسته ،احکام اسالمی است .اگر ازعلما و روحانیون بپرسید که چرا باید این احکام را رعایت کنیم به شما خواهند گفت "خدا چنین خواسته است واگراینگونه عمل نکنید به جهنم خواهید رفت" و ما می دانیم که این پاسخ ،پاسخی اساسی نیست؛ جوانان چنین سخنانی را قانع کننده نمی یابند و فکر می کنند که این روش روشی زورگویانه است .متاسفانه اسالم امروزنزدیک شدن به انسانهای Mفرهیخته را بصورت فلسفی و احساسی فراموش کرده است .چنین روش هایی به بهای تبعیت صرف ازاحکام رها شده است .احکام در اصل بخش کوچکی ازاسالم را دربرمی گیرد؛ اصل ،فراگیری معنای این احکام است .شکی نیست که اسالم دارای احکامی است اما من می خواهم بگویم این احکام تمام دین نیست .هدف اصلی محبت الله است .شما اگرخدا را به اندازه کافی دوست نداشته باشید رعایت احکام از سوی شما معنایی نخواهد داشت .عمل به احکام بایستی به دلیل عشق و محبت به خدا باشد. به موازات افزایش ترس و واهمه از اسالم تمایل به موالنا و ابن عربی بیشتر می شود .چه ارتباطی بین این دو مقوله است؟ اگرمنظورتان مردم آمریکا است باید بگوییم %99آنها درباره موالنا هیچ نشنیده اند .البته اگر بپذیریم تنها %1آنها مطالبی Mدرباره موالنا می دانند این یعنی دو ونیم میلیون نفر جمعیت؛ رقم قابل توجهی است .کتابهای موالنا در فهرست کتابهای بسیارپرفروش قرارندارد .اگردرآمریکا کتابی مرتبط با مسلمانان ،بالغ بر یک میلیون نسخه فروش داشته باشد مطمئن باشید که علیه دین نوشته شده و با تروریسم مرتبط است .آثارموالنا نیزاگربه عنوان یک شاعرچاپ شود و درآن شعرهایی درباره عشق و دوست داشتن وجود داشته باشد فروش زیادی خواهد کرد .موالنا اساسا ً برای آمریکائیها معنای چندانی ندارد زیرا ذهنیت ها کامال متفاوت است .تنها احساسی که آمریکائیها درباره اسالم دارند ترس است. به عنوان آخرین سوال بفرمائید که مهمترین درسی که انسان امروز می تواند از موالنا و ابن عربی بگیرد چیست؟ اینطورنیست که مردم تا زمانی که ازفرامین دولت ،نهادها وموسسات تبعیت می کنند ازآرامش برخوردارباشند .سعادت و آرامش را باید در درون مان جستجو کنیم .این مطلب در واقع نوعی مکاشفه روحی است؛ چنین مکاشفه ای برای انسان Mمدرن امروزدشواریهای فراوانی دارد .درک پیام های موالنا نیزامروزمشکل تر است ،فهم ابن عربی نسبت به موالنا سخت تراست .اصوال مهم ترین پیام ،آزاد بودن انسان است؛ منظورم آزادی سیاسی نیست آزادی روحی است. ترجمه :منصوره حسینی معضل و مسأله‌ي سنت ● نويسنده :محمد منصور -هاشمي ● ارسال كننده :مدير سايت ● منبع :سایت -باشگاه اندیشه امروه وقتي از سنت سخن مي‌گوييم ،از امري سخن مي‌گوييم كه كمتر كسي در اهميت آن ترديد دارد و لذا ذهن‌ها به سرعت به سوي «سنت» كشيده مي‌شود و اينكه براي حفظ و تداوم آن چه بايد كرد و چگونه بايد آن را پاس داشت و نسبت آن با ديگر شئون زندگي ما چيست و پرسش‌هاي ديگري از اين دست .اما اين تنها «سنت» نيست كه بايد به آن پرداخت ،بلكه معضل و مسأله سنت نيز به همان اندازه اهميت دارد .به عبارت دقيق‌تر چه بسا پرداختن به «سنت»، بدون توجه به «معضل و مسأله‌ي سنت» و اينكه خاستگاه‌هاي اين معضل و مسأله چيست و نحوه‌ي طرح آن چگوه بوده است و اساسا ً اين معضل از كجا سربرمي‌آورد و در چه شرايطي مطرح مي‌شود ،ناقص و كم فايده باشد. آيا آدميان در هر كجاي جهان و در هر زمان كه زيسته باشند مي‌توانسته‌اند خارج و فارغ از سنت بوده باشند و با سنت يا سنت‌هايي نسبت نداشته باشند؟ دست كم تا آنجا كه در مورد بشر تاريخي و تاريخمند سخن مي‌گوييم ،بشري خارج از سنت نمي‌يابيم .سنت حاصل تاريخ و جغرافيايي است كه بشر در آن مي‌زيد و هيچ بني بشري خارج از تاريخ و جغرافيا نيست .پس نسبت انسان با سنت امري تازه و امروزي نيست .بشر خارج از سنت ،بشر خارج از شرايط زمان و مكان است و بشر خارج از زمان و مكان ـ اگر وجود داشته باشد ـ موجود منفردي است كه هر چند صورت بشري دارد ،سهيم در «بشريت» نيست .بر اين اساس معضل و مسأله سنت بايد معضل و مسأله‌اي به قدمت بشريت باشد. اما معضل و مسأله سنت به معنايي كه امروزه ما مي‌فهميم و مراد مي‌كنيم ،مسلما ً نه تنها به قدمت تاريخ بشري نيست ،بلكه مسأله‌اي است جديد و به ويژه به صورتي كه نزد ما ـ حاشيه‌نشينان تجدد ـ مطرح است ،مسأله‌اي است بسيار جديد. معضل و مسأله سنت از مجراي يك تقابل طرح مي‌شود :تقابل سنت با تجدد (يا مدرنيته) .حتي سنت به معنايي كه سنت‌گرايان طرح مي‌كنند هم هر چند در نگاه اول ممكن است از مجراي فوق دور به نظر برسد ،در حقيقت چيزي جز همين مسأله سنت و تجدد نيست .با اين تفاوت كه در مسأله سنت و تجدد ،تقابل سنت و تجدد به صراحت طرح شده و طرح‌كنندگان مسأله هم غالبا ً به كاستي‌هاي سنت در مواجهه‌ي با تجدد نظر داشته‌اند ـ و البته هر يك راه حل خود را به نفع حفظ سنت يا تجدد يا بخش‌هايي از هر يك پيشنهاد داده‌اند و مي‌دهند ـ و در «سنت‌گرايي» تقابل سنت با تجدد آشكار نيست ،بلكه به نحوي در آن مستتر است .سنت‌گرايان به اين قائلند كه در سنت ارزش‌ها و حكمت‌ها و بصيرت‌هايي هست كه نبايد ناديده گرفته شوند و از دست بروند .چگونه به اين تفطن يافته‌اند كه امري به نام سنت هست كه ارزش‌ها و حكمت‌ها و بصيرت‌هايي دارد كه ممكن است از دست بروند ،با درك تجدد .سنت‌گرايان دريافته‌اند كه تجدد نگرش‌ها و ارزش‌هايي را تصوير و طرح مي‌كند كه نفي نگرش‌ها و ارزش‌هاي سنت است و بدين معنا سنت‌گرايان نيز به تقابل سنت و تجدد مي‌پردازند با اين تفاوت كه بر اساس تصوير و تصوري كه از سنت و تجدد دارند ،پاسخ مسأله را پيشاپيش داده‌اند و بر آنند كه سنت ،گوهري است كه بايد در حفظ و حراست آن كوشيد .بدين ترتيب سنت‌گرايان نه تنها به تقابل سنت و تجدد توجه دارند ،بلكه اساسا ً زاييده‌ي اين تقابل و فرزند تجددند. پس معضل و مسأله سنت جز در مواجهه‌ي با تجدد قابل طرح نيست .سنت همواره معضل و مسأله نبوده است .بلكه صرفا ً در تقابل با تجدد بدل به «معضل و مسأله» شده است .معضل و مسأله سنت در حقيقت معضل و مسأله سنت و تجدد است. به سنت و تجدد از منظرهاي گوناگون پرداخته شده است .من در اين مقاله مسأله را از منظري خاص ـ و به گمان خودم بسيار ساده ـ طرح مي‌كنم ،براساس مفهومي كه براي همگان آشناست و درك آن نيازمند زمينه‌اي در فلسفه و علوم اجتماعي و مانند اينها نيست .مفهوم مورد نظر من «گذشته» است. «گذشته» يكي از مفاهيمي است كه با آن مي‌توان مسأله تقابل سنت و تجدد را ـ كه اينك براي ما نه فقط پرسشي فلسفي ـ كالمي ـ علمي كه امري عملي و ناظر به زندگي روزمره‌ي ماست ـ تبيين كرد. «سنت» چيست؟ آيا سنت چيزي است جز ميراثي از «گذشتگان» ،ميراثي از «گذشته» آيا سنت به معناي مثبت و گاه حتي مقدس آن معنايي جز «حجيت گذشته» دارد؟ سنت يعني آنچه پيشينيان يا گذشتگان بر مبناي آن انديشه‌ و عمل كرده‌اند .سنت يعني انديشه و عمل گذشتگان ،احترام و پاسداشت سنت يعني احترام و پاسداشت گذشته. بر اين اساس و با محور قرار دادن مفهوم گذشته ،تجدد را بايد نفي حجيت گذشته دانست .تأكيد مي‌كنم نفي «حجيت» گذشته و نه گذشته .شايد در تاريخ انديشه‌ي بشر در هيچ دوره‌اي به اندازه‌ي دوره‌ي جديد به تاريخ و علم تاريخ و تحقيقات تاريخي در زمينه‌ي فرهنگ و هنر و انديشه‌ي گذشته اهميت داده نشده و به آن پرداخته نشده باشد .تجدد نفي گذشته نيست ،بلكه حتي آگاهي و علم به گذشته است« ،گذشته شناسي» است اما «گذشته‌گرايي» نيست .تجدد بيش از سنت گذشته‌شناسي است چون سنت تداوم گذشته است و در تداوم چندان تقابلي نيست و نتيجتا ً مقايسه و سنجشي هم نيست و لذا شناخت علمي و انتقادي گذشته هم مطرح نيست .اما تجدد در تقابل با گذشته است و طبيعتا ً گذشته در تجدد موضوع و متعلق شناخت است و «گذشته‌شناسي» حاصل همين امر است. بنيان تجدد بر انديشه‌ي انتقادي است .انديشه‌ي انتقادي يعني نقد گذشته‌ و البته حال و باز بودن رو به آينده .اگر در تجدد گذشته‌شناسي هست و بسيار جدي هم هست اين امر از آن روست كه با آن حال را دريابيم و آينده را بسازيم .پس به رغم گذشته‌شناسي تجدد ـ كه چنانكه اشاره شد الزمه‌ي ذات آن و ابژه قرار گرفتن سنت و گذشته در آن است ـ تجدد آينده‌گراست .آينده‌گرا بدين معنا كه عرصه‌ي بحث و باب شناخت در آن محدود و بسته نيست .انديشه و اراده بشر پويا و آزاد است و بشر متجدد با گذشته‌شناسيش دريافته است كه موجودي است در معرض اشتباه و خطا كه در هيچ زمينه‌اي كامل نيست ـ حتي اخالق ـ لذا باب بحث و نقد باز است تا حركت مطلوب بشر به سوي تكامل و تعالي ـ بيشتر به اصطالح گذشتگان ـ يا به سوي ترقي و پيشرفت ـ به اصطالح متجددان ـ ممكن باشد .اگر سنت گشوده و پذيرا بودن نسبت به گذشته است ،تجدد باز بودن به سوي آينده است. براي مردم سرزمين‌هايي كه تجدد در آنها اتفاق افتاد ،طرح مسأله تجدد ،طرح مسأله سنت بود و لذا معضل و مسأله سنت جز از منظر معضل و مسأله تجدد طرح نشد و بدين ترتيب پرسش و پاسخ درباره‌ي گذشته و آينده در بستر خود جريان يافت و به نتيجه‌ي طبيعي خود رسيد. در حقيقت مردمان متجدد در «حال» مي‌زيستند و در اين «حال» از سويي چشم به آينده داشتند و از سوي ديگر نگاه به گذشته .براي آنها مسأله‌ي تجدد مسأله‌اي عارضي نبود .تجدد در متن اين حال و با نگاهي به گذشته و آينده شكل گرفت و تكوين يافت .آنها گذشته را نارسا يافتند و كوشيدند از آن فراتر روند .به عبارت ديگر آنها در متن آزمون و تجربه‌اي وجودي در زمان حال و مسائل مربوط به حال از گذشته گذشتند .اما براي مردم سرزمين‌هاي حاشيه‌ي تجدد ،تجدد اتفاقي در زمان حال نبود .آغاز تجدد و مسائل تجدد را به جان نيازموده بودند ،بلكه تجدد به آنها تحميل شد .البته نبايد دچار اين سوءفهم شد كه كس يا كساني تجدد را به آنها تحميل كردند و توطئه‌اي در كار بود .نه؛ تجدد بود و با افق‌هاي بازي كه رو به آينده داشت به نحو طبيعي توسعه و استيال مي‌يافت .تفكر انتقادي متعاطيان آن را به دانش و به تبع آن قدرت رساند و پيوند دانش و قدرت انديشه‌ي «پيشرفت» پس پشت هر دو را به جهانيان شناساند. حاشيه‌نشينان تجدد ،هنوز ادامه‌ي گذشته بودند .در حقيقت حال آنها منفك از گذشته نبود ،بلكه ادامه‌ي طبيعي آن بود .اما تجدد آينده‌اي بود كه ـ بي‌وقت ـ خود را به آنها نماياند .آينده‌اي كه آينده‌ي حال حاشيه‌نشينان تجدد نبود ،بلكه آينده‌ي حال ديروز متجددان بود .صورت مادي اين آينده توسعه‌ي جهاني مي‌يافت .اما سيرت انديشه‌ي آينده‌گرا به همان سادگي بسط نمي‌يافت و نمي‌توانست بسط يابد .چرا كه مسأله «گذشته» براي حاشيه‌نشينان تجدد طرح شده بود و سيرت تجدد بدون طرح مسأله‌ي گذشته معنا نداشت .در حقيقت آنها كه تصور مي‌كنند يا مي‌كردند با تغيير صورت مادي بايد سيرت انديشه نيز تغيير كند ،ساده‌انگاراني هستند يا بودند كه اهميت «انديشه‌ها»و «تصورات» و «معاني» را نمي‌دانند و تقليل‌گرايانه مي‌خواهند حيات انديشه را روبناي زندگي مادي قلمداد كنند .امري كه اگر دقيق نگريسته شود چيزي جز نفي انديشه و اختيار انسان و مآال ً انسانيت نيست .حيات انديشه و زندگي مادي البته بر يكديگر اثر مي‌گذارند ـ چرا كه كسي در خأل نمي‌انديشد ـ اما انديشه را يكسره تحويل به امور ديگر كردن و از تأثير و تأثر متقابل آنها غفلت كردن و اهميت انديشه را ناديده انگاشتن تقليل ساده‌انگارانه‌اي است كه رفتار آدميان در طول تاريخ و در برابر پيش‌بيني‌هايي از اين دست نافي آن است .باري ،بر اين منوال ،صورت تجدد و غلبه و استيال و توسعه‌ي آن بود ،اما سيرت آن هنوز در افق حاشيه‌نشينان تجدد آشكار نشده بود. حاشيه‌نشينان تجدد هنوز در افق تجدد قرار نگرفته بودند ،اما افق قديمي‌شان را از دست داده بودند ،زيرا ديگر خواهي نخواهي آگاهي‌هايي يافته بودند و با پرسش‌هايي مواجه شده بودند كه ادامه‌ي طبيعي گذشته آنان نبود و از دل سنت آنها برنيامده بود .بدين ترتيب حاشيه‌نشينان تجدد دچار عارضه‌اي شدند كه مي‌توان آن را «اختالف افق» ناميد .افق حال براي متجددان معلوم بود و به تبع آن گذشته و آينده نيز مشخص شد .اما افق براي حاشيه‌نشينان تجدد معلوم نبود .به نظر مي‌رسيد حال متجددان ،آينده‌ي حاشيه‌نشينان تجدد است .همين براي اينكه قومي را پريشان سازد كافي است. در برابر اين وضع ،واكنش‌ها متفاوت بود .گروهي بي‌توجه به اختالف افق‌ها باور كردند كه اگر در جاي ديگري آفتابي تابيده و احتماال ً روشني روزي فرا رسيده است ،البد در سرزمين خودشان هم اين اتفاق افتاده است ،ولو اينكه چندان اثري از روشني و روز نبينند .اينها يك باره مشكالت و مسأله‌هاي خود را به دست فراموشي سپردند .در صورتي كه توان درك عميق مسأله‌هاي تجدد را هم نداشتند و براي حل آن مسأله‌ها نيازي به آنها نبود .اين گروه را مي‌توان «روشنفكران شتابزده» ناميد .روشنفكران شتابزده بعضا ً چيزهاي درستي را دريافته بودند اما نمي‌دانستند كه دانسته‌ها و دريافت‌هاي درست نيز تاريخي و تاريخمندند و آنكه از «حال» خويش بي‌خبر است در تاريخ نيست .طرفه اينكه اين روشنفكران شتابزده فقط غرب‌زدگان نبودند كه يكسره سنت‌ها را و گذشته و حال را ناديده مي‌انگاشتند و در آينده‌اي موهوم مي‌زيستند« ،شرق‌زدگاني» هم كه بر اساس مشكالت غرب و مسائل تجدد به نقد و نفي مسائل و مشكالتي پرداختند كه هنوز در افق ما پديدار نشده بود نيز به همان اندازه شتابكار بودند. «سنت» تا حد زيادي حاصل نگاه و نگرش همين شرق‌زدگان شتابزده بود كه باز در حقيقت غربزده بودند ،چرا كه افق تاريخي خود را فراموش كرده بودند يا ناديده مي‌گرفتند و به «حال» ديگران توجه داشتند كه در بهترين صورت مي‌توانست آينده‌ي آنان باشد .البته با مساعي آنها مي‌توانست همان هم نباشد .اگر متجددان بر اساس نيازهايشان به گذشته رو كرده بودند تا يك بار ديگر با نگاهي انتقادي به خويش امور مطلوب گذشته را كه احيانا ً در ديروز تجدد ناديده گرفته بودند ارزيابي و احيا كنند ،اين حاشيه‌نشينان شتابزده بر اساس عمل آنها از گذشته بت مي‌ساختند و به «سنت‌سازي» مي‌پرداختند و تصوري از گذشته و سنت ايجاد مي‌كردند كه بيش از آنكه واقعي باشد آرماني بود .در حقيقت سنت‌گرايان هم تجدد زدگاني‌اند كه در افق تاريخي ما «پيشرس»اند و زود آمده .اگر در غرب متجدد گروهي در برابر پرسش‌هايي به اين نتيجه رسيدند كه نبايد از برخي جنبه‌هاي سنت غفلت كرد ،تجددزدگان «سنت‌گرا» همان سخنان را براي مردم سرزميني تكرار مي‌كردند كه هنوز مسأله سنت و تجدد و نسبت گذشته و آينده برايشان به درستي طرح نشده بود. اگر متفكران غرب براي بارور كردن انديشه‌هايشان به «سنت» كهن رو مي‌كردند ،در حقيقت باز مشغول «نقد سنت» بودند ،چرا كه تجدد «سنت» آنها شده بود .همچنان كه متفكران پست مدرن كه امروزه به نقد تجدد مي‌پردازند ،كاري جز نقد سنت و نفي حجيت گذشته و اذعان به آينده‌گرايي انجام نمي‌دهند .اما تجدد سنت و گذشته‌ي ما نبود ،پس نقد تجدد به گذشته‌گرايي گره مي‌خورد و تار و پود ريسماني را تشكيل مي‌داد كه دست و پاي انديشه‌ي انتقادي را مي‌بست. از سوي ديگر مردمي كه هنوز پاي در گذشته و سنت داشتند و با آن چندان مشكلي ـ از حيث ذهني ـ پيدا نكرده بودند، كوشيدند با حفظ سنت خود به آينده قدم بگذارند و به توسعه و تجدد برسند .از اين رو بود كه هرچه در غرب متجدد طرح مي‌شد و حال متجددان بود ،در گذشته‌ي خود مي‌جستند .معضل و مسأله سنت ـ به مثابه امري كم و بيش مقدس ـ بدين ترتيب پديد آمد .يعني عمدتا ً كوشش شد كه در عين حفظ «گذشته‌گرايي»« ،آينده‌گرايي» نيز وارد شود و اين دو با يكديگر جمع گردند. اين به نظر من ساده‌ترين بيان از همه‌ي آن معضل فكري است كه سال‌هاست بر ذهن و ضمير ما سنگيني مي‌كند. گذشته‌ي ما تمام نشده بود تا ما به «تجدد» بيانديشيم .اما «تجدد» ناخواسته آمده بود« .آينده‌گرايي» به مصاف «گذشته‌گرايي» برخاسته بود و تجدد با سنت هماوردي مي‌كرد .ما كه از جمله‌ي حاشيه‌نشينان تجدد بوديم درگير و دار اين هماوردي مانديم .هم تداوم گذشته را خواستيم كه برايمان آرامش بخش بود و هم رسيدن به آينده را كه نويدبخش. در اين ميان آنچه حل نشده باقي ماند «گذشته‌گرايي» يا «آينده‌گرايي» بود .پس به نتيجه نرسيديم كه اساسا ً به حجيت گذشتگان اعتقاد داريم ـ با توجه به همه‌ي لوازم آن ـ يا به انديشه‌ي انتقادي كه ذاتا ً آينده‌گراست ـ باز با توجه به همه‌ي لوازم آن. آنكه به حجيت گذشته باور دارد بايد يكسره به آن باور داشته باشد .براي همين هم هست كه آنها كه كوشيدند از سويي حجيت گذشته را بپذيرند و از سوي ديگر آينده‌گرا باشند ،به لحاظ فكري محكوم به شكست بودند (به رغم اينكه در دوره‌هاي مختلفي برد اجتماعي هم داشتند ،زير راه حل پيشنهادي آنها به لحاظ رواني و در كوتاه مدت مطلوب‌ترين راه بود ،هر چند درست‌ترين راه و سازگار با محك زمان نبود). دو گروه باقي مي‌ماند .گذشته‌گرايان و آينده‌گرايان .پيروان هيچ يك از اين دو گروه در ميان ما حاشيه‌نشينان تجدد چندان خالق و پربار ظاهر نشدند .گذشته‌گرايان ذاتا ً به گذشته متكي بودند و در موضع انفعال اين گذشته‌گرايي روز به روز افراطي‌تر و صلب‌تر مي‌شد (گذشته ـ هر چند يك سره عقل مدار نبود ـ خالي از عقالنيت هم نبود اما در تقابل با تجدد گذشته‌گرايان بر اموري تأكيد مي‌كردند كه از تجدد بيشتر به دور بود و لذا عقالنيت و نگاه انتقادي گذشته‌گرايان نسبت به گذشتگان كمتر هم مي‌شد) .آينده‌گرايان هم ـ اال قليلي ـ به گذشته و حال غربيان متجدد اتكا مي‌كردند و به «سنت» و «گذشته‌» غرب متجدد متوسل مي‌شدند .در واقع هر دو گروه به نوعي از «حجيت» گذشته استفاده مي‌كردند؛ يكي از «حجيت گذشته‌اي» دورتر و يكي از «حجيت گذشته‌اي» نزديك‌تر. استناد به حجيت گذشتگان ـ چه گذشتگان شرقي و چه گذشتگان غربي چه گذشته‌ي سنت و سنت‌ها و چه گذشته‌ي تجدد و تجددها نافي عقالنيت است .مردم زمان‌ها و مكان‌هاي مختلف سنت‌هاي مختلف دارند (اين اطالع في الواقع در انديشه‌ي متجددان اثر داشت) و حجيت اين سنت‌ها جز به معناي نسبيت امور نيست .الزمه‌ي پذيرفتن حجيت سنت‌ها، نسبي‌گرايي است و نسبي‌گرايي نفي عقالنيت است .عقالنيت در ذات خود حركت و صيرورت انتقادي مدام در پي وحدت و حقيقت است. شايد ديگر وقت آن رسيده باشد كه «آينده‌گرايان» اين سرزمين به انديشه‌ي انتقادي و بحث و فحص مستدل عقلي و علمي رو آورند .بدين ترتيب آينده‌گرايان «گذشته ستيز» نخواهند بود بلكه «گذشته‌شناس» خواهند شد .وقتي «گذشته ستيزي» نباشد «گذشته پرستي» نيز محلي از اعراب نخواهد داشت .گذشته‌شناسان توان گفت‌وگو Mبا گذشته‌گرايان را خواهند داشت و اين گفت‌وگو Mبركت خيز خواهد بود ،چرا كه آينده جز بر مبناي گذشته و حال ساخته نمي‌شود .به عبارت ديگروقتي سنت‌ستيزي و سنت پرستي ـ هر دو ـ جاي خود را به سنت‌شناسي و سنت‌سنجي دهند ،سنت از صورت «معضل» به صورت «مسأله» درمي‌آيد .مسأله‌اي كه مي‌توان به آن انديشيد و آن را حك و اصالح كرد .سنت ـ هيچ سنتي ـ حجيت نخواهد داشت ،حتي سنت تجدد و غرب متجدد. نفي حجيت گذشته و نه البته خود گذشته كه نقطه‌ي اتكا و مبناي هر حركتي است و بايد آن را به خوبي شناخت ـ گشودن راه عقل براي حركت به سوي آينده است. مارتين لينگز مارتين‌ لينگز ( )Martin Lingsدر 24ژانویه سال‌ 1909در لنكستر ( )Lancashireانگلستان‌ در خانواده‌اي‌ پروتستان‌ به‌ دنيا آمد .پس‌ از اخذ مدرك‌ در رشته‌ي‌ زبان‌ و ادبيات‌ انگليسي‌ در سال‌ 1932 از دانشگاه‌ آكسفورد ،سالي‌ را در لهستان‌ به‌ تدريس‌ گذراند و سپس‌ استاد زبان‌ انگليسي‌ كهن‌ و ميانه‌ در دانشگاه‌ كائوناس‌ ( )Kaunasدر ليتواني‌ شد .د رسال‌ ،1938پس‌ از سالها مطالعه‌ در اديان‌ ،و در نتيجه‌ي‌ آشنايي‌ با آثار رنه‌گنون‌ و بعضي‌ از مسلمانان‌ الجزايري‌ و مراكشي‌ ،شيفته‌ي‌ اسالم‌ شد و به‌ اين‌ دين‌ درآمد و نام‌ ابوبكر سراج‌الدين‌ را براي‌ خود برگزيد .عالقه‌ي‌ وي‌ به‌ زبان‌ عربي‌ و فرهنگ‌ اسالمي‌ ،او را به‌ مصر كشاند و از سال‌ 1940در دانشگاه‌ قاهره‌ به‌ تدريس‌ پرداخت‌ .در آنجا اغلب‌ درباره‌ي‌ شكسپير تدريس‌ مي‌كرد. لينگز ،پس‌ از دوازده‌ سال‌ اقامت‌ در مصر ،در سال‌ ،1952به‌ انگلستان‌ بازگشت‌ و از دانشگاه‌ لندن‌ در رشته‌ي‌ زبان‌ عربي‌ درجه‌ي‌ دكتري‌ گرفت‌ .از سال‌ 1955متصدّي‌ نسخ‌ قرآني‌ موزه‌ي‌ بريتانيا شد. از سال‌ 1970تا 1974مسئول‌ نگهداري‌ كتب‌ خطي‌ و چاپي‌ شرق‌ در همين‌ موزه‌ بود. دكتر لينگز پس‌ از تشرف‌ به‌ اسالم‌ همه‌ي‌ اوقات‌ خود را وقف‌ تحقيق‌ در معارف‌ اسالمي‌ و معرفي‌ آنها به‌ جهان‌ غرب‌ كرد .گرايش‌ عميق‌ او به‌ مباحث‌ عرفاني‌ اسالم‌ و تعلّق‌ خاطر به‌ آراء و نظرات‌ مكتب‌ م خود را مصروف‌ تبيين‌ و معرفي‌ اصول‌ مابعدالطبيعي‌ و عرفاني‌ اسالم‌ به‌ جاودان‌ خرد ،سبب‌ شد تا ه ّ غربيان‌ كند. مارتين‌ لينگز در 12می سال ۲۰۰۵درگذشت. آثار آثار لينگز عبارتند از: -1كتاب يقين (آموزه هاى صوفيانه در باب ايمان ،حكمت و عرفانThe Book of )۱۹۹۲ ، ۱۹۵۲ ، ‏Certainty -2عارفى مسلمان در قرن بيستم ( ۱۹۸۲ ۱۹۸۱، ، ۱۹۷۳ ، ۱۹۷۱ ، ۱۹۶۱و A Sufi Saint of the)۱۹۹۳ Twentieth Centuryاين كتاب به زبان هاى مختلفى چون عربى ،فرانسه ،فارسى و اردو ترجمه شده است .عنوان ترجمه فارسى به قلم روان نصرالله پورجوادى «عارفى از الجزاير» است .اين كتاب تأثير و حس و حال معنوى غريبى دارد. - 3اعتقادات كهن و خرافه هاى مدرن ( ۱۹۸۸ ، ۱۹۸۰ ، ۱۹۶۴و Ancient Beliefs and )۱۹۹۱ ‏Modern Superstitions -4شكسپير در پرتو هنر مقدس (Shakespear in the Light of Sacred Art )۱۹۶۶ - 5دو جلد كتاب‌ شعر به‌ نام‌ عناصر و نشانه‌ها ( ۱۹۶۷و Elements and Heralds )۱۹۷۰ -6تصوف چيست؟ ( ۱۹۸۱ ، ۱۹۷۷ ، ۱۹۷۵و What is Sufism )۱۹۹۳اين كتاب به فارسى ترجمه شده است. -7راز شكسپير (The Secret of Shakespear)۱۹۸۴ -8هنر خط و تذهيب قرآن ( ۱۹۷۸ ، ۱۹۷۶و The Quranic Art of Calligraphy and ،)۱۹۸۷ Illuminationکه به فارسى ترجمه شده است. -9ساعت يازدهم ،بحران معنوى دنياى مدرن در پرتو سنت و رسالت نبوى (The Eleventh)۱۹۸۹ ‏Hour -10رمزها و الگوهاى كهن :پژوهشى در معناى وجود (.)۱۹۹۱ « -11محمد(ص) :زندگى پيامبر اسالم بر اساس كهن ترين منابع» ( ۱۹۸۵ ، ۱۹۸۳و )۱۹۹۱ Muhammad: His Life Based on the Earliest Sourcesاز معروف ترين كتاب هاى اوست و آن را يكى از بهترين زندگينامه هاى پيامبر(ص) به زبان انگليسى ارزيابى كرده اند. -12آخرين كتاب مارتين لينگز Answers to Questions Mنام دارد كه او در آن به پرسش هايى كه از وى راجع به اسالم و معنويت به طور كلى شده است پاسخ مى دهد .اين كتاب را انتشارات Fons Vitaeدر سال ۲۰۰۵در دست انتشار دارد. -13لينگز همچنين براى دايرة المعارف اسالم و دايرة المعارف بريتانيكا Mو كتاب دين در خاورميانه (چاپ دانشگاه Mكمبريج) و تاريخ ادبيات عرب كمبريج و نيز براى نشرياتى مانند مطالعات مقايسه اى اديان ( )Studies in Comparative Religionو فصلنامه اسالمى ()The Islamic Quarterly مقاالت متعددى در تصوف و عرفان اسالمى و شعر و ادبيات عرب به رشته تحرير درآورده است. اندیشه .1سير صعودى و تعالى جويى انسان به اعتقاد مارتين لينگز در گذشته ،كوشش هايى براى اختراع وسايلى به منظور باال بردن بدن در هوا و صعود به آسمان همانند پرواز پرندگان به خرج داده مى شد ،اما تا آنجا كه مى دانيم فقط امروزه است كه پيشرفت هايى در اين زمينه حاصل شده و از «فتح فضا» و «سفر به ماه» سخن رفته است .صعود به اورست و صعودهاى مشابه آن نيز با انگيزه هاى مشابهى انجام مى شود .لينگز تصريح مى كند كه در اين نوع فعاليت ها عالوه بر انگيزه هاى متداول مربوط به كنجكاوى و سرگرمى چه بسا انگيزه اى وجود داشته باشد براى تعالى Mروح و باز رسيدن به همان حالتى كه انسان پيش از هبوط ( )Fallداشته است« .يكى از وجوه بارز و مشخص انسان در روزگاران پيشين اين بود كه اعتقاد داشت عالوه بر طبيعت انسانى M،يك طبيعت فوق انسانى ( )Superhumanنيز دارد .آدمى همچنان در ژرفاى وجود خويش ميل و تمناى فرارفتن از طبيعت انسانى اش و حركتى رو به باال برخالف جريان عادى و مألوف داشت .او مى كوشيد پيوند ميان نفس ( )Soulكه انسانى است و قلب ( )Heartكه الهى است را از نو استقرار بخشد. .2خورشيد عقل شهودى لينگز مى نويسد خلقت ( )Creationبه معناى جدايى از خداوند است و در ميان مخلوقات ،اين انسان است كه با برخوردارى از آزادى ( )Freedomو اختيار ( )Free willمى تواند باالترين تجليگاه خالق باشد .ملكوت خداوند هم در درون و باطن است و هم فراسوى عالم طبيعت و مركز تالقى اين دو ،كه متمايز از مركز بدن است همان چيزى است كه اكثر اديان آن را قلب يا دل مى نامند .قلب آدمى جايگاه و اورنگ عقل شهودى ( )Intellectاست همان كه در قرون وسطى Intellectusخوانده مى شد ،يعنى قوه اى «خورشيد» ( )Solarكه برخالف قواى قمرى ( )Lunarعقل عادى (،)Reason حافظه و تخيل كه بازتاب هاى متمايزى از عقل شهودى هستند حقايق معنوى و روحانى را مستقيما ً درك مى كند .به ديد لينگز قواى انسانى و الهى انسان Mدر روزگار پيشين در تعادل و هماهنگى با يكديگر بودند و نفس و روح انسان در همه قوا و فضايلش منعكس كننده اوصاف الهى بود و «بيانگر اين حقيقت كه انسان Mبر صورت خداوند آفريده شده است و خليفه و نماينده او در زمين است ».حقيقتى كه در دوره مدرن مورد غفلت يا انكار قرار گرفت. .3نقد دنياى مدرن نقد دنياى مدرن يكى از وجوه مشترك اساسى همه سنت گرايان است .لينگز هم در اين قاعده مى گنجد اما او چنانكه خود در مقاله راجع به رنه گنون خاطرنشان مى كند ،طرد و انكار همه جانبه و نفى يكسره عقل مدرن را نمى پذيرد .اما در عين حال نقدهاى كالنى وارد مى سازد فى المثل در جايى مى نويسد كه تفكر غربى طى ۴۰۰سال گذشته در سيطره مذهب اصالت بشر يا انسان محورى ( )humanismبوده است كه به زعم وى محور آن نه «انسان Mحقيقى» بلكه «انسان همان گونه كه ما آن را به صورت عادى مى شناسيم» است ،يعنى باالترين عضو قلمرو حيوانات .لينگز با بيانى تأمل برانگيز مى نويسد اومانيسم يا مذهب اصالت Mبشر كه ادعا داشت باالترين جايگاه Mو منزلت را به انسان داده است با ناديده گرفتن و انكار ابعاد فوق انسانى و معنوى بشر عمال ً انديشه بسيارى از انسانها را از امكانات نهفته آنان براى سير صعودى و تعالى به افق هاى برتر وجود تهى كرده است .به گمان لينگز فلسفه معاصر نيز به مراتب عالى تر هستى ،بى عالقه است و اظهار شگفتى مى كند كه ممكن است در دوره مدرن ،انسانى بخش اعظم زندگى اش را در فعاليت Mهاى يكسره ضد عقلى (عقل به معناى شهودى و تعالى Mجويانه آن )intellectual( ،گذرانده باشد و معتقد باشد كه چيزى فراتر از نفس انسان Mوجود ندارد و با اين حال «يكى از روشنفكران ( )intellectualپيشرو زمان ما» خوانده شود. لينگز برهمين اساس به نقد «انديشه پيشرفت» در دوره جديد مى پردازد .او اين گمان را كه انسان جديد به صورت خطى مسير پيشرفت و ترقى را براى نيل به رهايى و نجات ( )Redemptionطى مى نمايد بى اساس مى شمرد و عقيده دارد كه نجات و رستگارى چنان كه در قرون وسطى و روزگاران پيشين كامال ً بدان اعتقاد داشتند حاصل فضل و عنايت الهى ( )pure Graceاست. .4هدف دين بنابر نگرش لينگز علت اصلى و اساسى ضعف آدمى از دست رفتن پيوند مستقيمى است كه در درون او بين دنيا و آخرت وجود داشت كه نتيجه آن فقدان حساسيت و توجه نفس به جاذبه الهى قلب بوده است .در اين ميان هدف دين ،به طور كلى ،آن است كه همه اجزاى پراكنده وجود آدمى را محوريت بخشد و آنها را حول مركز وجود جهت دهد .لينگز هنر قدسى يا مقدس ( )Sacred artرا نيز داراى همين نقش مى داند يعنى معتقد است كه هنر قدسى مى تواند قوا و اجزاى پراكنده روان انسان را جهتى نو به سمت مركز ببخشد و آنها را از تباه شدن در غبار غفلت و بادهاى ضاللت مصون دارد. .5تعدد اديان اما با كثرت و تعدد اديان چه بايد كرد؟ كثرت گرايى دينى ،شمول گرايى ،حقانيت انحصارى يا انحصارگرايى ،تكامل تدريجى اديان و نسبت پيشرفت تاريخى ميان آنها و فقدان حقانيت همه آنان جزو پاسخ هاى عمده اى اند كه به مسأله كثرت و تعدد اديان داده شده است .سنت گرايان به ويژه به تأسى از ديدگاه شوآن درباره «وحدت متعالى Mاديان» Mكوشيده اند با غور در سنت هاى دينى مختلف جهان وجوه مشترك اساسى آنها را تبيين و توصيف كنند گرچه در اين ميان به اسالم توجه ويژه دارند. لينگز هم ضمن نقد و رد «دين سازى هاى جديد» از نقش مهم و اساسى «اديان بزرگ» ياد مى كند و گرچه ذكر نام اين اديان بزرگ را ضرورى نمى داند اما فى المثل در جايى به صورت مشخص از بودا، عيسى و حضرت محمد به عنوان چهره هاى برجسته دينى ياد مى كند .نكته جالب توجهى كه لينگز در اينجا خاطرنشان مى كند آن است كه قدما از وجود اديان ديگر بى خبر نبودند ،اما چون از نور بسيارى كه بر آنان مى تابيد برخوردار بودند« ،نورهاى ديگرى» كه از افق هاى (دينى) ديگر به آنان مى رسيد مضطربشان نمى ساخت و مشكلى ايجاد نمى كرد اما امروزه چون آن نورهاى راستين مستقيم در ميان نيست اين افق هاى ديگر الجرم اضطراب انگيز مى شود و دشوارى هايى پديد مى آورد .لينگز تصريح مى كند كه براى برخى از آنان كه ايمان به دين شان را از دست داده اند شناخت اديان ديگر مى تواند راهى براى درك بهتر و بازگشت به دينشان باشد .او معتقد است كه اديان بزرگ گرچه ممكن است در آداب و مناسك بيرونى شان از هم فاصله داشته باشند و متمايز به نظر آيند در هسته هاى عرفانى شان بسيار به هم نزديك مى شوند و به حقيقت يگانه و واحدى راه مى نمايند. .6ايمان ،اميد و محبت مارتين لينگز ايمان و اميد و محبت را سه حالت متفاوت ميل و دلبستگى انسان Mبه عالم ديگر ،جهان آخرت مى داند و در اين ميان براى اميد ،نقش ويژه اى قائل است« .فضيلت اميد بدين معناست كه زندگى انسان را سفرى بدانيم كه به (حقيقت) نامتناهى و رضايت مندى ابدى مى انجامد بدين شرط كه امكاناتى كه در توانايى ماست تحقق يابد .بدين غايت نه فقط پس از مرگ بلكه در همين زندگى مى توان دست يافت گرچه در دوره كنونى زندگى بشر ،تنها عده اندكى در همين جهان بدان وصول مى يابند»... ويليام چيتيك در جستوجوى سرچشمههاى ناب عرفان اسالمى ● نويسنده :غالمرضا -گلى زواره ● منبع :ماه نامه -پرسمان - 1384 -شماره ،32اردیبهشت تحصيل و تدريس ويليام چيتيك 1در سال 1943م 1322 (.ش ).در شهر ميل فورد ،از توابع ايالت كنتيكت آمريكا در خانوادهاى با مذهب پروتستان ديده به جهان گشود .دوران دبيرستان را در زادگاه خويش سپرى كرد و بعد از گذراندن اين مقطع تحصيلى، وارد دانشگاه گرديد و در رشته تاريخ در كالج وستر به اخذ مدرك كارشناسى نايل آمد 2و چون احساس نمود مطالعات تاريخى در خصوص مشرق زمين و خاورميانه ،نياز مبرمى به دانستن زبان عربى دارد ،براى فراگيرى آن به سرزمين لبنان مهاجرت كرد و در دانشگاه آمريكايى بيروت تحصيالت خويش را پى گرفت .وى در اثناى اين مطالعات ،به عرفان اسالمى عالقهمند گشت و بعد از آشنايى با دكتر سيد حسين نصر و حضور در جلسات او ،اشتياقش شدت يافت .بعد از بازگشت به آمريكا ،براى آشنايى با عرفان شرقى ،كتاب مثنوى را كه به زبان انگليسى ترجمه شده بود ،مطالعه كرد و محصول اين تالش را در اختيار ساير عالقهمندان قرار داد 3.شور زايدالوصف او براى آموختن عرفان ناب اسالمى موجب شد كه به ايران بيايد و در رشته ادبيات دانشگاه تهران مشغول تحصيل گردد 4.مدت اقامت او در ايران 12 ،سال به درازا كشيد .چيتيك پس از اخذ درجه دكترا در زبان و ادبيات فارسى از دانشگاه تهران در سال 1353ش .در دانشگاه صنعتى شريف به تدريس علوم انسانى مشغول گرديد. وى در طول تحصيل ،با دانشوران و اديبانى چون جاللالدين همايى و استاد سيد جاللالدين آشتيانى مأنوس گرديد؛ اما كار اساسى وى با دكتر سيد حسين نصر در موضوع فلسفه و معارف اسالمى بود .پس از تأسيس انجمن فلسفه ،وى نزد هانرى كربن به فراگيرى عرفان و تصوف پرداخت. امتيازات و برجستگىها ويليام چيتيك كه هم اكنون در دانشگاه ايالتى نيويورك ،در شهر استونى بروك ،استاد گروه مطالعات تطبيقى اديان مىباشد ،به زبان فارسى و عربى و متون كالسيك عرفانى اين دو زبان ،تسلط كامل دارد .به گفته استاد سيد جاللالدين آشتيانى ،اين دانشور بر اثر تالش و تحرير مباحث اين فن در مكالمه ،مطالعه و تحرير مسايل ،به زبان فارسى احاطه يافت .تحقيق در كتاب عبد الرحمن جامى با عنوان «نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص» كه همراه با تعليقات و تصحيح وى به طبع رسيده است و در واقع پاياننامه دكتراى اوست ،بهترين گواه احاطه وى به متون عرفانى كهن است. استعداد عالى توأم با كار مداوم و منظم و تالش علمى متوالى و خستگىناپذير موجب گرديد تا اين شخصيت ،موفقيتهاى مهمى را كسب كند .سيد جاللالدين آشتيانى مىگويد :از آن جا كه نقدالنصوص ،اثر بسيار دشوارى است و به دست آوردن مطالب از چنين نوشتههايى كار هر كس نمىباشد و مستلزم آشنايى به مبانى عرفانى و تالش مرتب است ،تصور نمىكردم دكتر چيتيك موفق شود اين كار را به انجام برساند؛ اما وقتى محصول كارش را در اين موضوع مشاهده و مالحظه كردم، با مطالعهاى اجمالى ،به حيرت فرو رفتم و آفرين گفتم. ويليام چيتيك بر اثر ممارست ،مطالعه دائم و قريحه ذاتى ،به مباحث عرفانى چنان انس پيدا نمود كه از نحوه و روش عبارات عرفانى و سبك مطالب ،نويسنده آن را مىشناسد .او حافظه قوى ،دقت نظر و سرعت انتقال را با هم جمع نمود و توأم گرديدن چنين ويژگىهايى با مهارت و ممارست وافر ،كارهايش را برجسته و ممتاز نموده است .دكتر چيتيك، عرفان و اخالق را به پژوهش و نگارش خالصه نكرد؛ بلكه روح و روان خويش را به ملكات معنوى و انسانى آراسته نموده است .او شخصى معتدل است و به دور از افراط و تفريط ،عاشق كار و كوشش علمى و ادبى مىباشد و از سخاوت تحقيقاتى و بذل انديشه هم اجتناب نمىكند و بسيار مهربان و متواضع است5. ويليام چيتيك در آثار خود تالش كرده تا قواعد سلوك در عرفان نظرى و عملى را در قرآن و سنت بجويد .او معتقد است كه مقامات معنوى به دست آمده از راه كشف و شهود ،با مباحث برهانى تناقض ندارد. وى مىنويسد :تأكيدهاى نظرى و عملى متفاوت بر ابعاد سهگانه اسالم (ايمان به تصديق و آگاهى قلبى،ايمان به زبان و بيان باور ،ايمان به اركان و اعضا و جوارح) به ما كمك مىكند تا بفهميم چرا غربىها به صرافت طبع ،مجذوب تصوف مىشوند؛ ولى از اسالم دلزده مىگردند .چنين افرادى ،هيچ اطالعى از اسالم -به غير از انديشههاى متحجرانهاى كه از قرون وسطا به آنان انتقال يافته است -ندارند .غربىها در نگاه اول به اسالم ،احساس مىكنند گويى آنها را به بيابانى بردهاند و در مقابل ديوارهاى خشن و بىپيرايه شهرى قرار دادهاند كه بوى مرگ مىدهد؛ اما بر عكس ،عرفان و معنويت اسالمى ،آدمى را به باغهاى زيبايى وارد مىنمايد كه شريعت با احكام و دستورات خود ،ديوار اين باغها را حفاظت مىنمايد. در جامعه زنده و پويا ،اين ديوارها از آن فضاى سبز و با طراوت ،در مقابل طوفانهاى بيابان پاسدارى مىكند6. پرتوهاى پرمايه ويليام چيتيك ،تصويرى متقن و محكم از سرچشمهها ،شرايط پيدايش ،رشد و نضج عرفان اسالمى ارائه مىنمايد .او در جاى جاى آثار و نوشتههاى خود ،عرفان را بخشى جدايىناپذير و الينفك از اسالم مىداند و به طرق گوناگون ،نظر مخالفان را با استدالل و برهان محكم رد مىكند و نيز با بيانى قوى و مستند به متون دينى ،به جايگاه و اهميت شريعت صحه گذاشته ،يادآور مىشود كه بدون وفادارى به احكام اسالمى و عمل به دستورات شرع مقدس ،نمىتوان در سير الى الله و در مسير كمال ،به پيشرفتى نايل شد .او مىنويسد :ديدگاه عرفان راجع به جهان هستى ،برگرفته از قرآن و حديث است؛ اما فرزانگان و مشايخ عرفان در طول زمان ،اين انديشه را شرح و بسط دادهاند .به اعتقاد او ،اولين شهادت ،يعنى ال اله اال الله ،حق را از غير حق ،مطلق را از نسبى و خدا را از ماسوى الله كه عالم باشد ،متمايز مىنمايد .آيات قرآنى و احاديث متعددى -مثل «كل شىء هالك االوجهه» - 7اين تمايز اساسى را بازگو مىكند. حقيقت خدا ،چنان است كه هيچ چيز را ياراى مقايسه با آن نيست و در واقع اغيار معدومند .دومين شهادت به ما مىگويد كه محمد صلىاللهعليهوآله فرستاده خدا و تجلى آشكار حق است .پيامبر اكرم و كتاب او كه كالم وحى است ،چراغهايى روشنگر و هادى در جهان ظلمانى هستند و به طور كلى ،تمامى پيامبران فرستاده شدند تا رحمت و هدايت را به مردمان برسانند؛ زيرا بدون هدايت وحيانى ،مردم در جهل و وهم سرگردان و آواره شده ،در امور باطل و غيرحقيقى غرق مىگردند. از ديدگاه وى ،سنت اسالمى ،سه قلمرو اصلى از ديندارى را به رسميت مىشناسد؛ جسم ،زبان و دل .اينها ،همان قلمروهاى عمل صحيح ،انديشه درست و معرفت حقيقىاند .اين سه قلمرو را مىتوان كمال عمل ،نهايت انديشه و غايت نفس ناميد و با تحقق آنها تمام قابليتهايى را كه خداوند در خلقت انسان به وديعت نهاده ،به منصه ظهور مىرسد .اين سه گستره از سوى علماى اسالمى شديدا ً مورد بحث قرار گرفت .قلمرو عمل صحيح در حوزه تخصص فقهاست .انديشه درست و استوار ،در قلمرو متكلمان و رؤيت صحيح ،در مقوله عرفان قرار مىگيرد .آنان مىگويند :حقيقت اشيا را بر اثر بصيرت ،تزكيه و نور معنوى مىتوان با چشم دل مشاهده كرد .اين رؤيت درست M،بعد از آن ،از دل آدمى سراسر وجودش را در بر مىگيرد و انديشه و عملش را شكوفا مىكند و به بار مىنشاند .بنابراين ،اسالم ،دين كامل و تمام عيارى است كه تمامى رفتار ،اعمال ،مسائل و دغدغههاى انسانى را در بر مىگيرد .هر جا كه مسلمانان بودهاند ،اين سه بعد وجود داشته است .افراد نمىتوانند جدا ً ديندار باشند؛ بدون آن كه جسم ،ذهن و قلبشان از ايمان بىبهره باشند .عرفان اسالمى ،حضور معنوى نامرئى است كه تمام حاالت و احساسات اصيل اسالمى را حيات مىبخشد. چيتيك مىگويد :نزد بزرگان عرفان ،شرط اصلى براى رسيدن به عشق حقيقى و وصول به كمال مقصود ،همانا داشتن استعداد و توانايى يكسو نگريستن و يكسان ديدن است؛ ولى اين امر ،مستلزم آن است كه ما به راستى از روى يقين ،به نقايص وجودى و محدوديتهاى قواى ادراكى خودمان به عنوان يك مخلوق ،پى ببريم و به اين حقيقت متعالى نيز به درستى اعتراف كنيم كه خدا وجود مطلق است و هستى موجودات ،به وجود حضرت حق پيداست و آگاهى ما در برابر علم و كماالت حضرت بارى تعالى ،جز جهل و نقص چيزى نيست. اين احساس نقصان و تمناى كمال ،نوعى جهش و بيدارى به فرد مىدهد و او را از وضع نابسامان موجود خويش ،ناراضى ساخته ،در عمق وجود خود ،در صدد چارهجويى و در پى اصالح برخواهد آمد .موالنا در مثنوى ،اين نكته را به عنوان «درد» مطرح ساخته ،گفته است: هر كه او بيدارتر ،پر دردتر هر كه او آگاهتر ،رخ زردتر اصل اين است كه ما به دنبال تشنگى باشيم و همين آگاهى به تهيدستى و فقر علمى و معنوى ،خود يك معرفت اصيل به شمار مىآيد .قرآن مجيد چنين مىفرمايد« :يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد»8. سل به سوى حق با اين توصيف و با احساس نياز به سوى خداوند ،انسان به دور از هر گونه ريا و با صداقت ،دست تو ّ دراز مىكند و از اين حيث ،شكر واقعى نعمت را به جاى مىآورد و با ايجاد يك تحول قوى و كارساز در شخصيت خود ،از كبر ،جهالت و طمع دور مىگردد و تنها به قامت محبوب حقيقى چشم مىدوزد و هدايت راستين را از عنايت و توجه باطنى خداوند مىجويد. چيتيك با استناد به منابع عرفانى اعتقاد دارد كه عالم يك حجاب است .اگر حجابها مانع رؤيت ما نبودند ،مشاهده مىكرديم كه هيچ نيروى محركى به غير از رحمت خدا و هيچ معشوقى جز او نيست؛ زيرا هيچ حقيقتى به غير از حق تعالى وجود ندارد .حجابها ،چون مالقههايى هستند كه صفات جالل و جمال خداوند را در جامهاى جان وجود ما مىريزند .همه متناسب با مرتبه وجودى خود ،آيات حق تعالى را نشان مىدهند .چيزى وجود ندارد كه تجلى وجود خداوند نباشد .عرفان ،همان فهم حقيقى و در واقع رفع حجابهايى است كه وجه دل را مىپوشاند و رايجترين واژه براى آن ،كشف است كه از قرآن گرفته شده است .نفس تازه فوت كرده را خداوند اين گونه خطاب قرار مىهد« :لقد كنت فى غفلة عن هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد» 9.طلب موت اختيارى كه در منابع عرفانى به آن توجه مىشود ،با استناد به اين آيه است و حديث نبوى «موتوا قبل ان تموتو» نيز مأخذ چنين تفكرى است10. آثار مجموعه تأليفات چيتيك ،اعم از ترجمه شده و ترجمه نشده ،عبارتند از: « . 1درآمدى بر تصوف و عرفان اسالمى» كه جليل پروين آن را ترجمه كرده و در ايران چاپ شده است. « . 2عوالم خيال ابن عربى و مسئله كثرت دينى» كه با ترجمه سيد محمود يوسف ثانى ،به چاپ رسيده است. « . 3راه عرفانى عشق» كه توسط شهابالدين عباسى به فارسى برگردانيده شده و چاپ شده است. .4آموزه صوفيانه مولوى. « .5نقد النصوص ،فى شرح نقش النصوص» عبدالرحمن جامى. « . 6برگزيده آثار ائمه شيعه» (منتخبى كه عالمه طباطبايى فراهم آورده بود) كه به انگليسى ترجمه شده و در انگلستان و آمريكا چاپ شده است. .7ترجمه و شرح لمعات فخرالدين عراقى. .8ايمان و عقل در اسالم. « .9تجلى حق» درباره اصول جهانشناسى ابن عربى. .10درباره خودشناسى در فلسفه بابا افضل كاشانى. « . 11سيماى اسالم در كليات جهان بينى اسالمى» ،با همكارى همسرش خانم ساچيكو موراتا. .12معرفت و عرفان. . 13ترجمه صحيفه سجاديه به زبان انگليسى با مقدمهاى مشروح با عنوان زبور اسالم. .14آموزههاى صوفيانه مولوى. پىنوشت: ‏William Chittick .1 .2راه عرفانى عشق ،مقدمه مترجم ،ص 11و .12 . 3ويليام چيتيك ،درآمدى بر تصوف و عرفان اسالمى ،مقدمه مترجم (جليل پروين) ،ص .14-15 .4مقدمه سيد جاللالدين آشتيانى بر كتاب نقد النصوص. ‏stony brook .5. .6درآمدى بر تصوف و عرفان اسالمى،ص .43 .7قصص( ،)28آيه .88 .8فاطر( ،)35آيه .15 .9ق( ،)50آيه .22 . 10ر.ك :راه عرفانى عشق؛ درآمدى بر تصوف و عرفان اسالمى و نيز مقاله «مذهب عشق» به قلم ويليام چيتيك كه به فارسى هم ترجمه شده است. جوان مسلمان و پاسخ اسالمي به دنياي متجدد بديهي است جوان مسلماني كه با تمدن جديد مواجه مي‌شود بسته به پيشينه ،تحصيالت ،تربيت خانوادگي ،ساختار رواني و عاطفي ،توانايي‌هاي فكري خود نسبت به آن واكنش نشان خواهد داد .در اين آخرين فصل كتاب ،قصد ما اين نيست كه خالصه‌اي از انواع اين واكنش‌هاي محتمل به دست بدهيم ،بلكه مي‌خواهيم ببينيم واكنش يا پاسخ اسالمي جوان مسلماني كه مي‌خواهد همچنان در درون مرزهاي اسالميت بماند ،در قبال چالش‌هاي مدرنيسم يا تجدد ،كه وصف مختصر آن طي سطور گذشته عرضه شد ،چگونه خواهد بود .اين پاسخ به مقوالت مختلفي تقسيم مي‌شود و لذا ما آن را در چهار بخش بررسي مي‌كنيم :در بخش نخست به جهات ديني و معنوي و فكري مي‌پردازيم؛ در بخش دوم به جنبه‌هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي؛ و در بخش سوم به وجه هنري؛ و باالخره در بخش چهارم به شيوه‌ي زندگي متالزم با دنياي متجدد. ● نويسنده :سيد حسین -نصر ● منبع :سایت -جاویدان خرد . 1روشن است كه جان و جوهر پاسخ اسالمي به دنياي متجدد در جهات ديني و معنوي و فكري زندگي بشر نهفته است. همين جهات و جنبه‌هاست كه كردار بشر و نحوه‌ي تلقي او را از جهان پيرامون رقم مي‌زند .ابتدا در مورد خود دين ،بايد گفت كه مهم‌ترين پاسخ جوان مسلمان و مهم‌ترين گامي كه بايد او پيش از هر چيز بردارد اين است كه قوت ايمان خود را حفظ كند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحي اسالمي از دست ندهد .دنياي متجدد به تدريج تباه شده است و درصدد است همه‌ي آنچه را كه مقدس و طبعا ً ديني است از بين ببرد ،به خصوص با اسالم به عنوان ديني كه از نگرش قدسي نسبت به زندگي و قانون الهي دربرگيرنده‌ي همه‌ي افعال و اعمال بشر عدول نكرده است ،مخالفت دارد .اكثر مستشرقان غربي حدود دو قرن به اسالم مي‌تاخته‌اند و سعي داشته‌اند به مسلمين ياد بدهند كه دين خودشان را چگونه بفهمند ،بهانه‌شان هم اين بوده كه چون تمدن ايشان اسباب و ابزار بهتري مي‌سازد پس سخن قرآن و نيز آنچه را كه قرآن از آن سخن نگفته است ،اعم از اينكه اين سخنان كالم خدا باشد يا ،آنچنانكه بسياري از اسالم‌شناسان غربي مدعي‌اند ،جمع و تلفيقي از گفته‌هاي انبيا سلف ،بهتر از خود مسلمين مي‌فهمد. مسلمين ابتدا بايد به معارضه‌ي تجدد با نفس دين پاسخ دهند و آنگاه به معارضه‌اي كه دنياي متجدد علي‌الخصوص با وحي اسالمي دارد بپردازند .روشن است كه اين وظيفه‌اي نيست كه بر عهده‌ي جوان مسلمان باشد كه شايد خود نيز هنوز سنت متعلق به خويش را به درستي نشناخته است ،بلكه اين مسووليت بر دوش علماي بزرگ جهان اسالم است كه در ساحت فكري از دين و جنبه‌هاي معنوي آن دفاع كنند تا مسلمين جوان‌تر نيز از آن منتفع شوند و چيزي بياموزند. خوشبختانه در چند دهه‌ي اخير اينچنين دفاع‌هايي صورت گرفته و آنچه جوانان مسلمان اينك بايد انجام دهند اين است كه با اين نوشته‌ها ،از رهگذر آنها با جان كالم دين خودشان آشنا شوند .جوانان مسلمان به مدد اين نوشته‌ها خواهند توانست پس از پاسخگويي به انتقاداتي كه غالبا ً از اسالم مي‌شده است ،از انكار وثاقت وحياني قرآني مجيد يا حمله به جهات متعددي از زندگي حضرت رسول (ص) و بسياري از جوانب اخالقيات اسالمي گرفته تا نظريات غيربي‌طرفانه‌اي كه در باب دوره‌هاي متأخرتر تاريخ اسالم اظهار شده ،برآيند. به هر يك از انتقاداتي كه از دين اسالم مي‌شده است بايد يك پاسخ خاص و در خور اسالمي داد ،همچنانكه پيشتر نيز گفته شد ،اين پاسخ‌ها را بايستي از تعاليم وثيق اسالمي برگرفت .براي انجام اين امر بسيار مهم ،ضروري است كه اسالم به زبان امروزيني معرفي و عرضه شود كه براي كساني كه ساليان طوالني را صرف تحصيل علوم سنتي اسالمي نكرده‌اند، ولو آنكه زبان مادريشان عربي ،فارسي ،تركي يا ساير زبان‌هاي اسالمي بوده است ،نيز قابل فهم باشد .الزم است كار معرفي اسالم به زبان امروزين ،كه خوشبختانه فهم آن هم تاكنون كمابيش انجام پذيرفته است و ما نيز در بخش نخست اين كتاب در حد مجال موجود بدان پرداختيم ،پي گرفته شود ،ولي فعال ً جوانان مسلمان بايستي لب‌لباب دين خودشان را دريابند و بفهمند چه نيرويي به اسالم اين توانايي را داده است كه حتي پس از حدود هزار و چهارصد سال بتواند همچنان راهي را براي زيستن و رستگار شدن فراروي آدميان گشوده بدارد .جوانان مسلمان نبايد فقط به دانستن انتقاداتي كه از بسياري جوانب ،به خصوص از غرب ،طي چند قرن گذشته از اسالم مي‌شده است ،اكتفا كنند ،بلكه الزم است ابعاد دروني دينشان را كه ژرف‌ترين پاسخ‌هاي فلسفي و وجودي را براي مسايل و مشكالت مبتال به امت عرضه كرده است، نيز بشناسند. پاسخ‌هايي كه به چالش‌هاي دنياي متجدد با اسالم داده مي‌شود در عين حال بايستي بر عام‌ترين و فراگيرترين تعاليم اسالمي مبتني باشد و در آنها از درج گرايش محدود فرقه‌اي و مخالفت‌آميزي كه مربوط به مداخله‌ي خود جهان اسالم است اجتناب گردد ،منازعات و مباحثات فرقه‌اي و كالمي يا فقهي به خود فقها يا متكلمان و علماي ديني واگذاشته شود كه آموختگي‌هاي الزم براي انجام چنين مباحثاتي را دارند .البته اينك زمان آن رسيده است كه حتي ايشان بتوانند بر محور شهادتين و تعاليم كلي و فراگيري كه از قرآن و حديث نبوي مايه مي‌گيرد ،نگرش بازتري نسبت به ديانت عام و اصيل اسالمي بيابند و از منازعات فرقه‌اي در درون اسالم بپرهيزند. ولي وضع و نظر كبار علماي ديني در جهان اسالم هر چه باشد ،مهم‌ترين چيز براي جوان مسلمان آن است كه به پيام عام و جهاني اسالم در تعاليم مربوط به خداوند ،بشر ،جهان طبيعت ،فرجام كار انسان و وحي متمسك باشد و از شريعت و تعاليم معنوي و اخالقي اين دين متابعت كند .بنابراين ،الزم است كه از يك سو جنگ و جدال‌هاي فرقه‌اي كنار گذاشته شود و از سوي ديگر حقيقت اسالم به زبان امروزيني عرضه شود تا جوان مسلمان عالوه بر آنكه از انتقادات وارده بر اسالم مطلع مي‌شود ،به علم و اطالع بسنده‌اي دست بيابند كه خود بتواند به اين انتقادات پاسخ بگويد .اميد ما اين است كه كتاب حاضر بتواند به انجام اين امر خطير كمك كند. مسووليت مهم ديگري كه بر دوش متفكران اسالمي است اين است كه مسيحيت و يهوديت و ساير اديان را از منظر اسالمي مطالعه كنند .در دو قرن گذشته جهان اسالم شاهد ظهور لشكر كاملي از علما و محققان غربي بوده كه برخي از ايشان علمايي برجسته و فارغ از تعصب و پيشداوري و حتي گاهي عالقه‌مند به آرمان اسالمي ،ولي بسياري ديگرشان غرض‌مند و غالبا ً به شدت مخالف اسالم بوده‌اند و به مطالعه‌ اين دين برآمده و دقيقا ً به سبب نقطه‌نظرها و نقطه‌ي عزيمت‌هاي نادرستي كه داشته‌اند چهره‌ي اسالم را به نحوي مسخ شده بازنموده‌اند .ولي متفكران و علماي مسلمان برخالف پيشينيان ما كه هزاران سال پيش از اين اديان ديگر را به دقت مي‌كاويدند ،هنوز اديان ديگر را به نحو جدي و با زباني امروزين ،از نظرگاه اسالمي چندان مورد مطالعه قرار نداده‌اند .هر جا كه چنين مطالعاتي ،ولو هنوز اندك و محدود ،شروع شده ،ثمرات مطلوبي به بار آورده است .الزم است جوانان مسلمان با اين مطالعات آشنا شوند و خود آن را ادامه دهند ،نه صرفا ً براساس مخالفت‌هاي برخي افراد كوتاه‌انديش بلكه بر پايه‌ي وسعت فهم قرآن از دين، چشم‌انداز كلي از مسيحيت و يهوديت و اديان ديگر بيابند .حتي مروري سريع بر قرآن مجيد به روشني معلوم مي‌كند كه قرآن مكررا ً بر فراگيرندگي دين و اينكه دين براي همه‌ي بشريت فرستاده شده است ،تصريح و تأكيد دارد. جوانان ضمنا ً بايستي از رفتار بزرگوارانه‌ي مسلمين در بخش اعظم تاريخشان با اقليت‌هاي ديني‌اي كه در ميان ايشان مي‌زيسته‌اند ،آگاه شوند .به عالوه ،مسلمين و به ويژه جواناني كه به غرب مي‌روند ،بايد در مطالعه‌ي اديان ديگر متوجه تمايز ميان نيروهاي مدرنيسم يا تجدد كه با همه‌ي اديان ،از جمله با ته‌مانده‌هاي مسيحيت و يهوديت سنتي در غرب مخالف است ،آن ادياني كه اگر به درستي فهميده شوند ،متحد اسالمي در مقابل دهري مشربي و گرايش‌هاي غيرديني‌اي خواهند بود كه در پي منهدم كردن و يا دست كم خصوصي كردن اديان و اخراج آنها از ساحت اجتماع است ،باشند. اين نيز فوق‌العاده مهم است كه مسلمين جوان مطالب هرچه بيشتري درباره‌ي سنت فكري خودشان كه همه‌ي رشته‌هاي مختلف علوم اسالمي را از فقه و اصول فقه تا كالم و فلسفه و علوم معنوي تصوف و طبعا ً اصول اساسي تفسير قرآن و حديث را در برمي‌گيرد ،بياموزند .بديهي است كه يك جوان مسلمان نمي‌تواند در همه‌ي اين موضوعات تبحر پيدا كند ،اما مي‌تواند اطالعاتي مقدماتي و اجمالي از اين سنت فكري بيابد تا در مقابل فشار اصلي معارضه‌جويي غرب كه عمدتا ً در ساحت معرفت اعمال مي‌شود و لذا ،اگر نه به معناي درست كلمه دست كم به معناي استداللي، فكري است و با ثمرات تالش ذهن سروكار دارد ،احساس كهتري نكند .در اين زمينه نيز اميدواريم اين كتاب بتواند به كسب چنان اطالعاتي از اين سنت فكري كمك كند. جوان مسلمان بايد آن اندازه با سنت فكري خودش انس و آشنايي داشته باشد كه بتواند پاسخ چالش‌هاي مدرن و «پست مدرن» نظير هيچ‌انگاري ،الادري مشربي و اگزيستانسياليسم ملحدانه ،ماركسيسم ماترياليستي ،تنزل دادن همه‌ي عالم معنا و واقعيت معنوي به كاركرد ذهن يا روان آنچنانكه در بسياري از مكاتب روانشناسي مشهود است ،به خصوص چالش‌هاي علم جديد و النهايه بحران محيط زيست را كه كل موجوديت بشر را تهديد مي‌كند ،در آن بيابد .عالوه بر اين، الزم است كه پاسخ اسالمي به چنان چالش‌هايي به نحوي فعليت بيابد كه جوان مسلمان بتواند دانسته‌هاي خويش را بر وضعيت‌هاي ملموس زندگي خصوصي و اجتماعي كه غالبا ً به طور پيش‌بيني نشده مطرح مي‌شود ،اعمال كند .امروزه اكثر جوانان مسلماني كه به غرب مي‌روند ،ولو آنكه از خانواده‌هاي بسيار مؤمن و متدين باشند و شعاير و مناسك دين خود و نيز آياتي از قرآن را بدانند و پاكيزه سرشت هم باشند ،هنوز آن اندازه در زمينه‌ي سنت فكري خودشان آموختگي نيافته‌اند كه بتوانند براي تصميم‌گيري درباره‌ي اوضاع جديدي كه در هر گوشه‌اي از دنياي متجدد با آن مواجه مي‌شوند ،از آن استمداد كنند .اين مطلب نه‌تنها درباره‌ي جوانان مسلماني كه در غرب زندگي مي‌كنند ،بلكه حتي درباره‌ي مسلمين جواني كه در حلقات و محافل متجدد جهان اسالم زندگي مي‌كنند نيز صادق است. بنابراين مي‌توان گفت كه تنها راه تدارك يك پاسخ اسالمي به دنياي متجدد براي جوان مسلمان اين است كه اوال ً بتواند با تكيه بر معتبرترين و مركزي‌ترين تعاليم اين دين و اجتناب از پرتگاه‌هاي مخالفت‌هاي فرقه‌اي كه در اوضاع و احوال ديگر كامال ً قابل فهم است ولي امروزه تنها باعث تقليل نيروهاي معنوي و فكري امت اسالمي ،به ويژه در مقابله با دنياي متجدد مي‌شود ،از اسالم درمقابل تفاسير و تعابير تحريف‌شده‌اي كه از بيرون آن مي‌شود دفاع كند .جوان مسلمان بايد در گام بعدي بتواند با تمسك به گنجينه‌ي سنت فكري اسالمي به چالش‌هاي نظريه‌ها و رويه‌هاي گوناگون فلسفي و علمي نشأت يافته از دنياي متجدد پاسخ بدهد .دست آخر حتما ً بايد بتواند مدرنيسم يا تجدد را از بقيه‌السيف سنت‌هاي ديني ه‌ سواء» و مشتركات بسيار بيشتري از گرايش‌هاي غيرديني اگرچه در غرب باليده است ،ابدا ً با معتبر غرب كه «كلم ٌ نگرش‌هاي ديني و مقدس ساير اديان توحيدي كه به واقع برادران اسالم در خانواده‌ي اديان ابراهيمي هستند ،ربط ريشه‌اي ندارد. .2در بحث از ساحت‌هاي اجتماعي ،اقتصادي و سياسي زندگي ،مهم‌ترين نكته اوال ً اين است كه اكثر جوانان مسلمان نمي‌توانند تعاليم وثيق و معتبر اسالمي را كه تا حدود بسيار زيادي در ساختار اجتماعي مواطن ايشان در جهان اسالم جذب و ادغام شده ،از عادات و آداب و رسوم ديگري كه زندگي ايشان را فراگرفته است تميز دهند .غالبا ً ديده شده است كه وقتي جوانان مسلمان با مسلمانان جاهاي ديگر جهان مواجه مي‌شوند ابتدا بحث‌هاي فراواني ميان ايشان بر سر اين درمي‌گيرد كه كدام يك از آنان به ضوابط و معيارهاي درست اسالمي عامل يا قايل‌اند ،در حالي كه به واقع هيچ تفاوتي جز از حيث زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي ظهور تاريخي تعاليم اسالمي برايشان ،ميان آنان نيست .بسياري از حمالت متجددان در غرب به نهادهاي اجتماعي اسالم در واقع حمله به تمام نهادهاي سنت غيرجديدي است كه آنها آن را به خصوص با اسالم يگانه مي‌دانند كه ضمنا ً غيرمسلميني كه در جوامع اسالمي يا جاهاي ديگر زندگي مي‌كنند نيز در آن شريك و سهيم‌اند. يكي از جمله‌ مسائلي كه در اين زمينه مطرح است مسأله‌ي پوشاندن موي زن‌هاست .شك نيست كه اين كار يك عمل يا عرف اسالمي است ،ولي در عين حال يك عرف اجتماعي نيز هست كه در ميان مسيحيان و يهوديان شرق نيز ديده مي‌شود .الزم است كه ما بتوانيم جنبه‌هاي متفاوت اين مورد خاص را از يكديگر متمايز كنيم و صريحا ً بگوييم كه اين عرف يا عمل هم بر سنت اسالمي مبتني است و هم بر عرف اجتماعي ،در حالي كه برخي ديگر از جهات روابط اجتماعي ميان مرد و زن صريحا ً در قرآن و حديث بيان نشده بلكه در واقع عرف‌هاي اجتماعي بوده كه توسط مسلمين و نيز اتباع ساير اديان ،همچون مسيحيت كه پيش از فرارسيدن دوران جديد تا حدي در جوامع آسيايي غربي و شمال آفريقا رواج داشته ،اخذ و جذب شده بوده است. جوانان مسلمان بايستي نهادهاي اجتماعي اسالمي معمول در جهان اسالم را بر مباني اسالمي ارزيابي كنند نه براساس انتقادات جديدي كه بر آنها وارد مي‌شده است ،زيرا اكثر اين انتقادات جديد بر مفروضات معيني در باب ماهيت يا طبيعت آدمي و فرجام كار بشر استوار است كه هم به حسب واقعيت امور غلط‌اند و هم صريحا ً با تعاليم اسالم مباينت دارند. جوانان مسلمان نبايستي با احساس انفعال و كهتري حمالت متجددان به ساختار سنتي خانواده ،روابط زن و مرد، رابطه‌ي ميان نسل‌هاي مختلف و نظاير آن را بپذيرند آنچنان كه گويي اين حمالت و انتقادات حقايقي اثبات شده يا مبتني بر موازين عمال ً اثبات شده‌ي داوري است .بلكه به عكس ،بايد توجه داشت كه مدها و موازين داوري نشأت گرفته از غرب هر چند دهه‌اي تغيير مي‌كند .در واقع بايد به اين انتقادات و حمالت به ديده‌ي آرايي نگريست كه از يك جهان‌نگري كامال ً بيگانه با جهان‌نگري اسالمي ،از جامعه‌اي برآمده است كه خود در حال تغييرات سريع و در معرض ازهم پاشيدگي است. يكي از نمونه‌هاي تمام عيار در اين زمينه مسأله‌ي نقش اجتماعي زنان است .تقريبا ً همه‌ي غربياني كه مي‌خواهند به اسالم حمله كنند قبل از هر چيز به نقش زنان در جامعه‌ي اسالمي حمله مي‌كنند .ولي نقش زنان در خود غرب يك صد سال پيش ،يعني در دهه‌ي آخر قرن سيزدهم /نوزدهم ،با نقشي كه زنان اينك در دهه‌ي آخر اين قرن دارند بسيار تفاوت داشته است؛ و جهان اسالم چه تضميني دارد كه نظر و نگرش غرب در اين زمينه در دهه‌ي آخر قرن بعد كامال ً ديگرگون نشده باشد؟ منتقدان غربي در هر زمان تنها براساس مدهاي رايج در غرب آن زمان از جامعه‌ي اسالمي انتقاد مي‌كرده‌اند .لذا نبايد اين انتقادات را جدي گرفت .البته بايد نظريات منتقدان مزبور را فهميد ،ولي نبايد گمان كرد كه آنان معيارهاي قاطع و خطاناپذيري براي تعيين ارزش يا بي‌ارزشي نهادهاي اجتماعي اسالمي در اختيار دارند ،زيرا نتيجه‌ي اين گمان خطا آن خواهد بود كه جوان مسلمان احساس كند قيود و شيرازه‌هاي اجتماعي و خانوادگي او بر اثر چنان انتقاداتي در حال سست شدن و از هم گسيختن است. عين همين قضيه در مورد اخالقيات اسالمي صادق است .در دنياي متجدد ،با وجود اين كه ارزش‌هاي اخالقي اين چنين در جامعه از دست رفته است و بسياري از صاحبان قدرت واقعي در اين زمان علنا ً اعتنايي به ضوابط و اصول اخالقي ندارند ،هنوز هم بي‌وقفه از جنبه‌هاي گوناگون اخالق اسالمي انتقاد مي‌شود .جوانان مسلمان بايد بدانند كه اين انتقادات از نگرش نادرست ديگري به انسان و جامعه‌ي انساني مايه گرفته است كه باز بر مذهب اصالت فرد ،اومانيسم ،قول به اصالت خرد ،جداافتادگي انسان از ساحت قدس ،عصيان بر ضد اقتدار ،از دست رفتن حس تنزه و تعالي ،ذره‌اي شدن خانواده ،كمي شدن زندگي و فروكاسته شدن جامعه به صرف سرجمع عددي افراد ذره‌اي شده‌اي كه پيشتر بدان اشاره كرديم ،مبتني است .طبيعي است كه جوان مسلمان بايد با تعصب و بي‌عدالتي در جامعه‌ي خودش يا هر جاي ديگري ،در غرب يا غير آن ،كه در آن زندگي مي‌كند مخالفت كند ،ولي معيارهاي او براي داوري در اين زمينه بايستي بر خود اخالق اسالمي استوار باشد نه بر هر چيزي كه در جهان جديد مد و باب روز است ،زيرا در دنياي متجدد آنچه امروز مد است فردا به دور افكنده خواهد شد .به واقع مطلب اين است كه در دنياي متجدد هر چند دهه گروه‌هاي گوناگون اخالقيون الادري مشرب يا ملحد هدف اخالقي تازه‌اي مطرح مي‌كنند زيرا براي ادامه‌ي حيات در جهاني كه خدا در آن فراموش شده است به علم كردن چيزي نياز دارند كه شود آن را «آرمان اخالقي» قلمداد كرد ،طبعا ً اين «آرمان اخالقي» هيچ گونه معيار و ضابطه‌ي عيني مبتني بر وحي و قانون الهي ندارد بلكه محضا ً بر ساخته‌هاي بشري متكي است كه چون بشري است همگام با سرعت غرق شدن بشر در گرداب تحوالت شتابان شبيه به هرج و مرج ،تغيير مي‌كند. در زمينه‌ي اقتصاد الزم است جوان مسلمان از محسنات پيوستگي هميشگي اقتصاد با اخالق در تمدن اسالمي و مخاطرات سخت و سنگين ناشي از جدا شدن اين دو و تبديل شدن اقتصاد به يك «علم» تقريبا ً مستقل از آدميان ،كه فارغ از توجهي به جنبه‌هاي كيفي و معنوي زندگي فقط با كميت سروكار دارد ،غافل نباشد .در اين زمينه ،جوان مسلمان دست كم بايد با احياي اقتصاد اسالمي در طول حدود دو دهه‌ي اخير كامال ً آشنا باشد و در عين حال كمبودهاي ناشي از عدم اعمال ضوابط و معيارهاي اقتصادي اسالم در بخش‌هاي مختلف جهان اسالم را نيز بشناسد .روشن است كه هر كاري كه در جهان اسالم صورت مي‌پذيرد ضرورتا ً اسالمي نيست و اين امر به خصوص در زمينه اقتصاد صادق است كه در نتيجه‌ي اوضاع و احوال بين‌المللي و جريانات دو قرن اخير ،بسياري از كردارهاي معمول در آن ديگر مبتني بر تعاليم شريعت نيست .الزم است كه از يك طرف توجه داشته باشيم آنچه عمال ً در ساحت اقتصاد جهان اسالم مي‌گذرد با اسالم يگانه دانسته نشود ،از طرف ديگر ،از سنجيدن و انتقاد كردن از آن با معيارهايي مبتني بر نظريه‌هاي اقتصادي غربي و به نام ايده‌آليسم دروغيني كه به واقع وجود ندارد و مخالفت با طبيعت بشر است ،بپرهيزيم .كاري كه بايد بكنيم اين است كه تعاليم شريعت را در باب رابطه‌ي فعاليت‌هاي اقتصادي و اخالق بدانيم يا بيابيم و آنها را به عنوان معيارهايي بر فعاليت اقتصادي در هر جا كه باشد ،اعمال كنيم. احتماال ً مشكل‌ترين جنبه از جنبه‌هاي عملي يا بالفعل زندگي كه جوان مسلمان با آن مواجه است ،سياست است .در اين زمينه نيز در نتيجه‌ي از ميان رفتن اكثر نهادهاي سنتي سياسي اسالمي و رخنه كردن نيروها يا جريانات قدرتمند گوناگوني همچون ناتوراليسم و برخي انواع نهادهاي حكومتي از غرب كه با تعاليم شريعت اسالم سازگاري ندارد ،امروزه تنش‌هاي بسيار زيادي سراسر ساحت سياسي جهان اسالم را فراگرفته است و معموال ً هم در بسياري از كشورهاي مسلمان آزادي الزم براي بحث علني در مورد اين مسأله وجود ندارد .بنابراين ،وقتي جوان مسلمان به غرب مي‌رود از يك سو احساس مي‌كند كه ديگر براي بحث‌هاي سياسي آزادي دارد ،از سوي ديگر با حمله‌هاي غربياني مواجه مي‌شود كه از فقدان دموكراسي در كشورهاي اسالمي انتقاد مي‌كنند و با بخش اعظم آنچه در ساحت سياست جهان اسالم مي‌گذرد مخالفند .در عين حال ،در پس پرده نيز انواع زمينه‌سازي‌ها و طرح و تعبيه‌ها از سوي برخي حكومت‌هاي «دموكراتيك» در كار است كه باعث مي‌شود ملت‌هاي قدرتمند غربي بدون آنكه در بند عاليقشان به بسط ايدئولوژي دموكراتيك باشند، از جهات سياسي و اقتصادي بسيار بيشتر از پيش به جهان اسالم توجه بيابند. در اين زمينه آنچنان پيچيدگي‌هايي هست كه نمي‌توان براي واكنش در مقابل آنها راهنمايي‌هاي ساده و كلي ارائه كرد ،به خصوص به اين دليل كه مسلمانان جوان به كشورهايي با نهادهاي سياسي بسيار متفاوت تعلق دارند و در اكثر اين كشورها نهادها و روش‌هاي سياسي اسالمي معمول نيست .مهم‌ترين نكته در اينجا نيز همان است كه تعاليم سنتي اسالم را در باب سلطه‌ي سياسي بشناسيم و باز هم آنچنان زياده آرمان‌گرا و غيرواقع‌بين نباشيم كه همچون اغلب موارد ،آنچه را كه نيمه‌خوب است به اميد دستيابي به يك بديل و جانشين كامل ويران كنيم ولي به جاي آن ،دست آخر چيزي را به جاي آن بنشانيم كه خيلي كمتر از آن مورد نيمه خوب سابق كامل است و بسيار كمتر از آن با ارزش‌هاي سنتي اسالمي سازگاري دارد .بي‌شك براي نهادهاي سياسي غرب كه بر فكر دموكراسي مبتني هستند مي‌توان از يك جهت معين امتيازاتي قايل شد ،امتيازاتي كه در بيشتر قسمت‌هاي جهان اسالم وجود ندارد و به جاي آن فزوني برخوردها و كشاكش‌هاي سياسي به نحوي منفي بر همه‌ي جوانب زندگي اجتماعي تأثير گذاشته و مردم آزادي‌هايي را كه در شريعت و نهادهاي سنتي اسالمي برايشان ملحوظ بوده از دست داده‌اند. با اين حال ،جوان مسلمان هرگز نبايد به سادگي تسليم اين تصور شود كه دموكراسي ،كه همانا در نهاد سياسي غرب متبلور و متجلي شده است ،به خصوص در همان شكل غربي‌اش ،شكل آرماني حكومت در همه‌جاست .جوان مسلمان بايد بداند كه مشاركت عمومي در حكومت پيش از دوران جديد همواره در جهان اسالم برقرار بوده اما اين مشاركت از طرق ديگري به جز انداختن برگه‌هاي رأي در صندوق‌ها اعمال مي‌شده است ،بايد جهان اسالم مجال و امكان انتخاب بايسته خود را بيابد تا بتواند نهادهاي سياسي خاص خود را همساز و همسو با اصول اسالم و ساختارهاي جامعه اسالمي برقرار كند ،در حال حاضر ،اكثرا ً به سبب اعمال همان ملت‌هايي كه از راه و روش‌هاي سياسي چنين كشورهاي مسلماني انتقاد مي‌كنند ،به واقع چنين مجالي براي كشورهاي مسلمان فراهم نيست. . 3در مورد هنر به معناي موسع اين تعبير ،متأسفانه بايد گفت كه بسياري از جوانان مسلمان ،حتي در حالي كه در جهان اسالم زندگي مي‌كنند كه اينك بخش اعظم تمدن سنتي خود را از دست داده ،دانش و تجربه‌ي دست اولي درباره‌ي زيبايي شگرف و اهميت عظيم هنر سنتي اسالمي ،احيانا ً جز در مورد معدودي از يادگارهاي معماري اسالمي كه ،شكر خدا ،هنوز در بسياري از قسمت‌هاي جهان اسالم برپاست ،ندارند .نخستين گامي كه بايد جوان مسلمان در اين زمينه بردارد اين است كه با سنت هنري خاص خود كه بر مراتب ارزشي و فلسفه‌ي هنر خاصي بسيار متفاوت از مراتب ارزش‌ها و فلسفه‌ي هنر موجود در غرب مبتني است ،آشنا شود. همان طور كه پيشتر گفته شد ،عالي‌ترين هنرهاي اسالمي عبارت است از خوشنويسي و معماري و سپس هنر لباس‌سازي و ساخت اشيايي همچون فرش و نظاير آن كه در زندگي روزمره پيوسته با آدمي محشورند و به كار مي‌آيند و لذا فضاي هنري و فرهنگي بالواسطه‌اي را كه فرد در آن نفس مي‌كشد ،مي‌سازند .در عرض همين هنرها نيز هنرهاي غيرتجسمي اسالمي قرار دارد كه مشتمل است بر شعر ،كه نقشي مركزي در فرهنگ اسالمي دارد ،موسيقي و انواع آوازها كه مهم‌ترين‌شان ،يعني تالوت خوش‌آواي قرآن ،مهم‌ترين هنر مقدس اسالم است .نكته‌ي مهمي كه در اينجا بايد خاطرنشان كرد ،پيش از هر چيز اين است كه جوان مسلمان بايد غناي سنت هنري سرشار اسالمي را بشناسد تا بتواند انتقادات منتقدين متجددي را كه گمان مي‌كنند همه‌ي تمدن‌ها بايد هنرهايي يكسان با سلسله‌ي مراتبي مشابه داشته باشند و لذا مدعي‌اند اسالم هيچ گونه هنر تجسمي يا موسيقي نداشته است ،بي‌جواب نگذارند. جوان مسلماني كه از مواريث هنري خود و اهميت و غناي آن اگاه باشد مي‌تواند همواره در مقابل چنان انتقاداتي حاضرجواب باشد و بگويد كه اگر اسالم هنر پيكره‌سازي پديد نياورده يا همان اهميتي را براي نقاشي قايل نبوده كه غرب قايل بوده ،در عوض غرب هم از نيل به ژرفا و شكوه شعر عرفاني كه بر عشق به خداوند و معرفت او ،يعني آرايه‌هاي ادبيات تقريبا ً همه‌ي اقوام اسالمي ،مبتني بوده ،قاصر مانده است .وانگهي ،به استثناي پيكره‌سازي كه در شرع اسالمي، مانند يهوديت ،حرام است ،اسالم در محدوده‌ي هنر غيرشمايل‌نگارانه‌اي كه هر گونه تمثال‌سازي و نقاشي از صورت‌هاي خيالي الوهي را منع مي‌كرده ،عالي‌ترين شكل هنر را عمال ً در همه‌ي مقوالت متصور هنر پديد آورده است .حتي در زمينه‌ي نقاشي كه چندان نقش و سهمي اساسي در اسالم ندارد ،هنر مينياتورسازي ايراني و سپس هندي و تركي آثاري خلق كرده‌اند كه از جمله‌ي شاهكارهاي هنري جهان به حساب مي‌آيد. جوان مسلمان ،به خصوص وقتي كه به غرب مي‌رود ،بايد از تأثيري كه هنر جديد بر روح انسان مي‌گذارد آگاه باشد .او نمي‌تواند با واكنش خود اين هنر را دگرگون كند ،اما مي‌تواند مراقب اشكال هنري‌اي كه در اطراف خود فراهم مي‌آورد باشد .همواره اين امكان براي او هست كه با اشيايي از دستاوردهاي هنر اسالمي كه شميم «بركت» وحي را به مشام جان او مي‌رساند محيط مطبوعي براي زندگي خصوصي خود بسازد ،به تالوت قرآن و نيز آثار كالسيك شعر يا موسيقي گوش بسپارد ،در يك كالم ،دست كم در محدوده‌ي كوچك زندگي خصوصي خود فضايي فراهم بياورد كه طنين هنرهاي مقدس و سنتي اسالم در آن محسوس باشد و در عين حال كه مايه دلگرمي و اطمينان خاطر اوست M،نشانه‌اي از واقعيت معنوي اسالم نيز باشد.تأثير حضور يك قطعه‌ي كوچك از آثار خوشنويسي يا طرح‌هاي سنتي اسالمي در اطاق او، از آن حيث كه فضايي اسالمي پديد مي‌آورد ،فرق فاحشي با تأثير يك قطعه از نقاشي‌هاي ناتوراليستي يا طبيعت‌گرايانه‌ي جديد متعلق به قرن سيزدهم /نوزدهم غرب دارد كه از آبشخور بسيار متفاوت ديگري مايه گرفته است .عين همين نكته در مورد شعر و موسيقي و همه‌ي انواع ديگر هنرهاي صوتي يا سمعي صادق است كه از راه گوش دادن در روح و جان آدم نفوذ مي‌كند و به اندروني‌هاي وجود انسان راه مي‌يابد .جوان مسلمان بايد همه‌ي سعي خود را براي انس و آشنايي با عوالم هنري خاص خود ،اعم از تجسمي و غير آن ،مبذول كند و در عين حال از آشنايي با هنر غربي كه بخشي از علم و آموخته‌هاي او را تشكيل مي‌دهد و شناخت آن براي فهم جهان غرب ضروري است ،بازنماند. انتقادي كه جوان مسلمان در قلمرو هنر بايد به آن پاسخ بدهد غالباً ،به خصوص نزد برخي از منتقدان كم‌مايه‌تر غربي ،بر اين ادعا مبتني است كه نقاشي اسالمي زنده و طبيعت‌گرايانه نيست؛ البته در سال‌هاي اخير كه خود هنر غربي هم ديگر طبيعت‌گرايانه نبوده ،اين انتقاد كمتر مطرح مي‌شده است .گاهي نيز انتقادهايي از اين دست مطرح مي‌شده است كه هنر اسالمي ،برخالف هنر يوناني ،قادر به نشان دادن حركات اندام چهره‌هايي كه تصوير مي‌كند نيست يا آنكه نمي‌تواند فضايي سه بعدي را تداعي كند و نظاير آن .براي كسي كه بخواهد معناي هنر اسالمي را بفهمد چنين انتقاداتي به واقع بي‌معنا و بي‌ربط است ،ولي با وجود اين پيوسته تكرار مي‌شود. يك نوع ديگر از انتقاداتي كه مطرح مي‌شود اين است كه هنر اسالمي غيرپويا بوده و طي قرون متمادي تحول مهمي نيافته است ،گويي كه نفس تغيير و تحول خود فضيلتي است .جوانان مسلمان بايد اين احتياج را وارونه كنند ،قطع نظر از مقايسه‌ي محتواي هنر اسالمي و هنر غربي ،اهميت چنين هنري را كه ،دقيقا ً به خاطر همين تغيير نيافتن دايمي ،حتي نزد انبوه مخاطبان تحصيل‌كرده نيز بسيار گوياتر از هنر دائما ً در حال تغيير غرب است ،نشان بدهند .ممكن است از خود بپرسيم كه آيا مرقع زيبايي كه به خط ماندگار نسخ نوشته شده باشد بيشتر بر يك آدم معمولي كه در بازار قاهره قدم مي‌زند تأثير مي‌گذارد تا يك تابلوي نقاشي جديد سورئاليستي يا نظير آن از يك نقاش نيويوركي يا پاريسي بركسي كه در خيابان‌هاي اين شهرها پرسه مي‌زند .به نظر ما جواب كامال ً روشن است و نشان دادن اهميت اين مطالب حجتي براي جوان مسلمان است كه هنري ،به عنوان يك نظم سنتي ،مي‌تواند عالي‌ترين حقايق ماوراي تحوالت و تبدالت مدهاي زمانه را بازنمايد و به نحوي كه در مورد هنر جديد حتي قابل تصور هم نيست ،با فراتر رفتن از ويژگي‌هاي فردي [هنرمند] و حوادث گذاري زمانه ،در ذهن و ضمير طوايف مختلف افراد در جامعه اسالمي نفوذ كند. .4و سرانجام در مورد شيوه‌ي زندگي ،بايد پذيرفت كه مقاومت در مقابل جاذبه‌هاي بسيار نيرومند شيوه‌ي زندگي جديد براي جوانان ،اعم از مسلمان و غيرمسلمان ،بسيار دشوار است ،زيرا اين شيوه‌ي زندگي دقيقا ً معطوف به قواي شهوت و غضب در نفس ،مآال ً تن دادن به آن بسيار سهل‌تر از تسليم شدن در مقابل قواي عالي‌تر نفس است كه مستلزم انضباط روح است و النهايه به تسليم در مقابل خداوند راه مي‌برد .نبايد از ياد ببريم كه نخستين وظيفه‌ي هر مسلمان بنا بر آنچه صريحا ً در سنت اسالمي آمده ،زيستن مطابق مشيت خداوند است و هيچ اوضاع و احوالي وجود ندارد كه نشود در آن چنين زيست .عالوه بر اين ،مسلمان با اين كار نه تنها مهم‌ترين وظيفه را در مقابل اسالم ادا مي‌كند ،بلكه عظيم‌ترين خدمت را در حق روح خود كه غيرقانوني است ،نيز در كل بشريت به جا مي‌آورد .نبايد فراموش كرد كه يكي از مهم‌ترين وظايف اسالم ،از نقطه‌نظر معنويت در اين عصر ظلمت‌زندگي بشريت ،همان است كه همچنان به واقعيت انكارناپذير [وجود] خداوند و تسليم بودگي دار هستي در مقابل مشيت او شهادت بدهد. بنابراين ،نخستين گامي كه بايد برداشت اين است كه در مقابل بسياري از جنبه‌هاي آنچه به شيوه‌ي زندگي جديد موسوم است مقاومت كنيم تا بتوانيم جدا ً مسلمان بمانيم .البته اين مسأله براي جوان مسلماني كه از جهان اسالم به قصد تحصيل به غرب يا ساير قسمت‌هاي دنياي متجدد ،مثل ژاپن ،مي‌رود و جوان مسلماني كه در يك خانواده‌ي مسلمان در غرب زاده شده و هرگز مستقيما ً با فرهنگ سنتي اسالمي روبه‌رو نشده ،بسيار متفاوت است .كشش زندگي جديد براي اين دو نوع جوان مسلمان و نيز براي جواناني كه در بخش‌هاي متجدد خود جهان اسالم زندگي مي‌كنند ،يكسان نيست، ولي در همه‌ي اين موارد جوان مسلمان با چالش‌هاي سختي مواجه است كه همه‌ي جوانب مختلف زندگي ،از شكل لباس پوشيدن و حرف زدن و خوردن تا نوع موسيقي و تفريحات ،را دربرمي‌گيرد. نيرومندترين امواج تجددگرايي كه درصدد فراگرفتن همه‌ي جهان اسالم است ،در همين گرهگاه گريبان جوان مسلمان را مي‌گيرد ،به خصوص جوانان مسلمان رشد يافته در غرب و نيز جوانان مسلماني كه در سنين نوجواني به غرب مي‌روند، تنها به بركت تمسك به شعاير مقدس ديني و برخورداري از ذهن تربيت يافته و روح مستغرق در ايمان مي‌توانند در مقابل فشارهاي سختي كه در اين ورطه براي همرنگ كردن آنان با اين شيوه‌ي زندگي بر ايشان وارد مي‌شود ،بايستند. شك نيست كه شديدترين فشارهايي كه فرد را به همرنگ و همراه شدن با اين شيوه زندگي جديد وامي‌دارد در سنين نوجواني و اوايل دوران جواني احساس مي‌شود ،اما آنچنان نيست كه اين فشارها حتي در سنين كمابيش جاافتادگي احساس نشود .بنابراين ،شناختن معنا و نفوذ همه‌ي جوانب مجموعه‌اي كه به شيوه‌ي زندگي جديد موسوم است ،نهايت اهميت را دارد .اگر كسي بخواهد برخي از اين جوانب و جهات را بپذيرد بايد بكوشد تا براساس همين آگاهي مكتسب ،به هر صورت ممكن اين جهات و جوانب را تلطيف و تعديل كند و از آنچه مي‌شود پرهيخت بپرهيزد ،به جاي آنها به آن اشكالي از زندگي و كار و كردارها رو كند كه بر پايه‌ي تسليم كردن خواست انسان به [مشيت] خداوند بنا شده است. بايد از كاروكردارهاي مبتني بر فكر عصيان فرد در مقابل خداوند و نيز تتمه‌ي ارزش‌هاي سنتي جامعه ،يعني عصياني كه به شهادت شكل زندگي آنهمه جوانان در دنياي متجدد ،در خشونت و اعتياد و بي‌بندوباري‌هاي جنسي و نظاير آن تجلي يافته است ،دوري كرد. درباره‌ي اين مسأله بسيار اساسي ،يعني پاسخ جوان مسلمان به دنياي متجدد ،مي‌توان بسيار سخن گفت .متأسفانه ،اين كتاب تا همين جا هم طوالني‌تر از آن شده است كه در ابتدا در نظر داشتيم ،لذا ديگر مجالي براي ادامه‌ي اين مطلب مهم نيست .آنچه الزم است در خاتمه خاطرنشان كنيم اين است كه اسالم يك واقعيت زنده است در حالي كه دنياي متجدد نيز در حال حاضر به رغم از هم‌گسيختگي‌اش از درون ،هنوز نيروي قدرتمندي است كه بايد در ساحت تاريخ آن را به حساب آورد .بنابراين ،براي مسلمانان ،اعم از اينكه جوان باشند يا جزو نسل مسن‌ترها ،امكان ندارد كه بدون پاسخ دادن به چالش‌هاي دنياي متجدد بتوانند ،به عنوان آحاد افراد منفرد يا اعضاي يك تمدن عظيم و امت رسول الله (ص)، مسلمان بمانند .لذا بايستي دنياي متجدد را عميقا ً و هوشمندانه بشناسند و به چالش‌هاي آن ،فراتر از واكنش‌هاي صرفا ً ناشي از شور و احساس ،پاسخ‌هايي بدهند كه مستظهر به درك تمامت سنت اسالمي و مبتني بر شناخت درست دنياي متجدد باشد. قلب اين اهتمام همانا «ايمان» است ،ايمان به خداوند ،قدرت مطلق او ،علم مطلق او ،لطف و عنايت او نسبت به همه‌ي كساني كه خود را تسليم او كنند ،نيز ايمان به كالم او ،يعني قرآن مجيد ،تعاليمي كه از خاتم انبيا او صادر شده است .هرگز نبايد فراموش كرد كه قرآن و حديث ،سرچشمه‌هاي توأمان سنت اسالمي ،همه‌ي ارشاداتي را كه مسلمانان پير و جوان ،در حال و آينده ،تا انتهاي جهان يا پايان تاريخ ،بدان نياز دارند در اختيارشان مي‌نهد .اين بر عهده‌ي هر نسل از مسلمين است كه همچنان به تعاليم اين دو منبع اليزال ايمان داشته باشند و اين تعاليم را مطابق مشيت خداوند ،بر اوضاع و احوال خاصي كه برايشان پيش مي‌آيد اطالق و اعمال كنند و مسلم بدانند كه ،برخالف همه‌ي آنچه ممكن است در ظاهر بنمايد ،هيچ وضع بشري و «هيچ جهاني» كه نشود تعاليم اسالم را در آن اعمال كرد ،وجود ندارد .كلمه‌ي حق همواره برترين كالم است ،زيرا از خداوند است كه يكي از اسمائش «الحق» است ،به تعبير مشهور قرآني «جاءالحق و زهق الباطل» ،آنگاه كه حق بيايد باطل خواهد رفت. اسالم سنتي ● نويسنده :سيد حسین -نصر ● مترجم :نور الله -قيصري ● منبع :سایت -جاویدان خرد قریب به دویستسال است كه امواج تجدد به سرزمینهاى اسالمى رسیده و اندیشههاى تجددگرایانه در عرصههاى مختلف اندیشه ،فرهنگ ،اجتماع و اقتصاد دنیاى اسالم نفوذ پیدا كرده است .در تقابل با این اندیشهها ،گرایشهاى مختلفى در جهان اسالم پدید آمده كه از آن به «بنیادگرایى»« ،تجددگرایى» و «سنتگرایى» یاد مىكنند .در این مقاله ،اسالم سنتى در مقایسه با گرایشهاى بنیادگرا و تجددگرا مورد بحث قرار گرفته ،فضاى معنایى مفهوم اسالم سنتى ،ابعاد و وجوه مختلف آن و تمایزات و اشتراكات آن در عرصههاى سیاسى ،فرهنگى و اجتماعى با دو گرایش مذكور تبیین شده است. دو قرن پیش ،اگر كسى مىخواست اسالم را بررسى كند خواه از اهالى مغرب زمین یا از معتقدان چینى آیین كنفوسیوس و یا هندویى از سرزمین هند با سنتى واحد مواجه بود .مكاتب عدیده كالمى ،فقهى ،فكرى ،تفسیرى را مطالعه كرد حتى فرقههایى را كه از بدنه اصلى جامعه جدا شده بودند .سواى این با راست كیشى )orthodoxy( ،و بدعت( ، )heterodoxyدر دین نیز روبرو مىشد. با این حال ،تمام آنچه او مىتوانست از شطحیات )utterances( ،رازآمیز صوفىاى مقدس تا احكام فقهى عالمى دینى و از آراى كالمى فقیهى حنبلى در شهر دمشق تا ادعاهاى ناموزن برخى از انواع افراطى تشیع بفهمد .همگى تا اندازهاى به سنت اسالمى تعلق داشت .این سنت ،همچون درختى بود كه منشاى الهى داشت .ریشههایش در قرآن و حدیثبود و شاخههایش بدنه سنتى را شكل مىداد كه از آن ریشهها روییده و در طى چهارده قرن در میان قریب به یك چهارم ساكنان زمین بالیده بود .با این وجود ،نزدیك به دویستسال قبل ،امواج تجددگرایى به سواحل داراالسالم رسید .به تدریج تمام آن را در خود گرفت .نفوذ عقاید و جنبشهاى تجددگرا را مىتوان از اواخر قرن دوازدهم تا هجدهم و اوایل قرن سیزدهم تا نوزدهم در برخى از حوزهها همچون علوم نظامى ،اخترشناسى و پزشكى در بخشهایى از جهان اسالم دید .بعد از این است كه گرایشهاى تجددگرایانه در حقوق ،تعلیم و تربیت ،اندیشههاى اجتماعى -سیاسى و قدرى دیرتر در فلسفه و هنر و سرانجام در خود دین یافت مىشود. براى كسى كه فهمیده باشد ،ماهیت تجددگرایى مبتنى و منشا گرفته از گرایشهاى انسان مدارانه و دنیوى شدن( ، ) secularizingنوزایش اروپایى است ،پى بردن به رویارویى مؤلفههاى سنتى و مدرن در جهان اسالم آسان خواهد بود. فقط در طى چند دهه گذشته است كه پدیدهاى نو ظهور كرده است .پدیدهاى كه نه تنها تمایزگذارى دقیق بین اسالم سنتى و تجددگرایى را ایجاب مىكند ،بلكه الزم استبین اسالم سنتى و طیفى از احساس ،عمل و گاهى اندیشه كه در سنت دانشپژوهى و روزنامهنگارى غربى به عنوان اسالم «بنیادگرا» یا احیاگرا ،شناخته شده نیز فرق بگذارد .در اینجا نیازى به گفتن نیست كه ظهور جنبشهاى احیاگرا به قرن دوازدهم تا هجدهم مربوط مىشود .اما بنیادگرایى اخیر كه اجازه دهید بگویم با وهابیت و مكتب دیوباند هندى )Deoband school of India( ،تركیب شده استبیشتر شكلى بى سر و ته از اسالم سنتى در تضاد با بسیارى از مظاهر سنت اسالمى بوده و شدیدا ظاهرگرا و در عین حال راست كیش است تا اینكه شكلى منحرف از هنجار سنتى باشد .با وجود این واقعیت كه چنین جنبشهایى به نام اصالح ،اسالم سنتى را بسیار ضعیف و بىخاصیت كردهاند ،هنوز هم آنها را مىتوان بر حسب دوگانگى سنتى و مدرن فهمید .هرچند كه این جنبشها در دانشپژوهى غربى به زیان احیاگران واقعا سنتى اسالم ،مورد تاكید مضاعف واقع شدهاند .در زبانهاى اروپایى ،نوشتههاى زیادى درباره شخصیتهایى چون جمالالدین اسدآبادى مشهور به افغانى ،یا محمدبن عبدالوهاب وجود دارد تا درباره افرادى چون شیخ العلوى یا عبدالغدیر الجزایرى كه به دلیل جنبههاى معنوى و دینىاش مورد توجه بوده است تا صرفا به عنوان یك رهبر سیاسى)4( . امروزه نه تنها گرایش تجددگرا در تضاد با سنتى است ،بلكه مجموعهاى كامل از جنبشهایى وجود دارد كه دم از احیاى اسالم در تضاد با تجددگرایى و تمدن غربى مىزنند ،تمدنى كه براى چندین قرن همچون بسترى بوده كه تجددگرایى در آن پرورش یافته و بالیده است .دقیقا در این برهه از تاریخ است كه تشخیص جنبشهایى كه «بنیادگرایى نوین» یا به تسامح «بنیادگرایى اسالمى» نام گرفتهاند از اسالم سنتى چیزى كه اغلب با هم خلط مىشود ،سرنوشتساز است .اگرچه هر كس كه آثار موجود در باب رشتسنتى اسالم ( ) 5را خوانده باشد و آنها را با آثارى كه مورد حمایت «بنیادگرایان» كنونى است، مقایسه نماید ،فورا مىتواند به تمایزات اساسى موجود بین آنها نه تنها در محتوا ،بلكه همچنین در شرایطى كه در آن پدید آمدهاند ،پى برد. نیازى به گفتن نیست كه آنچه به «بنیادگرایى» موسوم شده ،شامل طیف وسیعى است كه اجزاى آن به تفسیر سنتى اسالم نزدیك است .اما نیروى اصلى از آن جنبشهایى است كه هم اینك «بنیادگرایى» نامیده مىشوند و به طرزى اساسى با اسالم سنتى به نحوى كه در اینجا تمایز دقیق بین آنها ایجاب مىكند ،متفاوت است .هرچند حوزههاى محدودى هم هست كه برخى از انواع «بنیادگرایى» در آن با برخى از ابعاد اسالم سنتى توافق دارند .قبل از بیان اینگونه تمایزات اساسى، ضرورى است كالمى چند درباره اصطالح «سنت» آنگونه كه در اینجا و در سایر نوشتههاى ما مورد استفاده واقع شده، گفته شود. اصطالح سنت ،آنگونه كه توسط «سنتگرایان» مورد استفاده واقع شده ،هم ناظر بر پیام قدسى است آنطور كه براى انسان از طریق وحى مكشوف شده و هم ناظر بر بسط و انتشار آن پیام در تاریخ بنى نوع بشر است و این [جریان انكشاف و بسط] امر قدسى ،به نحوى مقدر شده كه هم ناظر بر پیوستگى افقى با مبدا باشد و هم بر ارتباط عمودى كه هر جنبشى از حیات سنت را به واقعیتبرتر فراتاریخى پیوند مىدهد .به هر حال ،سنتبه این معنا ،همان الدین ،در وسیعترین معناى آن است كه مشتمل بر تمام ابعاد و شعبات دین است .السنة یا آنچه كه بر اساس الگوهاى مقدس به سنت تبدیل شده آنگونه كه معموال از این كلمه فهمیده مىشود ،به معناى السلسله یا زنجیرهاى است كه هر دوره ،مرحله یا سطح از حیات و اندیشه در جهان سنتى را به مبدا پیوند مىدهد ،همانگونه كه به وضوح در تصوف دیده مىشود .بنابراین ،سنت همانند درختى است كه ریشههایش از طریق وحى به ذات احدیت مىرسد و از این مبدا است كه تنه و شاخههایش در طول سالیان بالیده مىشود .دین قلب درختسنت مىباشد .مایه حیات این درخت ،لطف [الهى] یا بركت است كه همراه با وحى سرچشمه مىگیرد و تداوم حیات درخت را امكانپذیر مىسازد .سنت ناظر بر حقیقت قدسى ،مسلم و ازلى است; عالوه بر این به معناى خرد جاودانه )perenial wisdom ( ،و كاربرد مداوم اصول تغییرناپذیر این خرد در شرایط گوناگون زمانى و مكانى نیز هست )6( .حیات دنیوى سنت مىتواند پایان یابد و تمدنهاى سنتى رو به افول گذارند. اما این افول همانند وجود مكاتب فكرى رقیب كه همیشه در تمدنهاى سنتى بوده است; هنوز هم در درون چهارچوبه سنت صورت مىگیرد .معارض سنت، )counter-tradition ( ،چیزى است كه صریحا مخالف سنت است و بحثى مىباشد كه بعدا به آن باز خواهیم گشت و البته مخالف مدرنیسم نیز هستبدون اینكه وجودش در واقع نیازمند كاربرد اصطالحى، همانند نتباشد .اگر سنتگرایان بر تضاد كامل سنت و تجددگرایى ،پافشارى مىكنند .دقیقا به این دلیل است كه ماهیت مدرنیسم در حوزههاى دینى و ماوراى الطبیعى ،تصویر مبهمى به وجود مىآورد كه در درون آن حقایق نیمبند به عنوان عین حقیقت ظاهر مىشود و كلیت مظاهر سنت از این طریق مخدوش مىشود. اهمیت اسالم سنتى را مىتوان در پرتو گرایش آن نسبتبه جنبههاى مختلف خود اسالم نیز فهمید .البته اسالم سنتى ،قرآن كریم را به مثابه كالم خداوند ،چه از نظر محتوا و چه از نظر صورت مىپذیرد .قرآن ،تجسم زمینى كالم ازلى خداوند است ،مخلوق چیزى نبوده و منشاى دنیوى نیز ندارد .بعالوه اسالم سنتى ،تفسیرهاى سنتى قرآن را نیز قبول دارد. تفسیرهایى كه دامنهاش از تفسیرهاى زبانى و تاریخى تا تفسیرهاى عقلى و ماوراى الطبیعى گسترده است .در حقیقت، اسالم سنتى متن مقدس (كالم خداوند) را نه فقط بر مبناى معناى ادبى و ظاهرى كالم به تنهایى تفسیر مىكند بلكه در تفسیرش بر سنت دیرپایى كه آغازش به شخص پیامبر اكرم(ص) مىرسد و همچنین بر تفسیرهایى كه از طریق شفاهى (سینه به سینه) منتقل شده و یا به صورت مكتوب وجود دارد ،نیز متكى است. رشته بعدى تفاسیرى كه مورد توجه اسالم سنتى است دربرگیرنده آثار حسن بصرى و امام صادق(ع) تا تفاسیرى است كه از سوى مراجع سنتى تا به امروز تالیف شده است)7( . مكتب سنتى ،تا آنجا كه به حدیث مربوط مىشود ،مجموعه مورد قبول صحاح سته در جهان اهل سنت و كتب اربعه شیعه را قبول دارد. در مورد این مجموعه مكتب سنتى به نقدهایى كه توسط منتقدین مدرن درباره حدیث جعلى صورت گرفته ،توجه مىكند. اما ابدا نمىخواهد مفروضاتى را كه نقد مدرن بر آن مبتنى است ،بپذیرد .یعنى منكر نفوذ امر قدسى به درون نظم دنیوى از طریق وحى شده یا واقعیت انتقال شفاهى و امكان معرفت ،توسط پیامبر بر مبناى دسترسى مستقیم به منبع همه معرفتها را انكار كند .از این گذشته اسالم سنتى به این دلیل منكر حدیث نمىشود كه با مفهوم علیت تاریخى جهان مدرن و معناى رقیق شده وحى كه حتى به درون اندیشه دینى غرب در دوران مدرن نفوذ كرده است ،مطابقت ندارد .اسالم سنتى بر روشهاى دقیق علم حدیث كه در طول قرون متمادى توسعه یافته ،مبتنى است .بلكه همچنین بر استمرار تاریخى سنت و بركت كه حافظ حقیقت در درون سنت ،تا مادامىكه سنت است نیز تاكید دارد .همچنین ،اسالم سنتى آغوش خود را بر روى همه ارزیابیهاى انتقادى در مورد مجموعههاى حدیثبازمىگذارد .مادامىكه انتقاد بر این فرض مبتنى نباشد كه آنچه هم اینك هست ،اگر نشانهاى در اسناد مكتوب نداشته باشد ،در واقع نیست. دیدگاه سنتى همیشه اصل مشهور فلسفه اسالمى را یادآور مىشود كه عدم الوجدان ال یدل على عدم الوجود ،ناآگاهى از چیزى دلیل نبود آن نیست. اسالم سنتى ،به طور كامل از شریعتبه عنوان قانون الهى دفاع مىكند ،شریعت آنگونه كه در طول قرون متمادى شناخته و تفسیر شده و در مكاتب كالسیك فقهى متبلور و متجسم شده است .بعالوه اسالم سنتى ،امكان ارائه دیدگاههاى تازه بر اساس اصول استنباط احكام (اجتهاد) و همچنین استفاده از ابزارهاى دیگر اجراى قانون در شرایط مستحدث را مىپذیرد .اما این امر همیشه باید بر اساس اصول اجتهاد سنتى همانند قیاس ،اجماع و استحسان باشد)8( . عالوه بر این ،از نظر اسالم سنتى ،كل اخالق منبعث از قرآن و حدیث و به نحوى ملموستر از شریعت است. اسالم سنتى تصوف یا طریقت را به مثابه حوزه درونى یا كانون وحى اسالمى در نظر دارد .بدون اینكه منكر وضعیت زوال و فسادى باشد كه در طى قرون در برخى از نحلههاى آن پدید آمده و یا منكر ضرورت حفظ حقایق تصوف ،فقط براى كسانى باشد كه صالحیت دریافت آن را دارند. نگرش اسالم سنتى به تصوف نشان مىدهد كه تصوف قرنها پیش از پیدایش جنبشهاى تجددخواه و پاكدینى( ، puritanicalدر قرن 18 - 12رایجبوده است .به این معنى كه تصوف ابزارى براى نیل به قدسیت )sanctity( ،براى كسانى بوده كه خواهان مالقات با پروردگارشان در هر زمان و مكانى بودهاند ،نه اینكه تصوف ،همچون آموزههایى باشد كه باید توسط اعضاى جامعه پیروى شود .از این گذشته ،دفاع از تصوف بر اساس پذیرش واقعیت آن به نحوى كه در حلقههاى گوناگون صوفى نمایان شده و همچنین با مالحظه تنوع موجود در درون این حلقهها صورت مىگیرد .نه اینكه بر مبناى تعیین هویت تصوف با نحله یا مكتبى خاص باشد و یا اینكه مكتب سنتى نسبتبه تضادى كه بین برخى از تجلیات جنبههاى ظاهرى و باطنى اسالم وجود دارد ،بىاعتنا باشد .در حقیقت این تضاد به عنوان یك ضرورت در پرتو ماهیت وحى اسالمى و شرایط انسانى كه وحى به او ابالغ شده است ،فهمیده مىشود .از این رهگذر مكتب سنتى بیانكننده دیدگاه بزرگانى همچون غزالى در جهان اهل سنت و شیخ بهاءالدین عاملى در جهان تشیع است كسانى كه استاد علوم ظاهر و باطن بوده و از هر دو بعد اسالم دفاع كرده و گفتهاند كه چرا علوم باطنى مشتمل بر علوم ظاهرى است و علوم ظاهرى مستثنى از علوم باطنى و مشتمل بر آن نیست)9( . البته ،این مطلب بدین معنا نیست كه همه صاحبنظران سنتى در تمام مكاتب فكرى سنتى متبحر بوده و یا اینكه تمام مبانى و آموزههاى این مكاتب را مىپذیرفتهاند .در جهان سنتى نیز پیروان كالم با فلسفه مخالفت مىكردند و فالسفه یك مكتب با فالسفه مكتب دیگر مخالف بودهاند .اما نكته این است كه تمام این مخالفتها در درون جهان سنتى صورت مىگرفت .سنتگرایان تنها از یك مكتب به بهاى كنار گذاشتن سایر مكاتب دفاع نمىكنند .بلكه بر ارزشمندى كل سنت فكرى اسالم در همه تجلیات آن ،تاكید مىگذارند .تجلیاتى كه هریك از وحى اسالمى سرچشمه گرفتهاند .از این گذشته، مكاتب سنتى حكمت ،فلسفه و علم اسالمى ،در پرتو جهانبینى اسالمى ارزیابى مىشوند .این مكاتب در حقیقتبه عنوان كلید فهم جهان فكرى اسالمند تا اینكه به عنوان سطوحى در مراحل پیشرفت این یا آن مكتب فلسفى یا علمى غربى بوده و به دلیل سهمى كه در ساختن تفكر مدرن غربى داشتهاند براى بسیارى از اندیشهگران ارزشمند تلقى شوند. اسالم سنتى ،تا آنجا كه به حوزه هنر مربوط مىشود بر اسالمى بودن هنر ،رابطه آن با جنبه درونى وحى اسالمى و تبلور ذخایر معنوى دین به صورت آشكار و قابل دسترس در آن تاكید دارد .سنتگرایان ،بر این حقیقت اصرار داردند كه دین نه تنها حقیقت ) truth ( ،بلكه حضور را نیز در خود دارد و بعالوه ،بركتى كه از هنر اسالمى نشات مىگیرد به اندازه خود شریعتبراى بقاى دین ضرورى است. از این گذشته سنتگرایان اذعان دارند كه برخى از اشكال هنر اسالمى در برخى جاها رو به افول گذاشته و جنبه محورى برخى از اشكال هنر سنتى ،نسبتبه اشكال دیگر آن ،بیشتر است .اما تحت هیچ شرایطى نمىتوان نسبتبه تاثیر اشكال مختلف هنر بر روح انسانى ،بىتفاوت بود .به آسانى نمىتوان اهمیت هنر اسالمى را با تاكید صرف بر جنبههاى اخالقى دین، نادیده انگاشت .در وحى اسالمى ،نه فقط قواعد عمل انسانها بلكه اصول معینى كه بر مبناى آن باید اشیاء ساخته شوند، نیز آمده است .هنر اسالمى ،ارتباط مستقیم با معنویت اسالمى دارد )10( .سنتگرایان هوادار سرسخت هنر سنتى در مقابل تمام زشتیهایى هستند كه امروزه به شكل معمارى و صنایع و مانند آن و به نام دلسوزى براى بشر و اهتمام به رفاه مادى جامعه ،جهان اسالم را پوشانده است .در هیچ قلمروى اختالف بین دیدگاههاى سنتگرا ،تجددگرا و همچنین «بنیادگرا» روشنتر از حوزههاى سیاست ،اقتصاد و حیات اجتماعى نیست .تا آنجا كه به حیات اجتماعى مرتبط مىشود دیدگاه سنتى بر شرعى بودن واحدها و نهادهایى همچون خانواده ،روستا و محلههاى شهرى و به طور كلى بر ساختار اجتماعى مبتنى بر پیوندهاى دینى تاكید دارد .در اقتصاد ،واقعگرایى هرگز قربانى آرمانگرایى مبهم نمىشود ،بلكه امكان حصول فضیلتهایى چون سختكوشى ،درستكارى و قناعت از طریق فشار و اجبار خارجى در آن متصور نیست. اقتصاد همواره به عنوان امرى كه با اخالق آمیخته است ،در پرتو وضعیتى انسانى در نظر گرفته مىشود كه حافظ سالمت روابط انسانى شخصى و اعتماد میان افراد باشد ،چنانكه در بازار سنتى قبل از پیدایش سازمانهاى بزرگ -كه حجم عظیم آنها مانع روابط انسانى مستقیم مىشود -قابل مشاهده است)11( . در قلمرو سیاست دیدگاه سنتى همواره بر واقعگرایى مبتنى بر هنجارهاى اسالمى تاكید دارد و در جهان اهل سنت ،اینكه خالفت كالسیك و در غیاب آن سایر نهادهاى سیاسى همچون سلطنت در طول قرنها در پرتو آموزههاى شریعت و نیازهاى اجتماع پدید آمده ،امرى پذیرفته شده است .اما این دیدگاه به هیچ عنوان در پى ویران سازى بقایاى نهادهاى سیاسى اسالمى سنتى ،كه تحت كنترل محدودیتهاى سنتى قرار دارند ،به امید انتصاب عمر و ابوبكرى دیگر و در عین حال ایجاد نوعى دیكتاتورى نیست .افزون بر این ،چنین دیكتاتورهایى معموال از حیث ظاهر مبتنى بر اشكال خارجى نهادهاى سیاسى برگرفته شده از انقالب فرانسه و سایر قیامهاى تاریخ اروپا هستند ،اگرچه به صورت شكل اصیل اسالمى حكومت نمایان شده باشند. در جهان تشیع دیدگاه سنتى كماكان بر اینكه اقتدار نهایى متعلق به امام دوازدهم(ع) است و در غیاب وى هیچ شكلى از حكومت نمىتواند كامل باشد ،اصرار مىورزد .در هر دو جهان ،دیدگاه سنتى همواره از سقوط امت از كمال اولیهاش آگاه است .یعنى از خطر ویرانى نهادهاى اسالمى سنتى و جایگزینى آن با نهادهاى داراى خاستگاه مدرن و غربى و از ضرورت ایجاد نظمى اسالمىتر و احیاى جامعهاى از درون با تحكیم ایمان در قلوب مردان و زنان مسلمان تا از طریق اجبار خارجى ،آگاهى دارد. تصویر سنتى احیاى اجتماعى -سیاسى ،تصویرى از مجدد است كه در طى قرنها با مقدسین و اندیشهگران بزرگى چون عبدالقادر گیالنى ،غزالى ،شیخ ابوالحسن شاذیلى و شیخ احمد هندى ارائه شده است و نه با نام «اصالحگرانى» كه از قرن 18 - 12بر روى صحنه ظاهر شدند. براى فهم بهتر اسالم الزم است این نگرشها با هم مقایسه شده و با نگرشهاى كسانى كه «بنیادگرا» یا متجدد نامیده مىشوند ،مقابله شود .در این برهه از تاریخ ،نكتهاى را كه باید به خاطر داشت ،این است كه در همه تمدنها و مذاهب، باید ،نه تنها بین سنتى و مدرن ،بلكه بین سنت اصیل و سنت كاذب )pseudo-tradition ( ،كه معموال معارض سنت است و آنچه كه از نظر ظاهر برخى از خصوصیاتى را كه شبیه سنتى استبه نمایش مىگذارد ،تمییز قایل شویم .تا جایى كه به جهان اسالم مربوط مىشود .زمانى این تمایزات ،به وضوح آشكار مىشود كه بتوان بین دیدگاه سنتى آنگونه كه در اینجا تعریف شد و دیدگاه شبه سنتى كه اغلب با این یا آن شكل از «بنیادگرایى» شناخته مىشود ،تمییز قایل شد. بنیادگرایى ،آنجا كه مدعى بازگرداندن اسالم به ضعیتخلوص اولیهاش مىشود .در حقیقت ،چیزى خلق مىكند كه با اسالم سنتى تفاوت بسیار دارد ،اسالمى كه توسط پیامبر(ص) آورده شده و همچون درختى شاداب در طى چهارده قرن از زمان هجرت وى به مدینه ،به حیات ادامه داده است)12( . تمایزات بین دیدگاه سنتى و ضد سنتى یا شبه سنتى در اسالم ،زمانى واضحتر مىشود كه دیدگاه سنتى با آنچه «بنیادگرا» نام گرفته ،در برخى حوزهها مقایسه شود)13( . دیدگاه سنتگرا و آنچه بنیادگرا نام گرفته ،در قبول سنت و حدیث و همچنین در تاكیدشان بر شریعت ،با هم تالشى مىكنند اما ،حتى در اینجا هم اختالفات بسیار عمیق است .همانگونه كه ذكر شد سنت ،همواره بر تفسیرهاى خردمندانه و سنت دیرپاى تفسیر قرآنى در فهم معناى آیات كتاب مقدس تاكید دارد .در حالى كه بسیارى از جنبشهاى «بنیادگرا» به آسانى، آیهاى از قرآن را برداشته و معنایى مطابق با اهداف و مقاصد خودشان به آن مىدهند .معنایى كه اغلب بیگانه با كل سنت تفسیرى قرآن است .تا آنجا كه به شریعت مربوط مىشود ،سنت ،برخالف بسیارى از بنیادگراییهاى رایج ،به جاى تاكید صرف بر اجبار مبتنى بر ترس از اقتدار انسانى تا ترس از خداوند بر ایمان یا تعلق درونى به اجراى قانون الهى و محیط سنتى داورى همواره با مدارا بر اساس نقایص اجتماع انسانى تكیه مىكند)14( . خارج از این حوزه ،تمایزات بین دیدگاه سنتى و ضد سنتى در اسالم ،حتى از این هم آشكارتر است .اغلب جنبشهاى «بنیادگراى» كنونى در حالى كه مدرنیسم را محكوم مىكنند ،برخى از وجوه اساسى آن را مىپذیرند .این امر ،در پذیرش كامل و آشكار علم و تكنولوژى مدرن به وضوح دیده مىشود .در بسیارى از این جنبشها حتى تالش مىشود با رجوع به احكام قرآنى مبنایى براى سلطه بشر مدرن بر طبیعت و نابودىاش به وسیله او یافتشود .انگار ،انسانى كه در قرآن مورد خطاب واقع شده ،به جاى خلیفة الله -جانشین خداوند بر روى زمین -و عبدالله -بنده تمام عیار خداوند -مصرفكننده مدرن است. آنها براى اینكه نشان دهند چگونه علوم اسالمى برخالف مسیحیت در زمینهسازى و پیدایش علوم غربى نقش داشته، وارد مباحث ماللآورى شده و كامال فراموش كردهاند كه ماهیت و خصلت علم اسالمى ،به كلى با علم مدرن متفاوت است ) 15( .نگرش آنها به علم و فنآورى همانندى زیادى با تجددگرایان دارد آنگونه كه در مرحله عمل در نگرش كشورهاى اسالمى نسبتبه اشكال مدرن حكومت در مقایسه با كشورهایى كه مدعى داشتن این یا آن شكل از حكومت اسالمى هستند ،دیده مىشود .تقریبا هیچ تفاوتى در شیوهاى كه آنها مىكوشند از طریق آن فنآورى مدرن غربى از رایانه تا تلویزیون را بپذیرند ،وجود ندارد .بدون اینكه ،هیچ تاملى در پیامدهاى این اختراعات بر ذهن و روح مسلمانان كرده باشند. این نگرش مشترك ،در حقیقت در حوزه دانش به طور كلى دیده مىشود .فرآیند دنیوىشدن دانش كه از رنسانس در غرب برخالف تمام تعالیم اسالمى سنتى درباره علم (العلم) رخ داد ،نه تنها توسط تجددگرایان به عنوان نشانه پیشرفت مورد قبول واقع شده ،بلكه به شدت مورد توجه كسانى كه «بنیادگرا» خوانده مىشوند ،نیز هست. بنیادگرایان ،از طریق یكى دانستن صرف اشكال دانش مدرن با علم (العلم) مدعى پیروى دستورات اسالم در حمایت از علم مدرنند و به ندرت از خود مىپرسند كه منظور پیامبر اكرم(ص) ،آنگاه كه پیروانش را به طلب دانش از گهواره تا گور فرامىخواند ،كدام نوع علم است .همینطور آنها براى تامل در الزامات حدیث مشهور كه گاهى به على ابن ابى طالب نسبت داده مىشود درنگ نمىكنند .حدیثى كه درباره دانش مىگوید« ...من علمنى حرفا فقد صیرنى عبدا» هركس به من نكتهاى بیاموزد ،مرا بنده خود ساخته است. آیا مىتوان احتمال داد كه چنین «واژه» اى ماخوذ از فرهنگ اصطالحات شیمى یا برگرفته از زبان رایانه باشد؟ ( )16در پرسش كلى از فرآیند دنیوى شدن دانش در غرب و قبول محصول این فرآیند در بسیارى از بخشهاى جهان معاصر اسالمى است كه ماهیت واقعى آنچه اندیشه «بنیادگرا» نام گرفته ،آشكار مىشود .نه در صحبت از برخى راه حلهایى كه براى مساله اسالمى كردن معرفت توسط هواداران دو اردوگاه تجددگرا و بنیادگرا ارائه شده است .همانگونه كه قبال یادآورى شد ،تمدن سنتى اسالمى با تاكیدش بر زیبایى كه با هر یك از ابعاد زندگى انسان ،از قرائت قرآن تا ساخت وسایل پخت و پز (قابلمه و ماهى تابه) آمیخته است ،مشخص مىشود .فضاى هنرى اسالمى سنتى ،هم در هنرهاى تجسمى و هم در هنرهاى غنایى ،همواره زیبا بوده است .براى اسالم سنتى زیبایى همچون مكمل حقیقت است. بر طبق حدیث مشهور «الله جمیل و یحب الجمال» خداوند ،آنكه حقیقت (الحق) است ،زیبا است و زیبایى را دوست دارد .از این گذشته ،معیارهاى هنر اسالمى از نظر معنوى به وحى اسالمى و معنویتى كه از آن نشات مىگیرد ،مرتبط است ) 17( .زیبایى ،نمایانكننده جنبهاى از حضور در دین به عنوان دكترین نمایانگر حقیقت است. با این همه ،بزرگترین شاهكار هنر اسالمى ،چقدر براى بنیادگرایان و تجددگرایان كم اهمیت است و چقدر دیدگاهشان درباره اهمیت روحانى هنر اسالمى به هم نزدیك است .اگر اردوگاهى ،هم اینك مساجدى شبیه كارخانه منتها با چیزى شبیه به گنبد یا مناره كه صرفا نشاندهنده كاركرد ساختمان آن است ،مىسازد ،اردوگاه دیگر بر این است كه هیچ تمایزى بین نمازگذاردن مسلمانان در زیباترین مساجد عهد مغول یا عثمانى و یك كارخانه مدرن نیست .انگار كه مسلمانان همگى ،قبال مقدس بوده و نیاز به مهیاساختن شرایط براى انجام تشریفاتى كه عمل در قالب آن همچون ابزارى براى جریان یافتن بركت (فیض) محمدى به فرد و جامعه ظاهر مىشود ،نیست. درواقع نگرش به هنر در وسیعترین معناى آن ،فى نفسه ،براى آشكار ساختن ماهیت واقعى آنچه اسالم بنیادگرا یا احیاگرا خوانده شده در ارتباط با مدرنیسم و همچنان اسالم سنتى كافى است .اسالمى كه همواره بوده و تا آخرالزمان نیز خواهد بود. با این همه ،در هیچ جا ،لعاب اسالمى بودن كه پوشش بسیارى از جنبشهاى مدعى احیاى اسالم است ،نازكتر از حوزه سیاست نیست. در این حوزه سرانجام به این مطلب مىرسیم كه حادترین عقاید سیاسى كه در اروپا از زمان انقالب فرانسه پدید آمدهاند ،به طور كامل اقتباس شده ،منتها همواره به عنوان عقاید اسالمى در نابترین و خالصترین شكل آن عرضه شدهاند و این در حالى است كه فریادها براى بازگشتبه مبدا اسالم ،به پیام خالص قرآن و تعالیم پیامبر(ص) و امتناع از هرچه چیزى كه غربى و مدرن است ،بلند است. بنابراین ،از انقالب ،جمهورى خواهى و حتى جنگ طبقاتى به نام اسالمى خالص و خیالى در دوران خلوص اولیهاش ،قبل از حكومتبنى امیه ،دفاع مىشود .بدون اینكه زحمت پژوهش چنین اصطالحاتى در قرآن یا حدیث ،به خود داده شود یا در باب اینكه چرا جنبشى را كه ادعا مىشود اسالمى است و تا این اندازه به آن احساس نیاز مىشود یا اینكه چرا حمله به نهادهاى سنتى اسالمى تا این اندازه بر حسب تصادف با حمالت چپ در جهان مدرن ،منطبق شده است ،زحمت پژوهش در منابع را بر خود هموار كنند. در مورد ایدئولوژى ،این مطلب تا آنجا كه اقتباس افكار مدرن به نام دین مورد توجه است كامال گویا است .در حقیقت در تمام زبانها در سرزمینهاى اسالمى هم اینك این واژه و بسیارى از واژگان دیگر ،به كار مىرود و بسیارى نیز بر اینكه اسالم یك ایدئولوژى است ،تاكید دارند .راستى اگر چنین چیزى صحت دارد ،پس چرا هیچ كلمهاى براى بیان آن در زبانهاى فارسى و عربى و یا زبانهاى سایر مردم مسلمان وجود ندارد؟ آیا عقیده یا اصول العقاید كه گاهى ،معادل ایدئولوژى به كار مىرود ،ابدا ربطى به آن دارد؟ اگر اسالم ،راه و رسم كامل زندگى است پس چرا براى بیان ماهیتخود ،نه براى غربیان بلكه حتى براى پیروان خودش ،باید مفهوم قرن نوزدهمى اروپا را اقتباس كند .حقیقت امر این است كه اسالم سنتى از پذیرش اسالم به مثابه ایدئولوژى ،امتناع مىكند .فهم دین به مثابه ایدئولوژى فقط از زمانى باب شده است كه نظم سنتى در برابر جهان مدرن به زانو درآمده است)18( . چیزى كه پیامدهاى مهمى براى خود دین نه تنها در صحبت از جامعهاى كه به نام ایدئولوژى مذهبى اداره مىشود بلكه از جامعهاى كه بر طبق دستور شریعت آنگونه كه به طور سنتى فهمیده مىشود ،داشته است. ناتوانى در فرق گذاشتن بین این دو شیوه ناتوانى در درك آشكارترین وجه تمایز بین اسالم سنتى و اسالم بنیادگرا است. در حقیقت ،چنین چیزى بیانكننده ناتوانى در درك ماهیت نیروهایى است كه در جهان اسالم نقش آفرینى مىكنند. در باب مقایسه اسالم سنتى و با تفسیرهاى تجددگرا و بنیادگرا ،مباحثبیشترى را مىتوان طرح كرد .اگرچه در میان بنیادگرایان ،كسانى را مىتوان یافت كه با اردوگاه سنتى قرابتبیشترى دارند ،تجددگرایان ،به كلى با سنت مخالف بوده و مظهر معارض نتبودهاند .نتیجتا كافى است اضافه كنیم كه مكتب سنتى مخالف دستیابى به قدرت دنیایى و هرگونه تسلیم در برابر امور دنیوى به نام اسالم است و هرگز آیه قرآنى را كه مىفرماید «سراى باقى براى شما از سراى فانى بهتر است» از خاطر نمىبرد. اسالم سنتى ضمن پذیرش اینكه اسالم حوزه دین را از حوزه دنیا ،جدا نمىداند از قربانى كردن ارزشها براى رسیدن به هدف امتناع مىورزد و استفاده از هرگونه دسیسه چینى مناسب سیاسى از منابع كامال ضد اسالمى براى دستیابى به قدرت به نام اسالم را نامشروع مىداند. به هر صورت ،اسالم سنتى سرخوشى ناشى از خشم و نفرت را همچون مستى ناشى از الكل مىداند ،نه اینكه آن را به عنوان نفرت به جاى سكرآور جایگزینى مشروع براى نیاز به حل معضالت فكرى ،اخالقى و اجتماعى كه جهان اسالم امروزه با آن مواجهه است ،بداند .اسالم سنتى ،به رغم مدرنیسم و بنیادگرایى نوظهور كماكان Mحیات دارد نه تنها به صورت جنبشهاى هنرى و فكرى گذشتهاش بلكه در زندگى روزانه اندیشهگران و مقدسینى كه هنوز هم ،پایبند پیروى از راه پیامبرند ،و همچنین در زندگى ،هنرمندان و صنعتگرانى كه به خلق آثار تجسمى و قابل دسترسى مشغولند كه واسطهاى براى فیض در وحى قرآنى است و در زندگى جمع كثیرى از مسلمانانى كه قلب روح و جسمشان نشاندهنده تعالیم سنتى اسالم است .حتى مىتوان گفت كه نوعى احیاى اسالم سنتى در حوزههاى معنوى ،فكرى و هنرى در طى چند دهه گذشته را شاهدیم .احیایى كه براى هیجانآفرینى اغلب رسانههاى خبرى و فقدان درك بسیارى از اندیشهگرانى كه به جهان معاصر اسالمى توجه دارند ،به میزان وسیع مغفول واقع شده است .درواقع اسالم سنتى تا همیشه تاریخ خواهد ماند چرا كه هیچ درختى غیر آن نیست كه ریشههایش در وحى قرآنى فرو رفته باشند و شاخ و برگهایش طى قرنها قبل از آنكه بسیارى از مسلمانان آن سنت اصیل را نه تنها با ضد سنت ،بلكه با معارض سنت آمیخته باشند كلیت اسالم را شكل داده است .معارض سنتى درك دقیق ماهیت آن دشوارتر است چرا كه «شیطان میمون خداوند است» .اما این در هم آمیختگى هر قدر هم كه بزرگ باشد ،چندان مهم نیست .حقیقت از خود دفاع مىكند ،زیرا چیزى شكل در مىآورد و در عین حال باعث انكار آن مىشود ،نهایتا همانند تاریكى اول صبح قبل از آنكه خورشید سربزند ،از میان خواهد رفت. یادداشتها: )1نمایه كامل اثر چنین است: ‏Seyyed Hossein Nasr, "Traditional Islam" in S.H. Nasr, Traditional Islam in the ModernWorld, .London and New York: 1990, pp. 10-25 )2استاد كرسى اسالمشناسى دانشگاه جورج واشنگتن. ) 3عضو هیات علمى گروه اندیشه سیاسى در اسالم پژوهشكده امام خمینى(س) و انقالب اسالمى. ) 4این خالصه هم اینك به لطف آثار ابتكارى افرادى چون ام .لینگز كه اثر او به نام: .A Sufi Saint of the Twentieth Century, Berkeley: 1973 به اثرى كالسیك تبدیل شده و ام .شوكى وایز )M.chodkiewicz ( ،كه بررسیهایى اساسى در مورد امیر عبادالقادر انجام داده به عنوان مثال بنگرید به: .Emir Abd el-Kader: Ecrits spirituels, Paris, 1982 )5 )6در مورد معناى سنتبه اثر نویسنده با این عنوان رجوع كنید: .Knowledge and the Sacred, New York: 1981, pp. 65 ff شاون ) Schuon ( ،در مورد سنت در مقدمه كتاب درك اسالم خود مىنویسد« :سنت اسطورهشناسى كودكانه و منسوخى نیست ،بلكه علمى است كه به شدت واقعى است». ) 7المیزان تفسیر بزرگ عالمه طباطبایى ،نمونهاى برجسته از تفسیر سنتى معاصر اسالمى است كه به وضوح از تفاسیر ملهم از عقاید مدرن متمایز مىشود .تفاسیرى كه به طور مستقیم و یا در لفاف «ایدئولوژى اسالمى» با رنگى ظاهرا ضد غربى اما باطنا و به انحاى مختلف ،شبیه به عقاید ضد سنتى كه در غرب از رنسانس به بعد رایجشده است ،متاثرند. ) 8البته مراجع سنتى در میان خود ،تمایزاتى درباره این اصول داشتهاند .اما این تمایزات همواره در درون جهانبینى سنتى بوده و نه اینكه علیه آن باشد .بنابراین چنین تمایزاتى نمىتواند به عنوان دستاویزى براى رد این جهانبینى مورد استفاده واقع شود .در این جهانبینى همه اینگونه تمایزات بدون اینكه امكان خطا و انحراف در جهان سنتى انكار شود و یا اینكه خود جهانبینى فقط به یك مكتب خاص منتسب گردد ،مورد پذیرش قرار مىگیرد. )9 )10در مورد این مساله بنگرید به: ‏T.Burckhardt, The Art of Islam, London: 1976; and Nsar, Islamic Art and Spirituality, London: .1986 ) 11نزدیكى دیدگاههاى «بینادگرایان» و «تجددگرایان» در ماشینى كردن سریع ابزار تولید و رایانهاى كردن تمام بخشهاى تا آخرین حد ممكن بدون توجه به الزامات انسانى و مذهبى آن ،كامال مشهود است. ) 12یك نمونه مثال زدنى ،رفتار و پوشش زن است .نوع لباس و رفتار زنان را مىتوان به عنوان یك نمونه ذكر كرد. اسالم سنتى بر زنانى تاكید داشت كه پوششى وقارآمیز دارند و معموال نوعى حجاب یا روسرى دارند كه موى آنها را مىپوشاند .نتیجه امر ،مجموعهاى از لباس زنان است كه از مغرب تا مالزى را دربرمىگیرد و بیشتر این لباسها بسیار زیبا و منعكس كننده زنانگى با توجه به اخالق اسالمى است و بر هماهنگى ماهیت اشیاء و بنابراین بر مردانگى مرد و زنانگى زن ،تاكید دارد .سپس تحوالت تجددگرایانه پدید آمد كه باعثشد زنان الاقل در بسیارى از بخشهاى جهان اسالم حجاب خود را كنار گذاشته ،موى خود را آشكار كنند و لباس غربى بپوشند .امروزه «بنیادگرایى» یا «احیاگرایى»اى ظهور كرده كه در برخى مناطق بدون توجه به زیبایى لباس زنان كه بازتاب دهنده ماهیت زنانه آنان است و پیوسته در اسالممد نظر بوده است .دستمالى بر سر و مسلسلى در دستان آنها نهاده است .انسان حیران مىماند كه كدام یك بیشتر مورد قبول درگاه خداوند است .زنان مسلمانى كه لباس غربى مىپوشند و در خانه مىنشینند و نماز مىخوانند یا زنان انقالبى مسلحى كه اسالمى بودن آنها در یك روسرى كه مویشان را مىپوشاند خالصه شده ،در حالى كه آتش خشم آنها تمامى مهربانى و سخاوتى را كه اسالم به طور سنتى براى زنان قایل است ،مىپوشاند ،حتى اگر نماز ماعتبگذراند آن را مىسوزاند و تباه مىسازد. ) 13در این مقایسه باید مخصوصا به شكلهاى اخیر «بنیادگرایى» و نه اشكالى كه در قرون سیزدهم -نوزدهم میالدى و اوایل قرن چهاردهم -بیستم میالدى وجود داشتند توجه شود .شكلى كه نوعى رمزآمیزى و پارسایى افراطى بودند و بنابراین شكل مثله شدهاى از سنت كه احتماال نتوان از آن به عنوان ضد سنتى یا معارض سنت صحبت كرد .اگرچه این سنت مثله شده در تضعیف بخشهاى روشنفكرى ،هنرى و فرهنگى جهان اسالم و در تسهیل ظهور مدرنیسم و پیامدهاى آن به شكل جنبشهاى مختلف ضد سنتى ،نقش داشته است. ) 14این امر بخصوص در قوانین كیفرى اسالمى مشاهده مىشود كه به طور سنتى ،چنین عواملى را مد نظر قرار داده و آن را به اجرا درآوردهاند .اما اجراى آنها به نحو كوركورانه نبوده ،بلكه عوامل اخالاقى را نیز لحاظ كرده است. ) 15اخیرا تعداى از پژوهشگران مسلمان ،توجه زیادى به معضل مواجهه با معرفت دنیوى كه از جهان غرب نشات مىگیرد و از قرن سیزدهم -نوزدهم میالدى بسیارى از حوزههاى جهان اسالم را تحت تاثیر خود قرار داده است ،نموده است .رجوع شود به: .S. M. Naquib al-Attas, Islam and Secularism, Kuala Lumpur, 1978 ) 16هیچ معرفتى داراى ارزش اسالمى نیست مگر آنكه به مرجعى باالتر و نهایتا به خداوند كه حق یا عین حقیقت است و منبع معرفت واقعى است ،پیوند یابد. )17بنگرید به: ‏T. Burckhardt, The Art of Islam همچنین به اثر دیگر او بنگرید ،با عنوان: .Sacred Art East and West, trans. Lord Northbourne, London: 1967, pp. 101-119 )18بنگرید به: .D. Shayegan, Qu|est-ce qu|une revolution religieuse?, Paris: 1982 كه این اثر ،تحلیل عمیقى درباره این موضوع ارائه مىدهد ،اگرچه نحوه پرداختن آن به دیدگاه سنتى از نوع سنتگرایانه نیست. . اسالم و انديشه مدرن چكيده: نسبت ميان اسالم و مدرنيته ،از آغاز رويارويى مسلمانان با غرب ،يكى از مشكلسازترين مسائل بوده است .برخى از متفكران مسلمان تالش كردهاند تا با رجوع به منابع معتبر اسالمى ،شواهدى دال بر تفاهم اسالم و مدرنيته به دست دهند و اين دو را آشتىپذير معرفى كنند .دسته ديگرى از انديشمندان جهان اسالم فقط جنبههايى از اسالم را با مدرنيته قابل جمع مىدانند و بويژه در مباحث اعتقادى قائل به شكافى ژرف ميان اسالم و مدرنيته هستند .عده ديگرى از انديشمندان، اسالم و مدرنيته را آشتىناپذير و اين دو را غير قابل جمع و تلفيق مىدانند .به نظر اين گروه ،از حيث معرفتشناسى، هستىشناسى و انسانشناسى تفاوت ژرفى ميان اين دو وجود دارد .اين گروه را شايد بتوان با عنوان سنتگرايان معرفى كرد .سيد حسين نصر ،به عنوان يكى از متفكران شهير اسالمى در دوران معاصر ،نه تنها در اين گروه بلكه در صدر ايشان قرار مىگيرد .مقاله حاضر كوششى استبراى نشان دادن شكاف پرنشدنى ميان اسالم و مدرنيته .اين مقاله از لحاظ فلسفى و علمى تاملانگيز است و چالشى است عظيم فراروى دو گروه نخست. ● نويسنده :سيد حسین -نصر ● مترجم :منصور -انصارى ● منبع :سایت -باشگاه اندیشه امروز كمتر موضوعى است كه بيش از «رويارويى ميان اسالم و انديشه مدرن» هيجان و مناقشه را در ميان مسلمانان برانگيزد .البته اين موضوع بسيار گسترده است و حوزههاى وسيعى از سياست تا هنر مقدس را در برمىگيرد; موضوعات مورد مناقشه اغلب آنچنان موجب فوران و غليان شديد احساسات ،دلبستگيها و حتى ناسزاگويى شده است كه به دشوارى مىتوان از آنها براى تحليل عينى علتها و برداشتى شفاف از مشكالت يارى گرفت .سراسر بحث همچنين به دليل حالت روانشناختى حقارت و احساس درماندگى در برابر جهان مدرن ناكارا و عقيم شده است .اين احساس ناتوانى اعثشده تا اكثر مسلمانان مدرنيست از ارزيابى وضعيت [مدرن] و بيان حقيقت -صرف نظر از اينكه با عقيده رايج تطابق داشته باشد يا تقابل ،پذيرفتنى باشد يا ناپذيرفتنى -خوددارى كنند .بحثخود را با تعريف «انديشه مدرن» آغاز مىكنيم. اصطالح مدرن به معانى بسيارى از جمله «معاصر»« ،ابتكارى» و «بديع» يا «در هماهنگى با گذر زمان» اطالق شده است .اما مساله اصول ( )principlesو در واقع خود حقيقتبندرت در بحث از مدرنيسم مورد توجه قرار گرفته است. تقريبا هيچ گاه پرسيده نشده كه آيا اين يا آن ايده ،اين شكل يا آن شكل با جنبهاى از حقيقت همخوانى دارد يا ندارد .تنها پرسش اين بوده است كه آيا آن مدرن هستيا نيست .فقدان شفافيت ،دقت و وضوح در طرحهاى ذهنى و هنرى كه مشخصه خود جهان مدرن مىباشد ،به نظر مىرسد مانعى جدى بر سر راه فهم مسلمانان معاصر از مدرنيسم ايجاد كرده، خواه مسلمانانى كه مىخواهند باورهاى آن را بپذيرند و خواه آنهايى كه مىخواهند عليه آن به مقابله برخيزند .نفوذ مدرنيسم آن شفافيتبلورينى را كه اسالم سنتى در تجلى عقالنى و هنرى خود از آن برخوردار بوده را نيز تيره و تار كرده است. منظور ما از كلمه «مدرن» در اينجا« ،معاصر» يا «كنونى» و يا آن چيزى كه در سلطه بر جهان طبيعى پيروز بيرون آمده ،نيستبلكه «مدرن» از ديدگاه ما بريدن و گسيختن از اصول استعاليى ( )transcendentيعنى از اصول تغييرناپذير و ابدى است كه بر همه چيز حاكم هستند و انسان از طريق الهام و وحى به آنها آگاه مىشود .به اين معنا ،مدرنيسم در تقابل با سنت (دين) قرار مىگيرد; در مدرنيسم فقط انسان همه چيز است كه با سرچشمه الهى قطع رابطه مىكند. سنتبه اين معنا به قدمتخود انسان است و در واقع مشخصه خود وجود انسانى است .در حالى كه مدرنيسم پديده بسيار متاخرى است .از زمانى كه انسان بر روى زمين زندگى كرده ،مردههايش را به خاك سپرده و معتقد به حيات پس از مرگ و عالم روح بوده است .بنابراين ،انسان در طول «صدها هزار» سال زندگى بر روى زمين نگرشى سنتى داشته و رابطهاش با خدا و طبيعت« ،تحول نيافته است» .در مقايسه با اين تاريخ ديرپاى [سنت] كه در خالل آن انسان همواره پروردگار خويش را ستوده و كار ويژه جانشينى خدا بر روى زمين (خليفة الله) را عهدهدار بوده ،دوره سلطه مدرنيسم كه از رنسانس قرن پانزدهم اروپاى غربى آغاز شده تا به امروز به پلك زدنى مىماند .با اين همه ،در خالل اين لحظه گذرا است كه ما زندگى مىكنيم; از همين جا سلطه ظاهرى قدرت مدرنيسم ناشى مىشود; كه بسيارى از مسلمانان از فرط ناچارى و استيصال از برابر آن عقبنشينى مىكنند يا اينكه آنها نيز با حالتسطحى شادى كه اغلب با جذبههاى جهان درمىآميزد ،همراه شوند. درباره خود اصطالح «انديشه» نيز نكته در خور تاملى وجود دارد; اصطالح «انديشه» كه در اينجا در تركيب «انديشه مدرن» به كار رفته ،خودش اصطالحى مدرن است تا سنتى .اصطالح عربى «فكر» ( )fikrو يا اصطالح فارسى انديشه ( ) andishahكه معموال به گونه مترادف استعمال مىشوند به دشوارى معناى مشابهى در متون سنتى دارند .در واقع، بيشتر اصطالح ( ) Peneseفرانسوى ،به آن معنايى كه پاسكال از آن اراده مىكرد ،با دريافتسنتى اصطالح همخوانى دارد; اصطالحى كه با «مكاشفه» بهتر مفهوم مىشود تا «انديشه» .هر دو اصطالح «فكر» عربى و «انديشه» فارسى با «تامل» و «مكاشفه» ارتباط دارند تا به فعاليتى ذهنى ،كامال بشرى و از اين رو غير الهى ،كه اصطالح «انديشه» بهتر افاده معنا مىكند .بنابراين اگر ما از اصطالح «انديشه» استفاده مىكنيم ،به اين سبب است كه خوانندهاى كه مخاطب ماستبا همه آنچه اين اصطالح بر آن داللت مىكند پرورش يافته و ممكن نيست اصطالح ديگرى را كه همان معنا را افاده كند جايگزين آن كنيم. همه اين اشكال فعاليت ذهنى كه رويهمرفته انديشه مدرن را تشكيل مىدهند و علم ،فلسفه ،روانشناسى و حتى جنبههاى خاصى از خود مذهب را نيز در برمىگيرد ،ويژگيها و صفات مشترك خاصى دارند كه بايد مورد بررسى و مطالعه قرار گيرند پيش از اينكه پاسخ اسالمى به انديشه مدرن بتواند حاصل شود .شايد نخستين صفت اصلى انديشه مدرن ماهيت انسانگونه انگارىاش ( ) anthropomorphicباشد .چگونه شكلى از انديشه كه هر اصل باالتر از انسان را نفى مىكند مىتواند انديشهاى غير انسان انگارانه باشد؟ البته ممكن است اين ايراد مطرح شود كه علم مدرن بويژه انسان انگارانه نيستبلكه اين علوم پيشا مدرن هستند كه بايد با برچسب انسان محور ( )man-centredمشخص شوند .با اين همه و على رغم همه ظواهر ،اين ادعا توهمى بيش نخواهد بود اگر دقيقا عامل معرفتشناختى ( )epistemologicalآن مورد مداقه قرار گيرد .اين درست است كه علم مدرن جهانى را وصف مىكند كه در آن انسان به عنوان روح ،ذهن و حتى روان ( ) psycheجايى ندارد و بنابراين جهان به عنوان «جهانى غير انسانى» ظاهر مىشود و ارتباطى با وضع بشرى ندارد .اما نبايد فراموش كرد كه گر چه انسان مدرن علمى را خلق كرده است كه واقعيت انسان را از تصوير كلى جهان كنار مىگذارد ،اما ضابطهها و ابزارهاى معرفت كه اين علم را مشخص مىكنند كامال و منحصرا بشرى هستند .عقل و حواس بشر تعيينكننده علم مدرن است .شناختحتى دورترين كهكشانها با ذهن بشرى صورت مىپذيرد .اين جهان علمى كه انسان از آن منفك شده در نهايت مبتنى بر بنيادهاى انسان انگارانه است ،و انسان است كه مىداند و تعيين مىكند كه چه چيزى علم است. برعكس ،علوم سنتى شديدا غير انسان انگارانه هستند يعنى براى آنها مكان و ظرف معرفت ،ذهن بشرى نيستبلكه در نهايت عقل الهى ( ) Divine Intellectاست .علم حقيقى مبتنى بر عقل محض بشرى نيستبلكه مبتنى بر عقل كلى است كه به سطح فرابشرى واقعيت تعلق دارد و ذهن بشر را منور مىسازد .اگر كيهانشناسان قرون وسطا ،انسان را در مركز كائنات قرار دادند به اين دليل نيست كه آنها در معناى رنسانسى اصطالح «انسانگرا» بودند كه بر طبق آن انسان دنيوى و زمينى معيار همه چيزها بود ،بلكه به اين منظور بود كه انسان را قادر كند تا كيهان را به مثابه سلسله مراتبى ببيند; كه پايينترين مرتبه آن را انسان اشغال كرده و او مىبايست از اين گوشه تاريك سرداب كليسا سفر خود را آغاز كند و حركت صعودى خود را در پيش گيرد .هيچ كس نمىتواند سفر را از هر كجا آغاز كند مگر از جايى كه او قرار دارد. اگر ويژگى انسان انگارى در علم مدرن يافت مىشود ،به همين سان با وضوح بيشترى مىتوان آن را در اشكال و جنبههاى ديگر انديشه مدرن مانند ،انسانشناسى يا فلسفه مشاهده كرد .انديشه مدرن كه فلسفه به يك معنا پدر و نياى آن است، عميقا انسان انگارانه شد در لحظهاى كه انسان ضابطه واقعيت قرار گرفت .وقتى دكارت گفت «من مىانديشم پس هستم» ( ) cogito ergo sumاو به نوعى آگاهى فردى از خود محدودش را به عنوان ضابطه هستى قرار داد .زيرا يقينا «من» در بيان دكارت «من» الهى نبود; «من» الهى را در عبارت «من حق هستم» (انا الحق) حالج مىتوان يافت; بر طبق آموزههاى سنتى فقط «من» الهى حق دارد بگويد «من» .تا زمان دكارت ،اين هستى محض ( )Pure Beingيعنى هستى خدا بود كه وجود بشر و سطوح متنوع واقعيت را تعيين و مشخص مىكرد .اما با عقل باورى دكارت ،هستى فرد انسانى معيار واقعيت و نيز حقيقت ( )reality & truthشد .در روند كلى انديشه غربى و به استثناى برخى تحوالت سطحى ،هستىشناسى ( )ontologyجاى خود را به شناختشناسى ( )epistemologyو شناختشناشى به منطق ()logic داد و سرانجام به عنوان واكنش ،منطق با آن «فلسفههاى» ضد عقالنى مواجه شد كه امروزه تفوق دارند. آنچه در دوره پس از قرون وسطا در غرب رخ داد اين بود كه سطوح باالتر واقعيت در حوزههاى عينى و ذهنى محو و نابود شدند .در انسان هيچ چيز باالتر از عقلش نبود و در جهان عينى هيچ چيزى فراتر از آنچه عقل مىتواند با كمك حواس معمولى بشرى درك كند ،وجود نداشت .اين البته محدود بود مخصوصا تا وقتى كه اصل مشهور «كفايت» ( )adequatio وجود داشت كه بر طبق آن براى اينكه به چيزى شناخت پيدا كنيم بايستى يك ابزار شناختى داشته باشيم كه مطابق با ماهيت متعلق شناختباشد .و از زمانى كه انسان مدرن اصل باالتر از خودش را رد كرد ،همه آنچه كه از ذهن و تفكرش برخاست نمىتوانست غير انسان انگارانه باشد. دومين خصيصه مدرنيسم كه ارتباط تنگاتنگى با انسان انگارى دارد ،فقدان اصولى است كه جهان مدرن را مشخص و توصيف كند .طبيعت انسان آنچنان بىثبات ،متحول و متالطم است كه نمىتواند به عنوان اصل و معيار در نظر گرفته شود. شيوه تفكرى كه قادر نيست از سطح بشرى فراتر رود و انسان انگارانه باقى مىماند ،مآال نمىتواند صاحب اصول نيز باشد .در عرصه زندگى عملى يا حيات فعال ( )active lifeيعنى حوزه اخالق (گرچه اخالق نمىتواند صرفا به عرصه عملى تنزل يابد) و از ديدگاه ديگر ،سياست و اقتصاد ،هر كسى اين فقدان اصول را احساس مىكند .ليكن در خصوص علوم ،اين گفته ممكن است اعتراضآميز و ايراد برانگيز باشد .با وجود اين ،اينجا نيز مىتوان ادعا كرد كه نه تجربهباورى ( ، ) empricismنه كسب اعتبار از طريق استقراء و نه اتكا و استناد به دادههاى حسى مورد تصديق عقل ،نمىتوانند در مفهوم متافيزيكى به عنوان اصول در نظر گرفته شوند .آنها همه در سطح خودشان معتبر هستند و به همين سان علمى كه از آنها ناشى مىشود نيز در همين سطح معتبر مىباشد .اما آنها عارى از اصول اليتغيرى هستند و علم مدرن كه چيزهاى زيادى درباره سطح خاصى از واقعيت كشف كرده است اما به سبب گسيختن از اصول واالتر با نوعى بىثباتى در كشفيات و اختراعاتش مواجه شده است .در مفهوم متافيزيكى ،فقط رياضى مىتواند واجد اصول خاصى باشد; و دليل آن اين است كه رياضيات نهايتا يك علم افالطونى باقى مىماند و قوانينش كه توسط ذهن بشر كشف 2شده بازتاب اصول متافيزيكى است .به اين معنا خود عقل نمىتواند غير از اين واقعيتباشد كه آن نيز بازتاب عقل الهى است .كشفيات علوم ديگر ،تا آن حدى كه آنها منطبق با جنبهاى از ماهيت واقعيتاند ،البته داراى اهميت نمادين و متافيزيكى مىباشند .اما اين بدان معنا نيست كه اين علوم به اصول متافيزيكى متصل هستند و در صورت عالىترى از معرفت ادغام شدهاند. بنابراين ،علم مدرن و اصول عام آن ،مانند ثمرات ديگر آن شيوه تفكر و عملى كه ما به مدرنيسم نسبت دادهايم ،از فقدان اصولى رنج مىبرد كه خصيصه خود جهان مدرن است; نبود و فقدانى كه با گذر زمان حتى به ميزان بيشترى احساس مىشود. احتماال اين پرسش مطرح شود كه چه ابزارهاى ديگر معرفتبراى تمدنهاى ديگرى قبل از دوره مدرن در دسترس بود؟ پاسخ حداقل براى آن مسلمانانى كه به حيات فكرى اسالم وقوف و آگاهى دارند ،روشن است :ذوق و كشف يا شهود. روشنفكر مسلمان وحى را نه تنها به عنوان ابزارى براى آموختن قوانين اخالق مربوط به حيات فعال يا زندگى عملى بلكه همچنين به عنوان منبع اصلى معرفت مىبيند .او همچنين از اين امكان آگاهى دارد كه انسان مىتواند خودش را تهذيب و پاك كند تا زمانى كه «چشم قلب» يا «عين القلب» كه در مركز وجودش قرار دارد ،باز شود و او را قادر كند تا به بصيرت بالواسطهاى از واقعيات آسمانى دستيابد .سرانجام ،او قدرت عقل براى شناخت را مىپذيرد اما اين عقل همواره پيوسته و وابسته به وحى از يك سو و شهود از سوى ديگر است .افرادى كه در جهان اسالم اين ريسمان اتكا و وابستگى به شهود و وحى را گسيخته و قائل به استقالل عقل از وحى و شهود بودهاند ،هرگز در روند كلى انديشه اسالمى پذيرفته نشدند .آنها چهرههايى فرعى و حاشيهاى باقى ماندند در حالى كه برعكس آن در غرب پس از قرون وسطا ،آنهايى كه تالش كردند تا وابستگى عقل به شهود و عقل كلى را حفظ كنند ،در حاشيه قرار گرفتند در حالى كه روند كلى انديشه مدرن غربى ،نفى وحى و شهود به عنوان ابزار معرفتبود .در دوران مدرن حتى فيلسوفان دينى و متكلمان به ندرت از كتاب مقدس ( )the Bibleبه عنوان منبع معرفتخردمندانه دفاع كردند كه مىتوانست علم ( )Scientiaرا به طريقهاى كه توسط سنتبوناونچر ( )St.Bonaventureمطرح شد ،تعريف كند .افراد معدودى هم كه كتاب مقدس را به عنوان راهنماى فكرى مىبينند معموال در قيد تفسيرهاى لغوى كم عمقى از كتاب مقدس مىشوند كه در نزاعشان با علوم مدرن، طرفداران اردوگاه عقل باورى تقريبا به طور اجتنابناپذيرى پيروز بيرون مىآيند. وقتى كسى درباره اين ويژگيها و خصوصيات بارز ديگر مدرنيسم به تعمق مىپردازد ،متوجه مىشود كه براى فهم مدرنيسم و مظاهرش ،پى بردن به برداشتى از انسان كه در آن وجود دارد ضرورى و واجب است .بايد تالش شود تا فهيمده شود انسان مدرن چگونه خودش و سرنوشتش را تصوير مىكند ،او چگونه انسانها ( )anthroposرا در برابر خدا و جهان مىبيند .به عالوه ،پى بردن به اين نكته ضرورى است كه چه چيزى روح و ذهن مردان و زنانى را تشكيل مىدهد كه انديشهها و ايدههايشان به جهان مدرن شكل داده است .مطمئنا ،اگر اشخاصى مانند غزالى و رومى يا از آن بابت اريگنا ( )Erigenaيا ايكهارت ( ) Eckhartتصدى كرسيهاى فلسفه در دانشگاههاى بزرگ در غرب را داشتند ،نوع ديگرى از فلسفه در آن جهان مطرح و مشهود بود .انسان بر طبق آنچه هست فكر مىكند يا چنانكه ارسطو گفته بود ،شناخت منوط به روش شناسا ( ) Knowerاست .مطالعه مفهوم انسان مدرن به عنوان موجودى «آزاد» از خدا ( ،سرور مطلق سرنوشتش ،محدود به زمين اما همچنين سرور زمين ،بىاعتنا به همه واقعيات معادى ( )eschatologicalكه او وضع كمال مطلوب در زمان تاريخى غير مذهبى را جايگزين آنها كرده است ،بىتفاوت اگر نه كامال مخالف با جهان روح و نيازهايش و فقدان حس تقدس ،كامال آشكار خواهد كرد كه تالشهاى آن عده از «اصالحگران» مسلمان مدرنيستى را كه تالش كردهاند تا اسالم و مدرنيسم را در مفهومى كه ما آن را تعريف كردهايم ،هماهنگ و سازگار كنند تا چه حد بيهوده بوده است .ما حتى اگر به طور اجمالى به برداشت اسالمى از انسان يا به انسان اسالمى ( )homo islamicus بپردازيم .به زودى به عدم امكان سازگار نمودن اين برداشتبا مفهوم مدرن انسان پى خواهيم برد. انسان مورد نظر اسالم بنده خدا و نايبش بر روى زمين (خليفة الله فى االرض) است .او حيوانى نيست كه فقط مىتواند سخن بگويد و فكر كند ،بلكه موجودى است كه داراى جان و روح خلق شده توسط خداوندگار است .انسان اسالمى در درون خود طبايع حيوانى و نباتى دارد همچنانكه اشرف مخلوقات نيز هست; اما انسان ،تكامل يافته انواع و اشكال پايينتر حيات نيست .انسان هميشه انسان بوده است .برداشت اسالمى انسان تصور مىكند كه انسان موجودى است كه بر روى زمين زندگى مىكند و نيازهاى زمينى دارد; اما او زمينى نيست و نيازهايش محدود به ماديات نمىشود .او بر زمين فرمان مىراند اما نه اصالتا; او نماينده خدا در نزد همه مخلوقات است .از اين رو ،او همچنين براى نظم مخلوق در برابر خدا مسئوليت دارد و كانال رحمتبراى مخلوقات خداست .انسان مورد نظر اسالم صاحب قدرت خرد ،بهرهايى كه تحليل و تقسيم مىكند ،است ،اما تواناييهاى ذهنيش منحصر به عقل نيستند .او داراى امكان معرفتباطنى ( )inward knowledge است; معرفتبه وجود درونى خودش كه در واقع كليدى براى معرفت و شناختخداست .مطابق با حديث نبوى« ،كسى كه خودش را شناختبه تحقيق خدا را مىشناسد» (من عرف نفسه فقد عرف ربه) .او از اين واقعيت آگاه است كه خودآگاهيش علتى خارجى و مادى ندارد بلكه از خداوند متعال ناشى مىشود و بيش از آن عميق است كه تحت تاثير حادثه مرگ قرار گيرد .بنابراين ،انسان مورد نظر اسالم ،به واقعيات معادشناختى اذعان دارد; يعنى اين واقعيت كه او اگر چه بر روى اين زمين زندگى مىكند ،اينجا صرفا مسافرى است كه از منزل اصليش بسيار دور افتاده است .او آگاه است كه راهنمايش براى اين مسافرت پيغامى است كه از خانه اصليش ،از خداوند صادر مىشود و اين پيغام چيزى جز وحى نيست ،كه او ،هم در جنبه قانونى و شريعت و هم در جنبههاى حقيقت و معرفتبه آن پايبند مىماند. او همچنين آگاه است كه تواناييهاى انسان محدود و منحصر به حواس و عقل نيستند بلكه تا آن حد كه او قادر است تا همه نيروهايى را كه خداوند در او به وديعه گذاشته به فعليت و كمال برساند ،ذهن و عقل انسان مىتواند در پرتو جهان روحى توضيح داده شود و او قادر است تا معرفتبالواسطهاى از آن جهان روحى و مفهوم به دست آورد كه قرآن شريف تحت عنوان غير قابل رويت (عالم الغيب) به آن اشاره مىكند. بديهى است كه چنين برداشتى از انسان عميقا تفاوت دارد با آن برداشتى از انسان مدرن كه خودش را مخلوقى كامال زمينى ،ارباب طبيعت ،اما مسئول در برابر هيچ كس بجز خودش مىبيند هيچ يك از توجيهات بىپايه نمىتواند اين دو برداشت متفاوت را به يكديگر نزديك و سازگار كند .برداشت اسالمى انسان ،امكان طغيان و شورش پرو متئوسى (بنيادگر) بر ضد خدا و بىاهميت جلوه دادن خدا در حيات بشرى را كامال محو مىكند .نتيجه چنين بينشى بنابراين خلق تمدن ،هنر، فلسفه يا كل شيوه تفكرى است كه كامال خدامدارانه ( )theocentricاست و در تقابل با انسان انگارى قرار مىگيرد كه از ويژگيهاى بارز مدرنيسم است .براى احساسات مسلمان اصيل هيچ چيز نمىتواند از هنر «مذهبى» پرومتئوسى و سركشانه ( ) Titanicاواخر دوره رنسانس و باروك -كه در تقابل مستقيم باهنر كامال غير انسان انگارانه اسالم قرار دارد تكاندهندهتر باشد .در اسالم ،انسان كارويژهاش به عنوان انسان «سازنده» ( )homo Faberرا به عنوان «بنده» خداانجام مىدهد و نه به عنوان مخلوقى كه بر ضد او طغيان كرده است .كارويژهاش نه ستايش خود بلكه ستايش پروردگارش است و بزرگترين هدفش «هيچ» شدن است و تن در دادن به تجربه فنا است كه او را قادر مىكند تا آيينهاى بشود كه در آن خدا بازتابهاى اسماء و صفات خويش را تماشا مىكند و كانالى مىشود كه از طريق آن تجليات اسماء و صفات باريتعالى در جهان منعكس مىشود. البته آنچه برداشت اسالمى انسان را مشخض مىكند شباهتهاى عميقى با برداشت انسان در سنتهاى ديگر از جمله مسيحيت دارد .اما مدرنيسم نه مسيحيت است و نه هيچ سنت ديگرى .در اينجا رويارويى اسالم با انديشه مدرن مورد نظر ما است و نه مقايسه آن با مسيحيت .بيان ديگر چه چيز مىتواند به اين آموزه اسالمى كه انسان خلق شده تا به كمال مطلوب و سعادت معنوى از طريق رشد معنوى و فكرى دستيابد و او تنها وقتى انسان است كه به دنبال كمال (طالب الكمال) است و مىكوشد تا از خودش فراتر رود ،نزديكتر از اين گفته فلسفه مدرسى ( )Scholasticباشد كه: انسان براى رسيدن به كمال بايد بيش از انسان باشد [انسان بايد سعى كند از خودش فراتر برود]Homo non . ) )Proprie humanus sed superhumanus est ويژگيهاى انديشه مدرن كه پيشتر مورد بحث قرار گرفتيعنى انسان انگاريش و با تعميم معنى ماهيتسكيوالرى آن ،فقدان اصول در شاخههاى گوناگونش و تقليلگرايى كه با آن مرتبط است و در حوزه علوم نمود بيشترى مىيابد ،مشخصا در تقابل كامل با اصول انديشه اسالم سنتى قرار مىگيرد .درست همانگونه كه برداشت مدرن از انسان كه از اين الگوهاى انديشه برمىخيزد در تقابل با برداشت اسالمى -سنتى از انسان قرار دارد .اين تقابل و تفاوت به اندازه كافى روشن است و نيازى به توضيح بيشتر در اينجا ندارد .با اين وجود ،يكى از ويژگيهاى انديشه مدرن به خاطر ماهيت غالبش در جهان مدرن و تاثير مهلكش بر انديشه و زندگى آن دسته از مسلمانان كه تحت تاثير آن واقع شدهاند ،به تفصيل در اينجا بررسى مىشود; يعنى نظريه تكامل. در غرب هيچ ايده يا نظريه مدرنى براى مذهب به اندازه نظريه تكامل سرنوشتساز نبوده است .نظريه تكامل به جاى اينكه به عنوان فرضيهاى در زيستشناسى ،جانورشناسى يا ديرينشناسى مورد توجه قرار گيرد چنان جلوهگر شده كه گويى واقعيت علمى محرزى است .به عالوه روش انديشه مدرن شده است و حوزههاى وسيعى همچون «اختر فيزيك» ( ) astrophysicsو تاريخ هنر را دربرمىگيرد .تاثير اين شيوه تفكر بر مسلمانانى كه تحت تاثير آن بودهاند كمتر از تاثير آن بر مسيحيان نبوده است .مسلمانان مدرنيست معموال سعى كردهاند تا با انواع تفاسير غير قابل باور از قرآن شريف اصل تكامل را توجيه كنند و گويى فراموش كردهاند كه هيچ راه ممكنى براى سازگار كردن مفهوم انسان (آدم) كه خدا اسماء را به او آموخت و او را خليفه خود بر روى زمين گردانيد با برداشت تكامل گرايانه از انسان وجود ندارد. عجيب اين است كه به استنثاى معدودى از متفكران سنتگرا و همچنين «بنيادگراى مسلمان» كه نظريه تكامل را بر اساس مبانى مذهبى رد كردهاند بى آنكه استداللهاى عقلى براى طرد اين نظريه اقامه كنند ،شمار كمى از مسلمانان به خود زحمت دادهاند تا پوچى منطقيش را دريابند و به شواهد علمى توجه كنند كه توسط كسانى مانند بونور ( .Lبر ضد آن مطرح شده است .در واقع ،همچنانكه به درستى توسط شوماخر ( )E. F. Schumacherگفته شده است «تكامل باورى علم نيست; آن افسانه علم و حتى يك نوع خدعه است» .برخى از منتقدان غربى تكامل تا آنجا پيش رفتهاند كه ادعا مىكنند كه طرفداران اين فرضيه از عدم تعادل روانشناختى رنج مىبرند ،در عين حالى كه اخيرا مجموعه استداللى برگرفته از نظريه اطالعات ( )information theoryبر ضد آن مطرح شده است. هدف ما در اين بررسى تحليل و رد تفصيلى نظريه تكامل نيست گرچه چنين رد و انكارى توسط مسلمانان از ديدگاه علمى ونيز متافيزيكى ،فلسفى ،منطقى و مذهبى ضرورى و واجب است .همچنانكه در غرب چنين كوششهايى صورت گرفته است .آنچه در اينجا يادآورى آن مهم است اين است كه ديدگاه تكامل باورى كه ماندگارى و استمرار را رد مىكند و معتقد است هر چيز «بزرگترى» از چيز «كوچكترى» تكامل مىيابد ،تكامل باورى كوششى مذبوحانه براى پر كردن خالئى است كه از «گسستن» انسان مدرن از خالقش و نفى هر اصل باالترى از طرف انسان ناشى مىشود .با نظريه تكامل فورا اصل برين فراموش مىشود و جهان چرخهاى بدون مركز مىشود و اين تجربه فقدان مركز واقعيتى وجودى ( ) existentialباقى مىماند براى هر كسى كه آموزههاى مدرنيسم را مىپذيرد; خواه مسيحى باشد خواه مسلمان. ايده پيشرفت و آرمانشهرجويى ( )Utopianismارتباط تنگاتنگى با ايده تكامل دارد ،اين دو ايده جهان غرب را به لحاظ فلسفى و سياسى در دو قرن گذشته تكان داده و اكنون به طور ژرفى در حال تاثيرگذارى بر جهان اسالم مىباشند. ايدهآل پيشرفتيكسويه امروزه از حسن اتفاق توسط بسيارى از متفكران غرب به طور جدى مورد انكار قرار گرفته و به تدريج در جهان اسالم نيز كه توسط نسل اول مسلمانان مدرنيستبدون هيچ ترديدى پذيرفته شده بود ،اكنون به عنوان نوعى «بت ذهنى» رد مىشود .اما آرمانشهرگرايى كه به طور نزديكى با ايده پيشرفت مرتبط بوده ،مستلزم بررسى و موشكافى بيشترى است زيرا تاثير بسيار مخربى بر طيف وسيعى از روشنفكران مسلمان مدرنيست داشته است. «آرمان شهرجويى» در فرهنگ انگليسى اكسفورد به عنوان «طرحهاى آرمانى غير عملى براى بهبود يا كمال شرايط اجتماعى» تعريف شده است .اگر چه ريشه اين اصطالح به رساله مشهور سرتوماس مور تحت عنوان «يوتوپيا» ( )Utopiaمنتشره به زبان التينى در 1516بازمىگردد ،اصطالح «آرمانشهرجويى» آنچنانكه امروزه به كار گرفته مىشود معنايش به قبل از قرن شانزدهم برمىگردد ،هرچند كه خود اين اصطالح از اثر مشهور مور برگرفته شده است .البته آموزه مسيحى تجسد ( ) incarnationهمراه با مفهوم ايدهآليسم كه يكى از ويژگيهاى مسيحيت است قبل از دوران مدرن وجود داشت« .آرمانشهرجويى» كه خود را به كاريكاتور اين ويژگيها پيوند زده ،خواه در شكل سوسياليسم انسان باورانه كسانى مانند سن سيمون ،شارل فوريه يا رابرت اوئن يا سوسياليسم سياسى ماركس و انگلس ،به برداشتى از تاريخ منتهى مىشود كه پاردوى ( )Parodyواقعى «شهر خدا»ى اگوستين است .آرمانشهرجويى قرون گذشته كه يكى از خصايص مهم مدرنيسم است همراه با اشكال متنوع موعود باورى ( )Messianismبه آشوبهاى سياسى و اجتماعى عميقى منجر شده است كه اهداف و روشهايش براى روح و اهداف اسالم سنتى كامال بيگانه است .آرمان شهرگرايى تالش مىكند تا يك نظم اجتماعى مطلوب از طريق ابزارهاى كامال بشرى ايجاد كند .آن به حضور شر در جهان در مفهوم الهياتى توجه ندارد و به دنبال خوبى بدون خدا است; گويى كه ايجاد يك نظم مبتنى بر خوبى اما جداى از منبع همه خوبيها امكانپذير است. اسالم همچنين توصيفهايى از وضع آرمانى جامعه در آثار كسانى مانند فارابى كه «مدينه الفاضله» را توضيح مىدهد يا متون شيخ شهاب الدين سهروردى كه به «ناكجا آباد» ،يا همان آرمانشهر ،مىپردازد ،داشته است .اما همواره بايد در نظر داشت كه اين سرزمين كمال ،هيچ كجا ( )nowhereاست; يعنى آنسوى منزل زمينى و از اين رو در اقليم هشتم يعنى باالتر از هفت اقليم جغرافيايى اين جهان قرار دارد .واقع باورى موجود در چشمانداز اسالمى كه با تاكيد شديد قرآن شريف بر از دست رفتن تدريجى كمال جامعه اسالمى همچنانكه از منشا وحى دور مىشود ،تا كنون از ورود آرمانپرستى موجود در فلسفه مدرن اروپايى به انديشه اسالمى جلوگيرى كرده است .به عالوه مسلمانان به خوبى آگاه هستند كه اگر وضع آرمانى وجود داشته باشد ،تنها از طريق كمك الهى مىتواند به دست آيد .به اين دليل ،اگر چه ايده تجديد دورهاى همواره زنده بوده است و همچنان موجى از مهدويتباورى ( )Mahdiismكه در مهدى نيروى فروستاده از خدا براى بازگشت اسالم به كمال مطلوبش مىبيند ،اسالم هرگز در درون خودش با آن نوع آرمانشهرگرايى سكيوالرى مواجه نبوده كه شالوده بسيارى از جنبههاى سياسى -اجتماعى انديشه مدرن را تشكيل مىدهد .بنابراين آگاهى از تمايز ژرف بين آرمانشهر گرايى مدرن و آموزههاى اسالمى مربوط به مجدد يا نوپرداز جامعه اسالمى يا حتى خود مهدى ضرورى است. به همين سان تمايز بين چهره سنتى مجدد و اصالحگر مدرن نيز اساسى است كه بر اثر واكنش ضعيف آن در مقابله با انديشه مدرن ،توفيقى در تجديد اسالم به دست نياورده است .همچنين بايد آگاه بود از ماهيت واقعى آن جنبش احياگرى ( ) revivalismمبتنى بر آرمان شهرگرايى كه از تصورات اسالمى بهره مىگيرد و مىتوان در انواع خاصى از «بنيادگرايى» اسالمى مشاهده كرد. سرانجام بايد به يكى ديگر از ويژگيهاى انديشه مدرن اشاره كرد كه به همه آنچه كه در باال گفته شد ،ارتباط دارد .اين ويژگى فقدان حس تقدس است .انسان مدرن عمال مىتواند به عنوان آن نوعى از انسان تعريف شود كه اين حس را از دست داده و انديشهاش با فقدان آگاهىاش از حس تقدس شناخته مىشود .او مانيته ( )humanismمدرن از سكوالريسم جداناشدنى است .اما از منظر اسالم مفاهيمى همچون نامقدس ( )Profaneو سكوالر وجود ندارد ،زيرا در اسالم، چنانكه پيشتر گفته شد انسان به اعماق جهان متكثر راه مىيابد و هيچ حوزهاى را بيرون از سنت نمىداند اين نه تنها جنبههاى فكرى اسالم را شامل مىشود ،بلكه همچنين در هنر اسالمى نيز به چشم مىخورد .سنت اسالمى هرگز نمىتواند الگوى انديشهاى را بپذيرد كه عارى از رايحه تقدس باشد و نظم كامال بشرى را جايگزين نظم الهى كند .رويارويى اسالم با انديشه مدرن نمىتواند در سطح جدى رخ بدهد اگر به الويت مذهب در منظر اسالم و فقدان آن در انديشه مدرن توجه نشود و حتى با مشروعيت دادن به سكوالريسم ،باز هم اسالم نمىتواند با آن وارد گفتگو شود. در پايان ،الزم به يادآورى است كه تقليلگرايى كه يكى از مشخصات انديشه مدرن است ،بر رويارويى اسالم با مدرنيسم تاثير داشته است .يكى از تاثيرات مدرنيسم بر اسالم تقليل اسالم به يكى از ابعادش يعنى شريعت ( )Shariahبوده است و سود نبردن از آن سالحهاى فكرى است كه فقط با آنها مىتوان حمالت انديشه مدرن را دفع كرد .البته ريعتبراى سنت اسالمى جنبه اساسى دارد .اما چالشهاى فكرى مطرح شده توسط مدرنيسم در اشكال تكامل باورى ،عقل باورى، اگزيستانسياليسم ،الادرى گرى ( )agnosticismو امثال آنها تنها مىتوانند به لحاظ فكرى و نه به لحاظ حقوقى ( ) Juridicallyپاسخ داده شوند .همچنين آنها را نمىتوان با تجاهل و ناديده گرفتن پاسخ داد و نبايد هيچ «ازدواج جادويى» ميان شريعت و دانشهاى مدرن و تكنولوژى را انتظار داشت .رويارويى موفقيتآميز اسالم با انديشه مدرن صرفا با ابراز خشم و ادعاى حق به جانبى رخ نخواهد داد .اين رويارويى تنها وقتى موفقيتآميز خواهد بود كه ريشهها و تبعات انديشه مدرن كامال شناخته شود و كل سنت اسالمى به چارهجويى براى مشكالتى برآيد كه مدرنيسم پيش پاى آن گذاشته است. در مركز اين وظيفه تجديد و احياى آن حكمتيا حقيقت است كه در بطن اسالم وجود دارد و تا وقتى كه انسانها به خداى يكتا گواهى مىدهند معتبر است و جزئى از ماهيت وجودى انسان است. اصالت عرفان اسالمى ● نويسنده :مارتين -لينگز ● مترجم :فروزان -راسخى ● منبع :سایت -جاویدان خرد عارف بزرگ اندلسى ،محىالدين ابنعربى ،دعايى مىخواند كه بدين ترتيب آغاز مىشد :مرا به عمق درياى يكتايى نامتناهىات وارد كن ( ; ) 1و در رسائل عارفان مسلمان ،اين دريا بارها و بارها ذكر مىشود .اشاره رمزى به غايتى كه طريقتشان متوجه به سوى آن است نيز از همين دريا حكايت دارد .بنابراين ،براساس اين رمز ،پاسخ به سؤال عرفان اسالمى چيست؟ را با اين سخن آغاز كنيم كه :وحى الهى گاهى مانند يك موج جزر و مدى بزرگ از درياى بيكرانگى بر سواحل جهان محدود ما فرو مىآيد; و عرفان اسالمى استعداد و راه و روش و علم غوطهورى در جزر يكى از اين امواج و ،به همراه آن موج ،دوباره بازگشتن به سوى منشا سرمدى و نامتناهى آن است. گاهى :اين قيد تعبيرى استبراى تسهيل مطلب ،كه خود نيازمند تفسير است; زيرا از آنجا كه هيچ فصل مشتركى بين منشا اين موج و سرنوشت آن وجود ندارد ،زمانى بودنش ،ناگزير و به صورت اسرارآميزى ،از ذات بالزمان بهرهمند است; درست همان گونه كه محدوديتش ،ناگزير ،از ذات نامتناهى بهرهمند است .چون زمانى است ،ابتدا بايد در لحظه خاصى از تاريخ به اين جهان برسد; اما آن لحظه به يك معنا فوق زمان خواهد بود.كتاب آسمانى مسلمانان ،شبنزول خود را بدين صورت توصيف مىكند :بهتر از هزارماه ( . ) 2نيز بايد پايانى متناظر با آغاز وجود داشته باشد ،اما آن پايان آن قدر دور است كه از منظر انسانى قابل پيشبينى نيست .قوانين الهى براى هميشه وضع شدهاند )3( .اثر ديگر امر حاضر سرمدى در كتاب آسمانى مسلمانان اين خواهد بود كه اين كتاب همواره نازل مىشود و همواره صاعد مىشود; به اين معنا كه در واقع ،و براى هر فردى كه وارد حوزهاش مىشود نزول و صعودى دارد. تنها يك آب هست ،اما هيچ دو وحيى از لحاظ ظاهرى مانند هم نيستند .هر موجى به حكم سرنوشتش ويژگيهاى خاص خود را دارد; يعنى مقتضيات خاص زمانى و مكانىاى كه مقدر شده است كه در قبال آن و در واكنش به آن نازل شود .اين مقتضيات ،كه شامل همه نوع قابليتها و استعدادهاى قومى است و از مردمى به مردم ديگر بسيار متفاوت است ،مىتواند به حفرهها و گوديهايى تشبيه شود كه در سر راه اين موج قرار دارند .اكثريت عظيم مؤمنان منحصرا عالقهمند به آبى هستند كه اين موج در اين ظروف برجاى مىگذارد و همان وجه ظاهرى دين است. از سوى ديگر عرفا كه عرفان اسالمى نوعى عرفان است ذاتا بيش از هر چيز به اسرار ملكوت الهى عالقمندند; و بنابراين ،به تبع همان مثالمان ،درست است كه بگوييم عارف كسى است كه در نتيجه ،بيشتر دلمشغول موج فروكشنده است نه دلمشغول آبى كه آن موج برجاى نهاده است .با اين حال ،او مانند بقيه همكيشانش به اين آب به جا مانده نيازمند استيعنى نياز دارد به صورتهاى ظاهرى دينش كه مربوط استبه فرد انسانى ،از اين حيث كه فرد انسانى است. زيرا اگر بپرسند چه چيزى در عارف هست كه مىتواند با موج فروكشنده فروكشيده شود ،بخشى از پاسخ اين خواهد بود: نه جسمش و نه روحش .بدن نمىتواند تا هنگام قيامت ،كه اولين مرحله جذب مجدد بدن و همراه با آن ،كل نشاة مادى در نشاهاى عالىتر وجود است فروكشيده شود .و اما روح ،بايد تا هنگام مرگ بدن صبر كند .تا آن زمان ،گرچه ناميراست، در جهان ميرايى زندانى است .به هنگام مرگ غزالى ،عارف بزرگ قرن يازدهم ،شعرى را كه هنگام بيمارى منجر به فوتش سروده بود كنار بالينش يافتند; اين بيت در آن شعر آمده است: من يك پرندهام; اين بدن قفسم بود اما پرواز كردهام و آن را همچون يادگارى ترك مىگويم)4( . ديگر عارفان بزرگ مسلمان نيز چيزهايى گفتهاند كه تعابير ديگرى از همين مطلب است :اما آنان در نوشتهها يا گفتهها يا زندگىشان اين امر را هم روشن كردهاند و اين براى ما ،معيار عظمت آنان است كه پيش از مرگ و علىرغم وجود قفس چيزى در آنان قبال فروكش كرده است; چيزى كه به صورت قياسناپذيرى مهمتر از هر چيزى است كه بايد منتظر مرگ شود تا آزادش كند. آنچه را كه متحقق شدن به حقايق معنوى به عقب و به سوى آن منشا اعلى مىكشد مىتوان مركز آگاهى خواند اين دريا عالوه بر آن كه بيرونى است درونى هم هست و طريق عرفا ،گويى يك بيدارى تدريجى است ،به سوى عقب و در جهت وصول به اصل وجود آدمى; به ياد آوردن خود برين كه از خود انسانى بىنهايت فراتر مىرود و چيزى جز آن عمقى نيست كه امواج به سوى آن كشيده مىشوند. با استفاده از تمثيلى بسيار متفاوت كه به تكميل تمثيل اولى كمك خواهد كرد ،مىتوانيم اين جهان را به يك باغ تشبيه كنيم يا به تعبير دقيقتر ،به يك باغ قلمستان ،زيرا چيزى در آن نيست ،كه با عنايتبه اين كه در نهايت ،به جاى ديگرى انتقال داده مىشود كاشته شده باشد .ميانه باغ را به درختانى از گونهاى بسيار عالى اختصاص دادهاند; گرچه نسبتا كوچكند و در گلدانهاى سفالى رشد مىكنند ،اما همين كه به آنها مىنگريم ،توجهمان يكسره به يكى از آنها جلب مىشود كه به صورت چشمگيرى ،از همه بهتر است و در انبوهى و توان رشد ،بر بقيه تفوق بسيار دارد .علت اين امر به چشم نمىآيد ،اما بىنياز از هر جستجويى ،بىدرنگ مىدانيم كه چه اتفاقى افتاده است :اين درختبه نحوى توانسته است ريشهاش را از طريق ته گلدانى كه در آن كاشته شده ،در ژرفاى زمين استوار كند. اين درختان همان ارواحند ،و آن درخت همان كسى است كه ،به قول هندوان ،در [همين] حيات ،آزاده شدهش است; كسى كه آنچه را عرفاى مسلمان مقام عالى اصطالح مىكنند دريافته است; و عرفان اسالمى راه و وسيلهاى استبراى اين كه ،از طريق منفذ كوچكى كه در ژرفاى جان هست ،در ساحت روح محض و حد وحصرناپذير ،كه خود به ذات الهى راه مىبرد ،ريشه بدوانيم .بدينسان عارف مسلمان كامل ،از اين كه مانند ساير انسانها در جهان صورتها زندانى است آگاه است ،اما برخالف آنان اين را هم مىداند كه آزاد است; آزادىاى كه به صورت قياسناپذيرى بر زندانى بودنش غلبه مىكند. بنابراين مىتوان گفت كه او دو مركز آگاهى دارد :يكى انسانى و ديگرى الهى ،و او مىتواند يك بار از يكى سخن گويد و بار ديگر از ديگرى; كه اين امر بعضى تناقضات ظاهرى را توجيه مىكند. گام نهادن در طريق عرفا ،گويى به دست آوردن يك بعد اضافى است; زيرا اين طريق چيزى جز بعد عمق نيست )5( .در نتيجه ،همان گونه كه بعدا به صورت مشروحترى خواهيد ديد ،حتى عارف آن عباداتى را كه در آنها با بقيه همكيشانش سهيم است ،و او نيز بدانها نياز دارد تا روحش را متعادل كند ،از لحاظ ظاهرى آن گونه انجام نمىدهد كه ديگران انجام مىدهند; بلكه آن را از همان ديدگاه باطنى عميقى كه ويژگى همه عبادات اوست ،و از لحاظ روشى مجاز به رها كردن آن نيست ،انجام مىدهد .به عبارت ديگر ،او نبايد از اين حقيقت غفلت كند كه آبى كه موج برجاى مىنهد همان آبى است كه فروكشيده مىشود .به همين قياس ،نبايد فراموش كند كه روحش ،مانند آبى كه در صورتها زندانى شده ،اساسا متفاوت با روح متعالى ،كه او دنباله آن است ،نيست; مانند دستى كه از ظرفى بيرون مىآيد و به آن داخل مىشود و آنگاه، عاقبتبيرون كشيده مىشود. اگر جهت انتخاب عنوان اين فصل هنوز روشن نيست ،تا اندازهاى به اين دليل است كه كلمه اصيل با معانىاى پوشيده شده است كه به ماهيت اصالت ربطى ندارد ،بلكه محدود به يكى از پيامدهاى اصالت ،يعنى متفاوت يا غير معمول يا فوقالعاده بودن ،است .صاصيلش حتى مترادف با نابهنجار كه انحرافى نامعقول استبه كار برده مىشود; زيرا اصالت واقعى همواره يك هنجار است .با اراده بشرى نمىتوان به آن ستيافت ،حال آن كه دستيابى به امر ناساز و ناموزون به نحو مضاعفى آسان است; دقيقا بدين سبب كه امر ناساز و ناموزون چيزى بيش از درهمريختگى يك رشته امور عاريتى نيست. امر اصيل آن است كه مستقيما از اصل يا سرچشمه نشات گرفته باشد; مانند آب خالص پاكى كه در معرض هيچ تاثير جانبىاى قرار نگرفته است .بدينسان اصالتبا الهام ،و بيش از هر چيز با وحى ،ربط و نسبت دارد .زيرا اصول [همواره] متعالىاند ،چون وراى اين جهان و در ساحت «روح مطلق»اند .در نهايت ،اصل كمتر از ذات مطلق ،نامتناهى و سرمدى نيست البديع كه يكى از اسماء الهى و به معناى پديدآورنده است و مىتوان آن را شگفتانگيز هم ترجمه كرد ،از همين جاست .از اين درياى امكان نامتناهى است كه امواج عظيم جزر و مدى وحى برمىخيزد ،و هر يك از آنها به صورت شگفتانگيزى متفاوت با بقيه است .زيرا هر يك ،از ذات واحد و احد كه از آن سرچشمه مىگيرد نشان دارد ،و اين نشان همان وصف يگانگى است .و هر يك عميقا عين بقيه است; زيرا مضمون اساسى پيامش حقيقت واحد و احد است. در پرتو تمثيل موج مىبينيم كه اصالت ،ضامن اعتبار و تاثيرات است .اعتبار ،كه راستدينىگويى صورت زمينى آن است ،با مد موج ،يعنى نشات گرفتن بىواسطه وحى از منشا الهىاش ،پديد مىآيد; و در هر مدى نويد يك جزر هست ،كه تاثير ،يعنى لطف قدرت جاذبه مقاومتناپذير حقيقت ،در آن نهفته است. تصوف چيزى جز عرفان اسالمى نيست ،و اين بدين معناست كه تصوف جريان اصلى و قوىترين جريان آن موج جزر و مدى است كه وحى اسالم را مىسازد; و از آنچه هم اآلن گفتيم روشن خواهد شد كه تاييد اين امر ،آنگونه كه ظاهرا بعضى گمان مىكنند ،به هيچ معنا تحقير ارزش تصوف نيست; برعكس ،تاييد اين معناست كه تصوف ،هم معتبر است و هم مؤثر. و اما در باب هزاران مرد و زن در غرب جديد كه ،در عين حال كه مدعىاند كه صوفىاند ،معتقدند كه تصوف مستقل از هر دين خاصى است و همواره وجود داشته است; اينان نادانسته تصوف را اگر بتوانيم همان تمثيل اساسى را به كار ببريم به حد شبكهاى از آبراهههاى مصنوعى دور از دريا تنزل مىدهند; و درنمىيابند كه با محروم ساختن عرفان اسالمى از خاصبودنش ،و بنابراين از اصالتش ،آن را از همه نيروى محركهاش محروم كردهاند .بديهى است كه آبراهههايى وجود دارند; مثال ،از آن هنگام كه اسالم در شبه قاره هند استقرار يافت ،مبادالت فكرى بين عارفان مسلمان و برهمنان وجود داشته است; همچنين عرفان اسالمى در نهايت ،برخى از اصطالحات و مفاهيم را از مكتب نو افالطونى پذيرفت .اما بنيانهاى عرفان اسالمى قبال نهاده شده بود و سير بعدىاش مدتها پيش از آن كه عوامل عرفانى مشابه و بيگانه بتوانند عناصر غيراسالمى را وارد كار كنند به صورت قطعىاى تثبيتشده بود ،و هنگامى كه چنين عواملى سرانجام مشهود افتادند، فقط با سطح آن تماس يافتند. به عبارت ديگر ،عرفان اسالمى ،با وابستگى كامل به يك وحى خاص ،كامال مستقل از هر چيز ديگرى است .اما در عين خود بسنده بودن ،اگر زمان و مكان مساعدت كنند ،مىتواند از باغهايى غير باغ خودش گلهايى بچيند .پيامبر اسالم[ص] فرمود:صدر طلب علم باشيد ،حتى اگر در چين باشد. پىنوشتها: × .مشخصات كتابشناختى اصل مقاله چنين است: .Lings, Martin, What is Sufism?, London: Mandala Books, 1981), pp.11-16 .British Museum Ms. Or. 13453(3) .1 .2قرآن كريم ،سوره قدر ،آيه.3 .3سفر خروج ،باب ،12آيه.14 .British Museum Ms. Or.7561,f.86 .4 همه شعر در اين كتاب ترجمه شده است: .Smith, Margaret, AI- Ghazali the Mystic(Luzac,1944),pp.36-7 .5 . 5يا بعد رفعت ،كه وجه مكمل همان بعد است .در مورد درختحيات ،كه قديس [ ولى] تشخص آن است ،گاهى درختى تصوير مىشود كه ريشههايش در آسمان است ،مبادا فراموش شود كه آن عمق و رفعت از لحاظ معنوى يكى هستند. روشنايي علم قدسي ● نويسنده :مارتين -لينگز ● مترجم :لیال -چاوشی ● منبع :روزنامه -همشهری گنون نتوانسته است برای رساندن پیام حقیقت خود به غرب ،فضایی بهتر از آیین هندو برگزیند زيرا در آیین هندو صراحتی وجود دارد که بر‌‌خاسته از آن است که از روزگاری دور ،معارف و حقایقش آشکارا در اختیار همگان بوده است؛ روزگاری که هنوز ضرورتی برای تمایز قائل شدن میان علوم باطنی و علوم ظاهری وجود نداشت .منظور از این صراحت لهجه آن است که حقیقت نباید مستور بماند. تا عهدباستان نیز ،اسرار یا همان علوم باطنی ،در اختیار عده قلیلی بود .به هرحال در آیین هندو ،این علوم معمول بود و امکان اینکه در باب متعالی‌ترین حقایق به صراحت سخن رانده شود ،فراهم بود. ممکن نبود که «گوهر به گردن خر بسته شود» و «امور قدسی به دور ریخته شود» .دیگر مذاهبی که از جنس آیین هندو بوده‌اند ـ همچون مذاهب یونان و روم ـ سال‌ها پیش از میان رفته‌اند اما در پرتو نظام طبقاتی برهمنان در مقام پاسداران دین ،امروز ما آیین هندویی داریم که همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد و تا این سده اخیر نیز گل‌های پاکی و قداست را به بار نشانده Mاست. یکی از نکات قابل توجه ،تمایزی است که باید در مراتب الوهیت قائل شد و اینکه در همه علوم باطنی اعمال می‌شود اما آشکارا میسر نیست؛ آنچه امروزه در ادیان با توجه به توده مردم ،مطلق است و مفهوم نسبیت از آن برخاسته است .مطلق که یکتا ،نامتناهی ،ابدی ،ثابت ،نامشخص و نامقید است، در آیین هندو با واژه مقدس تک هجای اوم( )Aumنشان داده می‌شود و اصطالحا آتما( )Atmaخوانده می‌شود که به معنای نفس است .برهما از نظر واژگانی کلمه‌ای خنثی است و برای تأکید بر این نکته به کار می‌رود که مطلق ،ورای همه ثنویت‌هایی همچون مذکر و مؤنث است .مطلق را ،آن(That )/Tatنیز می‌خوانند ،همچنان‌که در تصوف ،مطلق را گاه «هو» می‌خوانند .باالخره به ایشوارا( )Ishvaraمی‌رسیم؛ آنچه در دیگر ادیان ،خدای متشخص است؛ آنچه منشأ نسبت است چرا که با ظهور مرتبط است؛ واژه‌ای که هندوان برای آفرینش به کار می‌برند و آفرینش دقیقا ً مبدأ ثنویت است؛ خالق و مخلوق .ایشوارا گرچه منشأ نسبیت است اما در مرتبه الهی است. در هر علم باطنی ،فرد همین آموزه‌ها را می‌یابد .مایستر اکهارت با کلیسا دچار مشکل شد زيرا وی بر تمایز قائل شدن میان خداوند و الوهیت( )Gott und Gottheitاصرار ورزید .وی واژه دوم را -که برای افاده مفهوم مطلق مطلق است -برای مطلق به کار برد و از واژه خداوند برای مطلق نسبی استفاده کرد .ممکن بود این واژه‌ها برعکس انتخاب شود چرا که وی ناگزیر بود به نوعی میان آن دو تفکیک قائل شود .در تصوف از ذات الهی و اسامی ذاتی خداوند از قبیل احد ،حق ،سبحان ،حی، رحمان ـ که دربردارنده همه نیکی‌ها و نیز نامی برای ذات الهی است ـ سخن به میان می‌آید .پس از آن ،صفات وی قرار دارد؛ صفاتی همچون خالق Mو مهربان؛ همچون کسی که نسبت به دیگران شفقت و رحمت دارد و این مطلب آشکارا آغاز نوعی ثنویت است .در همه مکاتب باطن‌گرا ،این تمایز حتی در مرتبه الهی صورت گرفته و تنها در مکاتب رمزی قابل اجراست؛ زيرا به باور دوخدایی منتج خواهد شد. تقسیم در الوهیت مطلبی است که اگر به‌دست توده ایمان‌آورندگان Mبیفتد ،پیامد‌هايی بس خطرناک در پی خواهد داشت .وحدت الهی به هر قیمتی باید حفظ شود. گنون در این کتاب ،به روشنی ،سلسله مراتب هستی را به ترتیب ترسیم می‌کند؛ از مطلق ،خدای متشخص ...،تا کلمات خلق شده که به عبارت دقیق‌تر شامل بودهی( /buddhiواژه‌ای به معنای ذهن كه 3بعد دارد) ،برهما( /Brahmaواژه‌ای مذکر است) ،ویشنو( )Vishnuو شیوا( )Shivaاست .به عبارت دقیق‌تر ،این موجودات ملکوتی در سلسله مراتب هستی ،مرتبه همان چیزی را دارند که ما «فرشتگان مقرب» می‌خوانیم .با وجود این ،مکتب هندو به قدری ظریف و دقیق است که می‌توان به این موجودات ـ اگر چه مخلوق‌اند ـ به عنوان اسامی مطلق متوسل شد چرا که اینها از مطلق منشأ گرفته و به او باز می‌گردند .می‌توان در جایگاه برهمای مطلق( َ ، )Absolute Brahmaآتما یا اوم ،به آنها متوسل شد. گنون در كتاب «انسان و صیرورت او در نظر ودانتا» به ظهور انسان Mپرداخته و آنچه را فطرت انسان خوانده می‌شود با جزئيات كامل ،شرح كرده است .وي سپس مطلب را با توضيح اينكه چگونه انسانM مي‌تواند براساس آیین هندو به منشأ مطلق خويش بازگردد ،پي گرفته است .اين اثر با بيان عالي‌ترين امكان معنوي (امكان وحدت با مطلق) پايان مي‌پذيرد .يك پسرك برهمني در 8سالگي تعالیم خود را از سوي پدر آغاز مي‌كند و اين كلمات در گوش او خوانده مي‌شود« :تو او هستي» بدين معني كه تو، مطلق هستي ( .)Tat vam asiاين نشان مي‌دهد كه ما ـ با توجه به درکی که امروزه از دین داریم ـ «سر» خوانده مي‌شود ‌،امروزه در همه چه اندازه از دين ،دور هستيم .اما آن حقيقتي كه در تصوف، ّ علوم خفیه ضروري است؛ در غير اين صورت ،آن علم ،سزاوار چنین نامی نخواهد بود. ديگر جنبه مكتب هندو -كه آن را ابزاري مناسب براي انتقال پيام گنون ساخت -گستره ساختار آن است .در ديگر مذاهب چنان است كه گويي مشيت الهي بشر را به دره‌اي باريك و باريك‌تر رهنمون شده است؛ راه ،همان آسمان است اما چشم‌انداز افقي آن باريك و باريك‌تر است؛ زيرا انسان ديگر قادر نيست فراتر از مرزی خاص را درك كند و دريابد .اعتقاد به سمساره( )samsaraMدر آیین هندو - كه در باب زنجيره پايان‌ناپذيري Mاز بي‌شمار جهاني است كه تجلي يافته و هستي دربردارنده آن است - منجر به همه قسم پريشاني و سردرگمی خواهد شد .با اين حال ،آنگاه كه فردي از يك مطلق و الوهيت ابدي سخن مي‌گويد ،اين باور كه آن اليتناهي در تجلي خويش ،فقط يك جهان را سامان داده است ،عقل را راضي نخواهد ساخت .تعاليم سمساره از سويي قانع‌كننده است اما عوالمي كه تجلي يافته‌اند ،بي‌شمارند. نكته ديگر در اين باره آن است كه مكتب هندو به طور شگفت‌انگيزي چند بعدی است .اين موضوع پيش از هر چيز مبتني بر کتاب مقدس آنان است .وداها و اوپانيشادها نازل شده‌اند؛ بهگودگيتا( )Bhagavad Gitaعموما ً منزل در نظر گرفته مي‌شود اما همه مهابهاراتا Mـ که حماسه ای ملهم است و گیتا متعلق به آن ـ يكجا چنین نیست .در مكتب هندو تمايز آشکاری Mميان وحي( )srutiو الهام( )smiritiصورت گرفته است؛ همچنان‌كه در اسالم و آيين يهود نيز اين‌گونه است؛ تورات -كه نخستين كتاب مجزای عهد عتيق است -بر موسي نازل شد‌،مزامير بر داوود و قرآن بر محمد(ص) .اين چيزي است كه مسيحيان علي‌القاعده Mدر نمي‌يابند .براي مثال در عهد عتيق در فهم تمايز ميان تورات و كتاب پادشاهان Mو كتاب تواريخ ايام -كه صرفا ً تاريخ ديني‌ و قطعا ً الهام هستند و به هيچ‌وجه وحي به شمار نمي‌روند Mـ با دشواري مواجهند .براي پيروان آيين مسيح ،وحي ،عيسي مسيح است و کلمه ،سازنده جسم است .این مفهوم که «کتاب از سوی کلمه[خداوند] نازل شده است» ـ كه تداعی کننده مفهوم وحی است ـ در باور آنان وارد نشده است. مكتب هندو ،اوتاره‌ها( )avatarasMآنچه را یک مسیحی قادر است به خوبی درک کند ،در خود دارد؛ هرآنچه كه تجلیات و نزوالت ربوبیت است .قطعا ً يك مسيحي نزوالت اوتاره‌های Mمکتب هندو را درنمي‌يابد زيرا در باور عامه مسيحي فقط يك هبوط وجود داشته كه همان عيسي مسيح بوده است اما مكتب هندو ،هبوط را به مثابه امكاني پايان‌ناپذير Mبازمي‌شناسد و ده «اَوتاره» Mرا نام مي‌برد كه به حفظ حيات دين تا امروز ياري رسانده‌اند .نهمين اَوَتاره که «اوتاره بيگانه» خوانده مي‌شود -خود بوداست زيرا اگر چه وي در هند ظهور كرد ،به هندوان اختصاص نداشت و مسلما ً از آن دنياي شرق بود.گستره مكتب هندو در بیان و ترسیم علوم عام و ظاهری نیز که درک سه راهه نجات است ،به چشم می‌خورد .اين راه‌ها ( )margasهنوز هم راه‌هایی برای بازگشت به سوی پروردگار است؛ راه دانش ،راه عشق و راه عمل؛ راه‌هایی که با تمایالت و عالیق انسان‌های مختلف مطابقت دارد. نكته ديگري كه مكتب هندو را براي رساندن پيام گنون به اروپاييان بسيار مناسب ساخت ،آن است كه این مردم همچون آريايي‌ها با مكتب هندو خویشی داشته‌اند زيرا ريشه در مذاهب عهد باستان دارند كه مذهب برادر مكتب هندو به شمار مي‌رود و ساختار آیین آنان كامال ً با ساختار مكتب هندو مطابقت داشته است .البته اكنون اين اديان كامال ً از ميان رفته و محو شده‌اند .با وجود این ،ميراث ما در آنها نهفته است و گنون آن را به ما باز می‌گرداند؛ تولدی دوباره و اسرارآمیز؛ به شکلی کامال ً مثبت و راهگشا که به واسطه پیام حقیقت وی در جامه اصطالحات و عبارات هندويی بیان می‌شود .با اين حال ،در اين قرابت نبايد مبالغه ورزيد و گنون ـ تا جايي كه من مي‌دانم ـ‌هيچ‌گاه كسي را كه هندو نبوده ،به هندو‌ شدن سفارش نكرده است .پيام وي همواره یکی از سنن مشخص در یک علم باطنی بوده است ،در عین آنکه همه دیگر سنن را به رسمیت می‌شناخت اما مقصود وي به هيچ‌وجه آکادمیک نبود«.حقيقت بر همه چيز فائق مي‌آيد»؛ اين شعار او بود اما به طور ضمني بدين شعار قائل بود كه «جست‌وجو كن تا بيابي ،در را بكوب تا به رويت گشوده شود» .آنچه تلويحا ً در آثار وي ذكر شده است، اين حقيقت است كه پیام او خوشبختانه نصيب كساني خواهد شد كه براي دريافت آن سزاوارند و اين آثار ،طالبانش Mرا به جست‌وجو و سپس یافتن راهي وادار مي‌كند. گنون آگاه بود كه وظيفه‌اي بر عهده دارد و به‌خوبی آنچه را در حوزه مسئولیت‌اش بود و نیز آنچه را به وی ارتباطی نداشت ،می‌شناخت .او مي‌دانست كه داشتن مريد در شمار وظايف وي نیست و هرگز يك مريد نیز نداشت .مسئوليت وي ،تعليمی مقدماتي بود تا به واسطه آن مردم خود ،راه خویش را پيدا کنند .اين تمهيدات براي پر كردن شكاف‌هايي بود كه تعليم و تربيت امروزي بر جاي نهاده است. نخستين خأل در اين ميان ،ناتوانی در فهم مفهوم «ماورایی[فرا تجربی]» و در نتيجه معناي واژه «خرد» است؛ واژه‌اي كه همواره به كار برده مي‌شده اما در مفهوم اصيل و كهن كلمه ـ كه مطابق با «واژه سانسکریت بودهی»‌( )Sansrit budhhiبوده‌ـ در دنياي غرب به كلي به فراموشي سپرده شده است. گنون در آثار خود اصرار و پافشاري Mبسيار به خرج داد تا معناي حقيقي این واژه را بدان بازگرداند؛ آنچه توانايي درك حقایق فراتجربي است؛ نيرويي كه قادر است چيزهايي را كه متعلق به جهان دیگر است، دريابد .تداوم این توانایی را در روح ،مي‌توان «شهود عقلي» خواند؛ همان بارقه‌هایی که پيش از وقوع کامل عقالنيت و خردمندي ،ظهور می‌کند. عده‌اي بر اين باورند كه گنون خود باید در حالی Mکه هنوز بسیار جوان بوده ،از نور عقالني برخوردار بوده باشد .وي بدون شك با عقل به معناي واقعي ،حقايق روحاني را مستقيما ً درك كرده است .او با شرح علل آيين‌ها (مراسم‌) ،معاني نمادها و سلسله‌مراتب عوالم ،به پركردن شكاف‌هاي موجود پرداخت .جهان آخرت در تعالیم امروزی به كلي كنار گذاشته شده است ،در حالي كه سلسله‌مراتب قوا (نيروها) و به همان نسبت سلسله مراتب هستي ،به دانش‌آموزان قرون وسطي آموزش داده مي‌شد. اكنون درباب مطلبي نسبتا ً شخصي سخن می‌گویم كه شايد خالي از لطف نباشد .هنگامي كه در اوايل دهه سوم عمرم آثار گنون را مطالعه كردم ،حالتي به من دست داد كه گويي با آذرخش و صاعقه‌اي روبه‌رو شده‌ام .دريافتم آنچه یافته‌ام ،حقيقت است .من هيچ‌گاه حقيقت را آن‌طور كه در این پيام گنون عرضه شده بود ،مشاهده نكرده بودم؛ پیامی كه مذاهب بسيار در آن وجود داشت و بايد با همه آنان با حرمت و تقديس برخورد مي‌شد .اين مذاهب ،مختلف بودند زيرا براي مردمان مختلفي به وجود آمده بودند[ .سخنان] وي منطقي و در عين حال ،همراه با تکریم پروردگار بود؛ از آن رو كه وقتي فردي ـ حتی با سطح شعور معمولی ـ تحت تعليم آنچه در مدرسه به ما آموزش داده مي‌شد قرار‌گيرد ،قطعا ً خواهد پرسيد« :پس تکلیف باقي دنيا چیست؟ چرا چيزها بدين صورت سامان يافته‌اند؟ چرا حقيقت پيش از همه ،تنها در اختیار يهوديان ـ‌که فقط پاره‌ای از مردمندـ قرار گرفته است؟ و پس از آن ،حکم صادر شد که آیین مسيحيت به همه دنیا گسترش یابد اما چرا اين اندازه دير؟ در باب روزگاران گذشته چطور؟» .اين پرسش‌ها هيچ‌گاه پاسخ داده نشد اما هنگامي كه آثار گنون را مطالعه كردم ،دانستم آنچه او مي‌گويد ،حقيقت است و دانستم كه بايد كاري در اين‌باره انجام دهم. نامه‌اي برای گنون نگاشتم .پس از آن نیز يكي از كتاب‌هاي او را با نام «شرق و غرب» به انگليسي ترجمه كردم و بدين واسطه با وي مكاتبه داشتم .گنون در سال - 1930پس از مرگ همسرش‌- پاريس را ترك گفت و به قاهره رفت؛ سرزميني كه 20سال تا زمان مرگش در سال 1951در آنجا زندگي كرد .يكي از اهداف من از خواندن آثار گنون آن بود كه رونوشت‌هايي از آن را برای بهترين دوستم ـ كه در آكسفورد با یکدیگر دانشجو بوديم ـ بفرستم چرا كه مي‌دانستم او هم واكنشي شبیه به من خواهد داشت .پس از این ماجرا ،دوست من به اروپا بازگشت و همان مسيری را در پيش گرفت كه من انتخاب كرده بودم؛ مسيري از آن نوع كه گنون در آثارش سخن مي‌گفت .وي كه به كار نياز داشت در دانشگاه Mقاهره به سمت استادي منصوب شد .من نشانی پستي گنون را براي او ارسال كردم .گنون بسيار تودار بود و نشاني واقعي خود را به هيچ كس نمي‌داد .او مي‌خواست از انظار پنهان بماند .گنون دشمناني در فرانسه داشت و تصور می‌كرد آنها در پي آن‌اند كه با سحر و جادو به او حمله كنند و او را به خطر اندازند .من به طور قطع در اين‌باره آگاهي ندارم اما مي‌دانم كه گنون از اينكه توسط افرادي خاص مورد حمله قرار گيرد ،بسيار هراس داشت و خواهان آن بود كه ناشناس بماند و خود را در فضای مصرـ در دنياي اسالم ـ غرق كند .بدین ترتیب ،دوست من بايد زمانی طوالنی منتظر می‌ماند تا گنون بپذيرد كه با او مالقات كند .اما هنگامي كه باالخره این ديدار میسر شد ،گنون فورا ً ارتباط نزديكي با او برقرار كرد و به او گفت مي‌تواند هروقت كه دوست داشته باشد به خانه او برود. من در تابستان سال 1931براي ديدار دوستم به قاهره رفتم و وقتي آنجا بودم ،جنگ آغاز شد .من - که در آن زمان در ليتواني تدريس مي‌كردم -نتوانستم به آنجا بازگردم و ناگزير شدم در مصر بمانم. دوست من ـ كه اکنون يكي از اعضاي خانواده گنون به شمار می‌رفت و نامه‌هاي پستي او را از پستخانه تحويل مي‌گرفت و جمع‌آوري مي‌كرد و كارهاي بسيار ديگري براي او انجام مي‌داد ـ مرا به ديدار گنون برد .يك سال بعد -در حالي كه با دوستم در صحرا اسب‌سواري مي‌كرديم -اسبش رم كرد و افسارش رها شد و وي در اين حادثه جان باخت .هیچ‌گاه لحظه‌ای را که خبر مرگش را به گنون دادم، فراموش نمی‌کنم .از آن پس ،من چاره‌اي نداشتم جز آنكه جاي او را بگيرم .به زودي ارتباط نزديكي ميان ما برقرار شد و من همچون يكي از اعضاي خانواده آنان شدم .بي‌شك موهبتي عظيم نصيب من شد .همسر گنون ،سواد خواندن و نوشتن نداشت و تنها به زبان عربي صحبت مي‌كرد .من خيلي زود زبان عربي را فراگرفتم و توانستم با او صحبت كنم .او و گنون ازدواج بسيار موفقي داشتند .آنان تا 7 سال پس از ازدواج فرزندي نداشتند و گنون ـ که بسيار بزرگ‌تر از همسرش بود ـ تقريبا ً پير شده بود و بچه‌دار شدن برايشان غيرمنتظره بود .آنان باالخره صاحب 4فرزند شدند .تقريبا ً هر روز به ديدن گنون مي‌رفتم .من نخستين كسي بودم كه كتاب «دوران سلطنت كميت» ( )The Reign of Quantityاو را خواندم؛ تنها كتابي كه او در زمان آشنایی‌مان Mنگاشت چرا كه آثار دیگر وي همگي پيش از اين به رشته تحرير درآمده بود .وي اين كتاب را فصل به فصل در اختيار من گذاشت .من نيز توانستم نخستين كتاب خود ـ كتاب قطعیت( )The Book of Certaintyـ فصل به فصل پس از نگارش به او تقديم کنم و نظریاتش را جویا‌شوم .آشنايي با چنين فردي موهبتي بزرگ برای من بود. در اين دوران ،مسئله‌ای نسبتا ً مهم نيز حل شد .هندواني كه گنون در پاريس با آنان ارتباط داشت، باوري نادرست ـ البته نه اعتقادی هندویی ـ درباره بودیسم را به وي القا كرده بودند .آیین هندو ،بودا را به عنوان نهمين اَوتاره می‌شناسد اما برخي هندوان بر اين عقيده‌اند كه وي اَوتاره نبوده بلكه وي فقط يك كشترياي( )kshatriyaشورشي (عضوي از طبقه سلطنتي) مخالف برهمن‌ها بوده است و اين عقيده دوم را گنون پذيرفته بود .در نتيجه گنون در باب مكتب بودا به نحوي قلم مي‌زد كه گويي يكي از مذاهب بزرگ دنيا نبوده است .آناندا كوماراسوامي ،فريتوف شوان و ماركو پاليس Mبر آن شدند تا در اين‌باره با گنون به مخالفت برخيزند .گنون با آغوش باز پذیرای چیزی بود که بتواند او را متقاعد کند. من در سال 1946ماركو پاليس را نزد وي بردم و پس از بحث و گفت‌وگوها در باب مکتب بودا ،گنون پذيرفت كه دچار اشتباه شده است و اشتباهات Mكتب وي نیازمند بازبینی است .ماركو پاليس Mفهرست صفحاتی را كه نياز به اصالح داشت ،براي گنون ارسال كرد. گنون به جز مواقعی كه به ديدن ما مي‌آمد ،تقريبا ً هيچ‌گاه بيرون نرفت .من اتومبيلي را براي آوردن وي مي‌فرستادم و او 2بار در سال همراه خانواده‌اش به خانه ما مي‌آمد .در آن زمان ما دقيقا ً نزديك به اهرام مصر -بيرون از قاهره -زندگي مي‌كرديم .من فقط يك‌بار با وي بيرون رفتم كه براي ديدن مسجد امام حسين(ع) ،نزديك االزهر بود .گنون حضوري چشمگير داشت .احترامي كه برای او قائل بودند ،قابل مالحظه بود.به محض ورود وي به مسجد ،صداي صلوات مردم از همه طرف شنيده می‌شد .ذکر صلوات ،رسمی برای ادای احترام بسیار به افراد است .گنون ،حضوري نوراني داشت و چشمان فریبایش (يكي از فوق العاده‌ترين اجزاي چهره او) درخشندگي‌اش را تا دوره كهنسالي حفظ كرده بود. كتاب او با عنوان «نمادهاي بنيادين :زباني جهاني برای علم قدسی» ،در زمينه نمادها است .اين كتاب، مجموع مقاالتي در باب نمادهاست که وی در مجله خود ( )Etudes Traditionellesتألیف کرده بود و پس از مرگش یکجا منتشر شد .خواندن این مقاالت همچنان‌که ماه به ماه منتشر می‌شد ،شگفت‌انگیز بود اما این کتاب تقریبا ً ما را به دوران‌ ماقبل تاریخ برمی‌گرداند؛ همان‌طور که انسان و صیرورت او در نظر ودانتا چنین است .هرچیزی قطعا ً یک نماد است و اگر نماد نبود ،نمی‌توانست وجود داشته باشد اما نمادهای بنیادی به روشنی بیانگر زوایایی از حقیقت اعظم و طریق اعلی هستند .برای مثال یکی از جنبه‌های هر یک از این دو امر ،چیزی است که «محور هستی» خوانده می‌شود؛ محوری که از دل آن می‌توان به همه افق‌های زبرین راه یافت .این مفهوم چیزی است که «درخت زندگی» نامیده شده است .در سراسر دنیا ،درختان بسیاری نماد درخت هستی بوده‌اند؛ درختانی همچون بلوط ،ون ،انجیر و . ...محور خود همان طریق است؛ طریق بازگشت به مطلق .این نمادسازی با بهره‌گیری از ادوات ساخت بشر نیز صورت گرفته است؛ چیزهایی از قبیل نردبان ،دکل ،سالح‌هایی همچون نیزه و ستون اصلی ابنیه .معماران به خوبی آگاهند که بسیاری Mاز ساختمان‌ها حول یک محور مرکزی ساخته می‌شوند؛ محوری که درواقع ،عینیت ندارد .اغلب در خانه‌های قدیمی مکانی که شومینه قرار گرفته، مرکز خانه است و دودکشی که دود از آن باال می‌رود شکل دیگری از محور است .اشیاي افقی به طور معمول ،نمادهایی از محورند .یک پل نیز نمادی از محور هستی است .عنوانی را که به کاهن اعظم اطالق می‌شود در نظر بگیرید؛ این لقب( )Pontifexـ که به معنی پل است ـ به باالترین مقام معنوی کلیسا اهدا می‌شود ،بدین منظور که او پلی میان زمین و آسمان است. یکی دیگر از نمادهای بنیادین ،رود است 3 .جنبه در باب رود مورد نظر است؛ گذر رودخانه همواره نماد عبور از این جهان به جهانی باالتر است .از سوی دیگر ،خود رودخانه هم در این میان مورد نظر است. مصايب حرکت برخالف جریان آب ،که نماد دشواری‌های طریق معنوی است؛ دشواری‌های رجوع به اصل خویش با در پیش گرفتن مسیری خالف آنچه عموم افراد برگزیده‌اند .از دیگر نمادپردازی‌ها در این زمینه ،سمبولیسم حرکت به سوی اقیانوس و بازگشت نهایی به آن است؛ نمادی دیگر از مسیر معنوی .گنون در این کتاب از میان تعداد بسیاری از نمادها ،از نماد کوه ،غار و چرخه زمانی بهره گرفته است .در نماد چرخه زمانی 2 ،انقالب تابستانی و زمستانی از نظر مکتب هندو ،دروازه‌های خدایان‌اند. دروازه خدایان ،انقالب زمستانی است با نشان جدی و دروازه نیاکان ،انقالب تابستانی است با نشان سرطان. همچنان‌که پیش از این گفتیم ،گنون تمایل نداشت درباره خودش سخن بگوید و من به توداری وی احترام می‌گذاشتم .از وی سؤالی نمی‌پرسیدم و گمان می‌کنم از این بابت خشنود بود .اگر بخواهیم نقش او را به‌طور خالصه بیان کنیم ،می‌توانيم بگوييم که عملکرد وی ـ در دنیایی که به طور روزافزونی از بدعت و دین‌مآبی آکنده بود ـ این بود که نیاز به راست‌کیشی را به انسان قرن بیستم گوشزد کند؛ راست کیشی‌ای که اوال ً متضمن دخالت‌ الهی است و ثانیا سنتی که با وفاداری و امانتداری آنچه را خداوند اظهار داشته ،نسل به نسل در اختیار ما قرار داده است .ما در این زمینه کامال مدیون او هستیم چرا که وی ارتدوکس بودن را در معنای اصیل آن بار دیگر در جهان زنده کرد؛ به بیان دیگر راستی عقیده را؛ صداقتی که نه تنها انسان هوشمند را وادار می‌کند که دست رد به سینه بدعت بزند بلکه او را به فهم اعتبار همه باورهایی Mمی‌کشاند که با آنچه راست‌کیشی وی بدان مبتنی است ،سازگار است. عالوه بر این ،نقش گنون یادآوری این نکته بود که ادیان بزرگ جهان ،تنها اسبابی برای نجات بشر نیستند بلکه بیش از آن ـ حتی در همین زندگی ـ 2امکان مرموز در اختیار انسان قرار می‌دهند که مطابق با آن چیزی است که در روم باستان «اسراربزرگ‌تر» و «اسرار کوچک‌تر» خوانده می‌شد«.اسرار بزرگ‌تر» راه بازگشت به کمال ازلی است که در هبوط از دست رفته و دیگری که مستلزم اولی است ،راه معرفت است؛ يعني همان تحقق ادراک و شهود؛ «شناخت خودت» .این هدف نهایی در مسیحیت ،تأله( )deificatioخوانده می‌شود ،در مکتب هندو ،یوگا (به معنی وحدت) و موکشا( / mokshaبه معنی رستگاری) و در مکتب بودا ،نیروانا؛ به بیان دیگر فنای همه چیزهای واهی .در عرفان اسالمی که تصوف است ،از آن به تحقق -که به معنای به‌وقوع پیوستن (عملی شدن) است - یاد می‌شود و از سوی یکی از شیوخ صوفی به عنوان تحقق خویش در پروردگار تفسیر شده است. اسرار و به ویژه اسرار بزرگ‌تر چه به صراحت و چه تلویحا ً موضوع اصلی آثار گنون است؛ حتی در کتاب‌های «بحران جهان متجدد و سیطره کمیت» .تحقیقات مؤید آن است که مشکالت مزبور در نهایت ناشی از فقدان بعد عرفانی است؛ به بیان دیگر ،آنچه به اسرار علوم باطنی مربوط است. گنون عامل همه گرفتاری‌ها Mومشکالت جهان مدرن را به فراموش کردن جنبه‌های متعالی‌تردین نسبت می‌دهد .وی می‌دانست که در این زمینه پیشگام است .من سخن خود را با بیان آنچه وی درباره خود نوشت ،به پایان می‌برم؛ «همه آنچه ما باید انجام دهیم یا بگوییم آن است که امکاناتی را که خود از آنها محروم بوده‌ایم ،در اختیار کسانی قرار دهیم که پس از ما خواهندآمد .اینجا همچون هر جای دیگر ،سر‌ آغاز کاری است که از دشوارترین کارهاست» مصلح كل ● نويسنده :مارتين -لينگز ● مترجم :مجيد -بريري /مهدي -روحنواز ● منبع :سایت -جاویدان خرد توان آينده نگري به نحو واضح به بشر اعطا نشده است (اگر جز اين بود پيشگوييها اينسان در پرده و دو پهلو نمي بودند) اما انسان اين حق را دارد كه با آگاهي فروتنانه از محدوديتهاي خويش به تامل درباره‌ی آينده بپردازد (اگر جز اين بود هيچ پيش گويي صورت نمي پذيرفت). افزون بر اين ،در برخي موارد بواسطه وزن و عموميت پيشگوئيها ،حصول اعتقاد جازم و حتي مي‌توان گفت موافق خواست الهي است؛ پيشگوييهاي ناظر به انهدام قريب الوقوع در سطح جهاني از همين دست است .انهدامي كه ،كامل نيست گرچه در ابعاد فاجعه آميز صورت مي پذيرد .و نهايي نيز نيست ،چرا كه «پيش از پايان» واقع مي‌گردد ،هرچند داليلي به نفع اين اعتقاد هست كه «پايان دنيا» چندان دور نخواهد بود. آينده نگري ها درباره‌ي علت چنين مداخله‌ي الهي جاي شكي باقي نمي گذارند .آنچه پيش از اين آورده‌ايم نشان داده است كه بخش بزرگي از بشر به نهايت درجه‌ی خطا رسيده است به نحوي كه فراتر رفتن از آن دشوار مي نمايد .اما اين خطا همه گير نمي‌توانست شد زيرا عالم كبير در كليت خود امري مقدس است .مانند هر آنچه نسبي است ،جهان نيز بايد در برابر امر مطلق به نسبيت خود اقرار كند .كه با طي كردن عصر ظلمت ،يعني از طريق پير شدن چنين مي‌كند .اما نمي توان تصور كرد كه خداوند ،هرگز جهان را رها سازد .عالم كبير (مانند عالم صغير) يك ميزان( )normاست و بنابراين حقوقي از آن خويش دارد :يكي از اين حقوق ،حق محفوظ بودن در برابر خطاهاي بشر است .و نوع بشر ،كه خود ممكن است به عنوان عالم كبير در نظر گرفته شود ،حق دارد در برابر انسانهايي كه با سرپيچي از تبعيت از وظيفه‌ی انساني ،انسانيت خويش را نفي كرده‌اند ،مورد حمايت واقع شود. در ميان همه ي جوامع زنده احتماال سرخپوستان آمريكا ،به دليل نحوه‌ی زندگي سنتي خود ،نسبت به قدسيت عالم كبير از همه حساس‌ترند .در نتيجه نابودي فراگيري كه به اعتقاد آنها نزديك است ،در نظر ايشان امري است كامال مثبت ، زيرا آنها اين نابودي را امري خداوندي مي‌دانند كه موزونيت را به عالم باز‌مي‌گرداند و به وسيله‌ي آن همه‌ي بناهايي كه بشر با آن چهره‌ي مقدس زمين را مخدوش ساخته است ،نابود مي شود :از اينجاست واژه‌ي روز تطهير كه بر اين واقعه كه مدتهاي طوالني است كه در انتظار آن هستند داللت دارد .در اسالم اين واقعه با عباراتي بيان شده است كه موجب تقويت اطمينان سرخپوستان به معتقدات خود خواهد بود .اين امر مايه ي شگفتي نيست (اگر چه اين دو ديدگاه تفاوتهاي بسياري دارند) ،زيرا اسالم همواره ريشه‌هاي بدوي يا عشايري خود را در ياد داشته است .وانگهي ،حق اسالم نسبت به دعوي آغازين بودن از دو راه است :يكي در نظر به گذشته از طريق بازگشت به آئين پيش از يهود ابراهيم خليل و ديگري در نظر به آينده با نقشي كه اسالم براي خود در آستانه ي دوران آغازين ديگر بر عهده مي‌گيرد .قرآن به طور ويژه بيان مي دارد كه پيش از پايان ،همه ي شهرها يا كامال تخريب ،يا به شدت مجازات مي شوند .1مي‌توان تصور كرد كه پيش از اين واقعه جنون شهرگرايي عارض مي شود ،زيرا هنگاميكه از پيغمبر درباره‌ي نشانه هاي آخرزمان پرسيدند ،او مخصوصا به بلندي بيش از حد خانه هائي كه مردمان مي‌سازند اشاره كرد. 2 در واژه‌ي روز تطهير نشاني از امكان اصالح اوضاع پيش از پايان دوران نهفته است .در روايت انجيلي از دوران پيش از پايان نيز عنصري هست كه در ميان همه ي شروري كه صريحااز پيش خبر داده شده است ،به نظر مي‌رسد كه مايه‌ی اميدواري تواند بود .در سخن مسيح بدبختي پس از بدبختي فرا مي رسد تا جايي كه امر منتهي مي‌شود به«چنان آشفتگي كه از آغاز دنيا تا كنون ديده نشده است» .سپس كلماتي را كه قبال نقل كرديم مي‌آورد« :و اگر اين روزها كوتاه نشود هيچ تني رهائي نخواهد يافت ،اما به بركت برگزيدگان روزها كوتاه خواهند شد» . 3آيه هايي كه به دنبال اين سخن مي آيند مانند آيه‌هاي قبلي منفي هستند و معموال آنرا اشاره به دجال مي دانند .اما كوتاه شدن روزها به بركت برگزيدگان چنين مي‌نمايد كه پس از نابودي ،برگزيدگان كاري توانند كرد ،اگر چه اين اصالح پايدار نيست .4در اين زمنيه‌ی مثبت‌تر به وعده‌ي عهد عتيق كه الياس پيش از پايان باز خواهد گشت ،اشاره توانيم كرد .تعبيري كه عيسي(ع) در مقام بشارت به كار مي برد مخصوصا ً در خور توجه است« :به درستي كه نخست الياس خواهد آمد و همه چيز را اصالح خواهد نمود». در اسالم ذكر مصلح در چندين حديث از پيغمبر آمده است .بي آنكه نامي از او برده شود ،به عنوان «كسي كه به درستي هدايت شده» ،المهدي ،به او اشاره شده است و نظر به اقتدار گسترده‌ر او مي‌توان چنين فرض كرد كه آمدن مهدي تحقق وعده‌ي يهودي مسيحي درباره ي الياس است .5سنن اسالمي براي اين برگزيده نقش جهاني قائل اند كه اگر چه در دايره‌ی اسالم واقع است ،ماهيت فراگير آن مرزهاي خاص حتي اگر تعمدي و از روي رسالت نباشد الاقل از طريق پرتو افكني ،در مي‌نوردد .بعيد نيست كه اصالحاتي كه امروزه در سطح جهان ناممكن است در سايه‌ي دولت او ، پس از آنكه «روز تطهير» موانع را از پيش راه برداشت ،چه بيرون و چه درون جهان اسالم ممكن گردد .گنون با اشاره به اصالحات نخستين مهدي پيش از اصالحات كامل مسيحايي مي نويسد« :براي آن اصالح (كامل) پيش از پايان دوره ي كنوني راه بايد به نحو قابل رويت هموار شود .اين كار تنها در يد قدرت كسي است كه نيروهاي آسمان و زمين ،شرق و غرب را در خود جمع كرده باشد ،آنكه در قلمرو علم و عمل توان دوگانه موبد و شهريار را كه در طول ادوار در مصدر يگانه‌ی آن حفظ شده است ،از خود نشان دهد6». انتظار همراه با اميد به ظهور مهدي در طول قرنها سبب پديد آمدن پاره‌اي مهدي هاي دروغين شده است .پيغمبر درباره ي مهدي راستين گفته است« :او را پيشاني فراخ و بيني عقابي است .او زمين را پر از قسط و عدل مي‌كند پس از آنكه از ظلم و جور ،پر شده باشد .حكمراني او 7سال خواهد بود» .اما در انتهاي فرمانروايي او يا پس از آن ،اسالم خبر از ظهور دجال داده است .نقل كرده‌اند كه گويا پيامبر فرموده است كه پيش از او كسان بسياري آمدن اين بزرگترين شر را پيشگويي كرده‌اند ،اما او نخستين كسي است كه نشانه‌ي واضحي در پيكر اين شر براي شناسايي او آشكار مي سازد« :او مردي است اعور كه نوري در چشم راستش نيست چنانكه گويي دانه ي انگوري به جاي چشم اوست» .مانند مسيحيت ،در اسالم نيز عقيده بر اين است كه او فساد به همراه مي آورد و با قدرت خود بر كارهاي شگفت بسياري را به سوي خود جلب مي‌كند .با اين همه ،مقاومتهايي نيز در برابر او خواهد بود .پيغمبر فرمود« :گروهي از امت من از مبارزه براي راستي باز نمي ايستند تا زمانيكه دجال ظهور كند» ،همانگونه كه از سخن او در مورد مقاومت در برابر دجال برمي‌ايد ،كالم وي منحصرا شامل مسلمانان نمي‌گردد« :هنگاميكه آنها در نبردند ،حتي زمانيكه بعد از اذان در صفوفي به نماز مي ايستند ،عيسي بن مريم از آسمان فرود مي آيد و پيش نماز آنها خواهد بود .و دشمن خدا با ديدن عيسي (ع) مانند نمك در آبذوب مي‌شود .اگر به اين حال رها شود تا جايي آب مي شود كه از ميان برود ، اما خدا او را به دست عيسي كه خونش را بر سر نيزه به مردم نشان مي‌دهد به قتل مي‌رساند». يقيين حضور تقريبا همزمان مهدي و دجال از فصل گذشته كتاب معلوم مي شود .دو گرايش متضاد كه ،چنانكه ديديم ، مشخصه ضروري پايان دوران هستند در اين دو موجود به حداكثر تقابل مي رسند .مهدي ،تجسم «روح زمانه» است ؛ اما عالم كبير بايد بميرد و دجال بيماري پاياني كشنده ي اوست .اما كساني را كه نماينده‌ي خرد پاياني هستند (باالتر از همه مهدي و برگزيدگان همراهش) مي توان به منزله‌ی گيرنده‌هايي دانست كه خداوند قرارداده است تا نوري را كه از آغاز دور آينده در انجام دور فعلي مي‌تابد دريافت كنند .بنابراين اگر چه طبق نقل دجال پس از مهدي يا در انتهاي فرمانروايي او ظاهر مي شود و شروع به افساد مي كند و بخشي از كار مهدي (ع) را تباه مي سازد ،پيروزي نهايي از آن مهدي است ،زيرا فرمانروايي او طليعه‌ي دوران تازه است ،دوراني كه پس از آنكه كمال بلوغ و تحقق خود را به ظهور رسانده ،در آن تداوم خواهد يافت. پي‌نوشت‌ها: -1سوره اسراء ( ، )17آيه 58 -2نك[ ، Muhammad: His Life Based On Earliest Sources .اثر مولف ] ،صص 331-330 -3نك .ص ( 10در منبع اصلي اين مقاله :كتاب ساعت يازدهم) -5جهت اطالعات مبسوط تر از مهدي و الياس ،نك. .Leo Schaya , The Eliatic Function , pp 36-8 ، Aperçus sur l’initiation -6ص .264فصل مورد بحث نخستين بار به صورت مقاله‌اي چاپ شد با عنوان " ، "Initiation sacerdotale et initiation royaleدر ، Le Voile d’Isis ، 1931نشريه‌اي فرانسوي كه بعدها نام آن شد .Etudes Traditionnelles جهانشمولي عرفان اسالمي ● نويسنده :مارتين -لينگز ● مترجم :فروزان -راسخى ● منبع :سایت -جاویدان خرد اين كه كسانى اصرار مىورزند كه عرفان اسالمى از قيد و بند ( )1دين آزاد است تا اندازهاى بدين سبب است كه تصور مىكنند كه جهانشمولى آن در خطر است .اما هرچند با دلمشغولى اينان به اين وجه ترديدناپذير عرفان اسالمى احساس همدلى كنيم ،نبايد فراموش كرد كه خاص بودن ،كامال با جهانشمولى سازگار است ،و براى اينكه اين حقيقت اجماال درك شود ،كافى است هنر مقدس را مالحظه كنيم ،كه به صورت غيرقابل تفوقى هم خاص است و هم جهانشمول ( . )2براى اينكه مثال را به موضوع بحثخودمان نزديكتر كنيم ،بايد گفت كه هنر اسالمى فى نفسه به خاطر تمايزش از هر هنر مقدس ديگرى ،بىدرنگ قابل تشخيص است :يكپارچگى هنر اسالمى ،در زمان يا مكان قابل انكار نيست; اين امر بسيار روشن است :خواه مسجد قرطبه را مشاهده كنيم و خواه مدرسه بزرگ سمرقند را ،يا آرامگاه يكى از اولياءالله را در مغرب يا تركستان چين ،به نظرمان مىرسد كه گويا نور واحدى است كه از همه اين آثار هنرى مىتابد )3( .در عين حال، جهانشمولى آثار بزرگ تاريخى اسالم ،كه در حضور هر يك از آنها احساس در مركز جهان بودن را داريم ،همينگونه است. ()4 بىآنكه از موضوع دور افتاده باشيم ،مساله هنر مقدس ما را به مطلب اصلىمان باز مىگرداند .زيرا در پاسخ به اين سؤال كه صعرفان اسالمى چيست؟ش يك پاسخ ممكن به شرط آنكه ديگر پاسخها نيز بهدنبال بيايند صرفا اشاره به «تاج محل» يا يكى ديگر از شاهكارهاى معمارى اسالمى است .يك عارف مسلمان با استعداد ،از فهم اين پاسخ عاجز نيست. زيرا هدف و غايت عرفان اسالمى واليت است ،و كل هنر مقدس به معناى حقيقى و كامل اين كلمه در حكم تبلور واليت است; درست همانگونه كه ولىالله در حكم تجسد يك شاهكار مقدس است ،و هر دو تجليات كمال الهىاند. بر اساس آموزه اسالمى ،كمال الهى تركيبى از صفات جالل و جمال است; و عرفان اسالمى ،بنا به توصيف بسيارى از عرفاى مسلمان ،متحقق شدن به اين صفات الهى است ،كه به معناى پيرايش روح است از محدوديتهاى انسان هبوط كرده ،و از عادات و پيشداوريهايى كه طبيعت ثانويه شدهاند; و نيز به معناى آرايش آن استبا خصايص سرشت اوليه انسان ،كه بر صورت خدا ساخته شده بود .چنين است كه آداب تشرف در برخى از حلقات صوفيه عمال صورت يك خلعت را مىگيرد :خرقهاى را شيخ بر شانههاى كسى كه تشرف يافته ،مىنهد. مبتدى طريق زندگى استاد را در پيش مىگيرد; زيرا بخشى از روش همه طريقههاى عرفانى و بيش از همه عرفان اسالمى انتظار فرجام كار است; استاد طريق زندگىاى را كه وقتى مبتدى بوده در پيش گرفته استمرار مىبخشد .تفاوت اين دو در اين است كه در مورد استاد ،طريق يعنى ،تصوف ،من حيث المجموع به صورت ملكه درآمده است; زيرا واليتبر طبيعت ثانويه پيروز گشته است .در مورد مبتدى ،طريق قبل از هر چيز ،عمدتا يك انضباط است ،اما هنر مقدس همچون لطفى الهى است كه مىتواند آنچه را مشكل است آسان كنند .كار كردش و اين كاركرد برين هنر است اين است كه پيروزى واليت را ،كه شاهكار مورد بحث ،تصويرى از آن است ،در روح تسريع كند .هنر مقدس ،به منزله مكمل انضباط حتى مىتوانيم بگوييم به مثاببه نوعى فراغ بال و استراحت طريقت را همچون كار طبيعى فرد به معناى حقيقى اين لفظ جلوه مىدهد و همه عناصر روح را گرد مىآورد تا انسان ،يكدل و يكجان ،كمال مطلقى را كه هنر مقدس مىنماياند تصديق كند. اگر بپرسند :آيا نمىتوانيم به همان اندازه كه تاج محل را تبلور عرفان اسالمى يا كليساى جامع شارتز ( )6را نيز[مظهرر عرفان هندويى و مسيحى] بدانيم؟ پاسخ صآريشاى خواهد بود كه يك صنهش بر آن مىچربد .معبد هندويى و كليساى جامع مسيحى تجليات برين جالل و جمال الهىاند ،و يك عارف مسلمان بالقوه كه نمىتواند آنها را دريابد و از آنها چنانكه هستند لذت ببرد ،از اين حيث كه نمىتواند حق نشانههاى خدا را ادا كند ،نمىتواند آنها را توصيف كند .اما بايد به خاطر داشت كه هنر مقدس از آن هر عضوى از جامعهاى است كه اين هنر در آن شكوفا مىشود ،و نه تنها نمايانگر غايت است ،بلكه نمايانگر وسيله و چشمانداز يا ،به عبارت ديگر ،راهى كه به غايت رهنمون مىشود هم هست; و مقدر نبوده است كه معبد و كليساى جامع ،مانند مساجد عظيم و ،در ساحت ديگرى ،عارفان عظيمالشان مسلمان آرمانهاى اسالم را آشكار سازند و اسالم را به عنوان وسيلهاى براى حصول ايتبنمايانند .مسلما نشان دادن قرابت ميان وجوه خاص جالل و جمال مطلق كه در اين دو نمونه بارز اسالمى ،يعنى در كماالت ايستاى جمادى و در نظاير پوياى ذوحيات آنها ،متجلىاند محال نيست. اما چنين تحليلى از آنچه مىتواند رايحه معنويت اسالمى خوانده شود فراتر از مجال كتابى از اين دستخواهد بود .كافى است كه بگوييم يگانگى حقيقت مطلق در همه وحى و انكشافهايش منعكس شده است; نه تنها از طريق كيفيتيگانگى، بلكه نيز از طريق كيفيت تجانس .بدينسان هر يك از تمدنهاى عظيم دينى يك كل يگانه و متجانس است كه از حيث همه وجوه متفاوتش ،با همه تمدنهاى ديگر متفاوت است; همانگونه كه يك ميوه با ميوه ديگر فرق دارد ،گرچه صمزهاشش با آن يكسان است .بدينسان عارف مسلمان مىتواند خود را به كلى ،بىهيچ خويشتندارىاى ( ، )7به يك اثر عظيم هنر اسالمى بسپارد; و اگر آن اثر يك زيارتگاه باشد ،او مىتواند با ورود به آن ،آن را به منزله جامه واليت در بر كند و به مثابه امتداد تقريبا تدريجى عرفان اسالمى ،كه آن معبد به غلبه آن در قلمرو روحش مدد رسانده است ،بپوشد .همين غلبه مىتواند از طريق آن معبد يا آن كليساى جامع هم محقق شود; اما او نمىتواند هيچيك از اينها را بپوشد دستكم ،تا آن وقت كه واقعا از طريق فهم معنوىاى كه با يك فهم نظرى محض بسيار متفاوت است از همه صور و اشكال فراتر رفته باشد. هنر مقدس از اين حيث ذكر شد كه نمونه بيواسطه آشكارى از هماهنگى امر جهانشمول و امر خاص را در اختيار ما مىنهد .همين هماهنگى از طريق رمز دايره و مركز ،شعاعها و محيطش نشان داده مىشود .كلمه رمز در اينجا بهكار مىرود تا نشان دهد كه دايره ،تمثيلى خودسرانه تلقى نشده ،بلكه شكلى تلقى شده كه در واقعيتى كه اين شكل نشاندهنده آن است ريشه دارد ،به اين معنا كه وجودش را مرهون آن واقعيت است; واقعيتى كه دايره در واقع امتداد وجودى آن است .اگر حقيقت مطلق مشعشع نبود چيزى به نام يك شعاع ،حتى يك شعاع هندسى ،نمىتوانست وجود داشته باشد ،چه رسد به طريقتى معنوى كه باالترين مثال [آن] است .همه شعاعها از وجود محو مىشوند; و با اين محو شدن ،خود عالم محو مىشود .زيرا شعاع تا آنجا كه رمز چيزى است كه همه چيز به آن وابسته است ،يعنى ارتباط بين مبدا الهى و تجليات يا مخلوقاتش ،يكى از بزرگترين رمزهاست. هركسى از بودن در يك نقطه يا رسيدن به يك نقطه آگاه است .حتى اگر اين آگاهى بيش از آگاهى از رسيدن به سن خاصى نباشد .عرفان از اين آگاهى شروع مىكند كه اين نقطه بر روى يك شعاع ،واقع است .بعد از طريق آنچه مىتوان آن را بهرهبردارىاى از اين واقعيت تلقى كرد جلو مىرود و شعاع ،پرتوى از رحمت الهى است كه از مركز برين فيضان مىكند و به سوى آن باز مىگردد .اين نقطه اكنون بايد نقطهاى از رحمت الهى شود .به عبارت ديگر ،بايد تحقق يا فعليت آگاهانه رحمت الهى حال در نقطهاى باشد كه تنها بخش شعاع است كه مىتوان در اختيار داشت .اين يعنى سود بردن از آن امكانات رحمت الهى كه به واسطه قابل حصولند ،يعنى وجوه صورى و بيرونى دين كه ،علىرغم اينكه هميشه در دسترسند ،مىتوانند كامال مورد غفلت قرار گيرند يا اينكه تنها به صورت ظاهرى از آنها استفاده شود; يعنى آن نقطه به صورت جداگانه و بدون نظر به كل شعاع لحاظ شود خود شعاع ،بعد عرفانى دين است; مثال در مورد اسالم ،اين بعد همان عرفان اسالمى است ،كه در پرتو اين رمز معلوم مىشود كه هم خاص است و هم جهانشمول; خاص از آن جهت كه از هر شعاع ديگرى كه نمايانگر عرفانهاى ديگر است متفاوت است ،و جهانشمول بدين سبب كه مانند آنها ،به آن مركز يگانه هدايت مىكند .تمثيل ما ،من حيثالمجموع ،اين حقيقت را به وضوح آشكار مىكند كه هر طريقت عرفانىاى هر چقدر به غايتخود نزديك مىشود به ديگر عرفانها بيش از آنچه در آغاز نزديك بوده ،نزديك مىشود )8( .اما يك حقيقت مكمل و تقريبا متناقضنما هست كه تمثيلى كه آورديم نمىتواند آن را آشكار كند ) 9( ،اما از راه انديشه تمركزى كه القا مىكند متضمن آن است :افزايش نزديكى به معناى كاهش تمايز نيست; زيرا هرچه مركز نزديكتر باشد ،تمركز بيشتر است ،و هرچه تمركز بيشتر باشد ،صمقدارش قوىتر است .ماهيت متمركز اسالم تنها در عارف و ولى مسلمانى يافت مىشود كه ،با رسيدن به غايت طريق ،آرمانهاى خاص دينش را به باالترين و كاملترين مرحله رشد آن رسانده است; درست همانگونه كه ماهيت متمركز مسيحيت تنها در كسانى مانند قديس فرانسيس يا قديس برنارد يا قديس دومينيك يافت مىشود .به عبارت ديگر ،نه تنها جهانشمولى ،بلكه اصالت هر عرفان خاصى هرچقدر كه به غايت نزديك مىشود شدت بيشترى مىيابد .غير از اين هم نمىتواند باشد; چرا كه اصالت از منحصر به فرد بودن جدا نيست و اين نيز مانند جهانشمولى ،ضرورتا از طريق قرب به يگانگى مطلقى كه آن را پديد مىآورد افزايش مىيابد. اكنون كه به بحث درباره اين موضوع مشغوليم ،بايد خاطرنشان كرد كه عالوه بر جهانشمولى بزرگترى كه در حال بررسى آن بودهايم ،جهانشمولى كوچكترى هم هست .همه عرفانها به معناى وسيعتر به يك اندازه جهانشمولند; چرا كه همه به حقيقت واحدى هدايت مىكنند .اما وجهى از اصالت اسالم ،و بنابراين عرفان اسالمى ،چيزى است كه آن را مىتوان جهانشمولى ثانوى خواند ،كه بيش از همه از طريق اين واقعيت روشن مىشود كه اسالم به عنوان آخرين وحى اين دور زمانى ،ضرورتا چيزى از مقوله اجمال و تلخيص است .شعار اسالمى را قرآن ،ايمان به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش دانسته است)10( . قطعه ذيل نيز در اين سياق مهم است و نظيرى براى آن ،مثال در يهوديتيا سيحيتيافت نمىشود: براى هر يك از شما [امتها] شريعت و راه روشنى قرار دادهايم .و اگر خدا ( )11مىخواستشما را يك امت قرار مىداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده استبيازمايد .پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد .بازگشت [همه] شما به سوى خداست; آنگاه درباره آنچه در آن اختالف مىكرديد آگاهتان خواهد كرد )12( .بعالوه و به همين دليل است كه از يك دور زمانى سخن مىگوييم تطابق خاصى ميان آخر و اول وجود دارد .با ظهور اسالم چرخ يك دور كامل زده استيا يك دور تقريبا كامل; و بدين دليل است كه دين اسالم ادعا دارد كه رجوع به دين اوليه است; ادعايى كه به اسالم، جنبه ديگرى از جهانشمولى مىبخشد .يكى از ويژگيهاى قرآن به عنوان آخرين وحى الهى اين است كه گاهى گويى شفاف مىشود تا وحى نخستين بتواند از طريق آياتش بتابد; و اين وحى نخستين ،يعنى كتاب طبيعت ،به همگان تعلق دارد .به پاس حرمت اين كتاب ،به معجزات محمد[ص] ،برخالف معجزات موسى و عيسى ،هرگز اين امكان داده نمىشود كه حائز درجه اول از اهميتشوند .از منظر اسالمى ،اين اهميت درجه اول بايد به معجزه آفرينش اختصاص داشته باشد كه با گذر زمان ،هرچه بيشتر مسلم انگاشته مىشود و بايد به حالت اصلى خويش بازگردد .در اين ارتباط ذكر اين مطلب بىربط نيست كه يكى از گفتههاى پيامبر[ص] كه عارفان مسلمان غالبا نقل مىكنند صحديث قدسيش ذيل است كه حديث قدسى ناميده مىشود ،زيرا خدا در آن مستقيما سخن مىگويد :من گنجى پنهان بودم و مىخواستم شناخته شوم ،لذا جهان را آفريدم. شكى نيست كه به خاطر اين وجوه و وجوه ديگر جهانشمولى است كه قرآن خطاب به همه امت مسلمان مىگويد :ما شما را امت وسط قرار داديم; ( )13و شايد در خالل فصول آينده ديده شود كه ،بىآنكه در صدد اثبات آن باشيم ،عرفان اسالمى در واقع چيزى از نوع پلى ميان شرق و غرب است. پىنوشتها: × .مشخصات كتابشناختى اصل مقاله چنين است: ‏pp ,)1981 ,Books Mandala :London( ,?Sufism is What ,Martin ,Lings .24-17. . 1به همين سبب در يك راه است ،اما نه آن راهى كه آنان مىپندارند. .2اين امر به وضوح از كتاب )London ,Books Perennial( Methods ndPrinciples its :West and East , 1967 in Art Sacredنوشته تيتوس بوركهارت معلوم مىشود ،همچنان كه ارتباط نزديك هنر مقدس و عرفان نيز از همين كتاب معلوم مىشود. ‏summer( Religion Comparative in Studies in Art Islamic in Values Perenial , Burckhardt , 1967). ‏Titus .3 . 4اين نكته از فريتيوف شوان وام گرفته شده است كه استادانه اثبات كرده است كه بين هنر مقدس و هنر دينىاى كه مقدس نيست تفاوت اين آزادى را براى خود قائل شدهام كه اين مطلب را از بافت مسيحىاش [به بافت اسالمى] منتقل كنم .متن اصلى چنين است :هنگامى كه در مقابل يك كليساى جامع گوتيك يا رومى مىايستيم احساس مىكنيم كه در مركز جهانيم; [اما] هنگامى كه در مقابل يككليساى رنسانسى يا باروك يا روكوكو مىايستيم صرفا از بودن در اروپا آگاهيم ) )p ,Religions of Unity Transcendent The .84. ‏Hampi .5 ‏Chartres .6 . 7يعنى ،بدون ترس از تحت تاثير عامل بيگانهاى قرار گرفتن .زيرا به داليل نظرى يا روشى دو ديدگاه معنوى مىتوانند از بعضى لحاظها مانعةالجمع باشند و ،در عين حال ،به يك غايتبرسند .اما هنر مقدس يك عامل كمكى است و معموال وسيله اصلى متحقق شدن به حقايق معنوى نيست .بدينسان هر خطرى كه از هنر مقدس يك سلسله سنتى غير از سلسله سنتى خود شخص ناشى شود ،به مراتب كمتر از خطرات موجود در عمل به آداب دين ديگر است .اين نقض يكدستى معنوى مىتواند موجب ضربهاى بسيار قوى شود كه چه بسا توازن روح را از ميان ببرد. . 8ضمنا بىاثرى تفننگرايى را هم آشكار مىكند ،كه متناظر استبا يك خط پيچدار ،كه گاهى به سوى مركز حركت مىكند و گاهى از آن دور مىشود ،شعاعهاى مختلف را بارها قطع مىكند ،اما به نحو دائم به دنبال هيچكدام نيست; در عين حال كه مدعى دنبالهروى تركيب حاصل از همه آنهاست .خود فريبان مورد بحث ،به قول عارف مسلمانى از قرن اخير (شيخ درقاوى) صمانند انسانىاند كه سعى مىكند با كندن زمين ،كمى اينجا و كمى آنجا آب پيدا كند .چنين كسى از تشنگى خواهد مرد ،حال آنكه انسانى كه يك جا را عميق حفر مىكند ،و به پروردگار اعتماد و اتكا دارد ،آب را خواهد يافت ،خواهد نوشيد و به ديگران نيز خواهد داد تا بنوشند ) p ,1969 ,London ,Books Perennial ,Master Sufi a of Letters .29). . 9رمز بنا به تعريف ناقص است; از اين حيث كه هرگز نمىتواند همه وجوه مثال اعاليش را شامل شود .آنچه در اين مثال از رمز بيرون مىماند اين حقيقت است كه مركز مطلق به صورت نامتناهى بزرگتر از محيط است .بنابراين اين امر در پس پشت اذهان ما بايد با دايره ديگرى تكميل شود كه مركزش نماينده اين جهان و محيطش نمايانگر ذات نامتناهى محيط بر همه است. .10قرآن كريم ،سوره بقره ،آيه.285 . 11قرآن از خدا نه تنها به صيغه اول شخص (هم مفرد و هم جمع) ،بلكه به صيغه سوم شخص هم سخن مىگويد ،و گاهى مانند اينجا در دو جمله متوالى از يكى به ديگرى منتقل مىشود. .12قرآن كريم ،سوره مائده ،آيه.48 .13قرآن كريم ،سوره بقره ،آيه.143 تامالتى درباره انسان و آينده تمدن تمدن غرب و جهان جديد شتابان به سوى پرتگاهى خطرناك پيش مىرود و از اين روى بايد يك دگرگونى اساسى در تصور انسان جديد از ماهيتخود و تمدن واقعى رخ دهد .تمدن غرب اكنون دستاندركار تحققبخشيدن به سه روند مختلف وليكن مرتبط است )1 :نابودى نهايى همه تمدنهاى ديگر; )2ويرانسازى محيط طبيعى; )3فروپاشى خود از درون و در نتيجه نابودسازى بقاياى اخالق مسيحى . امروز تمدن اسالمى در برابر سيطره تمدن غرب بر جهان به چالش برخاسته است .اين مقاله در ضمن بررسى تمدن غرب ،به تحقيق درباره مفهوم اسالمى انسان و تمدن مىپردازد .آنگاه دو واكنش تاريخى مسلمانان در مقابل تمدن غرب ،يعنى نوگرايى و اصالحطلبى خشكهمقدسانه ،را ارزيابى كرده و رسالت مسلمانان امروز را گوشزد مىكند . كليدواژهها :تمدن غرب ،تمدن اسالمى ،نوگرايى ،اصالحطلبى ،اصولگرايى ● نويسنده :سيد حسین -نصر ● مترجم :مرتضي‌ -فتحي زاده‌ ● ارسال كننده :مدير سايت ● منبع :فصل نامه -پژوهش هاي علوم انساني -شماره 5 براى بحث از انسان و آينده تمدن بايد قبل از هر چيز اين پرسش را مطرح كنيم كه انسان كيست و منظور ما از تمدن چيست .امروزه در جهان جديد (مدرن) كه از غرب سرچشمه گرفته و تا حدودى به همه اطراف عالم گسترش يافته است ،انسان ،دستكم از ديدگاه معتقدان به اختيار او ،موجود خودمختارى پنداشته مىشود كه از سر تصادف و انتخاب طبيعى پديد آمده ،بر رنوشتخويش حاكم است و بر زمين و كل محيط طبيعى فرمان مىراند .اما واژه «تمدن» ( ، )1به صيغه مفرد ،معموال به معناى تمدن جديد غربى است كه از قرن دوازدهم/هجدهم در مغربزمين براى اشاره به چنين تمدنى به كار مىرفته است; تمدنى كه به نحو حسابشدهاى به نابودى و زدودن تمدنهاى ديگر از جمله تمدن اسالمى پرداخت .درخصوص انسان و تمدن جديد حتما الزم نيست «پيامبر» باشيم تا بتوانيم پيشبينى كنيم كه اگر روند تمدن در همين مسير مشخص امروزى تداوم يابد ،آيندهاى نخواهد داشت .به واقع ،اگر يك دگرگونى اساسى در تصور انسان جديد از ماهيتخود و تمدن واقعى رخ ندهد ،سخن گفتن از آينده به معناى مثبت آن ،صرفا عاطفى خواهد بود .جهان جديد شتابان به سوى پرتگاهى خطرناك و مهلك پيش مىرود; هرچند مدافعان آن ،چنين شتابى را پيشرفت مىنامند . اما اين مفهوم جديد از انسان ،تنها مفهوم موجود نيست و تمدن جديد نيز به رغم ادعايش; در عالمگيرشدن و نابودى تمدنهاى ديگر ،كامال موفق نبوده است .بخشهايى از تمدنهاى سنتى ديگر هنوز زنده است; بويژه تمدن اسالم كه به همين سبب با تمام هستىاش در برابر مدعاى سيطره تمدن جديد بر جهان به چالش برخاسته است .مفهوم اسالمى انسان به رغم پيشروى اشكال و سكوالريزم ( )3در جهان اسالم ،هنوز كامال فراموش نشده است; به همين دليل ،مساله انسان و آينده تمدن ،يك بعد جداگانه اسالمى دارد كه در يك تامل همهجانبه درباره آينده بايد جدى گرفته شود . نيازى به گفتن نيست كه از ديدگاه اسالمى ،مطالعه آينده مبتنى بر مالحظاتى است كه با آنچه در تفكرات آيندهشناسان ( ) 4غربى مىيابيم بكلى متفاوت است; زيرا بيشتر اين آيندهشناسان غربى ،دستخداوند را يكسره از تاريخ انسان كوتاه مىپندارند و آينده را بر اساس استنباط از روندهاى كنونى جمعيتشناختى ،اقتصادى ،زيست محيطى و مانند اينها مطالعه مىكنند; در حالى كه از ديدگاه اسالم ،مطالعه آينده همواره مشروط به اين است كه اراده الهى را در همه لحظات زندگى انسان و در همه دورههاى تاريخى حاضر بدانيم; همراه هر حكمى درباره آينده« ،انشاءالله» بگوييم كه تاييدى استبر زندگى روزمره هر مسلمان پرهيزكار از تولد تا مرگ . وانگهى ،مسلمانان مىتوانند با اشاره به دورنماهايى كه دانشمندان اجتماعى و ديگر متفكران و عالمان غربى يك قرن پيش ،از آينده ترسيم كردهاند ،به چشماندازهايى كه در جهان امروز براى آينده عرضه شده است ،روى خوش نشان دهند .جهان امروزى چقدر با جهانى كه آيندهشناسان دوران قبلى پيشبينى كردهاند ،فرق مىكند! نگرش اسالمى به آينده كه بر حضور سرنوشتساز اراده الهى و عوامل پيشبينى نشده در صحنه تاريخ مبتنى است ،يقينا مىتواند به خود متكى باشد و الزم نيست از آن نوع آيندهشناسىهاى الادرىگرايانه ( )5احساس خطر كند كه انسان و نيروهاى كور طبيعت را تنها عوامل مؤثر در صحنه تاريخ جهان مىپندارند . .2انسان و تمدن در بينش اسالمى اكنون پيش از بحث درباره آينده از ديدگاه اسالمى و جديد ،به بررسى اجمالى مفهوم اسالمى انسان و تمدن مىپردازيم . انسان در و «خليفه» ( ) 7توصيف شده كه همين دو صفت ،خالصهاى از آموزه اسالمى درباره انسان (اعم از زن و مرد) است .انسان فطرتا در برابر خداوند تسليم است ،از نعمت و لطف او بهره مىبرد ،تجلىگاه اسما و صفات الهى است و همچون نماينده خداوند در جهان آفرينش عمل مىكند; بنابراين ،انسان محورى است كه آسمان و زمين را به هم پيوند مىدهد و مىتواند قدرتش را بر مخلوقات اعمال كند; اما بايد متوجه باشد كه اين مخلوقات همانا مخلوقات خداوندند ،نه مخلوقات خودش; از اين رو ،او در برابر خدا و خلق مسؤول است و اين مسؤوليت ،بر حقوقى كه به سبب انسانبودن از آنها برخوردار است ،تقدم دارد . اما اين مخلوق يگانه ،به سبب انسانبودن آزاد است كه در برابر خداوند عصيان كند و حتى بكوشد جانشينىاش را اعمال كند ،در حالى كه عبوديت ( ) 8خويش را فراموش كرده است .به همين علت است كه انسانى كه در احسنالتقويم ()9 آفريده شده است ،به مقام اسفلالسافلين ( )10فرو مىافتد (سوره «تين» ). 4 -5 :چنان كه برخى عارفان به زبان رمز درباره ريشهشناسى واژه عربى «انسان» گفتهاند ،خداوند پس از آفرينش بشر بدين سبب او را «انسان» ناميد كه با خلقت جديدى كه روح خودش را در آن دميده بود ،انس گرفت; اما پس از هبوط آدم از بهشتبرين ،فطرت آدمى به تدريجبر اثر غفلت از ياد رفت ،ولى باز هم همچنان «انسان» ناميده مىشود; زيرا نسيان بر وى تحميل شد ،و نه به سبب انس با خداوند .اين جنبه از انسان است كه فساد بر زمين را آغاز كرد و از اين رو نيازمند تعليم و هدايت دين است . يك تمدن حقيقى از ديدگاه اسالمى آن است كه همه جنبههاى زندگىاش انسان را متوجه خداوند و فطرت خويش سازد، به طورى كه او بتواند نقش جانشينى خداوند را كه به سبب آن در زمين استقرار يافته است ،برآورد .عظمت و حتى اصالتيك تمدن از ديدگاه اسالم بستگى به اين دارد كه چقدر آن تمدن مىتواند زمينه توجه مردان و زنان را به هدف زندگى انسانى ،يعنى پرستش خداوند و رفتارى درخور جانشينى خداوند در ميان مخلوقات او فراهم سازد; نه اين كه عظمت و اصالت آن را بر اين اساس بسنجد كه چقدر آن تمدن مىتواند امكانات حمل و نقل فراهم كند ،يا دستگاههاى هوشمند بسازد و چقدر توانسته است زندگى دنيوى اعضاى خود را توسعه دهد .قرآن موارد فراوانى از مردمان و تمدنها را نام مىبرد كه به سبب شررات اخالقى و تباهى دينشان نابود شدهاند ،نه به علت ناتوانى از تدوين قوانين و جادهسازى .از ديدگاه اسالمى ،ارزش هر تمدنى بايد بر اساس تحقق هدف نهايى انسان در زمين مبتنى باشد ،نه بر چيز ديگرى .هر يافته خوبى در تمدنى كه بر غفلت از ماهيت واقعى انسان و هدف از آفرينش او مبتنى باشد ،فقط امرى عرضى است; در حالى كه ذات آن شر است .برعكس ،شرى كه در يك تمدن مبتنى بر برترى رسالت ( )11معنوى و جهانى انسان مشاهده مىشود ،امرى عرضى است; در حالى كه ذات چنين تمدنى خير است . طى دو قرن گذشته ،حمله بىامان تمدن جديد ،بخشهاى زيادى از تمدن اسالمى ،نه همه آن را ،ويران ساخته است; اما خوشبختانه دين اسالم كه اين تمدن اسالمى ،يعنى يكى از بزرگترين تمدنهاى شناختهشده در تاريخ بشر را پديد آورده، قوى مانده است و اكنون در صدد است تا برترىاش را دستكم در حوزه فرهنگ و تمدن كه به گونهاى طى دوران اخير تاريخ مسلمانان به حاشيه رفته است ،دوباره نشان دهد; اما بر اثر چالشهايى كه غرب پديد آورده است واكنشهاى گوناگونى در جهان اسالم درباره نحوه تفسير تمدن غربى ،بلكه تفسير خود تمدن اسالمى صورت گرفته است .پيش از بحث از آينده تمدن اسالمى يا غربى ،بايد برخى از اين واكنشها را تحليل كنيم . .3تمدن اسالمى در برابر واكنشهاى گوناگون گروهى از مسلمانان در پى پذيرش برترى مادى غرب و حتى سلطه نظامى و سياسى افزونتر آن از پايان قرن دوازدهم/هجدهم به بعد ،بتدريج ايمان خود به نهادها و تمدن خويش را از دست دادند .آنان با اين كه هنوز خود را مسلمان مىدانند ،اما در واقع زير ،يعنى غربىكردن ( )14همه جنبههاى تمدن ،از آموزش و پرورش تا موسيقىاند ،در حالى كه جنبههاى عقيدتى و عبادى اسالم را حفظ كردهاند .اما دستهاى ديگر از نوگرايان مسلمان ،حتى در صدد نوسازى خود دين برآمدند ،گرچه در اين زمينه چندان موفق نبودهاند .وجه مشترك هر دو گروه اين است كه ميراث كنونى تمدن اسالمى را قابل استفاده نمىدانند .آنها تقليد از نحوه پوشش ،معمارى ،شهرسازى ،ادبيات ،آموزش و پرورش غربى و بيشتر مؤلفههاى سازنده يك تمدن را آغاز كردند و در عرصههاى فكرى و ذهنى بر سرعت تقليد از انديشه غربى افزودند .بسيارى از مسلمانان نوگرا و غيرمسلمانان شرقى نوگرا حتى امروزه نيز همچنان ايدئولوژيهاى قرن سيزدهم/نوزدهم غربى را نشان پيشرفت مىدانند و از آنها پشتيبانى مىكنند; در حالى كه انديشه پيشرفت تقريبا حاميان جدى خود را در ميان محافل روشنفكرى غربى از دست داده است . و خشكمقدس ( ) 16به صحنه آمدند و در برابر غرب ايستادند; اما نسبتبه بخش بزرگى از تمدن اسالمى بىاعتنا شدند يا با آن مخالفت كردند; در حالى كه تنها حسن آنها در دفاع از شريعتبود .اين دسته با قسمت اعظم بناى معنوى و عقلى اسالمى كه در طول قرنها آفريده شده بود ،سر ناسازگارى گذاشتند و بدينسان رخنهاى پديد آوردند كه نفوذ كامل انديشههاى ضد اسالمى را به قلب جهان اسالم تسهيل كرد .همچنين ،آنها با هنرهاى اسالمى و ساير نهادها و بنيادهايى كه از ارزشها و شيوههاى اسالمى متاثر شده و تمدن اسالمى را پديد آورده بودند ،بناى مخالفتيا سرسختى گذاشتند . .1.3تخريب تمدن اسالمى به دست مسلمانان! نتيجه روند مخالف دو نيروى نوگرايى و اصالحطلبى خشكمقدسانه بود كه هر دو آنها به طور مشترك در رد يا نقادىبخش اعظم تمدن اسالمى و بروز عواقب فاجعهآميز آن براى اين تمدن دستبه دست همديگر دادند; بنابراين ،بيشتر اين تمدن رو به نابودى گذاشت و جاى خود را به تقليدهاى دست دوم از تمدن جديدى داد كه هويتش را شمارى از مسلمانان تحصيلكرده جديد و غربزده ،به پيروى جاهالنه از اصحاب دايرة المعارف فرانسوى ،ترسيم كرده بودند .خصوصىترين جنبههاى زندگى اسالمى ،از نوع پوشش گرفته تا آذينبندى منازل و نيز بيشتر معمارىها و در واقع فضاى زندگى اكثر شهرهاى اسالمى يا دستكم مكانهاى تازهتاسيس ،غربى شد .حتى اوزان شعر عربى و فارسى به دستبرخى از شاعران جديد تغيير داده شد تا با سبك رايج در غرب سازگار افتد .بگذريم از محتواى چنين ادبياتى كه با محتواى كلى فرهنگ مسلمانان كه تا امروز حساسيتهاى اسالمى و سنتىاش را حفظ كرده است ،كامال بيگانه بود .در مورد هنرهاى ديگر، همچون نقاشى و موسيقى نيز همين مطلب صادق است و تاثير فرهنگ غربى در بسيارى جاها روشن است . در عرصه فكرى نيز نظام آموزش و پرورش بر مبناى الگوهاى متعدد غربى متعلق به دوران استعمارى و پس از آن در كشورهاى مختلف اسالمى ايجاد شد .اين نظام آموزش و پرورش ،با هدف و فلسفهاى متفاوت با اهداف اسالمى پىريزى شد و توانست مسلمانان را در علوم و فنآورىهاى ( )17جديد آموزش دهد; اما شكاف عميقى در بيشتر جوامع اسالمى پديد آورد و مسلمانان با دستاوردهاى دو نظام آموزشى كامال متفاوت روبرو شدند .بسيارى از نظامهاى آموزشى جديد در جهان اسالم به پناهگاهى براى مسيحيت متاثر از مدرنيسم و سكوالريزيم يا براى انسانگرايى شبهدينى ( )18و خود سكوالريزيم تبديل شد .بدينسان ،اين نظامهاى جديد به رغم تاثيرگذارى مثبت در برخى حوزهها ،نقش مهمى در تضعيف تمدن اسالمى بويژه در نتيجه ضعف فكرى جهان اسالمى در دو قرن گذشته بر عهده داشتند .تا همين اواخر ،واكنش اسالمى قوىاى به حمله بىامان علم و فنآورى جديد صورت نگرفته بود و در واقع فقط در چند دهه اخير است كه سرانجام چنين واكنشى صورت گرفت ،يعنى هنگامى كه متصديان امور در جهان اسالم بر آن شدند كه نظامهاى آموزش و پرورش خود را به روشى كامال اسالمى اصالح ( )19كنند . .2.3اسالم سنتى و مقاومت در برابر تخريب در حالى كه همه نيروهاى دخيل در تضعيف تمدن اسالمى اكنون نيز همچون گذشته به تاثيرگذارى ادامه مىدهند ،اسالم سنتى از يك سو به مقاومت در برابر حمله بىامان تمدن جديد مىپردازد و از سوى ديگر از همه سطوح مادى و معنوى تمدن سنتى اسالمى حمايت مىكند .در واقع اگر اسالم سنتى در گذشته وجود نمىداشت و بويژه در دو قرن قبل پايدار نبود ،ديگر چيزى از تمدن اسالمى از خوشنويسى ( )20گرفته تا قالىبافى ( )21و از شعر گرفته تا كالم و فلسفه و ديگر علوم سنتى باقى نمىماند و اين ميراث ،مديون تالش مردان و زنانى است كه همچنان در محيط اسالمى تنفس كردند و از نابودى آن به دست نوسازانى كه تمدن جديد را به جاى آن گذاشتند و نيز از اضمحالل آن به دست اصالحطلبان خشكمقدس كه مسائل مورد توجه اسالم را به فقه ( )22منحصر كردند و نسبتبه بخش اعظم تمدن سنتى اسالمى آشكارا و جدا بىاعتنا ماندند يا به مخالفتبا آن برخاستند ،جلوگيرى كردند . بارى ،در بحث از انسان و آينده تمدن در جهان اسالم بايد به اين واقعيت تاريخى كه اجماال بيان كرديم توجه داشته باشيم .طى دهههاى اخير ،شمار بيشترى از مسلمانان ،از جمله تعداد فراوانى از تحصيلكردهها در غرب جزء حاميان مهم جنبههاى مختلف تمدن اسالمى شدند و تا حد زيادى به شكست تمدن جديد پى بردند .عالوه بر آن ،خود تعليمات اسالمى، بويژه تعليمات مربوط به انسان ،در بسيارى از محافل رونق گرفت .از اين رو ،هر بحثى از آينده تمدن بايد در پرتو وضعيت كنونى تمدن جديد و موقعيت جهان اسالم صورت گيرد . .4ارمغانهاى تمدن جديد غرب! بايد توجه داشت كه تمدن جديد ،حتى تمدنى كه برخى آن را «پسامدرن» ( )23مىنامند ،بر انسانى كامال زمينى مبتنى است كه براى او هيچ آيندهاى فراتر از چارچوب اين زندگى دنيوى و هيچ «فردايى» فراسوى حد و مرزهاى زمان تاريخى وجود ندارد .اين تمدن كه عمال مسيحيت اوليه مبتنى بر مفهوم انسان به منزله موجود جاويدان و مخلوق خدا و مسؤول در برابر او را منزوى و حاشيهنشين كرده است ،اكنون دست اندركار تحققبخشيدن به سه روند مختلف ،اما به هم مرتبط است :نخست ،نابودى نهايى همه تمدنهاى ديگر ،ازجمله تمدن اسالمى تحت نام «نظم جهانى» ( )24كه كامال بر طرز تفكر غربى و جديد بنا شده است; دوم ،ويرانسازى محيط طبيعى با استفاده از يك فناورى همراه با حرص سيرىناپذيرى يك جامعه انسانى كه از آرمانهاى رياضتجويانه و پرهيزكارانه دست كشيده است; سوم ،فروپاشى خود از درون و در نتيجه نابودسازى بقاياى اخالق مسيحى كه به رغم حاشيهنشينى و دورافتادگىاش از بسيارى از حوزههاى زندگى جديد، بافت نهايى ( ) 25را براى جامعه غربى تا همين اواخر فراهم ساخته بود .مشاهده آشكار نتايج اين سه روندى كه همزمان رخ مىدهد ،به تيزهوشى چندانى نياز ندارد .آنچه مشكلتر است اين است كه بخواهيم از ديدگاه انسانى پيشبينى كنيم كه كداميك از اين سه روند نخست پايان مىيابد .ما به عنوان يك مسلمان فقط مىتوانيم بگوييم :الله اعلم . .5اميد به بازسازى تمدن اسالمى در اين ميان ،اسالم هم به منزله يك دين و هم به مثابه يك تمدن هنوز زنده است ،بويژه تعليمات دينىاش; از اين رو، مفهوم سنتى انسان ،يعنى عبدالله و خليفهالله ،هنوز در ميان مسلمانان تا حد زيادى زنده مانده است ،بيش از مفهوم مسيحى انسان در جامعه غربى ،دستكم در آن بخش از جامعه غربى كه شالوده فكرى ( )26حاكم بر تمدن جديد را خلق و ابقا كردند .اين امتياز اهميت فراوانى دارد; چون كه نيروهاى دينى و معنوى موجود را ملزم مىكند كه تمدنى بيافريند و آن را حفظ كنند كه شايسته نام تمدن باشد و بدون چنين نيروهايى تمدن به بربريتى بسيار خطرناكتر از بربريت دوران كهن دچار مىگردد; زيرا بربريت كهن الاقل نمىتوانست جو زمين و اقيانوسها را ويران سازد . مسلمانان قبل از هر چيز بايد براى حفظ دين و نيز تمدن اسالمىاى كه به دستشان رسيده است كمر همتبندند و سپس فصل جديدى بدان بيفزايند; همچنان كه پيشينيان ايشان چنين كردند; فصل جديدى كه همه چالشهاى موجود بر سر راه جهان اسالم را در نظر بگيرد .آنها هيچگاه نبايد فريب انديشه يك تمدن جهانى بىشكل و هويت ( )27را بخورند كه حداكثر ،نامى مشترك براى تمدنهاى مختلف است; بلكه بدتر از آن ،مرحله نهايى نابودى همه تمدنهاى غيرغربى در پنج قرن پس از گسترش تمدن اروپايى بر جهان است .در واقع ،بقا و نيروى خالقه تمدن اسالمى زنده فقط بستگى به اين دارد كه كل انسانيت را بارور سازد و مستقيما به كمك آن عده در غرب بشتابد كه فهيمدهاند تمدن كنونى و شالوده فكرى حاكم بر آن بيمار است و چنانچه بخواهند همين وجود فيزيكى انسان باقى بماند ،بايد جهانبينى ديگرى برگزينند. مسلمانان به حكم همين وظيفه اصلى خويش بايد جدىبودن بحرانهاى محيطى مربوط به تمدن جديد را درك كنند; بحرانى كه اعالميهاش فقط دستاويزى غربى براى تسلط بيشتر بر ملتهاى ديگر نيست; بلكه بحرانى بسيار جدى است .اگر تمدن بخواهد آيندهاى داشته باشد ،انسان بايد بياموزد كه در هماهنگى با خلقتخداوند زندگى كند و طبيعت را فقط براى اشباع كوتهبينانه خواستههاى نفسانى بىپايان خود نابود نسازد .اسالم تمدن عظيمى پديد آورد كه در هماهنگى با طبيعت زيست .علم و فناورى اسالمى و نيز فلسفه طبيعت اسالمى كه به آسانى از سوى بسيارى از اين به اصطالح قهرمانان تفكر اسالمى جديد به دست فراموشى سپرده شد ،بايد از نو احيا شود و در نظامهاى آموزش و پرورش ما بسان شرط الزماالجراى آينده تمدن اسالمى رويجشود .بدون آنها ،تقليد و پيروى كوركورانه از علم و تكنولوژى غربى فقط مىتواند به روند نابودى محيط طبيعى كمك كند كه تمدن غربى قرنهاى متمادى آن را به تصرف خود درآورده است و نمىتواند به آينده مشخصى رهنمون شود . بارى ،مسلمانان براى گفتگو درباره آينده و تمدن ،بايد بتوانند به طور عميق كل تمدن جديد را بر پايه اصول اسالمى فهم و ارزيابى كنند .تنها بر مبناى اين نگرش انتقادى است كه مسلمانان مىتوانند تمدن خويش را حفظ كنند و به روش مثبت و خالقى با تمدن غربى به تعامل دست زنند ،به جاى آن كه فقط يك پذيرنده حرفشنو و خدمتكارى مطيع براى آن باشند . مسلمانان از طريق وحى قرآنى ،امكانات معنوى الزم را براى حفظ پيام خداگونگى ماهيت انسان بر پايه آموزه توحيد تا پايان عالم به دست آوردهاند .در اين لحظه سرنوشتساز تاريخ اسالمى و در واقع تاريخ جهان ،ضرورى است كه با صداى رسا و روشن ،آموزه اسالمى را درباره انسان اعالم كنيم و بر مبناى اين آموزه به حفظ و تداوم تمدنى بپردازيم كه همواره بر گراميداشت عظمت و جمال خداوند يگانه و نقش بندگى و جانشينى انسان بر زمين مبتنى است .اگر تمدن بخواهد آيندهاى داشته باشد ،بايد بر اين حقيقت استوار شود كه انسان جاودانه است و گذشته و آيندهاى نمىشناسد .اين حقيقتى است كه در همه زمانها و مكانها صادق است .بدون فهم درست از انسان ،آيندهاى براى هيچ تمدنى وجود نخواهد داشت; چنانكه اضمحالل تمدن جديد غربى گواه خوبى بر اين مدعاست .بر عهده هر مسلمانى است كه براى حفظ اسالم و تمدن بزرگى كه خلق كرده و پيامى كه از سوى خدا و پيامبرش در طول تاريخ در سرتاسر عالم از شرق و غرب طنين افكنده است ،جهاد كند .تكليف ما مسلمانان در اين اوضاع و احوال دشوار اين است كه به چنين جهادى بپردازيم .نتيجهاش با خداست و فقط اوست كه از آينده و از سرنوشتى كه براى ما ،براى تمدن اسالمى و براى كل انسانيت مقرر فرموده ،آگاه است (28( . منابع و پىنوشتها: Civiliziation .1 ‏Modernism .2 ‏Secularism .3 ‏Futurologist .4 ‏Agnostic Futurology .5 ‏Servant .6 ‏Vicegerency .7 ‏Servitude .8 ‏In The Best Of Stature .9 ‏Lowest Of Low .10 ‏Vocation .11 ‏Modernist .12 ‏Modernize .13 ‏Westernize .14 ‏Rationalistic .15 ‏Puritun .16 ‏Technology .17 ‏Pseudo _ Religion Of Humanism .18 ‏Reform .19 ‏Calligraphy .20 ‏Carpet Weaving .21 ‏Divin Law .22 ‏Postmodern .23 ‏World Order .24 ‏Final Fibre .25 ‏Paradigm .26 ‏Amorphous Global Civilization .27 ‏Seyyed Hossein Nasr .28 و " Reflections On Man AndThe Future Of Civilzation" In Islamic Studies و 32:3 و 1993 سرشت اخالقى و معنوى زندگى بشر آنچه در زير مى خوانيد خاتمه كتاب « »The Heart of Islamنوشته دكتر حسين نصر است كه به سفارش انتشارات هارپر سن فرانسيسكو ( )Harper SanFranciscoبه نگارش درآمده است .هدف از نگارش اين كتاب را از زبان خود دكتر نصر در مقدمه كتاب مى آوريم .ترجمه فارسى اين كتاب قرار است به زودى توسط انتشارات حقيقت منتشر شود: از زمان فاجعه يازده سپتامبر و توجه روزافزون به اسالم ...ارائه تبيينى تازه از تعاليم اسالم ،در پرتو چالش هاى موجود در وضعيت امروز بايسته است .كتاب «قلب اسالم» كوششى فروتنانه در اين مسير است .هدف از نگارش اين كتاب تبيين پاره اى ابعاد اصلى اسالم و موضوعات بسيار مطرح تر درباره آن ،به شيوه اى است كه هم مقبول تفكر غالب بر جهان اسالم بوده و هم براى عامه غربيان مفهوم باشد. ● نويسنده :سيد حسین -نصر ● مترجم :سيد مصطفى -شهرآیينى ● ارسال كننده :مدير سايت ● منبع :روزنامه - شرق -به نقل از كتاب قلب اسالم ما در كتاب حاضر در پى آنيم كه به همه غربيانى كه _ به جاى اعتماد بر تصاوير مخدوش از اسالم كه اغلب به آنها عرضه مى شود _ صادقانه خواهان فهم اسالم راستين و نسبت آن با غرب هستند ،خدمتى كرده باشيم ...من در اينجا به اصولى اشاره كرده ام كه مسلمانان و غربيان ،به مدد آنها مى توانند با يكديگر در صلح و همدلى روزگار را به سر برده و دست در دست هم ،در برابر آنهايى كه -خواه مسلمان و خواه غربى -در پى برافروختن آتش كينه و طرح جنگ تمدن ها و ملل هستند ،به مخالفت برخيزند. در قرآن مى خوانيم كه خداوند پروردگار مشرق و مغرب است .و نيز اينكه شجره مباركه زيتون كه نماد قطب معنوى عالم است ،نه شرقى و نه غربى است .امروزه پيش از هر زمان ديگرى بايسته است كه ماهيت جامع حقيقت را كه هم غربى و هم شرقى بوده و در عين حال هيچ كدام از آنها نيست ،دريابيم .اما غربيانى هستند كه اسالم را «كامال ً بيگانه» دانسته ،از اين رو حرمتش را نگه نداشته و تا مى تواند به تحقيرش مى پردازند .در حالى كه در جهان اسالم نيز كسانى هستند كه غرب را به چشم دشمن سوگند خورده اسالم مى نگرند[ .در اين ميان] آنهايى كه خداوند را پروردگار شرق و غرب مى دانند بايد در برابر چنين ديدگاه هاى جاهالنه و گاه بدخواهانه آواز برآورند. اما امروز آن توازن ساده ميان شرق و غرب بر هم خورده است .تا پيش از دوران جديد ،داراالسالم تنها «بيگانه اى» بود كه غرب مى شناخت و نيز همين «بيگانه» بود كه در شناخت تمدن غرب از خويش در طول دوره رشد و شكوفايى اش، نقش نسبتا ً تعيين كننده اى داشت .اما اسالم با چندين تمدن از جمله تمدن هاى هند و چين سروكار داشته كه برايش «بيگانه» به شمار مى آمدند .خود همين عامل به واسطه تصورى كه اسالم از خود همچون تمدن محورى عالم داشت، سبب شد كه تا چندين سده پيدايش قدرت اروپاييان در طول دوره نوزايى و تحوالت بزرگ عقلى و دينى واقع شده در آن سامان _ از جمله ظهور علم جديد و در پى آن فناورى جديد _ از چشم مسلمانان دور بماند. كسانى كوشيده اند كه تمدن اسالمى را از آن رو كه به راه غرب نرفته ،به باد سرزنش بگيرند و با اشاره به جهان اسالم اين پرسش را طرح كرده اند كه «چه اشتباهى رخ داد؟» اما با نگاهى به تاريخ جهان درمى يابيم كه اين پرسش بايد به جاى «در جهان اسالم چه اشتباهى رخ داد؟» به صورت «در اروپا چه اشتباهى رخ داد؟» مطرح شود .خود همين پرسش «چه اشتباهى رخ داد؟» نشان دهنده هنجار يا حقى است كه [پرسشگر] بر پايه آن درباره نادرستى چيزى داورى مى كند. روزگارى بود كه هنجار جهانشمول ،تمدن هاى سنتى _ همچون تمدن هاى ژاپنى ،چينى ،هندو ،اسالمى ،بيزانسى و اروپاى سده هاى ميانه _ بودند بر پايه اصول دينى و معنوى استوار بوده و از جهان بينى خدا _ محورى يا انسان _ كيهانى سرچشمه مى گرفت .اين اروپاى پس از سده هاى ميانه بود كه با جايگزينى جهان بينى انسان _ محورى به جهان بينى خدا _ محورى ،يا به زبان دينى با نشاندن «ملكوت انسان» بر جاى «ملكوت خداوند» ،از اين هنجار روى برتافت. اين «آزادى» عقل از وحى و شهود عقلى ،در كنار پافشارى بر انسانگرايى ،فردگرايى ،تجربه گرايى و طبيعت گرايى بسيارى تحوالت تازه را در پى داشت كه از جمله آنها مى توان به پيدايش علم جديد مبتنى بر قدرت به جاى حكمت و نيز توانا شدن اروپاييان براى دست اندازى بر كل جهان و چيرگى بر ديگر تمدن ها اشاره كرد .اين وضع به انقالب صنعتى، فناورى جديد ،و پزشكى نوين انجاميد .امروزه پزشكى نوين بسيارى از بيمارى ها را ريشه كن كرده اما با اين همه، انفجار جمعيت را نيز به دنبال داشته است .در حالى كه فناورى جديد نيز در كنار تخريب فاجعه آميز محيط طبيعى، آسايش هايى را به ارمغان آورده است. مرگ ده ها ميليون اروپايى در سده بيست بر اثر ابزار جديد رفاه ،به همراه كمرنگ شدن معناى زندگى ،سكوالريزه كردن عالم ،انسانيت زدايى از انسانيت ،فروپاشى ساختار جامعه ،تخريب بى سابقه طبيعت و بسيارى پيامد هاى ديگر تمدن جديد ،چندى از انديشمندان و شاعران برجسته غربى را در طول سده گذشته بر آن داشت كه تمدن جديد غرب را در راهى كه در پيش گرفته ،سخت به باد انتقاد بگيرند. هر چند شايد همگان اثر برجسته رنه گنون ،بحران عالم مدرن را نخوانده باشند ،اما بيشتر آمريكاييان با سرزمين هرز، نوشته تى اس اليوت آشنا بوده و بعضى نيز كتاب تئودور رچك ،جايى كه اين برهوت پايان مى پذيرد و بسيارى آثار ديگر از نويسندگان اروپايى و آمريكايى را در طول دهه هاى گذشته به ياد دارند كه يا به توصيف وضعيت معنوى اندوهبار حاكم بر زندگى انسان ها در جامعه مدرن پرداخته و يا به انتقاد از آن دسته گرايش هايى در تمدن جديد غرب مى پردازند كه آن را به سوى ويرانى مى راند. آيا بايسته است كه همه اين انتقاد ها را فراموش كرده و تمدن جديد غرب را هنجار درستى پنداشته و آن را سنجه اى براى درستى يا نادرستى هر چيز ديگرى بدانيم .هيچ انسان عاقلى با علم به آنچه ما با محيط طبيعى مان مى كنيم و آگاهى از اين همه نيرو هاى ويرانگر ساختار جامعه و مهم تر از آن ،روح ما انسان ها نمى تواند وانمود كند كه بايد معيار داورى ما درباره تمدن هاى ديگر ،از اسالمى و غير آن ،راهى باشد كه [تمدن] غرب بدان رفته است. وانگهى اگر تمدن هاى اسالم يا چين نيز به راه غرب پس از سده هاى ميانه رفته بودند و انقالب صنعتى نه تنها در انگلستان بلكه در چين ،هند ،تركيه و مصر نيز به وقوع مى پيوست ،چه بسا چالش هاى مربوط به محيط زيست چنان باال مى گرفت كه حتى شايد امروز ما اينجا نبوديم كه به طرح پرسش از اينكه «چه اشتباهى رخ داد؟» بپردازيم. به راستى كه هر تمدنى ،چه در شرق و چه در غرب ،به شيوه ويژه خود دچار انحطاط و گمراهى شده و بايسته است كه همين پرسش «چه اشتباهى رخ داد؟» را درباره خود مطرح نمايد ،به جاى آنكه از سر خودخواهى و خودستايى بانگ برآورد كه «چه اشتباهى در فالن جا رخ داد؟» چرا كه آن «فالن جا» شيوه انديشه و عملكرد او را نپذيرفته است. بايد ما از اينكه خود را خوب خوب و ديگرى را بد بشماريم دست برداريم .حتى حضرت مسيح(ع) فرمود كه تنها خداوند خوب مطلق است .بايسته است كه هر تمدنى هم كاستى ها و بدى هايش و هم برجستگى ها و خوبى هايش را هر چه بيشتر بشناسد .چه مسلمانان و چه غربى ها بايد از خود بپرسند كه در جامعه آنها چه اشتباهى رخ داد .اين وظيفه خودپژوهى براى غرب بسى بايسته تر است ،چرا كه غرب در اين بزنگاه تاريخ بشر ،نيرومندترين و جهانگيرترين تمدن به شمار مى آيد. بارى ،امروزه ديگر نمى توان به درستى از غرب و جهان اسالم همچون دو تمدنى سخن به ميان آورد كه مانند دو سپاه آماده كار زار در سده هاى ميانه ،رودرروى هم ايستاده اند .در ايام گذشته ،اسالم بر كناره هاى جنوبى مديترانه و غرب بر كناره هاى شمالى آن چيره بود و بعد ها امپراتورى عثمانى بر اروپاى شرقى دست انداخته قلمرو تمدن غرب از وين غربى آغاز مى شود .رابطه امروزين ميان جهان اسالم و غرب بيشتر به نماد يين _ يانگ در خاور دور مى ماند. مى دانيم كه عنصرى از يين در يانگ و عنصرى از يانگ در يين بوده و آنها روى هم رفته دايره اى را مى سازند كه نماد كليت است .به همين شيوه ،غربيان بسيارى در جهان اسالم زيسته در حالى كه شمار مسلمانان غربى نيز اندك نبوده و گروه هاى اسالمى پرشمارى هم در اروپا هم در آمريكا به سر مى برند .در حالى كه سهم غربيان در جهان اسالم نسبت به غرب ،اساسا ً اقتصادى و تا اندازه اى سياسى بوده ،سهم مسلمانان مقيم غرب نسبت به جهان اسالم نخست عقلى و تنها در مرحله بعد اقتصادى است. به راستى در هيچ زمانه اى از تاريخ اسالم اين همه از رهبران عقلى و صاحب نفوذ اسالم در تمدنى ديگر بيرون از «داراالسالم» به سر نمى برده اند و شگفت اينكه در آنجا از فضاى مناسب براى گفتمان عقلى از آزادى برخوردارند كه در اوضاع كنونى حاكم بر بسيارى از كشور هاى اسالمى ،چنين فضايى ناياب است .سرنوشت غرب و جهان اسالم به گونه اى درهم تنيده است كه نمى توان وضعيت كنونى را با جداسازى كامل اين دو از هم به «ما» و «آنها» فرو كاست. در اين بزنگاه ويژه تاريخ ،نه تنها سرنوشت اسالم و غرب بلكه سرنوشت همه تمدن هاست كه خواه ناخواه با نيرو هاى توانمند جهانى شدن درآويزند .اگر تا پيش از اين ،سكوالريسم در پى كوبيدن و براندازى جهان بينى هاى قديمى مبتنى بر مقدسات بود ،فرآيند جهانى شدن ،بنا به مفهوم رايج از آن ،به شيوه اى هر چه پرشتاب تر خواهان برافراشتن پرچم جهان بينى و «نظام ارزشى» يگانه اى است. اما اين «نظام ارزشى» چيزى است كه شايد بتوان آن را «انسان _ گذر» ناميد ،چرا كه آن بر چيزهاى گذرايى همچون بازار و تبعاتش استوار بوده و حقايق ماندگار و ارزش هاى معنوى در آن جايى ندارند .از اين رو مسائل سياسى و اقتصادى برخاسته از جهانى شدن نيز همانند نيروهاى سكوالريسم در گذشته و اكنون با ارزش هاى جاودانه دينى درستيزند .در اين بزنگاه تاريخى كه در آن مشروعيت معنوى انسانيت ،يكسره در معرض خطر عظيمى است ،بايد در نگهداشت وجوه خاص هر سنتى و برجسته كردن آنها كوشيده ،وجوه عام آن را يادآورى كرده و با بهره گيرى از هر دوى اين وجوه ،آن سنت را به ديگر سنت ها شناساند. تنها بر پايه گفت وگويى سازنده و پربار ميان سنت هاى دينى كه هم به ويژگى هاى همديگر احترام گذاشته و هم حقايق جامعى را كه در دل يا مركز آنها نهفته است پاس مى دارند ،بايد در پى پاسخ هايى براى اين دشوارترين مسائل فراروى بشريت امروز برآمد .در اين لحظه سرنوشت ساز تاريخ بشر نه تنها بر مسلمانان و غربيان ،بلكه درواقع بر همه انسان ها است كه زندگى اخالقى بر پايه احترام متقابل و شناخت بيشتر از همديگر را در پيش گيرند. با نگاهى موشكافانه به اسالم و غرب ،بايد بر اين نكته انگشت گذاشت كه ما چه مسلمان ،چه يهودى ،چه مسيحى ،يا حتى سكوالر باشيم و چه در جهان اسالم يا در غرب زندگى كنيم ،در زندگى مان به معنا ،به هنجارهاى اخالقى براى راهنمايى در كارها ،و به نگرشى نياز داريم كه امكان همزيستى مسالمت آميز با يكديگر و با بقيه مخلوقات خداوند را برايمان فراهم آورد .در برآوردن اين نيازها هيچ چيز در عالم به اندازه جنبه ظاهرى و پيام باطنى اسالم و نيز ديگر اديان به كارمان نمى آيد .پيام باطنى اديان از جايگاه ويژه اى برخوردار است ،چرا كه اين پيام همان حقيقت جامعى است كه خداوند در قلوب انسان ها نهاده و در مركز همه وحى هاى آسمانى جاى دارد. قلب اسالم ،همچنين اسالم قلبى است ،يعنى همان احسان كه به ما اين توان را مى دهد كه در همين عالم «خداوند را در هر جا ديده» و «چشمان ،گوش ها ،و دستان» او باشيم .قلب دين همان دين قلبى است ،كه در آن همه صورت هاى ظاهرى رنگ مى بازند ،قلبى كه به گفته پيامبر(ص) «عرش الرحمان» است .در درون همين دين قلبى است كه بايد جاويدان خرد يا حكمت را يافت كه همچون گوهرى در مركز هر پيام الهى مى درخشد. در اين دوره تاريكى و پريشانى ،تنها همين حكمت است كه نور هماهنگى برخاسته از معرفتى اصيل را بر ما تابانده و از گرماى مهربانى و دوستدارى ديگران برخوردارمان مى كند .اسالم همچون واپسين دين بزرگ در تاريخ در اين دور از وجود آدمى ،توانسته است كه تا به امروز و با همه ناآرامى هاى بيرونى و حتى ويرانگرى هاى دوران ما ،پيام آن حكمت خالده را در قلب خويش زنده نگهدارد .فهم كامل اسالم همانا فهم همين پيام جامع برخاسته از قلب آن و چگونگى پيوند عوامل بيرونى سنت اسالمى با اين مركز پنهانى است. بايسته است كه خود مسلمانان هر چه بيشتر از اين چشمه هاى باطنى حكمت بهره جويند و بر همه نيكخواهان غربى ،از زن و مرد ،است كه اسالم را در پرتو اين حقايق محورى دريابند ،حقايقى كه در يهوديت ،مسيحيت و ديگر اديان نيز مى توان يافت .بر همگى ماست كه به دنبال كشف دوباره در قلب دين كه همچنين دين قلبى به شمار مى آيد ،باشيم تا از زالل اين چشمه جوشان حكمت سيراب گشته ،از زندگى همراه با صلح و هماهنگى برپايه حقايق جامع موجود در جاويدان خردى كه مشترك ميان همه سنت هاى دينى است ،برخوردار شده ،و بر اثر آنكه خود را مورد لطف و رحمت يگانه اى ديديم كه در قلوب ما جاى دارد ،به همه مخلوقات خداوند عشق بورزيم. در اين جهان آكنده از بدى و خودخواهى -كه خيال خام زندگى در صلح و آرامش را با وجود فراموشى خداوند در سر مى پروراند _ براى ما هيچ چيز به اندازه حكمت و عشق به دين قلبى رهايى بخش نيست ،قلب اسالم چيزى جز شهادت به توحيد حقيقت الهى ،جامعيت حقيقت ،بايستگى تسليم به اراده الهى ،انجام مسئوليت هاى انسانى و پاسداشت حقوق همه موجودات نيست .قلب اسالم ما را به بيدارى از خواب غفلت M،به يادآورى اينكه كيستيم و چرا در اين جهانيم ،و به شناخت اديان ديگر انسان ها و احترام به آن اديان فرا مى خواند. مسلمانان بايد كه اين فراخوان برخاسته از قلب اسالم را آويزه گوش خود كرده و بر اين اساس زندگى اخالقى و معنوى را در پيش گيرند اما آن دسته از غربيانى نيز كه در زندگى شان جوياى معنا هستند ،بايد به خاستگاه اصلى خويش بازگشته و بدانند كه اگر قلب اسالم را بهتر بشناسند چه بسا بينش گسترده ترى نسبت به دين و تمدنى ديگر به دست آورند ،و چه بسا كه درباره قلب و جان خويش نيز به بينش گسترده ترى دست يابند .قلب هر دينى جز حق يگانه و جامعى نيست كه در قلب همه اديان راستين جاى داشته و هموست كه بنياد دين قلبى را فراهم مى آورد. در عشق خانقاه و خرابات فرق نيست هرجا كه هست پرتو روى حبيب هست حافظ والله علم مالحظاتى چند در باب يكى از مسائل آخرت ● نويسنده :فريتيوف -شوان ● مترجم :الف - .آزاد ● منبع :سایت -جاویدان خرد اديان بزرگ الهى ،در مراتب متفاوت ،در عين حال هم كاملند و هم ناقص :كاملند به سبب محتواى مطلق يا طريقتشان; و ناقصند به سبب رمزپردازى خاص يا شريعتشان .اما حتى اين شريعت هم همواره در بردارنده عناصرى است كه بازسازى حقيقت كامل را ممكن مىسازد .مثال در اسالم ،يكى از اين عناصر انديشه نسبيتبهشت و دوزخ يا ابدى نبودن آنها است كه به شيوههاى گوناگونى بيان شده است .قرآن يادآورى مىكند كه مرحومان و مغضوبان به ترتيب در بهشت و دوزخند ،مادام كه آسمانها و زمين برپايند ،مگر بخواهد ( . )2بدينسان جاودانگى مورد بحث از دو لحاظ نسبى است .اما در باب بهشت مىتوانيم اين سخن پيامبر(ص) را نيز نقل كنيم :خدا (به اهل بهشت) خواهد گفت :آيا راضى هستيد؟ آنان پاسخ خواهند داد :چرا راضى نباشيم[ ،حال آن كه] مىبينيم به ما چيزى دادهاى كه به هيچ مخلوقى ندادهاى؟ آنگاه خدا خواهد گفت :به شما بهتر از آن را خواهم داد .آنان خواهند گفت :پروردگارا ،چه چيزى بهتر است؟ آنگاه خدا خواهد گفت: رضوان خود را بر شما خواهم افكند و از اين پس هرگز بر شما خشم نخواهم گرفت )3( .اين سخن ،يادآور اين آيه قرآن است :رضوان خدا بزرگتر (از بهشت) است ( . )4به اين سخن صوفيان نيز بايد اشاره كنيم كه مىگويند بهشت زندان عارفان است ،يا اين كه مسكن ابلهان است; و خود قرآن تصديق مىكند كه همه چيز زوالپذير است ،مگر وجه (ذات) الله (. )5 معناى عميق همه اين اشارات اين است كه هنگامى كه يك دور فلكى بزرگ كامل شود ،به قول يك حديث ،شعلههاى جهنم رفته رفته سرد خواهد شد ( ، ) 6مرتبط با آن ،اما بىآن كه تقارن واقعىاى در كار باشد زيرا صرحمتم بر غضبم پيشى مىگيردشبهشتها ،در دمادم بازگشت همه به رحمت عام الهى ،از سر ضرورت مابعدالطبيعى وجه محدود خود را آشكار خواهند ساخت ،گويا وسعتشان كمتر شده يا خدا گشادهتر از گذشته مىشود; آنها نوعى غم دورى از آن يكتاى بىثانى يا آن ذات الهى را احساس خواهند كرد ،زيرا نزديكى وحدت نيست و از غيريت و فراق خالى نيست .وجه مغايرت با خدا به زيان وجه قرب خدا آشكار خواهد شد ،بىآن كه اين امر مستلزم هيچ نوع درد و رنجى باشد .اين امر جز سايهاى گذرا نخواهد بود .زيرا آنگاه رحمت عام الهى خواهد آمد كه شكوهش بر همه وعدهها و همه اميد و آرزوها تفوق خواهد يافت; طبق اين اصل كه خدا هرگز كمتر از وعدههايش عمل نمىكند ،بلكه برعكس همواره بيشتر از آنها را بجا مىآورد )7( .در همان لحظهاى كه شايد يكى از مرحومان از خود مىپرسد كه آيا هنوز در بهشت استيا نه ،حجاب اكبر از هم دريده خواهد شد و نور سرمدى همه را فرا خواهد گرفت و همه را جذب خواهد كرد; باغ به باغبان باز خواهد گشت; ( )8تجلى جهانى تغيير ماهيتخواهد داد و همه چيز دوباره در سرشارى وصفناپذير مبدا الهى متحد خواهد گشت; خود هستى ،همراه با هر آنچه در هستى امكان مخلوق شدن داشته است ،ديگر از ذات بسيط الهى جدا نخواهد بود; همه امور امكانى هستى به آنچه مىتوان ،علىرغم نامعقولى ذاتىاى كه در اين تعبير هست ،جوهر مطلق ناميد خواهد پيوست .اين وجه از شفق بهشتى بر عارفان مسلمان به عنوان نتيجه مستقيم مشروط بودن خود مقامات آسمانى آشكار مىشود; اين امر به صورت ضمنى در شهادت تصديق وحدانيت هم كه كليد تميز ذات مطلق از امور امكانى است نهفته است; ( )9اين تميز است كه به آنان اجازه مىدهد تا بهشتيا بهشتها را با زندان مقايسه كنند; به عبارت ديگر ،آنان معلولها را در علتها مىبينند و به نحو پيشين محدوديتهاى هرچه را كه خدا نيست درك مىكنند ،در عين حال كه ،از ديدگاه ديگرى ،خدا را از طريق پديدهها [ مظاهر] مىبينند .از سوى ديگر ،عارفان مسلمان آنگاه كه رضوان الهى را بهشت ذات مىدانند ،كه دقيقا مطابق با نيروانا است ( ) 10به صورت مشابهى به منظر بوداييان مىپيوندند; نيروانا در واقع خدا است كه از ديدگاه رضوان و بقاى الهى لحاظ شده است .همه اينها نقطه تماس مهمى را در بين آخرتشناسىهاى سامى و برهمنىبودايى روشن مىكند ( )11و انديشه محورى ناپايدارى همه چيز را به تصوير مىكشد. هم اكنون ديديم كه هنگامى كه جذب شدن نهايى بهشتها در ذات الهى نزديك مىشود ،وجه جدايى به بهاى وجه قرب، دستكم تا اندازهاى ،برجسته خواهد شد .اما مورد دوزخ يا دوزخها به صورت مشابهى برعكس است; به اين معنا كه، دوزخها از سويى شامل وجهى از دورافتادگى (از خدا)يند كه فلسفه وجودىشان است ،و از سوى ديگر ،شامل وجهى از ضرورت يا وجودند كه به ناچار آنها را به اراده خدا ،و بدينسان به خود واقعيت ،انتساب مىدهد; در ابتدا وجه اول غالب خواهد شد ،اما وجه دوم بايد دمادم پايان دور تصديق شود ،و اين دقيقا دليل سرد شدن شعلههاى دوزخ به تعبير حديث است .چون خدا عشق يا رحمت استبيش از آن كه عدالتيا خشونتباشد خير بودنش در وجود و همه جواهر وجودى مندرج است ،و سرانجام مالك هر آنچه وجود دارد خواهد شد .در هر چيزى و در هر مخلوقى ،آنچه اوال خير است صرف وجود آن است; آنگاه خداگونگىاش ،حتى غير مستقيمترين نحوه خداگونگى; و سرانجام صفات خاصش; اين وجوه ايجابى ،كه بدون آنها هيچ چيز نمىتواند وجود يابد ،در پايان بر اعراض سلبى غلبه خواهند يافت ،و اين غلبه به واسطه قانون جهانى تعادل كه دو وجه فساد و جبران دارد صورت خواهد پذيرفت ( . )12مالحظاتى از اين دست مربوط به بهشتباشد يا دوزخ، فقط مىتواند كلى و اجمالى باشد ،و نمىتواند همه خصايص ممكن را كه در واقع امر ،بر ما ناشناختهاند به حساب آورد; وحى ،به صورت مستقيم يا غير مستقيم به ما مىآموزد كه بهشت و دوزخ هم در ابعاد افقى و هم در ابعاد عمودى ()13 ساحتها و مراتب دارند ،اما با فهم زمينى نمىتوان به [نحوه وجود] حيات يا حركات در اين قلمروها رسوخ كرد ،مگر از طريق تصاوير نادر و ناقص .به هر حال ،اساس مابعدالطبيعى كل اين آموزه بر سختترين بنيادها استوار است; زيرا با همان معناى مشروط بودن سازگار است. وجود ،ضرورتا مستلزم جزئيت و تغيير است; اين امر به وسيله فضا و زمان در ساحت وجود مادى ،و به وسيله ادوار فلكى در ساحت وجود جهانى اثبات مىشود .به بيان تمثيلى ،وجود هم يك صورت است و هم يك حركت; هم پاياست و هم پويا .اما در عين حال شامل جا به جايى نوبتى بسط و قبض است; تناسخ ارواح معناى ديگرى ندارد )14( .در دروه وجود جهانى اين لرزش گذرا متوقف مىشود .زيرا به سوى خود و در جهت ذات تغييرناپذير برمىگردد; فقط حركتى واحد ،دورى واحد ،مىماند كه از آن بهشت است ،كه به ذات الهى راهبر مىشود .در خود خدا ،كه وراى وجود است ،ساحتى هست كه پيشاپيش وجود را نشان مىدهد ،و اين حيات الهى است كه آموزه مسيحى آن را به روحالقدس نسبت مىدهد و عشقش مىخواند; دمادم پيدايش اين حيات ،وجودهايى كه در نور شكوه الهى غوطهورند و از آن قوام مىگيرند به هم نزديك مىشوند; و اين نور الهى ،اين هاله الهى ،است كه بهشتيان را بيرون از لرزش گذراى وجودهايى كه هنوز فسادپذيرند نگه مىدارد .حكيم ،به تعبير دقيق ،از حركت وجودى خود نشات نمىپذيرد گرچه از ديدگاه چرخ جهانى از اين حركت وجودى نشات مىگيرد بلكه آن را به سوى درون برمىگرداند; حركت در ذات نامتناهى گم مىشود يا به حركت تغييرناپذير تهى مىپيوندد. يكى شدن با حركت ،به وجود آوردن حركت و بنابراين تغيير سلسله حركات است; يكى شدن با وجود محض موجب وجود و بنابراين درونى شدن و استحاله حركت ،يا توقف حركت در ذات تغييرناپذير و نامحدود مىشود .آرزو حركت است و مراقبه وجود است. وحى حقايقى را ارائه مىكند كه نه تنها صريحند بلكه تلوحى هم هستند; وحى هم اصول موضوعه را معرفى مىكند و هم نتايج را ،هم انديشههايى را كه مربوط علتند و هم انديشههايى را كه مربوط به نتيجهاند; وحى نمىتواند از مالحظه اين نتايجبه صورت صحيح ،وقتى كه كليدهاى آنها را فراهم آورده است ،سر باز زند .اين كليدها ضرورتا مستلزم نتايجسازگار با همند ،كه خود اين كليدها گويى پيش بينى زنده آنهايند .تماميت عشق در مسيحيت ،و خلوص ايمان و معرفت در اسالم، مستلزم قطعىترين حقايق مابعدالطبيعى است; گرچه اين حقايق لزوما بايد نه طبيعت وهمى تفاسير ظاهرىاى را كه همواره در سطح خودشان معتبرند ،بلكه سرشت وهمى خود اين سطوح را آشكار سازند. به اين دليل است كه معيار راستدينى سنتى ضرورتا عبارت از موافقتبا يك مدعاى شريعتگرايانه خاص نيست ،بلكه عبارت است از موافقتبا آن اصل معرفتيا فهم كه مالزم اين مدعاست :كسى كه مىگويد يخ مىگويد آب ،حتى اگر از ديدگاه شهود بىواسطه كه فقط در سطح خاصى به حساب مىآيد بين جامد بودن ومايع بودن تضاد باشد .نيز به اين دليل استكه انتظار تعاليم صريح درباره هر حقيقتى ازوحى بىمعناست; وحى بايد در خصوص حقايقى كه ضرورتا مربوط به همه انسانهاست صريح باشد ،اما هيچ دليلى ندارد كه در خصوص حقايقى صريح باشد كه براى اكثريت انسانها قابل فهم است نه ضرورى ،و بايد در يك حالتبالقوه بودن كه فقط طريقت آن را فعليت مىتواند بخشيد بماند .مثال ،وقتى كه متون مقدس مىگويند كه خدا عشق است ،اين گفته از لحاظ مابعدالطبيعى مستلزم نسبيت و حتى پايان دوزخ است; كسى كه مىگويد نسبيت مىگويد حد ،و نيز پايان; اما اين پايان از بعدى ناشى مىشود كه فوق واقعيت دوزخ است; بنابراين دوزخ نيست كه به پايان مىرسد ،بلكه پايان است كه با دوزخ از بينمىرود .گويا بعد عمق ،يكى از دو بعد ديگررا ،بلكه در عين حال هر دوى آنها را ،بهوسيله انحالل يا استحاله ساحتسطحجذب مىكند .هيچ كدام از اين دو بعد در ارتباط با ساحت مشتركشان از بين نمىروند; خود اين ساحت است كه از بين خواهد رفت. پىنوشتها: ×.مشخصات كتابشناختى اصل اين مقاله چنين است: ‏Ch ,)1969 ,.Ltd Unwin and Allen George :London( ,Townsend .N.P by.tr ,Islam of.10. , ‏Dimensions ,Frithjof ,Schuon .1اين مطلب خطاب به حضرت محمد(ص) است. . 2خالدين فيها مادامت السموات واالرض اال ماشاء ربك ان ربك فعال لمايريدء و اما الذين سعدوا ففى الجنه خالدين فيها مادامت السموات واالرض اال ماشاء ربك عطاء غير مجذوذء قرآن كريم ،سوره هود ،آيات 107و .108 . 3قال النبى(ص) :ان الله يقول الهل الجنه :يا اهل الجنه ...هل رضيتم؟ فيقولون :ومالنا النرضى يا رب وقد اعطيتنا مالم تعط احدا من خلقك .فيقول :اال اعطيكم افضل من ذلك .فيقولونن :يارب واى شىء افضل من ذلك فيقول :احل عليكم رضوانى فالسخط عليكم بعده ابدا .صحيح بخارى ،باب كالم الرب مع اهل الجنه ،حديث.1 . 4ورضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم ،قرآن كريم ،سوره توبه ،آيه.72 .5كل شىء هالك اال وجهه واليه ترجعون ،قرآن كريم ،سوره قصص ،آيه .88نيز انجيل [مىگويد]: آسمان و زمين زايل مىشود ليكن سخنان من زايل نخواهد شد (لوقا.)33 ،21 ، . 6عبدالقادر گيالنى مىگويد :به جاى دوزخ ،هنگامى كه خاموش شده است ،درختسبزى سر بر خواهد آورد به نام جرجر، صو بهترين رنگهاى بهشتسبز استش ،در مقابل سرخى آتش. . 7اين امر يك تعارض ظاهرى را در قرآن توجيه مىكند كه ،با اين كه بهشت را محدود كرده استبه صمادام كه آسمانها و زمينها برپايندش بالفاصله اضافه مىكند كه بهشت صموهبتى است كه قطع نخواهد شدش. . 8اينها تعابير عرفان اسالمىاند ،چرا كه اصطالح قرآنى براى صبهشتش صباغش است; چه به صورت مفرد و چه به صورت جمع (جنة ،جنات) . 9مسيحيت همين كليد را در اين سخن عيسى دارد صكسى نيكو نيست جز خدا فقطش (مرقس )18 ،10 ،اين جمله شامل كل آموزه ربط موجودات مشروط با ذات مطلق است و در نتيجه ابدى نبودن حاالت مخلوق را بيان مىكند: بهشت ،چون خدا نيست ،نمىتواند صنيكوش باشد ،بدينسان بهشت ،هنگامى كه در مقياس صحياتهاى برهمهش و در ارتباط با صبيرون ايستادنش لحاظ شود ،از سر ضرورت ناپايدار است. . 10اين اصطالح ارزشى كامل و ثابت دارد كه نه تنها مستقل از تمايز ثانوى و مشروط نيروانا از پارانيروانا است ،بلكه مستقل از مراتب جهانى متفاوت صانهدامهاشست. . 11و اينك شباهت ديگرى :سامياكسامبودا ،در نتيجه عظمتشايستگىها و معرفتش ،بهشتى را كه در حاشيه تناسخ جاى دارد ،در محور نيروانايى ،به وجود مىآورد; مسيح ،پيش از ترك جهان ،با حواريون درباره صمكانيش سخن مىگويد كه صدر خانه پدرشش برايشان آماده خواهد كرد. . 12يك متن هندو در توصيف رحمت عام الهى مىگويد :تمس به رجس ،و رجس به ستوه مبدل خواهد شد .در مكاشفه قديس پطرس ،مسيح پس از زنده شدنش از رحمت عام الهى سخن مىگويد و در عين حال از افشاى اين آموزه منع مىكند ،به خاطر آن كه انسانها بيش از اين گناه نكنند; واقعا فقط منطقى است كه اين آموزه در تعليم رايج كليسا حفظ نشده است .در روزگار ما ،حداقل از حيث مناسب حال بودن حقايق خاصى ،گرچه نه از حيث اصول عقايد ،شرايط كامال متفاوت است. . 13مسيح گفت :صعمارتهاى بسيار در خانه پدر من استش .قديس ايرنائوس هنگام بازگو كردن آموزهاى كه طبق آن برخى وارد ملكوت و ديگران وارد بهشت زمينى ،و ديگران باز وارد اورشليم آسمانى خواهند شد به اين گفته اشاره مىكند .همه منجى را خواهند ديد ،اما به طرق متفاوت و مطابق با مرتبه مقامشان. . 14ملتقاى آخرتشناسى توحيدى و صتناسخگراييش هندى درتوحيد در مفاهيم برزخ و دوزخ ،و نيز در صرستاخيز ابدانش، كه در آن به موجود ،فرديتى جديد داده نمىشود ،نهفته است.

49,000 تومان