ورد

همراه با عبد صالح1و2 فارسی

292 صفحه
33 بازدید
04 فروردین 1404

صفحه 1:
انتشارات انصار امام معدی: در محضر عبدصالح ‎(stale)‏ ‏پاسخ‌هایی روشنگرانه درباره‌ی انواع معارف, اندرزها و رویاهای ملکوتی که هیچ انسان مومن به خداوند. از آن بی‌نباز نیست, از طریق گفتگوی مستقیم با قائم آل محمد0 - سید احمد الحسن كه بيش روى سالكان الى الله قرار مىدهيم. آماده سازى و تكارش أبوحسن

صفحه 2:
نام کتاب | در محضر عبد صالح! جلد ( و2 نویسنده | ابوحسن مترجم | گروه مترجمان انتشارات انصار امام تویت انتشار | مهدی تاريخ انتشار | دوم كد كتاب | 1394 وبرايش ترجمه | 2/1001 دوم مشخصات كتاب اصلى: نام كتاب: فر محضر عبد صالعة جلد 12911 كرد أورتدة ايوحسن. نوبت چاب: دوم تاريخ انتشار: 1394 ه ش. , 1436ه ف 1015م جهت كسب اطلاعات بيشتر در خصوص دعوت مبارك سيد احمد الحسنا] به تارتماهاى زير مراجعه نماييد. www.almahdyoon.co/ir www.almahdyoon.co

صفحه 3:

صفحه 4:
خداوند متعال درباردى هم سخن خود موسى بن عمران0 ..... و شاكردش يوشع بن نون] در سفر الهى أنها براى علم أموزى ‎te aL nm sale pone‏ رح منیا فا من ل علمًا.» «در اتج بتدداى از بتدكانمان راك رحت خویش راب وت داشته وی و خودبه لذا او «عید صالح» و «عالم» است. همان طور که خدای سبحان آو را چنین نام تهاده .. ای فرزند بتول طاهره( دستم را به سوی تو درازمی‌کنم: اگر چه صاحیش به دلیل گناهانش روسیاه است ولی یقین دارد که شما دستی را که به سوی‌تان کشیده شده, رد نمی‌کنید. احمدا ... ای جقع پاک دو دریای «علی و فاطمه»: به سوى تو اى أموزكار اتبياء .. جانم به قدايت ... آنچه از دربای سخنان شیرین و گوارای شما گرد آورده‌ام. به شما هدیه می‌کنم .... و خود را بیش از کسی که خرما نزد انصار گرامی شما مي‌برد. نمی‌دانم. از جسارتی که به خرج داده‌ام و بابت کم‌شرمی‌ام پوزش

صفحه 5:
موخواهم ...- كسى كه در حق شما كوتاهى روا داشته است

صفحه 6:
پیش گفتار.. .15 ایستگاه اول: مسایل مربوط به قرآن کریم .21 * درنگی در متون موجود بين مسلمانان ‎see‏ آن با قرآنی که 21 33... امروزه در اختبا درد .. * قرائت «بکل امر» در سوره‌ی قدر.. ایستگاه دوم: مسایل مربوط به روایات. ‎١‏ آنا غير معصوم حق دارد روا ت ماه را معنی کند؟37 * روايت سمرى... 43 * روایت ‎aati‏ الدنیا حتی یجتمیع رسول ‎Dal‏ 3 عي فى الثوية ..».. : دنا ايان تم يذيرد كا رسول اللهنا و على در ثويه ‎ape‏ ‏* مقطعى از زيارت جامعه 53 + آيا منظور از نور در ايتجا همان نور در عوالم بالابى (علوی) است؟..... 54 + امر را ره كنيد نا زمائش قرا رسد ...54 ایستگاه سوم: مسایل مربوط به اعتقادات..57 * پیش از آمدن بمانی, حجت ناطق بر مردم جه كسى بود؟ 63 aul * حجت تاطق بر مردم در زمان حاضر. * معنای حجت صامت. = ...68 * آمدن وصی قبل از حجت.. ...70 ‎٠‏ هتكاس كه وفانش فرارسید.آن را بهپسرش اولین مهدبین تسلیم نما؛ مج 8

صفحه 7:
* معنای رفع... 75 * بيامدهاى رفع. 78 * رفع و جسد مرفوع (بالابرده شده) ...20 « تقوت بين عصمت و تسدید. صالع0. * عمل در عالم 1 ‎i‏ ‏* خلاقت و امامت تشريعى است يا تكويتى؟.. 103 * خلافت الهی و حکومت.. 106 مر امتحان حجت خداوند يدون در نظر كرفتن دليلهايش... + خداوند جكونه حجتش ابراهيم] را شتاسائد؟.........113 * كستاخى و جسارت مخالقين نسبت به بدر و مادر ايشان 114 + «من از او پرترم»: مشکلی همیشگی منکران......115 ‎ele‏ بر آل محمد ائمه و مهدیین] و جایگاه فاطمه0] در آن. .116 * متظور ابراهیم از «ا أحب الأفلین» (فرو شوندگان را دوست ندارم) جيست؟... 18 » فررنه آرم با غذا می‌میرد و با کلممی حد زد ساود 119 * معنای آسمان اول .120 * جه بسا سر آغاز مؤمن يا دعا باشد. و وقوف امبدواراتهاش در درگاه خدابرای وق کافی باشد..... 122 *ادلی (قلب)] کته اسان :یت آن:احستاین :و ادراک من کتید 124 چگونه معرقت حقبقی در دل استقرار ولبات می‌بابد و آدمی هدف پیامیران را محقق می‌سازد؟ 5 124 * چگونه اولیاء الهی نفس خود را به آنچه مورد رضای الهی است. واداشتند.....- 9 126 * حجت خدا و خنم نبوت... 127 چیست؟

صفحه 8:
+ خدايال توآ ‎ce sau‏ ,128 ابالتو آنوجنان ارت كثرزه رتو هه مق رها ee ‏مک نت ماس‎ eas ‏اجه آن‎ 5 Se cial laud pear 129, ‎sno‏ معصوم در خواب با غیر از وژگی‌های معروف او. ‏چهارم: مسایل مربوطه به مناطره‌ها و گفت و ‎ ‎ ‏* برخى توصيه هاى ايشان درياروى مناظرهها.........131 * اندرز ایشان(] در خصوص نوشتن بعضی مباحت.....136 * استفاده از پژوهش‌های تطبیقی. 139 ایستگاه پنجم: مسایل مربوط به تصایج عمومی و برخی از فرموده‌های ایشان. 141 * چگونه ایمان مستقر و ثابت می‌گردد...............141 * درمان قساوت قلب: سس :143 * تصیحتی در زمینه‌ی هدایت مردم... 146 * بخشی از كلام ایشان که انتخاب غنوان برای آن دشوار 147 * پرنامه‌ی آل محمدل در عد عملى. .150 * ترس, نعمت است... - .150 * مهريانى ايشان با مردم و دعوت از ما براى رفتاريا افراد پر اساس ظاهرشان. 151 * آيا انسان می‌تواند دانشی را که خود به کار نبسته به ديكران متتقل كند؟.......... 151 * در ذكر شهادت حضرت زهرال].. 152 * کشتند. به زندان افکندند. ترساندند ولی تتوانستند دعوت حق ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏را محو و نابود سازند 152 * آیا (به اين کار) کدگر را وصیت کرده‌اند؟...- بروردگارا 153 ‎ ‏تو منزهى.. ‎

صفحه 9:
* هشدار نسیت به بل بردین یهار حال حلسر. َو دمم شا مر كام مانند سنگ است: 136 در محضر عبدصالح (جلد 2 * چرا امام حسین] تشنه و سر بریده, شهید شد؟....163 آیا آنچه بر امام حسین] جاری شد. دوباره تکرار می‌گردد؟...... 165 ام مسلم بن عقیلن کشته شدهی غریب و شکست خورده * ظهور نشانهاى روشن در آسمان.. 168 * عمامه‌ی او «سجاب» است. 171 ایستگاه دوم: در باب عقاید و آنچه به آن ملحق 173. 173 175 .176 * اسم «الله» صفت است. چرا؟. .176 * واقعا بين اصول پنج‌کان» چه رابطه‌ی شرعی برقرار است؟! 177 * هدف از ارسال بياميران؟- .178 + آيا براى مخلوق. وجودى قيل از عالم ذر, موجود وده ‎sevens Teal‏ 180 © کتاب متشابهی که آباتش محكم ده اسنت!........180 * حاکمیت خدا و انتخابات در منشور (فرمان) الهی. .182 * فرآن:یرای:حجت آوزدن و دشمتن کردن کافی است! 184

صفحه 10:
184 ot: ی رو ‎iE‏ ‏و ‎ee‏ وضعی با فطرت انسان سازگار است؟. .185 * آیا تئوری انفجار کیهانی (انفجار بزرگ) وجود خالق را رد می‌کند؟... 186 * آيا اقانيم از هم متمایزند؟ 187 * انجيل برتابا.. 187 ایستگاه سوم: مسایل مربوظ به ادله‌ی دعوت مبارک 189 * نص و گواهی خدا...... 189 * آیا صرف ادعای وصیت یک دلیل به شمار می‌رود؟.190 * احتجاج پيامبران به وصیت. 191 * آیا مضمون وصیت از قبل معلوم بوده است؟.......192 * وصيت و نص مستقيم..... 194 * روايت خداوند عمرش را تاه كرداند..................195 * کتاب «وصیت مقدس, نوشتار بازدارنده از گمراهی». 197 * بشارتی برای کسانی که از وصبت حضرت محمدل دفاع ماک ببم میب 197 * مادر موسی چگونه به حضرت موسی] ایمان آورد؟198 *» چرا حضرت یعقوب] پسر خود را از بازگویی رقبایش تهی کرد؟ 199 * آیا خدا در استخاره به کسی غیر از ولی‌اش اشاره اع ىكقد؟ ............. .200 ‎re] ue‏ د الحسن از مراجع خواسته از أو معجزه بطليند؟! 7 201 ‎ ‏* حجت بودن مهديين0.. 202 * خروج در روایت یمانی! .204 * هنگامی که او را دیدید با او بیعت کنید! ...208 ‎

صفحه 11:
* حسد؛ مدعیان علم را کور ساخته ‎eh‏ ‏* برخی گمان می‌کنند که وی علم منطق نمی‌داند!...214 * سوالانی‌که ايشان برای بحث‌ومناقشه مطرح کرده است ولی طبق ‎pans‏ کسی پاسخگولیست .نت 215 * ناکانشان پدرم امام حسین: را کشتند. با قضیه خانمه ‎oan Sealy‏ 221 * شد آنچه وعده داده شده بود. با عقیده‌ی تقلید از غیرمعصوم سودی به حالشان داشت؟. تسم ‎BOD‏ ‏* دلیل آنها پر نبابت عامه.... 224 * رؤياهاى دروغين مىسازند, با جه هدفى؟! 225 * بعضى از آنچه با حق و با صاحب آن انجام دادند....228 * اين است سخن آنها درباره‌ی وصیت مقدس........232 ایستگاه پتجم: اشاره به گوشه‌هایی از رفتار ابشان با مردم و انصارش. 239 * شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشته‌اید.....239 * هر یک از شما بايد يك امت باشد............. 239 « كسى كه كمان مىكند ريسماناش (دليستكى) به را قطع کرده است... 241 > سرس برق هرك أراسار كدو د باطو موزدا رو 242 * مرثیه‌خوانی ایشان بر انصار شهیدش...... .244 * ایشان دمی از باد ‎ail‏ ‏كشتهاند, غافل نيست........ 247 * نقش زنان در یاری حق... ‎fh‏ 27 + کشته شدن حجت خدا, پیامد تفرقه و چنددستگی, .249 ان كه در زندانها مان

صفحه 12:
‎bs +‏ كسا ‎ltd, ‎251 2 Sika asl Dore (Sates ‏اصام حسيوية]‎ alae 3a ‏تمر کسیینه حضتور‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‏تمىيايد!... 251 *اهمت:مطالعه و پزوهش در حورمی امهدویت»:: 252 ‏* تعبیر خواب.... 253 ‏* با سید خود مدارا کید 253 ‏* اهتمام ایشان نسبت به هدایت مردم و محبتی که ایشان ‏به مردم دارد 254 *بزفورد ایسان با ال و افیا 258 ‎ ‏عرآن رن در خالی که بر فررندانتن مر كر بص جان دافر: 259 ‏* آيا احمد الحسن دنیاطلب است؟! ‎ ‎260

صفحه 13:
edhe ‏محضر عبد‎ ‏در‎ (جلد ۱)

صفحه 14:
بيس bles ‏لقره الاين ال سا رامین‎ 0 ‎Sloat Po 10‏ مت فاحل الا ‏«سنه ‏هرب اشوخ لی ضذری ویس لی ری وال َقده من ُسانی یو فولی...» إخداى من سيندام را گشاده گردان, و کار مرا آسان ساز و گره از زبان من مكشاى. نا كفتار مرا موياجته )0 ‏جرا كلمات در نوشتن از من گریزانندهمانند مقدمه‌ای که در آخرین ایستگاه این سفريود؛ دليل أن جيزى نيست جز اين كه ثتها ماندم. بعد از اين که در تمام ایستگاه‌های این کتاب در مسایل گوناگون معرفتی کلمات ایشان بیش روی من بود. چیزی از فرمایش ایشان که بتونم آن را تقدیم کنم. در برابرم نود ‏و اما داستان اين كتاب .... «در محضر عبد صاقم» .... در يك كلام. داز آوست و به سوی اوستٌ ‏- از اوست .... زا و پاسخگوی مسایل سترگی بود که از ایشان سوال نمودم. این پرسش و باسخ را نقل کرده‌ام. جوا

صفحه 15:
دادن به مسایل پیچیده. دروازه‌ی بزرگی است که با آن می‌توان قانمن را شتاخت: لته اگرانسان گفتاربدران پاکش را تصدیقا ‎alas‏ و به سوی اوست .... زیر و با سیه‌ای فراع و رویی گشاده, مرا با همدى جهل و نادانىام و حتی با وجودنادرستی برخی از سوال‌هايم تحمل نمود؛ با وجود سختی شرایط و بی‌رخمی دنا و اهل آن, تسیت به بازماندهی آل محمدله اما ‎oll slop he Shy ean me gb‏ را که زد هلان معروف آسته نطاب توا ‎pl oil bo‏ همان آسمی ‎oS cul‏ پروزدگارش او را به آن اناميد؟ هنكام كه او معلم اتب و بيش هنك رادهاى أسمانها _علاوه بر عالم دنيل يود؛ همان دثيابى عه آفرشتدواش از زماتى كة ‎ul‏ رأ خلق كرده: تكاهى به أن نينداحته است و اكر ذنيا براي أو اعتبارى داشت. صالحترين بتدكانش در آن ازار و اذيت نمى شدئد. ‏عید صالح .... احمد. سرور مظلومان زمان ما است؛ لديم لين جهت که از سوی قومی که ‎inlay Cady lea!‏ را دارند مورد ستیز و دشمنی قرار گرفته, ونه از این جهت که آنهابهفتل آو و کسانی که به او گرونهندفتوا صادر کرده‌اند. و نهبه حاطر کفرورزی نها ‎Cau‏ به کلمات خدا و بات الهی و رواات اثقه‌ی طاهرین(, بلکه به این سیب که در وجود و قلیش دانشی انباشة و نوری تبنده است که آسمان‌های هفتگانه را گنجایش آن نیست, چه برد به تور از ها سبنةهاى آل محمدل اجنین است؛ سینه‌هایی که خدا را شناختند. ترس و فروتتی پیشه نمودند؛ ‎tae‏ به خود را گناح یم شمار آوردنبنایراین .در سیاهن نب و هنكام آرام گرفتن جان‌های اهل دبا و خاموشی هياهوى أنهاء چشمان‌شان پر از آشک شد؛ حتى كلمات در أن دلها به دليل شرمی که از خدای مهریان خود دارند, تنك مى شوند و از بان تعبير و وصف حالتبن در پیشگاه خدای خود تانوان می‌شوند خداوند نیز (مقام) آن‌ها را بالا برد و پاک نمود؛ پس خزانه‌ی علمش, معدن حکمتش و تور و درگاهی شدند که از آن ورود می‌باند و چرافی شدند که رآء پویندگان را با وجود درشتی راه و خطرناکی مسیر روشن می‌نمایند توجید_غایت و هدف آفربنش" همان طور که در روایات آمده, ی‌گمان تازک‌تر از مو و نیزتر از شمشیر است. تگات ظریف و باریک توحید به وسیلهی ها شناخته می‌شود, و مقاصدش از طریق ایشان هوید! م‌گردد

صفحه 16:
00 ‎SLs‏ تور انا کون بلکه هر آمامی از ایشان. دست مومنین را می‌گرد نا آنها را به حریم رضوان الهی وارد کند. ین دست برگزم عقب کشیده تمی‌شود و حاشا که چنین باشد. مگر اين که انسان _بناه بر خدل خود. دستش را عقب تكد بس بد ‎age‏ کرامت غدا جر زمینش و لطلف و ‎pga‏ ‏در میات خلقش است. ‏پس چرا اتسان با کسی که چنین کاری را برايش انجام می‌دهد دهن و لجاجت برفن خبزدا اه این تلیل ک او توب تجاتش است؟۱! سبحانک با رب! ‎yl Ul‏ طور نیست که برای اهل اين دنیا اين گونه سزاوارتر باشد تا ین دعوتکنندهی آلهی که به همراد وی نیت آرزو و آهدافشان محقق می‌شود. استقبالکنند؟! در حألی که پر لا آن عمل کردند و به او ستم روا داشتند! نه فقط یه اين دلیل, پلکه از آن رو که ایشان با 27 حرف از علوم معرفت آلهی که خدا به وسیله‌ی آنها بو بندگان خود اجازه داده که او را بشناسند. آمده است. مردم حظ و بهردى خود براى فراكيرى ابن علوم از بدران طاهرش را از کف ‎(Du) als‏ نا (ئمه‌ی آطهار) لب معارف را براي قومى كه آنها را نشتاختند و حق خداوند را دز مهرد 0 به جای نیاوزدند. بیان تنمودند: اگز دعوت‌کلنده. همان قائم آل محمد است, و او همان مجمع البحرینی است که موسی] در سفر علم‌آموزی جود به نالش بود و نظرش بر آن بو که ار روزگاری دراز صرف یافتن مجمع الیحرین کن. آرزش آن را دارد که رنج سفر و طی مسیر را به جان بخرد ‎ul 42 Alaa al gl)‏ ضورت خسارت چه شنگین خواهد بود که مزدي آمزوزه بر مبارزه با او و مردود شمردنش اصراربورزند!! ‏عبد صالح .... حقیقتی است که در اين گفت و گو به روشنی تمایان می‌شود؛ آن هنگام که انسان, پاکی اين مخلوق را می‌بیند؛ و خلق عظيم, شدت فرونی, نور حکمت و درک عميق او را مشاهده می‌نماید. در حالی که ایشان معارف و حقایق بسیار ‎aL api‏ صورت بسیار ساده و قارل فهم آرالهمی‌تماید ‏ طوری كه بندهاى جون من بتواند أن را فراكيرد. أو. ولي أمرى مهريان و مربى بخشتدهاى أست, و در ان درسي يزرك براي

صفحه 17:
Spl ell pan eS ala tal la gaan 2g ea RAEN Ne eae ‏أوسب در هر آنجه ار‎ ‏افعو كد جه بيار مات عبر هی وج‎ ely eal ag ‏آندک‌اند عبرت‌گیران! از خداوند سبحان بابت کوتاهی در حقش‎ pH Gee cl ‎OLS gal‏ تلاهي است بزاق انتتجراج گنج‌هاین از آن یدق پای؛ از خزانه‌ی علوم و مغارفی که دربرگرفته است؛ که یکن لز ‎tau Gl staal‏ اسست, اين جوان‌های روشنگزانه در باس 2 ‎litte gual netic,‏ توسط خو ایشا اد شاه آنست که به فدل الوی لها زا پم از نفنتيم بندی یه بنج آیشگاه: به شرح زیر نقل نمودهام ‏1 مشايل مريوط به قرآن كزيم ‏2- مسايل مربوط به روايات ‏3- مسايل مربوط به عقايد ‏4- مسايل مربوط به متاظرات و كفت وكوها ‎١‏ که مسا مربوط به تضابع عمومي و برخی از فرموههای ‏همه‌ی اینها پس از آن بود که یک بار از ايشان پرسیدم: «گاهی اوفات انسان باره‌ای از برخی معارف آلهی را به دیگران منتقل من در حالی مطمتی نت ‎LET gd‏ را کار دنه وید نها عمل ننموده است. آیا چنین چیزی مورد قبول آست؟»: ايشان] فرمود: «پامبر اسلام حضرت محمداا میفرمای «رحم الله امأ سمع مقالتى و وعاها وثقلها للناس. قرب ناقل فقه لمن هو أققه ‎ett)‏ ی را خن ند زان اه ره ما مد هر وت سیمن فرمود هآ نا این ‎oh cal‏ کاقن نس تک گفتر: علری ان ‏پس گر یه حال و وضع شودم در فهم كلامش و آنجد از بان نتوین تمودمام رجم نکند شاید قداوند به واسطدی فضلنش بر هو به دلیل تقل و بازگوبی مطالب برای کسی که از من فقیه‌تر الست عدا ملعيل سمش قزار ندد. اسد امت کی کم ‎oil‏ ‎a Glaus‏ أو نيرسد. از آن سود جوید و از اهل و حاملان قن كر من در دون نها دول الاقم تفودج با فلز بسزی در آن و رسآندش به مردم به همان صورتی که از ایشان به طور ‎

صفحه 18:
مستتيم شنیدم. ‎asl‏ ورزيدم سيسس مطالس را شیاین ‎bd eae‏ قاط ‎ss tpn‏ اس عاسم 7 بأ اين حال من از ايشان بابت توضيحى كه معمولاً قبل از تقل سخن أبشان و احياناً بس از أن روا داشتدام بوزش مىجويم, جرا را بست ا على لاد اك 1 با بة قضد اراله‌ی توشنح و تقظمتظی وزگزی ضهرت دادمام: سلامتو درود نو عید صالح احمدالحسیل] 9 ‎tied Guus gus‏ دل و جانش أو را دوست مىداردء و ظلب باريش را از خداوتد نردم بة فلع کرم لون ‎ull Ga‏ در بنشگافتش را ای سید ات که ناوید رش مومتان لوقل و تلام ماري بر مؤمنين و مؤمنات و رحمت الله و بركاته. مد ل ‎abbey ty‏ 6 جمادی الثانی 1431 0 اردبهشت 1389 ابو حسن

صفحه 19:
عبد صالح0] مى فرمايد: إذا أصبحتم تحصنوا باللهء وإذا أمسيتم التجأوا إلى كهف الله صبح هنكام يه خدا بناه يريد و شب هنكام را با بناه آوردن به پناهگاه حدا شروع کنید تمسک بالذی فطر کل شيء وأعطی کل شيء خلقه, واقبل ‎IS‏ ‏ما یخبرک به سبحانه تعرف کل شيء منه, ولن تضیع ولن تضلٌ ولو ضاع ‎Jal Juss‏ الأرض بأجمعهم به أآن كس ‎gun ane of‏ را بدید آمزدة و آهرسی هل چیزی را به آو ارزانی داشته. تمسک جوک و هر ‎gil‏ ‏خداوند سبحان تو را به آن آگاه می‌سازد پذیرا باش تا هر چیزی را از او بدانی و هلاک و گمراه نگردی» حتی اگر تمام آهل زمین حملگی هلاک و گمراه شوند این جواهر گرانها را پیش روی «اتصار الله» می‌نهم. امید که شیوه‌ی عمل همه‌ی ما باشد .... عبد السلام بن صالح هروى منكويد: شنيدم امام ران مش فرماید حسم جومم ون يناه ب أن مرت عزف کردم: «چگونه امر شما را زنده کند؟» فرمود: «ش‌های بارانا كوه ويه مره زد ‎nfo yg ie agp PE‏ منیع: عبون اخبار الرضان: ج 2 ص 275

صفحه 20:
olin كيد رم نام اوه هی نار کی ی زان نی rade Pe ‏توص داو پگ نان است! یگرب‎ 5 6 7 3 Srey GSE IF Wen F oF yn د حي ای و ارگ ان است. 0 1 4 - سان وض رای اس تک از رل و مت اوه ‎syle‏ 020 رم ‎SOM spit gee‏ ع رذ وداه حرا نكو Ig of Stash Fel

صفحه 21:
‎feos 5‏ هرن ون ری ی ‎put Sots us‏ كش دوان د سای #رت؟ ل رن ‎a‏ رن یت ‎on‏ و رك ‎A FAK ra five aw‏ 1۱ ‎ ‏۹ رم مر 0 ‎A‏ ‏ارج استو لك انها ب به بود است! وجراو باآثماء ‎AF‏

صفحه 22:
نگ در متون موجود بين مسلمانن و مقايسدى أن با قرانى که اروزه قبل از ارائ‌ی پرسش‌ها و پاسخ‌های مربوط به اين موضوع, بايد به اختصار تكاتى چند را متذکر شوم: برخی افراد معتقدند. هر سختی که از آن بوی دستکاری در قرأنی که امروزه در دسترس مسلمانان قرار دارد بعتی فرأن جاب فهد. باید. گفتاری است که باعث کفر گوینده‌اش می‌شود و او را از محدوده‌ی توحید خارح می‌سازد و به وادي الحاد و بی‌دینی می‌کشاند؛ چه برسد به آن که به صراحت آن را بیان تماید! توقفی کوتاه بر متونی که امروزه در دسترس مسلمانان می‌باشد از هر مذهب و فرقه‌ای- از زیاده‌روی و گزافه‌گویی بسیار زیاد گوینده‌ی این سخن, پرده برمی‌دارد. حتی چه بسا نتوان او را مسلمانی که ادعای تستن یا تشه می‌کند. به شمار آورد (منظور من تستن شیخ‌گرا و تشیع مرججگرا است) زیر

صفحه 23:
هر دو گروه در متون بسیار زیادی که گردآوری و بررسی همه‌ی آنها دشوار است, به وقوع کمی و زیادی در قرآن یعنی جایه‌جایی واژه‌ها با حروف با جاافتادگی و اضافه کردن به آنها. روایت و تصریح کرده‌اند. روایات زیر صرفا تمونه‌هایی به عنوان شاهد و دلیل می‌باشند: از طرق اهل سنت نقل شذه كه پیامبرا] فرمود: «من‌سزهآن يقرأ القرآن غضاً كما نزل فليقرأه على قراءة ابن أم عبد. » (هر كس دوست دارد قران را قر و اه همان ‎gly Ist Np ata hey‏ زات فين ‎ge)‏ ‎Mage (ae‏ پر اپن اساس اگر چه اين ‎ae‏ از برترین صحابه‌ای است که قران را حفظ کرده, ولی خود آنها از این مالک روایت می‌کنند کم گفت: ددستور زاذه ‎cals yaa Inala aS Sub‏ شوند. وى كفت: ابن مسعود گفت: هر کس از شما که می‌تواند قرانش را مخفی دارد. چنین کند زیرا هر کس چیزی را بنهان وارد. أن را روز قيامت با خود خواهد أورد. سيس أبن مسعود گفت: از دهان رسول خدام هفتاد سوره قرائت کرده‌ام. آیا را که از دهان رسول خدا[] گرفته‌ام. ترک کنم:»: معنای حدیث روشن است؛ اين مسعود معتقد بود قرآنی که عثمان نوشته ناقص یا حداقل در آن برخی تغییراتی روی داده است.* اين حجر می‌گوید: «وقتی مصحف عئمان به کوقه آمد. أبن مسعود از قرائت خود دست برنمىداشت و به از بين بردن مصحف خود نیز راضی نبود. نگارش مصحف او با شیوه‌ی نگارش مصحف عتمان تفاوت داشت»*. * - مسند احمد: جلد 1 صفحه 7 ؛ ستن این ماجه: جلد 1 صفحه 49 حديث 138 ؛ و مصادر بسیردیگر. آن طور که احمد محمد. شارج مسند احمد می‌گوید سندش صحیح است. همچنین ابن داوود و ابن كثير در تفسير ‎il ila alas‏ عد در طبقات همین معتن رز ریت نمودج ‎il‏ ‏هيلمي مي كويد: #احمد و بزار و طيرالى أن رأ روليت تعودية و در آن. عاضم این ا‌نجود از نظر جنس ‎Saal‏ بودن عطيف انس و بقه‌ی رجال احمد؛ صحیخ هستند و رجال طرانی بر از قرات این مجیوب که تقد است. صحح ‎“ce‏ مجمع الزوالد: جلد 8 صفحه 288 و 259 414 ‏جلد 1 صفحه‎ asl ane =? * - به كتاب فتتدى كوساله سبد احمد الخسن0 جلذ دوم رجوع تمابيد. *- فتع البارى: جلد 8 صفحه 36.

صفحه 24:
steal ‏وه هد بو‎ sash J "x ra ‏ار‎ noe tase ul 7 له را رد ل بمسعود انجام بدا ‎a oe‏ وق خن یه قرف ‎oes a ee Ty aia‏ را که حقصه به وی داده بو پسوزاند [اين مطلب در قسمت" ‎la‏ بعدی توضیح داده خواهد شد).این‌مسعود قربانی این تصمیم ظالمانه شد و پس از آن مصائبی که پر سرش آمد. جان باخت:" دلیل همه‌ی لاهایی که بر سر او آمد اين بود که وی مصحف خود را چنین توصیف کرده بود: «بر رسول خدا[] هقتاد سوره قرائت کردم. و قرآن را بر برترین مردم غلی بن ابی‌طالب ختم تمودم »3 به هر حال سیوطی در خصوص عقیده‌ی اهل سنت در خصوص ناقص بودن قرآن می‌گوید: «ابوعبید گفت: ابن ابی‌مریم از اين تهیعه از آبی‌لسود از عروة بن زیر از عايشه تقل کرده که گقت: سوره‌ی احزاب که در زمان پیامیر خوانده می‌شد. دویست آیه داشت. وقتی که عثمان قرن‌ها رآ نوشت, چیزی از آن باقی تگذاشت مگر به همان مقداری که الان موجود ‎"acu‏ أز احمد بن ختبل روايت شده كه كقت: «<... از ابى بن كعب. روایت شده که گفت؛ سوره‌ی احراب را بر چند ی می‌خوانید؟ گفت: هقتاد و چندآیه, گفت: من اين سوره را به *- یعقویی در تاریج خود جلد 2 صفحه 170 می‌گوید:اين مسعود در کوقه بود و زير بار نرفت كه مصحف خود را به عبدالله بن عامر يدهد؛ و عتمان به أو نوت كه عبذالله بن مسعهد رأ نزذ من بخرصت خرا كه ‎ilar onli‏ دين و قساد به لين امت رله ندارد. بس عبدالله در حالی که عثمان ‎fabs‏ ‏مى خواند به مسجد وارد شد. عثمان كقت: اكنون جانوری سیاه بر شما وارد شد. ابن مسعود سخنى درشت كغت و به فرمان عثمان قو را يا ‎Gad‏ ‏اكشيديد نا ذو دتدواس شكست, يس عايشة نه حرف أمد و نسار سكن *- معجم الأوسط طیزانی: جلد 5 صفحه 101 ؛ معجم كبير: جلد 9 صفحه 76 ! مجمع الزواند: جلد 9 صفحه 116 * - الاتقان في علوم القرآن سبوطى: جلد 3 صفحه 66

صفحه 25:
همراه سول خدا به انوازوى سوروي دقيع ب طولاه تر ‎hp!‏ همچتین عايشه ما را با یه‌ی «رضاع بزرگ‌سالان» (شیر خوردن مردان از زنان برای محرم شدن) شگفت‌زده می‌کند. وی می‌گوید: آیه‌ی «رجم» و «رضاع كبير» بس از نزول, در طومارى زير تحت خوايم قرار داشت .... و جون ما به (وفات رسول ‎“ath Jaa a>‏ ا ‎each‏ فاد شد و آن را خورد»" واضع است که در قرآن آمروزی با در آچه اشعری برای ما به تحفه آورده, از آی‌ی رجم با رضاع + هیچ اثری در این خضوص یعنی ناقص بودن قرآنی که آن زمان در اختیار داشته‌اند نسبت به قرآنی که بر پیامبر] تازل شده بود. چه پرسد به قرآن فهد که امروز در اختیار ما است. روایات بسیار زیادی وجود دارد که من درصدد بیان همه‌ی آنها نیستم چرا که مطلب به درازا می‌کشد. - مسند احمد پن حتل: جلد 5 صفحه 132. همچین بشار عواد دز ‎Guy peal‏ رولیت کردم عار بر ىجيا رای نکن رواب رده که گفت: سورهی آخراب را بر چند ها می‌خوانید؟ گفت: هفاد وج آه. گشت: من این سوره را به همراه رصول خدا)مند سورهی بقره با طولانىتر از آن خواندم وابه رجم (سنگسار) نيز در آن بود». مسند جامع بشارعوا: جلد 3 صفکه 3 *- محاضرات البء راکب اصفهانی: جلد 2 صفحه 450. همچنین آن را طحاوى روايث كرده و مبكويد «ملک از عداله بن اب‌بگر از شمره دختر عبدالرحمان روایت کرده که عايشه گفت: از جمله چیزهایی که خدا ‎ops DOUG‏ بو ان بو ‎ity ache gals gh iss sof‏ ‎aati‏ متشون ‎seek‏ ودع عرد كثر ان ‎Tigi adie‏ زا كرفت و يعدي وقات لمهذ ‎Wo td ga Cal SOLS Nell gals‏ قمع بن ‎es lene 9 Some‏ از غمره ول گردمان که لقند كل قرآن تال شید که مخرمیای تبشت مگ با ده ‎deli tips‏ دادن سپ تازل شد: بعد از پن مره شیر ‎sols‏ عناق ال طحاوی؛ حلد 2 صفح 317. همجین أن رأ توق دز تقسیرش بیان نموه «عایشه گفت: از جعلهآچه در فرانتازل شده أبن بود كه ده مرنيه شيل دادن مشخص باعت حرمت می‌شود.بعدمنسوح گردید و پچ متبه شیر دادن مشخص جاى آن را كرفت و ببامبرا] وقات نمود و اين آيات از قرآن قرائت مىشد ...».

صفحه 26:
‎re sb po >‏ اخبار و روابات ولید شدی از ‎Sue‏ ‏لا ی اس | ‎eee ad‏ وی لیات فراوای شدهاند کذ در قرآن امروزی (قران قهد) هيخ اثر و تشانه‌ای از آنها ‎Cal‏ نمی‌شود؟! ان تتوتتهایی غلاهم بر ورد قنلی, می‌باشد: ‏1 - الشیخ و الشيخة اذا زنبا فارجموهما البتة بما قضیا من اللذةة ‏(اگر بیرمرد و برزن زنا کردند. سنگسارشان کنید چرا که این دو ‎an)‏ جرام) لات برده‌انذ). ‏لان شر قد سم ف سد نيو لدجو رود وميه علاقه‌ی عمر بود و او همواره درباره‌ی آن می‌گفت: «اگر مردم نمی‌گفتند که غمر به کتاب خدا (چیزی) اضافه کرده: آن آیه‌ی رجم را مىنوشتم ..». وي همجنين كفته بود: «ربار‌ی ‏ار الوه تکنید که آن حق است»* ‏* - عجلونى كفته: «الشيع و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البنة بما قضيا من اللاة» (أكر ببرمرد و بيرزن زنا كردند, حتماً ستكسارشان كنيد جراكه لين دو (به حرام لذت بردواند). طيراتى أن را روايت كرده و نيز ابن منده در المعرفه از ابن حنيف از عجماء أورده كه ابن حدوث را از رسول خدال شتيده است. همجنين نسائي و عبدالله بن احمد أن رأ در زوائد المسند ذكر کرد‌اند وان حبان و حاکم از يي بن کعب بر آن صکه گذاشتهند. احمد آن را از زد ین ‎cab‏ به اقاق عمرو روایت نموده است. همجنین شاقعی و ترمى و سايرين أز عمرو از اقرادى ديكر روايت نموده‌ند که به لين صورت نازل شد و بعد بدون حكمتى نسح كرديد. كشف الخقاء عجلونى: جله 2 صفحه ۰23 7 5 ‏- اقان در علوم قرآنی سبوطی: جلد 3 صفحه 69 و کسانی كه آنه را از عمر روایت نموده‌اند: بخاری در صحیحش: جلد 8 صفحه 25 و 113 و 2 * مسلم در صحيحش: جلد 5 صفحه 116 ؛ احمد بن ختيل در مسندش: جل 1 صفح 23 : 28 . 40.36 , 43 , 47, 50 و55 و جلد 5 صفحه 132 و جلد 6 صفحه 269. همجنين ابن ماجه در سننش: جلد 2 صفحه 853 ؛ ذار قطني در ستنش: جلد 4 صفحه 179 و الکند هلوی در حيات صحابه: جلد 3 صفحه 454 و العينى در عمدة القارى: جلد 23 صفحه 9 و عسقلانى در فنع الباري در شرع صحيح بخارى: جلد 12 صفحه 120 و جلد 3 صفحه 155 و الشوكاني در قنخ التقدير: لد 23 صفحه 9 راغب أصفهانى در محاضرات الادباء: جلد 2 صفحه 420 و ابن منظور در

صفحه 27:
2p Sel ‏جرد‎ Lie af ‏عند اللع‎ pl ol ol 2 ١ (همانا ذات دين نزد خداء یکتابرستی آسان است, نه مشرکی و نه يهودى و نه نصرانى؛ و هر كس كار نيكى انجام دهد. هركز بدون پاداش نخواهد بود). 3 - لو كان لابن آدم واديان من ذهب لابتغی ثالاً و لا یملاء جوف ابن آدم الا الثراب و يتوب الله على من تابة (اگر فرزند آدم دو دشت از طلا داشته باشد. دشت سوم را ‎Pullen‏ و اندرون آدمی زاده را حز خاک پر نکن و خداوند پذیرای توه‌ی تویه کنندگان است). وبا زینو لخد سید 3 )زاین ‎se cola‏ عع بر ی مه اش شاف وه *- ضیاء مقدسی با سندی صحیح نقل کرده: از زر بن جیش از ‎ot oil‏ کعپ که گفت پیامبرت) فرمود: خداوند تبارک و تعالی به من امر قرمود تا قرآن را بر تو بخوانم. گفت: و سپس شروع کرد به قرائت اين آیات: لم ‎ne‏ و وج لجن عاك ای فلت کی سل ندیه ‎onl‏ مت وه نوا و رای ‎ite cea‏ ‎Per uaa seas‏ رشن ‎ig ges SSNS Aa ea‏ بهودی و نه نصرانی؛ و هر کس کار نيكى انجام دهد, هركز بدون باداش ‎et‏ ود). همچنین بر او قرائت فرمود: «لو کان لاين آدم وأد لابتغى إليه وه آعلی تب ی ال تا و لا خوف اس ماقرا یه سوت ا توس رز امد واهد و اك وه دضت رافتد اش ‎Tig pulp salsa Ly pen cade‏ آدمیزاده را جز خاک پر نکن و خداوند بذيراى تويدى توي هكنندكان اسث). - هيثمى روايت نموده: «ابن عباس مىكويد: مردى نزد عصر أمد تا از إو ی آثار فقر و درويشى در أو هست يا خير. سيس عمر به اوكفث: مال تو جقدر است؟ كقت: جهل شتر. ابن عباس كفت: من كفتم راست كفت خدا ورسولش که آکر فزرند لدم دو دشت از طلا بش دشت سوم را مي‌طلبد و أندرون أدصزاده رأ جر خا بر نند و دود یرای نوی نویه کنندگان ی ‎Se‏ ‎a cca‏ ا 2 ا ‎eee‏ ‎Co ee eal ayes‏ اسب مج ود هو مت وه

صفحه 28:
| 3حتی بيشتر از این هم وجود دارد؛ در کتاب‌های آنها می‌خوانیم كه برخى سورههاى قرآن در مصحفى كه امروزه بينشان رابع است: هبان ظور که تقل ح كلل بين بزرگانشان سوزه یه حساب نمی‌آمده. طبرانی از عندالرحمان بن یزید نقل کرده که می‌گوید: <دیدم عبیالله همعوذتین» را پاک می‌کرد و می‌گفت: چرا چیزی را که در آن نیست (به قران) اضافه می‌کنید:». در اين معنا احاديثى جند وجود دارد؛ از جمله اين که: «رسول خذا [] امر نمود که به اين دو (سوره) تعویذ نمایند (ولی خود) آتها را قرائت نمی‌نمود»د. سپس [اهل سنت) می‌گویند: قرآنی که امروزه در دست متلمانان است تیا تمام زشت الحظ و ماده وترتیب و دیگر مسائل مربوط به اين مصحف شریف. همان قرآن متواتر است. و حال آن که خود اذعان دارند که این قرآن را از حفصه گرفته‌اند نه از کس دیگری؛ و نیز معتقدند که قرآن نزد حفضه تسخه‌ی اصلی قرآن (نسخه‌ی امّ) بوده است. این تاصرالدین می‌گوید: «عثمان بن عقان در زمان خلاقتش به گروهی متشگل از چند تن از صحابه‌ی گران‌قدر, رونویسی از بنج مصحف (چهار و هقت مصحف نیز گفته شده) از نسخه‌ی اصلی قرآن را كه «تسخدى مادر» نام داشت و نزد حفصه همسر پیأمبر بود خواستار شد؛ و یک نسخه از آن را یه همه جا فرستاد »2 در حالی به چنین چیزی اعتقاد دارند که عايشه می‌گفت بعد از رونویسی, اشتباه‌هایی در قرآن صورت گرفته است و وی. آنها را اشتباه ناسخان می‌دانست. حال اگر اين سخن از افرادی معجم کیر طبانی: جلد 9 صفحه 234 *- توضیح مشتیه؛ جلد 3 صفعه ۵ این مطلت زا بغازی در محیضی دک نموده:جلد 5 صفحه 220 و جلد 8 صفحه 212 :امتاخ ماع فوأريرق: جلد 4 صفحه 247 : الرياش النضرة فى مناقب العشرة طبراني: علد 3 صفحه 68 تاريع خفا سبوطی: صفحه 73 * صفة الصفوة امن جوزى: ‎Tale‏ صفحه 904 خلية الأوياء استميم ‎SSL eel‏ نظایر آن.

صفحه 29:
غير از خودشان صادر م يكشت رجو 5 ومني نمى دانوو شوند که مادرشان و بسیاری از فرزندان اين مادر, نسبت به آن ساز مخالفت می‌زند!!! از عروه ‎pa Jas‏ کد گفته:هاز عایسه بزبارچی لجن :یرآ ادر «أن الذين آمنوا والذين هادوا و الصابئون و المقيمين الصلاة والمؤتون الزكاة» و «ان هذانلساحران» برسیدم. وی گفت: ای پسر خواهرم! این کا كاتبان است که در نوشتن اشتباه کرده‌اند»* حال آن که آن طور که خودشان ‎see‏ کاتبان فقط امی چیزی می‌نوشتند که قبل از آن به علمان مراجعه می‌کردند. این شهاب می‌گوید: «یک روز در کلمه‌ی «التابوت» اختلاف كردند. زيد كفت «التابوة» و سعيد بن العاص و ابن زبير كفتند «التابوت». اختلاق شان را به عثمان ارجاع دادند. وى گفت: آن را به صورت «التابوت» که به زبان آنهاست بنویسید»* اجتهاد ورزی عثمان به رسم‌الخط قرآن محدود نبود بلکه ترتیب و چیشش سورو‌ها را نیز شامل می‌شد. زمخشری از حذيفه نقل کرده که گفت: آن را سوره‌ی توبه می‌تامید در حالی که نام (واقعی) آن سوره‌ی عذاب است. به خدا قسم در اين سوره کسی تیست مگر اين که سخن تندی در حق او شده است. حال اگر بگویی چرا در ابتداي سوره بر خلأف دیگر سوره‌ها, «بسم الله» نیامده است؟ مىكويم: ابن عباس ‎١‏ - لحن قرآن: مخالفت با دستور زبان عربی (مترجم) درالمنئور: جلد 2 صفحه 246 و همچین شوکاني می‌گوید: از عايشه دربره «مقیمسن» در این آیه سوال شد. و نیز از سخض خدا که فرموده هذان لساحران الله و نيز از سخن خدا در سوردى مائده. عايشه كقت: لى برادرزاده تويستدكان اشتياه كردند. ابوعبيد در قطائلش و سعيد بن منصور و ابن ابي شينه و ابن جرير و ابن منذر نيز آن را بيان تمودواند. انان ين عثمان كقت: توسلده بر آو می‌خواند و آومی‌توشت؛ پس نوشت: لون الراسخون في العلم منهم و المؤمنون». سپس گفت: چه بنوسم؟ به وق شد: بنویس « آلمقمین الصلاة» و سیس از آن زمان لين مطلية حادت گشت. قتع القدير: جلد 1 صفحه 754 - دلائل النبوة بيهقى: جلد 7 صفحه ‎ST‏

صفحه 30:
از عمان در ای خال کرد وی گفت: ‎bal‏ ‏ليه ‎Se Set aon is ao‏ جاكه ماش را أن مسكرد. قرار دهيد. ‎lle jo Thacke‏ وفات یافت که موضع ‎Ul‏ رابرای ما مشخص نکرده بود؛ و داستانش شببه داستان خودش بود. لذا بين آنها مقارنه نمودم. به همین دلیل اين دو سوره" به نام «قرینتین» خوانده بس اين تواتری که گمان آنها براساس چیزی است که وحی الهی در سطح نسخه‌ی اصلی يا نسخه‌های مختلف و رسم‌الخط و ترتيب سوردها نازل تموده و در قرآن وجود درگ هر انسان يا اتصافى را براى تأمل در اين موضوع دعوت می‌کنم که نظرش را منصفانه به ما بدهد. با چه چیزی دیگران | تکفبر می‌کنند (همان طور که امروزه وهاببت انجام می‌دهد) آن هم یت به موضوغی که.با روایاتموجود در مصبرهای اساسی آن, قطع و بقین حاصل می‌شود. از کسانی که ادعای تستن می‌کنند. روی برمی‌گیرم و شیعه‌ی مرجع‌گرا را به تأمل در دو متن نه بيشتر (به جهت طولانی نشدن موضوع) دعوت می‌کنم: آول: از سالم بن ابی سلمه نقل شده که گفت: «کسی خدمت امام صادق] قرآن تلاوت نمود و من حروفی از قرآن را برخلاف آنچه عموم مردم می‌خواندند. شنیدم. آمام صادق] به وی فرمود: با ايستايار بست ابن قرنت دست بر ان که خن مد رات نهآ اد شش وب داب ره وت انعر نوا وحن اک ام نوشت بين خوهد اورد. ميس فرمود: على رن با رم رون ورد حبس اران كه أن فارخ شد وان را كتابت فرمود. بس به مردم فرمود: ابن كتاب خدا ست إن ‎His aes salt Ge Boal one ila pale‏ ad gs ord fg pte pt ‏که جع فان ات انس‎ ASS YA TES SON SS SI ؛ - انفال و توه (مترجم). *- کشاف زمخشرى: لذ 2 صفحه 171. همجنين نزديك به اين مطلب را سيوطى در درالمتئور روايت نموده: جلد 3 صفحه 296.

صفحه 31:
کردم به شم خر دهم تن تک عید صالع اجه 2 یر اسر36 اصول» مرجی براك اجتهاد انا در دب الهی به شهار می‌رود و پر آساین آن اغلم بودتشان مشخص ‎pe‏ وی می‌گوید: «به طور اجمالی می‌دانیم که قرآن به نحوی از انحا دست خوش تحريف شده أست: يعنى يأ حذف (بعضی جملات از آیات) یا با تصحیف (تبدیل نقطه یا حرکت) و جنين جيزى بعيد تست کما اين که بعضی اخبار به اين معنا شهادت می‌دهد و ملاحظات, تاد کتنده‌ی این معتا است. بر فرض وقوع تحریق در قران: چون ما به این مطلب علم ‎SS laut aad pula‏ خللی در آن واقع شده است. مانعی از حجت بودن ظاهر آن تیست (پعنی ‎alle‏ قران سالم از خلل است) .... تحقیق در مطلب آن است که اختلاف در قرائت کلمه‌ای مل «بطهرن» با تشدید و بدون تشدید. موجب آخلال در تمسک و استدلال ‎lar‏ ‏ات زيرا ثبت تشدم كرام بكر در قرآن ‎as)‏ اس و تواتر قرائتها نیز تایت نشده, و ينابراين استدلال به قرائت أنها ‎jul‏ نيست. حتى أكر تواتر قرائت أنها مشهور بأشدء از مواردی است که پایه و آسانتی ندارد. پسن آنچه ثابت شده است جابز بودن قرالت به بكى ار قرائتها أست نه واحب بودن ‎of‏ و همان ان طور كه بوشيده نيست, ملازمتى بين أنها وجود تدارد.»7 ‎(li)‏ مشکینی, حاشی‌ای بر اين کتاب نوشته که د خوزه‌های خلشیه بسباز بااهمیت بوره أبنت ‎wield ears‏ عنوان کتاب درسی تا به امروز در نجف آشرف تدریس می‌شود. وی در آين کتاب نیز همچون استاد خود خراسانی در كفايت الاصول, با استناد يه اخبار و روايات وبا ملاحطات لو که منظورش بلاغت, عدم اتصال بین مركم ام دیگر آموز تحوی و غیره می‌باشد. بر وقوع تحریف در قرآن تاکید و تصریح ‎ ‏*- مختصر بصائر الدرجات: صفحه 193. - کفایت الاصول: صفحه 284 و 285.

صفحه 32:
سكيد | ليس نك به مناظر‌ها BBB SMES Rats, en eA aces ‏كوه‎ ‏قرآن معتقدند و برخى أن را ثقى مىكنتد وهر دو كروه هم‎ ‏دلایلی برای خود دارند. يمانى آل محمدا] در كتاب خود «فتندى‎ ‏گوساله» وقتی به اين موضوع می‌بردازد. بدون این که به‎ ‏صراحت چیزی را بیان کند. سخن هر دو گروه و استدلال‌های‎ ‏آنها را نقل می‌نماید.‎ ایشان() سپس این مطلب را به مسلماتان گوشزد می‌کند که قرائت اهل بیت[ از برخی آبات که از آنها روایت شدم آن مقدار ارزش و اعتبار دارد که بتوان ‎at‏ را در زمره‌ی قرائت‌هایی که مسلمانان قرآن را به آن تلاوت می‌کنند گنجاند. از انصاف نسبت يه (حضرت) محمد به دور است كه جميع مسلمانان اعم از شیعه و سنی, قرائت قاریان هفتگانه" و یا ده * > این:وضتیت بعضن از عاربان آن گولف كه دوين فنرح"خالشان ‎‘tal‏ ‎To fable‏ - عبدالله بن عامر: ... قدقا ميشود أ حمير باشد و در نسيش تردید وجود دارد .... در سال 8 حجری به دنا آمد و در سال 118 وقات بافت. 2 - عبدالله ین کی ... فارسی الاصل ات و حافط اباعلاء همنانی می‌گوی:بین ها مشهور نیست. در سال 45 در مکه ی دنا آمد و در 120 وفات ياقت. 3 - عاصم كوقى: بسر ابىالنجود است عجلن ميكويدة ت.. علمانی مذهب بود ناد در سال 128 درگذشت: 4- أبوعمرو بصرى: .... كفته م شود از فارس است .... و مردم را در مدارس آموی آموزش مناد ...در سل 65 متولد شد و در سال 154 وفك لقي 5 - كمه كوس ‎pu ce ny‏ کعاره نت اند شفران نورى مىكويد: حمزه مردم را بر قرآن و فرایض مسلظ کرد .... در سال 0 به دنا مد و در سال 156 درگذشت. 6 - ‎gob‏ مدنى: أو ناقع بن" عبدالرخصض بن أب نعيم است. اين جرزي مىكويد: اصل او از اصفهان ‎seal‏ در سال 169 دركذشت .... احمد و يحيى درباردى أو اختلاف نظر دارند. احمد مىكويد أو جاغل (منكر) حديث است در حالی که ‎ce‏ عن كيذ رضت اولي :7< تكلب أو على من جمزه ‎Gad Se al AB gu‏ بن فيروز اسدى است. مولايشان از اولاد قارس انست .... إبوعبيد در كناب قرائات می‌گوید: کسانی کسی بود که قرائات را گزینش می‌کرد؛ از قرالت

صفحه 33:
كانه وحتى جهارده كان ‎pre ip!‏ 2 03 قتوا مىدهدة. ولى در اين ميان قرائت آل محمد نه تنها مورد قبول واقع نشود بلکه بر ما خرده بگیرند؛ همان طور كه هنگامی که خواستیم آن گونه که امام بافرت] با امام صادقت قرائت نموده, قرائت کنیم آن دسته از یروان مرجعبت که با دعوت میارک یمانی سر مخالف دارند دست به چنین کاری می‌زنند و می‌گوبند ان شیعه‌ای است که مجهز شده تا باب وکالت مرجعیت بینو را بندد! کسی که این ‎aif okay Leta‏ هقی هي اغلب فقهای شیعه و سنی .اگر نگوییم همه‌ی ‎Lgl‏ قرائت‌های ‎sig nls cles is Jal SL sie‏ شيعه از آنها اقتباس نمودهاند. جايز مىداتند؛ حتى برخى أز أنها راه افراط پیموده و با تمسک به آدعای تواتر چنین قرائت‌هایی را واجب شمرهه‌اند؛ اين در حالی است که ما می‌بینیم روایات اهل بیتق چنین چیزی را به شدت ناشایست می‌داند و رد می‌کند.: جمزه, برخی را می‌گرفت و برخی را ترک مي‌کرد. رشید و سپس فرزندش امین را آموزش داد .... در سال 189 درگذشت.» البان؛ صفحه 126 وبعد ار آن * - این متن فتواي اوست: «مناسب‌تر آن است که قرائت بر طبق متعارف از قرانات هفتکانه باشد گر چه اقوی آن است كه قرائت به شيودى عرب کفایت مي‌کند, هر چند که حرکت و ساختار با اعرابش با آن مفاوت باشد * مسائل المنتخبه: صفحه 121 مسأله 267. ‎pb ola?‏ كه صاحب جواهر جين كرده است. وى هنكام که زا قرآن و محافظت سلف اول از آن دقع مي‌کند.می‌گوید: « شده که نها قرآن را حرف به حرف ضیط کرده‌اند: شاید مراد ‎a‏ ‏اناء همان سخن بيامبرة] باشد که قرمود: تن هت حرف تشه است.» جوأهر لکلام: جلد 9 صفحه 291, من نمی‌دانم منظور از ادای وی میس بر محافطت سلف اول از قرأن» و ضبط حرف به حرف آن توسط ایشان چه كسانى است؛ و حال آن که وضعیت برخی از آنهاپیشتر روشن گردید - فضيل بن بسار كفت: «به ابوعبدالله امام جعفر صادقنا عرضه داشتم: مردم مىكويند قرآن بر هقت حرف نازل شده است. حضرت]] قرمود: شان غدا دوع تفقد. لكن قن بر بك حرف واسوى (غناى) باق تال شه اس ‎abe SNS‏ 2 صفحه 636 حدیت 13

صفحه 34:
200 ‏مم وجي نوا د‎ fh ‏فول علدا وات قد ی‎ ‏که‌لن قرانت‌ها غیرمتوات: است بلکد قرائتها غبارت اند‎ از اجتهاد قاری و با منقول به صورت خبر واحد که برخی از محققان علمای اهل سنت اين نظر (نظر دوم) را برگزیده‌اند ..- به این ترتیب روشن می‌شود که بین تواتر فرآن و عدم تواتر قرائت‌ها هیچ ملازمتی وجود ندارد»:. بر اين اساس. اگر طبق متن صریح سید خوبی .که بزرگ مجتهدان اصول‌گراها در زمان متاخر است قرائت‌های هفت‌گانه يا بیشتر, اجتهادی از طرف قاریان باشد. پس چرا شیعه‌ی مرجعگرا: قرائت اهل بیت را که از آلها روایت شدهن انکار می‌کند و چرا هنگامی که پسر ایشان سید احمد الحسن امت (اسلامی) را به آنجه ائمه‌زا قرائت کرده‌اند متذکر می‌شود. برخی مدعبان علم بر او می‌تازند و به او خرده می‌گیرند؟! ی آمروز شیعه, اجنهاد قاری کتاب خدا را حتی اگر وی دوست‌دار عثمان یا اموی مذهب باشد و با در نسبش ایرادی وجود داشته باشد _همانطور که در شرح حال قاریان هفتگانه مشاهده می‌کنيم- می‌پذیرد ولی قرائت سروران و حجت‌های الهی را که معادل قرآن و بازگوکننده‌ی (معانی) آن هستند قبول نمی‌کند؟!! در خصوص اشکالات مطرح شده از سوی مدعبان, روایات زیادی از آل محمدل نقل شده است که من به بیان دو مورد از آنها اکتفاً می‌کنم: ابوبصیر از ابی عبدالله امام جعفر صادق] در تفسیر فرموده‌ی خداوند «خیرمن اف‌شهر» روایت کرده که آن حضرت قرمود: «یت از حکرت ی اب» و در تفسير سخن خداوند: ‎Sm‏ ‏الملالكة الوح فيها يذ رنُهم» (ددان شب فرشستكان و روج به فرمان بووردكارنان براى ‎ed‏ هن کارهنل مشود ) رود يعن از طرف برو رشان بز تحمد وال محم * - بیان: صفحه 123 و 124

صفحه 35:
ی مومت ارام ردق 0 قرمود: «خان‌ی علی و فاطهء حجردی رسول اه است؛ سفف خانه‌شان عرش رب لالم ‎th es‏ زر سس تست ‎ei eg‏ و رت ار ی مروت وی سنا کته سل[ ‎AEE ee ee‏ بر فا که نم مزر خانه‌های مااتمه نيست مكر اين كه ملائكة در آن نرددمیکند. بنا به قرموده‌ی خداوند. عزوجل: « تُنزلُ الملائكة و الوح فيها بإذن رنْهِم من كل” أمر سلام.». 0 كفتم: من ‎Spal JF‏ حضرت قرمود: بغزاسر. سيبس پرسید: آبا ا نازل شده است؟ حضرت قرمود: ارى»ة. با از ما طور که پدران طاهرش]] قرائت کرده. می‌خواند. با شما چه کنیم که از سخن و قرائت آل محمدل بیزارید و قرائت دیگران حتی تواصب را خوش می‌دارید؟! این مختصر کلامی بود که می‌بایست قبل از نقل سخن سید احمد الحسن] در اين موضوع و طرح سژال از ایشان بیان قرائت «یکل امر» در سوردى قدر همان طور که پیشتر بیان کردم. گروهی از مخالفین با وجود دلایل واضح. با استناد به دلایل بوج و واهی از دعوت الهی بدگویی مي‌کنند که از خبائت باطنی و گستاخی جسورانه‌ی آنها تسیت به آل محمد پرده برمی‌دارد. از جمله: سید احمد + - تأويل آيات: جلد 2 صفحه 820 حديث 8 ؛ برهان: جلد 5 حدیت. 4 ؛ بحار الانوار: جلد 25 صفحه 70 حديث 59 ان با توجه به تعجب رلوى و تاكيد امام بر أن درست همین است؛ همجنين به بحارالانوار و غيره رجوع نعابيد. *- ناويل آبات: جلد 2 صفحه 827 حديث 3 ؛ برهان: جلد 5 حديث 9 ؛ بحار الانوار جلد 25 صفحه 97 حديث 90.

صفحه 36:
الحسن0 یکی از ‎eile a Late‏ از © ان ها و ا اف ‎alle 2)‏ که هرکر این گونه بست)؛ زيزا قراات وى ها آنجه يز قرآن چاب 248 که امروزه بین مردم متداول و موجود است متفاوت و متعارض می‌باشد! شیعه‌ی مرجعگرا و مدغبان علم با تمشک به چنین استدلال‌هایی می‌خواهند نور خدا را خاموش سازند! وقتی در اين خصوص از ایشان0 سوال کردم فرمودند «اينها مىكويند احمد الحسن به صورت ,كل أمر» قرائت مىكند كه با تسخدى مكتوب و موجود فعلى تاسازكار است و هر کسس كه با قرآن مكتوب امروزى مخالفت ورزد بر باطل است:آیا این طور نیست: ‎ol due La‏ استدلال أنهاء تمام فقهاى اصول شيعه بر مسیر باطل هستند زيرا آنها به جيزى فراتر از ارد فشخل كلقن اب ماري بد عبان تاك فقیی لها بر تعقيق وسيعن ناز نيست؛ زيرا اين كتابها بر است از مطالين در تابيد كرائتهاى مختلف. يكىء أبن قرائت را مى يستدد و دیگری, آن قرائت را. به کتاب‌های «فتوی‌ها» مراجعه کن؛ و در باب قرائت. در كتاب نماز مىبينى كه قائل اند بر اين كه قرآن 112 سوره دارد نه 114 سوره. همجنين به اضافه شدن دو ‎«alll pa‏ به قرآن معتقد هستند.؛ بنابراین آنها خودشان. *- علامه جلي مي كويد: «الضحى و الم تشرج يك سوره هستد و در یک رکعت. یکی بدون دیگری نم‌آید. همین طور است سوره‌ی القبل و لاف أز ديد علماى ما ...» تذكرة الفقها: مساله 233. همچنین سید خویی مي‌گوی: «دو نمورهی فیل وابلای یک سوره هستند: همچنین دوسوزوی الضحی والم نشر؛ و قرائت یکی از نها مجاز نیست. بلکه اد نها راب هم جمع كرد ...© متاح الصالحين: مسأله 605 و نطار آن از سار کقها ‏مجقی حلی می گوید: «سوم این که اصحاب ما روایت کردهند که ‏الضحى و الم تشرح يك سوره مستند. همجنين اسث قبل و لأبلاف. لذا در یک رکمت نم‌توان فقط به قرائت بكي از اين دو بسنده کرد؛ و طاهر أن أت كه عواندن يسم الله بين اين دو لازم نيت » شرايعالاسلام: جلد 1 صفحه 66 این فهد حلی نیز می‌گوید؛ «دوم اين كه الضحي ‎Co lly‏ یک سوره هستلد. همجنين فيل و لابلاف: ليا يسم الله بين اين دو مىايد

صفحه 37:
ی بل مي سازيع زبواربارقبرآن رمكتون ,مخالفت وى دلیل دوم: کناب «کفایث الاضول» و تقلیق شکینی بر آن را شما دارید:زیرا این کتاب در حوزه‌ی تجف تدریس می‌شود و به تعلیق و حاشیه‌ی آن. عمل می‌کنند. در کتاب کفایت الاصول. سخنی در باب حجیّت ظاهر قرآن وجود دارد. ‎Ws LT‏ به این مطلب برخورده‌ای؟ آیا کلام نویسنده‌ی کتاب و تعلیق مشکینی در خصوص تحریف قرآن را خوانده‌ای؟ آن را بخوان تا دریایی که نویسنده‌ی کتاب, تحریف را ترجیج می‌دهد و مشکینی هم با استناد به «اعتبار» و «اخبار» بر تحریف قرآن تاکید می‌ورزد. در این خصوص. اخبار معروفی وجود دارد. متظور از «اعتبار» هم تقص در بلافت, گسست در کلام. ایرادات نجوی و نظایر آن است. اینها علما و فقهای بزرگ اصولی هستند که به تحریفٍ معتقدند و به آن تصریح می‌کنند ولی ما فقط ‎glial a‏ گفتهايم که کاقی است قرائت اهل بیت] را همردیف دیگر قرائت‌های حفتكانه كه مورد قبولتان أست قرار دهيد؟ پس مشکل به خدا سوكند روزى به يك وهابى كفتم: قرائت اهل بيت(ارا نیز مانند قرائت‌های هفت‌گانه‌ی دیگر که می‌خوانید حساب کنید. وی ساکت شد پاسخی نگفت و سخثم را قبول كرد اينها رأ جه شده؟ با اين كه اين وهابى مىكفت اهل بيت قائل به تحریف گفته مىشود: خير ‎uly‏ أشبه أست.» مهذب البارع: جلد 1 ضفحه 365. محقق در المعتير مىكويد: «أكر آيتها دو سورة بأشيد. بايد يسم الله را قرائت کرد و اگر یک سوره باشند. نیازی به تکرار بسم الله نیست زیرا انفاق بر اين است كه دو أيه از يكى سوره به شمار نی‌رود» شهيد أول به هنكام سخن كفتن درباردى قرآن و جمع بين سوروها می‌گوید: «در خصوص قرآن دو قول وجود دارد كه نزديكترين أنها قول به کرافت است؛ مكر در دو سوردى الضحي و الم نشرح. و سوردى فيل و لابلاف. و خواندن بسم الله بين اين دو واجب است. أكر اين دو را یک سوره در بطر كيريم: انيه لن اسح که بسمله واجب تیست». دروس جلذ 1 صفحه 173. واضج است که تقریبًهمه‌ی فقهای معاصر بر این قول‌ند که نها یک سوره به شمار می‌روند

صفحه 38:
‎pbs‏ مت طلروب اميد ‎{sear‏ اگوی کپرده ‎gee ey‏ ‎ge‏ از بان ‎oie‏ قرائت‌های هفت‌گانه و حروف هفت‌گانه پرسیدم و گفتم یکی از کسانی که با نصا مناظره می‌کرد یکی از شیوخ مرجعیت و از سخن‌گویان آنها بود. به رماي اقم شیتی بر مردود شمردن یکی آز ششی‌ها که حروف هقت‌گانهقاثل بود. استدلال کرد و می‌گفت بر اساس, اعتقادبه قرائت‌های هفت‌گانهباطل است. ‏ایشان] فرمود: «درواقع بين اعتقاد مردم بهقرائت‌های هعت‌گانه: و سکن دیگر ابشان کد می‌گویند فرآن بر هفت حرف نازل شده تفاوتی وجود ندارد آهل شنت بر حسب" زوايائن كه دازيد می‌گویند قرآن با هفت حرف تازل شده الفت* یعتی می گویند یز نت که پم جای اریز ار يعولاب اعد الام وش اهل نیت[ ی‌موشوع را رو كيذه و گفت‌اند: قرآن, یکی است که از سوی خدای وأحد نازل گشته است؛ و این ‎olay‏ به قرالت‌های هفت‌گانه ندارد. ‎ate sla (oli)‏ نسيت به اعتقادى كه أن حروف هقث كانه ‎Sak Shes op raed at aly‏ بس از آن ظهور کرد که عثمان مردم را بر یک ‎ieee a‏ ی زتریک ونم الم نهر در نک فرانت واسد رن (عتعان) شماه أعراب وهاه داعت شر ارت ير اسان تور اففد ‎a) LA aoa)‏ شررت‌های مفتاس فران ‎as cal IS Gab ac Ss‏ شين در ‎asker gle}‏ ‎sual Ga‏ امویان از تک شو فردم رابت قرالت قاربانی كه بين ‏دم وسکونت اعبار داشتد: وتدت پفتنیدنه و از سود" دی ار تسنجه مرداری و قرانت رانا نقطهرو اغراب هر با قرائت‌های دیگر, مانع می‌شدندر ‏يس هفت فرائت را فد و گر ‎aut pS a Laas‏ فران را شمادارند. با نب و آنچه !398/35 ‎Cal ll‏ وبا اوه در کتاب‌های تارخ قرآن نوشته شده, بر نها احتجاع. كثيد” ‎ ‏8+ صحيع بخاري: جلد 3 صفح 91 ! صحيع مسلم؛ جلد 2 صفحه 202 ! مسيد احمدا ‎OST‏ سيار گر

صفحه 39:
‎eset Onl ob‏ دی و وا دنز ‏ی می‌فرماید: آن گونه بخوان که مردم قرائت می‌کنند. یعنی با فرائتی که مردم آن گونه می‌خوانتد: که همان هفت:قرائت با ‎pitty‏ ‏يودهره نه الفط بك قرافت.آمروزم. کسانی که به این قرانتهاهه هفت‌گانه آشنایی دارند. قرآن را با تمام ات می‌کنند. مثل عبدالباسط که قرآن را با فرائت‌های هفت‌گانه می‌خواند و هرگاه به کلمه‌ای می‌رسید که دارای دو با سه نوع فرائت بود.آن را بیش از ‎Je ong Ay St‏ نز با یک فرائت تلاوت می‌دموده ‏سپس ایشان0] آز یکی از انصار خواست با ترتیب دادن سخترانی: و كفت وكوبى در اين مورد, به اين جاهل باسخ و شیهه‌ی او را بر باد دهد؛ | بای که می‌گوید هر کس پر خلاف نسغه چاب ‎coe‏ ‏آمروزی (یعنی قرآن چاب فهد) ری بگوید. سخنش باطل است زیرا چنین کسي فائل به تحریف فرآن است. ‎Shar ua‏ شش فزمود دور تین زگ مهو ففهای شیعه می‌گویتد الضحی و الشرح زانشراج) یک سوره به حساب مي‌ابند و قرائت یکی از آنها در تماز جایز تینبت و کفایت تمی‌کنده؛ نظرانته خودآنها را أرائه كن. ‏مسمين ب رولانه ادل جلاعن ابن ‎anol su gens‏ ‏علاوه بر اين. ارتباط بين سوره‌ی صحى و انشراح رآ نيز تشريج كن داكن ‎cal‏ سشفروی لكر یک سنورمی متتفل بيست ‎Jae‏ سوردى ضحى مىباشد يعنى خداوند در بایان سوره‌ی ضحي مى فرمايد: «وَأم بنغمةرَْكَ َحَدّتُ (واز نعمت بروردكارت سخن يكوى»؟ اين نعمت جيست وجرا بايد از آن سحن بكويد؟ « رخ لت ده ‏وَوضَعنَا عُك وزوَكَ» لاا سيتدات را برايت لكشوديم؟ وبا كوالت را از بشتت برنداشتيم؟). ‎ ‏- براى آشنابى با عدم جوان به آنجه كه در حاشيدى صفحدى 34 كذشت. مراجعه كنيد. عدم جواز, مسألداى معروف بين تمام متاخرين است. ‏* - زيد الشحام روايت كرده و كفته: «ابوعيدالله امام جعفر صادق] نماز صح راب ما حواند وآن حضرت الضحی و الم نشرح را در يى ركعت قرائت نمود». تهذیب: جلد 2 صفحه 266. ‏مقضل از آن حضرت] روایت کرده که قرمود: در یک رات د سوه اج نکر ‎ane ye ei a fe‏ بان 10 : 5404 و معتيرة

صفحه 40:
spay oe CRSA EE Se ‏كق مانا هه شنت ری شور مرم کت به هدن‎ ‏برغ نان می‌دهی آنها را ابردران داد آموزی دهیی حداقلن نيد‎ ‏از معلومات و معرفتی بهره‌مند می‌شوند و چه بسا روزی متوجه‎ ‏که وه ها یه‎

صفحه 41:
ایستگاه دوم مسایل مربوط به روایات با سید احمد الحسن] درباره‌ی برخی جوانب و معانی شماری از روایات طاهره گفت و گویی داشتم. گاهی, پرسش‌ها مربوط به روایاتی خاص و گاهی بدون درنظر گرفتن روایتی خاص, نسبت به مباحث کلی بود که نتیجه‌ی آن, به فضل خدای سبحان, در ادامه خواهد آمد. * آيا غير معصوم حق دارذرویت متشابه را معنی کند؟ این که انسان بتواند در دعوت خلق سرگشته به سوی خدای | بخشنده‌شان, خدايى كه لحظداى از أنها غافل نيست هر جند كه أنها خود در خواب فراموشی عمیقن به سر ‎wep‏ ‏حجتهاى باك الهى اقتدا كرده و به راه و روش أنها برداردء احساتى يزرك از سوى خداوند محسوب مىشود. قطعاً أكر كسى خواهان جيزى باشد. خود و امکاناتش را برای رسیدن به آن آماده می‌سازد, و اين چیزی نیست جز معرقت الهی با شرایط و ابزار آن- که غمل کننده به اوامر الهی با اتكا به آن

صفحه 42:
می‌تواند به مصاف انبوه باطل و طرفداران آن برود تا در حد توان خود مردم را نجات دهد؛ و آنچه بعد از آن نیاز دارد بیان حق برای مردم و پاسخ به سوالات آنها است كه (در غير اين ورت) به احتمال زیاد تا ابد بی‌باسخ باقی می‌ماندند. ‎Vans apt‏ باعث می‌شود بضاعت معرفتی قزد ‎soley gli‏ که البته اکنون درصدد پرداختن به دلایل آن نیستم و قطفاً علت اصلیش خود انسان است- سستی در کار و تلاش است. وی به هنگام مطالعه‌ی روابات شریفه, به پاسخ برخی از سوالات می‌رسد ولی سخن قطعی معصوم درباره‌ی مفهوم و معتای واقعی آن را در دست ندارد؛آیا در اين حالت می‌تواند آنچه را که خودش فهمیده است. به مردم ارائه کند. و پس از آن به گفتن «و الله اعلم» (خداوند داناتر است) اکتفا ماید؟ یا از همان ابتدا, به نقل «ان نصف العلم قول لا اعلم» (نیمی از علم. گفتن نمی‌دانم است) و «خدا رحمت کند کسی را که قدر عورا يناد و راهن در أبن ‎SiG Bab esas‏ حقيقت آن است كه وقتى اين سؤالات به ذهنم خطور كرد. جواب آنها را نمی‌دانستم و پاسخی مناسب برایشان نیافتم. تصمیم گرفتم از عبد صالح(] سوّال کنم. پس از پاسخ ایشان, پرایم روشن شد که من نه تها پاسخ را نمی‌دانستم بلکه حتی در طرح سؤال تيز شايسته عمل نکرده‌ام. در هر حال خدا را شکر! حداوند دل شریف ایشان را پاری نماید! به هر حال از ایشان0 پرسیدم: اگر از شخصی درباره‌ی معنا و مفهوم یک روایت یا چیزی از این قبیل. سوالی پرسیده شود ولی وی پاسخ قطعی از معصوم در اختیار نداشته باشد.آی می‌تواند با توجه به برداشتی که خودش از کلمات ‎(anil‏ ‏دنت می‌آدردر پاسخ سفال را بنهد با اين كد يليد از اگوی خودداری کند؟ ايشان0 باسخ دادند: «اين موضوع. به روايت و آنچه به آن تعلق دارد بستكى ذارد آيا اين روايت مربوط به اعتقادات است یا جزو روایات تشریعی؟ البته اين سوال دقیق تبست و نمی‌توان پاسخ کاملی به آن داد دسته‌ای از روایات, روشن هستند و برخی متشابه و گروهی متعارض آنچه را که معنایش

صفحه 43:
برای‌تان آشکار نیشمدم با دهید ولي می‌توانمد ورک و ‎ae ee ree‏ 4 هافجنين مىتوانيد سوال کنید و جوابش را دریابید و سپس آن را برای قردی که خواهانش است. بیان نمایید». البته این پاسخ. روایات شريفه‌اي را که مربوط به جنیش مقدس ظهور و مسایل مربوط به آن است. شامل نمی‌شود. احمد الحسن] در باسخ به سؤال درباردى روايات ظهور فرمود: «اكر منظور شما روايات طهور است. ما جيزى از آن رأ به جز در حد نياز و ضرورت بيان نم ىكنيم. و أنجه توضيحش را ترى کرده‌ايم خداوند به هر كس كه بخواهد با توجه به ميزان اخلاصش. منظور روايت را مىفهماتد و به يقين بیان آن برای همه‌ی مردم تا وقت خودش باقی می‌ماند». * سوال از جزئیات روایات پرسش از جزئیات موضوعی است که سوال کنندگان زیادی, از انصار می‌پرسند. به ویژه آن كاه كه روايات اهل بيت به رويدادها و اشخاص زمان ظهور اشاره داشته باشد؛ حتى عده‌ای از افراد ‎og‏ جزئيات مربوط يه دعوت امام مهدى] و رسالت آلهی آن حضرت سوال می‌کنند. برخی اصرار دارند كه ايمان خود به دعوت امام مهدى0 و وصى و قرستادمى أو به سوی مردم را با شناسایی این جزئبات و ضرورت روشن شدن آنها مرتبط سازند؛ گویی این تنها دروازه‌ی ورود ‎bal a‏ است و لاغیر! واقعیت آن است که اين شیوه‌ی پی بردن به حقیقت, با قدری حدس و گمان همراه است زیرا ائمه‌ی اطهارن اشاره کرده‌اند که ممکن است در جزئيات, «بداء» (تغییر) حاصل شود؛ بنابراین صحیح نیست که قرد منتظر, ایمان به دعوت امامش را به مواردی گره بزند که ممکن است در آنها بداء ایجاد شود. بر اين اساس يك يار از عيد صالح0 درباره‌ی سقیانی و برخی جزئیات مربوط به اشخاص و رویدادهای هنگام ظهور سوال

صفحه 44:
کردم. د محصر كيد الع (جلد يي 2براء ,و5 دارد: حتی این ‎Cid epee‏ با توجه به طرح و برنامه‌ی نظامی که هدف از آن پیروزی بر دشمن یعنی شیطان و ارتش او است. اولویت بیشتری دارد. حنی در مورد زمان خروج که در مورد آن به صراحت در حدیث آمده که «در یک روز انجام می‌شود»* نیز احتمال وقوع بداء وجود دارد». وی سپس برخی رولیات شریفه را بیان و مفهوم آنها را خلاصه نمود و قرمود: «از اين روایات چه می‌فهمی قائم از حقمتات اش قالم زو وغده دادن شنده‌ها ‎‘cual (lacs)‏ سفیانی از حتمیات است, در حتمیات بداء وجود ندارد در حتمیات بداء وجود دارد. در وعده داده شده (میعاد) بداء راه تداردة. - در رویت یمانیبه ین موضوع به صراحت اشاره شده است.امام باق 0 مي راید ...فرع سای و ما و خراسقی در یک سل ویک اد ويك روز واد بود حرست يمسان ایتک پس قوق غود ند ترس و وحشت واضطراب ار عرصو رو ‎yan‏ اه ال کسی ‎as an ay Soa hep aia Ge‏ مرجم ينف ‎gl as‏ وم ات ات زيم لو مارا بسانم هی مت که ...ی تعمانی: صفحه 264. * - وجود قائم] و سقبانی, حتمی است. از امام على بن الحسین(] نقلٍ شده که فرمود: ات نار ان ند افير مرشيتد؛ قيام مرنماد. وأو عرض كرد: قائم بدون سفياني یام می‌کند؟ حضرت فرمود: مرت اجب شدای است امس اجب خدا خی ات وم مد مسق !۰۳ بعار لنوار: جل 52 صفحه 382 اما در محنوم, بداء الهى راه ندارة. زراره بن اعين از عبدالملى بن اعين نقل كرده كه كقت: «نزد بوجعفر امام محعد اف بودم که ‎eld hail‏ به ميان أمد. به آن حضرت عرض كردم: اميدوارم كه (قيام قائم) زود باشد و با أن سغرائى تباشد. فرهود: لبه غباسوكت» وز جع حاتي است که ریز أن نيست». غيبت نعماني: صفحه 301. أما در اين مورد كه قانم. ميعاد (وقدة اتشدة) اننت وزممكن امت فر ‎books eal atest‏ ار یی ‎Je plied‏ یو کت «نزد ابوجعفر محمد بن على الرضانا بوديم كه ذكر سفيانى و أنجه که در روايت أمده مبني بر اين که امر وی محتوم است. به مبان آمد. يه ابوجعقر تا عرص كردم؛ ليا خدا در امر محتوم بداء دارد؟ فرمود: أرى. به أن خضرت عرض كرديم: ما مىترسيم كه خا در قالم نيز بداء روا دارد. خضرت

صفحه 45:
۱ ا ‎rt‏ رم ‎Sg‏ ‎Ss‏ انی ‎cowl Saber‏ ولی ممکن است وی قلانی باشد یا قلانی؛ و یا خاستگاهش از اینجا باشد یا از آن جاء است. و در معصوم.هع بداتی تیست. بنابراین اصل «قیام یماتی و سقیانی و خراسانی در یک روز» در محدوددى بدأء قرار مي كيرد؛ حال جه طور ممكن است یک انسان عاقل آن را دليل قطعر وروا تحقق در نظر نید در حالی کد است خداوند در آن تغییری ایجاد ع وكاب لصي از ايشان يرسيدم: كاهى اوقات درباردى جزئيات از ما سوال می‌شود. وه ام پاسخ می‌خواهند؛ منظورم جزئیات دز روايات است. مثلاً آیا آنچه الان در عراق جاری است, با توجه به اين که قبلاً فرموده‌اید امروزه حکومت قائم در دست بنی عباس است. از جمله مواردی است که متجر به تسلیم حکومت به سفیانی می‌شود؟ همچنین از دجال و ارتباط آن با شخص معروف سوال می‌کنند. در مواجهه با چنین پرسش‌هایی چه ۳ وى فرمود: «بکوشید پاسخ‌های‌تان بسیار محدود باشد زیرا در حال حاضر معین کردن چیزی. مشکلات فراوانی برای شما ایجاد می‌کند. ‎ase‏ آگر به دنبال کشف حقیقت باشند, خودء اشخاص را به عینه خواهند شناخت. تکلیف آنها ایمان آوردن به سفیانی و نظایر آن نیست بلکه وظیفه‌شان ایمان آوردن به حجج الهی است و کسی که حجت را بشناسد چیزی به او زیان نمی‌رساند و زحمت جست و جو نیز از دوش او برداشته می‌شود». سم ی 1 ا یبحم و سوق جزئیات روابات و اشارات و رموزی که در آنها نهفته است از دوش برداشته می‌شود؛ به ویژه در خصوص طلوع کننده از مشرق - یمانی[- که

صفحه 46:
‎١‏ .»امام اتجام كارى ابه خود نسي مود ال نک رش ای ‏کسی که رونت آل محمد زا مطالعه كرده باشد بع روشت درمی‌اید که که کی از امد ‎al ts ale‏ نجام كارك يا ‎clue! igo ar‏ ميهد پلی در والع: عورش اتجام آن ک توسط امامی از فرزتدانش است و وی. عمل او را عمل خودش می‌نامد. اگر بخواهم تمام شواهد و دایلی که در این خصوص وجود دارد را نقل کتم, بحث به درازا می‌کشد؛ فقط به ‎sauce Lil ype go ole‏ ‏مورد اول: امیرالمومنین[] در یکی از خطبه‌هایش در مورد خود می‌فرماید: لقن کم موسی» (مو. کی هتم کی موی سعی کت در همان هنگام. آن حضرت درباره‌ی آخرالزمان می‌فرماید: ‎em‏ ‏ل را تست سیب :1 سخن بكويد سحموكه سكوتش ‎Ne‏ الست ولى وت سخن بكويدء كفر ص كويد در جين وف هخا ونس > د بد أ أن 2ك بدأو آن نمود. فرمود: «بس رین هام مت هور كسى بايد كد هر طور سين از درت با ‎se a lag) ae a fly i ile al ge‏ ‎«atop Sayer)‏ سوس آمیرالمومتین صلوات الله علیه ‏دست و فرمود: مج پات »3 ‏مورد دوم: از عییه اسدی نقل شده که گفت: اميرالمؤمنين0 ين م برد دز ی ی هد و کته کت نشاید متیر جنکیه داده» باشت و هن بالق سر آن حضرت ‏با وجود ايشانء فرد مؤمن نه تنها از كندوكاو در جزئيات بیان می‌شود ‎Sle‏ حتى از چست و جو و طلب امام مهدی یز مستفتی می‌گردد زرا بوشيده نيست كه هدايت يافتن به ايشان و شنائتن وى همان هدايت يافتن. ‎ot‏ اما است؛ چرا که آودعوت‌کندهبه سوی آن حضرت اس أمبرالمؤمنين0] در خطيداى مى قرصايد: «.... ايد ار 2 ليع تدس (قامقر) مشيق يرو ند اش راهن پر رورا ری کر وتات میهد ار لباو مع ی ‎eh hg ASE a sg pe A gt‏ ‏كاقى: جلد 6 صفحه 66 حديث 25 ‏*- بخار الانوار: جلد 82 صفحه 272.

صفحه 47:
ایستاده ۳ ین ‎Caos‏ مت نون 0 مرا کف کنات تسم رد». عبیه می‌گوید: من به آن حضرت عرص کردمد یا آمیرالموسنین: گوتی ‎anda ge la‏ که بعد از مردن بار دیگر زنده خواهید شد؟ حضرت فرمود: !اه وه گر ری میدن اسان ان که که تم ری یت چا ی مر مان من اج رد 2 ‎cap‏ امام اميرالمؤمنين] انجام اين كار رأ به خوذش تسیت می‌دهد و حال آن که قاعل مستقیم آن, یکی از فرزندان ‎ol‏ حضرت[) است. این چه مفهومی دارد؟ در اين خصوص از احمد الحسن() سال کردم و گفتم: در روایات ‎aly‏ وارد شده که امامی. انجام کار را به خودش نسبت می‌دهد و حال آن که منظوریش امام نیگزی از فرزنداسش اسنت: همان طور که نز حتلم ميسي» ‎at ohare) Sco deste” 9 (emai)‏ مه وارد شده است. یا درستی این نتساب فقط از آن جهت. است که وی از ایشان است یا اين که موضوع دیگری وجود دارد؟ و آيا اين قضيه با اتحاد تورهای ایشان در آسمان هفتم مرتبط است؟* ‏یشان( در نت من هروه ‎sagt lj aglow‏ هذا :قز این عالم جسمانی آری وی از او است زیرا از ذریه‌اش مىباشد در أسمان حقتم (نز) أ أو اسث زيرا وی در مر‌ای ‎aout‏ $10 لويشسي أو ‎wail ens thease‏ ‏للحت ابت تريجماك است که ما از طریق آن میتوانيم برخی از آنچه در روایات درباره‌ی صبحه‌ی (تدای آسمانی) حق و اين كه به اسم إميرالمؤمتين] است را پشناسیم؛ نیز نیست كه اين صيحه حتماً به نام حضرت امیر] باشد. بلکه می‌تواند به اس آن مرتیاکی كد ار سيل حص است, رافنده کشی که اما اتجام کار را به وق تسبت می‌دهد. اگر چه می‌فرماید: «منان ,اانجام مردهم». أين همان حق و حقيقت است و به همین دليل است كه شماری از اقراد باطل‌گرا که مدعی تشه * بجر الور:جلد 53 صفحه 59 و 60

صفحه 48:
3072 $9 felled roe | a ‏و‎ ‏می‌گویند اين جادویی از جادوهای اهل اين حاندان است:!!!‎ ‏روایت سمری‎ * روایت سفری" یکی از دستاویزهای مخالفان خلبقه‌ی الهی و یمانی موعود سید احمد آلحسن] و بهانه‌ای برای رد دعوت *-امام صادق 0 در حديثى: به بيان صيحدى ابليس «الا ان الحق فى عثمان. و شيعته» (أكأه باشید که حق در عنمان و باران او است) كه پس از صيحدى حق ‎Yo‏ ان الحق فى على و شيعته» (أكان باشيد كه حق در على وباران او است)بلندمی‌شود و یمان آوردن اهل زمین به آن پرداخت و قرمود: ند کت را ایا ردت به ار راس ير حق انار م كودائد و ين هن نی ول اس و (سیس) در وکا يشان موضي اسب شک رید ند هد سود مرش دشن بماست. دا هل ات جوم یام نی م كن و مركويد؛ قطنا ماد ‎at od a ae al‏ حضرت آن آبه را تلاوت فرمود: دز نب« ‎cat on!)‏ تعمانی: صفحه 7260 أيا در اينجا منطور از اقراذ شکاک و دودل کسانی که قبل از دء دوست‌دار ‎can dal‏ نيستند.می‌باشد؟! چگونه چنین جیزی ممکن است در حالی که آنها قبل از ند,آز آبشان برانت جسته‌اند؟ لا فطع أقراد شكاق و برائت جو پس از دای حق, قومی هسنند که ادغای وایت اهل ببت و تشه آنها را داشته‌ند و تبری آنها پس از ندای دوم حاصل می گردد(فعنددلکه ثبرتون). حال من میگویم: چه طور ممکن انست شیعه‌ی اهل پیت از ‎UL‏ ‏تيرى جويد - بناه بر خذا - أكر وى ند را با نام حضرت ‎SF Sols Dale‏ با اوست بشنود؟! قطعاً جنين تيست! بلكه ندا به نام ككل أو در زمان ظهور است (يفعله رجل منى) و ابن همان جيزى است كه فعلاً براي بسيارى از مردم روى داده اسث, زيرا أنها از احمدا] تبرى جستهاند؛ كر جه جبرثيل لز طريق رویاهای صادقه‌ای که از شماره ببرون است. فراوآن به اسم أو ند در داده است. مراجعه کنی به کناب «معترضین به خلقای الهی» یکی از کتاب‌های انتشارات أنصار امام مهدكل: صفحه 73 به بعد در أنجا توضيدى مبرهن و مقصل در ان خصوس ارنه شده است. - شیخ صدوق (رجمت ‎(all‏ از ابومجمد ‎yr gets‏ احمد المکتب روایت کرده است که کفت: «در آن سالی که ‎Qe‏ علی بن مجمد سمری - قدس له روحه -وقات یافت, من در بفداد بودم و چند روز پیش از وفانش ‎fe‏

صفحه 49:
‎ARE‏ بأزر قاس توف رد می‌خواهند به تفصیل از اين موضوع آگاهی ‏يابند. دعوت فى كلم كه كتاب شيخ ناصح ‎li‏ ناظم الققیلی به دا ‎Me aa‏ فرهيخته جناب ضیاء الزیدی به نام «قرائت جدید قی روایت السمری» از انتشارات انصار امام مهدی] را مطالعه نمایند. ‏من از جزئیات نوشته‌های این دو برادر که خداوند توفیقشان دهد مطلع نیستم و این کوتاهی قطعاً از سوی من است ولی از آنجا که اين روایت به وقور بر زبان معترضین جاری می‌شود. در اين خصوص از احمد الحسن(] سوال کردم. ‏ایشان0 پاسخ مرا اين گونه فرمودند: «بحث‌های زیادی درباره‌ی این روایت وجود دارد که (برای پاسخ) کفایت می‌کنند و لذا آتها دیرزماتی است که روایت را رها کرده و از آن اعراض تموده‌اند زیرا خود می‌دانند که احتجاح به آن, فاقد ارزش و اعتبار ۱ ‏سند روایت برای آن‌ها «مطعون» (ضعیف)* است و اگر از ‎ ‏محضرش شرقیاب شدم. وی در آن روز,تقیعی (ازاام زمان) سرون أورد و بر مردم قرائت کرد. من آن نامه جنين بود: يسم الله الرحمن الرحيم أى على بن محمد سمرى! خداوند در سول فقدان نو باداشى يزرى به برادرانت غطا فرمايد. توتا فش روز ددكر قز دليا خواهى رفص كارهايت را مرنب كن و هيع كس رأ به جانشينى خود مكمار. دروان عست قر سس نقد ها تمل 1 رنه اسف و فموزی لت سکره با اجازدى خداوند متعال. ظهور من بس أز كذشت مدنى طولاس و قساوت دلها و بر شدن زمين از ستم خواهد بود. أفرادى نزد شيعيان من مدعف مشاهددى من (ارثباط با من به غنوان نايب خاص ‎٠‏ مترجم) خواهند شد: أكاه باشيد که کسانی از شیعبان من پیش از خروج سقبنی و صبحه آسمانی چنین ادایی م‌کند. درونگو و لفتاننده هستند و هیع حرکت و ‎sr Se ape‏ خداوند عظیم تیست». کمال آلین و تما العمه؛ قح 36 ‏*- علت ضعف آن دو مورد است. که اولی: «ارسال» می‌باشد. مجلسی در بحار الانوار جلد 35 صفحه 318 أن را «خبر واحد مرسل» خوانده اسث. كاظمى مولف بشارة الاسلام نيز در صفحه 146 همين مطلب را

صفحه 50:
ديد آنها صحيع هم مي بود يدو ‎leas‏ که دور آنهبا علاوه بر اين. متن روایت متشابه است و عده‌ای از آنها روایت را به گونه‌های مختلفی درک و فهم کرده‌اند. ضمتا اين روایت «مسوره» نیست و به عقیده‌ی نها چنین چیزی باعث مى شود «كلى بودن» روايت, تضعيف كرددة: يا شايد هم قواعدی که آنها دارند. بازیچه‌ای است در دست‌شان که هرگاه بیان نموده است. علت دوم: ضعق روایت با احمد بن حسن المکتب است. که به ان موضوع تصریح نموده‌اند. استاد زیدی - خداوند تفیش دهد م كويد: شرع حال أو در رجال حديث وارد نشده,بلکهحتی نام وی نب قطعی نیست: گاهن اوقات احمد بن الحنتن المکب دانیدم شدو و برخن. اوقات الحسن بن احمد المکتب و سومی احمد بن الحسین المکتب است واي كاش می‌دانستم سیستانی و حائرى بر جه اساسى به اين روايت ‎a‏ استدلال كردمائد. قرالت جديد در ‎ay‏ صفحه 5 باورة مد نها همگی بر اين عقیده متفی‌اند که نمی‌تنوان در آمور عقایدی به طن و oS ‏ل‎ ee aac ‏واحد دار. طن است نه علم؛ همان طور كه خود يه جنين جيزى تصريع‎ ha) es Coes) ‏می‌کند. خویی می‌گوید: «شبر واحد موجب علم‎ ‏الاصول: حلد 2 صفحه 147) و این سخن همه‌ی اصولبون معاصر است.‎ Jo ‏بس جه طور بهخودشان اجازه داه‌ند که در مساهایاعتقادی, به‎ ‏واحدی که موب علم نیست اعتماد و استاد ند؟ و من بی‌تهایت در‎ ‏تعجیم که چرا ها در مورد یک موضوع عقایدی فوا اهلد و پیروان‌شان‎ ‏در این مورد. از ایشان اطاعت کرده‌اند و حال آن که از نظر نها عدم‎ ‏جوار تقليد در عقايد (در موارد عقايدى. تقليد جابز بيست اصل مسلمی‎ ‏زر لي رام ارد يدي ات کیت بار دكن لق ان‎ las ‏قشت که عرو‎ ‏را به دست حودشان رشته كردائ.‎ براى اشنايي با برخی از آراة مطرح شده در اين زميف. بد نجه که شید سبد صدر دوم إره) در موسوعداش إدارة المعارف) ذكر كرد *- قضیه‌ی مسكزة يعن (فسيداق که) شروع آن با اشاره به کلیت با جزئیت آن به یوزت «کل» (همه) با «بعضش» (برخی) صورت مپذبرد علامه حلی می‌گوید: بدان که قضبه یا شخصی است با مسوره و با مهمله! این از آن روست که اگر موضوع شخصی باشد - مانند زید - قضیه را شخصيه منامند و اكر كل باشد. بر افرادزیدی متطبق می‌گردد و آگر در معرص کلی با جزئیقرارگیرد. در آن هست و با یست مطرح می‌شود که

صفحه 51:
بخواچند به إن عملى م كنار ار هک سيوج د يفيت ییا و عمل بعلت روف می‌نم علاوه بر اين, ‎Gis‏ يله ا روایت سمری را نقض می‌کند و باطل می‌سا ‎alee al‏ رايت يالف انود مر بوي ناسين براق هيو مفيد بيش أمده است". ‏مورد اول يعنى قضيدى مسوره در قول ما مىباشد؛ هر انسانی حیوان ‎oad‏ هه توش مه 0 ‎pe yer‏ ی وه ‎Sy cae tear atest‏ ‎fet Gach acca ae tourer ics‏ برای واضح شدن مطلب مطلب ‎ipusS ne‏ امامل] در روايت سمرى ‎eed‏ ل لت د ل ‎oe tat‏ جله و است وحم لو > ام ده هوک در اک ی ‎tea‏ ‏«یعض من یدتی المشاهده و کنبمفتری» و نه همگان؛ و بر این اساس یعنی پرف از شاک ای 0 ‎Pci cepted ies reaper reel‏ را مشخص می‌نماید؛ و خود اين روابت (به تتهایی) دلیلی بر تکذیب او به شمار نمی‌رود؛ همان طور که ققهای آخرالزمان سر زده عمل کرده‌اند!؛ همان کسانی که با دست خود قواعدی می‌نویسند و خودشان شتابزده آن را از هم مي‌گشایند؛ و اين همچون مثل زنی است که با دستانش هر لحظه ‎a ray oem pay ep meee‏ ۳ ‎lO‏ رن ی نات 2ات ما ?= به عنوان مثال: آنچه که شیخ طوسی از نوقیعاتی که از امام مهدی] در ‎wate is‏ و و له یه و عات کل شید ‎Rope ase pee‏ ‎ae ae‏ ی ی ره ی ا ل وير بندگان خدا اخد گردیده است. بسم الله الرحمان الرحيم. اما بعد ... سلام توافت ملس ان که فد نامع ریفس ار کی ‎fe Lipa bee beable y‏ تشر سار بل ارم ک زود و سارت اسان سر دش اوه ری و بلق امیش راگن رت تاد وه

صفحه 52:
به هر حال احتجاج بي ‎Jad Ls‏ 58 أز أو سؤال شد كفت: «لل مر هوپالقه» (خار ی است > خودنجام دضبی اناست) و این به روشنی دلالت بر آن دارد که سمری ته خود وصیت می‌کند و ته آن را انکار می‌تماید. بلکه تاکید می‌ورزد که اين امر. دوباره باز خواهد گشت. افزون بر اين (اصولا ) علت وجود رسولان و حجت‌ها بین ‎oT‏ را کقایت کرده. در پناه أطف خويش محفوظشان يدارد ....». تهذيب. الاحكام: جلد 1 صفحه 38. ‏شيخ ناظم العقيلى مىكويذ: از نامعها جنين مىفهميم كه حامل نامدها با امام مهدیز لفات داشته و از آن حضرت نقل نموده است. همچنین شخصی نله و مورداعتمادوجود داشته که کاتب مام مهدعق بوده و او کنسی بوده که این نامه ها را نگارش کرده است. ‏و همچنین روایت شده که بل از قیام مبرک آمام مهدی كسانى با وى ملقات میمابد و مود تکذیب مردم قزارميگیرن" ‏آبوعید له مام جعفر صادقت) می‌کرماید: ام مر مرن کته مد ‎Ts Tala cial Seadoo) vol ot ae Se‏ 285 ‏حنى برخى از علما و مردم با تشرف يافتن به دبدار امام مهدي( به نقل ادعيه و ماند أن أز أن خضرت برداختهاند وز أو شتيدهاند وبا أو ملاقاك کرد‌اند؛ مانند سید بحرالعلوم و سید اين طاوس (رجمهم اله) و اقراد بسار ديكرى كه در «جنة المأوى» قز أبشان نامس ‎ce‏ میان آمده است و همچین سابرین! از سید ابن لاوس نقل شده که پاب به سوی امام مهدی با است: ‏مبرزای نورى تعليق سيد ابن طاوس بر يكى از اين ادعيه را تقل كردة که گفتهاسست: .. در هچ خبری از اخبا. وق برای قرائت ان صلوات و دعا تعبین نشده است. مگر آنچه که سید رضی آلدین علی بن طاوس در جوال الاسبوع, بس إز يبان تعقييات مأثور براي نماز عصر روز جمعع أوردة گنه لته هس گر ‎ay ot cata‏ جععه رانا به عذری رگ کرو ‎ol‏ صلوانه رز رک مك بد جوت لجرك ع ‎“ofa Le ily Dr sighs‏ مطلع کرده است». از آين کلام شریف چنین برداشت می‌شود که او از خضرت صاحب الامر صلوات الله عليه السلام جيزى در اين باب به دست آورده و ابن از او دور نيست همان طور که خوديش تصريع كرده به اين كه یاب به سوی آمامل گشوده است ...». نجم الناقب: جلد 2 صفحه 469 سکن او تمام شد. خدوند توفبقش دهد

صفحه 53:
spe pias Sere 5 ‏ی ا‎ ‏اد گم له‎ al ae sips ae ۳ otal sade) a ‏گس‎ ‏وانحراف اه سر مد 4 پس نگاه کنند که او با چه چیزی‎ ‏ش از آن نیز در طریق حق و حقیقت چند دسته‎ ‏فده بودند در یشان (خباری و امولی و شيخى و أحسالى و‎ ‏سایر گروه‌ها وجود دارد. حتی خود اصولتئون نیز دچار اختلاف‎ ‏هستند. پس حق کجا است؟‎ ‏بنابرین. نیازبه «هادی» وجود دارد. با اين توصيف به نظر‎ ‏ها چه چیزی ماه فرستادن او است در حالی که عکمت,‎ ‏اقتضا کنند‌ی فرستادتش می‌باشد. خصوصا با وجود آینده؟!آیا‎ ‏با توجه به اين که همه امروزه از انتخابات دم می‌زنند.‎ ‏دعوت‌کنندهای به دین خدا یاقی می‌ماند؟ آیا کسی که بر راه و‎ ‏روش حسین0 حرکت کند باقی می‌ماند؟ مسلماً خیر؛ یعتی‎ ‏تخموس غدااست) باقی نمی‌ماند؛‎ bts) Hall Sta ‏کسی که بگوید‎ ‏کسی که خدا را عبادت و اطاعت کند و حتی کسی که کلمه‌ی‎ ‏را بر زبان براند نیز دیگر بر جای نمی‌ماند. همه از‎ «at» ‏انتخابات سخن می‌گویند و حال آن که انتخابات, در جهت عکس‎ ‏آنچه خداوند سیحان آراده نموده قرار دارد. اگر خدای متعال‎ ‏بخواهد در زمینش عبادت شود. حکمت اقتضا می‌کند که یک‎ ‏بفرستد. آبا این گونه نیست؟!‎ go ‏هادی و راهنما برای حفظ‎ ‏كسى كه در خصوص اين مطلب اخير انديشه كند. هيع راهن‎ ‏برای مردود کردن آن نمی‌یاید.لذا اعتراض به روایت سمری,‎ ‏هیچ معنایی ندارد و حتی اعتقاد به این که هرگز هدایت کننده و‎ ‏راهم وجود نخواهد داشت نيز بىمعنا خواهد بود. هر أنجه انا‎ ‏هست می‌توان درباره‌اش پژوهش نمود وأن را از بین پرچم‌های‎ ‏بر افراشته تشخیص داد. شکر خدا کسی غیر از آو سخن ار‎ ‏حاکمیت خدا تمی‌گوید.آیااين امتحان را سخت می‌بینی؟‎ ‏درك اين موضوع به بحث. پژوهش, روایات یا هیچ چیز‎ ‏دیگری نياز ندارد؛ فقط کافی است که مردم بدانند دين دا‎ ‏همان حاکمیت خدا است. و این موضوعی ثابت شده در مذهب‎ آمده است؟

صفحه 54:
اهل بیت0 می‌باشد. مج عبد صالع جلت جح ایور و6 متحصر است, لذا انسان به چیز دیگری برای شناخت حق نياز ندارد و به همين دليل است كه ائمه] قرمودهاند: «أمرنا أبين من الشصن» (مزما روي زرو هنت)"؟ زيرأ که منحصر به یک تفر خاص است و در كس ديكرى غير از او ياقت نمىشود؛ و حال آن که بقیه, دعوت‌کننده به حاکمیت مردم‌اند. در قرن گذشته, علمای شیعه, مشارکت در انتخابات را گمراهی و انحراف می‌دانستند؛ حال چه تغییری ایجاد شده است؟! آيأ اكنون اين كارء هدايت مىباشد؟! خير! ولى اين كه خداوند. أمر رأ متحصر و مشخص تمودة. رحمتى از جاتب أو بر مردم است: به خدا سوگند. من از اين مردم در شگفتم که چگونه متحرف می‌شوند؛ ابا هدایت را در جای دیگری می‌بینند که امر بر آنها مشتبه شده است؟! و آیا دیگران که همگی و بدون استثنا با قرياد و هياهو از حاكميت مردم دم می‌زنند. بر باطل تيستند؟! حتى كساتى كه مدعىاند مردم را يه امام ‎Osage‏ ‏دعوت می‌کنند را نیز, جملگی, 952 تاییدکنندگان و شرکت‌کنندگان در انتخابات می‌باییم! در همه حال خدا را شکر! سباس خدایی که دنیا را روزگاری چند قرار داد که سپری می‌شود و ما از اين کسانی که سختی را در نمی‌بابد. جدا می‌شویم (وتفرق لذین هؤلاءالذين لايقفهون - مقضل بن عمر جعفي مي‌گوید: «از امام صادق0 شنیدم که فرمود: بيرهيزيد ا شهرت دادن (يعفى نام بت انق وترم ‎a‏ یس ری تک ی ‎cay ete rye cre‏ سر غود تايدش قرموده باد. و بدون شك دوازده برجم مشتيه ‎agus)‏ زا) كه هيج يك از ديكرى بازشناختة ‎coe‏ 0 کی 0 ان خپرشید رامین" عرض کردم: بلی. فرمود: به 0

صفحه 55:
قو ایستگاه چهارم: مسایل مربوطه به مناظره‌ها و ابرئئفه بي كؤواده نكته از ايشان نقل شد كه درب ركيرندهى علت هدايت, حكمت, تفسير و يادأورى دين الهى و جوابى به استدلال آنها به روایت سمری (رحمت الله) است. ایشان[] _که جانم فدیشان باد با عباراتی مختصر و سخنانی واضح. بر أيشان نمايان ساخت که اينها قواعدی تاسیس می‌کنند و به آن یمان می‌آورند و سپس خودشان در متهدم کردن آن شتاب می‌ورزند: - برای پذیرفتن حدیث, قواعدی چند قرار داده‌اند و با حدیشی که طيق قواعد خودشان أن را قبول ندارند, به تكذيب حق فتوا داده‌اند؟! - می‌گویند: «تقلید در عقاید جایز نیست» در حالی که به پیروان خود تکذیب حق را فتوا دادند و قریب خوردگان هم گردن کچ کردند؟! ۲ - می‌گویند خبر واحد (خیری که صرفاً از یک منبع نقل شده است) موجب علم و یقین نیست و در امور عقایدی داشتن علم ضروری است؛ با ین حال با تکیه بر خبر واحد که به گفته‌ی خودشان, ظلّی است, به تکذیب حق روی آورده اند؟! - آنها به قواعد علم متطق که در اصل یونانی هستند. ایمان آوردند و بر اماس آنها بيان تمودند كه «قضاياف غير مسؤرمة. در «موارد جزئيّهِ» صادق است؛ سيس بر اساس آن, «قضيدى كلى» را با اينكه بر طبق قواعدشان «مهمله» است. قتوايه بعل فيب حص سی‌دادند؟! به خدا سوگند اينها مصداق آشكار اين سخن خدایند که می‌فرماید: «مل ان حوا لاه نم لغ یخملوها کمتل ‎Jay sani‏ فا بن ‎yl ph Ss‏ 8 بات له له دی الوم امین ** نش ایک توا بر يها تحيل كته وبه ان عمل تنعل آن خر است ‎cS‏ را حمل م كتد. بس ‎ee sates pL OUI er ape ge cad‏ مایت

صفحه 56:
سعد بلکه ایشان و کات نون شریفو: )سس ‎gp)‏ ‎guar ahs yew tt aT TERT TE,‏ از هم باز می‌کنند و تکه تکه می‌نمایند. هلاکت و نابودی بر آنها باد! پیش از قرا رسیدن قیامت کیری درست پشت سرشان در قیامت صغری, باید حساب پس بدهند. پس منتظر باشید که ما هم از منتظرائیم. جواب و پاسخ آنها حتی برای یکی از مواردی که وی برایشان در مدت چند سال روشن ساخت. کجا است؟ هرگز جوابی وجود نداشته است!؛ فقط استهزا و تهمت زنی و لودگی وصف ناشدنی از آنها برمي‌آید. غم و آندوه مومن فقط با «حسیناالله و تعم الوکبل» (خداوند ما را کافی است و چه نیکو ياورى است) بايان مىيابد. جاى شكفتى نبست!؛ چرا كه آنه همان طور که پیامبر اعظم0 بیان فرموده است. فرزند فتنه و محصول درو بی‌حاصل‌ند. دنیا پایسان نمی پسذیرد تسا رسسول الله[] و على [] در ثويسه كسرد هم آیند.. با استناد به نص آيات قرآن كريم و ددها روايت شريفء در وجود عالم رجعت هبج شک و شبهه‌ای نیست, همان طور که در وجود عالم در تردیدی وجود ندارد. از انضمام اين دو با ‎lle‏ ‏دنیا. عوالم سه گانه‌ی قوس تزول تشکیل می‌شود: البته من اکنون درصدد بحث و گفتگو در این خصوص نیستم, فقط خواستم اشاره کنم که عالم رجعت غیر از عالم دنیا است. ‏ وقتی که فرد اين حقیقت را درمی‌باید. روایات زیادی از آل محمد به ذهنش خطور می‌کند که در آنها بر جمع شدن رسول الله[ و اميرالمؤمنين] در آخرالزمان, در اين عالم و در كوفه به قصد ساختن مسجدی که مخصوص دولت عدل الهی جهانی تحل: 92 * - به كتاب متشابهات سيد احمد الحسن0. جلد 4 سؤال شماردى 169 مراجعه نماد

صفحه 57:
خواهد بودم تأكيد ده ا ‎Ree‏ 00 ‎a‏ کف ‎ol ie‏ و به عالم رجعت ‎aig danse Le‏ دور از حقیقت است؛ حال آن که روایأت تصریح می‌کند که این گردهم آمدن در همین عالمی که ما در آن هستیم رخ خواهد داد: بعنی در دنیاا پسن:معنی و مقهوم انن روليات چیست؟ از عبد صالح] در مورد شمارى أز اين روايات سوال نمودم و گفتم: هنگام مطالعدى برخى روايات شريقه: معنايى به ذهنم ‎ated‏ ۳ برخی از مطالبی که در دعوت حق قهمیده‌ايم. آن را تابید می‌کند ولی قبل از اين که به شما رجوع ‎Scie a hal lel‏ ‎ae‏ در کوفهو ساختن نسجدی که هزار در دارد: ‎ay‏ هنگام ‎lly) od dose? Eyles‏ و انقال آنم امردم بلاقاضله می‌گویشد. این کازها در رجعت به وقوع می‌پپوندند. ایشان0 فرمود: «منظور شما مثلاً این سخن خداوند است كه: بن اذى فر علي وان لاك دزن مسج دیون هی ار ‎dat ota‏ موش بت وا ایض رام ‎EON Oa‏ گفتم: اری. و روایت این است: ابی مروان می‌گوید از با عبدالله امام جعفر صادق] درباره‌ی قرموده‌ی خدای عرُوجلٌ که ی قض یتفن ان > برسیدم. حضرت رمود؛ ره .دب انس ون یرود ای که ‎Sr‏ یلد وی كرد ‎ee ae‏ سود رب وب زر جایی در کوفه: ‎pola‏ فرموده«عتا روایت: قزق ورنازه‌ی ‎Sats gaan‏ لي ا ‎anf‏ 0 ماسب بتعا رعابت.به آن افاره من کید منراغ داریا ؟ # گفتم: در روایات خوانده‌ام که در اين مسجد. دوازه امام *- فصص: 85 *- بحار الانوار: جلد 53 صفحه 113 و 114.

صفحه 58:
عادل تماز می‌گذادتیر مچضر عید صالج ‎gp Tale)‏ 64 می‌خواهتد که مسجدی بسازد که گنجایش آنها را داشته باشد: چرا که نماز خواندن يشت سر وی, پرایر با نماز خواندن پشت سر رسول الله] است. حضرت نیز برای آنها مسجدی می‌سازد که هزار در دارد»:. ی ی که ها بو رو و آقرینش هر چیزی را به او ارزانی داشته, چنگ زن و متمشک شوء و هر آنچه خداوند سبحان تو را به آن اگاه می‌سازد. پذیرا باش, تا همه چیز را ازاو بدانی و تباه و گمراه نگردی, حتی اگر *- جبهی غربی می‌گوند: «مبرالمومبه سمت حبرهخارج ند و کرمود وزی یه آن متصل خواهد شد و با دستش ‎ooo gael a‏ نمود - به صورتی كه بك ذراع زمين بين أنها به دثارها فروختم و ‎ah‏ آززش ربدت مذ خواهد کرد در ره مسحدى اجن خواهد شد که انصد در دارد و علیه‌ی حضرت ‎OL Dass‏ نمازمی‌گزار؛ ‎ere oe ee ne‏ عادل در أن نماز خواهند خوائد. عرش كردم: يا اميرالمؤمنين آنا در آن رمات مسح کوفه گنچایش این مردعی که می‌فرمایی را خواهد داشت؟ قرمود: جهار مسجد در أن ساخنه خواهد شد كه مسجد كوفه كوجكترين أنها خواهد بود واين مسجد و دو مسجد ديكر در دو طرف کوفه آز ین طرف و ابن طرف: و با دست به نهر بصربين وغريين أشاره فرمود». تهذيب الاحكام: جلد 3 صفحه 258 آبوجعفر امام محمد باقرح در خبری طولای فرموده است: «حضرت. مهدی ورد کوقه می‌شود در حالی که سه پرچم [کنبه از سه گروه و جريان) در أنجا هستند كه با هم اختلاف دارند. أنها اختلاقات را نا م ىكذارند و نايع امام مى.شوند, آمام به مثير مىورد و خطبهمی‌خواند و مردم از شدت گربه متوجه حرف‌های ‎Glial‏ نمی‌شوند.. نمی که جمعدى دوم قرا مودرسد مردم مى كويد أى بسر رسول خدا نما خواندن وشت سر نكما برابر با تماز خواندن بيشت سير يباميرا] است و مسجد. گنجایش ما را درد آن حضرت می‌فرمای؛ من با شما طلب منزیم سپس حضرت به «غری» مي‌رود و تصمیم به طرح مسجدی مي‌گیرد که هزار درب دارد تا ظرفیت مردم را داشته باشد و بر أن بنابى محكم” می‌سازد. سپس ام می‌فرماید نشت قبرآمام حسین] نهري را حفر کرده که به سمت عرین [نجف و کوفه) جاری مي گردد تا آن که آب به نج برسد ....». بحار الانوار: جلد 2 صفحه 391.

صفحه 59:
‎oe al plas‏ مناظره‌ها لم شوک رگن وش ‎eur‏ ‎Jie‏ وت خدال] و قثل امیرالمومنین 0 اشاره. ‏دارد؟ ‏فرمود: «بیشتر روایات این چنین هستند. همین طور است روانات رجعت؟ رجعت نيز خود بردو نوع ست رجعت در تام قالم با ‎lel lois‏ و رجعت در عالم رجعت «نخستین» با تفس‌ها و با بدن‌هایی که متتاسب با آن عالم است. پس از آن كه خداوند حال و وضعیت‌شان و نیز امتحان اول و دوم را آز یادشان می‌برد». * مقطی از زارت جامعه مومنی که خداوند توفيق خواندن زیارت جامعه‌ی کییره‌ی وارد شده از امام على هادئل را به وی خایت فرماید. ار در آنها درست اندیشه کند. قطعا آن کلمات نورانی. نقش و نگاری يا ير دل أواز خود بر جاى م ىكذارد: جرا جنين تباشد و حال آن که فرد به چشم بصیرت خود قبل از چشم سر, گوشه‌ای از مقامات ‎JT‏ محمد را می‌بیند و این که آنها: ابواب (دروازه‌های) الهی. معادن کلمات خداء خزانه‌داران علمش, بیان کنندگان وفك الف و هستد: درباره‌ی آین مقطع از دعا از عبد صالع] سوال کردم و گفتم: در برخی از مقاطع زبارت جامعه وارد شده که: ‎Silat»‏ ‏فی الأسماء, و آنفسکم فی التفوس و قبورکم فیالقبور* (نامهای شا در مها تر ‎Sc ale Lest gra a‏ أبن رت‌ها مرا یه خود مشقول کرده و بازداشته است و من معنای آن را همچون معنای خیلی دیگر از قسمت‌های دعا متوجه نمی‌شوم! ود ايشان0 در باسخ فرمود: «آرى: ذَكَرْكمْ فى الذَاكرينَوَ أسْمَكُمْ فى ‎ ‏+ - مىتوان به رواياتى كه سخن خداوند متعال « يف غلیک ان ...» ‎nt te)‏ که تن رابت وج مد ...)و نظایر آنء مراجعه نمود

صفحه 60:
‎At atl tea els els ah‏ س: نز فى الآثارو ‎ND‏ ‏رام جات الل ا شولا ارات اش ان محمد: «محمد.و آل محمدة همان قرعون و موسی هستند؛ یا معنای اين کلمات را می‌فهمی؟ ‏همه كس أبن معنا را درک نمی‌کن. خداوند شمارا توفیق دهد؛ قوام (پایداری) ‎pias at‏ عوالم آفرینش, به محمدل] و آل ‎Daan‏ سته نست. «خير» به أن قوام داردء و همجنين تقيض و ضد آن ‏مرگ فقط به وسله‌ی قدرت انجام می‌شود:قدرت از صات است و فر حبائن تيز به حيات أنها ‎Sues alge els‏ وسیله‌ی آنها قوام می‌یابد. موسی به وسیله‌ی آنها قوام می‌باین غزراتیل به وسیلیی انا قوام می‌یاید. حال اين قضیه که یه فسل حداه ‎osu‏ آن آزی: نا حملوات له عليهم واسطه‌های فیض الهی‌اند و همه چیز به آنها قوام می‌گیرد. به خواست خدا اين مطلب واضح است ولی تطبیق آن بر عبارات زیارت. برایم ابهام دارد. ‏فرمود: «مقهوم اين عبارت آن آست که: همه چیز به شما قوام مي‌یاید. شما در همه چیز هستید؛ و شما همه چیزید! معنای آن, چنین است». ‏* آيا منظور از نور در اينجا همان تور در عوالم بالابى (علوى) است؟ ‏روایتت را که دربره‌ی بیان نو بود را به شرح زیر می‌خواندم: عاصم بن حمید از ابی عبدالله امام جعفر صادق0 زجایت کروهبوسی گوید با ان خظرت دربارهی آنچم در خصرین: رفیت روایت می‌کنند. گفت و گو می‌کردم. حضرت قرمود: خورشيد يك جز ز هدجه ور رس" و کوسی یک جزه هدجه نو عرش وعوشی يك جوم او هقد جزء زلور حجاب و حجاب يك جزه از فد جز لر ستر ست. كو راست مل كويلة

صفحه 61:
ستيان اي قد ‎wy‏ 8 ‎sie i a i Be 5 1 et 6‏ 3 0 كه بين جيزى كه ما به آن تور اطلاق می‌کنيم, و نورق ‎in its‏ رأيطداى وجو دارة؟ ‎oid‏ فرمود: «نور در ینجا تجلّی و ظهوری از نور * امر را رها كنيد ا زمانش فا رسد اين ايستكاه را با اندرزى از عبد صالح]] كه ايشان در باسخ به سوال من از دو روایت بیان قرمودند.به بایان می‌برم. اگز چه زمان سوال از آن دو روایت هنوز قرا نرسیده است ‎‘alg‏ ‏من این مطلب را به دليل أن که در کلام ايشان (که ‎‘ale‏ ‏قدیش باد) آمده, متذکر می‌شوم. از ایشان سوال کردم؛ دو روایت وجود دارد؛ روایت اول: محمد بن مسلم می‌گوید از أبو جعفر أمام :باقر دربره‌ی «والتهار اذا تجلى» (قسم به روز هنكامى كه أشكار شود) يرسيدم. حضرت قرمود: ‎iF bE gn sale SILL Po Sa iy‏ وت بل لبه م كت فون هر بن خصوص من هي با مم زد و خداود, ياو ومارابه ان خاب ‎ak end ns‏ ال ای و روايت ديكر: ابو عبدالله امام جعقر صادق] قرمود: درسعن خدای تال مرا از مج فان امسته .و الى عر اعامان از حسن متي ]بحسن ‎scrapie le fab MP oly hel pl CLD sul ge‏ - الشمس جزء من سبعين جزءا من نور الكرسي والكرسي جزء من سبعين جزءأ من ثور العرش والعرش جز من سبعين جزءا من ثور الحجاب والحجاب جره من سیعین جزء! من نور استر فان کانا صادقین قلبملقا أعينهم من الشمس لبس دونه سجاب. شرج أصول كلقي ‎ale‏ لد 3 صفحه 181 : بخار الاوار: جلد 55 صفحه 28 * - التهار ‎ull Jal Ue pill ga‏ إذا قام غلب دولة الباطل. والقرآن ‎ut JUST ab wo‏ وخاطب له یه به ونحن . قلیس ‎Up adda,‏ بحار الانوار: جلد 24 صفحه 71 و 72:

صفحه 62:
اوراز «و اليل ان ‎(RYAN Satan to‏ 68 روأيت أول در حق مهدى أول]] و روايت دوم مربوط به امام مهدی0 است؟ ایشان0 در پاسخ فرمود: ‎cle‏ ره کن نداد وزارت کف شتا الآن بخشوبتدى ‎Ua I Sa‏ رسد. طوفان تزديك شده وجيز ياد ماده استد او يه يال جيزى هستىء روات و متشايهات بيش روى شما ست ». گفتم: طوفان نزدیک شده و هیچ تضمینی نیست که ما همراه آنها هلاک نشویم تاه بر خدا؛ سلام بر شما از جانب کسی که شما را با دل و جان دوست می‌دارد و در کتار حدا بسی کوتاهی تموده است. ‎Dead‏ قر مود: «از ود حارم كه شم ر نات دهد ماسفاه نها هی ‎Bln‏ كه سرائجام انها را به اشن جعت وار م سند ييروى م كد انها به خاطر ين ققها ود خاطر دنا كه بر سوشان تين خواهد شدء موا ناسزا مىكوبند و با من م جنكتد ودر لياو ‎ ‎ ‏تم ی هن زود رده دزم ‎otter are‏ ی و ‎ee hee‏ ‎ ‏| «جرهکاه از نخسنین غاصب خلاقت اهل بيت امنت. (مترجم ‎al ol ilo cna ls‏ تمالس ‎ads gl‏ تلو و بسن وه بر لمحت لا شريك له «و الليل إذا بسر» هى دولة حبتر فهى نسرى إلى قبام القائم]. ‏بحار الانوار: جد 28 صفحه 38.

صفحه 63:
ایستگاه سوم: مسایل مربوط به اعتقادات یش از مدن یماتی: حجت ناطق بر مردم چه کسی بو سنت خدای متعال در میا ‎suds Hulls‏ و تحولی ندارد ‎ft‏ همان روز اول آفرینش تا آن گاه که خداوند زمين و أنجه بر أن است را به ارت برد! خدای متعال می‌فرماید: ‎Gill Salem‏ خَلََا من قبل" وآن تَحدَ ِسْنة اله تبيقا»' (اين سنت خداوند است ‏ در ميان بيشيتيان نيز بود ودر سنت غدا تغيرى نغواص يافت). بر أين أساس ما شاهد هستيم كه مخالقان و معارضان جانشين خدا بر زمين. قدم به قدم, در «گفتار و عمل» کاملً یکسان و مشابه عمل مئكنند. لذأ امروزه کسی از ايشان نيست كه دعوت يمانى سيد احمد الحسن] را بشنود و كلامى همجون سخن فرعون كه كفت «ما يال القرون الاولی» (پس وضعیت مردمان پیشین چه گونه بود) را بر زبان جاری نسازد. این فرد به جای تأمل در نشانه‌ها و دلایلی که دعوت‌کننده‌ی * - احزاب: 62.

صفحه 64:
الهی با آن‌ها فرستاده شده, تمام هم و غمش را صرف کسانی که پیش از او بوده‌اند. می‌تماید؛ گویی خدای سیحان ‎“jal‏ ‎le lglg‏ و سرنوشت اسان اه و وکا کرد است و حال آن که وی خودش قبل از هر کس دیگری نسبت یه عاقبت کارش غافل و بی‌خبر است. حتی به علت طلمت و تاريكى و دليستكىاش به متاع تاجيز دنياى فانی, اگر دستش را (به سوی رهایی) دراز کند. چیزی نمی‌تواند ببیند. برخی از آنها می‌گویند: گیریم که ما اکنون به یمانی که از قنوی پدرش خطرت مهدی] فرستاده شذم ‎‘ola cual‏ آوردیم, خب پدران و اجداد پیشتبان ما چگونه خواهند بود و چه کسی به سوق ‎gl‏ فرستاژه شاه است ؟ درا کمن اگر شم تقلید مقدس را بأطل می‌شمارید. ما و آنها چگونه احگام ققهن را اخذ کنیم؟ بر اين اساس شما ای یمانی‌ها. جنیشی «صهیونیستی. آمریکایی. وهایی. بشی, فارسی, هندی و هستید که می‌خواهید اعتقاد ما یه تقلید رابود سازید و غرض شدا وارذ آوردن توفین و افتا ید فتهای ما سنی کقهای: أخرالزمان أست؛ همان فقوايس که مثانى اسلام را معافطت كردن ‎gn eb oll‏ حريم أن را ‎capsid ats‏ شریعت را برای ما اه داشتند و ...و ...و دیگر گقتتی‌هایی که ار باب آن باز شود. صد صفحد هم آن را كقايت نمی‌کند! اين در حالی است که این شیپورهای مرجعبت فاسد. خود قبل ال دگران با سرزنش‌ها و مدقت هاس که از رسول اه خاندان پاکش] درباره‌ی فقهای آخرالزمان وارد شده آشنا هستند؛ روایاتی که کسی را یرای انار نها نبست!" Poi epee me ‏رسول خداز] در توصیف فتهای آخرالزمان می‌قرماید:‎ - * ins np at apn ot gf ‏جر رد اد که کی برد‎ Phe ae sie SEF Spe i ob SG pan ca فقي هخا ورد هبتر لخاد وی رشان وس که وان یرود ان فا میرن دوست یرد اه مجالست و مرت مین دترين لق خداي و حدق انار ورد نت جهنم كد «صعيكم عمى فهملايرجعون» (كنكء كرو ورد سوى حو بانس كردند) ‎٠‏ «و نحشرهم يوم لقيامة على وجوههم عميا وبكماوصما راهم هنم کم خبت هم صعيرا» (ودر وز قات در حال كه ‎staph‏ لستء كور لال و كر محشووشاق لكي و جهنم جايقاه اها لست كه هر جه شعلدى أن فرو تيندء أن را يشتر مرافروزي) ه «كلما نضجيت جلودهم

صفحه 65:
بعد از أ, ‎i ag‏ ود از أبن :و مات ی 5 انا ری ور ‎Si‏ صورت ایا چه منایی 7 مردم لوا ساد مجك و حال آن که کسی که بدون علم فتوا دهد خدا او را «به رو» در ‎Ghul‏ جهنم می‌آندلزد؟] و با این که بگویند که فقی‌اید و حتی از بزگان آنها هستند؛ پس آنها مصداق نگوهش و سرزنشی که از سنوی حجت‌های الهي (به فقهای: آخرالزمان؟ ‎ja oad Sule‏ ‎FS OI lie‏ این رسید که آنها راب گمراه و خيانتكار وصف كردند, حنى أنها بدثرين فقواي زير سقف آسمان هستی فتنه از آنها خارج مىشود.و عاقبت به سوى آنها برمی‌گردد؛ ‎bl‏ اين چنین نیست؟* ‎ge i ny A) lady pi‏ هی ابا ‎«(age‏ فيها سمعواله شهيقا وهي تفور تاد تمز من الفيظ» (جون در جهنم افده شوتد» به جو ابد وبتك زشنت را بشنود) + «كلم رادو أن يخرجوا منها من غم أعيدوا فيا وذوقوا ‎le lage) a‏ او أن ادي يرون أنه ا يكو أن رادا ره كه بجشيد عاب اتش سوزنه را) ‎٠‏ «لهم فها زفي وهم فيه ل یعون ان در جهن رد كشن ودر اجا هيع نس شود ای بر مهو نمی كلد هيو دين وسنت و شيود و شرع من مسد (ولي) أتهااز من به دونه ومن تأنه برى ويزارم. ای سر مسعود درل واشکا بان هتدیی مب و ر بر يشان مه ايد وول ‎A‏ وب هآ ماد .ای ‎pn ot‏ زات من يبن كه عدوت و مني و جدال هومن شن برخيزه؛ ايه لاق اب مت در ان مدقم به دی که مراب ‎dbp poke‏ رنه را مرن قرو رو وزيت و خزرشان (خوك) تودثد. كويد! ببفصبرا] به كردم افتاد وما أز ‎a il‏ ‏ا سوم ‎Ray hoe be se dus sl‏ عرمدة رفي شتا میسوزد که خاوند میرم «ولوتري اذ فزعو فا فوت و أخذوامن مكان قريب» (اكر ين . ن له که سعت ترس هل فاد وا کی زیک فارشا ‎pay (a‏ برياشد». مكارم الأخلاق طیرسی: صفحه 450 ‏این سخن ما نیست - نا هر چه بخواهند در مورد ما بكوينز بلكه این کلام رسول خدا و امه اظهار - صلوات ربی غلبهم - است. گر بهایشآن ‎ase!‏ ارید! آمرالمومنینمی‌فرماید: «یامبر عد] فرمود: رش برس مش اد کارا زک وتان از سا چا انآ ی من خود را مان اد وا ان کب اس ‎hl an ie Bo‏ يت بن أباد وى ‎st hepa‏ فقي أن زان بدترين فقها در زي اسمان هستتدء فته أ خا مى شود وعاقيت به سوى ‎SSE‏ ‎ene‏ كافى: جلد 8 صفحه 308 حديث 479. ‎

صفحه 66:
‎wil plone‏ اد 7 وب اور ‏جاى اين كه به روايتى برخورد كنيم كه از تقليد به نيكى ياذ کرده باشد, می‌بینیم که در کافی بابی است؛ که با استناد به روابات اثمدى طاهرين0 تقليد را نكوهيش مىكند. قيل از أن نيز ملاحظه مىكنيم كه أيات شريفدى قرآنء عمل به ظنٌ و بيروى از رأى و هوا و هوس را ‎Ge‏ مىكندة در حالى كه اجتهاد مجتهدی که خداوند او را مأمور ننموده تا در دینش استنباط کند, از چنین چیزی برکنار نیست؛ زیرا مقصود از «لعَلِمَهُ الذیق ستلبطوتة ملَهمْ» (حقبقت امر را از آنان در می‌بافتند) فقط أل محمد" است نه ديكران' ‏حتى يزركان اصوليُون. خود نيز به عدم وجود دليل شرعى ‎ ‏إز ببامير) نيز روايت شده كه حضرت فرمود: «كفتم أى خدا و مولاى من. آن چه زمانی خواهد بود؟ خدای عزوجل وحی نمود؛آن بای است که علم ‎thy‏ ‏شید جيل عه هده قرا ‎Bin hyn yooh (aise) yay‏ کم ‎sly ene can oN yard pee‏ 3 ‏*- كاف جلد 1 صفحه 53 باب تقليد حديث 3 6 3. ‏* - پوشیده نیست که نتیجه‌ی اجنهاد. حکم طّی است, و خود ایشان در تعريف أجتهاد جنين كفتداند. علامه حلى مىكويد: «استفراع الوسع ‎Co‏ ‏تحصیل الهن بالحکم الشرغی» (به کارگیری تهایت کوشش برای دستبی به طن بر حكم شرعى). كفايت الأصول: صفحه 463. ‎aot ‏*- از ای‌جعقر امام محمد بأقرا) دزيازه سكن حق تعالى: «.... لظي ‎shen) pads‏ درعريافتد) فرمود: ‎ip ul‏ وسایل الشیعه آل بیت: جلد 27 صفحه 200. ‎Sie ay‏ مثال تگه کید بهآچه که آخوندخرانناني در مبخث تقلید در کفایت الاصول خود گفته است: «حال از شما پوشیده نماد که جوز تقلیة و رجوع جاهل به غالم اجمالً از آموربدهی و فظری است که نبژی به ‎ual‏ دليل ندارد .... بلكه ابن (قطرى يودن) دليل عمده در جواز تقليد مىباشد و اغلب أدلدى ديكر لله بر أن أقامه شده) قابل بحث ات تحصیل اجماع نز در آمتال لين منماك بعد است .. لین سفن رون شد که می‌تون در لین ادا که جوار تقليد از ضروریات دین است کال گرد؛ زیر حتمال آن هست که این مساله از ضروریات و قطریات عقل باشدء نه از ضروريات دين ‎Go Sage Olgas Selle)‏ را ‎OI dda‏

صفحه 67:
‎os gyal sl pel.‏ دواد آنچه را ‎eee a Bee es‏ اشت که خداوند به اه طاهری هرت ی داده است: ولى فقها از دزديدن مقامات ائمهث و أنجه خداونذ مخصوص أيشان كرداتيده است, شرم نمىكتند و أن رأ به خود نسبت مىدهند. سزوار است كه آنها دزدان کعبه توصیف شوند؛ همان کساتی که حضرت قائم] به هنگام قیامش. دستانشان را قطع ‏قرارداد) وثز مينوان در ادعات سيرم مین حدم کر ان بر عنوان دليل نبديرقت). و اما أيات؛ عدم لالت أبدى نفر (قلو لا تقر ‎)١‏ (أكر تيود تقرى از هر كروي ...1و آيدى سوال (فاسالوا اهل الذكر ‏) (يس أز اهل ذكر بيرسيد ....) به جواز تقليد دلالت ندارد زيرا به احتمال قوى ارجاع (در ابن دو أيْه) براى تخصیل علم است. نه اخذ (قول غير) از روى تعبد افزون بر ابن كه مسؤول در آبدى سؤال همان طور كه مقتضاى طاهرش است. اهل کتاب مىباشد و طبق تقسیری که در اخار شده, اهل بیت عصمت و طهارت می باشد (تیراین دو آه ‎ass‏ ‏ارتباطی با مساله جواز تقليد ندارند)». كقايت الأصول: صفحه 472. ‏و اين بر أنجه كه بيشتر بيان داشتيم مينى بر اين كه أيه يا روايتى بر جواز تفلید وجود ندرد. چه پرسد به واجب گردانیدن آن - همان طور که آمروژه جنين تصور مىكنند - دلالت واضحى دارد. أرق أو به فطرى بودن تقليد قائل است, ما هم در اين قضبه كه رجوع جاهل به عالم موضوعى قطري است منازعه نداریم ولی در مصداق آن عالم به شرعی که وقتى حكم رأ نمىدانيم بايد به أو مراجعه كنيم, با وى در اختلافيم. آيا در اين صورت بايد به فقها مراجعه کنیم با به عالم مشخصی که خداوند او را بر شریعت و دینش قتّم گردانیده است؟ قطعاً منظور از عالم درابنجا فقط حجح الهی هستند و لأغير. ديكر كسان يا جاهلاند و با دست کم از آنها علمآموزی کره‌اند بر همین اسناس است که فرموده‌اند:«ما علما هستیم و شیتیان ما متعماند و بقیه مردم کف روی آب هستند». در مورد رجوع جاهل به غير از حجج آلهی[ نیز بجث و ابهام وجوددارد چه برسد به ان که یک آمر قطرى در نطر كرفته شود و من أز اين در تعجيم که یک قرد شيعي جكونة جنين جيزى رأ تصور ص ىكند و جال آن كه خود مىداند طبق فرمايش الم با عقل‌های ناقص نمی‌توان بهدين خدا رسید؟1 همان طور که سید خوبی (مصاح الاصول: جلد 1 صفحه 449) و دیگران چنین گرده‌اند و به هنگام استدلال به آه‌ی اهل ذکر: آن راب رجوع مردم به مجهندين تفسير می‌نمایند و جال آن که هم‌زمان ده‌ها روایتی که درآنها روشی هذه لبن له مخصوص آل محمد است را نيز روات می‌کنند. بهعنوان مثال به کناب بصاثرالدرجات صفار [صفحه‌ی 58 به ‎ ‎

صفحه 68:
78 ‏کج عالج (جلید م3لسب‎ gine 2» eee بیش از این باز نمی‌کنم و فقط به نقل برخی از بیاتات سید احمد الحسن[ می‌پردازم؛ آن هم وقتی که ایشان سخن گروهی از مخالفین را با اين مضمون شنید که: قبل از آمدن ‎voller‏ ‏شيعه احكام فقهىاش را از كجا م ىكرفته؟ آنها به اين سان می‌خواهند چنین وانمود کنند که گویی تقلید. موضوعی است که غیبت امامت وجود آن را ضروری می‌سازد ایشان] سوالی را مطزح نمودند که حاوی ‎Ue mal‏ شيع مفيد فقيه ‎ual et UI fe‏ فقبه بو د ا يودند. يا آنها كتابهابى داشتهاند كه در إن احكام شرعى درع شده باشد؟ ا در زمان آنه شيعه طيق أنجه در أها نقل شدة ود عمل م كرد ا خير؟ أن همان طور كه در کب اسوانون. کتاب تقلید وجود دارد. در کتب آنها نیز بابی به نام تقليد ديدة می‌شود؟؟ حال چه می‌گویید:آیا علمای اولیه‌ی شیعه که مذهب را حفظ کرده‌اند. بر حق می‌باشند یا انها که امروژه وجود دارند؟ يا بزرگان علمای شیعه, اکنون معتبر نیستند؟! همان کسانی که رای به بطلان تقلید داده‌اند و شما کسانی که چنین رأی را باطل می‌شمارند, گمراه می‌دانید در حالی که هرگز چنین تیست؟1 علاوه بر اين آیا قیض کاشانی, میرزای نوری, نعمت الله جزابری جر عاملی و دیگران, که معنقد هبأطل بودن نقلید هستند. همگی گمراهند؟!». احمد الحسن] از اين عقیده و تصور آنها که می‌گویند «تقلید بعد) مراجعه نماييد كه فقط در آن 28 روايت خواهيد ياقت. | ابواصير نقل مىكند: امام جعفر صادق] قرمود؛ «هنكامى كه قائم قبام. كندر مسجد الحرام را ويران مىسازد تا اين كه أن را به اساس خود بر م ىكرداتد, و مقام (ابراهيم) را نيز به جابى كه در آن قرار داشته بازمی‌گرداند و دست بنی شیبه رأ قطع می‌سازد و بر کفبة می‌آویز وبر ‎ol‏ می‌نوید: اينان دزدان كعبدائد». بحار الانوار: جلد 52 صفحه 338

صفحه 69:
از مجتهدين از 5 رو ل أذ اذ بين میخوک, اشکال م كيرد د حال أن كه ا شيعه. دين خود را فرامىكرفته در حالى كه از اين تقليد كذايى هيج اثر و نشانداى در كار تبوده است, و آنها جنين احساسى که امروزه فقهاى آخرالزمان و بيروانشان دارند را نداشتند سپس از ایشان پرسیدم: وقتی من از طریق آوردن مثال‌هایی از علمای عاملی که در کتاب‌هایشان, ‎Gul‏ برای تقلید وجود نداشت, به آنهاپاسخ دادم. از ما درباره‌ی ججت تاطق بر مردم قبل از آمدن بمانی سوال کردند. مخصوصاً با توجه به اين كه أمامل از زمان ولادت, رفع شده است. ‎١‏ ایشان0 پاسخ دادند: «درواقع من پاسخی نگفتم, بلكه بر آنها با چیزی که به وسیله‌ی آن اشکال وارد نمودند. اشکال وارد کردم. لازم است که آنها رسوا شوند. به خصوص که آنها از جگم شرغی سفن می‌گونند من نگفتم که امام مهدی] از زمان ولادت به بالابرده شده (مرفوع شده) بلکه گفتم آن حضرت بس از ولادت رقع شدة ولی بعد از آن, سال‌های طولانی حتی در زمان غیبت کبری نیزء به شکل طبیعی بر زمین زندگی کرد. اما چرا حضرت) کسی را تفرستاد تا حجت بر مردم باشد؟ من مدت‌ها پیش در برخی کتاب‌هايم از جمله کتاب «العجل» (فتندى كوساله) به اين سؤال, پاسخ داده‌ام. البته حجت ناطق به معنای «وصی» و «حجت بر مردم» فقط منحصر به دوازده آمام و سپس دوازده مهدی[ است. وأنكهي أكر عردم قبول تكنتد كه كسي برايشان فرستادة شود. آیا کسی برای آنها کسیل می‌شود؟! أيا اكر جلوى كسى که قادر به دیدن نیست. عکسی بگیری تا آن را ببند. سودی عایدش می‌شود؟! خوابی را برایت تعریف می‌کنم: روزی بر زمین وسیع خدا * - رجوع كنيد يه كمال الدين و تمام النعمة صدوق: صفحه 426 ؛ بعد از روايتى طولانى كه در أن امام عسكرى0 از امام|] مى قرمايد: .من لوا اوح هنت و وت تسه و مج رک ارس زر

صفحه 70:
بودم. كروهى را ديدم كم در ظاهر نام مریم بم آنل|طلاق 761,31 قایده دارد و یا امکان ایمان آوردن. دارند؟! شب در خواب رقیایی درباره‌ی آنها دیدم که خلاصه‌اش چنین است: اين عده عبارت بودند از یک سری حشرات بزرگ بدون چشم که هیکلی همچون کرم داشتند. معنای رویا را فهمیدم به این صورت که" آنها قاقد بصیرت‌اند و خیر و فایده‌ای در آنها نیست. آیا می‌دانی چرا اين خواب را برایت بیان کردم؟ حکمت آن است که هر چیز را به جای خودش قرار دهی و برای کسی قرشتاهای ‎iS Sas oS) Sls ob has‏ نمی‌پذیرد, حجت به وسیله‌ی خلیفه خدا در زمین بر او قائم است و همین کفایت می‌کند. در برهه‌های مختلف زمانی, رسولانی فرستاد شد ولی ای شیعه با نیزه يه استقبال آنها رفتند. «لالام ‎Syl‏ (در نی تعن كت وايش راقل شركتد) أبن سخن أمام ست آيا جنين * حجت ناطق بر مردم در زهان حاضر اكنون وضعيت مردم بيش از آمدن يمانى] و نيز حال امام]] را با امتی که مدعی ایمان به او هستند, دانستیم. برخی می‌پرسند, شما یمانی‌ها معتقدید که سید احمد الحسن حجت است و از آتجا که وي به پدرش حضرت مهدی] نسبت داده می‌شود, لذا در آنِ واحد ما دو حجت خواهیم داشت و چنین چیزی در شریعت الهی نادزست است. از عبد صالح] در اين مورد پرسیدم. ايشان که جانم فدایش ياد قرمود: «وقتی از شما درباره‌ی حجت کنونی بر مردم سوال می‌شود. که او چه کسی است, حضرت مهدی] آست یا * در پاسخ به محمد حمیری از ناحبه‌ی وجود مقدس آفاامام زمانا] پس از پاسج‌گوبی به مسابلی صادر شده است. احنجاع. جلد 2 صفحه 492 بخار الانوار جلد. جلد 53 صفحه 177 (مترجم)

صفحه 71:
وصي اوء ش اب ها دا 1 ونم ‎2S anata‏ ری اه ای تا رک و ‎au‏ «خیر» بر یک اصل از اصول مذهب‌تان و دین خدا که «هر تبی, وصی دارد» (انْ لکل نبی وصی) خط بطلان کشیده‌اید. آیا کسی می‌تواند وجود وصی برای عبسی را رد کند؟! در ضمن, شما شیعیان می‌گویید که مادر حضرت ‎sage‏ ‏از نسل وصى حضرت عيسى] بوده است؛ بنابراین ثابت ‎iS oo‏ كه عيسى وصى داشته است؛ لذا چاره‌ای جز گفتن «آری» نخواهید داشت:. ‏اکنون. پس از رفع شدن عیسی, آیا وی درگذشته است؟ با زنده مانده و کارهایی در اين جهان دارد؟ شما مسلمانان بر اين که وی در زمانی. نزول خواهد کرد و او را عملی خواهد بود. متفق هستید. مسیحیان نیز می‌گویند او پس از رفع. گاه گاهی فرود می‌آمد و با حواریون خود ارتباط برقرار می‌کرد. بتابراین عیسی نمرده است؛ و حتی قرآن نیز اين مطلب را ثابت می‌کند ‏- أنثم مقدار حاجتكم هو عندما تسألون من الحجة علی الاس الان. الم نی آمومیه ها تال غلك تست *- شيع صدوق در كمال الدين در حدیئی طولی آن را وابت می‌کند که قسمتی از آن را بهعنوان شاهدنقل می‌کنم: «رسول ال فرمود: متس که دزد زد رود لو رال ردو وی ریرحت و عم اب له راب شسحون بن حمون سفا كه جاتتين أوير فين بود يسارد واوية جنين كرد بس عون بيوستة فر من قوم خا موی دش ال ار سر ا دعاق عبسل تيان بل ريل عوك ون بر ‎Sana ag eB IE oS wart hai‏ رده وان مر نید كلس ‎antes ‘anal platy rll JS sy ace fis Oe‏ 224 3 225 ‏از آمأم جعفر بن مجمد صادقن از پدرش0 از پدارنش] نقل شده که فرمود؛ حييامبر خدا به على بن أبىطالب0] قرمود: ف على توب هی مین رای هم وسام برا نوج و اسحاق ير ابراهيمه وهارون براك موسى» و تسمون براق عيسي ستيه جق ديه حسفي تيد ...> آمالی صدوق: صفحه 10 و 101 ‏* روایات بر عدم مرگ یا قتل عیسیت پیامبر خدا تصریحدارد.ابوصیر می‌گوید از آمام ابوجعفر محمد ‎ysl‏ شتيدم كه فرمود: «در ماب اب ام ار سنت از سان يسان وجرد زد تا ویس ا سیم مش از ود وس رتم ‎A el pa‏ از وی ‎Petipa lap) ey Sel‏ ‎a Jey oe‏ زا ‎aS‏ واست و منوا مسآ است ‎eae fhe‏ ‎

صفحه 72:
‎shins le dee oS bal‏ )سح را نون ‎saul ii SA ria ah aloe Pee EE ny‏ ‏اکنون سوال این است: حجت کیست؟ ‎tay oe‏ سیم چه کسی ناطق بوده است؟ اگر در آن زمان وصی ‏زد داشته, اکنون نیز همین گوته است. ‏آنها حضرت مهدوح را با پدرانش مقایسه می‌نمایند و به ان ترتیب با مغلطه و استدلال غلط بر شما اشکال وارد می‌آورند؛ وحال آن که ‎shi js cual Gul, iw Tess Opes‏ که ثابت کننده‌ی ولادت حضرت است. آمده: فرشتگان او را بلافاصله پس از ولادت. بالا بردند:. بس حضرت مهدى0 هماتتد عيسى]] است و بايد با او قياس شود». ‏من عرض كردم: آيا منظور شما اين است که حضرت مهدی [] با حضرت عیسی(] مقایسه می‌شود. و وصی حضرت مهدی] نیز با وصی حضرت عیسی] قاس می‌گردد؟ ‏آیشان فرمود: «آری. شبیهاند. در امت‌های پیشین «خضر» و در امت موسى0 «ايليا» بود؛ و همجنين عیسی(] و امام مهدی0 احوال اينها همكى يكسان است: ير امت خود كواهند. و نيز إزندءاند و مرفوع. دين خدا يكى و سنت خدا یز یکی است و در ‏ن تبدیل و تقیبری راد تداردة. مزر انامه لق اقم د وتو تاقی ‎Wale‏ لقان ‏این که ما در شرح موضوع «رقع» موقق تبستیم وبا حدافل ‏این قضبه برای پوت از ما کافلازوشن ‎Giles Sud‏ که ‎ ‎ ‏تيغ یک اراس تخت تضد] ليزي فين اا كمال الذين فق ‎‘anal pls‏ صفحه 151 و 152 ‏از مسعودي با سند خودش از حمیزی از محمد ین غیسسی از سلیمان ین داوود از آی‌تصر که گفت: هر ابوجعفر آمام محمد باقرل شنیدم که فرمود: هر ساب ‎a ee oh‏ وجود داه ‎Ae‏ از عيسي هر توم انریا هید ون که مین ور دحا که مد که در حال كه كاسته تشددة وست ار يوسف در زيايى وسخاوتشي و ستى ارحضرت معسدلا با تسشير ظهور مى كند». أثبات وصيث مسعودق: صفحه 280 ط 2 : 1409 هجری, دار الأضواء. ببروث. و ساير ‎olay‏ ‏+ نسأء: 157. ‏*- به روایت دز کمال الدین و تعام اللعمة صفحه‌ی 426 مراجعه نماید

صفحه 73:
0 aly wattle 3 ‏كايشاني تست را با پاسخ‌گوبی به موضوع دوم آغاز کرد و‎ ‏قرمود: «امام مهدى محمد بن حسن] از تمام بدرأنش غير از‎ ‏اصحاب کسا برتر است امام حسن بن على عسكرى] ناطق‎ ‏بود و امام مهدى0] صامت. آيا برترى امام مهدى] براى شما‎ ‏ثابت شده است؟ در اين خصوص رواياتى وجود دارد:.‎ ol ‏در ضمن اینجا موضوع دیگری هست که من به سراغ‎ ‏مت روم که از منظر دیگری قابت می‌کند که بر حال حاطر:‎ ‏وصی, همان حجت ناطق بر مردم است. در موضوع اول‎ ‏حجیت وصی برای شما ثابت شد به اعتبار (اين که) غیبت امام‎ ‏هت رف ات‎ ‏اکنون سخن دیگری دارند به این مضفون که می‌گویند: چه‎ ‏بسا امام مهدی] مرقوع نباشد و آن حضرت بر همین زمین‎ ‏غایب و مخقی است. آیا چنین نیست؟‎ sibs SS ‏ياسع به وصلعي .اراق‎ Cal Gals ‏ابراهيم] بیان خواهد شد. لوط حجت ناطق بود در حالی که‎ OS jal ped aS ‏جعفر صاد از پدرانشت‎ pal alae el ‏از‎ -* ‏كشددى أن دده اام زان‎ oy ome ym nde So} 1098 ‏دس‎ a1 alg nya he ng غیت تعمانی: صفحه 73 آمام صادق[ فرمود: ماه (م) پید و نیب ‎at‏ یشان تور برتی‌تهاست». دنل امه مجمد بن جریر طبری (شیعی): صفحه 453 جابر بن عبدالله انصارى كفت كه ييأمير خذالا فرمودا «غايت روه روز او از سبح شمش روز ملد رانا رد و ول یدوز خسن وس سین هیا لانشن ‎ipo ely od Pe‏ بحار الانوارز جلد 36 صفحه 372 سلمان مىكويد: ما همراه رسول خدا بوديم در حالى كه حسين بن على ]. روى زانوى خضرت نشستة بود. ببامبر به صورتش خيره شد و ‎agai‏ ‎ae‏ ای رفن هت وا ند ور ام ود ام هش که ین ها ان اد :تین نتتریانهاسته. بر انوا:جلد 35 صفحه 322 و شا رورت ار لین رویت آخر ‎idl eS cai pla clr‏ ‎nage‏ آمام هشت پدرش المت و نهفقط بافسیلتترین نم

صفحه 74:
اسهم زنده وبر ‎el op‏ وي فوع رهس نيدن دليل انزع تداشت. حال, اگر امام مخفی باشد نیز وضعیت به همین متوال خواهد بود». عرضه داشتم: بنابراین من چنین می‌فهمم که احادیثی که می‌گوید «در حجت (باهم) پجود نخواهد داشت مگراین که یکی از انها ناطق باشد »1 مربوط به زمانی است که این دو در یک مکان جمع شوند. آنا چنین است؟ 3 ایشان] فرمود: «بله, قطعاً چنین است. آبا فرد عاقل چیزی غير از اين می‌گوید؟! آیا امام علی[) هنگامی که حضرت رسوا 0 به تیوک عزیمت کرده بود: بر مردم مدینه حجت ناطق بود یا خير؟ أيأ مردم مدينه محجوع بودند (يعنى حضرت على بر ایشان حجت بود) یا خیر؟ آیا بر مردم مدینه واجب بود که در هر گفتار و عمل از حضرت پیروی کنند یا نه؟ بنابراین با وجود رسول خداء حجت بر ایشان ثابت شده بوده است. یک مورد دیگر باقی مانده: علی] حجت خدا نبود بلکه حجت حضرت محمد بود و نه از جانب خدا بلکه از جانب حضرت محمدو ناطق بوده است. چه در زمان حضرت رسول0 و جه بس از شهادت ایشان! ما می‌گوییم ایشان حجت خدا بوده است؛ زیرا وی در اصل حجت خدا بوده زیرا علی[] حجت حضرت محمدل] و حضرت محمد خلیقه‌ی الله بوده است»- اکنون روشن شد که حجت ناطق بر مردم. همان وصی, احمدا] است و وضعیت وی همان وضعیت وصی عیسی[] در زمان رفع و غیتش است. البته اين به آن معنا نیست که ایشان *- در آن روابات آمده از جمله: از حسین بن ایوعلء که گفت: «بهامام صادقح عرضه داشتم؛ ‎Ul‏ می‌شود در زمین آمام نباشد؟ قرمود: > می‌شود در روی زمین دو آمام باشد؟ قرمود: «نهء مثر اين ك يعي نيا چات بشد». کافی: جلد 1 صقحه 178 حديث 1. ‎Qu -‏ ناطم القبلی مي‌گوید: از این مطلب می‌فهميم که سید احمد الحسنخ اکنون همان حجت آمام مهد بر مردم است و ایشان حجت الله نیست. آری. او حجت خدا است از آن جهت که ایشان حجت امام مهدیت است و امام مهدیح حجت اللهمیباشد.

صفحه 75:
وفطي جم ا ب ضر ‎ple‏ ‎wad‏ ‏به این ترتیب به مخالفین دعوت حقّ یمانی که نمی‌توانند وجود دو حجت در یک زمان را درک کنند پاسخی شایسته داده شد؛ به طور خلاصه: اگر غیت امام مهدیت] مانند غییت حضرت عیسی0 در نظر گرفته شود و اين که و هم. مانند عیسی6 مرقوع است. پس می‌گوییم: همان طور که وصی عیسی[] در آن زمان حجت ناطق بر مردم و سرپرست آنان بود. امروز نیز وصی حضرت مهدی[] چنین وضعیتی دارد. اگر هم غیبت ‎Tele!‏ ‏ای مخفی شدن وی بر این زمین در نظر گرفته شود پاسخ همانند وضعیت لوط و ابراهیم و وضعیت محمد و على صلوات الله علیهم در زمان حیات ایشان می‌باشد. سپس عید صالخ شاهد سومی برای اثبات اين حقيقت اضافه می‌کند و می‌فرماید: «اژود مان يمان فى الخزْث إذ فضت فيه َنم الوم ون لشكمهم سَاهدِين* فَعَهَاهَا یمان وک ‎(hing SS‏ ‎agg) Ske By aly nd li a Ung‏ سليمان را ياد كن أن كاد كه دربردى كشتؤرى داورى كردد كه كوسفتان أن قوم» ‎Bey seme ole‏ حاو انها بوديم” و ابن شيودى داورى اسان مخت و مرحم عم ددم و کارا ‎ao 20 pe‏ که نها ردان با تسیعم‌گفتد وان همه اما ری این حضرت سلیمان است که در زمان حیات پدرش دآوود. در مورد قضیه‌ای حکم راند و حضرت سلیمان. خود (به تهایی) را صادر نمود. خداوند حکم و داوری حضرت سلیمان را چاری تمود با اين که سلیمان محجوج به حضرت داوود بوده است بنابراین سلیمان ناطق بود و او همان کسی است که خداوند به وی آموخته بود. اين ماجرا در اثبات مطلب مورد نظر, بسیار واضح و گویا است». * معنای حجت صامت *- اناء: 78 و 79

صفحه 76:
هچایرد ‎epee as yore‏ اس سیر طام ‎eer‏ | و با استناد به اين روايات سعی در انکار وجود دو حجت در آن واحد می‌نمایند. پیشتر معنی روایات اجتماع دو حجت شرح داده شد؛ و آين روایات اشاره به زمانی دارد که دو حجت در یک مکان باشند و وصی از جانب کسی که بر او حجت است اجازه‌ی سخن گفتن نداشته باشد! البته این عده حتی معنای حجت صامت را نيز ‎Wal‏ نفهمیدهاند. سيد احمد الحسن]] در تبيين معناى آن مىقرمايد: «اما حجت صامت یعنی «کسی که محجوح است» (یعتی خودش دليل نم أورد) وبأ وجود «محجوج به» (كسى که اقامدى دليل مىتمايد) كارى انجام نمىدهد و اين مسالداى |/ يحاف عه ‎Ufa‏ با موجود بودن أبن دو زر صاست مزدید: ‎eel‏ می‌شود؟ آبا جایز است که هارون و لوط را به اين دلیل که آتها به خاطر وجود موسی و ابراهیم صامت بوده‌اند رد کرد؟ منظور از «صامت» اين است که اگر اين دو در یک مکان گرد آیندهناطق, حجت زمان است و وصی فقط با ادن او سفن می‌گوید؛ و این یگانه معنایی است که با قرآن یقت داردد. *- زیت شنه که امام ‎pie aaah iad UU sag‏ قنوامادرت نمود و حضرت علی] یز ‎Ly al Slit‏ تابيد فرمود و الم آن ‎gl‏ وضایت نمود و گفت به خر از نچه که حسن] گفنه. چیزدرگری نزد او بت ابوعيد الله امام جعفر صادق0] مى ف رصايد: «تروى تر يواست ةلزان ‎ign “td th bebo‏ نفد تن رید ار دست جاب هی که ‎Fal oe‏ ری ی دور شب کردم هنن شت رش ره سنا گفند:زنی با شوهرش هم‌پستر شد و در حالی که هنوز حرارت جماع را با خود داشت. برخاننت و با یک کنیز اکره مضافه نمود و نطقه را بر لو انداخت و کنر پاردار شد.آمامحنمر فرمود: را له مین در ره زد فرص میدز زد ی ان بر عم سب در رت اس انار تن کی فلع سای نشج نی بر تردن عده مراجحت كردلة ودر را امبرالمؤمنييج را ین ماجرای ‎sas‏ 9 امام حسو و سخان رد و بدل شده ره آن حضرت عرضه داشتن واحد حجت

صفحه 77:
ادن صورتا سل اجر واقومع نالع ن مهنابی ‎gall yo pus tha lal ure lel‏ ‎RRR Stes Bae‏ دادماند..باید با تاویل شوند وبا از آنها روی برگرداند آنها نیز به بر ابن اساس, طبق فهم و درک آنها, روایات ناطق و صامت با قرآن معارض بوده و بايد أنها زا يا تاویل نمود و با ترک گفت. فقط یک صورت یاقی می‌ماند به این ترتیب که روایات. ناطق و صامت اين گونه تاویل شود که مراد از صامت. محجوح به ناطق است (با وجود کسی که صحبت می‌کند, او صحیتی تمی‌کند) و او در حضور ناطق, فقط به اذن آو سخن می‌گوید؛ این. یگانه برداشت صحیح در این خصوص است. هر تفسیر و تأویلی غیر از اين. روایات را در جایگاه تعارض با محکمات قرآن قرار می‌دهد و اين چیزی است که به روشنی در سخن‌گویی سلیمان[] در زمان حیات پدرش داوودا] به آمر الهی» آشکار شده است: هناها سُليْمَان» (واين إشيودى دورى[ رابه يمان ‎este!‏ این سخنان آنها فقط برای تلف کردن وقت است. والله ‎ally aly‏ كه اين موضوع را أن جنان بر أنها محكم وأستوار نموده‌ام که نه در قرآن و نه در روايات, هيع كريزكاهى از أن ندارند؛ جز اين كه أنها با مجادله كردنء فقط وقت را تلف می‌کنند در حالی که خودشان تبز از اين مطلب آگاهند. اکنون آنها آيا داناترند یا فقهایشان؛ چه دارند که بگویند؟ اگر فقهایشان اعلم هستند. به ‎Glaze‏ بيايند؛ أيا من اعلام حضور نكردهام وآنها حضرت قرمود ها سود قرب بیسن (کنیه حضرت علی[) لت ند د ند #موى يرقب 2م كلد بيده . یل الشیعه - آل البیت: جلد 27 صفحة 9 حديث 34476 حال أكر در زمان امبرالمؤمنين] سخن كقتن بر مام حسرت حرام بود ‎oo bx ome‏ دست بد چلین کاری ود؟به اوه زواات رای هست که ذلالت دارد بر ان که ائمه‌) در بسیاری موارد, پاس‌گویی به سالات را به اوصیاء خود واگذار می‌کردند. حال آباپاسخی که اوصیاء می‌دادند. حجنی بر سوال کننده محسوب می‌شده است ی خی

صفحه 78:
را دعوت نتموده‌ام و آنق نمی" 1 ‎ole ara Le‏ رب ‎‘BS CORI A a EL‏ کنند؟! آیا تکلیف آنها نجات دادن مردم نیست؟1». * آمدن وصی قبل از حجت کر اکمیل مج فبلید بيد ]يي زج يويد مار هه فیرشت جكونه وصى قبل از حجت می‌آیده طبق نص صریح قرآن این ‎Dus‏ است که قبل از موسی" در مصر مبعوث شد: «: ذلك مُوسى أن الت القؤم الطالمين* قوم زعزن دون" قال زب ای خفن صَذْرى ولا نَل ِسَاتى فوسل إل هارُونَ»* (و بروردكارت موسي را ‎ae neo ape un co Sd‏ فرعي سرد هگ و ‎Plan ot‏ حاوس ليوطاي نافد لان كا رد ‎set‏ ‏اون رات ده آين آیات بیان می‌دارد که موسی6 از خدا خواست که هارون را رسالت بدهد یعنی همان طور که او را مطلع گردانیده بود. هارون را نیز باخبر سازد. دعوت. با هارون0 آغاز شد و آو مردم را برای استقبال از موسی] آماده نمود: ‎SS Jy‏ ها یامعم تون (للت: فركز» لات مزاهر دوئز أنه يريد ما نيزا شما تيم وكوش فر می‌دمیم) .اين آیه گویای آن است که خداوند درخواست حضرت. موسی] را اجابت فرمود؛ در ضمن, آیه بیان می‌دارد کسس که به طور مستقیم با مردم رویه‌رو شد. هارون بوده است. « sl se ‏(ساحرن ه سجده فده شدن‎ ag ply ay i pl ‏بروردكار هارون وموسى ايسان اورديم). در أين آيهء هارون اول ذكر شده‎ ‏است: زيرا أو بود كه با أنها مواجه كشت. هارون: وص موسق‎ ‏يود كه قبل از حضرت موسی, در سرزمین رسالت که همان‎ ‏عضر است. مبعویت گشنت: حتی با وجود حضور موس‎ + - شعرا: 10 با 13 *- شعرا: 15 هه 70

صفحه 79:
etna وه نود و فقط با دستور بت سخن می‌گفت: «وَيْضيقُ صَدرى ولا ينطق لسَاتى فأْسل إلى هَاُونَ» (و دل من ننك تكردد و زيائم كاده شود اون را رات موسی خواهان چه بود؟ متکلم چه کسی بود؟ او خواهان اين بود که هارون0 متکلم باشد. خداوند نیز اجابت فرمود؛ حتی ساحران نیز در ایمان خود, هارون:] را قبل از موسی[] نا بردند آبا به چنین چیزف دفت کوده بودی؟: فا نر تجلا َو ‎nla‏ وس > (ساران هسجده فده شدن ‎St‏ رن و ات لس ‎gating 3 Sua Obl a Bosna gd Ul asl‏ ند که ممکن ‎al‏ وض ‎slip‏ ۳ می آید[منند موسی و هارون) میعوث گردد؟ پیش از آنء من مال پشا اراد کرد رده لطس اميم اعفد ود علی. سلیمان و وود صلوات اللهعلبهم؛ و اين هم مورد جهازم كه كقايت. م ىكل بلكه أخزين مثالى كيه ليما لراك مودق به تتهانی کافی است, نک جورد بافی می‌عانه؛ اگز ی شما گفتند امام مهدی(] مرفوع است, عیسی(] و اوصیاء آن خفزت را ‎Sp Ula ld‏ ‏نا حتی نظری در مود کیفیت زندگانی امام مهدی] ندارند. بان عیسی) و کصرا رای نویه لول عمر صات وق ذکر می‌کنند و این همان معنای اعتقاد آنها به رفع می‌باشد». ‏* هنگامی که وفاتش فرارسید.آن را به پسرش اولین مهدیین تسلیم نمید ‏پیش از آن که عبد صالح0 به سوال دوم و یاقی مانده‌ی قبلي که در مورد رفع و معناى أن يود باسح دهدء از انشان درباره‌ی موضوعى كه به وصيت مقدس حضرت رسول0 ارتباط داشت سؤالى برسيدم و گفتم: در خصوص وصیت: ما در معرض سوال قرار می‌گيریم چرا که در وصیت آمده است: «قذا حفرته ‎

صفحه 80:
م الهركه يناش فرارو د أرجرر جالع ركو هنون وفان جاو نكشتهع ‎Nb at ag ol‏ ایشان] فرمودند: «وفات: هميشه به معنای مرگ نیست پلکه فقط اشاره‌ای به مرگ دار: به این اعتبار که وقات استیفاء (تمام و کمال گرفتن) از جانب خدای سبحان است. « قال ‎ee ba‏ ی میت (إن كاه خداوئد فرمود: لى عيسى من تور وفات ‌دهم]. آیا عیسی مرده است؟! لذا رفع نيز مانند مرگ, وفات نامیده می‌شود بع اين اعتبار ‎(Sue eS sf) Gaels ices el eee‏ هستند. برای روشن نمودن سخنان باطل کسانی که با شما مجادله می‌کنند. کافی است به مثال‌های سایق؛ اشاره نمایید». من گفتم: آیا آن رفعی که در آن تسلیم کردن به وصت امام7 است. با رقعی که امام] از زمان ولادتش آن را داشت متفاوت است؟ اين چیزی است که تقاضای توضیحش را دارم. ايشان0 فرمود: «حال. شما بازكرديد و کلامی که در انتهای وصيت آمده (و او اولین ایمان آورندگان است) را برای ‎lel‏ ‏توضح دهید که برای اتمام حجت بر آنها کفایت می‌گند. منظور اين است که تسلیم. در زمان غیبت کبری اتفاق می‌افتد؛ وفات ‎ly sl Cae al‏ نها ان همستوع را درک لمی‌کند و آنچد شما از دلیل و بزهان در اختیار دارید. شما را کفایت می‌کند:. - آل عمران: 55. مقل لوط و ابرآهیم. حضرت محميع وزعلن “دلوو بواسلييان: مضي ‎lp oak‏ ا * - شیخ ناظم العقبلی می‌گوید: بعني اگر آنها قول به رفع را تخاب كنند, به اين معنا كه حضرت مهدی] در غیت گبری همچون حضرت عیسی با پرده شده است؛ و رقع در یجابعی «نوقی» همان طور که در مود خضرت عیسی] چین (آمده) مئباشد. خداوند درياردى أو قرموده که وی را توفی نموده.اگر چه آن حضرت همچون دیگرآنسان‌ها نمرده است. خدای متعال می فرماید: «فل یعیش ان تن فان رت مین وه ان که خن کت یعس من تور موف مكنم ويه وى غود يلوم وز وان هي ‎JT) (eine‏ عمران: 55)؛ در حالى كه روايات صراحت دارد بر اين كه فرصنا نه كردم است و له کشته شده است بابراین «توفی» همیشه به

صفحه 81:
آنها علمرو‌دانبنی را ‎spares‏ ۲ ‎ig day 1‏ ‎calls Tapa A sea‏ لس ‎ON‏ يمن چگونه توق دازی که ‎does i‏ کنند که اصطلاح «وفات» در روایت برای بیان بیش از از یگ معا کاربرد دارد که یکی ‎ange lel gf‏ می‌باشد؟! با +اول المومنين» بر أنها احتجاج کنید که لين خود کافی است و معنای «مرگ» متعارف نیست. «توفی» حتی بر خواب نیز صدق می کند:« وال تمد و الم ‎i igh ag al al ly‏ فلون > ‎gy)‏ ‏شترا شب ها مد ور چه دی رید ینآ بان شا رز سرد ات که مت نهر باب ‎(Seating el yong get ore‏ (اتعام: 60( بابراین مر حنى به «خواب» نيز اطلاق م شود ولي قطعاً. أبن بد ‎jl So its dull Spe gina‏ تیسست؛ بد این مشهوم که به هنكام خواب. بين روع و بدن ارتياطى باقى مىماند و به طور كامل از هم چدا نمی گردند. در رویات از مرگ به خواب عبر شده است. ار جمله در اين روابات: أبوعيد ل مى قرصايد: هسلخ ها كب يسثر خواب م رفت یف رو هم زد شوم وه نا تمرم هت ها راب ریخست مد سای شاب اه بس از سوتدمه مرا زه ساغت ووستاغي به سوى اواست». (كاقى: جلد 2 صفحه 539). ‎Glad‏ مى قرمايد” معرظه كي ( مايه بسر غواب مي رود ‎ila Maj ag‏ توحيس تعودمء يس أن راهر محل رشان و مرتخد سار نا( نم کی را نوعرف بح وبا وت بدا تا که ان را بر همین ‎IS) a (a)‏ لد 2 صفحه 536 آمام باق م قرمايد: «ع قل شب ار ‎cee te ie lg a‏ برد تا شک ری ام ام .> [کافی؛ جلد 2 صفحه 558 و از جمله چیزهای که حضرت به هنگام بیدر شدن می‌کرمود أبن بود: ماس خاس ك بعد مركم مرا زه ساغته غدایس مه شکربی ات (مكارم الأخلاق طیرسی: صفحه 39 به هر تقدی. توفی همیشه به معنی مرگ حقیقی با مرگ کامل نبست بلکه حنی گاهی از مرگ هم به معایی غبر از مرک کامل استفاده می‌گرد: بر این اساس. رفع به مقهوم مرگ نیست پلکه بهمعنای نوقی می‌باشد؛ همان كه ولت خضرت ‎la ol‏ تريب عارت «حضرتهآلوغات» بر آمام مهدی به هنكام رفع صدق می‌کند و وصیت. می‌گوید:«ا حضرته لفات فلساه یه هام ی ان رب فرش یمد

صفحه 82:
متصود رم زاین بیج لت رورا تمه * معناى رقع اما رفع و بیان معنای آن, دومین موضوعي بود که من در سؤال بيشين از عبد صالح] برسيده بودم و گفتم: ما در شرحج موضوع رفع. موفق تیستیم و با حداقل این قضیه بای برخی از اگر گفته شود: اگر رفع حضرت مهدی[ در غیبت کبری باشد. قطعً با وجود وصيش (احمد)ء خود أو مقدمتراست؛ بتابراين حضرت, (وصيت را)به چه کسی تسلیم می‌نماید؟! باسح مي‌دهم: زمان تسلیم,تعام دوران غیت کبری را شامل می‌شود تا هنگامی که گیرنده‌ای وجود داشته باشد که شایشته‌ی این دریافت ‎hal‏ ‏زيرا وقات در رفع مترادف با وفات به هتكام مرك نبست تا بكوييم بايد (وصیت) در آغاز زمان وقات باشد. جرا كه مرقوع نمرده ودست او به طور کلی مانند یک مرده. از زندگی دنبوی کوتاه نگشته است بلکه ممکن است وی به زمین قرود آید و به کارهایی چندبپردزد با مدت زمانی برای تیل بههدقی معین زندگنی کید .. و ابر موازد. لا حضرت. م‌تواند در تمام مراحل دوران غیت کبری. آجه رادرب واگذاری آن است, تسلیم کن؛ پس در خصوص حضرت مهدو توقي بر تمام دوران غیبت کبری صدق می‌کند؛ اگرآز رفع سخن گفته شود. آری:ابندای توفی, در اول زمان رقع مىباشد ولى بس أز ابن رفع و نس از ین نوفی: حضرت می‌تواند در هر مرحله از مراحل غیبت کیری آنچه را که اراده فرموده, به وصی خود تسلیم نماید. ‎be)‏ وی همچون شخص مرده‌ای تیسیت که دستش از زندگی دنیوی کوتاه شده باشد و بید بل آز خروع: روحش, (وصیت را] تسلیم نماد به خارت دیگ تسلیم + ‎sas it a0 a a eee‏ اول: حضور وقات و دوم: وجودتحویل گیرنده وب او ‎sl‏ تحور كرفتن. أكر رفع بأ وجود تحويل كيرنده و شايستكي أو قرين شد. واگذاري صورت می‌گیرد؛ همان طور که اين مورد برأى عيسى نبي الله0 و وصى أو شمعون حاصل شده است. اندكى قبل روايتى كه ابن موضوع را شرح می‌دهد نقل نمودم. قرع و ‎wl i‏ کشت ولیتحویل گنه وجو بداشت,واذارت امی به طور صحیح ‎amd‏ می‌بابد که «وصیت شده» بافت شود و وق از شایسنگی دریافت وصیت برخوردارباشد بای توضیح بيشتر مطلب, مثالى مىزنم: قرض كنيد به شما كفته شده: وقتى #ورقيد طلوع كرد اين امانث ريه طقسي معبن بسپارید. از

صفحه 83:
el ‏شا دض رةه جتان‎ ‏ات‎ et aes tai شر در مي أورق؟ اين مثال ‎oso‏ باس موضوع. ‎BUST‏ ‏كس وود دون أن خی موتا يه فرمودند: «الحمدلله. آيا مىدانى مقهوم «خط» و «نامتناهى» در رياضيات به جه معناست؟ خورشيد طلوع كرد و آن شخص معين موجود نيود يا به دليل وجود مانع ‎aera ta‏ دربافت امالت برخورذث ‎hy Seu‏ می‌مانت تا زید حاضر گرد با بنواند امانت را تخل /گبرد: در این ‎pads Lad calle‏ ‎oa‏ 9 قلافی از شما بر نزده و کی پیت تاخیر در سیم مانت دا اول طلوع خوزشید, به بشما خرده نمی‌گیردد جرا که با تحویل لبريدة ‎iiss‏ ‏نداخته وبا و از شانسنگی ‎cate estes‏ پر‌هرهبوده است و بر شفا صدق می‌کند کم ‎Gu Ly cael‏ شرظ بعی بح از طلوع خورشید تسلیم نموده‌ای زیرا نا هنگامی که خوزشید نمایان اسمت و غروب نگرده, این وضعیت صدق می آگر گفته شود: طبق این سخن شما, آبا حضرت مهدی[] امامت را به ‎Gilson‏ سپرده و از کار فارخ گشته است؟ مىكويم: خبر: تحويل دادن در این جاء به مثابه تحویل دادنی که به هنگام وفات (عرگ) ‎sil‏ سایق بای آنها حاصل شده نیست. بلکهابن, سپردل رهبری و سیردن آن چیزی آست که وصی برای نات حجت بودنش بر مردم و انجام وطایف و اعمالش بدان نیز دارد از میراث‌ها اند علم و مشابه آن است و بدیپی است که رهبری و پیشوانی, فرع امامت است و هکل آن. پس رت هدیم حجت لش شوم حجت ‎se‏ مر است ان تيع سرين. منافى سپردن به هام وفات (مرگ) حضرت مهدعل نست؛ در آن زمان. امامت و مبرات پیمران و ائمه0 به صورت کامل واگذار گرد مک آن چیزی که ویزه‌ی مقام آلم‌ی دوازده‌انه باشد که در این صورت با مرگ حضرت مهدی( آن نیز می‌میرد و برده می‌شود. همدى أنجه كه در بالا ذكر شد هنگامی موضوعیت درد که مخالفینبگوند حصرت مهدى0 در غبت غبرى مرقوع أصث؟ اكرانها قال باخند ب ابن كك آن حضرت مرفوخ نیست. در باسح به نها مى كوييم: بان نا زمانی که حطزت در غیت به سر میراد وضت او تایب ‎Bley Comoe‏ پر مردم:اشمت» همان ظوز که این قضیه برای آمیرالمومتنا! ‎(splay‏ ‏هارون0] رخ داد. به هر حال آنها هر یک از اين دو گزینه را که انتخاب کنند. ما چواب محکم و قاج کنده‌ای برای آن داريم.

صفحه 84:
به هر حال من | ‎Lat‏ را به صورت عمودى قرار بده بالاترين جاى عصاء تفس یک انسان یا بلاترین مقام او است و بایین‌ترین جای آن نیز معادل جسم است. البته امیدوارم دقت داشته باشی که اين. یک مثال است و واقعبت چیزی غیر از آن است. اکنون در هنت این عصا را به بخش‌هایی تقسیم ‎oS‏ ولى. برای اين که وضعیت به بهترین وجه ممکن باشد. باید این بخش‌ها تا جایی که امکان دارد. کوچک باشد. حال ببين جه تعداد از اين بخش‌های کوچک وجود دارد؟ برای دانستن ابن مطلب بايد طول عصا را بر طول هر بخش تفسیم کنی: مثلاً اكر طول عصا را 1.و طول هر قسمت را كوجكثرين مقدار ممكن در نظر بكيريم. آيا مى تواني كوجكترين عدد ممكن را تصور کنی؟ کوچک‌ترین عدد بیانگر «موجودیت» است. این عدد صفر نیست ولی نزدیک‌ترین عدد به صفر مىباشد. از انجا كه ‎alae‏ نمتاهی‌اند (مجدود نیست), لد تمی‌توان آنها را شمرد ولی تصور نمودن آنها: شدنی ایست. این عدد (مورد بحث ما) یک دهم نيست زيرا یک صدم از آن کوچک‌تر است؛ یک هزارم از آن هم کوچک‌تر است. به اين ترتیب می‌توانی تا بی‌نهایت صفر اضافه کنی چرا که اعداد تامتناهى اند. بنابراين تصور ما از نتيجهاى كه به دست می‌آید پرابر است با نتیجه تقسيم عدد يك بر صفر. پر اين اساس تقسیم طول عصا بر صفر برابر است با بىتهايت و نامتتاهي, و أز أنجا كه ابن عد صفر نيشت بلك مقداری نزدیک ‎cul oe‏ نتیجه همان است که خدای متعال فرموده: . «وان نو تفه له واه :لخاد نستهی خارا شبرش کند,نم‌تند)؛ یعنی قابل شمارش است؛ به دیگر سخن از لحاظ امکان پذیری. قابل شمارش است ولي در واقع آبا می‌توان آن را به شماره آورد؟ خیرا ‎babi‏ ‏(و ار وید که ‎ib lca‏ شعارش ‎Nadal‏ + - ابراهيم: 34.

صفحه 85:
Zhe 0 feel sie ong ‏ی‎ eee sls Sil Ul dieses lncagal Gils alle ‏عالى اكه به ميب‎ تیست؟ تعداد نعمت‌ها چه قدر است؟ هر تعداد که باشد به هر حال قابل شمارش است ولی اکتون ‎shy‏ شما واضح شد که چرا آنها غیرقابل شمارش می‌باشند یا در واقع شمارش آنها ناممکن است. زیرا در حقیقت نعمت‌های الهی بر تمام وجود انسان و همه‌ی تجلیات او اقاضه شده است. آیا اگر بخواهی, می‌توانی تجلیات انسان را به شماره آوری در ال ,» برایت توش دادم که این کار ناشتذنی انست. آنا اکنون موضوع روشتن گفتم: ‎wal‏ ‏)00 فرمود: «اگر چیزی مبهم است, نگ ‎Atal‏ ‏البنه يك موضوع مبهم وغبرواضع وجود دنت که من آن را در سوالم بیان کردم و گفتم: آیا منظور از تجلیات انسان, حالات مختلف او از قبیل ایستادن, نشستن و غیره است؟ ‎Dulin!‏ فرمود: «خیر! برای شما مثال دیگری می‌زنم: فرض کنیم که انسان عبارت است از یک نور که من می‌خواهم اين تور به جایی پرسد شما منيع نور را در يك جابى روشن ‎alos S:‏ انتفاق نوز لز .منيع و جايكان حودش نه مكانئ مان چگونه انجام می‌شود؟ از طریق تجلى و تايش كام به كام تور به سمت هدف. اين كامها (كامهاى حركت) همان تجليات انسان است. در حقيقت اين تجليات مانند كامهاء هميشه هستند و دائماً در حال تجدید و نو شدن می‌باشتد. زیرا منیع. همواره در حال انتشار است. آگر این انتشار قطع شود. انسان به فنا رفته و به عدم بازمیگرون اکنون اگر شما را چند گام به عقب برگردانم. چیزی در شما تغيير نم ىكند, فقط شما در عالم جسمانى, نامرئى مى شوى و از ‎sats‏ توراني نز که با تازیکی: تشده است. برخوردار خواقی شند. این هتان غرفعو درجات آن» است. اگر از ‎Lea‏ بخواهم که چند گام به جلو بروى, مرئی خواهی شد و به آنجه

صفحه 86:
اهل اين عالم جسماتى يراق بقل زرد ‎ss‏ ايو أنجا كه انسان عبارت است از 2979 تجليات اوكه تعداد آن نزدیک به تامتناهى است و از آنجا كه نعمتهاى الهى كه ير انسان داده شده, غیر قابل شمارش است. لذا انسان (فطرت انسان) نزدیک به نامتتاهی كه همان خدای سیحان و صورت. لاهوت می‌باشد. است. از همین روست که علی] در توصیف وضعیت انسان فرموده: «اا ان مکی توجرس خرد و کچکی؟ و حل ان که جهن يزركتر عروجود تونيفته است». شايد شما را خسته يا اذیت کردم: مرا ببخش»* شایسته است مومنی که این توضیحات را می‌خواند. سکوت پيشه کند و خاموشی گزیند؛ توضیحاتی که به تنهایی می‌تواند دليل ير صدق دعوت الهى يمانى آل محمد سيد احمد الحسن] باشد. سال‌ها است که مدعبان علم, سخن خداوند را كه فرموده: «اذ قال للها عيس إلى مويك وَرافِعك إن وموك من الذي زا (انک غاکفت: ای عیسی من 1211111111111 کافان دور می‌سازم می‌خوانند ولی معنای آن را تمی‌دانند. چه طور ممکن است عیسی[]) متوقی و مرفوع باشد. و حال آن که در همان وقت وی زنده است و نمرده, و آن را به عنوان شاهدی بر طول عمر ‎all‏ مهدیتا مثال می‌زنند؟ پس رفع به چه معتا است و چگونه ممکن است که وفات و عدم مرگ با یکدیگر جمع شوند؟ ‎Weal‏ ‏سؤالهابى است که با پاسخی برای آن ندارند یا برای باسخ دادن به آن, همچون مفسرین, بهباوه‌گویی روی آورند: *- حضرت امیرالمومنین0 پس از ‎of‏ که ضربت خورد فرمود: .دوز شنا زسه و زد انز ی مج ساپس رن هه لاش و یش پی رنه فا باق ره بان پس اد رتم وي حوكي دست وباو جشوها و ام موم میب رز تس رد که از هرق رسای هر سعی مزر رت ارات .... > کافی: جل 7 صفحه 299 حديث 6. .552 ‏مراجه نمابيد به أغيان الشيعه: جلد 1 صفحه‎ ٠" *- آل عمران: 55

صفحه 87:
توضيح عي صالع ‎Ga lpia sega‏ رل ينيدي كد ‎ng gcd‏ کید س‌تاد) به نهایی بر حقانیت ایشان کقایت می‌کند؛ زیرا همه می‌دانند که معدود. قابل شمارش است ولی طبق این آیه, تعمت‌های الهی معدود و در عين حال غيرقايل شمارش أست و این موضوعی است که به شرح و بسط نیاز دارد. پس چرا مدعیان علم آن را توضیح نمی‌دهند؟ آلبته اين موضوع, چیز غریبی نیست؛ زیرا قرآن راء اهلی است؛ حال باید پرسید که چرا (علمای بی عمل) به جای اين که با گام برداشتن در مسیر ابلیس و لشکرش, بر حجح الهی تکبر ورزیده و بدون ‎dab‏ به آنهااتهام زده. و آنها را مسخره گرده: و تکذیب نموده و با آنها رو به پیکارآورند. به سخن دعوت‌کننده به سوی خداء نمی‌نگرند؟!! * پیامدهای رفع بس از آن كه عبد صالح0] كه جاتم قدايش باذ معناى رفع را بیان نمود. پیامدها و دست‌آوردهای آن را نیز توضیح داد و فرمود: «در آنچه گذشت. رقع رأ برای شما روشن نمودم و اکنون دست‌آوردهای مطالب پیشگفته را روشن می‌نمایم* از آنچه ارایه شد مشخص گزذید که هر روحي متصل به بذئش است که در عوالم شقلی یعنی عالم‌هایی که پایین‌تر از آن قرار دارد و از طلمت بیشتری برخوردار است. تجلی دارد. همچتین روشن شد که روج متعالی نمی‌تواند به طور مستقیم با عالم جسمانی اتصال و ارتباط داشته باشد مگر اين که در تمام عوالم آفرینش پابین‌تر از خودش تجلی داشته, تا اینگه به عالم اجسام برسد و به آن متصل شود؛ ‎aur SG lal‏ تمی‌تواند چیزی غیر از نور و ظلمت باشد و حتی اين محرک باید - تزدیک‌ترین چیز به عالم جسمانی باشد؛ و او حتماً و قطعاً مخلوق بوده. نمی‌تواند ور محض (یعنی نوری که در آن هیچ ظلمتی راه ندارد)باشد زیر[ او در ظلمت تجلی یافته است. بر این اساس تمی‌توان چنین گفت گه خداوند (که توری است بدون هیچ ظلمتی) جسمی در اين عالم سفلى را به طور

صفحه 88:
مسج و مماس بارآن رچیرکت ءبی ینید( تطلب لوعو يشركون رو خر بوت رن تست تمرك بورزقد چنین آشکار می‌شود که ماهبت وجودی خداى سبحان در عالم آقرینش, وجود نور او است که به واسطه‌ی آن . موجودات در عوالم ظلمانی ظهور یافته‌اند و اینگونه نیست که خداوند سیحان که نوری است بدون هیچ ظلمتی, در عوالم آفرینش وجود و حضور داشته باشد که در اين صورت او نوری ‎Salle Vos eel‏ خواهدبود و این محال و غرممکن است!؛ زیرا در اين صورت معنای آن, فنای عوالم آفریتش و بقای خداوند سبحان بدون مخلوقاتی که او آفریده است. خواهد مود فهمیدن اين معنا و حقیقت در عقیده و توحید از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است چرا که روشن می‌سازد معنای اين كفته كه «ان الله موجود قى كل مكان» (خداوئد در هر مکانی حور دارد) به این معنا نیست که لاهوت مطلق, در همه‌ی مکان‌ها حضور دارد زیرا در اين صورت. سخن شما به منهوم حلول لاهوت مطلق در مخلوقات و موجودات خواهد بود و چنین چیزی همان طور كه قبلا بیان شد. محال است؛ بلکه حقیقت آن است که وجود خدا در عوالم آفریتش هنگامی که آن را با تورش طاهرٌ گردانید. همان تجلی او در موجودات است. و از آنجا که عوالم آفریتش متعدد است و برخی از آنها بالاتر لزبرخی دیگن است. برخی نزدیی‌ترند به لاهوت. و نور وا اشراق برخی بیشتر از دیگری است, خدای متعال می‌قرماید: «وهو اذى ف السَّمء هوف لض إل وَهولحكمٌاعيم»' (واواست كدر اسمان غدا لست ودرزمين خدا ست او یم وا اس یعنی او در آسمان و زمین, همو است و او غیر از «او» است. تاکید می‌کتم که درخشندگی و روشنایی آسمان به تور الهی. از روشنایی زمین به نور الهی, پیشتر است؛ چرا که زمین نسبت به آسمان, ‎alle‏ پایین‌تری محسوب می‌شود. پس تجلی لاهوت در آسمان بیش از ظهور آن در زمین است. *- زحرف: 84

صفحه 89:
‎salou‏ رن ات کب ‎. ‏با ری شم ی‎ ste dg ‏ز تسیز کرو باکد. تور خسان السب كد‎ Be a ae ‏اقت؛‎ ‎Salo ea Meee eau ga ‏كرد. زیرا آن, نور خدای سبحان است و آنچه دائماً در تغيير و‎ ‏تفه سر مي يرن بذيرندوى نور أست. لذأ طهورتجلی هرت‎ ‏أسمان غير از ظهورش در زمين خواهد بود و به همين دليل است که خداوند فرموده: حَوْعوَ نی فی شلف ال > (رر ان ریخست درس ات ‎see Ue‏ نی ولو تال دن مده الم لفرياش ‎ah‏ وسيادى كدي که ‎Chal ually, i cise‏ سيروت فى كيرد و متحصر به بن عالم تنستة ‎Dott‏ فرمود: «به عنوان کامل‌ترین ظهور خداوند در اری چتین است؛ ولی ظهور عدا فقط در عجش ‎Sail‏ ‏حجت. فقط حجت ‎gue) Jal‏ تیست:او در عالم جسمانی حجتٌ پر عالة جستعانی وامقلوفات آن است وهی طور دز دبک عوالم از سوی دیگر مخلوقات عالم جسمانی فقط شا ‏گفتم! پس چم کی ریب ججب قآ دراه و تور كارو در عوالم است كه (فرموديد) < ولى طهور خدا فقط در حجتش ‏فرمود: «تمام موجودات به نور خدا ظاهر كشتهاند و با آنها خداوند تجلی يافته استء واين شامل همدى موجودات است؛ حفن ‎all cid ah‏ عن لل هو و ليتف ‏* رفع وجسد مرفوع (بالا برده شده). همچنان در محضر عبد صالح[] هستیم و در مورد مسأله‌ی ‎ ‏رقع كفت و گو مي‌کنيم. پرسش‌گرانه گفتم: در جلد اول کتاب متشابهات, در قضیه‌ی تببین رفع آدمز] که رفع تجلّی بوده است. مولای من بیان ‏فرموده که بدنش دارای موجودیتی بر زمین است که گر چنین

صفحه 90:
Br oe ase lel aS. on | ‏بودء أو مردم بود.‎ بر زمين موجود است يا اين كه موضوع به صورت ديكرى ايشان0 باسخ دادند: «آرى. ايشان داراى كونهاى از, موجودیت می‌باشد ولی این وجود همانند موجودیت دیگر مردمان نیست. آدم() مرقوع وجودی داشته است و دیگر مرفوع‌ها نیز وجودی دارند. در اینجا نکته‌ای هست که شاید قسمتی از اين موضوع را برای شما روشن سازد آیا می‌دانی ادت چیست و نحوه‌ی اثرگذاری آن به چه صورت است؟ و چرا حسد جزو گناهان کبیره به شمار می‌رود و صاحبش (شخص حسود) حتی اگر حسدش به طور جسمانی به مرحله‌ی عمل نرسد. ‎uf cub‏ محأسبه و مجازات می‌شود؟ در ابتدا بايد يه انسان و وجود او در عالم جسمانى نكاهى بياندازیم. عالم جسمانی, در واقع تراکم نبرو با قدرت است و به همین دلیل, تراکم, بين بیشترین مقدار و کمترین مقدار در توسان است. گمان می‌کنم شما اين خاصیت را در مواد ‎lame‏ مختلفی که می‌شناسی, به وضوح مشاهده میک هر چند این اجسام تقرییا در یک سطح قرار دارند و بين آنها تفاوت زیادی وجود ندارد. شما قطعاً گازی که زمین را احاطه کرده در دسته‌بندی متفاوتی نسبت به آب قرار می‌دهی, همین طور سنگ و ذیگر مواد وار شما هوا یا از ببرامون زمین را تمی‌بینی ولی عدم مشاهده‌یآن توسط شماء نفی کننده‌ی وجود آن دز این زمین ‎‘samt‏ حال, وجود انسان هر انساتى. از آسمان اول يا منتهى اليه پاییتی آن (همان نفس او است) تا به چگال‌ترین (متراکم‌ترین) چیز در اين عالم جسمانی امتداد می‌یابد؛ لذا شما در ترکیب جسم آنسان با معادني روبه‌رو هستی؛ در حقبقت در ینجا ما با ‎al‏ ميم مادق عراب و جشم مادی ‎GLa ab‏ سروکار داریم, ‎ie‏ بای اين که مطلب برای شما آسان شود می‌گويم یک جسم نامرتی؛ در حقیقت تجلثات بسیار زیاد و ظهورهای بسیار زیادی وجود دارد که به تعداد أنهاء برای انسان جسم یافت

صفحه 91:
شود. بو همين جايل اسبر كه خجزى متول فد مويه بسا > ناف زاوها ‎et Ziti gon ae‏ نی‌تننید). شمارش, ممکن, ولی تعیین تعداد (احصاء), ناممكن است, به اين دليل که تعداد وجودهای انسان که نعمت‌های الهی بر آنها افاضه شده برابر است با امتداد وجود انسان تقسیم بر تجلی‌اش: و از آنجا که تجلی بايد كمترين حد ممكن باشد تأ ارتباط و اتصال بين وجودهاى انسان برقرار شود و به عبارت دیگر وی یک مجموعه یک‌پارچه و کامل باشد. لذا هر تجلی. نزدیگ‌ترین چیز به صفر است. حال با تقسيم هر عدد بر صفر. جه نتيجهاى به دست می‌آید؟ تبجه: بی‌تهایت است. و بي‌تهایت ند شمرده می‌شود و ند مقدار دارد؛آما در اینجا صفر نداریم بلکه با عددی سر و کار داریم که نزدیک‌ترین چیز به صفر محسوب می‌شود نتیجه‌ی تقسیم هر عدد بر نزدیک‌ترین مقدار به صقر چه می‌شود؟ نتیجه, عددی بسیار بزرگ است که هر چند جزو اعداد به شمار می‌رود ولي مقدار (احصاء) ندارد و بالاتر از حد شمارش است: براق اين كه مطلب را به ذهن شما نزديك كني تصور كن كه اين عدد عبارت است اريك و جلويش به ابدازدى بى ] سال نوری صفر تا بتوند به شماره دراید.اگر نعمت‌های الهی ده یا صد با هزار مورد بود قابل شمارش و انداژه‌گیری می‌بود واگر به شما می‌گفتم: تعداد تعمت‌هایی که خدا به شما داده را شماره کن, هر چه قدر هم تعمت بشماری تعداد نها به یک إن تعمت تمىرسد؛ من كمان نم ىكتم شما حتى بتوأنی .34 ‏ابراهيم:‎ - ١ ‏يعتى ما براق اين كه بر تعداد و شماره وجودهاى انسان از آسمان اول‎ - ‏نا اين عالم جسمانى دست بابيمر بايد <امتداد وجود او از اسمان اول تا این‎ ‏عالم» را بر <تجلي او» كه الزاماً بابد در بهترین صورت باشد.نقسیم كنيم'‎ ‏متظور ما از بهترین صورت اين است که آجازه ذهد نور به أنجه كم أل نجل‎ ‏و ظهور بعد از آن قرار دارد. نراوش كند و اين طور نخواهد شد مكر اين‎ ‏كه به جدی رقیق و کمترین جد ممکن باشد تا در لول آن امندادی عموژی,‎ ‏بگنه و متصل به وجود أبد على رغم این که در حقیفت عبارت است از‎ ‏پیوستن تجلی به تجلی و ظهوری به ظهور(د‎

صفحه 92:
هزار نعمت را بشماری: بابرا ‎ot inh,‏ تا سور بر جه اصلی چنین چیزی می‌فرماید؛ در حالی که اين نعمت‌ها هر چند قراتر از اندازه‌گیری (تعیین مقدار) است ولی در زمره‌ی معدودات (قابل شمارش‌ها) قرار دارند؟ برای حل رف ابهام و تناقض اين مسايل بايد شما به اين كه انسان دارای تجلیات و وجودهای زیادی است شناخت پیدا کنید. همان طور كه قبلاً شرح دادم اگر چه این تجلیات قابل شمارش است ولی اندازه‌گیری و تعیین مقدار (احصا) آنها ناممکن است؛ هر نعمتی از نعمت‌های آلهی, بر تمام اين تجلیات اقاضه شده و لذا فقط یک نعمت هم به تنهایی کافی است تا غیرقایل شمازش بودن تعمت‌ها بر خودمان را متوجه شویم. بنابراین تنها یک جسم از اين اجسام و با تجلیات کافی است تا وجود سومی هم در کنار آن موجود باشد و همان طور ‎putz oll aS‏ در این عالم چسمانی تاثبر می‌گذارد. آن جسم سوم نیز تاثیرگذار باشد. آکنون به موضوع حسادت بازمی‌گردیم: به عنوان مثال شخصی در آرزوی داشتن خودروی فرد دیگری است و امید دارد که اين خودرو از دست آن فرد برود و از آن خود او شود. این خودرو در حال حرکت: در مصیر واژگون می‌شود و تصادف می‌کند.آیا این نوعی از حسادت نیست؟ چراحسادت حرام است و چرا با اين که شخص حسود با دستان خویش خودرو را واژگون نکرده, بر اين کارش عقوبت می‌بیند؟ آری فرد حسود با جسم سوم خود با با وجود جسماني نامرئی‌اش که در اين عالم جسمانی تأثیرگذار است, خودرو را واژگون ساخته است. این تجلیات دارای مراتب و درجاتی است. و قبلا بیان کردم که غیرمرثی می‌باشد ولی آن اندازه از تراکم و غلظت را دارا است تا برای اثرگذاری در اين عالم جسمانی و آنچه در آن است, کفایت کند. بنابراین خداوند سبحان به وسیله‌ی اين تجلی یا جسم نامرنی, قدرت تاثیرگذاری بر دیگران را در اتسان قرار داده است و به اين صورت آو را مورد امتحان و آزمایش قرار می‌دهد خدا انسان را آمر فرموده

صفحه 93:
که با بت»بع پشیرایت ه ‎Shp laps posal‏ | اح ی شارت یربا زا ‎a‏ ساس وا بر رابه دست خودش انجام داده است؛ لذا بر خلاق آنچه مردم گمان می‌کنند. حسد, صرفاً یک عمل نقساتی تیست. ‏وجود مرفوع نیز نوعی از اين تجلیات و وجودها است و برای او جسمی از همین نوع می‌باشد». ‏من گفتم: آیا اين مرانب همگی پایین‌تر از نقطه‌ی رقع شده است يا اين که اینها نیز درجه‌ای از درجات رقع محسوب می‌شوند؟ ‏قرمود: «رفع یعنی اين که که برای شخص, جسمی مادی همانند اين جسم. نداشته باشد ولی برای او, تجلی و جسمی در درجه‌ای بالاتر از وجود این جسم مادی. باقی مانده باشد. یعنی. آگر الآن یک برگه‌ی کاغذ را در دست بگیری, بالا و پایینی دا فرض کن که بالاترین نقطه‌ی کاغذ همان نفس انسان و پایین‌ترین نقطه‌ی آن, جسم مرثی او در اين عالم جسمانی باشد و اين برگه‌ی کاغذ هم به مثابه وجود انسان است. چنین تصور کن که این برگه به تعداد بسیار زیادی از قطعه‌ی موازی خیلی کوچک تقسیم شده است. اين قطعات عبارتند از دیگر ‎Boao eee ores‏ اول. ‏حال, رفع عبارت است از محو و حذف وجود انسان در پابین صفحه یعنی مثلأ یک سانتی‌متر بالاتر از پایین‌ترین نقطه تجلی و ظهوری که‌او در اين صفحه‌ی کاغذ دارد. از اين یک سانتی‌متر به بایین صفحه, او قاقد وجود است و وجود او در اين مرتبه, ای سم *- شیخ ناطم العقبلی می‌گوید: نظر ثایت شده و بگنهای درباره‌ی کیقبت. رزوی راهان ی مرو ما کت ‎Oo po tale So‏ ی و ‎ols ie eee al‏ ل ‎salem ere‏ برای ماهیت زندگی حضرت مهدی[] مطرح نموده که يکي نطریه‌ی «پنهان لت قن ره فرش مت ری شهيد صدر با استناد به توجبهاتی که نه ننها از چندین منظر مختلف قابل ‎

صفحه 94:
من گفتم:آا دورتر ‎g‏ آسیان اول ‎wel‏ می‌شود؟ یا اين که می‌تواند از آن نیز گذر کند و بالاتر برود؟ 8 ایشان فرموذ: «قطعاً وی بر حسب مقام و مرتبه‌انش از آن: می‌گذرد و قراتر می‌رود. من برای شما درباره‌ی انساتی با پایین‌ترین وجود که نفسش در بایین آسمان اول است سخن گفتم؛ ولی کسی که ترقی می‌کند. به اندازه‌ی بهره‌ای که فضل حك وامجلوك: ات زركة :اير اا نات وار سارو تان لو زیت ‎TB ae oes ote Sey‏ 0 ‎ee eee‏ ریت ان ماه کی رن رل وروی ‎oe‏ ی ی بر خلاصه‌ی نظریه است که دى[] با بنهان شدن جسمش از ‎ee ata‏ یت ‎ime te‏ مردم نه أو را ميبیند. نه صدای او را می‌شنود و نه وجود او را احساس می‌کند حتی اگر آن حضرت در بين أنها باشد .... اين نطريه در مقابل ‎ea eee‏ لس ‎Se‏ ‎oe‏ مردم زندگانی مي‌کند .... ولی آنها پی نمی‌برند که او حضرت مهدیا آکنون خلاصه‌ای از آنجه كه شهيد صدر درياروى نطريدى ينهان شدن جسم بان داشته را بان می‌دارم و در ادمه در ميبايم که مرا این نظریهآ ‎Gaal‏ که حشرت مرفي اودر موجونت الكل بر روی رس وود سابر مردم نيست. وى مى كويد: «اين. نظریه‌ی مقیول و متعارفی است كه ير ذهن بسيارى أز مردم قرو رفته و ظاهر برخى أز ادلدى روائى نيز بر أن لاقت می‌کند؛ و عارت است از این که چم حضرت از دید‌ه نان است و او مردم را می‌بند ولی مردم آو را تم‌بنند. و در عین حال که گاهي خضرت در یک مکان حضور دود. ولی آن مکان از او خالی دید مشود به روشنی چگونگی و هدق نگهداری و حقط آن حضرت از روی ‎Jibs‏ ‏برای ما بات شده است و علت این صبانت و طول عمر حضرت با أراددى بروردكار, براى ما زوشن و واضح است. در صورتی که حقط آن حضرت منحصر در اختفاى شخص و جسم وی باشد. بر خداوند متعال

صفحه 95:
الهى در اختيارش قرار ميدهد.. رك نر كله ربالإترين اسه قله یهت( دشک یافته است». كفتم: آيا او همجنان با تكيه بر خودش ترقي مىكند, به كونهاى كه نفس از عالم خودش هم مىكذرد؟ يا با جيز ديكرى ارتقاء می‌یابد؛ به اين معنا که از آنجا که عالم انفس مادون اد كر 5250-0-7 بر ابن نطريه مفتارى دبكر افزوده م شود مبنى بر اين كه اين غبيت بير ‎ald‏ به سبب مصلحتی برطرف می‌گردد. مانند اين که اگر حضرت مهدی ‎D‏ بخواهد با کسی رو در رو شود تا نیازی را از او برآورد وبا و را راهتمایی كند و با به نحوی بیم دهد. لازمه‌ی اين روبارویی, رویت آن حضرت است. که در صورت بنهان بودن ايشان انجام‌پذیر نبست و میزان طهور حضرت ‎Spine‏ به مقذار مصاعت ام يمن اك مسلحت لقنا كرد كه أن حضرت به طور كلى براى هر بینده‌ای آشکار شود ايشان ظاجر عواهد ‎disk‏ ام تن تال ومد وله اش و ین ام ناگهانی حضرت ناپدید گشته و دیگر کسی او را نم‌بیند. در عين حال که از تا وم کر ای ‎labile, issue fae are‏ ‎Ua ae‏ 7 تمام اخباری که در زمینه‌ی مشاهده‌ی آن حضرت در دوران غیبت نقل شده ‎Dee tate eke ue tos nto ue oa‏ اج ‎a Ue‏ که هرت واه وی موه ار کش ‎See‏ یگ بش بر اش غاب کشت ‎peal uo aig‏ لتقا لن سس مت وه مسا رای بر برخی از آنهابه ظاهر و برخی دیگر به صراحت, دلالت بر اين گونه اعتفا دارند ....» (تاريخ غيبت كبرى: صفحدى 35 تا 37, دار القری؛ بیروت - لان جاب اول. 1428 هوا اج شید ‎uae‏ یه که ربج سید سدور وا پنهان شدن جسم حضرت مهدی[] در دوران غیبت به دست آورد ولي آين و ای اهب ار ا ف 0 احمد الحسن]] در خصوص ماهيت و كبفيت رقع شنيديم؛ زيرا به ابن ترتیب, این یک واقعیت کاملا مقبولی بوده و آن گونه که برخی تصور کرده‌آند

صفحه 96:
آسمان اول است. لإرج ميلعاي ووربه رواد یمان مد ایشان فرمود: «عالم انفس نه تنها پاین‌تر از آسمان اول نت بلکه ور پبیارین تقظه و راز ایب آن بای دارد ارت همان چیزی است که همه از ‎ol‏ تصیب و بهره‌ای دارند. ولی بالاتر از أن. بر حسب سعی و تلاش آنسان حاصل می‌شود. هر چه انسن بیشتر ارتقاء یابد. حالش تغییر می‌کند. شما شهید صدر رحمت ال بان داشته که پنهان شدن جسم حضرت مهدعق از دیه‌ها از طریق تصرف در بننع ‎leg cool‏ واننگهی تصرف در ده ایشان دربرق تصرف در نندهمي‌گوید: تصرف در ‎pe ol a calla‏ است که اور از دیدن چیزی که در جلوق او است ناتوان کنو مان تهی از ‎ll‏ ید با وجود ان که امامت وروی او باشد ‎yb) eis‏ ‎tat aie de,‏ آیشان در خصوص تصرف در دیدم شده من‌گوید: و آما تصرف معجزه در دیده شدم و چیزی که قابل تیار ات واهح ترین راهش آين ات معجزه میان رسیدن صورت نوری (تصویر) صادر شده از حسم حضرت مهدی با امواج صونى أو و غير انها از أنجه كه حواس يتعكانه دريافت می‌کندحائل شود ...و آجازه ندهد که به ننده با شنونده برسند به این ترتيب لين شخض از ادراك واقعيتن که پیش روی او قارداد.عاجز مىماند» (ناريخ مابعد ظهور. ‎aud‏ که سید احمدالخسن] در پاب عرهوه نيان تمهدلة: زوق ‏رد که اختقای جسم حضرت مهدون از ریق تصرق در #ديدة شدهه است و نه تصرف در <مننده* و گاهن اوقات ین کار از طرق تصرف در بننده صورت می‌گبرد؛ بل به صورتش متفاوت با تقسیر شهید ‎san‏ وجمت لها می‌توان گفت این کار طبق همان تفسیر شهید دي است با ان تفاوت که شهید صدر مشخص نکردم که رسیدن صورت نهری (تصویر) صادر شده از جسم حضرت مهدین با مواج ضونی او به حوا مردم به چه صورت است و وى فقط به نسيث دادن اين فرايند به معجزة بسن کرام است. شهید صدر (رحمت الله) قثل به اعجازمتعارف است و به لين عقيده بناة آورده است زیرا هر جسم مادی چگالی (مانند انسان) ناگزیر باید از جهت" دیده شدن, شنیده شدن صداء آحساس شدن و ماند آن تیم فواین مادق باشد. او اژ اين قوانین رهایی نمی‌یابد مگر این که از جسم مادی و از چگالیاش که دیده شدن, شینده شدن صدا و احساسن شين لو و ...را ‎Bayt dunks cil age‏

صفحه 97:
3 EEE LG این موضوع به گفت و گوی زيادى نياز دارد». * تفاوت بين عصمت و تسديد... ملاقات موسى با عبد صالح(] عصمت. موضوعی است که خداوند آن را به حجتها و اولياء با بررسی و تامل مشخص می‌شود که بین اعجازی که شهید صدر در این ‎ie‏ ملي ماكد ومن ‎Oe ee‏ طسب امد لح وجود ندارد زیرا نزدیک‌ترین تصویری که می‌توان از معجزه در ‎olay aloe‏ تعور سم داوج صوس و ار تضرت مهتوق به حواین (چگانه‌ی)مردم در ذهن خلق کرد لین است که جنیم حضرت. أذ ‎Sie‏ مادای که به همراه دار. ارفا می‌باد: با همان لور كه سید احمد الحسنت یر فرموده ‎teal‏ جسم يشان به کی از جیات خودگه ماقوق سطح مادات و وان مادی است ارقء پند (گه در ان حالت) او در دبا موجودیتی دارد ولی نه مانند وجود ضرف مادی مردم. هنگامی كه وق بخواهد با شخصی روی‌رو شود.به جسم مادی چگال خود بر می‌گردد و كوانين ماده اعم از مشاهده شدن چسمش و شنیده شدن صدایش و جاری و برقزارمی‌گردد. در غبر این صورت چه طور ممکن است که اي ‎ould‏ بر انسانی که با وجود مادی چگال خود. موجودت درد و واقعا تخت تاثير قوانين مادى استء الركذار تباشد؟! حتى معجزه هم بايد بر أساس قوانين تكوينى صورت بكيرد. خداى متعال ‎BF Em Sep ne‏ شي خلقنة يقدر» (ماهر جيزرابه انار افريايم) (قمر: 49) , ‎o>‏ ‎Cae a co‏ اه هقف لو (هر جه حست خزلين ند است وم جز یدزی سین تسیا [حجر؛ 21) دق یز مر چدا یرد ون با هه یه است) (فرفان: ‎JA Sa oe AUS) ebay BOA aad )2‏ «دداست) (طلاق: 3). 0 ‏حنى هتكامى كه خداوند اراذه فرمود كه ابراهيم] را از آنش ‎dans ole‏ ابن كار خارج از جهارجوب قوانين تكونى صورت تكرقت و كرنه ما از أن چیزی سر در نمی‌آوردیم.خدای متعال می‌فرمای: یا زا تاغل اه (گفتیم: ای ات راهم خک و ست نی :69 ‎ies ian‏ خداوند جل جلاله هستی و خلقت آن را از آنش به خنكى تغيير داد و آنشى دون خاصيت سوزتدكي بر جاى ماندا با خداي متعال آن خلقنى كه" مستلزم سوزاندن أنش بود را از آن سلب نمود. به هر حال أنجه كه اهميت

صفحه 98:
خورش اختصاص دارم | وضعیت کسی است که در صحرای خشک به دنبال آب می‌گردد؛ او کجا می‌تواند از آب گوارا سیراب شود و حال آن که از چشمه‌ی زلال آن دور مانده است. بتابراین بیبید با چشعه‌ی آب روان و زلال, قائم آل محمدل و محل تلاقی دو دریای علی و فاطمه[] همراه شویم. تا وی دارد اين است که خدای تعالی آن را به چیزی غیر از آتش سوزاننده تغبیر ‎oe‏ ‎ss‏ دنر ماه ‎ynscr cdiabsilasd‏ قرف ری مادی رها سازد. بابد هستى آن را به هستی‌ای که قوانین مادی بر آن اثری تاش فد نی نهد کون نراد رورش با نان متا از م ا مس ی ان ینت فان و مقاسیط و تیدا هم‌خوانی دارد زیرا طبق آن. نور از انتقال تصویر. هوا با فضا از انتقال شوخ ‎Wey Ge eae‏ تسس ند ون ان رب ‎uid SH SOS Se Sis td gay wee eats‏ ‎ee Lg ses Say gal rt al Dy aes‏ ‎ey ro a cit‏ دگری که ترا خوانن وزهای ماوت با وان ‎ets seers‏ ما در داستان های بسباری, درباره‌ی ریت حضرت مهدی:] و اختفای ‎rata Sut steer eal‏ ا ل ل ل مد ‎gS ale‏ حصور دتم پس تتهان به ‎WR cla ash ad‏ چه با ان ی سباری ار کرفمات و مورا که بلی مخ ‎arco eer‏ برش لوا بع نانك ماد يمان دنه ‎ee ery‏ یط اس تلف ان ما سر بان تفاوت که اين حالت برای آنها حالتی غیرعادی و ناگهانی محسوب می‌شود ولی پس از رفع شدن حضرت مهدی[). برای آن حضرت ‎I>‏ شگی و دائمی به شمار می‌رود .... ولی هر بار که امام مهدی] اراده مرکشتم را امات لم یلیر دلوم حول شا ال میت ار وت ما با ویو ‎distin ail‏ شزو لو سای عمده‌ترین دلیل شهید صدر (ره) در ترجیج دادن نظریه‌ی «پنهان شدن شخصیت و عنوان» بر تلوری «بنهان شدن جسم» اين است که نظریه‌ی پنهان شدن جسم منوط بر حصول اعجاز دائمی در اختفای جسم حضرت. مهدی و طهور او است و اين موضوع - همان طور که خود وی گقته لست ‎١‏ ب قادوی عمومی معجزه که زگ متجز اد منطق با متا سواط مد باه ون ین که در همه تال و در هر 0

صفحه 99:
ا ا کل عبد صالخ[ برسيدم و كفتم: «لطفاً تفاوت بين عصمت و ‎eee‏ ‎Dulin!‏ چنین پاسخ دادند: «هر کس که از حرام‌های الهی به خداوند پناه و اعتصام جوید به مقدار تکیه‌ای (اعتصامی) که نسبت به خدآوند دارد, معصوم است. یک جهت عصمت مربوط ‎ne‏ ‏اين طرز تفکر, در برابر نقد و بحث رنگ می‌بازد زیرا تشخیص نیاز و عدم نياز يه مصلحت را کسی جز خدای تبارک و تعالی نمی‌داند؛ به ویژه در مورد حضرت مهدی0! خدای متعال می‌فرماید: «زناوتثم من العلم | قليل» (و. شما راجزاتدى داتثى نداداتد) (إسراء: 85). ضمناً حتى اكر ما ببؤيريم كه موضوع. ‎ue a‏ ل ‎ee ol‏ یس نت مس اس ل که شهید صدر قائل است نگنجد؛ حصوصاً اگر بیان و تفسیر سید اخمد الحشن تا در مورد قضیه‌ی «رقع» را مد نظر قزار دهیم. رواباتی از اهل ببت[] وجود دارد که در آنها بر موضوع «پنهان شدن جسم» هر ری ها ریان بن صلت می‌گوید: از امام رضال درياروى حضرت قائم سؤال شد. ‎te ee‏ ۳ ‎aes‏ ‏داوود بن قاسم جعفری می‌گوید: از پدر امام حضن عسکری] شنیدم که ‎eae‏ ی ی ول دای جانتی؟ عرض کردم: فدایت گردم, برای چه؟ فرمود؛ زیر تما خوش ,ایند و ‎cer‏ 2 ‎PES Cos ore ere opie‏ امام خود را نبند. لو در موسم حج حاضرباشد و مردم را ی‌ید کن آنه ‎ae 1915) ant‏ آين روايتها به ويزه روايث اول و سوم: تصريع دارد بر ابن كه جسم حضرت مهدی] دیده نمی‌شود ولی شهید صدر کوشیده با آنچه که از سفیر ‎Sioa Gi on actin bees‏ وم ارف باه ‎one pete‏ هب سم او مردم را می‌ببند و آنها را می‌شناسد. مردم نیز او را می‌بنند ولي او را

صفحه 100:
هه و جهت یگ نري ید ی یوب ‎hoe‏ ‎os clade ella sl gist‏ نکش اقلاشی و توقیی با ما5 ‏مرتبط هستند. توفیق. هم‌نشین اخلاص است و به مقدار ‏اخلاص, از آسمان فرود می‌آید. تسدید نیز در خلال توفیق نازل البته شما در واقع به دنبال تببین مفهوم عصمتی هستی که ‏نمی‌شناسند». (کمال الدین و تمام العمه: صفحه 440( ولى شهيد صدر (ره) از ابن موضوع غقلت ورزيده كه اين خبر بخشى از كلام سغير دوم (محمد بن عثمان (ره)) بوده و روايتي از حضرت مهدوق نيست. ممكن أست اين سخن» توصيف وضعيت حضرث ‎ind Tage‏ صفری باهذ وكما ع كين اس ‎(lath tes & dis of at‏ اطرافيان خود را مخاطب قرار داده وآنها را به موضوعى كه در همدى مراسم حج در آن زمان. نسبث به أن أكأه است يا از آن شناخت دارد ‎oe ges‏ ليناد حاقل ‎Chal‏ كد سكن ماحل مور يع ] مهدىل) در زمان عيبت كبرى است و نه غييت صغرى .... و حنى أكر جنين ‎dh ad Slates line gee‏ هم مثوان بين يوانات را جعة كرد نذا این روایات با هم متعارض لوت ‎aise Saag wl sl‏ ضرف ناظر بر موسم جع ابنت؛ حنى از طاهر ‎pie of‏ بر می‌آید و (روشن است که) نات چیزی در زماتی خاس, به ‎cise‏ بات آن در همعی زمان‌ها ‎a lls Lacy oily oe cuss‏ ‎Gay at age a ps0 ose‏ ديكر أورأ تند ‎٠.‏ لذ همهی ابر موبات درمیت هستن ‎espa we‏ نداد حال آگر گویی: این چگوه ممکن آست كه لفط متنا لو زا من‌بند و برخی دیگر نم‌نواند او را بیند. در حالي که همهی آنا در یک زمان و مکان قزر دلرند؟ آگر او با وجود مادی جکال خود حضور ‎Gute‏ ‏همگان بید او را مشاهده کنند و همان طور که پیشتر گذشت. بدون استنا بابد قواون فادى بر لو جارى بشن ‏ص ىكويم: در آين حالت ضرورتن ندارد كه حضرت با وجود مادق ‎Gale‏ حضور يأبد. بلكه ممكن أست با موجوديتى غير از وجود مأذى جلوة تعايد سانب هم كه لو را مىينند با برده لز جلوع چشم‌هایشان پرداشته می‌شود و یا حضرت را نیز با وجود غیرمادی‌اش مشاهده می‌کنند. سيد احمد الحسن] تبین فرمود که هر انسانی بر جسب مقتضبانش دارای موجودیتهابیبه هم پیوسته از *اسمان نفتن» تا ین عالم مادیء و از بای «اسمان انفس»بعنی ‎Gal‏ آسمان اول م باشب رولیت به ما نشان من دهد كه زتدكى خضرل أر لخاط ثيده نشدت

صفحه 101:
pete wl aed, 32 ‏مجعوم مه شون‎ alle Delos! ‏اگوها برای شما تشريح تمودم ولى (جيزى كه‎ das) ‏باقى می‌ماند) «منصوص» بودن آن (مشخص بودن آن توسط‎ ‏بروردكار) است. حقیقت عصمت در تمام انسان‌ها موجود است‎ ‏که همان قطرت اخلاص می‌باشد؛ یعنی نوری که آن را‎ ‏موجودیت و ظهور بخشیده است و هر انسانی می‌تواند از‎ چسمش, همانندزندگنی حضرت مهدی(] است. همان طور که در کلام آنی ‎as of ie Oo a‏ به سراع نها آمده و ندون أبن كه جسم با هيكل أو دیده شود. با یشان سجن گفته است: از امام رضال تقل شده كه قرمود: «ضعدى > يمير خا قيض روح شدء شخ امد وير در اه اد نهار تسليت ‎oo‏ تسیا ندنل وش را .لب اب فت؛ ان خراست كه امه تاشمارا (درفوت) بيابوكن ‎ean a‏ (أكمال الدين و اثمام النعمة: صفحه 391). امام سجادن در آخر روایتی طولانی مى قرمايد: «رقن ,سيل خاتايفات يات سکن دک زار تن که ايند ی ماش شنت ملام و رصعت یرتخد بر دیقف بت تن رم فا ‎is ons Jt a atc yp sien mn)‏ مصیتی ات مهد یر تاودا ‎ile‏ امه ...لب اند مرايد ان كيست؟ (كفتنداخير. خضرت فرمود: | ان خشرا]است» (كمال الدين و ثمام الثعمة: صفحه 992) بر اين اساس ما درم‌بايم که خضراّ] یز همچون عیسی] مرقوع است و آو همانند حضرت مهدی) و عیسی) زندهمی‌باشد؛ طبق همان رقعی که سيد احمد الحسنل ا بيانى تشافي و قانع كننده كه نا كنون كسى جنين تكرده ببان فرموده أست؟ و در غير نزد عئرت مصطفى) كجا مى نوأ (جنين دانشى را) ياقت. شايد روايت بعدى اشاره داشته باشد به اين كم حضرت مهدوزا غانهاى در أسمان دارد به نام دبيث الحمد». مغضل مى كويد: أ ‎lle pal‏ شئيذم كه قرمود: ‎eet ate clea ih‏ ان ‎ig gS pat mag‏ اس ب از وطن دا ری ‎Sd pst‏ مدش و ترش تفر ‎eas)‏ تعمانی: صفحه 245). همچنین شیج طوسی نیز با سند خودش این حدیت را از سلام بن ابىعميره أز آمام محمد باق بیان نموده است (غببت طوسی: صفحه 467 شاید روایت بعدینيزء نص با اشاره‌ای روشن به رفع حضرت مهدی0 داشته باشد: از ايوب بن نوع از ابن الحسين سوم أمام هادى نا که فرمود هنیک نی تا ال باس ‎CoO) eB Ayn on label sl)‏ 23

صفحه 102:
حرام‌های الهي به خداوند ناه درم رسای بو این 1 ‎aos.‏ ‏داده باشد». من گفتم: آیا تفاوت عصمت حجت با عصمت دیگران, بر اساس میزان تجلی عصمت برای حجت است؟ فرمود: «تنها تفاوت در عصمت اوصياء اين است که آنا با درجه‌ای به خدا اعتصام یافته‌اند که وارد باطل تمی‌شوند و از ‎Oe de‏ نمی‌گردن. لا هر کس که از نا یوت كند نيز از گمراهی ایمن می‌شود و به آندازه‌ی پیروی از آنهاء حق را می‌شناسد. همچنین کسی که حقایق ‎Ly‏ می‌داند (خدای سبحان) بر عصمت أنها با نص (به طور صريح) صحّه می‌گذارد و این مهمترین تکنه در این وله است. عصمت ته یک درجه بلکه دارای درجاتی است؛ ولی یر برای مردم اهمیت دارد همین مقدار است که: معصوم آنها را ورد باطل نمى ساد و ان حق خارج تمي كردائد. ولى أكر دو ‎seep lipase‏ متفاوت در عصمت, یک جا گرد آبند. فرق بین آنها آشکار خواهد شد؛ به طوری که شما فرد باین‌تر در مواجهه با فرد بالاتر. غیر معصوم می‌بینی: مانند وضعیت حضرت موسی] در مواجهه با عالم (عبد صالح). آیا دیده‌ای که وضعیت او چگونه بوده است؛ اگر به شرح بیشتری نیاژ دارد. براى شما توضيح دهم». گفتم: بله, اگر وقت‌تان اجازه می‌دهد. فرمود: «به کلمات عبد صالح با موسی بنگر: فل تن تا ی رده ری ‎cic 1 aly sad) eng‏ 942( هتکن است مراد از «طلعمه(نشاندی شما)صاحب نله با نشانه‌های ‎las‏ سوی خدا باشد که همان امام معصوم حضرت مهدی] است. در 0ك تلت ليل رن رفح آنزه ود آسست:فو وان رن آری: كه كفت أمام محمد باقر قرمود: مک دود ری مس ای ات هبش مد از لو سم رده ‎da actos t ae ball le)‏ 3 محمد بن فرع لد نه ادلم محمد ‎dl‏ برام نوشته: همه هون حك ون يت امه ال ليه اتات ‎a TS shy tte‏ 343) و خداوند اعلمترين و حكيمترين أستة

صفحه 103:
تنتيية معن یز رای ویب اند قس طرگوها لفق موس اي ‎ad. Go‏ غن فری فك تیلم نع را" (فته تور شکیایی ‎al lb cd pi‏ انان ‎Solano‏ دی ‎Pee ees ote‏ رن از سل رشان اش مک میک را ‎"eon‏ ‏یات نتوین داش هن نسخبی با وق ‎yp gh AS ys ATES‏ از که ‎gis‏ ‏تکوهش کرده أست در حالی که همان لور که مي‌دانی يم شنبت طبر بهایمان را به تلتت؛سر به بدن وماللة کردم استد خدای متعال نیز میفرمای: تال لیات ‎ly‏ و خیم ‎٩6‏ ور نا یکسا كه شكياياشتد» و كسالك زان هی بر ات ات ‏آيا ملاحظه می‌کنی که عید صالح, حضرت موسی] را که پیامبر و قرستاده‌ای از جمله پیامبران اولو العزم است, به چه چیزی توصیف کرده است؟ او را اين گونه وصف کرده که نمی‌تواند با وی صبر پیشه سازد. حال أكر شما بين اين دو تقر بودی. از کدام یک پیروی می‌کردی؟ حضرت موسی] پا عید صالع» وقتی اين دو به هم رسیدند. کدام یک محتاج دیگری بود؟ کدام یک مرشد و هادی دیگری بود؟ کدام یک به دیگری علم آموحت: ‏موسی دلیل پیروی از عبد صالح را که همان کسب علم و معرفت بود. بیان نمود: «ق ‎gh‏ هل تغل ‎Skee glib)‏ وش »* (موسی به او گفت: ایا توبايم تا لچه به نو اموختد‌اندبه من اسوزی ؟). یعنی ‎cline Lge‏ او بود, و این به وضوح تفاوت و تمایز معصومین را به شما نشان می‌دهد: ‏-کهف: 72:67 , 75 78 و 82 *-کافی: جلد 2 صفحه 87 حدیت 2 <- فصلت: 35 *-کهف: 56 ‎ ‎

صفحه 104:
برض از كسانس كع بع ‎hl ah‏ دوس و به تكارش در آوردهاند كه شايد به عنوان اشكال اينجا باقى' يماند. اين عده م ىكويتد كه عبد صالح از موسى] داتاتر نبوده أما وى يه علم باطنى: تخصيس يافته و موسي نیز از علم شريعت مطلع بوده است. ايتها بر اين قول اند كه موسي بر عبد صالح0 حجت است. شايد اين عقيده و نظر همدى أنها باشد زيرا از آنجا كه اين عده كمان نمىكنند عبد صالح برتر از موسى است لذا يه خطا اقتاده و به بيراهه رفتهاند. حقيقت أن است كه قرآن قاطعانه به نفع عبد ضالح نظر می‌دهد. اين تصریح آشکار قرآن است که به بودن عبد صالحت) بر موسی حکایت دارد: «ستجذتیان ال سب ول آغصی (اكر خدا بخواهد مرا صابر خواهى يافت ان جتان ك در يع كارى تور افرمانینکتم). ملاحظه می‌کنی: در هیچ کاری تو را نافرمانی نکنم. و همجنين: «قذ يلت من لَدلى عذرا»” (كه از جاب من معنو بائى). آي عذرخواهى موسى و کیفیت آن را ملاحظه می‌کنی؟ در اینجا موسیل] به روشتی بیان می‌دارد که او آموزنده و طالب علم است. و البته شکست خورده و ناکام! همچنین بنگر که عبد صالح چگونه موسی[] را مخاطب خود قرار می‌دهد: «فال فان ی فل نی غن شنء خی آخدت للم زا (گفت: اک از یمن می‌ابی »ناد که از من چیزی پبرسی تا من خود توا از آن که کم فراموش نکن که آنها حجت‌های خداوند سبحان هستند و موسی[) جزو پیامبران اولوالعزم که تعدادآنها فقط پنج نفر است محسوب می‌شود. عبد صالح آن گوته با وی سخن می‌گوید که گویی با کودکی که می‌خواهد به وی آموزش دهد در حال گفتگو است: «فال فان نی فلا ‎So at se Alas‏ أخدث لك مله (كفته اكر از بى من مىابى» ناد که از من جيزى يبرسي تا من خوه قور لزان كاه كنم ). وحجت کیف: 69 *-کهف: 76 *-کهف: 70

صفحه 105:
سا ‎“larg eal‏ ای یر » از کجا؟ آیا ما چیزی می‌دانستیم؟ سبحان الله, خدا چه قدر بردبار استٌ ایشان0 فرمود: «اکنون آن را اين گونه بخوان که در آن چیزهای زیادی خواهی یافت. فقط به اختصار علت دیدار و ملاقات موسی0 را برای شما بیان می‌دارم: موسی[] تصور می‌کرد که حقیقت را دریافته و با متت غود مبارزه کرده است؛ خصوصاً این که وی کسی بود که خویشتن را از یک سگ گر هم برتر نمی‌دانست". همچنین می‌دانی که موسی‌] درخواست گردهبود که او قام ال محمد ناشن ب نم روایات آن را خوانده باشی: دیدارش (با أن عالم) به اين دو دلیل بوده است. گر آغاز ماجرای سفر موسی!را بخوانی می‌بینی که وی به دنبال مجمع الیحرین (محل تلاقی دو دربا) بوده است. وی حال خود را چنین توصیف می‌کند که اگر روزگاری دراز را صرف * - این قهد حلی نقل نموده: «خداوند سبحان به حضرت موسی] وحی کرد مس برای مناجات نزد من مىآبى, فردى را به همراهت ناور كه تو اور بای موس هر كس را كه ‎so‏ جرات نص كرد بويد من جست وجو كرد نا ابن كد به سف كرى برخورد كرد. كقت اين را با و می‌بزم. در گردنش ریسمانیانداخت واو را با خود کشید. در میان راه ‎oar ee‏ ۲ رسيدر به إو فرمود: أى موسى كجاست أنجه که به ت مر کردم؟ گفت الي 0 ‎asl‏ قدای متعال فرمو: به عزت و جالم قشم از حتى يك نقر را مي‌آوردی. نام ت را از دواننبوت باك می‌گردم»: عذه الداعی: صفحه 204 *- این حدیث از آن جمله است: سالم الاشل كفنه از امام باقرا] شنيدم که ‎ped‏ «موسى بن عمران د سف ول (توات) فظر كود ومقام قا ال محمد ا وهر مكت وقدرك و قشت مشا تعدو ازخدا غات تودة غداوتا! ماقا أ محمد ‎POS ct gt‏ فرزنان اعد لست ميس هر سفر قوم تكريست و ديار اند همان ملب تبى رياقت و مات و رار خا #رغواست كردو همان باس ليد سس در سفر سوم تكريست وهمان علب راد و همان سن ‎asst ot nga fa‏ كتاب عيبت محمد بن ابراكيم تسمانى: صفحة 6 245

صفحه 106:
11 البحرين را مىبينى؟ وى صرف نمودن روزگارهایی طولانی 2 براي رسيدن به مجمع البحرين را طبيعى و عادى يه شمار می‌آورد. بسیار خوب, حال تو را به خدا آیا ممکن است کسی محل ‎vex‏ دو تهر را كم کند؟! در حالی که نتیجه‌ی حاصل ‎roa‏ گم کردن آن بود! آیا اين طور نیست؛ آیا معقول است که وی به دنبال محل تلاقى دو تهر باشد ولى از أن عبور كند و بعد آنجا را كم كند و از دست يدهد؟ آيا هيج به اين قضيه دقت كردهاى؟ به سراغ سوره‌ی الرحمان برو و دو دربایی که آنجا به هم می‌رسند را نظاره کن (ابحرین النی یتقیان)؛ محل تلاقی‌شان آنجا است؛ ‎yay‏ که چه خواهی یافت. روایات قراوانی از سثی و شیعه نقل شده که منظور از دو دریاء علی و فاطمه0 است و حاصل اجتماعشان نیز حسن و حسین] و حجت‌های بعد از آنها هستند. بنابراین مجمع البحزین: یک اتسان است و نه یک مار به همان دلبل است که موسی آن را گم کرد و از دست این نکته‌ی اول, یعنی موسی] او را گم کرد. آیا هیچ دقت, کرده‌ای که موسی با وجود اهتمام شدیدی که دارد. از نزدیک آن گذشت و حتی کنارش نشست ولی او را نشناخت و تدانست کیست؟ موسی] یکی از پیامبران اولو العزم است. ‎ly‏ با این وصف. هدق و مقصودش را گم کرد؛ همان هدفی که سپری کردن روزگارانی دراز برای یاقتن آن را کم می‌شمارد. ایا به چنین چیزی دقت کرده بودی؟ این بسیار مهم است. امروزه آنها به چنین نکته‌ای توجه ندارند. شاید آنها نیز ندانسته هدف را گم کنند. سبحان الله, آبا آنها از موسی] برتر می‌باشند؟». گفتم: آبا می‌توانیم بگوییم قائم حاصل اجتماع دربای ائمه] و *- به كتاب سفر موسی] بهمجمعالخرین: سید اخمد الحسن] مراجعه نماد

صفحه 107:
درياي ‎Fh‏ اه هیور کسیر است که ‎stdetee‏ ‏و انم جاصل اجنماع غلی و قاظمع اسب حاصلی که کلق, ‎sly‏ آن به وجود آمده که همان شناخت « 7 حرف درباره‌ی توحید و معرقت است؛ همان مجمع البحرين». سبس عبد صالح0 به تبيين كوشداى از وقايع سفر موسى0 به سوی او (مجمع البحرین) پرداخت و فرمود: «موسی: متعهد شد که صبر پيشه کند ولی خود را چنان یاقت که از شکستی به شکست دیگر رهسپار است: «ل خن بمانسیث وا هش من أضرى عُسرّا»* (كفت: كر فراموش كردعام موا بازغواست مكن وه اين ادا بو من سفت مراد امن .یار لول ببین موسی] بار دوم چگونه شکست خورد: «قاّ|ن سالك عن شنء بَغدها فلا تساي قذ بت من لَدُى عذرا»* ١كفت:‏ اكرازاينه بس ازنو جيذ مساح حاو يك ل وي جياه ا در دقعدي سوم شإيد (أكر دقت كتى) ملاحظه می‌نمایی که موسى]] سكوت رأ بركزيد؛ يآ اين سكوت بود که موسی] را برگزید! موسی[ فقط می‌شنید و پس از آن دیگر سخنی بر زیان نراند. موسی0 علم را فراگرفت و هدف از آمدنش محقق عبد صالح0 با اين کارهای ساده, همه چیژ را به موسیو فهماند؛ به آو گفت: مبارزه با متیت مرائب و درجاتن نامتناهی دارد. نعمت‌های خدا به شماره نمی‌آید (قابل اندازه‌گیری تیست). و مقاماتی که انسان می‌تواند به أنها دست يابد نيز قابل اندازهكيرى نيست (لاتخصى)». عبد صالح. موسى0 را در مراتب توحيذ كام به كام به جلو رهنمون شد؛ درجدى اول «أنا» (من) , درجه‌ی دوم «نحن»" ‎(la)‏ و درجه‌ی سوم «هوه (او) بود. اگر چه همه‌ی ‎al algal‏ *-کهف: 73 *-کهف: 76

صفحه 108:
‎pl ol eas‏ یزرو کپوا از ‎CAG ELI .‏ لِمَسَاكِين ‎J gladly‏ فأردث .... وما اغلام فك 4. فيان وکفرا* فاردن ...وا الجداز فکانمفلامین نی فى القديئة وَكَانَ ‎tah JS SS‏ وکا ‎Kn‏ زب ...وم هن (- اما ان کش زان ابا بوه که در درب ریخات ان سم بدر و مافرش مؤن بودند توسيديم ك أن هور به عصيان و كفر دتداز* خواستي ای از أن هو يسو ييه لزموهم اين هر يود كه در زيوثى براى أن بسوان» كتجى يود بدرشان مردى ‎Pang ange‏ تومیخواست.س ومن این کار اه یل خود کردم .)۷ ‏گفتم: «لن» به معنای «هرگز» است و عبد صالح آن را خطاب به موسی] گفت: «ْ ن ُتطیغقعی ضزا» (تورا هرک شکیای مرا امن نست). اکنون اگر باب به سوى خدا تا بىنهايت باز باشد و كسى غير أز موسى] بخواهد جزو اهل بيت عبد صالح كردد. يعنى جزو خود اهل بيت شود, جكونه امكان رسيدن به آن را دارد ذر حالى كه موسى] تتوانست صبر بيشه كند جه پرسد به دیگران؟ ‏فرمود: «یعنی منظورت اين است که آیا کسی به غیر از موسی(] وجود دارد که بتواند صبر پيشه کند؟ ‎UI‏ شما می‌دانی صر بر جه جيزى بود أكر جه دقيقاً مشخص نکردم ولی قبلا برای شما توضيح دادم. كه صير درياردى جه جيزى بود. ممكن أست به من بكوبى كه صبر بر جه بوده است؟». ‏3 نمی‌دانم. چیزی به ذهنم می‌رسد که از گقتن آن شرم ‏قرمود: «آن را بگوه. ‏ان چیژی که یونس در ابتدای کار آن را تاب نباورد ‏-و الله أعلم عذر مىخواهم. ‏فرمود: «نگاه کن. موسی[ به این دلیل برای دیدار با عبد صالح راهی شد که گمان می‌کرد با نفس خود مبارزه کرده و متبت درونش را کشته است. اگنون امتحان در اين بود؛ یعتی ‏*- کهت: 79 و 80. ‎ ‎

صفحه 109:
pelle ‏ند‎ ‎Soy ate Doe 5‏ ۱ ‎ae‏ ی کر او ‎Waheed she‏ است تعوافی بود و آن گوته کد کفهد زادهای. عمل تغوافی کرد؛ بلکه منبت از ژرفای دروئت بروز خواهد یافت؛ هر چند من بر تو حجتم و تو خود به صبر متعهد شده‌ای باز بر من آعتراض روا خواهی داشت. یعنی عبد صالح(] به موسی] می‌گفت: اینک تو را می‌آزمايم و منیت درونت را ظاهر می‌سازم. ولی وی این عبارت را به صورت «إنّْك لن تَسْتطِيعَ معن باه ان داشت. آیا اکنون ون موجه شدی؟». ‎ ‎ica cpus ell Si aE op gage ‏مرزه با نشین, دارای مراثبی است. کسی که در یک درجه با‎ ‏تقسن خودش تبرد کردم باشد. گر در مرخطمی لان ار سوی‎ Sis ‏که ا أو فوس ازمون‎ cas ‏کنسی که در ارتعاع هزار بتر و روا عفد‎ sy cane ‏اگر فردی که در ارتفاع صد متری به پرواز در آمده را امتجان‎ ‏کند. این فرد شکست می‌خورد. همچنین کسی که در ارتفاع‎ ‏عمد عط مسو سره زر رآ ون با وت کست بست تور‎ ‏و به همین ترتیب تمام کسانی که در مرتبه‌ی بایین‌تر از او‎ ‏تال زگز درض دا متیات وافاای ها برباند هکنآ زاو‎ ‏شکست خواهند خورد. ابن همان باسخ است»:‎ ‏در خضوص مشا ‎(Lo) «liom‏ كه رسول خدار به ‏سلمان فرمود. سلمان تا چه حد متبت را لكدكوب کرده بود؟ با آیا موسی(] پس از امتحان, به دلیل فروکوفتن بیشتر منبت, به ‎Dalle ae‏ نزدیک‌تر شد؟ ‏فرمود: «مقام و وضعيت موسى] به وى شناسانده شد تا میادا هلاک گردد. سلمان[تیز هر چه قدر كه با منيت خود مبارزه کرده باشد. به آن معتانیست که وی جزو ‎lal) lal‏ بیت) شده است». ‏گفتم: مولای من! عذر می‌خواهم! گاهی اوقات کلمات و ‎

صفحه 110:
عبارات. مرا به نا نمی عله زیر ی نه ناه بر خدا يكى از أنها. زیرا آنها مردمائی هستند که کسی: آنها مقایسه نمی‌شود. از یک سو وقتی انسان آنچه را كه از حي ال وا وا شده من‌خواند: به خدا امید م‌بندد و از موف به خودش نظر می‌افکند, غم و اندوه وجودش ‎Se “at L‏ آیا راهی وجود دارد؟ هنگامی که در «لن» (هرگز) که عبد صالح[] به موسی[] گفت تامل کردم. غمگین شدم؛ نه به خاطر آنچه خدا به حجت‌هايش عطا فرموده يتاه بر كذل بلكه به ذليل دشوارى ‎oS loa‏ چه بگویم. عذر می‌خواهم. ‏فرمود: «آنها بقاي خویش در برابر خدای سبحان را گناه و تقصير يه شمار م ورند. كلمات تارسا هستئد و از تعبير بيشتر ‏رش مىخواهم. ولى فقط اين را م ىكويم كه أنها وقتى در پیشگاه پروردگارشان می‌ایستند. از درد و اندوه اشک می‌ریزند که چرا در مقابل خداوند سبحان, موجودیت و حضور دارند». ‏گفتم: این دیدار در همین عالم یعنی در عالم مادی جسمانی صورت گرفت با در عالمی دیگر بوده است؟ ‏فرمود: «در همین عالم جسمانی صورت گرفته بود؛ ولی جنين نيود كه عبد صالح فقط برا انجام اين ماموريت به ابن عالم آمده باشد». ‏گفتم: آن إغلامى که خداوند وى را توقيق حضر در ان دید الت عه ‎sai ol cake Toei Guus‏ 0 بهره‌ای برد؟ در ضمن, آن ماهی که نشانه‌ی رسیدن به هدف بود و موسی0 فراموشش کرد: چه بود؟ ‏قرمود: «منظورت کسی است که همراه موسی[ بود؟ او یوشع بن ‎Saks‏ :. در أين مورد سخن ‎sl Ale‏ ومن تعسیری بر ان آیت خواهم نوشت که بهتراست آنا را بخوانی». ‏* عمل در عالم ذر ‎ ‎

صفحه 111:
توج بلصلا اإتزراك و ونا موس طاهمویتا چت وتا ‎SB‏ ‎Me Sr‏ صالخ ان موردعالم در و امتحان در آن پرسیدم و كفتم: معروف است که عالم در. همان عالم امتحان نخستین برای فرزندان آدم بوده است؛ ولی آیا اجابت بندگان هنگام گواهی طلبیدن «الست‌بریکم» (بامن بروركار شمانيستم؟!) يس از انجام دادن عملی از آنها صورت گرفته است؟ با اين که عالم ذرء جر ایس برای بیان تتیج بوده و عمل در همین جا صورت آیشان0 در پاسخ فرمود: «منظور شما از عمل. نماز و روزه است با مقصودت فقط ذکر است؟». گفتت::هز آنچد.در تهنتومسیز و کننب:سیجهای که ینهآ را برگزیده است. مشارکت و دخالت دارد قرمود: «آری؛ ولی ی در آن ‎lle‏ طول مت یا تعدد آن بهعنوان مثال اي روابت از آن جمله است: حسین بن نعیم صحاف می‌گوید از امام صادق درباره‌ی سجن حدا که می‌فرماید: «ف ام ین > عن ارش افر بعنى مؤمرائد) برسيدم. آن خضرت قرمود: «خدارتد ايان ارب وت ان ارب رک ابت ما ضلاضت. هران روزى كد ازنها يان كرفت در حا که رهظم فروماب ايل بعدم». العسدير قمی: جلد 2 صفحه 371 زراره ميكويد از امام ابوجمغر محمد باقرا] دربارهی اين سخن خدا برسيدم: «واذأخذ ريك من يني آدم من لهورهم ذريتهم وأشهدهم على سیم ست برم لا بلى... » (و يووردقار توا بشت بنى ادم فوزتداتشان را بيرون أور وأنان را بر خودشان كوا كرفت و ‎a a og ety‏ )5( حضرت فرمود: غاد هیام رس | مرن ود ‎ae on ho IB DoW‏ ايد تساك و اث اين ‎Pon nt wh fy‏ را شناخت». قصول المهمه حر عأملی: جلد 3 صفحه 425 حدیت 5 و7 ‏*- مىنوانيد يه أنجه كه سید احمد الحس] در کتاب متشابهات جلد 3 ‏پرسش شمارمی 63 در یاب عالم ذر أورده مراجعه تماييد. وى ميقرمايد: ‎alle‏ درر یک عالم جقیقی بوده و توهمی با فرضی نیست. آفرادغافل و کسالی که خود ر) بهققلت زده‌ند آن را به دست فراموشی سپردهاند ولی پیامبران و مرسلین و اوصیاء] آن را قراموش نکرده‌ند بلکه آن را به باد دارند و می‌شناسند و دوستان خود را در أن عالم را مى شتاسند و آنها را در این زندگی دنبوی تشخیص مىدهند

صفحه 112:
ibs be ‏مین پر کر فا كد عمل‎ U el Le ‏دشیدن از عبادت هزر سبق‎ Nek S390 pad Ouse a, 5 ‏رسول‎ ‏تام عمل در عالم ذر. واضح است و اين یه آن را به طور‎ ‏کامل روشن نموده ا‎ ‎sae Man) Rl‏ هم فراشان را یرون رن راب وشن اه رت و رد با ودرا لس فد رم نادو قات تکوید که ما آن بی‌خبربودیم) و آنان را پر 7 ددشان گواه گرقت! ‏آلان در آين دنا و در این امتجان, آیا شاهدی ‎gat‏ وجود دارد؟ آیا پیامبرن شاهد نیست؟ آیا حجت خدا شاهد نيست؟ آيا ملانکه. نویسندگان شاهد نيستند؟ آيا اين ظور نيست كه مو كقى ‎Fear pi gin cates nt) Pagal,‏ ‏آیا چنین نیست که: «فر نك کقی فك الوم غك خسیا* (خون نات روز تخود بای حسابکشیدن از خی کف هستی؟ انسان شاهد بر خودش است و خود او (نقسش) از خویش حساب‌کشی خواهد کرد. هی ‎Sie‏ وا اب وان و کرت« بت ی ‏یكت ‎land‏ (بخوان نامدات را مووز تو خو براى حساب كشيدن از خود كاف ‏ستی). اما اين که چگونه وی از خودش حسابرسی می‌کند. مسألهى ديكرى است؛ ولى اكنون ما در بى يررسى «شاهدا على نقسه» (شاه بر خویشتن است) هستیم. بر چه چیزی گواهی می‌دهد آیا جز اين است كه بر آنجه بيامبر خداء حجت خداء فرشتگان و خداوتد سبحان شهادت دادهاند كواهى مىدهد؟ «و كف با ‎ ‏- اعراف: 272 *- نساء: 79. *- اسراء: 14

صفحه 113:
‎Sed‏ ( عدو شيعه جهازم: مسايل مربوطه به مناظرهها و ‏ويقابرايفيتدرواكوهايه به عمل اشاره شده است: «وَإِذ أحد ربك من تین من یور ‎Sg ih yl gah a i‏ ترایز ابا ناخ لین( بر توا تام دار بيرون أورد و ان ار خودشان گوه گرفت و پرسید: ‎gp Sait Spd apy Ge Ul‏ الى ‎pte‏ ات گید ‎“pela bl Sala en eal I‏ خودشان گواه گرفت. ‏نفس تو در اين دنیا مشغول رسیدگی به بدن خویش است لذا اين عبادات برای آن است که نقس را از ول شدن به بدن بازداشته و توجه او را به خدا مشقول نماید. اگر به عبادات اسلام بنگری بر حسب ظاهر چنین مطلبی را خواهی یاقت: تخور. تنوش. شهوات را ترک کن! این. عیادت روزه است و به روشتی گویای آن است که اين عبادت در پی بازداشتن نفس از مشفول شدن به يدن مى باش ديكر عيادات نز ستيه جح نكاه كن ويه نماز! محتواى همدى أنها دو كيز است: قطع ارتباط با ‎‘alle gal‏ وروت آوردن به عالم دیگر:به ذکر جداپردان وب او مشعول شبن ‏حال اكر از اين عالم خارج شويم. أي ممكن است عبادتها به همین شکل, یاقی بمانده به طور قطع, اين که تصور کنیم. شکل و صورت عبادت‌ها در دتیای دیگر مانتد همین دنا است. بمدودلیل صصح نمىباشد: ول: عدم تا و مين که عالم دیگر, شرايط لازم براى يريا داشتن و يا به جاى أوردن عملی را دارا نمی‌باشد! درست مانتد کسی مي‌باشیم که می‌گوید به این می‌روم تا شفازتعرین کتم٩‏ ‏مثلً در عالم ذر, احتياج و نياز وجود ندارد زيرا جسد مادی که تفس به آن مشفول می‌شود. وجود نداردبتابراین مشخص شد که عالم ذر شایستگی عبادات این عالم جسمانی را ندارد. ‏بنابراین اکنون پاسخ روشن شد؛ به این صورت که قضیه, همان وجود «یک امتجان» است که در اين عالم و عالم ذر و عالم رجعت یکسان می‌باشد و اگر خداوند چنین مقدر

صفحه 114:
مردم را هزار بار مور ایتجان ,ترا هدر آنها وا يعيجمين ور زیرا علت آفرینش یکی است. که همان شناخت و معرقت" 6 می‌باشد؛. آری! جزئیات امتحان به علت وجود اختلاف در عوالیت متفاوت خواهد بود نغاز, روزهر جع زکات و..- هعگین در غالم در وجود داشته و ‎Las‏ ما زا به آنها امتحان نموده است هلی,در ‎‘olan Gd reap i Gla wall Olax ose les‏ که نگاهم را به آنچه از جانب خدای سبحان صادر می‌شود. بدوزم؛ روزه يعنى خود را نكاه دارم؛ حج يعنى به سوى خدا سير كنم و طوافكنان كرد درب خداء منتظر امر او باشم. ‎SIS‏ اين بود كه خودم را به أو ببخشم و خويشتن رأ در بيشكاه آلفت براق متازرة با منيت: قزياني كنم .... و صاير موارة: آيا با توجه به اين كه در:عالم ثنننه زان وجود دارد بو نه: حتی مکان گمان می‌کنی این کارها به زمان درازی نیاز داشته است؟ آیا می‌پنداری اين کارها به بیش از یک رویداد و اتفاق تیاز داشته باشد؟ و آيا اكر به عنوان مثال همدي اينها در «یک تدای جمع ‎dak ae‏ = حساب نمىآيد؟! قطعاً عمل اهد بود. حتی آگر در یک رویداد جمع شود!». گفتم: فقط از مطلب آخر سوال می‌کنم یعنی از «حتی اگر در یک رویداد جمع شود». اين عمل یگانه چیست؟ قرمود: «یعنی «من یا او» ؛ آیا به خودم بنگرم و از او غاقل شوم. با از خودم غافل شوم و به آنجه از او صادر می‌شود نظاره کنم: اگر جزو دسته‌ی اول باشم. جواب نخواهم دادو هنگامی که سوال می‌شود «لست‌بریکم» ی ردان یس نمی‌گویم «آری»؛ و اگر از گروه دوم باشم. اولین کسی خواهم بود که پاسخ می‌دهد. خلق, بین دسته‌ی اول و دوم. رتبه‌بندی شده‌اند پیشتر برای شما بیان کردم که چگونه نماز. روزم جح و زکات فقط در عبارت «من یا اوه جای می‌گیرد». - خداوند متعال می‌فرماید: ‎Salt SA Lap‏ وال | لیفذون» (جن انس راحز برای ‎eg‏ خود ارد (ذاريات: 56). يعنى «ليعرفون» (نا بشناسند) همان طور كه ابن مطلب به وضوح از آل محمدت نقل شده است.

صفحه 115:
* خلافت و مامت تشیریعیاست یا تکوینی؟ رش اه ارم متتایژ ات ربوطه به مناظره‌ها و ‎isl‏ وتلیقه و جانشینش را بر اين زمین قرار مهد و اساس دین الهی را بر آن ایه‌ریزی فرموده است و هیچ انسان موحدی در این خصوص مجادله نمی‌کند. خدای متعال می‌فرماید: «وذالئ لاک ی جاعلفیالأزض خلیف»*(و جن واه رشن تدم دزن خی رمرم و یز« َو چات َي قى الأْض»” (اى داوود ما تورا خليفهى روى زسين كردانيديم) و در هيج مرحله‌ای, هیچ نقشی را برای انسان یا غیر او .از ديكر مخلوقات_ در شریک شدن با خدايش (پناه بر خدا) در آين تنصیب و برگزیدن و انتخاب الهی, قایل نشده است. خدآوند متعال می‌فرماید: «ئ یلق مایق یار فا لالج شبن لله وَتعَالَ عَمَا يُشْركُونَ»” (بروردكار توهر جه را كه بخواهد مىافويتد و برص‌گزیند وی اه را وان تيار يسته مه اس خدا وا هر چه بیش شیک می‌ساند رت اس عمرو بن اشعث می‌گوید از امام ابو عبدالله جعفر صادق0 شنیدم که می قرمود: شا نان می‌کندوست کدی ماب هرکس بخواهد وصيت م كنة!نه به خداء جتين نيست. بلك ‎al‏ عهد رما ‎jl‏ لب خدا و ار او رای فردی بس از شخصی دیگره مرب صاحبش برسد »*. به فضل الهى اين موضوع كه «دين خدا» همان «حاکمیت. عوك لست ب نان آشکار سند ولى برضن ار كسان كه خود را به اسلام مىجسيانتد. با هدف توجيه تسلط منافقين ير خلافت, می‌کوشند در این قضیه تردید وارد کنند؛ حتی اگر این دلیل تراشی, به چشم پوشی از اساس دین منجر شود. معمولاً به هنكام صحبت درباردى اين موضوع. جيزى كه از ما برسيده مى شود اين است كه: امامت و خلاقت حجت‌های الهی. موضوعی است تشریعی یا تکویتی؟ من اين سوال را خدمت عبد ‎[illo‏ مطرح تمودم و گفتم: وقتی از برخی * - كافى: جلد 1 صفحه 278 حديث 2.

صفحه 116:
برادرات ما درباروى ,ف 3 یی ی اور ‎doe.‏ بوده آيا اين درست است؟ ايشان) قرمودند: «خدا شما را توفيق دهد! (همان طور كه مىدانيد) ابتدا بايد تعريف اصطلاح براى شما روشن شود منظور از «قرار دادن تشريعى» جيست؟ شما بايد أول آين را تعريف نمابى. مراد شما از اين عبارت جه جيزى أست كه من به آن آری با خبر بگویم؟ در مناظرات هم اين قضیه باید مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی پیش از آن که در تطبیق یک اصطلاح بر ‎giles‏ آن گفت وگو شود ‎Six pate lel ols ul‏ و گرنه کلام شما بی‌معنی خواهد بود». فى كوينذ «قرار ددن تشريعى» يعنى آنجه يه امر و ‎wei‏ تعلق دارد و بنده يى طرف أن قرار كرفته است مانقد عبادتها. «قرار دادن تكوينى» هم جيزى است كه فقط به اراده‌ی الهی تعلق دارد و انسان در آن فاقد هر نوع دخل و تصرفی است. من قبلاً می‌دانستم که امامت و خلافت ‎Gall‏ به طور کلی,به همين صورت توسط خداى سبحان وضع شده ‏ايشان0 فرمود: «خدا شما را توقيق دهد! أكر تعريف وضع تشریعی همان چیزی باشد که به آمر و نهی تعلق داشته و بنده در قبول با رد آن در یک طرف قضیه جای دارد. پس آیا خلافت كردن براى خود خليقه. امر و فرمان تلقی نمی‌شود و یا خلافت برای کسانی که موظف یه اطاعت از خلیفه هستند. نیز دستور وفرمان یه شعاز تمن رون ‏آیا این سخن خدا را نخوانده‌ای که : «اَمَْ سول بع لاله من ‎ad ae‏ تج وتو تيون يدوميدايتتويقها. آنا عق پیامبران از جمله حضرت رسول خاتم- صلوات الله عليه - جزو كسانى نيستند كه به آن ايمان آوردهاتد؟ بنايراين خود بيامير اسلام نيز در وهلدى اول ايمان أورده كه أو رسول خدا و خلیفه‌اش بر زمین است: هن او باه من ار

صفحه 117:
مه 221121211111010 بويك لكشيو تك ليرء خود به انجه از جائب بروردكارث به او نازل شده ايعان دارد و همدى مؤطتان» به خداو فرشنتكائش و كايجايش و بامرائش ايعان دارند. ميان هيع يكاز ‎i eh Hl‏ كقتند؟ شنيديم واطاعت كردي ى بروردكار ماء اموز قور غواستاريم كه سرائجام همدبه سوى تواست). أين مريوط به خليفه أسث. لذا خلافت یک دستور است كه وى آن را بذيرفت و به آن ايمان آورد. آيا جنين تيست؟ حال آن كه اين: يكى از مصاديق تعریف قبلى شماست! در مورد كسانى كه طاعت خليقه بر آنها لازم مىياشدء واضح است كه خلافت یک دستور بوده و آنها در قبول یا رد آن شختار مي‌باشند. اگز بپزیرند پاذاش مي‌گیرند ‎ite oil's‏ عقاب می‌بنند»: كفتم: بس معناى اين سخن که «آنها امامان مردم‌اند چه مردم بپذیرند و چه نبذیرند. چه مردم از آنها تیعبت کنند چه نکنند» چیست؟ این مطلب در مضمون روایات زیادی آمده است. مريون عاری! انا انب ‎Seay Stain‏ زاغ اليه نباشتد آنها جانشین خدا بر زمین اویند چه مردم بپذیرند. چه سرییچی کند. وجه تعارض [ناسارگاری) این دو با هم گفتم: یعنی آنها به اراده‌ی قهری خداوند ائمه هستند و اين «قرار دادن تکوینی» است. از این که تعبیراتی به کار می‌برمٌ كه قبلا در جيزى به نام علم کلام می‌خوانده‌ايم. بوزش فرمود: «چگونه قهری است؟ قهر و اجبار بر جه كسىء آيا مثلاً خداوندآنها را ائمه قرار داده است در حالی که ایشان مقهور و مجبور وده‌اند که آئمه و جانشینان خدا بر زمین آو باشند؟ آیا یه عنوان مثال, مردم بر اطاعت از آنها مجبور بوده‌اند؟ اگر اين قضیه قهری بود.آنها ائمه و جانشینان خدا بر زمین محسوب می‌شدند ولی این مقام, هيج فضلی برای آنها به + بقره: 285

صفحه 118:
دنبال نداشت و براي ‎wei pte) wees,‏ چه می‌شود؟ اگر مردم بر اطاعت آنها مجبور می‌بودند, کسی4 توان نافرمانی از آتها را تداشت». گفتم: أمر تشریعی است. قرمود: «خداوند شما را توقیق دهد! من برای اصطلاحات, اهميتى قائل نيستم. همان طور كه قبلاً به شما كفتم وقتی شخصى با من در مورد اصطلاحى سخن مىكويد, از او تعريف آن اصطلاح را می‌خواهم تا وقتی محکوم و مجاب شد نتواند از عقیده‌ی باطلش قرار کند و برای او و غیر از او, بعد از اين که اصطلاح تعریف شد. موضوخ به وضوح روشن شود». * خلافت الهی و حکومت عده‌ای می‌کوشند با سخن زیر, در دين خدا ایجاد شبهه نمایند: اگر خداوند سبحان جانشینانی بر زمین دارد که خود خدا آنها را منصوب نموده است, پس چرا فقط عده‌ی کمی از آنها حکومت کرده‌اند؟ در اين مورد از ‎Ole a6‏ سؤال كردم و كفتم: آنها می‌گویند: چگونه است که فقط تعداد اندکی از کساتی که شما به خلاقت آنها اعتقاد دارید. حکومت یافته‌اند؟ چه طور ممکن ‎tel st‏ بدون دستیابی به حکومت و فرمان‌روایی, خلیفه ‎ss‏ ذر پاش فرموذة «خلافت فقظ ‎Slike lay‏ خاکنیت و حکومت‌داری نیست؛ بلکه حکومت, پایین‌ترین چیز در آن است. «جانشيني فلان کس, واقعی است» یعنی چه؟ خلیفه در اینجا به معنی خلیفه‌ی واقعی است. پاسخ ملائکه را با دقت بخوان؛ زیرا آنها می‌دانستند منظور خداوتد از خلیقه و جانشین ‏گفتم: آری مولای من. به فضل خدا از شما یاد می‌گیرم. ‏فرمود: «در اینجا مراد از خلیقه کسی است که در مقام شخصی که به وی خلاقت بخشیده, قرار گرفته است (مقام قائم مقامی)؛ لذا فرشتگان را می‌بینی که با تسبیح و حمد و ‎

صفحه 119:
تقدیس ی ‎١‏ یی وا, حمه یونگوظدح و ستایش, تقدیس هم همان پاک شمردن است. کسی که خدا را تسبیح می‌گوید. طالب آن است که خودش تسییح شود؛ کسی که خدا را حمد می‌گوید. طالب أن اسست كه خودش حمد و ستايش شود و كسب كه خذا را تقدیس مي‌نماید, خواهان أن است كه خودش باكيزه شمرده كردد. ملائكه كفتند جرا ما را جانشينان خودت قرار نمىدهى. خصوصاً آن که اینک ما همانند خودت, تسبیح شونده (مسيّح). ستایش شونده (محمود) و به پاکی یاد شده (مقاس) هستیم؛ زیرا ما تو را تسبیح کردیم و ستودیم و مقدس شمردیم. بنابراین خلیفه, صرفاً شخصی که خداوند از روی ببهودگی او را انتخاب كرده. نيست! - حاشا لله - بلكه وى حتماً بايد از يك ویژگی و قابلیت اصلي برخوردار باشد كه همان «صورت خدا در خلق» است. وى أكر صورت خدا نياشد. خليفه تخواهد يود. او حتما باید در پیین‌تر حدش, تسبیج شده. حمد شدو و پاک شده (مستّج. محمود و مقلأس) باشد.یا یه عبارت دیگر بايد واجد تازل‌ترین حد این صفات باشد. لذا فرشتگان گفتند: این کسی که می‌خواهی او را خلیفه کنی: «فد فیا فك ‎a‏ ( انج سد كد وخينه بیزد)؛بابراین او هثل تو تیست, نه تسبیج شده: (مستع) ست. نهمحمود وه مقس لذا ير چه اساسی او را خلیفه می‌گردانی؟ آنها از شناختی که نسبت به قانون الهی داشتند استفاده کردند و با همان شناخت. به مخالفت با قانون خدا برخاستند؛ ولی فرشتگان در چیزی دچار اشتباه شدند که همان. تشخیص - اشاره دارد به آنجه که ملنکه گفند. در سجن خدای تعالى: «ولا ف رين الاق إن امل ف از خر قاو أتجغل فا من فس فيه ‎i i‏ فش ل قال إن ألم نون وین رات هشن هتم در من هیقر ری مت اس ای جاک یامد لیب تسج سکیم و توا قیس ‎fe) (ang gd i een‏ ‎sguails jas Cleans AU) Sty cat Sos caer en‏ امترجم)

صفحه 120:
مصداق بو ‎lel‏ ای اجه تیاس ود ورطه‌ی سقوط می‌آفند و منخط می‌شود. ولی خداوندآنها 6 آگاه ساخت که ی الم ما ‎Kopala‏ من یی مدمه اند آن چیست که خداوند سبحان می‌دانست و فرشتگان نسبت به آن بی‌اطلاع بوده‌اند و باعث نقض شدن شناخت ملائکه گردید؟ و شناخت ملانکة این بود ‎in Lal Ml aS‏ روح آفریده شده‌اق كه متضل به جسم مادی و داراق افیال دتيوى باشقاية آتها ختقول گرد وا(در ‎G50 canst (ans‏ مدوجو تقدیس شده (مستح و محمود و مقس تخواهد بود. چیزی که خدای سبحان مىداند: «قل إن ‎G Aish‏ (كفت: لج من مرحائع شمانسساتيداء در آیات دیگر بیان شده است: ‎GE sadn i fly‏ )2 مب نیراد نشیم ): بهمهی: آستم‌ها زا وزعه يرحس "ان آنها راء با میادا از تاجیمی:جهلن کهرتسیت یه بزفی از آن‌ها دارد. تيل کتداین باز تمام آنها را آموخت! این مخلوق استعداد شناخت همه‌ی اسماء را دارد؛ اين مخلوق استعداد آن را دارد که «الله در خلق» (تجلی خداوند در خلق) شود. لذا فقظ این مغلوق - وب غیر از آوزت قنها کستن انش کزا می‌تواند شهوات را سرکوب و منکوب کند .حتی اگر در وی قرار گرفته باشند.زیرا او همان روح خداست: «و "نت فیبن ژوحی »۰ (واز روج خوددر ان دیدم). این مخلوق شایستگی آن را دارد که لاهوتی در میان خلق باشد. يس مدني ‎GUS aS‏ سبحا آنچق اکتا نز مود آن بت تحظا فتند, برای‌شان تببین می‌نماید و آلها را با هویت این معلوق آشتا می‌سازد تا بدانند که در تشخیص تصداق به اشتباغ ‎oleh lal ees SIE‏ بر مود که ها بفت تسد متاوفی وجود درد که ‎tlesal plas‏ را می‌داند وچنین,مخلوقی: 7[ *- حجر: 29.

صفحه 121:
شما هلاه ‎ls! ot sche a‏ ۱ ‎ee‏ و وید زد ای سنا شود اینجا فرشتگان شکست خوردند و دانستند که در تشخیص مصداق ‎wal ool orp‏ رقتهاند همان طور كم هل بت فرموده‌اند آنها به گل آدم نگاه کردند* و به روحش نگاه ننمودند؛ يعنى أنها به وارد شدن روح به جسم مادى تكريستند و پنداشتند که وضعیت این روح همانند وضعیت هر روح وآرد شده به بدن مادّی. خواهد بود و شهوات او را از تسبیح و حمد و تقدیس بازمی‌دارد؛ پس چگونه می‌تواند خلیفه باشد در حالی كه أو نه تسبيح شده (مسبّح) است, نه حمد شده (محمودا و ته مقآس؟! و به همين دليل اعتراض كردند. اما وقتى فهمیدند در تشخيص مصداق به خطا رفتهاند و اين روح مانند بقيه نيستء ندامت آنها را فرا كرفت و سرافكنده شدند: «ققوا سْبْمَائكَلأعِلْمنا ‎se‏ ات لیم الحكيم»: (" اوتا دانشي بيست توي اناي حكيو). به همین دلیل است که به شما می‌گویم: چه قدر شایسته است که انسان در موضع‌گیری مثبت یا منفی نسبت به هر چیزی, تا زمانی که حقیقت موضوع, به روشتی برایش آشکار تشده باشد, با احتیاط و طمانینه حرکت کند. انسان باید به خدا پناه بیرد (و از او درخواست کند) تا آو را نسبت به آنچه به آن شناختى ندارد. باخبر سازد و در تتیجه, موض‌گیری او مورد هنوهب بقره: 31. ۲ 2 - و أبن كه أز اديم (خاك روى) زمين آفريده شده و لذاحال و روز او همچون کسانی است که پیش از أو بودهاند. از امام ابوجعفر محمد باقرق دربار‌ی این سخن خدا ‎Sea aig Jee DSL Wh > HAS‏ ام ‎a SB nak Sn NCA a il‏ نم این »> ‎taps s)he ik pe eh Iga‏ متام که ‎ane (i) Hab aha ay ak on 8 9m J ay‏ ری شید وام برد وس ره اوقت :»۰ مستدرگ آلوسایل: جلد 9 صفحه 324 *- بقره: 32.

صفحه 122:
رضلى خداوند باشدريا ال ‎spas‏ | مر شما در داوری تمایان شده است؟! «فوا سا عم ناگ نك أن الْعليمٌالحكيمٌ» (كنتد: منزهى توما را جز نجه خوديه ما اموختاى داتس نيسته توس دائاى حكيم) *. * امتحان حجت خداوتد بدون در نظر كرفتن دليل هاي سيد احمد الحسن] يمانى آل محمد. وضعیت خویش در روايات يدران طاهرينش رأ اين كونه توصيف مىفرمايد: ‎a‏ ‏خدا سوكند بيامبر خدان و بدرانم ائمه اطهار] جيزي از امر مرا یاقی نگذاشته‌اند مگر آن كه أن ر بيان نمودوائد. الها مرا با دقت توصیف نمودند: نام مرا بیان نمودند؛ محل سکوتتم را مشخص ساختند؛ و بس از آين بیانات, دیگر چیزی از امر من زشیده نمانده و در حالت و وضعیت من شک و شبهه‌ای باقی تمانده است. امر من از خورشید وسط روز هم واضح‌تر است؛ و مت اواین مهدتن ویمانی موعود هستم ها ایشان - که جانم قدایش باد - همان گونه که ائمه‌ی اطهار صلوات الله علبهم اجمعین بیان کرده‌اند. پیشاپیش تمام نشانه‌ها و شواهدی که به آن‌ها احتجاح می‌کند, آمده است. اين بنده‌ی صالح آمده تا ما را توسط آنچه با دست شریفش نگاشته است و یا آنچه که انصارش نوشته‌اند .که شامل ده‌ها کتاب و بحث‌هایی است که در آنها حق را روشن نمودند. از ادلهی اين دعوت مبارک آگاه ‎iS‏ و ما را خبر دهد که در آنها چه یافته علاوه بر تفصیل آنچه که در خاتمه‌ی بیانش که در بالا اشاره شد. فرموده است. قطعاً این موضوع, بر یقین کسی که ادعای انتساب به ایشان -صلوات بروردكارم بر أنها باد را دارد. ميافزايد. هر كس كه پیرو کسی باشد. او را دوست می‌دارد و آگر او را دوست بدارد. از سخنش پیروی می‌کند؛ در غبر اين صورت. از تشتّع و * - کتاب متشایهات جلد 4 سوال 144 , تعلیقی در خصوص روایت یمانی.

صفحه 123:
اد ‎1b i‏ پاقیررمي‌مانیرو واضاسیت که هوادارى ب مسقًا باقبير مي ماندرو واضبراسيت ‎i‏ ها یه ره من جوعآ: امروزه, کسانی که مدعی تَشیّع آل محمدل] هستند .همان كه بيش از اين می‌گفتند. پس از آمدن احمد الحسن, چه می‌گویند؟ آبابعد از آن که آل محمدا او را تصدیق کرده‌اند؛ ‎yal ae we‏ او باشند و به او یمان آورند؟! آل محمدق صدها سال قیل از آمدنش, هر چه را که به او مربوط می‌شود بیان نموده‌اند و اين صفات همان طور که آنها بیان کرده‌اند كاملا بر ايشان منطبق است. 6 , باید چنین باشد! ولی آنچه امروز در عمل پیش آمدهء کاملا بر عکس آن است؛ فقط 8 09 کوچکن که همچون سرمدى جشم و نمك غذاء تعدادشان اندک در اندک است به او گرویده‌اند؛ همان طور که ائمه] نیز یه اين مطلب اشاره فرموده‌اند. خداوند نیز سختان اثمدى طاهرين0 را تصديق می‌تماید. اين در حالي است که مدعیان علم. اعم از فقهای آخرالزمان و پیروان آنهاء بر تکذیب بدون دلیل, تهمت زنی, تمسخر و حتی جنگ و صدور فتوا بر قتل او و انصارش اصرار می‌ورزند. اینان. همانند پیشینیانشان در اعتراض و مخالفت با خلفای الهی چنین کردند: حتی کسانی شدند که راه شناخت. دیگری برای داعی حق را اظهار می‌کنند و آنها با این عمل ما را يه ياد سنت كذشتكانشان مىاندازد. یکی از آنها می‌خواهد به وسیله‌ی علم اصول قائم را پشناسد. دومی با معجزه‌ی سیاه شدن ریش سفیدش, سومی از طریق بازگو شدن آنچه در قلب سیاهش نهان کرده. چهارمی پنجمی ... و ...- الى آخر. البته اين سخن فقها و علماى آنها است و من از بيروان نادان ايشان سخنى به ميان تمی‌آورم. من نمی‌دانم ار اینها بخواهند قائم را به وسیله‌ی چنین چیزهایی بشناسند. پس قایده‌ی ده‌ها بلکه صدها روایات وارد شده درباره‌ی قائم و چگونگی شناخت او و علامات ظهورش و هر چه که مرتبط با اوست چه خواهد بود؟ اگر نها می‌خواهند وی را براساس آنچه خودشان پيشنهاد می‌دهند

صفحه 124:
تضایت عطیمی که آمروزه بر ال محتدل زوا می‌دازند تیست بلکه هدف بیان آن بخش از سخنان دعوت‌کننده به سوی خدا (داعی الله) است که به ادلدى حق مربوط می‌شود. در اين خصوص به پرسش من و نیز پاسخی که ایشان دادند اشاره مىكنم و بابت اين كارم از خداء محمد. آل محمد و خود ایشان که جانم قبليش ياف پوزش مي‌طلیم. از برادران گرامی نیز خواهش م نكنم كه به هوش باشند وبا زیرکی عمل ند که مومن از یک سوراخ دو بار گزیده تمی‌شود. روزی از عبد صالح0 سؤال نمودم و كفتم: يكى از إخبارىها در يكى از مناطق تعدادى هوادار و پیرو دارد. یکی ار برادران ما با او ديدارى داشت و دعوت را به ايشان عرضه نمود. وى اصرار كرد كه صاحب شماء بايد مرا از دو سؤالى كه كسى جز خداوند. جواب آنها رأ نمی‌داند خبر بدهد. مولای من! از بیان این ماجرا عذر می‌خواهم: یشان در ياسع قرمود: «دلايل و شواهد بسيار, كفايت می‌کند. هب چیز دیگری تدام که به أنه عرضه كنم تع محبتر ونه کرامتی! هر کس که بخواهد ایمان آورد درحالی گناهکار است. استغفار کند تا شاید خداوند قبولش کند" از شم تعاضا می‌کتم در بلمغ, مستولیت پذیرزبا شید بعلي این را متوجه تمی‌شوم. آیا شما موهن هستید؟ آیامی‌دانیذ ایمان چیست:آیا می‌دانید درباره‌ی چه کسی تبلیغ می‌کنید؟ آیا می‌دانید به چه چیزی تبليغ مىكنيد؟ آيا جنين سخنانی حداقل از طرف خود شما نباید پیان پذیرد؟ آیاعاقلانه است تا امروز از من برای هر فردی, تشانه‌ای طلب شود؛ آن هم از (طرف) خود شما یا شماهایی که اين موضوع را نقل می‌کنید؟؟ آگر اين گونه باشد که اين افراد نادان می‌خواهند. تا برای هر یک از آنها معجزه‌ای فردی بیاورم تا او را به ایمان آوردن مجبوز و ملزم سازد. حداقل به سراغ رئیس جمهور ‎ose‏ با رئیس جمموز آمرکارمی‌روم وله را مجور می‌شازم. چزا ان بجاهل را مجبور کنم؟ آيا به دليل اين كه أن كونه كه خود مدعی است,

صفحه 125:
بنع يشش شا ‎fs 1‏ تمق سود 51 بر از لحاظ اقتصادی توسعه نیافته است. مجیور تسازم؟! از شما تقاضا می‌کنم از امروز با انصاری که چنین مطلبی را برای شما نقل می کنند قاطع و جدی برخورد کنید اگر به طرف مقابل اين فرصت را بدهتد که چنین مطالیه‌ای داشته باشد. وظیفه‌ی شما این است که به آنها بفهمانی که معنای اين درخواست او چیست. اگر شما بیابید و چنین چیزهابی را برای ‎oe‏ قل کی پس قایده‌ی تمام چیزهایی که گفته‌ام و نوشته‌ام سبحان الله؛ دو روز بيش خوابى ديدم که به آن چیزی که اندکی پیش برایم نقل کردی:مربوط مي‌شود این خواب را بزای شما تعریف می‌کنم: خودم را در حالی که بسیار ناراحت بودم در مکانی مي‌دیدم. من قریاد زنان «عمهه می‌گفتم و آن را با صدای بلند تکرار می‌کردم. گویی بی بی زینب] ام المصائب را تدا می‌دادم تا به او شکایت برم. سپس شروع کردم به قریاد زدن «عمه زیتب» و این غبارت را چندین بار تکرار نمودم تا ین که ضریح و مرقد بشبار بزركى رسيدم. تم رام ضریح گذاشتم و به آن حضرت شگایت بردم و گریستم به آو عرضه داشتم: عمهرای ام المصائب! شما شکایت می‌کنی. ولی آنچه که بر سر من آمده باعث شده بیایم تا به نزد شما شکایت نمایم. داشتم می‌دیدم که بعد از اين واقعه, همه چیز تمام شد و به آذن خدا فرج حاصل گشت؛ گفتم: «به حق عمه‌ی طاهره‌ات از من درگذر! خدا شما را تصرت عطا فرماید و اندوه‌تان را زایل گرداند! شما خود می‌دانی که برای من, مرگ آسان‌تر از آن است که باعث رنجش شما شوم: ایشان] فرمود: «نه! هرگز! من خادم شما هستم. خدا شاهد است که شما را دوست می‌دارم. ققط این اراده‌ی خدا است که می‌خواهد امور بر مجرای آن و به وسیله‌ی اسیابش تحقق یابد. آگر باعث آزردگی يا ناراحتی شما شدم, از شما عذر

صفحه 126:
ساس ‎Bad ta) ae gyre‏ يرور 13 گردان. بدان که اتعراف از حق با یک قدم شروع می‌شود: يتمكن أمنت فرتكب شوتدهاش: برای آن غذری دز مبانی اخلق و دین آلهن بتیید ولی در لهیت خود را ین مرمای وه از دی واز مرول بدا کشت وب بر ‎calle‏ چیر زیگری از او با سیر به همراه ندارد. خداوند به شم نشان داد که چگونه گروهی این گام را پی‌گرفتند و دیدید که آنها امروز یه کجا رسیده‌اندانباء و اوصیاء یک روز خوش در ‎gal‏ دنب نداشتند نينا لها طالب ارت بولند کشلتی کهیی ريز کونی. من خواهند با مبدوارند قه روزى روزكارى» لفات خوشب را آشته باشند در اشتبان بد سر مربريد زيرا آنها يا اين كار خودة ‎las,‏ را ملو كه وبال لس لسك ا ] ‎gloat Lewes lass‏ که می‌فرداید: از رمان تلا ملو بیهام نم طوری که لهل عدي ‎Suge‏ سا مى شد و مىكقت: نمی‌گذارم دارو یه چشمم بریزید مگر اين که ‎cl aie a. il‏ بویریتا ین خال رو وود زان کواکي بود؛ حال او را در بزركسالى شنيدةايدا». * خداوند جكونه حجتض ‎Dell‏ را شناساند؟ يك بار جسارتهاى مخالفين تسبت به حجتهاى الهى ويه ويزه قائم آل محمد0 را به تزد عبد صالح] شكايت بردم و" كفتم: مخالقين ما را اذيت مىكتند و به شما بسيار تعرض ‎ces‏ خواوند به عق مرت فظوي ‎GH BIS SUG‏ قرار دهد. ایشان(] در پاسخ فرمود: «آنها بی‌هیج ترس و واهمه‌ای تسبت به خداً کستاخی روا می‌دارند و حال آن که بر زمیتش زندگی می‌کنند! خداوند زمین را در فضای گرداگردش به گونه‌ای نگاه داشته که اگر آن را رها سازد. آنها در چشم بر هم زدبی نیست و نابود می‌شوند. خداوند سیحان و متعال از ابراهیم0 خواست که خود را برای *- بحار الانوار: جلد 27 صفحه 162

صفحه 127:
‎hes las‏ دأ ‎ou‏ رکه دورو از که ‏:4 لحوتيكنيدو #وويبوى حق ألست” معرفی" تنمايد: «واذن فى | ‎aah‏ ال وغل کل ‎Gee BI on acl pli‏ (و مرهم رابه حج فرا خوان نا اه سار تناها دور ند وی ‏فقط آنها را دعوت کن. معرفت یافتن نسبت به تو و اين که پر حق هستی, موضوعی است که باید خود آنها از بس انجام أن بربيايند و به هيج دليلى که آنها را به آن راهنمایی کند. نیز ندارند؛ زیرا تو فرستاده‌ی پروردگاری هستی که آنها را آفریده است:آیا انسان خدایی که او را آفریده است. گم می‌کند و تمی‌تواند با او ارتباط برقرار کند و از اوپرسش تماید؟! ‏خلنکل آنم ان انبت که پروردگاری که فالوشان اسستززا گم کرده‌اند از اين رو است که از فرستادگان الهی می‌خواهندبا قدرت خارق العاده‌ای که از خود نشان می‌دهند و بیان‌گر برتری بيامبرا, و ضعف ‎lel‏ و ناتوانایی‌شان در رویارویی با پیامبران است. آنها را بر یمان مجبور و ملزم سازند. ‏به اين ‎Bit‏ کجا است؟ و پروردگار سبحان و متعالی ‏که خود را نزدیک‌تر از رگ گردن توصیف کرده است. کجا چای دارد؟ آری! آنهاارتباط خود با خدا را گم کرده‌اند ولی خد آنها را مجازات تنموده بلکه برای هدایتشان آبات و نشانه‌هایی جند فرستاده است. اينها جه بسیار بر خدا گستاخ و بی‌باکند!! ‏به خذا سوكند من أ خداى خودم شرم مي كنم أز ابن كم خود را بهآنها منتسب کنم و حال آن که ایشان با وجود تمام پلیدی و ستمی که در خود دارند. با خودخواهی و خباتتی ‏بی‌نظیر با خدای سبحان رو به رو می‌شوند. ‏آيا انسانى با اين درجه از فرومایگی و خبائت و فریبکاری. از مواجه شدن با پروردگار کریم و پخشنده‌اش شرم نمی‌کند؟! در حالی که او با دریغ و افسوس با آنها سخن می‌گوید! گویی برخلاف تمام خبانتی که در مواجهه با او روا مي‌دارند. در حالی که او خالق انا انشت. این خداوند است که به نها ناز دادال1 ‎ ‎ ‎ ‏جع 27

صفحه 128:
و وق سر ‎asf Doe Sl fee re TR‏ * كستاخى وجسارت مخالفين نسيت به يدر و مار یشان ‎slater‏ و گستاخی مخالفان: فقط به خود حون عدا يميد احمد الحسنق محدود نمی‌شود بلکه پدترین غلی و پیروان آها با قوطه خوردن در منجلاب ردانل. سخنان زشت‌شان را متوچه «خانه‌هايي که خدا آجازه داده ارجمندش دارند و نامش در ‎Gal‏ ‏ياد شود نیز می‌کنند ‎sets Delle ae‏ ابارت جعا لا ب يل عات طاهرش می‌فرماید: حأنها فقط: كاهى اوقائت كه به يثر و عدوم جصارت مر كعد باعت آراز من ‎Bee pans‏ پدرم. به خداً سوگند از وقتی که در ‎gal‏ دنا آگاه شدم نا زمانی که ایشان - رحمت الله - وقات یاقت هیچ گاه ندیدم صدايش را بر کسی پلند کند. اشان بخشنده و عاید بو و کی کريم داشت. هر کس که او را بشتاسد به این گواهت می‌دهد, یه تا سوگند من هیع انسانی را در اخلاق هم‌سنگ او ندیدم. به جر جد عرياردى أخااق يتمد وال من والماء و انسیا خواندهام؛ ‏یادم می‌آید سال‌ها پیش در زمان طاغوت.اعمال ام داوود را به ثبت خروج زندانیان از زندان صدام ديكتاتور انجام دادم. در روز 15 رجب در مرقد آمام غلیبودم و نا مغرب به ‎Al‏ ‏فرآن افتفال داشتم. خسه از روزه وراه به غاد رشیدم و بعد از تماز خوابيدم. در مرقد آمام علیل. تواب این عمل را به ‎hal ieee‏ ۳۹( کردم که اگر تعهدی بر پدرم ‏مرا به آن آگاه سازد تا آن تعهد را برآوزده سازم. شب ‎alta‏ نتدم رقنا ‎lca as‏ یهن تور نت ام مهدیل) در آنجا نشسته بود و من نیز نزدیک او نشنسته بو قرشته‌ی بزرگی که دانستم جبرئیل[] بود آمد و به من ‎ ‎ ‏دیس 30 * في ببوت آذن له آن تفع و بذکرفهااسمه

صفحه 129:
پدرت در ‎gh‏ او بت یل ‎te cee ane es seme‏ بروار موف بو تفریح و سرگرمی آنها دشنام دادن به پدر من است: نمی‌دانم چرا؟! حداقل او را به حال خود رها كنند و اين ظور در نظر بگیرند که وی پیش از اين دعوت. فوت کرده است. مگر اين كونه نيسنت كد قبل از اين دعوت. ما را جزو ملت خود یه حساب می‌آورند؟! این اراذل دراره‌ی مادرم با الفاظط زشت و ناپسندی سخن می‌گویند؛ و حال آن که او را نمی‌شناسند. به خدا سوگند از زمانی که در دنب آگاه شدم. مي‌دیدم که ايشان هر سه ماه رجبه شعبان و رمضان هر سال را روزه می‌گرفت. ‎Ditty‏ ‏اوقات وقتی می‌رفتم تا ايشان را برای نماز شب بیدار کنم. وی را بیدار می‌یافتم به طورى كه قبل از من به نماز مشغول شده است و حال آن كه أو ييرزن فرتوت و ناتوانی بود که عمرش به هشتاد سال رسیده بود اين افراد فرومایه با عباراتی زشت و وقیح درباره‌ی او سخن می‌گویند. خداوند توفیقت دهد! شايد با اين حرفها شما را یت کردم. عذر می‌خواهم». * «من از و بترم مشکلی همیشگی منکران عبد صالعن در این مورد می‌فرماید: «چرا منکران هميشه در اکثریت‌اند؟ آیا مشکل در جانشین الهی است با در مردم: مشکل مردم چیست؟ اگر سبب شکست در امتحان نخست را دریابی می‌توانی به اين نتال ‎“ato ttl‏ بروز و طهور «من» مخلوق به صورت آشکاراء مجازات در بىدارد؛ يعنى هر جه ‎me‏ در ‎veel‏ با پروردگارش, «من» را در نهان به کار می‌گیرد. اکنون آن رأ به صورت روبارو جانفین خدا و با گفتن «من از او برترم» نمایان می‌سازد آو جرأت نداشته است که در برایر خداوند قهار چنین چیزی را بر ‎oly‏ ليكن در هر لحطع وقتى به نقس خود نگاه می‌کرد: أن تلش ذاه نان عادر آنا تتتاك ‎Roisin‏ ‏تمی‌توانند دست‌های خود ‎vane‏

صفحه 130:
ت آنها را کور ساحتم اي ۶ : کم اینوان ‎ppl‏ ‏اجان تعر جد كر با تسبديه اورت اهر قاری را اکنون آن کسن که آنها را آفزیده است: در خلیقه‌اش متجلی: گشته تا به این ترتیب بر همگان, آنچه تفس‌های خبیث‌شان از انکار: خداوند سبحان:و فضل او پنهان می‌کزده اسنت. آشکار اگر بخواهي وضعیت را در یک مثال مادی برایت نزدیک می‌کنم: حال آنه] مانتد:کهین است که بر نفین خود تمرکز: ‎pie cual dapat‏ این که آشکارا بكوية: من بزتر از کی هستم که مرا خلق نموده!» با خدای خود روبه‌رو می‌شود یا بگوید. «نفس من جهم‌تر از کننسن اشت که فرا آفزنده است!»؛ اما حال و نظرش كه متمركز بر نفس خويش شده اسه كويات .ين سكن اص اکلون خداوند: او رنه تخصی مانند خودش که در ظاهر یک انسان است, امتحان نموده است. او به طور مستقیم و آشکارا: بدون شرم و حیاء آنچه تقسش پنهان داشته را می‌گوید: من از او بهتره * صلوات بر آل محمد مهو مهدیین و جایگهفاطمه) در ان خدای متعال می‌فرماید: هتكن َو غالا لین آمُْوا صَلُوا له وَسَلَمُواتسْلِيعًا»* (خدا و فرشتكائش بر يامبر صلوات مىفرستتد ى كسائ كه ايعان أورددايد بر او صلوات فرستيد و سلام كنيد و كاملا تسليم لو ‎ses‏ «اللهم صلّ على محمد وآل محمد الاثمه و المهديين و سلم تسليما». أمروزه جه بسا عدواى اين صلوات را نيسندند. همان طور كه كسانى كه بيش از أنها بودند نيز صلواتى كه رسول خداز] برای امتش بیان کرده بود را خوش نداشتند؛ زیرا در زمان صدر اسلام. وسیله‌ی آل محمد (ائمه) مورد آمتحان و آزمایش قرار اگر چه پیامبر اعظم(] حتی کیفیت صلوات فرستادن بر خود + احزاب: 56

صفحه 131:
را برای تیان مب فرمود هوم آنها رلا «میلوات بتباء ی [ناقص ‎eS 5 ay clodgy9‏ ] اتفولون: الهم صَلّ على مُحَمَد وتمٌسكون, بَلْ ُولوا: الهم صل ‎el Sips Tala Latah go 9 galls) sk ep‏ ‎at hp ar hi ae nt‏ خن سنوت فرست بر محمد برخائيان محمد)ر بأ اين حال برخى از آتها ذكر خاندان (آل) را عمداً و عامداً ترک می‌کنند. اين عمل نزد اهل سنت و به ویژه وهابی‌ها شایع است. یا اقراد دل‌بخواه خود. از همسران و اصحاب پیامبر و بلکه تمام صحابه که در میان آنها شراب‌خوار. منافق, زناکار.قاتل و مقتول بود را نیز به صلوات اضاقه می‌کنند. سبحان الله! گویی آنها بر مخالفت با فرمان و سخن حضرت رسول(] سرسختاته اصرار دارند. شیعه‌ی مراجع امروزی نیز مایلند آنچه را که خود می‌پسندند به صلوات اضافه کنند. حتی پیروان خود را با این فرهنگ پارمی‌آورند که شایسته است وفتی اسم رهبران و بزرگانشان به میان می‌آید بر رهبرانشان صلوات بفرستند؛ اکنون این رویه نه معروقى انكارتايدير تبديل ‎au‏ اس[ 0 صلوات بر محمد و خاندان گرامی آن حضرت, واعظی زنده و همیشگی است که بر جقای اين امت در صدر اسلام و" همچنین روزهایی که ما در آن زندگی می‌کنيم گواهی می‌دهد. حال چه طور است که تمام مسلمانان حتی معنای این صلوات را نمي‌دانند جدا از اين حقیقت که خاندان محمدل در واقع از نظر کسی که مدعی اسلام می‌باشد. به طور کامل غاثب است؛ ستی شخ که از قاتلان ‎Danial al‏ روایت نقل می‌کند. از بیان روایت اهل بیت0 پرهیز می‌کند. شیعه‌ی مرجع گرای امروز نیز از به کارگیری روایات آنها پرهیز می‌کند؛ ويا فقط آن چیزهایی را که مورد پسندش است و در راستای اهداف و امیال او می‌باشد به دست می‌گیرد. در غیر این صورت. ما روایات مربوط به مهدیین و به ویژه هر آنچه به *-غدر امینی؛ جلد 2 صفحه 303 4 ضواعق المحرقه این حجر: صفحه 146 وما تسه ردو

صفحه 132:
bye en frit dean bogs sol sae 8 fara ST isarui badly ‏ايتها از آل محمدع أكر آتها‎ ‏سند يس جنا ءا تمسخر و استزا با آن برخورد می‌کنند؟!‎ ‏خى بر مأ أشكال مي كيرند وى كويند: جرا در‎ 2 ‏لمر ودين 11 بالط يد بوعل‎ 00 7 iglis ‏اين تخصيص مانع از تعمیم و شمول حضرت فاطمه] که جزو‎ ‏خاندان طاهرین است می‌شود. در اين مورد از عبد صالح0‎ ‏سوال کردم و گفتم: آیا تخصیص در صلوات بر ائمه و مهدیین.‎ ‏مانع از شمول قاطمهل] است؟‎ ایشان0 پاسخ دادند: «تخصیص مانع از تعمیم نیست و ما به کسی نگفته‌ايم که فقط اين روش درست است و غیر از آن جایز نمی‌باشد؛ بلکه در کتاب متشابهات. صلوات به گونه‌ای دیگر را نیز بیان کرده‌ایم. ما در اینجا از آن رو چنین تخصیصی به کار می‌بریم که می‌خواهيم حقّی را که اين شیاطین, به دتبال ضایع کردن آن هستند را اثبات کنیم؛ و آن حقّ جانشينان الهى از آئمه د مهزیین بر زمین است. در اذعیه نیز اتمه ‎(yaad‏ ‏داده‌اند.آیا می‌شود كفت كه ائمه در تخصیص اشتباه کرده‌انده هرگوچنین بینست !6 * منظور ابراهيم از «لاأحب الأفلين» (فرو شوندكان را دوست ندارم) جيست؟. عبد صالح] درباره‌ی کسانی که حسد (مرض قديمى ابليس لعنت الله) آنها را کور کرده است. سخن می‌گفت؛ کساتی که درک و عقل خود را از دست داده‌اند. وی0 فرمود: «مثلاً یکی از آنها را دیدم که می‌گفت: اگر خورشید محمد( است* پس چرا *- در بسیاری از ادعبه و صلوات‌ها,ائمه[] تخصیص بافتهاند. یک نمونه آن صلوات عصر جمعه است که شیخ عباس قمی از سید ابن طاووس روایت نموده است. نكاه كنيد به مقاتيع الجنان. اعمال غصر روز جمعه. *- در بسیاری از رویات اهل بت(. خوزشید به پیامیر ‏ تفصير شده است. از جمله‌ی این روایت: ابویصیر می‌گوید از ابوعبدالله امام جعفر صادق]] درياروى اين سخن خدا «والشمس وضحاها» (نوصدبد اب رت ن) سؤال كردم. حضرت فرمود: ‎chan ih CAE py iy‏ یعدم

صفحه 133:
‎nll‏ میرک ‎Seavert au‏ اروت رجا د؟ نی ریا وت محا باد وشعو يندا دوگ ‏این زشت‌ترین چیزی است که تا کنون شنیده‌ام. ‎wnat‏ ‏خورشید را به همین خورشید ظاهری تفسیر می‌کند. ال را از خودش بپرسند و بگویند یا توجه به اين تفسیری که شما ارائه می‌کنی: چگونه ابراهیم می‌گوید خورشید را ذوست تدارد؟ گناه خورشید چیست و خورشید چه بدی دارد که ابراهیم 0 از آن بیزار ات آگر او اين سوال را از خودش می‌پرسید. به خود چنین پاسخ می‌داد که او (حضرت ابراهیم(]) خورشید را به اعتبار اين كه ربٌ مطلق و اله مطلق باشد, دوست ندارد. در واقع ابرآهیمت] قبل از اين که بگوید«‌دوست ندارم» . می‌گوید: «هذا ربّى» (إين بروردار من است)؛ بنابراين جيزى كه ابراهيم]] دوست ندارد آنچه به آن اشاره شده نیست بلکه منظور (خورشیدی است که) رب مطلق در نظر گرفته شده است. ‏ولی حسد آنها را کور کرده است تا حدی که دیگر تعقل نمی‌کنند و به مواردی اشکال می‌گیرند که اگر همان را از خودشان بپرسند. پاسخ روشن خواهد بود». ‎ ‏* فرزئد أدم با غذا م ميرد وبا كلمدى خدا زئده صشنوه ‏احمد الحسن] قرمود: «حضرت عیسی] فرمود: فرزند آدم فقط با غذا زنده نمی‌ماند بلکه با کلمه‌ي خدا نیز زند؟ ‎“As‏ و من بنددى هذا نه هما می‌گویس: فرزند آزم با وا اميميرة وبا كلصي هذا ريده خرماند. ‏من َرصدد تابرع و بسط عند ‎Gis jae‏ ایند عبارت تبنم ور همچنین این که اگر بين کلام دو حجت که از نظر منزلت و مقام الهی متفاوت‌اند جمع شود. در آن کلام. آن که مقامش کمتر است در حکم متعلم ظاهر می‌شود البته اگر بخواهم با حجتی که مقامش پیش خدا بالاتر است مقایسه کنم. عجیب ‎jl) es aslo atin‏ نورد جلد 24 صنقحد 70). و زين عباس روایت شده که رسول دا قرمو: ی دی شا بل ره است و رز لد مكتوعد م ید" دار لوا بل 24 مه 05

صفحه 134:
تیست که اگر جمله: بت م !| ‎gale i‏ !)93 ی معلمش باشد؛ و اين همان وضعیت موسی] است که پیشتر ۵ سفر وی برای قراگیری علم از عبد صالح شرح آن رفت. قصد برداكتن به همدى ابنها را ندرم ولی ملیلم به خواست خدا يم ‎oe‏ كلام عبد صالح]] در مورد غذايى كه فرزند أدم را مىكشدء ببردازم. از عبد صالج در اين خصوص برسيدم و كفتم: با غذا فرزتد آدم ميميرد. كاه از ما سؤال مىشود كه مراد از غذابى كه فرزند آدم را مىميرائد جيست. ایشان] در پاسخ قرمود: «آری: غذا آن چیزی است که شکاف‌های امیال دنیوی انسان را پر می‌کند؛ برای دهان غذایی ‎ical‏ برای عورت غذایی است, برای چشم غذایی است و برای گوش غذایی است. اين غذا حد و قانونی دارد. خوردن غذای حلال برای کسب نبرویی که انسان به وسیله‌ی آن بر بندگي خدا توانا شود. انسان را زنده می‌گرداند؛ زرا اين غذا از طریق ذکری که فرد با اين غذا قوّت ادای آن را به دست آورده استء" ‎eel‏ حیات روحش می‌شود. رفع نیاز شهوت عورت با حلال نیز همین گونه است. غذای مقید چشم: نگاه کردن به قرآن با حجت الهی است و حتی نظر کردن به فرجام دشمتان خدا و عبرت گرفتن نیز انسان را زنده می‌گرداند. غذای سودمند گوش مثل استماع قرآن هم انسان را زنده می‌دارد. اما انسانی که بدون حساب مقدار یا کیفیت. هر نوع غذایی را می‌خورد یا به وسیله‌ی هر چه که بخواهد بی هیچ ضابطه و قاعده‌ای, شهوت عورتش را هر کجا و هر وقت و با هر کس که اراده کند برطرف می‌سازد یا بدون حساب و کتابی که خداوند خواهان آن است, به هر کس و هر چیز که دلش بخواهد نگاه می‌دوزد. و به هر چه که تمایل دارد گوش می‌سپارد؛ اين انسان با این غذایی که به دهان و عورت و چشم و گوش خود می‌دهد: خویشتن را به وادی هلاکت می‌اندازد. بنابراین غذا بدون در نظر گرفتن خداوند سبحان و متعال. انسان را می‌کشد و هلاکت ‎gl‏ را سبب می‌گردد پس با غذا فرزند آدم می‌میرد».

صفحه 135:
* معنا ‎offal &‏ جهازم: مسال مربوطه به متأظرمها op cesta yer Gl eh eae feast ‏نظ به اين که دلیا از طلم و جوز پر شده است: اگر حجت"‎ ‏الهی که امروزه آمده نبود. بی هیچ شک و تردیدی ما جزو هلاک‎ ‏است که هر کس بخواهد مي‌پذیرد‎ asl ‏شدگان بودیم. این‎ ‏و هر کس نسبت به آن تکیر ورزد. راه تکبر در پیش می‌گیرد.‎ ‏افزون بر اين, از آنجا که خدای سبحان می‌خوآهد به لطف خود,‎ ‏قدر و وضعیت ما را به خودمان بنمایاند. در ضمن سوالات ما‎ ‏سوالی بود که نشان دهنده‌ی نادانی فراوان سوال کننده و‎ ‏رحمت عظیم پروردگارش نسبت به او است که با وجود همه‌ی‎ ‏اینها وی را در صف اولیائش پذیرفته است. به سوال بنگرید تا‎ 1 ‏حقيقت رأ دريابيد.‎ از عبد صالح0] سؤال كردم و گفتم: وقتی می‌گوییم آسمان اول, آيا منظور همين أسماتى آست كه بالاى سر خود مىبينيم, يا مراد جيز ديكرى است؟ ايشان0 در ياسخ من فرمود: «خداوند شمارا توفیق دهد! آسمان اول با چشم دیده نمی‌شود. آسمان دنیا لأسمان ‎(Sox‏ ‏به آسمان اول و آسمان جسمانی می‌شود. در آسمان أول, نفس هاي انسانها قرار دارد و در آسمان جسمانی, بد ‎sole‏ انسان که با چشم دیده می‌شود مستقر است. این موضوع را قبلا در برخی کناب‌هايم شرح داده‌ام در ضمن, آن وا برای بشیاری از انضاز نیز تبسن نموده‌ام. آسمان جسمانی, همین کهکشان‌ها و سیارات و خورشیدهابی است که دیده می‌شود. به این آسمان, «زمین» هم می‌شود. به عبارت دیگر آسمان جسمانی با هر چه که در آن ‎ls alfa‏ «زمين» نام ‎“phon‏ گفتم: با می‌توانيم چنین بفهمیم که آگر بخواهیم به هر آنچه بالای آسمانی جسمانی است و آن را با چشم نمی‌بینیم. همچون چیزی که در اين عالم به آن عادت کرده‌ايم حتی با ‎gt‏ ا ب ‎gh sad tg a AS‏ اهاز جع ‎

صفحه 136:
اشاره به آن توجه 14, wi Wal كردن به سمتی است؟ مسلماً پاسخ خیر است؛ آن آسمان ‎Ber,‏ ‏ارتباطی با جهات ندارد و در آن. مکان یا زمان وجود ندارد و هیج ارتباطی با مکان و زمان ندارد آری در آنجا رویدادها حادت می‌گردند؛ البته بين «زمان» و «رویداد» تفاوت بسیاری وجود دارد. همچنین در آن عالم «تحیز» وجود دارد. بين «حيز» و «مکان» نیز تفاوت فراوان است» گفتم: آبا رویدادها یعنی أفرينش بى در بى و تحيز يعنى منظور چیز دیگری است؟ فرمود: «مشکل این است که اين قضیه مربوط یه عالم دیگری است و لذا برای توصیف کاملاً دقیق آن نمی‌توان از الفاظ و عباراتی که در حقیقت از اين عالم و برای توصیف این عالم به کار می‌رود. استفاده کرد. استفاده از لفظ «حیز» و «رویداد». ذهن شما را به معانی متقابل اين الفاظ در اين عالم معطوف مىسازن زيرا وازمها و کلمات هر جه كه باشندآ بان كم و کف ‎isso‏ آن عالم ناتوان‌اند؛ چرا که واژه‌هاء ۳ 3 ان علم را ندارند؛ زبرا كه ابن وازدها ‏ ‎ale‏ بیستند وبا آن پیگانهند ‎ ‏© جه ين ‎ga ope pu‏ وقوف مدای در دراه خدا برای وی کافی باشد. ‏روزى براى عبد صالح0 خوابى را كه باعث ناراحتىام شده بود نقل کردم" و در آخرش الآن خدا می‌داند که من ‎ ‏-خلاصه‌اش چنین است: یکی از ‎ail‏ خوایش را بای من تعریف کرد و گفت: او به همراه نگارنده‌ی این منظرها و چند ‎a at shed fu of‏ زیارت آمام حسین در خرکت بودند. هریخ آمام در بایان وقع بود و ما در صحرا طن مسبر مي‌گرديم ویک زن هم همراه ما بو. ما از یکت ‎(obo gata)‏ با ‎by‏ آن زن کفت راه از این سمت است. من ‏سین زد رشیتن به ضري اراب ظرف اننت.به هر حل به ‎(hie) Pa‏ ‎ea lel‏ حركت كرديم تا اين که به استراحت‌گاهی رسیديم.باگهان ديوار از هر طرق بلن و مرنقع شد. کسی نمی‌توانست از أنجا خارج شود عكر لين كه يكى قر بنج أنصار ‎oS all‏ اجام دهد که به طور خلاصه

صفحه 137:
جم ‎cate‏ مسابل مربوطة ب من ام 5ج انسمل جياه نمال ارده * ررض ق ‎aoe‏ ا رت سرآغاز انسان چه بسا با دعا باشد؛ ولی کسی که حقیقت را می‌شتاسد نمن‌گوید: خدایا! به من بده. مرا شفا ببخش, با من جنين و جنان كنء فلان جيز را می‌خواهم. ان جیز را تمی‌خواهم و غیره! ققط باید در درگاه خداوند بایستد و امد داشته باشد که حضرت حق بر او تقضل تمايد و آورا ی ی آنچه خواست و مشیتش است. به کار تاک بای ‎chases"‏ كاد كين و الله اگز لزید صلا مزا از اول نا آفز روزکار به کار کیره نیس وارد آنشم کند با من به احسان رفتار کرده است؛ و چه احسانی بالاتر از این که مرا به كار گماشته است! حتی اگر فقط برای یک لحظه باشد. ما باید فقط نسبت به یک چیز اهتمام ورزیم و آن, اين است كه این منبتی را که ا ما جدا تمی‌شود از صفحه‌ی وجود سیاه خويش بزداييم». من از ایشانم ‎OS pig,‏ پیشین شما درباره‌ی وقوق امیدوارانه‌ی انسان به درگاه آلهی انديشه کردم. مولای امکان دارد دعاهای ‎ols‏ شده از سوی ائمه‌ی طاهرین] را به من معرقی تمایی و بقرمایی منظور از سخن خدا به حضرت او با موتورسواری بتواند از روی ماشین‌هایی که روی یکدیگر بودند بلا برود این که به جایی مشخص در نوی آنجا برسد؛ به این تئیب درهای دیور بازمی‌شد و همه‌ی ‎Sula‏ که در عانه بوددحلاصی مي‌بافتد. صاحب ریا درباره‌ی خودش می‌گفت: من بالای دیوار و مترصد پنج تن از انصار بودم. سه تن از برادران آمتجان کردندولی موقق نشدند. سپس نوت شعاد صعود شما در مراحل اول خیلی خوب بود و فقط مرحله‌ی پایانی باقی مانده بود که از همه سخت‌تر بود زیرا در آن قسمت (در مسیر) نوعی کجی بود كه موتورسيكلت به سختى ميتوانست سفت و محكم در جأق خودش باقى بمائد. صن از أنجا به شما كقتم ولى شما كفني نه, من خودم مى دائم. شما موفق نشدى! سيس پنجمین برادر امتحان كرد و أو موفق شد و به فضل خدا بهمکان تعین شده رسید و دیورها از هم گشوده شذ و الحمد لله رب العالمين. رؤيا تمام شد. همچنین رویدادهای دبگری نیز ذرآن رخ دادهبود

صفحه 138:
ع فرمود جتمر يند كفيشيتر يل انرون بإ دعاريخواه. بو $3 ‏ياسخ داد: «شما اكر خودت دست طلب بر آرى,‎ Dolan! ‏اقضيه مطرخ مىشود: اول اين كه شما ذرهز طلب و‎ ‏فرخواستی زع از من سيزبي و بد نفس عويش تكله من‌کنير‎ ‏دوم این که دز هر طلب یگیب من مىدأني من مئفوهم»‎ ‏من مضلحت را من‌دانم* یعتن آين شما هستی که تشخیض‎ ‏نايا می‌دهی که مصلحت در اين است که قلان‎ ‏بپیوفدن؟‎ Baty ar lad ‏وافلاث جيل يراق‎ Gust cana ‏چیز را به‎ ‏سپس از خدا درخواست می‌نمایی آنچه تشخیص داده‌ای را‎ ‏برای شما برآورده سازد. بعنی به طور خلاصه شما به خدای‎ ‏سبحان می‌گویی من در تشخیص مصلحت از تو شناساترم و‎ ‏من از تو داناترم* چرا که شما خود, فصلحت را تفیین کزده و‎ ‏از خدآوند فقط اجرای آن را خواستار شده‌ای. شما به خدا‎ ‏می‌گویی برای من چتین کن, يعنى اين شما هستى كه‎ ‏دریافته‌ای «چنین» همان حق است و مصلحت دنبوی و اخروی‎ ‏در آن نهفته است.‎ ما در قرموده‌ی خدای متعال به بنده‌اش: «قل ری زد ‎alate‏ ‎pie Monn)‏ علم من ‎ete‏ در اینجا چه کسی مصلحت را تشخیص داده است؟ خداوند! چرا چنین درخواستی می‌کنی؟ زیرا خداوند به تو گفته چنین تقاضا کن. به هر حال ققط کلمات مطرح نیست. بلکه افعال مهم‌اند: یعنی ما هنگامی آنها را درک می‌کنیم که در آن باشیم, نه زماتی که بیرون آن قرار داریم و در مورد آنها سخن سرایی می‌کنیم!». * دلی (قلب) که انسان با آن احساس و ادراک می‌کند چیست؟: بارها از دل (قلب) یاد شده است. خدای متعال می‌فرماید: - در حدیث قدسی این ‎oT Une‏ ست که: ‎esi a gine path‏ جهاربايت و نمك خبيرت ابا من بخ

صفحه 139:
ميهد الل ارك ف كأ بذ إخاز م هبل مزر طه ‏ اطرلهها و ون ليَطفعبقلِيكدها, لعن مى خواهم كه فليم ملمتن شود!) , «إذ جاء و سلِيمٍ»” (انعاد كه بادلى رسته از توديد روى به بروردكارض اورد) و ديكر آي رواياتى نيز كه به قلب يا دل اشاره كرده بسيار زيادند. با لين مضمون كه مؤمن با قلبش احساس مىكند, مؤمن قلبى باى داد دل مؤمن عرش خدا ست وغيره. به راستى معناى شلب از عبد صالح] برسيدم و كفتم: معروف است كه انسان با قليش احساس مىكند و قطعا ابن همان قلب متعارف و معمول بين مردم تيست. اين دل جيست؟ ايشان) در باسخ من فرمود: «آری, انسان با قليش احساس می‌کند قلب همان روح است و هر انسان مومن کلمات خداوند را متناسب با احوالش, احساس و آدراک می‌نماید. کسي که فقط در آسمان دوم موجودیتی دارد. درک و قهمش از آن که در آسمان سوم موجودیتی دارد کمتر است و به همین ‎lait‏ * جكونه معرفت حقيقي در دل استقرار و ثبات مىيابد و أدمى هدف ببامبران رأ محقق مى سازةة. روزی از عبد صالح0 تصیحتی درخواست کردم. ايشان حالات اباء و اوصیاء پیشین را متذکر شد؛ همان کسانی که راه را را انار حق أماده كردند و خودشان ب تحمل درد ری از د سيص ضيه “كوجاج نايس ربل 8355258 ‎hel‏ ‎gi dS! ual ol any alg LY‏ 7 اكيم اكات سات ‎sal Cie) Cal as cae Sia‏ + - بقره! 204 *- بقره: 260 <-صافات: 84 *- در ایستگاه پنجم که مربوط به بیان برخی از نصبحت‌های ایشان اس متن کامل اين مطلب خواهدآمد

صفحه 140:
‎et‏ كه انسان, 3-8 از مسر واس بايد رآنجي إنبياء دود می‌ابد. ‎٩‏ ‎ ‏چگونه اين موضوع در دل استقرار و راهی هست؟ ‏فرمود: «با معرقت و شناخت». گاه انسان چیزی را می‌داند اما به سرعت أن را قراموش می‌کند؛ لذا تاثیرگذاری‌اش از بين می‌رود و آدمی دوباره به اشتباه می‌افتد. ‏فرمود: «معرفت واقعی همان حقیقت مخلوق است كه ته فراموش می‌شود وه از ین میرود. ین همان امن مسر و باثبات است». ‏گفتم: آیا راهی هست که انسان. معرفت و ایمان خود را حقيقى, مستقر و زوال‌ناپذیر گرداند؟ ‏فرمود: «زمانی به دست می‌آید که او. خود معرفت باشد. کسی که در آتش می‌سوزد و به آتش تبدیل می‌شود. ولی اگر ‏شماً انجام دادن عملی است که به این نتیجه برساند: ‏او خودش رأ با تمام آنچه را که خدا به او فرمان داده و هر چه را که به آن رهتمون شده, منطبق كتد, به هر حُلقى كه خدا می‌پسندد آراسته گردد. از هر خلقی که مورد رضای خدا تبست دوری گزیند. سپس نه در طلب بهشت باشد نه در طلب دور شدن از آتش و نه هیچ چیز دیگر؛ بلکه فقط در درگاه الهی بایستد و به آنچه خواست حضرت حق است, عمل کند؛ سپس بداند که آگر بگوید: مرا شفا بده. به من عطا کن. مرا رزق پرسان, با من جنين و جنان كنء در همدى اين دعاها م كويد ‎Moe”‏ ‏برای وی همین کافی است که در درگاه الهی پایستد و خدا با ‏و بخششی که بر او روا می‌دارد. او را به کار گیرد او باید ‏به چنین وضعیتی کاملاًقاتع و خرستد باشد. اگر خداوند سیحان از زمانی که دنیا را آفرید تا هنگام فرا رسیدن روز قیامت او را به کار گیرد سپس او را وارد آتش کند.با او به احسان رفتار گرده است و بگزله معضن باشد وسال آن که آو مرا از عنم به وجود آورد و سپس گرامی‌ام داشت. به اين که همچون ‎ ‎ ‎

صفحه 141:
anf ‏ستگن مراک‎ Sept Re tates سيد ‎ed‏ ك0 وار كلد نار هد ما من به اسان رقكار رده است؛ زيرا وى در هر چه که گذشته و در هر چه که می‌آید. محسن است. من بیش از آتتش را سزاوارم7 زیرا (پیوسته) به نفس خود نظر می‌افکنم. انسان باید همواره بر درگاه خداوند بایستد و امید داشته ياشد كه خدا بر او عنايت كرده و به كارش كيرد عمل انسان براى خدا تبايد در مقابل جشمداشت و كرفتن باداش و اجرت باشد؛ يعنى وى نبايد يها و اجرتی طلب کند. فرض کن انسان بخشنده و پامرونی برآی فردی, خانه.تروت. شغل و هر آنچه در زندگی به آن تیاز دارد را بدون هیچ چشم‌داشت و درخواست رانی فراهم کرده و اکنون آن فرد. خدمتی ساده برای ا ‎Leh,‏ 0 اجرت مطالبه کند. آیا او را انسان نیکی به شمار م‌آوری 13 همین قضیه در مورد خدا چگونه خواهد بود؟! اگر خداوند سبحان شما را به کاری گمارد. به شما ارجمندی عطا فرموده و كار شما برای او. شراقتی برای خودتان بوده و خبري خواهد بود که به خودتان رسیده است: پس چگونه در مقابل آن خواستار باداش و جبران (از سوی خداوند سبحان) هستى؟!». * جكونه ولياى اليهى نفس خود را به نجه مورة رضاى الهى انسته واداشتتدة روزی از عبد صالح0 ای ‎js,‏ چگونه اولیای الهی بر نفس خود چیره شدند و آن را فقط به آنچه مورد رضای خدا است دجفای و فرمان‌بزداز تمودند؟ 0 در پاسخ فرمود: «به وسیله خدا! «قاب: تفیل هشن وا ‎el iA pM pty‏ وّحِيمٌ»' (من خويشتن رابى كناد ن دام زيرا نفس» دم رابه بدى فرمان م دهد مكر برورد كار عن بمخشايد زيرا برور دكار من امرزئده و مهريان امت ).ا أكر خواستهاى دارىء آنجه را كه امام حسين0 بيان قرموده > بوسف: 53.

صفحه 142:
کسی که چیزعر ام عو با و ۵ شما به خدا درأويزى و به أو تعلق يكيرى و در هر دم و لعظه‌ای أو را دوست بدارى: غير او را نخواهی ديد و غير أو را تخواهى ناخ رلک در همم چیر آوززا ی بینی و همه چین زاب وشیله‌ی او وبا آوخواهی دید الهی چة دارد آن که تور ندارد؟! و چه از دست داده آن که تو را دارد5! آرف. هر کین خدا را اند و بشتاسی چیزی از کم ععی‌شود و چیزی از دشت مبن‌دهد زيرا داسته که ذا اعفد هیر استه وهی کس غبدا يا اكت کند و او را یه ظفز کامل: تشناسد. هیچ چیزی تخواهد یافت و در واقع همه چیز را از کف داده است. تمام کره‌ی زمین با هر چه که در آن است. فقر جنين انسانى را برطرف نمى سازد زيرا وى به واقع, فقي ركشته نت ‎olall presage los‏ به سول چهای يدرت مواوية: دازد: توعی احساش فقر و نعمن همیشگی دازد که به دلبل ‎Isa nea ead ste Oe‏ برارف مودن ‎caper sal‏ جز ماده [لمورمادی) تمی‌باید :ماع (آموررتاذی) درجقیفت: آن اب شوری ابنت که نشننگی آشامند را بیشتر: می‌کند و هرگز آو را سپراب نمی‌گردان پانبا زج فقط یه وسیلهی ‎Lio Gg is‏ آنتت کی نک ان ها رمی برگرواند. انم هرز پی‌تبازی واقعت ار تخواهة یافت: لو آن قدر پی سراب له له می‌زند تا در دل بیابان. جان دهد. مرت و تحت عسي في یه هم دللل است اک الك ويل أ ‎Sanyo‏ مسا نمی و مد هس یام عرضه داشتم: با وجود جهلی که دارم. خواستار آنچه که انق مرا برطرف می‌سازد هستم! خداوند شما را حفظ کند و پیروز گرداند و بر کسانی که همچون من هستند. یاریتان دهد! سکنان:شما را سنگ خاوه بشنود: نرم من‌شود و سر فقال می‌آید ولکن «لا حول و لا قوه الا بالله».

صفحه 143:
مود: ‎alll eis gl Lady‏ راتكه موریه فوضا Ere iL as ‏شما حق را يارى كرديد و كلمات خدا را‎ days uD, ‏شنيديد و او را اطاعت نموديد و به أنجه خدا فرمانتان داده‎ ‏عمل نموديد. خداوند خواسته است كه مرا طريقى براكر‎ ‏رساندن رسالتش به شما قرار دهد. و من خود را از بندگان‎ ‏پاکی که خدا را بندگی کردند و کلمات او را تصدیق نمودند برتر‎ ‏نمی‌بینم. خداوند همگی‌تان را توقیق دهد و پاداش نکو عنایت‎ ‏قرمايد!».‎ * حجت خدا وختم نبوت عبد صالح(] درباره‌ی ختم نیقت و ارتباط آن با حجت خدا فرمود: «هیج وصی‌ای از اوصیای حضرت محمدل] وجود ندارد مگر این که به اين مهر ممهور شده است.البته ممکن است که وصی, تمام اوقات در مبان مردم ظاهر نباشد؛ ولي بسیاری از کسانی که خدا حجاب‌ها را از جلوی دیده‌ی آنها برداشته, او را می‌بینند و به اين ترتیب حجت الهی را می‌شناسند». * خدايا! تو أن جنان هستى كه دوست می‌دارم بوشيده نيست كه خداوند همان گونه است که خود می‌پسندد. ولی در مضمون برخی دعاهای ائمه‌ی طاهرین] این مقطع آمده است كه «الهى اتت كما احب» (خنايا! توان جتائى كه دوست مرارم). اين به جه معنا است؟ ‎onl‏ موضوع را از ایشان[] پرسیدم و گفتم: خدای سبحان همان گونه است که خودش دوست می‌دارد و بنده از او من خواهد آن كوته باشد كه خودش (خداونة) مى يسندد؟ يشر معتای «الهی انت کما آحب فاجعلنی کما تحب» (خدایا! تو آن چنانی که دوست می‌دارم؛ پس مرا آن گونه که دوست می‌داری: قرار ده) که از ائمه‌ی طاهرینزوارد شده چیست؟ ‏فرمود: «سخن آنان میتی بر «ات کم احب» (ترن چیه دیست «ارم) یعنی آنچه که از شما می‌دانم همان گونه است که دوست.

صفحه 144:
3 وهر آنجه از شم لهي ‎col, putas‏ ات * أغاز سال از ديد خداوقد درباره‌ی آغاز سال از نظر خداوند از عبد صالح] برسيدم و كفتم: آيا از نظر خداى متعالء سال. از شب قدر آغاز می‌شود؟ در پاسخ فرمود: «آری, آغاز سال در ماه رمضان است. ذر شب قدر مقدرات صورت گرفته از سال گذشته, بایان می‌یاید و ار شب ‎ad‏ مقدارت جدید أغاز مى شود». گفتم؛ یا وجود خوف و ترس در اين ماه کریم به همین دلیل Silk sails gay Mag ‏ری وتیل‎ es ‏که ود را و تاريگی و کوتاهن‌های دانمي‌اش را مي‌نشنانند. چگونه‎ ‏کرت 1۶ قیل مب فد زگیی تیدم که مروزظ ره رید دی نز‎ ‏كذشته بود ولى أن را براى شما تعريف می‌کنم: گروهی از ملاکه را‎ ‏ديدم. من مىخواستم به انجام كارى بيردازم. از ملائكه خواستم‎ ‏برخي سبزفات مربوط به انجام أن كار را رايم قراهم أوريد. ني‎ ‏انجام دادند ولی اعتراض‌کنان گفتند چرا خودت را در معرض انجام‎ ‏این کار قرار می‌دهی؟ خداوند تو را محاسیه نمی‌کند و‎ اهی تست که بخواهی أن بای کزفانی. خفاصه لین که می ‎ol‏ ‏زا به سرانجام زشاندم ولی انجام آن با تحدل شعتی: و دنشواری عمراه بود یمن لز بیان کان در حالی که ‎aps Sos Sar ly Lal‏ فرشتگانی که انجام ندادن کار را از من خواسته بودند. گفتم: خداوند. مى قرمايد: لاغاف و لاصلى و لكن تنجس و تولى (ند ترسيد ونه تماز خوائد ول يليد كنت وبركشت). آيا از من مىخواهيد خائف (ترسان) نباشم؟ مليف سد يرسق اسسيغز قوسن اورسفي در جلد سوم کتاب «جواب‌های روشنگره باسخى از عبد ‎ale‏ ‏خواندم در این مورد از أو سؤال كردم وكفتم: در يكن از باسعها ‎lous of Saal stats‏ له مکوشد ۶ خولهان شتاوت يرخى حقايق اسث. بايد سوردى نور را «70> مرتبه بخواند و نیز برخی آبت دیگر را فرانت کند. چیزی که مر ‎Je Gh oad ol‏

صفحه 145:
7۳ 7 9 ونوا ابيع سوام سنا مرطس او ‎Bal, SL‏ رو ‎oul bat‏ کر را انجام نمی‌دهی؟! حجت است مگر آنچه که به آن عمل شود. دنیا سراسر جهل و ناآگاهی است مگر آنجا که کانون علم است؛ و علم همگی حجت. است مگر آنچه به آن عمل گردد؛ و اعمال همکی ریا و برای نمایش ‎Seagal a Cal‏ إل زود اخلاضن بانضذة و أخلاض قم دن تعر خطرى بزرك فرار دارد تا آنجا كه انسان بتكرد كه بابآن كارش ‎ee‏ * دیدن معصوم در خواب با غر از ویژگی‌های معروف او از عبد صالون در خصوص دیدن معصوم در بای صادقهپرسیدم و گفتم:آيا ممکن است معصوم به صورتی غیر از شکل و شمایلی ‎ae tes yee ese oe‏ به شکلی غیر از ویژگی‌های مشهور او ببینم؟ فرمود: «آری می‌شود. در برخی رژیاها, شکل و شمایل معتی ‎ee a a‏ بر اسم نیز گاهی در رویا داخل می‌شود؛ مثلاً شما در خواب کسی را می‌بینی که ارتباطی با رویاق دیده شده: تدازد. دز حقیقت منظورء خود اين شخص نبست بلکه چه بسا منظور فقط نام او باشد. گویی ‎ua ian ees tenes‏ اه الاك 1 ‎oe‏

صفحه 146:
ایستگاه چهارم: مسایل مربوطه به مناظره‌ها و گفت و گوها ‎Jal‏ بیت(] به موضوع تربیت برخی از شیعیان خود برای مناظره و احتجاج با مخالفین. اهمیت زیادی قایل بوده‌اند. از جمله‌ی ام می‌توان به هشام بن حکم. مومن الطاق و بسیاری ديكر اشاره نمود. ‏هر كس اين نصايح وارد شده در سخنان عبد صالح] خطاب به انصارش را مطالعه کند.آن را آشکارا یک روش و تهج ‎Sal‏ ‏می‌یابد؛ می‌توان به مواردی چون آماده‌سازی اقراد مومن از چنبه‌های مختلف که از آن جمله ‎eR! Slee « oles‏ آنچه که به جنبه‌های معرفتی و شناختی مرتبط است و بزآنیه که به بیان دلیل حجت بر دیگران مربوط می‌شود و نطایر آشاره کرد. ‏در اين بخش آن قسمت از سخنان عبد صالح] که مربوط به این موضوع است را ارایه می‌نمایم. ‏* برخى توصيه هاى ايشمان درباردى مناظردها ‏سيد احمد الحسن!]) می‌فرماید: «در مورد مناظره‌ها یا گفت و گوهایی که با مخالفین دارید. توصیه و خواهش می‌کنم که آنها را رد نکنید زیرا ما از اين طریق می‌توانيم دعوت خود را به كوش افراد بيشترى برسانيم. از شما تقاضا دارم که با مردم وبا ميهسانانتان با خُلق نیکو رفتار کنید به ویژه با کسانی

صفحه 147:
که به سراغ شما می‌آیند و با ملق و خوی خوش با شما سخن می‌گویند حتی اگر وهایی باشند. شما نمی‌دانید «شادخدوند پس زان ار تزهپدیدود» * شما آگاه تیستید بر این که خداوند بر چه کسی هدایت نوشته و بر چه کسی گمراهی! همجنين از شما ‎we ily‏ مناطردها را نظم و تیب دهید (به صورت سازمان‌یاقته) و از قبل خود را برای آن آماده تمایید. موضوعات مورد بحث:را مشخص و معین کنید؛ سپ برای پرداختن به آنهء به طور کامل آماده شوید. منایعتان و احادیثی که به آنها احتیاج پیدا خواهید کرد را به همراه مصادر آنها آماده سازید». درياردى اولين مناظردهايى كه بين انضار امام مهدى) و. وهابی‌ها صورت گرفت برسيدم. ایشان؟ فرمود: «بهتر ‎Ol‏ ‏است که تخستین مناظره‌ها درباره‌ی جانشینی خدا بر زمین باشد و به اين شیوه قانون شناخت حجت را پیش بکشید. در این خصوص, دو دلیل وجود دارد: دلیل اول که عقلی است می‌گوید: خداوند سبحان. حکیم مطلق است و کاری مخالف حکمت انجام نمی‌دهد؛ لذا او باید اعلم را مشخص نموده و به تبعیت از او راهنمایی تماید. برای توضیح بیشتر, مثال کشتی با کارگاه را يباوريدة. دلیل دیگر. آیات مرتبط با خلیفه‌ی اول است. قبل از شروع مناظره باید وقتی در اختیار شما بگذارند تا دعوت را ولو به طور اختصار تشریح کنید.باید بر وصیت رسول خدانا متمركز شويد با اين دليل كه وصى حتماً بايد مستند به قرآن باشد... (با) أيه (به آن استناد ‎bay PaaS‏ اینها ستی‌اند نه شيعه و روايات مندرج در كتابهاى شيعه رأ نمىيذيرند. ولى اگر وصیت, روایت واحده‌ای باشد که ثابت می‌کند حضرت *- لعل الله يحدث بعد ذلك آمرا *- بهقانون شناخت حجت مراجعه کنید. در آنجامثل‌های کشتی و کارگاه را خواهیدیافت. ?= سخن خداى منعال که می‌فرماید: «قب لالتخا لول لین افیف حفا خی فتقين» (ه که کی از شا رمک رسد و ما بر ‎i‏ و شک دبای فاد و خوش ال ری تا وصيت كد واين شايستدي مكرك اسن (بقره: 10180

صفحه 148:
محمد رسول خداا ات قبآن مخا 7 قبول ‎Ue‏ ی بر ‎I‏ ‎of‏ و ‎sills Calley aa iS ils ss iiss‏ ‎fis ig Sea es al‏ در ادامه به شما چنین می‌گویند: آن عده در حالی از نزد فظرت یرون آمانه که ‎Egos ie asl 4 Geely‏ کرده نود جل : مشترکین زا بیرون رائیده از کلب اهل ‎seats‏ ‏متن را استخراج کنید و خواهید دید که حضرت قبل از روت ‎va)‏ 3 ع1 مح ‎AS Gl lle gigs RAS cases ise‏ آنها فقط دو مورد را برمی‌شمارند. ‎sole‏ در مورد سومی می‌گوید: آن را فراموش کرده‌ام؛ و آن, ولایت علی[] و جانشیلی او پس از رسول عدااست. آن عده وقتی از نهشتهای: که درب گیرنده‌ی هدایت آنها تا روز قیامت باشو سين از رد پیاسیرن نها زا به طوز شنفاهن به جیزی که بسن از و هدایت تقان زاربی وانسطه دوب زگره وصیت فر مود به هر حال وصیت و همچنین نوشتن و گواه گرفتن بر آن لازم است تا مبدا حفوق ضانع کردد. وفتی برخی از ها نوشتن يضمت ريه كردي هناها يمول ‎nS GLE Seals jas‏ آن را می‌پذیزفند به تکارت درآورد. لهل بیس ارن وصيت زاكر علی بن آبی‌طالب] تا امام صادق0 نقل کرده‌اند و اين مطلب * بجر انور: جلد 30 صفحه 530 : صعیح بخاری: جلد 4 صفحه 2 ‎gl also Bet cate olay gl eas po‏ این احول ‎‘peanut‏ ‏جبیر از اين عباس (که خد از او راضي باشد) نقل می‌کند که او گفت: روز پنجشنت و چه روز بنجشنبداى! سيس أن قدر كريست نا اشى جشمش سنگریزه‌ها را خی کرد. سپس گفت: در روز پنجشنبه درد بر رسول فاق ‎a‏ شد و حضرت فرعود ل بود عشج ص سك ل عا عا تتويه. حاضران اخثلاق و نزاع كرديد در حالى كه ‎thy‏ و دعوا در محضر ‎rl la eas alg‏ > هذان مى كويد. خضرت فود زا حرف‌های زشت و ناروا! بهتر است. حضرت هنگام مرگش به سه چیز وصیت نمود: مر از زر رب رون ند اش دید ماه ناش منم [راوی می‌گوید) سومی رأ فراموس كردم».

صفحه 149:
در کتب شيعه. با سيد درج شیو اسر ر ‎a‏ ‏بياندازید. اگر دست‌تان از ادله خالی است, به سراغ آنها نروب بر همه چیز اطلاع ابید و روایات و متابع آنها را آماده داشته باشید بر روايات اهل سنت اطلاع بيدا كنيد. خصوصاً با توجه به أين كه جه بسا شما عمر كذشتهتان را در مباحثى كه سودى به دنبال تداشته (لاتغنى ولاتسمن) تباه کرده‌اید. اکنون با مراجعه به روایات و ادلّه موجود در کتاب‌های ستّی و شیعه, جبران مافات تقاضا دارم که هر شرکت کننده در مناظره با اهل ستّت. آگاهی لازم را داشته باشد و از کتابهایشان و محتوای آنها مطلع باشد. هميشه در مناظره‌ها توجه داشته باشید که رقیب سعی می‌کند اگر در یک موضوع گیر افتاد, فزارکند؛ بس شما در هر نکته‌ای درنگ کنید تا اين كه أن را كاملاً روشن تمایید , و اگر خواست که به مطلب دیگری برود. در مقابل همه به او به صراحت بيان كنيد كه اين نكته به نفع ما و حجت بر وی تمام ‎aloes Wy alas anya lal 9a 8 eal ob‏ ما ملزمش کردیم و بر آن احتجاج نمودیم. آزاد نمی‌کند در مناظره تباید هدف‌تان فقط پیروزی باشد؛ بلكه بايد يه دنبال بیان نمودن حق براى مردم باشید. بر این اساس به بهترین روش: ساز و کاری برای تبیین حق و حقیقت به مردم پیدا کنید. وضعیت کسانی که موضوعات را برای آنها مطرح می‌نمایید. مراعات کنید. اگر از اهل ستّت باشند. طرح مسایل. به گونه‌ای 1 خیاهد بود زرا ‎alate’ a‏ يكال آنها یه آنچم در کنب شیعی آمدج ملزم تجنباشند:هرسوالیزهم زاشته ید من در خدمت‌تان هستم. ‎ool gospel‏ مناظره‌ها با آنها مرتب بر ارائه‌ی مثال ذر تقض اشکال بر دلیل مطرح شده. متمرکز شوید یعنی مثلا به آنها می‌گویی این دلیلی از کتاب‌های خودتان ‎cal‏ تشن ‎ ‏*- رجوع نمیید به: غیت طوسی: صفحه 150 و 111 * مختصر بصائر الدرجات: صفحه 159 ؛ بجار النور: جلد 36 صفحه 261.

صفحه 150:
و لكر د ولاعت علن بن ‎aS Ce ol‏ چه علور على راضى شد كه زهرا مضروب شود و پهاویش بشکند؟ شما در اینجا درنگ و تامل کن, حال آنها چه کردند؟ اولاًآتها دلیل شما را به وسیله‌ی دلیلی دیگر نقض ننمودند. ينابراين دليل شما ثابت شد و آنها, خود در آغاز کار به آن اقرار نموده‌اند زیرا به سراخ اشکال گرفتن رفتتد نه این که بخواهند ‎ol‏ را با یک دلیل مخالف نقض ‎wal dl Sl anes‏ می‌داشتند آن را ارائه می‌نمودند و از آنجا که دلیلی ‎ssl dla: otis AD arable (cles, Sly leds galt‏ نمووه‌اند اکنون آنها در مرحله‌ی رقع شبهات از دلیل به وسیله‌ی طرح اشکالات قرار دارند در اينجا تامل كنبا اين كار شما آنها را يه شدت در تنگا قرار مىدهى؛ زيرا طرح اشكال از جانب أنها يه معناى اقرار يه دلیل می‌باشد و حکایت از آن دارد که ایشان دلیلی برای تقض و رد آن ندارند. همچنین گویای آن است که آنها در مرحله‌ی واضح‌سازی دلیل و رفع شبهات از آن به سر می‌برند مطلب دوم همان چیزی است که بیشتر شما را به آن آگاه نمودم و آن رد اشکال به وسیله‌ی مثال است؛ زيرا اکثر مردم مثال را می‌فهمند و مثال به درک آنها تزدیک‌تر است؛ چرا که مقایسه. کار را بر آنان آسان می‌نماید. این اشکال به وسیله‌ی این مثال رد می‌شود: سمیه مادر عمار است؛ أكر ‎oa‏ اشکال بر علی] وارد باشد. بر رسول خدا نیز وارد است. همان طور که معلوم و معروف است سمیه کشته شد و اين كه او از اهل بهشت است نيز روشن و شناخته شده است. و پيامبر خدان بهشت را برای او شهادت داده است". در نظر رسول خدال بین همسرش, دخترش و هر زن مسلمان دیگری تفاوتی وجود ندارد: زیرا وی پدر امت است و همگی برای آو * که پیمبر خدا فرمود: اي اد تن اسر شكياياشيد ‏ موعد ثم بهنت الست ». بحار الانوار: جلد 18 صفحه 210 : کنز العمال: جلد 11 صفحه 728

صفحه 151:
pu ‏وما در محر عبدرصاا قوم‎ value ‏این صورت است که این افراد. بندگانی هستند که به امر خدا‎ ‏عمل می‌کنند و همچون مردمان عادی نیستند که بخواهند برای‎ RES ge ‏خودشان‎ مثال دیگر: آسیه. همسر فرعون, آیا جزو بهترین زنان نیست؟" چرا موسی[؛ قرعون و لشکریانش را رها کرد تا آسیه را شکنجه کنند و ...- تا انتها. مهم این است که به صورت عمومی مسئله بیان شده است. و هميشه کسی که ججت بر او ثابت می‌شود و چوابی ندارد تلاش می‌کند که با اشکال بر دلیل, توقف کند و راه فرار ‎saul‏ دیدم یکی از آنها مثالی می‌آورد و م ىكفت: أكر خورشيد محمد است* پس ابراهیم چگوته می‌گوید فروشوندگان را دوست ندارد؟! یعنی آیا وی محمدل را دوست ندارد؟! این زشت‌ترین چیزی است که تا کنون شنیده‌ام اين قرد آقورشید:را به همین خورشيد نظاهری تفسیر می‌کند..اگر همین سوال را از خودش بپرسند و بگوبند با توجه به اين تفسیری که شما ارائه مىكنى, جكونه ابراهيم] می‌گوید خورشید را دوست تاد اه خورشيد جيست و خورشيد جه بدى دارد كه ابراهيم0] از آن بیزار است؛ اگر سوال را از خودش می‌پرسید به خود پاسخ می‌داد که وی خورشيد را به اعنبار اين که رت مطلق و ‎٠ *‏ بيأمبرا] قرصود: «سرور زناى يعضت جهار تن هستتد! مريه دخثر عمران, فاطمه دختر مده خديجه دخ ‎anal aS sens any ps pa‏ جلد 2 صفحه 77. “م سول از ریات ‎ear Jal‏ خورشید به پامرخداع ‎ah joa‏ است. از جمله این روایت: اویصیر من لويد از ‎tales‏ درباری این سهن خدا « وششیزشخاقا > (سند تبرش ن) سؤال كردم. حضرث قرمود: خرشیدسل ات که داب سند أن ری مد نان را وشن ماه ات عرض کردم؛ < ‎WU‏ # لوسوكه دنه جين رماو يرايد). حضرت فرمود ‎he i joe) cat oh‏ 24 صفحه 70) ‏أل ابن عباس تقل شده که ‎pegs Leal‏ میدب شش ند ست و ‎mye Se‏ يان شده اب هت جوید ۳ (بحا لور جلد 24 صفحه 76(

صفحه 152:
و بي سوت ند روپ بگوید. میگوید: «هذارى» لت بر كرش ‎Po‏ بنابراين جيزى كه ابراهيم] دوست ندارد آنجه كه به آن آشاره شده نیست نلکد متظور (خورشیدی اشت ‎ey US‏ مطلق دز نظر گرفته شفه است: ‎a> Gly‏ آنها را کوز کرده است: با حدی که :ریز تععل تمی‌کنند و به مواردی اشکال می‌گیرند که آگر همان را از خودشان بپرسند. پاسخ روشن خواهد بود. ‏در ضمن در مناظرات هدف‌تان ققط معطوف به سئی‌ها تباشد بلکه به شیعیان نیز توجه نمایید؛ زیرا بسیاری از شیعیان, مناظره را کوش قرا خواهند داد. از شما تقاضا دارم که با حداکثر آمادگی در مناظره حاضر شوید. ابتدا قانون و قاعده‌ی شناخت حجت را ات كلد وها زا )د أن مارم ماد سپس به سراغ وصیت بروید و بیان کنید که وصیت به حكم قرآن: لازم و ضروری است و چیزی غیر از اين وجود تدارد و این وصیت را اهل بیت0 از پدرشان رسول حدا نقل نموده‌اند». ‏* اندرز ايشان]] در خصوص توشتن بعقى مباحث ‏قصالم فرموده با تما لق ‎SGD SN ano‏ فتكي بر نوشن رذازند, فرصت مكل كد براق يارق دين غنقاد چند کتاب با مبحث ضروزی را بة رشته‌ی تخریر درآوزند؟" ‏اول, کتاب منکرین جانشینان خدا بر زمینش, از زمان آدمع تا ‏امی که خدا زمین و آنچه یز آن است را به میراث می‌برد. ‏ضرورتی ندارد که عنوان کتاب همین باشد ولی این. می‌تواند تيرق از عنصن لديا مناحت را انا ‎ose‏ کت که به نوشتن اقدام می‌کند, عنوان مناسي .را اتتغاب می‌لماید. این. کتاب می‌تواند به فسایل زیر پردازد: ‏- روز اول: ‎Deal‏ جانشین خدا بر زمینش بود: ‏اعتراض کننذگان توب كفت وفن انکلرکننده دوه من ده بسن وا ‏> مورف گذرا بر یجبزان زستادكات الهف :5 ‎dal‏ ‎

صفحه 153:
شالع اجاج انيار 26 برای ما بازگو نموده است و نیز | ره یه یکسان ليان روش آنها در انکار حق و مقابله با آن و نیز دلیل آوردن بر باطل, یکی بودن اهداف و مضمون! اکفریت وبعت و کفاو در این جرا مبكران:هدواره در أكثريتأند؟ مشكل فزجالشین: قيهن نملف لحب عادر مردم؟ .نشکا ‎Samay eine‏ آگر سیب شکست در امتحان نخست را دریابی می‌توانی به سوال پاسخ دهی. بروز و ظهور «من» مخلوق به صورت أشكاراء مجازات در پی‌دارد, یعنی هر چه هلو زر روبازوب با پروردگارش «من» را در نهان به کار می‌گیرد. اکنون أن را به صورت رویارو با جانشین خدا و با گفتن «من از او برترم» مایان می‌سازد اورجرات نداشته است که در ‎DGS sighs Gulp‏ جنس چیزی رز بر زان بان ليكن در هر لحطه وقتى به فس نگاه می‌کند. آن سخن رابه زبان می‌آورد 0 کسانی هستند که حتی تمی‌توانند دست‌های خود را تيندب متت أنها را كور ساخته است. نمام هق و عم ايشان: متوجه به نفس‌شان است و آنچه به آن مربوط می‌شود؛ و همجنين اجتناب از هر جه كه با نفسشاتء در ظاهر سر تاسازگاری دارد. اکنون آن کسی که آنها را آفریده است:در لیفه‌اش متجلی کشته نا بة این ترتیب بر فمگان: تفس‌های خبیث‌شان از انکار خداوند سبحان و فضل او پنهان اف کرده استه آشنکار گزود. 5 وضعیت را در یک مثال مادی برایت روشن می‌کنم: حال آنها مان کسی است که بر نقس خود تمركز مود و در يرايز بروردكارش قرار كرفته بدون اين كه حرفى بزند يا (أشكارا) : «من برتر از كسى هستم كه مرا خلق نموده!» يأ بكويد: «نفس من مهم‌تر از کسی است که مرا آفریده است!»؛ اما حال و نظرش كه متمركز بر نفس خويش شده. كوياى اين سخن است. اکنون که خداوند او را به شخصی مانند خودش که

صفحه 154:
در ظاهر یک انسا! ‎ar asl eh‏ ون شرم و دالقه. سخن آمي‌گوید: من از او بهترم| عنص ده زمارد قم امویکن و افو با تفای نت کی اقل ستت اک ابید المیت دارد شیومی بح و اشتدلال ‎Gi‏ ‏روایات است؛ که با استعانت از خداوند متعال و توکل بر او و اخلاص برای رضای خداوند کریم و سبجان, بايد ید صورت پذبرد. عللوه بر این ویژگی متمایز دیگی که در شما وجود دارد این است که شما با نگرش جدید و متفاوتی که با نگاه دیگران تفاوت دارد به روایات نظر می‌اقکنيد. به خواست خدا انصار ‎nil‏ در نقد و بحث اهل باطل با بيشينيان خود تفاوت دارند و أن _شاء الله عمل شماء مبارک خواهد گفتم: مولای من چگونه؟ ما را باموز: قرمود: «عمل کنید! همه چیز را جدید خواهید یافت. آیا بدون اين که کاری را آغاز کنی, از من درباره‌ی آن سوال می‌کنی»:تو چه می‌دانی» شاید به سوال کردن نیاز نداشته باشی!». من اکنون که نگارش مباحث را شروع کرده‌ام. از ایشان در مورد چیزی سوال نتموده‌ام+ همان طور که خودشان خبر داده 0 سپس وی[ فرمود: «همچنین کتاب و بحئی مهم درباره شکستن پهلوی حضرت زهرالا: + تحقیق: و بررسی روایات و استدلال یه صحت آنها. - کاوش در میان روایات سنی و روایات شیعه. - روایات هجوم به منزل حضرت. - رواباتی که نشان دهنده‌ی تهدید صادر شده از سوی ستمگران است. - تجزیه و تحلیل روایات. به عتوان مثال می‌توانید از روایت خشم حضرت قاطمه] بر ابوبگر و عمر استفاده کنید و اين که اين دو تقر از امیرالمومنین0 درخواست نمودند که بر فاطمعل] ورد شوند تا از او بخواهد بایت کارهایی که انجام داده‌اند از ايشان درگذرد و آنها را ببخشد. اين دو بر قاطمه] وارد شدند و از او I 9: ‏ید و تاو‎ at. si

صفحه 155:
بخشش کردند ولی آن چضرت از | کار نبود. اين دو یابت چه چیزی طلب بخشش کردند؟! -همچنین دلیل مخفي ماندن محل قبر حضرت فاطمهع چیست؟؟؟ زیرا وی بر آنها ‎be‏ ‏اصرار شدید حضرت به این که آنها بر سر جنازه‌اش حاضر تشوند, به چه دلیل بود؟؟؟ - همچتین بیان فضایل حضرت از کتب اهل سنت؛ و اگز حتی فقط همین یک روایت «سیدة نساء العالمین» (سریر زان ‎(Sie‏ ‏بارحم کفایت می‌کزد؛ حتى وهابيها نيز بر اين روايت صكة © استفاه از ژوهش‌های تطییقی ‎es‏ روز ‎le ou‏ را برای ایشان نقل کردم و گفتم: خوابی كه در أن اشاره شده به اين كه در حال حاضر تبليغ متحصر به نبوّت خاتم است. ایشان) فرمود: «خداوند شما را توفیق دهد! کاری که باید در اینجا انجام بدهید. تطبیق و مقایسه است. مثلاً در مورد ختم نبوّت کتاب‌هایی توشته شده است. شما بهترین کتاب‌هایی که آنها دارد را انتخاب کنید. مثلأً مطهری کتابی در اين خصوص دارد, همچنین طباطبایی و دیگران: ببینید در تفسیر خود چه گفته‌اند و آنها را با آنچه که برای شما بیان داشته‌ام قیاس کنید. از پژوهش‌های تطبیقی بهره ببرید این رویکرد مهمی در اسازی مردم است. خداوند شما را توقیق دهدا» * - به بحار الانوار: جلد 28 ضفحه 303 و نیع فراوان دیگر مراجعه تمایید و به خصوص خشم حضرث فاطمه بر آن دو نفر و تلاشى كه از سوى أن و سورت كرفت من توقيد به امن سأيع مراجعه ‎SRI ae aad‏ 4 صفحه 41 ؛ الامامة و السياسة: جلد 1 صفحه 14 و سای موارد ۶ آزموازدی کذابزان ضحه گذاشته شدم: محفد باضر الالبالی در ‎Gite‏ ‏جامع صفیر: جلد * صفحه 77 چاپ منفحه

صفحه 156:
ایستگاه پنجم مسایل مربوط به نصایح عمومی و برخی از فرموده‌های ایشان هش ربرست»؛امام هادی0 در زبارت شریقهی جامعه با ین عبارت. کلام آل محمد و سروران خلق را معرقى م نمايد و آن را برای پیروان و شیعیان آنها توصیف می‌کند. در اين باب. امام رضان عل مى منت رت تعاس شتا و نا ی ی ‎an Ta ah pai Spa he Spin lee‏ دقیهای مارا را یر وه عردم بباموزده ك اك مرهم زبياي هاى سنن ما را مىدالستت ‎ane Sint‏ ما واه ید وم كه عفاي مین ما را جزو ‎ft ae jhe‏ مس [] رد مهم ‎MS La yl a ge‏ فرایش‌های یکی عد صال را یش وى حمكان قرار دهم در حالى كه همدى سختان یشان یواست بابت كوناهيام» عثر تقصير يه ‎sg‏ خاى متعال ‎Nar‏ * چگونهایمان مستقر و ثابت مى كرد روزي از عبد صالح0 نصيحتى خواستم. گفتم: انسان بر نس خویش آگاه است؛ صبرم کم است. سینه‌ام زود تنگ می‌شود و غصه‌های فراوان دارم! مرا تصیحتی فرما که سخن شما مرهمی است بر زخم‌هایم. فرمود: « نزن ثفلین. تعداد شما کم تیست. شما یکدیگر راباری می‌کنید و به هم مدد م رساتيد اكر از برادراتت کوناهی سر بزند. از خداوند برای شما و آنهااخلاص و توقیق کار در راهالهی را مسئلت می‌نمايم. حالات انبیء و اوصیاء پیشین و نیز کمی تعداد کسانی که آنها را پاری رساندند را به یادآور. آنها رآه را برای شما آماده *- عبون اخبر رضا: جلد 2 صفحه 275.

صفحه 157:
کردند. پاسخ چندین و چند باره‌ی شما.به کسانی که به خویشتن ‎lad wie ay i‏ حول اسان وه ینت آنها مسیر زا برای شما آمادی ‎pl ales ikea 9 Ads‏ زحمت‌های شما کاستند البته با درد و رنج ‎el jaan‏ كقدم: تلام و درود خدا بر همهی آنها یادا خداوند ما را در حرکت در متیر هدایت آدها و خدمت به:حچت‌هایش بر ‎page‏ ‏توقیق عنایت فرماء قرمود: «و حجت‌های الهی کی به دنبال خدمتکار بوده‌اند؟». گفتم: مولای من عذر می‌خواهم. ندانستم در دعا چه گفتم. ‎ext‏ سخنم از شما عذرخواهی می‌کنم. خطا و اشتباه از من ‎hoes‏ ‎t390 58 Doli gugas‏ «آنچه از شما خواسته شده ‎gpl‏ است ‎dined Ghat «sek Gua)‏ > > وجو سارو در بود هنگامی که انتخاب درست باشد و هنگامی که انسان مومن ‎il‏ ‏مت تجات باید آنچه انیاء و اوصياء به خاطر أن أمدمانة. ‎ee‏ ‏گفتم: چگونه اين موضوع در دل استقرار و ثبات می‌یابد.آیا ‎sab‏ هسحت ‎‘polly Sigil ‎eas‏ کاه انسان چیژی را می‌دآند اما به سرعت آن را فراموس می‌کند؛ لا تایرگدار‌اش از بین می‌رود و آدمی دوباره به اشتباه می‌افتد. ‏فرمود: «معرقت واقعی همان حقیقت مخلوق است که نه ‎seis Oise‏ و نه از بين می‌رود. اين همان ایمان مستقر ‎ae,‏ ‏گفیتم؛ آنا رامن عست قم انسان»:معرفت, و لیمان خود و حقیقی, مستقر و زوال‌تاپذیر گرداند؟ ‏قرمود: «زمانی به دست می‌آید که او خود معرفت باشد؛ کسی که در آنش می‌سوزد و به آنش تبدیل می‌شود ولی آگز ‏شما انجام دادن عملی است که به این نتیجه برساند: ‎Vol‏ خودش را با تمام آنچه را که خدا به او قرمان داده و هر چه را که به آن رهنمون شده منطیق کند يه هر كلقن كه هذا من‌پسندد آراسته گردد. اهر ‎Gald‏ که مورد رضای خدا ‎‘Seni‏ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 158:
‎ageless 29?‏ 4 2 وت ‎at‏ ی ‎sai a‏ چ حواست حضرت حق است. عمل کند؛ سپس پداند که آگر بگوید: مرا شقا بده. به من عطا کن, مرا رزق برسان. با من چنین و چنان کن, در همهی این دعاهامیگوید ‎Koa”‏ ‏یرای وی همین کافی است که در درگاه الهی بایستد و خدا با فضل و بخششی که بر او روا می‌دارد. او زا به کار گیرد او باید به چتین وضعیتی, كاملا قانع و خرسند باشد اگر خداوند سیحان از زمانی که دنیا را آفرید تا هنگام قرا رسیدن روز قیامت او را به كار كيرد سپس او را وارد آتش کند. با او به احسان رفتار كدده اس + مگوله مصسن ناهد وال آن که او هرا ار غرم به وجود آورد و سيس كرامىام داشت به اين كه ‎‘aspen‏ ‏ستگی مرا به كار كبرد تا هر طير كد بخولهد أن را ورتاب: قدو جه قضل و عتايتى بزرك تر از اين؟! حتى اكر خدا بعد از اين مرا تا ابد.در جهنم ولرد كتد باز هم ها من به احسان رففار كرده است؛ زيرا وى در هر جه كه كذشته و در هر جه كه می‌آید. محسن است. من پیش از آتش را نسزاوارم: زيرا (بموستة) يد نقس خود نظر می‌افکنم. انسان باید همواره بر درگاه خداوند بایستد و امید داشته باشد که خدا بر او عنايت كرده و به كارش گیرد. عمل انسان براى خداء نبايد در مقابل چشم‌داشت و گرفتن پاداش و اجرت باشد؛ یعنی وی نباید بها و اجرتی طلب ‎iF‏ فرض کن انسان بخشنده و بامروتی برأی فردی: خانه, تروت. شغل و هر آنچه در زندگی به آن نیاز درد را بدون هیچ چشم‌داشت و درخواست جبرانی فراهم کرده و اکنون آن فرد. خدمتی ساده برای این بزرگوار انجام داده است؛ اگر او از اين بزرگ‌مرد. پاداش و اجرت مطالبه کند آیا او را انسان تیکی به شمار می‌آوری؟! همین قضیه در مورد خدا چگوته خواهد بود؟! اگر خداوند سبحان شما را به کاری گمارد. به شما ارجمندی عطا فرموده و كار شما پرای ‎gl‏ شراقتی برای خودتان بوده و خبری خواهد بود که به خودتان رسیده است؛ پس چگونه در مقابل آن

صفحه 159:
خواستار باداش و ‎pha rghs segalaljy‏ م ور * درمان قساوت قلب به عید صالح0 گفتم: «گاهی اوقات ما به رکود و خمودی دچار می‌شویم, بعنی کم تحرگی تاگهانی! نمی‌داتم این وضعیت ننيجه كوتاهى ماست .كه قطعا جنين كوتاهى وجود دارد يا 3 موضوع به دست خدا است و او است كه اسباب و عوامل أن تراهم میور ابن بك موضوع. موضوة ديكر أبن أت كم گاهی اوعات انسان در دلتش احساس فساوت و بی‌میلی ‎ol) MLSs‏ علاجى ‎Seu‏ ‎١‏ فردوة #دهوت لاست عدا البح ونوز عدا مايق ‎Gal‏ مؤمن. به او عظا می‌فرماند. ‏قلب با ذکر خدا و ذکر اولیای الهن ترم می‌شود؛ لذا هرگاه قلب‌ها دار قساوت شد با دک خدا بز آن غلیهکنید به فرائت قرآن بیردازید و هر مقدار که می‌توانید دعابخوانید. در سیره‌ی او ای ی کب ور ‏رت ار رین رید ‎oD‏ یشرت ای کت ‎oth‏ ‏برتی‌جی ‌کند) آسوره مبارکه القصص ‎al‏ 81( ‏یکی از براداران. مشکلاتی چند را خدمت ایشان مطرح نمود.آیشان0 در تصیحتش قرمود: « ...- آيا كمان مىكتيد مشغله‌ی من. فقط شما هستید؛ بیشتر مردم در حالی از بين خواهند رفت که بر گمراهی‌اند و وارد جهنم می‌شوند و حال آن که هر یک از شما مشغول به خویشتن خویش است. هر یک از ‎cil ald lass‏ سر می‌دهد؟! ‏سخنوری بسیار, از شما نمی‌خواهم, اندکی ‎Jat‏ از شما خواستارم. ‏اعمال شما پز ما عزضه می‌شود و در آن: هز کس قریاد مییرنهعها مراب نفس خود مجاهده تمىكنيد؟] يا آز خداء ا محمدل. از على0 و از آل محمد] شرم تمىكنيد؟! همه؛ همه, ‏به خدا چیزی که در پیش رو است, كودك را بير صىكنذة آنا کمک می‌کنی!؟؟ من به شما می‌گویم از بين رفتن اکثر مردم!! ‎ ‎ ‎

صفحه 160:
شما از مركي ی = ی وت ‎set ae‏ سر 91 أن كه فراد مى زنيد «من من صن»!». وقتى اين برادر خواست كه توجيهى براى وضعيت خودش بیاورد. ایشان0 فرمود: «بسیار خوب. با آنچه ملانکه نقل سپس قرمود: «نصیحت من به شماء سخن خداوندمتعال است که می‌فرم‌اید: «تل لا جهن ریدون ‎AM BIE‏ ولا فساًا وَالعاقبَة للمُتّقينَ»' (اين سراى اخرت را لزان كسائى قرار داديم كه در زعين له غواهان برئرى جوس مستت ونه خوافان فسا و سراتجام نيك ازان برهيزكاران انت). د ‎coll‏ ‏یه بباندیشید و تدبر کنید. آن را پاس بدارید و از پیروی هواق نفسانی‌تان و پیروزی دادن خودتان بر حق, اجتناب ورزید. اگر می‌خواهید در عمل. واقعا از یاران حق بانشید به این آیه .عمل كنيد و كرنه «يستبدل الله بكم قوماً غيركم ثم لايكوتوا امثالكم» (خداوند ‎losing shea inh gd eh a‏ ینید و شما می‌داند که آنها در تزدیکی شما هستند و زمان‌شان نیز فرا رسیده است. تقوای الهی پيشه کنید. تفس و هوای‌تان را بکشید و پروردگارتان را نصرت دهید. تلك ‎pe cl lin 5 jG‏ اغرت رازن ‎sea le A‏ تفرموده است تصیبی از سرای آخرت, نفزموده:وی:را نصییی از سرای آخرت مي‌دهيم.بلکه فرموده است؛ ان سینت ره ؛ یعنی سرای آخرت با همه‌ي آنچه که در آن است را به نها می‌دهد.یعنی آنهاپادشاهان آخرت‌اند.انها همان آل محمد 1و شیعیان خاص‌شان هستند. عمل کنبد تا جزو آنها باشید. در غير اين صورت نمی‌خواهم به چهره‌ی شما نظر بیاندازم. آن هم در حالی که از هوای نقس‌تان بیروی می‌کنید! در آخر آیه خداوند فرموده است: ولا (وفرجمازان پرهیزکران است). پرهیزگاران, آل محمدل] هستند. امام صادق] خطاب *-قصص: 83

صفحه 161:
به کسی که آبه«واخقلة فين اطبا “ضارع (جتامة لان “ردن م1 قرانت م ى كرد قرهود: جيز عقيس راطب لرددالد. در اسل» أيه اين كوه لست بع «واجعل لنا العتقين امامً»” (وبراى مااماس ازمتفين فراربدم. جه كارهابى ست كه انسان با انجام دادنشان مىتواند جزو اينها شود؟ لا يُريدونَ علا فى الأرض ولا فسادًا (أكسائى كك در زمين خوامان هيح برنرى جوس و ‎Leads UT dace’ gated‏ نه خواهان برتری جویی هستید و نه خواهان فساده آيا معناى اين را مىدانى؟ معنايش اين است كه حتى از خيالت نكذرد كه تو از احدى بهتر هستى. و خودت را از کسی برتر تداني! | ل يريدون علواً وا فساداً.... خوامان مح برترى جوين وفسادى نيستده نه اين كه ل يعملون القساد» (فساد نركتد) د رآيات ديكر, خدای متعال می‌فرماید: «ؤلا مسوأ فى الأرضٍ بعد إضلاجها»” (درزمين ان كاد به سلاج امده لست فساد بتید). ولی در اين آيه فساد نم ىكنند نيامده است, يلكه كفته شده قساد نمىخواهند؛ یعنی فساد به ذهن آنها خطور نمی‌کند و از خاطر آنها تمی‌گذرد. شما كجاى اين ماجرا قرار داريد؟؟؟ تقوای الهی يبشه كنيد.. و به اصلاح نفس خويش مشغول شنوید. هر کدام از شما خودش را بهترین مردم مي‌داند و خود را از همه یا برخی از انصار برتر می‌داند؟! این اندرز من به شماست. و به خاطر درشتی‌ام با شما عذر می‌خواهم»: * نصیحتی در زمین‌ی هدایت مردم می‌فرماید: «با هر چه مي‌توانید وارد میدان شوید چرا که اين میدان, عرصه‌ی مبارزه با اپلیس است. او می‌خواهد تعداد هر جه بيشترى رأ به جهنم ببرد ... مردم بعد از مرگ, دنیا را به اندازه‌ی یک ساعت خواهند دید که گویی چیزی از آن ندانسته و *- فرفان: 74 2- مراجعه كنيد به؛ نفسير قمى: جلد 1 صفحه 10 ؛ بحار الانوار: جلد 24 صفحه 133 و 134 *- اعراف: 56

صفحه 162:
| تب اك اند کواهد دای فواتل بر گمزاسسازی هگن مه ‎eet‏ زا جاقفیت بختند.. شکست او در به تعویق انداختن برخورد آخر و تحقق یافتن ‎Gs gall aoa Aa ass Wesel aes,‏ باعت نمی‌شود از هدف خود منصرف شود. مادامی که به آن هدف وعده داده شده است که همان گمراه نمودن مردم می‌باشد پیروزی شما. در هدایت یافتن مردم است. هدایت آنها, ونه فقط اقامه‌ی حجت بر ایشان. هر آنچه در توان دارید برای هدايت كردن مردم به کار گیرید. فقط به شما توصیه می‌کنم که با هر چه می‌توانید با بلیس جهاد کنید. او و لشکریان جن و انسش را خوار و ذلیل گردانید». من درباره‌ی دردتاک‌ترین ضربه‌ای که بر ابلیس لعنت الله وارد مىشود از ايشان سؤال كردم. وىنا قرمود: «آیا در حدیت و خبر نخوانده‌ای که هرگاه فرزند آدم سجده کند. روی ابلیس سیاه می‌شود؟!* رفیایی را که چندی پیش دیده‌ام برایت تعریف می‌کنم. تا شاید این قضیه را برای شما روشن‌تر سازد: ارتش بزرگی را دیدم که آن را فرماندهی می‌کردم. زد و خوردهای بزرگی واقع شد. از ارتش انصار چند نفر شهید شدند و ارواح ایشان با صورت‌هاپی بسیار زیبا به بالا برده می‌شدند. پیامبران در فرفازهی آسمان ایستانی نید وبا خوشتحالی بسیار از تا استقبال می‌کردند. از جمله‌ی پیامبران حضرت ابراهیم(] بود که * - قائمی0] که در مسجد کوفه ابلیس را پیش مي‌آورد و گردن می‌زند را افراد اند شماری باری می‌دهن. این موضوع را آل محمد( در روایات قرآوای بان قرمودهاند: و ابن که نها همچون سرمه در جشم و تمي در غذا كميان و بشبار تادر م راشند. در كثابهاى (السمانى) سايق نيز أمدة أست: مثلا ثر كناب مقدسر أمده أست: +14 - ‎rapa aan aS lpg‏ شر دعوثاند ليكن انتحاب شدكان همان اقراد اندىاند» (مجمع الكنائش الشرقى: صفحه 97). << مراجعه تایب کاقی:جلد 3 ‎ante‏ 264 | خصال صدوق: صفحه 616

صفحه 163:
يسار شادمان يود 14 سرد وي 0 آدماببا بر گم منيت و دنيا و هوى و شیطان پیروز شوند. رفیا تمام شد. آنچه مایلم شما درک کنی اين است که پیروی از حجت الهی به میزان دقت آن, چهره‌ی ابلیس را سیاه می‌گرداند. همان سجده کردنی که ابلیس آن را قبول نکرد. روی او را سیاه می‌کند ابلیس از سجده بر جانشین خدا سر باز زد و وعده داد که مردم را گمراه ساخته و به سربیچی کردن از سجود بر جانشین خدا وامی‌دارد. بنایراین چه چیژی بیشتر از نقض هدف وغای که بد فلي كن آفنت: رویش را شیاه می گرداند؛ پس موضوع همان است که در بتدا به شما گفتم براي هدایت مردم. بکوشید؛ کاری کنید كه آنها هم مانند فرشتگان سجده کنتد.ابلیس را که از آنها می‌خواهد در رد سجده بر خلیفه‌ی الهی از او پیروی کنند به خواری بکشانید». من از ایشان[ تقاضا کردم که در دعا بخواهد خداوند ما را در زمره‌ی کسانی قرار دهد که بر جانشین او بر زمين سجده كزاردواند. ايشان] قرمود: «بروردكار. همدى ما را جزو سجده‌گزاران بر اولين سجده کننده و اولین عبادت کننده و اولین مسلمان قرار دهد و هنگامي که در صحرای محشر زبان‌ها لال می‌شود. ما را گویا قرار دهدا». * بخشى از كلام ايشان كه انتخاب عنوان برای آن دشوار است شاید اين كه به امام خودت و به حجت خذا بر خلقش بكوبى «سرورم و مولای من» كمترين حق از حقوق اقندا به ایشان -ارواح ما قدایشان. باشد. اين که انسان به هنگام سجن گفتن با امامش مراقب خود باشد, موضوعی است به غایت مهم. شاید اين فهم کوتاه همیشگی من باشد ولی قطعاً چنین چیزی بايد از دل و روح انسان متبعث شود نه اين كه در ظاهر به عادت كند در حالى كه كه موافق باطن او-كه جز خدا و حجتهاى او از آنَ آكاهى ندارند تباشد. خداوندا به حق حضرت فاطمه(] مارا بخش!

صفحه 164:
وقتی یکی نفر 3 اتف یی ‎etic‏ و ماس دا ‎ai ules pus Uo ca‏ اهوم تا چیری برای مشمگران ب کلم تاه ‎ob‏ کف من همانند یکی از خودتان صحبت کنی. حتی من خود را کمترین شما به شمار می‌آورم. قرا دوشت خود ذز نظر پگیر و این افتخاری است برای من که انصار مرا به عنوان دوست خود قبول کنند»: پس از آن تصیحتی از ايشان خواستار شدم. و0 فرمود: «راه و رسم اسلام صحیح را به مردم بشناسانید. هیچ وسیله‌ای که‌باآن تاد کاری از پیش مرن را أن ذسنت نذهید. جرا که فرج شما در آن است. آبلیس لعنت آلله وقتی دانست که پایان کارش در روز معلوم است و وقتی فهمید که روز معلوم دارای بنایی است که حتما باید کامل شود تا این روز فرا برسد. از همان روز اولی که در آن از دایره‌ی بندگی آلهی خروج کرد: دست به كار شد تا اين يناء سامان نيايد. آيا سخن خداوند را تشتيدهاى كه قرمود: ‎i pl 8 dls es pg‏ یش دز پس وا جب وازراست مر اها تلم ويشتريتان را اسياس خواض يالت]. أن دشمن شما از هيج تلاشى برای گمراه ساختن مردم فروگذار ‎see ay Se Ss‏ ما ‎ba al‏ لها كوا وري آيا نشنیده‌ای اين سخن ابلیس لعنت الله را که می‌گوید برای به بیراهه کشاندن مردم. از همه سو می‌آید اگر از روبه‌روبياید و کاری از پیش نبرد. عقب‌نشنی: ‎Gi ceil ary (Sisal‏ میدان جنگ تن تمی‌دهد بلکه بار دیگر از پشت سر حمله مي‌کند و آگز باز هم نتوانست گمراه کند. عقب تمی‌نشینة و معزکه را ترک تمی‌کند بلکه از سمت راست پیش می‌آید دشمن شما نيز همين سان است. هر جند او بر باطل است و ‎Bia‏ پاطل را به سینه:می‌زندتولی با خشوبت و تندخویین تبرد می‌کند تا مردم را گمراه تماید و آنها را از سیر به سوی خدا باز «ثمٌ انهم من ني - اعراف: 17.

صفحه 165:
دارد؛ زرا می‌داند اب كاب ماع لایور ‎a be a)‏ ما دارو 2 عرض کردم: آیا وضعیت شما و کسانی که با شما هستنذ تیکو است؟ قرمود: «الحمد لله على كل حال (شكر خدادر هن حال). تمامى خير همراه من است که همان خدای سبحان و متعال می‌باشد. از او مسئلت دارم که همراهش باشم همان طور که او همراه من است نا احسانش را با شك ركزارى باسح كويم و از زین کران اشم». كفتم: أى نور ديدهام, با اين كه وقت شما را مىكيرم. آيا می‌توانم درباره‌ی وضعیت خودم سؤال کنم؟ قرمود: «من خدمتگزارم ولی دوست دارم بگویم: امیرالمومنین علی(] کسی که بنده‌ی صالح] او را با ‎aad gil‏ مورد خطاب قرار داده: ‎ed fan dd jee Sheng tng fe‏ میاه زست دای »۲۳ آگر علی ‎alas pile aS‏ باد. از رسول خدان در مورد عاقبت کارش و اين که آیا بر سلامت دیتش ‎ih cual‏ ‌پرسن بسن هار که سم و حال و ریز 5 چگونه است؟1 من کسی هستم که به دلیل کوتاهی در جوار خدا و ب ‎da‏ ‏خسارتش که نسبت به آن یقین دارم انگشت ندامت می‌گزم. من می‌گویم شایسته است که فرزند آدم هميشه و به طور دایم انگشت ندامت بگزد, آن گاه که علم پیدا می‌کند به اين که در روز قيامت کسی نمی‌تواند سجده کند تا این که حضرت محمدل سجده گزارد و خدا را حمد و ستايش کند. آگر ما مقصر و كتأهكار و خطاكار نيستيم ويه نفس خود نكاه تكرددايم. نس چرا از سجود منع شده‌ايم مكر بس از أن كه حضرت محمد سجده کند و حمد الهی به جای آورد؟ آیا خداوند حبیب سبحانه و تعالی اين گناه را از ما می‌زداید؟! آیا سزاوار است که ما احسان و بخشش او را با روی گرداندن + بجار النور: جلد 97 صفحه 323

صفحه 166:
از او و عدي شناجي ,او ونع 2 تابد رتور هعاس هما و 3 برنافي ال هط در بعد عملى یک بار از عبد صالح[] درباره‌ی تبلیغ در یک مکان مشخص و گروهی معین سوال کردم. یشان فرمود: «به سراغ همه‌ی مزدم بروید. که خدا را مشیت‌ها و بذاءفايي اشت. ما تباید هر, عدر را ,كسم ههه حر را آشکار سازیی بلکه لام است گاهی ‎alae cil‏ بقوييم ‎ol lg oS‏ را توجیه كنيم كه مفکن ات 39 ‎slay oT‏ فاق يعد حا با فس بورد من كليس كه شياع اعر نه ورام را حمسي أو جا ركسا بفست 1 ‎SiS yc coal‏ وشکتان نان زا می‌ شود زیر شا اه استعاده قمي‌کنید ‎IS‏ می‌ناند که اچه مي‌کنید و کضا می‌روبتاو. براق گمراه ساختن کسی که فص فدایتش را دارید بر شا مساوم عاد ‎alge ls Scar ca sl‏ آن را از ما بقیمد فا براق بذ تاخیر انداختن روز معلومش کاری انجام دهدیا حداقل مونن وربا گقراه سافن شر كني سكن ايك 0 رفع اين خلل در كار درخوا. آر ‎obi‏ تصيحتى براى رقع ابن خلل در كار درخواست نتودم و كفتم ليا إين را ‎UME‏ اسعاذه و ينهان كار می‌توان پرظری ‎Sonat‏ ۱ ‎holed‏ ترمو لین جربوط به لا تست ها با دمن آن گونه که متاششب بداننم: رفقاز می‌کنیم: به ضورین: که او ‎US‏ ‏می‌کند ما بر اين روش اطميتان و اعتماد داريم و اين شيوه به موفقيت مىرسد؛ لذا او به أنها مشغول می‌شود و از پرداختن به لاماي که:ما قضد کرده‌ايم بازمی‌هالد مسئله فعظ به شم و آنچه که می‌بینید منحضر نیست بلکه ما در قبال هر چه که می,بنید و آنچه که نمی‌ببلید تکلیف داریم ‎ ‎ ‏* ترس تغمت امت برخى از انصار در تنكناى شديدى كرفتار شده بودند. ايشان0 ‏فرمود: «دعا. مکر و حیله‌ی ستمگران را برمی‌گرداند. خدا را ‏بخوانید.به او بناه ببرید و با دعای جوشن صغیر از او مسئلت

صفحه 167:
كنيد ترس نيز نعمت ‎gat shank Seal‏ ناور ‎eater‏ دحو ‎a jul IS ot oT‏ هوش می‌آورد؟: سپس فرمود: «اين ماه رمضان است که به خواست خدا در آستانه‌ی ورود به آن هستیم. تقاضای من از همه‌ی انصار اين است که در خواندن ادعیه و التجاء به خدا و تضرع و زاری به درگاهش کوتاهی نکنند»: ‎ob! abate *‏ با مردم و دعوت از ما بای رفتار اراد بر اساس ظاهرشان ‏یکی از کسانی که به دنبال حق بود, درخواست کمک از برخی از اتصار کرده بود. ما در کمک رسانی به او دو دل بودیم نه به خاطر چیزی بلکه فقط از ترس اين که مبادا نّت و غرض خاصی در سر داشته باشد همان طور که اهل باطل با حق و اهل حق چنین رفتار می‌کنند. اين موضوع را برای عبد ‎ell‏ ‏بازكو كردم. ايشان] فرمود: «به هر تقدير, شما جز كار خبر انجام نمی‌دهید اگر وى صادق تباشد به شما ضررى نمىزند؛ در أبن صورت, فقط به خودش ضرر مب رساند و لأغير. بيشترن خسارتی که به شما وارد می‌آید فقط مبلغی پول است. ‎ae‏ ‏آن که اگر او راست‌گو تباشد شرافتش را از کف می‌دهد. ‏شما همواره با مردم بر اساس ظاهرشان رفتار کنید. خداوند خض بة پیامبران نیز-دستیز نداده که با مردم بر آسساس باطن‌شان تعامل داشته باشند. کسی که درخواست کمک می‌کند و مي‌گوید با مشکل یا خطری مواجه شده. همان طور که می‌گوید پاريش مي‌کنيم. خواه صادق باشد خواه نباشد». ‏سپس دوباره از و پرسید و آیشان(فرموند:«امبرالمومین مى فرمايد: كر سائ ير هق باشدء مسنول (سؤال وقدة) هلاى مركرددة لذأ با عردم بر ‎pall gall‏ انا رفتارکنید این خداوند است که در روز قيامت از مردم حساب می‌کشد. به خدا سوگند اين که هزاران هزاربار به من كفت شود که من چیزینمدانم 8 جاهلم و هر کس می‌تواند با دو کلمه فرییم دهد بر من آسان‌تر ‏* - لكان السائل على الحق. لهلک المسوول.

صفحه 168:
“yh lag gala ‏این که: زین قیا‎ cal oi 0 ‏و روا داشته‎ ‏أيا اتسان مى توئد دانشى را كه خود به كار نبسته به ديكران منتقل ند‎ * Pes | ‏از عبد صالح0 پرسیدم: گاهی اوقات انسان ای‎ ‏ف الهى را به ديكران منتقل مىكند و حال أن كه خودش‎ ‏أست كه آنها رآ به كار نيسته و در خود يياذة نتمودة‎ ‏ایا چنین چیزی مورد قبول است؟‎ ‏ایشان0 فرمود: «پیامیر اسلام حضرت محمدل می‌فرماید‎ ‏«رحم الله ارما سمع مقالتى و وعاها و تقلا للناس, فرب ناقل فقه لمن هو أفقه منه»ة‎ ig ‏ی ترفن اه عطزی سرد هن منت‎ ok tt) ‏سات فقهى لست كه ان رمراق كسي كه زو فقهثر ست نل كلل‎ * در ذکر شهادت حضرت ‎Dyas‏ در یکی از سال‌ها به سیب شهادت حضرت زهرا] بیمار بودند. یت قرمود: «در يرخى مصيبتهاى آل محمد دجار اين بیماری می‌شوم و اين. از جمله نعمتهاى الهى است: العمدلله رب العالمين». گفتم: لاحول ولاقوه الاباله العلى العظيم. الحمدلله و قد جعل القتل لكم عاد وكرامتكم من الله الشهادة (كشته شدن علدت شما خانولاء ات و شهادت كوامتي له بای شدایت)! مولای من. خداوند اجر و پاداشت را بزرگ گرداند و در هر آه و حسرتی, باداش فراوان به شما عطا فرمايد! فرمود: «روزی نیست که اين سخن امیرالمومنین0 از تقاطرم نگذرد و مرا به گریه نیندازد: برای شما نقل ميکنم شاید از آن طزفی ببندی: «جانه اب یمسجت فورظ وأغذت الرهينة. واختلست الزهراء. فم أقبح الخضراء والغبرء يا رسول له (مسی هال خدايم وید سوی و با م كرديم. به راستى كه اعانت بس كرفته عد و كروكان دريافت كشت *- کافی: جلد 1 صفحه 403 ؛ بحار الانوار: جلد 2 صفحه 148. *- کافی: جلد 1 صفحه 459 ؛ بحار الانوار: جلد 43 صفحه 193.

صفحه 169:
‎ey ame Deis‏ وه ری ری ره وان ور ادص عو مم 1د ا .۰ ۳ ‏* ندب رن دزی سرت بخ رس وه ‏ایشا از ستم و تجاوزگری دشمنانش و آزارهایی که نسبت ‎ai‏ أو و انصارش روا داشتند فرمود: «چه بسا ما زیاد ضبر اس نكنيتر بضيار زيات ولق فرتام شم هر کش با ماء چه بسا بدترين چیزها برای او در دنیا و آخرت باشد. تیاکانشان پدرم امام حسين0 را در ييابان كشتند. آيا قضيه خاتمه يافت؟! يا اين كه خداوند در دنيا و أخرث غواز و ذليل نان فرموة؟! ‏به خدا سوگند اگر احمد الحسن را تک و تنها در بيابان يكشند و جنازه‌اش را مخفی سا .ار و از سوق خدا باشد. عاقیت کازشان قواری در ها و آذرت خواهد بود ول بس از گذشت مدت زماتی چند. چه قدر اينها جاهل‌اند!! آیاآنها تا این حد کورند؟! ‏پس از کارهایی که در محرم سال :1429 اتجام دادند. اعم از کشتن و مثله کردن و سوزاندن اجساد و به زندان افکندن و تزسانیدن هز کش که دستیفان به او رسید: پس از الجام همهی: ‎sla lS oul‏ نتوانستند دعوت حق را مجو و تابود سازند. آنها از امکانات و لشکریان و رسانه‌های چند کشور برای نابود ساختن دعوت حق و يكسره كردن كار احمد الحسن و ده‌ها تن همراهان او بهره جستند ولی نتیجه آن شد که نه تنها به کام خود ترسیدند بلکه رسوا و بی‌آبرو شدند آیا برای آنها این یک تشانه تیست؟! اگر تعقل کنتد و انديشه به خرج دهند! ‏* أيا إبه اين كار) يكديكو را وصيت كردداند؟... برورد كارا تو منزهى ‏به خدا سوكند سوز دلت, اى عبد صالح از آنجه كه اين فقهای گمراه کردند و می‌کتند. دل را به خون می‌نشاند. اين فقهاء همان دز ابلیس‌اند که برای نبرد با تو قبل از فرا رسیدن روز معلوم ذخیره شده, و بلکه آخرین دژ او است؛ و چه بسیار ‎ ‎ ‎ ‏*- 1387 هجری شمسی. امترجم)

صفحه 170:
درباردى آنها,كفتواكن جر جم كلسيا ,لبن _جإهلانب ‎Bod‏ ‏هون ‎(seta RaSh‏ حقيقتاً كه شما اهل اين دنيا نيستى؛ نه از آن زمانى كه حضرت موسى] تو را دید و از شما علم فرا گرفت. و نه از آن زمان که خداوند شما را فرود آورد تا به جای حضرت عیسیه کاسه‌ی زهر به دار آویخته شدن و تلخی آن را پنوشی, و نه از روزی که به همراه جدت. شیری بودی که با دوالفقارش برای به حاک مالیدن بینی کفار حمله ور می‌شدی, و نه حتی امروز. به خدا سوگند من دنبایی كه ابن طاغوتيان جهالت بيشه و فقهای شیطانی را به همراه شما گرد هم آورده زشت می‌شمارم اگر رضا یه قضاي خدای سبحان نبود. و چه بسیار ای: من مرده‌ای هستم که پین مردم اسیرم. خداوند دل شریفت را باری فرماید و صبر ارزانی شما گرداند! و وا عجبا از او در اين زمانه؛ وگرنه هیچ شکی ندارم به اينکه خدایی که شم را فرستاد بر شما بخشنده‌تر از این است که دعوتی را برای شما رد کند در حالی که شماً باقی‌مانده‌ی خاندان محمد هستید. و برای خداوند امری است که با شما آن را انجام خواهد داد. أى حبيب! آيا فقهای آخرالزمان, یکدیگر را به اين کار. به جنگ با اور اذیت رساندن به خودش و اهل بیتش و آنصارش و بلکه در کل دين الهى. سفارش كرددائد؟ أرى. به أنجام تمام أبن كارهاً سفارش كردوان نه همراء طاغوتان و رون موی بخشي أز كلام احمد الحسن0 در توصيف وضعيت أنه و درد و رنجی که از آنها م ىكشد جتين است: «ظاهراً أنها خيال يند كرقتن ندارتد: جرا كه دشمنى با دعوت حق. ايشان را به جابى رسانده است كه تاريخ آنها را همرديف حجاج و ابن زياد تبت خواهد کرد.بعد از آن که با حق به خصومت پرفاسنند. در کدام فرومایگی و جنایتی غوطه‌ور نشده‌اند؟! حتی کار به جایی" رسیده است که رسانه‌ها از تجاوز به عتف در زندان‌ها سخن می‌گویند.کاری که حتی پست‌ترین ظالمان و سرکشان نیز از آن شرم م ىكنندء ولكن سبحاتك لاالهالاانت. «اوَاصَوًا به َل هُمْ قوم

صفحه 171:
طون»؛ بان کر تیگ لت رود ]رل یرود واي بدا 17 سح ا 8 تيستند كه تاريع. اعمال ننكين أنها راكة حجاج و يزيد و ابن ‎aby‏ ‏تظیر آن را مرتکب شده‌اند به ثبت می‌رساند. پس چه فرقی است بین اينها و پیشینیان‌شان؟! خداوند امتناع دارد جز اين که کلمات ائمه‌ی طاهرین0 را تابيد و تصديق فرماید که: «بربرچس قبل امه برجم فقوت است»7 آیا پس از این اقدامانتا و شنایت‌هانی کذ فوازازان مراجع و حکومت‌های طاعوتی انجام داده‌اند. کسی, هر کسی که باشد. در آين که اینها طاغوت و ستمگر هستند. تردید می‌کند؟| شاید در حال حاضر گروهي قريب يخورند و از آنها دنبالمزوي کرده و دستان‌شان را به انجام جنایت‌هایی که اتجام مي‌دهند آلوده سازند لیکن کسی که فردا می‌آید موضع‌گیري‌ها را پررسی خواهد کرد و به وضوح می‌بیند و درمی‌یابد که اینها طاغوتبانی همانند پیشینیان خود بوده‌ند. تایه آهروز با تحریک مراجمد ون تین ایک کسور: ‎lanl‏ ‏روانه‌ی زندان‌ها شده‌اند اين همان شیوه‌هابی است گه طاغوتيان, پیش از آنها به کار گرفته‌اند. و الحمدلله. خدا ما را با همان رنج و گرفتاری انبا و اوصیان] فضیلت عنایت کرده و اين سّت الهی است. به خدا سوگند زندگی با این طاغوتیان بی‌دادگر, مایه‌ی ملالت وندشتی و رلج است. و مرگ داخلاضت آزاتهر مایمی رات و شادکامی؛ گوارای شهدا باد! رحلت کردند و ما را با اين گروه ملعون ترك نمودند»: در حالی که درد وجودم را در چنگال خویش می‌فشرد گفتم: الحمد لله. خدا به آل محمد فرج عطا مى فرمايد. فرمود: «خدا به آل محمد فرج عنايت كرده است. ما حق را بيان كردهايم. آيا به نظرت جيز مبهمی یاقی مانده است؛ این - ذاريات: 53 *- کاقی: جلد 8 صفحه 295

صفحه 172:
۹ به ههان_صؤرم تب كيد اوصسفين بابق مليوس ل”” للعدمثها وما كو ‎cle nla OMe! putin 2‏ مردم تواهان حق تبسن ‎pea‏ رویز ‎Vy pullelieaies pale eaals‏ پرمی گزبند چه بید بکنیم؟ همان ‎Galas‏ که امیرالمو مین ب مر جوان سكدها (خلق اشبا لكلاب)' توصيف کرده اسست». ‏* هشدار نسبت به بالا بردن قرأنها در حال حاضر ‏رفتار حضرت قائم0 با مردم. همچون سیره‌ی جدش امیرالمومنین[ نیست و همان طور که معروف است. ائمه‌ی ار اين موضوع را در سخنان خويش تبيين نمودهائد. أو ‏م يد فا ‎Lys‏ ينوا و ریشه کره نماید و خیش زااکد: تبهكاران و بيدادكران أن را پر از ظلم و جور کرده‌اند.به زمیتی سرشار از عدل و داد الهی بدل تماید؛ ‏گاهی اوقات تزفی مزدم نضبعت‌هاق فزیتکا راهان تقاانضار که آیات الهی را به مردم می‌رسانند: ازاته مي‌کنند. بعضاً که ما مي‌خواهيم باطلی را که موچب فریدنگی برخی شده رسوا کنيم. هبهوی این افرادی که خود ربا احلاقتیکوی دروئین و تاراست می‌آرایند. بلند می‌شود و بانگ برمی‌آورند که اين کار با دعوت الهی سنخیتی ندارد!! ‏وجون ابن امرى مهم وحساس است. عمق معناى أن را ذرنمي‌بابم و ناخواسته در آنچه مورد رضای خدا ننست واقع می‌شوی به ‎alliage‏ الق مرقراهبرخار ‎Gall al‏ که هیچگاه آنها راید درع دعوت نگرده است ور حالی که آنها پر منبرهایشان به فرستاده‌ی خدا ناسزا می‌گویند و سا به زین میور که م نوشئن أها در يجا شرم ‏به هر حال, عبد صالح0 در اين خصوص اندرزی دارد که به آن گوش جان من‌سپاريم چنگامی که از کی از اتسار خود خواست که آن تصیحت را به براذرانشن تذکر دهد: با ایشان: ‏* غييت نعمانى: صفحه 154. * - بخار الانوار: جلد 2 صفحه 84

صفحه 173:
جنين به كفت و گو ‎replay‏ ی تفاضا داوم كيم انصار بر موعت عايج ‎iby ota‏ این عاض و معاوید ‎ales‏ را لا گرفند از غود تضان ندهند اکنون که آنها احساس شکست و ناتوانی کرد‌اند. با اخلاق نیکو به سراغ شما می‌آیند. اخلاقی که آن را به خود نسبت داد‌اند ولی در واقع فرسنگ‌ها از آن دورند قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها بلند می‌کنند از سال‌ها پیش موضوع بالا بردن قرآن‌ها را هشدار داده بودم. از خدا مستلت مي‌کنم که شما را از چنین فتنه‌هایی حفظ كند. در حال حاضر كه أنها كاملاً احساس شكست و هزيمت كرددائد همجون اين عاص و معاويه. امروز و فردا قرانها را يالا خواهند برد و با اخلاق با شما سخن خوأهند كقد کسانی که از اخلاق بی‌بهره‌اند فریب اين اخلاق ساختگی ‎ules‏ 7 خواهند خورد: کسانی همجون خوارج». *بدند که من ماد جدم امام حسین[] هستم و یم مند سنگ است. یک بار یکی از انصار می‌خواست با گروهی از مردم که حق را رد و انکار کرده بودند و عبد ‎lel Galle‏ را سرکش توصیف تعوده يود, تجدی رابطه کن. پس از آن که این سا موضوع را با عبد صالح] مطرح نمودء ‎Dubie!‏ آن را قبول نکرد قرمود دامیدوارم زكر يا تلومید مق ‎Taio pie Sle‏ هستم و بینی‌ام مانندسنگ است! به خدا سوگند اگر هزار بار سرم را پبرند در پرایر طافوت سر فرود نمی‌آورم>: آخرین چیزی است که از او .جانم فدایش باد در این کتاب به نگارش درآوردم. از خداوند مسئلت می‌کنم که بندگان * - كنايه از سر قرود نباوردن: (مترجم).

صفحه 174:
‎eee‏ یه نگاو نو ولایل مربوطه به مناظرهها و كفت و گوها ‏باقن تما هملد لعل دمم لخد ‎Mudie,

صفحه 175:
edhe ‏محضر عبد‎ ‏در‎ (جلد ۲)

صفحه 176:
پیش arte ‏سکب نی صلیالعلی عمد آل صد ات الیدین ی سارت‎ این نوشتار, جلد دوم از کتاب «در محضر عبد صالح» است. که برادر ابو حسن در آن. برخی پاسخ‌های سید احمد الحسنج به پرسش‌های وی و دیگر اتصار ايشان را گردآوری نموده است. ایشان مرا موظف کرده که کتاب را از منظر واژگانی بررسی تمایم و آنچه را که از اين جنبه مورد نیاز است انجام دهم و پیش‌گفتاری نیز بر کتاب بنگارم: واقعیت آن است که من واژه‌های اندکی برای گفتن دارم. با خواندن پاسخ‌های سید احمد الحسن] احساسی در من پدیدار می‌گردد که می‌توانم آن را در قالب یک پرسش بیان نمأیم: «چه طور ممکن است کسی کلام سید احمد الحسن را بخواند ولی اين همه صدق و صفایی را که بر سخنان ایشان سایه افکنده است. ملاحظه نکند؟!» ‎Lily‏ شگفت‌انگیز است که چه طور ‎Jo‏ مردم. درباره‌ی اين گفتار نفز که هیچ نارسایی و ناپاکی در آن راه ندارد و نشان می‌دهد که بی‌شک گوینده‌اش, آب (دانش) را از دربای علم و معرفت برگرفته است, به خطا می‌رود! براى ايشان!] كوبى معانی در کناره‌ی راه افتاده است؛ همچون دیگران. از جستجوی معانی به رنج و زحمت نمی‌افتد و در آشکارسازی و تبيين أنهاء آزار و مشقتى نمىبيند. ‏حتی به نظر می‌رسد واژه‌ها همواره آماده و در دسترس سید احمد الحسن] می‌باشند. چه قدر آرزو داشتم اکنون که ‎

صفحه 177:
من بیگیر انجام وطیفه‌ای شده‌ام كه برادر عزیزم ابو حسن مرا به آن گماشته است. به او خبر می‌دادم که واقعاً هیچ نیازی به انجام اين ماموریت نیست, چرا که اين كار شايد ياكي و بی‌آایشی کلمأت را تباه سازد و حرارت و صمیمیت آن را به یقما ببرد؛ خصوضاً با توجه يه اين كه سید با گفتاری برادرنه و همراه با صدق و صفاءاتصارش را اجایت می‌تماید و به سوالات آنها پاسخ ‎cous babs Lead cyl abocow‏ ایجاب می‌کند که نباید یا ببرايش وازكانى و بلاغى. اين خُلق و خوى را به بند كشيد؛ و أبن جيزى آست كه جه بس حو شأبند اقراد بىسوادى جون من شما را به خدای‌تان سوگند مي‌دهم به عنوان مثال وقتى امام صادق[ با اصحایش گفت و گو یا مکاتبه می‌فرماید. یا چنین مي‌بندارید که او به روشی که مطلوب نجویئون (ادیبان) است با آنها سخن می‌گوید تا به اين سان ميان أنها عجيب و شگفت آور بنماید؛ گویی شخصی آمده تا یک کتاب ضخیم نحوی (ادبی) را مباحثه کند و با اين كه حضرت]0 با آنها همان طور سخن می‌گوید که آنها به آن تکلم می‌کنند؟! در بايان از خداوئد عزوجل درخواست مو نمايم كم بصیرت‌های ما را یگشاید تا وحی خدای عزوجل و وحی اولیای اوت] را دریافت خداوند بين ما و قوم ما به حق راهی گشاید که او بهترین راهگشایان است. مضع طح م سا 5 4 شوال 1434 ه ق 1 * - براير با 21 مرداد 1392 ه ش (مترجم).

صفحه 178:
ایستگاه اول: در سایه‌ی لطف و رحمت حسین؟ و پسرش که سحاب, سایه‌افکن او است * چرا ام حسین[] تشه و سر بریده شهید شد؟ سلام بر حسین و بر اهل بیت حسین و بر خانواده‌ی حسین و بر اصحاب حسین, مادام که منادی, بر حاکمیت خدا بر زمیتش ندا سر می‌دهد و کسی که زمین لحظه‌ای از وی (حجت حدا) خالی تخواهد بود در شب دهم محرم الحرام. سید احمد الحسن از جد شهیدش که تشنه و سر بریده شهید شد و ایشان هیچ روزی از ياد او غاقل نبود. ذکری به میان آورد و فرمود: «امشب درباره‌ی آمام حسین[] خبری به شما می‌دهم که ‎staal jab a‏ به هاچر نگاه کن؛ هنگامی که پسرش اسماغیل را بر زمین نهاد در حالی که خود را چنین یافت که قادر به تحمل مرگ پسرش بر آثر تشنگی تیست, به سعی كرذن بين صفا و مروة روی آورد ۳ آيا جنين عملی. آن طور که آنها می‌گویند, رفتار یک ماد دیوانه‌ی شوریده‌ای است که خردش را از کف داده است؟! یا همین رفتار او باعث شد برای اسماعبل آب (از زمین) بچوشد و بالا بید؟ 1 آگر سعی هاچر بین صفا و مروه عامل چوشیدن آب ‎sai‏ ‏يض چرا باید عملی مانند دویدن او بين دو کوه سببی برای

صفحه 179:
جوشیدن آب به قدرت خداوند باشد و فرزندش را نجات در واقع همان طور که قبلاً بیان داشته‌ام*ء اين دو کوه نماد قاطمه و علی[]) م ىياشند و سعى بين اين دو نيز به معنى توسل به فاطعه و علین وبه ريه يا ‎Toul lp dou‏ همين سعى هاجر باعث شد که خداوند بر او تفضل تماید. و (به اين ترتيب) حسين0 قدایی اسماعیل گردید. ببين! اين بلاكردانى اول أست: قرباني براى عطش. اسماعيل]] بايد از تشنكى جان مئداد. ولى حسين] بسر على و فاطمه(, یا همان صفا و مروه‌ای که هاجر بين آن دو سعی نمود و به آنها توسل جست. بلاگردان او شد. قربانی دوم قدیه از ذیح شدن است که شما آن را می‌داني. امام حسین] بلاگردان اسماعیل گشت. و خداوتد در قرآن از آن یاد کرده ‎Aachen leh 3) Kp ping cau‏ (صافات: 107). حسین] بلاگردان او از تشنگی و از ذیج شدن شد و به همین دلیل امام حسین0 تشته و سرپریده جان داد. در دين خدا یا در زندگی پیامبران0] هیچ چیز ببهوده و بی‌حکمتی وجود ندارد؛ بر خلاف تصور کسانی که از درک واقعیت برکنارند و چنین گمان می‌کنند که هاجر به دلیل تشنگی پسرش و اين که چون اسماعیل در شرف مرگ بودد كنع و ات ‎ae‏ این سعی (دویدن) وی هیچ معنی و مفهومی در بر نداشته است!! به همين دليل كسى كه به جع می‌رود در حالی که از حقایق اه نیست و نمی‌داند چه می‌کند. خداوند جح او را به صفیر کشیدن و دست زدن توصیف فرموده است: «وما ان لد الت إلا فکاء وَتضد یه وا الغذاب با لین ورن مج بس ب بدض تكزتل عب رابجيم) (انفال: كارى كه انجام بدهى ولى معنايش را ندانی و چیزی از آن تفهمى. هيج ارزشی ندارد. * - منشابهات: جلد 4 سؤال 156 . سيد احمد الحسن0.

صفحه 180:
Sid ita RN Da Laat ‏تخس رن ات‎ و رنه وگل منود مهد؟ بانج جاربا یی ید کار ‎(spat tte‏ (فرقان: 44) تو را به خدایت سوگند. جه فرقى ميان جهاريابى كه بين دو که یدود با ‎gaa‏ که ندانسته بین صفا و مروه ‎aS con Lamia‏ وجود دارد؟! موضوع این نیست که انسان بین دو کوه هروله کند با بدود.یا سعی کند, بلکه آدمی باید بداند چه می‌کند و چرا ‎Lanse ala‏ رفتن به سوی کفبه, سعی بین صفا و مروه و . اعمال حج, همكى اعمالى است كه به امام على يد و آل محمد تعلق دارد». * ايا نچه بر اام حسین0 جاری شد دوباره تکار كرد مدت‌ها است که موضوعی ذهن مرا به خود مشغول کرده که مربوط به سوال 141 مندرج در کتاب متشابهات است. متن سال و پاسخ سید احمد الحسن به آن به اين شرح است: سوال: ۱ ۱ اين سخن خدای متعال به چه معنی است: «زب رین وب ‎ns) Sal‏ مومشرق وبروردار دومقرب) (الرحمن: 17). باسخ: rte PRI ‏انيس‎ متظور ‎oul JI‏ )19 حمردى (سرخى) مشرقى و حمره‌ی مغربی است. حمره‌ی مشرقی به خون حضرت علی] اشاره دارد و حمروی مفریی به هون امام جسین ین در خصوس اما در مورد مهدیین, جمره‌ی مشرقی به خون یکی از مهديين كه تظير حضرت على است اشاره دارد و حمره‌ی مغربی نیز به خون یکی از مهدیین[] که نظیر امام حسین]

صفحه 181:
است دلالت, می‌تما یک ی عید صالح (جلد 1م 2ا برق یز خواهد رفته سوال کرزم. و پرسیذم که وی أر بين لور مهدی کدام مهدی است؟ چگونه این واقعه بر او حادث د و برخی از کسانی که در قتل او شرکت می‌جویند. جزو كساتى هستند كه به يدرش (يعنى مهدى قبل از او ايعان آورده و یاری‌اش نموده‌اند؟ یشان در باس فرمود: «خداوند شما را توقيق دهدا ین رسالتی شبیه رسالت حضرت محمدل است و آنچه در آن بوده ات در این رسالت نیز می‌باشد: دز آن ابونکر و غمر نیز هست: ابوذر و عمار و سلمان و نظایر آن نیز هست. در آن هم کمیل و خیم لمتت و هم زنادتی اد و نو .... زساقفن اس همچون تمام دیگر رسالت‌هاء خداوند شما را توفیق دهد! قران بحوان تا بدانی امروز و فردا چه می‌شود. داستان پیامیران و ‎dail‏ را بخوان تا دریابی امروز و فردا چهٌ حادت می‌گردد. آيا اين سخن خدای متعال را نخوانده‌ای که فرمود: «قل‌مَاکُنث ‎ley‏ من الوسل» (بگو: من از مان دیرپمبان»بدعتی ز‌نیستم ) (احقاف: 9). داستان فرستادگان, تقریباً یک‌بارچه و مرتبط با یکدیگر است. آری. برخی تفاوت‌ها در اين که فلان رخداد ‎ale laid‏ می‌گردد و آنجا رخ تمی‌دهد وجود دارد ولی اين به آن معنا نیست که آن رخداد اصلا اتفاق نمىافتد.....». هنگامی که آینها را شنیدم, سکوت بر من چیره گشت و از خدا حسن عاقبت را مسئلت نمودم. همجنين اين كفت و كو در شب دهم محرم الحرام صورت * - ابويصير مىكويد: از ابا عيد الله امام جعقر صادق0 درياردي فرمايش خداوند«زب التشرقين ورب الففرنيٍ » سؤال كردم. فرمود: «نتر ا( مشرقينء وسيل هه و هبر المؤطين ]و مظور از مفرين» حسن و حسين ]ماش و در اطال هنز رن رد تسیر قمی؛ج 2ص 344

صفحه 182:
‎GS‏ ایسستگاه چهارم: مسابل مربوطه به مناظره‌ها و رو گفت و گوها ‏از آنجا که مسلم ین غقیل0 پرتوبی از امام حسين0 است و ایشان جایگاه رفیعی در قلب سید احمد الحسن0 دارد. بس از ياد امام حسین(] ذکری از او به میان می‌آورم. ‏* مسلم ن عقیل] کشته شده‌ی غریب و شکست خورده ‏سید احمد الحسن] در روز شهادت مسلم(] برخی انصارش را تسلیت گفت و قرمود:ٍ ‎a‏ اجر شما را در نلتهادت منتلم إن عقيل ‎pile‏ ‏مسلم پن عقیل در کوفه, انضار و باوری که با او بر حق ثابت قدم بمانند تیافت؛ همان کوقه‌ای که ادعای شیعه بودن على0 را دارد: الجمد لله:ما آمروز کسالی: را که:حق را باری کنند؛و بز ‎ol‏ استوار باشند. بافته‌ایم». ‏سپس وقتی به گوش سید احمد الحسن] رسید که یکی از عمامه به سرهاء به دعوت حق تاخته و آن را آماج حملات خود قرار داده است, در حالی که سیته‌شان مالامال از غم و اندوه بود فرمود: ‏«چه‌قدر جای ‎pot‏ آفستاا پیشیر مردم کفاکان فزّیب ان افراد نادان و نیز دین آنها مبتتی بر وجوب تقلید از غیرمعصوم را ‎tailor ys‏ دینی که بر انساس اوهام و خبالات بنا نیلدهاند:و هیچ دلیل و مدرکی بر آن ندارند بلکه فقط جاهلانه و کورکورانه ‏بي‌راهه رفته‌اند در حالی که ما اين موضوع را پیشتر به طور کاعل آشکاری پزلیشان تسین گردداي ی آکز ابنا دای تن داشتند. بة خویشتن خویش مراجعه می‌کردند و از ضلالتی که در آن قرار دارند. دست برمی‌داشتند. امروز پاسخ یکی از اين افرادی را که گوین هیچ سخنی

صفحه 183:
نمی‌فهمند * خواندم: بع خِدا سوكند | وت سب ا ا ین( شقن و را م‌ذیرند و آز وروی می‌گند؟! ین او چه أنجه را كه ايشان به من داد خواندم و آن را بوچ و بی‌معنی یافتم که فقط به بد و بی راه گویی به یمانی اختصاص یافته بود و غیر ان آن نيل حرف‌هایی بی‌پایه و اساس بود. به خدا سوگند هدف او صرفاً آين بوده است که به هر صورت ممکن. مردم را به ترک نصرت یمانی وا دارد. قرد مورد نظر از علمای شناخته شده نیست بلکه وی مسئولیت و موقعیتش رأ بس از فوت بردارش, از او به ارت پرده است با بهتر آن است که بگوييم أنجه موقعيت او بنا نموده را به ارث پرده است. نزد سید احمد الحسن[ بازمی‌گردیم تا سخن ايشان در حق مسلم ين عقیل0 را بشتویم: «مسلم بن عقیل در کوقه کسي را نیافت که او را پاری کند در حالی که امثال اين آفرادی که گوبی هیچ سختی را ‎Sue Glas alla‏ انعر ادی و انا نزو ‎nas‏ سلام خدا پر تو ید ای مسلم! به خدا سوگند از وقتي که گوذک بودم: مضنیت مسام قلب غرا بسباربة درد مآورجینا خودم می‌گفتم: حسین کسی ‎Ly‏ داشت که آو را نصرت دهد و عرق حانج ولف مياص جاه و غرم یبا ر هناور و ‎isi‏ ‏خورده کشتند. با اين حال او در آخرين لحظهی زندگی‌اش گزیست جرا که بيد دلقت الي برس ‎sl‏ مده برد بر مد افر حسین) یز بیید و هيع كس كه او را پاری کند.نابد و حضرت تک و تنها کشته شود. مسلم به آنچه بر سر خودش رفته بود اهمت نمی‌داد هر چند مصیتش عظیم بو سلام خدا بر أو * ظهور نشاتداى روشن در أسمان

صفحه 184:
خوای تع(لی معترمانهن مارا ‎Spindel‏ ‏ی نیم وت ان علی کل ی شهیذ» (به زودى ايات قدرت خودرا در افق وهر وجود خيدشان به اله نان خوافيم دا نارشان شک شود که وج است. ی ان پروردگارت بر هر چیزی شاهد استت»کافی نیست؟)" امام صادق] می‌فرماید: سورد چه ايه و نشاه‌ی راب ال ها نشان داه است؟ ... پس کدامین نشانه برتر از ما میباشد 20۴ بدون شک این آیه‌ی کریمه. با حضرت قائم] ارتباط دارد. ابویصیر می‌گوید: تفسیر این سخن خدای متعال که مى فرمايد «سنريهم آياتنا فى الآفاق وفى أنفسهم حتى يتبين لهم أنه الحق» أ امام باقر[ سوال شد. حضرت فرمود: در خودشان ودرافاق به الها نشان. داده مشود و مقصود از اين سخن خدا كه «حتى يتبين لهم أنه الحق» خروج قائم استة همان حقی از سوى خداى عزوجل كك به اين خلق م نمايائد واز ان جاردا ى ييست :3 در همين راستاء توقيعى از حضرت ‎tus shy oS [sage‏ مفيد رحمت الله قرستاده بود را خواندم كه حضرت در آن. نشانه‌هایی که با حلول ماه جمادى الاول به هنكام نزديق شدن ظهورء در آسمان و همانند آن ذر زمين حاصل مىشود را بیان تموده است. ليكن من نمىدانستم كه آيا مقصود حضرت. اين زمان ما است يا زمان شيخ مفيد ؛ جرا كه حضرت0 در آن توقيع ذكر فرموده بود كه بعد از حوادت. ظهورش ناگهانی و به یک‌باره خواهد بود. اين متن توقیع مورد اشاره است: مکتوبی در اواخر ماه صفر سال چهارصد و ده از ‎Sarl‏ ‏مقدسه به شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان (قدس الله روحه و نقر ضریحه) رسید. رساننده‌ی آن مکتوب گفته است که آن را از منطقه‌ای متصل به حجاز آورده است. از آن نسخه برداشتم: این نامه‌ای است به برادر یمان و دوست رشید. شیخ مفيد. ابو عبدالله محمد بن محمد بن تعمان (خداوتد عزتش + - فصلت؛ 53 * - كامل الزيارات: ص 543 ?= قییت تعمانی: ص 277.

صفحه 185:
را مستدام دارد) كو ا جملع بيمان ‎wos gs.‏ ‎ube‏ ۵ ۳۳ ود بسم الله الرحمان الرحيم. اما بعد: سلام بر توای 4 دوست مخلص در دین» که در اعتقاد به ما با فین. آمتباز ذاری. ما شکر وجودتو را به پیشگاه خداوندی که جز او خدایی نیست می‌بریم و از او مسئلت می‌نماییم که رحمت خود رأ بر أقا و مولا و بيغمير ما محمد و اولاد ظاهرین او فرو فرسند, و به تو-که پروردگار توفیقت را برای باری حق مستدام بدارد و پاداش تو را با سخنانی که با صدافت. از جانب ما می‌کوین آفزین گردلند اعلام می‌دارم کب ما آجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو می‌نویسیم به دوستان ما که نزد تو هستند برسانی. خداوندایشان را به طاعت خود عزیز بدارد و با حفظ و عنایات خود مشکلات آنان را برطرف فرمايد. بر آنجم كه ذكر مىكنم درنكه كن -خداوتد تو را به امداد خود بر دشمنانيش كه از دين او پیرون رفته‌ان.پیروز گرداند و در رسانیدن آن به کسانی که بدیشان اطمینن داری به طرزی که آن شاءالله می‌نویسم عمل کن. هر چند ما در جایی متزل کرده‌ايم که از محل سکونت ستمگران دور است و اين هم به علتی است که خداوند صلاح ما و شیعیان با آیمان ما را تا زمانی که دولت دنبا از ‎of‏ فاسفان می‌باشد در این دیده است. ولی در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملاً گاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده تمی‌ماند. ما از لفزش‌هایی که از برخی شیقیان سرمی‌زند آگاهیم؛ از وقتی که بسیاری از آتآن میل به یعضی از کارهای ناشایسته‌ای نموده‌اند که نیکان گذشته از أن اختراز می‌تمودند و یمانی که از آنان گرفته شده را پشت سر انداخته‌اند گویی از آن بی‌اطلاء‌اند. ما در رعایت حال شما کوتاهی نمي‌کنيم و پاد شما را از خاطر نبرده‌ایم. که اگر جز این بود از هر سو گرفتاری‌ها به شما رو می‌آورد و دشمان‌تان. شما را از میان برمی‌داشتند. از خداوند جل جلاله, پروا و از ما پشتیبانی کید تا شما را از فتنه‌ای که به ‎Soil oss Skane‏ 0 قرار گرفته‌اید نجات بخشیم؛ فته‌ای که هر کس اجلش فرا

صفحه 186:
رسيدم باشد ص آن نابود مبكرديره آن. انق ارفس اشر موز 95 بر نار وش ما است و قاش نمودن خبر آن ‎pala‏ ‏دای ما وشات شش شوه تور توا ال می‌گرداند هر چند مشرکان خوش نداشته باشند. از برافروختن و شعله‌ور ساختن آتش پرشراره‌ی جاهلیت. که گروه‌های اموی مسلک آن را برافروخته و گروه هدایت یافتگان را به وسیله‌ی آن می‌ترسانند. به تقیه پناه ببرید و به آن چنگ زنید. من تجات آن کسی را تضمین می‌کنم که در آن فتنه برای خود. موقعیت و جایگاهی تجوید و در انتقاد و عیب‌جویی از آن به راهی خداپسندانه گام سپارد. از رویدادی که به هنگامه‌ي فرا رسیدن جمادی الاولی امسال روی خواهد داد عبرت آموزید و از خواب گرانی که شما را ی اس و ‎ol des‏ در زمين نیز ظاهر می‌گردد. در شرق 7 گرهم‌هایی که از اسلام بیرون رفته‌اندء بر غراق سلظة خواهند یافت. بر اثر اعمال ناپسند آنها. مردم دچار تنگی معیشت می‌شوند و پس از مدتی بر اثر نابودی استیدادگری اشرار: اين رنج و زحمت برطرف خواهد شد و آن گاه پرهیزگاران شایسته‌کار. از نابودی او شادمان اه موس لد ارف ام بانج مي‌رون. هر جه يخواهند در دسترس أنها قرار خواهد كرفت و ما در آسان ساختن سفر حج أنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعیت ویژه‌ای خواهیم داشت که در پرتو نظم و تدبیر و انسجام, آشکار می‌گردد. از اين رو, هر ی بر مداد تا نزدیک سازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و تاراحتی ما می‌گردد. به شدت اجتتاب ورزد؛ چرا که فرمان ما به طور تاگهانی فرامی‌رسد: در شرایطی که بازگشت و توبه سودی تبکشد و پشیمانی از گناه و زشت‌کاری, او زا ‎ee ee es‏

صفحه 187:
لس (ة تجا شاه | از سید احمد الحسن] در اين خصوص سوال نمودم و ایشاق قرمود: «می‌تواند آنچه در آن زمان بیان شده در اين زمان اتفاق بیفتد؛ زیرا کلام مقید به زمان ظهور شده است. آگر ظهور در آن زمان اتفاق بیفتد. مربوط به ‎ol‏ زمان است و اگر ظهور به تایربیند,علامت‌های مرتط با آن نز به اخرخواهد تا به علاوه. به وقوع ببوستن أن نيز از ضروريات نمى باشد جراكة من‌تواند در آن بداء رع دهدة اما أنجه در أبن زمان انفاق می‌افتد راامی‌توان به آن مستدل نمودم. * عمامهی او «سحاب» است. این رقیایی است که یک روز سید آن را برایم تعریف نمود: | «دوروز بيش رؤيابى ديدم. أزخدا مسلات می‌کنم که خیر (دیدم) در جایی ایستادهام و گروهی که خواسته‌ای داشتند با شاید در جستجوی حق بودند بر من وارد شدند. من متوجه نشدم که اینها کیستند ولی به یاد دارم لباس‌هایی که به تن داشتم..به رنگ تیره و با مشکی بود و پر مسرم ثیل غمامهاق بو كه رنگ آن سفید مخلوط با رتگ آب بعنی مانند توده‌ی ابر بود دریافتم که اين همانند عمامه‌ی رسول خدا «سحاب» و با دفیقاً همان عمامه بود. رقیا ایان یافت». * - احجاح: ج 2 ص 324 2 - از دوود من ابی‌قاسم نقل شده که گفت: «نزابوجعفز محمد بن علی الرضان بودیم که دکر سفبانی ونچه که در وایت آمده مب بر این که مر وى محوم ‎ae Total ew Saul‏ کردم دز امر محتوم بداء دارد؟ فمود: زی.بهآن حضرت عرص کردیم: ما می‌ترسیم که خدا در امر قائم نیز بداء روا دارد. حضرت فرمود؛ انم جرب Si Os oe oe,

صفحه 188:
ایستگاه دوم: دریاب عقاید و آنچه به آن ملحق می‌شود * تقسیم صفات ال کساتی که کتب عقاید مسلمانان را مطالعه می‌کنند. درمی‌بابند که مسلمین صفات الهی را به صورت‌های مختلفی دسته‌بدی می‌کند؛ از جمله صفات ذاتى. صفات فعلى و تطاير ‎al‏ روزی در این خصوص از ایشان0 سوال کردم. پاسخ دادند: «معمولاًتقسیم‌بندی‌ها منوط به دیدگاه و درک کسی است که اين تقسیم‌بندی‌ها را صورت می‌دهد. حتی آگر این بخش‌بندی‌ها درست باشد, به آن معنا نیست که فایده‌ای داشته باشد؛ چه بسا گاهی اوقات بخش‌کردن‌ها به لغو (باطل) تزدیک‌تر باشد. همچنین در کتب آنها موارد غیرقابل قبولی وجود دارد, لیکن شما مىدانى كه من دوست ندارم متعرض اسامی آنها شوم جز در مواقع ضرورت! به عتوان مثال مساله‌ی صفات سلبی که به مفهوم تفى نقص از ساحت خدا است, فاقد اشكال و جنين جیزی روایت شده همان طور که در دعای جوشن کبیز و قران نیز آمده است. صفات کمالیه نیز که به معنای توصیف خدا به كمال مطلق است. فاقد اشکال و در قرآن و ادعبه نیز وارد شده است. اگر شما «کتاب توحید» را بخوانی موضوعی در این

صفحه 189:
خصوص می‌یابی و اين که توحید در چه جایگاهی قرار دارد؛ اين موضوع به طور کامل ناقض عقیده‌ی آنها در رجوع صفات سلبيه به كماليه است. مثلاً يا عنوان توحید در تسبیح روه‌رو می‌شوی و همجتين تبين كيفيت این موضوع که معرفت ما به صفات خداء همان معرفت به ناتوانی ما از شناخت صفات او است و نهایت آنچه ما می‌توانیم از او بشناسیم. معرفت صفات اولین فرستاده‌ی خدا و فرستادگان پس از او می‌باشد. این موضوعات در «کتاب توحید» تشریج و تین شده که به طور کامل تاقض عقیده‌ی آیشان در مورد صفات است. علاوه بر اين, اسم «الله» خودش یک صفت است و به معنای کمال مطلقی می‌باشد که خلق به عبادت او می‌پردازند و او فقط به وسیله‌ی آن برای رفع نیاز و ققر خلق بر آنها ظاهر و متجلی می‌شود. به علاوه آیا در صورت عدم وود «مقدور» (قدرت داده شده). شما می‌توانی موجودی را به عنوان «قادر» وصف کنی؟ در این صورت. آیا اصلاً هیچ موضوعیتی برای این وصف وجود دارد؟ در صورت عدم وجود «مقدور» موضوع «وصف» موجودش تدارد. لها متطورم را عرال میکنی 3 بسيار خب! البته ایشان .یا لاقل برخی از آنها قائل به جنين گفتاری هستند. حال آبا می‌توان از وجود ‎«all>‏ دم زد در حالی که کسی نباشد که او را عبادت کند*؟ آیا در صورت عدم وجود «کسی که پرورش یافتهه (مربوب) می‌توان موچودی را «پروزش دهنده» (رب) توصیف کرد؟؟ أكنون خداى سبحان با كمال مطلق (الله) تجلی یافته است. تا پرستندگان* رو به سوی او آورند. آگر پرستنده‌ای وجود نمی‌داشت. حدا نیز برایآنها به اولوهیت طهور نمی‌یافت چرا که الوهیت متعلق به پرستنده (مألوه) است؛ (همان طور که) ریوبیت متعلق به «پرورش یافته» (مریوب) است. امیدوآرم مطلب واضح باشد. .هر موجودى كمان مىكند «كمال» همان جيزى است که خودش آن را درک کرده و شناخته است. مورچه‌ی ساکن بر * من بل ای ? المألوهون.

صفحه 190:
jade lps of ae ay Sat ‏بم لسعم أبن عابم‎ 0 sg Jee ‏مقداری از قدرت و علم دست یافته و لا م‌بندارد «عالم» و‎ ‏«توانا»يى كه در مخيلدى او مىكنجدء نهايت جيزى است كه‎ ‏مىتواند خدا را به آن توصيف كند!‎ لازم است انسان به سمت معرفت و شتاخت حرکت کن تا بداند که از دستییی به معرفت ناتوان است. و کمالی که خدای سبحان را به آن متضف می‌ببند. ضرفا چیزی است که خذاوند از این ریق خوافته آورا یم واشیت یوت همان سعرفت ‎IGS Wales one‏ ملق ۵ ماررونه رو مین ۷ ‎Wi‏ ‎ae‏ لین حقیقت پرساند که ما از دزی مغرفت زید که عاجزیم تا لز این رهگدر خود و حفيفتن که ما را پدد آوزده است را بشناسيم. ما هنگامی تسببت به او معرفت ‎pale‏ 65 مه عجل کامل خود دز شنافت اوپت مریم درک أبن هر همان شناخت حقیقت ااست. «م عرف نقه رف ریم (عس » یدز شاد داش را تفه ات به طور کلی این حقایق به وسیله‌ی کلام. درک و شناخته تمی‌شود لکه هنگامی که خود انسان در آنها غور کند و دز آن واقع گردد. قابل درک است» * اقسام توحید درياردى تقسيمات توحيد از ايشان برسيدم و كفتم: علمای عقايد توحيد را به بخش‌هایی چند تقسیم می‌کنند: از کی توح تنم نود صقان وود در عدت, خی نیز اين بخش‌بندی را به هفت دسته زسانده‌اند و به سه بای اضافه کرد‌اند: توجید اقعالی. توحید در حاکمیت و تشریع ی قانون گذاری), توحید در استعانت و توعید در حبه از سوی می‌بینیم که وهابی‌ها توحید ‎if‏ به دو دسته‌ی توحید ریوبی و توحید عبادی تقسیم می‌کنند. یا این دسته‌بندی‌ها ‎Neal gous‏

صفحه 191:
ایشان!] در پاسخ فرمودز جالع جاب م إساس 28 ] ‏و‎ coals Unegbkaatl cul -causl'obub li ol ‏بر‎ apa ‏مفید و گاهی اوقات ببهوده و قاقد کارایی می‌باشند. به عنوان‎ Une cul ‏مثال. تقسیم توحید به توحید ذاتی و توحید صفاتی به‎ ‏که او خدای واحد احد است یعنی او واحدی است که شریکی‎ ‏ندارد و دات آویکنا و ضفات او عین دات او است. بی‌اشکال و‎ ‏مطلب درست و سودمندی می‌باشد. انسان بایدبه خدا‎ 1 ‏بگانه‌ی بی‌شریک معتقد باشد و این که خدا یکتا و صفات‎ ‏اس لوكين ال کف شید باید آوحید ور طارش.‎ gull oie ‏لبود به اين مشا كك غرادت که همان طاعت و‎ cole, ‏قرمانبرداری است. در اصل از آن خدای یگانه است و‎ ‏قرمانپذیری از غبر او منند اطاغت از پيامبران و فرستادگان‎ ‏فرعی از طاعت خداوند سیحان محسوب می‌شود.‎ voll دیگر مطالبی که بیان کردی - خداوند شمارا توقیق دهد - تهایتش ابن سعن امت که همه چیر قائم:به خدای شیحان اشت. و هر حرکت و بشگونی :در خارج:به لو شبخان ودمالی. بازمگردد زرا اگر چه چرکت و سكون به طور مستقم از ‎aS ie las‏ از دای از بندگان و است ولی ان کار با حول و قوه‌ی الهی که خدا آن را به آن بنده اعطا نموده صورت پذیرفته است». * ذات کنه و حقیقت در «کتاب توحید» از ات مقدس (الهی) به قبله, حجاب. درواژه‌ی کنه و حقیقت تعبیر شده است و اين که خدای سبحان يه دليل ‎vale ols‏ به وسیله‌ی آن تجلی بافت, ‎we gels,‏ i ea Spey le al Se درست است که ما بگوييم «ذات, ین کنه و حقبقت است» یا «ذات ظهور ‎ol‏ است» با «آن همان است ولی همان نيست» يا «ذات جيز دیگری آست غیر از کته و حقیقت» به این اعتبر که قبله یک چیز است

صفحه 192:
و چیزی کم قبله بع‌آن ‎be bus Sasser piers o2bel‏ 9 3 انوجوو گهما و درک اندكمء در اين مورد از ايشان سؤال كردم. وى در پاسخ فرمود: , «دات همان کته و حقیقت است ولی تفاوت (بین آن‌ها) ناشی از خود ما است و تفاوتی حقیقی به شمار نمی‌رود. در واقع اين تفاوت. معرفتی است»: * اسم داله صفت است. چرا؟ واضح است که نام «الله» صفت است و همچنین روشن است که هر صفتى به موصوق نياز دارد. حال اين سؤال ‎fe‏ ‏می‌آید که: آیا موصوف, همان «كنه و حقيقت» است و حال أن که او غیب مطلق و سر مکتون می‌باشد؟ ‎Dolan!‏ در پاسخ به اين سوال فرمود: ‏«آری, برای ما صقت است تا ما از اين طریق او را پشناسیم. او با ذات (با الله) با ما روبه‌رو شده و این به خا ‎cole‏ خود ما است که با پرستش آو. نقص خویش را برطرف سازیم و در نهایت به معرقت برسیم». ‎bay‏ اصول ينجكانه جه رابطدى شرعى برقرار استة! ‏برخى از علماى متاخر شيعه كه مشرب اعتقادى دارند معتقدند اصول دين بنج تا است. اينها خود معترفند به اين كم دليل شرعى (أيه يا روايت) بر اين مطلب وجود ندارد؛ دليل آنها بر اين اصول بتجكانه (صرفاً) عقل است. ‏یکی از مدعیان فلسفه که می‌خواست به ناروا بین این اصول پنج‌گانه رابطه‌ای شرعی برقرار نماید. یکی از دعاهای اهل بيت( را نقل کرد * و از خودش شرحی بر ‎oul‏ دعا درآورد وبه خیال خود مدعی شد که با استناد به اين دعاء بين اين اصول پنج‌گانه رابطه‌ی شرعی وجود دارد!! ‏به علاوه. اين شخص بخش اعظمی از بحث خودش را برای طعنه زدن و عیب‌جویی از ادله‌ی دعوت حق یماتی اختصاص ‏اللهم عرفتی نفسک.

صفحه 193:
داده بود؛ لذا مصممر شدي كو بن افتی وچ رکه وده ياإسخى ور در اين خصوص از سید احمذ الحسن) سؤال کردم. ایشان2 فرمود: «خداوند به شما توقیق دهد! اگر می‌خواهی درباره‌ی اصول پنح‌گانه بحث و گفت و گو کنی, بدان که اين مقوله, موضوعی است بزرگ و وسیع و گمان نمی‌کنم مناقشه در پاب اصول پنج‌گانه که از روی بدعت گفته می‌شود این اصول به همین صورت: اصول دين است - نفع زیادی به شما برسائد. اكر بر منافشه بر جيزى كه در رد أدلدى دعوت كفته متمركز شوق بور لس یعنی,ببین اصول پنج‌گانه چیست و چرا علامه آنها را به وجود آورده ست؟ عامه در ان باب چه ‎Sal‏ فلاصدى كلام وى ین است كه ابن اصول با عفل ثابت مى شود ودر مجموع أنه إلى عقلى هستند و لذاأنها را اصول دين نام تهاده ريا دليل یال ل ا و ملازمت نقلی و .... برقرار سازد؟ گفت وگو در یاب صواية عقلی است و در هز ضورت در اینجا موضع نقل, جایگاه ثانوی دارد؛ به اين معنى كه شما در اینجا حتی آگر «نقل» را هم عاشي اررشی نوازد زیر رابجا مخلض کلام در | دی لبر بحث آنها هم عقلانی است. به خواست خدا در باب اصول دین و اعتقادات, کتابی منتشر خواهد شد و به حول و قوه‌ی الهی در آن. حق را از ‎bb‏ ‏متمایز خواهیم ساخت». * هدف از ارسال بياميران؟. برخی از کسانی که از منیرها یلا می‌روند. آموری را مطرح می‌کنند که پسیار بسیار از واقعیت و از دين الهی به دور است؛ ‎stellt dls bs‏ مردم نیز عقاید خود را بی چون و چرا از آنها احذ می‌کنند. روزی یکی از آنها درباره‌ی علت ارسال فرستادگان اطهار

صفحه 194:
1 ۳ eee eset ge ‏د ايكان نياورند. اين هدف محقق نمی‌شود».‎ et ‏زیر سوالبردن حقایت‎ hie ot ‏غرض دی‎ دعوت یمانی آل محمد] بود. با اين استدلال که چون اغلب مردم به دعوت وی ایمان نیاورده‌اند و رسیدن به نظام محقق تشدم لذا هدف از ‎Gites‏ او خامه‌ی دافعیت بتن تگریه ‎f‏ من نمی‌دانم اگر اين قرد بیمار در زمان حضرت نوح] بود که 0 سال شب و روز قومش را دعوت کرد و مطابق با نص قرآن. دعوت أو جز به فرار و عناد آنها نيفزود' جه سخنى بر زبان مىراند؟ و حال آن كه نتيجدى تلاش هاى ‎Ors ar‏ چند نفر اندک شماری بودند که به او ایمان آوردند و همراهش سوار کشتی شدند و از طوفان نجات یافتند. سوال اين است: نظر آين مدعی علم در قبال حضرت نوحل] که نتوانست به نظام و سازماندهی جامعه دست یابد و بالطیع غرض از ارسالش -طيق تصور اين مدعى فلسفه محقق نگشت, چه خواهد بود؟! به هر تقدیر, از احمد الحسن درباره‌ی چنین گفته‌هایی سوال کردم. ایشان0 در پاسخ فرمود؛ «او از نقض هدق ارسال به دلایل. ...- سخن می‌گوید در حالی که کلامش به طور کامل متناقض است. سوال اين است: هدف صحیح از فرستادن پیامبران چه بوده است؟ آیا او این هدق را به طور درست, تعبین و مشخص کرده است؟ یعنی ما می‌توانیم بگوییم: هدف, فقط اقامه‌ی حجت است. و متوانيم بكوييم: هدق رساندن (ييام الهى) به خلق ومنتوائم يكويم: حذق عمازت:أسب ازعدايت مردم به و مىتوانيم يكوبيم: هدف وارد كردن مردم به بهشت است. ‎peg ag ABS BS) IB =‏ ی زا ‎seein tose‏ من قوم غود شبوروز دعوت كردم* ودعوت من جزيه فرارشان تيفزيد). نوح: 5 و 6 (مترجم).

صفحه 195:
کدام یک هدف است؟ و چرا؟ او به سراغ مسئله‌ای آمده که خودشان در آن دست و با می‌زنند و راه به جایی نمی‌برند. آیا او و علمایش می‌دانتد هدف صحیح از ارسال فرسنادگان چه بوده است؟ موضوع این نیست که فقط بگوید هدف, فلان چیز است بلكه بايد ما را مجاب كند به اين كه هدف, قلان جيز است و فلان چیز نیست. هر سخنی که وی به میان آورد ما با قرآن و کت و عقل بر لو اشکال خواهيم کرد اصول انها سكن بلطل بر ريان سم اديه هرا كنت قوير تبوت يا رسالت, از آنجا كه لطف است واجب می‌باشد؛ لطف بر خداوند سبحان واجب و ضروری است و ترک آن #بيع ‎ng‏ ‏دیگر حرف‌هایی که می‌زنند. خداوند شما را توقيق دهد! ما در ينجا درصدد بحث و ايذ آنها نيستم جرا كه قضيه به درازا مىكشد. ات نظريات عقلى آنها مردود و نادرست است و عقايد آنها که بر اين نظریات عقلی ‎by‏ شده‌اند. مردود و غیرصحیح مىياشد. خداوند يى جيز مىكويد و اينها جيزى 1 خدا می‌فرماید: «سل رین نیون لاس ‎Leta as te‏ ‎lag Id 55‏ [یامرانی مه دنه وبی ده زان پس دم را بر خدا حجتی ‎vats‏ وغنا بيروزسد و کیماست) (نساء: 165). خداوند در اینجا می‌فرماید: هدف از ارسال پیامبران,اتمام حجت و قطع عذر ‏ است حتی اگر اين عذر, به دروخ و از جانب فرد دروخ‌گو باشد؛ ‎Se ee ee Se‏ اط و اين لطف بر خداوند واجب ونيز ارسال در همه حال بر أو واجب است بسیار خب. آیا در خصوص کسانی که خدا برای آنها فرستاده‌ای نفرستاده, می‌توان گفت که خدا با عدم آرسال, در انجام وظیفه‌ی خود کوتاهی کرده است؟ سرخ‌پوست‌هاء صدها با هزاران سال در آمریکا زندگی

صفحه 196:
كردفاو: اغ آنها نيامده ! ‎ats ee et‏ هش ‎Loe‏ ‏سي وجوه ار که هزاران سال بباميرى ‎Tel Sle‏ میعوت تشده اشت. آيا این خلاف لطف واجب تبست ‎٩۱‏ ‎aS cages cage elias‏ سفنان آنها ‎uSl‏ كوي اسك ول خودشان آن را عقلی و علمی می‌دانند. مصییت ایتجا است که حرف‌هایشان با قرآن ناسازگار است»: ‏* أيا براى مخلوق» وجودى قبل از عالم ذر؛ موجودبوده است؟ ‏كاهى اوقات از خودم مىيرسيدم: ‎ole Ud‏ اولين عالم نزول و نخستين عالم از عوالم امتحان بوده است؟ به عبارت دیگر:آیا قبل از عالم ذر در قوس تزول,برای معلوق. وجودی موجودبوده است ‏اگر چه من دو بار شکل سوال را آماده کردم ولی باز هم آشفتگی و پریشانی سوال و حتی مرا زیر سایه‌ی خود گرفته ‎lial al‏ بزركواراته در باس من فرمود ‏«از زمانى كه عقل و جهل آفريده شدند و بين آنها مراتب درجه‌بندی شد. تمام مجلوقات دارای موجودیت مقامی بودند؛ هر مخلوقى به تناسب حال ‎pee‏ سپس خداوند آدم و ذربه‌ی او را در عالم ذر آفرید. هر یک از آنها طبق حالش یعنی بر ان سرعت پاسخگوت‌اش: ‎ar alicia Galil jy‏ خودش و غغلت از پروردگارش یا بر اساس توجه و التفات او به ‏ردگارش. مقامی را به دست آورد. آری در سوال شما ابهام و نگ هش ‎clo,‏ بانتة سوط بد وضعیت خلق قبل از در تا وارد شدن به عالم ذر می‌باشد». ‏* كتاب متشابيهى كه أياتش محكم شده است! ‏رسشكرانه كقتم: ‎‘glad‏ در كتاب خدا هست كه مىكويد همدى قرآن متشابه است. آیه‌ی دیگری هم هست که می‌گوید همه‌ی آیات آن محکم است. آیه‌ی سوم هم می‌گوید. در قرآن هم محکم وجود دارد

صفحه 197:
هم معام سل ‎aera pac‏ رو ور «اين آيات كجا هستند؟ آيا سؤال شما اين است كه جه طوة. مىشود قرآن, هم «محكم» و هم «متشابه» وهم در عين حال «محكم و متشابه» باشد؟ کتاب, برای امام. محکم و برای مردم متشابه و برای شیعه‌ی آمام. متشابه و محکم است زیر آنهاآنچه را که امام حكم کلدمی‌شناسند و می‌پذبرند مطالب مفصلی درباره‌ی قرآن و اين که چگونه و چرا (آیات آن) محکم و متشابه است را می‌توانی در «کتاب متشایهات» پیابی". آن را بخوان! اگر آن را درک کنی گمان نکنم به پرسیدن سؤالات يسيار در اين خصوص نياز داشته باشى. لکن چندی پیش که یکی آز برادران‌تان درباره‌ی شرح این مطلب سخن می‌گفت. شنیدم که برخی مطالب را به گونه‌ای نادرست شرح می‌داد یعنی وی احتمالاً در «متشابهات». مطالب مربوط به محکم و متشابه را به خوبی درک نکرده بود». در اين میان اشاره به تکاتی چند مناسب است: اول: اين که پرسش کردن آذابی دارد که من در سوالم آن را مراعات نکرده بودم. در اینجا برای روشن‌تر شدن. مطلبی را بیان مي‌دارم: آبات نارهو از ‎Sal 58 SG dm‏ 2 ( داهن سعن ال کرد کی مد ‎et ei‏ ‎go gg Aa Sl‏ دم رد کی ست اليا رشن اجب کر بر 1 ‎4» ‏ُحکَمات هنم لکتاب ور متشابهات‎ SUT dia ‏الکتاب‎ ae Jl sal go» ‏اد وی ادا‎ a hain al ga ‏اوست که این کاب ار ول کرد‎ ‎

صفحه 198:
متاق" ايسستكاء جهارم: مسايل مربوطه به مناطروها ‎MASA RES BSAC ear Al‏ خللل اجابت و باذدهی ایشان, به خواسته‌ام رسیدم و جهلی که داشتم برطرف شد. چه نیکو پدر مهربانی است ایشان! دوم: شایسته بود که من قبل از طرح سوال, آنچه را که ایشان در کناب متشابهات مطرح نموده بود. به خوبی مطالعه می‌کردم. در اين قضيه درسي است برای پویندگان راه خدا که از طرح سوالاتی که قبلاً به آنها جواب داده شده بپرهیزند. تا حداقل بتوانیم اندکی از رنج و زحمتی که بر دوش امام مان هست را بکاهیم. سوم: ما باید مراد سید احمد الحسن] را که در کتاب‌ها و شتعنان ایشان آمده است به نیکی دریابیم تا مبادا برخی موارة: را به صورت اشتباه تشریج کنیم؛ همان طور که اين قضیه برای یکی از برآدران انصار که ایشان در سخنش به وی اشاره فرمودند. رخ داده است. ‎A tpn» OU gad se +‏ سيد احمد الحسن] یک بار به وسیله‌ی برخی از مومنین. مطلبی را به گروهی از انصار که در جایی حضور داشتند كوشزد كردند كه مقا أن اين بود: کسی که می‌خواهد اداره‌ی عملى را ير عهده يكيرد. بايد خود .را نامرد كند. اين تامزدى ‎shies‏ از طرف خود شخص صورت بكيرد ويا برادراتش او را مد برخى به سرعت اين مطلب را كه جنين سخنى از سوى ايشان0 صادر شده منكر شدند و آن رأ به كار ايويكر در مره به تمودتد. دستهاى نيز نظر ديكرى پس از اين که اين موضوع به سمع ایشان[] رسید. جوابی دادند که متن آن چنین است: «خداوند به شما برکت دهد و اعمالتان را قبول فرماید! در وض موضوع انتخابات. من بر اين عقیده‌ام که از سخنان ما و قرآن به وضوح روشن می‌شود که انتخابات به عنوان روشی

صفحه 199:
ای تشخیص حاکم عام با کسی کی دم رایمدیریت کند. ‎ae or‏ و ‎Be‏ ‏و نظر مرژم را نز فصوض کی که بر آنها كم كد ها وان عجومی را تشرنع نغاید خوایتاز شند: ابن بك أمر شرع است و در فرآن هم به آن اشاره شده است: ‎Bret)‏ وا من وی فا لهم ‎its a‏ فى الأ ‎a a 8 ae‏ ‎Mal All‏ (به سیب رحمت خداست که توب اها اين جنين ثرمغوى و معربان هستى اكر تتدخو ‎EEN‏ رجن ل ارك ‎OIE IEG DIET‏ ‎(5c‏ (آل عمران: 159) ‏یعنی جانشین الهی می‌تواند در آنچه مناسب می‌بیند. با مردم مشورت کند ولی رای و نظر نهایی از آن او است و او می‌تواند مشیرت مردم را بيديرة يا رد کند. ‏نظام حكومت الهى نه مانند نظام ديكتاتورى است ونه همچون نظام دموکراسی, بلکه نوعی تشکیلات خاص است که دارای جزئیات مربوط به خود می‌باشد. خداوند توفیق‌تان دهد! ‏وقتی که ما ابراز می‌داريم که انتخابات و شوری باطل است. منظورمان روشن است: اينهااگر به عنوان یک ابزار کافی و ‏برای تشخیص حاکم یا کسی که امور مردم را اداره ‏می‌کند در نظر گرفته شودء خراماند؛ ابن موضوع روشتی ‏دولت یا دولت‌هایی که جانشین خداآنها را مدیریت می‌کند. تحت حاکمیت قانون الهی که در قرآن, تورات و کتاب‌ها و سیره‌ی انبیاء0 آمده است. اداره می‌شود. به نظرم شما شناخت کاملی نسبت به این قانون ندارید. بايد با آن آشنا شويد و آن را بدانید ‎Land aol‏ اين قانون قرآنی را بشناسید و سپس بگوییدآیا درست است یا نه و آیا شرعی است یا غیرشرعی! ‏به طور کلی قاعده‌ی عمومی چنین است: معصوم اين حق را دارد که بدون مشورت مردم (فردی را برای انجامٌ مسئولیتی) بگمارد و اين حق را هم دارد که در تعیین چتین ‎

صفحه 200:
79 با میم عم را ‎‘eh site ab geal ts‏ ‎arte‏ | واتهد. متصوم اين حق را داد که دز چهارچوب شریعت. قوانین عمومی را تشریم نماید؛ این حق زا دارد ک با مردم در خصوص نشرية قالوب كه در مهار مويب تتریعت قرار در به مشوزت پنشیند واين حف را دار كه مشورت ‎tel‏ رابذنرا باشداو با متشورت‌شان رااهذیرو و با ‎use boll as‏ ون الهی, مجالس مشورتی دیده شده که اعضای ‎tie oo‏ توص عاده‌ی سرقم اتغاب می‌ششوند واع ها ق از آنها بر اساس نظر اعبان و بزرگانشان مثل اساتید دانشگاه‌هاء شیوخ عشایر و ‎out‏ برگزیده می‌شوند. خداوند شما را توفيق دهدا قأتون آلهی موضوع گسترده و عمیقی است و من گمان می‌کنم شما چیز زیادی از آن تمی‌دانی يس قبل ال أبن كد به راخ ‎od‏ موضوع پرویدونا نظر تادرستي ابراز دارید. اندکی تامل كنيد. آن می‌کند دز ضوردن که عداوند:بداها سيرت: بدهد: احند الجسنجتما باید بر جلمعه‌ای: حکومت گنده در اشتیاه است.خلیقه‌ی امن می‌تواند بن دولت و حکیمت. اشراف داشته باشد و فقط بة آنچه ید تحت لرادذاش باهذ مانند تضبیمات جنگ و صلح, اکتفا کند و آما این که آبا وی بر همه‌ی جرلبات. مدبریت و نظارت داشته باشدء چیزی است کة دز اختیار خود وی اتت. او به آنچه خدا به آن فرجان داده عمل می‌کند: ‎Sighs aie‏ ژغالت مستظیم ذر امور با تمام تفاضیل را بع وی آمر کند: و چه خداوند.به او دستوز دهد که کسن ‎SU ly‏ مدیزیت مور مردم بگمارد, وی همان را انجام می‌دهد: از خدا مسئلت می‌نمایم که شما را توفیق دهد و گام‌های‌تان را استواز سازد». * قران برای حجت آوردن و دشمنی کردن کافی است! هنگامی که سرور خلق0 قصد داشت نوشته‌ای بنویسد که

صفحه 201:
امتش را از گمراهی در امان نکم دار ورقیو قا ما ‎Bie ga te a‏ مینی بر اين که «کتاب خدا برای ما کافی است» (حسینا کت الله). سخن مزیور را با لام امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب0 در یکی از خطیه‌های آن حضرت مقایسه می‌کنند که فرمود: «.... و خدا برای انتقام گرفتن از ستمگران کفایت می‌کند. و قرآن برای حجت آوردن و دشمنی کردن, کافی است احمد الحسن) در بیان تفاوت بین این دو گفتار و نیز در پاسخ به احتجاج اين جاهلان فرمود: *«عمر در مقأیل سنت پیامیز0 این گفتاز زا زتر زان آوزذدعنن وق در مقام رد سنت حضرت محمدل و فرموده‌ی پیامیر] گفت «حسبتاكتاب الله», ولی سخن امام علی] اين گونه تیست بلکه اين کلام از باب مدح قرآن و بزرگ‌شماری شأن آن در مقابل غيرش يود ونه براى مردود شعردن غير أنء أن كونه كه عمر أم داد». * عيبجوبى مسيحيان از کتاب خدلا افراد مسیحی به قرآن کریم طعنه‌های زیادی می‌زنند. یشان 1 در این خصوص فرمود: «مسیحیان به حکمت قرآن و قانون عادلانه‌ی موجود در آن, و اين که قران به خبر و معروف امر کرده است نگاه نمی‌کتتد ایتها قطعا دلالت بر اين دارد که قرآن از جانب خدا است نه از سوی شیطان. اين در حالی است که جدال اینها بر سر این مطلب است که قرآن از لحاظ قواعد لغوی ایراد دارد! اشکال‌تراشی‌ها پایانی ندارد و بیان می‌دارد که مطرح کننده‌ی آنها دنبال رسیدن به هدف مشخصی نیست؛ کسی که شیطان راهنمایش باشد. گفتارش بیبارزش می‌شود. امیرالمومنین0] می‌فرماید: «رسلبارساتت پشتمید». رسالت بر مرتل (فرستاده شده) دلالت دارد و این که او از کجا آمده است. کلام حکمت آمیز. نظام دقیق. امر به معروف و نهى از متکر از سوی خدا است و کلام سفیهانه. ببهودگی. امر به منگر ونهی از معروف از جاتب شیطان:می‌باشده:

صفحه 202:
s aoa w abi ‏وتا تال سر‎ eae, ‏يك گنه کرو ۳ جال حاضر. تشريع به وسيلدى قرآن‎ ‏مسلمانان با مشکل تاویل و تعدد وجوه روبهرو است.‎ Ay ‏علاوه بر اين. اختلاف در زمان هم عاملی برای اختلاف در‎ ‏احکام است. راه حل چیست؟‎ ‏کاملاً واضح است که چنین سوال کننده‌ای, به طور کامل از‎ ‏معادل دیگر قرآن غاقل شده است؛ همان عدلی (معادلی) که‎ ‏به نص حدیث نقلین که بين تمام مسلمانان معروق است, از‎ ‏قرآن جدا نمی‌گردد.‎ ‏لذاایشان0 در پاسخ به اين سوال فرمود:‎ ‏«تشریع و قانون‌گذاری به وسیله‌ی قرآن و نیز به وسیله‌ی‎ ‏سنت معصوم فعلی صورت می‌گیرد. معصوم در هر زمانی‎ ‏قانون‌گذار است. ضرورتی ندارد که معصوم فعلی احکام سابق‎ ‏را برای اين زمان نسخ کند زیرا وی قانون‌گذار است و ممکن‎ ‏است و می‌تواند احکام گذشته‌ی خود را متسوخ سازد (ولی‎ ‏ضرورتی بر این کار نیست)».‎ ‏آي قواتين وضعى با فطرت انسان سازكار اسث؟‎ * ‏حال و روز يرخى افراد كريزان از دين حيرت آور است. من‎ ‏اين كونه به نظرم رسيده كه كاهى اوقات اين وضعيت از رجال‎ ‏دینی نشات می‌گیرد؛ یعنی وضعیت آنهابه جایی می‌رسد که‎ ‏قواتین وضعی را مقدس می‌شمارند و مدعی می‌شوند که این‎ ‏قوانین, صلاحیت کامل برای راهبری جوامع انسانی در‎ ‏حوزه‌های مختلف را برخوردارند؛ بر خلاق قوانین دینی!‎ ‏احمد الحسن در مورد چنین افرادی می‌قرماید:‎ ‏«ابا در قوانین وضعی, حقوق جامعه محفوظ است یا خیر؟‎ ‏چگونه بین قوانین وضعی و حقوق قرد توازن ایجاد شده است؟‎ ‏آيا (در اين بین) حقوق خدا لحاظ شده است؟ آیا حقوق محیط‎ ‏زیست لحاظ شده است؟ حقوق حیوانات و گیاهان چه طور؟ و‎ .. ‏تظایر آن‎ ‏وانگهی در قوانین وضعی, نحودى ايجاد تعاذل بين حقوق به‎

صفحه 203:
‎Soul oe a‏ لیلد لو اور ‏چیست؟ 2 ‏در حال حاضر قوانین وضعی بزرگ‌ترین جنایت تاریخ در حق کل افراد پشر را مرتکب شده و اين همان پیامدی است که زمین به آن رسیده ؛ بعنی اثر گلخانه‌ای که تهدیدی برای نابودی نوع بشر محسوب می‌شودا». ‏* أيا تنورى انفجار كيهانى (نفجاربزرگ) وجودخالق را رد میکن؟ ‎Jolin!‏ در خصوص نظریه‌ی انفجار کیهانی و اين که این انفجار باعث پیدایش خلق شده است, قرمود: ‏«انفجار بزرگ, نظربه‌ای است که ثابت می‌کند عالم ‏انی محدّث بوده (به وجود آمده) و از تراکم انرژی پدیدار ‏شده است؛ لذا بر وجود خالق ازلی دلالت دارد»: ‏همگان را دعوت می‌کنم که منتظر انتشار کتاب احمد الحسن) به نام «وهم الحاد» باشند. أيشان در اين كتاب برسشهابى در رايطه با خالق و هستی مطرح نموده و از علماى دینی پاسح گویی به آنها را خواستار شده است. آحمد الحسن درباردى اين كتاب می‌فرماید: ‏«.... من به سهم خودم این سوالات و بسیار بیشتر از آن را در كتاب «وهم الحاد» باسخ كفتهام و ان شاء الله به زودى أن را منتشر مىكنم. اين كتاب همجنين حاوی یک به اصطلاح مناظردى علمى است با بروفسور ريجارد داوكينز كه يكى از بزرگترین دانشمندان زیست‌شناسی تکاملی در عصر حاضر و كمجنين ب بروفسور استيون تیگ یکی از برحسته رین دانشمندان فيزيك نظرى و رياضيات كاربردى و متخصص در حوزدى كيهان شناسى و صاحب نطريدى ثآبت شدمى برتوزاين سياءجالدها. به شمار مييرود». ‏* أيا اقانيم از هم متمايزئد؟ ‎ ‏مسيحىها به اقانيم سدكانه معتقدند و ان مقهوم برای ‎lel‏ ‏معروف و مشهور است.

صفحه 204:
سد حون الحتعي يارت مايق روص ام ۳ و لين اقاتيم از هم جدا هستند لذا هر یک, دیگری را ارسال کرده است؛ پدر: پسر را فرستاده: پدر روح القدس را فرستاده و بسر روح القدس رار أنها قائل به تمايز هستند به اين دلیل که یکی از اقانیم. آن دیگری را كسيل داشته است. همین موضوع, دلیل اعتقاد آنها به تمایز اقانیم را برای شما روشن مى سازد». در مورد رابطدى اعتقاد به تمايز اقانيم و تجسّد كه آن هم مورد اعتقاد مسبحيان است, ايشان0 فرمود: «سخن درباردى اقاتيم. ارتباطى با تجسّد نذارد. از نظر آنها. تجسّد موضوع ديكرى است. از نظر مسيحيان تمايز اقانيم, قبل از تجسّدء در اثناى تجسّد و بس از بايان كرفتن تجسّد برقرار بوده است»: * انجيل برنابا برخی مسلمین با استناد به متون انجیل برتابا احتجاج می‌کنند. ایشان[] درباره‌ی اين انجیل فرمود: «خداوند شما را توفیق دهد! انجیل برنابای متداول, صد در صد انجیلی جعلی است و فرد مسلمان نمی‌تواند با آن بر مسيحيان احتجاج كند زيرا به اختصار براى اين انجيل هيج طريق يا سند تاريخى معتبرى وجود ندارد. نسخدى انجيل قدیمی که اين انجیل از روی آن چاپ شده کجا است؟ تاریخ آن چه موقع است؟ کجا یافت شده و آیا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است؟ چه کسی آن را بررسی کرده و در اين خصوص چه گفته است؟ کسی که می‌خواهد به وسیله‌ی ‎US yal‏ احتجاج کند باید به اين پرسش‌ها پاسخ گوید و البته بعد از آن :درس يايد كه دشتش از هر دلبل نو مدركى کم بتواند بع پشتوانه‌ی آن با اين کتاب بر مسیحیان احتجاج کند حالی است». ایشانا) دربار‌ی کسی که انجیل بنیا ابا اجیلبهودا مقایسه می‌کند فرمود:

صفحه 205:
«آنچه رک امد یاو ری باه اسر انجیل نه ارزش تاریخی دارد و نه هیچ فرد عاقلى می‌تواند ا ث بر مسیحیان احتجاج نماید. چگوته ممکن است بتوان با کتابی که اصالتی ندارد محاجه تمود؟! اما انجیل بهودا. انجیلی گهن است و اصل و ریشه‌ی تاریخی برای آن یافت شده و با تحقیقات دقیق علمی مورد بررسی قرار گرفته است.»

صفحه 206:
ایستگاه سوم: مسایل مربوط به ادله‌ی دعوت مبارک * نص و كواهى خدا اديور اجمد الجسية تدوة متقدمه مه سح قمر ‎bes‏ ا قال لمي ا نان توقيق دهد! ‏لسن ذلرل مرحمت فس اجو بيد ‏بتار حب یا این دلیل بای لز همان زور ول زو مرک خجت باشد بعس باید از زوز امل: ‎Uae‏ من‌شور: که از رول اول بعرروزی که خلیفه در آن اوعا: من‌گند,ربه ‎el‏ ‏افتد؟ ‎Ul y‏ ین نص هنگامی که عرضه می‌شود باید بر تمام مردم آن زمان حجت باشد با خیر؟ ‏و چه تتودی مارد اگر حضوت مهم نا این سن يرق عودلين ‎Solel plas‏ ‎sceldon.a-a ib esnsallpliS on alitigl Tseng ic plas ‏مجاجه می‌کند؟‎ ‏این پرسش‌ها مربوط به قانون شناخت حجت یا به ویژه در ياب لعن (وصیت) او است.. ‏آیا پاسخی بر این سوالات می‌یابی؟» ‏گفتم: آیا بر اساس آنچه از سخنان شما آموخته‌ام باسخ نتفر

صفحه 207:
: آنجه من دريافتهام إين است كه حجت ‎le‏ ‏دعوتش. به خذاى سيحان و ‎wal‏ و مواستدى او يشتكر: است وبه وسيدف أن يندثان خدا به أو ايفان م اوري حلي اگر نص موجود باشد. گواهی خداوند دارای شان بالاترى استء و الله اعلم. ایشان) فرمود: «آری, یا گواهی خداء نص نیست؟ و آیا نصى كه أز جأنب غیرحداباشد.آزگواهی و نص الهى برثر است: آری این همان نض ‎gid seul‏ سانق بر این قانون کافل شتاخت حجت ره بگارش در تاودا به این آمید که نا به سراغ متاظره بيایند ولی به نظر می‌رسد آنها خواهان متاظره نيستند. آنچه در شبکه‌های ماهواره‌ای در خصوص مسخره کردن رویاً یان داشته‌اند مرا پس است. به خواست خدا کتاب «عقائد الاسلام» که در آن رسوایی ایشان و بیان ليان بره اسك - شر خواهد شد, هر چند که اینها شرم و حيايى ندارند! چند روز بيش به طور اتفاقى شنيدم كه يكى از عمامهداران آنها در باسخ به يى وهابى كه مىكفت «اصل امامتي كه شما از آن سخن می‌گویید به عنوان یک اصل دینی در قرآن ذکر تشده است». از کتاب‌های دعوت استفاده می‌کرد و به آن وهابی می‌گفت: ما می‌گوییم ائمه جانشینان خدا بر زمین اویند و آدم. اولین جانشین خدا می‌باشد و خدا فرموده:ای جع ...تا انتها. به ابن ترتيب آنها بدون هيج شرم و بای هنگامی که مخالفین‌شان با آنهابحت و جدل می‌کنند. دلایل خود را آز دعوت اخذ می‌کنند و هنگامی که مردم درباره‌ی این دعوت از آنها سوال می‌کنند. ‎ED‏ را تکذیب می‌نمایند!! ابن كه أنها از دعوت و از علوم آن هره می‌گیرن ال بز اين نيست که آنها به صاحب دعوت نیازمند و او لز أنها بی‌نیاز است؟ آيا اين (يعنى علم) از دلايل امامت نيست. و اين ‎lal‏ به نيازمندى همكان نه أو و بىنيازى او از مردم شناخته ینود تسیا الا و نقم وا د راي ‎GN‏

صفحه 208:
‎be‏ للب وكام چهارم: مسایل مربوطه به مناظره‌ها و ‏17 آي كفوف اوعأوهاصيت يك دليل به شمار مىرود؟. ‏وصیت مقدس, نوشته‌ی حضرت محمدا] است که بازدارنده‌ی امت از گمراهی می‌باشد؛ چیزی که خدای سبحان خواسته از ادعای اهل باطل محفوظ بماند تا حجتی آشکار باشد بر صدق ضاخب بزجم حق و هوایت درزرمان عهوز» آنکاه که هراد آل ‎fare‏ اجازه می‌دهد تا دعوت بزرگ الهی خود را آغاز تمایند. ‏ولی برخی مدعیان دروغین علم می‌کوشند مردم را از این دلیل بزرگ الهی بازدارند و با این آدعا که دروغ‌پردازان هم می‌توانند با وصیت احتجاج کنند. مردم را در این خصوص دچار شک و شیهه و تردید نمایند. ‏این در حالی است که آتها حتی نمی‌توانند به یک نمونه با مثال که آين عمل آنها را در طول مسیر زندگی بشر از او روز توجیه کند. اشاره نمابند. می‌بينیم که قرآن کریم ادعای آنها را به وضوح تکذیب کرده است. ‏آجمد الحسن] درباره‌ی این شک و شبهه آفرینی آنها فرمود: ‏«آنها می‌گویند: چه طور ممکن است صرف ادعای وصیت, دلیل پاشد؟ در حالی که قرآن بیان می‌دارد که ادعای وصیت. دلیل است. قرآن بیان کرده که عیسی0 در مقام احتجاح با تصاراء يه حضرت محمدل بشارت داده و به او وصیت نموده است. ‏آيا نمىبينند كه خداى سبحان صرف ادعاى حضرت محمد بر اين كه او همان كسى است كه عيسى] به او وصيت کرده است را حجت به شمار آورده است؟ ‏اگر به ان صورت نبود. چه معنایی دارد که خدای سبحان از وصبت عیسی] سخن به میأن آورده است؟ ‏آیا جز این است که خدا این وصبت را برای احتجاج به آن بیان نموده است؟ و آیا ذکر نکرده که در وصیت عیسی(] چیزی جز نام اول نیست؟ ‏* -ما اصیرهم علی ‎lll‏

صفحه 209:
سیر فد یوعد کدی او اس اب به هر حال, خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد و خذا را امريه است که خود. آن را به پایان می‌رساند». * احتجاجپیمرانبه وصیت يك روز در خصوص احتجاج انبياء به وصيت. از يشان می‌شنیدم که فرمود: «انها می‌گویند: ایا موس یه وضیت اختجاخ کرو چگونه آن حضرت به وصیت احتجاج نکرد در حالی که بني اسرائیل به دلیل وصیت‌های انببایشان نسبت به او. منتظر آن حضرت بودند؟1 همین طور است حضرت عیسی و حضرت محمدق؛ آیا قرآن به وضوح احتجاج به وصیت را بیان ننموده است؟! قرآن آشکارا بیان داشته که به آنهن] وصیت شده يود ويا وصیت نیز محاجه می‌کرده‌اند. همین کفایت می‌کند که قرآن به روشنی با وصیت پیامبران0ا و وصیت حضرت فیسی] به حضرت محمدلا احتجاج نموده است». ۱ خدای متعال می‌فرماید: «وَإذ قال عيسى ابن نی یل ی ‎Sa lal ns i i Sys‏ 5 ‎bite Gb asl‏ او من بغدى لنقة ‎eae) Rg SB‏ كفت ى يف لوي من رخا ‎ses Seo Sod ce Dap ci ena‏ وى ل عد امن مرايد ونا احعد لست بشارتان سردهم. جون أن يبا يات روش خود مدء فد این جادنی است اشکار) ‏* أيا مضمون وصيت از قبل معلوم بوده ات ‏برخی از کسانی كه به ناروا ادعاى علم م ىكتند بر اين بتدارند كه تيازى نبوده حضرت محمد به هنكام احتضار وصيتى بتمايد و به عنوان مثال حديث ثقلين يا غدير از نوشتن جنين. ول لا و بل هو ات 2 -صف:6

صفحه 210:
وصبتی ‎pate.‏ ‎eos‏ 20 بوده ‎ate nee‏ و خولٌ را با توشئن آن به سختی بیاندازد! پاسخ احمد الحسن] به چنین مدعیانی مطلب زیر است: «برخی از آنها مدعی‌اند که از آنچه در وصيت ‎Das soley‏ بوده كه به زعم آنها آن را کتایت نکرده است. باخبرند و محتوای آن صرفا تاکیدی بوده بر بیعت غدیر و مختصری از حدیت تقلین؛ لذا آن حضرت به توشتن وصیت‌نامه اهتمامي نداشت وطيق اعتقاد آهاء حتى بس أز واقعدى «رزيه». ‎Lott‏ ‏برای مسکینانی همچون عمار و ابوذر و مقداد که قبولش می‌کردند نیز به کتابت درنیاورد؛ به زعم آنها آن حضرت حني برای علی0] نیز وصیت را ننوشت تا بعد از او به کسانی که آن رأ ‎Jost‏ می‌کنند برسد تا به این ترتیب تمام کساني که در صلب‌های مردان هستند گمراه نگردند و امت از گمراهی نجات ‎Tal‏ من نمي‌دانم اینها از کجا فهمیده‌اند که وصیت‌نامه صرفاً تکرار یا تاکیدی بر واقعه‌ی غدیر با دیگر رویدادها و سخنان ييشين ببامير خدال مانند حدیث تقلین به صورت اجمالی بوده است, با اين که آن حضرت پیامبرت] و رسولی از جانب خدا بود و ودى ب طور مداوم به حطرئش مارسيد و رسالت او بای هدايت مردم نيز تا أخرين لحظه از حياتش استمرار داشته الست أن به علوان حكال خداوند ‎tpl‏ را خبرداده که یک روز با یک ماه يا دو ماه قبل از احتضار محمدا چیز جدید و تفاصیل جدیدی مربوط به یکی از ثقلین یعنی اوصیای پس از او و نام‌ها و صفات برخی از آنها که متضمن عدم گمراهی امت تا روز * - واقعه‌ی «رزیه‌ی بوم خمیس» (فاجعه‌ی روز بنج‌شنبه] در منابع اهل سنت (نظیر کناب بخاری و کناب مسلم) و میج شیعه نقل شده آست که طى آن خضرت محمد درخواست نمود نا كتف و مركب با لوح و مرکیی ورد تا الج سر ال ‎Te‏ ‏برعي (عمر) نسبت هذيانكوبى به ‎wal) eal‏ و مانع از انجام اين عمل ندند در ملاع لهل صنت رولبت شد است که هر ار ‎oi‏ عباس ای واقعه را بد می‌کرد. اشک همچون دانه‌های مرواريد از كوثههايش ‎sole‏ ‏می‌شد (مترجم).

صفحه 211:
قياتت اس .بع او وی شم ویو با ‎a)‏ جر سب ور تنموده, پس این قاطعیت و اطمینان بر این که وصیت صرفاً 9 تکراری بوده بر آنچه از پیش گذشته و لذا ترک نوشتن آن پس از «رزیه خمیس» (مصییت روز پنجشنبه) بهتر و سزاوارتر بوده, از کجا آمده است؟! آيا اين به آن معنا نيست كه عمر براى پیامبر خدال] تعبین تكليف كرده بود كه ننوشتن وصيتنامه در روز بتجشنبه بهتر است, همان طور که برخی چنین گمان کرده‌اند که اعتراض عمز بر توشتن مکتوب: کاریشایسته و خردمتدانه بودن است؟! شما نيز بر رسول خدال] چنین مقرر می‌دارید که بهتر. تنوشتن وصیت‌نامه پس از روز پنجشنبه بوده است و هیزم‌های آتش‌تان را از بين نمی‌برید! شما را به خدایتان سوگند. کدام یک پیامبر است: مجمد بن عبدالله0 یا عمر و دار و دسته‌اش, با خود ما آى كسانى كه نام تشيع بر خود تهاددايدة!» نها از تلاش خود برای اشکال كرفتن بر نوشتن وصيت محمد 6 که نگه‌دارنده‌ی امت از گمراهی است دست برنمی‌دارند. برخی از آنها اشکالی اختراع کرده‌اند که مضمون آن چنین أست: ياء موسى بن جعفرا] در زندان پیش از وفات به فرد بعد از خود وصیت کرده و وصیت‌نامه‌اش را نوشته است و با ابن که حضرت محمدل) وصیتش را تنوشته است! و از این قبیل سفسطه‌بازی‌ها. ایشان0 در پاسخ به چنین سخنان پیهوده‌ای فرمود: «م با دلیل, وجوب وصیت به هنگام احتضار را ثابت کردیم و اکنون آنها هیچ دلیل نقضی ندارند. لذا دلیل ما ثابت می‌شود و نيز يا نر ثنها وجوب نوشته ‎TS pals outlines Gi‏ oe bs كر أبن سوس كه اسطارريه عدوروسيت موسي بن جمد ] به هنكام احتضار به دليل مثلاً زنداتى بودن او, بر وصيت حضرت رسول(] اشکال می‌گیرند. خداوند می‌فرماید: ‎EY‏ ‎sald‏ سفها» (خدا هیچ کس را جز به اندازه‌ی طاقتش مکلف

صفحه 212:
تم ىكند) (بقره: 286)ي لذا بيمانن روزم نمورگیرد تونق باه اتنس تعر كام احتسار وضیت‌نامه بنویسد. موسی بن جعفرا]نتوانست چنین کند ولی پیامبرن چنین وضعیتی نداشت و آن حضرت قادر به نگارش وصیت بو لذا این کار بر او واجب بود. علاوه بر اين: همدى وصايا و روايات ائمه0 به ما نرسیده و همان طور که همگان می‌دانند. بسيارى از اصول روائى شيعه مفقود شده است. به علاوه. اين كه موسی ین جعفرا] به هنگام احتضار وصیت‌تامه‌اش را ننوشته, خسارتی به همراه ندارد زیرا وصیت حضرت رسول[ بازدارند‌ی امت آز گمراهی تا روز قیامت می‌باشد؛ لذا لازم تبود که خداوند شرایطی برای موسی پن جعفرل] فراهم آورد که به هنگام احتضار وصیت کند. در حالی که خدا زمان. فرصت و تواتایی را در اختبار پیامبر[] گذاشت تا در وقت احتضار وصیت نماید. در عمل هم آن حضرت وصیت کرد و آن وصیت نیز تقل شده است»: آکنون, آیا کیسه‌ی شما از اشکال‌تراشی بر وصیت مقدس خالی شد یا ایرادگیری همچتان ادامه دارد؟!! * وصيت و نص مستقيم عده‌ای می‌گویند: وصیت رسول خداق به تنهايى براى اثيات حقانيت كسى كه به أن محاجه مىكند كافى نيست و حتماً بايد وصيت به طور مستقيم از امامى به امام بس از او صورت كرفته باشد. ایشان0 در پاسخ به چنین افرادی فرمود: «علمای شیعه می‌گویند: وصیت یا نص از پیامبرا] کفایت. می‌کند. کما اين که در کتاب در «باب الحادی عشر» به شرج مقداد سیوری" اين عبارت آمده که: تص از پیامبر یا امام قبلی ‎cla pba ck (all cian) cago a=‏ المچهده در 10 بان تاليف تمود؟ سيس علامه حلى شرع هاين بر آن توشت و بابي به نام ‎b>‏ ‏الحادى عشر» إباب بازدهم)زبه أن أحضاقه ‎stake apes‏ سيورى (متولد 826 ‏هدق) شرت بر آن کشت کد از مهو اب ‎Ss nl‏

صفحه 213:
Bau i Gada jp, Sos exis 3 ‏کافی است.‎ ‏اینها نه قرآن را در نظر می‌گیرند. نه روایات و نه سیره‌ی‎ ‏معصومین را.آها فقط سخنان مراجعشان و فقهانشان و آنچه‎ ‏در حوزه‌ی نجف تدریس می‌شود را به دیده‌ی منت می‌گذارند؛‎ بلکه همین مطالب را نیز بزای این که پی هوی و هوس خود بروند, منگر می‌شوند». آين سخن علامه حلی است: امام باید منصوص علیه باشد (باید بر او وصیت شده باشد) زیرا عصمت جزو امور باطنی است که فقط خدای تعالی به آن علم دارد, لذا باید از سوی کسی که بر عصمت او آگاه است نص صادر شود. با ظهور معجزه به دست او که گواهی صدقش شارع کتاب (مقداد سیوری) در «النافع یوم الحشر: ص 0 بر اين مطلب چنین تعلیق زده است: می‌گویم: این اشاره‌ای است به شیوه‌ی تعیین امام. بر ان که تتصیص (وجود نص) از سوی خداء بیامبر خدا و امام قبلى, سیب مستقلی )9 ‎tpt ous‏ است. اجماع حاصل شده و تنها موضع اختلاق اين است كه أيا امام با جيزى غير از نص نيز تعيين و مشخص مىشود يا خير. اصحاب افاميدق ما از آن مق کرده‌اند و گفته‌اند: به جز نص راه دیگری نیست * روایت خداوند عمرش را تباه كردائد سید احمد الحسن(] در یکی از کتاب‌های انتشارات دعوت مبارک یمانی به نام «وصیت مقدس. نوشتار بازدارنده از گمراهی»* که در سایت رسمی نیز منتشر ده است. توضیحی داده که جای هیچ شک و شیهه‌آی در خصوص حجبت وصبت" ‎Gas hiss spas‏ گفایه آنمعاجه کند چه از دیدهران وبچه از ديد سنت يا عقل بر جای نمی‌گذارد. * - الوضية المقدسة الکتاب العاصم من الضلال

صفحه 214:
از جمله موارد که ,در این کتاس أمده ‎cape‏ 5 ۱ شي شد ایشان[] در اين خصوص فرمود: «من دریاقتم که معنای روایت «تتر الله عمره» و وضعیت آن: برای انصار قدری مبهم است. از خداوند تقاضا دارم که شما را از آن برای بیان حق برای مومنین بهره‌متد گرداند و تمقام و متزلت شما را بالا نبرد و حجت شمارا بر طالمین آشکار گرداند!». به هر کسی که اين کتاب را خوانده است می‌گویم: دلیل عقلی که سید احمد الحسن[] در کتابش تشریح نموده: محال بودن ادعای (باطل) نص به عنوان راهی برای تشخیص خليقدى الله را ثابت می‌کند؛ که واضحاً از اساسی‌ترین لازمه‌های تنزیه خداوند سبحان جهت جلوگیری از امکان تحقق این ادعای باطل می‌باشد. اما آنچه در ابتدا از دلایل قرآئی و روایی فهمیدم. «بازدارندگی عمومی از اصل ادعای باطل نص تشخیص» یا «همیستگی هلاکت مدعی باطل با ادعایش» می‌باشد. آنچه از صورت دوم فهمیده می‌شود این است که آمکان وقوع ادعای نص تشخیص از جانب مدعی باطل همراه با هلاکتش می‌باشد؛ حال چگوته اين مدعی باطل مي‌تواند به ان ادعا دست یابد آن هم بعد از بازدارندگی عمومی آن و محال بودن آن از نظر عقلی؟! هنگام مطالعه‌ی کتاب, اين سوال به ذهنم خطور کرد و ایشان] برایم واضح فرمود: «نهء اين گونه نیست. خداوند توفیقت دهد! نص قرآنی و بروات :نیز به تخود تخود دلالت ابر دلیل عقلی داز ی بو معلق: ‎cogil cular‏ از:تص با هلاکت مدعی (باطل) می‌باشد.و به محال, به معتی ‎Sol‏ ادعای باطل نمی‌باشد. عبارت: «حداقل ‎of gles‏ همراه با هلکت او قبل از آشکار شدن برای مردم است» به معنی بعید بودن امکان وصول به أبن لدعا من بأطد و نه اين مضي تيت كه ‎Gul‏ رونداد: امکان:

صفحه 215:
محقق شدن را داشته پاشد؛ ولیر ما ‎Shey‏ جنر ‎oo oe 2‏ با رات بخ ید ‎eis hans‏ 2550 اين ادعا تا اين مرحله هيج آسيبى به نص بازدارنده نمى رسائر يشتيباتى رسالت يعنى آن كه شخص (باطل) آن را تتواند آشکارا نزد دیگری ادعا کند اما اگر فرض کنیم که او آن را ‎hogs hig‏ ادغا کنه و قبل ازآن که كولفد لبي وي درونش قرار دارد را آشکار کند. خداوند هلاکش نماید. اي مساله ضرری برای تص بازدارنده ایجاد تمی‌کند. تنها چیزی که لازم است بیان معنی حمایت (نص) و جدا کردن تنها حالت ممکن از بعیدترین حالتهایی است که می‌تواند پیش بیاید». اين توضیح برای کسی که کتاب مدکور را تخوانده باشدء پیچیده به نظر می‌رسد بتابراین برای درک بهتر پاسخ سید احمد. آلحسن] توصیه می‌کنم که کتاب مذکور خوانده شود. به برخی برادارن انصار که ممکن است از روی شرم و حیا بگویند: اين مساله, موضوعی واضح است, ماجرای زیر را نقل می‌کنم: روزی ایشان!] موضوعی را پرایم بیان فرمود سبس چیزی فرمود که معنی آن چنین بود: یا واضح شد؟ و هنگامی که گفتم: بله, واضح است, فرمود: «خواهش می‌کنم در مورد چیزی که روشن تبست. نگو واضح است و هیچ گاه از طرح اشکال شرمگین نشو زيراً مخالفین‌تان به وسیله‌ی آشکال گرفتن با شما مواجه می‌شوند. لذا باید نسبت به آنچه مطرح می‌نمایید شناخت کامل داشته باشید. خداوند شما را توقيق دهد و گام‌ها‌تان را اسوار * كناب «وصيت مقدس؛ توشتار بازدارنده از كمراهن» در خصوص أهميت كتاب «وصيت مقدس» كه بيشتر با شما درباردى أن صحيت كردم ‎ld‏ فرمودة «خواهش مى كنم إين كناب را به شكل ‎we cals Se‏ فزاوریه زترا در آن چگوگی استذلال و اطاح به ‎‘Salis‏ ‏وصیت بیان شده است. همچنین خواهشمندم آن را در حوزه در

صفحه 216:
تالص يك بإردو مباجثة ربع ور , يكذ لويد ‎gale wrod‏ > ‎ee ies‏ در رز اه ند متفر شود ا میتی از آن گردند. بکوشید با هر وسیله‌ای که در دست در بهمومنین و مردم برشانید تا از آن بهره‌مند گزوی. خداوند به شما جزای خیر بد ایشان(] دربار‌ی وصیت جدش حضرت محمد نیز فرمود: «وصیت این گونه توصیف شده که بازدارنده از گمراهی است و قید «وصیت, بازدارنده از گمراهی است» حائز اهمیت می‌باشد زیرا اگر طبق توصیف خود حضرت, آن وصبت از ادعای اهل باطل محفوظ نمی‌ماند. پس ایشان دروغ‌گو می‌شد يا آن حضرت جاهل مع يود و وضیت را به ضفتی که در آن نبوده توصیف کرده و یا آن حضرت عاجز و تانوان بوده يا ...و ‎soot‏ و حال آن که ايشان از همه‌ی این موازد منزه و به دوز * بشارتیبرای کسانی که از وصیت حضرت محمد[] دفاع می‌کنند نجه در إن دنه باعث حزن و اندوه مى شود فراوان استء از جمله خواب ترساننده(انذار دهنده), به ویژه اگر مضمون خواب. هشداری سهمگین درباره‌ی مثلاً عاقبت آدمی باشد. روزی فردی از اتصار خواب هشدار دهنده‌ای را برای سید احمد الحسن0 تعریف کرد که یکی از انصار برای او دیده بود. این خواب وی را بسیار مضطرب نموده بود. آیشان(] وقتی ماجرای خواب را شنید. در پاسخ فرمود: «به خواست خدا خیر است. و خداوند شما را از شیطان حفظ می‌فرماید. خداوند شما را توقیق دهد و گام‌هایت را استوار نماید! جز خير جيز ديكرى نيست و ان شاء الله خداوند حامى تو است كه همواره از راه و روش او دفاع كردداى و بيامبر خدان نيز كه از وصيتش دفاع كردداى يشتيبان تو مىباشد. جز خير جيز ديكرى نيستء و رحمت خدأ كستردة است. 5 البته شايسته است كه هيع كس از ترس سوء عاقبت آسوده

صفحه 217:
نباشد حتى كسى كو رات جائدن َتنا يذأزخ كع ا يزع إنتم به وود از خدا دارم که حسن را روزقات نماید وگ خلیفه‌ی خدا بر زمینش که در زمان او زندگی می‌کنی را تصرت دهی. خداوند شما را توقیق دهد و گام‌هایت را استوار نمایدا». * مادر موسى جكونه به حضرت موسى [) ايمان أورد؟. سید احمد الحسن] در اين مورد فرمود: «در قرآن. مادر موسی چگونه به موسی] ایمان آورد؟ آیا مادر موشی بعاف لبود خداوند متعال می‌فرماید: «واوین !موس ‎CAS NB gal ST‏ ‎BUS Ta pl J al ale‏ ول تخزنی او لیک وجاعلوه من الْمْزسّلین» (وبه مار موس وهی کردم شیر بده واكرير اوبيا شدى به دراي ينداز و متوس و غمكين مشو اورا به توبازْص كردائيم و در شعار بامبرئش م اوريه) ((قصص: ‎CT‏ ate ay je ls) hed 33 ماویس) آين,شهادت خدا,برای ماذر موسی: در: خصوص پسسره حضرت موسی]] است و او نیز مکلف بوده (تکلیف داشته) که هماتند دیگر مکلفین به او ایمان آورد. حال چگونه به او ایمان أورد؟ آنا جز از طريق رؤيا كه همان وحى الهى به سو أوست؟». شيخ مفيد (رحمه الله) درباردى كيفيت وحى به مادر حضرت موسى]] مىكويد: و اما سخن ما در معجزات همان است كه خداى تعالى ‎al Jbl‏ مُوسَى أن أرضعيه فإذا خفت عَلَبه فألقيه فى اليم ولا تخافی ولا تخزنی را |لیک وجَاعلوة من ازسلین». این ‎ail‏ متضمن صحت (درست‌شماری) خواب‌ها است زیرا به مادر موسی در خواب وحی شد ... 3 * - الفصول العخناره: ص 130

صفحه 218:
‎anh es Des Car |"‏ را یی ریش مرها و روداگشتعال کهوافرماید قوف اه ای نت دق خو ‎Big Be OGY; Gale BOI tats ae a as‏ ولك كيدا إن ‎ ‎ ‎ ‏ان تن وین ناه که بوف هدر خو تدای هه مق زاب اوه سر شید ون یمک ند نز عل را رت ات مان بو حاکن زان ای نش ‏سید احمد الحسن[] در خصوص علت اين که چرا یعقوبت] پسرش یوسف] را از حکایت کردن خوایی که دیده بود برای برادرانش نهی نمود, می‌فرماید: ‏«در قرآن, یعقوب] رقیا را دلیلی بر تشخیص پوشق خليفة ‏دانست و وی را از اين که خواب را برای برادرانش نقل ‏تفع داش ترا بر اس مورب امس قوس دند موی خلیفه‌ی خدا و جانشین بعقوب] خواهد بود. ‏با اين وجود, اين جاهلان انکار می‌کنند؟! نمی‌دانم چه طور مدعی هستند که به قرآن ایمان دارند؟! ‏اگر عذرشان اين است که تفسیر نمی‌دانند.اینک ما موضوع زا برای آنها روشن ساخته‌ايم و دیگر مجالی رای انکار نیست. حال جز لجاجت و حیره‌سری دیگر چه باقی مانده است؟!». ‏حال که اين مطلب واضح شد. من می‌گویم: آیا کسانی که رؤيا را مسعره میکند در جالی که رف لت مرا ‎pie‏ ‏مصداق ‎al ll sable‏ از سخنان خود كه مروم زا يا أن به سیک مفزی می‌کشانند و پر انکار و تکذیب وح الهی سوز ‎anges‏ فجالت نمیگشند؟ ابا بان و لمان ابنها تان از ماب حضرت موسی[] است؟! یا از حضرت بعقوب[] _پیامبر خدا به دين الهى عالمتراتد؟!! ‏* أيا خدا در استخاره به كسى غير از ولى اشن اششاره م كند؟ به هنگام عرضه‌ی دعوت حق بر مردم: بسضا با افرادی ‎ ‏- بوسف: 4 و 5

صفحه 219:
روبهرو مى شويم كم يدرو از نوكه ‎١‏ بهانه‌ای که با آن ‎oe‏ 1 فرلد را کفانیش مزپذیرند. ان غجه سین چم سراغ استفار ند و قداوند ار صرح احمد ۱ را برای آنها برمی گزین ولی از آنجا که طرف, دل در گروی فرد دیگری ‎a‏ راغ خداوند را رها نس کند بو به میت زر صخش محبویش ادامه می‌دهد. با اين پندار که خداوند با پبروی از او تيز برايش خير مىخواهد!! احتی یک بار برایم پیش آمد که ‎rans‏ می‌گفت در طول عمرش همیشه استخاره می‌گیرد و طبق آن عمل می‌کند. وی هفت بار در خصوص پیروی از سيد احمد الحسن[] استخاره گرفته و در پاسخ. سوره‌ی پس آمده و نتیجه‌ی استخاره بسیار خوب بوده ولی این مرتیم در. قمل به استخاره مردد مانده ۱ دليلش هم اين بود كه مى كفت وقتى هفت ل ار استخاره احمد الحسن بسیار خوب آمد. رفته و بر پیروی از ی که مه کباش آو بمالن بوده استعاره کرده که آن هم ار خوب آمده است!! از سید احمد الحسن[] درباره‌ی چنین افرادی سوال کردم. ایشان فرمود: «اینها بینوا هستند. شما دلایل را یکی پس از دیگری برایشان تبیین کنید و بیان دارید که چگونه وصیت, حجتی است قطعی يراق كسى که به دنبال حق می‌باشد و کسی که از آن روی برگراند. هیچ عذری تزد خدا تخواهد داشت. و اما درباره‌ی قرد استخاره کننده و امثال اوء او از خدا ‎caus‏ که درباره‌ی احمد الحسن او را آگاه سار خدا هم او را أكاه نمود؛ ولى وى به کلام خدا شک کرد و از آن روی برگرداند و به دتبال هوا و هوسش رفت و فر مورد کسی غير اق آو استخاره گرفت. چرا که این قرد موافق با خواسته و ميل أو بود. خدا نیز او را به خودش واگذار نمود. استخاره بر غیر از کسی که خداوند برای پیروی از او خیری بخواهد. استخاره از شیطان است. نه استخاره از خدا. او از خدا طلب خیر کرد.

صفحه 220:
خدا هم با | ‎seas‏ ا ‎toll‏ ‏داد ‎BS gi of slag‏ ور تفر خودش و أنه را كه ‎ado‏ اماره‌ی بالسوء» (نفس آمر کننده به بدیه به او تشان داد را پی گرفت. کسی کهابا استضاره از دا خیز می‌خواهة وخبا زرا آگاه می‌سازد وبا کتایش بر او گواهی می‌دهد که احمد الحسن بر حق ‎ual‏ چگونه به این اطلاع‌رسانی و گواهن خذا کفر می‌ورزد؟!! و پس از همه‌ی اينها چه می‌ماند به جز جهنم؛ جهنمی که آن قرد با روی‌گرداندن خویش در واقع ‎ol‏ را طلبیده و منتظر آن است؟ آیاعاقلانه است که وی از خدا سوال کند. سپس وقتی خواب را نپسندید, برگردد و دوباره سوال کند و خدا پاسخش را بدهد. وباز هم بزگردد و خدا به او پانیخ دهد و این کار را هفت با تکرار کند ولی هنگامی که دزیافت این امر برات او سودی تدارد زیرا این راه برخطر و روندگان آن نز اندکاند. به سمت استخاره گرفتن بر این که ای قلانی یماتی هسست یا خبر متمایل ‎Hits‏ ‎laa‏ خب آنا راشع :هذا وفهادت او بان‌قه انتت ناه یز خدا) تا وقتی فرد پاسخ را نیسندد. برود و درباره‌ی فلانی سوال کند؟ آیا خد را به سخزه گرفته‌ند؟! با خدا یت این که چتین ا ل 0 كرده. واگذاشته, شایسته‌ی ملامت است؟ و یا اين فرد با انجام چنین کارق. متتظر چیزی غبر از جهنع است: ‏آکر نه دللبل برای آها سودمند است و نه پاسخ حدا: ند ‎ay‏ به حالشان نود می‌بخشد؟ ‏حسیتا ال و نعم الیل ‏# احمد الحسن از مرجع خواسته زو معجزهبطایند! ‏برخی افراد و چه بسا گروهی از مؤمنينء جنين كمان می‌کنند که سید احمد الحسن!] در بدو آمر, طلب معجزه را بر مرا عرض لوقه وتمیی نوع آن را هم به اسان وداک کرده است؛ یعنی نقش سید احمد آلحسنل أن لست عه هر چه ‎

صفحه 221:
است که سید احمد الحسن] در کلام خویش تشریج. «در خصوص قضیه‌ی معجزه؛ ما به برخی از مراجع گفتیم که درخواست خود را مستند و مکتوب کتند و با صدور بیانیه‌ای رسمی تصریح نمایند بر اين که حجت به وسیله‌ی معجزه شناخته می‌شود. ‎cal ant ae‏ دا لپ مراجعبدی كذ وتان معجزه شدند وباسعكوبى به أنها براى يبان ابن مطلب يود كه آنها يا دروغ‌گو هستند و جدیتی ندارند و فقط می‌خواهند مردم را به بی‌راهه بکشانند و اين قضبه پس از آن روشن شد که ما در رسمی آنها را مورد خطاب قرار دادیم و آنها از پاسخ‌گویی سر باز زدند؛ و یا اگر هم پاسخ می‌دادند و بینیه‌ای رسمی می‌نوشتند و درخواست خود را مستند می‌نمودند. در واقع از نادانی خود پرده برمی‌داشتند زیراآنها راه شتاخت حجت را به معجزه متحصر کرده‌اند. در حالی که معجزه تنها راه ممکن تیست بلکه (برای معرفت پیدا کردن نسبت به حجت الهی) راه‌های مختلفی وجود دارد. مراجع و وکلای آنها به مردم گفتند: ایمان نمی‌آوزیم مگر این که برای ما معجزه‌ای بیاورد. احمد الحسن پذیرش این درخواست را منوط به مستند و مکتوب کردن تقاضای‌شان کرد. با هدف آشکار شدن دو موضوع: آول: أنها دروغكو هستند و أكر خواستدى خوذ را نتويسند و بین مردم منتشر نسازند. دروغ‌شان تمایان می" دوم: أنها تاداناند وبا اين أصل اعتقادى که حجت با نص شناخته می‌شود. مخالفت می‌ورزند. اين که آيا حجت را با معجزه می‌توان شناخت یا نه موضوعی مورد اختلاف است؛ حال چگونه است که مراجع تنها راه شناخت حجت را اظهاز معجزه می‌دانند؟! اين پاسخ برخی از کسانی است که به دروغ می‌گویند احمد الحسن آمده و خودش از همان ابتدا به مراجع گفته است که هر معجزه‌ای می‌خواهند از او طلب کنند»:

صفحه 222:
seal che le ce ‏دو للؤفل اند از طريق ايجاد شك در امامت مهديين‎ ضلوات الله عایوم اجمعتن. حجیت آنها و وجوب اظاعت از ايشان را مشکوک جلوه دهند. با اين استدلال که آمام صادقم امامت آنها را نفی نموده است! ‎ote‏ زوادت: مرت مد سورع م ‎ayy don tape a Dp‏ یبشد. ام ‎Cee) Sapp hg‏ نداد هی وه از امه ولآ رها شمان ‎al‏ مد اه ‎eeu pease cpp‏ ‏این در حالی است که سیاری از کتانههای:دعوت مباری یمانی به اين شبهه پرداخته و کاملاً واضح به آن پاسخ داده‌اند ميش بر ابن كه امام ادق] دز این روایت دزصدد تفی امامت مهدیین) نیست بلکه آن حضرت مي‌خواهد کلام پدرش امام يافرل را برای ابویصیر که تاقل خبر است تصحیح نماید.آين که ‎Ul‏ مهدیین] دارای مقام امامت هستند با خير. موضوعى است که روایات بسیاری به آن پرداخته و بیان داشت‌اند که نها نیز ائم‌اند ‏همان طور که مقام امامتی که حضرت ‎Dalal‏ به آن تائل شد - طبق نص قرآن كريم - او را از متصف شدن به تشيع يهترين خلق بس از رسول خدال] - به نص روايات شريقه - مانع نگشت. ‏به هر تفدی: أی‌های متعده وزوشن: در گتن‌های دعوت: مبارک یمانی منتشر شده است: با اين حال نگاهی داریم یه پاسخ سید احمد الحسن] برای این افراد. از منظرى ديكر. آیشان(] می‌فرماید ‏هموضوع تقض آعامت مهییین:ناقتن خجنت ‎il ii) al‏ که آنها حجت‌های الهی می‌باشند) نیست؛ یعنی ضرورتی ندارد که حجت. امام هم باشد. این که آنها پخواهند امامت را از مهدیین نفی کنندمانع از التزام بندگان از اطاعت آنها تست ‎ ‏* - کمال الدین و تمام النعمة: ص 358.

صفحه 223:
sepa nis ero sh ghee lly 2 ‏همچنین زکریا و یحبی[] نیز حجج الله هستند ولی امام‎ ‏نمی‌باشند؛ آیا اطاعت از آنها لازم نیست؟ امامت یک مقام‎ ‏است.‎ ‏اگر چه ادله‌ی زیادی وجود دارد كه امامت مهديين را ثابت.‎ ‏می‌کند ولی من می‌خواهم چیزی را برای شما آشکار ساز‎ ‏نها نادان‌اند زیرا معتقدند نفی امامت یک نفر, به منزله‌ی تفی‎ ‏حجت الله بودن آو است, در حالی که چنین جیزی صحیح‎ ‏خلیفه‌ی الله‎ 9 alll ‏تیست. می‌توان ثابت کرد که یک نفر حجت‎ ‏و اطاعت از او واجب باشد و لكن امام نباشد, مانند أدم.‎ جسن يعت كزيل اين افراد جاهل جيزى نمىدانند؛ آنها بر اين باورند كه حجت. معصوم, حتماً بايد امام باشد و بر همين اساس ميكوشند امامت را از مهدیین نفی کنند در غیر این صورت اگر می‌دانستند و متوجه بودند که «آگر انسانی حجت الله و خلیفه‌ی الله باشد. لازم نیست که حتماً امام باشد», درصدد اتفى امافت تهدیین برتمن‌آمدند: زیرا در آن ضورت خزاهند دانست که تفی امامت مهدیین, ایشان را در تفی حجت بودن آنها سودی نمی‌رساند؛ حجیتی که روایاتی آن را ثابت نموده و صراحت دارند بر اين که مهدیین پس از آئمه حجح الهي و اوصیای بیامیر پس از ائمه می‌باشند. پس اگر ایشان قادر به درک چیزی بودند. متعرض این مورد نمی‌شدند (و سراغ چنین موضوعی تس‌آمدند همان طور که واضح است ‎lade gl‏ که ‎yh‏ است: اثبات بودن آها است و اگر حجت الهی بودن آاثابت شود. مسأله خاتمه يافته و بحث روى اين كه یا آنها ائمه هستند با اين که مقام امامت را دارند یا نه. زاید و از مطلوب به دور * خروج در روایت یمانی! امام باقر[] می‌قرماید

صفحه 224:
و وهاه نجي وه وي كرى رد أمد. بد هر سمو كه ری ترس و وحن و شرب ‎san seen rence nap nee Recah oe‏ یم یست؟ پر هایت. هبان ات اوه سوی ملعبالن دمت سین تام ان خروج كرده فروختن سلاج بر رد بر هر مسلمی حراممیشود. نایک نی خوع كرد به سوى ‎eas‏ خز جک پچ ابرم هایت الست و رويكرداتى أن با مسلمان. کرش وس قیرط شم مب اش رد ب اي دعوت مک برخی چنین قره الرعيد ابد وه ریز رن سای موی به خروج او جهت جنگ و قتال است, و قبل از أن اطاعت از 0 نیست. چه برسد به باری نمودن او. اين پندار عده‌ای اين در حالى است كه روايت يمانى بيان مىدارد كه يمانى خلیفه و حجت الهی است. و از همان نخستین لحظه‌ای که خلیقه‌ی الهی دعوتش را آغاز می‌کند, طاعت و نصرت او واجب می‌باشد. اين همان چیزی است که سید احمد آلحسن[] و انصار او در کتب عدیده توضبح داده‌اند ولی ایشان0 از اين نکته غافل نمی‌ماند که در قالب یک سال نظر طالبان حقیقت را به وجود خطا در اين فهم از روایت یمانی, جلب تماید و می‌فرماید: «در روایت آمده است که یمانی صاحب پرچم است یعنی وی قرمانده ارتش می‌باشد و نیز در آن آمده که وقتی یمانی خروح کرد. قیام با او یعنی نبرد همراه وی واجب می‌شود. حال آیا معقول است که فردی در رکاب فرماندهی که قبلاً با او بيعت نکرده و به او ایمان ندارد بجنگد؟». برخی نیز از اين روایت چنین قهمیده‌اند که اين سه یعنی یمانی, ‎globe‏ و سفیانی, دعوت خود را در یک روز آغاز می‌کنند و در یک روز ظاهر می‌شوند زیرا طبق متن روایت, آنها در یک روز واحد خروح می‌کنند. ته واضح ست كه بن يكى بودن زمان خروع إنها برا تبرد. و یکی بودن شروع دعوت آنها از مردم برای گرد آمدن زیر پرچم‌شان. ملازمتی وجود ندارد و اين که خروح برای نبرد * - غييت تعمانى: ص 262.

صفحه 225:
به طور کامل تاکید شده است, ] ToS ABB ee TE ‏سيد احمد الحس ل‎ «آیا گمان می‌کنن آنها ظرق بیست و چهار ساعت ظاهر من‌شوند و لشگزیان را تجهیز می‌کنند و با آرتشی انبوهبه زد روی می‌ورند؟آیا عقل جنين دركى را قبول دارد؟». * هتكامى كه او را ديديد ب أ بيعت كنيد از پیامبر خدال ذر حالی که مسلمانان را به یازی خضرت مهدی[) فرآمی‌خواند نقل شده که فرمود: هت کاس که اررادیدید با بعت ‎ap eS‏ وف ‎ef‏ خبدى خداست»*. أن نرد شیعه وانسلی وارد شده است. با استناد به اين روایت, برخی از اقراد دیدن مهدی با چشم قبل از بيعت را شرط بيعت و ابمان أوردن به أن حضرت قلمداد کرده‌اند. به نظر اين افراد قبل از مشاهده‌ی آن حضرت با جشم و قبل از ملاقات ایشان, بيعتى براى ‎sage‏ نخواهد بود آنها مگویندکلمه‌ی فرایدوه < ‎dade jeans sl‏ این شرط را لازم و ضروری نموده است سید احمد الحسن(] در پاسخ به اين سوال فرمود: همین که برتی او را منند در تعقق «زاینوده کقایت ‎Sioa‏ و گرته آبا خافلاند اشت که ‎ye Sac Mis‏ انسان بر بق زمین: با خجت خدا پیعت بکنید با یکی یکی با او روبه رو شتوند؟ این کار بت چه مقذار زمان نباز حواهد داشت: صد سال. دویشت سال: سیضد. سال یا پیشتر؟۱ * ارسال از جاتب اء موضوع ارسال از جانب ایلیای نبی برایم مقداری مبهم بود. لذا چنین برسيدم: با مراجعه به مطالب کتاب «وصی و رسول امام مهدی] در تورات, انجیل و قرآن» و نیز «نامه‌ی هدایت», موضوع ارسال از سوی حضرت عیسیز] واضح می‌شود ولی به نظر می‌رسد قضیه‌ی ارسال از جانب ايلياز] ين جنين نيست. ایشان[] فرمود:

صفحه 226:
‎LS, ub‏ ضيه كع ايليل و ‎Se Serle 8‏ ‎a‏ مهدین همان ارسال أنه کر خصوض ‎el ay soblalans‏ آنغا فتگوندم که ابلااو ‏عیسی] هر دم ناه و یرو امام ‎palin asain gage‏ کم او می‌فرسند. آنها نیز ارسال کننده‌ی کسی که امام مهدئ0 گسیل اداشته است. به شمار می‌روندابه این اعتبار که نها پیرو و یاوز ‏حضرت می‌باشند».

صفحه 227:
ایستگاه چهارم: مسایل مربوط به مخالفین دعوت حق و عقاید آنها * عقایدبدعت‌آمیز شیعیان مرجع گرا روزگار باعث شده ما از انسان‌های نادانی که دم از عقیده می‌زنند واقعاً شگفت‌زده شویم؛ و این چه مصیبت. است! اين افراد. معصوم را با آموری چند که مهم‌ترین آنها از این قرار است می‌شناسند: انداخته شدن معصوم تزد درندگان و خورده تشدن او توسط این حیواتات. باقی ماندن آثر قدم او پر سنگ سخت, سخن گفتنش به همه‌ی زبان‌ها. هر کجا که برود سایه تداشته باشد و .... نظایر آن. ان می‌کنند این قانونی است که به وسیله‌ی آن معصوم شناخته می‌شود و اين‌ها ویژگی‌هایی است که همواره ملازم معصوم می‌باشد و کسی که طبق خواسته‌ی خداوند سبحان ‎as‏ ‏اين موارد (گاهی) دست یابد با نیابد. بر سبیل اعجاز نیست. زاهی خدا بر حقانیت خلیفه‌اش, نوشته‌ی رسول ‎Dae‏ که طبق فرموده‌ی خود آن حضرت. بازدارنده‌ی امت از گمراهی است. علم معصوم. بینش و استواری او در متشابهات دین الهی از الف تا باء آن. همچنین سخنان روشن‌گر بزرگان علمای عامل شیعه مینی بر اين که اساس شناخت معصومء تص (وصیت) و علم است و همین. امتیاز شیعه از دیگر گروه‌ها

صفحه 228:
می‌باشد. برای اين مدعیان هیچ ارزش و اعتباری ندارد؛ سید احمد الحسن در خصوص این عفاید بدعت‌آمیز می‌فرماید: «بر انصار واجب است که بدانند عقاید از هر روایتی اخذ ‎sts‏ حنى أكر أن روايت با واقعيت جارى تعارض داشتة برخی عمامه‌داران جاهل به سراغ آنها می‌یند و به ایشا می‌گویند: اين روایت قائل بر اين است که معصوم از ویژگی‌ها و صفاتی چند برخوردار می‌باشد: سایه ندارد. جای پایش در می‌ماند. همه‌ی زبان‌ها را می‌داند و اين‌ها معجزه‌ای موقت و گذرا نبست که ممکن است به آذن خدا صورت بگیرد یا تگیرد. بلکه طبق ادعای ایشان. اینها یک سری ویژگی‌ها و صفات دائمی و همیشگی در خلیفه‌ی الله است. ‎asl, ou!‏ باطل است و به وضوح با واقعیت تناقض دارد. و فقط انسان‌های کم خرد به چنین چیزی قائل‌اند. ‏حال اگر قرار باشد از هر روایتی, عقیده اخذ شود آياآنها معتقدند طبق آنچه در برخی روایات آمده معصومین[] در رحم (مادر) حمل نمی‌شوند؟1 ‏آنچه من می‌خواهم اتصار بدانند اين قاعده است که: عقیده از چنین روایات آشفته‌ای برگرفته نمی‌شود؛ و نيز اين كه: انصار تكويند ما هر روايتى را قبول مىكنيم. إينء سخن باطلی است و کسی که به آن قائل باشد نیز بر باطل است و بين او و کسی که روایات آل محمدل را طبق هوی و هوس خودش رد می‌کند تفاوتی وجود ندارد بین کسی که روایات غلات" و روایات باطل را می‌پذیرد با کسی که روایات راستین آل محمدق زا رد می‌کند. تفاوتن وجود ندارو- ‏أ هن الى ند ‎lag ately HU‏ ونکت تقد بال معصوم به طور دائم به اين صفات متصف است: سایه ندارد. جای پایش در سنگ می‌ماند. به همه‌ی زبان‌ها سخن می‌گوید و ..-؟ این سؤال خطاب به کسانی است که ادعا می‌کنند انا صفات معصوم است. در حقیقت آنها فقط یک سری روایات آحاد متروک که علمای ‏* - غلات: قالین به اولوهیت آل ‎Doane‏ (مترجم). ‎

صفحه 229:
عقایدبه نها اعتقاية تام ابر بیس تیه وه ۱ & دم وگلواموضوع اعتقادی مهمی محسوب می‌شودء چگونه به این چیزها معتقد شده‌اند و بر چه اساس و ‎a‏ چنین نوعی از اعتقاد صورت بسته است؟! در نتیجه, اگر عقیده‌ی آنها صحیح نباشد. با چنین عقیده‌ی باطلی جزو محاربین و دشمنان حضرت مهدیل خواهند يود. لذا چاره‌ای ندازند جز اين که در ابتدا صحت این عقاید را با استناد به دلایل مقبول طبق شیوه‌ی خودشان یعنی با دلیل قطعی يعنى روايات متواتر با نص صریح قرانی يا دليل عقلى صحيع اثيات كتند. البته دست آنها از همدى اينها خالى است؟ علمايشان تيز اين روايات را رد مىكنند. لذا اين روايات قابليت آن را ندارد که به آنها اعتقاد بسته شود. بلكه رواياتى وجود دارد كه در تناد کامل آنه بوده و واقعيت نيز جين اس اگر یکی از صفات حضرت موسى] به عنوان مثال اين بوده ‎le oS‏ پایش پر سنگ می‌مانده. پس دیگر چه نیازی به عصا و غیر آن داشته است؟ اگر طبق گفته‌ی آنهاء در کاخ فرعون, جای پای موسی[] بر سنگ حک شده باشد پس دیگر معجزات به جه كارش می‌آمده است؟! و اما در مورد ائمه0, آيا آن طور كه اينها تصور م ىكتند جزو سیره‌ی ائمهآزاين بوده است كه در نتيجدى حى شدن جاى بایشان بر سنگ, ائمه(] زمین خانه‌های مردم را با قدم‌هایشان خراب می‌کردند (در حالی که هرگز چنین نبوده است)؟! به خدا سوكند اين باوه‌سرایی ها اصلاً ارزش پاسخ‌گویی ندارد یعنی واقعاً چه طور می‌شود که ویژگی امام اين باشد که همواره رد پای او بر سنگ بماند؟ آیا او «بولدوزر» است که راه برود و خانه‌های مردم و خیابان‌ها را خراب کند؟ این چرندیات چیست؟! این عمامه‌داران جاهل با اين عقاید باطل خود. از هم اکنون مقدمات قتل حضرت مهدی0 را قراهم می‌کنند زیرا اکر آن حضرت فردا آمد و در مسجد کوفه تماز گزارد و رد پایش بر زمین مسجد کوقه نجاند وآن را غراب نکزد, به مزدم می‌گویند

صفحه 230:
سين ابن شخص ری نوت بابرا متطرآن میدترای ورودی تا منیر, سنگ‌فرش مسجد را با آثار قدمهایش که بز ۷ زین می‌مانک تخریب کند. و نردم همرباید هر هفته با دورتریق, تقاط سنگ‌فرش‌ها را تعویض کنند و کار امام هم اين است که باردیگر آن را بشکند و خراب کند؟!! چون آنها معتقدند که این از ویژگی های امام به شمار می‌رود: آنها ا ان مزخرفات, مردم را منحرف می‌کنند همان طور که فرعون (لعنت الله) قوم خود را منحرف نمود. متاسفانه انصار به خود زحمت نمی‌دهند تا حداقل با مطالعه و کمی تفكر, ‎el‏ این احمقها را دهد کسی که به سراغ شما می‌آید و می‌گویداینها صقات ثابت و همیشگی معصوم است و معجزه‌اق نیست که گاهی حادث شود و گاهی از آن خبری تباشد و چه بسا گاهی با یک حجت اتفال بيفتد و با دیگری حاصل نشود (مانند عصای موسی), , بايد دليل قطعى بر اين ادعاى خود بیاورد. و همان طور که قبلً بیان داشتم این دلیل یا باید روایات متواتر, با دلیل قطعی از قرآن, یا دلیل عقلی قطعی باشد؛ در حالی که آنها هیچ یک از اين دلایل را در اختبار تدارند: أنجه را كه به شما می‌گویم درک کنید و آویزه‌ی گوش خود نمایید: آنچه از اين نادان‌ها خواسته شده عبارت است از دلیل قطعی بر اين که چنین خصایصی, صفت همیشگی و ملازم حجت است نه اين که آنها به طور موردی با حجتی از حجج الهی حادث شده باشد؛ فرق بین این دو بسیار است! نها انسان‌هایی نادان هستند که آنصار باید نجوه‌ی تعامل و رفتار با آنها را بدنند و پشناسند. وقتی آنها با این روایات به سراخ انصار می‌آیند. انصار نبید با تسامح و سهلاتكارى با آنها رفتار كتند زيرا اين روايات نه جزو ملاحم است و نه جزو روایات فقهی؛ بلکه این روایات. اعتقادی بوده و عقیده فقط با دلیل قطعی اثبات می‌گردد. دشمن شما ابتدا بايد طبق اسلوب و شیوه‌ی عقایدی خودش, دلیل بیاورد. و در ادامه, بحث بر سر اين است که آیا

صفحه 231:
ابن وذكد وليه علهل ‎spite‏ رود فتاط ینار ‎lads Lana gah RSG ST‏ ای با پاسخ‌گویی به اشکالات مخالفین, شکاف‌های دیگر انصار را ير كنيد و ترمیم تماييد. اكنون انصار بايد در براير اشكالاتى كه فعلاً مطرح می‌شود, كاملاً قوى و مستحکم باشند: تا ما کارمان را از سر رتم برخی افراد دلقک پيشه, مالند از هر روایت به هر صورت که باشد. اخذ عقاید کنند و بر این اساس معصوم را به صفاتی که پیشتر اشاره شد متصف گردانند. هدف آنها از اين کار تلاش برای رد دعوت مبارک یمانی است, آن هم پس از آن که دلایل آن گریبان‌گیرشان شده و راه فراری از آن ندارند. ایشان [] در اين خصوص 29039 «روایتی هست که می‌گوید ائمه( در رحم‌ها حمل نمی‌شوند. و از ران راست متولد می‌گردند.آیا نها نیز یه اين روایت عقيده دارند؟ يا قضيه براى أنها مبتنى بر اساس هوى و هوس است؟ كدام يك از علماى عقايدى شيعه جنين اعتقادى دارد؟ آيا به نظر آنه. از هر روانتت می‌شود عقیده خذ كرد نه علماى شيعه جنين عقيدهاى دارند و نه ما بر اين عقيده هستيم. بس أنها اين اعتقادات را از كجا أوردماند؟». همجنين إيشان)] فرمود: «آنها می‌گویند: از جمله ویژگی‌های معصوم اين است كه یه تدلردة بر زمین درم‌تتای پایش نمی‌ماند ولي بر رو سا آثرش باقی می‌ماند؛ این صفات دائمی است و ما ایشان را با این صفات مى شناسيم. از آنها بپرسید: ‎UT‏ فقط بدن معصوم سایه ندارد یا لباس‌هایش نیز بی‌سایه است, یعنی آبا هر وقت که وی لباس‌هایش را عوض کند. ‎Use alin ae oF «Fass ala‏ ‏ولا فقط قدم‌های معصیم پزشن بی‌ائر آننت و بر ستگ. ‎Wale 1‏ بابوش امام نيز بر شن اثری ندارد و بر سنگ اترگذار است؟۱! ‎ ‎

صفحه 232:
و اكر آن طور كه | راد ادعا اثرگذاری قدم امام بر سنگ, آن دسته از خانه‌های مردم و آماکن عمومی مفروش با سنگ که امام بر آنها داخل می‌شود را نیز شامل مي‌گردد یا خیر؟ وبا فرطل اما وا متحتي سيد رمن هاه را نقشكذاري قدمهايش بر سنك خراب مىكند و اهل خانه به تعويض سنك قرش خاته مجبور مىشوند, و آيا امام اين خسارتی که از تخریب خانه‌ی مردم به وسیله‌ی او پدید آمده است را جبران می‌کند یا خیر؟!!! نکند سطح سنگ‌فرش خانه‌های مردم. از اين خصوصیت ویژه‌ای که امام به آن متصف است مستتنی است؟!! یعنی در اين حالت یک معجزه‌ی برعکس اتفاق مي‌افتد به این صورت که امام یکی از ویژگی‌های همیشلی اش را ‎ol nas he‏ ۳۰ خاه‌های مردم: گم‌هایش در شک تا جای سی‌گذاردا حال آکر طاهر روابات با ظاهر صرح خران تعازس داضت چه کنیم؟ آیا جز این است که روایات با باید مردود شمرده شود و یا تأویل گردد؟ آیا اثمه به عرضه‌ی حدیث به قرآن دستور نداده‌اند. و نیز ترک آنچه مخالف قرآن است؟؛ چرا که ائمه به آنچه معارض قران است تکلم تمی‌کنند. بسیار خب, حجج و خلفا الهی انسان‌اند و طبق گفته‌ی قرآن در برخورداری از صفات جسمانی انسانی, همچون دیگران می‌باشند و خصوصیات ویژه و خارق‌لعاده‌ای ندارند: «ْ[ اه بخ زیت پآ مود تیش ‎pl da‏ ‎ad an pn A He)‏ وحى میشود هرب ‎cal gl a‏ هر كس ديدار روردكار خويش را اعد موبتددء بايد كردارى شايسته داشته باشد و در برست بروردكارش هيج کس را ریک نسازد) (کهف: 110). ‎care Ul‏ قبل از اين که با عمل و اخلاصش ارتقاء يابد. اين وتاگت‌های مره تا رام همواه داشته (ست بازغیر؟ ‏اگر بگویند: خیر. رشته‌ی خود را پنبه کرده‌اند و قضیه فبصله می‌یابد و مشخص می‌شود که اينها معجزات موقتی بوده که ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 233:
گاهی اتف ‎ale yall‏ ۳ 5 ‎rh ae Jie‏ طبار وف و ‎pm 2 ie‏ قبل از آن که حجت در اين دنیا امتحان ‎Gals S08‏ او قانت كزده و بد عقا كد أو ‎Cosby‏ ‏رسالت گرزاند ارفا ‎ses NaI Sd ASOT A Gaga‏ تن جای بگیرد. قدم او هميشه بر سنگ نقش می‌گذارد و هرگز سایه‌ای نداشته باشد زیرا اين صفات جسمانی ملازم با حجت. است. در این صورت. امتحان و آزمایش این اتسان چه می‌شود و حال آن که او با نشانه‌ها و معجزاتی دائمي که هميشه اهش است برتری و فضیلت يافته است؟! حال أيا اين عدالت است كه به اين حجت که از همان ابتدا معجزه دارد. همان اجر و ثوابی داده شود که به مؤمنى كه بأ شهوات امتحان می‌شود و بر خلاف حجت. از ابتدا هیچ معجزه‌ای همراه او نیست. داده شود؟ بماند که حجت بر اين مومن برتری نیز داده شده است! پس عدالت خدا کجا است؟ جه طور ممکن است بین مردمی که می‌خواهند وارد فضای امتجان شوند عدالت پرفرر باه در حالی که یکی از پاسخ سوالات و حتی بیشتر از آنها را در دست دارد و د مقط متوالات زا درد و از انتعها چوری در داشت او نیت و وى بايد خودش تلاش كند و باسخها را بيابد. مصيبت اينجا است: آن كه با داشتن باسغها برترى يافته. بيشتر از آن بيجارهاى كه ستم ديده و باسخ سؤالات به او داده تشده. اجر و باداش مى كيرد! در حقيقت أين عقايد أشكار كتتددى ذهن بوچ كسانى است تب آنها ناو ‎Sly Garg ai‏ یمان ‎pT‏ ‏قرآن و عدالت خدای سبحان است». * حسده مدعین علم را کور ساخته است! يرخى از آنها اخيراً شروع به دم جنباندن کرده‌اند و در

صفحه 234:
شبکه‌های ماهوارها: ۳ ربارة: اتى به مس برس رین ایس بت انم 24 است صدای انصار حضرت مهدی[ بلند است و آنها را به برگزاری یک رشته مناظرات علمی و وزین دعوت کرده‌اند تا از این رهگذر, حقیقت بر مردم آشکار شود. این دعوت همچنین پابرجا و برقرار است ولی آنها طبق معمول هر بار اين دعوت را با دلایل غیرموجهی رد می‌کنند؛ همان طور که دعوت مبارک را بدون دلیل و مدرک دروغ می‌شمارند؛ و همان طور که بدون هيع دلیلی, تقلید از غیرمعصوم را واجب جا زده و آن را به صورت یک عقیده برای مردم درآورده‌اندر سيد احمد الحسن در مورد اينها و شگرد و اسلوب‌شان با ما سخن می‌گوید «آنها همان گونه‌اند که شاعر گفته: ‎ASE? OE giles‏ ...گر رم 4 آنها از مناظره با اتصار می‌ترسند. چرا که مقتضح مى شوند. لذا راهکاری تمی‌پایند جز بنهان کردن انصار در زندان‌هاء و استفاده از شیوه‌هایی که أسلاف‌شان در مواجهه با پیامبرآن و اوصیاء و انصار آنهابه کار بستند. سپس به سراغ مردم می‌روند و آنها را به گمراهی می‌کشانند. و ليكن اگر آنها انديشه به خرج مي‌دادند. می‌دانستند که نتیجه‌ی اين کار آنها زیان‌کاری در دنیا و آخرت است؛ همان طور که برای اسلاف‌شان که با همین شیوه و روش, به نبرد با بیامبران و اوصیاء برخاستند چنین چیزی حاصل گشت. آنها بر همین منوال خولهند بود و دز همین مسیر ‎Spo ay‏ خود ادامه خواهند داد.آنها از برگزاری مناظرات مرتب و + دورو

صفحه 235:
‎re‏ ند ترا در ‎scat opal‏ کت ‎la‏ بت اون و ‎Sram 3‏ تاریکی شب ‏أكر به لهات كوم وليل كا رشع سواس رهق متا زهان باخدة درس با هم دنه بأشيم كبا بحث ‎ssa Onn‏ ‏ين أغار شود و در جلسدق دوم شنوه و سلوب ستافت. ‏حت زا هبحت شيم 5 ‎3a Gel‏ ای اشيوه بر مصداق كنونى أن احمد الحسن برداشته شور نا از شما قیول تمی‌کنند زیرا می‌دانند شکست و رسوایی آنها حتمی انیت يا لين كد به ‎Lea pil‏ ایمان آورده‌اید نما نیز اسمان می‌آورندر ‏لذ هتكامى كه با آنها به مناقشه مىبردازيد. دائما تقلا هیزکند نی موسو فوفی, تور از فوضوع جلت ‎Sil ee‏ بست بگذارند و به ین بمان از میاخله علمی ساختزافنه دور کنند. ‎Sal cS Li ‏را کور‎ AT a sll on ‏چند ‎dey low‏ مكي آر أنها وأدر وك از ‎mS Wake‏ ذاشت با فجری برنامه ضحبت میگرد هر ذو ابنها محالفاق تین دعوت بوولذ وبا آن سر سیرداشند. معری ‎"Stake‏ ‏يكن أل كناب هايم راي كرد بود ويخ هلي أن با مت خواندد سوس نع طرف تیگ نظر می‌رسد این فرد خالم با فقه ات (عبریبهآن مضمون اب تا برد و متظوزش این بود که ‎cyl‏ فر, از مقتاری غلغ و دانش برخوودار است که قد داوق ‎oly‏ ان مردم را به گمراهی یکشاند ‏رقیق شيخش به دليل أن كه حسد شدیدا وى را كور ‏ساقت ودس لب را هم جنکر شدهچه کوتاق: که به عجرت. بوخاش کردو به آو گفت طه نه ند و چقدبار ان کلم را لكران کرد. «هیچبهره‌ای از علم تدارد. چیزی بلد تیست. هچ چیز نمی‌فهمد. یک فرد عامی و بی‌سواد است که حتی از ساده‌ترین چیرها هم بی‌خبر است» تقریبا چین غنارانی یه کار

صفحه 236:
و افده در محضر عبد صالح (جلد 1 و 2) 24 * برخى كمان مى كنند كه وى علم منطق نمى دان 6 برخى افراد (وابسته يه شیوخ) حرف‌های ببهوده می‌زنند و می‌گوینداجمدالیسن علم منطق نمی‌داند ان در حالی است که حوزه‌ی علمیه آنها. حتی از بين کسانی که آموزش ابتدایی را سپری نکرده باشند نیز طلیه می‌پذیرد. آموزش در این حوزه‌ها همان طور که مشخص است دارای مراحل مختلفی می‌باشد. متطق در ابتدای آموزش حوزوی و دقیقا در سالٌ اول, آموزش داده می‌شود و اين به آن معنا است که حتی کسی که آموزش ابتدايی را طی نکرده باشد. می‌تواند منطق را بفهمد و درک کند. چه برسد به دیگران. به هر حال, در پاسخ به این دروغ از احمد الحسن[] شنیدم که فرمود: «بسیار خب, احمد الحسن فارغ التحصیل رشته‌ی مهندسی عمران است. آیا ممکن است شخص عاقلی پیدا شود و باور کند که یک مهندس عمران نمی‌تواند منطق بفهمد و ‎wl Jb‏ قارغ التحصیل دوره‌ی ابتدایی هم قادر به درک منطق است؟! آيا إينها ذرهاى عقل دارند؟ حتی بلد نیستند چگونه دروغ بگویند؟ حداقل دروغ‌شان را طوری سر هم کنند که قدری عاقلانه باشد!». * سؤالاتى كه ايشان براى بحث و مناقشه مطرح كرده است ولى طيق معمول کسی پاسخ گو نیت مگر اينها عالم نیستند؟ و به پیروان خود نمی‌گویند: احمد ‎Gut‏ فردي جاهل و ب‌سواد است و حتی ساهترین چیزها را هم نمی‌داند بسیار خب, حال به پرسش‌های او پاسخ بدهید. من نمی‌گویم بر کتاب‌های او که نزدیک به پتجاه جلد در حوزه‌های مختلف معرقت دینی است, ردیه بنویسید! تمام این در سایت رسمى دعوت ایشان منتشر شده و می‌توانید آنها را رایگان دانلود و مطالعه نمایید.

صفحه 237:
.دعوت ايان را یر کم ‎cual pole‏ ‎a‏ ل ا 3 4 پس چرا أز مقابل كسى كه ساده‌ترین چیزها را هم تمی‌داند. فرار می‌کنید با به سکوت بسنده می‌نمایید؟! متذکر می‌شوم اين سوالاتی که الآن آنها را می‌خوانیم. مربوط به موضوعاتی است که با شبهات ملحدین و ابطال آنها و نیز اثبات وجود خدا ارتباط تنگانتگی دارد و اين موضوعی است به غایت مهم. همان طورکه مشخص است. این متن دعوت ایشان] خطاب به آنها است: «من درصددم مطرح کردن موضوعات غلمی مربوط به آفرینش و اثبات وجود یا عدم وجود خدا می‌باشم؛ ‎Cole oul‏ علمى, بسیار مهم می‌باشد و آنچه من در میدان علمی می‌بینم عبارت است از پیروزی علمی الحاد (بی‌خدایی) آن هم با برتری بسیر با بر کساتی که مدعی نمایندگی ادیان هستند؛ کسانی که عالم نام نهاده شده‌اند چه مسلمان شیعه ‎lag a ao ale‏ و چد مسیحی با بودی؛ در ال بو متاقشات علمی پاسخ می‌دهند که چیزی از آنها سر درنمی‌آورند نمی‌دانتد داتشمندان زیست‌شناسی تکاملی و دیگران چه گفته‌اند واچه نطرح کرده‌اند. آنها همچون کساتن هستند که ره قول معروف بد شنیدند و بد پاسخ دادند. به همین دلیل کتابی به نگارش در آورده‌ام که اکنون تقریباًکامل شده و در آن مهم‌ترین نظریات علمی که به لحاظ آزمایشگاهی, ریاضی و ری به ثبات رسیده است را به بحث و بررسی گذاشته‌ام. به ایند کر ضیرت وود افرادت که کنا مورفیت کتابی که نگاشته‌ام را درک نمایند. کتاب را منتشر خواهم نمود؛ زیرا درک آن به ناچار نبازمند به اطلاعاتی در زمینه‌های زمین‌شناسی تاریخی (تاریخ زمین) تاريخ باستان, باستان‌شناسی (علم تاریخ). علم زیست شناسی تکاملی, فیزیک نظلری, کیهان شناسی. انسان شناسی, مهندسی ژنتیک, پزشکی, قلسفه و نظایر آن می‌باشد. سوالات مورد بحث: نظر علمای شیعه, سنی, وهایی و مسیحی در خصوص دو خواست خدا در

صفحه 238:
تطريوى ‎ee gle Lely! ln‏ تین منوج علمی کسانی که اين نظریه را رد می‌کنند چیست؟ از دید کسانی که تظریه‌ی تکامل را قبول ‎Olid aly ais‏ وجود خدا در چهارچوت زندگی زميتي کدام امنث؟ ‎edad‏ آنها تسبت ید یه‌ی ژن خودخواه جیست؟ هزم مورد نظزیمی پوسته هب انیم و لیر وجوم بش لز چهار بعد در این هستی و این که تا کنون بازده بعد شتاسایب شده چه دیدگاهی دارند؟ آنها در خصوص آنچه پروفسور استیون هاوکینگ اخبرآ در باب اضل کنهان و بیدیش آن قطزح رده و کفته نظریهی ام و تظریه‌ی فیزیک کوانتوم برای تقسیر «پیدایش هستی از کدم» کفایت می‌کند چه اید‌ای داز آنها در خصوص سخن فیزیکدان‌ها مینی بر اين که مجموع ‎nee Saale Cae hl‏ تچ تظری دارند؟ حصزت آدمج هگم ریق زین زندگن من کزده ‎Seal‏ ‏من تاریخ دقیقی از آنها نمی‌خواهم بلکه به طور اجمال ‎Vio‏ ‏بگویند ده‌ها هزار یا صدها هزار یا مبلیون‌ها سال پیش" طوفان نوح در کجا حادث شده است؟ طوفان نوع چه هنگام رخ داو؟ تایخ دقیقی از نها نمی‌خواهم بلکه به طور ‎est‏ مثلاً بگویند ده‌ها هزار با صدها هزار یا مپلیون‌ها سال طوفان به چه صورتی روی داده و چگوته همان طور ‎ees be eC‏ ذکر شده: #مواح آن کوه‌اتا بینه اشت ؟ ‏آیا طوفان هعه‌ی زمین را دربرگرفت؟ آیا با طوفان نی هموی موجودات زنده‌ی روی زمین از بين رفتند؟ ‏اگر جواب آنها ان است که طوفان همه جای زمین را درتورديد وتام موجودات زنده با لاقل حبوانات روى رمن را بدگام هزگ کشاند, توس آنهابرای وود ‎PS cil‏ جزیره‌های جد افتده ‎aul‏ کیسه‌داران استرلیا و حیوان فوسا ‎M-Theory - §

صفحه 239:
Se 2 elite, ‏دی ماد‎ ogee) ai sd plat eS 5 الب که ادای نمانندگین ادیان را دارند باید يه همه‌ی ‎Wal‏ پاسخ بدهند؛ آن هم باسخهايى سازكار با علم نوين و ته پاسخ‌هایی روایی با متون دینی ظنی الصدور يا طنى. الدلالت كه با امور علمي كاملا ثابت شده مانند واقعيتهاى تاريخ زمین‌شناسی و آنچه در لایه‌های زمین قرار دازد. سر تاسازگاری داشته باشد. اما متون دینی, با صحیح نیستند ویا بايد تأويل شوند زيرا با حقایق علمی ثابت شده ناسازگار می‌باشند. لذا بر فقهای ادیان است که به پرسش‌های فوق الذکر پاسخ‌های علمی ارائه نمایند.البته من بر اين باورم که آنها قادر به ارائه‌ی هیچ پاسخ علمی ارزشمندی نبستند؛ بلکه هر آنچه که من به آن برخورد کردم عبارت بود از درک تادرست از موضوعات علمی, و پاسخ آنه نیز از همین درک و فهم غلط تاشی می‌شود؛ یعنی مثلاً لها فرض می‌گیرند که تئوری تكامل قائل به فلان مورد است و سپس خودشان به اين قول پاسخ می‌دهند و پیش خود چنین در نظر می‌گیرند که به نظریه‌ی تکامل پاسخ داده‌اند. در حالی که آنها در واقع به دید غلطی که تسبت به تلوری تکامل دارند پاسخ داده‌اند. و نه به آنچه که واقعاً نظريدى تكامل از أن سخن می‌گوید. بهفظار من این برهة که مازدز أن ‎G85‏ مي كاير و ]توه بدن این زمینههای علمی مطرح می‌شود بسیار بیشتر از اين که ادعای عالم دینی بودن را دارند. با دین و وجود خدای سبحان ارتباط مستقیم دارد. نوشته‌ها و گفته‌های فقهای شیعه, سنی و مسیحی که من بر آنها وقوف يافته‌ام. در واقع نوشته‌ها و گفته‌هایی بیمایه است که فقط به درد بازارگرمی خودشان می‌خورد و ققط به کار فريفتن برخي بيروان خرفت و تخدیر شده‌ی آنها که به جهل راضی‌اند می‌آید. نه بیشتر و ردیه‌های آنان تمی‌تواند شخصی که به طور جدی از علومی چون زیست‌شناسی تکاملی» علم ژنتیک و فیزیک سررشته دارد را قانع نماید بلکه این فرد نها را

صفحه 240:
افرادی ساده, جاهلر ون مرصنبهاه د ا ا ‎Baal‏ نار ورد بحت و بررسی فرارمی‌دهم نا خودتان شطع علمی آنها را دريابيد و خودتان خواهيد قهميد كه جرا آنها در مويه با عمد العمين قاقد افسلون علمی هتفه و لباب دروغ و آقترا متوسل می‌شوند ويا با کمک نبروهای نطامی هوادار خود برای یورش به مکتب احمد الحسن در تجف يا حمله يه خانه‌ی وی با استقاده از انبوه نیروهای مسلج روی می‌آورند. أكنون دليل ابن اقدامات به روشنى براى شما أشكار مى شود 2 تيب كه وجود أشكار أحمد الحسن در بين مردم. نشت ری ها رای مرها ‎TL Sues Se‏ ملا خواهد ساخت. ان شاء ‎alll‏ در اين کتاب. بی‌مایگی علمی و فكرى آنها را به شما نشان خواهم داد. از طالبان علم اين درخواست را دارم که همگام با من ‎ca) Slings «Sal‏ بدهند و به أموختن و مطالعة بپردازند. به خدا سوگند برای ما دردآور است که ببینیم مردم در دام افراد حیله‌گری می‌افتند که با سوء استفاده از جهل مردم. تسبت به مسائل خاص علمی یا دینی. آنها زا از حق دور مىسازتد' همان طورك امروزه در عمل من ينيم فقوا گمراه با دروغ وجوب تقلید از غبرمعصوم. ‎el‏ را قرب دا‌اند آگر کسی نظر و ایده‌ی خاصی بر پایه‌ی آراءآنها دارد. آن را عرضه تماید؛ ‎ay‏ خواست خدا بر نوشته‌های او اطلاع می‌بایم و يأ مكتوباتم با أو تعامل مي ورزم. در قاب هوف الماك 2ه أن نيام لام جیررودی آزه زا تعفر مي‌کنم. من به سهم خودم به این پرسش‌ها و بسیاری سوالات ديكر باسخ باددام. اين كتاب همجنين حاوى مطاليي است که شاید بتوان آن را مناظردى علمى با بروفسور ريجارد داوكيتز كه يكى از يزركترين داتشمندان زيست شناسي تكاملي در عضر حاضر یه شمار من‌رود: و همچتین با پردفسور تبون هاوکینگ, یکی از برجسته‌ترین دانشمندان فیزیک نظری و ریاضیات کاربردی. متخصص در حوزه‌ی کیهان‌شناسی و صاحب

صفحه 241:
او جال هایس ‎se”‏ 0 الم مساو ول زد لعل 9 ملاظره 33 مین و آیضان آغاز شود دا ردیه‌ای ‎jos‏ ‏و موتبد ناس 5ه بكار علیة آلها مرن نموژه تورم :انشتده ‎goes ak‏ باه مهد که یی تیم موضوعات و اصطلاحات. از اسائیددانشگاه‌ها کمک بگیرند تا مرا در مناظره خسته تکننده. پاسخ‌های شما کجا است؟ لااقل دفاع شما از دين خدا در يرابر شبهات ملحدين كجا است؟ ‎٠‏ کی داستان دثيالددار شريفتن مردم بيجاره بايد ادامه بيدا اكنون سید احمد الحسن[] پرسش جدیدي را برای شما مطرح می‌کند: شاید که پرده‌های سکوت را پدرد و یکی از شفا برای پاسخ دادن تکانی به خود دهد. ایشان می‌فرماید: مس سفالی از نا درم واه کمن میم نون آن را باسخ بدهند؛ كه أن اولين سؤالى است كه شايد به ذهن أنساتی که از او ایمان ‎[a> ar‏ را طلب می‌کنی, متبادر شود: عدا علق را در کجا ۵ ججید آورده است؟ دهها سال زعان بگیرند و ذست زه دست هم دهد و ‎teil‏ ‏این سوال را بزای ما پاوزند: همه جواب‌های آنها ار دو شالت تخارج یست: باب ولو تعدد لاهوت مطلق قرو می‌غلطند مانند وهییت, و یا از تین و توضح پاسخ درمی‌مانند. واقعيت أن أسست که نت نون ندیم کسی از أنه به ابن ستؤال ياسع يدهد يا اصلاً به سراخ آن رفته باشد: به وهايي‌ها که می‌گویند: خداوند خلق را در خارج ‎Sarees‏ ‎Stier gh las‏ 0 است با قدیم.آگر قدیم باشد تعدد لاهوت پیش می‌آید و اگز اين خارج حادث باشد. پس کجا خلق شده است؟ این دیدگاه به تال م‌اجامد تا در تایت به ند لاهوت مطلق ‎sei‏ دومین پاشخ احتمالن این اشت: خداوند خلق ‎ly gs Ly‏

صفحه 242:
أفريده و ابن بعنى فإبترعكلن تراص وا رشؤم ميان بعحور اما شکل سوم: خداوند: خلق را نه در ذات آفرنده و نه ذز 2 خارج از آن؛ که البنه چنین سخنی, پاسخ محسوب نمی‌شود. طیق شناختی که من دارم. آنها از رویه‌رو شدن با اين مسئله فرار می‌کنن. آزی از برخی وهابی‌ها پاسخی بافتم مبنی بر اين که خلق در خارج از ذات است. البته همان طور که است دين وهابيت كاملاً واژگونه است و تعدد لاهوت برای نها آهمیتی ندارد. من صدها سوال از اين دست دارم که آنها از پاسخ دادن به آنها عاجزند. برخی از آنها می‌گویند: می‌خواهیم با احمد الحسن مناظره کنیم. بعد از اين که خونش را مباح کردند و دولت را بر کشتن او تشویق و ترغیت تموزند,:حال در مورد چه چیری می‌خواهند. متاظره کنند؟! اين در حالی است که کتاب‌ها در دسترس‌شان است و آنها از پاسخ‌گویی به آن ناتوانند. به آنجه در كتابهايم آمده پاسخ بدهند و اگر ببیتم آنچه نوشته‌اند ارزش پاسخ‌گویی دارد, خودم پاسخشان را می‌دهم. برخی نادان‌های آنها در شبکه‌های ماهواره‌ای لب به سخن گشوده و اشکالات بی‌مای‌ای كه عليه دعوت دارتد را برملا ساختهاند. انصار تيز با توارهاى ويدئوبى و مقالاتى كه در يوتيوب, فيسبوك و ديكر ابزار انتشار مطلب و برقراری ارتباط اپنترنتی منتشر نموده‌اند. پاسخ آنها را داده‌اند. اکتون سطح تازل آنها مشخص شده و معلوم گشته که اشکالات بی‌مایه‌ آنها قاقد آرزش است و نیز آشکار گشته که آنها نسبت به ساده‌ترین امور علمی نیز جاهل‌آند؛ حال اين چاهلان با چه چیزی می‌خواهند با احمد الحسن مناطره کنند؟! آن‌ها آنچه در چنته داشت‌اند را در شبکه‌های ماهواره‌ای مطرح کرده‌اند و انصار به آنها پاسخ داده‌اند و جهل و بی‌مایگی ایشان را هویدا ساخته‌ند. یعنی اگر به عنوان مثال از آنها بپرسی: طوفان نوح کجا رخ داد و جفت حیواناتی که او با خود حمل کرد چه بودند؟ آیا قادرند پاسخی علمی و باارزش بدهند که با واقعیت کنونی

صفحه 243:
سازگاری یت ‎aie‏ ارهز نون أ شمان که شود اس يه هراق ‎cus Glen Sans Jl gla seh yar ly‏ که آل ‎Seas‏ ‏0 در مورد او گفته‌اند وی تنها کسی است که هرگاه دربره‌ی چیزهای مهم و بزرگ از او سوال شود می‌تواند جواب دهد. فزا بخوانند.آا تباید به اين سوالات پاسخ گویند؟! * نياكاتشان ينرم امام حسين )را كشتتد أيا قضيه خاتمه يافت در مملكتى كه مسئولانش مدعي اند در آن رادت بان و داد وهموی آفراد از جمله اقلیت‌های زینی, با آمب ‎A eee aes eee‏ بود دستگیر شد. از نظر زندابان‌ها جرم او این بود كه به دعوت مبارک یمانی ایمان آورده بود! این مطلب بر سید احمد الحسن] گران آمد. به طوری که از ایشان شنیدم که در مورد ‎ul‏ فرد و زندانبناتش فرمود: * دانچم لها نجاط می‌دهند من بززگ اسبت 5 ‎TEES‏ ‏همه چیز را از دست خواهند داذ». به هر حال. سید احمد الحسن() چند تن از برادران را به ههگیزی موضوع گماشت تا برایآزادی او کوشش کنند و از طریق برقراری ارتباط با برخی افراد منصف. او را از زندان ‎pls ed bias iad pin egy joe Le tole,‏ گناهی از او سر نزده بود. ولی تلاش اقرادپیگی, با استهزً و مسخره و خنده از جانب ...- روبه‌رو شد. آلنته رحمت خدا به تیکوکاران تزدیک است" و خداوند سبحان به فضل و رحمتش آو را از زتدان رهانيد. الحمد له این قضیه خاتمه یافت ولی هنوز که هنوز است ذهن من, برخی از جملات ایشان] را در خود نگاه داشته است؛ جملاتی که روزگار آنها را خواهد نگاشت و وقتی از آزار و اذیت و و اتصارش سخن بگوید. تنگ سیرت دشینان را اشکار خواهد ‎t‏ = [ن رحمت الله قریب من المحسنین.

صفحه 244:
در محضو عید صالع اجب ری عبرم 25 دشمنی هر کس با ماء چه بسا بدترین چیزها برای او باشد ی در دنيا و چه در آخرت! نیاکانشان پدرم امام حسين0 را ذر بيابان کشتند. آیا قضیم فیصله یافت یا اين که خداوند در دنیا و آخرت خوار و ذلیل‌شان قرمود به خدا سوگند اگر احمد الحسن را یکه و تنها در بیابان بگشند و جنازه‌اش را مخفی سازند. اگر او از سوی خدا باشد, عاقبت کارشان خواری در دنبا و آخرت خواهد بود ولو بس از گذشت مانی چند. چه قدر اينها جاهل‌اند!! آیاآنها تا این حد بس از کارهایی که در محرم سال 1429* انجام دادند. اعم از کشتن و مثله کردن و سوزاندن اجساد و به زندان افکندن و ترسانیدن هر کس که دستشان به او رسید, پس از انجام همه‌ی این کارها, نتوانستند دعوت حق را محو و نابود سازند. آنها از امکانات و لشکریان و رسانه‌های چند کشور برای نابود ساختن دعوت حق و یکسره کردن کار احمد الحسن و ده‌ها تن از همراهان او بهره جستند ولی نتیجه آن شد که نه تنها به کام خود ترسیدند بلکه رسوا و بی‌آبرو شدند. آبا برای آنها این یک تشانه و دلیل نیست؟ اگر تعقل کنند و اندیشه به خرج دهند! * شد انچه وعده داده شده ب ‎‘a gue‏ اوضاع مکانی که درباره‌ی آن با شما صحبت کردم و همان که سید احمد الحسن) فرمود: «آنها به دلیل رفتارهایی که با اتصار دارند. همه چیز خود را مىبازند» رام بود 3 ‎ost‏ ‏انفجاری حاصل شد و هنگامه و هیاهویی در راه افتاد که اغراق آمیز بیست اگر بگویم: انا تا و نوشتن این سطور. در رنج و غذابند. سخنان ایشان[ دوباره در گوشم طنین‌انداز شد که فرمود: - معادل 1386 هجری شمسی و 2008 مبلادی (مترجم). ایا عقیده‌ی تقلی از غیرمعصوم سودی به

صفحه 245:
«الان آنو قدر نري ‎a‏ قفا يوافتيد. 0 يت ‎y‏ شاه حك از زعغها ی نهد میت مصعق: و خنومدا اص فى الي که او ذعوت خق را فص كرذه أيدت! سيار عي أن عدر يدق ‎aul, Cady‏ و چنگ پزند نم نتختان بوچ و بهعلی که غود به أن ‎dls sacl‏ و مردم قزینت خورده ‎isco ages WV‏ که.بهآن منعتقد باشند: کهرعبارب است از غفیدم‌ی وجوپ تقلید از شیرم‌هنوم در حالن که نا هیآ و رولیت قطلمن آلصدوز ‎coals’‏ اادلالکن کدی عفيد نآلا جوز اند برتدور وینت: ندارند و همچنین از هر دلیل عقلی نیز بی‌بهره‌ند درو بردازى و مغلطدى رجوع جاهل به عالم؛ و حال أن كه حتی اين قاعده‌ی عقلی بر خودشان منطبق نیست چرا که گلعهای آنها هرفا در اشامن طیات است دیرچه اساسی و این الهی رحوع به ان و گفان مات شده است 5 همهی اننها نا اين فرص است که آلها من و گمانی ترااختناز ذاشته باشند ولی آنچه در چقنه دلرید در اغلب موارد از ‎J GAD‏ وهم و پنداز قراتر تس‌رود: ماننداحکام ‎alr‏ مصتوعن: سا ‎Bog dah sales‏ با همدي اينهاء به دعوت حق می‌خندند. به خدا سوگند من ‎ass eS lel do‏ یی اش 1 می‌خند: آیا در دستان‌شان چیزی باقی گذارده‌ايم که آن را #لررش تكرت لشي نو آنا در يسنان نا جيرف ‎Bap‏ ‏توانسته باشند آن را بی‌ارزشی کنند؟! شاید خنده‌ی آنها ‎ol‏ ‏جهت است کد توانسته‌اند همچنان افرادبنچاره‌ای عد أن للها وی می‌کند ر قرب دهید ‎oe‏ به هر تقدیر؛ آمروز بسیاربخندند که فردا گزههایشان طولانی خواهد بو چه با آگر این حال تنگین ‎sil eal Ug‏ گریه‌شان پایانی نخواهد داشت». به مناسبت به مبان آمدن عقیده‌ی تقلید از غیرمعصوم, ایشان] درباری برخی از اشخاصی که این عقیده را بر مبزها و شبکه‌های ماهواره‌ای تبليغ و ترویج می‌کنند فرمو:

صفحه 246:
«الآن ماجرای این .نو دا / اقع] كف ت أو است نم ار ید مدش ‎Be eT Ee‏ آشکار شد که عقیده‌ی وجوب تقلید از غیرمعصوم بدعت اسره و هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن وجود ندارد. حال چگونه مردم را به اين عقیده دعوت می‌کنند؟! آنها همان کاری را می‌کنند که قريش در ايتداى امر كردند «اخذتهم العزة بالاثم» (در كتادكارى حجار ‎(sad pias‏ و اما مردم. متاسقانه آنها حتی بین استنباط حکم فقهی و عقیده‌ی وجوب تقلید از غیرمعصوم که مراجع‌شان مدعی هستند. تمایز قایل نیستند». ایشان() همچنین دربره‌ی مقالطه‌ی «رجوع جاهل به عالم» که دست‌آویز خود قرار می‌دهند و گمان می‌کنند دلیلی کافی برای وجوب رجوع مردم به آنها است, فرمود: «یک دلیل عقلی دارند که عبارت است از: مراجعه‌ی جاهل به عالم؛ و برای آن مثال مراجعه‌ی ‎ail‏ پزشک را بیان می‌کنند. و اين را دلیلی بر وجوب تقلید از آنها به شمار می‌آورند. اين لغو و باطل است زرا در اینجا سخن از دین و عاقبت ابدی انسان است؛ اين مساله باعث می‌شود که عالمی که در امور دین به او رجوع می‌شود هیچ خطایی نداشته باشد حتی یک درصد؛ زیرا خطای او به معنی هلاکت آبدی کسی است که از او بیروی می‌تماید. پزشک عادی. غیرمعصوم است و ممکن است در تشخیص بیماری دچار اشتباه شود و چه بسا در روند درمان هم خطا کند و به همین دلیل است که حتی در ساده‌ترین عمل‌های جراحی: امکان مرگ یا عدم موفقیت وجود دارد. ولی در مورد دین و: عاقبت ابدی انسان, احتمال وقوع چنین رویدادی غیر قابل قبول است زیرا هلاکت همیشگی قرد را به دنبال خواهد داشت: البته باید در نظر داشت که از تظر علمی, اين قاعده فاقد اشکال است ولی عالم در آن فقط معصوم است و لاغیر و درنتیجه اين قاعده دلیلی است بر انحصار تقلید از معصوم و حجت: اما آینها طن و گمان را در پیش گرفته‌اند. در مسائل غیر دینی, رجوع به کسی که از روی ظن و گمان عمل می‌کند

صفحه 247:
5 بر ‎bare wees nels eae os‏ ونين 9 دیل ‎fate cas See‏ در تكميل بحث قبلى, اكر كسى يه سخنان يرخى از آنها در مورد نيابت عامه كه كمان شده از سوى حضرت مهدى0 صادر اشده اشت ‎Sane fo‏ بی‌شرمی آنها را که به ضورت کا مفتضحانه‌ای جلوه‌گر شده عبان می‌بیند. اینجا سوالی که مطرح می‌شود اين است: دلیل بر نیابت عامه از آمام چیست؟ ايشان] در اين خصوص فرمودة «يعنى به نر منء دليل آنها همان قل عراقى است كه می‌گوید «ما کردیم و شد*», یعنی همین طور بدون دلیل, این ‎sl lal “lbs‏ دادواند و جنين ادعابى مطرح تمودهاند و كرته ل كام بطاح نگ س ربمم ‎il‏ ‏تیست و به دلیل قطعی ‎cli!‏ تدارد؟! پس چرا حتی بدون اندک دلیلی, در چتین وادي سهمناکی قدم گذاشته‌اند. و حال آن که حتی یک رولیت مستند که متن آن بر اين موضوع دلالت کند يافت نشده است! اينها واقعا جه جراتى بر خدا دارند!». ار ایشان اريف ترات ‎aly Stars ube‏ شیعیاتش را به رآویان حدیث ارجاع داده است. پرسیدم. یشان ] فرمود: «توقيع در زمان نيابت خاصه و مربوط به آن ست وبا نيابت عامه که آنها از آن دم می‌زنند چه ارتباطی دا شاسفانه مودم ببجاره: قریت فیر تعامر + ‎lage‏ مان از ‎ty [ane‏ می‌دهد زا اين گزوه فرییگار انجام داده‌ند؛ گروهی كد بين أنها و اسعاب سديفه هيع تفاوتی وجود ندازده: * رویاهای دروغین می‌سازنه با چه هدفی؟! رؤباها كلمات خدايند. ابن مقهوم در روايات يسيارى وارد * - سویناها و صارت

صفحه 248:
لکن برخی افراد به حور جیأت ی( دا ‎yas alos‏ 2 ردان قصد و غرضشان نيز دور نكاه داشتن مردم از ايمان به دعور» حق و مشوش ساختن آمور پر آنان است. من خودم این مطلب را بارها شاهد بوده‌ام: هدف أنها از دست زدن به ابن نلاش نافرجام و زيوناتة ‎٠‏ سید احمد الحسن:] در خصوص ببان هدف اين كار لشكريان ابليس (لعنت الله) مىقرمايد: ‏«تلاشى نااميداته: ‎gi ‏ربل‎ as Oh jd Sh bl Gali bm ‏ات که رد شاعی است. با‎ yl ly lnc vt ait) ‏ان که هب اسان شین ده شود سجزه‌ییاود) (نبا: 5). کسانی که‎ ‏به ملكوت آسمان‌ها کفر می‌ورزند. این گفته را تکرار می‌کنند و‎ ‏در همدى زمانهاء فرستادگان الهی را تکذیب می‌نمایند.آنها با‎ ‏هر رسالتی اين کار را تکرار مي‌کنند. از جمله تلاش‌های‎ ‏نومیدانه‌ی آنها برای آثبات این که خواب‌های مومنین صرفاً‎ ‏خواب‌هایی پریشان است, دروخ بستن به خدا و خواب‌سازی‎ ‏مى باشد: «وكْشم عن ته تنتفيزو» (واز ليت و سریجی م‌کرد) (انعام:‎ ‏اين كار نزد خدا بسي عظيم است ولى براى اين‎ 3 ‏نگونساران کاری سبک و آسان است. آنها در کمال خونسردی و‎ ‏به سادگی, در تلاشی مذبوحاته برای عیب‌جویی نسبت به‎ ‏شهادت خدا در برابر مؤمنين. خوابهاى دروغيني ضد خليفدى‎ ‏الهى در زمانشان كرد م ىأورند. و همزمان.مىكويند ما به رؤيا‎ ‏دیس بای تشخيص و‎ ole ‏اعتقادی نداریم و آن‎ ‏شناسابى خليقدى خدا در زمينش قبول نداريم. همين موضوعر‎ ‏دروغبردازى أنها را برملا مى سازد و تلاش أنها براى فزار از‎ ‏ملزم شدن آنها به هزاران رويايي که مردم ديدهاند و برای‎ Gigs ‏تش جفيد الود وأسدوا د الشكار م شدي‎ ‏می‌سازد؛ مردمی که از دروغ‌بردازی‌های آنها احتراز کردند و‎ ‏رویاهای‌شان موافق نص خلفیه‌ی قبلی خدا بود.‎

صفحه 249:
‎omen‏ امي" ‎Pose ee ees ee ‏آ رای که انب زرانسسخلک ی‎ 2 ‘559. ‏وجود دارد كه نص الهى است. نص خدا بر خلبقه‌ی خودش از‎ ‏طریق رویا. کاملاً بر او منطبق است و در اين بين ناسازگاری و‎ ‏اختلافی وجود ندارد. لذا هر كس رؤياى دروغين و باطلى به هم‎ ‏بباقد که با تص خلیفه‌ی سابق متفاوت باشد. روشن می‌شود که‎ ‏وی بر خدا دروغ بسته است.‎ ‏به طور کلی اينها می‌خواهند با دروغ به نتیجه برسند,لذا با اين : رؤباهات (دروغين) آنهاء رؤباهاى (صادقه) مؤمنين رأ نقض و باطل ص ‎i‏ حجيت خواب مؤمنين منتقی است؛ در بى خدشددار كردن رؤيا هستند. در وقع نها می‌کوشند با م خواهند با افترا بستن بر ملكوت آسمانهاء بر ملكوت آسمانها خرده بكيرند؛ يعني با شیوه‌ای که در کمال پلیدی و شیطنت است می‌خواهند بگویند: اخباری که از ملکوت آسمان‌ها آمده ضد و تقیض و لذا پی‌ارزش است. اين به آن معنا است که آنها اساساً به باطل بودن رقیا عقیده دارند و من‌گویندازویا نه ارزشی دارد و نه حجیتی. کشی که معنقد ‎gy cal‏ از ملکوت آسمان‌هاآمده و ‎abe ay cual bd gS‏ قطع و پقین می‌داند که رفیاها همگی در یک مسیر قرار دارند و جملگی به یک حقیقت واحده اشاره می‌نمایند.زیرا اينها كلمات خدا هستند و لذاواقعاً هیچ تضارب و تضادى بين أنها جارى و ساری نیست. ‏أرى» بين رؤياى واقعى و دروعٌ و وهم و بی‌خردی شیطتت‌آمیزی که از خدشه‌دار کردن رفیای ممنین شروع مى شود ويا خردهكيرى بر ملكوت أسمانها ادامه صريايد وب ‏یب قرآن خانمه می‌بید. تغازض و تنتازگاری وجود دار آن ‎“e‏ که نهایت کارش اين سخن است: «وقاوا له لك مه ‎Mp tk 9) as A A lis ig ed.‏ ‎it le‏ يا ير و ناؤل نع شود ‎Wh tae‏ واه ميان من و شا ای ات اتجدراك ذراسمانها وزمين است مردائد) (عفكبوت: 50 تا 52). بلکه حتی ‎ ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 250:
يكذ وافعنب است ربیف و موی 0 الب ‎uf‏ اكنون قضبه روشن شد وغرض آنه از اين كار دشان ‎aaa‏ ‏این. متن دیگری از ایشان] است که در آن, چگونگی تشخيص كسى كه در ربا دروخگویی کرده است. را بیان ما ‏«آن کس که مدغی است خوایی دیده که احمد الحسن را ‎Ault‏ تع كلد چه من‌خواهد بگوید؟! در حالی که مردمي از کشورهای مختلف و با عقاید گوناگون, هزاران خواب دیده‌اند میتی بز این که اخته العسن حق اننت. او چه من واه ‏وید؟ ‏می‌خواهد بگوید: ملکوت متباین و متناقض است؟! وی در بی آن اتبت کف ملکوب آسمان ها را خوار و ذلیل کنذا ‏اگر ملکوت يه دست خداوند است پس در این جاء ما هم راستكو داريم وهم دروغكو و نحودى تمايز قايل شدن بين ین دو نیز واضح است؛ به اين صورت که هر کس روییی مواقق با وصیت پیامبرا] ببیند. راست‌گو و هر کس که دروغ نید و رقییی بر خلاف ‎ely oy‏ حكابت كندء ‎isp)‏ ‏همچنین ایشان] در خصوص چنین افرادی که خواب‌های دروغین و ساخنگی خود را ین مردم منتشر می‌کند و در همین مجقع دشمنی خود پا احمذ الحسن و دعوتش را آشکارا ابراز می‌دارندد قزمود: «اين مساله برایآها فرجامی تدارد. آسانترين كار بيش آنها ‎fe‏ است. سب و آساندر از سوگند. سوگند در خوردن پیش سناذه ویک ات کشنی که موه عي <= ‎a‏ دیتع می‌خواهد بة کج پزسد؟ ‎iil‏ ‏درصدد أن است كه با هزاران رؤيايى كه تاييد كنتدمى احمد الحسن است و آنها را مردمى از كشورهاى مخظف: و با عقاي: كوناكون كه ارياظن با احمد الحسن تدارند ديدخالد. معارصة ‎ ‎

صفحه 251:
‎age ۳‏ ور هار اه فريك رد موم در مس اس تن ند ‎sinks ba‏ مردمی که نه سر و سرّی با احمد الحسن دارند. نه با او ارتباط دارند و نه به او ایمان آورده‌اند. تاب مقاومت داشته باشد؟ به خدا سوگند یگانه هدف و غرض چنین شخصی این است که ‏مى خواهد بكويد هم ملكوت وهم رؤباء جيزهاى ی آرزشی ‏ايتها به جابى رسيدهاند كه ابليس از رسيدن به آنجا نانوان است! ‏کسی که در مورد رویا بر خدا دروغ می‌بندد. روز قيامت با مسیلمه و سَجَاح محشور مىكردد, زيرا او تيز همجون اينها بر خدا دروغ بسته است؛ لذا كاملاً طبيعى است که ببینی او به خدا سوكند دروغ مىخورد زيرا وى اصولاً بر خدا دروغ كو است. ‏آن شاء الله خبر است. ولى فقط به هوش باشید كه اينها از ابن عاص بدترند. و بیش از او باید از اينها برحذر باشید ( و انتظار شیطنت داشته باشید)>. ‏* بعضی از آنچه با حق وبا صاحب آن اتجام دادند ‏یکی از پرسش کنندگان نامه‌ای خطاب به سید احمد الحسن 0 نوشت و در آن از ايشان تقاضا کرد که وضعیت و حقانیت. خود را تببین تماید. از جمله چیزهایی که وی در نامه قید کرده بود اين بود: «... و اما اگر شما از کسانی هستی که با متاع آخرت در طلب دنیا هستند. داد و ستد تو سودی به بار نباورد و پیروز نگردی. سخن ما را باور کن و بپذیر که بين من و مرگ, هیج پرده‌ی پوشاننده‌ای وجود ندارد و من نمی‌خواهم با روی سیاه پروردگارم را ملاقات کنم, هنگامی که از من درباره‌ی قیام با کسی که به حق قیام و به آن دعوت کرد سوال کند و من جوابی نداشته باشم, چرا که حق و اهل آن را واگذاشتم و باری نتمودم». ‏متن ذیل بخشی از پاسخ سید احمد الحسن] خطاب به اين شخص است: ‎ ‎

صفحه 252:
جداوند وش دار کر یواسم خهار شنوده, اختجاح کرده‌ام. ,ما صحت صدور این وضیت :رالات 2 یم و نیز طرورت انطیاقآن بر تاعیاش به جهت تحقق قدف أن را يه اثباث رسانديم .... مخالفين ما نه ننها هیچ دليل ‎iy lt ae‏ عقيددى كسا که دم زو رمم يم سراف دازيد يلك ليا كر ره دا كاقلن ‎ee fee as‏ كاملا اون هستند؛ پس کسی که پر تال آنها باشد (همان ياطلى كه بدون هيع دليل شرعى و عقلى أن زا ‎se cose‏ و تبعت و ل و 1 ها كه همان دين انبياء و محمد و آل مخمتل اشت و ما بر آن دلیل شرعی قطعی اقامه نموده‌ايم را ترک کند. هیچ عذزی در پیشگاه آلهی دار" کسانی که خود را آیات و مراجع می‌نامند. از روبه رو شدن ام و اظردی مسق من شرا مد من دک دز منطقه حی التصر در نجف بودم. درب خانه‌ام شانه روز گشوده بود و هر فردی را می‌پذیرفتم. در آن هنگام مناظره‌ی مستقیم را به آنها عرضه داشتم و آمادگی خود را برای مناظره در هر مکانی که آنها انتخاب کنند حتی اگر در کتابخانه‌ها و دفاتر ‎el al‏ تمودم ولي سال هات كه بدون نتيجه منتطر ‎alow‏ ‏ألا وق اتناهن که نز نانز تن فرونان و غاچون. ببروهای هواذار خود را براق گشتن با بازداشت من تحزیک كردن نه دقتر دعوت در یکی ‎sal pete lel ope‏ و نتن چتد از مومتین بر" ‎es bole‏ فزاي و نوات آنها از مواجیه با غلمی که احمد | مطرح کرده بود زا آشکار تموده بودند. دستگیر ‎lal ain,‏ دست به همهی این کارهازدند تا از مناظره‌ی علنی با من فرار ‎yg‏ كه درآن يرت ین مایگی عقیدش آنها و بل حرو. بوتن دیت مر هگرای‌شان که بر مبنای عقید وی وجوب اقل أن غیرتعضوم ‎Sito Ne sou‏ وكتت أنها به زور اسلحد مرا به كويقه نيدن دن انار يز

صفحه 253:
اطراف نجقي. ‎sgblinse‏ ورا و ‎Sue Abo Sea ae‏ ات كه عظيددى حق رأ ‎areeter ae‏ خواستم كه با مناظردى مكتوب به أنها پاسخ دهند؛ ولی باز هم تا به امروز همان ظور که خودت شاهد هستی استنکاف نموده و زیر باز ترفتداند. چند روز بیش «کتاب وصبت مقدس» منتشر شد و در آن پاسخ دو مطلب وجود دارد یعنی صدور وصیت و قطعیت دلالت آن بر مصداقش هنگامی که وی ۳ آدعایی ‎aon‏ را در آن تیبین و تشریج نموده‌ام. حال همه‌ی آنچه را که در گذشته پیش آمده کنار می‌تهیم و از آنها می‌خواهم که بر اين دو پاسخ ردیه‌ای ارائه کنتد. من از آنها درخواست دارم که پاسخی علمی و باارزش عرضه نمایند؛ مراجع نجف از مراجع قم کمک بگیرند باس بدهند تابه ابن ترتيب مناطره توشتارى بين من و أن أغاز كردد. ولى من بيشاييش مىكويم كه آنها هركز باسخ تخواهند داد. زیرا اساسا ‎pl‏ تیروهای نظامى را براى حمله به ‎eas‏ و يشان ‎ay ales 30's J‏ قانام در نف فحریی خر و یگانه دلیل هم آن بود که از متاظره با من فرار کنند؛ حال من جه طور منتظر باشم كه امروز بيايند و به من پاسخ بدهند؟! فقط یک راه باقی مانده که شأید نتیجه‌ای به دنبال داشته باشد و آن هم این است که شما آنها را به پاسخ‌گویی تشویق و مجیور نماید آگر نمی‌خواهند درباره‌ی دو پاسخ پیش گفته و در باب آنچه ما به آن معتقدیم مناظره کنند. پیشنهاد می‌دهم مناظره‌ی نوشتاری بين من و آنها در خصوص عقیده‌ی ایشان درباره‌ی وجوب تقلید از عبرمعصوم آغاز گردد. ‎als‏ و قلم بزرگان انصار حضرت مهدی0 خسته و فرسوده نشد از بس که از توچه‌های آنها از خطبا و مدعیان اجتهاد و مانتد آن, متاظره‌ی علنی در شبکه‌های ماهواره‌ای را خواستار شدند تا از اين هگذر, عقیده‌ی حق بر مردم روشن گردد؛ ولی آنها طفره می‌روند و هر بر نیز برای فرار از مناظره با انصار حضرت مهدیل] بهانداى علم مىكنند. ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 254:
أى كاش فقط از مناظره با انصان ولفرورجمو ‎Bo‏ ‎wb‏ ‏قريب دادن مردم نیز روی آوره‌اند ما کورانی و مرکز وابستة به سیستانی می‌گوید: سم یکی از يدران من كاطع (كاطع) است. آنها در شبکه‌های ماهواره‌ای نر مزتب لين أسم رآ تكزار فى كتدة و من كود حوصر كويطع». جنين جيزى از حقارت فرد حكايت دارد و گرنه جه طور می‌شود که از یک فرد معمم و سال‌دیده, چنین رقتار سخیفی سر يزند و جنين دروغى به هم يبافد؟! اين در حالی است كه نام من در استاد رسمى در عراق «احمد اسماعيل ‎ella‏ حصت ‎Gh cll ur gail lp cual allie‏ «کاطع» یا «قاطع »وجود ندارد. پس کورانی اسم کاطع را از کجا آورده است؟! این هم دروغی از جمله دروغ‌های مرکز سیستانی و کورانی است و همچنین تلاش مذیوحانه‌ی آنها برای دروغ‌گویی به مردم و فریفتن آنها و با لقب زشت خواندن است. گویی آنها قرآن تخوانه‌اند که از اين رفتار تاپسند نهی کرده است. حتی اگر لقب, صحیح و درست باشد! چه برسد به اين که در اسامی بدرائم. اسم «قاطع» وجود داد وین لقب. هركز لقب من تبوده أست؟ به نظر من اين گونه دروغ‌پردازی و جعلیات شایسته‌ی یک کودک نادآن هم نیست درحالی سن و سالی از آنها گذشته و محاسشان نید گنه و عمامه ره سرمگذاز ایس چگویه چنین رفتار سبکی انجام می‌دهند و از آنها دروغ و افترا صادر حال امود أبن مرت 0 خداى متعال مى فرمايد: «ولائََاوا بالأتقاب بلس الاسم الفسوق بد الإيمان وَصَلُمْيْبْ وك هُمْ الظلمونَ» رع و یو عوان فسق سس زان رن و كسالى ك تيدن ىكندء مشكارت) (أخجرات: 11). در وسایل الشیعه, ج 21 ص 400 باب كراهيت ذكر لقب و ‎glass‏ که صاحيش أنها را باخوش می‌دارد با اتمالمي‌رو که آنها را ناخوش بدارد. آمده است: «محد ین یحی بن بیعادا وی خی

صفحه 255:
روت کرد که کت شم شرت رف ‎si i‏ أ 0 ار مسال مرنوظة با مور ‎a aes‏ من كفتم: ‎apd‏ ود هه ری من خوانده اس رد ار هت این( رود یامه بان دید ی عىفرمطايد ««و يكديكر رابهالقاب زشت مخواتيد»؟ شايد اين مردء اين لقب را خوش ‎A‏ ‏ول 3ه عند معن بجا يتس یاف فير الا لاست الت الى ا ل ا وقیر این انهام آن است که مرنگوید استه الحنتن ظرف داد ستاره‌ی شش پر است در حالی که اين ستاره را از مواریث: انبیاء بة شمار مي‌آوزد! این در الی انتت که سفازه‌ی نش در آثار سومریان که گهن‌ترین تمدن شتاخته شده بر زمین محشون می‌شود یافت نفنده است؛ بستن قبل از این که موسی: عن مس ‎ls ap TSI‏ نايد بى يكاز أن كك جیزی جع ‎Sequel‏ ‏دار قود ولب گیرانی بر أن ملاب كد سارف ‎pedi‏ ‏فقط از ویژگی‌های صهیونیست‌ها می‌باشد و لاغیر پافشاری ‎agg Siw‏ کسی؛کة شنگ آن را سبينه مسري يذ خقیقت آن را نبان می‌نماید و قالل اشت که این شناره جزو موازيت پیامیزان است؛:صهینیستن 4ست[ بر این اساشن و طیق شیوهی گورانت در نع آشتولانن گ ده پیش گرفته, ‎ees,‏ حوزه‌ی نجف, دولت فعلی عراق, آستانداری فعلی کربلا و مدبریت موزهی آمام حسیرزا دز زا را نیز متهم کرده که همه ایتها صهیونیستی‌اند؛ زیر از صندوق (متسوب به) فاطمه زهرال که به یک ستاره‌ی شش پر بزرگ مزین است و اکنون در موزه‌ای در ترکیهنگهداری می‌شود. وله ای ساخته و یک قسخه ان آن را در موزهی امام سفوا در کربلاء در عراق وبا اطلاع حوزه‌ی نجف قرار داده‌اند. حتي کوراتی با این قیاشن خود. حضرت: مخمول] و فاطمه زهولاا را یز به صهيونيستي بودن متهم ساخته زيرا قاطمه(] این صندوق ‎eels ae‏ به ‎olde‏ و بر ‎has (bl jj glo lear il‏ ات راد خانفاش که زر أن يه مسجد پبا مر فد ‎Sas‏ ‏معمیل در مرت گشوره بورء ‎Sheena alana Seis bak‏

صفحه 256:
دیگر این ستاره‌ی شش پر در ده اتید ‎og‏ ‏آنها به دعوت حق, با دروغ و افترا پاسخ می‌دهند. و هر عاقلوة حکم می‌کند بر اين که: کسی که برای پاسخ‌گویی به ندای خصم خود. از روی عمد و قصد دروغ پیشه می‌کند. با اين کار خود اعتراف کرده که از پاسخ‌گویی علمی ناتوان است و به همین دلیل, راه و رسم دروغ را در پیش گرفته است». * این است سخن آنهادربارهی وصیت مقدس سید احمد الحسن سخنانش را در مورد بعضی از گفته‌های دشمنان دعوت حق, برای کسی که از وی سوال کرده بود. کامل نمود و فرمود: «همچنین: از جمله دروغ‌هایی که به مردم می‌گویند اين است که: راویان وصبت مجهول‌اند و به همین دلیل, سند وصیت ضعیف است. اين در حالی است که ما صحت صدور وصیت را با تواتر و قرائن اثبات کردیم و انصار نیز این موضوع را تشریح کرده و روشن ساختند که وصیت جزو اقسام چهارگانه‌ی حدیث نیست تا به ضعیف بودن توصیف شود. علم رجالی که آنها به آن شادمان و مفتخراند. دروغ بزرگی است که مردم را با آن می‌فرییتد؛ و اصولاً دست آنها از هر ماده‌ی رجالی معتبر و کافی خالی است ولی با نها پايین آمدم تا شاید دروغ آنها بر مردم مظلوم فریب‌خورده کارگر نباشد. بیان داشتيم كه سند وصيت صحيح است و همين بس كه شيخ طوسى (رحمت الله) كواهى داده كه راويان حديث. از خاصه يعنى از شيعدى اماميهاند. شما در رجال بر گفتار طوسی اعتماد می‌کنید حال چه شده که از حرف خود بازگشته‌اید و چرا کلام طوسی در ایتجا برای شما بی‌ارزش شده است؟ یا تکند هوی و هوس شما را به زمين زده و به حقيقتى كه با تمایلات شما سازگار تیست دست رد زده‌اید جندى بيش اين سؤال از من برسيده شد و من بر آن ياسخ گفتم. سؤال و جواب را برأى شما نقل مىكلم: سفا

صفحه 257:
‎gin pelle aah‏ سجن ما م ومع وا ‎Gpbhe acu‏ » ری کت وود “رسهذة سؤال فى قد جواب: در دس سج 1 ‎Tym ph ey‏ رای رمع قبل از جواب. باید منذگر شوم که کجت الهی برای اثبات حق, به روش‌های جعلی و منحرف از حق نیاز ندارد ولی از روی شفقت بر مردم, بر يعضى ار منحرفين به شيوه و اسلوب خودشان احتجاج مىتمايند و آن را مورد منافشه قرار می‌دهد تا وهن و سستى أن رآ روشن سازد و قول صحيح از سقيم را تبيين تمايد و أنه ‎ae Ub‏ وتیل طزم سازد باشد که به سوی حق ‎SN‏ آله اكير زلونات رويك شد ‎Liga‏ ‏راست‌گو باشند,آن روایت را صحیج السند به شمار رین برای صحت سند کافی است تابت کنیم کمد 1 راویان آن شیعهاند 2. آنها راس تكويند. ‎(ui Saas ila ny SSL) od ol sh,‏ بك يخ طوسى وصيده زا ضمن روايات خاصه روايث كرده يعني شيخ طوسى راوبان أن رأ از خاصه (شيعه) به شهار آورده لسنت. طونسی در کتاب الفيهة كفته. ‎gaa‏ ‎gpl fade Sl fered yl gaat fant >‏ ‎cas 137 go ge ab) i 81 9 pe‏ نهد از برشمردن روایات خاصه و از جمله وصیت بر آن چنین تعلیق زده است: اجه بر سحت ان خلت مدای ‎Pa‏ شسحی مه ان مدع و رشان رل نله مت و نل وروايت فد و طرق مسحيع سودن ابن مس زارد کب ماو تسوس و تصريحات بر ولايث ‎Sy legate lsat‏ هم يكى است» (غببت طوسى: ص 156 و 157). همجتين مئتوانيد به كتاب «انتصاراً للوصية» نوشتهق شيخ ناظم العقيلى (خداوند حفظش كند) كه در أن يه تفصیل تابت کرده راؤيان وصيت, شيعداند. مراجية ‎

صفحه 258:
26 ‏(چلم 1 ع2ل ی‎ alle. pale 8 Ries gla be ppl ‏ما را کقایت می‌کنی بای‎ dow ‏نیازی نداریم. زیزا با استناد به دلیل شرعي ثابت تشده‎ ‏که کسی از آنها مقدوح" است. مومن, در آنچه می‌گوید‎ ‏صادق به حساب می‌آید مگر اين که خلاف آن به دلیل‎ ‏شرعی محرز شود:‎ ولی آنها می‌گوبند مومن دروغ‌گو است مگر این که ‎ltd» grail,‏ ثابت گردد. کسی که به چنین عقدهآی فئل است. در ولقع پیر وان 95 یه فسی متهم كرده و أنها را دروغكو به شمار أورده, مكر اين كه صدق نک تک آنها اثبات شودا برخی از آنها مي‌گویند: مومن در ظاهر مجهول الحال ‎Lica sal‏ آن گاه که صدق و راستی‌اش ثابت شود می‌خواهند بگویند. وضعیت ظاهری مومن و اين که صادق اس با کلدید ضرفا یه وس‌لهی حجت ودلیل طرعی شناخته می‌شود. ان سخن آنها در تعارص با فرآن و شيودى يباميرنا و قبول کردن حرف موس و تصدیق مومن توسط ایشان بدون تحفيق بيشتر در مورد ايمان آنها م‌باشد. یی قران به وضوح سيردى ببامبر در اين لد ‎en he‏ میناد داد ماه ل رف زاب «ومنهم الذي يذو ثب ‎nls‏ هو أن فل أن خير كم ؤم بالله یمن للمومنین مه لین ‎POIs sib Sus‏ ‎tn) pl ON‏ یشان یم ر مرن وم وید که اوبهسخن هدر ‎te ui fe eg) na i ot‏ ادلی که خ اما ار زان رهز سا رتست ورجستی سس اي اماي ل اسان رد وان روخ رد ی سای تم راز غود شد» (تويه: 61): يعني كسانى كه به عملكرد خضرت محمدا] اعتراض مئكنند, كفتارشان شبيه كفتار آبنها است كه م ىكويند وضعيت مؤصن مجهول أست و بر سخن او اعتمادی نیست تا آن گاه که راستی‌اش با بل محرر شود. لذا نها از شنونده بودن پیامبر و اين که - مقدوح: غيرقايل اعتماد - ناموافق با شرع (مترجم).

صفحه 259:
‎ae sen‏ ی اسان مقس نسوس گنس تن كلاوجي ‎siete pla!‏ تصديقرمب كين . ‎tes hee?‏ مد زد خر کم ی ی وش یه( عبت کی سم جر ‎se pa) el fe al ep) ae Sf of‏ کن م تیک رکه محمدل] به سحن هر مؤمنى كوش فرأ می‌دهد و آن را نید و تضدیی میکند و نم‌گوند که داین مقمن, مجهول ‎Sok dhe SE AGN‏ نکنام که زان وی اش تابت كردد». بلكه براى يباميرلا همان طوركه در أيه لنت اسح مويو لكو ام ححا رن كه كذني انبات شود: «قل ‎A po‏ وَيُؤْمنُ للمُؤْمنِين» (بعو: ‎grip‏ خض وی هدن رد مان او ار ای انسابيتراست) و «وَيُؤْمِنْ لْمُؤْمِنِينَ» يعنى مؤمنين را ياور داردو تصدیق ‎Soa‏ ‏آين حکم فرآنی که می‌گوید مومن. ‎ole glee‏ است و مجهول الحال تمی‌باشد (برخلاف آیچه که اه لاعا میکن) بری ما کافی است. خال از آنجا که راوبان بيت ‎Ola‏ حزمر در يتفي ع لضن (و دون او ‎onal‏ راکو امین لک رون وصیت ‎Sale gs‏ امح اي دون فده مت سد را تراو اراد که بزای مهو مد روایت 5ص آن (قمت قال‌اند ومر این موضوع اعماه وتکبه دازند. نات نما ‏ی و موی اف ‎ie al Mia‏ دوواگواست "موف وق ‎Mey poste eda Saal‏ ‎espa ales‏ ز سم ‎yy eal a oll‏ يات علم که به پاطن‌ها. ‎eal all‏ و نیز هر کدی که او واه داد ‏بك سام أل زفي سد كنود سود يلل بيات امم فد فى ملب رايد اما ‎Gao te ass‏ آنها ميني بر اين که مومن در اهر دروغگو با مجهول الخال ابت »ا سدقي مدر هون ) اسارايرك سريت ‎ ‎ ‎

صفحه 260:
اسلام در تعارض ‎ca ula cual‏ عقبدملم: بای ‎eee‏ م ۳ پیمان‌هاتعطیل شود؛ زیرا در ازدواج. طلاق, دادخواهی و مشاجرات نمی‌توان شاهدی پیدا کرد مگر با جانكاه. تازه اين در صورتى أست كه در شرط نيوت عدالت و راستكوبى براى آنها تسامح ورزيم و گرنه عدالت هيع كس ثانت نم شود مكر براق كسى اكه ‎chs parr lg‏ ووقت دده در موشوع راد لطبي ‎ati‏ الناكه قدالبير و راضي قري ققاط با كندوكاو و باريك بينى ابت م ىكردد). وانكهى حود مفتش وتعقی‌کننده هم به کیسی تیار ارد كه بير عالت و صدفش شهادت بدهد تا بتوان گواهی او در حق دیگران را پذیرفت و این موضوع همچنان ادامه دارد و در نهایت بة باطل میزست لا با انستفاده از آين تسین عبالت هیع کس ثانت تمی‌ش ود مگر کسق که خوتی از حجچ الهی درباره‌ی او گواهی دهد که حجیت او با دلیل ثابت شده يا حجیتش فقط بر خود تفحص کننده اثبات گشته باشد. واضح است که قاضی شرعی تمی‌تواند درباره‌ق عدالت هندیمردم: خوویش ‎Gia‏ بدعاوش و کنجخ او بزند که در این صورت گواهی دادن برای قضات در اسلام به تعطیلی کشیده می‌شود. بتابراين سخن آنها مبنى بر مجهول بودن وضعيت میوهن, باعت دصواری تحصیل شهادت ودنگر موارد: مشابه از فضایای عقود و ابقاعات, در دادگاه‌ها می‌شود. لا ی سفن آها باطل و با سیروی ‎Sens eps sala‏ 0 واممت. سیره‌ی اسلام و آسانگیری آن و یز مسیره‌ی فرآن و اجرای احكام آن در تعارص است. این قطلب زا هم اضافه من كم كد بسكم آنها دز مجهول بودن وضعیت مومن, مستلزم بی‌اعتمادی به راز فوقتت یود جه رسد به کزان مس لمیر ارو حال أن كه زر ردليات. اعتفاد بر بازان مسلمانان جایر ‎ipa pal od aa Ugh ol git‏ شمرده شده است و فقها يعنى روايات وارد شده از انمه] مسلمان را در

صفحه 261:
ارال عسوو كلها قود سح لعو وتم ‎Ho‏ وه 137 بو وه اسان است ‎Mogae eeu es‏ ‎ae‏ 0 23 لزن كن لز ‎SP‏ ‎a‏ كسانى كه بس از اين شرح و بيانء باز هم اصرار دارتد كه مؤمن مجهول الحال يا فاسق است مكر اين كه عدالت يا راستكوبىاش ثابت شود, با خودشان است و نمىتوان آين را جيزى جز ستيزهجوبى و فريبكارى عد لل اد لعا لك الل افير سويد الي مطل است که مومن سادق می‌بانشد و در گفتارش, راستی و درستی پيشه می‌کند. پیروان آنها سخنان‌شان را بشنوند و بدانند که آنها از دید فقهای گمراهی: فاسق, ناشناس, ول الحال و غیرصادق می‌باشند. حتی اكر محرز شود ‎Lgl aS‏ مؤمناند؛ جرا كه فقهاى كمراه آنها را ملزم ‎Siete, Stas ites setts Sas‏ چیزی است که با روش آتها نمی‌توان آن را با دلبل و فرد با گواهی دو با چند عادل ثابت می‌گردد و اين عادلان نیز خود به گواهی دیگران محتاح‌اند و ان موضوع همین طوز پشت سر هم ادامه داردتا به بطلان و تیاهن بالاتر از همه‌ی این مولزذ پینش گفته شده, ان عتة که به علم رجال مفتخر و خرسندند. اصولاً هیچ ماده‌ی رجالی‌ای از چرح و تعدیل که بتواند تعداد قابل توجهی از شعاد مت لمحت ‎BS geo‏ ندارتد فلذاآنها حق ندارند در اين باب سخن ‎ol aot‏ اصولاً از مایه‌ی تعدیل شایسته و فب و ‎Salen‏ مت رن اراس ماما ند مک با جر اماد سيار لكي راط شان ‎oe‏ نشاف د كانه اد سال ميان لس حال اگر قضیه بر آين منوال باشد. پس آنها می‌توانتد هر ‎ey‏ و خواسته‌های‌شان هم‌سو تیست را به آسانی و با این بهانه که اين راوی مجهول الحال است یا در کتب رجال

صفحه 262:
شبن نمی از ۱ 3 نز اش الوافک ور بو ‎Nene gate‏ أن ‎ae od Secu‏ 3 اصول از هر نوع مبنای منطتی فابل قبول و محکمه مس یرای توزری (شین ولتافث رأفیآن احله) رواد کی بعال اف یش گی اس ‎alse‏ نچه نیع بطر زه لاود حفطتق کلد) ج أت تعمس انيه ‎Bates‏ ‏وما با ‎SLs Sale i US aL‏ سه فم راب بل هرک و ععلی کیت کزذت کی مها ‎Gls Sl cyl al ane pai‏ ها تور کات فوصت مقدس» است. ‎Wl‏ هچ ردیهای ندارند جر روی آوردن به دروخ و تل‌های متروتنه و نهر که همان مهن در سند ومیت متوار و ‎cl cata‏ بات از همتی لها همین که طوننی: ‎"Eo Jig‏ ‎go ae aie pce et‏ بعد عي 3 ‎rn ale plas g‏ یزه‌خوارگفتههای طوسی در رجال هستند و شایستهنیست که قول طوسى در رجال را به خاطر قول متاحرین رد کته که در این هرت ناک جوز که ار لبي ارا م ل رجال پر آن میهد را به طور کامل وین مي‌کنند. درحقیقت گفتار اخرین در موزد رجال برایر با عدم و تبودی آن است زبرا که صرفا گفتاری خالی از هر گونه دلیل شرعی می‌باشد. آناء از ارایه‌ی دلیل شرعی با عقلی بر عقیده‌شان میلی بر وجوب فقيل كه زین مره گرای خود را پایعی آن تا ميکه عاچرندء زرا يع أبدى قراس محكم الدلاله و هيج روايت قظفى الصدور و لس لاك و مر میج دک عقلی نايت لزانت ‎ts oie‏ ‎apes ee ll‏ يجو نه عم که زان دم سیر بر وان منطيق تیست زیر أنها در بونرين حالت. عرضه كندوى طن .و مان هنتند, و لذا ‎aie‏ گمان‌برتدگان محسوب م‌شوند. حقیفت آن انست: ‎ost cal ah‏ بسضا فقط ]وفام و خلت خو را عره میبار ند ‎plot Jes‏ مار دز شناطق بزدیک به ‎isl Noes te ata‏ که خویشتن را مرجخ نام فن‌نهند. فادر به دزک آنچه به آنها كفت مس‌شوری رس رای که ما ها افاجمی دلل بر عقیده‌شان بر وجوب تفلید از غیرمعصوم را خواستاريم. میم که

صفحه 263:
یل و ماس و9۳۳2 دوغعین کواز هکت وجدل وجود دار این که أنها جين نهدي ‎ar aif ll wae ud oly arly‏ این معا است که با نمىدانند ما به يشان جه مىكوييم يا خود ازعان دارند كه ‎Jbl ola wane‏ و بذكت أبست د قيلت ‎ula ol py‏ و وين فقن بق ما بطلان آن را مایان ساختيم. از عفید‌ی واجب بودنش دسته کشیدند و آن را به جواز یا استحباب تنزل دادند. اگر قضیه چنین است. پس بابد چشم‌پوشی از عقیده‌ی باطل‌شان را علنی کنند و بگویند که از وجوب به جوا کوج کرده‌اند تا ما نیز نحت. و متافشه‌ی خود با ایشان را به همین وأدی سوق دهیم و در بآب عقیده‌ی جدیدشان با نها مباحنه و مناظره کتیم* رات عدا سوكس ف عفن ‎nad Gli. ahh Soul yaa‏ آخرت خود بیمناک است, این حقیقتی که احمد الحسن به او عرضه تموده را واگذارذ و به اوهام و اشتبا‌هایی چنگ زند که از ‎‘Sou‏ ‏کسانی که خود زا مرجه می‌تماند ارائه گشته است؟ به خدا سوگنو: من از سر دل‌سوزی برای این اقرادي که خود را مرجع نام ناهن هراسائم: و نيز بر ضعف و نتانونی آنها در دفاح از عقایدشان که به و توفیقی که خداوند ارزانی ما نموده. از هم گسیخته و متلاشی شده است. نگرانم. آنها را دعوت مكنم ‎eden as"‏ ‎sam Si‏ ماه سوق مرک روم وبه زوزى هم ما وهم آنه مورد سؤال و محاسبه قرار خواهيم سه ‎١‏ یات دق 6 ل سس و د ‎ns‏ ‏این که به عاطر آن, آخرت خود را بقروشند و دانسته..راه کمرلهی. را برگزینند و مزدم را به ضلالت یکشانند و به خشم و عذاب الهی گرفتار شوند. درباره‌ی مزدم بیچاره‌ای که آنها را با سکنان واهی ب‌واقع و بی‌دلیلمانندعفیده‌ی دروفین‌شان در وجوب تقليد ار غیردعضوم بة گمراهی می‌کفانند و از حق ,دور می‌سارند قوای ‎fea ag ol‏

صفحه 264:
ایستگاه پنجم اشاره به گوشه‌هایی از رفتار ایشان با مردم و انصارش * شما بار زحمت أنها را از دوش من برداشتهايد اين سخنان سيد احمد ‎Doma‏ است که در آن برای انصارش شهادت مىدهد؛ كسانى كه حق را برای مردم آشکار می‌سازند و در این راه از سیاری از مردم. أزار و اذيتهاى فراوانی از قبیل ريشخند و استهزاء و مانند آن را می‌شوند: «خداوند شما را در برابر اين افراد یاری کند! به خدا سوگند من با آنها روبارو تشده‌ام. شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشته‌اید؛ ولی به خدا سوگند. گاهی اوقات می‌نشینم و بر آنچه برای حضرت علی] رخ داد اشک می‌ریزم. امثال کسانی که با آنها مواچه می شید بز شرش بجرشن برونه ورب آو گفتند: چندتار مو دز ریش من استا و این از بهیمت وحيوان فت آنان است.» * هر یک از شم باید یک امت باشد اكنون بیناتی از سید احمد الحسن:] را که خطاب به انصار گرامی‌اش ایراد قرموده نقل می‌کنم. و اما ماجرای آن: یکی از انصار كه در كرويدن به دعوت

صفحه 265:
| ‏خدمت سید‎ Lak aes weg Sle Sele eae ‏ات‎ ze ‏عر خواهى كرد. وى از ایشان درخواست کرد با‎ سل به مادرش فاطمه زهران برای او و خانواده‌اش دعا کند. و این که اگر نها جزو اشقیا هستند. خداوند اسم‌شان را از ‎bene a he Ss ag SU Lal sen‏ مار سيدا لبت د صیط قرماید ‎“te‏ که سیدن معنقد بود پاسخ او حالت عمومی دارد, لذا آن را برای همه‌ی مومنین منتشر مي‌کنم, شاید كه به قلي وارد شود که در آن آنديشه نماید و آن گونه شود که حجت و خلیقه‌ی الهی خواستار آن است. ‏اين متن کلام ایشان0 است: ‎ ‏از خدا مسئلت می‌نمایم مر و ا و از هر شر و پلیدی دور بدارد. من بنده‌ی مسکین که به نغفران و رحمت پروردگارش چشم امید دارم. چه هستم که بگویم اين سعادتمند است و آن شقی! ‏من آمده‌ام تا به حق شهادت دهم و راه حق و حقیقت را آشکار سازم: آمده‌ام تا شالوده‌ی باطل را در هم شکنم و به حول و قوه‌ی الهی و با کمک کسانی که به آن ایمان دارند: ساختار حق را نا سازم؛ بلکه من خود یکی از تشانه‌های راه هستم* پس بر حدر باشید از اين که به نشانه مشفول شوید و غايت و هدف را از ياد ببريد. غايت شما رسیدن است و هدف‌تان معرفت. بلکه از خداوند درخواست دارم و به شما بزرگان ارجمند امیدوارم که شما تیز اين گونه نشانه‌هايي در مسیر الهی باشید. و به منزله‌ی دلالت‌هایی در مفازه‌ها(بابان های بی آب و علف) و هدایت‌کنندگان به حق و به خدای سبحان. که افراد ره گم کرده را هدایت و راهتمایی می‌کنید. ‏يقين كامل داشته باشید که خدای سبحان همواره با شما

صفحه 266:
است. برای خداوند سبچایر اخلای رو ‎sagt lata‏ همه‌ی باطل با يقین ستیز کند. به آين ترتیب هر یک از شما با هود يك أمنت بايد مرجي ار اب كدي كسب يول کیت ارح برغز باشید از این که بز احمد الحسن بنده‌آی که مرگ فرجام و أست توکل کنید؛بلکه توکل‌تان فقط بر خدایی باشد که هرگز تمى ميرد: «وَعَلى الله فَْيتَكل المُتَوَكلونَ» (و توكل كتدكان بر خدا توكل كند). (بزلهیم: 12) پزهردگار تفا بزترین بزوردگان انس زبرا لو ره 3 ی ابا می‌کند. دز راه خدا جهاد کنید و یکوشید که ‎art tanith guy‏ وسیلهی شفا کفتگان دار و عردگان زنده گردند. و با شما کوران پیتند و کران بشنوند. هر یک از شما یقین کامل داشته پانشد که اكد به تنهایی حق را به دیش کشد وبا باطل مبارژه ‎poe are cre‏ ساس حدس زا که بر خن عنت نها ورمرا مناحت‌عطا قزمود و با نما سرپزان گرا و بیکوکان پا کرد آورو؟ فضل خداوند.یز من بزرگ است و امید دلرم که بزرگواران انصار جک نا دغای خوش بپررمق منت اهلد و سپاس خدایی که مرا جبار و شقی نساخت و از خدا برای خود و شما طلب مقفرت می‌نمایم: گناهکار تقصیرکار ۱ * کسی که مان می‌کندریسمن ان [لستگی) به دیا را قطع کردهاست ما همواره دنیا را به دار سراب و خیال توصیف می‌کنیم ولی با وجود فهمی که تسبت به این داریم. با دست کم چیزی که در این باره از طریق متون ديني فراوان به گوشمان خورده است. باز هم ربسمان‌های (دلیستگی) دنیا همچنان - براير با 10 دى ماه 1386 (مترجم).

صفحه 267:
محکم و استوار ات رولی ‎Spe aul‏ تور ‎pay ea‏ سور این ‎pee ote a a‏ 7يف بار در آین خصوص از سید احمد الحسن[] پرسیدم. ایشان قرمود: «اتسان همواره و تا آخرین لحظه‌ی عمرش با نفسش, هوا و هوسش, دنبا و زیایی‌ها و تجملات آن, و با شیطان در حا مجاهده است. کسی که بگوید رشته‌های وابستگی به دنیا را گسسته است, دروغ‌گو است و چنین کسی به درد عظیمی که او را در ظلمت به قید و بند می‌کشد یعنی غجب و خود بزرگ‌بینی, مبتلا گشته است. انسان باید به طور دایم خودش را میززیش کند و خویشتن را مقضر د ستبکار و گتهکار بزاند.: یا عمل می‌کنیم ولی برای عمل‌مان قیمت و ارزشی تعبین نمي‌کنيم. کسی هست که کارهای ما را قیمت‌گذاری کند. و کسی هست که به آن جزا و باداش دهد». ولی آیااين به آن معنا است که انسان همواره سر به زیر بماند؟ یا نه چه بسا بتواند نشانه‌ی رضا را در چهره‌ی کسی که اعمال را جزا می‌دهد و قیمت می‌نهد, نظاره کند؟ این چیزی است که به ذهنم خطور کرد و آن را از اشان0 سوال کردم. ایشان] در باسخ فرمود: «اين مساله به کسی که جزا می‌دهد بازمی‌گردد؛ او اگر بخواهد مژده می‌دهد و گرنه خیر؛ چرا که او از ارواح و آنچه که به صلاح آن است آگاهی دارد؛ یعنی چه بسا شما ریا خبر کند که کار نکوپی انجام داده‌اي و شما را عجب دربرگیرد. پس او به آنچه شما را به اصلاح می‌آورد. داناتر است. خداوند متعال مى فرمايد: «لَهُمُالبُشرئ فى الحياة الا وف الا ديل لكلمات له لت و ‎fi‏ ».يعارت صنت ليصين ار هياو خر ی دا درکن شید ان نت کاسایی بزرک) (یونس: 64). * نصيحتى براى هر يك از انصار كه به مناظره مى بردازد اين متن اندرز سيد احمد الحسن]] به تک تک آن دسته از

صفحه 268:
انصار بزرگوارش است که به 5 انصار بزركوارش ايت ركتينو عبلطيباوع تلن حفر بولك مردم ر «به .... و به تمام کسانی از انضار حضرت مهدی0 (خذا 8 حفظشان کند) که به مناظره می‌پردازند سس ‎ihe Ey poe‏ ریگ رسیم ساره همم ور ‎Lip‏ از شما خواهش می‌کنم که بر دا توکل کنی, توکلی حقیقی با همه‌ی قلبت؛ و بر فهم و درکت تکیه نتمایی, بلکه خود را برای خدای سبحان خالص کنی تا جايي که خود را نبینی بلکه او را تظاره‌گر باشی؛ فقط او را! در آن هنگام خدا با زبان تو سخن می‌گوید و آنچه را که بخواهد به وسیله‌ی:تو می‌گوید و ‎‘di‏ ‏واسطه‌ی تو حقش را ظاهر می‌گرداند ‎١‏ برحذر باش از اين كه غَرّه شوى يا به خود كمانها ببرى. «وْلا ‎pS) ghd Jia Lad IC a J se sl OS fi‏ از مرد روى مكردان وبا خوديسندى بر زمين راد مروء زيرا خدا هيج نازخرامتددى فخرفروشس را دوست نارد) (لقمان: 18). از كجا آمدهاى, مبداء تو كجا است و سرانجام تو به کجا ختم می‌شود؟ اگر تو خویشتن را یاد کردی و ازخدایت غقلت هزریدی: بر ظلعت هستی و میداء نو «نطفه» و فرجام تو نيز «جسديم خواهد شد که اگر به خاک سپرده نشود, كسا که آمروز با ها زندگن؛می‌کتی. آززو می‌کردند که ای کاش تو نبودی؛ و اگر خدا را یاد کردی و از جمله کسانی بودی که در هر لحظه و هر ‎Gil‏ به یاد خدا هستند. تو نور و روح قدسی می‌شوی که قرشتگان او را مسح می‌کنند وبا نزدیک شدن به او, به آن رک می‌چویند. در آن هنگام ‎Flan‏ و منتهای تو خداوند سبخان که پسی برتر و,والانر ‎sail‏ ‏خواهد بود. در کار خود نظاره کن, و در حال خود بیاندیش و ينكر که کدام یک می‌خواهی یاشی. خداوند سبحان و تعالی شما را دوشت می‌دارد و لذا اگز از یاد او غقلت بتمایید و چنین بیندارید که شما با خویشتن خویش وبا قدرت خودتان توانا هستیدو غالب. او شما را برای شیطان

صفحه 269:
2 Ul al ام ف تا ا دير ‎ato‏ ی أرى شما مد وحین راب با می‌آورید آن هنگام که مسلجابان بنداشت: می‌توانند به وسیله‌ی خودشان به پیروزی دست پابند. و از ياد خدا غافل شدند. و خداوند بهآنها رحم فرمود و ايشان راب وجود سیحانش متذکر ساخت, و اين زمایی بود که خداوند طعم شکست و ناکامی را به آن‌ها چشاند؛ از آن رو که پیروزی حقیقی, پیروز شدن بر نفس و اخلاص برای ‎p>‏ له قی مان کر ی ‎ng ib ig i lg i oh‏ لقنا احا ادر بسيارى از جاه ارى كرد یز در رزخ أن كاد که هی لش تن شا اب ‎Se a‏ تیش تج شا تاو مبادا به خاطر نصرتی که محقق ساخته‌ای, خوشحال و سرمست شوی. مگر اين که خرسندی شما به خاطر پیروز شدن دین خدا باشد. و نه برای خودت و به خاطر خودت. و این سخن خدای متعال را به یاد آر که فرمود: «لاتفرخ نله یب القرحین» (سرست ‎ile‏ زیر غدا سرستان رادوست ندرد) (قصص: 76) و نیز فرمود: ‎SSI‏ تسوا علی ما فاگ ول ‎La 9 iy ET ay i‏ كل ‎JE‏ ‎i 9)‏ مررودادودكين باشيد وبه الج به تان مو ايد شاي تكد وخدا هيع تير خودستايتدهطئ رادوست ندارد) (حديد: ‏ 23). خداوند شما را به صواب راهنمایی کند (تسدید گند)! و بدائید کسی که خواهان چیزی باشد. خودش را برای رسيدن به أن آماده مي‌سازد. پس شما همگی چونان بنیاتی پولادین باشید و تان غود را بسیج کنید. و خویشتن را با علم و عمل مجدانه و اخلاص برای خدای سبحان آماده تمایید. بر شما باد به پاکيزگی واتماز و دعا! خدلوندرشتا, را توقیق دهد و به: صوانبه زهنمون گردد [تسدید نماید) و به نصرتی شکست‌ناپذیر پاری کند! حداقل قبل از هر مناظره و مقابله, غسل کنید. غسل توبه», تا

صفحه 270:
در حاس مه عرص رواخ 1 ‎fo ud‏ خدای سبحان به جا آورید تا او بر شما رحم آورد و از ‎me‏ ‏خودش بر شم بیافزاید: «مل خر زد ویک غاب ‎Delp la pag ple AE ages) nad‏ اكر كفران كنيدء بدائيد كه عذاب من سخت است) (ابراهیم: 7). و چه عظیق تعمتی است که شما جزو بندگان شاکری باشید که خداوند در ملأ اعلى مدح و ثنايتان كفته است: «اعْمَلوا ل دَاوُودَ شكراً وقليل من ‎ste‏ الشكوز» (لى خاتان دارودء شكركقار باشيد و اتدكى از بان من سگرن (سباء: 13) oe 36 ‏اعد اصع - ريا البرك 166 وق‎ * مرئيه خوانى ايشان بر انصار ث احمد الحسن]] بر شهداى انصار خويش ندیه کرده است؛ كسانى كه در سال 2008 از روى ظلم و جور کشته شدند؛ کسانی كه خونهاى باكشان بيشترين تاثير رادر فراكير ساختن دعوت حق و رساندن آن به اقصى تقاط عالم داشت. متن زیر, بیانیه‌ی ایشان در خصوص این شهدا (خداوند مقامشان را ‎ead,‏ گرداند) می‌باشد؛ مس هدر ارم لصا ریسم تیا «منَالمُؤْمِنِينَ َال صَدَقُوا ما عَاهَدُوا الله 7 | اه( مد مر اشاس دوا د سر يعاق خیش دبا یی ام هراد و رز مان ور در ‎Gee‏ [أحزاب: 023 السلام علی الشهداء السعداء. - شهریور 1389 (مترجم)

صفحه 271:
اش ‎beg se‏ و وه منطرما و السام لت من شهدوا أن ‎١‏ لهالا الله يد انهم الطاهرة المقدسة؛ سلام بر شهدای نیکیخت. سلام بر دوستان خدا و دوستان رسولش. سلام بر کسانی که بر آنچه با خدا پیمان بستند وفا کردند. سلام بر کسانی که با خون پاک و مقدس خود شهادت دادتد که خدایی جز خدای یگانه نیست. من شهادت می‌دهم که شما همراه با برگزیدگان خدا از خلقش در علیین هستید. زنده‌اید و روزی می‌خورید. شهادت می‌دهم که شما امت میانه (بهترین امت) و بر مردم شاهد هستید: ‎thay Sal Stata Sy‏ توا شهذاء غلی لاس ویکون الرّسُول عَليكُمْ شَهِيدًا» (ارى جنين است كه شما را بهترين استها كردائيديم تابر مردمان كول بشید و یارب شم وه پاش | ‏ار خدا و نشاته‌ای است از نشانه‌های‎ I east IRIN ise ‏ولت‎ Seal gals | Jalil aloe ‏است. پس سلام بر شما روزی که به دنا آمدید و روزی که به‎ ‏شهادت رسيديد و روزی که براتكيخته خواهيد شد‎ حزن و اندوه من بر شما هركز قروكش نكند, نه يه خدا سوگند. پس از اين روز هرگز؛ تا آن گاه که به جوار شما منتقل شوم. اما تا وقتی که جان در بدن داشته باشم. اشک و سرشک من بزشها جاری اس به خذا سوكند در قلف اجه لس درد و زخمی عمیق بر جای نهادید که شفا نمی‌باید مگر أ کذ در رای ارجمندی که به آن متقل شدید بشما زا ویدار كني بس سلام بر شما باد اى عزیزان اخمد الحسن و روج و قلب وا ‎pallet shad passa pia‏ ره میات مدا ام ‎

صفحه 272:
282 pepsin i ghial sl» law ‏جراحت‌های‎ تقمتی بر کافرین مزدور آمریکا و مزدوران سفياني و دجال 2 خواهد بود ‎gh age aS‏ لعنت کنو کز دیا و آخرت قواراو دلیل گرداند! سلام بر خانواده‌های مومنی که عزیزان خود را از دست دادهاند و به ویژم مادران فرزند از دست داده. امیدوارم از اجمد الحسن درگذرید. به خدا سوکند این که طافونیان مزدور: دجال یک چم آمریکا هزاران بازمرا بکشند آسباننز است از أبن كه به یکی از انصار ‎Sly‏ اذبت و آزاری برسد. من سخنی جز این نمی‌گويم که ما برای دنا آفریده تشده‌ايم تا خواهان جاوداگی یا زندگانی طولانی در آن باشیم. برترین مردم کسی المبت كه لافيت وا لسالسو براك با سق حكن بيتك لدعت اسن دجنم وا ال لاا الل يتك ‎palace ane‏ یه هرا سود ا ا باتفا و عارف‌اند. و خداوند عاقبت آنها را ا تمامی خیر که همان شهادت حقیقی است و جر پامیر با وفی با مومنی که ‎Silas‏ ‏ليق و[ به اسان آزموده بدآن لقن زیتد: ‎gas‏ فزموده است الق ون سب رش رون شود نی ال ابو يان و وافان اياون وهر ما مم ب حق داو شود وبر كس ستى نرود) (رصرة سلام خداوند بر آنان تا هنگامی آسمانها و زمین برقرارند! إنا لله ونا إلي رابعون همه از خداييم و به سوى خذا باز م ىكرديم وسيعلم الذين ظلموا آل محمد اى منقلب ينقلبون و العاقبة للمتقين و کیک در ‎yep nf gone‏ غاد لته به چه میب زد وفرجام ‎SNE II‏ ۱ ماصع رم عام فا 06 - بهمن 1386 (مترجم).

صفحه 273:
۳ ‏اه یل‎ seat ‏دان‎ a ‏تن آل انسال. ت مهدی[] در عمق‎ aS Sage. ‏زندآن‌ها و تاریکی‌های زیرزمین‌ها عوسي لفان اگر چه‎ ‏ممکن است برادران انصار آنها خاطری آسوده داشته بآشند و‎ ‏زتدكالى براى أنها شيرين و كوارا باشد ولى لين خوشى هيع‎ ‏راهى به قلب سيد احمد الحسن]] تدارد.‎ ‏اين_بعضى كلمات ايشان]] در ببشكاه برور دكار كريمش در‎ رجب گذشته می‌باشد: حسم ريم ورم ريل ان شاء ألله در خير و عافيت به سر بريد. أكر امكان دارد اين خبر را به انصار يرسانيد كه براى فرج و گشایش در کار اسرای انصار, روزهای 13 و 14 و 15 را روزه بگیرند و عمل آم داوود را به جای آورند. خداوند توقیقتان * نقش زنان در يارى حق یکی از خواهران مومن درباره‌ی وظیفه‌ی زنان در نصرت حق در زمان کنونی (تاریخ برسش به جند سال قبل امس قردد) و ابن كه حدود ثقيه حيست ويا ‎a‏ که پا دشمتى می‌کنند چه طور ید برخورد کرد. سؤال كرد. 1 و که در پاسخ اراته شده: آمزهها و عبرن‌هایی نع است که می‌تواند برای همگان و به ویژه خواهران مومن شودمند باشد. لذا جواب سید احمد الحسننا به اين پرسش را تقل می‌کنم: Sls eo ‏مدر عرص ال مدخ لمج رمي‎ زد مین مه برد موس آست. ند ‎og Jel Be‏ روزه می‌گیرد و به آنچه مورد رضای خداوند سبحان اوست عمل می‌کند دقیقاً منند فرد مومن. مگر دز برخی تفاصیل و خصوصيات. زن مؤمن مكلف است كه نسيت به دين خود معرفت یاید و در جد وسعش, حق ذا م سردل لشت انر فاق

صفحه 274:
‎tag IGEN Gis > cols‏ مکی ولا نیج » ( مور ‎TE TIA RPT ae I ITE TS‏ یدایز ان غود اوست) (بقره: 286( ‏در بيان حق و ابلاغ به مردم كوتاهى تكنيد. جه تبليع جهرة يه چهره باشد و چه از طریق رسانه‌هایی که در دسترس‌تان است مانند اینترنت؛ ‎ ‎Glas‏ طور که بسیاری از برادران اتصار شماء به انتشار مقالات در روزنامه‌هایی که در اینترنت منتشر می‌شود و مردم در بخش عمده‌آی از کشورهای چهان مطالعه می‌کنند. مبادرت ورزيدهاند. اين کار بسیار اثرگذار بوده و باعث گرویدن برخی مردم از کشورهای مختلف شده است. ‏همچتین بانوان مومن می‌توانند بهاندازه‌ی وسع و توان 1298 کارهایی برای خویش تنظیم و تعریف ‎as‏ و به بریایی مجالس عزا در مناسیت‌های مربوط به مصائب آل محمد] اقدام کنند و حق را به مردم بشناسانند و باطل را تسین کرده و اهل باطل را مقتضح سازند. حضرت زينب() بس آز واقعدى كريلاء نقش در تین حق و رسوا نمودن باطل پرفهده داش ار خو ود مستلت هام که شتا واه نز و روبارویی با طاغوتیان این زمان موقق بدارد. همان طور که حضرت زینب] را در رسواسازی و بی‌آبرو کردن اهل باطل و بیان جنایات و سرکشي‌ها و طغیانشان توقیق عطا فرمود. ‏و اما تقیه. ابزاری است که مومن با آن از زندگی‌اش محافظت می‌کند تا حق را نصرت دهد. تقیه آين نیست که آدمی فقط به خاطر محافظت از زندگی‌اش, نسبت به آن بیم داشته باشد و از آن مراقبت کند. قرو گذاشش و باری نکردن حق. ربطى به ثقيه ندارد و جزو آن تبست. از خداوند دارم که اسیاب را برای شما فراهم سازد و کارها را برای شما ‎do Cu Sola‏ با درت تعد و خف را تررست کزان شما هویدا گرداند و شما را در حرکت بر مسیر زنان صالح مانند فاطمه(] و زیتب0 و خدیجه و مریم و زن مومن و تیکوکار فرعون که خانه‌ای نزد خدا را بر زینت و زخرف دنیا ترجیج داد. قرار دهد : «ورب له لین لو رفن فلت زب ‎ ‎ ‎ ‎

صفحه 275:
بت رعندك ی لگ بص تافرش فتابك فتدمو عل القذم قوسي ل خدد برچ گت راون فرعن را مل موزند ان كا که کفت: اي بو منم بای عل يجت نزد خود خی بان و مرا فرشوی و عمش نجات ده و مر تدم نار ‎(ob‏ (تحریم: 11). وی با طاغوت دست و پنجه نرم کرد وتا به آنجا از حق دفاع نمود که راضیه, مرضیه, مجاهد و شجاع به سوی پروردگارش شتافت و خداوند در برترین کتابي که نازل قرموده یعنی قرآن, یادی از او به مبان آورده است؛ اين همان فضل بزرك است: ‎a Jue) gall Jal i Sabo‏ بايد براى جنين بناشى ‎ue‏ 15( (صافات: 63) رام عم ررمت لورت شدن حجت خداء بيامد تفرقه و جنددستكى روزن‌ای از روزنه‌های رساندن حق به مردم گشوده شده بود. بين افراد مومنی که روی آن. کار می‌کردند اختلاف پیش آمد و اين مساله به گشوده شدن روزنه‌ی دیگری در عین باقی ماندن روزنه‌ی اول منجر شد. برخی از آنها چنین اظهار نظر کردند که شاید کاری که از آنها سر زده است. مورد رضای خلیقعی خدا فباشد و حتی بری از لها ‎AS‏ براق بسكن ‎sai jay‏ جدید آماده‌اند. اگر اين کار منظور نظر سید[ باشد. ایشان(] در پاسخ فرمود: «چرا آن را بندند؟ اين کار نیکویی است. خداوند به آنها و به کارشان برکت دهد! از خدا مستلت می‌تمایم که نها را موفق" بدارد و خیر آخرت و دنیا را ارزانی‌شان فرماید! و اما در مورد اختلافات بارها گفته‌ام: «اصلاح میان خودتان» از يرترين أعمال و مود ليت خدا و رسولش استء لکن چه چیزی در دست من است؟ و آبا لشکر علی[ از او فرمان‌بری کردند تا امروز همگان از من گوش بگیرند؟! مهم اين است كه به عمل بپردازند و خود را نجات دهند. آنچه برای حجج الهی اهمیت دارد همین است؛ اين كه مردم. خودشان را برهانند و از جهتم فاصله بگیرند.آنهابه اصلاح میان ممنین روی می‌آوردند ولی کسی نید از حق رویگردان و

صفحه 276:
متنفر شود ول با کمعا کر موحی ری اسب زو جه سور همان طور که برای حضرت علی حاد پر ما لازم است که بارها و بارها در اين بخش از کلام ایشان ‎seas al‏ به گمان من: ‎canal oa‏ نیازی به شرح و دازی ندارد. از خدا مسئلت می‌کنم که با محافظت ‎Danae Jl sss‏ را حقظ قرماید و مومنین را هميشه و همراه با نکدگر متحد نماد در مورد اصلاح و رهانیدن مردم از آنجه مومنین در گرفتاری‌ها واقع مي‌شوند. گفتار ایشان[ را ملاحظه می‌کنيم: «شیطان معمولاً می‌کوشد هر کس را که بتواند به گمراهی بکشاند. ولی ما در پی آنیم که حتی المقدر اصلاح نماییم. از برادرانتان سوال کنید که من چند بار کوشیدم به هر وسیله‌ای که می‌شد. حیدر مشتت و پیرواتش را به سوی حق هدایت کنم. به طور کلی ما همواره. ع ىكوشيم | خسارت, از قتندها بيرون بياييم و تا آنجا که امکان دارد. هیچ غنیمتی به شیطان ندهیم». * خطاب به کسانی که آزاری اندک از مومتین را برنمی‌تابد! یکی از برادران مغمن در یکی از عرصه‌های عمل در زمینه‌ی دعوت حق حضور فعالی داشت. سيد احمد الحسنن روزی او را نیافت و سراغش را گرفت. پاسخ دادم که اين برادر گفته به خاطر دلیلی, از کار متصرف شده است. دليل انصراف ادا بن بود كه يكى از برادران مؤمن. وى برا ‎apes oe‏ لا نصیحتش به گونه‌ای بر این فرد 10 أن به بعد در ميدان عمل حاضر نشود. ايشان0 وقتی قضیه را متوجه شد فرمود: «خواهش می‌کنم به آو خبر بدهی که بيايد و برادرانش را عخمل کند: تصیحت زا از نها پذیرد وجرو ‎ALY pki‏

صفحه 277:
حسين] بذبرفت. دانای, سينه لش را 3535 ‎sy‏ ‏لو اف فلت کند. کدا او را الا مصيرف به او یگو که از شیطان استعاذه (دوری) کند و در عرصه‌ی ‎gals IS‏ شود وبر آزار مومتی که وق زا می‌رتجاند ‎ig os‏ تعاید و با اگر کسی نضبحتش کرد. او را تحمل کند». * تحودی تعامل با فرد مشکوک شماری از رادران انصار با امشقلن دست وپنچه لزم می‌کنند که خلاصه‌ی آن چنین است: برخی از کسانی که مدعی ایمان به دعوت حل هستند, بعضاً حرکات و رفتاری از خود نشان می‌دهند که آنها را در موضع شک و بدگمانی قرار می‌دهد. خصوصاً با توجه به اين که افراد مؤمن به دعوت حقء از مردم چه مصییت‌هایی که نکشیده‌اند و چه بسا همین موضوع, آنها را در اين شک کردن معذور بدارد. یک روز درباره‌ی چگونگی تعامل با چنین گروه‌هایی که در آنها راست‌گو از بدخواه قابل تشخیص نیست و چه بسا برخی از آنها در دستگیری برادران مومن و بازجویی از آنها مشارکت ‎Sey oe 8‏ سوال کردم. ایشان[] در جواب قرمود: «هميشه به اتصار می‌گویم: هر کس که گفت من مومتم. با آو‌یز اساس این که وی فرد مومنی است تعامل کنید. و او حقوق مومن را بر شما پیدا می‌کند؛ ولی در عین حال محتاط و دوراندیش باشید». * هر کسی بهحتمور در مجلس امام سین( توفيق نم بابد سید احمد الحسن] انصار خود را به بریایی مجالس یه مناسبت شهادت سیدالشهدا و اهل بیت و اصحاب طاهر آن حضرت تشویق و ترغیب می‌نماید. یکی از اتصار در یکب از مناطق به بیایی مراسم مربوط به ايام حزن كور عاشورا اقدام کرد ولی تعذاد همه‌ی کسانی که در آن مجلس شرکت کردند

صفحه 278:
با حساب كردن كودكان بو يانزووود * و حال آن که تعداد افراد حاضر در مجالس 8 بازدارندگان از دعوت حق از شماره یرون بود. ایشان) در پاسخ فرمود «آيا با امام حصا ا 7 ‎alpen ya‏ گردند تا دز مجلمن حقیقی او هزاران نفر حاضر شوند؟ 0 این توقیق عظیمی است که هر کسی پر آن موفق نیست و اگر هم کسی موقق شد, چه کسی می‌تواند یگوید او ثابت قدم خواهد ماند؟! سال‌ها قبل آنها را با دلايل آشكار به وحشت انداختیم در حالى كه حاكمان و علماى دين با امكانائى كه در اختيار داشتتدء بر حق يرترى يافته بودند و چه بسا بسیاری از أنها چیزی در اختیار نداشت و می‌خواست آنهایی که ‎Sie,‏ ‏بسیاری در اختبار داشتند را بهپایین بکشد, مسخره می‌کردند؛ ‎ol‏ آمروزه حاکمان سقوط کردند و از زیان‌کارترین اراد ‎Pau‏ فقط دیا را از دست ندادند پلکه دنب و آفرت را از کف دادند. انفاء الله روز این راهگم‌گردگان نزدیک است و روزی که به آنها وعده داده شده است را خواهید دید. در روزى كه اطرافيان آنها از سفرا و وزيا وكتيع ان همراهی با آلها دست می‌کشند ...در آن روز آنها را مطرود و متفور خواهید یافت. و همان کسانی که برای جنگ با آل محمد فراهم مي‌کردند.آنها را خوار می‌کنند. تقرباً یک سال پیش خوابی در ارمق ‎٠:‏ ويوم که گوین ‎dial‏ ‏دعوت أيمان أورده بود. جه يسا ديور كرداكر اين كمراهان از جابى که یبد قن لعاف يريط و أن گام انش کت ‎[Sealy pier‏ هدايت خواهند ياقت». * اهميت مطالعه و پژوهش در حوزدی مهدویت چه بسا گاهی اوقات برخی از دیگر امور دعوت يا امور مختلف زندگی, عده‌ای از ما را آز حضور در درس و بحث در

صفحه 279:
تخود سا ‎ponte Sy‏ جرم جورت عدرل ‎Ee ee‏ شوم رگن مرت که با در و ا نظر ايشان] به اين شرح است: علوت توفیعت زهدا تدریس بیان ات الشت با هاانی تيب مؤمنين را رای آمری بتن مهم مهبا اد ما پردختن به کار میدانی هم ممکن و قابل انجام است. همچنین می‌توانی گاهی اوقات که مشغول کاری هستی (و فرصت نمی‌کنی), به عنوان مثال یک جلسه (سخنرانی) را ترک گوبی یا در یک روز دو جلسه را با هم انجام دهی یعنی می‌توانی وضعیتت را مرتب ‎aes‏ و جوز نمایی. ان شاع ال خداوند توقیفت دهد آگر به دست تن بویا سنا جنعزریین: در حوزه مشارکت می‌کردم چرا که این موضوع. انز آهمیت اشت وان شا الله توا عطیمتن-هم ذازد زرا این كثر عيازيت. است استحکام‌بخشی عقائدي دولت حق, ان شاء الله». * تعبير خواب يكن آل اسان غواني اجيد كه فلاسدابا اين اسك خواب: دید که گوین عمامه‌ی سفید بزرگ قومی در یک منطقه, از او كرفته شد وبه يكن أز انصار بوشائده شد. وقتى عمامه ير شر وی جای گرفت. او با نگریستن در أينه به مرتب كردن أن پرداخت, مادرش نیز او را تماشا می‌کرد. آن قسمت از عمامه که با پیشانی در تماس بود. مقداری چرک و کثیفی داشت. بابان رؤيا. من بأستان را نرسيد اع المسيع سرف كردم اسان من تعبير رؤيا فرمود: هدر خواب غماضة به مؤاردي:جبد أشاز»: مِسَكتذة ارجمله: ‎viene Le‏ لد ملحن 11 1ل رباد الدع ارد فرماتروایی و حکومت دنبوی نیز اشاره دارد. جرا که غمامفقا نه مدرله‌ی ناج غرب می‌ناشتد ینی تاح پاشاهان آنها. گمان تمی‌کنم لد فرواز فلم ریلی برخوردار بودم ‎(i iain‏ عماجه‌ی او به فرماتروایی دبوخ‌اش حعایت دازه؛ ان شاء ال

صفحه 280:
که خبر است. عرص ‎02s Bale)‏ ,291 خدا و به اسم دين و به اسم خدا حكم می‌راند. سقیدی نماد عدل است و جرى تماد ستم؛ شریعت به قدر سهل‌انگاری در آن ظالمانه شده بوده است يعنى در اصل سفيد و باكيزه است ولی آنها با مس کردن آن با تشریع و تنفیذ باطل, آن را به ستم آلودند. این چکیده‌ای از معنا و تعبیر رفبا است و من از خداوند برای شما عافیت در دين و دنا را خواهانم». * با سيد خود مدارا كنيد یکی از برادران مسئولیت رساندن سژالی به سید احمد. الحسن] را پر عهده:داشت: سوال دربازه‌ی پزخت آمور شخصی یکی از انصار بود. وی پاسخ سید خطاب به او را برای من نقل تمود. من نیز به نوبه‌ی خود آن را اینجا برای همه‌ی مومنین درج می‌کنم. امید که باعث اندرژ و عبرتی برای ما باشد. «خدا توفیقت دهد! اين قضیه به خود وی بازمی‌گردد. خواهش می‌کنم سوالات در چهارچوب موضوعات فقهی, عفایدی و قرآنی باشد.آما بر موره انور عاش و شخض .هر کس می‌تواند آنچه ,را .که بزایش مناسب: ورمتتاسب است براو خود مقرر گرداند. از شما خواهش می‌کنم پیش از آن که به ارائه‌ی سوالی اقدام نمایید. فکر کنید. خداوند به شما جزای خیر عنایت فرماید!». * اهتمم یشان نسبت به هدایت مردم و محبتی که ایشان به مردم دارد سید احمد الحسن0 همواره رساندن پیام حق به مردم: سلوک مهرباننه با آنها و نیز دعوت نمودن مردم بر اساش حکمت و دانش به حق و راه مستقیم را به انصارش توصیه مىكند؛ همجتين به تلاش برای هدایت مردم, به هر صورت ‎Sao‏ و با هر وسیله‌ای که مقدور و در دسترس آنها باشد. ايشان]] در خصوص تبلیغ مردم و رساندن پیام حق به آنها

صفحه 281:
فره و صورت کر نیا درنگ و سمتی؛ و | و دوراندیشی را از ید نبرید؛ همان احتیاطی که آمکان ادامه‌ی کار را به شما می‌دهد و نیز شما را از شر شیاطین انس و جن (خداوند خوارشان گرداند) محفوظ می‌دارد». ابشان0 كه خودشان به تبليغ مردم همت كماشتماند می‌فرماید: «در مورد تبلیغ بارها گفته‌ام که تبليغ كنيد ولى با احتباط؛ البته احتباط و ملاحظه‌کاری, به معتی ترک تبلیع نیست. من در مناسیت‌ها برخی پیانیه‌ها را به دست خودم بين مردم توزيع مىكردم. جز احتياط جارهاى نيست. تا كار ادامه يابد؛ يعتى تباید بیگدر به آب رد همچنین به يهاضق اعتياط وززى يليه عمل را رها كتيد؛ بايد كارتان منظم و حساب شده صورت پذیرد». ایشان[) همچنین فرمود: «از خداوند مسئلت می‌نماییم که مردم را هدایت و حال آنها را اصلاح فرماید. دعوت مردم به سوی حق را رها تکتید ولی اين دعوت بايد با نظم و ترتيب انجام شود. خداوند توة دهد! آن كس كه خدا هدايت را خواهان است, هدايت مىكردد إن شاء الله». حتى ايشان)) به كيفيت جكونكى ارايءى موضوع علمى يه آنها تيز اهتمام می‌ورزید: چگونگی ارایه‌ی دعوت مبارک حق جهت هدایت بهتر برای قبول حق. یک روز به یکی از انصار فرمود: «از برادران شما خواسته بودم که جزوه‌هایی در زیارت شعبانیه توزیع کنند. یکی از آنها گفت: آنها اعلامیه‌ای ترتیب دادند که در آن, بینیه‌ی یمانی و برخی از ادله‌ی دعوت درج ده ‎igs Se case lS Sloan gS cal jt dan‏ براكنده و بريشان است زيرا در تبليغ مختصر, بیانیه‌ی یمانی مفيد نيست و درج أن در جزودى تبليغاتى قايدهاى تدارد. ار شما خواهشمندم اكر جزوداى تبليغى دارى, أن را به ايشان

صفحه 282:
بدهی یا یک جزوه‌ی مختصی ‎Sales ebay!‏ 29 تما امح م ی اه 29 ا 9 مختصر باشد و نه پیچیده. تا هر کس بتواند آن را بخوان. آفزون عد اين در این حزعه آدرس‌های ‎Oy ly lies obs s Guan‏ درح نما نا أنتها.» یک روز ایشان[] خواستار کار بر روی پژوهش‌های تطبیقی شد. با لین آمید که اين نوع مطالب تحقیقی, در شناساندن حق به مردم اترگذارباشد. ایشان] قرمود از خداوند مسالت دارم شما را توقیق دهد و گام‌های‌تان را انتتواز سازدا اگر وقت داری, یک رشته سخترات‌هایی در تن علومی که در کتا‌های «نبوت خانم» و «توحید» و «متشابهات» و غیره آمده برگزار کن. خداوند توققت دهدا اين سخترانی‌هاثبت و ضبط شود ‎a G‏ در عراق منتشر گرد تا مردم سق و علم زا نشناست و فری بت حق وباطل ردنت یعنی این سخنرانی‌ها باید یک مجموعه‌ی مدون و برنامه‌ریزی شده بأشد تا به خواست خدا در عراق منتشر گردد. بر خدا توكل نما! خداوند عمل‌تان و اخلاص‌تان را به شما می‌تمایاند و گام‌های تا را استوار می‌سازدا»" ایشان] سفارش بسیاری درباره‌ی انسان‌های قریب, خورده‌ای که توسط برخی از رآهزنان اغفال شده‌اند داشتند و می‌فرمود: «خداوندتوفیقتان دهد! مردم ساده‌اند. کیسانی که می‌خواهید پا آتها گفت و شنود کنید. تقریباً چیزی درباره‌ی دعوت و ادله‌ی ‎al‏ نمی‌دنند. برخی افراد نادان. رقیا را به ریشخند می‌گیرند و به آن می‌خندند در حالی که آنها نمی‌دنند که با ان کار: به ابراهیم و یعقوب و بوسف و دیگر پیامبران الهی می‌خندند». یشان در تصوصی ارالدی ‎wr le‏ طلاب و اهل علم رود «خداوند توفيقتان دهد! سعی کنید که کماییش پیام را به طلبه‌های علم نیز برسانید چه بسا خداوند حال برخی از نها را اصلاح فرماید؛ زیرا طبق آنچه که یکی از برادرانتان به من [۳ ‏تين ساد انظ لكات‎ thas Gage a

صفحه 283:
0 جید رو هت هواس پاوز: ‎lho pple‏ | حوذه, معروف و سرشناس است. وی نشسته بود و به گروهی از شیوخ در مسجدی در حوزه‌ی تجف درس می‌داد. یکی از این شيوع, كوبى دعوت را در أثتاى درس مطرح كرذ. اين شیخی كه دعوت را عرضه کرده بود. كوبا به دعوت ايمان داشت و از جلسدى درس خارج شد. من استاد را مىديدم كه بتدارى به دعوت آیمان دارد و با شدیدا به آن متمایل است. ولی از واكتش حوزه يا جيزى از اين قبيل بيم داشت و احتياط می‌نمود. گویا استاد سر به زير افكنده بود و جيزى تمىكفت ‎oly‏ پنداری در دلش به دعوت ایمان آورده بو با به چنین چیزی تمایل داشت. رقبا تمام شد. جه بسا برخى از معممين (روحانيون) هدايت يايند؛ لذا ابلاغ و رسانيدن حق به آنها را رها نکنید. باشد که هدایت كردند!». وانكهى احيانا از نشانههاى صلاح اين است كه شما به طور تصادقی با شخصی برخورد می‌کنی و حق را براى أو ‎ou‏ ‏می‌تمایی و او دعوت شما را می‌پذیرد و از کسانی می‌شود که توفيق يارى آل محمد را مىيابد!! در حالى كه خیری در او به نظر نمىرسد. مثل اين افراد بسيارند كه خداوند به نها توفيق يارى آل محمد رأ مىدهد. سيد احمد الحسن] به ما تعليم داده كه در يرخورد با افرادی از اين دست چه کنیم. ایشان0 فرموده است: یلها انتتاربهایی ساداند. برای آنها بان تمایید که افزاذق وجود دارند که جزو اولیاء خدا شده‌اند مانند وهب و حال أن كه دوره‌ی اسلام آوردن وی کوتاه بود. اینها نیاز دارند که بفهمند مردمانی وجود دارند كه به محض آین که با خلفای الهی برخورد داشتند. از اولياء الله و از مقربين گشتند؛ در حالی که علمای دين از پیوستن به خلفای الهی ناکام ماندند. همان طور که اين قضیه برای حضرت عیسی[] رخ داد. افراد زناکار و لشکریان طاغوت که دین را تمی‌شتاختند. به عیسی[] ملحق گشتند و جزو اولیاءالله شدند. در حالی که علمای بهود و افراد متدین بزرگ و سرشناس, شکست خوردند و حضرت عیسی] را پاری

صفحه 284:
بیان چنین مطاا ‎is!‏ من 29 انصارش آموزش می‌دهد. هدف نهایی ایشان از اين کار ‎Gus‏ ‏برای هدایت مردم است. ایشان[] می‌فرماید «شما از قران و ستت ثابت ‎cab) a>‏ شده‌ای به او ارئه می‌دهی و آو به سراغ اشکال‌گیری از دلیل می‌رود. یعنی وی دلیل تقض ندارد بلکه فقط اشکالی وارد نموده است. رفتن به سراخ اشکال‌گیری بر دلبل بدون ایراد دلیل نقض. به اين معنا است که دلیل. حجت را بر او تمام و واجب نموده و از آنجا که او بر رد دلیل به دشواری برخورده. لذا فقط به خرده‌گیری بر آن بسنده کرده است. به اشکالات پاسخ داده می‌شود ولی ‎Leal‏ ‏تمامى ندارد, دقيقاً ماتند اشكالاتى كه مسيحىها ير قرآن و حضرت محمدا] می‌گیرند. و نیز همچون اشکالات اهل سنت بر ائمه0 .... تا انتها». 5 با اين حال, أيشان نحودى باسخكوبى به اشكالات آنها را به ما آموزش مىدهد و نيز ما را به آن سفارش مىكند؛ و اين كار از روى شفقت و دلسوزى بر آنها است تا ديكر هيج عذر و بهانه‌ای برایشان باقی نماند. رقتار إبشان نسيت به ناش : تسبت به همه‌ی آنها مهریان و رئوف است. تسبت به بیچارگان دلسوز و بخشنده و نسبت به ایتام, مشفق و مهربان است. ایشانن] سفارش می‌کردند که به آن دسته از مومنین که گناهی می‌کنند و توبه می‌نمایند. اهتمام ویژه‌ای شود. ایشان] درباره‌ی یکی از انصار که وضعیتش را توصیف کرده بودم قرمود: «خداوند توفیقتان دهد! اگر وی ندامتش را ابراز کرد. او را با آغوش باز پذیرا باشید و نسبت به وی توجه فراوانی نشان دهید. خداوند شخص توبه‌کار را دوست دارد. شما نيز او را دوست بداريد و بسيار به او اهتمام ورزید. خداوند توفیقتان دهد! شايد خداوند با رحمت خويش أو را مورد عفو و رحمت قرار دهد».

صفحه 285:
از جمله سیر یشان آن رامیت ‎PH leah Se of‏ امت اش ا ار 2885 رسيد كه أنصارى با زبانهاى مختلف يه حق ايمان ورده‌اند. فرمود: «کسانی که به حق ایمان می‌آورند. به تعلیم و آگاهی‌بخشی به آنها و استوارسازی عقیده‌شان مبادرت ورزید و کتاب‌های استدلالی به زبان خودشان را برای‌شان فراهم آورید». * برخورد ایشان با ال و اموال یکی از برادران که مسئول اداره‌ی بیت المال در یکی از مناطق بود می‌گفت اموال مختلفی به بیت المال می‌رسید که ‎as‏ لز نها حقوی واجیة و برفی ذیگر کتکاهایی مربوط ‎a‏ ‏پشتیبانی از دعوت حق و بخشی هم هدایایی از طرق برخی أنصار براي سید احمد الحسن] بود وی می‌گفت: به حدا سوگند روزي ندیدم ایشان چیزی از اين‌ها را بردارد با حتی به چیزی از آنها دست بزند. وقتی از ایشان در مورد نگه داشتن اموالی که در اختیارم بود سوال می‌کردم و اين که آبا ایشا کمبودی دارد یا نه, می‌فرمود: «خداوند توقیقت دهد! من فقط به دعای شما محتاجم نه چیز دیگر و دلیلی تدارد که چیزی باقی بگذاری. خداوند توفیقت دهد! در همه چیز تصرف نما و آن را به انصار نیازمند بده. یا برای پشتیبانی از دعوت خرج کن. ان شاء الله. از خداوند مسئلت دارم که به فضل و منتش, برای شما و بهٌ وسيلدى شما گشایشی حاصل فرماید!» از جمله رفتار ایشان چنین است که سهمی از بیت المال برای خانوادههای ایتام. ببوه زنان, ققرا و نبازمندان در نظرٌ گرفته بود. این کار یشان با وجود کمی امکانات و منایع صورت. می‌گرفت و همین امر باعث شده بود دعوت الهی حتی از گشودن یک شبکه‌ی وسیع اطلاع رسانی مانند شبکه‌ی تلویزیونی که به عنوان مثال اتصار از طریق آن بتوانند حق را ‎a‏ مردم پرسانند.بازبماند. همچنین اين تنگدستی باعث شده بود مسئولین بیت المال احیاناً به کم کردن مستمری اين

صفحه 286:
مسسس دست برد للعلا رمتستسو سد ادا #خدلوند توفيؤتان دهذا شما كارجاينات را بر ناس مال و اموالی که موجود است سامان دهید. ان شاء ‎alll‏ خداوند به شما وسعت می‌دهد. به هر حال اگر با کمبود پول روبه‌رو هستید. از مستمری‌ها بکاهید تا همان مقدار كه در اختبار داريد. ‎los‏ را ینش باشد.کازتان را به همین روش به جلو پنش ببرید» * آن زن در حالی که بر فرزندانش می‌گریست؛ جان داد من به همراه یکی از مومنین, برای دیدار با برخی از انصار در حال مساقرت به شهری بودم که خبر وقات والده‌ی سید احمد الحسن0 (خداوند رحمتش کند) را شنیدم. پس از مدتی ‎sly‏ عرض تسلیت خدمت ایشان رسیدم و گفتم: انا لله و انا اليه راجعون. وسيعلم الذين ظلموا آل محمد حقهم اى منقلب يتقلبون (و كسانى كه در حق آل محمد ستم کردند, به زودی خواهند دانست که به جه مكانى باز می‌گردند). خداوند به مناسبت شهادت طاهره‌ی مطلومه که آزار دید و صیر پيشه کرد و قرار گرفتن او در جوار رحمت الهی. اجرٌ عظیم به شما عتایت فرماید. خدا شکیبایی شما در مصیبتش را تیکو گرداند و لا حول و لا قوة الا بالله. ایشانت در پاسخ فرمود: «خداوند پاداش شما را عظیم گرداند و اعمال‌تان را قبول فرماید! خداوند به شما برترین پاداش تیکوکاران را عطا فرماید! چند روز قبل از وفات ایشان, خوایی دیدم که مرا هراسان و بیدار کرد. و من ‎gil‏ خواب را به وفات ایشان تعبیر نمودم. دو هفته قبل از وفات ایشان, علویه" خوایی دید به اين مضمون که: تآبوتی وجود داشت که من و بدرم و علویه آز سه هت بر آن:نماز می‌خوانديم: مرآن ثابوت چیز بزرگ و مهمی: قرار گرفته بود. * -احتملامنطور از «علویه» همسر سید احمد الحسن] می‌باشد (مترجم).

صفحه 287:
عاجه و ی الدور خواییدیدوموی ,این مر ‎fig‏ وت ل ل و نانک آن بودیم و آن را بر دوش گرفتيم. در سال 2006 وقتی از خانه‌ای که واّده (رحمها الله) در آن بود خارج شديم و به سیب بیگیری شدید ستمگران نتوانستیم به آنجا برگردیم. من در نجف در خانه‌ای دیگر که ستمگران به آنجا حمله‌ور شدند و ما مجپور به ترک آنجا شدیم. خوابی دیدم: خواب این بود: من در جایی ایستاده بودم و دیدم که انفجاری بزرگ که گویی انفجار اتمی بود روی داد به طوری که انسان‌های بسیار زیادی جان باختند بعنی چه بسا نصف مردم. یا برخی جاها از مردم خالی شد. پس از این ماجرا من ایستادم و به پوشیدن لباس‌های نظامی مشغول گشتم. یک برچم بزرگ و بسیار مهم نيز برداشتم. با اين كه من در مرکز عراق بودم. به سمت شمال حرکت کردم و به سمت خانه‌ی پدرم (رحمه الله) که به همراه والده‌ام (رحمها الله) در آن زندگی می‌کردم متوجه شدم. وقتی به خانه نزدیک شدم. از دور دیدم تمام زمین سبز و بسیار زییا شذه است. همچتین فرزندان براذز بزرگترم را دیدم. سپس دختر برادرم را دیدم که از دور دست به من گفت: خال همه‌ی ما خوب است. فقط عمه زینب وفات کرده است! سپس خواهرم را نیز از دور ددم که خطاب به من گفت: او دز حالی وفات کرد که بر فرزنداتش می‌گریست. آرزو می‌کرد که آنها را برای یک لحظه هم که شده ببیند من وقتی اين مطلب را شنیدم. نتوانستم خزکنت کنخ بز زمين خم شدم و تشستم و شروع به گریه کردم و گفتم: دیگر چه باقی مانده است؟ و صداهای بلندی در آسمان‌های هفت‌گانه می‌شتیدم که گویی فرشتگان گریه می‌کردند. ریا تمام شد. این رقیا قدیمی است و قبلً من آن را برای چند تن از انصار تعریف كردهام. ‎La‏ از این موس هورم كه وق امرواش را ندند وزعال آن که او آنها را بززگ کرد بود. همچنین از اين که آنها را از از دور کردم. دردمتدم ولی البته اگر آنها را نزدیک او می‌گذاشتم.

صفحه 288:
آنها را می‌کشتند؟ در محضر عبد صالع (جلد 3 و2 و2 يا احمد الحسن ‎Tends‏ 8 اين بخشى از باسخى است كه سيد احمد الحسن0 در باسخ به سؤال كنتدهاى با امضاى قراس الوادى بيان تموده است: «... وأما سخن شما (خداوتد توفيقت دهد) که گفته‌ای: «و اما اگر شما از کسانی هستی که با متاع آخرت در طلب دنيا هستند. داد و ستد تو سودی به بار نیاورد و پیروز نگردی». ‎asl‏ درشت می‌گویی اگر من جزو کسانی بودم که دی را طالب‌اند! لکن مثلا من چگونه در پی دنیا هستم؟ ‏گمان نمی‌کتم کسی که طالب جاه و بزرگی باشد. همانند مسیری که من رفته‌ام را طی کند. من قبل از دعوت گوشه‌گزین بودم و اکنون گوشه‌گیری‌ام بیشتر شده و من و ‏در زمین خدا آواره و رانده شده‌ایم. همان طور که ‏طاغوتیان با پدران ائمه‌ام] چنین کردند در حالی که آنها برای من الگویی شایسته‌اند. حق برای صاحبش جز خداوند سبحان, دوست و رفيقى باقى نمی‌گذارد. ‏محبوبترين مردم نزد من مادرم بود كه قبل از اين دعوت. حتی برای یک روز نیز از او جدا نشده بودم. لیکن مجبور شدم که از او دور شوم تا زمانی که وى جان ناخت. او در حالی . وفات کرد که من از ايشان دور بودم و او را وداع نتمودم. آیا کسی که طالب دنیا باشد. اين گونه در راهی دشوار و وحشت أو سلوک می‌کند و جرعه چرعه درد و غصه می‌نوشد؟! ‏امن گمان نمی‌کنم کسی که به دتبال مال و منال باشد. برای مقمنین در هر شهری. بیت المال تاسیس کند و یک سبستمٌ حسایرسی راه‌اندازی نماید؛ به طوری که هر پولی که وارد بيت المال می‌شود. ثبت می‌گردد و هر میلفی هم که خارج می‌شود نیز ثبت می‌شود. وکلایی که برای دریافت خمس اجازه دارند افراد شناخته شده‌ای هستند. مثل سید حسن الحمامی و شیخ صادق المحمدی و اینها (مبالغ دریاقتی را) نه به من می‌فرستند و نه برای خودشان برمی‌دارند بلکه این مبلغ, به بیت المال ‎ ‎

صفحه 289:
B ol et lal 2b os ‏یا‎ ya pata “esr sho aig He 9: ‏من بیش از مخارج معبشت روزانة و اجاره‌ی خانه‌ای که‎ ‏خانواده‌ام را در آن پناه داده‌ام. هیچ مال و اموال شخصی‎ Sica go ASI cow al suas ‏دنگزی تذارم ازیء‎ ‏قطعه زمین کشاورزی کوچک در اطراف نجف است که آن را‎ ‏برای سکوتتم خریده‌ام. من از سر ابراز همدردی و غمخواری با‎ ‏فقراء در آن زمین یک خانه‌ی بسیار کوچک ساخته‌ام و گفتم تا‎ ‏زماتی که در عراق هستم, همانند فقرا زندگی می‌کنم. شاید‎ ‏روزگار بگردد و روزی از روزها اين خانه را ببینید. بخشی از‎ ‏پولی که اين خانه را با آن خریدم. هدیه‌ی برادر بزرگم [خداوند‎ ‏حفظش کند) بود و بخش دیگرش را از یکی از بارانم که او نیز‎ ‏از گروندگن ه دعوت حق است, نی شيع ابومحمد زيازق‎ ‏(خداوند حفطش کند) قرض کرده بودم. اين مبلغ را با درآمد‎ ‏زمین پس از کشت و زرع در آن. تسویه نمودم. هنگامی که‎ ‏شیخ ابومجمد در حضور چند تن از انصار. مبلغ را به من تحویل‎ ‏داد بر روی اوراق مالی کلمه‌ی قدک مهر شده بود. در همان‎ ‏روز هم كتاب الغيبة كه بر أن كلمه فدى مهر شده بود به من‎ ‏هديه شد. من كفتم: سيحان الله اينها نشانههايى است كه يكى‎ ‏از پس دیگری می‌آید. اين قضیه را گروهی از انصار (خداوند‎ ‏حفظشان کند) شاهد بودند؛ از جمله شیخ ابومحمد الزیادی و‎ ‏شیخ ایو حسن الزیادی و شیخ ابوحسین (خداوند حفطشان‎ ‏کند).‎ ‏به هر تقدیر, در سال 2007 من به همراه همسر و فرزندائم‎ ‏ساعاتی قبل از پورش نیروهای نظامی هوادار مرجعیت که با‎ ‏تحریک مرجعیت به جمله دست زده بودند. از این زمين خا‎ ‏را يله کردند ویر ان‎ des ously Gul ‏شدم. وقتی هرا در‎ ‏ان گماشتند و پس از چندی آنجا را ترک کردند؛ و چه قدر‎ ‏شییه به فدک است. و چه قدر کار زشت آنها شبیه کار کسانی‎ ‏است که بر خانه‌ی مادرم زهرا حمله بردند.‎ ‏از سال 2007 تا چند روز پیش. هیچ اطلاعی در مورد این‎

صفحه 290:
قطعه زمين نداشتورن ليكو يراي باوخ ‎aa,‏ ‏تلاش کردند آن را بازگردانند. سپاس خدایی را که پرایم از مادرم فاطمه زهراز] و پدرم آمبرالمومنین علی‌] الگوبی قرار بلى كانت فى أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء, نشخت علیها نقوس قوم وسخت عنها تفوس آخرين. ونعم الحكم اله. وما أصنع بقدك وغير فدك والنفس مظانها قى غد جدث تنقطع فى ظلمته آثارهاء وتغيب أخبارهاء وحفرة لو زيد فى فسحتها وأوسعت يدا حافرها لاضغطها الحجر والمدرء وس فرجها التراب العتراکم» وإنما هى نقسى أروضها بالتقوى لتأتى آمنة يوم الخوف الأكبرء وتثبت على جوانب المزلق7. .ل دافن بر لي سد تكد صصح دكا رصع با وموم بای بل رید وم ديكر خاو مداه ا آن جنم بوشيددء و يتوين داور ‎fay Sap cab‏ جه كر" در الي ‎ca goed‏ و اس كه در تاريكي أن» أثار اسان ثابود و اخبارزش بتهان می‌ردد. گودلی که هر چه بر ‎aay‏ اند و دستهای كوركن فراخنى نمی نگ و کنخ آن را بر رده خاک انباشته رخته‌هایش را مسدود می‌کند. سل لفس خود را با برهي زكارى مى برورائم, كا در روز قياست که غراسناک‌ترین روزهاست در امین و در آفزشگاه‌هایآن قابت قدم. شاید برخی اقراد با هدق ارضای شهوت جنسی, به دتبال دنیاخواهی باشند ولی من قبل از دعوت فقط با یک زن ازدواج ‎re‏ و او مادر فرزندان من است و در زندگی‌ام هیچ زوجه‌ی رى جه دائم و جه موقت غير از او نداشتهام؛ پس کجا است دنیاطلبی؟! من و بناه می‌برم به خدا از منبت. تا به امروز هرگاه به همراه برحی انصار باشم و به غذا پختن نیاز پیدا کنیم, خودم بلند می‌شوم و غذا می‌پزم و هنگامی که به کسی برای شستن ظرف‌ها نیاز پیدا کنیم, با دست خودم آنها را می‌شویم. هر چند * - تهج البلاغه: نامدى 45 (مترجم).

صفحه 291:
scale ‏وكشي ]از تنمت بعلند ولمع لبن تقار‎ ibe ‏می‌برم به خدا از منیت. خودم مایحتاج منزلم را‎ oli ‏بار خریداری می‌کنم و هیچ محافظ مسلح یا غیرمسلحی‎ al ‏تدارم؛ و سپاس خدایی را که مرا ایمن ساخت و مرا به چنین‎ ‏چیزی نیازمند و مجبور نساخت.‎ ‏قیول نمی‌کنم که کسی دست مرا بپوسد و دستم را دراز‎ ‏تمی‌کنم که مردم بر آن بوسه بزنند؛ بر خلاف رفتار مراجع و‎ ‏برخی از وکلای آنها.‎ ‏اينها واقعیت‌هایی است که قبلً انصار از آنها مطلع بوده‌اند.‎ ‏الآن هم انصاری که نزدیک من هستند از اينها اطلاع دارند؛ يعنى‎ ‏این موارد چیزهایی مخفی تیستتد بلکه مورد مشاهده‌ی مردم‎ ‏بوده است. جه در حال و جه در كذشته.‎ ‏پس کجاست آن دتیایی که من طالب آنم؟! و چگونه وبا چه‎ ‏چیزی در طلب آن بودهام؟! ختاوند شما را به صلاح آوروا‎ ‏قطي‎ cug ie ge culset sl ‏اذ‎ ‏روا نیست؛ حال آیا معقول است اين عده که نه جزو‎ ‏وأميراناند و نه از اوصیء. دست خود را لو ميرند نا مردمی‎ ‏که در پن آخرند.بز آن پونه:پری؟! واحند الحیشن که وضی,‎ ‏است در حالی که تمی‌پذیرد احدی از مردم دستش را ببوسد.‎ ‏دنیاطلب به شمار رود؟!‎ ‏به خداوند سوگند. نمی‌گویم که نسبت به احمد الحسن‎ ‏بی‌انصاقی کردید بلکه اگر اين گونه فکر می‌کنید و اين گونه‎ ‏حکم مي‌رانید. به عقل‌های خودتان بی‌انصافی روا داشته‌اید.‎ ‏به خودتان رحم کنید تا خداوند بر شما رحمت آورد! این‎ ‏کسانی که وجوب تقلید را بر شما فرض گرفته‌اند. سوداگران‎ ‏مرغ و مستفلات و يبرو شهواتاند. انها نه خواهان آخرت اند و‎ ‏ته ریط و رابطه‌ای با آخرت دارند. شما اين را می‌دانید و‎ ‏خودتان ایشان را در عراق مشاهده کرده‌اید. در خارج دیده‌اید‎ ‏که ب شا زا كم د خمس و أموال و كفاردى‎ ‏قضا نزد شما به كشورهاى غربى می‌فرستند. (آن هم) به‎

صفحه 292:
اندى تبليغ! اى کاش از از طلاب جوز ‎$e Ay stares le spo! ele cule‏ چرا دقاتر آتها را پسرانشان مدیریت می‌کنند و هر طور که بخواهند, يدون هيع بازرسى با مقررات يا حسايرسى در مال و اموال دخل و تصرف می‌نمایند؟! به خودتان رحم کنید تا خداوند بر شما رحمت آورد! عقل و خردتان را برای تمبیز و شناخت حقیقت به کار بندید. طالبان ‎lis‏ را از نحوه‌ی رفتار و سلوک و عملکردشان بشناسید. رم میم رب بجر ‎ee‏ اماق كك لتر علق أهالبد اللاي على لك لامرينى ألك لمدين و حيست لابين لام دا رای ییاسران سین Wi? vor vt | ‏اناف سيد ررد زأمسكن‎ ‏و تن ى حيبأ فرير وتوا‎ Seis ‏از راو نت‎ ورين تلا وتوان ‎Eb‏ ‏دیرب ام 2 ‎ists Sa eile‏ * آبان 1391 (مترجم).

انتشارات انصار امام مهدیg در محرض عبدصالح ‏g (جلد 1و )2 پاسخ‌هایی روشنگرانه درباره‌ی انواع معارف ،اندرزها و رؤیاهای ملکوتی که هیچ انسان مؤمن به خداوند ،از آن بی‌نیاز نیست ،از طریق گفتگوی مستقیم با قائم آل محمد‌ـ‌ سید احمد الحسن‌gـ‌ که پیش روی سالکان الی الله قرار می‌دهیم. آماده سازی و نگارش ابوحسن نام کتاب نویسنده مترجم نوبت انتشار تاریخ انتشار کد کتاب ویرایش ترجمه صالح gجلد ( 1و )2 در محضر عبد ابوحسن گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدیg دوم 1394 2/1001 دوم مشخصات کتاب اصلی: نام کتاب :در محرض عبد صالح gجلد ( 1و )2 گردآورنده :ابوحسن نوبت چاپ :دوم تاریخ انتشار 1394 :ه‍ .ش 1436 ، .ه‍ .ق۲۰15 .م. جهت کسب اطالعات بیشرت در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن به تارمناهای زیر مراجعه منایید. ‏www.almahdyoon.co/ir ‏www.almahdyoon.co تقدیم خداوند متعال درباره‌ی هم‌سخن خود موسی بن عمران ..... و شاگردش یوشع بن نون در سفر الهی آنها برای علم آموزی ....ـ می‌فرمایدَ « :ف َو َجدَ ا َع ْبدً ا ِّمنْ ِع َبا ِدنَا آتَ ْي َنا ُه َر ْح َم ًة ِّم ْن ِعن ِدنَا َو َعلَّ ْم َنا ُه ِمن لَّدُ نَّا5 ِعلْاًم ». «در آنجا بنده‌ای از بندگان‌مان را که رحمت خویش را بر او ارزانی داشته بودیم و خود به او دانش آموخته بودیم ،یافتند». لذا او «عبد صالح» و «عالِم» است ،همان طور که خدای سبحان او را چنین نام نهاده .... ای فرزند بتول طاهره دستم را به سوی تو دراز می‌کنم؛ اگر چه صاحبش به دلیل گناهانش روسیاه است ولی یقین دارد که شما دستی را که به سوی‌تان کشیده شده ،رد نمی‌کنید. مع پاک دو دریای «علی و فاطمه» مج َ احمد! ...ای َ به سوی تو ای آموزگار انبیاء .... جانم به فدایت ....ـ آنچه از دریای سخنان شیرین و گوارای شما گرد آورده‌ام ،به شما هدیه می‌کنم ....و خود را بیش از کسی که خرما نزد انصار گرامی شما می‌برد ،نمی‌دانم. از جسارتی که به خرج داده‌ام و بابت کم‌شرمی‌ام پوزش می‌خواهم ....ـ کسی که در حق شما کوتاهی روا داشته است فهرست پیشگفتار15.......................................... ‌ ایستگاه اول :مسایل مربوط به قرآن کریم 21. • درنگی در متون موجود بین مسلمانان و مقایسه‌ی آن با قـرآنی کــه امروزه در اختیار دارند ....ـ21............................................ • قرائت «بکل امر» در سوره‌ی قدر33....................... ایستگاه دوم :مسایل مربوط به روایات37...... • آیا غیر معصوم حق دارد روایت متشابه را معنی کند؟37 • روایت سمری43................................................. • روایت «التنقضی الدنیا حتی یجتمــع رســول الله و علی فی الثویة 50........................................................ ».. دنیا پایان نمی‌پذیرد تا رسول الله و علی در ثویه گــرد هم آیند ....ـ50................................................................ • مقطعی از زیارت جامعه53.................................... • آیــا منظــور از نــور در اینجــا همــان نــور در عــوالم بــاالیی (علوی) است؟ 54...................................................... • امر را رها کنید تا زمانش فرا رسد54....................... ایستگاه سوم :مسایل مربوط به اعتقادات57.. • پیش از آمدن یمانی ،حجت ناطق بر مردم چه کسی بود؟ 57......................................................................... • حجت ناطق بر مردم در زمان حاضر63.................... • معنای حجت صامت68.......................................... • آمدن وصی قبل از حجت70................................... • هنگــامی کــه وفــاتش فرارســید ،آن را بــه پســرش اولین مهدیین تسلیم نماید72................................................ • معنای رفع 75..................................................... • پیامدهای رفع78.................................................. • رفع و جسد مرفوع (باال برده شده)80...................... • تفاوت بین عصــمت و تســدید ...مالقــات موسی بــا عبــد صالح91................................................................. • عمل در عالم ذر99.............................................. • خالفت و امامت تشریعی است یا تکوینی؟103........... • خالفت الهی و حکومت106.................................... • امتحان حجت خداوند بدون در نظر گرفتن دلیل‌هایش... 109 • خداوند چگونه حجتش ابراهیم را شناساند؟113......... • گستاخی و جسارت مخالفین نسبت به پدر و مادر ایشــان 114.....................................................................  • «من از او برترم»؛ مشکلی همیشگی منکران115....... • صلوات بر آل محمد ائمه و مهدیین و جایگاه فاطمه در آن 116.................................................................... • منظــور ابــراهیم از «ال أحب اآلفلین» (فــرو شــوندگان را دوست ندارم) چیست؟118.......................................... • فرزند آدم با غذا می‌میرد و با کلمه‌ی خدا زنده می‌شود . 119 • معنای آسمان اول120.......................................... • چه بسا سر آغــاز مــؤمن بــا دعــا باشد ،و وقــوف امیــدوارانه‌اش در درگاه خدا برای وی کافی باشد122...................................... • دلی (قلب) کــه انســان بــا آن احســاس و ادراک می‌کنــد چیست؟124............................................................. • چگونه معرفت حقیقی در دل استقرار و ثبات می‌یابد و آدمی هدف پیامبران را محقق می‌سازد؟ 124........................................ • چگونه اولیاء الهی نفس خود را به آنچه مورد رضای الهی است ،واداشتند؟126.................................................. • حجت خدا و ختم نبوت 127.................................... 128 • خدایا! تو آن چنان هستی که دوست می‌دارم ....ـ... ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 9 گوها دید خداوند128................................... سال از • آغاز گفت و • علم همگی حجت بر انسان است مگــر آنچــه به آن عمــل شود 129................................................................. • دیدن معصوم در خواب با غیر از ویژگی‌های معروف او . 129 ایستگاه چهارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و گفت و گوها131................................................ • برخی توصیه های ایشان درباره‌ی مناظره‌ها131......... • اندرز ایشان در خصوص نوشتن بعضی مباحث136..... • استفاده از پژوهش‌های تطبیقی139......................... ایستگاه پنجم :مسایل مربوط به نصایح عمومی و برخی از فرموده‌های ایشان141................................... • چگونه ایمان مستقر و ثابت می‌گردد141.................. • درمان قساوت قلب 143....................................... • نصیحتی در زمینه‌ی هدایت مردم146....................... • بخشی از کالم ایشان که انتخاب عنــوان بــرای آن دشــوار است 147................................................................ • برنامه‌ی آل محمد در بُعد عملی150....................... • ترس ،نعمت است 150......................................... • مهربانی ایشان بــا مــردم و دعــوت از مــا بــرای رفتــار بــا افراد بر اساس ظاهرشان151...................................... • آیا انسان می‌تواند دانشی را کــه خــود بــه کــار نبســته بــه دیگران منتقل کند؟151............................................... • در ذکر شهادت حضرت زهرا152........................... • کشتند ،به زندان افکندندـ ،ترساندند ولی نتوانستندـ دعوت حق را محو و نابود سازند 152.............................................. • آیا (به این کار) یکدیگر را وصــیت کرده‌اند؟....ـ پروردگــارا تو منزهی153........................................................... • هشدار نسبت به باال بردن قرآن‌ها در حال حاضر155... در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 10 • بدانید که من مانند جدمـ امــام حســین هســتم و بیــنی‌ام مانند سنگ است156.................................................. در محضر عبدصالح (جلد 159...................)2 پیش‌گفتار161........................................ ایستگاه اول:درسایه‌ی‌لطف و رحمت حسین و پسرش‌که سحاب، سایه‌افکن اوست163..................................... • چرا امام حسین تشنه و سر بریده ،شهید شد؟163.... • آیــا آنچــه بــر امــام حســین جــاری شد ،دوبــاره تکــرار می‌گردد؟ 165........................................................... • مسلم بن عقیل کشته شده‌ی غریب و شکست خورده 166 • ظهور نشانه‌ای روشن در آسمان168....................... • عمامه‌ی او «سحاب» است171.............................. ایستگاه دوم :در باب عقاید و آنچه به آن ملحق می‌شود173........................................... • تقسیم صفات الهی 173........................................ • اقسام توحید 175................................................ • ذات ،کنه و حقیقت 176........................................ • اسم «الله» صفت است ،چرا؟176......................... • واقعــا ً بین اصــول پنج‌گانــه چــه رابطه‌ی شــرعی برقــرار است؟! 177............................................................. • هدف از ارسال پیامبران؟ 178................................ • آیا برای مخلوق ،وجــودی قبــل از عــالم ذر ،موجــود بــوده است؟180............................................................... • کتاب متشابهی که آیاتش محکم شده است!180........ • حاکمیت خدا و انتخابات در منشور (فرمان) الهی182. . • قرآن برای حجت آوردن و دشمنی کردن کافی است!... 184 184 • عیب‌جویی مسیحیان از کتاب خدا!..................... ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 وسیله‌ی قرآن و معضلی به نام تأویل!185.... تشریع وبهگوها • گفت 1 • آیا قوانین وضعی با فطرت انسان سازگار است؟185. . • آیا تئوری انفجار کیهانی (انفجار بزرگ) وجود خــالق را رد می‌کند؟ 186............................................................. • آیا اقانیم از هم متمایزند؟187................................ • انجیل برنابا 187.................................................. ایستگاه سوم :مسایل مربوط به ادله‌ی دعوت مبارک 189..................................................... • نص و گواهی خدا189........................................ • آیا صرف ادعای وصیت یک دلیل به شمار می‌رود؟ 190. • احتجاج پیامبران به وصیت191................................ • آیا مضمون وصیت از قبل معلوم بوده است؟192....... • وصیت و نص مستقیم194..................................... روایت خداوند عمرش را تباه گرداند195................... • ِ • کتاب «وصیت مقدس ،نوشتارِ بازدارنده از گمراهی».... 197 • بشارتی برای کسانی که از وصیت حضرت محمد دفــاع می‌کنند197.............................................................. • مادر موسی چگونه به حضرت موسی ایمان آورد؟198 • چرا حضـرت یعقـوب پســر خـود را از بــازگویی رؤیـایش نهی کرد؟199........................................................... • آیــا خــدا در اســتخاره بــه کســی غــیر از ولی‌اش اشــاره می‌کند؟ 200............................................................. • آیا احمد الحسن از مراجع خواسته از او معجــزه بطلبند؟! 201....................................................................... • حجت بودن مهدیین202....................................... • خروج در روایت یمانی!204................................... • هنگامی که او را دیدید با او بیعت کنید!205............... • ارسال از جانب ایلیا206....................................... در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 12 ایستگاه چهارم :مسایل مربوط eبه مخالفین دعوت حق و عقاید آنها207........................................... • عقاید بدعت‌آمیز شیعیان مرجع‌گرا!207.................... • حسد ،مدعیان علم را کور ساخته است!213............. • برخی گمان می‌کنند که وی علم منطق نمی‌داند!214... • سؤاالتی‌که ایشان برای بحث‌ومناقشه مطرح کرده است ولی طبق معمول کسی پاسخ‌گونیست!215........................................ • نیاکانشان پدرم امام حسین را کشتند ،آیــا قضــیه خاتمــه یافت؟ 221............................................................... • شد آنچهـ وعده داده شده بود ،آیا عقیده‌ی تقلید از غیرمعصوم سودی به حالشان داشت؟ 222........................................ • دلیل آنها بر نیابت عامه!224.................................. • رؤیاهای دروغین می‌سازند ،با چه هدفی؟!225........... • بعضی از آنچه با حق و با صاحب آن انجام دادند228.... • این است سخن آنها درباره‌ی وصیت مقدس232......... ایستگاه پنجم :اشاره به گوشه‌هایی از رفتار ایشان با مردم و انصارش239.................................. • شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشته‌اید239...... • هر یک از شما باید یک امت باشد239....................... • کسی که گمان می‌کند ریسمان‌اش (دلبستگی) به دنیــا را قطع کرده است 241.................................................. • نصیحتی برای هر یک از انصار که به مناظره می‌پردازد . 242 • مرثیه‌خوانی ایشان بر انصار شهیدش244.................. • ایشــان دمی از یــاد انصارشــان کــه در زنــدان‌ها پنهــان گشته‌اند ،غافل نیست 247........................................... • نقش زنان در یاری حق247................................... • کشته شدن حجت خدا ،پیامد تفرقه و چنددستگی249. . مؤمـــنین را • خطـــاب بـــه کســـانی کـــه آزاری انـــدک از ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 250........................................................ ‌تابند! و گوها برنمیگفت • 3نحوه‌ی تعامل با افراد مشکوک251......................... • هــر کســی بــه حضــور در مجلس امــام حســین توفیــق نمی‌یابد! 251............................................................ • اهمیت مطالعه و پژوهش در حوزه‌ی مهدویت252....... • تعبیر خواب 253.................................................. • با سید خود مدارا کنید!253.................................... • اهتمام ایشان نسبت به هدایت مردم و محبتی که ایشــان به مردم دارد 254...................................................... • برخورد ایشان با مال و اموال258........................... • آن زن در حالی که بر فرزندانش می‌گریست ،جان داد.. 259 • آیا احمد الحسن دنیاطلب است؟!260...................... در محرض عبدصالح (جلد )1 ‏g پیش‌گفتار بسم اهلل الرمحن الرحیم احلمد هلل رب العاملین ،و صلى اهلل على خري خلقه و سادة بريته حممد و آله الطاهرين األئمة و املهديني و سلم تسليمًا مخ حمد و سپاس صوص خداوند ،رپوردگار جهانیان است و ربرتین سالم و خلق صلوات خداوند رب بهترین و رسور ش محمد و اهل بیت طارهش امامان و مهدیی ب ارْش َ ْح لِی َ « َر ِّ صدْ رِی َو َيرِّس ْ ن ِّسانِی َي ْف َق ُهوا َق ْولِی».... لِی َأ ْمرِی َوا ْحل ُْل ُعقْدَ ًه ِّمن ل َ (خدای من! سینه‌ام را گشاده گردان ،و کار مرا آسان ساز و گره از زبان من بگشای ،تا گفتار مرا دریابند .).... چرا کلمات در نوشتن از من گریزانندـ همانند مقدمه‌ای که در آخرینـ ایستگاه این سفربود؛ دلیل آن چیزی نیست جز این که تنها ماندم .بعد از این که در تمام ایستگاه‌های این کتاب در مسایل گوناگون معرفتی کلمات ایشان پیش روی من بود ،چیزی از فرمایش ایشان که بتوانم آن را تقدیم کنم ،در برابرمـ نبود. و اما داستان این کتاب « ....در محضر عبد صالح» ....در یک کالم، «از اوست و به سوی اوست». ‌ـ‌ از اوست ....زیرا او پاسخگوی مسایل سترگی بود که از ایشان سؤال نمودمـ .این پرسش و پاسخ را نقل کرده‌ام .جواب دادنـ به مسایل پیچیده ،دروازه‌ی بزرگی است که با آن می‌توان قائم را شناخت؛ البته اگر انسان گفتار پدران پاکش را تصدیق نماید. و به سوی اوست ....زیرا او با سینه‌ای فراخـ و رویی گشاده،مرا با همه‌ی جهل و نادانی‌ام و حتی با وجود نادرستی برخی از سؤال‌هایم ،تحملـ نمود؛ با وجود سختی شرایط و بی‌رحمی دنیا و اهل آن ،نسبت به بازمانده‌ی آل محمد. اما چرا نام «عبد صالح» و نه دیگر نام‌های ایشان را که نزد اهل آسمان معروف است ،انتخاب نمودم؟ زیرا این نام ،همان اسمی است که پروردگارش او را به آن نامید؛ هنگامی که او معلم انبیاء و پیش‌آهنگ راه‌های آسمان‌ها ‌ـ‌‌عالوه بر عالم دنیا‌ـ‌ بود؛ همان دنیایی که آفریننده‌اشـ از زمانی که آن را خلق کرده ،نگاهی به آن نینداختهـ است و اگر دنیا برای او اعتباری داشت ،صالح‌ترین بندگانش در آن آزار و اذیت نمی‌شدند. عبد صالح ....احمد ،سرور مظلومان زمان ما است؛ نه به این جهت که از سوی قومی که ادعای والیت پدرانش را دارند مورد ستیز و دشمنی قرار گرفته ،و نه از این جهت که آنها به قتل او و کسانی که به او گرویده‌اند فتوا صادر کرده‌اندـ ،و نه به خاطر کفرورزی آنها نسبت به کلمات خدا و آیات الهی و روایات ائمه‌ی طاهرین ،بلکه به این سبب که در وجود و قلبش دانشی انباشته و نوری تابنده است که آسمان‌های هفتگانه را گنجایش آن نیست، چه برسد به فروتر از آنها .سینه‌های آل محمد اینـ چنین است؛ سینه‌هایی که خدا را شناختند ،ترس و فروتنیـ پیشه نمودندـ ،و نگریستن به خود را گناه به شمار آوردند؛ بنابراین در سیاهی شب و هنگام آرام گرفتنـ جان‌های اهل دنیا و خاموشی هیاهوی آنها، چشمان‌شان پر از اشک شد؛ حتی کلمات در آن دل‌ها به دلیل شرمی که از خدای مهربان خود دارند ،تنگـ می‌شوند و از بیان میشوند. تعبیر و وصف حالشان در پیشگاه خدای خود ناتوان ‌ خداوند نیز (مقام) آن‌ها را باال برد و پاک نمود؛ پس خزانه‌ی علمش ،معدن حکمتش و نور و درگاهی شدند که از آن ورود می‌یابند و چراغی شدند که راه پویندگان را با وجود درشتی راه و خطرناکی مسیر روشن می‌نمایندـ .توحید‌ـ‌‌غایت و هدف آفرینش‌ـ‌ همان طور که در روایات آمده ،بی‌گمان نازک‌تر از مو و تیزتر از شمشیر است .نکات ظریف و باریک توحید به وسیله‌ی آنها شناخته می‌شود ،و مقاصدش از طریق ایشان هویدا می‌گردد. انسان به فضل ایشان هدف از آمدنش ،غایت خلقتش و ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گرانبهاترین آرزوهایش را درک می‌کند و محقق می‌سازد .آنها گفت و گوها فقط به روشنگری امور اکتفا نکردند بلکه هر امامی از ایشان، 9 دست مؤمنینـ را می‌گیردـ تا آنها را به حریم رضوان الهی وارد کند .این دست پرک َ َرمـ عقب کشیده نمی‌شود‌ـ‌‌و حاشا که چنین باشد‌ـ‌ مگر این که انسان‌ـ‌‌پناه بر خدا‌ـ‌ خود ،دستش را عقب بکشد ؛ پس به حق ،کرامت خدا در زمینش و لطف و نشانه‌ی او در میان خلقش است. پس چرا انسان با کسی که چنین کاری را برایشـ انجام می‌دهد به دشمنی و لجاجت برمی‌خیزدـ!؟ آیا به این دلیل که او درپی نجاتش است؟!! سبحانک یا رب! آیا این طور نیست که برای اهل این دنیا این گونه سزاوارتر باشد تا از این دعوت‌کننده‌ی الهی که به همراهـ وی نهایت آرزو و اهدافشان محقق می‌شود ،استقبال کنند؟! در حالی که بر خالف آن عمل کردند و به او ستم روا داشتند! نه فقط به این دلیل، بلکه از آن رو که ایشان با 27حرف از علوم معرفت الهی که خدا به وسیله‌ی آنها به بندگان خود اجازه داده که او را بشناسند، ّ حظ و بهره‌ی خود برای فراگیری این علوم از آمده است .مردم پدران طاهرش را از کف دادندـ (زیرا) آنها (ائمه‌ی اطهار) اینـ معارف را برای قومی که آنها را نشناختند و حق خداوند را در مورد آنها به جای نیاوردند ،بیان ننمودند .اگر دعوت‌کننده ،همان قائم آل محمد است ،و او همان مجمع البحرینی است که موسی در سفر علم‌آموزی خود به دنبالش بود و نظرشـ بر آن بود که اگر روزگاری دراز صرف یافتن مجمع البحرین کند ،ارزش آن را دارد که رنج سفر و طی مسیر را به جان بخرد (أو أمضَ ی ُحقُباً) ،در آن صورت خسارت چه سنگین خواهد بود که مردمـ ،امروزه بر مبارزه با او و مردود شمردنش اصرار بورزند!! عبد صالح ....حقیقتی است که در این گفت و گو به روشنی نمایان می‌شود؛ آن هنگام که انسان ،پاکی این مخلوق را می‌بیند؛ و خُلق عظیم ،شدت فروتنی‌ ،نور حکمت و درک عمیق او را مشاهده می‌نمایدـ ،در حالی که ایشان معارف و حقایق بسیار بلندپایه را به صورتی بسیار ساده و قابل فهم ارائه می‌نماید به ولی امری طوری که بنده‌ای چون من بتواند آن را فراگیرد .او، ّ مهربان و مربی بخشنده‌ای است ،و در این ،درسی بزرگ برای همه‌ی ما است؛ کسانی که مدعی اقتدا به او و حرکت در مسیر سو 2 (جلددر1 محضر اوییم .در هر آنچه از در 20 ‌های) فراوانی صالح ،چه عبدی‌گردد صادر م ایشان نهفته است ولی افسوس که چه بسیار است عبرت‌هایش و چه اندک‌اند عبرت‌گیرانـ! از خداوند سبحان بابت کوتاهی در حقش طلب عفو و بخشش داریم. این کتاب تالشی است برای استخراج گنج‌هاییـ از آن سینه‌ی پاک؛ از خزانه‌یـ علوم و معارفی که دربرگرفته است؛ که یکی از کلیدهای آن پرسش‌ است .اینـ جواب‌های روشنگرانه در پاسخ به پرسش‌هایی که از ایشان نموده‌امـ ،توسط خود ایشان ارایه شده است که به فضل الهی آنها را پس از تقسیم بندی به پنج ایستگاه به شرح زیر ،نقل نموده‌ام: -1مسایل مربوط به قرآن کریم -2مسایل مربوط به روایات -3مسایل مربوط به عقاید -4مسایل مربوط به مناظرات و گفت و گوها -5مسایل مربوط به نصایح عمومی و برخی از فرموده‌های ایشان همه‌ی اینها پس از آن بود که یک بار از ایشان پرسیدم« :گاهی اوقات انسان پاره‌ای از برخی معارف الهی را به دیگرانـ منتقل می‌کند در حالی مطمئنـ است خودش آنها را به کار نبسته و به آنها عمل ننمودهـ است .آیا چنین چیزی مورد قبول است؟». ایشان فرمود« :پیامبر اسالم حضرت محمد می‌فرماید: «رحم الله امرءاً سمع مقالتی و وعاها و نقلها للناس ،فرب ناقل فقه ملن هو أفقه منه» ( خدا رحمت کند کسی را که سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به دیگران برساند ،که چه بسا ناقل فقهی است که آن را برای کسی که از او فقیه‌تر است نقل می‌کند). سپس فرمودـ« :آیا این برای تو کافی نیست؟» .گفتم« :آری!». پس اگر به حال و وضع خودم در فهم کالمش و آنچهـ از ایشان تدوین نموده‌ا‌م رحم نکند شاید خداوند به واسطه‌ی فضلش بر من به دلیل نقل و بازگویی مطالب برای کسی که از من فقیه‌تر است ،مرا مشمول رحمتش قرار دهد .امید است کسی که اینـ سخنان به او می‌رسد ،از آن سود جوید و از اهل و حامالن آن گرددـ .من بر تدوین پاسخ‌ها بدون اضافه نمودنـ یا دخل و تصرف در آن و رساندش به مردم به همان صورتی که از ایشان به طور مستقیم شنیدم ،اهتمامـ ورزیدم ،سپس مطالب را خدمت ایشان ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 عرضه کردم ،و مطالب همان طور بود که ایشان که صلوات خدا گفت و گوها بر ایشان باد ،خواسته بودندـ. 1 با اینـ حال من از ایشان بابت توضیحی که معموال ً قبل از نقل سخن ایشان و احیانا ً پس از آن روا داشته‌امـ پوزش می‌جویم ،چرا که این کار را بعضا ً با هدف زمینه‌سازی برای پرداختن به جواب ،و یا به قصد ارائه‌ی توضیح و نقطه‌نظرـ دیگری صورت داده‌امـ. سالم و درود بر عبد صالح احمد الحسن از سوی کسی که با دل و جانش او را دوست می‌داردـ ،و ظلب یاریش را از خداوند دارد و به فضل و کرم الهی ،سعی و تالش در پیشگاهش را امید بسته است ،که خداوند سرپرست مؤمنان است؛ و سالم و درود بر مؤمنین و مؤمنات و رحمت الله و برکاته. والحمد لله وحده و حمد و ثنا تنها خدا را سزد 6جمادی الثانی 1431 30اردیبهشتـ 1389 ابو حسن عبد صالح می‌فرماید: إذا أصبحتم تحصنوا بالله ،وإذا أمسيتم 5التجأوا إىل كهف الله صبح هنگام به خدا پناه برید و شب هنگام را با پناه آوردن به پناهگاه خدا شروع کنید كل متسک بالّذی فطر كل يشء وأعطى كل يشء خلقه ،واقبل ّ ّ تضل ولو ّ ما يخربک به سبحانه تعرف كل يشء منه ،ولن تضيع ولن وضل أهل األرض بأجمعهم ّ ضاع به آن کسی که همه چیز را پدید آورده و آفرینش هر چیزی را به او ارزانی داشته ،تمسک جوی و هر آنچه خداوند سبحان تو را به آن آگاه می‌سازد پذیرا باش تا هر چیزی را از او بدانی و هالک و گمراه نگردی ،حتی اگر تمام اهل زمین جملگی هالک و گمراه شوند این جواهر گرانبها را پیش روی «انصار الله» می‌نهم ،امید که شیوه‌ی عمل همه‌ی ما باشد .... عبد السالم بن صالح هروی می‌گوید :شنیدم امام رضا می‌فرماید« :رحمت خدا بر بنده‌ای که امر ما را زنده کند» .به آن حضرت عرض کردم« :چگونه امر شما را زنده کند؟» فرمود« :دانش‌های ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد ،که اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌دانستند ،از ما پیروی می‌کردند». منبع :عیون اخبار الرضا :ج ،2ص 275 بسم اهلل الرمحن الرحیم هب انم خداوند بخشاینده‌ی بخشایش‌رگ ِّ ِّ ِن رب الْعاَلمی ِ الد ِ باحَ ،دّی ِ یاح ،فال ِ ْکُ،مْجِري الُْفل ِ ِک الُْمل ِ ِن ،مال ِ ّه رب الْعاَلمی ِ ْحْم ُدلِل ِ اإلص ِ ْکُ،م َسّخِر الر ِ ان ْ َال َ ینَّ ، ِق ْ مخ کس محد و ستایش صوص خداوند ،رپوردگار جهانیان است؛ ی هک مالک ُ ّ مس کش سلطنت ،روان کننده‌ی تی (وجود) ،خر کننده‌ی باداه ،ش کافنده‌ی سپیده‌ی صب ح ،حکم‌رفمای روز زجا و رپوردگار جهانیان است. ِحار َو َم ْنَی ْسَبُح فِي َغ َمراتِها ِن َخْشَیت ِ ْحْم ُدلِل ِ ماء َو ُسکاَنهاَ ،وَتْرِج ُف َ ارهاَ ،وَتُم ُ َال َ األ ْر ُض َو َعّم َ ِهَتْرَع ُد َّالس ُ وج الْب ُ ّهَّال ِذي م ْ خش ّ مخ ی س سپاس صوص خدایی است هک از رتس و ت او ،آ مان و ساکنانش می‌رغند و زمین و آبادکنندگانش می‌رلزند و ردیااه و ره آن هک رد اعماقش غوهط‌ور است موج می‌زنند. ِّ رکهاَ،الُْمَت ّ قد ُمَلهم ْک ال ِ آلُم َحّمد َ،الُْفل ِ الُّهَّم َصل َعلیُم َحّمد و ِ ْجارَیة فِي ُالل َج ِج الْغاِمَرةَ،یْأَم ُن َم ْن َرِکَبها َوَیْغِرُق َم ْنَت َ الحق ّازمَلُهم ِ زاهقَ ،و الل ِ مارقَ ،و الُْمَتَأ ّخُر َعْنُهْم ِ ِ کش بار خدایا! رب محمد و آل محمد ردود رفست؛ تی روان رد اقیانوس‌اهی ژرف؛ ره هک رب آن یم کس سوار شود ،ا نی یابد و ره هک آن را راه کند رغق شود .ی هک از آنها پیش افتد ،از دین ن م لح کس خارج است و ی هک از آنها عقب بماند ،انبود است؛ و همراه با آ ها، ق هب است. ایسـتگاه اول: مسایل مربوط به قرآن کریم • درنگی در متون موجود بین مسلمانان و مقایسه‌ی آن با قرآنی که امروزه در اختیار دارند.... قبل از ارائه‌ی پرسش‌ها و پاسخ‌های مربوط به این موضوع، باید به اختصار نکاتی چند را متذکر شوم: برخی افراد معتقدند ،هر سخنی که از آن بوی دستکاری در قرآنی که امروزه در دسترس مسلمانان قرار دارد یعنی قرآن چاپ فهد ،بیاید ،گفتاری است که باعث کفر گوینده‌اش می‌شود و او را از محدوده‌ی توحید خارج می‌سازد و به وادی الحاد و بی‌دینی می‌کشاند؛ چه برسد به آن که به صراحت آن را بیان نماید! توقفی کوتاه بر متونی که امروزه در دسترس مسلمانان می‌باشد ـاز هر مذهب و فرقه‌ای‌ـ‌ از زیاده‌روی و گزافه‌گویی بسیار زیاد گوینده‌ی این سخن ،پرده برمی‌دارد .حتی چه بسا نتوان او را مسلمانی که ادعای تسنّن یا تشیّع می‌کند ،به شمار آورد (منظور من تسنن شیخ‌گرا و تشیع مرجع‌گرا است) زیرا هر دو گروه در متون بسیار زیادی که گردآوری و بررسی همه‌ی آنها دشوار است ،به وقوع کمی و زیادی در قرآن یعنی جابه‌جایی واژه‌ها یا حروف یا جاافتادگی و اضافه کردن به آنها، روایت و تصریح کرده‌اند .روایات زیر صرفا ً نمونه‌هایی به عنوان شاهد و دلیل می‌باشند: رسه أن از طرق اهل سنت نقل شده که پیامبر فرمود« :من ّ يقرأ القرآن غضاً كام نزل فليقرأه علی قراءة ابن أم عبد». (هر کس دوست دارد قرآن را تر و تازه ،همان طور که نازل شده است قرائت کند ،آن را مطابق قرائت ابن ام عبد (عبد اهلل بن مسعود) بخواند).1 بر این اساس اگر چه ابن مسعود از برترین صحابه‌ای است که قرآن را حفظ کرده ،ولی خود آنها از ابن مالک روایت می‌کنند که گفت« :دستور داده شد که قرآن‌ها تغییر داده شوند .وی گفت :ابن مسعود گفت :هر کس از شما که می‌تواند قرآنش را مخفی دارد ،چنین کند زیرا هر کس چیزی را پنهان دارد ،آن را روز قیامت با خود خواهد آورد .سپس ابن مسعود گفت :از دهان رسول خدا هفتاد سوره قرائت کرده‌ام ،آیا آنچه 2 را که از دهان رسول خدا گرفته‌ام ،ترک کنم؟» معنای حدیث روشن است؛ ابن مسعود معتقد بود قرآنی که عثمان نوشته ناقص یا حداقل در آن برخی تغییراتی روی داده است 3.ابن حجر می‌گوید« :وقتی مصحف عثمان به کوفه آمد، ابن مسعود از قرائت خود دست برنمی‌داشت و به از بین بردن مصحف خود نیز راضی نبود .نگارش مصحف او با شیوه‌ی ُ 4 نگارش مصحف عثمان تفاوت داشت» . - 1مسند احمد :جلد 1صفحه 7؛ سنن ابن ماجه :جلد 1صفحه 49 حدیث 138؛ و مصادر بسیار دیگر .آن طور که احمد محمد ،شارح مسند احمد می‌گوید سندش صحیح است .همچنین ابن داوود و ابن کثیر در تفسیر روایت نموده‌اند و ابن سعد در طبقات همین معنی را روایت نموده است. هیثمی می‌گوید« :احمد و بزار و طبرانی آن را روایت نمودند و در آن عاصم ابن ابی‌نجود از نظر حسن الحدیث بودن ضعیف است و بقیه‌ی رجال احمد ،صحیح هستند ،و رجال طبرانی غیر از فرات ابن محبوب که ثقه است ،صحیح می‌باشند» .مجمع الزوائد :جلد 9صفحه 288و 289 - 2مسند احمد :جلد 1صفحه .414 - 3به کتاب فتنه‌ی گوساله سید احمد الحسن جلد دوم رجوع نمایید. - 4فتح الباری :جلد 9صفحه .36 مسعود آنها از یک سو سخن رسول خدا درباره‌ی قرآن ابن ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و را 2 گوهاو آن را صحیح می‌شمارند ،و از سوی دیگر ‌کنند روایت م گفتیو 9 آنچه را عثمان با ابن مسعود انجام داد نیز روایت می‌کنند؛ یعنی وقتی عثمان تصمیم گرفت همه‌ی قرآن‌ها به جز قرآن خودش را که حفصه به وی داده بود ،بسوزاند (این مطلب در قسمت های بعدی توضیح داده خواهد شد) .ابن‌مسعود قربانی این تصمیم ظالمانه شد و پس از آن مصائبی که بر سرش آمد، جان باخت.1 دلیل همه‌ی بالهایی که بر سر او آمد این بود که وی مصحف خود را چنین توصیف کرده بود« :بر رسول خدا هفتاد سوره قرائت کردم ،و قرآن را بر برترین مردم علی بن ابی‌طالب ختم نمودم».2 به هر حال سیوطی در خصوص عقیده‌ی اهل سنت در خصوص ناقص بودن قرآن می‌گوید« :ابوعبید گفت :ابن ابی‌مریم از ابن لهیعه از ابی‌االسود از عروة بن زبیر از عایشه نقل کرده که گفت :سوره‌ی احزاب که در زمان پیامبر خوانده می‌شد ،دویست آیه داشت .وقتی که عثمان قرآن‌ها را نوشت، چیزی از آن باقی نگذاشت مگر به همان مقداری که االن موجود است».3 از احمد بن حنبل روایت شده که گفت....« :ـ از ابی بن کعب روایت شده که گفت :سوره‌ی احزاب را بر چند (آیه) می‌خوانیدـ؟ گفت :هفتاد و چند آیه .گفت :من این سوره را به - 1یعقوبی در تاریخ خود جلد 2صفحه 170می‌گوید :ابن مسعود در کوفه بود و زیر بار نرفت که مصحف خود را به عبدالله بن عامر بدهد؛ و عثمان به او نوشت که عبدالله بن مسعود را نزد من بفرست چرا که تباهی به این دین و فساد به این امت راه ندارد .پس عبدالله در حالی که عثمان خطبه می‌خواند به مسجد وارد شد .عثمان گفت :اکنون جانوری سیاه بر شما وارد شد .ابن مسعود سخنی درشت گفت و به فرمان عثمان او را با پایش کشیدند تا دو دنده‌اش شکست .پس عایشه به حرف آمد و بسیار سخن گفت. - 2معجم األوسط طبرانی :جلد 5صفحه 101؛ معجم کبیر :جلد 9 صفحه 76؛ مجمع الزوائد :جلد 9صفحه .116 - 3االتقان في علوم القرآن سیوطی :جلد 3صفحه .66 همراه رسول خدا به اندازه‌ی سوره‌ی بقره یا طوالنی‌تر از آن 1و )2 در محضر عبد صالح (جلد 30 خواندمـ و آیه‌ی رجم (سنگسار) نیز در آن بود».1 همچنین عایشه ما را با آیه‌ی «رضاع بزرگ‌ساالن» (شیر خوردن مردان از زنان برای محرم شدن) شگفت‌زده می‌کند. وی می‌گوید :آیه‌ی «رجم» و «رضاع کبیر» پس از نزول ،در طوماری زیر تخت خوابم قرار داشت ....و چون ما به (وفات) رسول خدا مشغول شدیم ،بُز دست‌آموزی وارد شد و آن را خورد» .2واضح است که در قرآن امروزی یا در آنچه اشعری برای ما به تحفه آورده ،از آیه‌ی رجم یا رضاع ،هیچ اثری نیست. در این خصوص‌ـ‌‌یعنی ناقص بودن قرآنی که آن زمان در اختیار داشته‌اند نسبت به قرآنی که بر پیامبر نازل شده بود، چه برسد به قرآن فهد که امروز در اختیار ما است‌ـ‌ روایات بسیار زیادی وجود دارد که من درصدد بیان همه‌ی آنها نیستم چرا که مطلب به درازا می‌کشد. - 1مسند احمد بن حنبل :جلد 5صفحه .132همچنین بشار عواد در مسندش چنین روایت کرده« :از زر بن جیش از ابی بن کعب روایت کرده که گفت :سوره‌ی احزاب را بر چند (آیه) می‌خوانید؟ گفت :هفتاد و چند آیه .گفت :من این سوره را به همراه رسول خدا مانند سوره‌ی بقره یا طوالنی‌تر از آن خواندم و آیه رجم (سنگسار) نیز در آن بود» .مسند جامع بشار عواد :جلد 1صفحه 53 - 2محاضرات األدباء راغب اصفهانی :جلد 2صفحه .450همچنین آن را طحاوی روایت کرده و می‌گوید« :مالک از عبدالله بن ابی‌بکر از عمره دختر عبدالرحمان روایت کرده که عایشه گفت :از جمله چیزهایی که خدا در قرآن نازل فرموده بود این بود که ده مرتبه شیر دادن مشخص ،باعث حرمت می‌شود ،بعد منسوخ گردید و پنج مرتبه شیر دادن مشخص جای آن را گرفت و پیامبر وفات نمود و این آیات از قرآن قرائت می شد .»... همچنین قاسم بن محمد و یحیی بن سعید از عمره روایت کرده‌اند که عایشه گفت« :در قرآن نازل شد که محرمیتی نیست مگر با ده مرتبه شیر دادن سپس نازل شد :بعد از پنج مرتبه شیر دادن» .اختالف العلماء طحاوی :جلد 2صفحه .317همچنین آن را بغوی در تفسیرش بیان نموده: «عایشه گفت :از جمله آنچه در قرآن نازل شده این بود که ده مرتبه شیر دادن مشخص باعث حرمت می‌شود ،بعد منسوخ گردید و پنج مرتبه شیر دادن مشخص جای آن را گرفت و پیامبر وفات نمود و این آیات از قرآن قرائت می‌شد .»... طرف حال ،چه طور برخالف اخبار و روایات وارد شده از ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 3 گوهانظر آنها ناقص نیست و حال آن که عمر و قرآن به خودشان، گفت و 1 دیگران مدعی وجود آیات فراوانی شده‌اند که در قرآن امروزی (قرآن فهد) هیچ اثر و نشانه‌ای از آنها یافت نمی‌شود؟! اینها نمونه‌هایی ،عالوه بر موارد قبلی ،می‌باشد: - 1الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة بما قضيا من 1 اللذة (اگر پیرمرد و پیرزن زنا کردند ،سنگسارشان کنید چرا که این دو (به حرام) لذت برده‌اند). همان طور که معروف است ،این آیه برگزیده و مورد عالقه‌ی عمر بود و او همواره درباره‌ی آن می‌گفت« :اگر مردم نمی‌گفتند که عمر به کتاب خدا (چیزی) اضافه کرده ،آن ـ‌آیه‌ی رجم‌ـ را می‌نوشتم .»....وی همچنین گفته بود« :درباره‌ی شکوه نکنید که آن حق است».2 سنگسارِ ، - 1عجلونی گفته« :الشيخ و الشيخة اذا زنیا فارجموهما البتة بما قضيا من اللذة» (اگر پیرمرد و پیرزن زنا کردند ،حتما ً سنگسارشان کنید چرا که این دو (به حرام) لذت برده‌اند) .طبرانی آن را روایت کرده و نیز ابن منده در المعرفه از ابن حنیف از عجماء آورده که این حدیث را از رسول خدا شنیده است .همچنین نسائی و عبدالله بن احمد آن را در زوائد المسند ذکر حه گذاشته‌اند .احمد کرده‌اند و ابن حبان و حاکم از ابي بن کعب بر آن ص ّ آن را از زید بن ثابت به اتفاق عمرو روایت نموده است .همچنین شافعی و ترمذی و سایرین از عمرو از افرادی دیگر روایت نموده‌اند که به این صورت نازل شد و بعد بدون حکمتی نسخ گردید .کشف الخفاء عجلونی: جلد 2صفحه .23 - 2اتقان در علوم قرآنی سیوطی :جلد 3صفحه .69و کسانی که آیه را از عمر روایت نموده‌اند :بخاری در صحیحش :جلد 8صفحه 25و 113و 152؛ مسلم در صحیحش :جلد 5صفحه 116؛ احمد بن حنبل در مسندش :جلد 1صفحه 50 ، 47 ، 43 ، 40 ، 36 ، 29 ، 23و 55و جلد 5صفحه 132و جلد 6صفحه .269همچنین ابن ماجه در سننش :جلد 2 صفحه 853؛ دار قطنی در سننش :جلد 4صفحه 179و الکاند هلوی در حیات صحابه :جلد 3صفحه 454و العینی در عمدة القاری :جلد 23 صفحه 9و عسقالنی در فتح الباری در شرح صحیح بخاری :جلد 12صفحه 120و جلد 3صفحه 135و الشوکانی در فتح التقدیر :جلد 23صفحه 9و راغب اصفهانی در محاضرات االدباء :جلد 2صفحه 420و ابن منظور در - 2ان ذات الدين عند الله الحنيفية السمحة ال المشرکة وال صالح (جلد 1و )21 در محضر عبد 32 اليهودية وال النصرانية ومن يفعل خيرا ً فلن يکفروه (همانا ذات دین نزد خدا ،یکتاپرستی آسان است ،نه مشرکی و نه یهودی و نه نصرانی؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد ،هرگز بدون پاداش نخواهد بود). ً - 3لو كان البن آدم واديان من ذهب البتغى ثالثا و ال يمالء 2 جوف ابن آدم اال ّ التّراب و يتوب اللّه على من تاب (اگر فرزند آدم دو دشت از طال داشته باشد ،دشت سوم را می‌طلبد؛ و اندرون آدمی‌زاده را جز خاک پر نکند و خداوند پذیرای توبه‌ی توبه کنندگان است). مختصر تاریخ دمشق :جلد 12صفحه 201و البرقی در مسند ابن عوف: صفحه 43و هیثمی در موارد الظمآن :صفحه 435و مالک در موطاء :جلد 2صفحه .179 - 1ضیاء مقدسی با سندی صحیح نقل کرده :از زر بن جیش از ابی بن کعب که گفت پیامبر فرمود :خداوند تبارک و تعالی به من امر فرمود تا قرآن را بر تو بخوانم .گفت :و سپس شروع کرد به قرائت این آیات :لم یکن الذین کفروا ...و نیز این را خواند« :ان ذات الدین عند الله الحنیفیة السمحة ال المشرکة وال الیهودیة وال النصرانیة ومن یفعل خيرا ً فلن یکفروه» (همانا ذات دین نزد خدا ،یکتاپرستی آسان است ،نه مشرکی و نه یهودی و نه نصرانی؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد ،هرگز بدون پاداش نخواهد بود) .همچنین بر او قرائت فرمود« :لو كان البن آدم واد البتغی إلیه ثانیا و لو أعطی ثانیا البتغی الیه ثالثا و ال يمأل جوف ابن آدم اال ّ التّراب و يتوب اللّه على من تاب» (اگر فرزند آدم یک دشت داشته باشد ،دومی را می‌خواهد و اگر دو دشت داشته باشد ،دشت سوم را می‌طلبد و اندرون آدمیزاده را جز خاک پر نکند و خداوند پذیرای توبه‌ی توبه‌کنندگان است). - 2هیثمی روایت نموده« :ابن عباس می‌گوید :مردی نزد عمر آمد تا از او سؤال کند .عمر گاهی به سرش نگاه می‌کرد و گاهی به پاهایش تا ببیند آیا آثار فقر و درویشی در او هست یا خیر .سپس عمر به اوگفت :مال تو چقدر است؟ گفت :چهل شتر .ابن عباس گفت :من گفتم راست گفت خدا و رسولش که اگر فرزند آدم دو دشت از طال باشد ،دشت سوم را می‌طلبد و اندرون آدمیزاده را جز خاک پر نکند و خداوند پذیرای توبه‌ی توبه کنندگان است .عمر گفت :این چه بود؟ گفتم :پدرم این گونه بر من خوانده است. گفت :بیا با هم برویم .نزد پدرم آمد و گفت :این چه می‌گوید .پدرم گفت: به همین ترتیب رسول خدا بر من خوانده است .گفت :آیا آن را در قرآن ثبت کنم .گفت :آری .احمد آن را روایت کرده و سند رجالیش صحیح است» .مجمع الزوائد :جلد 7صفحه .141 نوشته و روایات فراوان دیگری که در کتاب‌های مرجع آنان ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و شده3است. گفت و گوها 3حتی بیشتر از این هم وجود دارد؛ در کتاب‌های آنها می‌خوانیم که برخی سوره‌های قرآن در مصحفی که امروزه بینشان رایج است ،همان طور که نقل می‌کنند ،بین بزرگانشان سوره به حساب نمی‌آمده .طبرانی از عبدالرحمان بن یزید نقل کرده که می‌گوید« :دیدم عبدالله «معوذتین» را پاک می‌کرد و می‌گفت: چرا چیزی را که در آن نیست (به قرآن) اضافه می‌کنید؟» .در این معنا احادیثی چند وجود دارد؛ از جمله این که« :رسول خدا امر نمود که به این دو (سوره) تعویذ نمایند (ولی خود) آنها را قرائت نمی‌نمودـ».1 سپس (اهل سنت) می‌گویند :قرآنی که امروزه در دست مسلمانان است‌ـ‌‌با تمام رسم‌الخط و ماده و ترتیب و دیگر مسائل مربوط به این مصحف شریف‌ـ‌ همان قرآن متواتر است و حال آن که خود اذعان دارند که این قرآن را از حفصه گرفته‌اند نه از کس دیگری؛ و نیز معتقدند که قرآن نزد حفصه، م) بوده است. نسخه‌ی اصلی قرآن (نسخه‌ی ا ُ ّ ابن ناصرالدین می‌گوید« :عثمان بن عفان در زمان خالفتش به گروهی متشکل از چند تن از صحابه‌ی گران‌قدر ،رونویسی از پنج مصحف (چهار و هفت مصحف نیز گفته شده) از نسخه‌ی اصلی قرآن را که «نسخه‌ی مادر» نام داشت و نزد حفصه همسر پیامبر بود خواستار شد؛ و یک نسخه از آن را به همه جا فرستاد .2».... در حالی به چنین چیزی اعتقاد دارند که عایشه می‌گفت بعد از رونویسی ،اشتباه‌هایی در قرآن صورت گرفته است و وی، آنها را اشتباه ناسخان می‌دانست .حال اگر این سخن از افرادی - 1معجم کبیر طبرانی :جلد 9صفحه .234 - 2توضیح مشتبه :جلد 1صفحه .8این مطلب را بخاری در صحیحش ذکر نموده :جلد 5صفحه 210و جلد 8صفحه 118؛ امتاع األسماع قواریری: جلد 4صفحه 247؛ الریاض النضرة فی مناقب العشرة طبرانی :جلد 2 صفحه 68؛ تاریخ خلفا سیوطی :صفحه 77؛ صفة الصفوة این جوزی: جلد 1صفحه 704؛ حلیة األولیاء ابی‌نعیم اصفهانی :جلد 2صفحه 51و نظایر آن. غیر از خودشان صادر می‌گشت ،چه می‌گفتند؟! من نمی‌دانم در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 امری متفق 34 چه طور ممکن است تعداد زیادی از مؤمنان بر شوند که مادرشان و بسیاری از فرزندان این مادر ،نسبت به آن ساز مخالفت می‌زنند!!! 1 از عروه نقل شده که گفت« :از عایشه درباره‌ی لحن قرآن در «أن الذين آمنوا والذين هادوا و الصابئون و املقيمني الصالة واملؤتون الزکاة» و «ان هذان لساحران» پرسیدم .وی گفت :ای پسر خواهرم! این کار کاتبان است که در نوشتن اشتباه کرده‌اند».2 حال آن که آن طور که خودشان می‌گویند ،کاتبان فقط هنگامی چیزی می‌نوشتند که قبل از آن به عثمان مراجعه می‌کردند .ابن شهاب می‌گوید« :یک روز در کلمه‌ی «التابوت» اختالف کردند .زید گفت «التابوة» و سعید بن العاص و ابن زبیر گفتند «التابوت» .اختالف‌شان را به عثمان ارجاع دادند .وی گفت :آن را به صورت «التابوت» که به زبان آنهاست بنویسیدـ».3 اجتهاد ورزی عثمان به رسم‌الخط قرآن محدود نبود بلکه ترتیب و چینش سوره‌ها را نیز شامل می‌شد .زمخشری از حذیفه نقل کرده که گفت« :شما آن را سوره‌ی توبه می‌نامید در حالی که نام (واقعی) آن سوره‌ی عذاب است .به خدا قسم در این سوره کسی نیست مگر این که سخن تندی در حق او گفته شده است .حال اگر بگویی چرا در ابتدای سوره بر خالف دیگر سوره‌ها« ،بسم الله» نیامده است؟ می‌گویم :ابن عباس - 1لحن قرآن :مخالفت با دستور زبان عربی (مترجم). - 2درالمنثور :جلد 2صفحه 246؛ و همچنین شوکانی می‌گوید :از عایشه درباره «مقیمین» در این آیه سؤال شد ،و نیز از سخن خدا که فرموده هذان لساحران الله و نیز از سخن خدا در سوره‌ی مائده .عایشه گفت :ای برادرزاده نویسندگان اشتباه کردند .ابو‌عبید در فضائلش و سعید بن منصور و ابن ابی‌شیبه و ابن جریر و ابن منذر نیز آن را بیان نموده‌اند .ابان بن عثمان گفت :نویسنده بر او می‌خواند و او می‌نوشت؛ پس نوشت« :لکن الراسخون في العلم منهم و المؤمنون» .سپس گفت :چه بنویسم؟ به وی گفته شد :بنویس «و المقیمین الصالة» و سپس از آن زمان این مطلب حادث گشت .فتح القدیر :جلد 1صفحه .754 - 3دالئل النبوة بیهقی :جلد 7صفحه .151 آیه ویا از عثمان در این باره سؤال کرد .وی گفت :هنگامی که ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها ‌شد ،رسول خدا می‌فرمود :آن را در فالن نازلو می سور3ه‌ای گوها گفت جا 5که مکانش را بیان می‌کرد ،قرار دهید .پیامبر در حالی وفات یافت که موضع آن را برای ما مشخص نکرده بود؛ و داستانش شبیه داستان خودش بود .لذا بین آنها مقارنه نمودم. به همین دلیل این دو سوره 1به نام «قرینتین» خوانده 2 می‌شدند» پس این تواتری که گمان آنها براساس چیزی است که وحی الهی در سطح نسخه‌ی اصلی یا نسخه‌های مختلف و رسم‌الخط و ترتیب سوره‌ها نازل نموده و در قرآن وجود دارد ،کجا است؟! هر انسان با انصافی را برای تأمل در این موضوع دعوت می‌کنم که نظرش را منصفانه به ما بدهد .با چه چیزی دیگران را تکفیر می‌کنند (همان طور که امروزه وهابیت انجام می‌دهد) آن هم نسبت به موضوعی که با روایات موجود در مصدرهای اساسی آن ،قطع و یقین حاصل می‌شود. از کسانی که ادعای تسنن می‌کنند ،روی برمی‌گیرم و مل در دو متن نه بیشتر (به جهت شیعه‌ی مرجع‌گرا را به تأ ّ طوالنیـ نشدن موضوع) دعوت می‌کنم: اول :از سالم بن ابی سلمه نقل شده که گفت« :کسی خدمت امام صادق قرآن تالوت نمود و من حروفی از قرآن را برخالف آنچه عموم مردم می‌خواندندـ ،شنیدم .امام صادق به وی فرمود :باز ایست! باز ایست! از این قرائت دست بردار .آن گونه بخوان که مردم قرائت می‌کنند تا آن که قائم بیاید .وقتی که او قیام کند کتاب را به صورت واقعی‌اش خواهد خواند و مصحفی را که امام علی نوشت بیرون خواهد آورد .سپس فرمود :علی قرآن را برای مردم بیرون آورد ‌ـ‌پس از آن که از آن فارغ شد و آن را کتابت فرمود‌ـ‌ پس به مردم فرمود :این کتاب خدا است آن گونه که خداوند بر محمد نازل فرمود و من آن را بین دو جلد جمع کرده‌ام .گفتند :ما مصحفی داریم که جامع قرآن است ؛ ما به آن (مصحف تو) نیاز نداریم .حضرت علی فرمود :به خدا سوگند دیگر بعد از امروز هیچ گاه آن را نخواهید دید .وظیفه‌ی من آن بود که وقتی قرآن را به طور کامل جمع - 1انفال و توبه (مترجم). - 2کشاف زمخشری :جلد 2صفحه .171همچنین نزدیک به این مطلب را سیوطی در درالمنثور روایت نموده :جلد 3صفحه .296 کردم ،به شما خبر دهم تا آن را بخوانید».1 در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 36 دوم :سخن استاد معروف مکتب اصولیّون در امروز است، که کتابش با نام «کفایت االصول» مرجعی برای اجتهاد آنها در دین الهی به شمار می‌رود و بر اساس آن اعلم بودنشان مشخص می‌گردد .وی می‌گوید: «به طور اجمالی می‌دانیم که قرآن به نحوی از انحا دست‌خوش تحریف شده است :یعنی با حذف (بعضی جمالت از آیات) یا با تصحیف (تبدیلـ نقطه یا حرکت) و چنین چیزی بعید نیست کما این که بعضی اخبار به این معنا شهادت می‌دهد و مالحظات ،تایید کننده‌ی این معنا است .بر فرض وقوع تحریف در قرآن ،چون ما به این مطلب علم نداریم (یقین نداریم) که خللی در آن واقع شده است ،مانعی از حجت بودن ظاهر آن نیست (یعنی ظاهر قرآن سالم از خلل است) ....تحقیق در مطلب آن است که اختالف در قرائت کلمه‌ای مثل «یطهرن» با تشدید و بدون تشدید ،موجب اخالل در تمسک و استدالل به آن است زیرا ثابت نشده کدام یک ،در قرآن (واقعی) است و همچنین تواتر قرائت‌ها نیز ثابت نشده ،و بنابراین استدالل به قرائت آنها جایز نیست ،حتی اگر تواتر قرائت آنها مشهور باشد، از مواردی است که پایه و اساسی ندارد .پس آنچه ثابت شده است جایز بودن قرائت به یکی از قرائت‌ها است نه واجب بودن آن و همان طور که پوشیده نیست ،مالزمتی بین آنها 2 وجود ندارد». (آقای) مشکینی ،حاشیه‌ای بر این کتاب نوشته که در حوزه‌های علمیه بسیار بااهمیت بوده است و بخشی از آن به عنوان کتاب درسی تا به امروز در نجف اشرف تدریس می‌شود .وی در این کتاب نیز همچون استاد خود خراسانی در کفایت االصول ،با استناد به اخبار و روایات و با مالحظات لُغَوی ‌ـ‌که منظورش بالغت ،عدم اتصال بین برخی آیات ،دیگر امور نحوی و غیره می‌باشد‌ـ‌ بر وقوع تحریف در قرآن تاکید و تصریح 1 2 مختصر بصائر الدرجات :صفحه .193 -کفایت االصول :صفحه 284و .285 می‌کند. ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 3 بود در این باب ،و تاکید بر این که در هر دو مختصری گوها اینها گفت و 7 گروه‌ـ‌‌یعنی شیعه و اهل سنت‌ـ‌ عده‌ای به وقوع تحریف در قرآن معتقدند و برخی آن را نفی می‌کنند و هر دو گروه هم دالیلی برای خود دارند .یمانی آل محمد در کتاب خود «فتنه‌ی گوساله» وقتی به این موضوع می‌پردازد ،بدون این که به صراحت چیزی را بیان کند ،سخن هر دو گروه و استدالل‌های آنها را نقل می‌نماید. ایشان سپس این مطلب را به مسلمانان گوشزد می‌کند که قرائت اهل بیت از برخی آیات‌ـ‌‌که از آنها روایت شده‌ـ‌ آن مقدار ارزش و اعتبار دارد که بتوان آن را در زمره‌ی قرائت‌هایی که مسلمانان قرآن را به آن تالوت می‌کنند گنجاند. از انصاف ‌ـ‌نسبت به (حضرت) محمد‌ـ‌ به دور است که جمیع مسلمانان اعم از شیعه و سنی ،قرائت قاریان هفتگانه 1و یا ده - 1این وضعیت بعضی از قاریان آن گونه که خوئی شرح حالشان گفته می‌باشد – 1« :عبدالله بن عامر ... :ادعا می‌شود از حمیر باشد و در نسبش تردید وجود دارد ....در سال 8حجری به دنیا آمد و در سال 118 وفات یافت – 2 .عبدالله بن کثیر ... :فارسی االصل است و حافظ ابو‌العالء همدانی می‌گوید :بین ما مشهور نیست .در سال 45در مکه به دنیا آمد و در 120وفات یافت – 3 .عاصم کوفی :پسر ابی‌النجود است ... عجلی می‌گوید .... :عثمانی مذهب بود ....در سال 128درگذشت– 4 . ابو‌عمرو بصری .... :گفته می‌شود از فارس است ....و مردم را در مدارس اموی آموزش می‌داد ....در سال 68متولد شد و در سال 154 وفات یافت – 5 .حمزه کوفی :پسر حبیب بن عماره است ....سفیان ثوری می‌گوید :حمزه مردم را بر قرآن و فرایض مسلط کرد ....در سال 80به دنیا آمد و در سال 156درگذشت – 6 .نافع مدنی :او نافع بن عبدالرحمن بن ابی‌نعیم است .این جرزی می‌گوید :اصل او از اصفهان است .در سال 169درگذشت ....احمد و یحیی درباره‌ی او اختالف نظر دارند .احمد می‌گوید او جاعل (منکر) حدیث است در حالی که یحیی می‌گوید او ثقه است – 7 .کسائی :او علی بن حمزه بن عبد الله بن بهمن بن فیروز اسدی است .موالیشان از اوالد فارس است ....ابو‌عبید در کتاب قرائات می‌گوید :کسائی کسی بود که قرائات را گزینش می‌کرد؛ از قرائت گانه و حتی چهارده گانه را بپذیرند و بلکه هر نوع قرائتی را که در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 سیستانی38 موافق زبان عربی باشد قبول کنند –همان‌طور که فتوا می‌دهد‌1ـ‌ ولی در این میان قرائت آل محمد نه تنها مورد قبول واقع نشود بلکه بر ما خرده بگیرند؛ همان طور که هنگامی که خواستیم آن گونه که امام باقر یا امام صادق قرائت نموده ،قرائت کنیم آن دسته از پیروان مرجعیت که با دعوت مبارک یمانی سر مخالف دارند دست به چنین کاری می‌زنند و می‌گویند این شیعه‌ای است که مجهز شده تا باب وکالت مرجعیت بینوا را ببندد! کسی که این قضیه را پیگیری کند به وضوح درمی‌یابد که آنهاـ‌ قرائت‌های اغلب فُقَهای شیعه و سنی‌ـ‌‌اگر نگوییم همه‌ی ‌ مشهور را که اهل سنت روایت کرده‌اند و فقهای شیعه از آنها اقتباس نموده‌اند ،جایز می‌دانند؛ حتی برخی از آنها راه افراط پیموده و با تمسک به ادعای تواتر ،چنین قرائت‌هایی را واجب شمرده‌اند2؛ این در حالی است که ما می‌بینیم روایات اهل بیت 3 چنین چیزی را به شدت ناشایست می‌داند و رد می‌کند. حمزه ،برخی را می‌گرفت و برخی را ترک می‌کرد .رشید و سپس فرزندش امین را آموزش داد ....در سال 189درگذشت ».البیان :صفحه 126و بعد از آن. - 1این متن فتوای اوست« :مناسب‌تر آن است که قرائت بر طبق متعارف از قرائات هفت‌گانه باشد گر چه اقوی آن است که قرائت به شیوه‌ی عربی کفایت می‌کند ،هر چند که حرکت و ساختار یا اعرابش با آن متفاوت باشد »....مسائل المنتخبه :صفحه 121مسأله .267 - 2همان طور که صاحب جواهر چنین کرده است .وی هنگامی که از تواتر قرآن و محافظت سلف اول از آن دفاع می‌کند ،می‌گوید ....« :حتی گفته شده که آنها قرآن را حرف به حرف ضبط کرده‌اند؛ شاید مراد از این هفت تا ،همان سخن پیامبر باشد که فرمود :قرآن بر هفت حرف نازل شده است ».جواهر الکالم :جلد 9صفحه .291من نمی‌دانم منظور از ادعای وی مبنی بر محافظت سلف اول از قرآن ،و ضبط حرف به حرف آن توسط ایشان چه کسانی است؛ و حال آن که وضعیت برخی از آنها پیشتر روشن گردید. - 3فضیل بن یسار گفت« :به ابو‌عبدالله امام جعفر صادق عرضه داشتم: مردم می‌گویند قرآن بر هفت حرف نازل شده است .حضرت فرمود: دشمنان خدا دروغ گفتند .لکن قرآن بر یک حرف و از سوی (خدای) یگانه نازل شده است» .کافی :جلد 2صفحه 630حدیث .13 قرائت در خصوص متواتر بودن قرائت‌های هفت‌گانه و وجوب ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 3 گوهاخویی می‌گوید« :از نظر شیعه مشهور آن آنها ،وسید قرآن بهگفت 9 است که این قرائت‌ها غیرمتواتر است ،بلکه قرائت‌ها عبارت‌اند از اجتهاد قاری و یا منقول به صورت خبر واحد که برخی از محققان علمای اهل سنت این نظر (نظر دوم) را برگزیده‌اند ....ـ به این ترتیب روشن می‌شود که بین تواتر قرآن و عدم تواتر قرائت‌ها هیچ مالزمتی وجود ندارد».1 بر این اساس ،اگر طبق متن صریح سید خویی‌ـ‌‌که بزرگ استـ‌ قرائت‌های ‌ مجتهدان اصول‌گراها در زمان متاخر هفت‌گانه یا بیشتر ،اجتهادی از طرف قاریان باشد ،پس چرا شیعه‌ی مرجع‌گرا ،قرائت اهل بیت را که از آنها روایت شده، انکار می‌کند و چرا هنگامی که پسر ایشان سید احمد الحسن امت (اسالمی) را به آنچه ائمه قرائت کرده‌اند متذکر می‌شود، برخی مدعیان علم بر او می‌تازند و به او خرده می‌گیرند؟! آیا امروز شیعه ،اجتهاد قاری کتاب خدا را حتی اگر وی دوست‌دار عثمان یا اموی مذهب باشد و یا در نسبش ایرادی وجود داشته باشد‌ـ‌‌همانطور که در شرح حال قاریان هفتگانه مشاهده ‌کنیمـ‌ می‌پذیرد ولی قرائت سروران و حجت‌های الهی را که ‌ می معادل قرآن و بازگوکننده‌ی (معانی) آن هستند قبول نمی‌کند؟!! در خصوص اشکاالت مطرح شده از سوی مدعیان ،روایات زیادی از آل محمد نقل شده است که من به بیان دو مورد از آنها اکتفا می‌کنم: ابوبصیر از ابی عبدالله امام جعفر صادق در تفسیر فرموده‌ی خداوند «خري من الف شهر» روایت کرده که آن حضرت فرمود« :یعنی از حکومت بنی امیه» و در تفسیر سخن خداوند« :تَ َن َّز ُل‌ امل َالِئک َُة َو ال ُّرو ُح‌ ِفيها ِبِإذ ‌ِن َربِّ ِهم‌» انجام دادن کارها نازل می‌شوند) فرمود: (در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان برای 1 -بیان :صفحه 123و 124 یعنی از طرف پروردگارشان بر محمد و آل محمد، «ب ُِکلِّ أم ٍر َسالم» (برای هر امری ،سالمی است)».1 در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 حضرت باقر40  از عبدالله بن عجالن سکونی نقل شده که فرمود« :خانه‌‌ی علی و فاطمه ،حجره‌ی رسول اهلل است؛ سقف خانه‌شان عرش رب العالمین است و در عمق خانه‌ی‌شان شکافی است روباز تا عرش که معراج وحی است و فرشتگان هر صبح و شام و هر ساعت و هر چشم به هم زدن با وحی بر آنان فرود می‌آیند .دسته‌های فرشتگان از هم گسیخته نمی‌شود .دسته‌ای فرود می‌آیند و دسته‌ای باال می‌روند .خداوند تبارک و تعالی برای ابراهیم از آسمان‌ها پرده برداشت تا آن که عرش را دید ،و خداوند نور دیده‌ی او را نیرو بخشید ،و خداوند به نور دیده‌ی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین نیرو بخشید و آنها (نیز) عرش را می‌دیدند و برای خانه‌ی‌شان سقفی به جز عرش نمی‌یافتند .پس خانه‌های‌شان به عرش رحمن مسقف بود و معراج پیوسته‌ی مالئکه و روح‌ـ‌ دسته‌ای پس از دسته‌ای‌ـ‌ در این خانه‌ها هست و هیچ خانه‌ای از خانه‌های ما ائمه نیست مگر این که مالئکه در آن تردد می‌کنند .بنا به فرموده‌ی خداوند عزوجل « :تَ َن َّز ُل‌ امل َالِئکَ ُة َو ال ُّرو ُح‌ ِفيها ِبِإذ ‌ِن َربِّ ِهم‌ ِمن ک ُّل 2أم ٍر َسالم». راوی گوید :گفتمِ :من ك ُِّل أمر؟ حضرت فرمود :ب ُِكلِّ َأمر .سپس پرسید :آیا این چنین نازل شده است؟ حضرت فرمود :آری».3 حال دیگر چه باقی مانده؟! یمانی آل محمد آیه را همان طور که پدران طاهرش قرائت کرده ،می‌خواند .با شما چه کنیم که از سخن و قرائت آل محمد بیزارید و قرائت دیگران حتی نواصب را خوش می‌دارید؟! این مختصر کالمی بود که می‌بایست قبل از نقل سخن سید احمد الحسن در این موضوع و طرح سؤال از ایشان بیان می‌شد. • قرائت «بکل امر» در سوره‌ی قدر همان طور که پیشتر بیان کردم ،گروهی از مخالفین‌ـ‌‌با وجود دالیل واضح‌ـ‌ با استناد به دالیل پوچ و واهی از دعوت الهی بدگویی می‌کنند که از خباثت باطنی و گستاخی جسورانه‌ی آنها نسبت به آل محمد پرده بر‌می‌دارد .از جمله :سید احمد - 1تأویل آیات :جلد 2صفحه 820حدیث 8؛ برهان :جلد 5حدیث 11784؛ بحار االنوار :جلد 25صفحه 70حدیث .59 - 2این با توجه به تعجب راوی و تاکید امام بر آن ،درست همین است؛ همچنین به بحاراالنوار و غیره رجوع نمایید. - 3تاویل آیات :جلد 2صفحه 827حدیث 2؛ برهان :جلد 5حدیث 11789؛ بحار االنوار :جلد 25صفحه 97حدیث .70 الحسن یکی از آیه‌های سوره‌ی قدر را این گونه قرائت ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می 4 گوها ُة َو ال ُّرو ُح‌ ِفيها ِبِإذ ‌ِن َربِّ ِهمِ 5بک ُِّل أم ٍر» که این باطل است گفت َّز ُل‌وامل َالِئکَ ‌کند « :تَ َن 1 (در حالی که هرگز این گونه نیست)؛ زیرا قرائت وی با آنچه در قرآن چاپ فهد که امروزه بین مردم متداول و موجود است متفاوت و متعارض می‌باشد! شیعه‌ی مرجع‌گرا و مدعیان علم با سک به چنین استدالل‌هایی می‌خواهند نور خدا را خاموش تم ّ سازند! وقتی در این خصوص از ایشان سؤال کردم ،فرمودند: «اینها می‌گویند احمد الحسن به صورت « ِبک ُِّل أم ٍر» قرائت می‌کند که با نسخه‌ی مکتوب و موجود فعلی ناسازگار است و هر کس که با قرآن مکتوب امروزی مخالفت ورزد بر باطل است؛ آیا این طور نیست؟ بنابراین ،طبق این استدالل آنها ،تمام فقهای اصولی شیعه بر مسیر باطل هستند زیرا آنها به چیزی فراتر از این ،عقیده دارند .فقط کافی است سری به کتاب‌های فقهی آنها بزنی ،به تحقیق وسیعی نیاز نیست؛ زیرا این کتاب‌ها پُر است از مطالبی در تایید قرائت‌های مختلف .یکی ،این قرائت را می‌پسندد و دیگری ،آن قرائت را .به کتاب‌های «فتوی‌ها» مراجعه کن 1و در باب قرائت ،در کتاب نماز می‌بینی که قائل‌اند بر این که قرآن 112سوره دارد نه 114سوره .همچنین به اضافه شدن دو «بسم الله» به قرآن معتقد هستند 2.بنابراین آنها خودشان، - 1عالمه حلی می گوید« :الضحی و الم نشرح یک سوره هستند و در یک رکعت ،یکی بدون دیگری نمی‌آید .همین طور است سوره‌ی الفیل و الیالف، از دید علمای ما »...تذکرة الفقها :مساله .233همچنین سید خویی می‌گوید« :دو سوره‌ی فیل و ایالف یک سوره هستند ،همچنین دو سوره‌ی الضحی و الم نشرح؛ و قرائت یکی از آنها مجاز نیست ،بلکه باید آنها را با هم جمع کرد »....منهاج الصالحین :مساله 605و نظایر آن از سایر فقها. - 2محقق حلی می گوید« :سوم این که اصحاب ما روایت کرده‌اند که الضحی و الم نشرح یک سوره هستند .همچنین است فیل و الیالف .لذا در یک رکعت نمی‌توان فقط به قرائت یکی از این دو بسنده کرد؛ و ظاهر آن است که خواندن بسم الله بین این دو الزم نیست ».شرایع‌االسالم :جلد 1 صفحه .66ابن فهد حلی نیز می‌گوید« :دوم این که الضحی و الم نشرح یک سوره هستند .همچنین فیل و الیالف .آیا بسم الله بین این دو می‌آید؟ خویشتن را باطل می‌سازند زیرا با قرآن مکتوب مخالفت در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 کرده‌اند؛ این دلیل اول. دلیل دوم :کتاب «کفایت االصول» و تعلیق مشکینی بر آن را شما دارید؛ زیرا این کتاب در حوزه‌ی نجف تدریس می‌شود و به تعلیق و حاشیه‌ی آن ،عمل می‌کنند .در کتاب کفایت االصول، سخنی در باب حجیّت ظاهر قرآن وجود دارد ،آیا قبال ً به این مطلب برخورده‌ای؟ آیا کالم نویسنده‌ی کتاب و تعلیق مشکینی در خصوص تحریف قرآن را خوانده‌ای؟ آن را بخوان تا دریابی که نویسنده‌ی کتاب ،تحریف را ترجیح می‌دهد و مشکینی هم با استناد به «اعتبار» و «اخبار» بر تحریف قرآن تاکید می‌ورزد. در این خصوص ،اخبار معروفی وجود دارد .منظور از «اعتبار» هم نقص در بالغت ،گسست در کالم ،ایرادات نحوی و نظایر آن است. اینها علما و فقهای بزرگ اصولی هستند که به تحریف معتقدند و به آن تصریح می‌کنند ولی ما فقط به ایشان گفته‌ایم که کافی است قرائت اهل بیت را همردیف دیگر قرائت‌های هفت‌گانه که مورد قبول‌تان است قرار دهید؛ پس مشکل چیست؟! به خدا سوگند روزی به یک وهابی گفتم :قرائت اهل بیت را نیز مانند قرائت‌های هفت‌گانه‌ی دیگر که می‌خوانیدـ ،حساب کنید. وی ساکت شد ،پاسخی نگفت و سخنم را قبول کرد .اینها را چه شده؟! با این که این وهابی می‌گفت اهل بیت قائل به تحریف 42 گفته می‌شود :خیر ،و این اشبه است ».مهذب البارع :جلد 1صفحه .365 محقق در المعتبر می‌گوید« :اگر اینها دو سوره باشند ،باید بسم الله را قرائت کرد و اگر یک سوره باشند ،نیازی به تکرار بسم الله نیست زیرا اتفاق بر این است که دو آیه از یک سوره به شمار نمی‌رود». شهید اول به هنگام سخن گفتن درباره‌ی قرآن و جمع بین سوره‌ها می‌گوید« :در خصوص قرآن دو قول وجود دارد که نزدیک‌ترین آنها قول به کراهت است؛ مگر در دو سوره‌ی الضحی و الم نشرح ،و سوره‌ی فیل و الیالف .و خواندن بسم الله بین این دو واجب است .اگر این دو را یک سوره در نظر بگیریم ،اشبه آن است که بسمله واجب نیست» .دروس جلد 1صفحه .173واضح است که تقریبا ً همه‌ی فقهای معاصر بر این قول‌اند که آنها یک سوره به شمار می‌روند. کرده قرآن هستند و بر آن دلیل می‌آورد ،ولی اینها را حسد کور ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 4 گوهای‌فهمندـ (ال َيكَادُونَ يَ ْف َق ُهونَ َق ْوالً)». سخنی ورا نم و هیچ گفت 3 من از ایشان درباره‌ی قرائت‌های هفت‌گانه و حروف هفت‌گانه پرسیدم و گفتم یکی از کسانی که با انصار مناظره می‌کرد یکی از شیوخ مرجعیت و از سخن‌گویان آنها بود ،به فرمایش ائمه مبنی بر مردود شمردن یکی از سنّی‌ها که به حروف هفت‌گانه قائل بود ،استدالل کرد و می‌گفت بر این اساس ،اعتقاد به قرائت‌های هفت‌گانه باطل است. ایشان فرمود« :در واقع ،بین اعتقاد مردم به قرائت‌های هفت‌گانه ،و سخن دیگر ایشان که می‌گویند قرآن بر هفت حرف نازل شده تفاوتی وجود ندارد .اهل سنت بر حسب روایاتی که دارند می‌گویند قرآن با هفت حرف نازل شده است1؛ یعنی می‌گویند جایز است که به جای العزیر الرحیم، بخوانی العزیز الحکیم و غیره .اهل بیت این موضوع را رد کرده و گفته‌اند :قرآن ،یکی است که از سوی خدای واحد نازل گشته است؛ و این ،ربطی به قرائت‌های هفت‌گانه ندارد. (داستان) قرائت‌های هفت‌گانه ،نسبت به اعتقادی که آنها به حروف هفت‌گانه دارند ،عقب‌تر است .این قرائت‌های هفت‌گانه پس از آن ظهور کرد که عثمان مردم را بر یک قرآن جمع کرد یعنی بر یک رسم الخط‌ـ‌و نه بر یک قرائت واحد‌ـ‌ زیرا قرآن (عثمان) نقطه ،اعراب و همزه نداشت .هر قاری ،بر اساس تصور خود ،رسم الخط را به صورت‌های مختلفی قرائت می‌کردو به همین دلیل ،قرائت‌ها متعدد شد .در زمان حکومت بنی امیه ،امویان از یک سو مردم را به قرائت قاریانی که بین مردم و حکومت اعتبار داشتند ،وحدت بخشیدند ،و از سوی دیگر از نسخه برداری و قرائت قرآن با نقطه و اعراب و همزه با قرائت‌های دیگر ،مانع می‌شدند. پس هفت قرائت را پذیرفتند و دیگر قرائت‌ها را رد کردندـ .تاریخ قرآن را شما دارید .با کتب و آنچه نزد خود آنها است و با آنچهـ در کتاب‌های تاریخ قرآن نوشته شده ،بر آنها احتجاجـ کنید. - 1صحیح بخاری :جلد 3صفحه 91؛ صحیح مسلم :جلد 2صفحه 202؛ مسند احمد: جلد 1صفحه 24و بسیاریـ دیگر. در زمان ائمه همه‌ی قرائت‌های هفت‌گانه رایج و شایع بودند و این )2 است 1.و ‌شده (جلد صالح محضر قرآن با همه‌ی آنها در 44 سخن امام عبدمی قرائتـ نوشته و که می‌فرماید :آن گونه بخوان که مردم قرائت می‌کنند ،یعنی با قرائتیـ که مردم آن گونه می‌خوانند ،که همان هفت قرائتـ یا بیشتر بوده ،و نه (فقط) یک قرائت .امروزه ،کسانی که به این قرائت‌های هفت‌گانه آشنایی دارند ،قرآن را با تمام آنها قرائت می‌کنند ،مثل عبدالباسط که قرآن را با قرائت‌های هفت‌گانه می‌خواند و هرگاه به کلمه‌ای می‌رسید که دارای دو یا سه نوع قرائت بود ،آن را بیش از یک بار و هر بار نیز با یک قرائتـ تالوت می‌نمود». سپس ایشان از یکی از انصار خواست با ترتیبـ دادن سخنرانیـ و گفت و گویی در این مورد ،به این جاهل پاسخ و شبهه‌ی او را بر باد دهد؛ شبهه‌ای که می‌گوید هر کس بر خالف نسخه چاپ شده‌ی امروزی (یعنی قرآن چاپ فهد) چیزی بگوید ،سخنش باطل است زیرا چنین کسی قائل به تحریف قرآن است. ایشان به آن شخص فرمود« :در سخنرانی ،بیان کن که همه‌ی فقهای شیعه می‌گویند الضحی و الشرح (انشراحـ) یک سوره به حساب می‌آیندـ و قرائت یکی از آنها در نماز جایز نیست و کفایت نمی‌کندـ1؛ نظراتـ خود آنها را ارائه کن. همچنین به روایات اهل بیت در این خصوص نیز اشاره نما.2 عالوه بر این ،ارتباط بین سوره‌ی ضحی و انشراح را نیز تشریحـ کن؛ واضح است که سوره‌ی انشراحـ یک سوره‌ی مستقل نیست بلکه مکمل سوره‌ی ضحی می‌باشد؛ یعنی خداوند در پایان سوره‌ی ضحی می‌فرمایدَ « :وَأ َّما ِب ِن ْع َم ِة َربِّكَ َف َحدِّ ْ ث (و از نعمت پروردگارت سخن بگوی»؛ این نعمت چیست و چرا باید از آن سخن بگوید؟ « َألَ ْم نَرْش َ ْح لَكَ صدْ رَكَ * َ ك» (آیا سینه‌ات را برایت نگشودیم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتیم؟). َو َوضَ ْع َنا عَنكَ ِو ْز َر َ5 - 1برای آشنایی با عدم جواز ،به آنچه که در حاشیه‌ی صفحه‌ی 34گذشت مراجعه کنید .عدم جواز ،مسأله‌ای معروف بین تمام متاخرین است. - 2زید الشحام روایت کرده و گفته« :ابوعبدالله امام جعفر صادق نماز صبح را با ما خواند و آن حضرت الضحی و الم نشرح را در یک رکعت قرائت نمود» .تهذیب :جلد 2صفحه .266 مفضل از آن حضرت روایت کرده که فرمود« :در یک رکعت دو سوره را جمع نکن، مگر الضحی و الم نشرح ،و سوره‌ی فیل و الیالف قریش را» .مجمع البیان 544 : 10 :و معتبر: 188 : 2 می‌شوند. همچنین دو سوره‌ی فیل و قریش نیز یک سوره محسوب ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 4 اگر بخواهیـ فقط به سخنان فقهایشان بسنده کنی (با اینـ گفت و گوها 5مبادا شنونده دچار تشتّت فکری شود ،مردم کمتر به شنیدن، که رغبت نشان می‌دهند .آنها را بپرورانیدـ و آموزش دهید .حداقل ،مردم از معلومات و معرفتی بهره‌مندـ می‌شوند و چه بسا روزی متوجه فریب‌کاری آنها بشوند و خود را نجات دهند». هدف) ایسـتگاه دوم: مسایل مربوط به روایات با سید احمد الحسن درباره‌ی برخی جوانب و معانی شماری از روایات طاهره گفت و گویی داشتم .گاهی ،پرسش‌ها مربوط به روایاتی خاص و گاهی بدون درنظر گرفتن روایتی خاص ،نسبت به مباحث کلی بود که نتیجه‌ی آن ،به فضل خدای سبحان ،در ادامه خواهد آمد. • آیا غیر معصوم حق دارد روایت متشابه را معنی کند؟ خلق سرگشته به سوی خدای این که انسان بتواندـ در دعوتِ ِ بخشنده‌شان ،خدایی که لحظه‌ای از آنها غافل نیست هر چند که آنها خود در خواب فراموشی عمیقی به سر می‌برند ،به حجت‌های پاک الهی اقتدا کرده و به راه و روش آنها گام بردارد ،احسانی بزرگ از سوی خداوند محسوب می‌شود .قطعا ً اگر کسی خواهان چیزی باشد ،خود و امکاناتش را برای رسیدن به آن آماده می‌سازد ،و این چیزی نیست جز معرفت الهی‌ـ‌‌با شرایط و ابزار آن‌ـ‌ که عمل کننده به اوامر الهی با اتکا به آن می‌تواند به مصاف انبوه باطل و طرفداران آن برود تا در حد توان خود مردم را نجات دهد؛ و آنچه بعد از آن نیاز دارد بیان حق برای مردم و پاسخ به سؤاالت آنها است که (در غیر این صورت) به احتمال زیاد تا ابد بی‌پاسخ باقی می‌ماندند. آنچه معموال ً باعث می‌شود بضاعت معرفتی فرد ناچیز بماند که البته اکنون درصدد پرداختن به دالیل آن نیستم ‌ـ‌و قطعا ً علت اصلیش خود انسان است‌ـ‌ سستی در کار و تالش است .وی به هنگام مطالعه‌ی روایات شریفه ،به پاسخ برخی از سؤاالت می‌رسد ولی سخن قطعی معصوم درباره‌ی مفهوم و معنای واقعی آن را در دست ندارد؛ آیا در این حالت می‌تواند آنچه را که خودش فهمیده است ،به مردم ارائه کند ،و پس از آن به گفتن «و الله اعلم» (خداوند داناتر است) اکتفا نماید؟ یا از همان ابتدا ،به نقل «ان نصف العلم قول ال اعلم» (نیمی از علم ،گفتن نمی‌دانم است) و «خدا رحمت کند کسی را که قدر سی نماید؟ خویش بداند و راهی در این بین برگزیند» ،تأ ّ حقیقت آن است که وقتی این سؤاالت به ذهنم خطور کرد، جواب آنها را نمی‌دانستم و پاسخی مناسب برایشان نیافتم. تصمیم گرفتم از عبد صالح سؤال کنم .پس از پاسخ ایشان، برایم روشن شد که من نه تنها پاسخ را نمی‌دانستم بلکه حتی در طرح سؤال نیز شایسته عمل نکرده‌ام .در هر حال خدا را شکر! خداوند دل شریف ایشان را یاری نماید! به هر حال از ایشان پرسیدم :اگر از شخصی درباره‌ی معنا و مفهوم یک روایت یا چیزی از این قبیل ،سؤالی پرسیده شود ولی وی پاسخ قطعی از معصوم در اختیار نداشته باشد ،آیا می‌تواند با توجه به برداشتی که خودش از کلمات ائمه به دست می‌آورد ،پاسخ سؤال را بدهد یا این که باید از پاسخ‌گویی خودداری کند؟ ایشان پاسخ دادند« :این موضوع ،به روایت و آنچه به آن تعلق دارد ،بستگی دارد .آیا این روایت مربوط به اعتقادات است یا جزو روایات تشریعی؟ البته این سؤال دقیق نیست و نمی‌توانـ پاسخ کاملی به آن داد! دسته‌ای از روایات ،روشن هستند و برخی متشابه و گروهی متعارض .آنچه را که معنایش درک و برای‌تان آشکار نشده ،پاسخ قطعی ندهید ولی می‌توانید ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 4 استنباط خودتان را به کسی که طالب آن است عرضه کنید. گفت و گوها 9 همچنین می‌توانید سؤال کنید و جوابش را دریابید و سپس آن را برای فردی که خواهانش است ،بیان نمایید». البته این پاسخ ،روایات شریفه‌ای را که مربوط به جنبش مقدس ظهور و مسایل مربوط به آن است ،شامل نمی‌شود. احمد الحسن در پاسخ به سؤال درباره‌ی روایات ظهور فرمود: «اگر منظور شما روایات ظهور است ،ما چیزی از آن را به جز در حد نیاز و ضرورت بیان نمی‌کنیم ،و آنچه توضیحش را ترک کرده‌ایم ،خداوند به هر کس که بخواهد با توجه به میزان اخالصش ،منظور روایت را می‌فهماند و به یقین بیان آن برای همه‌ی مردم تا وقت خودش باقی می‌ماند». • سؤال از جزئیات روایات پرسش از جزئیات موضوعی است که سؤال کنندگان زیادی، از انصار می‌پرسند .به ویژه آن گاه که روایات اهل بیت به رویدادها و اشخاص زمان ظهور اشاره داشته باشد؛ حتی عده‌ای از افراد از دقیق‌ترین جزئیات مربوط به دعوت امام مهدی و رسالت الهی آن حضرت سؤال می‌کنند .برخی اصرار دارند که ایمان خود به دعوت امام مهدی و وصی و فرستاده‌ی او به سوی مردم را با شناسایی این جزئیات و ضرورت روشن شدن آنها مرتبط سازند؛ گویی این تنها دروازه‌ی ورود به ایمان است و الغیر! واقعیت آن است که این شیوه‌ی پی بردن به حقیقت ،با قدری حدس و گمان همراه است زیرا ائمه‌ی اطهار اشاره کرده‌اند که ممکن است در جزئیات« ،بداء» (تغییر) حاصل شود؛ بنابراین صحیح نیست که فرد منتظر ،ایمان به دعوت امامش را به مواردی گره بزند که ممکن است در آنها بداء ایجاد شود. بر این اساس یک بار از عبد صالح درباره‌ی سفیانی و برخی جزئیات مربوط به اشخاص و رویدادهای هنگام ظهور سؤال کردم. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 50 وی در پاسخ فرمود« :در همه‌ی جزئیات ،احتمال بداء وجود دارد؛ حتی این موضوع (بداء) ،با توجه به طرح و برنامه‌ی نظامی که هدف از آن پیروزی بر دشمن یعنی شیطان و ارتش او است ،اولویت بیشتری دارد .حتی در مورد زمان خروج که در مورد آن به صراحت در حدیث آمده که «در یک روز انجام می‌شود» 1نیز احتمال وقوع بداء وجود دارد». وی سپس برخی روایات شریفه را بیان و مفهوم آنها را خالصه نمود و فرمود« :از این روایات چه می‌فهمی؟ قائم از حتمیّات است ،قائم جزو وعده داده شده‌ها (میعاد) است، سفیانی از حتمیات است ،در حتمیات بداء وجود ندارد ،در حتمیات بداء وجود دارد ،در وعده داده شده (میعاد) بداء راه ندارد.2 - 1در روایت یمانی به این موضوع به صراحت اشاره شده است .امام باقر می‌فرماید ....« :خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود. درست به‌سان دانه‌های تسبیح ،یکی پس از دیگری خواهند آمد .ترس و وحشت و اضطراب از هر سو روی خواهد آورد .وای به حال کسی که با آنها درافتد .در میان پرچم‌ها ،پرچمی هدایت شده‌تر از پرچم یمانی نیست؛ آن پرچم هدایت است زیرا او شما را به صاحب‌تان (امام مهدی) دعوت می‌کند .»....غیبت نعمانی :صفحه .264 - 2وجود قائم و سفیانی ،حتمی است .از امام علی بن الحسین نقل شده که فرمود« :قائم ما در سالی که مردم غافلگیر می‌شوند ،قیام می‌نماید .راوی عرض کرد :قائم بدون سفیانی قیام می‌کند؟ حضرت فرمود :امر قائم از جانب خدا حتمی است و امر سفیانی از جانب خدا حتمی است ،و قیام قائم نباشد مگر با سفیانی!» .بحار االنوار :جلد 52صفحه .182 اما در محتوم ،بداء الهی راه ندارد .زراره بن اعین از عبدالملک بن اعین نقل کرده که گفت« :نزد ابوجعفر امام محمد باقر بودم که یادی از قائم به میان آمد .به آن حضرت عرض کردم :امیدوارم که (قیام قائم )زود باشد و با آن سفیانی نباشد .فرمود :نه به خدا سوگند ،او از جمله حتمیاتی است که چاره‌ای از آن نیست» .غیبت نعمانی :صفحه .301 و اما در این مورد که قائم ،میعاد (وعده داده‌شده) است و ممکن است در حتمیات بداء الهی حادث گردد ،از داوود بن ابی‌قاسم نقل شده که گفت: «نزد ابوجعفر محمد بن علی الرضا بودیم که ذکر سفیانی و آنچه که در روایت آمده مبنی بر این که امر وی محتوم است ،به میان آمد .به ابوجعفر عرض کردم :آیا خدا در امر محتوم بداء دارد؟ فرمود :آری .به آن حضرت عرض کردیم :ما می‌ترسیم که خدا در قائم نیز بداء روا دارد .حضرت گرنه در حتمیّات بداء وجود دارد ،یعنی در جزئیات آن؛ وایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و این 5 گوهای‌کند که بدائی در آن راه نمی‌یابد .اصل بیان م روایات گفت و 1 وجود سفیانی اجتناب‌ناپذیر است ولی ممکن است وی فالنی باشد یا فالنی؛ و یا خاستگاهش از اینجا باشد یا از آن جا. قائم از میعاد است و بداء در او راه ندارد؛ زیرا وی اماماست و در معصوم هیچ بدائی نیست. بنابراین اصل «قیام یمانی و سفیانی و خراسانی در یک روز» در محدوده‌ی بداء قرار می‌گیرد؛ حال چه طور ممکن است یک انسان عاقل آن را دلیل قطعی و الزم التحقق در نظر بگیرد در حالی که ممکن است خداوند در آن تغییری ایجاد کند؟» همچنین از ایشان پرسیدم :گاهی اوقات درباره‌ی جزئیات از ما سؤال می‌شود و از ما پاسخ می‌خواهند؛ منظورم جزئیات در روایات است .مثال ً آیا آنچه اآلن در عراق جاری است ،با توجه به این که قبال ً فرموده‌اید امروزه حکومت قائم در دست بنی عباس است ،از جمله مواردی است که منجر به تسلیم حکومت به سفیانی می‌شود؟ همچنین از دجال و ارتباط آن با شخص معروف سؤال می‌کنند .در مواجهه با چنین پرسش‌هایی چه کنیم؟ وی فرمود« :بکوشید پاسخ‌های‌تان بسیار محدود باشد زیرا در حال حاضر معین کردن چیزی ،مشکالت فراوانی برای شما ایجاد می‌کند .آنها اگر به دنبال کشف حقیقت باشند ،خود، اشخاص را به عینه خواهند شناخت .تکلیف آنها ایمان آوردن به سفیانی و نظایر آن نیست بلکه وظیفه‌‌شان ایمان آوردن به حجج الهی است و کسی که حجت را بشناسد چیزی به او زیان نمی‌رساند و زحمت جست و جو نیز از دوش او برداشته می‌شود».1 فرمود :قائم جزو میعادها است» .بحار االنوار :جلد 25صفحه .250 - 1کسی که حجت خدا را بشناسد ،زحمت جست و جو و تحقیق در جزئیات روایات و اشارات و رموزی که در آنها نهفته است از دوشش برداشته می‌شود؛ به ویژه در خصوص طلوع کننده‌ از مشرق -یمانی -که • امام انجام کاری را به خود نسبت می‌دهد و حال آن که منظورش امام در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 دیگری است .... 52 کسی که روایات آل محمد را مطالعه کرده باشد به روشنی درمی‌یابد که گاه یکی از ائمه‌ـ‌‌جانم فدای آنها‌ـ‌ انجام کاری را به خودش نسبت می‌دهد ولی در واقع ،منظورش انجام آن کار توسط امامی از فرزندانش است و وی ،عمل او را عمل خودش می‌نامد .اگر بخواهم تمام شواهد و دالیلی که در این خصوص وجود دارد را نقل کنم ،بحث به درازا می‌کشد؛ فقط به بیان دو مورد اکتفا می‌کنم: مورد اول :امیرالمؤمنین در یکی از خطبه‌هایش در مورد خود می‌فرماید« :أنا َمن کَلَّم موسی» (من ،کسی هستم که با موسی سخن گفت). در همان هنگام ،آن حضرت درباره‌ی آخرالزمان می‌فرماید« :ای جابر ،هنگامی که ناقوس به صدا درآید و سایه‌ی شوم کابوس بر همه جا سنگینی کند و جاموس سخن بگوید‌‌ـ‌همو که سکوتش طوالنی است ولی وقتی سخن بگوید ،کفر می‌گوید‌ـ‌ در چنین زمانی ،شگفتی‌ها پدید خواهد آمد و چه شگفتی‌هایی »....و پس از آن که یادی از آن نمود ،فرمود « :پس در این هنگام منتظر ظهور کسی باشید که در طور سینا از درخت با موسی سخن گفت .او به گونه‌ای نمایان و آشکار ،ظاهر می‌گردد؛ (به گونه‌ای که) بیننده (می‌تواند) آن را توصیف کند »....سپس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریست و فرمود« :افسوس بر امت‌ها .1».... مورد دوم :از عبایه اسدی نقل شده که گفت :امیرالمؤمنین در حالی که «مشنکی» بود‌ـ‌‌در منبع چنین آمده ،و گفته شده: شاید منظور «تکیه داده» باشد‌ـ‌ و من باالی سر آن حضرت با وجود ایشان ،فرد مؤمن نه تنها از کندوکاو در جزئیات بی‌نیاز می‌شود بلکه حتی از جست و جو و طلب امام مهدی نیز مستغنی می‌گردد زیرا پوشیده نیست که هدایت یافتن به ایشان و شناختن وی همان هدایت یافتن به امام است؛ چرا که او دعوت‌کننده به سوی آن حضرت است. امیرالمؤمنین در خطبه‌ای می‌فرماید ....« :بدانید اگر از طلوع کننده‌ی (قیام‌گر) مشرق پیروی کنید ،او شما را به آیین پیامبر درمی‌آورد و از کوری ،کری و گنگی نجات می‌دهد و از رنج طلب و خودکامگی آسوده می‌شوید و بار سنگین را از شانه‌هاتان بر زمین می‌نهید .خداوند کسی را از رحمت خود دور نمی‌سازد مگر آن که از پذیرش حق سر باز زند و ظلم پیشهـ نماید و زور بگوید و آنچه را که از آنِ او نیست به ناحق بستاند؛ و کسانی که ستم کرده‌اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». کافی :جلد 8صفحه 66حدیث .22 - 1بحار االنوار :جلد 82صفحه .272 ایستاده بودم فرمود« :در مصر منبری خواهم ساخت و ساختمان‌های سنگی دمشق را ‌ها و مناظره مربوطه به راند و خواهم عرب بیرون مسایلسرزمین‌های چــهـارم:را از همه‌ی ایســــتـگاهیهود و نصاری یک ویران خواهم نمود و یک به5 گوها گفت هدایت خواهم کرد» .عبایه می‌گوید :من به آن عصایوخود عرب را با این 3 حضرت عرض کردم :یا امیرالمؤمنین ،گویی شما خبر می‌دهی که بعد از مردن بار دیگر زنده خواهید شد؟ حضرت فرمود: «هیهات! ای عبایه تو به راه دیگری رفته‌ای (مقصود من از این سخنان آن گونه که تو گمان 1 کرده‌ای نیست) .آنچه را که گفتم ،مردی از دودمان من انجام خواهد داد». بنابراین ،امام امیرالمؤمنین انجام این کار را به خودش نسبت می‌دهد و حال آن که فاعل مستقیم آن ،یکی از فرزندان آن حضرت است .این چه مفهومی دارد؟ در این خصوص از احمد الحسن سؤال کردم و گفتم :در روایات زیادی وارد شده که امامی ،انجام کاری را به خودش نسبت می‌دهد و حال آن که منظورش امام دیگری از فرزندانش است؛ همان طور که در رجل ِم ّنی» (مردی از من آن را انجام « ُمکلِّم موسی» (سخنگوی موسی) و «یفعله ٌ می‌دهد) وارد شده است .آیا درستی این انتساب فقط از آن جهت است که وی از ایشان است یا این که موضوع دیگری وجود دارد؟ و آیا این قضیه با اتحاد نورهای ایشان در آسمان هفتم مرتبط است؟ ایشان در پاسخ من فرمود« :خداوند تو را توفیق دهد! در این عالم جسمانی آری ،وی از او است زیرا از ذریه‌اش می‌باشد .در آسمان هفتم (نیز) از او است زیرا وی در مرتبه‌ای پایین‌تر از او و بخشی از حقیقت آن حضرت است». اکنون ،این دریچه‌ای است که ما از طریق آن می‌توانیم برخی از آنچه در روایات درباره‌ی صیحه‌ی (ندای آسمانی) حق و این که به اسم امیرالمؤمنین است را بشناسیم؛ نیاز نیست که این صیحه حتما ً به نام حضرت امیر باشد ،بلکه می‌تواند به اسم آن مرد پاکی که از نسل حضرت است ،باشد؛ کسی که امام ،انجام کار را به وی نسبت می‌دهد ،اگر چه می‌فرماید: «من آن را انجام می‌دهم» .این همان حق و حقیقت است و به همین دلیل است که شماری از افراد باطل‌گرا که مدعی تشیّع 1 -بحار االنوار :جلد 53صفحه 59و .60 هستند ،با شنیدن صیحه‌ی ابلیس لعنت الله ،دچار شک و تردید در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 جسته و 54 می‌شوند؛ و نه تنها به شک می‌افتند بلکه برائت 1 می‌گویند این جادویی از جادوهای اهل این خاندان است !!! • روایت سمری مری 2یکی از دستاویزهای مخالفان خلیفه‌ی الهی و روایت َ س ُ یمانی موعود سید احمد الحسن و بهانه‌ای برای رد ّ دعوت - 1امام صادق در حدیثی ،به بیان صیحه‌ی ابلیس «اال ان الحق فی عثمان و شیعته» ( آگاه باشید که حق در عثمان و یاران او است) که پس از صیحه‌ی حق «اال ان الحق فی علی و شیعته» (آگاه باشید که حق در علی و یاران او است) بلند می‌شود و ایمان آوردن اهل زمین به آن پرداخت و فرمود« :خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند به گفتار راسخ بر حق استوار می‌گرداند و این همان ندای اول است و (سپس) در آن روز کسانی که در دل‌هایشان مرضی است ،به شک و تردید می‌افتند .به خدا سوگند مرض ،دشمنی با ماست .در آن هنگام از ما برائت می‌جویند و با ما دشمنی می‌کنند و می‌گویند :قطعا منادی اول ،جادویی از جادوهای اهل این خاندان است .سپس حضرت این آیه را تالوت فرمودَ « :و ِإنْ یَ َروا آیَةً یُ ْعرِضُ وا َو یَقُولُوا ِس ْح ٌر ُم ْستَ ِم ٌر» (دائمی) است» .غیبت نعمانی :صفحه .260 آیا در اینجا منظور از افراد شکاک و دودل کسانی که قبل از ندا ،دوست‌دار اهل بیت نیستند ،می‌باشد؟ ! چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که آنها قبل از ندا ،از ایشان برائت جسته‌اند؟ لذا قطعا ً افراد شکاک و برائت‌جو پس از ندای حق ،قومی هستند که ادعای والیت اهل بیت و تشیع آنها را داشته‌اند و تبری آنها پس از ندای دوم حاصل می گردد (فعند ذلک یتبرئون) .حال من می‌گویم :چه طور ممکن است شیعه‌ی اهل بیت از آنها تبری جوید -پناه بر خدا – اگر وی ندا را با نام حضرت علی و این که حق مث َل او در زمان با اوست بشنود؟! قطعا ً چنین نیست! بلکه ندا به نام َ ظهور است (یفعله رجل منی) و این همان چیزی است که فعال ً برای بسیاری از مردم روی داده است ،زیرا آنها از احمد تبری جسته‌اند؛ اگر چه جبرئیل از طریق رؤیاهای صادقه‌ای که از شماره بیرون است ،فراوان به اسم او ندا در داده است. مراجعه کنید به کتاب «معترضین به خلفای الهی» یکی از کتاب‌های انتشارات انصار امام مهدی ،صفحه 73به بعد .در آنجا توضیحی مبرهن و مفصل در این خصوص ارائه شده است. - 2شیخ صدوق (رحمت الله) از ابو‌محمد حسن بن احمد المکتب روایت کرده است که گفت« :در آن سالی که شیخ علی بن محمد سمری -قدس الله روحه -وفات یافت ،من در بغداد بودم و چند روز پیش از وفاتش به (و اگر معجزه‌ای ببینند روی برگردانند و بگویند :جادویی مستمر دیگران مبارک یمانی است و حال آن که اینها خودشان قبل از ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می 5 استدالل به این روایت ،اعتبار و ارزشی ندارد. ‌دانند که گفت و گوها 5ه‌ی کسانی را که می‌خواهند به تفصیل از این موضوع آگاهی هم یابند ،دعوت می‌کنم که کتاب شیخ ناصح جناب ناظم العُقَیلی به نام «الرد القاصم علی منکری رؤیت القائم» و کتاب استاد فرهیخته جناب ضیاء الزیدی به نام «قرائت جدید فی روایت السمری» از انتشارات انصار امام مهدی را مطالعه نمایند. من از جزئیات نوشته‌های این دو برادر ‌ـ‌که خداوند توفیقشان دهد‌ـ‌ مطلع نیستم و این کوتاهی قطعا ً از سوی من است ولی از آنجا که این روایت به وفور بر زبان معترضین جاری می‌شود، در این خصوص از احمد الحسن سؤال کردم. ایشان پاسخ مرا این گونه فرمودند« :بحث‌های زیادی درباره‌ی این روایت وجود دارد که (برای پاسخ) کفایت می‌کنند و لذا آنها دیرزمانی است که روایت را رها کرده و از آن اعراض نموده‌اند زیرا خود می‌دانند که احتجاج به آن ،فاقد ارزش و اعتبار است. 1 سند روایت برای آن‌ها «مطعون» (ضعیف) است و اگر از محضرش شرفیاب شدم .وی در آن روز ،توقیعی (از امام زمان) بیرون آورد و بر مردم قرائت کرد .متن آن نامه چنین بود :بسم الله الرحمن الرحیم ای علی بن محمد سمری! خداوند در سوگ فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا فرماید .تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی خود مگمار .دروان غیبت دوم -و در بعضی نسخه ها :کامل -فرا رسیده‌است و ظهوری نیست مگر با اجازه‌ی خداوند متعال .ظهور من پس از گذشت مدتی طوالنی و قساوت دل‌ها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود .افرادی نزد شیعیان من مدّعی مشاهده‌ی من ( ارتباط با من به عنوان نایب خاص -مترجم) خواهند شد. آگاه باشید که کسانی از شیعیان من پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی می‌کند ،دروغگو و افترازننده هستند و هیچ حرکت و نیرویی جز به خداوند عظیم نیست» .کمال الدین و تمام النعمة :صفحه .516 - 1علت ضعف آن دو مورد است ،که اولی« :ارسال» می‌باشد .مجلسی در بحار االنوار جلد 35صفحه 318آن را «خبر واحد مرسل» خوانده است .کاظمی مولف بشارة االسالم نیز در صفحه 146همین مطلب را دید آنها صحیح هم می‌بود بدون پشتیبانی دلیلی که صدور آن را در محضر عبد صالح (جلد 1و )2کرد56 1. به یقین برساند ،نمی‌توانـ بر اساس آن ،اعتقادی بنا عالوه بر این ،متن روایت متشابه است و عده‌ای از آنها روایت را به گونه‌های مختلفی درک و فهم کرده‌اند .2ضمنا ً این روایت «مسوّره» نیست و به عقیده‌ی آنها چنین چیزی باعث می‌شود «کلّی بودن» روایت ،تضعیف گردد3؛ یا شاید هم قواعدی که آنها دارند ،بازیچه‌ای است در دست‌شان که هرگاه بیان نموده است .علت دوم :ضعف روایت با احمد بن حسن المکتب است که به این موضوع تصریح نموده‌اند .استاد زیدی – خداوند توفیقش دهد- می‌گوید :شرح حال او در رجال حدیث وارد نشده ،بلکه حتی نام وی نیز قطعی نیست ،گاهی اوقات احمد بن الحسن المکتب نامیده شده و برخی اوقات الحسن بن احمد المکتب و سومی احمد بن الحسین المکتب است ....و ای کاش می‌دانستم سیستانی و حائری بر چه اساسی به این روایت ضعیف استدالل کرده‌اند .قرائت جدید در روایت سمری :صفحه 15 پاورقی. - 1آنها همگی بر این عقیده متفق‌اند که نمی‌توان در امور عقایدی به ظن و گمان اکتفا کرد بلکه باید علم و یقین حاصل شود .حداکثر فایده‌ای که خبر واحد دارد ،ظن است نه علم؛ همان طور که خود به چنین چیزی تصریح می‌کنند .خویی می‌گوید« :خبر واحد موجب علم (و یقین) نیست» (مصباح االصول :جلد 2صفحه )147و این سخن همه‌ی اصولیون معاصر است. پس چه طور به خودشان اجازه داده‌اند که در مساله‌ای اعتقادی ،به خبر واحدی که موجب علم نیست اعتماد و استناد کنند؟! و من بی‌نهایت در تعجبم که چرا آنها در مورد یک موضوع عقایدی فتوا داده‌اند و پیروان‌شان در این مورد ،از ایشان اطاعت کرده‌اند و حال آن که از نظر اینها عدم جواز تقلید در عقاید (در موارد عقایدی ،تقلید جایز نیست) ،اصل مسلمی است که هیچ بحثی در آن راه ندارد!! اینجا است که یک بار دیگر بافته‌شان را به دست خودشان رشته کرده‌اند. - 2برای آشنایی با برخی از آراء مطرح شده در این زمینه ،به آنچه که شهید سید صدر دوم (ره) در موسوعه‌اش (دایرة المعارف) ذکر کرده، مراجعه نمایید. - 3قضیه‌ی مسوّره :یعنی (قضیه‌ای که) شروع آن با اشاره به کلیت یا جزئیت آن به صورت «کل» (همه) یا «بعض» (برخی) صورت می‌پذیرد. عالمه حلی می‌گوید :بدان که قضیه یا شخصی است یا مسوّره و یا مهمله؛ این از آن روست که اگر موضوع شخصی باشد -مانند زید -قضیه را شخصیه می‌نامند و اگر کلی باشد ،بر افراد زیادی منطبق می‌گردد و اگر در معرض کلی یا جزئی قرار گیرد ،در آن هست و یا نیست مطرح می‌شود که نداشته مسایلدوست چــهـارم:هرگاه ایســــتـگاهمی‌کنند و بخواهند به آن عمل باشند،و مناظره‌ها مربوطه به 5 متوقف می‌نمایند؟! عمل به آن گفت راو گوها 7 عالوه بر این ،چندین روایت و رویداد ،روایت سمری را نقض می‌کند و باطل می‌سازد: 1 از جمله ،روایت یمانی و آنچه در خصوص نامه‌ها برای شیخ مفید پیش آمده است.2 مورد اول یعنی قضیه‌ی مسوره در قول ما می‌باشد :هر انسانی حیوان است ،برخی انسان‌ها حیوانند ،هیچ چیزی انسان ،سنگ نیست ،برخی انسان‌ها کاتب نیستند .و دومی یعنی مهمله مثل این سخن ما است که: انسان خندان است و این -یعنی مهمله -در قوّت جزئیه است .پس تحقیق در مورد جزئیه ،کفایت از تحقق آن می‌نماید .کشف المراد :ص .164 برای واضح شدن مطلب مطلب می‌گوییم :امام در روایت سمری فرموده« :اال فمن ادعی املشاهده ....فهو کاذب مفرتی» و واضح است که چنین چیزی طبق قواعد خودشان قضیه‌ی مهمله است و همان طور که دانستیم، قضیه‌ی مهمله به قوّت جزئیه است یعنی به قوت این سخن است که: «بعض من یدعی املشاهده فهو کاذب مفرتی» و نه همگان؛ و بر این اساس یعنی برخی از کسانی که ادعای مشاهده می‌کنند دروغگویند و برخی راستگو هستند؛ و تحقیق در ادعای مدعی ،نتیجه‌ی اثبات راستگویی یا دروغگویی او را مشخص می‌نماید؛ و خود این روایت (به تنهایی) دلیلی بر تکذیب او به شمار نمی‌رود؛ همان طور که فقهای آخرالزمان سر زده عمل کرده‌اند!؛ همان کسانی که با دست خود قواعدی می‌نویسند و خودشان شتابزده آن را از هم می‌گشایند؛ و این همچون مثل زنی است که با دستانش هر لحظه رشته‌ای می‌تابد سپس شتابان آن را از هم باز می‌کند ،و ال حول و ال قوه اال بالله! - 1متن آن قبال ارایه شد .به غیبت نعمانی ،صفحه 264مراجعه نمایید. - 2به عنوان مثال :آنچه که شیخ طوسی از توقیعاتی که از امام مهدی در اواخر ماه صفر سال 410از شیخ ابو‌عبدالله محمد بن محمد بن نعمان قدس الله روحه و نوّر ضریحه نقل کرده ،از آن جمله است« :این نامه‌ای است به برادر باایمان و دوست رشید ،شیخ مفید ابو‌عبد الله محمد بن محمد بن نعمان که از جمله پیمان‌هایی است که به ودیعت نهاده شده و از بندگان خدا اخذ گردیده است .بسم الله الرحمان الرحیم .اما بعد ...سالم بر تو ای دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز داری ....به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو می‌نویسیم به دوست‌داران ما از جانب تو برسد .خداوند عزت و توفیق اطاعتش را به آنان مرحمت فرماید و مهمات به هر حال احتجاج به این روایت ،قابل قبول نیست. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 58 وانگهی سمری به هنگام وفاتش‌ـ‌وقتی درباره‌ی شخص بعد شدـ‌ گفت« :لله أمر هو بالغه» (خدا را امری است که خود انجام از او سؤال ‌ دهنده‌ی آن است) و این به روشنی داللت بر آن دارد که سمری نه خود وصیت می‌کند و نه آن را انکار می‌نماید ،بلکه تاکید می‌ورزد که این امر ،دوباره باز خواهد گشت. افزون بر این (اصوال ً) علت وجود رسوالن و حجت‌ها بین آنان را کفایت کرده ،در پناه لطف خویش محفوظشان بدارد .»....تهذیب االحکام :جلد 1صفحه .38 شیخ ناظم العقیلی می‌گوید :از نامه‌ها چنین می‌فهمیم که حامل نامه‌ها با امام مهدی مالقات داشته و از آن حضرت نقل نموده است .همچنین شخصی ثقه و مورد اعتماد وجود داشته که کاتب امام مهدی بوده و او کسی بوده که این نامه ها را نگارش کرده است. و همچنین روایت شده که قبل از قیام مبارک امام مهدی ،کسانی با وی مالقات می‌نمایند و مورد تکذیب مردم قرار می‌گیرند: ابو‌عبد الله امام جعفر صادق می‌فرماید« :قائم قیام نمی‌فرماید مگر این که دوازده مرد متفق القول می‌شوند که او را دیده‌اند و (مردم) ایشان را تکذیب می‌کنند» .غیبت نعمانی :صفحه .285 حتی برخی از علما و مردم با تشرف یافتن به دیدار امام مهدی به نقل ادعیه و مانند آن از آن حضرت پرداخته‌اند و از او شنیده‌اند و با او مالقات کرده‌اند؛ مانند سید بحرالعلوم و سید ابن طاوس (رحمهم الله) و افراد بسیار دیگری که در «جنة الماوی» از ایشان نامی به میان آمده است و همچنین سایرین! از سید ابن طاوس نقل شده که باب به سوی امام مهدی باز است: میرزای نوری تعلیق سید ابن طاوس بر یکی از این ادعیه را نقل کرده که گفته است ...« :در هیچ خبری از اخبار ،وقتی برای قرائت این صلوات و دعا تعیین نشده است ،مگر آنچه که سید رضی الدین علی بن طاوس در جمال االسبوع ،پس از بیان تعقیبات مأثور برای نماز عصر روز جمعه آورده و گفته است ....« :اگر تعقیب عصر روز جمعه را بنا به عذری ترک کردی، این صلوات را ترک مکن به جهت امری که خداوند جل جالله ما را به آن مطلع کرده است» .از این کالم شریف چنین برداشت می‌شود که او از حضرت صاحب االمر صلوات الله علیه السالم چیزی در این باب به دست آورده و این از او دور نیست همان طور که خودش تصریح کرده به این که باب به سوی امام گشوده است .»...نجم الثاقب :جلد 2صفحه .469 سخن او تمام شد .خداوند توفیقش دهد! حق مردم و اتصال با آنها چیست؟ اگر هدف ،هدایت به سوی ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و مردم از هدایت‌گر بی‌نیازند؟ توسط چه کسی؟ ،5آیا است اکنونگوها گفت و 9کسی که امروز آمده آیا نشان نمی‌دهد که آنها در گمراهی وانحراف به سر می‌برند؟! پس نگاه کنند که او با چه چیزی آمده است؟ پیش از آن نیز در طریق حق و حقیقت چند دسته شده‌ بودند؛ در ایشان ،إخباری و اصولی و شیخی و احسائی و سایر گروه‌ها وجود دارد .حتی خود اصولیّون نیز دچار اختالف هستند ،پس حق کجا است؟ بنابراین ،نیاز به «هادی» وجود دارد .با این توصیف به نظر آنها چه چیزی مانع فرستادن او است در حالی که حکمت، اقتضا کننده‌ی فرستادنش می‌باشد ،خصوصا ً با وجود آینده؟! آیا با توجه به این که همه امروزه از انتخابات دم می‌زنند، دعوت‌کننده‌ای به دین خدا باقی می‌ماند؟ آیا کسی که بر راه و روش حسین حرکت کند باقی می‌ماند؟ مسلما ً خیر ،یعنی کسی که بگوید «امللک لله» (سلطنت مخصوص خدا است) باقی نمی‌ماند؛ کسی که خدا را عبادت و اطاعت کند و حتی کسی که کلمه‌ی «الله» را بر زبان براند نیز دیگر بر جای نمی‌ماند .همه از انتخابات سخن می‌گویند و حال آن که انتخابات ،در جهت عکس آنچه خداوند سبحان اراده نموده قرار دارد .اگر خدای متعال بخواهد در زمینش عبادت شود ،حکمت اقتضا می‌کند که یک هادی و راهنما برای حفظ دین بفرستد ،آیا این گونه نیست؟! کسی که در خصوص این مطلب اخیر اندیشه کند ،هیچ راهی برای مردود کردن آن نمی‌یابد .لذا اعتراض به روایت سمری، هیچ معنایی ندارد و حتی اعتقاد به این که هرگز هدایت کننده و راهنما وجود نخواهد داشت نیز بی‌معنا خواهد بود .هر آنچه اینجا هست می‌توان درباره‌اش پژوهش نمود وآن را از بین پرچم‌های بر افراشته تشخیص داد .شکر خدا کسی غیر از او سخن از حاکمیت خدا نمی‌گوید .آیا این امتحان را سخت می‌بینی؟ درک این موضوع به بحث ،پژوهش ،روایات یا هیچ چیز دیگری نیاز ندارد؛ فقط کافی است که مردم بدانندـ دین خدا همان حاکمیت خدا است ،و این موضوعی ثابت شده در مذهب اهل بیت می‌باشد. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 60 از آنجا که در زمان فعلی ،این امر به یک شخص ،محدود و منحصر است ،لذا انسان به چیز دیگری برای شناخت حق نیاز ندارد و به همین دلیل است که ائمه فرموده‌اند« :أمرنا أبني من الشمس» (امر ما روشن‌تر از روز است)1؛ زیرا که منحصر به یک نفر خاص است و در کس دیگری غیر از او یافت نمی‌شود؛ و حال آن که بقیه ،دعوت‌کنندهـ به حاکمیت مردم‌اند. در قرن گذشته ،علمای شیعه ،مشارکت در انتخابات را گمراهی و انحراف می‌دانستند؛ حال چه تغییری ایجاد شده است؟! آیا اکنون این کار ،هدایت می‌باشد؟! خیر! ولی این که خداوند ،امر را منحصر و مشخص نموده ،رحمتی از جانب او بر مردم است. به خدا سوگند ،من از این مردم در شگفتم که چگونه منحرف می‌شوند؛ آیا هدایت را در جای دیگری می‌بینندـ که امر بر آنها مشتبه شده است؟! و آیا دیگران که همگی و بدون استثنا با فریاد و هیاهو از حاکمیت مردم دم می‌زنند ،بر باطل نیستند؟! حتی کسانی که مدعی‌اند مردم را به امام مهدی دعوت می‌کنند را نیز ،جملگی ،جزو تاییدکنندگان و شرکت‌کنندگان در انتخابات می‌یابیم! در همه حال خدا را شکر! سپاس خدایی که دنیا را روزگاری چند قرار داد که سپری می‌شود و ما از این کسانی که سخنی را در نمی‌یابندـ ،جدا می‌شویم (و نفارق 5الذين هؤالء الذين ال يقفهون - 1مفضل بن عمر جعفی می‌گوید« :از امام صادق شنیدم که فرمود: بپرهیزید از شهرت دادن (یعنی نام قائم را)؛ به خدا حتماً روزگاری غایب خواهد شد تا جایی که گفتهـ شود آیا او وفات یافته؟ آیا نابوده شده است؟ در کدام وادی راه پیمودهـ است؟ و دیدگان مؤمنان بر (دوری) او اشک‌ها خواهد ریخت و مردم همچون واژگون شدن کشتیـ در دست امواج دریا زیر و رو خواهند شد تا این که هیچ کس نجات نیابد مگر آن کس که خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او نقش کرده و با وحی از جانب خود تاییدش فرموده باشد .و بدون شک دوازده پرچم مشتبهـ (شبهه زا) که هیچ یک از دیگری بازشناخته نمی‌شود برافراشته خواهد شد .مفضل گوید :من گریستم .سپس به آن حضرت عرض کردم :ما چه کنیم؟ گفت :آن حضرت به خورشید که درون خانه می‌تابید نگریست و گفت :آیا این خورشید را می‌بینی؟ عرض کردم :بلی .فرمود :به خدا قسم امر ما روشن‌تر از این خورشید است» .غیبت نعمانی :صفحه .154 قوالً)!». ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 6 گفت و گوها ده نکته از ایشان نقل شد که دربرگیرنده‌ی بیش از بنابراین 1 علّت هدایت ،حکمت ،تفسیر و یادآوری دین الهی و جوابی به استدالل آنها به روایت سمری (رحمت الله) است .ایشان‌ ـ‌که جانم فدیشان باد‌ـ‌ با عباراتی مختصر و سخنانی واضح ،بر ایشان نمایان ساخت که اینها قواعدی تاسیس می‌کنند و به آن ایمان می‌آورند و سپس خودشان در منهدم کردن آن شتاب می‌ورزند: ‌ـ‌ برای پذیرفتن حدیث ،قواعدی چند قرار داده‌اند و با حدیثیـ که طبق قواعد خودشان آن را قبول ندارند ،به تکذیب حق فتوا داده‌اند؟! ‌ـ‌ می‌گویند« :تقلید در عقاید جایز نیست» در حالی که به پیروان خود تکذیب حق را فتوا دادند و فریب خوردگان هم گردن کج کردند؟! ً ‌ـ‌ می‌گویند خبر واحد (خبری که صرفا از یک منبع نقل شده است) موجب علم و یقین نیست و در امور عقایدی داشتن علم ضروری است؛ با این حال با تکیه بر خبر واحد که به گفته‌ی خودشان ،ظنّی است ،به تکذیب حق روی آورده اند؟! ‌ـ‌ آنها به قواعد علم منطق که در اصل یونانی هســتند ،ایمــان آوردند و بر اساس آنها بیان نمودند که «قضایای غــیر مســوّره» در «موارد جزئیّه» صادق است؛ سپس بر اساس آن« ،قضــیه‌ی کلّی» را با اینکه بر طبق قواعدشــان «مهملــه» است ،فتــوا بــه تکـــــــــــــــــــــــــــــــذیب حـــــــــــــــــــــــــــــــق دادند؟! به خــدا ســوگند اینهــا مصــداق آشــکار این ســخن خداین ـدـ کــه س 5 5فَا ًرا می‌فرمایدَ « :م َث5ُ 5 5ل الَّ ِذي َن ُح ِّملُ55 5وا ال َّت ْو َرا َة ثُ َّم ل َْم يَ ْح ِملُو َ5ه 55ا كَ َم َث55 5لِ الْ ِحاَم ِر يَ ْح ِ5م 5ُ 5ل َأ ْ س َم َث 5ُ 5ل الْ َق ْ 5و ِم الَّ ِذي َن كَ َّ 5ذبُوا بِآيَ ِ 5 ني»َ ( 1مثَل کسانی که 5ات اللَّ ِه َواللَّهُ اَل يَ ْه ِ 5دی الْ َق ْ 5و َم الظَّالِ ِم َ ِبْئ َ تورات بر آنها تحمیل گشته و به آن عمل نمی‌کنندَ ،مثَل آن خر است که کتاب‌هایی را حمل می‌کند .بــد داستانی است داستان مــردمی کــه آیــات خــدا را دروغ می‌شــمرده‌اند و خــدا ســتمکاران را هــدایت 1 -جمعه.5 : 1 ت َغ ْزلَ َه55ا ِمن بَ ْعِ 5د ُق َّ 5و ٍ َأ ض در55الَّ ِتی نَ َق َ نمی‌کند)؛ بلکه ایشان «كَ (جلدة ن1كَاثًوا»)2 محضرْ 5عبد صالح 62 رشته‌ای را که محکم تافته بود از هم گشود) ،می‌ریسند و می‌بافند سپس از هم باز می‌کنند و تکه تکــه می‌نمایند .هالکت و نــابودی بــر آنهــا بــاد! پیش از فــرا رســیدن قیــامت کــبری درســت پشــت سرشــان در قیامت صغری ،باید حساب پس بدهند .پس منتظر باشید که ما هم از منتظرانیم. (همانند آن زن که جواب و پاسخ آنها حتی برای یکی از مواردی که وی برایشان در مدت چند سال روشن ساخت ،کجا است؟ هرگز جوابیـ وجود نداشته است!؛ فقط استهزا و تهمت زنی و لودگی وصف ناشدنی از آنها برمی‌آید .غم و اندوه مؤمن فقط با گفتن «حسبنا الله و نعم الوکیل» (خداوند ما را کافی است و چه نیکو یاوری است) پایان می‌یابد .جای شگفتی نیست!؛ چرا که آنها همان طور که پیامبر اعظم بیان فرموده است ،فرزند فتنه و محصول درو بی‌حاصل‌اند. • روایت «التنقضی الــدنیا حــتی یجتمــع رســول اهلل و علی فی الثویــه ».. دنیــا پایــان نمی‌پــذیرد تــا رســول اهلل و علی در ثویــه گــرد هم آینــد .... ص آیات قرآن کریم و ده‌ها روایت شریف ،در با استناد به ن ّ وجود عالم رجعت هیچ شک و شبهه‌ای نیست ،همان طور که در ذر تردیدی وجود ندارد .از انضمام این دو با عالم وجود عالم ّ 2 دنیا ،عوالم سه گانه‌ی قوس نزول تشکیل می‌شود .البته من اکنون درصدد بحث و گفتگو در این خصوص نیستم ،فقط خواستم اشاره کنم که عالم رجعت غیر از عالم دنیا است. وقتی که فرد این حقیقت را درمی‌یابد ،روایات زیادی از آل محمد به ذهنش خطور می‌کند که در آنها بر جمع شدن رسول الله و امیرالمؤمنین در آخرالزمان ،در این عالم و در کوفه به قصد ساختن مسجدی که مخصوص دولت عدل الهی جهانی 1 -نحل.92 : - 2به کتاب متشابهات سید احمد الحسن ،جلد 4سؤال شماره‌ی 169 مراجعه نمایید. خواهد بود ،تاکید شده است .همان طور که قبال بیان شد، ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 6 شده که عالم رجعت متفاوت از عالم دنیا است مشخص گوها اکنون گفت و 3 لذا تاویل و تفسیر این روایات به عالم رجعت کامال ً بی‌ربط و به دور از حقیقت است؛ حال آن که روایات تصریح می‌کند که این گردهم آمدن در همین عالمی که ما در آن هستیم رخ خواهد داد ،یعنی در دنیا! پس معنی و مفهوم این روایات چیست؟ از عبد صالح در مورد شماری از این روایات سؤال نمودم و گفتم :هنگام مطالعه‌ی برخی روایات شریفه ،معنایی به ذهنم خطور می‌کند که برخی از مطالبی که در دعوت حق فهمیده‌ایم ،آن را تایید می‌کند ولی قبل از این که به شما رجوع کنیم ،از بیان آنها بیمناکم؛ مثال ً روایت گرد آمدن رسول الله و علی در کوفه و ساختن مسجدی که هزار در دارد .به هنگام مطرح نمودن این روایات و امثال آن ،مردم بالفاصله می‌گویند این کارها در رجعت به وقوع می‌پیوندند. ایشان فرمود« :منظور شما مثال ً این سخن خداوند است آن ل َ َرا ُّد َ ض َعلَيْ َ ن ُه َو فِي ضَ اَل لٍ ى َو َم ْـ ك إِل َىٰ َم َعا ٍد ُقل َّربِّي أَ ْعل َُم َمن َجا َء بِال ُْه َد ٰ که« :إ َِّن ال َّذِي َف َر َ ك ال ْ ُق ْر َ ِين»( 1آن کس که قرآن را بر تو نازل کرده است ،تو را به وعده‌گاهت باز‌می‌گرداند ،بگو: مُّب ٍ پروردگار من بهتر می‌داند که چه کسی بر راه راست و چه کسی در گمراهی آشکار است)». گفتم :آری ،و روایت این است :ابی مروان می‌گوید از ابا عبدالله امام جعفر صادق درباره‌ی فرموده‌ی خدای ع ّزوج ّ ل که ض َعلَ ْيكَ الْ ُق ْرآنَ لَ َرادُّكَ ِإىَل ٰ َم َعادٍ» پرسیدم ،حضرت فرمود« :نه «ِإنَّ الَّ ِذی َف َر َ به خدا سوگند ،دنیا به پایان نمی‌رسد و از بین نمی‌رود تا این که رسول خدا و علی در ثویه گرد هم آیند ،و با هم مالقات کنند و در ثویه مسجدی بسازند که دوازده هزار در دارد».؛ یعنی جایی در کوفه.2 ایشان فرمود« :شما روایت دیگری درباره‌ی همین مسجد دارید ،آیا آن را می‌دانی؟ آیا روایت دیگری از مسجدی که همین روایت به آن اشاره می‌کند ،سراغ داری؟». گفتم :در روایات خوانده‌امـ که در این مسجد ،دوازه امام 1 -قصص.85 : 2 -بحار االنوار :جلد 53صفحه 113و .114 عادل نماز می‌گزارند.1 در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 فرمود« :نه (منظورم) این نیست ،بلکه مردم از قائم می‌خواهند که مسجدی بسازد که گنجایش آنها را داشته باشد؛ چرا که نماز خواندن پشت سر وی ،برابر با نماز خواندنـ پشت سر رسول الله است .حضرت نیز برای آنها مسجدی می‌سازد که هزار در دارد».2 سپس فرمود« :به آن کسی که همه چیز را پدید آورده و سک آفرینش هر چیزی را به او ارزانی داشته ،چنگ زن و متم ّ شو ،و هر آنچه خداوند سبحان تو را به آن آگاه می‌سازد ،پذیرا باش ،تا همه چیز را از او بدانی و تباه و گمراه نگردی ،حتی اگر 64 - 1حبه‌ی عرنی می‌گوید« :امیرالمؤمنین به سمت حیره خارج شد و فرمود :روزی این به این متصل خواهد شد -و با دستش به کوفه و حیره اشاره نمود -به صورتی که یک ذراع زمین بین آنها به دینارها فروخته می‌شود ( یعنی ارزش زیادی پیدا خواهد کرد) و در حیره مسجدی ساخته خواهد شد که پانصد در دارد و خلیفه‌ی حضرت قائم در آن نماز می‌گزارد؛ زیرا مسجد کوفه برای آنها دیگر کوچک خواهد بود ،همچنین دوازده امام عادل در آن نماز خواهند خواند .عرض کردم :یا امیرالمؤمنین آیا در آن زمان ،مسجد کوفه گنجایش این مردمی که می‌فرمایی را خواهد داشت؟ فرمود :چهار مسجد در آن ساخته خواهد شد که مسجد کوفه کوچک‌ترین آنها خواهد بود و این مسجد و دو مسجد دیگر در دو طرف کوفه از این طرف و این طرف؛ و با دست به نهر بصریین و غریین اشاره فرمود». تهذیب االحکام :جلد 3صفحه .254 - 2ابو‌جعفر امام محمد باقر در خبری طوالنی فرموده است« :حضرت مهدی وارد کوفه می‌شود در حالی که سه پرچم (کنایه از سه گروه و جریان) در آنجا هستند که با هم اختالف دارند .آنها اختالفات را کنار می‌گذارند و تابع امام می‌شوند .امام به منبر می‌ورد و خطبه می‌خواند و مردم از شدت گریه متوجه حرف‌های ایشان نمی‌شوند ....هنگامی که جمعه‌ی دوم فرا می‌رسد ،مردم می‌گویند :ای پسر رسول خدا نماز خواندن پشت سر شما برابر با نماز خواندن پشت سر پیامبر است و مسجد، گنجایش ما را ندارد .آن حضرت می‌فرماید :من با شما طلب می‌آیم. سپس حضرت به «غری» می‌رود و تصمیم به طرح مسجدی می‌گیرد که هزار درب دارد تا ظرفیت مردم را داشته باشد و بر آن بنایی محکم می‌سازد .سپس امر می‌فرماید پشت قبر امام حسین نهری را حفر کرده که به سمت غریین ( نجف و کوفه) جاری می گردد تا آن که آب به نجف برسد .»....بحار االنوار :جلد 2صفحه .331 تمام اهل زمین جملگی تباه و گمراه شوند». ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 6 حساب آیا می‌توانم بگویم که این روایت در واقع گفتم :با این گوها گفت و مثَل امیرالمؤمنین در امروز اشاره مثَل رسول خدا و َ بهَ 5 دارد؟ 1 فرمود« :بیشتر روایات این چنین هستند .همین طور است روایات رجعت؛ رجعت نیز خود بر دو نوع است :رجعت در قیام مثَل‌های آنها ،و رجعت در عالم رجعت «نخستین» با قائم با َ نفس‌ها و با بدن‌هایی که متناسب با آن عالم است ،پس از آن که خداوند حال و وضعیت‌شان و نیز امتحان اول و دوم را از یادشان می‌برد». • مقطعی از زیارت جامعه هر مؤمنی که خداوند توفیقـ خواندن زیارت جامعه‌ی کبیره‌ی وارد شده از امام علی هادی را به وی عنایت فرماید ،اگر در آنها درست اندیشه کند ،قطعا ً آن کلمات نورانی ،نقش و نگاری زیبا بر دل او از خود بر جای می‌گذارد؛ چرا چنین نباشد و حال آن که فرد به چشم بصیرت خود قبل از چشم سر ،گوشه‌ای از مقامات آل محمد را می‌بیند و این که آنها :ابواب (دروازه‌های) الهی ،معادن کلمات خدا ،خزانه‌داران علمش ،بیان کنندگان وحی الهی و ....ـ هستند. درباره‌ی این مقطع از دعا از عبد صالح سؤال کردم و گفتم :در برخی از مقاطع زیارت جامعه وارد شده که« :اسامؤکم فی األسامء ،و أنفسکم فی النفوس ،و قبورکم فی القبور» (نام‌های شما در نام‌ها، نفس‌های شما در نفس‌ها و قبرهای شما در قبرها است) .مدتی است که این عبارت‌ها مرا به خود مشغول کرده و بازداشته است و من معنای آن را همچون معنای خیلی دیگر از قسمت‌های دعا، متوجه نمی‌شوم! َأ ساَم ُؤ كُ ْم ِفی ایشان در پاسخ فرمود« :آری :ذكْ ُركُ ْم ِفی ال َّذا ِكرِي َن َو ْ ض َعلَيْکَ الْ ُق ْرآنَ ».... - 1می‌توان به روایاتی که سخن خداوند متعال « ِإنَّ الَّذي َف َر َ (همان کسی که قرآن را بر تو واجب نمود )...و نظایر آن ،مراجعه نمود. ُسك ُْم ِ ُوس َو آثَا ُركُ ْم 1فیوال ُّن2ف) ِ محضركُ ْم ِفی درا ِد َو َأ ْر َوا ُح س عبد اَأْل ْر َواحِ اَأْل ْ صالح َو َأنْف ُ سا ُدك ُْم ِفی اَأْل ْج َ ساَم ِء َو َأ ْج َ (جلد ِفی اآْل ثَا ِر َو ُق ُبو ُركُ ْم ِفی الْ ُق ُبو ِر 66 «مرگ» از حیات آل محمد« ،مرگ» از حیات محمد و آل محمد« ،محمد و آل محمد» همان فرعون و موسی هستند .آیا معنای این کلمات را می‌فهمی؟ همه کس این معنا را درک نمی‌کند ،خداوند شما را توفیق دهد! قوام (پایداری) همه چیز در عوالم آفرینش ،به محمد و آل محمد بسته است« .خیر» به آنها قوام دارد ،و همچنین نقیض و ضد آن. مرگ فقط به وسیله‌ی قدرت انجام می‌شود؛ قدرت از حیات است و هر حیاتی نیز به حیات آنها قوام می‌یابد .فرعون به وسیله‌ی آنها قوام می‌یابد ،موسی به وسیله‌ی آنها قوام می‌یابد ،عزرائیل به وسیله‌ی آنها قوام می‌یابد .حال این قضیه روشن شد؟». گفتم :به فضل خدا ،قسمتی از آن آری .آنها‌ـ‌‌صلوات الله علیهمـ‌ واسطه‌های فیض الهی‌اند و همه چیز به آنها قوام ‌ می‌گیرد .به خواست خدا این مطلب واضح است ولی تطبیق آن بر عبارات زیارت ،برایم ابهام دارد. فرمود« :مفهوم این عبارت آن است که :همه چیز به شما قوام می‌یابد .شما در همه چیز هستید؛ و شما همه چیزید! معنای آن ،چنین است». • آیا منظور از نور در اینجا همان نور در عوالم باالیی (علوی) است؟ روایتی را که درباره‌ی بیان نور بود را به شرح زیر می‌خواندمـ :عاصم بن حمید از ابی عبدالله امام جعفر صادق روایت کرده و می‌گوید :با آن حضرت درباره‌ی آنچه در خصوص رؤیت روایت می‌کنند ،گفت و گو می‌کردم .حضرت فرمود: خورشید یک جزء از هفتاد جزء نور کرسی؛ و کرسی یک جزء از هفتاد جزء نور عرش؛ و عرش یک جزء از هفتاد جزء از نور حجاب؛ و حجاب یک جزء از هفتاد جزء نور ستر است .اگر راست می‌گویند چشمانشان را از نور خورشید بدون آن که ابری در مقابل آن باشد ،پر کنند.1 ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و در این مورد سؤال کردم و گفتم :آیا این از صالح از6عبد گوها گفت و 7 باب ناتوان کردن است یا این که بین چیزی که ما به آن نور اطالق می‌کنیم ،و نوری که آنجا هست ،رابطه‌ای وجود دارد؟ ایشان فرمود« :نور در اینجا تجلّی و ظهوری از نور آنجاست». • امر را رها کنید تا زمانش فرا رسد این ایستگاه را با اندرزی از عبد صالح که ایشان در پاسخ به سؤال من از دو روایت بیان فرمودند ،به پایان می‌برم .اگر چه زمان سؤال از آن دو روایت هنوز فرا نرسیده است ولی من این مطلب را به دلیل آن که در کالم ایشان (که جانم فدیش باد) آمده ،متذکر می‌شوم. از ایشان سؤال کردم :دو روایت وجود دارد؛ روایت اول: محمد بن مسلم می‌گوید از ابو جعفر امام باقر درباره‌ی «والنهار اذا تجلی» (قسم به روز هنگامی که آشکار شود) پرسیدم. حضرت فرمود :روز ،همان قائم از ما خاندان می‌باشد ،هنگامی که قیام کند بر دولت باطل غلبه می‌کند .قرآن در این خصوص مثال‌هایی برای مردم زده و خداوند ،پیامبر و ما را به آن خطاب نموده است ،که هیچ کس غیر از ما آن را نمی‌داند.2 و روایت دیگر :ابو عبدالله امام جعفر صادق فرمود :در سخن خدای متعال ،مراد از «فجر» قائم است ،و «لیالی عشر» امامان از حسن مجتبی با حسن عسکری می‌باشند« ،شفع» امیر المؤمنین و فاطمه« ، وتر» خدای یگانه و بی‌شریک است، - 1الشمس جزء من سبعين جزءا من نور الكرسي والكرسي جزء من سبعين جزءا من نور العرش والعرش جزء من سبعين جزءا من نور الحجاب والحجاب جزء من سبعين جزءا من نور الستر فإن كانوا صادقين فليملؤا أعينهم من الشمس ليس دونها سحاب .شرح اصول کافی مازندرانی :جلد 3صفحه 181؛ بحار االنوار :جلد 55صفحه .28 - 2النهار هو القائم منا أهل البيت ،إذا قام غلب دولة الباطل .والقرآن ضرب فيه األمثال للناس ،وخاطب الله نبيه به ونحن ،فليس يعلمه غيرنا. بحار االنوار :جلد 24صفحه 71و .72 1 2 منظور از «و الليل اذا يرس» دولت حبتر است که تا قیام قائم ادامهـ1میو‌یابد). 2 (جلد در محضر عبد صالح 68 آیا روایت اول در حق مهدی اول و روایت دوم مربوط به امام مهدی است؟ ایشان در پاسخ فرمود« :این مطلب را رها کن‌ـ‌خداوند تو را رحمت کند‌ـ‌ شما اآلن بخش‌بندی می‌کنید؛ این امر را رها کنید تا زمانش فرا رسد .طوفان نزدیک شده و چیز زیادی نمانده است .اگر به دنبال چیزی هستی ،روایات و متشابهات پیش روی شما است». گفتم :طوفان نزدیک شده و هیچ تضمینی نیست که ما همراه آنها هالک نشویم‌ـ‌‌پناه بر خدا‌ـ‌؛ سالم بر شما از جانب کسی که شما را با دل و جان دوست می‌دارد و در کنار خدا بسی کوتاهی نموده است. ایشان فرمود« :از خداوند تقاضا دارم که شما را نجات دهد .متأسفانه آنها از فقهای گمراهی که سرانجام آنها را به آتش جهنم وارد می‌سازند ،پیروی می‌کنند .آنها به خاطر این فقها و به خاطر دنیایی که بر سرشان آتشین خواهد شد ،مرا ناسزا می‌گویند و با من می‌جنگند و در دنیا و آخرت زیان می‌بینند. اگر نجات و هدایت‌شان در ریخته شدن خون من بود ،حتی یک روز هم تاخیر نمی‌کردم .به خدا سوگند من به حال این عا ّمه‌ی مردم که فریب خورده‌اند ،اندوهگین و درمندم .می‌بینم که هالکت و نیستی بر آنها سایه افکنده و آنها گمان می‌کنند که در این دنیا تا ابد باقی خواهند ماند و دنیا نیز برای آنها پاینده است». « - 1حبتر» کنايه از نخستين غاصب خالفت اهل بيت است( .مترجم) - 2قوله تعالی «والفجر» هو القائم و «اللیالی العشر» االئمة من الحسن إلی الحسن و «الشفع» أمیرالمؤمنین و فاطمه ،و «الوتر» هو الله وحده ال شریك له «و اللیل إذا یسر» هی دولة حبتر فهی تسری إلی قیام القائم. بحار االنوار :جلد 24صفحه .78 ایستگاه سوم: مسایل مربوط به اعتقادات • پیش از آمدن یمانی ،حجت ناطق بر مردم چه کسی بود؟ سنت خدای متعال در میان خلقش تغییر و تحولی ندارد؛ از همان روز اول آفرینش تا آن گاه که خداوند زمین و آنچه بر آن س َّن َة اللَّ ِه ِفی الَّ ِذي َن است را به ارث برد! خدای متعال می‌فرمایدُ « : َخلَ ْوا ِمن َق ْب ُل ۖ َولَن تَجِدَ لِ ُس َّن ِة اللَّ ِه تَ ْب ِدياًل » بود و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت) .بر این اساس ما شاهد هستیم که مخالفان و معارضان جانشین خدا بر زمین ،قدم به قدم ،در «گفتار و عمل» کامال ً یکسان و مشابه عمل می‌کنند ،لذا امروزه کسی از ایشان نیست که دعوت یمانی سید احمد الحسن را بشنود و کالمی همچون سخن فرعون که گفت «ما بال القرون االولی» (پس وضعیت مردمان پیشین چه گونه بود) را بر زبان جاری نسازد. مل در نشانه‌ها و دالیلی که دعوت‌کننده‌ی این فرد به جای تأ ّ 1 1 -احزاب.62 : (این سنت خداوند است که در میان پیشینیان نیز م و غمش را صرف کسانی الهی با آن‌ها فرستاده شده ،تمام ه ّ که پیش از او بوده‌اند ،می‌نماید؛ گویی خدای سبحان امر مخلوقاتش و عواقب و سرنوشت ایشان را به وی واگذار کرده است و حال آن که وی خودش قبل از هر کس دیگری نسبت به عاقبت کارش غافل و بی‌خبر است .حتی به علت ظلمت و تاریکی‌ و دلبستگی‌اش به متاع ناچیز دنیای فانی ،اگر دستش را (به سوی رهایی) دراز کند ،چیزی نمی‌تواند ببیندـ. برخی از آنها می‌گویند :گیریم که ما اکنون به یمانی که از سوی پدرش حضرت مهدی فرستاده شده است ،ایمان آوردیم ،خب پدران و اجداد پیشنیان ما چگونه خواهند بود و چه کسی به سوی آنها فرستاده شده است؟ در ضمن اگر شما تقلید مقدس را باطل می‌شمارید ،ما و آنها چگونه احکام فقهی را اخذ کنیم؟ بر این اساس شما ای یمانی‌ها ،جنبشی «صهیونیستیـ ،آمریکایی ،وهابی ،بعثی ،فارسی ،هندی و»... هستید که می‌خواهید اعتقاد ما به تقلید را نابود سازید و غرض شما وارد آوردن توهین و افترا به فقهای ما یعنی فقهای آخرالزمان است؛ همان فقهایی که مبانی اسالم را محافظت کردند ،از آن دفاع نمودند ،حریم آن را وسعت بخشیدند، شریعت را برای ما نگاه داشتند و ....و ....و دیگر گفتنی‌هایی که اگر باب آن باز شود ،صد صفحه هم آن را کفایت نمی‌کند!! این در حالی است که این شیپورهای مرجعیت فاسد ،خود قبل مت‌هایی که از رسول خدا و از دیگران با سرزنش‌ها و مذ ّ خاندان پاکش درباره‌ی فقهای آخرالزمان وارد شده آشنا 1 هستند؛ روایاتی که کسی را یارای انکار آنها نیست! - 1رسول خدا در توصیف فقهای آخرالزمان می‌فرماید« :ای پسر مسعود ،زمانی بر مردم خواهد آمد که کسی که بر دینش پافشاری کند ،همچون کسی است که در دستش آتش نگاه داشته است .فرد باید در آن زمان گرگ باشد در غیر این صورت گرگ‌ها او را می‌خورند .ای پسر مسعود ،علما و فقهای آنها خائن‌ و فاجرند ،آنها بدترین خلق خدایند ،و نیز پیروان‌شان و کسی که به نزدشان می‌رود و از آنها (فتوا) می‌گیردـ و آنها را دوست می‌دارد و با آنها مجالست و مشورت می‌کند نیز بدترین خلق خدایند و خداوند آنها را وارد آتش جهنم می‌کند «صم بکم عمی فهم ال یرجعون» (گنگ ،کر و کورند (به سوی حق) بازنمی‌گردند) « ،و نحرشهم يوم القيامة عىل وجوههم عميا وبكام وصام مأواهم جهنم كلام خبت زدناهم سعريا» (و در روز قیامت در حالی که چهره‌هایشان رو به زمین است ،کور و الل و کر محشورشان می‌کنیم و جهنم جایگاه آنها است که هر چه شعله‌ی آن فرو نشیند ،آن را بیشتر می‌افروزیم) « ،كلام نضجت جلودهم خود بعد از این توضیح ،آنها می‌توانند صفت فقیه بودن را از ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 7 که ما چنین (از فقهای آخر الزمان) نیستیم؛ در بردارند و بگویندگوها گفت و 1 این صورت آنها بر چه مبنایی برای مردم فتوا صادر می‌کنند و حال آن که کسی که بدون علم فتوا دهد خدا او را «به رو» در آتش جهنم می‌اندازد؟! و یا این که بگویند که فقیه‌اند و حتی از بزرگان آنها هستند؛ پس آنها مصداق نکوهش و سرزنشی که از سوی حجت‌های الهی (به فقهای آخرالزمان) وارد شده نیز می‌باشند ،تا این که کار به جایی رسید که آنها را به گمراه و خیانت‌کار وصف کردند؛ حتی آنها بدترین فقهای زیر سقف آسمان هستند؛ فتنه از آنها خارج می‌شود و عاقبت به سوی آنها 1 برمی‌گردد؛ آیا این چنین نیست؟ بدلناهم جلودا غريها ليذوقوا العذاب» (هر گاه پوست تنشان بپزد پوستی دیگرشان دهیم تا عذاب خدا را بچشند) « ،إذا ألقوا فيها سمعوا لها شهيقا وهي تفور تكاد متيز من الغيظ» (چون در جهنم افکنده شوند ،به جوش آید و بانگ زشتش را بشنوند) « ،كلام أرادوا أن يخرجوا منها من غم أعيدوا فيها وذوقوا عذاب الحريق» (هر گاه که بخواهند از آن عذاب ،از آن اندوه بیرون آیند ،بار دیگر آنان را بدان بازگردانند که :بچشید عذاب آتش سوزنده را) « ،لهم فيها زفري وهم فيها ال يسمعون» می‌کشند و در آنجا هیچ نمی‌شنوند) .ای پسر مسعود ،آنها ادعا می‌کنند که بر دین و سنت و شیوه و شرایع من هستند (ولی) آنها از من به دورند و من از آنها بری و بیزارم .ای پسر مسعود ،در مالء و آشکار با ایشان همنشینیـ مکنید و در بازارها با ایشان معامله ننمایید ،و راه را نشانشان ندهید و آب به آنها میاشامید ....ای پسر مسعود ،جمعی از امت من بیایند که عداوت و دشمنی و جدال در میان ایشان برخیزد ،اینها ذلیالن این امت در دنیای‌شان هستند .قسم به خدایی که مرا به حق پیغمبر گردانید ،خداوند آنها را بر زمین فرو برد و بوزینه و خنزیرشان (خوک) گرداند .گوید :پیغمبر به گریه افتاد و ما از گریه‌اش به گریه افتادیم .پرسیدیم ای رسول خدا ،چرا می‌گریید؟ فرمود :دلم بر بیچارگان و اشقیاء می‌سوزد که خداوند می‌فرماید« :ولو تري اذ ُفزِعوا فال فوت و اُخذوا من مكان قريب» (اگر ببینی، آن گاه که سخت بترسند و رهایی‌شان نباشد و از مکانی نزدیک گرفتارشان سازند) و مراد آیه علما و فقها می‌باشد» .مکارم االخالق طبرسی :صفحه .450 - 1این سخن ما نیست -تا هر چه بخواهند در مورد ما بگویند بلکه این، کالم رسول خدا و ائمه اطهار -صلوات ربی علیهم -است ،اگر به ایشان اعتقاد دارید! امیرالمؤمنین می‌فرماید« :پیامبر خدا فرمود :زمانی بر امت من پیش آید که از قرآن جز خط و نشان آن و از اسالم جز نام و عنوان آن باقی نماند ،خود را مسلمان بنامند و حال آن که به اسالم از دیگر مردمان دورترند .مسجدهای ایشان از جهت بنا آباد ولی از نظر هدایت ویران است. فقهای آن زمان بدترین فقهاء در زیر آسمان هستند ،فتنه از آنها خارج می شود و عاقبت به سوی خودشان باز گردد» .کافی :جلد 8صفحه 308حدیث .479 (آنان در جهنم فریاد در ضمن ،این ما نیستیم که اجتهاد و تقلید در دین را باطل در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 72به نموده‌ایم ،بلکه این موضوع از اساس ،پوچ و باطل است؛ لذا جای این که به روایتی برخورد کنیم که از تقلید به نیکی یاد کرده باشد ،می‌بینیم که در کافی بابی است 1که با استناد به روایات ائمه‌ی طاهرین تقلید را نکوهش می‌کند .قبل از آن نیز ظن و پیروی مالحظه می‌کنیم که آیات شریفه‌ی قرآن ،عمل به ّ از رأی و هوا و هوس را نهی می‌کند 2در حالی که اجتهاد مجتهدی که خداوند او را مأمور ننموده تا در دینش استنباط ين م ُ کند ،از چنین چیزی برکنار نیست؛ زیرا مقصود از «لَعَل ِ َ ه الَّذ ِ َ م( »3حقیقت امر را از آنان در می‌یافتند) فقط ه ِ يَ ْ منْهُ ْ ستَنْبِطُون َ ُ 4 آل محمد است نه دیگران! حتی بزرگان اصولیّون ،5خود نیز به عدم وجود دلیل شرعی از پیامبر نیز روایت شده که حضرت فرمود« :گفتم ای خدا و موالی من، آن چه زمانی خواهد بود؟ خدای عزوجل وحی نمود :آن زمانی است که علم برداشته شود و جهل ظاهر گردد ،قاریان زیاد شوند و عمل (به قرآن) کم شود و قتل زیاد گردد و فقهای هدایتگر کم شوند و فقهای گمراهـ و خائن فزونی یابند .»....بحار االنوار :جلد 51صفحه .70 - 1کافی :جلد 1صفحه 53باب تقلید حدیث 1تا .3 - 2پوشیده نیست که نتیجه‌ی اجتهاد ،حکم ظنّی است ،و خود ایشان در تعریف اجتهاد چنین گفته‌اند .عالمه حلی می‌گوید« :استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی» (به کارگیری نهایت کوشش برای دستیابی به ظن بر حکم شرعی) .کفایت االصول :صفحه .463 - 3نساء.83 : - 4از ابی‌جعفر امام محمد باقر درباره سخن حق تعالیَ ....« :ل َعلِ َمهُ الَّ ِذينَ يَ ْستَنْ ِبطُونَهُ ِمنْ ُه ْم» (حقیقت امر را از آنان در می‌یافتند) فرمود« :آنها ائمه‌ی معصومین می‌باشند». وسایل الشیعه آل بیت :جلد 27صفحه .200 - 5به عنوان مثال نگاه کنید به آنچه که آخوند خراسانی در مبحث تقلید در کفایت االصول خود گفته است« :حال از شما پوشیده نماند که جواز تقلید و رجوع جاهل به عالم اجماال ً از امور بدیهی و فطری است که نیازی به اقامه‌ی دلیل ندارد ....بلکه این (فطری بودن) دلیل عمده در جواز تقلید می‌باشد و اغلب ادله‌ی دیگر (که بر آن اقامه شده) قابل بحث است، تحصیل اجماع نیز در امثال این مساله بعید است ....از این سخن روشن شد که می‌توان در این ادعا که جواز تقلید از ضروریات دین است اشکال کرد؛ زیرا احتمال آن هست که این مساله از ضروریات و فطریات عقل باشد ،نه از ضروریات دین (بنابراین نمی‌توان ضروریت دین را دلیل آن آنچه ورا ‌ـ‌‌اعم از آیه و روایت‌ـ‌ بر بدعت تقلید تصریح نموده‌اند. ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها که 7 دروغ ،دلیلی از آیات برمی‌شمارند ،در واقع حقّی به این عده گوها و گفت 3 است که خداوند به حجت‌های طاهرین اختصاص داده است1؛ ولی فقها از دزدیدن مقامات ائمه و آنچه خداوند مخصوص ایشان گردانیده است ،شرم نمی‌کنند و آن را به خود نسبت می‌دهند .سزوار است که آنها دزدان کعبه توصیف شوند؛ همان کسانی که حضرت قائم به هنگام قیامش ،دستانشان را قطع قرار داد) و نیز می‌توان در ادعای سیره‌ی متدینین خدشه کرد (و آن را به عنوان دلیل نپذیرفت) .و اما آیات؛ عدم داللت آیه‌ی نفر (فلو ال نفر من کل ( )....اگر نبود نفری از هر گروهی )...و آیه‌ی سؤال (فاسالوا اهل الذکر ( )....پس از اهل ذکر بپرسید )....به جواز تقلید داللت ندارد زیرا به احتمال قوی ارجاع (در این دو آیه) برای تحصیل علم است ،نه اخذ (قول غیر) از روی تعبد؛ افزون بر این که مسؤول در آیه‌ی سؤال همان طور که مقتضای ظاهرش است ،اهل کتاب می‌باشد و طبق تفسیری که در اخبار شده ،اهل بیت عصمت و طهارت می باشد (بنابراین دو آیه یاد شده، ارتباطی با مساله جواز تقلید ندارند)» .کفایت االصول :صفحه .472 و این بر آنچه که پیشتر بیان داشتیم مبنی بر این که آیه یا روایتی بر جواز تقلید وجود ندارد ،چه برسد به واجب گردانیدن آن – همان طور که امروزه چنین تصور می‌کنند -داللت واضحی دارد .آری او به فطری بودن تقلید قائل است ،ما هم در این قضیه که رجوع جاهل به عالم موضوعی فطری است منازعه نداریم ولی در مصداق آن عالم به شرعی که وقتی حکم را نمی‌دانیم باید به او مراجعه کنیم ،با وی در اختالفیم .آیا در این صورت باید به فقها مراجعه کنیم یا به عالم مشخصی که خداوند او را بر شریعت و دینش قیّم گردانیده است؟ قطعا ً منظور از عالم در اینجا فقط حجج الهی هستند و الغیر .دیگر کسان یا جاهل‌اند و یا دست کم از آنها علم آموزی کرده‌اند .بر همین اساس است که فرموده‌اند« :ما علما هستیم و شیعیان ما متعلم‌اند و بقیه مردم،کف روی آب هستند» .در مورد رجوع جاهل به غیر از حجج الهی نیز بحث و ابهام وجود دارد چه برسد به این که یک امر فطری در نظر گرفته شود و من از این در تعجبم که یک فرد شیعی چگونه چنین چیزی را تصور می‌کند و حال آن که خود می‌داند طبق فرمایش ائمه با عقل‌های ناقص نمی‌توان به دین خدا رسید؟! - 1همان طور که سید خویی (مصباح االصول :جلد 1صفحه )449و دیگران چنین کرده‌اند و به هنگام استدالل به آیه‌ی اهل ذکر ،آن را به رجوع مردم به مجهتدین تفسیر می‌نمایند و حال آن که هم‌زمان ده‌ها روایتی که در آنها روشن شده این آیه مخصوص آل محمد است را نیز روایت می‌کنند .به عنوان مثال به کتاب بصائر الدرجات صفار (صفحه‌ی 58به می‌نماید.1 در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 74 از آنجا که این موضوع ،مورد بحث ما نیست ،لذا مطلب را بیش از این باز نمی‌کنم و فقط به نقل برخی از بیانات سید احمد الحسن می‌پردازم؛ آن هم وقتی که ایشان سخن گروهی از مخالفین را با این مضمون شنید که :قبل از آمدن یمانی، شیعه احکام فقهی‌اش را از کجا می‌گرفته؟ آنها به این سان می‌خواهند چنین وانمود کنند که گویی تقلید ،موضوعی است که غیبت امام وجود آن را ضروری می‌سازد. ایشان سؤالی را مطرح نمودند که حاوی پاسخ است« :آیا شیخ مفید فقیه بود؟ آیا شیخ طوسی فقیه بود؟ آیا کلینی فقیه بود؟ آیا صدوق فقیه بود؟ جواب این است که آنها ،همه فقیه بودند .آیا آنها کتاب‌هایی داشته‌اند که در آن احکام شرعی درج شده باشد؟ آیا در زمان آنها شیعه طبق آنچه در آنها نقل شده بود عمل می‌کرد یا خیر؟ آیا همان طور که در کتب اصولیّون، کتاب تقلید وجود دارد ،در کتب آنها نیز بابی به نام تقلید دیده می‌شود؟؟ حال چه می‌گویید :آیا علمای اولیه‌ی شیعه‌ که مذهب را حفظ کرده‌اند ،بر حق می‌باشند یا اینها که امروزه وجود دارند؟ آیا بزرگان علمای شیعه ،اکنون معتبر نیستند؟! همان کسانی که رای به بطالن تقلید داده‌اند و شما کسانی که چنین رأیی را باطل می‌شمارند ،گمراه می‌دانید در حالی که هرگز چنین نیست؟! عالوه بر این آیا فیض کاشانی ،میرزای نوری ،نعمت الله حر عاملی و دیگران ،که معتقد به باطل بودن تقلید جزایریّ ، هستند ،همگی گمراهند؟!». احمد الحسن از این عقیده و تصور آنها که می‌گویند «تقلید بعد) مراجعه نمایید که فقط در آن 28روایت خواهید یافت. - 1ابو‌اصیر نقل می‌کند :امام جعفر صادق فرمود« :هنگامی که قائم قیام کند ،مسجد الحرام را ویران می‌سازد تا این که آن را به اساس خود بر می‌گرداند ،و مقام (ابراهیم) را نیز به جایی که در آن قرار داشته بازمی‌گرداند و دست بنی شیبه را قطع می‌سازد و بر کعبه می‌آویزد و بر آن می‌نویسد :اینان دزدان کعبه‌اند» .بحار االنوار :جلد 52صفحه .338 از مجتهدین از آن جهت ضرورت دارد که روشی است برای ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 7 زمان غیبت که در غیر این صورت ،دین و اهل شریعتو در گوها حفظ گفت 5از بین می‌روند» ،اشکال می‌گیرد ،و حال آن که در گذشته، آن شیعه ،دین خود را فرامی‌گرفته در حالی که از این تقلید کذایی هیچ اثر و نشانه‌ای در کار نبوده است ،و آنها چنین احساسی که امروزه فقهای آخرالزمان و پیروانشان دارند را نداشتند!! سپس از ایشان پرسیدم :وقتی من از طریق آوردن مثال‌هایی از علمای عاملی که در کتاب‌هایشان ،بابی برای تقلید وجود نداشت ،به آنها پاسخ دادم ،از ما درباره‌ی حجت ناطق بر مردم قبل از آمدن یمانی سؤال کردند ،مخصوصا ً با توجه به این که امام از زمان والدت ،رفع شده است. ایشان پاسخ دادند« :درواقع من پاسخی نگفتم ،بلکه بر آنها با چیزی که به وسیله‌ی آن اشکال وارد نمودند ،اشکال وارد کردم .الزم است که آنها رسوا شوند ،به خصوص که آنها از حکم شرعی سخن می‌گویند. من نگفتم که امام مهدی از زمان والدت به باال برده شده 1 (مرفوع شده) بلکه گفتم آن حضرت پس از والدت رفع شد ولی بعد از آن ،سال‌های طوالنیـ حتی در زمان غیبت کبری نیز، به شکل طبیعی بر زمین زندگی کرد. اما چرا حضرت کسی را نفرستاد تا حجت بر مردم باشد؟ من مدت‌ها پیش در برخی کتاب‌هایم از جمله کتاب «العجل» (فتنه‌ی گوساله) به این سؤال ،پاسخ داده‌ام .البته حجت ناطق به معنای «وصی» و «حجت بر مردم» فقط منحصر به دوازده امام و سپس دوازده مهدی است. وانگهی اگر مردم قبول نکنند که کسی برایشان فرستاده شود ،آیا کسی برای آنها گسیل می‌شود؟! آیا اگر جلوی کسی که قادر به دیدن نیست ،عکسی بگیری تا آن را ببیند ،سودی عایدش می‌شود؟! خوابی را برایت تعریف می‌کنم :روزی بر زمین وسیع خدا - 1رجوع کنید به کمال الدین و تمام النعمة صدوق :صفحه ، 426بعد از روایتی طوالنی که در آن امام عسگری از امام می‌فرماید ....« :مرغی از آن مرغان را صدا زد و به او فرمود :او را ببر و محافظت نما و هر چهل روز یک بار به نزد من باز گردان .».... بودم .گروهی را دیدم که در ظاهر نام مردم به آنها اطالق در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 این افراد76 می‌شود .از خداوند سؤال نمودم که آیا چیزی برای فایده دارد و یا امکان ایمان آوردن ،دارند؟! شب در خواب رؤیایی درباره‌ی آنها دیدم که خالصه‌اش چنین است :این عده عبارت بودند از یک سری حشرات بزرگ بدون چشم که هیکلی همچون کرم داشتند .معنای رؤیا را فهمیدمـ به این صورت که آنها فاقد بصیرت‌اند و خیر و فایده‌ای در آنها نیست. آیا می‌دانی چرا این خواب را برایت بیان کردم؟ حکمت آن است که هر چیز را به جای خودش قرار دهی و برای کسی فرستاده‌ای گسیل داری که فرستاده‌ات را می‌پذیرد .کسی که نمی‌پذیرد ،حجت به وسیله‌ی خلیفه خدا در زمین بر او قائم است و همین کفایت می‌کند .در برهه‌های مختلف زمانی، رسوالنی فرستاد شد ولی مردم فرومایه و علمای شیعه با نیزه به استقبال آنها رفتند« .ال الَ ْم ِر ِه تَ ْع ِقلُونَ َوال ِمنْ اَ ْولِياَِّئ ِه تَ ْق َبلُونَ»( 1در امرش تعقل نمی‌کنند و اولیایش را قبول نمی‌کنند) این سخن امام است ،آیا چنین نیست؟». • حجت ناطق بر مردم در زمان حاضر اکنون وضعیت مردم پیش از آمدن یمانی و نیز حال امام را با امتی که مدعی ایمان به او هستند ،دانستیم .برخی می‌پرسند ،شما یمانی‌ها معتقدید که سید احمد الحسن حجت است و از آنجا که وی به پدرش حضرت مهدی نسبت داده آن واحد ما دو حجت خواهیم داشت و چنین می‌شود ،لذا در ِ چیزی در شریعت الهی نادرست است. از عبد صالح در این مورد پرسیدم .ایشان ‌ـ‌که جانم فدایش باد‌ـ‌ فرمود« :وقتی از شما درباره‌ی حجت کنونی بر مردم سؤال می‌شود ،که او چه کسی است ،حضرت مهدی است یا - 1در پاسخ به محمد حمیری از ناحیه‌ی وجود مقدس آقا امام زمان پس از پاسخ‌گویی به مسایلی صادر شده است .احتجاج ،جلد 2صفحه 492؛ بحار االنوار جلد ،جلد 53صفحه ( 177مترجم). وصی او ،شما خود جواب را دارید؛ آیا این گونه نیست؟ 1 ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 7 گوهامی‌پرسم :آیا عیسی وصی داشت؟ اگر گفتاز وشما سؤالی 7 بگویید «خیر» بر یک اصل از اصول مذهب‌تان و دین خدا که ن لکل نبی وصی) خط بطالن «هر نبی ،وصی دارد» (ا ّ کشیده‌اید .آیا کسی می‌تواند وجود وصی برای عیسی را رد کند؟! در ضمن ،شما شیعیان می‌گویید که مادر حضرت مهدی از نسل وصی حضرت عیسی بوده است؛ بنابراین ثابت می‌کنید که عیسی وصی داشته است؛ لذا چاره‌ای جز گفتن «آری» نخواهید داشت.2 اکنون ،پس از رفع شدن عیسی ،آیا وی درگذشته است؟ یا زنده مانده و کارهایی در این جهان دارد؟ شما مسلمانان بر این که وی در زمانی ،نزول خواهد کرد و او را عملی خواهد بود، متفق هستید .مسیحیان نیز می‌گویند او پس از رفع ،گاه گاهی فرود می‌آمد و با حواریون خود ارتباط برقرار می‌کرد .بنابراین عیسی نمرده است 3و حتی قرآن نیز این مطلب را ثابت می‌کند - 1أنتم مقدار حاجتكم هو عندما تسألون من الحجة على الناس اآلن ،اإلمام المهدي أم وصيه ،أليس كذلك؟ - 2شیخ صدوق در کمال الدین در حدیثی طوالنی آن را روایت می‌کند که قسمتی از آن را به عنوان شاهد نقل می‌کنم« :رسول الله فرمود :هنگامی که خداوند اراده فرمود تا او را باال ببرد به او وحی فرمود که نور ،حکمت و علم کتاب الهی را به شمعون بن حمون صفا که جانشین او بر مؤمنین بود بسپارد و او نیز چنین کرد .پس شمعون پیوسته در میان قوم خود، دستورهای خدای تعالی را اجرا می‌کرد و از تمام گفته‌های عیسی در میان بنی اسرائیل پیروی کرده و با کفار مبارزه می‌نمود؛ پس هر کس که او را فرمان می‌برد و به او و آنچه که آورده بود ایمان می‌آورد ،مؤمن بود و کسی که او را انکار و نافرمانی می‌نمود کافر بود» .کمال الدین و تمام النعمه :صفحه 224و .225 از امام جعفر بن محمد صادق از پدرش از پدارنش نقل شده که فرمود« :پیامبر خدا به علی بن ابی‌طالب فرمود :ای علی تو به منزله‌ی هبة اهلل برای آدم ،و سام برای نوح ،و اسحاق برای ابراهیم ،و هارون برای موسی ،و شمعون برای عیسیـ هستی ،جز این که بعد از من پیغمبریـ نخواهد بود .»....امالی صدوق :صفحه 100و .101 - 3روایات بر عدم مرگ یا قتل عیسی پیامبر خدا تصریح دارد .ابوبصیر می‌گوید از امام ابو‌جعفر محمد باقر شنیدم که فرمود« :در صاحب این امر چهار سنت از سنن پیامبران وجود دارد :سنتی از موسی ،سنتی از عیسی ،سنتی از یوسف و سنتی از حضرت محمد صلوات اهلل علیهم السالم اجمعین .اما سنت او از موسی آن است که وی نیز خائف (ترسان) است و مراقب و منتظر ،و اما سنت او از یوسف ،زندانی گشتن او است و سنت او از عیسیـ آن است که درباره‌ی او می‌گویند 1 صلَ ُبو ُه َولَ ِك ْن شُ ِّبهَ لَ درو َما َق َتلُو ُه َو محضر َما َ آنجا که می‌فرمایدَ « : (جلدُه ْم »1و )2 عبد صالح 78 و بر دار نکردند بلکه امر برایشان مشتبه شد)؛ پس ایشان کشته نشده است. اکنون سؤال این است :حجت کیست؟ در زمان وصی عیسی ،چه کسی ناطق بوده است؟ اگر در آن زمان وصی وجود داشته ،اکنون نیز همین گونه است. آنها حضرت مهدی را با پدرانش مقایسه می‌نمایند و به این ترتیب با مغلطه و استدالل غلط بر شما اشکال وارد می‌آورند؛ و حال آن که حضرت مهدی ،همانند پدرانش نیست .در روایتی که ثابت کننده‌ی والدت حضرت است ،آمده :فرشتگان او را بالفاصله پس از والدت ،باال بردند .2پس حضرت مهدی همانند عیسی است و باید با او قیاس شود». من عرض کردم :آیا منظور شما این است که حضرت مهدی با حضرت عیسی مقایسه می‌شود ،و وصی حضرت مهدی نیز با وصی حضرت عیسی قیاس می‌گردد؟ ایشان فرمود« :آری ،شبیه‌اند .در امت‌های پیشین «خضر» و در امت موسی« ایلیا» بود؛ و همچنین عیسی و امام مهدی؛ احوال اینها همگی یکسان است :بر امت خود گواهند ،و نیز زنده‌اند و مرفوع .دین خدا یکی و سنت خدا نیز یکی است و در آن تبدیل و تغییری راه ندارد». من در ادامه گفتم :اکنون دو موضوع باقی مانده است :اول این که ما در شرح موضوع «رفع» موفق نیستیم و یا حداقل این قضیه برای برخی از ما کامال ً روشن نیست .دوم این که (آنان مسیح را نکشتند ُمرده در حالی که ن ُمرده است و اما سنت او از حضرت محمد قیام به شمشیر است» .کمال الدین و تمام النعمة :صفحه 151و .152 از مسعودی با سند خودش از حمیری از محمد بن عیسی از سلیمان بن داوود از ابی‌نصر که گفت« :از ابو‌جعفر امام محمد باقر شنیدم که فرمود: در صاحب این امر چهار سنت از سنن پیامبران وجود دارد :سنتی از موسی در غیبتش؛ سنتی از عیسیـ در ترس و نگرانی از یهود و این که می‌گویند او مرده در حالی که نمرده ،کشته شده در حالی که کشته نشده؛ و سنتی از یوسف در زیبایی و سخاوتش و سنتی از حضرت محمد که با شمشیر ظهور می کند» .اثبات وصیت مسعودی :صفحه 280ط 1409 ، 2هجری ،دار االضواء ،بیروت .و سایر روایات. - 1نساء.157 : - 2به روایت در کمال الدین و تمام النعمة صفحه‌ی 426مراجعه نمایید. حجت مخالفین بر این گمانند که حجت ناطق همیشه برتر از ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 7 است.و گوها صامت گفت 9ایشان سخنش را با پاسخ‌گویی به موضوع دوم آغاز کرد و فرمود« :امام مهدی محمد بن حسن از تمام پدرانش غیر از اصحاب کسا برتر است .امام حسن بن علی عسکری ناطق بود و امام مهدی صامت .آیا برتری امام مهدی برای شما ثابت شده است؟ در این خصوص روایاتی وجود دارد.1 در ضمن اینجا موضوع دیگری هست که من به سراغ آن می‌روم که از منظر دیگری ثابت می‌کند که در حال حاضر، وصی ،همان حجت ناطق بر مردم است .در موضوع اول حجیت وصی برای شما ثابت شد به اعتبار (این که) غیبت امام غیبت رفع است. اکنون سخن دیگری دارند به این مضمون که می‌گویند :چه بسا امام مهدی مرفوع نباشد و آن حضرت بر همین زمین غایب و مخفی است .آیا چنین نیست؟ در این حالت ،پاسخ به وسیله‌ی ماجرای حضرت لوط و ابراهیم بیان خواهد شد .لوط حجت ناطق بود در حالی که 1 -از ابی‌عبدالله امام جعفر صادق از پدرانش که فرمود :پیامبر خدا فرمود« .... :و از من و علی ،حسن و حسین را برگزید ،و کامل کننده‌ی آن دوازده امام از فرزندان حسین است که نهمین آنها باطن شان‌است و او ظاهرشان است و او برترین آنها و همان قائم آنها است». غیبت نعمانی :صفحه .73 امام صادق فرمود« :از ما نه (امام) بعد از حسین بن علی است که نهمین آنها قائم‌‌شان است و او برترین آنها است» .دالئل االئمه محمد بن جریر طبری (شیعی) :صفحه .453 جابر بن عبدالله انصاری گفت که پیامبر خدا فرمود« :خداوند از روزها ،روز جمعه و از شب‌ها ،شب قدر را و از ماه‌ها ،ماه رمضان را اختیار کرد؛ و من و علیـ را برگزید و از علی ،حسن و حسین و از حسین حجت‌های اهل عالم را که نهمین‌شان قائم آنها است و او اعلم و احکم ایشان است انتخاب فرمود». بحار االنوار :جلد 36صفحه .372 سلمان می‌گوید :ما همراه رسول خدا بودیم در حالی که حسین بن علی روی زانوی حضرت نشسته بود .پیامبر به صورتش خیره شد و فرمود« :ای ابا عبداهلل تو آقایی از آقایان هستی و امام فرزند امام و برادر امام و پدر نُه امام هستی که نهمین آنها قائم آنها، امام آنها ،داناترین ،حکیم‌ترین و بافضیلت‌ترین آنها است» .بحار االنوار :جلد 36صفحه .372و سایر روایات .در این روایت اخیر به صراحت بیان شده که امام مهدی ،امام هشت پدرش است و نه فقط بافضیلت‌ترین آنها! ابراهیم زنده و بر زمین ظاهر بود و مرفوع هم نبود .دلیل این در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 لوط) حضور 80 موضوع هم فقط آن بود که ابراهیم در روستای نداشت .حال ،اگر امام مخفی باشد نیز وضعیت به همین منوال خواهد بود». عرضه داشتم :بنابراین من چنین می‌فهمم که احادیثی که 1 می‌گوید «دو حجت (با هم) وجود نخواهد داشت مگر این که یکی از آنها ناطق باشد» مربوط به زمانی است که این دو در یک مکان جمع شوند .آیا چنین است؟ ً ایشان فرمود« :بله ،قطعا چنین است .آیا فرد عاقل چیزی غیر از این می‌گوید؟! آیا امام علی هنگامی که حضرت رسول به تبوک عزیمت کرده بود ،بر مردم مدینه حجت ناطق بود یا خیر؟ آیا مردم مدینه محجوج بودند (یعنی حضرت علی بر ایشان حجت بود) یا خیر؟ آیا بر مردم مدینه واجب بود که در هر گفتار و عمل از حضرت پیروی کنند یا نه؟ بنابراین با وجود رسول خدا ،حجت بر ایشان ثابت شده بوده است .یک مورد دیگر باقی مانده :علی حجت خدا نبود بلکه حجت حضرت محمد بود و نه از جانب خدا بلکه از جانب حضرت محمد ناطق بوده است ،چه در زمان حضرت رسول و چه پس از شهادت ایشان! ما می‌گوییم ایشان حجت خدا بوده است؛ زیرا وی در اصل حجت خدا بوده زیرا علی حجت حضرت محمد، و حضرت محمد خلیفه‌ی الله بوده است».2 اکنون روشن شد که حجت ناطق بر مردم ،همان وصی، احمد است و وضعیت وی همان وضعیت وصی عیسی در زمان رفع و غیبتش است .البته این به آن معنا نیست که ایشان - 1در آن روایات آمده از جمله :از حسین بن ابو‌عالء که گفت« :به امام صادق عرضه داشتم :آیا می‌شود در زمین امام نباشد؟ فرمود« :نه». گفتم :می‌شود در روی زمین دو امام باشد؟ فرمود« :نه ،مگر این که یکی از آنها صامت باشد» .کافی :جلد 1صفحه 178حدیث .1 - 2شیخ ناظم العقیلی می‌گوید :از این مطلب می‌فهمیم که سید احمد الحسن اکنون همان حجت امام مهدی بر مردم است و ایشان حجت الله نیست .آری ،او حجت خدا است از آن جهت که ایشان حجت امام مهدی است و امام مهدی حجت الله می‌باشد. دادهوشد، از امام مهدی برتر هستند زیرا همان طور که توضیح ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 8 گوهاهمیشه حجت ناطق ،برتر از حجت صامت ندارد که ضرورتی گفت و 1 باشد. به این ترتیب به مخالفین دعوت حقّ یمانی که نمی‌توانندـ وجود دو حجت در یک زمان را درک کنند پاسخی شایسته داده شد؛ به طور خالصه :اگر غیبت امام مهدی مانند غیبت حضرت عیسی در نظر گرفته شود و این که او هم ،مانند عیسی مرفوع است ،پس می‌گوییم :همان طور که وصی عیسی در آن زمان حجت ناطق بر مردم و سرپرست آنان بود ،امروز نیز وصی حضرت مهدی چنین وضعیتی دارد .اگر هم غیبت امام به معنای مخفی شدن وی بر این زمین در نظر گرفته شود، پاسخ همانند وضعیت لوط و ابراهیم و وضعیت محمد و علی صلوات الله علیهم در زمان حیات ایشان می‌باشد. سپس عبد صالح شاهد سومی برای اثبات این حقیقت سلَيْاَم نَ ِإ ْذ َي ْحكُاَم نِ ِفی الْ َح ْر ِ ث ِإ ْذ اضافه می‌کند و می‌فرمایدَ « :ودَا ُوو َد َو ُ نَفَشَ ْ سلَيْاَم نَ َوكُاًّل آتَ ْي َنا ُحكْاًم َو ِعلْاًم ت ِفي ِه َغ َن ُم الْ َق ْو ِم َوكُ َّنا لِ ُحكْ ِمه ِْم شَ ا ِه ِدي َن* َف َف َّه ْم َناهَا ُ س َّخ ْرنَا َم َع دَا ُوو َد الْ ِج َب َ ني». س ِّب ْح َن َوالطَّرْي َ َوكُ َّنا فَا ِعلِ َ َو َ ال يُ َ که درباره‌ی کشتزاری داوری کردند که گوسفندان آن قوم ،بی‌شبان در آنجا می‌چریدند و ما شاهد داوری آنها بودیم* و این شیوه‌ی داوری را به سلیمان آموختیم و همه را حکم و علم دادیم ،و کوه‌ها را مسخر داوود گردانیدیم که آنها و پرندگان با او تسبیح می‌گفتند و این همه را ،ما کردیم). این حضرت سلیمان است که در زمان حیات پدرش داوود، در مورد قضیه‌ای حکم راند و حضرت سلیمان ،خود (به تنهایی) حکم را صادر نمود .خداوند حکم و داوری حضرت سلیمان را جاری نمود با این که سلیمان محجوج به حضرت داوود بوده است .بنابراین سلیمان ناطق بود و او همان کسی است که خداوند ،به وی آموخته بود .این ماجرا در اثبات مطلب مورد نظر ،بسیار واضح و گویا است». 1 • معنای حجت صامت 1 -انبیاء 78 :و .79 (و داوود و سلیمان را یاد کن آن گاه ما همچنان در محضر عبد صالح هستیم؛ در خصوص تبیین در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 82 این امر اعتقادی مهم ،و به خصوص در بازگویی معنا و مفهوم حجت صامت ،در خالل روایاتی که پیشینیان آنها را بد فهمیده‌اندـ آن و با استناد به این روایات سعی در انکار وجود دو حجت در ِ واحد می‌نمایند .پیشتر معنی روایات اجتماع دو حجت شرح داده شد؛ و این روایات اشاره به زمانی دارد که دو حجت در یک مکان باشند و وصی از جانب کسی که بر او حجت است اجازه‌ی سخن گفتن نداشته باشد! البته این عده حتی معنای حجت صامت را نیز اصال ً نفهمیده‌اند. سید احمد الحسن در تبیین معنای آن می‌فرماید« :اما حجت صامت یعنی «کسی که محجوج است» (یعنی خودش دلیل نمی‌آورد) و با وجود «محجوج به» (کسی که اقامه‌ی دلیل می‌نماید) کاری انجام نمی‌دهد و این مساله‌ای است بین آنها و آن واحد ،حجت ربطی به شما ندارد .آیا با موجود بودن این دو در ِ صامت مردود شمرده می‌شود؟ آیا جایز است که هارون و لوط را به این دلیل که آنها به خاطر وجود موسی و ابراهیم صامت بوده‌اند ،رد کرد؟ منظور از «صامت» این است که اگر این دو در یک مکان گرد آیند ،ناطق ،حجت زمان است و وصی فقط با اذن او سخن می‌گوید؛ و این ،یگانه معنایی است که با قرآن مطابقت دارد.1 - 1روایت شده که امام حسن در غیاب پدرش امیرالمؤمنین به صدور فتوا مبادرت نمود و حضرت علی نیز فتوای او را تایید فرمود و از آن اظهار رضایت نمود و گفت به غیر از آنچه که حسن گفته ،چیز دیگری نزد او نیست. ابو‌عبد الله امام جعفر صادق می‌فرماید« :گروهی نزد امیرالمؤمنینـ آمدند تا از آن حضرت فتوا بگیرند ولی ایشان را نیافتند .حسن به آنها گفت :مساله‌تان را بگویید ،اگر درست جواب دادم که از سوی خدا و از سوی امیرالمؤمنینـ می‌شود و اگر اشتباه کردم امیرالمؤمنین ،پشت سر شما دارد می‌آید .آنها گفتند :زنی با شوهرش هم‌بستر شد و در حالی که هنوز حرارت جماع را با خود داشت ،برخاست و با یک کنیز باکره مساحقه نمود و نطفه را بر او انداخت و کنیز باردار شد .امام حسن فرمود :در اسرع وقت مهریه‌ی آن دختر گرفته از این زن گرفته می‌شودـ زیرا فرزند فقط با از بین بردن بکارت خارج می‌گردد .سپس باید منتظر ماند تا فرزند کنیز به دنیا بیاید و بر او حد جاری شود .فرزند به صاحب نطفه ملحق می‌شود و زن شوهردار رجم می‌گرددـ .آن عده مراجعت کردند و در راه امیرالمؤمنین را دیدند .ماجرای دیدار خود با امام حسن و سخنان رد و بدل شده را به آن حضرت عرضه داشتند. معنایی اینها در صورت اصرار و پافشاری ،در واقع به دنبال آن ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 8 گوهاروایات صامت و ناطق با قرآن در تعارض گفتمیو‌گوید هستند که 3 است ،و روایات معارض با قرآن همان طور که اهل بیت دستور داده‌اند ،باید یا تاویل شوند و یا از آنها روی برگرداند؛ آنها نیز به همین معتقد هستند. بر این اساس ،طبق فهم و درک آنها ،روایات ناطق و صامت با قرآن معارض بوده و باید آنها را یا تاویل نمود و یا ترک گفت. فقط یک صورت باقی می‌ماند به این ترتیب که روایات، ناطق و صامت این گونه تاویل شود که مراد از صامت ،محجوج به ناطق است (با وجود کسی که صحبت می‌کند ،او صحبتی نمی‌کند) و او در حضور ناطق ،فقط به اذن او سخن می‌گوید؛ این ،یگانه برداشت صحیح در این خصوص است .هر تفسیر و تأویلی غیر از این ،روایات را در جایگاه تعارض با محکمات قرآن قرار می‌دهد و این چیزی است که به روشنی در سخن‌گویی سلیمان در زمان حیات پدرش داوود به امر الهی، سلَيْاَم نَ » (و این ]شیوه‌ی داوری[ را به سلیمان آشکار شده استَ « :ف َف َّه ْم َناهَا ُ آموختیم). این سخنان آنها فقط برای تلف کردن وقت است .والله والله والله که این موضوع را آن چنان بر آنها محکم و استوار نموده‌ام که نه در قرآن و نه در روایات ،هیچ گریزگاهی از آن ندارند؛ جز این که آنها با مجادله کردن ،فقط وقت را تلف می‌کنند در حالی که خودشان نیز از این مطلب آگاهند .اکنون آنها آیا داناترند یا فقهایشان؛ چه دارند که بگویند؟ اگر فقهایشان اعلم هستند ،به میدان بیایند؛ آیا من اعالم حضور نکرده‌ام و آنها علی )مالقات می‌کردید ،در نزد حضرت فرمود :به خدا سوگند اگر با ابو‌حسن (کنیه حضرت او چیزی جز آنچه که حسن گفت ،نبود» .وسایل الشیعه – آل البیت :جلد 27صفحه 169حدیث .34476 حال اگر در زمان امیرالمؤمنین سخن گفتن بر امام حسن حرام بود، پس چرا وی دست به چنین کاری زد؟! به عالوه روایات زیادی هست که داللت دارد بر این که ائمه در بسیاری موارد ،پاسخ‌گویی به سؤاالت را به اوصیاء خود واگذار می‌کردند .حال آیا پاسخی که اوصیاء می‌دادند ،حجتی بر سؤال کننده محسوب می‌شده است یا خیر؟! را دعوت ننموده‌ام و آنها نمی‌گویند که من بر حق نیستم؟! پس در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 من) پیروی 84 چرا (با عدم حضورشان) اجازه می‌دهند مردم از کنند؟! آیا تکلیف آنها نجات دادن مردم نیست؟!». • آمدن وصی قبل از حجت در تکمیل بحث قبلی ،ایشان فرمودند« :از شما می‌پرسند: ص صریح قرآن ،این چگونه وصی قبل از حجت می‌آید؟ طبق ن ّ هارون است که قبل از موسی در مصر مبعوث شدَ « :وِإ ْذ نَادَى َربُّكَ ُموىَس َأنِ ِ ني* َق ْو َم ِف ْر َع ْونَ َأال َي َّتقُونَ * ق َ َاف َأنْ ب ِإنِّی َأخ ُ اْئت الْ َق ْو َم الظَّالِ ِم َ َال َر ِّ سانِی َفَأ ْر ِ يُكَ ِّذبُونِ * َويَ ِ س ْل ِإىَل هَا ُرونَ »( 1و پروردگارت موسی را ض ُ يق َ صدْ رِی َوال َي ْنطَلِ ُق لِ َ ندا داد که :ای موسی ،به سوی آن مردم ستمکار برو :قوم فرعون ،آیا نمی‌خواهند پرهیزگار شوند؟ گفت :ای پروردگار من ،می‌ترسم که دروغگویم بخوانند و دل من تنگ گردد و زبانم گشاده نشود. هارون را رسالت ده). این آیات بیان می‌دارد که موسی از خدا خواست که هارون را رسالت بدهد یعنی همان طور که او را مطلع گردانیده بود، هارون را نیز باخبر سازد .دعوت ،با هارون آغاز شد و او مردم را برای استقبال از موسی آماده نمود« :ق َ َال كَاّل فَا ْذ َه َبا بِآيَاتِ َنا ِإنَّا َم َعكُ ْم ُم ْس َت ِم ُعونَ »2 می‌دهیم) .این آیه گویای آن است که خداوند درخواست حضرت موسی را اجابت فرمود؛ در ضمن ،آیه بیان می‌دارد کسی که به طور مستقیم با مردم روبه‌رو شد ،هارون بوده استَ « .فُألْ ِق َی (گفت :هرگز ،آیات مرا هر دو نزد آنها ببرید ،ما نیز با شما هستیم و گوش فرا ب هَا ُرونَ َو ُموىَس »3 س َّجدً ا قَالُوا آ َم َّنا ِب َر ِّ الس َح َر ُة ُ َّ پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم) .در این آیه ،هارون ،اول ذکر شده وصی موسی است؛ زیرا او بود که با آنها مواجه گشت .هارون، ّ بود که قبل از حضرت موسی ,در سرزمین رسالت که همان مصر است ،مبعوث گشت؛ حتی با وجود حضور موسی، (ساحران به سجده افکنده شدند گفتند :به 1 2 3 شعرا 10 :تا .13 شعرا.15 : -طه.70 : چنین آن او بود؛ زیرا موسی ایســــتـگاه شدن ،از سخن‌گویی و روبه‌رو چــهـارمِ : مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 8 کرده بود .با همه‌ی این تفاصیلـ ،هارون محجوج چیزی را طلب گوها گفت و به5موسی بود و فقط با دستور موسی سخن می‌گفت: سانِیَ 5فَأ ْر ِ « َويَ ِ س ْل ِإىَل هَا ُرونَ » (و دل من تنگ گردد و زبانم گشاده ض ُ يق َ صدْ رِی َوال َي ْنطَلِ ُق لِ َ نشود؛ هارون را رسالت ده). موسی خواهان چه بود؟ متکلّم چه کسی بود؟ او خواهان این بود که هارون متکلّم باشد .خداوند نیز اجابت فرمود؛ حتی ساحران نیز در ایمان خود ،هارون را قبل از موسی نام س َّجدً ا الس َح َر ُة ُ بردند؛ آیا به چنین چیزی دقت کرده بودی؟َ « :فُألْ ِق َی َّ ب هَا ُرونَ َو ُموىَس ٰ» قَالُوا آ َم َّنا ِب َر ِّ موسی ایمان آوردیم). اکنون آیا این موضوع به پایان رسید و روشن شد که ممکن است وصی قبل از حجتی که به آن محجوج است و از سوی او می آید (مانند موسی و هارون) مبعوث گردد؟ پیش از آن ،من سه مثال به شما ارائه کرده بودم :لوط و ابراهیم ،محمد و علی ،سلیمان و داوود صلوات الله علیهم؛ و این هم مورد چهارم که کفایت می‌کند؛ بلکه آخرین مثالی که به شما ارائه نمودم ،به تنهایی کافی است .یک مورد باقی می‌ماند؛ اگر به شما گفتند امام مهدی مرفوع است ،عیسی و اوصیاء آن حضرت را برایشان مثال بزنید. آنها حتی نظری در مورد کیفیت زندگانی امام مهدی ندارند. بنابراین عیسی و خضر را برای توجیه طول عمر حیات وی ذکر می‌کنند و این همان معنای اعتقاد آنها به رفع می‌باشد». (ساحران به سجده افکنده شدند گفتند :به پروردگار هارون و • هنگامی که وفاتش فرارسید ،آن را به پسرش اولین مهدیین تسلیم نماید پیش از آن که عبد صالح به سؤال دوم و باقی مانده‌ی قبلی که در مورد رفع و معنای آن بود پاسخ دهد ،از ایشان درباره‌ی موضوعی که به وصیت مقدس حضرت رسول ارتباط داشت سؤالی پرسیدم و گفتم :در خصوص وصیت ،ما در معرض سؤال قرار می‌گیریم چرا که در وصیت آمده است« :فاذا حرضته حادث نگشته وفات حالی رسید) در 1و )2 هنوز(جلد عبدکهصالح محضر الوفاة» (هرگاه وفاتش فرا در 86 است .چگونه پاسخ دهیم؟ ایشان فرمودند« :وفات ،همیشه به معنای مرگ نیست بلکه فقط اشاره‌ای به مرگ دارد ،به این اعتبار که وفات، استیفاء (تمام و کمال گرفتن) از جانب خدای سبحان استِ« .إ ْذ ق ََال اللَّهُ يَا ِعيىَس ِإنِّی ُم َت َو ِّفيكَ »( 1آن گاه خداوند فرمود :ای عیسی من تو را وفات می‌دهم). آیا عیسی مرده است؟! لذا رفع نیز مانند مرگ ،وفات نامیده می‌شود به این اعتبار که هر دوی آنها مصداق «استیفاء» (تمام و کمال گرفتن) هستند .برای روشن نمودن سخنان باطل کسانی که با شما مجادله می‌کنند ،کافی است به مثال‌های سابق 2اشاره نمایید». وصی امام من گفتم :آیا آن رفعی که در آن تسلیم کردن به ّ است ،با رفعی که امام از زمان والدتش آن را داشت متفاوت است؟ این چیزی است که تقاضای توضیحش را دارم. ایشان فرمود« :حال ،شما بازگردید و کالمی که در انتهای وصیت آمده (و او اولین ایمان آورندگان است) را برای آنها توضیح‌دهید که برای اتمام حجت بر آنها کفایت می‌کند .منظور این است که تسلیم ،در زمان غیبت کبری اتفاق می‌افتد؛ وفات او یعنی غیبت او ،ولی آنها این موضوع را درک نمی‌کنند و آنچه شما از دلیل و برهان در اختیار دارید ،شما را کفایت می‌کند.3 - 1آل عمران.55 : - 2مثل لوط و ابراهیم ،حضرت محمد و علی ،داوود و سلیمان ،موسی و هارون صلوات الله علیهم. - 3شیخ ناظم العقیلی می‌گوید :یعنی اگر آنها قول به رفع را انتخاب کنند، به این معنا که حضرت مهدی در غیبت کبری همچون حضرت عیسی باال برده شده است؛ و رفع در اینجا یعنی «توفی» همان طور که در مورد حضرت عیسی چنین (آمده) می‌باشد .خداوند درباره‌ی او فرموده که وی را توفی نموده ،اگر چه آن حضرت همچون دیگر انسان‌ها نمرده است. خدای متعال می فرماید« :اذ ق َ َال اللّهُ يَا ِعيىَس ِإيِّن ُمتَ َو ِّفيكَ َو َرا ِف ُعكَ ِإيَل َّ َو ُمطَ ِّه ُركَ ِمنَ الَّ ِذينَ كَ َف ُرواْ» میسازم) (آل عمران)55 :؛ در حالی که روایات صراحت دارد بر این که م رده است و نه کشته شده است بنابراین «توفی» همیشه به عیسی نه ُ (آن گاه خدا گفت :ای عیسی من تو را متوفی می‌کنم و به سوی خود برمی‌آورم و از کافران دور آنها علم و دانش را فقط منحصر به آنچه خود می‌گویند، ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می 8 گوهاپذیرفتن متون روشن قرآن یا روایات ائمه حتی از ‌دانند و گفت و 7 نیز سر باز می‌زنند .پس چگونه توقع داری که از شما قبول کنند که اصطالح «وفات» در روایت برای بیان بیش از از یک معنا کاربرد دارد که یکی از آنها «رفع» می‌باشد؟! با «اول المؤمنین» بر آنها احتجاج کنید که این خود کافی است و معنای «مرگ» متعارف نیست. «توفی» حتی بر خواب نیز صدق می کندَ « :و ُه َو الَّ ِذي يَتَ َوفَّاكُم بِاللَّيْلِ َويَ ْعل َُم َما َج َر ْحتُم بِالنَّ َها ِر ث َُّم يَبْ َعثُك ُْم ِفي ِه لِيُقْىَض ٰ َأ َج ٌل ُّم َس ًّمى ۖ ث َُّم ِإلَيْ ِه َم ْرجِ ُعك ُْم ث َُّم يُنَبُِّئكُم 5مِب َا كُنت ُْم تَ ْع َملُونَ » شما را شب هنگام می‌میراند و هر چه در روز کرده‌اید می‌داند ،آن گاه بامدادان شما را زنده می‌سازد تا آن هنگام که مدت معین عمرتان به پایان رسد سپس بازگشتتان به نزد او است و شما را از آنچه کرده‌اید آگاه می‌کند) (انعام .)60 :بنابراین مرگ حتی به «خواب» نیز اطالق می‌شود ولی قطعا ً این به معنای مرگ کامل یعنی مرگ متعارف نیست؛ به این مفهوم که به هنگام خواب ،بین روح و بدن ارتباطی باقی می‌ماند و به طور کامل از هم جدا نمی‌گردند .در روایات از مرگ به خواب تعبیر شده است ،از جمله در این روایات: ابو‌عبدالله می‌فرماید« :رسول خدا هنگامی که به بستر خواب می‌ رفت می‌فرمود :بارپروردگارا! به نام تو زنده می‌‌شوم و به نام تو می‌میرم .و هنگامی که از خواب برمی‌خاست می‌فرمود :سپاس خدایی را که پس از میراندم ،مرا زنده ساخت و رستاخیز به سوی او است»( .کافی :جلد 2صفحه .)539 ابو‌عبدالله می‌فرماید« :هرگاه یکی از شما به بستر خواب می‌رود ،بگوید :خداوندا! نَفْسم را نزد تو حبس نمودم ،پس آن را در محل رضوان و مغفرت خود حبس بنما ،و هرگاه آن را (به بدنم) بازگرداندی، آن را مؤمن و عارف به حق اولیاء خودت بازگردان تا این که آن را بر همین (عقیده) قبض نمایی» (کافی: جلد 2صفحه .)536 امام باقر می‌فرماید « :هر گاه شب از خوابگاهت برخاستی بگو :سپاس خدایی که روحم را به من بازگردانید تا او را شکر گویم و عبادت نمایم ( »....کافی :جلد 2صفحه .)538 و از جمله چیزهایی که حضرت به هنگام بیدار شدن می‌فرمود این بود: «سپاس خدایی که بعد از مرگم مرا زنده ساخت ،خدای من آمرزنده و شکرپذیر است» (مکارم االخالق طبرسی :صفحه .)39 به هر تقدیر ،توفی همیشه به معنی مرگ حقیقی یا مرگ کامل نیست بلکه حتی گاهی از مرگ هم به معنایی غیر از مرگ کامل استفاده می‌‌گردد .بر این اساس ،رفع به مفهوم مرگ نیست بلکه به معنای توفی می‌باشد؛ همان طور که وضعیت حضرت عیسی چنین است .به این ترتیب عبارت «حضرته الوفات» بر امام مهدی به هنگام رفع صدق می‌کند و وصیت می‌گوید« :اذا حرضته الوفات فلیسلمها الی ابنه» (هنگام وفاتش آن را به فرزندش تسلیم نماید). (و او است که مقصود را می‌رساند .بعثت و تسلیم و رسالت در غیبت کبری در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 88 قبل از ظهور امام برای همه‌ی مردم صورت خواهد گرفت». • معنای رفع اما رفع و بیان معنای آن ،دومین موضوعی بود که من در سؤال پیشین از عبد صالح پرسیده بودم و گفتم :ما در شرح موضوع رفع ،موفق نیستیم و یا حداقل این قضیه برای برخی از اگر گفته شود :اگر رفع حضرت مهدی در غیبت کبری باشد ،قطعا ً با وجود وصیش (احمد) ،خود او مقدم‌تراست؛ بنابراین حضرت( ،وصیت را) به چه کسی تسلیم می‌نماید؟! پاسخ می‌دهم :زمان تسلیم ،تمام دوران غیبت کبری را شامل می‌شود تا هنگامی که گیرنده‌ای وجود داشته باشد که شایسته‌ی این دریافت باشد؛ زیرا وفات در رفع ،مترادف با وفات به هنگام مرگ نیست تا بگوییم باید تسلیم (وصیت) در آغاز زمان وفات باشد ،چرا که مرفوع نمرده و دست او به طور کلی مانند یک مرده ،از زندگی دنیوی کوتاه نگشته است بلکه ممکن است وی به زمین فرود آید و به کارهایی چند بپردازد یا مدت زمانی برای نیل به هدفی معین زندگانی کند ....و سایر موارد .لذا حضرت می‌‌تواند در تمام مراحل دوران غیبت کبری ،آنچه را در پی واگذاری آن است ،تسلیم کند؛ پس در خصوص حضرت مهدی ،توفی بر تمام دوران غیبت کبری صدق می‌کند؛ اگر از رفع سخن گفته شود .آری ،ابتدای توفی، در اول زمان رفع می‌باشد ولی پس از این رفع و پس از این توفی، حضرت می‌تواند در هر مرحله از مراحل غیبت کبری آنچه را که اراده فرموده ،به وصی خود تسلیم نماید ،زیرا وی همچون شخص مرده‌ای نیست که دستش از زندگی دنیوی کوتاه شده باشد و باید قبل از خروج روحش( ،وصیت را) تسلیم نماید. به عبارت دیگر ،تسلیم -به هنگام رفع -بر دو نکته متوقف می‌شود :اول: حضور وفات و دوم :وجود تحویل گیرنده و شایستگی او برای تحویل گرفتن .اگر رفع با وجود تحویل گیرنده و شایستگی او قرین شد ،واگذاری صورت می‌گیرد؛ همان طور که این مورد برای عیسی نبی الله و وصی او شمعون حاصل شده است .اندکی قبل روایتی که این موضوع را شرح می‌دهد نقل نمودم. اگر رفع و توفی حادث گشت ولی تحویل گیرنده وجود نداشت ،واگذاری هنگامی به طور صحیح تحقق می‌یابد که «وصیت شده» یافت شود و وی از شایستگی دریافت وصیت برخوردار باشد. برای توضیح بیشتر مطلب ،مثالی می‌زنم :فرض کنید به شما گفته شده: وقتی خورشید طلوع کرد این امانت را به شخصی معین بسپارید .اگر ما کامال ً روشن نیست. ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 8 دادند« :در خصوص رفع ،مثالی برایتان می‌زنم، پاسخ ایشان گوها گفت و آیا 9با حساب دیفرانسیل و انتگرال در ریاضیات آشنایی و از آن سر در می‌آوری؟ این مثال به نوعی با این موضوع ،ارتباط دارد». گفتم :چیزی در این خصوص نمی‌دانم. فرمودند« :الحمدلله .آیا می‌دانی مفهوم «خط» و «نامتناهی» در ریاضیات به چه معناست؟ خورشید طلوع کرد و آن شخص معین موجود نبود یا به دلیل وجود مانعی خاص ،از شایستگی دریافت امانت برخوردار نبود ،شما منتظر می‌مانی تا زید حاضر گردد یا بتواند امانت را تحویل بگیرد .در این حالت شما مقصر نیستی و خالفی از شما سر نزده و کسی بابت تاخیر در تسلیم امانت در اول طلوع خورشید ،به شما خرده نمی‌گیرد ،چرا که یا تحویل گیرنده وجود نداشته و یا او از شایستگی دریافت امانت بی‌بهره بوده است و بر شما صدق می‌کند که امانت را طبق شرط یعنی بعد از طلوع خورشید تسلیم نموده‌ای زیرا تا هنگامی که خورشید نمایان است و غروب نکرده ،این وضعیت صدق می‌کند. اگر گفته شود :طبق این سخن شما ،آیا حضرت مهدی امامت را به وصی‌اش سپرده و از کار فارغ گشته است؟ می‌گویم :خیر ،تحویل دادن در این جا ،به مثابه تحویل دادنی که به هنگام وفات (مرگ) ائمه سابق برای آنها حاصل شده نیست ،بلکه این ،سپردن رهبری و سپردن آن چیزی است که وصی برای اثبات حجت بودنش بر مردم و انجام وظایف و اعمالش بدان نیاز دارد از میراث‌ها مانند علم و مشابه آن است و بدیهی است که رهبری و پیشوایی ،فرع امامت است و نه کل آن .پس حضرت مهدی امام و حجت باقی می‌ماند و وصی ،حجت حضرت مهدی بر مردم است .این نوع سپردن ،منافی سپردن به هنگام وفات (مرگ) حضرت مهدی نیست؛ در آن زمان ،امامت و میراث پیامبران و ائمه به صورت کامل واگذار‌گردد ،مگر آن چیزی که ویژه‌ی مقام ائمه‌ی دوازده‌گانه باشد که در این صورت با مرگ حضرت مهدی آن نیز می‌میرد و برده می‌شود. همه‌ی آنچه که در باال ذکر شد ،هنگامی موضوعیت دارد که مخالفین بگویند حضرت مهدی در غیبت کبری مرفوع است؛ اگر آنها قائل باشند به این که آن حضرت مرفوع نیست ،در پاسخ به آنها می‌گوییم :بنابراین تا زمانی که حضرت در غیبت به سر می‌برد ،وصی او نایب آن حضرت و حجت ایشان بر مردم است؛ همان طور که این قضیه برای امیرالمؤمنین و پیامبر خدا هارون رخ داد .به هر حال آنها هر یک از این دو گزینه را که انتخاب کنند، ما جواب محکم و قانع کننده‌ای برای آن داریم. به هر حال من سعی می‌کنم این موضوع را به ساده‌ترین در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 عصایی) داری90 . این صورت ممکن بیان نمایم .فرض می‌کنم شما عصا را به صورت عمودی قرار بده باالترین جای عصا ،نفس یک انسان یا باالترین مقام او است و پایین‌ترین جای آن نیز معادل جسم است .البته امیدوارم دقت داشته باشی که این، یک مثال است و واقعیت چیزی غیر از آن است. اکنون در ذهنت این عصا را به بخش‌هایی تقسیم کن ولی برای این که وضعیت به بهترین وجه ممکن باشد ،باید این بخش‌ها تا جایی که امکان دارد ،کوچک باشد. حال ببین چه تعداد از این بخش‌های کوچک وجود دارد؟ برای دانستن این مطلب باید طولـ عصا را بر طول هر بخش تقسیم کنی؛ مثال ً اگر طول عصا را 1و طول هر قسمت را کوچک‌ترین مقدار ممکن در نظر بگیریم ،آیا می توانی کوچک‌ترین عدد ممکن را تصور کنی؟ کوچک‌ترین عدد بیانگر «موجودیت» است .این عدد صفر نیست ولی نزدیک‌ترین عدد به صفر می‌باشد .از آنجا که اعداد ،نامتناهی‌اند (محدود نیست) ،لذا نمی‌توانـ آنها را شمرد ولی تصور نمودن آنها ،شدنی است .این عدد (مورد بحث ما) یک دهم نیست زیرا یک صدم از آن کوچک‌تر است؛ یک هزارم از آن هم کوچک‌تر است .به این ترتیب می‌توانی تا بی‌نهایت صفر اضافه کنی چرا که اعداد نامتناهی‌اند .بنابراین تصور ما از نتیجه‌ای که به دست می‌آید برابر است با نتیجه تقسیم عدد یک بر صفر. بر این اساس تقسیم طول عصا بر صفر برابر است با بی‌نهایت و نامتناهی ،و از آنجا که این عدد صفر نیست بلکه مقداری نزدیک به آن است ،نتیجه همان است که خدای متعال صوهَا»( 1و اگر بخواهید که نعمت‌های خدا را فرمودهَ « :وِإن تَ ُعدُّ واْ نِ ْع َم َة اللّ ِه الَ تُ ْح ُ شمارش کنید ،نمی‌توانید)؛ یعنی قابل شمارش است؛ به دیگر سخن از لحاظ امکان پذیری ،قابل شمارش است ولی در واقع آیا می‌توان آن را به شماره آورد؟ خیر! « َوِإن تَ ُعدُّ واْ نِ ْع َم َة اللّ ِه الَ تُ ْح ُصوهَا» (و اگر بخواهید که نعمت‌های خدا را شمارش کنید ،نمی‌توانید). 1 -ابراهیم.34 : قبال ًو از اکنون معنای این آیه نیز برای شما روشن شد .شاید ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 9 گوها :چه طور ممکن است نعمت‌های خدا بر من ‌پرسیدی خودت می گفت و 1 قابل شمارش نباشد و من نتوانم آنها را به شماره آورم؟ در حالی که به حسب ظاهر ،این نعمت‌ها معدودند .آیا این طور نیست؟ تعداد نعمت‌ها چه قدر است؟ هر تعداد که باشد به هر حال قابل شمارش است ولی اکنون برای شما واضح شد که چرا آنها غیرقابل شمارش می‌باشند یا در واقع شمارش آنها ناممکن است .زیرا در حقیقت نعمت‌های الهی بر تمام وجود انسان و همه‌ی تجلیات او افاضه شده است .آیا اگر بخواهی، می‌توانی تجلیات انسان را به شماره آوری؟ در مثال ،برایت توضیح دادم که این کار ناشدنی است .آیا اکنون موضوع روشن شد؟» گفتم :بله. ایشان فرمود« :اگر چیزی مبهم است ،نگو بله!». البته یک موضوع مبهم و غیرواضح وجود داشت که من آن را در سؤالم بیان کردم و گفتم :آیا منظور از تجلّیات انسان، حاالت مختلف او از قبیل ایستادن ،نشستن و غیره است؟ ایشان فرمود« :خیر! برای شما مثال دیگری می‌زنم :فرض کنیم که انسان عبارت است از یک نور که من می‌خواهم این نور به جایی برسد .شما منبع نور را در یک جایی روشن کرده‌ای .انتقال نور از منبع و جایگاه خودش ،به مکانی دیگر چگونه انجام می‌شود؟ از طریق تجلّی و تابش گام به گام نور به سمت هدف .این گام‌ها (گام‌های حرکت) همان تجلیات انسان است .در حقیقت این تجلیات مانند گام‌ها ،همیشه هستند و دائما ً در حال تجدید و نو شدن می‌باشند ،زیرا منبع ،همواره در حال انتشار است .اگر این انتشار قطع شود ،انسان به فنا رفته و به عدم بازمی‌گردد. اکنون اگر شما را چند گام به عقب برگردانم ،چیزی در شما تغییر نمی‌کند ،فقط شما در عالم جسمانی ،نامرئی می‌شوی و از بدنی نورانی تر که با تاریکی ،سنگین نشده است ،برخوردار خواهی شد .این همان «رفع و درجات آن» است .اگر از شما بخواهم که چند گام به جلو بروی ،مرئی خواهی شد و به آنچه اهل این عالم جسمانی برای بقا نیاز دارند ،شما هم نیاز پیدا در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 92 خواهی کرد« .رفع شده» بین مردم است ولی در آنها نیست.1 از آنجا که انسان عبارت است از وجود ِ تجلیات او که تعداد آن نزدیک به نامتناهی است و از آنجا که نعمت‌های الهی که بر انسان داده شده ،غیر قابل شمارش است ،لذا انسان (فطرت انسان) نزدیک به نامتناهی که همان خدای سبحان و صورت الهوت می‌باشد ،است .از همین روست که علی در توصیف وضعیت انسان فرموده« :آیا گمان می‌کنی تو جرمی خرد و کوچکی؟ و حال آن که جهانی بزرگ‌تر در وجود تو نهفته است» .2شاید شما را خسته یا اذیت کردم، مرا ببخش». شایسته است مؤمنی که این توضیحات را می‌خواند ،سکوت پیشه کند و خاموشی گزیند؛ توضیحاتی که به تنهایی می‌تواند دلیل بر صدق دعوت الهی یمانی آل محمد سید احمد الحسن باشد .سال‌ها است که مدعیان علم ،سخن خداوند را که فرموده« :اذ ق َ َال اللّهُ يَا ِعيىَس ِإنِّی ُم َت َو ِّفيكَ َو َرا ِف ُعكَ ِإل ََّی َو ُمطَ ِّه ُركَ ِم َن الَّ ِذينَ كَ َف ُرواْ» 3 (آن گاه خدا گفت :ای عیسی من تو را وفات می‌دهم و به سوی خود برمی‌آورمـ و از کافران دور می‌سازم) می‌خوانندـ ولی معنای آن را نمی‌دانندـ .چه طور ممکن است عیسی متوفی و مرفوع باشد ،و حال آن که در همان وقت وی زنده است و نمرده ،و آن را به عنوان شاهدی بر طول عمر امام مهدی مثال می‌زنند؟ پس رفع به چه معنا است و چگونه ممکن است که وفات و عدم مرگ با یکدیگر جمع شوند؟ اینها سؤال‌هایی است که یا پاسخی برای آن ندارند یا برای پاسخ دادن به آن ،همچون مفسرین ،به یاوه‌گویی روی آورند. - 1حضرت امیرالمؤمنین پس از آن که ضربت خورد فرمود ...« :من دیروز همراه شما بودم و امروز مایه‌ی پند و عبرت شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد ....چند روزی با بدنم در کنار شما زیستم ،و به زودی از من جز جسدی بی‌روح ،ساکن پس از آن همه تالش و خاموش پس از آن همه گفتار ،باقی نخواهد ماند .پس باید سکوت من ،و بی‌حرکتی دست و پا و چشم‌ها و اندام من ،مایه‌ی پند و اندرز شما گردد ،که از هر منطق رسایی و از هر سخن موثری عبرت انگیزتر است » ....کافی :جلد 1 صفحه 299حدیث .6 - 2مراجه نمایید به اعیان الشیعه :جلد 1صفحه .552 - 3آل عمران.55 : اگر مناظره(و بهح ُصوهَا» مسایل نِ ْع َم َة اللّ ِه چــهـارمَ :وِإن تَ ُعدُّ واْ ایســــتـگاهبر آیه‌ی « عبد صالح مربوطهالَ تُ ْ ‌ها و توضیح 9 گوهاشمارش کنید ،نمی‌توانید) به تنهایی بر حقانیت ایشان گفت‌هایو خدا را بخواهید که نعمت 3 کفایت می‌کند؛ زیرا همه می‌دانند که معدود ،قابل شمارش است ولی طبق این آیه ،نعمت‌های الهی معدود و در عین حال غیرقابل شمارش است و این موضوعی است که به شرح و بسط نیاز دارد .پس چرا مدعیان علم آن را توضیح نمی‌دهند؟ البته این موضوع ،چیز غریبی نیست؛ زیرا قرآن را ،اهلی است؛ حال باید پرسید که چرا (علمای بی عمل) به جای این که با گام برداشتن در مسیر ابلیس و لشکرش ،بر حجج الهی تکبر ورزیده و بدون دلیل به آنها اتهام زده ،و آنها را مسخره کرده ،و تکذیب نموده و با آنها رو به پیکار آورند ،به سخن دعوت‌کننده به سوی خدا ،نمی‌نگرند؟!! • پیامدهای رفع پس از آن که عبد صالح‌ ـ‌که جانم فدایش باد‌ـ‌ معنای رفع را بیان نمود ،پیامدها و دست‌آوردهای آن را نیز توضیح داد و فرمود« :در آنچه گذشت ،رفع را برای شما روشن نمودم و اکنون دست‌آوردهای مطالب پیش‌گفته را روشن می‌نمایم: از آنچه ارایه شد مشخص گردید که هر روحی ،متصل به بدنی سفلی یعنی عالم‌هایی که پایین‌تر از آن قرار است که در عوالم ُ دارد و از ظلمت بیشتری برخوردار است ،تجلّی دارد .همچنین روشن شد که روح متعالی نمی‌تواند به طور مستقیم با عالم جسمانی اتصال و ارتباط داشته باشد مگر این که در تمام عوالم آفرینش پایین‌تر از خودش تجلی داشته ،تا اینکه به عالم محرک جسم نمی‌تواند اجسام برسد و به آن متصل شود؛ لذا ّ چیزی غیر از نور و ظلمت باشد؛ و حتی این محرک باید نزدیک‌ترین چیز به عالم جسمانی باشد؛ و او حتما ً و قطعا ً مخلوق بوده ،نمی‌تواندـ نور محض (یعنی نوری که در آن هیچ ظلمتیـ راه ندارد) باشد زیرا او در ظلمت تجلی یافته است .بر این اساس نمی‌توان چنین گفت که خداوند (که نوری است بدون هیچ ظلمتیـ) جسمی در این عالم سفلی را به طور )2يرشکون اللهوعام حرکت م تعالی 1 ‌بخشد(،جلد عبدیصالح آنمحضر مستقیم و مماس بادر 94 (خداوند برتر از آن است که شرک بورزند). بلکه چنین آشکار می‌شود که ماهیت وجودی خدای سبحان در عالم آفرینش ،وجود نور او است که به واسطه‌ی آن ، موجودات در عوالم ظلمانی ظهور یافته‌اند و اینگونه نیست که خداوند سبحان که نوری است بدون هیچ ظلمتی ،در عوالم آفرینش وجود و حضور داشته باشد که در این صورت او نوری آمیخته شده با ظلمت خواهد بود و این محال و غیرممکن است!؛ زیرا در این صورت معنای آن ،فنای عوالم آفرینش و بقای خداوند سبحان بدون مخلوقاتی که او آفریده است ،خواهد بود. فهمیدنـ این معنا و حقیقت در عقیده و توحید از اهمیت بسیار باالیی برخوردار است چرا که روشن می‌سازد معنای این گفته که «ان الله موجود فی کل مکان» (خداوند در هر مکانی حضور دارد) به این معنا نیست که الهوت مطلق ،در همه‌ی مکان‌ها حضور دارد زیرا در این صورت ،سخن شما به مفهوم حلول الهوت مطلق در مخلوقات و موجودات خواهد بود و چنین چیزی همان طور که قبال ً بیان شد ،محال است؛ بلکه حقیقت آن است که وجود خدا در عوالم آفرینش هنگامی که آن را با نورش ظاهر گردانید ،همان تجلی او در موجودات است. و از آنجا که عوالم آفرینش متعدد است و برخی از آنها باالتر از برخی دیگر است ،برخی نزدیک‌ترند به الهوت ،و نور و اشراق برخی بیشتر از دیگری است ،خدای متعال می‌فرماید: الساَم ِء ِإلَهٌ َو ِفی اَأْل ْر ِ ح ِكي ُم الْ َعلِي ُم»( 1و او است که در آسمان ض ِإلَهٌ َو ُه َو الْ َ « َو ُه َو الَّ ِذی ِفی َّ خدا است و در زمین خدا است و او حکیم و دانا است). یعنی او در آسمان و زمین ،همو است و او غیر از «او» است .تاکید می‌کنم که درخشندگی و روشنایی آسمان به نور الهی ،از روشنایی زمین به نور الهی ،بیشتر است؛ چرا که زمین نسبت به آسمان ،عالم پایین‌تری محسوب می‌شود .پس تجلی الهوت در آسمان بیش از ظهور آن در زمین است. 1 -زخرف.84 : منظور من از «غیر او» این است که پذیرنده‌ی نور ،تغییر و ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و قابلیت آن در دریافت نور خدای متعال کمتر شده 9یافته تحول گفت و و گوها 5 است؛ نه این که نور تغییر کرده باشد؛ نور او همان است که پیشتر بوده؛ نه در گذشته نه در حال و نه در آینده تغییر نخواهد کرد .زیرا آن ،نور خدای سبحان است و آنچه دائما ً در تغییر و تغیر به سر می‌برد ،پذیرنده‌ی نور است .لذا ظهور تجلی الهوت در آسمان غیر از ظهورش در زمین خواهد بود و به همین دلیل الساَم ِء ِإلَهٌ َو ِفی اَأْل ْر ِ ض ِإلَهٌ » (و او است که خداوند فرمودهَ « :و ُه َو الَّ ِذی ِفی َّ است که در آسمان خداست و در زمین خدا است). من گفتم :آیا ظهور نور خداوند متعال در همه‌ی عوالم آفرینش به وسیله‌ی کسی که حجت او بر خلقش است صورت می‌گیرد و منحصر به این عالم نیست؟ ایشان فرمود« :به عنوان کامل‌ترین ظهور خداوند در حجت ،آری چنین است؛ ولی ظهور خدا فقط در حجتش نیست. حجت ،فقط حجت اهل زمین نیست؛ او در عالم جسمانی حجت بر عالم جسمانی و مخلوقات آن است و همین طور در دیگر عوالم .از سوی دیگر مخلوقات عالم جسمانی فقط شما نیستید». گفتم :پس چه کسی رقیب حجت خدا در ظهور نور خداوند در عوالم است که (فرمودید) « ولی ظهور خدا فقط در حجتش نیست»؟ فرمود« :تمام موجودات به نور خدا ظاهر گشته‌اند و با آنها خداوند تجلی یافته است ،و این شامل همه‌ی موجودات است؛ حتی ابلیس لعنت الله و حتی اهل شر و پلیدی! • رفع و جسد مرفوع (باال برده شده) همچنان در محضر عبد صالح هستیم و در مورد مسأله‌ی رفع گفت و گو می‌کنیم. پرسش‌گرانه گفتم :در جلد اول کتاب متشابهات ،در قضیه‌ی تبیین رفع آدم که رفع تجلّی بوده است ،موالی من بیان فرموده که بدنش دارای موجودیتی بر زمین است که اگر چنین نبود ،او مرده بود .از سوی دیگر امام مهدی نیز مرفوع به رفع در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 96 تجلّی است؛ آیا بدن مادی و جسمانی او نیز مانند حضرت آدم بر زمین موجود است یا این که موضوع به صورت دیگری است؟ ایشان پاسخ دادند« :آری ،ایشان دارای گونه‌ای از موجودیت می‌باشد ولی این وجود همانند موجودیت دیگر مردمان نیست .آدم مرفوع وجودی داشته است و دیگر مرفوع‌ها نیز وجودی دارند .در اینجا نکته‌ای هست که شاید قسمتی از این موضوع را برای شما روشن سازد .آیا می‌دانی حسادت چیست و نحوه‌ی اثرگذاری آن به چه صورت است؟ و چرا حسد جزو گناهان کبیره به شمار می‌رود و صاحبش (شخص حسود) حتی اگر حسدش به طور جسمانی به مرحله‌ی عمل نرسد ،بابت آن محاسبه و مجازات می‌شود؟ در ابتدا باید به انسان و وجود او در عالم جسمانی نگاهی بیاندازیم .عالم جسمانی ،در واقع تراکم نیرو یا قدرت است و به همین دلیل ،تراکم ،بین بیشترین مقدار و کمترین مقدار در نوسان است .گمان می‌کنم شما این خاصیت را در مواد جسمانی مختلفی که می‌شناسی ،به وضوح مشاهده می‌کنی، هر چند این اجسام تقریبا ً در یک سطح قرار دارند و بین آنها تفاوت زیادی وجود ندارد .شما قطعا ً گازی که زمین را احاطه کرده در دسته‌بندی متفاوتی نسبت به آب قرار می‌دهی ،همین طور سنگ و دیگر مواد را .شما هوا یا گاز پیرامون زمین را نمی‌بینیـ ولی عدم مشاهده‌یآن توسط شما ،نفی کننده‌ی وجود آن در این زمین نیست. حال ،وجود انسان ‌ـ‌هر انسانی‌ـ‌ از آسمان اول یا منتهی الیه پایینی آن (همان نفس او است) تا به چگال‌ترین (متراکم‌ترین) چیز در این عالم جسمانی امتداد می‌یابد؛ لذا شما در ترکیب جسم انسان با معادنی روبه‌رو هستی؛ در حقیقت در اینجا ما با نفس ،جسم مادی مرئی و جسم مادی غیرمرئی سروکار داریم. من برای این که مطلب برای شما آسان شود می‌گویم یک جسم ِ نامرئی؛ در حقیقت تجلیّات بسیار زیاد و ظهورهای بسیار زیادی وجود دارد که به تعداد آنها ،برای انسان جسم یافت است: می‌شود .به همین دلیل است که خدای متعال فرموده ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و گوها ْح ُصوهَا»( 1و اگر بخواهید که نعمت‌های خدا را شمارش کنید، گفت َم َة الولّ ِه الَ تُ ُ 9عدُّ واْ نِ ْع « َوِإن تَ 7 نمی‌توانید) .شمارش ،ممکن ،ولی تعیین تعداد (إحصاء) ،ناممکن است ،به این دلیل که تعداد وجودهای انسان که نعمت‌های الهی بر آنها افاضه شده ،برابر است با امتداد وجود انسان تقسیم بر تجلی‌اش ،2و از آنجا که تجلی باید کمترین حد ممکن باشد تا ارتباط و اتصال بین وجودهای انسان برقرار شود و به عبارت دیگر وی یک مجموعه یک‌پارچه و کامل باشد ،لذا هر تجلی، نزدیک‌ترین چیز به صفر است. حال با تقسیم هر عدد بر صفر ،چه نتیجه‌ای به دست می‌آید؟ نتیجه ،بی‌نهایت است ،و بی‌نهایت نه شمرده می‌شود و نه مقدار دارد؛ اما در اینجا صفر نداریم بلکه با عددی سر و کار داریم که نزدیک‌ترین چیز به صفر محسوب می‌شود .نتیجه‌ی تقسیم هر عدد بر نزدیک‌ترین مقدار به صفر چه می‌شود؟ نتیجه ،عددی بسیار بزرگ است که هر چند جزو اعداد به شمار می‌رود ولی مقدار (احصاء) ندارد و باالتر از حد شمارش است. برای این که مطلب را به ذهن شما نزدیک کنم ،تصور کن که این عدد عبارت است از یک و جلویش به اندازه‌ی یک میلیارد سال نوری صفر تا بتواند به شماره درآید .اگر نعمت‌های الهی ده یا صد یا هزار مورد بود ،قابل شمارش و اندازه‌گیری می‌بود و اگر به شما می‌گفتم :تعداد نعمت‌هایی که خدا به شما داده را شماره کن ،هر چه قدر هم نعمت بشماری ،تعداد آنها به یک میلیون نعمت نمی‌رسد؛ من گمان نمی‌کنم شما حتی بتوانی - 1ابراهیم.34 : - 2یعنی ما برای این که بر تعداد و شماره وجودهای انسان از آسمان اول تا این عالم جسمانی دست یابیم ،باید «امتداد وجود او از آسمان اول تا این عالم» را بر «تجلی او» که الزاما ً باید در بهترین صورت باشد ،تقسیم کنیم. منظور ما از بهترین صورت این است که اجازه دهد نور به آنچه که از تجلی و ظهور بعد از آن قرار دارد ،تراوش کند و این طور نخواهد شد مگر این که به حدی رقیق و کمترین حد ممکن باشد تا در طول آن امتدادی عمودی، یگانه و متصل به وجود آید علی رغم این که در حقیقت عبارت است از پیوستن تجلی به تجلی و ظهوری به ظهور (دیگر). هزار نعمت را بشماری؛ بنابراین چگونه است که خدای متعال در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 98و می‌فرماید نمی‌توانیدـ آنها را اندازه‌گیری (تعیین مقدار) نمایید؟ بر چه اصلی چنین چیزی می‌فرماید؛ در حالی که این نعمت‌ها هر چند فراتر از اندازه‌گیری (تعیین مقدار) است ولی در زمره‌ی معدودات (قابل شمارش‌ها) قرار دارند؟ برای حل رفع ابهام و تناقض این مسایل باید شما به این که انسان دارای تجلیات و وجودهای زیادی است شناخت پیدا کنید. همان طور که قبال ً شرح دادم اگر چه این تجلیات قابل شمارش است ولی اندازه‌گیری و تعیین مقدار (احصا) آنها ناممکن است. هر نعمتی از نعمت‌های الهی ،بر تمام این تجلیات افاضه شده و لذا فقط یک نعمت هم به تنهایی کافی است تا غیرقابل شمارش بودن نعمت‌ها بر خودمان را متوجه شویم .بنابراین تنها یک جسم از این اجسام و یا تجلیات کافی است تا وجود سومی هم در کنار آن موجود باشد و همان طور که این جسم در این عالم جسمانی تاثیر می‌گذارد ،آن جسم سوم نیز تاثیرگذار باشد. اکنون به موضوع حسادت بازمی‌گردیم :به عنوان مثال شخصی در آرزوی داشتن خودروی فرد دیگری است و امید آن خود او شود. دارد که این خودرو از دست آن فرد برود و از ِ این خودرو در حال حرکت ،در مسیر واژگون می‌شود و تصادف می‌کند .آیا این نوعی از حسادت نیست؟ چراحسادت حرام است و چرا با این که شخص حسود با دستان خویش خودرو را واژگون نکرده ،بر این کارش عقوبت می‌بیند؟ ی آری فرد حسود با جسم سوم خود یا با وجود جسمان ِ نامرئی‌اش که در این عالم جسمانی تاثیرگذار است ،خودرو را واژگون ساخته است .این تجلیات دارای مراتب و درجاتی است و قبال بیان کردم که غیرمرئی می‌باشد ولی آن اندازه از تراکم و غلظت را دارا است تا برای اثرگذاری در این عالم جسمانی و آنچه در آن است ،کفایت کند .بنابراین خداوند سبحان به وسیله‌ی این تجلی یا جسم نامرئی ،قدرت تاثیرگذاری بر دیگران را در انسان قرار داده است و به این صورت او را مورد امتحان و آزمایش قرار می‌دهد .خدا انسان را امر فرموده که با این قدرت ،به شرارت و پلیدی نپردازد .اگر او کار بدی ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و محاسبه و مواخذه قرار می‌گیرد زیرا او این کار 9دهد انجام موردگوها گفت و را9به دست خودش انجام داده است؛ لذا بر خالف آنچه مردم گمان می‌کنند ،حسد ،صرفا ً یک عمل نفسانی نیست. وجود مرفوع نیز نوعی از این تجلیات و وجودها است و برای او جسمی از همین نوع می‌باشد». من گفتم :آیا این مراتب همگی پایین‌تر از نقطه‌ی رفع شده است یا این که اینها نیز درجه‌ای از درجات رفع محسوب می‌شوند؟ فرمود« :رفع یعنی این که که برای شخص ،جسمی مادی همانند این جسم ،نداشته باشد ولی برای او ،تجلی و جسمی در درجه‌ای باالتر از وجود این جسم مادی ،باقی مانده باشد .یعنی، اگر اآلن یک برگه‌ی کاغذ را در دست بگیری ،باال و پایینی دارد؛ فرض کن که باالترین نقطه‌ی کاغذ همان نفس انسان و پایین‌ترین نقطه‌ی آن ،جسم مرئی او در این عالم جسمانی باشد و این برگه‌ی کاغذ هم به مثابه وجود انسان است .چنین تصور کن که این برگه به تعداد بسیار زیادی از قطعه‌ی موازی خیلی کوچک تقسیم شده است .این قطعات عبارتند از دیگر تجلیات «غیرمرئی» و «غیر نفسانی» انسان تا انتهای آسمان اول. حال ،رفع عبارت است از محو و حذف وجود انسان در پایین صفحه یعنی مثال ً یک سانتی‌متر باالتر از پایین‌ترین نقطه تجلی و ظهوری که او در این صفحه‌ی کاغذ دارد .از این یک سانتی‌متر به پایین صفحه ،او فاقد وجود است و وجود او در این مرتبه، محو و حذف می‌شود ».1 - 1شیخ ناظم العقیلی می‌گوید :نظر ثابت شده و یگانه‌ای درباره‌ی کیفیت زندگی حضرت مهدی وجود ندارد .تا آنجا که من اطالع دارم اولین کسی که به این موضوع پرداخته ،شهید سید محمد محمد صادق صدر است که در فصل دوم کتاب «موسوعه‌ی (دایرة المعارف) حضرت مهدی »به نام «تاریخ غیبت کبری» این قضیه را مطرح نموده است .وی در آنجا دو نظریه برای ماهیت زندگی حضرت مهدی مطرح نموده که یکی نظریه‌ی «پنهان شدن جسم و دیگری نظریه «پنهان شدن شخصیت و عنوان» می‌باشد. شهید صدر با استناد به توجیهاتی که نه تنها از چندین منظر مختلف قابل من گفتم :آیا دورترین نقطه برای مرفوع ،آسمان اول است در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 10 یعنی وی در حالی که همچنان در این عالم است ،به باال برده می‌شود؟ یا این که می‌تواند از آن نیز گذر کند و باالتر برود؟ 0 ایشان فرمود« :قطعا ً وی بر حسب مقام و مرتبه‌اش از آن می‌گذرد و فراتر می‌رود .من برای شما درباره‌ی انسانی با پایین‌ترین وجود که نفسش در پایین آسمان اول است سخن گفتم؛ ولی کسی که ترقی می‌کند ،به اندازه‌ی بهره‌ای که فضل بحث و مجادله است بلکه با برخی اخبار و روایات نیز در تعارض می‌باشد، نظریه‌ی «پنهان شدن شخصیت و عنوان» را ترجیح داده و برگزیده است. آنچه که اینجا برای من اهمیت دارد ،پرداختن به نظریه‌ی «پنهان شدن جسم» است و این که این نظریه چیست و آیا به معنای رفع می‌باشد یا خیر؟ شهید صدر رحمت الله بیان داشته که این ،نظریه‌ی مقبول و متعارفی است که در ذهن بسیاری از مردم مستحکم شده و ظاهر برخی از ادله‌ی روائی نیز بر آن داللت دارد. خالصه‌ی نظریه چنین است که حضرت مهدی با پنهان شدن جسمش از مردم به طرز معجزه آسایی ،غایب گشته است به طوری که هیچ کس از مردم نه او را می‌بیند ،نه صدای او را می‌شنود و نه وجود او را احساس می‌کند حتی اگر آن حضرت در بین آنها باشد ....این نظریه در مقابل فرضیه‌ی «پنهان شدن شخصیت و عنوان» مطرح شده که می‌گوید جسم حضرت دیده می‌‌شود و صدای او شنیده می‌گردد و حضرت به طور طبیعی بین مردم زندگانی می‌کند ....ولی آنها پی نمی‌برند که او حضرت مهدی است. اکنون خالصه‌ای از آنچه که شهید صدر درباره‌ی نظریه‌ی پنهان شدن جسم بیان داشته را بیان می‌دارم و در ادامه در می‌یابیم که مراد این نظریه آن است که حضرت ،مرفوع بوده و موجودیت ایشان بر روی زمین ،همچون سایر مردم نیست .وی می‌ گوید« :این ،نظریه‌ی مقبول و متعارفی است که در ذهن بسیاری از مردم فرو رفته و ظاهر برخی از ادله‌ی روائی نیز بر آن داللت می‌کند؛ و عبارت است از این که جسم حضرت از دیده‌ها پنهان است و او مردم را می‌بیند ولی مردم او را نمی‌بینند ،و در عین حال که گاهی حضرت در یک مکان حضور دارد ،ولی آن مکان از او خالی دیده می‌شود». ....به روشنی چگونگی و هدف نگهداری و حفظ آن حضرت از روی دلیل برای ما اثبات شده است و علت این صیانت و طول عمر حضرت با اراده‌ی پروردگار ،برای ما روشن و واضح است .در صورتی که حفظ آن حضرت منحصر در اختفای شخص و جسم وی باشد ،بر خداوند متعال باالترین الهی در اختیارش قرار می‌دهد ،اوج می‌گیرد و آن گاه ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 وجودش همان باالترین مقامی است که به آن صفحوه‌ی گوها نقطه‌یگفت 01 دست یافته است». گفتم :آیا او همچنان با تکیه بر خودش ترقی می‌کند ،به گونه‌ای که نفس از عالم خودش هم می‌گذرد؟ یا با چیز دیگری ارتقاء می‌یابد؛ به این معنا که از آنجا که عالم انفس مادون انجام این معجزه ،به جهت تحقق هدف بزرگ‌تر الزم است. بر این نظریه گفتاری دیگر افزوده می‌شود مبنی بر این که این غیبت نیز گاهی به سبب مصلحتی برطرف می‌گردد .مانند این که اگر حضرت مهدی بخواهد با کسی رو در رو شود تا نیازی را از او برآورد و یا او را راهنمایی کند و یا به نحوی بیم دهد .الزمه‌ی این رویارویی ،رؤیت آن حضرت است که در صورت پنهان بودن ایشان انجام‌پذیر نیست و میزان ظهور حضرت محدود به مقدار مصلحت است .پس اگر مصلحت اقتضا کرد که آن حضرت به طور کلی برای هر بیننده‌ای آشکار شود ،ایشان ظاهر خواهد شد و دیدار تا برآورده شدن نیاز ادامه خواهد داشت و سپس به طور ناگهانی حضرت ناپدید گشته و دیگر کسی او را نمی‌بیند ،در عین حال که از آن مکانی که در آن بود ،دور نمی‌شود .و هر گاه مصلحت ایجاب کند که حضرت برای یک شخص خاصی ظاهر شود و از دیگران پنهان باشد ،این گونه ظاهر می‌گردد؛ زیرا گاهی آشکار بودن ایشان برای دیگران موجب خطر برای آن حضرت است. تمام اخباری که در زمینه‌ی مشاهده‌ی آن حضرت در دوران غیبت نقل شده است حتی دیدارهای دوران غیبت صغری ،به همین معنی است ،به خصوص آنچه که از دوران غیبت صغری شنیدیم (ذکر شده) که حضرت دو بار برای عموی خود جعفر کذاب ظاهر گشت و بدون این که معلوم شود به کجا تشریف برده است ،غایب گشت .این داستان چنین می‌فهماند که غیبت و اختفا به این صورت بوده است .و اما اخبار مشاهده در دوران غیبت کبری، برخی از آنها به ظاهر و برخی دیگر به صراحت ،داللت بر این گونه اختفا دارند ( »....تاریخ غیبت کبری :صفحه‌ی 35تا ،37دار القری ،بیروت – لبنان ،چاپ اول 1428 ،هـ.ق) اگر چه شهید صدر کوشیده است که بر پایه‌ی این نظریه ،تفسیری درباره‌ی پنهان شدن جسم حضرت مهدی در دوران غیبت به دست آورد ولی این تفسیر دور از ذهن است؛ به ویژه با توجه به آنچه که به تفصیل از سید احمد الحسن در خصوص ماهیت و کیفیت رفع شنیدیم؛ زیرا به این ترتیب، این یک واقعیت کامال ً مقبولی بوده و آن گونه که برخی تصور کرده‌اند نیست. آسمان اول است ،با چه وسیله‌ای وی به مافوق آسمان اول در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 10 صعود می‌کند؟ ایشان فرمود« :عالم انفس نه تنها پایین‌تر از آسمان اول 2 است بلکه در پایین‌ترین نقطه و در نهایت آن جای دارد .این همان چیزی است که همه از آن نصیب و بهره‌ای دارند ،ولی باالتر از آن ،بر حسب سعی و تالش انسان حاصل می‌شود .هر چه انسان بیشتر ارتقاء یابد ،حالش تغییر می‌کند .شما شهید صدر رحمت الله بیان داشته که پنهان شدن جسم حضرت مهدی از دیده‌ها ،یا از طریق تصرف در بیننده است و یا به واسطه‌ی تصرف در دیده شده. ایشان درباره‌ی تصرف در بیننده می‌گوید« :تصرف در بیننده به این صورت است که او را از دیدن چیزی که در جلوی او است ناتوان کند و مکان را تهی از امام ببیند ،با وجود این که امام روبه‌روی او باشد ( »....تاریخ ما بعد ظهور :صفحه .)47 ایشان در خصوص تصرف در دیده شده می‌گوید« :و اما تصرف معجزه در دیده شده و چیزی که قابل دیدار است ،واضح‌ترین راهش این است که معجزه میان رسیدن صورت نوری (تصویر) صادر شده از جسم حضرت مهدی یا امواج صوتی او و غیر اینها از آنچه که حواس پنج‌گانه دریافت می‌کنند حائل شود ....و اجازه ندهند که به بیننده یا شنونده برسند؛ به این ترتیب این شخص از ادراک واقعیتی که پیش روی او قرار دارد ،عاجز می‌ماند» (تاریخ مابعد ظهور). طبق آنچه که سید احمد الحسن در باب «رفع» بیان نمودند ،روشن می‌گردد که اختفای جسم حضرت مهدی از طریق تصرف در «دیده شده» است و نه تصرف در «بیننده» و گاهی اوقات این کار از طریق تصرف در بیننده صورت می‌گیرد؛ البته به صورتی متفاوت با تفسیر شهید صدر رحمت الله یا می‌توان گفت این کار طبق همان تفسیر شهید صدر است با این تفاوت که شهید صدر مشخص نکرده که نرسیدن صورت نوری (تصویر) صادر شده از جسم حضرت مهدی یا امواج صوتی او به حواس مردم به چه صورت است و وی فقط به نسبت دادن این فرایند به معجزه بسنده کرده است. شهید صدر ( رحمت الله) قائل به اعجاز متعارف است و به این عقیده پناه آورده است زیرا هر جسم مادی چگالی (مانند انسان) ناگزیر باید از جهت دیده شدن ،شنیده شدن صدا ،احساس شدن و مانند آن تابع قوانین مادی باشد .او از این قوانین رهایی نمی‌یابد مگر این که از جسم مادی و از چگالی‌اش که دیده شدن ،شینده شدن صدا و احساس شدن او و ...را موجب است ،منفصل گردد. پیش می‌خواهی تفاوت بین نفس و روح را متوجه شوی! مدتی ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و روح نوشته‌ام که ان شاء الله درصدد انتشار آن 1دربار کتابی ‌ی گوها گفته و 03 هستم .این موضوع به گفت و گوی زیادی نیاز دارد». • تفاوت بین عصمت و تسدید ...مالقات موسی با عبد صالح عصمت ،موضوعی است که خداوند آن را به حجت‌ها و اولیاء با بررسی و تامل مشخص می‌شود که بین اعجازی که شهید صدر در این نظریه مطرح می‌کند ،و بین «رفع» بیان شده توسط سید احمد الحسن تفاوتی وجود ندارد زیرا نزدیک‌ترین تصویری که می‌توان از معجزه در جلوگیری از رسیدن تصویر جسم و امواج صوتی و ....از حضرت مهدی به حواس (پنج‌گانه‌ی) مردم در ذهن خلق کرد این است که جسم حضرت از چگالی مادی‌ای که به همراه دارد ،ارتقاء می‌یابد؛ یا همان طور که سید احمد الحسن تعبیر فرموده است :جسم ایشان به یکی از تجلیات خود که مافوق سطح مادیات و قوانین مادی است ارتقاء یابد (که در این حالت) او در دنیا موجودیتی دارد ولی نه مانند وجود صرفا ً مادی مردم .هنگامی که وی بخواهد با شخصی روبه‌رو شود ،به جسم مادی چگال خود بر می‌گردد و قوانین ماده ،اعم از مشاهده شدن جسمش و شنیده شدن صدایش و .... جاری و برقرار می‌گردد .در غیر این صورت چه طور ممکن است که این قوانین بر انسانی که با وجود مادی چگال خود ،موجودیت دارد و واقعا ً تحت تاثیر قوانین مادی است ،اثرگذار نباشد؟! حتی معجزه هم باید بر اساس قوانین تکوینی صورت بگیرد .خدای متعال می‌فرمایدِ« :إنَّا ك َُّل يَش ْ ٍء َخلَ ْقنَا ُه ِبقَدَ ٍر» (ما هر چیز را به اندازه آفریده‌ایم) (قمرَ « ، )49 :وِإن ُوم» ِّمن يَش ْ ٍء ِإالَّ ِعندَ نَا َخ َزاِئنُهُ َو َما نُ َن ِّزلُهُ ِإالَّ ِبقَدَ ٍر َّم ْعل ٍ خل ََق ك َُّل يَش ْ ٍء َفقَدَّ َر ُه تَ ْق ِدي ًرا» (و هر چیز را بیافریده و آن را معین فرو نمی‌فرستیمـ) (حجرَ « ، )21 :و َ (هر چه هست خزاین آن نزد ما است و ما جز به اندازه‌ای به اندازه آفریده است) (فرقان« ، )2 :قَد َج َع َل اللَّهُ لِك ُِّل يَش ٍء قَد ًرا» داده است) (طالق.)3 : حتی هنگامی که خداوند اراده فرمود که ابراهیم را از آتش نجات دهد، این کار خارج از چهارچوب قوانین تکوینی صورت نگرفت و گرنه ما از آن ساَل ًما َعىَل چیزی سر در نمی‌آوردیم .خدای متعال می‌فرمایدُ « :قلْنَا يَا نَا ُر كُويِن بَ ْردًا َو َ يم» (گفتیم :ای آتش ،بر ابراهیم خنک و سالمت باش) (انبیاء« .)69 :كُون ِي» یعنی ِإ ْب َرا ِه َ (خدا هر چیز را اندازه‌ای قرار خداوند جل جالله هستی و خلقت آن را از آتش به خنکی تغییر داد و آتشی بدون خاصیت سوزندگی بر جای ماند؛ یا خدای متعال آن خلقتی که مستلزم سوزاندن آتش بود را از آن سلب نمود .به هر حال آنچه که اهمیت خودش اختصاص داده است ولی کسانی که نسبت به آن در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 10 حال این افراد شبیه آشنایی ندارند ،به ناروا به آن پرداخته‌اند. ِ 4 وضعیت کسی است که در صحرای خشک به دنبال آب می‌گردد؛ او کجا می‌تواند از آب گوارا سیراب شود و حال آن که از چشمه‌ی زالل آن دور مانده است. بنابراین بیایید با چشمه‌ی آب روان و زالل ،قائم آل محمد و محل تالقی دو دریای علی و فاطمه همراه شویم ،تا وی دارد این است که خدای تعالی آن را به چیزی غیر از آتش سوزاننده تغییر داد یا هستی بخشید. در مورد «جسم مادی» اگر خدا بخواهد این جسم را از قوانین ظاهری مادی رها سازد ،باید هستی آن را به هستی‌ای که قوانین مادی بر آن اثری نداشته باشد ،تغییر دهد؛ گویی آن را به موجودیتی که از ماده و چگالی آن جدا می‌شود ارتقاء می‌دهد ....این دریافت ،با قرآن و مقیاس‌ها و قوانین هم‌خوانی دارد زیرا طبق آن ،نور از انتقال تصویر ،هوا یا فضا از انتقال صوت و حس المسه از لمس کردن برکنار نمی‌ماند و به این ترتیب هماهنگی جسم یا وجود انسان ،با قوانین الهی حفظ می‌شود .اگر جسم، مادی چگال باشد قوانین مادی بر او صدق می‌کند و اگر از چگالی خود خالی شود و به وجود دیگری که دارای قوانین ویژه‌ای متفاوت با قوانین مادی است ،ارتقاء یابد ،این قوانین بر او جاری نخواهد بود. ما در داستان های بسیاری ،درباره‌ی رؤیت حضرت مهدی و اختفای ناگهانی آن حضرت مطالبی شنیده‌ایم ....بنابراین اگر آن حضرت با وجود مادی چگالش حضور داشته ،پس ناگهان به کجا رفته (غیب شده) است؟!! چه بسا این تعبیر ،بسیاری از کرامات و معجزاتی که برای پیامبر خدا حضرت محمد و ائمه‌ی اطهار یا برخی اولیاء رخ داده ،مانند پنهان شدن طی االرض و مانند آن را تفسیر نماید؛ با این از انظار عمومی ،یا حتی ّ تفاوت که این حالت برای آنها حالتی غیرعادی و ناگهانی محسوب می‌شود ....ولی پس از رفع شدن حضرت مهدی ،برای آن حضرت حالتی همیشگی و دائمی به شمار می‌رود ....ولی هر بار که امام مهدی اراده فرماید که شخصی را مالقات نماید یا تکلیفی را به او محول نماید یا عمل معینی را از او طلب نماید ،با وجود مادی متراکمش به سوی او می‌آید. عمده‌ترین دلیل شهید صدر (ره) در ترجیح دادن نظریه‌ی «پنهان شدن شخصیت و عنوان» بر تئوری «پنهان شدن جسم» این است که نظریه‌ی پنهان شدن جسم منوط بر حصول اعجاز دائمی در اختفای جسم حضرت مهدی و ظهور او است و این موضوع – همان طور که خود وی گفته است -با قاعده‌ی عمومی معجزه که می‌گوید معجزه باید منطبق با مصالح و ضوابطی معین باشد و نه این که در همه حال و در هر مناسبتی حادث قرآنی مسایل مربوط به عصمت را با پرداختن به داستان بزرگ ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گوهامجمع البحرین» توضیح دهد. موسیو به «سفر گفت 05 از عبد صالح پرسیدم و گفتم« :لطفا ً تفاوت بین عصمت و تسدید را بیان فرمایید». ایشان چنین پاسخ دادند« :هر کس که از حرام‌های الهی به خداوند پناه و اعتصام جوید ،به مقدار تکیه‌ای (اعتصامی) که نسبت به خداوند دارد ،معصوم است .یک جهت عصمت مربوط گردد ،سازگار نیست. این طرز تفکر ،در برابر نقد و بحث رنگ می‌بازد زیرا تشخیص نیاز و عدم نیاز به مصلحت را کسی جز خدای تبارک و تعالی نمی‌داند؛ به ویژه در مورد حضرت مهدی !خدای متعال می‌فرمایدَ « :و َما ُأوتِيتُم ِّمن الْ ِعل ِْم ِإالَّ َقلِيالً» (و شما را جز اندک دانشی نداده‌اند) (إسراء .)85 :ضمنا ً حتی اگر ما بپذیریم که موضوع پنهان شدن جسم فرد (رفع) از نوع معجزه‌ای است که فقط بر اساس مصلحت و حکمتی که خدای متعال به آن آگاه است رخ می‌دهد ،چه بسا این اختفا از سنخ چنین معجزه‌ای نباشد بلکه ممکن است این پوشیده ماندن عبارت باشد از یک قانون تکوینی ،که در چهارچوب معجزه‌ای که شهید صدر قائل است نگنجد؛ خصوصا ً اگر بیان و تفسیر سید احمد الحسن در مورد قضیه‌ی «رفع» را مد نظر قرار دهیم. روایاتی از اهل بیت وجود دارد که در آنها بر موضوع «پنهان شدن جسم» در خصوص حضرت مهدی به صراحت بیان شده است؛ از جمله: ریان بن صلت می‌گوید :از امام رضا درباره‌ی حضرت قائم سؤال شد. شنیدم که آن حضرت فرمود« :شخص او دیده نشود و نامش برده نشود»( .کافی :جلد 1صفحه .)333 داوود بن قاسم جعفری می‌گوید :از پدر امام حسن عسکری شنیدم که فرمود« :جانشین پس از من حسن است .چگونه خواهد بود حال شما نسبت به جانشین پس از این جانشین؟ عرض کردم :فدایت گردم ،برای چه؟ فرمود :زیرا شما خودش را نمی‌بینید و برای شما روا نیست نامش را ببرید ( »...کافی :جلد 1صفحه 332و .)333 عبید بن زراره می‌گوید :شنیدم ابو‌عبدالله امام جعفر صادق فرمود« :مردم امام خود را نیابند .او در موسم حج حاضر باشد و مردم را می‌بیند لکن آنها او را نمی‌بینند» (کافی :جلد 1صفحه 337و .)338 این روایت‌ها به ویژه روایت اول و سوم ،تصریح دارد بر این که جسم حضرت مهدی دیده نمی‌شود ولی شهید صدر کوشیده با آنچه که از سفیر دوم آن حضرت روایت شده ،این نظر را مردود شمارد :از عبدالله بن جعفر حمیری ،از محمد بن عثمان عمری (که خدا از او راضی باشد) گفت: «به خدا قسم که صاحب این امر همه ساله در موسم حج حاضر می‌شود و او مردم را می‌بیند و آنها را می‌شناسد ،مردم نیز او را می‌بینند ولی او را به بنده و جهت دیگر آن مربوط به پروردگار می‌باشد .بنده به در محضر عبد صالح (جلد 1و پروردگار)2به میزان10 مقدار اخالصش ،معتصم به خدا می‌شود و توفیق او ،به بنده عصمت می‌بخشد .اخالص و توفیق با هم 6 مرتبط هستند .توفیق ،هم‌نشین اخالص است و به مقدار اخالص ،از آسمان فرود می‌آید .تسدید نیز در خالل توفیق نازل می‌گردد. البته شما در واقع به دنبال تبیین مفهوم عصمتی هستی که نمی‌شناسند»( .کمال الدین و تمام النعمة :صفحه .)440 ولی شهید صدر ( ره) از این موضوع غفلت ورزیده که این خبر بخشی از کالم سفیر دوم (محمد بن عثمان (ره)) بوده و روایتی از حضرت مهدی نیست .ممکن است این سخن ،توصیف وضعیت حضرت مهدی در غیبت صغری باشد؛ و حتما ً هم چنین است ،به این دلیل که سفیر (امام) اطرافیان خود را مخاطب قرار داده و آنها را به موضوعی که در همه‌ی مراسم حج در آن زمان ،نسبت به آن آگاه است یا از آن شناخت دارد سوگند می‌دهد؛ این در حالی است که سخن ما در مورد غیبت حضرت مهدی در زمان غیبت کبری است و نه غیبت صغری ....و حتی اگر چنین چیزی صرفا ً یک احتمال باشد ،باز هم می‌توان بین روایات را جمع کرد .... لذا این روایات با هم متعارض نیست. افزون بر این ،روایت مزبور صرفا ً ناظر بر موسم حج است؛ حتی از ظاهر آن چنین بر می‌آید و (روشن است که) اثبات چیزی در زمانی خاص ،به معنی اثبات آن در همه‌ی زمان‌ها نیست .عالوه بر این چه بسا در ایام حج برخی مردم حضرت مهدی را ببینند و برخی دیگر او را نبینند ....لذا همه‌ی این روایات درست هستند ....و با هم تعارضی ندارند. حال اگر بگویی :این چگونه ممکن است که فقط عده‌ای او را می‌بینند و برخی دیگر نمی‌توانند او را ببینند ،در حالی که همه‌ی آنها در یک زمان و مکان قرار دارند؟ اگر او با وجود مادی چگال خود حضور می‌یابد ،پس همگان باید او را مشاهده کنند و همان طور که پیشتر گذشت ،بدون استثنا باید قوانین مادی بر او جاری باشد. من می‌گویم :در این حالت ضرورتی ندارد که حضرت با وجود مادی چگالش حضور یابد ،بلکه ممکن است با موجودیتی غیر از وجود مادی جلوه نماید .کسانی هم که او را می‌بینند ،یا پرده از جلوی چشم‌هایشان برداشته می‌شود و یا حضرت را نیز با وجود غیر‌مادی‌اش مشاهده می‌کنند .سید احمد الحسن تبیین فرمود که هر انسانی بر حسب مقتضیاتش دارای موجودیت‌هایی به هم پیوسته از «آسمان انفس» تا این عالم مادی ،و از باالی «آسمان انفس» یعنی پایین آسمان اول می‌باشد. روایات به ما نشان می‌دهد که زندگی خضر از لحاظ دیده نشدن ً حقیقتی این مسایل بُعد ‌شوند .قبال معصوم می اوصیاء به آن قضیهو مناظره‌ها مربوطه به چــهـارم: ایســــتـگاه 1 را برای شما تشریح نمودم ولی (چیزی که اوصیاء) (عصمت گوها گفت و 07 باقی می‌ماند) «منصوص» بودن آن (مشخص بودن آن توسط پروردگار) است .حقیقت عصمت در تمام انسان‌ها موجود است که همان فطرت اخالص می‌باشد؛ یعنی نوری که آن را موجودیت و ظهور بخشیده است و هر انسانی می‌تواند از جسمش ،همانند زندگانی حضرت مهدی است .همان طور که در کالم آتی اهل بیت می‌آید که خضر به سراغ آنها آمده و بدون این که جسم یا هیکل او دیده شود ،با ایشان سخن گفته است: از امام رضا نقل شده که فرمود« :هنگامی که پیامبر خدا قبض روح شد ،شخصی آمد و بر در خانه ایستاد و آنها را تسلیت گفت .اهل بیت سخن او را می‌شنیدند ولی خودش را نمی‌دیدند .علی بن ابی‌طالب گفت :این خضر است که آمده تا شما را (در فوت) پیامبرتان تسلیت دهد» (کمال الدین و تمام النعمة :صفحه .)391 «وقتی رسول خدا وفات امام سجاد در آخر روایتی طوالنیـ می‌فرماید: یافت و سوگواران آمدند ،کسی نزد اهل بیتش آمد که او را نمی‌دیدند ولی صدایش را می‌شنیدند .او گفت: ْس ذَآِئقَةُ الْ َم ْو ِت َوِإمَّن َا تُ َو َّف ْونَ ُأ ُجو َرك ُْم يَ ْو َم الْ ِقيَا َم ِة» سالم و رحمت و برکات خداوند بر شما باد « .ك ُُّل نَف ٍ (همه کس مرگ را می‌چشد و به تحقیق در روز قیامت مزد اعمال شما را به کمال خواهند داد) .خداوند هر مصیبتی را تسلی می‌دهد و برای هر نابودشونده‌ای جایگزینی قرار می‌دهد ....علی بن ابی‌طالب فرمود :آیا می‌دانید این کیست؟ (گفتند:خیر .حضرت فرمود ) :این خضر است» (کمال الدین و تمام النعمة :صفحه .)392 بر این اساس ما درمی‌یابیم که خضر نیز همچون عیسی مرفوع است و او همانند حضرت مهدی و عیسی زنده می‌باشد؛ طبق همان رفعی که سید احمد الحسن با بیانی شافی و قانع کننده که تا کنون کسی چنین نکرده بیان فرموده است؛ و در غیر نزد عترت مصطفی کجا می توان (چنین دانشی را) یافت .شاید روایت بعدی اشاره داشته باشد به این که حضرت مهدی خانه‌ای در آسمان دارد به نام «بیت الحمد» .مفضل می‌گوید :از امام ابو‌عبدالله شنیدم که فرمود« :برای صاحب این امر خانه‌ای است که به آن بیت الحمد گفته می‌شود .در آن چراغی است که از زمان تولد او تا روزی که با شمشیر قیام کند می‌درخشد و خاموش نمی‌گردد» (غیبت نعمانی :صفحه .)245همچنین شیخ طوسی نیز با سند خودش این حدیث را از سالم بن ابی‌عمیره از امام محمد باقر بیان نموده است (غیبت طوسی :صفحه .)467 شاید روایت بعدی نیز ،نص یا اشاره‌ای روشن به رفع حضرت مهدی داشته باشد :از ایوب بن نوح ،از ابی‌الحسن سوم امام هادی که فرمود: «هنگامی که نشانه‌‌ی شما از میان‌تان برخاست (امامتان غایب شد) پس چشم به راه فرج (الهی) از زیر گام حرام‌های الهی به خداوند پناه جوید و انسان بر این فطرت در محضر عبد صالح (جلد 1و خود)2را از 10 دست می‌باشد ولی گاهی اوقات ممکن است بهره‌ی 8 داده باشد». من گفتم :آیا تفاوت عصمت حجت با عصمت دیگران ،بر اساس میزان تجلی عصمت برای حجت است؟ فرمود« :تنها تفاوت در عصمت اوصیاء این است که آنها با درجه‌ای به خدا اعتصام یافته‌اند که وارد باطل نمی‌شوند و از حق خارج نمی‌گردند .لذا هر کس که از آنها پیروی کند نیز از گمراهی ایمن می‌شود و به اندازه‌ی پیروی از آنها ،حق را می‌شناسد .همچنین کسی که حقایق را می‌داند (خدای سبحان) حه می‌گذارد؛ و این ص (به طور صریح) ص ّ بر عصمت آنها با ن ّ مهمترین نکته در این مقوله است. عصمت نه یک درجه بلکه دارای درجاتی است؛ ولی آنچه برای مردم اهمیت دارد همین مقدار است که :معصوم آنها را وارد باطل نمی‌سازد و از حق خارج نمی‌گرداند .ولی اگر دو معصوم با دو درجه‌ی متفاوت در عصمت ،یک جا گرد آیند ،فرق بین آنها آشکار خواهد شد؛ به طوری که شما فرد پایین‌تر در مواجهه با فرد باالتر ،غیر معصوم می‌بینی؛ مانند وضعیت حضرت موسی در مواجهه با عالِم (عبد صالح) .آیا دیده‌ای که وضعیت او چگونه بوده است؟ اگر به شرح بیشتری نیاز دارد، برای شما توضیح دهم». گفتم :بله ،اگر وقت‌تان اجازه می‌دهد. فرمود« :به کلمات عبد صالح با موسی بنگر« :ق َ َال ِإنَّكَ لَن های خود (کنایه از نزدیک ترین جا) باشید» (کافی :جلد 1صفحه .)341 مکُم» (نشانه‌ی شما) صاحب نشانه یا نشانه‌های ممکن است مراد از «عَل َ َ شما به سوی خدا باشد که همان امام معصوم حضرت مهدی است. محتمال ً در دو روایت ذیل نیز به رفع اشاره شده است :از مروان بن انباری که گفت امام محمد باقر فرمود« :هنگامی که خداوند همجواری با مردمی را برای ما کراهت داشته باشد و نپسندد ،ما را از میان آنان بیرون برد» (علل الشرایع :جلد 1صفحه )244و از محمد بن فرج که گفت :امام محمد باقر برایم نوشت« :هر گاه خداوند بخواهد بر مردم غضب کند ،ما اهل بیت را از مجاورت با آنها دور می‌کند» (کافی :جلد 1صفحه )343و خداوند اعلم‌ترین و حکیم‌ترین است! ....ق َ صرْب ًا ....ق َ مناظر َأهقُل َال َأل َْم َس َت ِط ایســــتـگاهَألَ ْم َأقُل ِإنَّكَ ل َال َس َت ِط َ5 كَ ِإنَّكَ يع َم ِعی َ يع َم ِع َی َ مسایلَ صرْب ً چــهـارمَ:ن ت ْ ت ْ ‌هالَّ و مربوطها به 1 َال َه َذا ِف َر ُ گوها ق َ َس َت ِطعَّ 5علَ ْي ِه صورْب ًا .... يع َم ِع َس َت ِط َ5 گفتی َ اق بَ ْي ِنی َوبَ ْي ِنكَ َ سُأنَ ِّبُئكَ ِب َتْأوِيلِ َما ل َْم ت ْ لَن ت ْ 09 ِيل َما لَ ْم ت َْس ِطع َّعلَ ْي ِه َصرْب ًا» صرْب ًا َ ....و َما َف َعلْتُهُ َع ْن َأ ْمرِی َذلِكَ تَْأو ُ َ 1 (گفت :تو را شکیبایی همراهی با من نیست ....گفت :نگفتم که تو را شکیبایی همراهی با من نیست؟ ....گفت :آیا به تو نگفتم که تو را شکیبایی همراهی با من نیست؟ ....گفت :اکنون زمان جدایی میان من و تو است و تو را از راز آن کارها که تحمل صبرشان را نداشتی ،آگاه می‌کنم ....و من این کار را به میل خود نکردم، این است راز آنچه که تو شکیبایی آن را نداشتی). هیچ سخنی با وی نگفته مگر این که او را به خاطر کمی صبر نکوهش کرده است در حالی که همان طور که می‌دانی ،پیامبر نسبت صبر به ایمان را به نسبت سر به بدن همانند کرده صرَب ُوا َو َما است .2خدای متعال نیز می‌فرمایدَ « :و َما ُيلَقَّاهَا ِإال الَّ ِذينَ َ يُلَقَّاهَا ِإال ُذو َح ٍّ يم» ظ َع ِظ ٍ 3 (برخوردار نشوند از این ،مگر کسانی که شکیبا باشند ،و کسانی که از ایمان بهره‌ای بزرگ داشته باشند). آیا مالحظه می‌کنی که عبد صالح ،حضرت موسی را که پیامبر و فرستاده‌ای از جمله پیامبران اولو العزم است ،به چه چیزی توصیف کرده است؟ او را این گونه وصف کرده که نمی‌تواندـ با وی صبر پیشه سازد .حال اگر شما بین این دو نفر بودی ،از کدام یک پیروی می‌کردی؟ حضرت موسی یا عبد صالح؟! وقتی این دو به هم رسیدند ،کدام یک محتاج دیگری بود؟ کدام یک مرشد و هادی دیگری بود؟ کدام یک به دیگری علم آموخت؟ موسی دلیل پیروی از عبد صالح را که همان کسب علم و معرفت بود ،بیان نمود« :ق َ ت َال لَهُ ُموىَس ه َْل َأتَّ ِب ُعكَ َعىَل َأن تُ َعلِّ َمنِ ِماَّم ُعلِّ ْم َ ُرشْ دً ا»( 4موسی به او گفت :آیا با تو بیایم تا آنچه به تو آموخته‌اند به من بیاموزی؟) .یعنی موسی محتاج او بود ،و این به وضوح تفاوت و تمایز معصومین را به شما نشان می‌دهد. 1 2 3 4 کهف 78 ، 75 ، 72 ، 67 :و .82 کافی :جلد 2صفحه 87حدیث .2 فصلت.35 : -کهف.66 : برخی از کسانی که به حقیقت آگاهی ندارند و در حوزه‌ای که در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 مطرح 11 نموده نسبت به آن بی‌اطالع‌اند ورود می‌کنند ،مطلبی را و به نگارش در آورده‌اند که شاید به عنوان اشکال اینجا باقی 0 بماند .این عده می‌گویند که عبد صالح از موسی داناتر نبوده اما وی به علم باطنی ،تخصیص یافته و موسی نیز از علم شریعت مطلع بوده است .اینها بر این قول‌اند که موسی بر عبد صالح حجت است .شاید این عقیده و نظر همه‌ی آنها باشد زیرا از آنجا که این عده گمان نمی‌کنند عبد صالح برتر از موسی است لذا به خطا افتاده و به بیراهه رفته‌اند. حقیقت آن است که قرآن قاطعانه به نفع عبد صالح نظر می‌دهد .این تصریح آشکار قرآن است که به چیرگی و حجت صا ِب ًرا ستَجِدُ نِیِ 5إنْ شَ ا َء اللَّهُ َ بودن عبد صالح بر موسی حکایت داردَ « : َواَل َأ ْع ِ صی لَكَ َأ ْم ًرا» نافرمانی نکنم) .مالحظه می‌کنی :در هیچ کاری تو را نافرمانی نکنم. ْت ِمن لَّدُ نِّیُ 5ع ْذ ًرا»( 2که از جانب من معذور باشی) .آیا و همچنین« :قدْ بَلَغ َ عذرخواهی موسی و کیفیت آن را مالحظه می‌کنی؟ در اینجا موسی به روشنی بیان می‌دارد که او آموزنده و طالب علم است ،و البته شکست خورده و ناکام! همچنین بنگر که عبد صالح چگونه موسی را مخاطب خود 3 َسَألْ ِنی َعن يَش ْ ٍء َح َّت ٰى ُأ ْح ِد َ قرار می‌دهد« :ق َ ث لَكَ ِم ْنهُ ِذكْ ًرا» َال فَِإنِ اتَّ َب ْع َت ِنی فَاَل ت ْ (گفت :اگر از پی من می‌آیی ،نباید که از من چیزی بپرسی تا من خود تو را از آن گاه کنم). فراموش نکن که آنها حجت‌های خداوند سبحان هستند و موسی جزو پیامبران اولوالعزم که تعداد آنها فقط پنج نفر است محسوب می‌شود .عبد صالح آن گونه با وی سخن می‌گوید که گویی با کودکی که می‌خواهد به وی آموزش دهد در َسَألْ ِنی َعن يَش ْ ٍء َح َّت ٰى ُأ ْح ِد َ حال گفتگو است« :ق َ ث لَكَ ِم ْنهُ َال فَِإنِ اتَّ َب ْع َت ِنی فَاَل ت ْ 1 (اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهی یافت آن چنان که در هیچ کاری تو را ِذكْ ًرا» (گفت :اگر از پی من می‌آیی ،نباید که از من چیزی بپرسی تا من خود ،تو را از آن گاه کنم). 1 2 3 کهف.69 : کهف.76 : -کهف.70 : پیشتر نمی‌دانم آیا شما قبال ً این آیه را این گونه می‌‌خوانده‌ایدـ؟ آیا ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و مالحظه کرده بودی؟». چنین 1چیزی گفت راو گوها 11 گفتم :الحمد لله ،از کجا؟ آیا ما چیزی می‌دانستیم؟ سبحان الله ،خدا چه قدر بردبار است. ایشان فرمود« :اکنون آن را این گونه بخوان که در آن چیزهای زیادی خواهی یافت .فقط به اختصار علت دیدار و مالقات موسی را برای شما بیان می‌دارم: موسی تصور می‌کرد که حقیقت را دریافته و با منیّت خود مبارزه کرده است؛ خصوصا ً این که وی کسی بود که خویشتن را از یک سگ گر هم برتر نمی‌دانست .1همچنین می‌دانی که موسی درخواست کرده بود که او قائم آل محمد باشد .به گمانم روایات آن را خوانده باشی .2دیدارش (با آن عالِم) به این دو دلیل بوده است. اگر آغاز ماجرای سفر موسی را بخوانی می‌بینی که وی به دنبال مجمع البحرین (محل تالقی دو دریا) بوده است .وی حال خود را چنین توصیف می‌کند که اگر روزگاری دراز را صرف - 1ابن فهد حلی نقل نموده« :خداوند سبحان به حضرت موسی وحی کرد که هنگامی برای مناجات نزد من می‌آیی ،فردی را به همراهت بیاور که تو از او بهتر باشی .موسی هر کس را که می‌دید ،جرات نمی‌کرد بگوید من از او بهترم لذا دست از مردم برداشت و در میان انواع حیوانات ،شروع به جست و جو کرد تا این که به سگ گری برخورد کرد .گفت این را با خود می‌برم ،در گردنش ریسمانی انداخت و او را با خود کشید .در میان راه ریسمان را گشود و سگ را رها کرد .وقتی به مناجات پروردگار سبحان رسید ،به او فرمود :ای موسی کجاست آنچه که به تو امر کردم؟ گفت پروردگارا آن را نیافتم .خدای متعال فرمود :به عزت و جاللم قسم اگر حتی یک نفر را می آوردی ،نام تو را از دیوان نبوت پاک می‌کردم» .عدة الداعی :صفحه .204 - 2این حدیث از آن جمله است :سالم االشل گفته از امام باقر شنیدم که فرمود« :موسی بن عمران در سِ فر اول (تورات) نظر کرد و مقام قائم آل محمد را در مکنت و قدرت و فضیلت مشاهده نمود و از خدا خواست نمود :خداوندا! مرا قائم آل محمد قرار بده! به او گفته شد :قائم از فرزندان احمد است .سپس در سفر دوم نگریست و دوباره مانند همان مطلب قبلی را یافت و مانند آن را از خداوند درخواست کرد و همان پاسخ را شنید .سپس در سفر سوم نگریست و همان مطلب را دید و همان سخن را تکرار کرد و همان پاسخ را شنید» .کتاب غیبت محمد بن ابراهیم نعمانی :صفحه 246تا .247 یافتن مجمع البحرین کند (امضی حقبا) ،چیزی جلودارش در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 به) مجمع‌ 11 نیست! آیا اشتیاق و اهتمام موسی برای رسیدن البحرین را می‌بینی؟ وی صرف نمودن روزگارهایی طوالنی 2 برای رسیدن به مجمع البحرین را طبیعی و عادی به شمار می‌آورد. بسیار خوب ،حال تو را به خدا ،آیا ممکن است کسی محل برخورد دو نهر را گم کند؟! در حالی که نتیجه‌ی حاصل شده، گم کردن آن بود! آیا این طور نیست؟ آیا معقول است که وی به دنبال محل تالقی دو نهر باشد ولی از آن عبور کند و بعد آنجا را گم کند و از دست بدهد؟ آیا هیچ به این قضیه دقت کرده‌ای؟ به سراغ سوره‌ی الرحمان برو و دو دریایی که آنجا به هم می‌رسند را نظاره کن (البحرین الذی یلتقیان)؛ محل تالقی‌شان آنجا است؛ ببین که چه خواهی یافت .روایات فراوانی از سنّی و شیعه نقل شده که منظور از دو دریا ،علی و فاطمه است و حاصل اجتماعشان نیز حسن و حسین و حجت‌های بعد از آنها هستند .1بنابراین مجمع البحرین ،یک انسان است و نه یک مکان؛ به همین دلیل است که موسی آن را گم کرد و از دست داد. این نکته‌ی اول ،یعنی موسی او را گم کرد .آیا هیچ دقت کرده‌ای که موسی با وجود اهتمام شدیدی که دارد ،از نزدیک آن گذشت و حتی کنارش نشست ولی او را نشناخت و ندانست کیست؟ موسی یکی از پیامبران اولو العزم است، ولی با این وصف ،هدف و مقصودش را گم کرد؛ همان هدفی که سپری کردن روزگارانی دراز برای یافتن آن را کم می‌شمارد. آیا به چنین چیزی دقت کرده بودی؟ این بسیار مهم است .امروزه آنها به چنین نکته‌ای توجه ندارند .شاید آنها نیز ندانسته هدف را گم کنند .سبحان الله ،آیا آنها از موسی برتر می‌باشند؟». گفتم :آیا می‌توانیم بگوییم قائم حاصل اجتماع دریای ائمه و - 1به کتاب سفر موسی به مجمع البحرین ،سید احمد الحسن مراجعه نمایید. دریای مهدیین است و او همان کسی است که موسی در ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و پی 1 ‌اش بود ؟ و گوها گفت 13 فرمود« :خیر ،قائم حاصل اجتماع علی و فاطمه است، حاصلی که خَلق ،برای آن به وجود آمده که همان شناخت « »27حرف درباره‌ی توحید و معرفت است؛ همان مجمع البحرین». سپس عبد صالح به تبیین گوشه‌ای از وقایع سفر موسی به سوی او (مجمع البحرین) پرداخت و فرمود« :موسی متعهد شد که صبر پیشه کند ولی خود را چنان یافت که از شکستی به َال اَل تَُؤا ِخ ْذنِی 5مِب َا ن ِ شکست دیگر رهسپار است« :ق َ يت َواَل تُ ْر ِه ْق ِنی ِم ْن َس ُ َأ ْمرِی ُعرْس ً ا» مگیر) .این بار اول! ببین موسی بار دوم چگونه شکست خوردَ « : سَألْتُكَ َعن قال ِإن َ 1 (گفت :اگر فراموش کرده‌ام مرا بازخواست مکن و به این اندازه بر من سخت ْت ِمن لَّدُ نِّی ُع ْذ ًرا» ُصا ِح ْب ِنی َقدْ بَلَغ َ يَش ْ ٍء بَ ْعدَ هَا فَاَل ت َ پرسم با من همراهی مکن ،که از جانب من معذور می‌باشی). در دفعه‌ی سوم شاید (اگر دقت کنی) مالحظه می‌نمایی که موسی سکوت را برگزید؛ یا این سکوت بود که موسی را برگزید! موسی فقط می‌شنید و پس از آن دیگر سخنی بر زبان نراند .موسی علم را فرا‌گرفت و هدف از آمدنش محقق گشت. عبد صالح با این کارهای ساده ،همه چیز را به موسی فهماند؛ به او گفت :مبارزه با منیت مراتب و درجاتی نامتناهی دارد ،نعمت‌های خدا به شماره نمی‌آید (قابل اندازه‌گیری نیست) ،و مقاماتی که انسان می‌تواند به آنها دست یابد نیز قابل اندازه‌گیری نیست (ال تحصی)». عبد صالح ،موسی را در مراتب توحید گام به گام به جلو رهنمون شد؛ درجه‌ی اول «أنا» (من) ،درجه‌ی دوم «نحن» (ما) و درجه‌ی سوم «هو» (او) بود .اگر چه همه‌ی اینها به امر 2 1 2 کهف.73 : -کهف.76 : (گفت :اگر از این ،پس از تو چیزی خدا بود ولی این درجات به ترتیب به مراتب کفر (من و نه او)، در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 11 شرک (من و او) و توحید (فقط او) نیز اشاره دارد. 4 دت َ ....وَأ َّما الْغُاَل ُم َفكَانَ ني يَ ْع َملُونَ ِفی الْ َب ْح ِر َفَأ َر ُّ الس ِفي َن ُة َفكَان ْ سا ِك َ َت لِ َم َ « ....ا َّما َّ َأ َب َوا ُه ُمْؤ ِم َننْي ِ َفخ ِ َشي َنا َأن ُي ْر ِه َقهُاَم ُ ط ْغ َيانًا َوكُ ْف ًرا* َفَأ َر ْدنَا َ ....وَأ َّما الْجِدَ ا ُر َفكَانَ لِغُاَل مَنْي ِ صالِ ًحا َفَأ َرا َد َر ُّبكَ َ ....و َما َف َعلْتُهُ عَنْ َي ِتيمَنْي ِ ِفی الْ َم ِدي َن ِة َوكَانَ تَ ْحتَهُ كَن ٌز لَّهُاَم َوكَانَ َأ ُبو ُهاَم َ َأ ْمرِی ...( 1»....اما آن کشتی از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می‌کردند ،خواستم ....اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند ترسیدیم که آن دو را به عصیان و کفر دراندازد* خواستیم ....اما دیوار از آنِ دو پسر یتیم از مردم این شهر بود که در زیرش برای آن پسران ،گنجی بود .پدرشان مردی صالح بود .پروردگار تو می‌خواست ....و من این کار را به میل خود نکردم .» ).... گفتم« :لن» به معنای «هرگز» است و عبد صالح آن را صرْب ًا» (تو را هرگز شکیبایی َس َت ِط َ5 يع َم ِع َی َ خطاب به موسی گفتِ« :إنَّكَ لَن ت ْ همراهی با من نیست) .اکنون اگر باب به سوی خدا تا بی‌نهایت باز باشد و کسی غیر از موسی بخواهد جزو اهل بیت عبد صالح گردد ،یعنی جزو خود اهل بیت شود ،چگونه امکان رسیدن به آن را دارد در حالی که موسی نتوانست صبر پیشه کند چه برسد به دیگران؟ فرمود« :یعنی منظورت این است که آیا کسی به غیر از موسی وجود دارد که بتواند صبر پیشه کند؟ آیا شما می‌دانی صبر بر چه چیزی بود؟ اگر چه دقیقا ً مشخص نکردم ولی قبال ً برای شما توضیح دادم ،که صبر درباره‌ی چه چیزی بود .آیا ممکن است به من بگویی که صبر بر چه بوده است؟». گفتم :نمی‌دانم .چیزی به ذهنم می‌رسد که از گفتن آن شرم می‌کنم. فرمود« :آن را بگو». گفتم :همان چیزی که یونس در ابتدای کار آن را تاب نیاورد ‌ـ‌‌و الله اعلم‌ـ‌ عذر می‌خواهم. فرمود« :نگاه کن ،موسی به این دلیل برای دیدار با عبد صالح راهی شد که گمان می‌کرد با نفس خود مبارزه کرده و منیت درونش را کشته است .اکنون امتحان در این بود؛ یعنی 1 -کهف 79 :و .80 شدو و با عبد صالح به موسی‌گفت که تو با من همراه خواهی ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها این 1 من حجت بر تو هستم و خدا تو را به اطاعت از که می ‌دانیگوها گفت و 15دستور داده است ،ولی آن گونه که خدا به تو فرمان داده من است ،نخواهی بود و آن گونه که تعهد داده‌ای ،عمل نخواهی کرد؛ بلکه منیت از ژرفای درونت بروز خواهد یافت؛ هر چند من بر تو حجتم و تو ،خود به صبر متعهد شده‌ای ،باز بر من اعتراض روا خواهی داشت .یعنی عبد صالح به موسی می‌گفت :اینک تو را می‌آزمایم و منیت درونت را ظاهر می‌سازم ،ولی وی، صرْب ًا» بیان داشت .آیا يع َم ِع َی َ َس َت ِط َ این عبارت را به صورت «ِإنَّكَ لَن ت ْ اکنون متوجه شدی؟». گفتم :آری. سپس فرمود« :حال به سؤالت پاسخ می‌دهم :بدان که مبارزه با نفس ،دارای مراتبی است .کسی که در یک درجه با نفس خودش نبرد کرده باشد ،اگر در مرحله‌ی باالتر ،از سوی کسی که برتر از او است مورد آزمون قرار گیرد ،قطعا ً شکست می‌خورد .کسی که در ارتفاع هزار متری پرواز کند، اگر فردی که در ارتفاع صد متری به پرواز در آمده را امتحان کند ،این فرد شکست می‌خورد .همچنین کسی که در ارتفاع دویست متری پرواز کرده نیز در آزمون با او شکست می‌خورد و به همین ترتیب تمام کسانی که در مرتبه‌ی پایین‌تر از او هستند ،اگر درصدد امتحان و ابتالی آنها بربیاید ،همگی از او شکست خواهند خورد .این همان پاسخ است». گفتم :در خصوص معنای «منا» (از ما) که رسول خدا به سلمان فرمود ،سلمان تا چه حد منیت را لگدکوب کرده بود؟ یا آیا موسی پس از امتحان ،به دلیل فروکوفتن بیشتر منیت ،به عبد صالح نزدیک‌تر شد؟ فرمود« :مقام و وضعیت موسی به وی شناسانده شد تا مبادا هالک گردد .سلمان نیز هر چه قدر که با منیت خود مبارزه کرده باشد ،به آن معنا نیست که وی جزو آنها (اهل بیت) شده است». گفتم :موالی من! عذر می‌خواهم! گاهی اوقات کلمات و عبارات ،مرا به ناراستی می‌کشاند .شور و اشتیاقی عبد را فرا در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 ‌ی آنها 11 باشد می‌گیرد که با سادات و سروران خودش و در زمره 6 نه پناه بر خدا ِ یکی از آنها ،زیرا آنها مردمانی هستند که کسی با آنها مقایسه نمی‌شود .از یک سو وقتی انسان آنچه را که از حجج الهی وارد شده می‌خواند ،به خدا امید می‌بندد و از سوی دیگر هنگامی که به خودش نظر می‌افکند ،غم و اندوه وجودش را فرا می‌گیرد .آیا راهی وجود دارد؟ هنگامی که در «لن» (هرگز) که عبد صالح به موسی گفت تامل کردم ،غمگین شدم؛ نه به خاطر آنچه خدا به حجت‌هایش عطا فرموده‌ـ‌پناه بر خدا‌ـ‌ بلکه به دلیل دشواری همراه شدن با آنها .به خدا نمی‌دانم چه بگویم .عذر می‌خواهم. فرمود« :آنها بقای خویش در برابر خدای سبحان را گناه و تقصیر به شمار می‌آورند .کلمات نارسا هستند و از تعبیر بیشتر پوزش می‌خواهم .ولی فقط این را می‌گویم که آنها وقتی در پیشگاه پروردگارشان می‌ایستند ،از درد و اندوه ،اشک می‌ریزند که چرا در مقابل خداوند سبحان ،موجودیت و حضور دارند». گفتم :این دیدار در همین عالم یعنی در عالم مادی جسمانی صورت گرفت یا در عالمی دیگر بوده است؟ فرمود« :در همین عالم جسمانی صورت گرفته بود؛ ولی چنین نبود که عبد صالح فقط برای انجام این ماموریت به این عالم آمده باشد». گفتم :آن غالمی که خداوند وی را توفیق حضر در این دیدار داشت ،چه کسی بود؟ حکمت آن چه بود و از آنچه رخ داد ،چه بهره‌ای برد؟ در ضمن ،آن ماهی که نشانه‌ی رسیدن به هدف بود و موسی فراموشش کرد ،چه بود؟ فرمود« :منظورت کسی است که همراه موسی بود؟ او یوشع بن نون بود .در این مورد سخن بسیار است و من تفسیری بر این آیات خواهم نوشت که بهتر است آنها را بخوانی». • عمل در عالم ذر 1 ‌ها وهیچ با توجه به داللت آیات قرآن و روایات ائمه‌ی طاهرین مربوطه به مناظره ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل گوهاوجود عالم ذر وجود ندارد.2 ‌ای در شک1و شبه گفته و 17 ذر و امتحان در آن پرسیدم و از عبد صالح در مورد عالم ّ گفتم :معروف است که عالم ذر ،همان عالم امتحان نخستین برای فرزندان آدم بوده است؛ ولی آیا اجابت بندگان هنگام گواهی طلبیدن «الست بربکم» (آیا من پروردگار شما نیستم؟!) پس از انجام دادن عملی از آنها صورت گرفته است؟ یا این که عالم ذر، صرفا ً عالمی برای بیان نتایج بوده و عمل در همین جا صورت می‌گیرد؟ ایشان در پاسخ فرمود« :منظور شما از عمل ،نماز و روزه و ....ـ است یا مقصودت فقط ذکر است؟». گفتم :هر آنچه در تعیین مسیر و کسب نتیجه‌ای که بنده آن را برگزیده است ،مشارکت و دخالت دارد. فرمود« :آری؛ ولی آیا در آن عالَم ،طول مدت یا تعدد آن - 1به عنوان مثال این روایت از آن جمله است :حسین بن نعیم صحاف می‌گوید از امام صادق درباره‌ی سخن خدا که می‌فرمایدَ « :ف ِمنك ُْم كَا ِف ٌر َو ِمنكُم ُّمْؤ ِمنٌ » (بعضی از شما کافر و بعضی مؤمن‌اند) پرسیدم .آن حضرت فرمود: آنها را به والیت ما و کفر آنها را به ترک والیت ما شناخت ،در آن روزی که از آنها پیمان گرفت در حالی که آنها در عالم ذر و صلب آدم بودند» .تفسیر قمی :جلد 2صفحه .371 زراره می‌گوید از امام ابو‌جعفر محمد باقر درباره‌ی این سخن خدا پرسیدم « :وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم عىل أنفسهم ألست بربكم قالوا «خداوند ایمان بىل» ... ( و پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید :آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند :آری) .حضرت فرمود« :خداوند ذریه‌ی آدم تا روز قیامت را از پشت آدم بیرون آورد و آنها مانند ذرات کوچکی بودند .آن گاه خود را به آنان نمایاند و شناساند و اگر این واقعه رخ نمی داد ،کسی پروردگارش را نمی‌شناخت» .فصول المهمه حر عاملی :جلد 1 صفحه 423حدیث 5و .7 - 2می‌توانید به آنچه که سید احمد الحسن در کتاب متشابهات جلد 3 پرسش شماره‌ی 63در باب عالم ذر آورده مراجعه نمایید .وی می‌فرماید: عالم ذر ،یک عالم حقیقی بوده و توهمی یا فرضی نیست .افراد غافل و کسانی که خود را به غفلت زده‌اند آن را به دست فراموشی سپرده‌اند ولی پیامبران و مرسلین و اوصیاء آن را فراموش نکرده‌اند بلکه آن را به یاد دارند و می‌شناسند و دوستان خود را در آن عالم را می‌شناسند و آنها را در این زندگی دنیوی تشخیص می‌دهند ... شرط است؟ آیا کفایت می‌کند که فقط یک عمل عبادی ،معادل در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 باشد؟ آیا 11 نماز ،روزه ،ذکر ،زکات ،دعا ،حج و جمیع عبادات رسول خدا به علی نفرمود :یا علی! یک لحظه اندیشیدن از عبادت هزار سال8 برتر است؟ انجام عمل در عالم ذر ،واضح است و این آیه آن را به طور کامل روشن نموده استَ « :وِإ ْذ َأ َخ َذ َربُّكَ ِمن بَ ِنی آ َد َم ِمن ُ ظ ُهو ِر ِه ْم ُذ ِّريَّ َت ُه ْم َوَأشْ َهدَ ُه ْم َعىَل َأنف ِ ت ِب َر ِّبك ُْم قَالُواْ َبىَل شَ هِدْ نَا َأن تَقُولُواَْ 5ي ْو َم الْ ِق َيا َم ِة ِإنَّا كُ َّنا َع ْن َس َ ُسه ِْم َأل ْ ني» َه َذا غَا ِفلِ َ 1 (و پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید :آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند :آری ،گواهی می‌دهیم تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بی‌خبر بودیم) و آنان را بر خودشان گواه گرفت! اآلن در این دنیا و در این امتحان ،آیا شاهدی بر اعمال وجود دارد؟ آیا پیامبر شاهد نیست؟ آیا حجت خدا شاهد نیست؟ آیا مالئکه ،نویسندگان شاهد نیستند؟ آیا این طور نیست که « َو كَفى بِاللّ ِه شَ هيدً ا»( 2و خدا به شهادت دادن کافی است)؟ آیا چنین نیست که« :ا ْق َرْأ كَ َتا َبكَ كَفَى ِب َنف ِ ْسكَ الْ َي ْو َم َعلَ ْيكَ َح ِسي ًبا» نامه‌ات را! امروز تو خود برای حساب کشیدن از خود کافی هستی)؟ انسان شاهد بر سش) از خویش حساب‌کشی خواهد خودش است و خود او (نفْ َ کردَ « .وأَ ْش َه َد ُه ْم َعلَى َان ْ ُف ِسهِ ْم» (و آنان را بر خودشان گواه گرفت)« .ا ْق َرْأ كَ َتابَكَ كَفَى 3 (بخوان ِب َنف ِ ْسكَ الْ َي ْو َم َعلَ ْيكَ َح ِسي ًبا» هستی) .اما این که چگونه وی از خودش حسابرسی می‌کند، مسأله‌ی دیگری است؛ ولی اکنون ما در پی بررسی «شاهداً علی (بخوان نامه‌ات را امروز تو خود برای حساب کشیدن از خود کافی نفسه» (شاهد بر خویشتن است) هستیم .بر چه چیزی گواهی می‌دهد؟ آیا جز این است که بر آنچه پیامبر خدا ،حجت خدا ،فرشتگان و خداوند سبحان شهادت داده‌اند گواهی می‌دهد؟ « َو كَفى بِاللّ ِه 1 2 3 اعراف.172 : نساء.79 : -اسراء.14 : کافی است). شَ هيدً ا» (و خدا به شهادت چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و ایســــتـگاه 1 گوهاآیه به عمل اشاره شده استَ « :وِإ ْذ َأ َخ َذ َربُّكَ ِمن گفتدرواین بنابراین 19 ظ ُهو ِر ِه ْم ُذ ِّريَّ َت ُه ْم َوَأشْ َهدَ ه ُْم َعىَل َأنف ِ بَ ِنی آ َد َم ِمن ُ ت ِب َربِّكُ ْم قَالُواْ بَىَل شَ هِدْ نَا َأن َس َ ُس ِه ْم َأل ْ ني» تَقُولُواْ 5يَ ْو َم الْ ِق َيا َم ِة ِإنَّا كُ َّنا َع ْن َه َذا غَا ِفلِ َ (و پروردگار تو از پشت بنی آدم ،فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید :آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند :آری، گواهی می‌دهیم؛ تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بی‌خبر بودیم) .خداوند آنها را بر خودشان گواه گرفت. نفس تو در این دنیا مشغول رسیدگی به بدن خویش است لذا این عبادات برای آن است که نفس را از مشغول شدن به بدن بازداشته و توجه او را به خدا مشغول نماید .اگر به عبادات اسالم بنگری بر حسب ظاهر چنین مطلبی را خواهی یافت: نخور ،ننوش ،شهوات را ترک کن! این‌ ،عبادت روزه است و به روشنی گویای آن است که این عبادت در پی بازداشتن نفس از مشغول شدن به بدن می‌باشد؛ دیگر عبادات نیز همین گونه است .به حج نگاه کن و به نماز! محتوای همه‌ی آنها دو چیز است :قطع ارتباط با این عالم و روی آوردن به عالم دیگر؛ به ذکر خدا پرداختن و به او مشغول شدن. حال اگر از این عالم خارج شویم ،آیا ممکن است عبادت‌ها به همین شکل ،باقی بماند؟ به طور قطع ،این که تصور کنیم، شکل و صورت عبادت‌ها در دنیای دیگر مانند همین دنیا است، به دو دلیل صحیح نمی‌باشد :اول :عدم نیاز ،و دوم :این که عالم دیگر ،شرایط الزم برای برپا داشتن و یا به جای آوردن عملی را دارا نمی‌باشد! درست مانند کسی می‌باشیم که می‌گوید به بیابان می‌روم تا شنا تمرین کنم! مثال ً در عالم ذر ،احتیاج و نیاز وجود ندارد زیرا جسد مادی که نفس به آن مشغول می‌شود ،وجود ندارد؛ بنابراین مشخص شد که عالم ذر شایستگی عبادات این عالم جسمانی را ندارد. بنابراین اکنون پاسخ روشن شد؛ به این صورت که قضیه، همان وجود «یک امتحان» است که در این عالم و عالم ذر و عالم رجعت یکسان می‌باشد و اگر خداوند چنین مقدر نماید که مردم را هزار بار مورد امتحان قرار دهد ،آنها را به همین در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 12 امتحان خواهد آزمود؛ زیرا علت آفرینش یکی است ،که همان شناخت و معرفت 0 می‌باشد .1آری! جزئیات امتحان به علت وجود اختالف در عوالم ،متفاوت خواهد بود؛ نماز ،روزه ،حج ،زکات و ...همگی در عالم ذر وجود داشته و خدا ما را به آنها امتحان نموده است ولی در چهارچوب همان عالم .نماز یک چیز بوده به این معنی که نگاهم را به آنچه از جانب خدای سبحان صادر می‌شود، بدوزم؛ روزه یعنی خود را نگاه دارم؛ حج یعنی به سوی خدا سیر کنم و طواف‌کنان گرد درب خدا ،منتظر امر او باشم. زکات این بود که خودم را به او ببخشم و خویشتن را در پیشگاه الهی برای مبارزه با منیّت ،قربانی کنم ....و سایر موارد. آیا با توجه به این که در عالم ذر ،نه زمان وجود دارد و نه حتی مکان ،گمان می‌کنی این کارها به زمان درازی نیاز داشته است؟ آیا می‌پنداری این کارها به بیش از یک رویداد و اتفاق نیاز داشته باشد؟ و آیا اگر به عنوان مثال همه‌ی اینها در «یک رویداد» جمع شود ،دیگر عمل به حساب نمی‌آید؟! قطعا ً عمل خواهد بود ،حتی اگر در یک رویداد جمع شود!». گفتم :فقط از مطلب آخر سؤال می‌کنم یعنی از «حتی اگر در یک رویداد جمع شود» .این عمل یگانه چیست؟ فرمود« :یعنی «من یا او» ؛ آیا به خودم بنگرم و از او غافل شوم ،یا از خودم غافل شوم و به آنچه از او صادر می‌شود نظاره کنم؟ اگر جزو دسته‌ی اول باشم ،جواب نخواهم داد ،و هنگامی که سؤال می‌شود «الست بربکم» (آیا پروردگارتان نیستم؟) نمی‌گویم «آری»؛ و اگر از گروه دوم باشم ،اولین کسی خواهم بود که پاسخ می‌دهد .خلق ،بین دسته‌ی اول و دوم ،رتبه‌بندی شده‌اند .پیشتر برای شما بیان کردم که چگونه نماز ،روزه ،حج و زکات فقط در عبارت «من یا او» جای می‌گیرد». اِإْلنس ِإاَّل لِیَ ْعبُدُ ونِ » ْت الْجِ نَّ َو - 1خداوند متعال می‌فرمایدَ « :و َما َخلَق ُ َ پرستش خود نیافریده‌ام‌) (ذاریات .)56 :یعنی «لیعرفون» (تا بشناسند) همان طور که این مطلب به وضوح از آل محمد نقل شده است. (جن و انس را جز برای • خالفت و امامت تشریعی است یا تکوینی؟ ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گوهاخلیفه و جانشینش را بر این زمین قرار سبحان خداوند گفت و 21 می‌دهد و اساس دین الهی را بر آن پایه‌ریزی فرموده است و هیچ انسان موحدی در این خصوص مجادله نمی‌کند .خدای متعال می‌فرمایدَ « :وِإ ْذ ق َ َال َربُّكَ لِلْ َمالَِئكَ ِة ِإنِّی َجا ِع ٌل ِفی اَأل ْر ِ خلِيف ًَة»( 1و چون ض َ پروردگارت به فرشتگان گفت :من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم) و نیز «يَا دَا ُوو ُد ِإنَّا َج َعلْنَاكَ َخلِي َف ًة ِفی اَأْل ْر ِ ض»( 2ای داوود ما تو را خلیفه‌ی روی زمین گردانیدیم) و در هیچ مرحله‌ای ،هیچ نقشی را برای انسان یا غیر او‌ـ‌‌از دیگر مخلوقات‌ـ‌ در شریک شدن با خدایش (پناه بر خدا) در این تنصیب و برگزیدن و انتخاب الهی ،قایل نشده است .خداوند س ْب َحانَ اللَّ ِه متعال می‌فرمایدَ « :و َربُّكَ يَ ْخل ُُق َما َيشَ ا ُء َويَ ْخ َتا ُر َما كَانَ لَ ُه ُم الْ ِخرَي َ ُة ُ َوتَ َعاىَل َعاَّم يُرْش ِ كُونَ » 3 (پروردگار تو هر چه را که بخواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند ولی آنها را توان اختیار نیست .منزه است خدا و از هر چه برایش شریک می‌سازند برتر است). عمرو بن اشعث می‌گوید از امام ابو عبدالله جعفر صادق شنیدم که می‌فرمود« :آیا شما گمان می‌کنید وصیت کننده‌ی ما ،به هر کس بخواهد، وصیت می‌کند؟! نه به خدا ،چنین نیست .بلکه امر امامت ،عهد و فرمانی است از جانب خدا و پیامبر او برای فردی پس از شخصی دیگر ،تا امر به صاحبش برسد».4 به فضل الهی این موضوع که «دین خدا» همان «حاکمیت خدا» است ،بر بندگان آشکار است ولی برخی از کسانی که خود را به اسالم می‌چسبانند ،با هدف توجیه تسلط منافقین بر خالفت ،می‌کوشند در این قضیه تردید وارد کنند؛ حتی اگر این دلیل تراشی ،به چشم پوشی از اساس دین منجر شود. معموال ً به هنگام صحبت درباره‌ی این موضوع ،چیزی که از ما پرسیده می‌شود این است که :امامت و خالفت حجت‌های الهی ،موضوعی است تشریعی یا تکوینی؟ من این سؤال را خدمت عبد صالح مطرح نمودم و گفتم :وقتی از برخی 1 2 3 4 - بقره.30 : ص.26 : قصص.68 : کافی :جلد 1صفحه 278حدیث .2 برادران ما درباره‌ی قرار گرفتن خالفت یا امامت در حجت‌های در محضر عبد صالح (جلد 1و مسأله)2،تشریعی12 الهی سؤال می‌شود ،پاسخ می‌دهند که این 2 بوده ،آیا این درست است؟ ایشان فرمودند« :خدا شما را توفیقـ دهد! (همان طور که می‌دانید) ابتدا باید تعریف اصطالح برای شما روشن شود. منظور از «قرار دادن تشریعی» چیست؟ شما باید اول این را تعریف نمایی .مراد شما از این عبارت چه چیزی است که من به آن آری یا خیر بگویم؟ در مناظرات هم این قضیه باید مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی پیش از آن که در تطبیق یک اصطالح بر مصادیق آن گفت و گو شود ،باید معنای اصطالح مشخص گردد، و گرنه کالم شما بی‌معنی خواهد بود». گفتم :می‌گویند «قرار دادن تشریعی» یعنی آنچه به امر و نهی تعلق دارد و بنده یک طرف آن قرار گرفته است مانند عبادت‌ها« .قرار دادن تکوینی» هم چیزی است که فقط به اراده‌ی الهی تعلق دارد و انسان در آن فاقد هر نوع دخل و تصرفی است .من قبال ً می‌دانستم که امامت و خالفت الهی به طور کلی ،به همین صورت توسط خدای سبحان وضع شده است. ایشان فرمود« :خدا شما را توفیق دهد! اگر تعریف وضع تشریعی همان چیزی باشد که به امر و نهی تعلق داشته و بنده در قبول یا رد آن در یک طرف قضیه جای دارد ،پس آیا خالفت کردن برای خود خلیفه ،امر و فرمان تلقی نمی‌شود؟ و آیا خالفت برای کسانی که موظف به اطاعت از خلیفه هستند ،نیز دستور و فرمان به شمار نمی‌رود؟ س ُ ول مِب َا ُأنز َِل ِإلَ ْي ِه ِمن آیا این سخن خدا را نخوانده‌ای که « :آ َم َن ال َّر ُ َّر ِّب ِه» (پیامبر ،خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شد ایمان دارد) .آیا خود پیامبران از جمله حضرت رسول خاتم– صلوات الله علیه – جزو کسانی نیستند که به آن ایمان آورده‌اند؟ بنابراین خود پیامبر اسالم نیز در وهله‌ی اول ایمان آورده که او رسول خدا و س ُ ول مِب َا ُأنز َِل ِإلَ ْي ِه ِمن َّربِّ ِه َوالْ ُمْؤ ِم ُنونَ ك ٌُّل خلیفه‌اش بر زمین است« :آ َمنَ ال َّر ُ به ِم ْع َنا َوَأطَ مناظر ْعه َنا س سلِ ِه َوقَالُو چــهـارمَ:نْي َ َأ َح ٍد ِّمن ایســــتـگاهلِ ِه الَ نُ َف ِّر ُق ب س ‌ها ُغ ْف َورانَكَ مربوطهاْ َ مسایل ُّر ُ آ َم َن بِاللّ ِه َو َمآلِئكَ ِت ِه َوكُ ُت ِب ِه َو ُر ُ 1 گوها َربَّ َنا َوِإلَ ْيكَ الْ َم ِ پیامبر ،خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد و گفتريُو»( 1 ص 23 همه‌ی مؤمنان ،به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارند .میان هیچ یک از پیامبرانش فرقی نمی‌نهیم .گفتند :شنیدیم و اطاعت کردیم ،ای پروردگار ما ،آمرزش تو را خواستاریم که سرانجام همه به سوی تو است) .این مربوط به خلیفه است .لذا خالفت یک دستور است که وی آن را پذیرفت و به آن ایمان آورد .آیا چنین نیست؟ حال آن که این ،یکی از مصادیق تعریف قبلی شماست! در مورد کسانی که طاعت خلیفه بر آنها الزم می‌باشد، واضح است که خالفت یک دستور بوده و آنها در قبول یا رد آن مختار می‌باشند .اگر بپذیرند پاداش می‌گیرند و اگر نپذیرند، عقاب می‌بینند». ِ گفتم :پس معنای این سخن که «آنها امامان مردم‌اند چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند ،چه مردم از آنها تبعیت کنند چه نکنند» چیست؟ این مطلب در مضمون روایات زیادی آمده است. فرمود« :آری! آنها ائمه هستند چه مردم راضی باشند چه نباشند .آنها جانشین خدا بر زمین اویند چه مردم بپذیرند ،چه سرپیچی کنند .وجه تعارض (ناسازگاری) این دو با هم چیست؟». گفتم :یعنی آنها به اراده‌ی قهری خداوند ائمه هستند و این، «قرار دادن تکوینی» است .از این که تعبیراتی به کار می‌برم که قبال ً در چیزی به نام علم کالم می‌خوانده‌ایم ،پوزش می‌طلبم. فرمود« :چگونه قهری است؟ قهر و اجبار بر چه کسی؟ آیا مثال ً خداوند آنها را ائمه قرار داده است در حالی که ایشان مقهور و مجبور بوده‌اند که ائمه و جانشینان خدا بر زمین او باشند؟ آیا به عنوان مثال ،مردم بر اطاعت از آنها مجبور بوده‌اند؟ اگر این قضیه قهری بود ،آنها ائمه و جانشینان خدا بر زمین محسوب می‌شدند ولی این مقام ،هیچ فضلی برای آنها به 1 -بقره.285 : دنبال نداشت و برای چیزی که نسبت به آن مجبور و مقهور در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 12 بوده‌اند هیچ پاداشی نصیب آنها نمی‌شد؛ در ضمن عدالت خدا چه می‌شود؟ اگر مردم بر اطاعت آنها مجبور می‌بودند ،کسی4 توان نافرمانی از آنها را نداشت». گفتم :پس این یک امر تشریعی است. فرمود« :خداوند شما را توفیق دهد! من برای اصطالحات، اهمیتی قائل نیستم .همان طور که قبال ً به شما گفتم ،وقتی شخصی با من در مورد اصطالحی سخن می‌گوید ،از او تعریف آن اصطالح را می‌خواهم تا وقتی محکوم و مجاب شد ،نتواند از عقیده‌ی باطلش فرار کند و برای او و غیر از او ،بعد از این که اصطالح تعریف شد ،موضوع به وضوح روشن شود». • خالفت الهی و حکومت عده‌ای می‌کوشند با سخن زیر ،در دین خدا ایجاد شبهه نمایند :اگر خداوند سبحان جانشینانی بر زمین دارد که خود خدا آنها را منصوب نموده است ،پس چرا فقط عده‌ی کمی از آنها حکومت کرده‌اند؟ در این مورد از عبد صالح سؤال کردم و گفتم :آنها می‌گویند :چگونه است که فقط تعداد اندکی از کسانی که شما به خالفت آنها اعتقاد دارید ،حکومت یافته‌اند؟ چه طور ممکن است آنها بدون دستیابی به حکومت و فرمان‌روایی ،خلیفه باشند؟ وی در پاسخ فرمود« :خالفت فقط به معنای حاکمیت و حکومت‌داری نیست؛ بلکه حکومت ،پایین‌ترین چیز در آن است. ی فالن کس ،واقعی است» یعنی چه؟ خلیفه در اینجا «جانشین ِ به معنی خلیفه‌ی واقعی است .پاسخ مالئکه را با دقت بخوان؛ زیرا آنها می‌دانستند منظور خداوند از خلیفه و جانشین چیست». گفتم :آری موالی من .به فضل خدا از شما یاد می‌گیرم. فرمود« :در اینجا مراد از خلیفه ،کسی است که در مقام شخصی که به وی خالفت بخشیده ،قرار گرفته است (مقام قائم مقامی)؛ لذا فرشتگان را می‌بینی که با تسبیح و حمد و 1 تسبیح مسایلنقدّ سک) چــهـارم:نحمدک و ایســــتـگاه(نس ّبحک و تقدیس سخن گفتند یعنی و مناظره‌ها مربوطه .به 1 گوها گفت و مدح و ستایش ،تقدیس هم همان پاک یعنی تنزیه ،2حمد 25 شمردن است .کسی که خدا را تسبیح می‌گوید ،طالب آن است که خودش تسبیح شود؛ کسی که خدا را حمد می‌گوید ،طالب آن است که خودش حمد و ستایش شود و کسی که خدا را تقدیس می‌نماید ،خواهان آن است که خودش پاکیزه شمرده گردد .مالئکه گفتند چرا ما را جانشینان خودت قرار نمی‌دهی، خصوصا ً آن که اینک ما همانند خودت ،تسبیح شونده (مسبّح)، ستایش شونده (محمود) و به پاکی یاد شده (مقدّس) هستیم؛ زیرا ما تو را تسبیح کردیم و ستودیم و مقدس شمردیم. بنابراین خلیفه ،صرفا ً شخصی که خداوند از روی بیهودگی او را انتخاب کرده ،نیست! – حاشا لله – بلکه وی حتما ً باید از یک ویژگی و قابلیت اصلی برخوردار باشد که همان «صورت خدا در خلق» است .وی اگر صورت خدا نباشد ،خلیفه نخواهد بود. او حتما ً باید در پایین‌تر حدش ،تسبیح شده ،حمد شده و پاک شده (مسبَّح ،محمود و مقدَّس) باشد .یا به عبارت دیگر باید واجد نازل‌ترین حد این صفات باشد .لذا فرشتگان گفتند :این کسی که می‌خواهی او را خلیفه کنیُ « :يف ِ س ِفكُ الدِّ َماء» (در ْسدُ ِفي َها َو َي ْ آنجا فساد کند و خون‌ها بریزد)؛ بنابراین او مثل تو نیست ،نه تسبیح شده (مسبَّح) است ،نه محمود و نه مقدَّس؛ لذا بر چه اساسی او را خلیفه می‌گردانی؟ آنها از شناختی که نسبت به قانون الهی داشتند استفاده کردند و با همان شناخت ،به مخالفت با قانون خدا برخاستند؛ ولی فرشتگان در چیزی دچار اشتباه شدند که همان ،تشخیص 1 اشاره دارد به آنچه که مالئکه گفتند ،در سخن خدای تعالیَ « :وِإ ْذ ق ََال َربُّكَ ض َخلِيفَةً قَالُواْ َأتَ ْج َع ُل ِفي َها َمن يُف ِ لِلْ َمالَِئكَ ِة ِإيِّن َجا ِع ٌل يِف اَأل ْر ِ ك ُسبِّ ُح ِب َح ْم ِد َ5 س ِفكُ الدِّ َماء َونَ ْحنُ ن َ ْس ُ5د ِفي َها َويَ ْ س لَكَ ق ََال ِإيِّن َأ ْعل َُم َما الَ تَ ْعلَ ُمونَ » َونُقَدِّ ُ می‌دهم .گفتند :آیا کسی را قرار می‌دهی که در آنجا فساد کند و خون‌ها بریزد و حال آن که ما به ستایش تو تسیبح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟ گفت :آنچه من می‌دانم شما نمی‌دانید) (بقره.)30 : - 2تنزیه :هر نسبت سوء و عیب و آلودگی را از ساحت الهی دور دانستن. (مترجم) (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت :من در زمین خلیفه‌ای قرار مصداق بود .آنها گمان می‌کردند هر روحی که به جسمی از در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 12 عالم جسمانی وارد شود و دارای امیال دنیوی باشد ،در آن به ورطه‌ی سقوط می‌افتد و منحط می‌شود ،ولی خداوند آنها را6 آگاه ساخت که «انی اعلم ما التعلمون» (من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید). آن چیست که خداوند سبحان می‌دانست و فرشتگان نسبت به آن بی‌اطالع بوده‌اند و باعث نقض شدن شناخت مالئکه گردید؟ و شناخت مالئکه این بود که :الزاما ً هر روح آفریده شده‌ای که متصل به جسم مادی و دارای امیال دنیوی باشد ،به آنها مشغول می‌گردد و (در نتیجه) تسبیح شده ،حمد شده و تقدیس شده (مسبّح و محمود و مقدّس) نخواهد بود .چیزی که خدای سبحان می‌داند« :ق َ َال ِإنِّی َأ ْعلَ ُم َما الَ تَ ْعلَ ُمونَ » (گفت :آنچه من می‌دانم شما نمی‌دانید!) ،در آیات دیگر بیان شده است« :و َ َعل ََّم آ َد َم اَأل ْساَم ء کُلَّ َها» همه‌ی اسم‌ها را به آدم آموخت) .همه‌ی اسم‌ها را و نه برخی از آنها را؛ تا مبادا از ناحیه‌ی جهلی که نسبت به برخی از آن‌ها دارد ،سقوط کند؛ این بار تمام آنها را آموخت! این مخلوق استعداد شناخت همه‌ی اسماء را دارد؛ این مخلوق استعداد آن را دارد که «الله در خلق» (تجلی خداوند در خلق) شود. لذا فقط این مخلوق – و نه غیر از او – تنها کسی است که می‌تواند شهوات را سرکوب و منکوب کند‌ـ‌حتی اگر در وی ْت ِفي ِه ِمن قرار گرفته باشند‌ـ‌ زیرا او همان روح خداست« :و َنَ َفخ ُ (و ُّرو ِحی »( 1و از روح خود در آن دمیدم) .این مخلوق شایستگی آن را دارد که الهوتی در میان خلق باشد. پس می‌بینی که خدای سبحان آنچه را که در مورد آن به خطا رفتند ،برای‌شان تبیین می‌نماید و آنها را با هویت این مخلوق آشنا می‌سازد تا بدانند که در تشخیص مصداق به اشتباه افتاده‌اند .سبب اشتباه فرشتگان این بود که آنها نمی‌دانستندـ مخلوقی وجود دارد که تمام اسماء را می‌داند؛ و چنین مخلوقی ساَم ء کُلَّ َها ثُ َّم َع َرضَ ُه ْم َعلَی الْ َمالَِئکَ ِة َفق َ َال َأن ِبُئونِی را نمی‌شناختندـَ « .و َعلَّ َم آ َد َم اَأل ْ 1 -حجر.29 : فرشتگان راهبه سپس آنها مسایلبه آدم چــهـارم :اسم‌ها را ني»( 1و همه‌ی صا ِد ِق ساَم ء هَـُؤالء ِإن کُن ُت ْم َ ِبَأ ْ ‌ها و مناظر آموخت .به مربوطه ایســــتـگاه 1 گفت :واگرگوها گفت راست می‌گویید مرا به این اسم‌ها خبر دهید). عرضه نمود و 27 اینجا فرشتگان شکست خوردند و دانستند که در تشخیص مصداق خارجی آن ،به بیراهه رفته‌اند .همان طور که اهل بیت فرموده‌اند ،آنها به گل آدم نگاه کردند 2و به روحش نگاه ننمودند؛ یعنی آنها به وارد شدن روح به جسم مادی نگریستند و پنداشتندـ که وضعیت این روح همانند وضعیت هر روح وارد شده به بدن مادّی ،خواهد بود و شهوات او را از تسبیح و حمد و تقدیس بازمی‌دارد؛ پس چگونه می‌تواند خلیفه باشد در حالی که او نه تسبیح شده (مسبَّح) است ،نه حمد شده (محمود) و نه مقدَّس؟! و به همین دلیل اعتراض کردند .اما وقتی فهمیدند در تشخیص مصداق به خطا رفته‌اند و این روح مانند بقیه نیست، س ْب َحانَكَ الَ ِعل َْم لَ َنا ندامت آنها را فرا گرفت و سرافکنده شدند« :قَالُواْ ُ يم» ِإالَّ َما َعلَّ ْم َت َنا ِإنَّكَ َأ َ نت الْ َعلِي ُم الْ َح ِك ُ آموخته‌ای دانشی نیست ،تویی دانای حکیم). به همین دلیل است که به شما می‌گویم :چه قدر شایسته است که انسان در موضع‌گیری مثبت یا منفی نسبت به هر چیزی ،تا زمانی که حقیقت موضوع ،به روشنی برایش آشکار نشده باشد ،با احتیاط و طمأنینه حرکت کند .انسان باید به خدا پناه ببرد (و از او درخواست کند) تا او را نسبت به آنچه به آن شناختی ندارد ،باخبر سازد و در نتیجه ،موضع‌گیری او مورد 3 (گفتند :منزهی تو! ما را جز آنچه خود به ما - 1بقره.31 : - 2و این که از ادیم (خاک روی) زمین آفریده شده و لذا حال و روز او همچون کسانی است که پیش از او بوده‌اند .از امام ابو‌جعفر محمد باقر َال َربُّكَ ِللْ َمالَِئكَ ِة ِإيِّن َجا ِع ٌل يِف اَأل ْر ِ درباره‌ی این سخن خدا کهَ « :وِإ ْذ ق َ ض َخلِيفَةً قَالُواْ َأتَ ْج َع ُل ِفي َها َمن يُف ِ س لَكَ ق ََال ِإيِّن َأ ْعل َُم َما الَ تَ ْعلَ ُمونَ » ُسبِّ ُ5ح ِب َح ْم ِد َ5 ك َونُقَدِّ ُ س ِفكُ الدِّ َماء َونَ ْحنُ ن َ ْسدُ ِفي َها َويَ ْ فرمود« :در این سخن آنها ،منّتی بر خدا به خاطر عبادت‌هایشان (مستتر) بود ،و برخی مالئکه هنگامی که وضعیت کسانی از جن قبل از آدم که بر زمین هستند را دریافتند ،این سخن را گفتند؛ (ولی) خداوند از آنها اعراض نمود و آدم را بیافرید و اسماء را به او آموخت .»....مستدرک الوسایل :جلد 9صفحه .324 - 3بقره.32 : رضای خداوند باشد .تا حاال چند بار شده که در مورد موضوعی در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 طوالنی) اشتباه12 قضاوت کرده‌اید ولی پس از مدتی نه چندانـ 8 س ْب َحانَكَ الَ ِعلْ َم لَ َنا ِإالَّ َما َعلَّ ْم َت َنا شما در داوری نمایان شده است؟! «قَالُواْ ُ يم الْ َح ِكي ُم» ِإنَّكَ َأ َ نت الْ َعلِ ُ تویی دانای حکیم)». (گفتند :منزهی تو ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌ای دانشی نیست، • امتحان حجت خداوند بدون در نظر گرفتن دلیل‌هایش سید احمد الحسن یمانی آل محمد ،وضعیت خویش در روایات پدران طاهرینش را این گونه توصیف می‌فرماید« :به خدا سوگند ،پیامبر خدا و پدرانم ائمه اطهار چیزی از امر مرا باقی نگذاشته‌اند مگر آن که آن را بیان نموده‌اند .آنها مرا با دقت توصیف نمودند؛ نام مرا بیان نمودند؛ محل سکونتم را مشخص ساختند؛ و پس از این بیانات ،دیگر چیزی از امر من پوشیده نمانده و در حالت و وضعیت من شک و شبهه‌ای باقی نمانده است .امر من از خورشید وسط روز هم واضح‌تر است؛ و من اولین مهدیین و یمانی موعود هستم».1 ایشان – که جانم فدایش باد – همان گونه که ائمه‌ی اطهار صلوات الله علیهم اجمعین بیان کرده‌اند ،پیشاپیش تمام نشانه‌ها و شواهدی که به آن‌ها احتجاج می‌کند ,آمده است .این بنده‌ی صالح آمده تا ما را توسط آنچه با دست شریفش نگاشته است و یا آنچه که انصارش نوشته‌اند ‌ـ‌که شامل ده‌ها کتاب و بحث‌هایی است که در آنها حق را روشن نمودند‌ـ‌ از ادله‌ی این دعوت مبارک آگاه کند؛ و ما را خبر دهد که در آنها چه یافته عالوه بر تفصیل آنچه که در خاتمه‌ی بیانش که در باال اشاره شد ،فرموده است. قطعا ً این موضوع ،بر یقین کسی که ادعای انتساب به ایشان ‌ـ‌‌صلوات پروردگارم بر آنها باد‌ـ‌ را دارد ،می‌افزاید .هر کس که پیرو کسی باشد ،او را دوست می‌دارد و اگر او را دوست بدارد، از سخنش پیروی می‌کند؛ در غیر این صورت ،از تشیّع و 1 -کتاب متشابهات جلد 4سؤال ، 144تعلیقی در خصوص روایت یمانی. استوکه ما باقی می‌ماند و واضح هواداری فقط اسمی ایســــتـگاه بی‌مس ّ چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها این 1 ی‌خاصیت و بی‌ثمر خواهد بود (ال یغنی و ال است ب چیزی گوها گفت و 29 یسمن من جوع). امروزه ،کسانی که مدعی تشیّع آل محمد هستند ‌ـ‌همان طور که پیش از این می‌گفتند‌ـ‌ پس از آمدن احمد الحسن ،چه می‌گویند؟ آیا بعد از آن که آل محمد او را تصدیق کرده‌اند، نباید مطیع امر او باشند و به او ایمان آورند؟!!! آل محمد صدها سال قبل از آمدنش ،هر چه را که به او مربوط می‌شود بیان نموده‌اند و این صفات همان طور که آنها بیان کرده‌اند کامال ً بر ایشان منطبق است. آری ،باید چنین باشد! ولی آنچه امروز در عمل پیش آمده، کامال ً بر عکس آن است؛ فقط گروه کوچکی که همچون سرمه‌ی چشم و نمک غذا ،تعدادشان اندک در اندک است به او گرویده‌اند؛ همان طور که ائمه نیز به این مطلب اشاره فرموده‌‌اند .خداوند نیز سخنان ائمه‌ی طاهرین را تصدیق می‌نماید .این در حالی است که مدعیان علم ،اعم از فقهای آخرالزمان و پیروان آنها ،بر تکذیب بدون دلیل ،تهمت زنی، تمسخر و حتی جنگ و صدور فتوا بر قتل او و انصارش اصرار می‌ورزند .اینان ،همانند پیشینیانشان در اعتراض و مخالفت با خلفای الهی چنین کردند؛ حتی کسانی شدند که راه شناخت دیگری برای داعی حق را اظهار می‌کنند و آنها با این عمل ما را به یاد سنت گذشتگانشان می‌اندازد. یکی از آنها می‌خواهد به وسیله‌ی علم اصول قائم را بشناسد ،دومی با معجزه‌ی سیاه شدن ریش سفیدش ،سومی از طریق بازگو شدن آنچه در قلب سیاهش نهان کرده ،چهارمی ....ـ پنجمی ....ـ و ....ـ الی آخر .البته این سخن فقها و علمای آنها است و من از پیروان نادان ایشان سخنی به میان نمی‌آورم .من نمی‌دانم اگر اینها بخواهند قائم را به وسیله‌ی چنین چیزهایی بشناسند ،پس فایده‌ی ده‌ها بلکه صدها روایات وارد شده درباره‌ی قائم و چگونگی شناخت او و عالمات ظهورش و هر چه که مرتبط با اوست چه خواهد بود؟ اگر اینها می‌خواهند وی را براساس آنچه خودشان پیشنهاد می‌دهند بشناسند ،پس واقعا ً همه‌ی اینها چه ارزشی خواهند داشت؟!! در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 فقهای)سوء و 13 به هر حال ،موضوع بحث ،بیان حال و روز جنایت عظیمی که امروزه بر آل محمد روا می‌دارند نیست0 ، بلکه هدف بیان آن بخش از سخنان دعوت‌کنندهـ به سوی خدا (داعی الله) است که به ادله‌ی حق مربوط می‌شود .در این خصوص به پرسش من و نیز پاسخی که ایشان دادند اشاره می‌کنم و بابت این کارم از خدا ،محمد ،آل محمد و خود ایشان ‌ـ‌که جانم فدایش باد‌ـ‌ پوزش می‌طلبم .از برادران گرامی نیز خواهش می‌کنم که به هوش باشند و با زیرکی عمل کنند که مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود. روزی از عبد صالح سؤال نمودم و گفتم :یکی از إخباری‌ها در یکی از مناطق تعدادی هوادار و پیرو دارد .یکی از برادران ما با او دیداری داشت و دعوت را به ایشان عرضه نمود .وی اصرار کرد که صاحب شما ،باید مرا از دو سؤالی که کسی جز خداوند ،جواب آنها را نمی‌داند خبر بدهد .موالی من! از بیان این ماجرا عذر می‌خواهم. ایشان در پاسخ فرمود« :دالیل و شواهد بسیار ،کفایت می‌کند .هیچ چیز دیگری ندارم که به آنها عرضه کنم؛ نه محبتی ونه کرامتی! هر کس که بخواهد ایمان آورد درحالی گناهکار است ،استغفار کند تا شاید خداوند قبولش کند. از شما تقاضا می‌کنم در تبلیغ ،مسئولیت‌پذیر باشید؛ یعنی این را متوجه نمی‌شومـ ،آیا شما مؤمن هستید؟ آیا می‌دانید ایمان چیست؟ آیا می‌دانید درباره‌ی چه کسی تبلیغ می‌کنید؟ آیا می‌دانید به چه چیزی تبلیغ می‌کنید؟ آیا چنین سخنانی حداقل از طرف خود شما نباید پایان پذیرد؟ آیا عاقالنه است تا امروز از من برای هر فردی ،نشانه‌ای طلب شود؛ آن هم از (طرف) خود شما یا شماهایی که این موضوع را نقل می‌کنید؟؟ اگر این گونه باشد که این افراد نادان می‌خواهند ،تا برای هر یک از آنها معجزه‌ای فردی بیاورم تا او را به ایمان آوردن مجبور و ملزم سازد ،حداقلـ به سراغ رئیس جمهور چین یا رئیس جمهور آمریکا می‌روم و او را مجبور می‌سازم؛ چرا این جاهل را مجبور کنم؟ آیا به دلیل این که آن گونه که خود مدعی است، ‌ها وای معجزه پنج ،شش نفر از وی پیروی می‌کنند ,باید برای وی ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره 1 چرا رهبران و سردمداران آنها را که بیاورم؟! گوها قاهرانهگفت و 31 کشورهای‌شان از لحاظ اقتصادی توسعه نیافته است ،مجبور نسازم؟! از شما تقاضا می‌کنم از امروز با انصاری که چنین مطلبی را برای شما نقل می کنند قاطع و جدی برخورد کنید؛ .اگر به طرف مقابل این فرصت را بدهند که چنین مطالبه‌ای داشته باشد ،وظیفه‌ی شما این است که به آنها بفهمانی که معنای این درخواست او چیست .اگر شما بیایید و چنین چیزهایی را برای من نقل کنید ،پس فایده‌ی تمام چیزهایی که گفته‌ام و نوشته‌ام، چیست؟! سبحان الله؛ دو روز پیش خوابی دیدم که به آن چیزی که اندکی پیش برایم نقل کردی مربوط می‌شود .این خواب را برای شما تعریف می‌کنم :خودم را در حالی که بسیار ناراحت بودم در مکانی می‌دیدم .من فریاد زنان «عمه» می‌گفتم و آن را با صدای بلند تکرار می‌کردم .گویی بی بی زینب ام المصائب را ندا می‌دادم تا به او شکایت برم .سپس شروع کردم به فریاد زدن «عمه زینب» و این عبارت را چندین بار تکرار نمودم ،تا این که به ضریح و مرقد بسیار بزرگی رسیدم .گونه‌ام را بر ضریح گذاشتم و به آن حضرت شکایت بردم و گریستم .به او عرضه داشتم :عمه! ای ام المصائب! شما شکایت می‌کنی ،ولی آنچه که بر سر من آمده باعث شده بیایم تا به نزد شما شکایت نمایم .داشتم می‌دیدم که بعد از این واقعه ،همه چیز تمام شد و به اذن خدا فرج حاصل گشت». گفتم« :به حق عمه‌ی طاهره‌ات از من درگذر! خدا شما را نصرت عطا فرماید و اندوه‌تان را زایل گرداند! شما خود می‌دانی که برای من ،مرگ آسان‌تر از آن است که باعث رنجش شما شوم. ایشان فرمود« :نه! هرگز! من خادم شما هستم .خدا شاهد است که شما را دوست می‌دارم .فقط این اراده‌ی خدا است که می‌خواهد امور بر مجرای آن و به وسیله‌ی اسبابش تحقق یابد .اگر باعث آزردگی یا ناراحتی شما شدم ،از شما عذر می‌خواهم. در محضر عبد صالح (جلد 1و نماید2و) پیروز 13 از خدا می‌خواهم شما را توفیق دهد ،یاری گرداند .بدان که انحراف از حق با یک قدم شروع می‌شود2 . ممکن است مرتکب شونده‌اش ،برای آن عذری در مبانی، اخالق و دین الهی بجوید ولی در نهایت خود را چنین می‌یابد که از دین و از حسین جدا گشته و به جز ظاهرش ،چیز دیگری از او با حسین به همراه ندارد .خداوند به شما نشان داد که چگونه گروهی این گام را پی‌گرفتند و دیدید که آنها امروز به کجا رسیده‌اند! انبیاء و اوصیاء یک روز خوش در این دنیا نداشتند زیرا آنها طالب آخرت بودند .کسانی که یک روز خوش می‌خواهند یا امیدوارند که روزی روزگاری ،اوقات خوشی را داشته باشند ،در اشتباه به سر می‌برند زیرا آنها با این کار خود، دنیا را طلب می‌کنند و به آن امید دارند .آیا سخن امیرالمؤمنین و معلم مؤمنین را نشنیده‌ای که می‌فرماید :از زمان تولد مظلوم بوده‌ام به طوری که گاهی عقیل به چشم درد مبتال می‌شد و می‌گفت :نمی‌گذارم دارو به چشمم بریزید مگر این که اول به چشم علی بریزید! 1این حال روز او در زمان کودکی بود؛ حال او را در بزرگ‌سالی شنیده‌اید!». • خداوند چگونه حجتش ابراهیم را شناساند؟ یک بار جسارت‌های مخالفین نسبت به حجت‌های الهی و به ویژه قائم آل محمد را به نزد عبد صالح شکایت بردم و گفتم :مخالفین ما را اذیت می‌کنند و به شما بسیار تعرض می‌نمایند .خداوند به حق حضرت فاطمه ما را بالگردان شما قرار دهد. ایشان در پاسخ فرمود« :آنها بی‌هیچ ترس و واهمه‌ای نسبت به خدا گستاخی روا می‌دارند و حال آن که بر زمینش زندگی می‌کنند! خداوند زمین را در فضای گرداگردش به گونه‌ای نگاه داشته که اگر آن را رها سازد ،آنها در چشم بر هم زدنی نیست و نابود می‌شوند. خداوند سبحان و متعال از ابراهیم خواست که خود را برای 1 -بحار االنوار :جلد 27صفحه 162 عنوان که کسانی که آنها را دعوت می‌کند به چیزی بیش از این ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و او 1 اس سوی حق است ،معرفی ننمایدَ « :وَأ ِّذن ِفی ال َّن ِ ‌کننده به دعوت گوها گفت و 33 يق»( 1و مردم را به حج فرا خوان تا ني ِمن ك ُِّل ف ٍَّج َع ِم ٍ بِالْ َح ِّج َيْأتُوكَ ِر َجااًل َو َعىَل ٰ ك ُِّل ضَ ا ِم ٍر َيْأتِ َ پیاده یا سوار بر شتران تکیده از راه های دور نزد تو بیایند). فقط آنها را دعوت کن .معرفت یافتن نسبت به تو و این که بر حق هستی ،موضوعی است که باید خود آنها از پس انجام آن بربیایند و به هیچ دلیلی که آنها را به آن راهنمایی کند ،نیاز ندارند؛ زیرا تو فرستاده‌ی پروردگاری هستی که آنها را آفریده است! آیا انسان خدایی که او را آفریده است ،گم می‌کند و نمی‌تواندـ با او ارتباط برقرار کند و از او پرسش نماید؟! مشکل آنها این است که پروردگاری که خالق‌شان است را گم کرده‌اند؛ از این رو است که از فرستادگان الهی می‌خواهند با قدرت خارق العاده‌ای که از خود نشان می‌دهند و بیان‌گر برتری پیامبران و ضعف آنها و ناتوانایی‌شان در رؤیارویی با پیامبران است ،آنها را بر ایمان مجبور و ملزم سازند. به این ترتیب ،ایمان کجا است؟ و پروردگار سبحان و متعالی که خود را نزدیک‌تر از رگ گردن توصیف کرده است ،کجا جای دارد؟ آری! آنها ارتباط خود با خدا را گم کرده‌اند ولی خدا آنها را مجازات ننموده بلکه برای هدایتشان آیات و نشانه‌هایی چند فرستاده است .اینها چه بسیار بر خدا گستاخ و بی‌باکند!! به خدا سوگند من از خدای خودم شرم می‌کنم از این که خود را به آنها منتسب کنم و حال آن که ایشان با وجود تمام پلیدی و ستمی که در خود دارند ،با خودخواهی و خباثتی بی‌نظیر ،با خدای سبحان رو به رو می‌شوند. آیا انسانی با این درجه از فرومایگی و خباثت و فریبکاری ،از مواجه شدن با پروردگار کریم و بخشنده‌اش شرم نمی‌کند؟! در حالی که او با دریغ و افسوس با آنها سخن می‌گوید! گویی برخالف تمام خباثتی که در مواجهه با او روا می‌دارند ،در حالی که او خالق آنها است ،این خداوند است که به آن‌ها نیاز دارد!!! 1 -حج.27 : 1 س َت ْهز عبدكَانُوا ِب ِه َي محضرولٍ ِإالَّ س « َيا حَرْس َ ًة َعىَل الْ ِع َبا ِد َما يَْأتِي درهِم ِّمن َّر ُ صالح ْ ُِؤون »1و )2 (جلد بندگان! هیچ پیامبری بر آنها مبعوث نشد مگر آن که مسخره‌اش کردند). (ای دریغ بر این 13 4 • گستاخی و جسارت مخالفینـ نسبت به پدر و مادر ایشان بی‌پروایی و گستاخی مخالفان ،فقط به خود حجت خدا سید احمد الحسن محدود نمی‌شود بلکه بدترین خلق و پیروان آنها با غوطه خوردن در منجالب رذائل ،سخنان زشت‌شان را متوجه «خانه‌هایی که خدا اجازه داده ارجمندش دارند و نامش در آنجا یاد شود» 2نیز می‌کنند. عبد صالح درباره‌ی جسارت مخالفین به پدر و مادر طاهرش می‌فرماید« :آنها فقط ،گاهی اوقاتی که به پدر و مادرم جسارت می‌کنند ،باعث آزار من می‌شوند .در خصوص پدرم ،به خدا سوگند از وقتی که در این دنیا آگاه شدم تا زمانی که ایشان‌ـ‌ رحمت الله‌ـ‌ وفات یافت هیچ گاه ندیدمـ صدایش را بر کسی بلند کند .ایشان بخشنده و عابد بود و خُلقی کریم داشت .هر کس که او را بشناسد به این گواهی می‌دهد .به خدا سوگند من هیچ انسانی را در اخالق هم‌سنگ او ندیدمـ ،به جز آنچه درباره‌ی اخالق محمد و آل محمد و انبیاء و اوصیاء خوانده‌امـ. م داوود را یادم می‌آید سال‌ها پیش در زمان طاغوت ،اعمال ا ّ به نیت خروج زندانیان از زندان صدامـ دیکتاتور انجام دادم .در روز 15رجب در مرقد امام علی بودم و تا مغرب به قرائت قرآن اشتغال داشتم .خسته از روزه و راه ،به خانه رسیدم و بعد از نماز خوابیدمـ .در مرقد امام علی ،ثواب این عمل را به پدرم اهدا نمودم و درخواست کردم که اگر تعهدی بر پدرم هست مرا به آن آگاه سازد تا آن تعهد را برآورده سازم .شب هنگام که خوابیدم در رؤیا دیدم :مکان پاکیزه‌ای بود که امام مهدی در آنجا نشسته بود و من نیز نزدیک او نشسته بودم. فرشته‌ی بزرگی که دانستم جبرئیل بود آمد و به من گفت: - 1یس.30 : -2في بيوت أذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه پدرت در راه رفتن به بهشت است و او به شما سالم ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می 1 گوها دیدم که در مکانی زیبا به سوی بهشت پرواز پدرم را ‌رساند. گفت و 35 ‌کرد .رؤیا تمام شد. می تفریح و سرگرمی آنها دشنام دادن به پدر من است، نمی‌دانم چرا؟! حداقل او را به حال خود رها کنند و این طور در نظر بگیرند که وی پیش از این دعوت ،فوت کرده است .مگر این گونه نیست که قبل از این دعوت ،ما را جزو ملت خود به حساب می‌آورند؟! این اراذل درباره‌ی مادرم با الفاظ زشت و ناپسندی سخن می‌گویند؛ و حال آن که او را نمی‌شناسند .به خدا سوگند از زمانی که در دنیا آگاه شدم ،می‌دیدم که ایشان هر سه ماه رجب ،شعبان و رمضان هر سال را روزه می‌گرفت .بیشتر اوقات وقتی می‌رفتم تا ایشان را برای نماز شب بیدار کنم ،وی را بیدار می‌یافتم به طوری که قبل از من به نماز مشغول شده است؛ و حال آن که او پیرزن فرتوت و ناتوانی بود که عمرش به هشتاد سال رسیده بود .این افراد فرومایه با عباراتی زشت و وقیح درباره‌ی او سخن می‌گویند .خداوند توفیقت دهد! شاید با این حرف‌ها شما را اذیت کردم ،عذر می‌خواهم». • «من از او برترم»؛ مشکلی همیشگی منکران عبد صالح در این مورد می‌فرماید« :چرا منکران همیشه در اکثریت‌اند؟ آیا مشکل در جانشین الهی است یا در مردم؟ مشکل مردم چیست؟ اگر سبب شکست در امتحان نخست را دریابی ،می‌توانی به این سؤال پاسخ دهی. بروز و ظهور «من» مخلوق به صورت آشکارا ،مجازات در پی‌دارد؛ یعنی هر چه مخلوق در رویارویی با پروردگارش« ،من» را در نهان به کار می‌گیرد ،اکنون آن را به صورت رویارو با جانشین خدا و با گفتن «من از او برترم» نمایان می‌سازد .او جرأت نداشته است که در برابر خداوند قهار چنین چیزی را بر زبان براند ،لیکن در هر لحظه وقتی به نفس خود نگاه می‌کرد، آن سخن را به زبان می‌آورد .آنها کسانی هستند که حتی نمی‌توانند دست‌های خود را ببینند. م و غم ایشان ،پرداختن منیّت آنها را کور ساخته است .تمام ه در محضر عبد صالح ّ(جلد 1 ‌شود؛و و)2همچنین13 به نفس‌شان است و آنچه به آن مربوط می 6 اجتناب از هر چه که با نفسشان به ظاهر ،سر ناسازگاری دارد. اکنون آن کسی که آنها را آفریده است ،در خلیفه‌اش متجلی گشته تا به این ترتیب بر همگان ،آنچه نفس‌های خبیث‌شان از انکار خداوند سبحان و فضل او پنهان می‌کرده است ،آشکار گردد. اگر بخواهی وضعیت را در یک مثال مادی برایت نزدیک می‌کنم :حال آنها مانند کسی است که بر نفس خود تمرکز نموده است بدون این که آشکارا بگوید« :من برتر از کسی هستم که مرا خلق نموده!» با خدای خود روبه‌رو می‌شود یا بگوید« :نفس من مهم‌تر از کسی است که مرا آفریده است!»؛ اما حال و نظرش که متمرکز بر نفس خویش شده است ،گویای این سخن است .اکنون خداوند او را به شخصی مانند خودش که در ظاهر یک انسان است ،امتحان نموده است ،او به طور مستقیم و آشکارا ،بدون شرم و حیا ،آنچه نفسش پنهان داشته را می‌گوید :من از او بهترم! • صلوات بر آل محمد ائمه و مهدیین و جایگاه فاطمه در آن صلُّونَ َعىَل ال َّنب ِِّی يَاَأيُّ َها الَّ ِذينَ خدای متعال می‌فرمایدِ« :إنَّ اللَّهَ َو َماَل ِئكَتَهُ ُي َ صلُّوا َعلَ ْي ِه َو َسلِّ ُموا ت َْسلِياًم » آ َم ُنوا َ 1 (خدا و فرشتگانش بر پیامبر صلوات می‌فرستند .ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر او صلوات فرستید و سالم کنید و کام ًال تسلیم او باشید). صل علی محمد و آل محمد االمئه و املهديني و سلم تسليام» .امروزه «اللهم ِّ چه بسا عده‌ای این صلوات را نپسندند ،همان طور که کسانی که پیش از آنها بودند نیز صلواتیـ که رسول خدا برای امتش بیان کرده بود را خوش نداشتندـ؛ زیرا در زمان صدر اسالم، امت به وسیله‌ی آل محمد (ائمه) مورد امتحان و آزمایش قرار می‌گرفت. اگر چه پیامبر اعظم حتی کیفیت صلوات فرستادن بر خود 1 -احزاب.56 : ناقص را برای ایشان بیان فرموده و آنها را از «صلوات بتراء» ( ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و و 1 گوها و فرموده است« :التصلّوا عل ََّی الصال َة الْ َبرْت اء ،فقالوا: نهیوکرده بریده) گفت 37 ص ِّل َعىل ُم َح َّمد َومُت ِ ص ِّل ْسكُونَ ،ب ْل قُولوا :اللّ ُه َّم َ الصال ُة الْ َبرْت ا ُء؟ قال :تَقولون :5اللّ ُه َّم َ َوما َّ َعىل ُم َح َّمد و َ َعىل آلِ ُم َح َّمد» 1 (صلوات ناقص بر من نفرستید! پرسیدند :صلوات ناقص چیست؟ فرمود :این که بگویید خدایا بر محمد درود بفرست و سپس ادامه ندهید؛ بلکه بگویید خدایا صلوات فرست بر محمد و بر خاندان محمد) .با این حال برخی از آنها ذکر خاندان (آل) را عمدا ً و عامدا ً ترک می‌کنند .این عمل نزد اهل سنت و به ویژه وهابی‌ها شایع است .یا افراد دل‌بخواه خود ،از همسران و اصحاب پیامبر و بلکه تمام صحابه که در میان آنها شراب‌خوار ،منافق ،زناکار ،قاتل و مقتول بود را نیز به صلوات اضافه می‌کنند .سبحان الله! گویی آنها بر مخالفت با فرمان و سخن حضرت رسول سرسختانه اصرار دارند. شیعه‌ی مراجع امروزی نیز مایلند آنچه را که خود می‌پسندند به صلواتـ اضافه کنند .حتی پیروان خود را با این فرهنگ بارمی‌آورند که شایسته است وقتی اسم رهبران و بزرگانشان به میان می‌آید بر رهبرانشان صلوات بفرستند؛ اکنون این رویه به معروفی انکارناپذیر ،تبدیل شده است! صلوات بر محمد و خاندان گرامی آن حضرت ،واعظی زنده و همیشگی است که بر جفای این امت در صدر اسالم و همچنین روزهایی که ما در آن زندگی می‌کنیم گواهی می‌دهد. حال چه طور است که تمام مسلمانان حتی معنای این صلوات را نمی‌دانندـ جدا از این حقیقت که خاندان محمد در واقع از نظر کسی که مدعی اسالم می‌باشد ،به طور کامل غائب است؛ سنّی شیخی که حتی از قاتالن امیرالمؤمنین روایت نقل می‌کند ،از بیان روایت اهل بیت پرهیز می‌کند .شیعه‌ی مرجع گرای امروز نیز از به کارگیری روایات آنها پرهیز می‌کند؛ و یا فقط آن چیزهایی را که مورد پسندش است و در راستای اهداف و امیال او می‌باشد به دست می‌گیرد .در غیر این صورت ،ما روایات مربوط به مهدیین و به ویژه هر آنچه به - 1غدیر امینی :جلد 2صفحه 303؛ صواعق المحرقة ابن حجر :صفحه .146 مهدی اول مربوط می‌شود که از ده‌ها روایت موجود در در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 ‌ایم؟! آیا13 کتاب‌های اصلی شیعه نقل کرده‌ایم را از کجا آورده اینها از آل محمد نیست؟ اگر آنها واقعا ً شیعه‌ی آل محمد8  هستند پس چرا با تمسخر و استهزا با آن برخورد می‌کنند؟! به هر حال ،برخی بر ما اشکال می‌گیرند و می‌گویند :چرا در صلوات ،اختصاصا ً ائمه و مهدیین را یاد می‌کنید و حال آن که این تخصیص مانع از تعمیم و شمول حضرت فاطمه که جزو خاندان طاهرین است می‌شود .در این مورد از عبد صالح سؤال کردم و گفتم :آیا تخصیص در صلواتـ بر ائمه و مهدیین، مانع از شمول فاطمه است؟ ایشان پاسخ دادند« :تخصیص مانع از تعمیم نیست و ما به کسی نگفته‌ایم که فقط این روش درست است و غیر از آن جایز نمی‌باشد؛ بلکه در کتاب متشابهات ،صلوات به گونه‌ای دیگر را نیز بیان کرده‌ایم .ما در اینجا از آن رو چنین تخصیصی به کار می‌بریم که می‌خواهیم حقّی را که این شیاطین ،به دنبال ضایع کردن آن هستند را اثبات کنیم؛ و آن حقّ جانشینان الهی از ائمه و مهدیین بر زمین است .در ادعیه نیز ائمه تخصیص داده‌اند .1آیا می‌شود گفت که ائمه در تخصیص اشتباه کرده‌اند؟!! هرگز چنین نیست!». • منظور ابراهیم از «ال أحب اآلفلین» (فرو شوندگان را دوست ندارم) چیست؟ عبد صالح درباره‌ی کسانی که حسد (مرض قدیمی ابلیس لعنت الله) آنها را کور کرده است ،سخن می‌گفت؛ کسانی که درک و عقل خود را از دست داده‌اند .وی فرمود« :مثال ً یکی از آنها را دیدم که می‌گفت :اگر خورشید محمد است ،2پس چرا - 1در بسیاری از ادعیه و صلوات‌ها ،ائمه تخصیص یافته‌اند .یک نمونه آن صلوات عصر جمعه است که شیخ عباس قمی از سید ابن طاووس روایت نموده است .نگاه کنید به مفاتیح الجنان ،اعمال عصر روز جمعه. - 2در بسیاری از روایات اهل بیت ،خورشید به پیامبر خدا تفسیر شده است .از جمله‌ی این روایت :ابو‌بصیر می‌گوید از ابو‌عبدالله امام جعفر صادق درباره‌ی این سخن خدا «والشمس وضحاها» (سوگند به آفتاب و روشنی‌ آن) سؤال کردم .حضرت فرمود: «خورشید ،رسول خدا است که خدا به وسیله‌یـ آن ،برای مردم ‌ها ووی یعنیهآیا ابراهیم می‌گوید فرو‌شوندگان را دوست ندارد؟! ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظر 1 گوهاندارد؟! دوست محمد را گفت و 39 این زشت‌ترین چیزی است که تا کنون شنیده‌امـ .این فرد خورشید را به همین خورشید ظاهری تفسیر می‌کند .اگر همین سؤال را از خودش بپرسند و بگویند با توجه به این تفسیری که شما ارائه می‌کنی ،چگونه ابراهیم می‌گوید خورشید را دوست ندارد؟ گناه خورشید چیست و خورشید چه بدی دارد که ابراهیم از آن بیزار است؟ اگر او این سؤال را از خودش می‌پرسید، به خود چنین پاسخ می‌داد که او (حضرت ابراهیم )خورشید را رب مطلق و اله مطلق باشد ،دوست ندارد .در به اعتبار این که ّ واقع ابراهیم قبل از این که بگوید«دوست ندارم» ،می‌گوید: «هذا ربّی» (این پروردگار من است)؛ بنابراین چیزی که ابراهیم دوست ندارد آنچه به آن اشاره شده نیست بلکه منظور (خورشیدی است که) رب مطلق در نظر گرفته شده است. ولی حسد آنها را کور کرده است تا حدی که دیگر تعقل نمی‌کنندـ و به مواردی اشکال می‌گیرند که اگر همان را از خودشان بپرسند ،پاسخ روشن خواهد بود». • فرزند آدم با غذا می‌میرد و با کلمه‌ی خدا زنده می‌شود احمد الحسن فرمود« :حضرت عیسی فرمود :فرزند آدم فقط با غذا زنده نمی‌ماند بلکه با کلمه‌ی خدا نیز زندگی می‌یابد؛ و من بنده‌ی خدا به شما می‌گویم :فرزند آدم با غذا می‌میرد و با کلمه‌ی خدا زنده می‌ماند». من درصدد شرح و بسط بُعد معرفتی این دو عبارت نیستم و همچنین این که اگر بین کالم دو حجت که از نظر منزلت و مقام الهی متفاوت‌اند جمع شود ،در آن کالم ،آن که مقامش کمتر است در حکم متعلم ظاهر می‌شود البته اگر بخواهم با حجتی که مقامش پیش خدا باالتر است مقایسه کنم .عجیب دین‌شان را روشن ساخت ( »....بحار االنوار :جلد 24صفحه .)70و از ابن عباس روایت شده که رسول خدا فرمودَ «:مثَل من در بین شما َمثَل خورشید است و َمثَل علی َمثَل ماه است ،پس هرگاه خورشید پنهان شد ،با ماه هدایت جویید» (بحار االنوار :جلد 24صفحه .)76 نیست که اگر جمله‌ی حضرت عیسی با جمله‌ی مجمع البحرین در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 14 هم‌زمان بیان شود ،مانند جمله‌ی شاگردی در برابر استاد و معلمش باشد؛ و این همان وضعیت موسی است که پیشتر 0 در سفر وی برای فراگیری علم از عبد صالح شرح آن رفت .قصد پرداختن به همه‌ی اینها را ندارم ولی مایلم به خواست خدا به تبیین کالم عبد صالح در مورد غذایی که فرزند آدم را می‌کشد، بپردازم. از عبد صالح در این خصوص پرسیدم و گفتم :با غذا فرزند آدم می‌میرد .گاه از ما سؤال می‌شود که مراد از غذایی که فرزند آدم را می‌میراند چیست. ایشان در پاسخ فرمود« :آری ،غذا آن چیزی است که شکاف‌های امیال دنیوی انسان را پر می‌کند؛ برای دهان غذایی است ،برای عورت غذایی است ،برای چشم غذایی است و برای گوش غذایی است .این غذا حد و قانونی دارد .خوردن غذای حالل برای کسب نیرویی که انسان به وسیله‌ی آن بر بندگی خدا توانا شود ،انسان را زنده می‌گرداند؛ زیرا این غذا از طریق ذکری که فرد با این غذا قوّت ادای آن را به دست آورده است، باعث حیات روحش می‌شود .رفع نیاز شهوت عورت با حالل نیز همین گونه است .غذای مفید چشم ،نگاه کردن به قرآن یا حجت الهی است و حتی نظر کردن به فرجام دشمنان خدا و عبرت گرفتن نیز انسان را زنده می‌گرداند .غذای سودمند گوش مثل استماع قرآن هم انسان را زنده می‌دارد. اما انسانی که بدون حساب مقدار یا کیفیت ،هر نوع غذایی را می‌خورد یا به وسیله‌ی هر چه که بخواهد بی هیچ ضابطه و قاعده‌ای ،شهوت عورتش را هر کجا و هر وقت و با هر کس که اراده کند برطرف می‌سازد ،یا بدون حساب و کتابی که خداوند خواهان آن است ،به هر کس و هر چیز که دلش بخواهد نگاه می‌دوزد ،و به هر چه که تمایل دارد گوش می‌سپارد؛ این انسان با این غذایی که به دهان و عورت و چشم و گوش خود می‌دهد، خویشتن را به وادی هالکت می‌اندازد .بنابراین غذا بدون در نظر گرفتن خداوند سبحان و متعال ،انسان را می‌کشد و هالکت او را سبب می‌گردد؛ پس با غذا فرزند آدم می‌میرد». • معنای آسمان اول ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گوها‌ی ما به ماده تقریبا ً غیر قابل توصیف است و که وعالقه از آنجا گفت 41 نظر به این که دنیا از ظلم و جور پر شده است ،اگر حجت الهی که امروزه آمده نبود ،بی هیچ شک و تردیدی ما جزو هالک شدگان بودیم .این واقعیتی است که هر کس بخواهد می‌پذیرد و هر کس نسبت به آن تکبر ورزد ،راه تکبر در پیش می‌گیرد. افزون بر این ،از آنجا که خدای سبحان می‌خواهد به لطف خود، قدر و وضعیت ما را به خودمان بنمایاند ،در ضمن سؤاالت ما سؤالی بود که نشان دهنده‌ی نادانی فراوان سؤال کننده و رحمت عظیم پروردگارش نسبت به او است که با وجود همه‌ی اینها وی را در صف اولیائش پذیرفته است .به سؤال بنگرید تا حقیقت را دریابید. از عبد صالح سؤال کردم و گفتم :وقتی می‌گوییم آسمان اول ،آیا منظور همین آسمانی است که باالی سر خود می‌بینیم، یا مراد چیز دیگری است؟ ایشان در پاسخ من فرمود« :خداوند شما را توفیق دهد! آسمان اول با چشم دیده نمی‌شود .آسمان دنیا (آسمان نزدیک) به آسمان اول و آسمان جسمانی تقسیم می‌شود .در آسمان اول ،نفس‌های انسان‌ها قرار دارد و در آسمان جسمانی ،بدن مادی انسان که با چشم دیده می‌شود مستقر است .این موضوع را قبال ً در برخی کتاب‌هایم شرح داده‌ام .1در ضمن ،آن را برای بسیاری از انصار نیز تبیین نموده‌ام. آسمان جسمانی ،همین کهکشان‌ها و سیارات و خورشیدهایی است که دیده می‌شود .به این آسمان« ،زمین» هم گفته می‌شود .به عبارت دیگر آسمان جسمانی با هر چه که در آن است ،گاهی اوقات «زمین» نام می‌گیرد». گفتم :آیا می‌توانیم چنین بفهمیم که اگر بخواهیم به هر آنچه باالی آسمانی جسمانی است و آن را با چشم نمی‌بینیم، همچون چیزی که در این عالم به آن عادت کرده‌ایم حتی با - 1به عنوان مثال به کتاب متشابهات ،جلد ،4پرسش شماره‌ی 175درباره آفرینش آسمان‌ها و زمین ،رجوع نمایید. اشاره به آن توجه کنیم ،دچار اشتباه شده‌ایم؟ در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 مثال ً اشاره14 فرمود« :حتی با اشاره یعنی چه؟ منظور شما کردن به سمتی است؟ مسلما ً پاسخ خیر است! آن آسمان 2 اصال ً ارتباطی با جهات ندارد و در آن ،مکان یا زمان وجود ندارد و هیچ ارتباطی با مکان و زمان ندارد .آری در آنجا رویدادها حادث می‌گردند؛ البته بین «زمان» و «رویداد» تفاوت بسیاری وجود دارد .همچنین در آن عالم «تحیز» وجود دارد .بین «حیز» و «مکان» نیز تفاوت فراوان است». گفتم :آیا رویدادها یعنی آفرینش پی در پی و تحیز یعنی خاتمه‌ی؛ یا منظور چیز دیگری است؟ فرمود« :مشکل این است که این قضیه مربوط به عالم دیگری است و لذا برای توصیف کامال ً دقیق آن نمی‌توان از الفاظ و عباراتی که در حقیقت از این عالم و برای توصیف این عالم به کار می‌رود ،استفاده کرد .استفاده از لفظ «حیز» و «رویداد» ،ذهن شما را به معانی متقابل این الفاظ در این عالم معطوف می‌سازد؛ زیرا واژه‌ها و کلمات هر چه که باشند از بیان م و کیف دقیق آن عالم ناتوان‌اند؛ چرا که واژه‌ها ،توانایی و ک ّ قابلیت تعبیر از آن عالم را ندارند؛ زیرا که این واژه‌ها از آن عالم نیستند و با آن بیگانه‌اند». • چه بسا سر آغاز مؤمن با دعا باشد ،و وقوف امیدوارانه‌اش در درگاه خدا برای وی کافی باشد روزی برای عبد صالح خوابی را که باعث ناراحتی‌ام شده بود نقل کردم 1و در آخرش گفتم ... :اآلن خدا می‌داند که من - 1خالصه‌اش چنین است :یکی از انصار ،خوابش را برای من تعریف کرد و گفت :او به همراه نگارنده‌ی این سطرها و چند تن دیگر از انصار ،به قصد زیارت امام حسین در حرکت بودند .ضریح امام در بیابان واقع بود و ما در صحرا طی مسیر می‌کردیم و یک زن هم همراه ما بود .ما از یک تَل (پشته‌ی خاکی) باال رفتیم .آن زن گفت راه از این سمت است .من گفتم: خیر ،راه رسیدن به ضریح از این طرف است .به هر حال به سمت (مرقد) امام حسین حرکت کردیم تا این که به استراحت‌گاهی رسیدیم .ناگهان دیوار از هر طرف بلند و مرتفع شد .کسی نمی‌توانست از آنجا خارج شود مگر این که یکی از پنج انصار بتواند کاری را انجام دهد که به طور خالصه چه قدر ناراحتم! ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گوها«چرا ناراحت می‌شوی؟ مطلبی را به عرض فرمود: ایشان گفت و 43می‌رسانم :آیا خداوند سبحان نمی‌گوید «ادعونی» (مرا بخوانید)؟ شما سرآغاز انسان چه بسا با دعا باشد؛ ولی کسی که حقیقت را می‌شناسد نمی‌گوید :خدایا! به من بده ،مرا شفا ببخش ،با من چنین و چنان کن ،فالن چیز را می‌خواهم ،فالن چیز را نمی‌خواهم و غیره! فقط باید در درگاه خداوند بایستد و امید داشته باشد که حضرت حق بر او تفضل نماید و او را در هر آنچه خواست و مشیتش است ،به کار گیرد. تا کِی باید به خودمان نگاه کنیم؟ و الله اگر خداوند سبحان مرا از اول تا آخر روزگار به کار گیرد سپس وارد آتشم کند ،با من به احسان رفتار کرده است؛ و چه احسانی باالتر از این که مرا به کار گماشته است! حتی اگر فقط برای یک لحظه باشد. ما باید فقط نسبت به یک چیز اهتمام ورزیم و آن ،این است که این منیتی را که از ما جدا نمی‌شود ،از صفحه‌ی وجود سیاه خویش بزداییم». من از ایشان پرسیدم :در کالم پیشین شما درباره‌ی وقوف امیدوارانه‌ی انسان به درگاه الهی اندیشه کردم .موالی من! آیا امکان دارد دعاهای وارد شده از سوی ائمه‌ی طاهرین را به من معرفی نمایی و بفرمایی منظور از سخن خدا به حضرت او با موتورسواری بتواند از روی ماشین‌هایی که روی یکدیگر بودند باال برود تا این که به جایی مشخص در نوک آنجا برسد؛ به این ترتیب درهای دیوار باز می‌شد و همه‌ی کسانی که در خانه بودند خالصی می‌یافتند .صاحب رؤیا درباره‌ی خودش می‌گفت :من باالی دیوار و مترصد پنج تن از انصار بودم. سه تن از برادران امتحان کردند ولی موفق نشدند .سپس نوبت شما شد. صعود شما در مراحل اول خیلی خوب بود و فقط مرحله‌ی پایانی باقی مانده بود که از همه سخت‌تر بود زیرا در آن قسمت (در مسیر) نوعی کجی بود که موتورسیکلت به سختی می‌توانست سفت و محکم در جای خودش باقی بماند .من از آنجا به شما گفتم ولی شما گفتی نه ،من خودم می دانم .شما موفق نشدی! سپس پنجمین برادر امتحان کرد و او موفق شد و به فضل خدا به مکان تعیین شده رسید و دیوارها از هم گشوده شد ....و الحمد لله رب العالمین .رؤیا تمام شد .همچنین رویدادهای دیگری نیز در آن رخ داده بود. موسی که فرمود حتی بند کفشت را از من با دعا بخواه ،1چه در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 14 بوده است؟ 4 ایشان پاسخ داد« :شما اگر خودت دست طلب بر آری ،دو قضیه مطرح می‌شود :اول این که شما در هر طلب و درخواستی دم از من می‌زنی و به نفس خویش نگاه می‌کنی. دوم این که در هر طلب می‌گویی من می‌دانم ،من می‌فهمم، من مصلحت را می‌دانم؛ یعنی این شما هستی که تشخیص می‌دهی! تشخیص می‌دهی که مصلحت در این است که فالن چیز را به دست آوری و فالن چیز برای شما به وقوع بپیونددـ؛ سپس از خدا درخواست می‌نمایی آنچه تشخیص داده‌ای را برای شما برآورده سازد .یعنی به طور خالصه شما به خدای سبحان می‌گویی :من در تشخیص مصلحت از تو شناساترم و من از تو داناترم؛ چرا که شما خود ،مصلحت را تعیین کرده و از خداوند فقط اجرای آن را خواستار شده‌ای .شما به خدا می‌گویی برای من چنین کن ،یعنی این شما هستی که دریافته‌ای «چنین» همان حق است و مصلحت دنیوی و اخروی در آن نهفته است. اما در فرموده‌ی خدای متعال به بنده‌اش« :قل ربی زدنی علامً» (بگو :پروردگار من! بر علم من بیفزای!) ،در اینجا چه کسی مصلحت را تشخیص داده است؟ خداوند! چرا چنین درخواستی می‌کنی؟ زیرا خداوند به تو گفته چنین تقاضا کن .به هر حال فقط کلمات مطرح نیست ،بلکه افعال مهم‌اند؛ یعنی ما هنگامی آنها را درک می‌کنیم که در آن باشیم ،نه زمانی که بیرون آن قرار داریم و در مورد آنها سخن سرایی می‌کنیم!». • دلی (قلب) که انسان با آن احساس و ادراک می‌کند چیست؟ بارها از دل (قلب) یاد شده است .خدای متعال می‌فرماید: - 1در حدیث قدسی این معنا آمده است که: چهارپایت و نمک خمیرت را با دعا از من بخواه». «ای پسر عمران ،بند کفشت و علف ‌ها) و، ‌گیرد است گواه می آنچه در قلبش چــهـارم:به درستی ایســــتـگاه ِه»( 1خدا را « َو ُيشْ هِدُ اللّهَ َعىَل َما ِفی َقلْ ِب مناظره مربوطه به مسایل 1 ْب گفت َقلْبوِي»( 2 « َولَـ ِك گوهاو لکن می‌خواهم که قلبم مطمئن شود!) ِ« ،إ ْذ َجاء َربَّهُ ِب َقل ٍ 45ن لِّ َيطْ َمنِئ َّ َسلِيم»( 3آنگاه که با دلی رسته از تردید روی به پروردگارش آورد) و دیگر آیات. روایاتی نیز که به قلب یا دل اشاره کرده بسیار زیادند ،با این مضمون که مؤمن با قلبش احساس می‌کند ،مؤمن قلبی پاک دارد ،دل مؤمن عرش خدا است و غیره .به راستی معنای قلب یا دل چیست؟ از عبد صالح پرسیدم و گفتم :معروف است که انسان با قلبش احساس می‌کند و قطعا ً این همان قلب متعارف و معمول بین مردم نیست ،این دل چیست؟ ایشان در پاسخ من فرمود« :آری ،انسان با قلبش احساس می‌کند .قلب ،همان روح است و هر انسان مؤمن کلمات خداوند را متناسب با احوالش ،احساس و ادراک می‌نماید .کسی که فقط در آسمان دوم موجودیتی دارد ،درک و فهمش از آن که در آسمان سوم موجودیتی دارد کمتر است و به همین ترتیب!». • چگونه معرفت حقیقی در دل استقرار و ثبات می‌یابد و آدمی هدف پیامبران را محقق می‌سازد؟ روزی از عبد صالح نصیحتی درخواست کردم .ایشان حاالت انبیاء و اوصیاء پیشین را متذکر شد؛ همان کسانی که راه را برای انصار حق آماده کردند و خودشان با تحمل درد و رنج ،از زحمت آنها کاستند.4 سپس ایشان‌ ـ‌که جانم فدایش باد‌ـ‌ فرمود ...« :آنچه از شما خواسته شده این است که بین «من ......ـ او» تصمیم و انتخاب درستی در پیش بگیرید .هنگامی که انتخاب درست باشد - 1بقره.204 : - 2بقره.260 : - 3صافات.84 : - 4در ایستگاه پنجم که مربوط به بیان برخی از نصیحت‌های ایشان است، متن کامل این مطلب خواهد آمد. و هنگامی که انسان مؤمن از منیّت نجات یابد ،آنچه انبیاء و در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 14 اوصیاء به خاطر آن آمده‌اند ،محقق می‌شود». گفتم :چگونه این موضوع در دل استقرار و ثبات می‌یابد .آیا6 راهی هست؟ فرمود« :با معرفت و شناخت». گفتم :گاه انسان چیزی را می‌داند اما به سرعت آن را فراموش می‌کند؛ لذا تاثیرگذاری‌اش از بین می‌رود و آدمی دوباره به اشتباه می‌افتد. فرمود« :معرفت واقعی همان حقیقت مخلوق است که نه فراموش می‌شود و نه از بین می‌رود .این همان ایمان مستقر و باثبات است». گفتم :آیا راهی هست که انسان ،معرفت و ایمان خود را حقیقی ،مستقر و زوال‌ناپذیر گرداند؟ فرمود« :زمانی به دست می‌آید که او ،خود ،معرفت باشد؛ کسی که در آتش می‌سوزد و به آتش تبدیل می‌شود .ولی اگر منظور شما انجام دادن عملی است که به این نتیجه برساند: اوال ً ،خودش را با تمام آنچه را که خدا به او فرمان داده و هر چه را که به آن رهنمون شده ،منطبق کند ،به هر خُلقی که خدا می‌پسندد آراسته گردد ،از هر خُلقی که مورد رضای خدا نیست دوری گزیند ،سپس نه در طلب بهشت باشد نه در طلب دور شدن از آتش و نه هیچ چیز دیگر؛ بلکه فقط در درگاه الهی بایستد و به آنچه خواست حضرت حق است ،عمل کند؛ سپس بداند که اگر بگوید :مرا شفا بده ،به من عطا کن ،مرا رزق برسان ،با من چنین و چنان کن ،در همه‌ی این دعاها می‌گوید «من»! برای وی همین کافی است که در درگاه الهی بایستد و خدا با فضل و بخششی که بر او روا می‌دارد ،او را به کار گیرد .او باید به چنین وضعیتی ،کامال ً قانع و خرسند باشد .اگر خداوند سبحان از زمانی که دنیا را آفرید تا هنگام فرا رسیدن روز قیامت او را به کار گیرد سپس او را وارد آتش کند ،با او به احسان رفتار کرده است؛ و چگونه محسن نباشد و حال آن که او مرا از عدم به وجود آورد و سپس گرامی‌ام داشت ،به این که همچون کند و سنگی مرا به کار گیرد تا هر طور که بخواهد آن را پرتاب ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و چه 1 گوهابزرگ تر از این؟! حتی اگر خدا بعد از این عنایتی فضل و گفت و 47تا ابد در جهنم وارد کند باز هم با من به احسان رفتار کرده مرا است؛ زیرا وی در هر چه که گذشته و در هر چه که می‌آید، محسن است .من بیش از آتش را سزاوارم؛ زیرا (پیوسته) به نفس خود نظر می‌افکنم. انسان باید همواره بر درگاه خداوند بایستد و امید داشته باشد که خدا بر او عنایت کرده و به کارش گیرد .عمل انسان برای خدا نباید در مقابل چشم‌داشت و گرفتن پاداش و اجرت باشد؛ یعنی وی نباید بها و اجرتی طلب کند .فرض کن انسان بخشنده و بامروتی برای فردی ،خانه ،ثروت ،شغل و هر آنچه در زندگی به آن نیاز دارد را بدون هیچ چشم‌داشت و درخواست جبرانی فراهم کرده و اکنون آن فرد ،خدمتی ساده برای این بزرگوار انجام داده است؛ اگر او از این بزرگ‌مرد ،پاداش و اجرت مطالبه کند ،آیا او را انسان نیکی به شمار می‌آوری؟! همین قضیه در مورد خدا چگونه خواهد بود؟! اگر خداوند سبحان شما را به کاری گمارد ،به شما ارجمندی عطا فرموده و کار شما برای او ،شرافتی برای خودتان بوده و خیری خواهد بود که به خودتان رسیده است؛ پس چگونه در مقابل آن خواستار پاداش و جبران (از سوی خداوند سبحان) هستی؟!». • چگونه اولیای الهی نفس خود را به آنچه مورد رضای الهی است ،واداشتند؟ روزی از عبد صالح پرسیدم و گفتم :چگونه اولیای الهی بر نفس خود چیره شدند و آن را فقط به آنچه مورد رضای خدا است ،مطیع و فرمان‌بردار نمودند؟ در پاسخ فرمود« :به وسیله خدا! « َو َما ُأ َب ِّرى ُء نَف ِ ْس َأل َّما َر ٌة ْسی ِإنَّ ال َّنف َ ِالسو ِء ِإالَّ َما َر ِح َم َربِّ َی ِإنَّ َربِّی َغفُو ٌ5ر َّر ِحي ٌم» ب ُّ 1 (من خویشتن را بی‌گناه نمی‌دانم زیرا نفس ،آدمی را به بدی فرمان می‌دهد مگر پروردگار من ببخشاید ،زیرا پروردگار من آمرزنده و مهربان است). اگر خواسته‌ای داری ،آنچه را که امام حسین بیان فرموده 1 -یوسف.53 : جویا باش« :ماذا فقد من وجدک» (الهی! چه از دست داده ،آن که تو را یافته در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 14 . بزنی چنگ است؟!) .بخواه که در هر لحظه‌ ،به خدای سبحان 8 کسی که چیزی را دوست بدارد ،دیده‌اش نابینا می‌شود .اگر شما به خدا درآویزی و به او تعلق بگیری و در هر دم و لحظه‌ای او را دوست بداری ،غیر او را نخواهی دید و غیر او را نخواهی شناخت ،بلکه در همه چیز او را می‌بینی و همه چیز را به وسیله‌ی او و با او خواهی دید .الهی چه دارد آن که تو را ندارد؟! و چه از دست داده آن که تو را دارد؟! آری ،هر کس خدا را بیابد و بشناسد ،چیزی از او کم نمی‌شود و چیزی از دست نمی‌دهد زیرا دانسته که خدا همه چیز است؛ و هر کس خدا را گم کند و او را به طور کامل نشناسد ،هیچ چیزی نخواهد یافت و در واقع همه چیز را از کف داده است .تمام کره‌ی زمین با هر چه که در آن است ،فقر چنین انسانی را برطرف نمی‌سازد زیرا وی به واقع ،فقیر گشته است. شما می‌بینی هر انسان به مقدار جهلی که نسبت به خداوند دارد ،نوعی احساس فقر و نقص همیشگی دارد که به دلیل عدم معرفت نسبت به خدا ،برای برطرف نمودن آن ،نیز چیزی جز ماده (امور مادی) نمی‌یابد .ماده (امور مادی) در حقیقت حکایت همان آب شوری است که تشنگی آشامنده را بیشتر می‌کند و هرگز او را سیراب نمی‌گرداند. بی‌نیازی ،فقط به وسیله‌ی خدا و از خدا است .کسی که از خدا روی برگرداند ،هرگز بی‌نیازی واقعی را نخواهد یافت .او آن قدر پی سراب لَه لَه می‌زند تا در دل بیابان ،جان دهد. معرفت و شناخت ،همه چیز است .به همین دلیل است که محمد به علی فرمود :یا علی! یک لحظه اندیشیدن از عبادت هزار سال برتر است». عرضه داشتم :با وجود جهلی که دارم ،خواستار آنچه که نقص مرا برطرف می‌سازد هستم! خداوند شما را حفظ کند و پیروز گرداند و بر کسانی که همچون من هستند ،یاریتان دهد! اگر سخنان شما را سنگ خاره بشنود ،نرم می‌شود و سر عقل می‌آید ولکن «ال حول و ال قوه اال بالله». فضلی فرمود« :شما ان شاء الله از من بهترید؛ بلکه من به ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و که 1 گوها خدا دارید از او مسئلت می‌کنم مرا مشمول پیشگاه شما در گفت و 49 رحمتش قرار دهد .شما حق را یاری کردید و کلمات خدا را شنیدید و او را اطاعت نمودید و به آنچه خدا فرمان‌تان داده عمل نمودید .خداوند خواسته است که مرا طریقی برای رساندن رسالتش به شما قرار دهد ،و من خود را از بندگان پاکی که خدا را بندگی کردند و کلمات او را تصدیق نمودند ،برتر نمی‌بینم .خداوند همگی‌تان را توفیق دهد و پاداش نکو عنایت فرماید!». • حجت خدا و ختم نبوت عبد صالح درباره‌ی ختم نبوّت و ارتباط آن با حجت خدا فرمود« :هیچ وصی‌ای از اوصیای حضرت محمد وجود ندارد مگر این که به این مهر ،ممهور شده است .البته ممکن است که وصی ،تمام اوقات در میان مردم ظاهر نباشد؛ ولی بسیاری از کسانی که خدا حجاب‌ها را از جلوی دیده‌ی آنها برداشته ،او را می‌بینندـ و به این ترتیب حجت الهی را می‌شناسند». • خدایا! تو آن چنان هستی که دوست می‌دارم .... پوشیده نیست که خداوند همان گونه است که خود می‌پسندد ،ولی در مضمون برخی دعاهای ائمه‌ی طاهرین این مقطع آمده است که «الهی انت کام احب» (خدایا! تو آن چنانی که دوست می‌دارمـ) .این به چه معنا است؟ این موضوع را از ایشان پرسیدم و گفتم :خدای سبحان همان گونه است که خودش دوست می‌دارد و بنده از او می‌خواهد آن گونه باشد که خودش (خداوند) می‌پسندد؛ پس معنای «الهی انت کما أحب فاجعلنی کما تحب» (خدایا! تو آن چنانی که دوست می‌دارم؛ پس مرا آن گونه که دوست می‌داری ،قرار ده) که از ائمه‌ی طاهرین وارد شده چیست؟ فرمود« :سخن آنان مبنی بر «انت کام احب» (تو آن چنانی که دوست دارم) یعنی آنچه که از شما می‌دانم همان گونه است که دوست دارم ،و هر آنچه از شما می‌دانم ،فیض و بخشش تو است و در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 انسان) مناسب15 فیض و کرم تو ،سراسر خیر و رحمت و برای 0 است». • آغاز سال از دید خداوند درباره‌ی آغاز سال از نظر خداوند از عبد صالح پرسیدم و گفتم: آیا از نظر خدای متعال ،سال ،از شب قدر آغاز می‌شود؟ در پاسخ فرمود« :آری ،آغاز سال در ماه رمضان است .در شب قدر مقدرات صورت گرفته از سال گذشته ،پایان می‌یابد و از شب قدر ،مقدارت جدید آغاز می شود». گفتم :آیا وجود خوف و ترس در این ماه کریم به همین دلیل است؟ فرمودـ« :ترس و خوف باید در هر لحظه وجود داشته باشد .کسی که خود را و تاریکی و کوتاهی‌های دائمی‌اشـ را می‌شناسد ،چگونه نمی‌ترسد؟! قبل از شب قدر رؤیایی دیدم که مربوط به رویدادی در گذشته بود ولی آن را برای شما تعریفـ می‌کنم :گروهی از مالئکه را دیدم .من می‌خواستم به انجام کاری بپردازمـ .از مالئکه خواستم برخی چیزهای مربوط به انجام آن کار را برایم فراهم آورند .آنها انجام دادند ولی اعتراض‌کنان گفتند چرا خودت را در معرض انجام این کار قرار می‌دهی؟ خداوند تو را محاسبه نمی‌کندـ و بر شما گناهی نیست که بخواهیـ آن پاک گردانیـ .خالصه این که من آن کار را به سرانجامـ رساندم ولی انجامـ آن با تحمل سختی و دشواری همراه بود .پس از پایان کار ،در حالی که آنجا را ترک می‌کردمـ به فرشتگانی که انجام ندادن کار را از من خواسته بودند ،گفتم :خداوند می‌فرماید :ال خاف و ال صلی و لکن تنجس و تولی (نه ،ترسید و نه ،نماز خواند ولی پلید گشت و برگشت) .آیا از من می‌خواهید خائف (ترسان) نباشم؟ • علم همگی حجت بر انسان است مگر آنچه به آن عمل شود صالح در جلد سوم کتاب «جواب‌های روشنگر»ـ پاسخی از عبد خواندمـ .در اینـ مورد از او سؤال کردم و گفتم :در یکی از پاسخ‌ها خوانده‌امـ که کسی که در سیر الی الله می‌کوشد و خواهان شناخت برخی حقایق است ،باید سوره‌ی نور را « »70مرتبه بخواند و نیز برخی آیات دیگر را قرائت کند .چیزی که مرا از انجام این کار می‌ترساند آن است که می‌گویم مطمئنا ً من شایسته‌ی رسیدن به ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و این 1 مقامات نیستم .نظر شما چیست؟ گفت و گوها در پاسخ فرمود« :چرا این کار را انجام نمی‌دهیـ؟! علم همگی 51 حجت است مگر آنچه که به آن عمل شود .دنیا سراسر جهل و ناآگاهی است مگر آنجا که کانون علم است؛ و علم همگی حجت است مگر آنچهـ به آن عمل گردد؛ و اعمال همگی ریا و برای نمایش است مگر آنچهـ که از روی اخالص باشد؛ و اخالص هم در معرض خطری بزرگ قرار دارد تا آنجا که انسان بنگردـ که پایان کارش چگونه خواهد بود». • دیدن معصوم در خواب با غیر از ویژگی‌های معروف او از عبد صالح در خصوص دیدن معصوم در رؤیای صادقه پرسیدم و گفتم :آیا ممکنـ است معصوم به صورتی غیر از شکل و شمایلی که از او شناخته شده است متمثل شود؛ یعنی مثال ً من مهدی اول را به شکلی غیر از ویژگی‌های مشهور او ببینم؟ فرمودـ« :آری می‌شود .در برخی رؤیاها ،شکل و شمایل معنی دارد؛ شکل و شمایل ،نماد است و یا به حقیقتی خاص اشاره داردـ. اسم نیز گاهی در رؤیا داخل می‌شود؛ مثال ً شما در خواب کسی را می‌بینی که ارتباطی با رؤیای دیده شده ،ندارد .در حقیقت منظور، خود این شخص نیست بلکه چه بسا منظور فقط نام او باشد .گویی نامش مرتبط با قضیه‌ای است .پس اگر مقصود در رؤیا خود شخص نباشد ،منظور نام اوست». ایسـ ـتـگاه چ ـهـارم: مسایل مربوطه به مناظره‌ها و گفت و گوها اهل بیت به موضوع تربیت برخی از شیعیان خود برای مناظره و احتجاج با مخالفین ،اهمیت زیادی قایل بوده‌اند .از جمله‌ی این افراد می‌توان به هشام بن حکم ،مؤمن الطاق و بسیاری دیگر اشاره نمود. هر کس این نصایح وارد شده در سخنان عبد صالح خطاب به انصارش را مطالعه کند ،آن را آشکارا یک روش و نهج الهی می‌یابد؛ می‌توان به مواردی چون آماده‌سازی افراد مؤمن از جنبه‌های مختلف که از آن جمله می‌توان به جنبه‌های اخالقی، آنچه که به جنبه‌های معرفتی و شناختی مرتبط است و نیز آنچه که به بیان دلیل حجت بر دیگران مربوط می‌شود و نظایر آن، اشاره کرد. در این بخش آن قسمت از سخنان عبد صالح که مربوط به این موضوع است را ارایه می‌نمایم. • برخی توصیه های ایشان درباره‌ی مناظره‌ها سید احمد الحسن می‌فرماید« :در مورد مناظره‌ها یا گفت و گوهایی که با مخالفین دارید ،توصیه و خواهش می‌کنم که آنها را رد نکنید؛ زیرا ما از این طریق می‌توانیم دعوت خود را به گوش افراد بیشتری برسانیم .از شما تقاضا دارم که با مردم و با میهمانانتان با خُلق نیکو رفتار کنید ،به ویژه با کسانی که به سراغ شما می‌آیند و با خُلق و خوی خوش با شما سخن می‌گویند ،حتی اگر وهابی باشند .شما نمی‌دانیدـ «شاید خداوند پس از آن امری تازه پدید آورد» 1؛ شما آگاه نیستید بر این که خداوند بر چه کسی هدایت نوشته و بر چه کسی گمراهی! همچنین از شما خواهش می‌کنم مناظره‌ها را نظم و ترتیب دهید (به صورت سازمان‌یافته) و از قبل خود را برای آن آماده نمایید .موضوعات مورد بحث را مشخص و معین کنید؛ سپس برای پرداختن به آنها ،به طور کامل آماده شوید .منابع‌تان و احادیثی که به آنها احتیاج پیدا خواهید کرد را به همراه مصادر آنها آماده سازید». درباره‌ی اولین مناظره‌هایی که بین انصار امام مهدی و وهابی‌ها صورت گرفت پرسیدم .ایشان فرمود« :بهتر آن است که نخستین مناظره‌ها درباره‌ی جانشینی خدا بر زمین باشد و به این شیوه ،قانون شناخت حجت را پیش بکشید .در این خصوص ،دو دلیل وجود دارد: دلیل اول که عقلی است می‌گوید :خداوند سبحان ،حکیم مطلق است و کاری مخالف حکمت انجام نمی‌دهد؛ لذا او باید اعلم را مشخص نموده و به تبعیت از او راهنمایی نماید .برای توضیح بیشتر ،مثال کشتی یا کارگاه را بیاورید.2 دلیل دیگر ،آیات مرتبط با خلیفه‌ی اول است. قبل از شروع مناظره باید وقتی در اختیار شما بگذارند تا دعوت را ولو به طور اختصار تشریح کنید .باید بر وصیت رسول خدا متمرکز شوید با این دلیل که وصی حتما ً باید مستند به قرآن باشد( ...با) آیه (به آن استناد کنید)3؛ زیرا اینها سنّی‌اند نه شیعه و روایات مندرج در کتاب‌های شیعه را نمی‌پذیرند .ولی اگر وصیت ،روایت واحده‌ای باشد که ثابت می‌کند حضرت - 1لعل الله يحدث بعد ذلك أمرا - 2به قانون شناخت حجت مراجعه کنید .در آنجا مثال‌های کشتی و کارگاه را خواهید یافت. 3 ت ِإن تَ َركَ َخرْي ًا ب َعلَ ْيك ُْم ِإذَا َحرَض َ َأ َحدَ ك ُُم الْ َم ْو ُ سخن خدای متعال که می‌فرماید« :كُ ِت َالْ َو ِ ني بِالْ َم ْع ُر ِ ني» وف َحقًّا َعىَل الْ ُمتَّ ِق َ صيَّةُ ِللْ َوالِدَ يْنِ َواأل ْق َر ِب َ جای گذارد ،مقرر شد که درباره‌ی پدر و مادر و خویشاوندان ،از روی انصاف وصیت کند و این شایسته‌یـ پرهیزگاران است) (بقره.)180 : (هر گاه یکی از شما را مرگ فرا رسد و مالی بر است ،وقبول محمد رسول خدا با محکمات قرآن مخالفت نکرده ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 1 ‌گردد زیرا انکار آن به این مفهوم است که الزامیو می گوها روایت گفت 55 حضرت رسول با قرآن سر ناسازگاری و مخالفت داشته است؛ که هرگز چنین نیست! در ادامه به شما چنین می‌گویند :آن عده در حالی از نزد حضرت بیرون آمدند که پیامبر آنها را به اموری چند وصیت کرده بود؛ مثال ً :مشرکین را بیرون رانید .1از کتب اهل سنت، متن را استخراج کنید و خواهید دید که حضرت قبل از بیرون آمدن‌شان ،آنها را به سه مورد وصیت کرده بود ،و حال آن که آنها فقط دو مورد را برمی‌شمارند .راوی در مورد سومی می‌گوید :آن را فراموش کرده‌ام؛ و آن ،والیت علی و جانشینی او پس از رسول خدا است .آن عده وقتی از نوشته‌ای که دربرگیرنده‌ی هدایت آنها تا روز قیامت باشد سر باز زدند ،پیامبر آنها را به طور شفاهی به چیزی که پس از او، هدایت‌شان را بی‌واسطه دربرمی‌گرفت ،وصیت فرمود. به هر حال وصیت و همچنین نوشتن و گواه گرفتن بر آن الزم است تا مبادا حقوق ضایع گردد .وقتی برخی از آنها نوشتن وصیت را رد کردند ،قطعا ً رسول خدا آن را برای دیگرانی که آن را می‌پذیرفتندـ به نگارش درآورد .اهل بیت این وصیت را از علی بن ابی‌طالب تا امام صادق نقل کرده‌اند و این مطلب - 1بحار االنوار :جلد 30صفحه 530؛ صحیح بخاری :جلد 4صفحه .31 متن حدیث از بخاری چنین است :ابن عینیه از سلیمان احول از سعید بن جبیر از ابن عباس (که خدا از او راضی باشد) نقل می‌کند که او گفت :روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه‌ای! سپس آن قدر گریست تا اشک چشمش سنگریزه‌ها را خیس کرد .سپس گفت :در روز پنجشنبه درد بر رسول خدا شدید شد و حضرت فرمود :کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید .حاضران اختالف و نزاع کردند در حالی که نزاع و دعوا در محضر پیامبر شایسته نبود .گفتند :پیامبر خدا هذیان می‌گوید .حضرت فرمود :مرا به خود وانهید؛ حالی که در آن به سر می‌برم از آنچه مرا بدان می‌خوانید (یعنی شنیدن این حرف‌های زشت و ناروا) بهتر است .حضرت هنگام مرگش به سه چیز وصیت نمود :مشرکینـ را از جزیرة العرب بیرون کنید ،پاداش بدهید همان گونه که من پاداش می‌دادم. (راوی می‌گوید) سومی را فراموش کردم». در کتب شیعه ،با سند درج شده است.2 در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 15 به هر تقدیر از شما می‌خواهم که خودتان را بسیار به زحمت بیاندازید .اگر دست‌تان از ادلّه خالی است ،به سراغ آنها نروید.6 بر همه چیز اطالع یابید و روایات و منابع آنها را آماده داشته باشید .بر روایات اهل سنت اطالع پیدا کنید .خصوصا ً با توجه به این که چه بسا شما عمر گذشته‌تان را در مباحثی که سودی به دنبال نداشته (ال تغنی و ال تسمن) تباه کرده‌اید .اکنون با مراجعه به روایات و ادلّه موجود در کتاب‌های سنّی و شیعه ،جبران مافات کنید. تقاضا دارم که هر شرکت کننده در مناظره با اهل سنّت، آگاهی الزم را داشته باشد و از کتابهایشان و محتوای آنها مطلع باشد .همیشه در مناظره‌ها توجه داشته باشید که رقیب سعی می‌کند اگر در یک موضوع گیر افتاد ،فرار کند؛ پس شما در هر نکته‌ای درنگ کنید تا این که آن را کامال ً روشن نمایید ،و اگر خواست که به مطلب دیگری برود ،در مقابل همه به او به صراحت بیان کنید که این نکته به نفع ما و حجت بر وی تمام شده است؛ فرار او و انتقال به بحث دیگر ،او را از پذیرفتن آنچه ما ملزمش کردیم و بر آن احتجاج نمودیم ،آزاد نمی‌کند. در مناظره ،نباید هدف‌تان فقط پیروزی باشد؛ بلکه باید به دنبال بیان نمودن حق برای مردم باشید .بر این اساس به بهترین روش ،ساز و کاری برای تبیین حق و حقیقت به مردم پیدا کنید .وضعیت کسانی که موضوعات را برای آنها مطرح می‌نمایید ،مراعات کنید .اگر از اهل سنّت باشند ،طرح مسایل، به گونه‌ای دیگر خواهد بود زیرا به عنوان مثال آنها به آنچه در کتب شیعه آمده ملزم نمی‌باشند .هر سؤالی هم داشته باشید من در خدمت‌تان هستم. افزون بر این ،در مناظره‌ها با آنها مرتب بر ارائه‌ی مثال در نقض اشکال بر دلیل مطرح شده ،متمرکز شوید؛ یعنی مثال ً به آنها می‌گویی این دلیلی از کتاب‌های خودتان است که نشان - 2رجوع نمایید به :غیبت طوسی :صفحه 150و 111؛ مختصر بصائر الدرجات :صفحه 159؛ بحار االنوار :جلد 36صفحه .261 آتش می‌دهد عمر ،به خانه‌ی زهرا حمله برده و در خانه‌اش را ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه ِ به مناظره‌ها و گوهامی‌گویند :چه طور ممکن است که چنین گفتبهوشما زده 1است. 57 چیزی رخ بدهد و شجاعت علی بن ابی‌ طالب کجاست؟! چه طور علی راضی شد که زهرا مضروب شود و پهلویش بشکند؟ شما در اینجا درنگ و تامل کن .حال آنها چه کردند؟ اوال ً آنها دلیل شما را به وسیله‌ی دلیلی دیگر نقض ننمودندـ. بنابراین دلیل شما ثابت شد و آنها ،خود در آغاز کار به آن اقرار نموده‌اند زیرا به سراغ اشکال گرفتن رفتند نه این که بخواهند آن را با یک دلیل مخالف نقض کنند؛ یعنی اگر آنها دلیل نقض می‌داشتند آن را ارائه می‌نمودند و از آنجا که دلیلی بر نقض گفته‌ی شما بیان نکرده‌اند ،لذا ملزم به دلیل شده و به آن اقرار نموده‌اند .اکنون آنها در مرحله‌ی رفع شبهات از دلیل به وسیله‌ی طرح اشکاالت قرار دارند. در اینجا تامل کن! با این کار شما آنها را به شدت در تنگا قرار می‌دهی؛ زیرا طرح اشکال از جانب آنها به معنای اقرار به دلیل می‌باشد و حکایت از آن دارد که ایشان دلیلی برای نقض و رد آن ندارند .همچنین گویای آن است که آنها در مرحله‌ی واضح‌سازی دلیل و رفع شبهات از آن به سر می‌برند. مطلب دوم همان چیزی است که پیشتر شما را به آن آگاه نمودم و آن رد اشکال به وسیله‌ی مثال است؛ زیرا اکثر مردم مثال را می‌فهمند و مثال به درک آنها نزدیک‌تر است؛ چرا که مقایسه ،کار را بر آنان آسان می‌نماید .این اشکال به وسیله‌ی این مثال رد می‌شود :سمیه مادر عمار است؛ اگر این اشکال بر علی وارد باشد ،بر رسول خدا نیز وارد است .همان طور که معلوم و معروف است سمیه کشته شد و این که او از اهل بهشت است نیز روشن و شناخته شده است و پیامبر خدا بهشت را برای او شهادت داده است .1در نظر رسول خدا بین همسرش ،دخترش و هر زن مسلمان دیگری تفاوتی وجود ندارد؛ زیرا وی پدر امت است و همگی برای او - 1که پیامبر خدا فرمود« :ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید که موعد شما بهشت است». بحار االنوار :جلد 18صفحه 210؛ کنز العمال :جلد 11صفحه .728 مساوی و برابرند. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 15به پاسخ به اشکال وارد شده بر رسول خدا و حضرت علی این صورت است که این افراد ،بندگانی هستند که به امر خدا8 عمل می‌کنند و همچون مردمان عادی نیستند که بخواهند برای خودشان انتقام بگیرند. مثال دیگر :آسیه ،همسر فرعون ،آیا جزو بهترین زنان بهشت نیست؟ 1چرا موسی ،فرعون و لشکریانش را رها کرد تا آسیه را شکنجه کنند و ....ـ تا انتها. مهم این است که به صورت عمومی مسئله بیان شده است، و همیشه کسی که حجت بر او ثابت می‌شود و جوابی ندارد تالش می‌کند که با اشکال بر دلیل ،توقف کند و راه فرار بیابد. دیدم یکی از آنها مثالی می‌آورد و می‌گفت :اگر خورشید محمد است ،2پس ابراهیم چگونه می‌گوید فروشوندگان را دوست ندارد؟! یعنی آیا وی محمد را دوست ندارد؟! این زشت‌ترین چیزی است که تا کنون شنیده‌امـ .این فرد خورشید را به همین خورشید ظاهری تفسیر می‌کند .اگر همین سؤال را از خودش بپرسند و بگویند با توجه به این تفسیری که شما ارائه می‌کنی ،چگونه ابراهیم می‌گوید خورشید را دوست ندارد؟ گناه خورشید چیست و خورشید چه بدی دارد که ابراهیم از آن بیزار است؟ اگر سؤال را از خودش می‌پرسید ،به خود رب مطلق و پاسخ می‌داد که وی خورشید را به اعتبار این که ّ - 1پیامبر فرمود« :سرور زنان بهشت چهار تن هستند :مریم دختر عمران ،فاطمه دختر محمد، خدیجه دختر خویلد و آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون» .کشف الغمه :جلد 2صفحه .77 - 2در بسیاری از روایات اهل بیت ،خورشید به پیامبر خدا تفسیر شده است .از جمله این روایت :ابو‌بصیر می‌گوید از ابو‌عبدالله درباره‌ی این س َوضُ َحاهَا » (سوگند به آفتاب و روشنی آن) سؤال کردم .حضرت سخن خدا « َوالشَّ ْم ِ فرمود :خورشید ،رسول خدا است که خدا به وسیله‌یـ آن ،برای مردم دین‌شان را روشن ساخته است. عرض کردمَ « :والْ َق َم ِر ِإذَا تَاَل هَا » (و سوگند به ماه چون از پی آن بر آید) .حضرت فرمود: آن ،امیرالمؤمنینـ است( . ...بحار االنوار :جلد 24صفحه .)70 از ابن عباس نقل شده که پیامبر فرمودَ « :مثَل من در بین شما َمثَل خورشید است و َمثَل علیـ َمثَل ماه است ،پس هرگاه خورشید پنهان شد ،با ماه هدایت جویید» (بحار االنوار :جلد 24 صفحه .)76 اینوکه اله مطلق باشد ،دوست ندارد .در واقع ابراهیم قبل از ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها به 1 سخن‌بگوید ،می‌گوید« :هذا ربّی» (این پروردگار من دوست ندارمگوها گفت و 59 است)؛ بنابراین چیزی که ابراهیم دوست ندارد آنچه که به آن اشاره شده نیست بلکه منظور (خورشیدی است که) رب مطلق در نظر گرفته شده است. ولی حسد آنها را کور کرده است تا حدی که دیگر تعقل نمی‌کنندـ و به مواردی اشکال می‌گیرند که اگر همان را از خودشان بپرسند ،پاسخ روشن خواهد بود. در ضمن در مناظرات هدف‌تان فقط معطوف به سنّی‌ها نباشد بلکه به شیعیان نیز توجه نمایید؛ زیرا بسیاری از شیعیان، مناظره را گوش فرا خواهند داد .از شما تقاضا دارم که با حداکثر آمادگی در مناظره حاضر شوید .ابتدا قانون و قاعده‌ی شناخت حجت را ثابت کنید و آنها را به آن ملزم نمایید .سپس به سراغ وصیت بروید و بیان کنید که وصیت به حکم قرآن، الزم و ضروری است و چیزی غیر از این وجود ندارد و این وصیت را اهل بیت از پدرشان رسول خدا نقل نموده‌اند». • اندرز ایشان در خصوص نوشتن بعضی مباحث عبد صالح فرمود« :آیا شما و آن دسته از برادرانت که دستی بر نوشتن دارند ،فرصت می‌کنند که برای یاری دین خدا، چند کتاب یا مبحث ضروری را به رشته‌ی تحریر درآورند؟ اول ،کتاب منکرین جانشینان خدا بر زمینش ،از زمان آدم تا هنگامی که خدا ،زمین و آنچه بر آن است را به میراث می‌برد. ضرورتی ندارد که عنوان کتاب همین باشد ولی این ،می‌تواند مختصری از مضمون کتاب یا مباحث را شامل گردد .کسی که به نوشتن اقدام می‌کند ،عنوان مناسب را انتخاب می‌نماید .این کتاب می‌تواند به مسایل زیر بپردازد: ‌ـ‌ روز اول ،آدم جانشین خدا بر زمینش بود. ‌ـ‌ اعتراض کنندگان توبه می‌کنند ،ولی انکار کننده توبه نمی‌نماید ....یعنی به ترتیب مالئکه و ابلیس! ‌ـ‌ مروری گذرا بر پیامبران و فرستادگان الهی تا امروز. ‌ـ‌ مقایسه بین تمام انکارکنندگان. در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 قرآن)آنها را 16 ‌ـ‌ گفته‌های انکار کنندگان که خدای متعال در برای ما بازگو نموده است و نیز اشاره به یکسان بودن راه و 0 روش آنها در انکار حق و مقابله با آن و نیز دلیل آوردن بر باطل ،یکی بودن اهداف و مضمون! ‌ـ‌ اکثریت و بحث و گفتگو در این خصوص. ‌ـ‌ چرا منکران همواره در اکثریت‌اند؟ آیا مشکل در جانشین الهی نهفته است یا در مردم؟ مشکل مردم چیست؟ اگر سبب شکست در امتحان نخست را دریابی ،می‌توانی به این سؤال پاسخ دهی .بروز و ظهور «من» مخلوق به صورت آشکارا ،مجازات در پی‌دارد ،یعنی هر چه مخلوق در رویارویی با پروردگارش «من» را در نهان به کار می‌گیرد ،اکنون آن را به صورت رویارو با جانشین خدا و با گفتن «من از او برترم» نمایان می‌سازد .او جرأت نداشته است که در برابر خداوند قهار چنین چیزی را بر زبان براند ،لیکن در هر لحظه وقتی به نفس خود نگاه می‌کند ،آن سخن رابه زبان می‌آورد. آنها کسانی هستند که حتی نمی‌توانند دست‌های خود را م و غم ایشان ببینندـ .منیّت آنها را کور ساخته است .تمام ه ّ متوجه به نفس‌شان است و آنچه به آن مربوط می‌شود؛ و همچنین اجتناب از هر چه که با نفسشان ،در ظاهر سر ناسازگاری دارد .اکنون آن کسی که آنها را آفریده است ،در خلیفه‌اش متجلی گشته تا به این ترتیب بر همگان ،آنچه نفس‌های خبیث‌شان از انکار خداوند سبحان و فضل او پنهان می‌کرده است ،آشکار گردد. وضعیت را در یک مثال مادی برایت روشن می‌کنم :حال آنها مانند کسی است که بر نفس خود تمرکز نموده و در برابر پروردگارش قرار گرفته بدون این که حرفی بزند یا (آشکارا) بگوید« :من برتر از کسی هستم که مرا خلق نموده!» یا بگوید: «نفس من مهم‌تر از کسی است که مرا آفریده است!»؛ اما حال و نظرش که متمرکز بر نفس خویش شده ،گویای این سخن است .اکنون که خداوند او را به شخصی مانند خودش که در ظاهر یک انسان است امتحان نموده است ،و او به طور ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گوهابدون شرم و حیا از آنچه نفسش پنهان آشکارا، مستقیم و گفت و 61 داشته ،سخن می‌گوید :من از او بهترم! مبحث بعدی درباره‌ی عمر ،ابوبکر و عثمان با استناد به کتب اهل سنت است .آنچه اهمیت دارد شیوه‌ی بحث و استدالل به روایات است؛ که با استعانت از خداوند متعال و توکل بر او و اخالص برای رضای خداوند کریم و سبحان ،باید صورت پذیرد. عالوه بر این ،ویژگی متمایز دیگری که در شما وجود دارد این است که شما با نگرش جدید و متفاوتی که با نگاه دیگران تفاوت دارد ،به روایات نظر می‌افکنید .به خواست خدا ،انصار اکنون ،در نقد و بحث اهل باطل با پیشینیان خود تفاوت دارند و ان شاء الله عمل شما ،مبارک خواهد بود!». گفتم :موالی من چگونه؟ ما را بیاموز. فرمود« :عمل کنید! همه چیز را جدید خواهید یافت .آیا بدون این که کاری را آغاز کنی ،از من درباره‌ی آن سؤال می‌کنی؟! تو چه می‌دانی؟! شاید به سؤال کردن نیاز نداشته باشی!». من اکنون که نگارش مباحث را شروع کرده‌ام ،از ایشان در مورد چیزی سؤال ننموده‌امـ؛ همان طور که خودشان خبر داده بود. سپس وی فرمود« :همچنین کتاب و بحثی مهم درباره شکستن پهلوی حضرت زهرا: ‌ـ‌ تحقیق و بررسی روایات و استدالل به صحت آنها. ‌ـ‌ کاوش در میان روایات سنی و روایات شیعه. ‌ـ‌ روایات هجوم به منزل حضرت. ‌ـ‌ روایاتی که نشان دهنده‌ی تهدید صادر شده از سوی ستمگران است. ‌ـ‌ تجزیه و تحلیل روایات. به عنوان مثال می‌توانید از روایت خشم حضرت فاطمه بر ابوبکر و عمر استفاده کنید ،و این که این دو نفر از امیرالمؤمنین درخواست نمودند که بر فاطمه وارد شوند تا از او بخواهد بابت کارهایی که انجام داده‌اند ،از ایشان درگذرد و آنها را ببخشد .این دو بر فاطمه وارد شدند و از او طلب بخشش کردند ولی آن حضرت از ایشان راضی نشد .1اگر در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 16 قضیه‌ی هجوم به خانه حضرت فاطمه و شکستن پهلویش در 2 کار نبود ،این دو بابت چه چیزی طلب بخشش کردند؟!! ‌ـ‌ همچنین دلیل مخفی ماندن محل قبر حضرت فاطمه چیست؟؟؟ زیرا وی بر آنها خشمگین بود! ‌ـ‌ اصرار شدید حضرت به این که آنها بر سر جنازه‌اش حاضر نشوند ،به چه دلیل بود؟؟؟ ‌ـ‌ همچنین بیان فضایل حضرت از کتب اهل سنت؛ و اگر حتی فقط همین یک روایت «سيدة نساء العالمين» (سرور زنان جهانیان) حه بود ،باز هم کفایت می‌کرد؛ حتی وهابی‌ها نیز بر این روایت ص ّ می‌گذارند.2 • استفاده از پژوهش‌های تطبیقی یک روز خوابی را برای ایشان نقل کردم و گفتم :خوابی هست که در آن اشاره شده به این که در حال حاضر تبلیغ منحصر به نبوّت خاتم است. ایشان فرمود« :خداوند شما را توفیق دهد! کاری که باید در اینجا انجام بدهید ،تطبیق و مقایسه است .مثال ً در مورد ختم نبوّت کتاب‌هایی نوشته شده است .شما بهترین کتاب‌هایی که آنها دارند را انتخاب کنید .مثال ً مطهری کتابی در این خصوص دارد ،همچنین طباطبایی و دیگران؛ ببینیدـ در تفسیر خود چه گفته‌اند و آنها را با آنچه که برای شما بیان داشته‌ام قیاس کنید. از پژوهش‌های تطبیقی بهره ببرید .این رویکرد مهمی در آشناسازی مردم است .خداوند شما را توفیق دهد!» - 1به بحار االنوار :جلد 28صفحه 303و منابع فراوان دیگر مراجعه نمایید و به خصوص خشم حضرت فاطمه بر آن دو نفر و تالشی که از سوی آن دو صورت گرفت .می‌توانید به این منابع مراجعه کنید :صحیح بخاری :جلد 4صفحه 41؛ االمامة و السیاسة :جلد 1صفحه 14و سایر موارد. - 2از مواردی که برآن صحه گذاشته شده :محمد ناصر االلبانی در صحیح جامع صغیر :جلد 1صفحه 77چاپ منقحة. ایـس ـتـگاه پـنجم: مسایل 5مربوط به نصایح عمومی و برخی از فرموده‌های ایشان «کالم شما نور است»؛ امام هادی در زیارت شریفه‌ی جامعه با این عبارت ،کالم آل محمد و سروران خلق را معرفی می‌نماید و آن را برای پیروان و شیعیان آنها توصیف می‌کند .در این باب، امام رضا نیز می‌فرماید :رحمت خدا بر بنده‌ای که امر ما را زنده کند! راوی می‌گوید به آن حضرت عرض کردم :چگونه امر شما را زنده کند؟ فرمود :دانش‌های ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد ،که اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌دانستند از ما پیروی می‌کردند.1 ما همواره امید داریم که خدای سبحان ما را جزو کسانی قرار دهد که آل محمد را نزد مردم محبوب و دوست داشتنی می‌گردانند؛ لذا گوشه‌ای از فرمایش‌های نیکوی عبد صالح را پیش روی همگان قرار می‌دهم در حالی که همه‌ی سخنان ایشان نیکو است و بابت کوتاهی‌ام ،عذر تقصیر به پیشگاه خدای متعال می‌برم! • چگونه ایمان مستقر و ثابت می‌گردد روزی از عبد صالح نصیحتی خواستم .گفتم :انسان بر نفس خویش آگاه است؛ صبرم کم است ،سینه‌ام زود تنگ می‌شود و غصه‌های فراوان دارم! مرا نصیحتی فرما که سخن شما مرهمی است بر زخم‌هایم. ني .تعداد شما کم نیست .شما یکدیگر ب الْ َعالَ ِم َ فرمود « :الْ َح ْمدُ للّ ِه َر ِّ را یاری می‌کنید و به هم مدد می‌رسانید .اگر از برادرانت کوتاهی سر بزند ،از خداوند برای شما و آنهااخالص و توفیق کار در راه الهی را مسئلت می‌نمایم. حاالت انبیاء و اوصیاء پیشین و نیز کمی تعداد کسانی که آنها را یاری رساندند را به یاد آور .آنها راه را برای شما آماده 1 -عیون اخبار رضا :جلد 2صفحه .275 کردند .پاسخ چندین و چند باره‌ی شما به کسانی که به خویشتن ستم روا داشتند ،مشابه انبیاء و اوصیاء و احوال ایشان بوده است .آنها مسیر را برای شما آماده کردند و به مقدار زیادی از زحمت‌های شما کاستند ،البته با تحمل درد و رنج بسیار!». گفتم :سالم و درود خدا بر همه‌ی آنها باد! خداوند ما را در حرکت در مسیر هدایت آنها و خدمت به حجت‌هایش بر مردم، توفیق عنایت فرماید! فرمود« :و حجت‌های الهی کِی به دنبال خدمتکار بوده‌اند؟». گفتم :موالی من عذر می‌خواهم .ندانستم در دعا چه گفتم. بابت سخنم از شما عذرخواهی می‌کنم .خطا و اشتباه از من جدا نمی‌شود! سپس ایشان فرمود« :آنچه از شما خواسته شده این است که بین «من ......ـ او» تصمیم و انتخاب درستی در پیش بگیرید. هنگامی که انتخاب درست باشد و هنگامی که انسان مؤمن از منیّت نجات یابد ،آنچه انبیاء و اوصیاء به خاطر آن آمده‌اند، محقق می‌شود». گفتم :چگونه این موضوع در دل استقرار و ثبات می‌یابد .آیا راهی هست؟ فرمود« :با معرفت و شناخت». گفتم :گاه انسان چیزی را می‌داند اما به سرعت آن را فراموش می‌کند؛ لذا تاثیرگذاری‌اش از بین می‌رود و آدمی دوباره به اشتباه می‌افتد. فرمود« :معرفت واقعی همان حقیقت مخلوق است که نه فراموش می‌شود و نه از بین می‌رود .این همان ایمان مستقر و باثبات است». گفتم :آیا راهی هست که انسان ،معرفت و ایمان خود را حقیقی ،مستقر و زوال‌ناپذیر گرداند؟ فرمود« :زمانی به دست می‌آید که او ،خود ،معرفت باشد؛ کسی که در آتش می‌سوزد و به آتش تبدیل می‌شود .ولی اگر منظور شما انجام دادن عملی است که به این نتیجه برساند: اوال ً خودش را با تمام آنچه را که خدا به او فرمان داده و هر چه را که به آن رهنمون شده منطبق کند ،به هر خُلقی که خدا می‌پسندد آراسته گردد ،از هر خُلقی که مورد رضای خدا نیست دور دوری گزیند ،سپس نه در طلب بهشت باشد نه در طلب ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گوهاهیچ چیز دیگر؛ بلکه فقط در درگاه الهی آتشوو نه شدن ازگفت 65 بایستد و به آنچه خواست حضرت حق است ،عمل کند؛ سپس بداند که اگر بگوید :مرا شفا بده ،به من عطا کن ،مرا رزق برسان ،با من چنین و چنان کن ،در همه‌ی این دعاها می‌گوید «من»! برای وی همین کافی است که در درگاه الهی بایستد و خدا با فضل و بخششی که بر او روا می‌دارد ،او را به کار گیرد .او باید به چنین وضعیتی ،کامال ً قانع و خرسند باشد .اگر خداوند سبحان از زمانی که دنیا را آفرید تا هنگام فرا رسیدن روز قیامت او را به کار گیرد سپس او را وارد آتش کند ،با او به احسان رفتار کرده است؛ و چگونه محسن نباشد و حال آن که او مرا از عدم به وجود آورد و سپس گرامی‌ام داشت به این که همچون سنگی مرا به کار گیرد تا هر طور که بخواهد آن را پرتاب کند و چه فضل و عنایتی بزرگ تر از این؟! حتی اگر خدا بعد از این مرا تا ابد در جهنم وارد کند باز هم با من به احسان رفتار کرده است؛ زیرا وی در هر چه که گذشته و در هر چه که می‌آید، محسن است .من بیش از آتش را سزاوارم؛ زیرا (پیوسته) به نفس خود نظر می‌افکنم. انسان باید همواره بر درگاه خداوند بایستد و امید داشته باشد که خدا بر او عنایت کرده و به کارش گیرد .عمل انسان برای خدا ،نباید در مقابل چشم‌داشت و گرفتن پاداش و اجرت باشد؛ یعنی وی نباید بها و اجرتی طلب کند .فرض کن انسان بخشنده و بامروتی برای فردی ،خانه ،ثروت ،شغل و هر آنچه در زندگی به آن نیاز دارد را بدون هیچ چشم‌داشت و درخواست جبرانی فراهم کرده و اکنون آن فرد ،خدمتی ساده برای این بزرگوار انجام داده است؛ اگر او از این بزرگ‌مرد ،پاداش و اجرت مطالبه کند ،آیا او را انسان نیکی به شمار می‌آوری؟! همین قضیه در مورد خدا چگونه خواهد بود؟! اگر خداوند سبحان شما را به کاری گمارد ،به شما ارجمندی عطا فرموده و کار شما برای او ،شرافتی برای خودتان بوده و خیری خواهد بود که به خودتان رسیده است؛ پس چگونه در مقابل آن خواستار پاداش و جبران از سوی خداوند سبحان هستی؟!». در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 16 • درمان قساوت قلب 6 به عبد صالح گفتم« :گاهی اوقات ما به رکود و خمودی دچار می‌شویم ،یعنی کم تحرکی ناگهانی! نمی‌‌دانم این وضعیت نتیجه کوتاهی ماست‌ـ‌‌که قطعا ً چنین کوتاهی وجود دارد‌ـ‌ یا این موضوع به دست خدا است و او است که اسباب و عوامل آن را فراهم می‌آورد .این یک موضوع .موضوع دیگر این است که گاهی اوقات انسان در دلش احساس قساوت و بی‌میلی می‌کند .آیا راه عالجی هست؟ فرمود« :دعوت به دست خدا است؛ و نیز خدا بر اساس اخالص مؤمن ،به او عطا می‌فرماید. قلب با ذکر خدا و ذکر اولیای الهی نرم می‌شود؛ لذا هرگاه قلب‌ها دچار قساوت شد ،با ذکر خدا بر آن غلبه کنید .به قرائت قرآن بپردازید و هر مقدار که می‌توانید دعا بخوانید .در سیره‌ی اولیاء الهی تدبر کنید و از آن پند بگیرید». ريدون ُعلُ ًّوا» (این سرای آخرت را برای کسانی قرار دادیم که َ5 «تِلكَ الدّ ا ُر اآل ِخ َر ُة نَج َعلُها لِلَّذينَ ال ُي برتری‌جویی نمی‌کنند) )سوره مبارکه القصص آیه (۸۳ یکی از براداران ،مشکالتی چند را خدمت ایشان مطرح نمود .ایشان در نصیحتش فرمود.... « :ـ آیا گمان می‌کنید مشغله‌ی من ،فقط شما هستید؟ بیشتر مردم در حالی از بین خواهند رفت که بر گمراهی‌اند و وارد جهنم می‌شوند و حال آن خویشتن خویش است .هر یک از که هر یک از شما مشغول به ِ شما فریاد منیّت سر می‌دهد؟! سخنوری بسیار ،از شما نمی‌خواهم ،اندکی عمل از شما خواستارم. اعمال شما بر ما عرضه می‌شود و در آن ،هر کس فریاد می‌زند من! چرا با نفس خود مجاهده نمی‌کنید؟! آیا از خدا ،از محمد ،از علی و از آل محمد شرم نمی‌کنیدـ؟! همه ،همه، همه! به خدا چیزی که در پیش رو است ،کودک را پیر می‌کند!! آیا کمک می‌کنی!؟؟ من به شما می‌گویم از بین رفتن اکثر مردم!! ‌دهیدو!! شما از مرگ نمی‌ترسید و بانگ «من من من» سر می ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها چه 1 امان داده است که با آنها هالک نمی‌شوید؟! و کس به شماگوها گفت و 67آن که فریاد می‌زنید «من من من»!». حال وقتی این برادر خواست که توجیهی برای وضعیت خودش بیاورد ،ایشان فرمود« :بسیار خوب ،با آنچه مالئکه نقل می‌کنند چه کنم؟!». سپس فرمود« :نصیحت من به شما ،سخن خداوند متعال است که می‌فرماید« :تِلكَ الدّ ا ُر اآل ِخ َر ُة نَج َعلُها لِلَّذي َن ال ُيريدونَ ُعلُ ًّوا ِفی اَأل ِ رض ني» َوال فَسادًا َوالعا ِق َب ُة لِل ُم َّتق َ 1 (این سرای آخرت را از آنِ کسانی قرار دادیم که در زمین نه خواهان برتری‌جویی هستند و نه خواهان فساد ،و سرانجام نیک از آنِ پرهیزگاران است) .در این آیه بیاندیشید و تدبر کنید ،آن را پاس بدارید و از پیروی هوای نفسانی‌تان و پیروزی دادن خودتان بر حق ،اجتناب ورزید. اگر می‌خواهید در عمل ،واقعا ً از یاران حق باشید ،به این آیه عمل کنید و گرنه «يستبدل الله بکم قوماً غريکم ثم اليکونوا امثالکم» (خداوند شما را با قومی غیر از خودتان که مانند شما نیستند ،جایگزین می‌نماید) و شما می‌دانید که آنها در نزدیکی شما هستند و زمان‌شان نیز فرا رسیده است .تقوای الهی پیشه کنید ،نفس و هوای‌تان را بکشید و پروردگارتان را نصرت دهید. تِلكَ الدّ ا ُر اآل ِخ َر ُة نَج َعلُها (این سرای آخرت را از آنِ کسانی ساخته‌ایم که :)... نفرموده است نصیبی از سرای آخرت ،نفرموده وی را نصیبی از سرای آخرت می‌دهیم ،بلکه فرموده است :این سرای آخرت را به آنها می‌دهیم؛ یعنی سرای آخرت با همه‌ی آنچه که در آن است را به آنها می‌دهد .یعنی آنها پادشاهان آخرت‌اند .اینها همان آل محمد و شیعیان خاص‌شان هستند .عمل کنید تا جزو آنها باشید .در غیر این صورت نمی‌خواهم به چهره‌ی شما نظر بیاندازم ،آن هم در حالی که از هوای نفس‌تان پیروی می‌کنید! ني (و فرجام از آنِ در آخر آیه خداوند فرموده استَ :والعا ِق َب ُة لِل ُم َّتق َ پرهیزکاران است) .پرهیزگاران ،آل محمد هستند .امام صادق خطاب 1 -قصص.83 : به کسی که آیهِ « َوا ْج َعلْ پرهیزگاران گردان) را ني ِإ َماماً»( 1و ما در َنا لِلْ ُم َّت ِق َ پیشوای 1و )2 صالح را(جلد محضر عبد 16 قرائت می‌کرد ،فرمود :چیز عظیمی را طلب کرده‌اند .در اصل ،آیه این گونه است8: «واجعل لنا املتقني اماماً»( 2و برای ما امامی از متقین قرار بده) .چه کارهایی است که انسان با انجام دادن‌شان می‌تواند جزو اینها شود؟ ال ُيريدونَ ُعلُ ًّوا ِفی اَأل ِ رض َوال فَسادًا (کسانی که در زمین خواهان هیچ برتری‌جویی و فسادی نیستند) :آیا شما نه خواهان برتری جویی هستید و نه خواهان فساد؟؟ آیا معنای این را می‌دانی؟ معنایش این است که حتی از خیالت نگذرد که تو از احدی بهتر هستی ،و خودت را از کسی برتر ندانی! ال يريدون علواً وال فساداً ....خواهان هیچ برتری‌جویی و فسادی نیستند ،نه این که «ال يعملون الفساد» (فساد نمی‌کنند) .در آیات دیگر ،خدای متعال می‌فرماید: « َوالَ تُف ِ ْسدُ واْ ِفی اَأل ْر ِ إصالَ ِح َها» ض بَ ْعدَ ْ مکنید) .ولی در این آیه فساد نمی‌کنند نیامده است ،بلکه گفته شده فساد نمی‌خواهند؛ یعنی فساد به ذهن آنها خطور نمی‌کند و از خاطر آنها نمی‌گذرد .شما کجای این ماجرا قرار دارید؟؟؟ تقوای الهی پیشه کنید ،و به اصالح نفس خویش مشغول شوید .هر کدام از شما خودش را بهترین مردم می‌داند و خود را از همه یا برخی از انصار برتر می‌داند؟!! این اندرز من به شماست ،و به خاطر درشتی‌ام با شما عذر می‌خواهم». 3 (در زمین آن گاه که به صالح آمده است فساد • نصیحتی در زمینه‌ی هدایت مردم می‌فرماید« :با هر چه می‌توانید وارد میدان شوید چرا که این میدان ،عرصه‌ی مبارزه با ابلیس است .او می‌خواهد تعداد هر چه بیشتری را به جهنم ببرد ....ـ مردم بعد از مرگ ،دنیا را به اندازه‌ی یک ساعت خواهند دید که گویی چیزی از آن ندانسته و - 1فرقان.74 : - 2مراجعه کنید به :تفسیر قمی :جلد 1صفحه 10؛ بحار االنوار :جلد 24 صفحه 133و .134 - 3اعراف.56 : ساختن نفهمیده‌‌اند .او می‌خواهد وعده‌ی خود مبنی بر گمراه ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 سازد و اگر نمی‌تواندـ روز وعده داده شده را به خالیق را محققگوها گفت و 69 تاخیر اندازد ،می‌خواهد وعده‌ی خویش بر گمراه‌سازی همگی به 1 جز برگزیدگان را واقعیت بخشد . شکست او در به تعویق انداختنـ برخورد آخر و تحقق یافتن وعده‌ی الهی با پیروزی سیصد و سیزده نفر بر نفس خود، باعث نمی‌شود از هدف خود منصرف شود ،مادامی که به آن هدف وعده‌ داده شده است که همان گمراه نمودن مردم می‌باشد .پیروزی شما ،در هدایت یافتن مردم است .هدایت آنها، و نه فقط اقامه‌ی حجت بر ایشان .هر آنچه در توان دارید برای هدایت کردن مردم به کار گیرید .فقط به شما توصیه می‌کنم که با هر چه می‌توانید با ابلیس جهاد کنید .او و لشکریان جن و انسش را خوار و ذلیل گردانید». من درباره‌ی دردناک‌ترین ضربه‌ای که بر ابلیس لعنت الله وارد می‌شود از ایشان سؤال کردم .وی فرمود« :آیا در حدیث و خبر نخوانده‌ای که هرگاه فرزند آدم سجده کند ،روی ابلیس 2 سیاه می‌شود؟! رؤیایی را که چندی پیش دیده‌ام برایت تعریف می‌کنم ،تا شاید این قضیه را برای شما روشن‌تر سازد :ارتش بزرگی را دیدم که آن را فرماندهی می‌کردم .زد و خوردهای بزرگی واقع شد. از ارتش انصار چند نفر شهید شدند و ارواح ایشان با صورت‌هایی بسیار زیبا به باال برده می‌شدند .پیامبران در دروازه‌ی آسمان ایستاده بودند و با خوشحالی بسیار از آنها استقبال می‌کردند .از جمله‌ی پیامبران حضرت ابراهیم بود که - 1قائمی که در مسجد کوفه ابلیس را پیش می‌آورد و گردن می‌زند را افراد اندک شماری یاری می‌دهند .این موضوع را آل محمد در روایات فراوانی بیان فرموده‌اند؛ و این که آنها همچون سرمه در چشم و نمک در غذا کمیاب و بسیار نادر می‌باشند .در کتاب‌های (آسمانی) سابق نیز آمده است؛ مثال ً در کتاب مقدس آمده است - 14« :چرا که همه‌ی مردم دعوت‌اند لیکن انتخاب شدگان همان افراد اندک‌اند» (مجمع الکنائس الشرقی :صفحه .)97 - 2مراجعه نمایید به :کافی :جلد 3صفحه 264؛ خصال صدوق :صفحه .616 بسیار شادمان بود .پیامبران می‌گفتند از زمانی که خدا آدم را در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 زیادی ،بر 17 آفرید چنین چیزی پیش نیامده بود که چنین تعداد 0 منیت و دنیا و هوی و شیطان پیروز شوند .رؤیا تمام شد. آنچه مایلم شما درک کنی این است که پیروی از حجت الهی به میزان دقت آن ،چهره‌ی ابلیس را سیاه می‌گرداند .همان سجده کردنی که ابلیس آن را قبول نکرد ،روی او را سیاه می‌کند .ابلیس از سجده بر جانشین خدا سر باز زد و وعده داد که مردم را گمراه ساخته و به سرپیچی کردن از سجود بر جانشین خدا وامی‌دارد .بنابراین چه چیزی بیشتر از نقض هدف و غایتی که به دنبال آن است ،رویش را سیاه می‌گرداند؟ پس موضوع همان است که در ابتدا به شما گفتم :برای هدایت مردم ،بکوشید؛ کاری کنید که آنها هم مانند فرشتگان سجده کنند .ابلیس را که از آنها می‌خواهد در رد ّ سجده بر خلیفه‌ی الهی از او پیروی کنند ،به خواری بکشانید». من از ایشان تقاضا کردم که در دعا بخواهد خداوند ما را در زمره‌ی کسانی قرار دهد که بر جانشین او بر زمین سجده گزارده‌اند .ایشان فرمود« :پروردگار ،همه‌ی ما را جزو سجده‌گزاران بر اولین سجده کننده و اولین عبادت کننده و اولین مسلمان قرار دهد و هنگامی که در صحرای محشر زبان‌ها الل می‌شود ،ما را گویا قرار دهد!». • بخشی از کالم ایشان که انتخاب عنوان برای آن دشوار است شاید این که به امام خودت و به حجت خدا بر خلقش بگویی «سرورم و موالی من» کمترین حق از حقوق اقتدا به ایشان ‌ـ‌ارواح ما فدایشان‌ـ‌ باشد .این که انسان به هنگام سخن گفتن با امامش مراقب خود باشد ،موضوعی است به غایت مهم. شاید این فهم کوتاه همیشگی من باشد ولی قطعا ً چنین چیزی باید از دل و روح انسان منبعث شود نه این که در ظاهر به آن عادت کند در حالی که که موافق باطن او‌ـ‌‌که جز خدا و حجت‌های او از آن آگاهی ندارند‌ـ‌ نباشد .خداوندا به حق حضرت فاطمه مارا ببخش! وقتی یک نفر به صورت تکلّف‌آمیز با عبد صالح سخن ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می 1 گوهابه او فرمود« :شایسته‌ی آن نیستم که کسی ایشان ‌گفت، گفت و 71بستاید ،و راضی نیستم که کسی مرا مدح و ستایش کند .من مرا نیامدم تا چیزی برای ستمگران بنا کنم .تقاضا دارم که با من همانند یکی از خودتان صحبت کنی .حتی من خود را کمترین شما به شمار می‌آورم .مرا دوست خود در نظر بگیر و این افتخاری است برای من که انصار مرا به عنوان دوست خود قبول کنند». پس از آن نصیحتی از ایشان خواستار شدم .وی فرمود: «راه و رسم اسالم صحیح را به مردم بشناسانید .هیچ وسیله‌ای که با آن بتوانیدـ کاری از پیش ببرید را از دست ندهید ،چرا که فرج شما در آن است .ابلیس لعنت الله وقتی دانست که پایان کارش در روز معلوم است و وقتی فهمید که روز معلوم دارای بنایی است که حتما ً باید کامل شود تا این روز فرا برسد ،از همان روز اولی که در آن از دایره‌ی بندگی الهی خروج کرد، دست به کار شد تا این بنا ،سامان نیابد. آیا سخن خداوند را نشنیده‌ای که فرمود« :ثُ َّم آلتِ َي َّن ُهم ِّمن بَنْي ِ َجِد َأكْرَث َ ُه ْم شَ ا ِكرِي َن» َأ ْي ِدي ِه ْم َو ِم ْن َخلْ ِف ِه ْم َو َع ْن َأمْي َانِه ِْم َو َعن شَ آَم ِئلِ ِه ْم َوالَ ت ُ5 1 (آن گاه از پیش و از پس و از چپ و از راست بر آنها می‌تازم و بیشترینشان را ناسپاس خواهی یافت) .این دشمن شما از هیچ تالشی برای گمراه ساختن مردم فروگذار نمی‌کند؛ پس چگونه ما برای هدایت آنها کوتاهی ورزیم؟! آیا نشنیده‌ای این سخن ابلیس لعنت الله را که می‌گوید برای به بیراهه کشاندن مردم ،از همه سو می‌آید؟ اگر از روبه‌رو بیاید و کاری از پیش نبرد ،عقب‌نشینی نمی‌کند و به شکست در میدان جنگ تن نمی‌دهد بلکه بار دیگر از پشت سر حمله می‌کند؛ و اگر باز هم نتوانست گمراه کند ،عقب نمی‌نشیند و معرکه را ترک نمی‌کند بلکه از سمت راست پیش می‌آید. دشمن شما نیز همین سان است .هر چند او بر باطل است و سنگ باطل را به سینه می‌زند ولی با خشونت و تندخوییـ نبرد می‌کند تا مردم را گمراه نماید و آنها را از سیر به سوی خدا باز 1 -اعراف.17 : دارد؛ زیرا می‌داند این کار باعث جلوگیری از تکمیل بنا شده و در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 17 روز معلوم که در آن کارش یکسره می‌شود را عقب 2 می‌اندازد». عرض کردم :آیا وضعیت شما و کسانی که با شما هستند نیکو است؟ فرمود« :الحمد لله علی کل حال (شکر خدا در همه حال) .تمامی خیر همراه من است که همان خدای سبحان و متعال می‌باشد .از او مسئلت دارم که همراهش باشم همان طور که او همراه من است ،تا احسانش را با شکرگزاری پاسخ گویم و از زیان‌کاران نباشم». گفتم :ای نور دیده‌ام ،با این که وقت شما را می‌گیرم ،آیا می‌توانم درباره‌ی وضعیت خودم سؤال کنم؟ فرمود« :من خدمتگزارم ولی دوست دارم بگویم: امیرالمؤمنین علی کسی که بنده‌ی صالح او را با این گفته مورد خطاب قرار داده« :بسیار جلو زده‌ای و سبقت گرفته‌ای و کسی که بعد از شما بادـ‌ از رسول می‌آید را به زحمت انداخته‌ای»1؛ اگر علی ‌ـ‌که جانم فدایش ‌ خدا در مورد عاقبت کارش و این که آیا بر سالمت دینش است یا خیر ،می‌پرسد ،پس ما ،که هستیم و حال و روز ما چگونه است؟! من کسی هستم که به دلیل کوتاهی در جوار خدا و به دلیل خسارتش که نسبت به آن یقین دارم ،انگشت ندامت می‌گزم. من می‌گویم شایسته است که فرزند آدم همیشه و به طور دایم انگشت ندامت بگزد ،آن گاه که علم پیدا می‌کند به این که در روز قیامت کسی نمی‌تواندـ سجده کند تا این که حضرت محمد سجده گزارد و خدا را حمد و ستایش کند .اگر ما مقصر و گناهکار و خطاکار نیستیم و به نفس خود نگاه نکرده‌ایم ،پس چرا از سجود منع شده‌ایم ،مگر پس از آن که حضرت محمد سجده کند و حمد الهی به جای آورد؟ آیا خداوند حبیب سبحانه و تعالی این گناه را از ما می‌زداید؟! آیا سزاوار است که ما احسان و بخشش او را با روی گرداندن 1 -بحار االنوار :جلد 97صفحه .323 ‌ها»و. دهیمه؟! از او و عدم شناخت او و نظر به نفس خود جواب ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظر 1 گفت آلو گوها محمد در بُعد عملی 73برنامه‌ی • یک بار از عبد صالح درباره‌ی تبلیغ در یک مکان مشخص و گروهی معین سؤال کردم .ایشان فرمود« :به سراغ همه‌ی مردم بروید ،که خدا را مشیت‌ها و بداء‌هایی است .ما نباید هر چیز را بگوییم و همه چیز را آشکار سازیم ،بلکه الزم است گاهی اوقات مطالبی بگوییم که بتوانیم آن را توجیه کنیم که ممکن است در آن بداء اتفاق بیفتد .ما با دشمنی نبرد می‌کنیم که شما را می‌بیند و شما او را نمی‌بینیدـ .او با شما نشست و برخاست می‌کند و سخنان‌تان را می‌شنود زیرا شما از او استعاذه نمی‌کنیدـ؛ لذا می‌داند که چه می‌کنید و کجا می‌روید و برای گمراه ساختن کسی که قصد هدایتش را دارید بر شما سبقت می‌جوید .او غیب نمی‌داند ولی می‌خواهد آن را از ما بفهمد تا برای به تاخیر انداختن روز معلومش کاری انجام دهد یا حداقلـ منیّتش را با گمراه ساختن هر کس که ممکن است گمراه شود ،راضی گرداند». از ایشان نصیحتی برای رفع این خلل در کار درخواست نمودم و گفتم آیا این را مثال ً با استعاذه و پنهان کاری می‌توان برطرف نمود؟ ایشان فرمود« :این مربوط به شما نیست .ما با دشمن آن گونه که مناسب بدانیم ،رفتار می‌کنیم؛ به صورتی که او گمان می‌کند ما بر این روش اطمینان و اعتماد داریم و این شیوه به موفقیت می‌رسد؛ لذا او به آنها مشغول می‌شود و از پرداختن به کسانی که ما قصد کرده‌ایم بازمی‌ماند .مسئله فقط به شما و آنچه که می‌بینیدـ منحصر نیست بلکه ما در قِبال هر چه که می‌بینید و آنچه که نمی‌بینیدـ تکلیف داریم». • ترس ،نعمت است برخی از انصار در تنگنای شدیدی گرفتار شده بودند .ایشان فرمود« :دعا ،مکر و حیله‌ی ستمگران را برمی‌گرداند .خدا را بخوانید ،به او پناه ببرید و با دعای جوشن صغیر از او مسئلت کنید .ترس نیز نعمتی است که باعث می‌شود بنده به خدا پناه در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 17 ببرد و لذا ترس ،او را به خدا نزدیک کرده و پس از غفلتش به 4 هوش می‌آورد». سپس فرمود« :این ماه رمضان است که به خواست خدا در آستانه‌ی ورود به آن هستیم .تقاضای من از همه‌ی انصار این است که در خواندنـ ادعیه و التجاء به خدا و تضرع و زاری به درگاهش کوتاهی نکنند». • مهربانی ایشان با مردم و دعوت از ما برای رفتار با افراد بر اساس ظاهرشان یکی از کسانی که به دنبال حق بود ،درخواست کمک از برخی از انصار کرده بود .ما در کمک رسانی به او دو دل بودیم نه به خاطر چیزی بلکه فقط از ترس این که مبادا نیّت و غرض خاصی در سر داشته باشد همان طور که اهل باطل با حق و اهل حق چنین رفتار می‌کنند .این موضوع را برای عبد صالح بازگو کردم .ایشان فرمود« :به هر تقدیر ،شما جز کار خیر انجام نمی‌دهید .اگر وی صادق نباشد به شما ضرری نمی‌زند؛ در این صورت ،فقط به خودش ضرر می‌رساند و ال غیر .بیشترین خسارتی که به شما وارد می‌آید فقط مبلغی پول است ،و حال آن که اگر او راست‌گو نباشد ،شرافتش را از کف می‌دهد. شما همواره با مردم بر اساس ظاهرشان رفتار کنید .خداوند حتی به پیامبران نیز دستور نداده که با مردم بر اساس باطن‌شان تعامل داشته باشند .کسی که درخواست کمک می‌کند و می‌گوید با مشکل یا خطری مواجه شده ،همان طور که می‌گوید یاریش می‌کنیم ،خواه صادق باشد خواه نباشد». سپس دوباره از او پرسید و ایشان فرمودند« :امیرالمؤمنین می‌فرماید :اگر سائل بر حق باشد ،مسئول (سؤال شونده) هالک می‌گردد .1لذا با مردم بر اساس ظاهر آنها رفتار کنید .این خداوند است که در روز قیامت از مردم حساب می‌کشد .به خدا سوگند این که هزاران هزار بار به من گفته شود که من چیزی نمی‌دانم و جاهلم و هر کس می‌تواند با دو کلمه فریبم دهد ،بر من آسان‌تر 1 -لو کان السائل علی الحق ،لهلک المسؤول. کهوبر است از این که روز قیامت خدا را در حالی مالقات کنم ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 1 ستمی روا داشته باشم». بندگانش گوها یکی از گفت و 75 • آیا انسان می‌تواند دانشی را که خود به کار نبسته به دیگران منتقل کند؟ از عبد صالح پرسیدم :گاهی اوقات انسان پاره‌ای از برخی معارف الهی را به دیگران منتقل می‌کند و حال آن که خودش مطمئن است که آنها را به کار نبسته و در خود پیاده ننموده است .آیا چنین چیزی مورد قبول است؟ ایشان فرمود« :پیامبر اسالم حضرت محمد می‌فرماید: 1 «رحم الله امرءا سمع مقالتی و وعاها و نقلها للناس ،فرب ناقل فقه ملن هو أفقه منه» ( خدا رحمت کند کسی را که چون سخن مرا شنید آن را به خاطر بسپرد و به دیگران برساند ،که چه بسا ناقل فقهی است که آن را برای کسی که از او فقیه‌تر است نقل کند). • در ذکر شهادت حضرت زهرا در یکی از سال‌ها به سبب شهادت حضرت زهرا بیمار بودند .وی فرمود« :در برخی مصیبت‌های آل محمد دچار این بیماری می‌شوم و این ،از جمله نعمت‌های الهی است .الحمد لله رب العاملني». گفتم :ال حول و ال قوه اال بالله العلی العظيم .الحمدلله و قد جعل القتل لكم عادة وكرامتكم من الله الشهادة (کشته شدن عادت شما خانواده است و شهادت کرامتی الهی برای شما است)! موالی من ،خداوند اجر و پاداشت را بزرگ گرداند و در هر آه و حسرتی ،پاداش فراوان به شما عطا فرماید! فرمود« :روزی نیست که این سخن امیرالمؤمنین از خاطرم نگذرد و مرا به گریه نیندازد؛ برای شما نقل می‌کنم شاید از آن طرفی ببندی« :إنا لله وإنا إليه راجعون ،قد اسرتجعت الوديعة، وأخذت الرهينة ،واختلست الزهراء ،فام أقبح الخرضاء والغرباء يا رسول الله» ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم .به راستی که امانت پس گرفته شد و گروگان دریافت گشت 2 1 2 کافی :جلد 1صفحه 403؛ بحار االنوار :جلد 2صفحه .148 -کافی :جلد 1صفحه 459؛ بحار االنوار :جلد 43صفحه .193 (همه‌ی و زهرا چه شتابان از دستم ربوده شد .ای رسول خدا! اکنون دیگر چه قدر این آسمان نیلگون و در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 زمین تیره در نظرم زشت جلوه می‌کند.»). 17 6 • کشتند ،به زندان افکندند ،ترساندند ولی نتوانستند دعوت حق را محو و نابود سازند ایشان از ستم و تجاوزگری دشمنانش و آزارهایی که نسبت به او و انصارش روا داشتند فرمود« :چه بسا ما زیاد صبر می‌کنیم؛ بسیار زیاد! ولی فرجام دشمنی هر کسی با ما ،چه بسا بدترین چیزها برای او در دنیا و آخرت باشد .نیاکانشان پدرم امام حسین را در بیابان کشتند .آیا قضیه خاتمه یافت؟! یا این که خداوند در دنیا و آخرت خوار و ذلیل شان فرمود؟! به خدا سوگند اگر احمد الحسن را تک و تنها در بیابان بکشند و جنازه‌اش را مخفی سازند ،اگر او از سوی خدا باشد ،عاقبت کارشان خواری در دنیا و آخرت خواهد بود ولو پس از گذشت مدت زمانی چند .چه قدر اینها جاهل‌اند!! آیا آنها تا این حد کورند؟! 1 پس از کارهایی که در محرم سال 1429انجام دادند ،اعم مثلِه کردن و سوزاندن اجساد و به زندان افکندن و از کشتن و ُ ترسانیدن هر کس که دستشان به او رسید ،پس از انجام همه‌ی این کارها ،نتوانستند دعوت حق را محو و نابود سازند .آنها از امکانات و لشکریان و رسانه‌های چند کشور برای نابود ساختن دعوت حق و یکسره کردن کار احمد الحسن و ده‌ها تن از همراهان او بهره جستند ولی نتیجه آن شد که نه تنها به کام خود نرسیدند بلکه رسوا و بی‌آبرو شدند .آیا برای آنها این یک نشانه نیست؟! اگر تعقل کنند و اندیشه به خرج دهند!!». • آیا (به این کار) یکدیگرـ را وصیت کرده‌اند؟ ....پروردگارا تو منزهی به خدا سوگند سوز دلت ،ای عبد صالح از آنچه که این فقهای گمراه کردند و می‌کنند ،دل را به خون می‌نشاند .این فقها ،همان دژ ابلیس‌اند که برای نبرد با تو قبل از فرا رسیدن روز معلوم ذخیره شده ،و بلکه آخرین دژ او است؛ و چه بسیار 1 1387 -هجری شمسی( .مترجم) مناظركَاهد به که ال َي جاهالنی چــهـارم:کار با ایســــتـگاه مرا چه درباره‌ی آنها گفته‌ای: ُونَ و ‌ها اینمربوطه مسایل 1 گفت گوهارا نمی‌فهمند). هیچوسخنی 77ونَ َق ْوالً ( يَ ْف َق ُه حقیقتا ً که شما اهل این دنیا نیستی؛ نه از آن زمانی که حضرت موسی تو را دید و از شما علم فرا گرفت ،و نه از آن زمان که خداوند شما را فرود آورد تا به جای حضرت عیسی کاسه‌ی زهر به دار آویخته شدن و تلخی آن را بنوشی ،و نه از روزی که به همراه جدت ،شیری بودی که با ذوالفقارش برای به خاک مالیدن بینی کفار حمله ور می‌شدی ،و نه حتی امروز. به خدا سوگند من دنیایی که این طاغوتیان جهالت پیشه و فقهای شیطانی را به همراه شما گرد هم آورده زشت می‌شمارم اگر رضا به قضای خدای سبحان نبود ،و چه بسیار گفته‌ای :من مرده‌ای هستم که بین مردم اسیرم .خداوند دل شریفت را یاری فرماید و صبر ارزانی شما گرداند! و وا عجبا از او در این زمانه؛ وگرنه هیچ شکی ندارم به اینکه خدایی که شما را فرستاد بر شما بخشنده‌تر از این است که دعوتی را برای شما رد کند در حالی که شما باقی‌مانده‌ی خاندان محمد هستید، و برای خداوند امری است که با شما آن را انجام خواهد داد، ای حبیب! آیا فقهای آخرالزمان ،یکدیگر را به این کار ،به جنگ با او، اذیت رساندن به خودش و اهل بیتش و انصارش و بلکه در کل دین الهی ،سفارش کرده‌اند؟ آری .به انجام تمام این کارها سفارش کرده‌اند ،به همراه طاغوتیان و پیروان خویش! بخشی از کالم احمد الحسن در توصیف وضعیت آنها و درد و رنجی که از آنها می‌کشد چنین است« :ظاهرا ً آنها خیال پند گرفتن ندارند؛ چرا که دشمنی با دعوت حق ،ایشان را به جایی رسانده است که تاریخ ،آنها را هم‌ردیف حجاج و ابن زیاد ثبت خواهد کرد .بعد از آن که با حق به خصومت برخاستند ،در کدام فرومایگی و جنایتی غوطه‌ور نشده‌اند؟! حتی کار به جایی رسیده است که رسانه‌ها از تجاوز به عنف در زندان‌ها سخن می‌گویند ،کاری که حتی پست‌ترین ظالمان و سرکشان نیز از اص ْوا ِب ِه ۚ بَ ْل ُه ْم َق ْو ٌم آن شرم می‌کنند ،و لکن سبحانک ال اله اال انتَ« .أتَ َو َ طاغی)بودند). طَاغُونَ »( 1آیا به این کار یکدیگر را وصیت کرده بودند؟ بلکه خود مردمیو 2 (جلد 1 در محضر عبد صالح 17 متوجه و ‌اند ی فرمانروای امروزه اینها سرمست قدرت و 8 نیستند که تاریخ ،اعمال ننگین آنها را که حجاج و یزید و ابن زیاد نظیر آن را مرتکب شده‌اند به ثبت می‌رساند .پس چه فرقی است بین اینها و پیشینیان‌شانـ؟! خداوند امتناع دارد جز این که کلمات ائمه‌ی طاهرین را تایید و تصدیق فرماید که« :هر پرچمی قبل از قائم ،پرچم طاغوت است».2 آیا پس از این اقدامات و جنایت‌هایی که هواداران مراجع و حکومت‌های طاغوتی انجام داده‌اند ،کسی ،هر کسی که باشد، در این که اینها طاغوت و ستمگر هستند ،تردید می‌کند؟! شاید در حال حاضر گروهی فریب بخورند و از آنها دنباله‌روی کرده و دستان‌شان را به انجام جنایت‌هایی که انجام می‌دهند آلوده سازند ،لیکن کسی که فردا می‌آید موضع‌گیری‌ها را بررسی خواهد کرد و به وضوح می‌بیند و درمی‌یابد که اینها طاغوتیانی همانند پیشینیان خود ،بوده‌اند. تا به امروز با تحریک مراجع ،در بیش از یک کشور ،انصار روانه‌ی زندان‌ها شده‌اند .این همان شیوه‌هایی است که طاغوتیان ،پیش از آنها به کار گرفته‌اند .و الحمدلله. خدا ما را با همان رنج و گرفتاری انبیا و اوصیا فضیلت عنایت کرده و این سنّت الهی است. به خدا سوگند زندگی با این طاغوتیان بی‌دادگر ،مایه‌ی ماللت و بدبختی و رنج است ،و مرگ و خالصی از آنها ،مایه‌ی راحتی و شادکامی! گوارای شهدا باد! رحلت کردند و ما را با این گروه ملعون ترک نمودند». در حالی که درد وجودم را در چنگال خویش می‌فشرد گفتم: الحمد لله .خدا به آل محمد فرج عطا می‌فرماید. فرمود« :خدا به آل محمد فرج عنایت کرده است .ما حق را بیان کرده‌ایم .آیا به نظرت چیز مبهمی باقی مانده است؟ این 1 2 ذاریات.53 : -کافی :جلد 8صفحه .295 ابني من شده یعنی وصف صورت که امر را به همان الشمس»و مناظره‌ها مربوطه« به مسایل چــهـارم: ایســــتـگاه 1 خورشیدو) گوها (روشن‌تر ازگفت نمایان ساخته‌ایم ولی مردم خواهان حق نیستندـ. 1 79 برای کسانی که با دانش و علم و معرفت ،راه ابلیس را برمی‌گزینند چه باید بکنیم؟ همان کسانی که امیرالمؤمنین به مردمی چونان سگ‌ها (خلق اشباه الکالب) 2توصیف کرده است». آنها را • هشدار نسبت به باال بردن قرآن‌ها در حال حاضر رفتار حضرت قائم با مردم ،همچون سیره‌ی جدش امیرالمؤمنین نیست و همان طور که معروف است ،ائمه‌ی اطهار این موضوع را در سخنان خویش تبیین نموده‌اند .او می‌آید تا باطل را رسوا و ریشه کن نماید و زمینی را که تبهکاران و بیدادگران آن را پر از ظلم و جور کرده‌اند ،به زمینی سرشار از عدل و داد الهی بدل نماید. گاهی اوقات برخی مردم نصیحت‌های فریبکارانه‌ای به انصار که آیات الهی را به مردم می‌رسانند ،ارائه می‌کنند .بعضا ً که ما می‌خواهیم باطلی را که موجب فریفتگی برخی شده رسوا کنیم ،هیاهوی این افرادی که خود را با اخالق نیکوی دروغین و ناراست می‌آرایند ،بلند می‌شود و بانگ برمی‌آورند که این کار با دعوت الهی سنخیتی ندارد!! و چون این امری مهم و حساس است ،عمق معنای آن را درنمی‌یابم و ناخواسته در آنچه مورد رضای خدا نیست ،واقع می‌شوم .به انصار خدا می‌گویم :از این اخالق مزوّرانه برحذر باشید؛ اخالقی که هیچ گاه آنها را به ورع دعوت نکرده است در حالی که آنها بر منبرهایشان به فرستاده‌ی خدا ناسزا می‌گویند و سخنانی به زبان می‌آورند که من از نوشتن آنها در اینجا شرم می‌کنم. به هر حال ،عبد صالح در این خصوص اندرزی دارد که به آن گوش جان می‌سپاریم؛ هنگامی که از یکی از انصار خود خواست که آن نصیحت را به برادرانش تذکر دهد ،با ایشان 1 2 غیبت نعمانی :صفحه .154 -بحار االنوار :جلد 2صفحه .84 چنین به گفت و گو پرداخت« :از شما تقاضا دارم که انصار را در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 18 که وقتی نصیحت نمایی به این که رفتاری همچون لشکر علی 0 ابن عاص و معاویه قرآن‌ها را باال گرفتند از خود نشان ندهند. اکنون که آنها احساس شکست و ناتوانی کرده‌اند ،با اخالق نیکو به سراغ شما می‌آیند .اخالقی که آن را به خود نسبت داده‌اند ولی در واقع فرسنگ‌ها از آن دورند .قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها بلند می‌کنند. از سال‌ها پیش موضوع باال بردن قرآن‌ها را هشدار داده بودم .از خدا مسئلت می‌کنم که شما را از چنین فتنه‌هایی حفظ کند .در حال حاضر که آنها کامال ً احساس شکست و هزیمت کرده‌اند همچون ابن عاص و معاویه ،امروز و فردا قرآن‌ها را باال خواهند برد و با اخالق با شما سخن خواهند گفت .فقط کسانی که از اخالق بی‌بهره‌اند فریب این اخالق ساختگی آنها را خواهند خورد؛ کسانی همچون خوارج». • بدانید که من مانند جدم امام حسین هستم و بینی‌ام مانند سنگ است یک بار یکی از انصار می‌خواست با گروهی از مردم که حق را رد و انکار کرده بودند و عبد صالح آنها را سرکش توصیف نموده بود ،تجدید رابطه کند .پس از آن که این برادر ،موضوع را با عبد صالح مطرح نمود ،ایشان آن را قبول نکرد و فرمود« :امیدوارم چیزی را بفهمید :من مانند جدم حسین هستم و بینی‌امـ مانندسنگ است !1به خدا سوگند اگر هزار بار سرم را ببرند ،در برابر طاغوت سر فرود نمی‌آورم». ** * ** این آخرین چیزی است که از او ‌ـ‌جانم فدایش باد‌ـ‌ در این کتاب به نگارش درآوردم .از خداوند مسئلت می‌کنم که بندگان 1 -کنایه از سر فرود نیاوردن( .مترجم) گرداند. بهره‌مند مؤمن‌اش را به آن مسایل مربوطه به مناظره‌ها و چــهـارم: ایســــتـگاه 1 گفت و گوها 81 اوال و اخرًا و ظاهرًا و باطنًا ،و صلى اهلل على عبده و رسوله حممد و احلمد هلل رب العاملن ً و آله الطاهرين األئمة و املهديني و سلم تسليمًا والسالم عليكم ورمحة اهلل وبركاته در محرض عبدصالح (جلد )2 ‏g پیش‌گفتار بسم اهلل الرمحن الرحیم احلمد هلل رب العاملین mو صلی اهلل علی حممد و آل حممد االئمة و املهدیین و سلم تسلیمًmا این نوشتار ،جلد دوم از کتاب «در محضر عبد صالح» است که برادر ابو حسن در آن ،برخی پاسخ‌های سید احمد الحسن به پرسش‌های وی و دیگر انصار ایشان را گردآوری نموده است .ایشان مرا موظف کرده که کتاب را از منظر واژگانی بررسی نمایم و آنچه را که از این جنبه مورد نیاز است انجام دهم و پیش‌گفتاری نیز بر کتاب بنگارم. واقعیت آن است که من واژه‌های اندکی برای گفتن دارم .با خواندنـ پاسخ‌های سید احمد الحسن احساسی در من پدیدار می‌گردد که می‌توانم آن را در قالب یک پرسش بیان نمایم: «چه طور ممکن است کسی کالم سید احمد الحسن را بخواند ولی این همه صدق و صفایی را که بر سخنان ایشان سایه افکنده است ،مالحظه نکند؟!» واقعا ً شگفت‌انگیز است که چه طور دل مردم ،درباره‌ی این گفتار نغز که هیچ نارسایی و ناپاکی در آن راه ندارد و نشان می‌دهد که بی‌شک گوینده‌اش ،آب (دانش) را از دریای علم و معرفت برگرفته است ،به خطا می‌رود! برای ایشان گویی معانی در کناره‌ی راه افتاده است؛ همچون دیگران ،از جستجوی معانی به رنج و زحمت نمی‌افتد و در آشکارسازی و تبیین آنها ،آزار و مشقتی نمی‌بیندـ. حتی به نظر می‌رسد واژه‌ها همواره آماده و در دسترس سید احمد الحسن می‌باشند .چه قدر آرزو داشتم اکنون که من پیگیر انجام وظیفه‌ای شده‌ام که برادر عزیزم ابو حسن مرا به آن گماشته است ،به او خبر می‌دادم که واقعا ً هیچ نیازی به انجام این ماموریت نیست ،چرا که این کار شاید پاکی و بی‌آالیشیـ کلمات را تباه سازد و حرارت و صمیمیت آن را به یغما ببرد؛ خصوصا ً با توجه به این که سید با گفتاری برادرانه و همراه با صدق و صفا ،انصارش را اجابت می‌نماید و به سؤاالت آنها پاسخ می‌دهد .این فضا قطعا ً چنین ایجاب می‌کند که نباید با پیرایش واژگانی و بالغی ،این خُلق و خوی را به بند کشید؛ و این چیزی است که چه بسا خوش‌آیند افراد بی‌سوادی چون من باشد! شما را به خدای‌تان سوگند می‌دهم به عنوان مثال وقتی امام صادق با اصحابش گفت و گو یا مکاتبه می‌فرماید ،آیا چنین می‌پندارید که او به روشی که مطلوب نحویّون (ادیبان) است با آنها سخن می‌گوید تا به این سان میان آنها عجیب و شگفت آور بنماید؛ گویی شخصی آمده تا یک کتاب ضخیم نحوی (ادبی) را مباحثه کند و یا این که حضرت با آنها همان طور سخن می‌گوید که آنها به آن تکلم می‌کنند؟! در پایان از خداوند عزوجل درخواست می‌نمایم که بصیرت‌های ما را بگشاید تا وحی خدای عزوجل و وحی اولیای او را دریافت نماید .خداوند بین ما و قوم ما به حق راهی گشاید که او بهترین راهگشایان است. و الحمد هلل رب العالمین و سالم علی المرسلین عبدالرزاق هاشم 1 4شوال 1434هـ ق 1 -برابر با 21مرداد 1392هـ ش (مترجم). ایستگاه اول: در سایه‌ی لطف و رحمت حسین(ع) و پرسش که سحاب ،سایه‌افکن او است • چرا امام حسین تشنه و سر بریده ،شهید شد؟ سالم بر حسین و بر اهل بیت حسین و بر خانواده‌ی حسین و بر اصحاب حسین ،مادام که منادی ،بر حاکمیت خدا بر زمینش ندا سر می‌دهد و کسی که زمین لحظه‌ای از وی (حجت حدا) خالی نخواهد بود. در شب دهم محرم الحرام ،سید احمد الحسن از جد شهیدش که تشنه و سر بریده شهید شد و ایشان هیچ روزی از یاد او غافل نبود ،ذکری به میان آورد و فرمود: «امشب درباره‌ی امام حسین خبری به شما می‌دهم که برایت خیر است. به هاجر نگاه کن؛ هنگامی که پسرش اسماعیل را بر زمین نهاد در حالی که خود را چنین یافت که قادر به تحمل مرگ پسرش بر اثر تشنگی نیست ،به سعی کردن بین صفا و مروه روی آورد آیا چنین عملی ،آن طور که آنها می‌گویند ،رفتار یک مادر خ َردش را از کف داده است؟! دیوانه‌ی شوریده‌ای است که ِ یا همین رفتار او باعث شد برای اسماعیل آب (از زمین) بجوشد و باال بیاید؟ اگر سعی هاجر بین صفا و مروه عامل جوشیدنـ آب شد، پس چرا باید عملی مانند دویدن او بین دو کوه سببی برای جوشیدنـ آب به قدرت خداوند باشد و فرزندش را نجات بخشد؟! 1 ً در واقع همان طور که قبال بیان داشته‌ام ،این دو کوه نماد فاطمه و علی می‌باشند و سعی بین این دو نیز به معنی توسل به فاطمه و علی و به ذریه یا نسل آنها است. همین سعی هاجر باعث شد که خداوند بر او تفضل نماید ،و (به این ترتیب) حسین فدایی اسماعیل گردید. ببین! این بالگردانی اول است :قربانی برای عطش. اسماعیل باید از تشنگی جان می‌داد ،ولی حسین پسر علی و فاطمه ،یا همان صفا و مروه‌ای که هاجر بین آن دو سعی نمود و به آنها توسل جست ،بالگردان او شد. قربانی دوم :فدیه از ذبح شدن است که شما آن را می‌دانی. امام حسین بالگردان اسماعیل گشت ،و خداوند در قرآن از آن يم» (و او را به قربانی‌ای بزرگ بازخریدیم) یاد کرده استَ « :و َفدَ يْ َنا ُه ِب ِذبْحٍ َع ِظ ٍ (صافات.)107 : حسین بالگردان او از تشنگی و از ذبح شدن شد و به همین دلیل امام حسین تشنه و سربریده جان داد. در دین خدا یا در زندگی پیامبران هیچ چیز بیهوده و بی‌حکمتیـ وجود ندارد؛ بر خالف تصور کسانی که از درک واقعیت برکنارند و چنین گمان می‌کنند که هاجر به دلیل تشنگی پسرش و این که چون اسماعیل در شرف مرگ بود ،گیج و منگ شد و لذا این سعی (دویدن) وی هیچ معنی و مفهومی در بر نداشته است!! به همین دلیل کسی که به حج می‌رود در حالی که از حقایق آگاه نیست و نمی‌داند چه می‌کند ،خداوند حج او را به صفیر صالَتُ ُه ْم ِعندَ کشیدن و دست زدن توصیف فرموده استَ « :و َما کَانَ َ الْ َب ْي ِ اب مِب َا کُن ُت ْم تَکْ ُف ُرونَ » ت ِإالَّ ُمکَاء َوت ْ َص ِديَ ًة َف ُذوقُواْ الْ َع َذ َ صفیر کشیدن و دست زدن هیچ نبود ،پس به پاداش انکارتان عذاب را بچشید) (انفال: .)35 کاری که انجام بدهی ولی معنایش را ندانی و چیزی از آن نفهمی ،هیچ ارزشی ندارد. (و دعایشان نزد خانه‌ی کعبه جز 1 -متشابهات :جلد 4سؤال ، 156سید احمد الحسن. ‌هاسبوِياًل » به ْل ه ُْم َأضَ مربوطهع ِام َب چــهـارم:ع ِقلُونَ ِإنْ ب َأنَّ َأكْرَث َ ُه ْم َي مسایله ُْم ِإاَّل كَاَأْلنْ َ س َم ُعونَ َأ ْو َي ْ س ُ مناظر ُّهل َ ایســــتـگاه ْ «َأ ْم تَ ْح َ 1 گفتکه و گوها بیشترشان می‌شنوند و می‌فهمند؟ اینان چون چهارپایانی بیش نیستند ،بلکه از (یا گمان کرده‌ای 89 چهارپایان هم گمراه‌ترند) (فرقان.)44 : تو را به خدایت سوگند ،چه فرقی میان چهارپایی که بین دو کوه می‌دود با کسی که ندانسته بین صفا و مروه سعی می‌کند، وجود دارد؟! موضوع این نیست که انسان بین دو کوه هروله کند یا بدود یا سعی کند ،بلکه آدمی باید بداند چه می‌کند و چرا انجام می‌دهد! رفتن به سوی کعبه ،سعی بین صفا و مروه و ...و دیگر اعمال حج ،همگی اعمالی است که به امام علی و امام حسین و آل محمد تعلق دارد». • آیا آنچه بر امام حسین جاری شد ،دوباره تکرار می‌گردد؟ مدت‌ها است که موضوعی ذهن مرا به خود مشغول کرده که مربوط به سؤال 141مندرج در کتاب متشابهات است .متن سؤال و پاسخ سید احمد الحسن به آن به این شرح است: سؤال: ب ب الْ َمرْش ِ َقنْي ِ َو َر ُّ این سخن خدای متعال به چه معنی استَ « :ر ُّ الْ َم ْغ ِربَنْي ِ » (پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب) (الرحمن.)17 : پاسخ: بسم اهلل الرحمان الرحیم و الحمد هلل رب العالمین و صلی اهلل علی محمد و آل محمد االئمة و المهدیین منظور از این دو ،حمره‌ی (سرخی) مشرقی و حمره‌ی مغربی است .حمره‌ی مشرقی به خون حضرت علی اشاره دارد و حمره‌ی مغربی به خون امام حسین؛ این در خصوص ائمه است. اما در مورد مهدیین ،حمره‌ی مشرقی به خون یکی از مهدیین که نظیر حضرت علی است اشاره دارد و حمره‌ی مغربی نیز به خون یکی از مهدیین که نظیر امام حسین است داللت می‌نماید».1 در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 19 درباره‌ی آن مهدی‌ای که آنچه بر جدش حسین رفت بر او نیز خواهد رفت ،سؤال کردم ،و پرسیدم که وی از بین دوازده0 مهدی کدام مهدی است؟ چگونه این واقعه بر او حادث می‌گردد؟ و آیا برخی از کسانی که در قتل او شرکت می‌جویند، جزو کسانی هستند که به پدرش (یعنی مهدی قبل از او) ایمان آورده و یاری‌اش نموده‌اند؟ ایشان در پاسخ فرمود« :خداوند شما را توفیق دهد! این رسالتی شبیه رسالت حضرت محمد است و آنچه در آن بوده است ،در این رسالت نیز می‌باشد .در آن ابوبکر و عمر نیز هست؛ ابوذر و عمار و سلمان و نظایر آن نیز هست .در آن هم کمیل و میثم است و هم زیاد بن ابیه ،و ....و ....رسالتی است همچون تمام دیگر رسالت‌ها ،خداوند شما را توفیق دهد! قرآن بخوان تا بدانی امروز و فردا چه می‌شود. داستان پیامبران و ائمه را بخوان تا دریابی امروز و فردا چه حادث می‌گردد. ُنت آیا این سخن خدای متعال را نخوانده‌ای که فرمود« :ق ُْل َما ك ُ بِدْ ًعا ِّم ْن ال ُّر ُسلِ » (بگو :من از میان دیگر پیامبران ،بدعتی تازه نیستم ) (احقاف.)9 : داستان فرستادگان ،تقریبا ً یک‌پارچه و مرتبط با یکدیگر است. آری ،برخی تفاوت‌ها در این که فالن رخداد اینجا حادث می‌گردد و آنجا رخ نمی‌دهد وجود دارد ولی این به آن معنا نیست که آن رخداد اصال ً اتفاق نمی‌افتدـ.»..... هنگامی که اینها را شنیدم ،سکوت بر من چیره گشت و از خدا حسن عاقبت را مسئلت نمودم. همچنین این گفت و گو در شب دهم محرم الحرام صورت - 1ابو‌بصیر می‌گوید :از ابا عبد الله امام جعفر صادق درباره‌ی فرمایش ب الْ َم ْغ ِربَنْي ِ » سؤال کردم .فرمود« :منظور از مشرقین ،رسول اهلل ب الْ َمرْش ِ َقنْي ِ َو َر ُّ خداوند« َر ُّ و امیر المؤمنین و منظور از مغربین ،حسن و حسین می‌باشد و در امثال آنها نیز جریان دارد» .تفسیر قمی :ج 2ص 344 گرفت. ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1 گفت و گوها 91 ** * از آنجا که مسلم بن عقیل پرتویی از امام حسین است و ایشان جایگاه رفیعی در قلب سید احمد الحسن دارد ،پس از یاد امام حسین ذکری از او به میان می‌آورم. • مسلم بن عقیل کشته شده‌ی غریب و شکست خورده سید احمد الحسن در روز شهادت مسلم برخی انصارش را تسلیت گفت و فرمود: «خداوند اجر شما را در شهادت مسلم بن عقیل عظیم گرداند! مسلم بن عقیل در کوفه ،انصار و یاوری که با او بر حق ثابت قدم بمانند نیافت؛ همان کوفه‌ای که ادعای شیعه بودن علی را دارد .الحمد لله ما امروز کسانی را که حق را یاری کنند و بر آن استوار باشند ،یافته‌ایم». سپس وقتی به گوش سید احمد الحسن رسید که یکی از عمامه به سرها ،به دعوت حق تاخته و آن را آماج حمالت خود قرار داده است ،در حالی که سینه‌شان ماالمال از غم و اندوه بود فرمود: «چه‌قدر جای تاسف است! بیشتر مردم کماکان فریب این دین آنها مبتنی بر وجوب تقلید از غیرمعصوم افراد نادان و نیز ِ را خورده‌اند؛ دینی که بر اساس اوهام و خیاالت بنا نهاده‌اند و هیچ دلیل و مدرکی بر آن ندارند بلکه فقط جاهالنه و کورکورانه به بی‌راهه رفته‌اند در حالی که ما این موضوع را پیشتر به طور کامال ً آشکاری برایشان تبیین کرده‌ایم .اگر اینها ذره‌ای دین داشتند ،به خویشتن خویش مراجعه می‌کردند و از ضاللتی که در آن قرار دارند ،دست برمی‌داشتند. امروز پاسخ یکی از این افرادی را که گویی هیچ سخنی نمی‌فهمندـ 1خواندم .به خدا سوگند اگر دو بز به دست او بدهم در محضر عبد صالح (جلد 1و 2 که) مردم 19 می‌ترسم آنها را گم و گور کند؛ حال چگونه است 2 سخن او را می‌پذیرند و از او پیروی می‌کنند؟! ببین او چه می‌گوید!». آنچه را که ایشان به من داد خواندم و آن را پوچ و بی‌معنی یافتم که فقط به بد و بی‌ راه گویی به یمانی اختصاص یافته بود و غیر از آن نیز ،حرف‌هایی بی‌پایه و اساس بود .به خدا سوگند هدف او صرفا ً این بوده است که به هر صورت ممکن ،مردم را به ترک نصرت یمانی وا دارد .فرد مورد نظر از علمای شناخته شده نیست بلکه وی مسئولیت و موقعیتش را پس از فوت بردارش ،از او به ارث برده است یا بهتر آن است که بگوییم آنچه موقعیت او بنا نموده را به ارث برده است. نزد سید احمد الحسن باز‌می‌گردیم تا سخن ایشان در حق مسلم بن عقیل را بشنویم: «مسلم بن عقیل در کوفه کسی را نیافت که او را یاری کند در حالی که امثال این افرادی که گویی هیچ سخنی را نمی‌فهمندـ ،کسانی را می‌یابند که آنها را یاری و از آنها پیروی کنند!! سالم خدا بر تو باد ای مسلم! به خدا سوگند از وقتی که کودک بودم ،مصیبت مسلم قلب مرا بسیار به درد می‌آورد .با خودم می‌گفتم :حسین کسی را داشت که او را نصرت دهد و یاری نماید ولی مسلم را یکه و غریب ،بی‌یار و یاور و شکست خورده کشتند .با این حال او در آخرین لحظه‌ی زندگی‌اش گریست چرا که بیم داشت آنچه بر سر او آمده بود بر سر امام حسین نیز بیاید و هیچ کس که او را یاری کند ،نیابد و حضرت تک و تنها کشته شود .مسلم به آنچه بر سر خودش رفته بود اهمیت نمی‌داد هر چند مصیبتش عظیم بود .سالم خدا بر او باد!». • ظهور نشانه‌ای روشن در آسمان 1 ن قَوْاًل ن يَفْقَهُو َ -اَّل يَكَادُو َ بهی َأنف ِ چــهـارم:رُن ِي ِه ْم آ َياتِ مناظر ْمه َح َّت ُس ِه مربوطه َو ِف مسایل َنا ِفی اآْل فَاقِ س خدای تعالی می ‌هاىو َي َتبَنَّي َ ‌فرمایدَ « : ایســــتـگاه 1 گفت ْم َيوك ِ َّ93هُ الْ َح ُّق َأ َولَ گوهاكَ َأنَّهُ َعىَل ك ُِّل يَش ْ ٍء شَ هِيدٌ » (به زودی آیات قدرت خود را در آفاق لَ ُه ْم َأن ْف ِب َربِّ و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حق است .آیا این که پروردگارت بر هر چیزی شاهد است ،کافی نیست؟) امام صادق می‌فرماید« :خداوند غیر از ما ،چه آیه و نشانه‌ای را به اهل آفاق 2 نشان داده است؟ ....پس کدامین نشانه برتر از ما می‌باشد؟» بدون شک این آیه‌ی کریمه ،با حضرت قائم ارتباط دارد. ابوبصیر می‌گوید :تفسیر این سخن خدای متعال که می‌فرماید «سرنيهم آياتنا فی اآلفاق وفی أنفسهم حتى يتبني لهم أنه الحق» از امام باقر سؤال شد .حضرت فرمود :در خودشان و در آفاق به آنها نشان داده می‌شود ،و مقصود از این سخن خدا که «حتى يتبني لهم أنه الحق» خروج قائم است؛ 3 همان حقی از سوی خدای عزوجل که به این خلق می‌نمایاند و از آن چاره‌ای نیست. در همین راستا ،توقیعی از حضرت مهدی که برای شیخ مفید رحمت الله فرستاده بود را خواندمـ که حضرت در آن، نشانه‌هایی که با حلول ماه جمادی االول به هنگام نزدیک شدن ظهور ،در آسمان و همانند آن در زمین حاصل می‌شود را بیان نموده است .لیکن من نمی‌دانستم که آیا مقصود حضرت ،این زمان ما است یا زمان شیخ مفید ؛ چرا که حضرت در آن توقیع ذکر فرموده بود که بعد از حوادث ،ظهورش ناگهانی و به یک‌باره خواهد بود .این متن توقیع مورد اشاره است: مکتوبی در اواخر ماه صفر سال چهارصد و ده از ناحیه‌ی مقدسه به شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان (قدس الله روحه و نوّر ضریحه) رسید .رساننده‌ی آن مکتوب گفته است که آن را از منطقه‌ای متصل به حجاز آورده است .از آن نسخه برداشتم: 1 این نامه‌ای است به برادرـ باایمان و دوست رشید ،شیخ مفید ،ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (خداوند عزتش 1 2 3 فصلت53 : کامل الزیارات :ص .543 -غیبت نعمانی :ص .277 را مستدام دارد) که از جمله پیمان‌هایی است که به ودیعه است 1.و )2 گردیده(جلد اخذ صالح خدا عبد محضر نهاده شده و از در بندگان بسم الله الرحمان الرحیم .اما بعد :سالم بر تو ای دوست مخلص در دینـ ،که در اعتقاد به ما با یقین ،امتیاز داری .ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوندی که جز او خدایی نیست می‌بریم و از او مسئلت می‌نماییم که رحمت خود را بر آقا و موال و پیغمبر ما محمدـ و اوالد طاهرین او فرو فرستد ،و به تو‌ـ‌‌که پروردگار توفیقت را برای یاری حق مستدام بدارد و پاداشـ تو را با سخنانی که با صداقت از جانب ما می‌گویی‌ـ‌ افزون گرداندـ .اعالم می‌دارم که :به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو می‌نویسیم به دوستان ما که نزد تو هستند برسانی .خداوند ایشان را به طاعت خود عزیز بدارد و با حفظ و عنایات خود مشکالت آنان را برطرف فرماید .بر آنچهـ که ذکر می‌کنم درنگـ کن ‌ـ‌‌خداوند تو را به امدادـ خود بر دشمنانش که از دینـ او بیرون رفته‌اند ،پیروز گرداند‌ـ‌ و در رسانیدن آن به کسانی که بدیشان اطمینان داری به طرزی که ان شاء الله می‌نویسم عمل کن. هر چند ما در جایی منزل کرده‌ایمـ که از محل سکونت ستمگرانـ دور است و این هم به علتی است که خداوند صالح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانی که دولت دنیا از آن فاسقان می‌باشد در این دیده است ،ولی در عین حال ِ از اخبار و اوضاع شما کامال ً آگاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده نمی‌ماند .ما از لغزش‌هایی که از برخی شیعیان سرمی‌زند آگاهیم؛ از وقتی که بسیاری از آنان میل به بعضی از کارهای ناشایسته‌ای نموده‌اند که نیکان گذشته از آن احتراز می‌نمودند و پیمانی که از آنان گرفته شده را پشت سر انداخته‌اند گویی از آن بی‌اطالع‌اند .ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم، که اگر جز اینـ بود از هر سو گرفتاری‌ها به شما رو می‌آورد و دشمان‌تان ،شما را از میان برمی‌داشتندـ .از خداوند جل جالله ،پروا و از ما پشتیبانی کنید تا شما را از فتنه‌ای که به سوی‌تان روی آورده است و شما اینکـ در لبه‌ی پرتگاه آن قرار گرفته‌اید نجات بخشیم؛ فتنه‌ایـ که هر کس اجلش فرا 19 4 رسیده باشد ،در آن نابود می‌گرددـ و آن کس که به آرزوی ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 1خویش رسیده باشد از آن دور می‌ماند .آن فتنه ،نشانه‌ی گفت و گوها 95نزدیک شدن جنبش ما است و فاش نمودن خبر آن به امر و نهی ما ،به وسیله‌ی شما است .خداوند نور خود را کامل می‌گرداند هر چند مشرکان خوش نداشته باشند. از برافروختنـ و شعله‌ور ساختن آتش پرشراره‌ی جاهلیت که گروه‌های اموی مسلک آن را برافروختهـ و گروه هدایت یافتگان را به وسیله‌ی آن می‌ترسانند ،به تقیه پناه ببرید و به آن چنگ زنید .من نجات آن کسی را تضمینـ می‌کنم که در آن فتنهـ برای خود ،موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیب‌جویی از آن به راهی خداپسندانهـ گام سپارد .از رویدادی که به هنگامه‌ی فرا رسیدن جمادی االولی امسال روی خواهد داد عبرت آموزید و از خواب گرانی که شما را ربوده است ،برای رخداد سهمگین پس از آن بیدار شوید. به زودی نشانه‌ای روشن از آسمان برای شما پدیدار و نظیرـ آن در زمین نیز ظاهر می‌گردد .در شرق عالم، رویدادهای اندوه‌بار و دلهره‌آور رخ خواهد داد و آن گاه گروه‌هایی که از اسالم بیرون رفته‌اندـ ،بر عراق سلطه خواهند یافت .بر اثر اعمال ناپسند آنها ،مردم دچار تنگی معیشت می‌شوند و پس از مدتی بر اثر نابودی استبدادگریـ اشرار ،اینـ رنج و زحمت برطرف خواهد شد و آن گاه پرهیزگاران شایسته‌کار ،از نابودی او شادمان خواهند شد و مردمیـ که از اطراف عالم به زیارت خانه‌ی خدا می‌روند ،هر چه بخواهند در دسترس آنها قرار خواهد گرفت و ما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعیت ویژه‌ای خواهیم داشت که در پرتو نظم و تدبیرـ و انسجام ،آشکار می‌گرددـ .از این رو ،هر یک از شما باید به کارهایی بپرازدـ که او را به دوستی ما نزدیک سازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و ناراحتی ما می‌گرددـ ،به شدت اجتناب ورزد؛ چرا که فرمان ما به طور ناگهانی فرامی‌رسد ،در شرایطی که بازگشت و توبه سودی نبخشد و پشیمانی از گناه و زشت‌کاری ،او را از کیفر عادالنه‌ی ما رهایی نخواهدـ داد .خداوند راه رشد و کمال را به شما الهام بخشد و وسایل پیروزی را به مهر و صالح (جلد 1و )2 فراهمعبد محضر لطف خویش ،در 1 19 آورد. برایتان 6 ایشان از سید احمد الحسن در این خصوص سؤال نمودم و فرمود: «می‌تواند آنچه در آن زمان بیان شده در این زمان اتفاق بیفتد؛ زیرا کالم مقید به زمان ظهور شده است .اگر ظهور در آن زمان اتفاق بیفتد ،مربوط به آن زمان است و اگر ظهور به تاخیر بیفتد ،عالمت‌های مرتبط با آن نیز به تاخیر خواهد افتاد. به عالوه ،به وقوع پیوستن آن نیز از ضروریات نمی‌باشد چرا که می‌تواند در آن بداء رخ دهد 2اما آنچه در این زمان اتفاق می‌افتد را می‌توان به آن مستدل نمود.». • عمامه‌ی او «سحاب» است این رؤیایی است که یک روز سید آن را برایم تعریف نمود: «دو روز پیش رؤیایی دیدم .از خدا مسئلت می‌کنیم که خیر باشد. (دیدم) در جایی ایستاده‌ام و گروهی که خواسته‌ای داشتند یا شاید در جستجوی حق بودند بر من وارد شدند .من متوجه نشدم که اینها کیستند ولی به یاد دارم لباس‌هایی که به تن داشتم ،به رنگ تیره و یا مشکی بود و بر سرم نیز عمامه‌ای بود که رنگ آن سفید مخلوط با رنگ آب یعنی مانند توده‌ی ابر بود. دریافتم که این همانند عمامه‌ی رسول خدا «سحاب» و یا دقیقا ً همان عمامه بود .رؤیا پایان یافت». - 1احتجاج :ج 2ص .324 - 2از داوود بن ابی‌قاسم نقل شده که گفت« :نزد ابو‌جعفر محمد بن علی الرضا بودیم که ذکر سفیانی و آنچه که در روایت آمده مبنی بر این که امر وی محتوم است ،به میان آمد .به ابو‌جعفر عرض کردم :آیا خدا در امر محتوم بداء دارد؟ فرمود :آری .به آن حضرت عرض کردیم :ما می‌ترسیم که خدا در امر قائم نیز بداء روا دارد .حضرت فرمود :قائم جزو مواعید است ».غیبت نعمانی :ص .314 ایـس ـ ـ ـ ـتـگاه دوم: در باب عقاید و آنچه به آن ملحق می‌شود • تقسیم صفات الهیـ کسانی که کتب عقاید مسلمانان را مطالعه می‌کنند، درمی‌یابند که مسلمین صفات الهی را به صورت‌های مختلفی دسته‌بندی می‌کنند؛ از جمله صفات ذاتی ،صفات فعلی و نظایر آن. روزی در این خصوص از ایشان سؤال کردم .پاسخ دادند: «معموال ً تقسیم‌بندی‌ها منوط به دیدگاه و درک کسی است که این تقسیم‌بندی‌ها را صورت می‌دهد .حتی اگر این بخش‌بندی‌ها درست باشد ،به آن معنا نیست که فایده‌ای داشته باشد؛ چه بسا گاهی اوقات بخش‌کردن‌ها به لغو (باطل) نزدیک‌تر باشد. همچنین در کتب آنها موارد غیرقابل قبولی وجود دارد ،لیکن شما می‌دانی که من دوست ندارم متعرض اسامی آنها شوم، جز در مواقع ضرورت! به عنوان مثال مساله‌ی صفات سلبی که به مفهوم نفی نقص از ساحت خدا است ،فاقد اشکال و چنین چیزی روایت شده همان طور که در دعای جوشن کبیر و قرآن نیز آمده است .صفات کمالیه نیز که به معنای توصیف خدا به کمال مطلق است ،فاقد اشکال و در قرآن و ادعیه نیز وارد شده است .اگر شما «کتاب توحید» را بخوانی موضوعی در این خصوص می‌یابی و این که توحید در چه جایگاهی قرار دارد؛ این موضوع به طور کامل ناقض عقیده‌ی آنها در رجوع صفات سلبیه به کمالیه است .مثال ً با عنوان توحید در تسبیح روبه‌رو می‌شوی و همچنین تبیین کیفیت این موضوع که معرفت ما به صفات خدا ،همان معرفت به ناتوانی ما از شناخت صفات او است و نهایت آنچه ما می‌توانیم از او بشناسیم ،معرفت صفات اولین فرستاده‌ی خدا و فرستادگان پس از او می‌باشد. این موضوعات در «کتاب توحید» تشریح و تبیین شده که به طور کامل ناقض عقیده‌ی ایشان در مورد صفات است. عالوه بر این ،اسم «الله» خودش یک صفت است و به معنای کمال مطلقی می‌باشد که خلق به عبادت او می‌پردازند و او فقط به وسیله‌ی آن برای رفع نیاز و فقر خلق بر آنها ظاهر و متجلی می‌شود. به عالوه آیا در صورت عدم وجود «مقدور» (قدرت داده شده) ،شما می‌توانی موجودی را به عنوان «قادر» وصف کنی؟ در این صورت ،آیا اصال ً هیچ موضوعیتی برای این وصف وجود دارد؟ در صورت عدم وجود «مقدور» موضوع «وصف» موجودیتی ندارد .آیا منظورم را درک می‌کنی؟ بسیار خب! البته ایشان‌ـ‌‌یا الاقل برخی از آنها‌ـ‌ قائل به چنین گفتاری هستند .حال آیا می‌توان از وجود «اله» دم زد در حالی که کسی نباشد که او را عبادت کند1؟ آیا در صورت عدم وجود «کسی که پرورش یافته» (مربوب) ،می‌توان موجودی را «پرورش دهنده» (رب) توصیف کرد؟ اکنون خدای سبحان با کمال مطلق (الله) تجلی یافته است تا پرستندگان 2رو به سوی او آورند .اگر پرستنده‌ای وجود نمی‌داشت ،خدا نیز برای آنها به اولوهیت ظهور نمی‌یافت چرا که الوهیت متعلق به پرستنده (مألوه) است؛ (همان طور که) ربوبیت متعلق به «پرورش یافته» (مربوب) است .امیدوارم مطلب واضح باشد. بنگر ،هر موجودی گمان می‌کند «کمال» همان چیزی است که خودش آن را درک کرده و شناخته است .مورچه‌ی ساکن بر 1 2 من یأله الیه. -المألوهون. زیرا واز سنگ خارا تصور می‌کند که «الله» دو گوش‌واره دارد ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 1 کمال همین است .انسان ،غایت کمال را قدرت نهایتو گوها دید او ،گفت 99 کامل ،علم کامل و مانند آن می‌بیند به این دلیل که او به مقداری از قدرت و علم دست یافته و لذا می‌پندارد «عالم» و «توانا»یی که در مخیله‌ی او می‌گنجد ،نهایت چیزی است که می‌تواند خدا را به آن توصیف کند! الزم است انسان به سمت معرفت و شناخت حرکت کند تا بداند که از دستیابی به معرفت ناتوان است ،و کمالی که خدای سبحان را به آن متصف می‌بیند ،صرفا چیزی است که خداوند از این طریق خواسته او را به واقعیت یعنی همان معرفت حقیقی برساند .او با کمال مطلق با ما روبه‌رو می‌شود تا ما را به این حقیقت برساند که ما از درک معرفت (به کنه او) عاجزیم؛ تا از این رهگذر خود و حقیقتی که ما را پدید آورده است را بشناسیم .ما هنگامی نسبت به او معرفت می‌یابیم که به عجز کامل خود در شناخت او پی ببریم .درک این عجز، همان شناخت حقیقت است« .من عرف نفسه عرف ربه» (کسی که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است). به طور کلی این حقایق به وسیله‌ی کالم ،درک و شناخته نمی‌شود بلکه هنگامی که خود انسان در آنها غور کند و در آن واقع گردد ،قابل درک است». • اقسام توحید درباره‌ی تقسیمات توحید از ایشان پرسیدم و گفتم: علمای عقاید توحیدـ را به بخش‌هایی چند تقسیم می‌کنند؛ از قبیل توحید ذاتی ،توحید صفاتی و توحید در عبادت .برخی نیز این بخش‌بندی را به هفت دسته رسانده‌اند و به سه تای قبلی اضافه کرده‌اند :توحید افعالی ،توحید در حاکمیت و تشریع (یا قانون گذاری) ،توحید در استعانت و توحید در حب. از سوی دیگر می‌بینیم که وهابی‌ها توحید را به دو دسته‌ی توحید ربوبی و توحید عبادی تقسیم می‌کنند .آیا این دسته‌بندی‌ها صحیح است؟ ایشان در پاسخ فرمود: در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 20 «معموال ً تقسیم‌بندی‌ها بستگی به مبنایی دارد که اساس کار تقسیم بر آن بنا شده است .این تقسیم‌بندی‌ها گاهی اوقات 0 مفید و گاهی اوقات بیهوده و فاقد کارایی می‌باشند .به عنوان مثال ،تقسیم توحید به توحیدـ ذاتی و توحید صفاتی به این معنا که او خدای واحد احد است یعنی او واحدی است که شریکی ندارد و ذات او یکتا و صفات او عین ذات او است ،بی‌اشکال و مطلب درست و سودمندی می‌باشد .انسان باید به خدای یگانه‌ی بی‌شریک معتقد باشد و این که خدا یکتا و صفات او عین ذاتش است .همچنین اگر گفته شود :باید توحید در عبادت رعایت شود به این معنا که عبادت که همان طاعت و آن خدای یگانه است و فرمانبرداری است ،در اصل از ِ فرمان‌پذیری از غیر او مانند اطاعت از پیامبران و فرستادگان الهی ،فرعی از طاعت خداوند سبحان محسوب می‌شود. دیگر مطالبی که بیان کردی – خداوند شما را توفیق دهد – نهایتش این سخن است که همه چیز قائم به خدای سبحان است و هر حرکت و سکونی در خارج ،به او‌ـ‌سبحان و تعالی‌ـ‌ بازمی‌گردد ،زیرا اگر چه حرکت و سکون به طور مستقیم از خدا صادر نگشته و از بنده‌ای از بندگان او است ولی این کار با حول و قوه‌ی الهی که خدا آن را به آن بنده اعطا نموده صورت پذیرفته است». • ذات ،کنه و حقیقت در «کتاب توحید» از ذات مقدس (الهی) به قبله ،حجاب، دروازه‌ی کنه و حقیقت تعبیر شده است و این که خدای سبحان به دلیل نیاز خلق ،به وسیله‌ی آن تجلی یافت و اگر خلق نبود دیگر چیزی به اسم «ذات» وجود نمی‌داشت؛ ولی آیا این درست است که ما بگوییم «ذات ،عین کنه و حقیقت است» یا «ذات ظهور آن است» یا «آن همان است ولی همان نیست» یا «ذات چیز دیگری است غیر از کنه و حقیقت» به این اعتبار که قبله یک چیز است مسایل چیزی چــهـارم:می‌کند، آن اشاره و چیزی که قبله به دیگر؟مناظره‌ها و مربوطه به ایســــتـگاه 2 گوها و درک اندکم ،در این مورد از ایشان سؤال وجودو فهم من باگفت 01 کردم .وی در پاسخ فرمود: «ذات همان کنه و حقیقت است ولی تفاوت (بین آن‌ها) ناشی از خود ما است و تفاوتی حقیقی به شمار نمی‌رود .در واقع این تفاوت ،معرفتی است». • اسم «اهلل» صفت است ،چرا؟ واضح است که نام «الله» صفت است و همچنین روشن است که هر صفتی به موصوف نیاز دارد .حال این سؤال پیش می‌آید که :آیا موصوف ،همان «کنه و حقیقت» است و حال آن سر مکنون می‌باشد؟ که او غیب مطلق و ّ ایشان در پاسخ به این سؤال فرمود: «آری ،برای ما صفت است تا ما از این طریق او را بشناسیم .او با ذات (با الله) با ما روبه‌رو شده و این به خاطر حاجت خود ما است که با پرستش او ،نقص خویش را برطرف سازیم و در نهایت به معرفت برسیم». • واقعاً بین اصول پنج‌گانه چه رابطه‌ی شرعی برقرار است؟! برخی از علمای متاخر شیعه که مشرب اعتقادی دارند معتقدند اصول دین پنج تا است .اینها خود معترفند به این که دلیل شرعی (آیه یا روایت) بر این مطلب وجود ندارد؛ دلیل آنها بر این اصول پنج‌گانه (صرفا ً) عقل است. یکی از مدعیان فلسفه که می‌خواست به ناروا بین این اصول پنج‌گانه رابطه‌ای شرعی برقرار نماید ،یکی از دعاهای اهل بیت را نقل کرد 1و از خودش شرحی بر این دعا درآورد و به خیال خود مدعی شد که با استناد به این دعا ،بین این اصول پنج‌گانه رابطه‌ی شرعی وجود دارد!! به عالوه ،این شخص بخش اعظمی از بحث خودش را برای طعنه زدن و عیب‌جویی از ادله‌ی دعوت حق یمانی اختصاص 1 -اللهم عرفنی نفسک... داده بود؛ لذا مصمم شدم که بر افتراهایی که زده پاسخی در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 20 بنویسم. در این خصوص از سید احمد الحسن سؤال کردم .ایشان2 فرمود: «خداوند به شما توفیق دهد! اگر می‌خواهی درباره‌ی اصول پنج‌گانه بحث و گفت و گو کنی ،بدان که این مقوله ،موضوعی است بزرگ و وسیع و گمان نمی‌کنم مناقشه در باب اصول پنج‌گانه‌ـ‌که از روی بدعت گفته می‌شود این اصول به همین صورت ،اصول دین است‌ـ‌ نفع زیادی به شما برساند .اگر بر مناقشه بر چیزی که در رد ادله‌ی دعوت گفته متمرکز شوی، بهتر است. یعنی ،ببین اصول پنج‌گانه چیست و چرا عاّل مه آنها را به وجود آورده است؟ عالمه در این باب چه گفته؟ خالصه‌ی کالم وی این است که این اصول با عقل ثابت می‌شود و در مجموع آنها اصول عقلی هستند و لذا آنها را اصول دین نام نهاده زیرا دلیل بر آنها عقل است .چه معنایی دارد که او بیاید و بین آنها رابطه اصول و مالزمت نقلی و ....برقرار سازد؟ گفت و گو در باب ِ عقلی است و در هر صورت در اینجا موضع نقل ،جایگاه ثانوی دارد؛ به این معنی که شما در اینجا حتی اگر «نقل» را هم بیاوری ،ارزشی ندارد زیرا در اینجا مخلص کالم در امور عقلی و بحث آنها هم عقالنی است. به خواست خدا در باب اصولـ دین و اعتقادات ،کتابی منتشر خواهد شد و به حول و قوه‌ی الهی در آن ،حق را از باطل متمایز خواهیم ساخت». • هدف از ارسال پیامبران؟ برخی از کسانی که از منبرها باال می‌روند ،اموری را مطرح می‌کنند که بسیار بسیار از واقعیت و از دین الهی به دور است؛ و با کمال تاسف ،مردم نیز عقاید خود را بی چون و چرا از آنها اخذ می‌کنند. روزی یکی از آنها درباره‌ی علت ارسال فرستادگان اظهار وصی، نظر می‌کرد و می‌گفت« :هدف از بعثت پیامبر یا نصب ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوهاتشکیالت است و تا زمانی که مردم جامعه نظام و رسیدن به گفت و به03 این فرد ایمان نیاورند ،این هدف محقق نمی‌شود». طبیعتا ً غرض وی از این سخن ،زیر سؤال بردن حقانیت دعوت یمانی آل محمد بود ،با این استدالل که چون اغلب مردم به دعوت وی ایمان نیاورده‌اند و رسیدن به نظام محقق نشده ،لذا هدف از بعثت او جامه‌ی واقعیت به تن نکرده است!! من نمی‌دانم اگر این فرد بیمار در زمان حضرت نوح بود که 950سال شب و روز قومش را دعوت کرد و مطابق با نص قرآن ،دعوت او جز به فرار و عناد آنها نیفزود 1چه سخنی بر زبان می‌راند؟ و حال آن که نتیجه‌ی تالش های حضرت نوح، چند نفر اندک شماری بودند که به او ایمان آوردند و همراهش سوار کشتی شدند و از طوفان نجات یافتند .سؤال این است: نظر این مدعی علم در قبال حضرت نوح که نتوانست به نظام و سازماندهی جامعه دست یابد و بالطبع غرض از ارسالش ‌ـ‌‌طبقـ تصور این مدعی فلسفه‌ـ‌ محقق نگشت ،چه خواهد بود؟! به هر تقدیر ،از احمد الحسن درباره‌ی چنین گفته‌هایی سؤال کردم .ایشان در پاسخ فرمود: «او از نقض هدف ارسال به دالیل ....ـ سخن می‌گوید در حالی که کالمش به طور کامل متناقض است .سؤال این است: هدف صحیح از فرستادن پیامبران چه بوده است؟ آیا او این هدف را به طور درست ،تعیین و مشخص کرده است؟ یعنی ما می‌توانیم بگوییم :هدف ،فقط اقامه‌ی حجت است. و می‌توانیم بگوییم :هدف ،رساندن (پیام الهی) به خلق است. و می‌توانیم بگوییم :هدف عبارت است از هدایت مردم به حق. و می‌توانیم بگوییم :هدف وارد کردن مردم به بهشت است. 1 - ق َ ت َق ْو ِمی لَیْال َونَ َها ًرا* َفل َْم یَ ِز ْده ُْم ُدعَاِئی ِإال ِف َرا ًرا (گفت ای پروردگارم ،من قوم خود را ب ِإنِّی َد َع ْو ُ َال َر ِّ شب و روز دعوت کردم* و دعوت من جز به فرارشان نیفزود) .نوح 5 :و ( 6مترجم). و می‌توانیم بگوییم :هدف ،شناخت خدا است. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 و می‌توانیم بگوییم و بگوییم و بگوییم ....ـ کدام یک هدف است؟ و چرا؟ او به سراغ مسئله‌ای آمده که خودشان در آن دست و پا می‌زنند و راه به جایی نمی‌برند .آیا او و علمایش می‌دانند هدف صحیح از ارسال فرستادگان چه بوده است؟ موضوع این نیست که فقط بگوید هدف ،فالن چیز است بلکه باید ما را مجاب کند به این که هدف ،فالن چیز است و فالن چیز نیست .هر سخنی که وی به میان آورد ،ما با قرآن و حکمت و عقل بر او اشکال خواهیم کرد. اصوال ً اینها سخن باطلی بر زبان می‌رانند ،چرا که می‌گویند نبوت یا رسالت ،از آنجا که لطف است واجب می‌باشد؛ لطف بر خداوند سبحان واجب و ضروری است و ترک آن قبیح و... دیگر حرف‌هایی که می‌زنند. خداوند شما را توفیق دهد! ما در اینجا درصدد بحث و بررسی عقاید آنها نیستم چرا که قضیه به درازا می‌کشد. اساسا ً نظریات عقلی آنها مردود و نادرست است و عقاید آنها که بر این نظریات عقلی بنا شده‌اند ،مردود و غیرصحیح می‌باشد .خداوند یک چیز می‌گوید و اینها چیزی دیگر .خدا سلِ ساًل ُم َبرِّش ِي َن َو ُمن ِذرِي َن لَِئاَّل يَكُونَ لِل َّن ِ اس َعىَل اللَّ ِه ُح َّج ٌة بَ ْعدَ ال ُّر ُ می‌فرمایدُ « :ر ُ 20 4 َوكَانَ اللَّهُ َعزِي ًزا َح ِكياًم » نباشد ،و خدا پیروزمند و حکیم است) (نساء .)165 :خداوند در اینجا می‌فرماید :هدف از ارسال پیامبران ،اتمام حجت و قطع عذر است حتی اگر این عذر ،به دروغ و از جانب فرد دروغ‌گو باشد؛ حال آن که اینها می‌گویند :علت ارسال پیامبران لطف می‌باشد و این لطف بر خداوند واجب و نیز ارسال در همه حال بر او واجب است و ....نظایر آن. بسیار خب ،آیا در خصوص کسانی که خدا برای آنها فرستاده‌ای نفرستاده ،می‌توان گفت که خدا با عدم ارسال ،در انجام وظیفه‌ی خود کوتاهی کرده است؟ سرخ‌پوست‌ها ،صدها یا هزاران سال در آمریکا زندگی ( پیامبرانی مژده دهنده و بیم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی چوبوو کرده‌اند و فرستاده‌ای به سراغ آنها نیامده است .آنها ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها پرنده می‌پرستیدند .در جنگل‌های آفریقا نیز قبایل سنگ 2و بت گفت و و گوها 05پرستی وجود دارد که هزاران سال پیامبری برای آنها بت مبعوث نشده است .آیا این خالف لطف واجب نیست!؟ به این ترتیب می‌بینی که سخنان آنها پراکنده‌گویی است ولی خودشان آن را عقلی و علمی می‌دانند .مصیبت اینجا است که حرف‌هایشان با قرآن ناسازگار است». • آیا برای مخلوق ،وجودی قبل از عالم ذر ،موجود بوده است؟ گاهی اوقات از خودم می‌پرسیدم: آیا عالم ذر ،اولین عالم نزول و نخستین عالم از عوالم امتحان بوده است؟ به عبارت دیگر :آیا قبل از عالم ذر در قوس نزول ،برای مخلوق ،وجودی موجود بوده است؟ اگر چه من دو بار شکل سؤال را آماده کردم ولی باز هم آشفتگی و پریشانی ،سؤال و حتی مرا زیر سایه‌ی خود گرفته است .ایشان بزرگوارانه در پاسخ من فرمود: «از زمانی که عقل و جهل آفریده شدند و بین آنها مراتب درجه‌بندی شد ،تمام مخلوقات دارای موجودیت مقامی بودند؛ هر مخلوقی به تناسب حال خودش .سپس خداوند آدم و ذریه‌ی او را در عالم ذر آفرید .هر یک از آنها طبق حالش یعنی بر اساس سرعت پاسخگویی‌اش ،بر اساس التفات او به خودش و غفلت از پروردگارش یا بر اساس توجه و التفات او به پروردگارش ،مقامی را به دست آورد .آری در سؤال شما ابهام و آشفتگی هست ولی این پاسخ مربوط به وضعیت خلق قبل از ذر تا وارد شدن به عالم ذر می‌باشد». • کتاب متشابهی که آیاتش محکم شده است! پرسشگرانه گفتم: آیه‌ای در کتاب خدا هست که می‌گوید همه‌ی قرآن متشابه است .آیه‌ی دیگری هم هست که می‌گوید همه‌ی آیات آن محکم است .آیه‌ی سوم هم می‌گوید ،در قرآن هم محکم وجود دارد هم متشابه .فصل الخطاب در این باب چیست؟ در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 20 ایشان فرمود: 6 «این آیات کجا هستند؟ آیا سؤال شما این است که چه طور می‌شود قرآن ،هم «محکم» و هم «متشابه» و هم در عین حال «محکم و متشابه» باشد؟ کتاب ،برای امام ،محکم و برای مردم متشابه و برای شیعه‌ی امام ،متشابه و محکم است زیرا آنها آنچه را که امام حکم کند می‌شناسند و می‌پذیرند. مطالب مفصلی درباره‌ی قرآن و این که چگونه و چرا (آیات آن) محکم و متشابه است را می‌توانی در «کتاب متشابهات» بیابی ،1آن را بخوان! اگر آن را درک کنی گمان نکنم به پرسیدن سؤاالت بسیار در این خصوص نیاز داشته باشی .لکن چندی پیش که یکی از برادران‌تان درباره‌ی شرح این مطلب سخن می‌گفت ،شنیدم که برخی مطالب را به گونه‌ای نادرست شرح می‌داد یعنی وی احتماال ً در «متشابهات» ،مطالب مربوط به محکم و متشابه را به خوبی درک نکرده بود». در این میان اشاره به نکاتی چند مناسب است: اول :این که پرسش کردن آدابی دارد که من در سؤالم آن را مراعات نکرده بودم .در اینجا برای روشن‌تر شدن ،مطلبی را بیان می‌دارم: این آیات عبارتند از: 2 سنَ الْ َح ِد ِ يث ِك َتابًا ُّم َتشَ ا ِب ًها َّمثَايِن َ» (خدا بهترین سخن را نازل کرده «اللَّهُ نَ َّز َل َأ ْح َ است ،کتابی متشابه و شبیه یکدیگر است). 3 خ ِبريٍ» (الف ،الم ،را .کتابی است ُصل ْ اب ُأ ْح ِك َم ْ يم َ َت ِمن لَّدُ نْ َح ِك ٍ ت آيَاتُهُ ثُ َّم ف ِّ «الر ِك َت ٌ با آیاتی استوار و روشن از جانب حکیمی آگاه). 4 ات» اب َوُأ َخ ُر ُم َتشَ ا ِب َه ٌ ات ُّم ْحكَاَم ٌ اب ِم ْنهُ آيَ ٌ ت ُه َّن ُأ ُّم الْ ِك َت ِ « ُه َو الَّ ِذی َأن َز َل َعلَ ْيكَ الْ ِك َت َ (اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آیه‌ها محکماتند .این آیه‌ها ام الکتابند و بعضی آیه‌ها 1 2 3 4 - متشابهات :ج 1سؤال .19 زمر.23 : هود.1 : آل عمران.7 : متشابهاتند). ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 طرح سؤال بی‌ذوقی کردم ولی به لطف گفتمنو در اگر چه گوها ح07 سن اجابت و یاددهی ایشان ،به خواسته‌ام رسیدم و جهلی که ُ داشتم برطرف شد .چه نیکو پدر مهربانی است ایشان! دوم :شایسته بود که من قبل از طرح سؤال ،آنچه را که ایشان در کتاب متشابهات مطرح نموده بود ،به خوبی مطالعه می‌کردم .در این قضیه درسی است برای پویندگان راه خدا که از طرح سؤاالتی که قبال ً به آنها جواب داده شده بپرهیزند ،تا حداقلـ بتوانیم اندکی از رنج و زحمتی که بر دوش امام مان هست را بکاهیم. سوم :ما باید مراد سید احمد الحسن را که در کتاب‌ها و سخنان ایشان آمده است به نیکی دریابیم تا مبادا برخی موارد را به صورت اشتباه تشریح کنیم؛ همان طور که این قضیه برای یکی از برادران انصار که ایشان در سخنش به وی اشاره فرمودند ،رخ داده است. • حاکمیت خدا و انتخابات در منشور (فرمان) الهی سید احمد الحسن یک بار به وسیله‌ی برخی از مؤمنین، مطلبی را به گروهی از انصار که در جایی حضور داشتند گوشزد کردند که مفاد آن این بود :کسی که می‌خواهد اداره‌ی عملی را بر عهده بگیرد ،باید خود را نامزد کند .این نامزدی می‌تواند از طرف خود شخص صورت بگیرد و یا برادرانش او را نامزد کنند. برخی به سرعت این مطلب را که چنین سخنی از سوی ایشان صادر شده منکر شدند و آن را به کار ابوبکر در سقیفه‌ی بنی ساعده تشبیه نمودند .دسته‌ای نیز نظر دیگری داشتند. پس از این که این موضوع به سمع ایشان رسید ،جوابی دادند که متن آن چنین است: «خداوند به شما برکت دهد و اعمالتان را قبول فرماید! در خصوص موضوع انتخابات ،من بر این عقیده‌ام که از سخنان ما و قرآن به وضوح روشن می‌شود که انتخابات به عنوان روشی برای تشخیص حاکم عام یا کسی که امور مردم را مدیریت کند، در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 20 باطل است؛ ولی هنگامی که حاکم ِ منصوب از سوی خدا ،رای 8 و نظر مردم را در خصوص کسی که بر آنها حکم کند یا قوانین عمومی را تشریع نماید خواستار شود ،این یک امر شرعی است و در قرآن هم به آن اشاره شده است: ُنت َفظّاً َغلِ َ ف نت لَ ُه ْم َولَ ْو ك َ « َف ِباَم َر ْح َم ٍة ِّم َن اللّ ِه لِ َ يظ الْ َقل ِ ْب الَنفَضُّ واْ ِم ْن َح ْولِكَ فَا ْع ُ ب اس َت ْغ ِف ْر لَ ُه ْم َوشَ ا ِو ْر ُه ْم ِفی اَأل ْم ِر فَِإ َذا َع َز ْم َ ت َف َت َوك َّْل َعىَل اللّ ِه ِإنَّ اللّهَ ُي ِح ُّ َع ْن ُه ْم َو ْ ني» (به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین نرم‌خوی و مهربان هستی اگر تندخو الْ ُم َت َوكِّلِ َ و سخت دل می‌بودی از گرد تو پراکنده می‌شدند ،پس بر آنها ببخشای و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن که خدا توکل کنندگان را دوست دارد) (آل عمران.)159 : یعنی جانشین الهی می‌تواند در آنچه مناسب می‌بیند ،با مردم آن او است و او می‌تواند مشورت کند ولی رای و نظر نهایی از ِ مشورت مردم را بپذیرد یا رد کند. نظام حکومت الهی نه مانند نظام دیکتاتوری است و نه همچون نظام دموکراسی ،بلکه نوعی تشکیالت خاص است که دارای جزئیات مربوط به خود می‌باشد .خداوند توفیق‌تانـ دهد! وقتی که ما ابراز می‌داریم که انتخابات و شوری باطل است، منظورمان روشن است :اینها اگر به عنوان یک ابزار کافی و مستقل برای تشخیص حاکم یا کسی که امور مردم را اداره می‌کند در نظر گرفته شود ،حرام‌اند؛ این موضوع روشنی است. دولت یا دولت‌هایی که جانشین خدا آنها را مدیریت می‌کند، تحت حاکمیت قانون الهی که در قرآن ،تورات و کتاب‌ها و سیره‌ی انبیاء آمده است ،اداره می‌شود .به نظرم شما شناخت کاملی نسبت به این قانون ندارید .باید با آن آشنا شوید و آن را بدانیدـ .باید ابتدا این قانون قرآنی را بشناسید و سپس بگویید آیا درست است یا نه و آیا شرعی است یا غیرشرعی! به طور کلی قاعده‌ی عمومی چنین است :معصوم این حق را دارد که بدون مشورت مردم (فردی را برای انجام مسئولیتی) بگمارد و این حق را هم دارد که در تعیین چنین مشورت وآنها فردی با مردم مشورت کند و این حق را دارد که ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها را 2 رد کند و یا برخی از مشورت‌هایشان را گفتآنو را بپذیرد یا گوها 09 پذیرفته و برخی دیگر را وانهد .معصوم این حق را دارد که در چهارچوب شریعت ،قوانین عمومی را تشریع نماید؛ این حق را دارد که با مردم در خصوص تشریع قانونی که در چهارچوب شریعت قرار دارد به مشورت بنشیندـ و این حق را دارد که مشورت آنها را پذیرا باشد و یا مشورت‌شان را نپذیرد و یا قسمتی از آن را بپذیرد. در قانون الهی ،مجالس مشورتی دیده شده که اعضای برخی از آنها توسط عامه‌ی مردم انتخاب می‌شوند و عده‌ای از آنها بر اساس نظر اعیان و بزرگانشان مثل اساتید دانشگاه‌ها، شیوخ عشایر و غیره برگزیده می‌شوند. خداوند شما را توفیق دهد! قانون الهی موضوع گسترده و عمیقی است و من گمان می‌کنم شما چیز زیادی از آن نمی‌دانیدـ؛ پس قبل از این که به سراغ این موضوع بروید و یا نظر نادرستی ابراز دارید ،اندکی تامل کنید. کسی که گمان می‌کند در صورتی که خداوند به ما نصرت بدهد ،احمد الحسن حتما ً باید بر جامعه‌ای حکومت کند ،در اشتباه است .خلیفه‌ی الهی می‌تواند بر دولت و حکومت اشراف داشته باشد و فقط به آنچه باید تحت اراده‌اش باشد مانند تصمیمات جنگ و صلح ،اکتفا کند و اما این که آیا وی بر همه‌ی جزئیات ،مدیریت و نظارت داشته باشد ،چیزی است که در اختیار خود وی است .او به آنچه خدا به آن فرمان داده عمل می‌کند؛ چه خداوند دخالت مستقیم در امور با تمام تفاصیل را به وی امر کند ،و چه خداوند به او دستور دهد که کسی را برای مدیریت امور مردم بگمارد ،وی همان را انجام می‌دهد. از خدا مسئلت می‌نمایم که شما را توفیقـ دهد و گام‌های‌تان را استوار سازد». • قرآن برای حجت آوردن و دشمنی کردن کافی است! هنگامی که سرور خلق قصد داشت نوشته‌ای بنویسد که امتش را از گمراهی در امان نگه دارد ،ورق و قلمی خواست. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 این هنگام21 برخی وهابی‌ها به قصد توجیه گفتار رفیق‌شان در 0 مبنی بر این که «کتاب خدا برای ما کافی است» (حسبنا کتاب الله) ،سخن مزبور را با کالم امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب در یکی از خطبه‌های آن حضرت مقایسه می‌کنند که فرمود: « ....و خدا برای انتقام گرفتن از ستمگران کفایت می‌کند ،و قرآن برای حجت آوردن و دشمنی کردن ،کافی است .».... احمد الحسن در بیان تفاوت بین این دو گفتار و نیز در پاسخ به احتجاج این جاهالن فرمود: «عمر در مقابل سنت پیامبر این گفتار را بر زبان آورد یعنی وی در مقام رد سنت حضرت محمد و فرموده‌ی پیامبر گفت «حسبنا کتاب الله» ،ولی سخن امام علی این گونه نیست بلکه این کالم از باب مدح قرآن و بزرگ‌شماری شأن آن در مقابل غیرش بود و نه برای مردود شمردن غیر آن ،آن گونه که عمر انجام داد». • عیب‌جویی مسیحیان از کتاب خدا! افراد مسیحی به قرآن کریم طعنه‌های زیادی می‌زنند .ایشان در این خصوص فرمود: «مسیحیان به حکمت قرآن و قانون عادالنه‌ی موجود در آن، و این که قرآن به خیر و معروف امر کرده است نگاه نمی‌کنندـ؛ اینها قطعا ً داللت بر این دارد که قرآن از جانب خدا است نه از سوی شیطان .این در حالی است که جدال اینها بر سر این مطلب است که قرآن از لحاظ قواعد لغوی ایراد دارد! اشکال‌تراشی‌ها پایانی ندارد و بیان می‌دارد که مطرح کننده‌ی آنها دنبال رسیدن به هدف مشخصی نیست؛ کسی که شیطان راهنمایش باشد ،گفتارش بی‌ارزش می‌شود. امیرالمؤمنین می‌فرماید« :رسول را با رسالتش بشناسید» ،رسالت بر سل (فرستاده شده) داللت دارد و این که او از کجا آمده مر َ است .کالم حکمت آمیز ،نظام دقیق ،امر به معروف و نهی از منکر از سوی خدا است و کالم سفیهانه ،بیهودگی ،امر به منکر و نهی از معروف از جانب شیطان می‌باشد». • تشریع به وسیله‌ی قرآن و معضلی به نام تأویل! ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 ‌شود :در حال حاضر ،تشریع به وسیله‌ی قرآن گفته ومی گوها بعضا ًگفت 11 برای مسلمانان با مشکل تأویل و تعدد وجوه روبه‌رو است. عالوه بر این ،اختالف در زمان هم عاملی برای اختالف در احکام است .راه حل چیست؟ کامال ً واضح است که چنین سؤال کننده‌ای ،به طور کامل از عدلی (معادلی) که معادل دیگر قرآن غافل شده است؛ همان ِ به نص حدیث ثقلین که بین تمام مسلمانان معروف است ،از قرآن جدا نمی‌گردد. لذا ایشان در پاسخ به این سؤال فرمود: «تشریع و قانون‌گذاری به وسیله‌ی قرآن و نیز به وسیله‌ی سنت معصوم فعلی صورت می‌گیرد .معصوم در هر زمانی قانون‌گذار است .ضرورتی ندارد که معصوم فعلی احکام سابق را برای این زمان نسخ کند زیرا وی قانون‌گذار است و ممکن است و می‌تواند احکام گذشته‌ی خود را منسوخ سازد (ولی ضرورتی بر این کار نیست)». • آیا قوانین وضعی با فطرت انسان سازگار است؟ حال و روز برخی افراد گریزان از دین حیرت آور است .من این گونه به نظرم رسیده که گاهی اوقات این وضعیت از رجال دینی نشات می‌گیرد؛ یعنی وضعیت آنها به جایی می‌رسد که قوانین وضعی را مقدس می‌شمارند و مدعی می‌شوند که این قوانین ،صالحیت کامل برای راهبری جوامع انسانی در حوزه‌های مختلف را برخوردارند؛ بر خالف قوانین دینی! احمد الحسن در مورد چنین افرادی می‌فرماید: «آیا در قوانین وضعی ،حقوق جامعه محفوظ است یا خیر؟ چگونه بین قوانین وضعی و حقوق فرد توازن ایجاد شده است؟ آیا (در این بین) حقوق خدا لحاظ شده است؟ آیا حقوق محیط زیست لحاظ شده است؟ حقوق حیوانات و گیاهان چه طور؟ و نظایر آن .... وانگهی در قوانین وضعی ،نحوه‌ی ایجاد تعادل بین حقوق به چه صورت است؟ و آیا آنها این نوع تعادل را ایده‌آل و عادالنه در محضر عبد صالح (جلد 1و )2کردن 21 می‌دانند؟ چگونه حکم می‌رانند و مبنای آنها در حکم 2 چیست؟ در حال حاضر قوانین وضعی بزرگ‌ترین جنایت تاریخ در حق کل افراد بشر را مرتکب شده و این همان پیامدی است که زمین به آن رسیده ؛ یعنی اثر گلخانه‌ای که تهدیدی برای نابودی نوع بشر محسوب می‌شود!». • آیا تئوری انفجار کیهانی (انفجار بزرگ) وجود خالق را رد می‌کند؟ ایشان در خصوص نظریه‌ی انفجار کیهانی و این که این انفجار باعث پیدایش خلق شده است ،فرمود: «انفجار بزرگ ،نظریه‌ای است که ثابت می‌کند عالم جسمانی محدَث بوده (به وجود آمده) و از تراکم انرژی پدیدار شده است؛ لذا بر وجود خالق ازلی داللت دارد». همگان را دعوت می‌کنم که منتظر انتشار کتاب احمد الحسن به نام «وهم الحاد» باشند .ایشان در این کتاب پرسش‌هایی در رابطه با خالق و هستی مطرح نموده و از علمای دینی پاسخ‌گویی به آنها را خواستار شده است .احمد الحسن درباره‌ی این کتاب می‌فرماید: « ....من به سهم خودم این سؤاالت و بسیار بیشتر از آن را در کتاب «وهم الحاد» پاسخ گفته‌ام و ان شاء الله به زودی آن را منتشر می‌کنم .این کتاب همچنین حاوی یک به اصطالح مناظره‌ی علمی است با پروفسور ریچارد داوکینز که یکی از بزرگترین دانشمندانـ زیست‌شناسی تکاملی در عصر حاضر و همچنین با پروفسور استیون هاوکینگ ،یکی از برجسته‌ترین دانشمندانـ فیزیک نظری و ریاضیات کاربردی و متخصص در حوزه‌ی کیهان‌شناسی و صاحب نظریه‌ی ثابت شده‌ی پرتوزایی سیاه‌چاله‌ها ،به شمار می‌رود». • آیا اقانیم از هم متمایزند؟ مسیحی‌ها به اقانیم سه‌گانه معتقدند و این مفهوم برای آنها معروف و مشهور است. اقانیم‌هاازو هم سید احمد الحسن درباره‌ی تمایز یا عدم تمایز ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره می 2 ‌فرماید: گفت و گوها 13آنها می‌گویند این اقانیم از هم جدا هستند لذا هر یک، « دیگری را ارسال کرده است؛ پدر ،پسر را فرستاده ،پدر روح القدس را فرستاده و پسر ،روح القدس را .آنها قائل به تمایز هستند به این دلیل که یکی از اقانیم ،آن دیگری را گسیل داشته است .همین موضوع ،دلیل اعتقاد آنها به تمایز اقانیم را برای شما روشن می‌سازد». سد که آن هم در مورد رابطه‌ی اعتقاد به تمایز اقانیم و تج ّ مورد اعتقاد مسیحیان است ،ایشان فرمود: سد ندارد .از نظر آنها، «سخن درباره‌ی اقانیم ،ارتباطی با تج ّ سد موضوع دیگری است .از نظر مسیحیان تمایز اقانیم ،قبل تج ّ سد برقرار تج گرفتن پایان از پس و د س تج اثنای در ، د س تج از ّ ّ ّ بوده است». • انجیل برنابا برخی مسلمین با استناد به متون انجیل برنابا احتجاج می‌کنند .ایشان درباره‌ی این انجیل فرمود: «خداوند شما را توفیق دهد! انجیل برنابای متداول ،صد در صد انجیلی جعلی است و فرد مسلمان نمی‌تواند با آن بر مسیحیان احتجاج کند زیرا به اختصار برای این انجیل هیچ طریق یا سند تاریخی معتبری وجود ندارد .نسخه‌ی انجیل قدیمی که این انجیل از روی آن چاپ شده کجا است؟ تاریخ آن چه موقع است؟ کجا یافت شده و آیا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است؟ چه کسی آن را بررسی کرده و در این خصوص چه گفته است؟ کسی که می‌خواهد به وسیله‌ی این کتاب احتجاج کند باید به این پرسش‌ها پاسخ گوید و البته بعد از آن درمی‌یابد که دستش از هر دلیل و مدرکی که بتواند به پشتوانه‌ی آن با این کتاب بر مسیحیان احتجاج کند خالی است». ایشان درباره‌ی کسی که انجیل برنابا را با انجیل یهودا مقایسه می‌کند فرمود: «آنچه که انجیل برنابا نامیده می‌شود ،صرفا ً بازیچه‌ای است در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 21 که مسلمان‌نماها خودشان را با آن فریب می‌دهند ،و گرنه این انجیل نه ارزش تاریخی دارد و نه هیچ فرد عاقلی می‌تواند با 4 آن بر مسیحیان احتجاج نماید .چگونه ممکن است بتوان با کتابی که اصالتی ندارد محاجه نمود؟! اما انجیل یهودا ،انجیلی کهن است و اصل و ریشه‌ی تاریخی برای آن یافت شده و با تحقیقات دقیق علمی مورد بررسی قرار گرفته است». ایس ـ ــتگاه س ــوم :مسایل مربوط به ادله‌ی دعوت مبارک • نص و گواهی خدا یک روز احمد الحسن بدون مقدمه به من فرمود: «سؤالی از شما دارم ،یک سؤال علمی .خداوند شما را توفیق دهد! نص ،دلیل بر حجت است .آیا چنین نیست؟ بسیار خب ،آیا این دلیل باید از همان روز اول مالزم و همراه حجت باشد یعنی باید از روز اول مطرح شده باشد؟ یا می‌شود که از روز اول به روزی که خلیفه در آن ادعا می‌کند ،به تاخیر افتد؟ و آیا این نص هنگامی که عرضه می‌شود باید بر تمام مردم آن زمان حجت باشد یا خیر؟ و چه سودی دارد اگر حضرت محمد با این نص بر یک بودایی احتجاج نماید؟ یا حضرت محمد با استناد به کدام نص ،بر هندو و بودایی محاجه می‌کند؟ این پرسش‌ها مربوط به قانون شناخت حجت یا به ویژه در باب نص (وصیت) او است. آیا پاسخی بر این سؤاالت می‌یابی؟» گفتم :آیا بر اساس آنچه از سخنان شما آموخته‌ام پاسخ بدهم؟ فرمود« :بله». گفتم :آنچه من دریافته‌ام این است که حجت در آغاز دعوتش ،به خدای سبحان و گواهی و خواسته‌ی او پشتگرم است و به وسیله‌ی آن بندگان خدا به او ایمان می‌آورند .حتی اگر نص موجود باشد ،گواهی خداوند دارای شأن باالتری است، و الله اعلم. ایشان فرمود« :آری ،آیا گواهی خدا ،نص نیست؟ و آیا نصی که از جانب غیر خدا باشد ،از گواهی و نص الهی برتر است؟ آری این همان نص است .من سابق بر این قانون کامل شناخت حجت را به نگارش در نیاورده‌ام ،به این امید که اینها به سراغ مناظره بیایند ولی به نظر می‌رسد آنها خواهان مناظره نیستندـ .آنچه در شبکه‌های ماهواره‌ای در خصوص مسخره کردن رؤیا بیان داشته‌اند مرا بس است .به خواست خدا کتاب «عقائد االسالم» که در آن رسوایی ایشان و بیان جهل‌شان آمده است ،منتشر خواهد شد ،هر چند که اینها شرم و حیایی ندارند! چند روز پیش به طور اتفاقی شنیدم که یکی از عمامه‌داران آنها در پاسخ به یک وهابی که می‌گفت «اصل امامتی که شما از آن سخن می‌گویید به عنوان یک اصل دینی در قرآن ذکر نشده است» ،از کتاب‌های دعوت استفاده می‌کرد و به آن وهابی می‌گفت :ما می‌گوییم ائمه جانشینان خدا بر زمین اویند و آدم ،اولین جانشین خدا می‌باشد و خدا فرموده :انی جاعل ....تا انتها .به این ترتیب آنها بدون هیچ شرم و حیایی ،هنگامی که مخالفین‌شان با آنها بحث و جدل می‌کنند ،دالیل خود را از دعوت اخذ می‌کنند و هنگامی که مردم درباره‌ی این دعوت از آنها سؤال می‌کنند ،آن را تکذیب می‌نمایند!! این که آنها از دعوت و از علوم آن بهره می‌گیرند ،آیا دلیلی بر این نیست که آنها به صاحب دعوت نیازمند و او از آنها بی‌نیاز است؟ آیا این (یعنی علم) از دالیل امامت نیست ،و این که امام به نیازمندی همگان به او و بی‌نیازی او از مردم شناخته می‌شود؟ حسبنا الله و نعم الوکيل .به راستی که بر آتش چه شکیبایند.»!1 ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 صرف و • آیا گفت گوهاوصیت یک دلیل به شمار می‌رود؟ ادعای 17 وصیت مقدس ،نوشته‌ی حضرت محمد است که بازدارنده‌ی امت از گمراهی می‌باشد؛ چیزی که خدای سبحان خواسته از ادعای اهل باطل محفوظ بماند تا حجتی آشکار باشد بر صدق صاحب پرچم حق و هدایت در زمان ظهور؛ آن گاه که خدا به آل محمد اجازه می‌دهد تا دعوت بزرگ الهی خود را آغاز نمایند. ولی برخی مدعیان دروغین علم می‌کوشند مردم را از این دلیل بزرگ الهی بازدارند و با این ادعا که دروغ‌پردازان هم می‌توانند با وصیت احتجاج کنند ،مردم را در این خصوص دچار شک و شبهه و تردید نمایند. این در حالی است که آنها حتی نمی‌توانند به یک نمونه یا مثال که این عمل آنها را در طول مسیر زندگی بشر از اولین روز توجیه کند ،اشاره نمایند .می‌بینیم که قرآن کریم ادعای آنها را به وضوح تکذیب کرده است. احمد الحسن درباره‌ی این شک و شبهه آفرینی آنها فرمود: «آنها می‌گویند :چه طور ممکن است صرف ادعای وصیت، دلیل باشد؟ در حالی که قرآن بیان می‌دارد که ادعای وصیت، دلیل است .قرآن بیان کرده که عیسی در مقام احتجاج با نصارا ،به حضرت محمد بشارت داده و به او وصیت نموده است. آیا نمی‌بینند که خدای سبحان صرف ادعای حضرت محمد بر این که او همان کسی است که عیسی به او وصیت کرده است را حجت به شمار آورده است؟ اگر به این صورت نبود ،چه معنایی دارد که خدای سبحان از وصیت عیسی سخن به میان آورده است؟ آیا جز این است که خدا این وصیت را برای احتجاج به آن بیان نموده است؟ و آیا ذکر نکرده که در وصیت عیسی چیزی جز نام اول نیست؟ 1 -ما اصبرهم علی النار. بنابراین ،قرآن تایید می‌کند که وصیت را فقط صاحبش ادعا در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 21 می‌کند و نه کس دیگری. 8 به هر حال ،خدا هر چه بخواهد انجام می‌دهد و خدا را امری است که خود ،آن را به پایان می‌رساند.»1 • احتجاج پیامبران به وصیت یک روز در خصوص احتجاج انبیاء به وصیت ،از ایشان می‌شنیدم که فرمود: «آنها می‌گویند :آیا موسی به وصیت احتجاج کرد؟ چگونه آن حضرت به وصیت احتجاج نکرد در حالی که بنی اسرائیل به دلیل وصیت‌های انبیایشان نسبت به او ،منتظر آن حضرت بودند؟! همین طور است حضرت عیسی و حضرت محمد .آیا قرآن به وضوح احتجاج به وصیت را بیان ننموده است؟! قرآن آشکارا بیان داشته که به آنها وصیت شده بود و با وصیت نیز محاجه می‌کرده‌اند .همین کفایت می‌کند که قرآن به روشنی با وصیت پیامبران و وصیت حضرت عیسی به حضرت محمد احتجاج نموده است». خدای متعال می‌فرمایدَ « :وِإ ْذ ق َ يل ِإنِّی َال ِعيىَس ا ْب ُن َم ْر َي َم َيا َب ِنی ِإرْس َ اِئ َ س ُ اس ُمهُ ول اللَّ ِه ِإلَ ْيكُ ْم ُم َ سولٍ يَْأتِی ِمنْ بَ ْع ِدی ْ ی ِمنَ ال َّت ْو َرا ِ5ة َو ُم َبرِّش ً ا ِب َر ُ َر ُ صدِّ قًا لِاَم بَنْي َ يَدَ َّ 2 ات قَالُوا َٰه َذا ِ َأ ْح َمدُ َفلَاَّم َجا َء ُه ْم بِالْ َب ِّي َن ِ ني» (و عیسی بن مریم گفت :ای بنی س ْح ٌر ُم ِب ٌ اسرائیل من پیامبر خدا بر شما هستم ،توراتی را که پیش از من بوده است تصدیق می‌کنم ،و به پیامبری که بعد از من می‌آید و نامش احمد است بشارتتان می‌دهم .چون آن پیامبر با آیات روشن خود آمد ،گفتند این جادویی است آشکار). • آیا مضمون وصیت از قبل معلوم بوده است؟ برخی از کسانی که به ناروا ادعای علم می‌کنند بر این پندارند که نیازی نبوده حضرت محمد به هنگام احتضار وصیتی بنماید و به عنوان مثال حدیث ثقلین یا غدیر از نوشتن چنین 1 2 یفعل الله ما یرید و لله أمر هو بالغه. -صف6 : مضمونواین وصیتی کفایت می‌کرده است .از سوی دیگر چون ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 2 مشخص بوده است لذا نیاز نبوده که آن حضرت وصیت از قبلو گوها گفت 19را با نوشتن آن به سختی بیاندازد! خود پاسخ احمد الحسن به چنین مدعیانی مطلب زیر است: «برخی از آنها مدعی‌اند که از آنچه در وصیت پیامبر خدا بوده که به زعم آنها آن را کتابت نکرده است ،باخبرند و محتوای آن صرفا ً تاکیدی بوده بر بیعت غدیر و مختصری از حدیث ثقلین؛ لذا آن حضرت به نوشتن وصیت‌نامه اهتمامی نداشت و طبق اعتقاد آنها ،حتی پس از واقعه‌ی «رزیه» 1آن را برای مسکینانی همچون عمار و ابوذر و مقداد که قبولش می‌کردند نیز به کتابت درنیاورد؛ به زعم آنها آن حضرت حتی برای علی نیز وصیت را ننوشت تا بعد از او به کسانی که آن را قبول می‌کنند برسد تا به این ترتیب تمام کسانی که در صلب‌های مردان هستند گمراه نگردند و امت از گمراهی نجات یابد! من نمی‌دانم اینها از کجا فهمیده‌اندـ که وصیت‌نامه صرفا ً تکرار یا تاکیدی بر واقعه‌ی غدیر یا دیگر رویدادها و سخنان پیشین پیامبر خدا مانند حدیث ثقلین به صورت اجمالی بوده است ،با این که آن حضرت پیامبر و رسولی از جانب خدا بود و وحی به طور مداوم به حضرتش می‌رسید و رسالت او برای هدایت مردم نیز تا آخرین لحظه از حیاتش استمرار داشته است .آیا به عنوان مثال خداوند آنها را خبر داده که یک روز یا یک ماه یا دو ماه قبل از احتضار محمد چیز جدید و تفاصیل جدیدی مربوط به یکی از ثقلین یعنی اوصیای پس از او و نام‌ها و صفات برخی از آنها که متضمن عدم گمراهی امت تا روز - 1واقعه‌ی «رزیه‌ی یوم خمیس» (فاجعه‌ی روز پنج‌شنبه) در منابع اهل سنت ( نظیر کتاب بخاری و کتاب مسلم) و منابع شیعه نقل شده است که طی آن حضرت محمد درخواست نمود تا کتف و مرکب یا لوح و مرکبی بیاورند تا نوشته‌ای بنویسد که پس از آن امت هرگز گمراه نگردند؛ اما برخی (عمر) نسبت هذیان‌گویی به پیامبر دادند و مانع از انجام این عمل شدند .در منابع اهل سنت روایت شده است که هر بار ابن عباس این واقعه را یاد می‌کرد ،اشک همچون دانه‌های مروارید از گونه‌هایش جاری می‌شد (مترجم). قیامت است ،به او وحی ننموده است؟ هر چند چنین چیزی در محضر عبد صالح (جلد 1و مدعیان)2وحی 22 موافق حکمت باشد! اگر خدا چیزی به این ننموده ،پس این قاطعیت و اطمینان بر این که وصیت صرفا ً 0 تکراری بوده بر آنچه از پیش گذشته و لذا ترک نوشتن آن پس از «رزیه خمیس» (مصیبت روز پنجشنبه) بهتر و سزاوارتر بوده ،از کجا آمده است؟! آیا این به آن معنا نیست که عمر برای پیامبر خدا تعیین تکلیف کرده بود که ننوشتن وصیت‌نامه در روز پنجشنبه بهتر است ،همان طور که برخی چنین گمان کرده‌اند که اعتراض عمر بر نوشتن مکتوب ،کاری شایسته و خردمندانه بوده است؟! شما نیز بر رسول خدا چنین مقرر می‌دارید که بهتر، ننوشتن وصیت‌نامه پس از روز پنجشنبه بوده است و هیزم‌های آتش‌تان را از بین نمی‌برید! شما را به خدایتانـ سوگند ،کدام یک پیامبر است :محمد بن عبدالله یا عمر و دار و دسته‌اش ،یا خود شما ای کسانی که نام تشیع بر خود نهاده‌اید؟!» آنها از تالش خود برای اشکال گرفتن بر نوشتن وصیت محمد که نگه‌دارنده‌ی امت از گمراهی است دست برنمی‌دارند. برخی از آنها اشکالی اختراع کرده‌اند که مضمون آن چنین است :یا ،موسی بن جعفر در زندان پیش از وفات به فرد بعد از خود وصیت کرده و وصیت‌نامه‌اش را نوشته است و یا این که حضرت محمد وصیتش را ننوشته است!! و از این قبیل سفسطه‌بازی‌ها .ایشان در پاسخ به چنین سخنان بیهوده‌ای فرمود: «ما با دلیل ،وجوب وصیت به هنگام احتضار را ثابت کردیم و اکنون آنها هیچ دلیل نقضی ندارند ،لذا دلیل ما ثابت می‌شود و نیز با آن ،تنها وجوب نوشته شدن وصیت‌نامه‌ی پیامبر خدا ثابت می‌گردد. در این خصوص که با استناد به عدم وصیت موسی بن جعفر به هنگام احتضار به دلیل مثال ً زندانی بودن او ،بر وصیت ِّف حضرت رسول اشکال می‌گیرند ،خداوند می‌فرماید« :ال يُكَل ُ َفسا ِإاّل ُوس َعها» (خدا هیچ کس را جز به اندازه‌ی طاقتش مکلف اللَّهُ ن ً نمی‌کند) (بقره .)286 :لذا بیمار ،روزه نمی‌گیرد و به همین ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و گوها چاره‌ای نداشته باشد ،مکلف نیست که به که راه 2کسی دلیل، گفت و 21 هنگام احتضار وصیت‌نامه بنویسد .موسی بن جعفر نتوانست چنین کند ولی پیامبر چنین وضعیتی نداشت و آن حضرت قادر به نگارش وصیت بود ،لذا این کار بر او واجب بود. عالوه بر این ،همه‌ی وصایا و روایات ائمه به ما نرسیده و همان طور که همگان می‌دانند ،بسیاری از اصول روائی شیعه مفقود شده است. به عالوه ،این که موسی بن جعفر به هنگام احتضار وصیت‌نامه‌اش را ننوشته ،خسارتی به همراه ندارد زیرا وصیت حضرت رسول بازدارنده‌ی امت از گمراهی تا روز قیامت می‌باشد؛ لذا الزم نبود که خداوند شرایطی برای موسی بن جعفر فراهم آورد که به هنگام احتضار وصیت کند ،در حالی که خدا زمان ،فرصت و توانایی را در اختیار پیامبر گذاشت تا در وقت احتضار وصیت نماید .در عمل هم آن حضرت وصیت کرد و آن وصیت نیز نقل شده است». اکنون ،آیا کیسه‌ی شما از اشکال‌تراشی بر وصیت مقدس خالی شد یا ایرادگیری همچنان ادامه دارد؟!! • وصیت و نص مستقیم عده‌ای می‌گویند :وصیت رسول خدا به تنهایی برای اثبات حقانیت کسی که به آن محاجه می‌کند کافی نیست و حتما ً باید وصیت به طور مستقیم از امامی به امام پس از او صورت گرفته باشد. ایشان در پاسخ به چنین افرادی فرمود: «علمای شیعه می‌گویند :وصیت یا نص از پیامبر کفایت می‌کند ،کما این که در کتاب در «باب الحادی عشر» به شرح مقداد سیوری 1این عبارت آمده که :نص از پیامبر یا امام قبلی - 1شیخ طوسی (رحمت الله) کتابی به نام «مصباح المجتهد» در 10باب تالیف نمود؛ سپس عالمه حلی شرح‌هایی بر آن نوشت و بابی به نام «باب الحادی عشر» (باب یازدهم) به آن اضافه نمود .مقداد سیوری (متولد 826 هـ.ق) شرحی بر آن نگاشت که از مهم‌ترین شرح‌ها می‌باشد. کفایت می‌کند. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 ‏22 پس با استناد به متون عقایدی از حوزه‌ی آنها ،وصیت از پیامبر 2 کافی است. اینها نه قرآن را در نظر می‌گیرند ،نه روایات و نه سیره‌ی معصومین را .آنها فقط سخنان مراجعشان و فقهائشان و آنچه در حوزه‌ی نجف تدریس می‌شود را به دیده‌ی منت می‌گذارند؛ بلکه همین مطالب را نیز برای این که پی هوی و هوس خود بروند ،منکر می‌شوند». این سخن عالمه حلی است: ص علیه باشد (باید بر او وصیت شده باشد) امام باید منصو ٌ زیرا عصمت جزو امور باطنی است که فقط خدای تعالی به آن علم دارد ،لذا باید از سوی کسی که بر عصمت او آگاه است نص صادر شود ،یا ظهور معجزه به دست او که گواهی صدقش باشد. شارح کتاب (مقداد سیوری) در «النافع یوم الحشر :ص »100بر این مطلب چنین تعلیق زده است: می‌گویم :این اشاره‌ای است به شیوه‌ی تعیین امام .بر این که تنصیص (وجود نص) از سوی خدا ،پیامبر خدا و امام قبلی، سبب مستقلی در تعیین امام است ،اجماع حاصل شده و تنها موضع اختالف این است که آیا امام با چیزی غیر از نص نیز تعیین و مشخص می‌شود یا خیر .اصحاب امامیه‌ی ما از آن منع کرده‌اند و گفته‌اند :به جز نص راه دیگری نیست .... روایت خداوند عمرش را تباه گرداند ِ • سید احمد الحسن در یکی از کتاب‌های انتشارات دعوت مبارک یمانی به نام «وصیت مقدس ،نوشتارِ بازدارنده از گمراهی» 1که در سایت رسمی نیز منتشر شده است ،توضیحی داده که جای هیچ شک و شبهه‌ای در خصوص حجیت وصیت مقدس و صدق کسی که به آن محاجه کند چه از دید قرآن و چه از دید سنت یا عقل بر جای نمی‌گذارد. 1 -الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضالل از جمله مواردی که در این کتاب آمده است تبیین معنای ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 عمره» (خداوند عمر او را تباه گرداند) برای روایت «تبّر اللهگوها گفت و 23 مدعی دروغین می‌باشد. ایشان در این خصوص فرمود: «من دریافتم که معنای روایت «تبّر الله عمره» و وضعیت آن ،برای انصار قدری مبهم است .از خداوند تقاضا دارم که شما را از آن برای بیان حق برای مؤمنین بهره‌مند گرداند و مقام و منزلت شما را باال ببرد و حجت شما را بر ظالمین آشکار گرداند!». به هر کسی که این کتاب را خوانده است می‌گویم: دلیل عقلی که سید احمد الحسن در کتابش تشریح نموده، محال بودن ادعای (باطل) نص به عنوان راهی برای تشخیص خلیفه‌ی الله را ثابت می‌کند؛ که واضحا ً از اساسی‌ترین الزمه‌های تنزیه خداوند سبحان جهت جلوگیری از امکان تحقق این ادعای باطل می‌باشد. اما آنچه در ابتدا از دالیل قرآنی و روایی فهمیدم «بازدارندگی عمومی از اصل ادعای باطل نص تشخیص» یا «همبستگی هالکت مدعی باطل با ادعایش» می‌باشد. آنچه از صورت دوم فهمیده می‌شود این است که امکان وقوع ادعای نص تشخیص از جانب مدعی باطل همراه با هالکتش می‌باشد؛ حال چگونه این مدعی باطل می‌تواند به این ادعا دست یابد آن هم بعد از بازدارندگی عمومی آن و محال بودن آن از نظر عقلی؟! هنگام مطالعه‌ی کتاب ،این سؤال به ذهنم خطور کرد و ایشان برایم واضح فرمود: «نه ،این گونه نیست .خداوند توفیقت دهد! نص قرآنی و روایی نیز به خودی خود داللت بر دلیل عقلی دارد و به معنی حمایت الهی از نص با هالکت مدعی (باطل) می‌باشد و به فرض محال ،به معنی امکان تحقق ادعای باطل نمی‌باشد. عبارت« :حداقل ادعای آن همراه با هالکت او قبل از آشکار شدن برای مردم است» به معنی بعید بودن امکان وصول به این ادعا می‌باشد و به این معنی نیست که این رویداد امکان محقق شدن را داشته باشد؛ ولی ما می‌گوییم :حتی اگر چنین در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 زیرا تحقق22 چیزی محقق شود ،باز هم ضرری نخواهد داشت؛ این ادعا تا این مرحله هیچ آسیبی به نص بازدارنده نمی‌‌رساند4. پشتیبانی رسالت یعنی آن که شخص (باطل) آن را نتواند آشکارا نزد دیگری ادعا کند اما اگر فرض کنیم که او آن را صرفا پیش خودش ادعا کند و قبل از آن که بتواند آنچه در درونش قرار دارد را آشکار کند ،خداوند هالکش نماید ،این مساله ضرری برای نص بازدارنده ایجاد نمی‌کند .تنها چیزی که الزم است بیان معنی حمایت (نص) و جدا کردن تنها حالت ممکن از بعیدترین حالتهایی است که می‌تواند پیش بیاید». این توضیح برای کسی که کتاب مذکور را نخوانده باشد، پیچیده به نظر می‌رسد بنابراین برای درک بهتر پاسخ سید احمد الحسن توصیه می‌کنم که کتاب مذکور خوانده شود. به برخی برادارن انصار که ممکن است از روی شرم و حیا بگویند :این مساله ،موضوعی واضح است ،ماجرای زیر را نقل می‌کنم: روزی ایشان موضوعی را برایم بیان فرمود سپس چیزی فرمود که معنی آن چنین بود :آیا واضح شد؟ و هنگامی که گفتم :بله ،واضح است ،فرمود: «خواهش می‌کنم در مورد چیزی که روشن نیست ،نگو واضح است و هیچ گاه از طرح اشکال شرمگین نشو زیرا مخالفین‌تان به وسیله‌ی اشکال گرفتن با شما مواجه می‌شوند. لذا باید نسبت به آنچه مطرح می‌نمایید شناخت کامل داشته باشید .خداوند شما را توفیق دهد و گام‌های‌تان را استوار سازد!». • کتاب «وصیت مقدس ،نوشتا ِر بازدارنده از گمراهی» در خصوص اهمیت کتاب «وصیت مقدس» که پیشتر با شما درباره‌ی آن صحبت کردم ،ایشان فرمود: «خواهش می‌کنم این کتاب را به شکل یک کتابچه‌ی جیبیـ درآورید زیرا در آن چگونگی استدالل و احتجاج به وسیله‌ی وصیت بیان شده است .همچنین خواهشمندم آن را در حوزه در طورو در قالب یک یا دو مباحثه ،به درس و بحث بگذارید؛ همین ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 2 گوهاقالب کتابچه بین آنها توزیع شود و خوب نجف وو در حوزه‌یگفت 25 است مطالب آن در روزنامه نیز منتشر شود تا مردم بیشتری از آن بهره‌مند گردند .بکوشید با هر وسیله‌ای که در دست دارید ،آن را به مؤمنین و مردم برسانید تا از آن بهره‌مند گردند. خداوند به شما جزای خیر بدهد!». ایشان درباره‌ی وصیت جدش حضرت محمد نیز فرمود: «وصیت این گونه توصیف شده که بازدارنده از گمراهی است و قید «وصیت ،بازدارنده از گمراهی است» حائز اهمیت می‌باشد زیرا اگر طبق توصیف خود حضرت ،آن وصیت از ادعای اهل باطل محفوظ نمی‌ماند ،پس ایشان دروغ‌گو می‌شد یا آن حضرت جاهل می‌بود و وصیت را به صفتی که در آن نبوده توصیف کرده و یا آن حضرت عاجز و ناتوان بوده یا ....ـ و غیره ،و حال آن که ایشان از همه‌ی این موارد منزه و به دور است». • بشارتی برای کسانی که از وصیت حضرت محمد دفاع می‌کنند آنچه در این دنیا باعث حزن و اندوه می‌شود فراوان است، از جمله خواب ترساننده (انذار دهنده) ،به ویژه اگر مضمون خواب ،هشداری سهمگین درباره‌ی مثال ً عاقبت آدمی باشد. روزی فردی از انصار خواب هشدار دهنده‌ای را برای سید احمد الحسن تعریف کرد که یکی از انصار برای او دیده بود. این خواب وی را بسیار مضطرب نموده بود .ایشان وقتی ماجرای خواب را شنید ،در پاسخ فرمود: «به خواست خدا خیر است ،و خداوند شما را از شیطان حفظ می‌فرماید .خداوند شما را توفیق دهد و گام‌هایت را استوار نماید! جز خیر چیز دیگری نیست و ان شاء الله خداوند حامی تو است که همواره از راه و روش او دفاع کرده‌ای و پیامبر خدا نیز که از وصیتش دفاع کرده‌ای پشتیبان تو می‌باشد .جز خیر چیز دیگری نیست ،و رحمت خدا گسترده است. البته شایسته است که هیچ کس از ترس سوء عاقبت آسوده نباشد حتی کسی که از جانب خدا بداند که عاقبتش ختم به خیر در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 22 می‌شود. 6 از خدا مسئلت دارم که حسن عاقبت را روزی‌ات نماید و هر خلیفه‌ی خدا بر زمینش که در زمان او زندگی می‌کنی را نصرت دهی .خداوند شما را توفیق دهد و گام‌هایت را استوار نماید!». • مادر موسی چگونه به حضرت موسی ایمان آورد؟ سید احمد الحسن در این مورد فرمود: «در قرآن ،مادر موسی چگونه به موسی ایمان آورد؟ آیا مادر موسی مکلّف نبود؟ وسی َأنْ َأ ْر ِ ض ِعيه فَِإ َذا ِخف ِ ْت خداوند متعال می‌فرمایدَ « :وَأ ْو َحينا ِإلَی ُأ ِّم ُم َ َعلَيه َفَألْ ِقيه ِفی الْيم َواَل تَخَا ِفی َواَل تَ ْح َزنِی ِإنَّا َرادُّو ُه ِإلَيک َو َجا ِعلُو ُه ِمنَ الْ ُم ْر َسلِني» مادر موسی وحی کردیم که :شیرش بده و اگر بر او بیمناک شدی به دریایش بینداز و مترس و غمگین مشو ،او را به تو باز‌می‌گردانیم و در شمار پیامبرانش می‌آوریم) (قصص.)7 : سلِني» (او را به تو باز می‌گردانیم و در شمار پیامبرانش «ِإنَّا َرادُّو ُه ِإلَيک َو َجا ِعلُو ُه ِمنَ الْ ُم ْر َ می‌آوریم) این شهادت خدا برای مادر موسی در خصوص پسرش حضرت موسی است و او نیز مکلف بوده (تکلیف داشته) که همانند دیگر مکلفین به او ایمان آورد .حال چگونه به او ایمان آورد؟ آیا جز از طریق رؤیا که همان وحی الهی به سوی اوست؟». شیخ مفید (رحمه الله) درباره‌ی کیفیت وحی به مادر حضرت موسی می‌گوید: ...و اما سخن ما در معجزات همان است که خدای تعالی وسی َأنْ َأ ْر ِ ض ِعيه فَِإ َذا ِخف ِ ْت َعلَيه َفَألْ ِقيه ِفی الْيم َواَل فرمودهَ « :وَأ ْو َحينا ِإلَی ُأ ِّم ُم َ (و به تَخَا ِفی َواَل تَ ْح َزنِی ِإنَّا َرادُّو ُه ِإلَيک َو َجا ِعلُو ُه ِم َن الْ ُم ْر َسلِني» .این آیه متضمن صحت (درست‌شماری) خواب‌ها است زیرا به مادر موسی در 1 خواب وحی شد . ... 1 -الفصول المختارة :ص .130 • چرا حضرت یعقوب پسر خود را از بازگویی رؤیایش نهی کرد؟ ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 خدایگفت و ف َأِلبِي ِه َيا َأبَ ِ گوها‌فرمایدِ« :إ ْذ ق َ ت ِإنِّی َرَأيْ ُ متعال می وس ُ َال يُ ُ ت َأ َحدَ َعرَش َ 27 َأ سا ِج ِدي َن* ق َ ص ُرْؤ يَاكَ َعىَل ٰ ِإ ْخ َوتِكَ َال يَا بُ َن َّی اَل تَق ُ ْص ْ كَ ْوكَ ًبا َوالشَّ ْم َ س َوالْ َق َم َر َر يْ ُت ُه ْم لِی َ ني» ْسانِ عَدُ ٌّو ُم ِب ٌ َف َي ِكيدُ وا لَكَ كَ ْيدً ا ِإنَّ الشَّ ْيطَانَ لِِإْل ن َ پدر ،من در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم که سجده‌ام می‌کنند* گفت :ای پسرکم، خوابت را برای برادرانت حکایت مکن ،که برای تو حیله‌ای می‌کنند زیرا شیطان برای آدمیان دشمنی آشکار است). سید احمد الحسن در خصوص علت این که چرا یعقوب پسرش یوسف را از حکایت کردن خوابی که دیده بود برای برادرانش نهی نمود ،می‌فرماید: یوسف خلیفة «در قرآن ،یعقوب رؤیا را دلیلی بر تشخیص ِ الله دانست و وی را از این که خواب را برای برادرانش نقل کند بر حذر داشت زیرا در این صورت آنها می‌فهمیدند که وی خلیفه‌ی خدا و جانشین یعقوب خواهد بود. با این وجود ،این جاهالن انکار می‌کنند؟! نمی‌دانم چه طور مدعی هستند که به قرآن ایمان دارند؟! اگر عذرشان این است که تفسیر نمی‌دانند ،اینک ما موضوع را برای آنها روشن ساخته‌ایم و دیگر مجالی برای انکار نیست. حال جز لجاجت و خیره‌سری دیگر چه باقی مانده است؟!». حال که این مطلب واضح شد ،من می‌گویم :آیا کسانی که رؤیا را مسخره می‌کنند در حالی که رؤیا دلیلی برای تعیین مصداق خلیفه‌ی الله است ،از سخنان خود که مردم را با آن به سبک مغزی می‌کشانند و بر انکار و تکذیب وحی الهی سوق می‌دهند ،خجالت نمی‌کشند؟ آیا پاکی و ایمان اینها بیش از مادر حضرت موسی است؟! یا از حضرت یعقوب‌ـ‌‌پیامبر خدا‌ـ‌ به دین الهی عالم‌تراند؟!! 1 (آن گاه که یوسف به پدر خود گفت :ای • آیا خدا در استخاره به کسی غیر از ولی‌اش اشاره می‌کند؟ به هنگام عرضه‌ی دعوت حق بر مردم ،بعضا ً با افرادی 1 -یوسف 4 :و .5 روبه‌رو می‌شویم که پس از آن که ادله‌ی دعوت حق به طور در محضر عبد صالح (جلد 1و هیچ)2عذر و 22 مفصل برای آنها تبیین شود به گونه‌ای که دیگر بهانه‌ای که با آن محاجه نمایند ،برایشان باقی نمی‌ماند ،این 8 ادله را کمابیش می‌پذیرند .این عده سپس به سراغ استخاره می‌روند و خداوند نیز نصرت احمد الحسن را برای آنها برمی‌گزیند ولی از آنجا که طرف ،دل در گروی فرد دیگری دارد،خیرخواهی خداوند را رها می‌کند و به تبعیت از شخص محبوبش ادامه می‌دهد ،با این پندار که خداوند با پیروی از او نیز برایش خیر می‌خواهد!! حتی یک بار برایم پیش آمد که شخصی می‌گفت در طول عمرش همیشه استخاره می‌گیرد و طبق آن عمل می‌کند .وی هفت بار در خصوص پیروی از سید احمد الحسن استخاره گرفته و در پاسخ ،سوره‌ی یس آمده و نتیجه‌ی استخاره بسیار خوب بوده ولی این مرتبه در عمل به استخاره مردد مانده است!! دلیلش هم این بود که می‌گفت وقتی هفت بار استخاره بر احمد الحسن بسیار خوب آمد ،رفته و بر پیروی از فرد دیگری که به گمانش او یمانی بوده ،استخاره کرده که آن هم بسیار خوب آمده است!! از سید احمد الحسن درباره‌ی چنین افرادی سؤال کردم. ایشان فرمود: «اینها بینوا هستند .شما دالیل را یکی پس از دیگری برایشان تبیین کنید و بیان دارید که چگونه وصیت ،حجتی است قطعی برای کسی که به دنبال حق می‌باشد و کسی که از آن روی برگراند ،هیچ عذری نزد خدا نخواهد داشت. و اما درباره‌ی فرد استخاره کننده و امثال او ،او از خدا خواست که درباره‌ی احمد الحسن او را آگاه سازد ،خدا هم او را آگاه نمود؛ ولی وی به کالم خدا شک کرد و از آن روی برگرداند و به دنبال هوا و هوسش رفت و در مورد کسی غیر از او استخاره گرفت ،چرا که این فرد موافق با خواسته و میل او بود ،خدا نیز او را به خودش واگذار نمود .استخاره بر غیر از کسی که خداوند برای پیروی از او خیری بخواهد ،استخاره از شیطان است ،نه استخاره از خدا .او از خدا طلب خیر کرد، پاسخ خدا هم با او سخن گفت و به وسیله‌ی کتابش قرآن به او ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و گوها خدا رویگردان شد و هوا و هوس خودش و گفت ازو کالم داد2 ،ولی او 29را که «نفس اماره‌ی بالسوء» (نفس امر کننده به بدی‌ها) آنچه به او نشان داد را پی گرفت. کسی که با استخاره از خدا خیر می‌خواهد و خدا نیز او را آگاه می‌سازد و با کتابش بر او گواهی می‌دهد که احمد الحسن بر حق است ،چگونه به این اطالع‌رسانی و گواهی خدا کفر می‌ورزد؟!! و پس از همه‌ی اینها چه می‌ماند به جز جهنم؛ جهنمی که آن فرد با روی‌گرداندن خویش در واقع آن را طلبیدهـ و منتظر آن است؟! آیا عاقالنه است که وی از خدا سؤال کند ،سپس وقتی جواب را نپسندید ،برگردد و دوباره سؤال کند و خدا پاسخش را بدهد ،و باز هم برگردد و خدا به او پاسخ دهد و این کار را هفت بار تکرار کند؛ ولی هنگامی که دریافت این امر برای او سودی ندارد‌ـ‌زیرا این راه پرخطر و روندگان آن نیز اندک‌اند‌ـ‌ به سمت استخاره گرفتن بر این که آیا فالنی یمانی هست یا خیر متمایل گردد؟!! بسیار خب ،آیا پاسخ خدا و شهادت او بازیچه است (پناه بر خدا) تا وقتی فرد پاسخ را نپسندد ،برود و درباره‌ی فالنی سؤال کند؟ آیا خدا را به سخره گرفته‌اند؟! آیا خدا بابت این که چنین فردی را به خودش و آنچه نفسش و هوی و هوسش طلب کرده ،واگذاشته ،شایسته‌ی مالمت است؟! و آیا این فرد با انجام چنین کاری ،منتظر چیزی غیر از جهنم است؟! اگر نه دالیل برای آنها سودمند است و نه پاسخ خدا ،پس چه چیزی به حالشان سود می‌بخشد؟ حسبنا الله و نعم الوکیل». • آیا احمد الحسن از مراجع خواسته از او معجزه بطلبند؟! برخی افراد و چه بسا گروهی از مؤمنین ،چنین گمان می‌کنند که سید احمد الحسن در بدو امر ،طلب معجزه‌ را بر مراجع عرضه داشته و تعیین نوع آن را هم به ایشان واگذار کرده است؛ یعنی نقش سید احمد الحسن آن است که هر چه مراجع پیشنهاد و طلب کنند به اجرا درآورد!! در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 همان چیزی23 برخی این گونه متوهم شده‌اند؛ ولی واقعیت، است که سید احمد الحسن در کالم خویش تشریح می‌کند0 : «در خصوص قضیه‌ی معجزه ،ما به برخی از مراجع گفتیم که درخواست خود را مستند و مکتوب کنند و با صدور بیانیه‌ای رسمی تصریح نمایند بر این که حجت به وسیله‌ی معجزه شناخته می‌شود. باید توجه داشت که ابتدا این مراجع بودند که خواستار معجزه شدند و پاسخ‌گویی به آنها برای بیان این مطلب بود که آنها یا دروغ‌گو هستند و جدیتی ندارند و فقط می‌خواهند مردم را به بی‌راهه بکشانند و این قضیه پس از آن روشن شد که ما به طور رسمی آنها را مورد خطاب قرار دادیم و آنها از پاسخ‌گویی سر باز زدند؛ و یا اگر هم پاسخ می‌دادند و بیانیه‌ای رسمی می‌نوشتند و درخواست خود را مستند می‌نمودند ،در واقع از نادانی خود پرده برمی‌داشتند زیرا آنها راه شناخت حجت را به معجزه منحصر کرده‌اند ،در حالی که معجزه تنها راه ممکن نیست بلکه (برای معرفت پیدا کردن نسبت به حجت الهی) راه‌های مختلفی وجود دارد. مراجع و وکالی آنها به مردم گفتند :ایمان نمی‌آوریم مگر این که برای ما معجزه‌ای بیاورد .احمد الحسن پذیرش این درخواست را منوط به مستند و مکتوب کردن تقاضای‌شان کرد ،با هدف آشکار شدن دو موضوع: اول :آنها دروغ‌گو هستند و اگر خواسته‌ی خود را ننویسند و بین مردم منتشر نسازند ،دروغ‌شان نمایان می‌گردد. دوم :آنها نادان‌اند و با این اصل اعتقادی که حجت با نص شناخته می‌شود ،مخالفت می‌ورزند .این که آیا حجت را با معجزه می‌توان شناخت یا نه موضوعی مورد اختالف است؛ حال چگونه است که مراجع تنها راه شناخت حجت را اظهار معجزه می‌دانند؟! این پاسخ برخی از کسانی است که به دروغ می‌گویند احمد الحسن آمده و خودش از همان ابتدا به مراجع گفته است که هر معجزه‌ای می‌خواهند از او طلب کنند». • حجت بودن مهدیین ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 ش‌اند از طریق ایجاد شک در امامت مهدیین گفت درو تال بعضی‌ها گوها 31 صلوات الله علیهم اجمعین ،حجیت آنها و وجوب اطاعت از ایشان را مشکوک جلوه دهند ،با این استدالل که امام صادق امامت آنها را نفی نموده است!! متن روایت« :ابوبصیر می‌گوید به امام صادق عرض کردم :ای پسر رسول خدا من از پدرت شنیدم که فرمود :پس از قائم ،دوازده امام می‌باشد .امام صادق فرمود( :پدرم) گفته :دوازده مهدی و نگفته دوازده امام ،و لیکن آنها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به مواالت و دوستی ما و شناخت حق ما دعوت می‌کنند»‌.1 این در حالی است که بسیاری از کتاب‌های دعوت مبارک یمانی به این شبهه پرداخته و کامال ً واضح به آن پاسخ داده‌اند مبنی بر این که امام صادق در این روایت درصدد نفی امامت مهدیین نیست بلکه آن حضرت می‌خواهد کالم پدرش امام باقر را برای ابوبصیر که ناقل خبر است تصحیح نماید .این که آیا مهدیین دارای مقام امامت هستند یا خیر ،موضوعی است که روایات بسیاری به آن پرداخته و بیان داشته‌اند که آنها نیز ائمه‌اند. همان طور که مقام امامتی که حضرت ابراهیم به آن نائل تشیع شد – طبق نص قرآن کریم – او را از متصف شدن به ِ بهترین خلق پس از رسول خدا – به نص روایات شریفه – مانع نگشت. به هر تقدیر ،پاسخ‌های متعدد و روشن در کتاب‌های دعوت مبارک یمانی منتشر شده است؛ با این حال نگاهی داریم به پاسخ سید احمد الحسن برای این افراد ،از منظری دیگر. ایشان می‌فرماید: «موضوع نقض امامت مهدیین ،ناقض حجیت آنها (یعنی این که آنها حجت‌های الهی می‌باشند) نیست؛ یعنی ضرورتی ندارد که حجت ،امام هم باشد .این که آنها بخواهند امامت را از مهدیین نفی کنند مانع از التزام بندگان از اطاعت آنها نیست 1 -کمال الدین و تمام النعمة :ص .358 زیرا آنها حجت‌های الهی هستند .حضرت یونس حجت خدا بود در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 نیست؟ 23 ولی امام نبود؛ حال آیا فرمان‌برداری از او واجب 2 همچنین زکریا و یحیی نیز حجج الله هستند ولی امام نمی‌باشند؛ آیا اطاعت از آنها الزم نیست؟ امامت یک مقام است. اگر چه ادله‌ی زیادی وجود دارد که امامت مهدیین را ثابت می‌کند ولی من می‌خواهم چیزی را برای شما آشکار سازم؛ اینها نادان‌اند زیرا معتقدند نفی امامت یک نفر ،به منزله‌ی نفی حجت الله بودن او است ،در حالی که چنین چیزی صحیح نیست .می‌توان ثابت کرد که یک نفر حجت الله و خلیفه‌ی الله و اطاعت از او واجب باشد و لکن امام نباشد ،مانند آدم، یونس ،یحیی و زکریا. این افراد جاهل چیزی نمی‌دانند؛ آنها بر این باورند که حجت معصوم ،حتما ً باید امام باشد و بر همین اساس می‌کوشند امامت را از مهدیین نفی کنند در غیر این صورت اگر می‌دانستند و متوجه بودند که «اگر انسانی حجت الله و خلیفه‌ی الله باشد ،الزم نیست که حتما ً امام باشد» ،درصدد نفی امامت مهدیین برنمی‌آمدند؛ زیرا در آن صورت خواهند دانست که نفی امامت مهدیین ،ایشان را در نفی حجت بودن آنها سودی نمی‌رساند؛ حجیتی که روایاتی آن را ثابت نموده و صراحت دارند بر این که مهدیین پس از ائمه حجج الهی و اوصیای پیامبر پس از ائمه می‌باشند .پس اگر ایشان قادر به درک چیزی بودند ،متعرض این مورد نمی‌شدند (و سراغ چنین موضوعی نمی‌آمدند). همان طور که واضح است آن مقدار که نیاز است ،اثبات حجت الهی بودن آنها است و اگر حجت الهی بودن آنها ثابت شود ،مسأله خاتمه یافته و بحث روی این که آیا آنها ائمه هستند یا این که مقام امامت را دارند یا نه ،زاید و از مطلوب به دور است». • خروج در روایت یمانی! امام باقر می‌فرماید: « ....خروج سفیانی ،یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود؛ درست مانند ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و گفت و گوها 2تسبیح یکی پس از دیگری خواهند آمد .به هر سو که بنگری ترس و وحشت و اضطراب دانه‌های 33بود .وای به حال کسی که با آنها درافتد .در میان پرچم‌ها ،پرچمی هدایت‌یافته‌تر از پرچم خواهد یمانی نیست؛ پرچم هدایت ،همان است زیرا او به سوی صاحب‌تان دعوت می‌کند .هنگامی که یمانی خروج کرد ،فروختن سالح بر مردم و بر هر مسلمانی حرام می‌شود .هنگامی که یمانی خروج کرد به سوی او به پا خیز چرا که پرچم او پرچم هدایت است و رویگردانی از آن برای مسلمان، شایسته و جایز نیست و هر کس که چنین کند از اهل آتش است چرا که یمانی به حق فرامی‌خواند و به راه مستقیم دعوت می‌کند».1 برخی چنین فرض گرفته‌اند که نصرت و یاری یمانی مشروط به خروج او جهت جنگ و قتال است ،و قبل از آن اطاعت از وی واجب نیست ،چه برسد به یاری نمودن او .این پندار عده‌ای می‌باشد! این در حالی است که روایت یمانی بیان می‌دارد که یمانی خلیفه و حجت الهی است ،و از همان نخستین لحظه‌ای که خلیفه‌ی الهی دعوتش را آغاز می‌کند ،طاعت و نصرت او واجب می‌باشد .این همان چیزی است که سید احمد الحسن و انصار او در کتب عدیده توضیح داده‌اند ولی ایشان از این نکته غافل نمی‌ماند که در قالب یک سؤال نظر طالبان حقیقت را به وجود خطا در این فهم از روایت یمانی ،جلب نماید و می‌فرماید: «در روایت آمده است که یمانی صاحب پرچم است یعنی وی فرمانده ارتش می‌باشد و نیز در آن آمده که وقتی یمانی خروج کرد ،قیام با او یعنی نبرد همراه وی واجب می‌شود .حال آیا معقول است که فردی در رکاب فرماندهی که قبال ً با او بیعت نکرده و به او ایمان ندارد بجنگد؟». برخی نیز از این روایت چنین فهمیده‌اندـ که این سه یعنی یمانی ،خراسانی و سفیانی ،دعوت خود را در یک روز آغاز می‌کنند و در یک روز ظاهر می‌شوند زیرا طبقـ متن روایت ،آنها در یک روز واحد خروج می‌کنند. البته واضح است که بین یکی بودن زمان خروج آنها برای نبرد ،و یکی بودن شروع دعوت آنها از مردم برای گرد آمدن زیر پرچم‌شان ،مالزمتی وجود ندارد و این که خروج برای نبرد 1 -غیبت نعمانی :ص .262 به طور کامل تاکید شده است. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 23 سید احمد الحسن خطاب به چنین سؤال کننده‌ای فرمود: 4 «آیا گمان می‌کنی آنها ظرف بیست و چهار ساعت ظاهر می‌شوند و لشکریان را تجهیز می‌کنند و با ارتشی انبوه به نبرد روی می‌آورند؟ آیا عقل چنین درکی را قبول دارد؟». • هنگامی که او را دیدید با او بیعت کنید! از پیامبر خدا در حالی که مسلمانان را به یاری حضرت مهدی فرامی‌خواند نقل شده که فرمود ....« :هنگامی که او را دیدید با او بیعت کنید حتی به صورت سینه‌خیز بر روی برف زیرا او مهدی خلیفه‌ی خدا است» .این معنا نزد شیعه و سنی وارد شده است. با استناد به این روایت ،برخی از افراد دیدن مهدی با چشم قبل از بیعت را شرط بیعت و ایمان آوردن به آن حضرت قلمداد کرده‌اند .به نظر این افراد قبل از مشاهده‌ی آن حضرت با چشم و قبل از مالقات ایشان ،بیعتی برای مهدی نخواهد بود .آنها می‌گویند کلمه‌ی «رأیتموه = او را دیدید» در حدیث، این شرط را الزم و ضروری نموده است. سید احمد الحسن در پاسخ به این سؤال فرمود: «همین که برخی او را ببینندـ ،در تحقق «رأیتموه» کفایت می‌کند و گرنه آیا عاقالنه است که مثال ً هفت میلیارد انسان بر روی زمین ،با حجت خدا بیعت نکنند تا یکی یکی با او روبه‌رو شوند؟ این کار به چه مقدار زمان نیاز خواهد داشت ،صد سال، دویست سال ،سیصد سال یا بیشتر؟!». • ارسال از جانب ایلیا موضوع ارسال از جانب ایلیای نبی برایم مقداری مبهم بود، لذا چنین پرسیدم: با مراجعه به مطالب کتاب «وصی و رسول امام مهدی در تورات ،انجیل و قرآن» و نیز «نامه‌ی هدایت» ،موضوع ارسال از سوی حضرت عیسی واضح می‌شود ولی به نظر می‌رسد قضیه‌ی ارسال از جانب ایلیا این چنین نیست. ایشان فرمود: صی از تورات است؟ این قضیه که ایلیا «آیا منظورت ن ّ ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 شده) است و آنها منتظر اویند ،موضوعی برده مرفوع (باال گوها گفت و 35 بدون اشکال است؛ مراد از ارسال هم این است که ارسال امام مهدی همان ارسال آنها است. در خصوص مسلمانان ،به اختصار به آنها می‌گوییم که ایلیا و عیسی هر دو تابع و پیرو امام مهدی هستند .هنگامی که او می‌فرستد ،آنها نیز ارسال کننده‌ی کسی که امام مهدی گسیل داشته است ،به شمار می‌روند؛ به این اعتبار که آنها پیرو و یاور حضرت می‌باشند». ایسـ ــتگاه چــهارم: مسایل مربوط به مخالفین دعوت حق و عقاید آنها • عقاید بدعت‌آمیز شیعیان مرجع‌گرا روزگار باعث شده ما از انسان‌های نادانی که دم از عقیده می‌زنند واقعا ً شگفت‌زده شویم؛ و این چه مصیبت عظیمی است! این افراد ،معصوم را با اموری چند که مهم‌ترین آنها از این قرار است می‌شناسند :انداخته شدن معصوم نزد درندگان و خورده نشدن او توسط این حیوانات ،باقی ماندن اثر قدم او بر سنگ سخت ،سخن گفتنش به همه‌ی زبان‌ها ،هر کجا که برود سایه نداشته باشد و ....نظایر آن. گمان می‌کنند این قانونی است که به وسیله‌ی آن معصوم شناخته می‌شود و این‌ها ویژگی‌هایی است که همواره مالزم معصوم می‌باشد و کسی که طبق خواسته‌ی خداوند سبحان به این موارد (گاهی) دست یابد یا نیابد ،بر سبیل اعجاز نیست. اما گواهی خدا بر حقانیت خلیفه‌اش ،نوشته‌ی رسول خدا که طبق فرموده‌ی خود آن حضرت ،بازدارنده‌ی امت از گمراهی است ،علم معصوم ،بینش و استواری او در متشابهات دین الهی از الف تا یاء آن ،همچنین سخنان روشن‌گر بزرگان علمای عامل شیعه مبنی بر این که اساس شناخت معصوم، نص (وصیت) و علم است و همین ،امتیاز شیعه از دیگر گروه‌ها می‌باشد ،برای این مدعیان هیچ ارزش و اعتباری ندارد!! سید احمد الحسن در خصوص این عقاید بدعت‌آمیز می‌فرماید: «بر انصار واجب است که بدانند عقاید از هر روایتی اخذ نمی‌شود حتی اگر آن روایت با واقعیت جاری تعارض داشته باشد. برخی عمامه‌داران جاهل به سراغ آنها می‌آیند و به ایشان می‌گویند :این روایت قائل بر این است که معصوم از ویژگی‌ها و صفاتی چند برخوردار می‌باشد :سایه ندارد ،جای پایش در سنگ می‌ماند ،همه‌ی زبان‌ها را می‌داند و این‌ها معجزه‌ای موقت و گذرا نیست که ممکن است به اذن خدا صورت بگیرد یا نگیرد ،بلکه طبق ادعای ایشان ،اینها یک سری ویژگی‌ها و صفات دائمی و همیشگی در خلیفه‌ی الله است. این رأی ،باطل است و به وضوح با واقعیت تناقض دارد ،و فقط انسان‌های کم خرد به چنین چیزی قائل‌اند. حال اگر قرار باشد از هر روایتی ،عقیده اخذ شود ،آیا آنها معتقدند طبق آنچه در برخی روایات آمده معصومین در رحم (مادر) حمل نمی‌شوند؟! آنچه من می‌خواهم انصار بدانند این قاعده است که :عقیده از چنین روایات آشفته‌ای برگرفته نمی‌شود؛ و نیز این که: انصار نگویند ما هر روایتی را قبول می‌کنیم .این ،سخن باطلی است و کسی که به آن قائل باشد نیز بر باطل است و بین او و کسی که روایات آل محمد را طبقـ هوی و هوس خودش رد می‌کند تفاوتی وجود ندارد .بین کسی که روایات غالت 1و روایات باطل را می‌پذیرد با کسی که روایات راستین آل محمد را رد می‌کند ،تفاوتی وجود ندارد. آیا هیچ عالم به عقاید شیعه پیدا می‌شود که معتقد باشد معصوم به طور دائم به این صفات متصف است :سایه ندارد، جای پایش در سنگ می‌ماند ،به همه‌ی زبان‌ها سخن می‌گوید و ....ـ؟ این سؤال خطاب به کسانی است که ادعا می‌کنند اینها صفات معصوم است. در حقیقت آنها فقط یک سری روایات آحاد متروک که علمای 1 -غاّل ت :قائلین به اولوهیت آل محمد( مترجم). توجه وبه ‌آورند .با میان می چــهـارم:را به اعتقادی ندارند عقاید به آن‌ها مناظره‌ها مربوطه به مسایل ایســــتـگاه 2 گوهاموضوع اعتقادی مهمی محسوب می‌شود، مساله این که این گفت و 39 آنها چگونه به این چیزها معتقد شده‌اند و بر چه اساس و معیاری ،چنین نوعی از اعتقاد صورت بسته است؟! در نتیجه ،اگر عقیده‌ی آنها صحیح نباشد ،با چنین عقیده‌ی باطلی جزو محاربین و دشمنان حضرت مهدی خواهند بود .لذا چاره‌ای ندارند جز این که در ابتدا صحت این عقاید را با استناد به دالیل مقبول طبق شیوه‌ی خودشان یعنی با دلیل قطعی یعنی روایات متواتر یا نص صریح قرآنی یا دلیل عقلی صحیح اثبات کنند .البته دست آنها از همه‌ی اینها خالی است؛ حتی علمایشان نیز این روایات را رد می‌کنند .لذا این روایات قابلیت آن را ندارد که به آنها اعتقاد بسته شود ،بلکه روایاتی وجود دارد که در تضاد کامل با آنها بوده و واقعیت نیز چنین است. اگر یکی از صفات حضرت موسی به عنوان مثال این بوده که جای پایش بر سنگ می‌مانده ،پس دیگر چه نیازی به عصا و غیر آن داشته است؟ اگر طبق گفته‌ی آنها ،در کاخ فرعون، جای پای موسی بر سنگ حک شده باشد پس دیگر معجزات به چه کارش می‌آمده است؟! و اما در مورد ائمه ،آیا آن طور که اینها تصور می‌کنند جزو سیره‌ی ائمه این بوده است که در نتیجه‌ی حک شدن جای پایشان بر سنگ ،ائمه زمین خانه‌های مردم را با قدم‌هایشان خراب می‌کردند (در حالی که هرگز چنین نبوده است)؟! به خدا سوگند این یاوه‌سرایی ها اصال ً ارزش پاسخ‌گویی ندارد یعنی واقعا ً چه طور می‌شود که ویژگی امام این باشد که همواره رد پای او بر سنگ بماند؟ آیا او «بولدوزر» است که راه برود و خانه‌های مردم و خیابان‌ها را خراب کند؟ این چرندیات چیست؟! این عمامه‌داران جاهل با این عقاید باطل خود ،از هم اکنون مقدمات قتل حضرت مهدی را فراهم می‌کنند زیرا اگر آن حضرت فردا آمد و در مسجد کوفه نماز گزارد و رد پایش بر زمین مسجد کوفه نماند و آن را خراب نکرد ،به مردم می‌گویند ببینیدـ ،این شخص حضرت مهدی نیست .آنها فقط آن مهدی‌ای در محضر عبد صالح (جلد 1و )،2از در 24 را طالب‌اند که وقتی در مسجد کوفه گام برمی‌دارد ورودی تا منبر ،سنگ‌فرش مسجد را با آثار قدمهایش که بر 0 زمین می‌ماند تخریب کند و مردم هم باید هر هفته تا دورترین نقاط سنگ‌فرش‌ها را تعویض کنند و کار امام هم این است که بار دیگر آن را بشکند و خراب کند؟!! چون آنها معتقدند که این از ویژگی های امام به شمار می‌رود؟!! آنها با این مزخرفات ،مردم را منحرف می‌کنند همان طور که فرعون (لعنت الله) قوم خود را منحرف نمود .متاسفانه انصار به خود زحمت نمی‌دهند تا حداقل با مطالعه و کمی تفکر ،پاسخ این احمق‌ها را بدهند. کسی که به سراغ شما می‌آید و می‌گوید اینها صفات ثابت و همیشگی معصوم است و معجزه‌ای نیست که گاهی حادث شود و گاهی از آن خبری نباشد و چه بسا گاهی با یک حجت اتفال بیفتد و با دیگری حاصل نشود (مانند عصای موسی،) باید دلیل قطعی بر این ادعای خود بیاورد ،و همان طور که قبال ً بیان داشتم این دلیل یا باید روایات متواتر ،یا دلیل قطعی از قرآن ،یا دلیل عقلی قطعی باشد؛ در حالی که آنها هیچ یک از این دالیل را در اختیار ندارند. آنچه را که به شما می‌گویم درک کنید و آویزه‌ی گوش خود نمایید :آنچه از این نادان‌ها خواسته شده عبارت است از دلیل قطعی بر این که چنین خصایصی ،صفت همیشگی و مالزم حجت است نه این که آنها به طور موردی با حجتی از حجج الهی حادث شده باشد؛ فرق بین این دو بسیار است! اینها انسان‌هایی نادان هستند که انصار باید نحوه‌ی تعامل و رفتار با آنها را بدانندـ و بشناسند. وقتی آنها با این روایات به سراغ انصار می‌آیند ،انصار نباید با تسامح و سهل‌انگاری با آنها رفتار کنند زیرا این روایات نه جزو مالحم است و نه جزو روایات فقهی؛ بلکه این روایات ،اعتقادی بوده و عقیده فقط با دلیل قطعی اثبات می‌گردد. دشمن شما ابتدا باید طبق اسلوب و شیوه‌ی عقایدی خودش ،دلیل بیاورد ،و در ادامه ،بحث بر سر این است که آیا این ویژگی‌ها به طور مستمر در خلیفه‌ی الهی وجود دارد یا ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 خیر؟ گفت و گوها 41 خداوند شما را توفیق دهد! شما باید با پاسخ‌گویی به اشکاالت مخالفین ،شکاف‌های دیگر انصار را پر کنید و ترمیم نمایید .اکنون انصار باید در برابر اشکاالتی که فعال ً مطرح می‌شود ،کامال ً قوی و مستحکم باشند ،تا ما کارمان را از سر بگیریم». برخی افراد دلقک پیشه ،مایلند از هر روایت به هر صورت که باشد ،اخذ عقاید کنند و بر این اساس معصوم را به صفاتی که پیشتر اشاره شد متصف گردانند .هدف آنها از این کار، تالش برای رد دعوت مبارک یمانی است ،آن هم پس از آن که دالیل آن گریبان‌گیرشان شده و راه فراری از آن ندارند .ایشان در این خصوص فرمود: «روایتی هست که می‌گوید ائمه در رحم‌ها حمل نمی‌شوندـ و از ران راست متولد می‌گردند .آیا اینها نیز به این روایت عقیده دارند؟ یا قضیه برای آنها مبتنی بر اساس هوی و هوس است؟ کدام یک از علمای عقایدی شیعه چنین اعتقادی دارد؟ آیا به نظر آنها ،از هر روایتی می‌شود عقیده اخذ کرد؟! نه علمای شیعه چنین عقیده‌ای دارند و نه ما بر این عقیده هستیم .پس آنها این اعتقادات را از کجا آورده‌اند؟». همچنین ایشان فرمود: «آنها می‌گویند :از جمله ویژگی‌های معصوم این است که سایه ندارد ،بر زمین نرم جای پایش نمی‌ماند ولی بر روی سنگ اثرش باقی می‌ماند؛ این صفات دائمی است و ما ایشان را با این صفات می‌شناسیم. از آنها بپرسید: آیا فقط بدن معصوم سایه ندارد یا لباس‌هایش نیز بی‌سایه است ،یعنی آیا هر وقت که وی لباس‌هایش را عوض کند، لباس‌های جدیدی که به تن می‌کند نیز بی‌سایه می‌شود؟!! و آیا فقط قدم‌های معصوم بر شن بی‌اثر است و بر سنگ اثرگذار ،یا این که پاپوش امام نیز بر شن اثری ندارد و بر سنگ اثرگذار است؟!! و اگر آن طور که این افراد ادعا می‌کنند ،اینها نشانه‌های در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 پس آیا 24 همیشگی امام می‌باشند و معجزاتی گذرا نیست، اثرگذاری قدم امام بر سنگ ،آن دسته از خانه‌های مردم و 2 اماکن عمومی مفروش با سنگ که امام بر آنها داخل می‌شود را نیز شامل می‌گردد یا خیر؟ و آیا هر گاه امام وارد خانه‌ای شود ،زمین خانه را با نقش‌گذاری قدم‌هایش بر سنگ خراب می‌کند و اهل خانه به تعویض سنگ‌فرش خانه مجبور می‌شوند ،و آیا امام این خسارتی که از تخریب خانه‌ی مردم به وسیله‌ی او پدید آمده است را جبران می‌کند یا خیر؟!!! نکند سطح سنگ‌فرش خانه‌های مردم ،از این خصوصیت ویژه‌ای که امام به آن متصف است مستثنی است؟!! یعنی در این حالت یک معجزه‌ی برعکس اتفاق می‌افتد به این صورت که امام یکی از ویژگی‌های همیشگی‌اش را تغییر می‌دهد و به این ترتیب در خانه‌های مردم ،گام‌هایش بر سنگ تاثیری بر جای نمی‌گذارد! حال اگر ظاهر روایات ،با ظاهر صریح قرآن تعارض داشت چه کنیم؟ آیا جز این است که روایات یا باید مردود شمرده شود و یا تأویل گردد؟ آیا ائمه به عرضه‌ی حدیث به قرآن دستور نداده‌اند ،و نیز ترک آنچه مخالف قرآن است؟؛ چرا که ائمه به آنچه معارض قرآن است تکلم نمی‌کنند. بسیار خب ،حجج و خلفا الهی انسان‌اند و طبق گفته‌ی قرآن در برخورداری از صفات جسمانی انسانی ،همچون دیگران می‌باشند و خصوصیات ویژه و خارق‌العاده‌ای ندارند« :ق ُْل ِإمَّن َا َأنَا ني» اس َت ْغ ِف ُرو ُه َو َويْ ٌل ِّللْ ُمرْش ِ ِك َ َاس َت ِقي ُموا ِإلَ ْي ِه َو ْ بَرَش ٌ ِّم ْثلُكُ ْم يُو َحى ِإل ََّی َأمَّن َا ِإلَ ُهكُ ْم ِإلَهٌ َوا ِحدٌ ف ْ (بگو من فقط انسانی هستم همانند شما ،به من وحی می‌شود هر آینه خدای شما خدایی است یکتا هر کس دیدار پروردگار خویش را امید می‌بندد ،باید کرداری شایسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد) (کهف.)110 : آیا حجت ،قبل از این که با عمل و اخالصش ارتقاء یابد ،این ویژگی‌های معجزه‌آسا را به همراه داشته است یا خیر؟ اگر بگویند :خیر ،رشته‌ی خود را پنبه کرده‌اند و قضیه فیصله می‌یابد و مشخص می‌شود که اینها معجزات موقتی بوده که از ونوع گاهی اتفاق می‌افتاده و گاهی حادث نمی‌گشته است ،و ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 2 که همیشه و در همه جا همراه حجت باشد جسمانیگوها صفات گفت و 43 نیست. و اگر بگویند :آری ،قبل از آن که حجت در این دنیا امتحان شود و اخالص او ثابت گردد و به مقامی که او را شایسته‌ی رسالت گرداند ارتقاء یابد پس از آن که در این عالم در حجاب تن جای بگیرد ،قدم او همیشه بر سنگ نقش می‌گذارد و هرگز سایه‌ای نداشته باشد زیرا این صفات جسمانی مالزم با حجت است ،در این صورت امتحان و آزمایش این انسان چه می‌شود و حال آن که او با نشانه‌ها و معجزاتی دائمی که همیشه همراهش است برتری و فضیلت یافته است؟! حال آیا این عدالت است که به این حجت که از همان ابتدا معجزه دارد ،همان اجر و ثوابی داده شود که به مؤمنی که با شهوات امتحان می‌شود و بر خالف حجت ،از ابتدا هیچ معجزه‌ای همراه او نیست ،داده شود؟ بماند که حجت بر این مؤمن برتری نیز داده شده است! پس عدالت خدا کجا است؟ چه طور ممکن است بین مردمی که می‌خواهند وارد فضای امتحان شوند ،عدالت برقرار باشد در حالی که یکی از آنها پاسخ سؤاالت و حتی بیشتر از آنها را در دست دارد و دیگری فقط سؤاالت را دارد و از پاسخ‌ها چیزی در دست او نیست و وی باید خودش تالش کند و پاسخ‌ها را بیابد. مصیبت اینجا است :آن که با داشتن پاسخ‌ها برتری یافته، بیشتر از آن بیچاره‌ای که ستم دیده و پاسخ سؤاالت به او داده نشده ،اجر و پاداش می‌گیرد! در حقیقت این عقاید آشکار کننده‌ی ذهن پوچ کسانی است که به آن‌ها باور دارند ،و حتی بیانگر بی‌ایمانی آنها نسبت به قرآن و عدالت خدای سبحان است». • حسد ،مدعیان علم را کور ساخته است! برخی از آنها اخیرا ً شروع به دم جنباندن کرده‌اند و در شبکه‌های ماهواره‌ای مزدور ،درباره‌ی دعوت حق یمانی به در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 سال‌ها 24 سخن پراکنی روی آورده‌اند .این در حالی است که 4 است صدای انصار حضرت مهدی بلند است و آنها را به برگزاری یک رشته مناظرات علمی و وزین دعوت کرده‌اند تا از این رهگذر ،حقیقت بر مردم آشکار شود .این دعوت همچنین پابرجا و برقرار است ولی آنها طبقـ معمول هر بار این دعوت را با دالیل غیرموجهی رد می‌کنند؛ همان طور که دعوت مبارک را بدون دلیل و مدرک دروغ می‌شمارند؛ و همان طور که بدون هیچ دلیلی ،تقلید از غیرمعصوم را واجب جا زده و آن را به صورت یک عقیده برای مردم درآورده‌اند. سید احمد الحسن در مورد اینها و شگرد و اسلوب‌شان با ما سخن می‌گوید: «آنها همان گونه‌اند که شاعر گفته: رد سیاهی شب مانند شیراهی سست و رسرگدان .............رگهب‌ای است هک از پیش رو دم می‌جنباند 1 آنها از مناظره با انصار می‌ترسند ،چرا که مفتضح می‌شوند، لذا راهکاری نمی‌یابند جز پنهان کردن انصار در زندان‌ها ،و استفاده از شیوه‌هایی که اسالف‌شان در مواجهه با پیامبران و اوصیاء و انصار آنها به کار بستند ،سپس به سراغ مردم می‌روند و آنها را به گمراهی می‌کشانند. و لیکن اگر آنها اندیشه به خرج می‌دادند ،می‌دانستند که نتیجه‌ی این کار آنها زیان‌کاری در دنیا و آخرت است؛ همان طور که برای اسالف‌شان که با همین شیوه و روش ،به نبرد با پیامبران و اوصیاء برخاستند چنین چیزی حاصل گشت. آنها بر همین منوال خواهند بود و در همین مسیر به حرکت خود ادامه خواهند داد .آنها از برگزاری مناظرات مرتب و 1 للی یبصب -في ظلمة ا ل و اآلساد خاردة ............ص الهر من قدامها الذنبا سازمان یافته با انصار ناتوانند زیرا در آن صورت رسوایی و ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 جهلشان در مقابل چشم دیگران قطعی خواهد شدن و گوها آشکار گفت 45و برای گمراه ساختن مردم ،به دم جنباندن در تاریکی شب بود؛ ادامه می‌دهند. اگر به ایشان بگویم :بیایید یک رشته مناظره‌ی سازمان یافته و پی در پی با هم داشته باشیم که با بحث پیرامون عقیده به مهدیین آغاز شود و در جلسه‌ی دوم ،شیوه و اسلوب شناخت حجت را به بحث بنشینیم و جلسه‌ی سوم نیز به تطبیق این شیوه بر مصداق کنونی آن احمد الحسن پرداخته شود ،آنها از شما قبول نمی‌کنند زیرا می‌دانند شکست و رسوایی آنها حتمی است؛ یا این که به آنچه شما ایمان آورده‌اید آنها نیز ایمان می‌آورند. ً لذا هنگامی که با آنها به مناقشه می‌پردازید ،دائما تقال می‌کنند یک موضوع فرعی ،دور از موضوع و جدلی ....را به بحث بگذارند و به این سان از مباحثه علمی ساخت‌یافته دوری کنند. سبحان الله ،حسد آنها را کور ساخته است! چند سال پیش یکی از آنها را در یکی از شبکه‌ها دیدم که داشت با مجری برنامه صحبت می‌کرد .هر دوی اینها مخالف و دشمن دعوت بودند و با آن سر ستیز داشتند .مجری صفحات یکی از کتاب‌هایم را کپی کرده بود و بخش‌هایی از آن را می‌خواند ،سپس به طرف دیگر گفت :به نظر می‌رسد این فرد عالم یا فقیه است (عبارتی به این مضمون را به کار برد) و منظورش این بود که این فرد ،از مقداری علم و دانش برخوردار است که قصد دارد با آن مردم را به گمراهی بکشاند. ولی رفیق شیخش به دلیل آن که حسد شدیدا ً وی را کور ساخته بود ،حتی این را هم منکر شد ،به گونه‌ای که به مجری پرخاش کرد و به او گفت« :نه نه نه .»...و چند بار این کلمه را تکرار کرد« .هیچ بهره‌ای از علم ندارد .چیزی بلد نیست .هیچ چیز نمی‌فهمد .یک فرد عامی و بی‌سواد است که حتی از ساده‌ترین چیزها هم بی‌خبر است» تقریبا ً چنین عباراتی به کار برد». در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 • برخی گمان می‌کنند که وی علم منطق نمی‌داند! 24 6 برخی افراد (وابسته به شیوخ) حرف‌های بیهوده می‌زنند و می‌گویند احمد الحسن علم منطق نمی‌داند .این در حالی است که حوزه‌ی علمیه آنها ،حتی از بین کسانی که آموزش ابتدایی را سپری نکرده باشند نیز طلبه می‌پذیرد .آموزش در این حوزه‌ها همان طور که مشخص است دارای مراحل مختلفی می‌باشد .منطق در ابتدای آموزش حوزوی و دقیقا ً در سال اول ،آموزش داده می‌شود و این به آن معنا است که حتی کسی که آموزش ابتداییـ را طی نکرده باشد ،می‌تواند منطق را بفهمد و درک کند ،چه برسد به دیگران. به هر حال ،در پاسخ به این دروغ از احمد الحسن شنیدم که فرمود: «بسیار خب ،احمد الحسن فارغ التحصیل رشته‌ی مهندسی عمران است .آیا ممکن است شخص عاقلی پیدا شود و باور کند که یک مهندس عمران نمی‌تواندـ منطق بفهمد و حال آن که فارغ التحصیل دوره‌ی ابتدایی هم قادر به درک منطق است؟! آیا اینها ذره‌ای عقل دارند؟ حتی بلد نیستند چگونه دروغ بگویند؟ حداقلـ دروغ‌شان را طوری سر هم کنند که قدری عاقالنه باشد!». • سؤاالتی که ایشان برای بحث و مناقشه مطرح کرده است ولی طبق معمول کسی پاسخ‌گو نیست! مگر اینها عالم نیستند؟ و به پیروان خود نمی‌گویند :احمد الحسن فردی جاهل و بی‌سواد است و حتی ساده‌ترین چیزها را هم نمی‌داند؟ بسیار خب ،حال به پرسش‌های او پاسخ بدهید .من نمی‌گویم بر کتاب‌های او که نزدیک به پنجاه جلد در حوزه‌های مختلف معرفت دینی است ،ردیه بنویسیدـ! تمام این کتاب‌ها در سایت رسمی دعوت ایشان منتشر شده و می‌توانید آنها را رایگان دانلود و مطالعه نمایید. است دعوت ایشان را مطرح می‌کنم تا به سؤاالتی که ماه‌ها ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوهارسمی‌اش در فیس‌بوک عرضه نموده ،پاسخ صفحه‌ی ایشان در گفت و 47 دهید؛ پس چرا از مقابل کسی که ساده‌ترین چیزها را هم نمی‌داند ،فرار می‌کنید یا به سکوت بسنده می‌نمایید؟! متذکر می‌شوم این سؤاالتی که اآلن آنها را می‌خوانیم، مربوط به موضوعاتی است که با شبهات ملحدین و ابطال آنها و نیز اثبات وجود خدا ارتباط تنگاتنگی دارد و این موضوعی است به غایت مهم ،همان طورکه مشخص است .این متن دعوت ایشان خطاب به آنها است: «من درصددمـ مطرح کردن موضوعات علمی مربوط به آفرینش و اثبات وجود یا عدم وجود خدا می‌باشم. این مباحث علمی ،بسیار مهم می‌باشد و آنچه من در میدان علمی می‌بینم عبارت است از پیروزی علمی الحاد (بی‌خداییـ) آن هم با برتری بسیار باال بر کسانی که مدعی نمایندگی ادیان هستند؛ کسانی که عالم نام نهاده شده‌اند چه مسلمان شیعه باشند ،چه سنی ،چه وهابی و چه مسیحی یا یهودی؛ در حالی به مناقشات علمی پاسخ می‌دهند که چیزی از آنها سر درنمی‌آورند و نمی‌دانندـ دانشمندان زیست‌شناسی تکاملی و دیگران چه گفته‌اند و چه مطرح کرده‌اند .آنها همچون کسانی هستند که به قول معروف بد شنیدند و بد پاسخ دادند .به همین دلیل کتابی به نگارش در آورده‌ام که اکنون تقریبا ً کامل شده و در آن مهم‌ترین نظریات علمی که به لحاظ آزمایشگاهی ،ریاضی و نظری به اثبات رسیده است را به بحث و بررسی گذاشته‌ام .به خواست خدا در آینده در صورت وجود افرادی که بُعد معرفتی کتابی که نگاشته‌ام را درک نمایند ،کتاب را منتشر خواهم نمود؛ زیرا درک آن به ناچار نیازمند به اطالعاتی در زمینه‌های زمین‌شناسی تاریخی (تاریخ زمین) ،تاریخ باستان، باستان‌شناسی (علم تاریخ) ،علم زیست شناسی تکاملی، فیزیک نظری ،کیهان شناسی ،انسان شناسی ،مهندسی ژنتیک، پزشکی ،فلسفه و نظایر آن می‌باشد. سؤاالت مورد بحث: نظر علمای شیعه ،سنی ،وهابی و مسیحی در خصوص دو نظریه‌ی پیدایش و ارتقاء یا همان طور که بین عامه‌ی مردم در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 چیست؟ پاسخ24 شایع است نظریه‌ی تکامل یا نظریه‌ی داروین علمی کسانی که این نظریه را رد می‌کنند چیست؟ از دید 8 کسانی که نظریه‌ی تکامل را قبول دارند ،راه اثبات وجود خدا در چهارچوب زندگی زمینی کدام است؟ عقیده‌ی آنها نسبت به نظریه‌ی ژن خودخواه چیست؟ آنها در مورد نظریه‌ی پوسته‌ها یا نظریه ام 1و نیز وجود بیش از چهار بعد در این هستی و این که تا کنون یازده بعد شناسایی شده چه دیدگاهی دارند؟ ً آنها در خصوص آنچه پروفسور استیونـ هاوکینگ اخیرا در باب اصل کیهان و پیدایش آن مطرح کرده و گفته نظریه‌ی ام و نظریه‌ی فیزیک کوانتوم برای تفسیر «پیدایش هستی از عدم» کفایت می‌کند چه ایده‌ای دارند؟ آنها در خصوص سخن فیزیکدان‌ها مبنی بر این که مجموع انرژی مثبت و منفی در جهان مادی برابر با صفر است ،چه نظری دارند؟ حضرت آدم چه هنگام بر این زمین زندگی می‌کرده است؟ من تاریخ دقیقی از آنها نمی‌خواهم بلکه به طور اجمال مثال ً بگویند ده‌ها هزار یا صدها هزار یا میلیون‌ها سال پیش. طوفان نوح در کجا حادث شده است؟ طوفان نوح چه هنگام رخ داد؟ تاریخ دقیقی از آنها نمی‌خواهم بلکه به طور اجمال مثال ً بگویند ده‌ها هزار یا صدها هزار یا میلیون‌ها سال پیش .این طوفان به چه صورتی روی داده و چگونه همان طور که در قرآن ذکر شده ،امواج آن کوه‌آسا بوده است؟ آیا طوفان همه‌ی زمین را دربرگرفت؟ آیا با طوفان نوح همه‌ی موجودات زنده‌ی روی زمین از بین رفتند؟ اگر جواب آنها این است که طوفان همه جای زمین را درنوردید و تمام موجودات زنده یا الاقل حیوانات روی زمین را به کام مرگ کشاند ،توجیه آنها برای وجود حیواناتی در جزیره‌های جدا افتاده مانند کیسه‌داران استرالیا و حیوانـ فوسا 1 ‏M-Theory - چیست؟ ( )fossaدر ماداگاسکار و بسیاری موارد مشابه دیگر ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوهاعلمی ،با اثبات یا انکار وجود خدا مربوط گفتشو‌های این پرس 49 ‌باشد و لذا کسانی که ادعای نمایندگی ادیان را دارند باید به می همه‌ی آنها پاسخ بدهند؛ آن هم پاسخ‌هایی سازگار با علم نوین و نه پاسخ‌هایی روایی یا متون دینی ظنیـ الصدور یا ظنیـ الداللت که با امور علمی کامال ً ثابت شده مانند واقعیت‌های تاریخ زمین‌شناسی و آنچه در الیه‌های زمین قرار دارد ،سر ناسازگاری داشته باشد .اما متون دینی ،یا صحیح نیستند و یا باید تأویل شوند زیرا با حقایق علمی ثابت شده ناسازگار می‌باشند. لذا بر فقهای ادیان است که به پرسش‌های فوق الذکر پاسخ‌های علمی ارائه نمایند .البته من بر این باورم که آنها قادر به ارائه‌ی هیچ پاسخ علمی ارزشمندی نیستندـ؛ بلکه هر آنچه که من به آن برخورد کردم ،عبارت بود از درک نادرست از موضوعات علمی ،و پاسخ آنها نیز از همین درک و فهم غلط ناشی می‌شود؛ یعنی مثال ً آنها فرض می‌گیرند که تئوری تکامل قائل به فالن مورد است و سپس خودشان به این قول پاسخ می‌دهند و پیش خود چنین در نظر می‌گیرند که به نظریه‌ی تکامل پاسخ داده‌اند ،در حالی که آنها در واقع به دید غلطی که نسبت به تئوری تکامل دارند پاسخ داده‌اند ،و نه به آنچه که واقعا ً نظریه‌ی تکامل از آن سخن می‌گوید. به نظر من این برهه که ما در آن زندگی می‌کنیم و آنچه در این زمینه‌های علمی مطرح می‌شود بسیار بیشتر از این کسانی که ادعای عالم دینی بودن را دارند ،با دین و وجود خدای سبحان ارتباط مستقیم دارد. نوشته‌ها و گفته‌های فقهای شیعه ،سنی و مسیحی که من بر آنها وقوف یافته‌ام ،در واقع نوشته‌ها و گفته‌هایی بیمایه است که فقط به درد بازارگرمی خودشان می‌خورد و فقط به کار فریفتن برخی پیروان خرفت و تخدیر شده‌ی آنها که به جهل راضی‌اند می‌آید ،نه بیشتر و ردیه‌های آنان نمی‌تواندـ شخصی که به طور جدی از علومی چون زیست‌شناسی تکاملی ،علم ژنتیک و فیزیک سررشته دارد را قانع نماید بلکه این فرد آنها را افرادی ساده‌ ،جاهل و دروغ‌گو درمی‌یابد و نه چیز دیگر. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 25 به خواست خدا ،در این کتاب بخشی از گفته‌ها و نوشته‌های آنها را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهم تا خودتان سطح 0 علمی آنها را دریابید و خودتان خواهید فهمید که چرا آنها در مواجهه با احمد الحسن فاقد اسلوب علمی هستند و لذا به دروغ و افترا متوسل می‌شوند و یا با کمک نیروهای نظامی هوادار خود برای یورش به مکتب احمد الحسن در نجف یا حمله به خانه‌ی وی با استفاده از انبوه نیروهای مسلح روی می‌آورند. اکنون دلیل این اقدامات به روشنی برای شما آشکار می‌شود به این ترتیب که وجود آشکار احمد الحسن در بین مردم ،تشت رسوایی آنها را پایین خواهد انداخت و جهل و نادانی‌شان را بر مال خواهد ساخت. ان شاء الله در این کتاب ،بی‌مایگی علمی و فکری آنها را به شما نشان خواهم داد. از طالبان علم این درخواست را دارم که همگام با من، اندکی به خودشان زحمت بدهند و به آموختن و مطالعه بپردازند .به خدا سوگند برای ما دردآور است که ببینیم مردم در دام افراد حیله‌گری می‌افتند که با سوء استفاده از جهل مردم نسبت به مسائل خاص علمی یا دینی ،آنها را از حق دور می‌سازند؛ همان طور که امروزه در عمل می‌بینیم فقهای گمراه با دروغ وجوب تقلید از غیرمعصوم ،آنها را فریب داده‌اند. اگر کسی نظر و ایده‌ی خاصی بر پایه‌ی آراء آنها دارد ،آن را عرضه نماید؛ به خواست خدا بر نوشته‌های او اطالع می‌یابم و با مکتوباتم با او تعامل می‌ورزم. در کتاب «وهم الحاد» که ان شاء الله به زودی آن را منتشر می‌کنم ،من به سهم خودم به این پرسش‌ها و بسیاری سؤاالت دیگر پاسخ داده‌ام .این کتاب همچنین حاوی مطالبی است که شاید بتوان آن را مناظره‌ی علمی با پروفسور ریچارد داوکینز که یکی از بزرگ‌ترین دانشمندانـ زیست‌شناسی تکاملی در عصر حاضر به شمار می‌رود ،و همچنین با پروفسور استیون هاوکینگ ،یکی از برجسته‌ترین دانشمندان فیزیک نظری و ریاضیات کاربردی ،متخصص در حوزه‌ی کیهان‌شناسی و صاحب نظریه‌ی ثابت شده‌ی پرتوزایی سیاه چاله‌ها ،به شمار آورد. ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 مراجع به این پرسش‌ها و مسایل می‌باشم تا منتظر پاسخگوها گفت و 51 مناظره بین من و ایشان آغاز شود اگر آنها ردیه‌ای در زمینه‌ها و موضوعاتی که پیشتر علیه آنها مطرح نموده بودم ،داشته باشند .همچنین به آنها پیشنهاد می‌کنم که برای فهم این موضوعات و اصطالحات ،از اساتید دانشگاه‌ها کمک بگیرند تا مرا در مناظره خسته نکنند». پاسخ‌های شما کجا است؟ الاقل دفاع شما از دین خدا در برابر شبهات ملحدین کجا است؟ تا کی داستان دنباله‌دار فریفتن مردم بیچاره باید ادامه پیدا کند؟!! اکنون سید احمد الحسن پرسش جدیدی را برای شما مطرح می‌کند ،شاید که پرده‌های سکوت را بدرد و یکی از شما برای پاسخ دادن تکانی به خود دهد .ایشان می‌فرماید: «من سؤالی از آنها دارم و البته گمان نمی‌کنم بتوانندـ آن را پاسخ بدهند؛ که آن ،اولین سؤالی است که شاید به ذهن انسانی که از او ایمان به خدا را طلب می‌کنی ،متبادر شود: خدا خلق را در کجا به وجود آورده است؟ ده‌ها سال زمان بگیرند و دست به دست هم بدهند و پاسخ این سؤال را برای ما بیاورند. همه‌ی جواب‌های آنها از دو حالت خارج نیست :یا به وادی تعدد الهوت مطلق فرو می‌غلطند مانند وهابیت ،و یا از تبیین و توضیح پاسخ درمی‌مانند. واقعیت آن است که من تا کنون ندیده‌امـ کسی از آنها به این سؤال پاسخ بدهد یا اصال ً به سراغ آن رفته باشد ،به غیر از وهابی‌ها که می‌گویند :خداوند خلق را در خارج از ذات آفریده. قطعا ً این به معنای تعدد قُدَما است زیرا این خارج ،یا حادث است یا قدیم .اگر قدیم باشد تعدد الهوت پیش می‌آید و اگر این خارج حادث باشد ،پس کجا خلق شده است؟ این دیدگاه به تسلسل می‌انجامد تا در نهایت به تعدد الهوت مطلق خاتمه یابد. دومین پاسخ احتمالی این است :خداوند خلق را در ذات آفریده و این یعنی ذات محلی برای حوادث شده و این یعنی در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 25 حادث بودن ذات و نقض الهوت مطلق. اما شکل سوم :خداوند خلق را نه در ذات آفریده و نه در 2 خارج از آن؛ که البته چنین سخنی ،پاسخ محسوب نمی‌شود. طبق شناختی که من دارم ،آنها از روبه‌رو شدن با این مسئله فرار می‌کنند .آری از برخی وهابی‌ها پاسخی یافتم مبنی بر این که خلق در خارج از ذات است .البته همان طور که مشخص است دین وهابیت کامال ً واژگونه است و تعدد الهوت برای آنها اهمیتی ندارد. من صدها سؤال از این دست دارم که آنها از پاسخ دادن به آنها عاجزند. برخی از آنها می‌گویند :می‌خواهیم با احمد الحسن مناظره کنیم .بعد از این که خونش را مباح کردند و دولت را بر کشتن او تشویق و ترغیب نمودند ،حال در مورد چه چیزی می‌خواهند مناظره کنند؟! این در حالی است که کتاب‌ها در دسترس‌شان است و آنها از پاسخ‌گویی به آن ناتوانند .به آنچه در کتاب‌هایم آمده پاسخ بدهند و اگر ببینم آنچه نوشته‌اند ارزش پاسخ‌گویی دارد ،خودم پاسخشان را می‌دهم .برخی نادان‌های آنها در شبکه‌های ماهواره‌ای لب به سخن گشوده و اشکاالت بی‌مایه‌ای که علیه دعوت دارند را برمال ساخته‌اند .انصار نیز با نوارهای ویدئویی و مقاالتی که در یوتیوب ،فیس‌بوک و دیگر ابزار انتشار مطلب و برقراری ارتباط اینترنتی منتشر نموده‌اند ،پاسخ آنها را داده‌اند .اکنون سطح نازل آنها مشخص شده و معلوم گشته که اشکاالت بی‌مایه‌ی آنها فاقد ارزش است و نیز آشکار گشته که آنها نسبت به ساده‌ترین امور علمی نیز جاهل‌اند؛ حال این جاهالن با چه چیزی می‌خواهند با احمد الحسن مناظره کنند؟! آن‌ها آنچه در چنته داشته‌اند را در شبکه‌های ماهواره‌ای مطرح کرده‌اند و انصار به آنها پاسخ داده‌اند و جهل و بی‌مایگی ایشان را هویدا ساخته‌اند. یعنی اگر به عنوان مثال از آنها بپرسی :طوفان نوح کجا رخ داد و جفت حیواناتی که او با خود حمل کرد چه بودند؟ آیا قادرند پاسخی علمی و باارزش بدهند که با واقعیت کنونی زیست سازگاری داشته باشد و خود را مضحکه‌ی دانشمندانـ ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 شناسان ننمایند؟! اینها اغلب جاهل‌اند». شناسی و زمینگوها گفت و 53 اکنون آیا کسانی که خود را عالم می‌نامند ،به جای این که مردم را به رد دعوت یمانی آل محمد همان کسی که آل محمد در مورد او گفته‌اند وی تنها کسی است که هرگاه درباره‌ی چیزهای مهم و بزرگ از او سؤال شود می‌تواند جواب دهد ،فرا بخوانند ،آیا نباید به این سؤاالت پاسخ گویند؟! • نیاکانشان پدرم امام حسین را کشتند ،آیا قضیه خاتمه یافت؟ در مملکتی که مسئوالنش مدعی‌اند در آن آزادی بیان وجود دارد و همه‌ی افراد از جمله اقلیت‌های دینی ،با آسودگی خاطر در آن زندگی می‌کنند ،یکی از انصار که فردی سالمند و بیمار بود دستگیر شد .از نظر زندانبان‌ها جرم او این بود که به دعوت مبارک یمانی ایمان آورده بود!! این مطلب بر سید احمد الحسن گران آمد ،به طوری که از ایشان شنیدم که در مورد آن فرد و زندان‌بانانش فرمود: «آنچه آنها انجام می‌دهند ستمی بزرگ است و به خاطر آن همه چیز را از دست خواهند داد». به هر حال ،سید احمد الحسن چند تن از برادران را به پیگیری موضوع گماشت تا برای آزادی او کوشش کنند و از طریق برقراری ارتباط با برخی افراد منصف ،او را از زندان برهانند؛ چرا که وی از روی ستم و دشمنی دستگیر شده و هیچ گناهی از او سر نزده بود .ولی تالش افراد پیگیر ،با استهزا و مسخره و خنده از جانب ......ـ روبه‌رو شد .البته رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است 1و خداوند سبحان به فضل و رحمتش او را از زندان رهانید. الحمد لله این قضیه خاتمه یافت ولی هنوز که هنوز است ذهن من ،برخی از جمالت ایشان را در خود نگاه داشته است؛ جمالتی که روزگار آنها را خواهد نگاشت و وقتی از آزار و اذیت او و انصارش سخن بگوید ،ننگ سیرت دشمنان را آشکار خواهد 1 -إن رحمت الله قریب من المحسنین. کرد: در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 فرجام 25 «چه بسا ما زیاد صبر می‌کنیم ،بسیار زیاد! ولی دشمنی هر کس با ما ،چه بسا بدترین چیزها برای او باشد چه4 در دنیا و چه در آخرت! نیاکانشان پدرم امام حسین را در بیابان کشتند .آیا قضیه فیصله یافت یا این که خداوند در دنیا و آخرت خوار و ذلیل‌شان فرمود؟! به خدا سوگند اگر احمد الحسن را یکه و تنها در بیابان بکُشند و جنازه‌اش را مخفی سازند ،اگر او از سوی خدا باشد ،عاقبت کارشان خواری در دنیا و آخرت خواهد بود ولو پس از گذشت مدت زمانی چند .چه قدر اینها جاهل‌اند!! آیا آنها تا این حد کورند؟! 1 پس از کارهایی که در محرم سال 1429انجام دادند ،اعم از کشتن و مثله کردن و سوزاندن اجساد و به زندان افکندن و ترسانیدن هر کس که دستشان به او رسید ،پس از انجام همه‌ی این کارها ،نتوانستند دعوت حق را محو و نابود سازند .آنها از امکانات و لشکریان و رسانه‌های چند کشور برای نابود ساختن دعوت حق و یکسره کردن کار احمد الحسن و ده‌ها تن از همراهان او بهره جستند ولی نتیجه آن شد که نه تنها به کام خود نرسیدند بلکه رسوا و بی‌آبرو شدند .آیا برای آنها این یک نشانه و دلیل نیست؟ اگر تعقل کنند و اندیشه به خرج دهند! • شد آنچه وعده داده شده بود ،آیا عقیده‌ی تقلید از غیرمعصوم سودی به حالشان داشت؟ اوضاع مکانی که درباره‌ی آن با شما صحبت کردم و همان که سید احمد الحسن فرمود« :آنها به دلیل رفتارهایی که با انصار دارند ،همه چیز خود را می‌بازند» آرام بود ولی ناگهان انفجاری حاصل شد و هنگامه و هیاهویی در همه‌ی سطوح به راه افتاد که اغراق آمیز نیست اگر بگویم :آنها تا زمان نوشتن این سطور ،در رنج و عذابند. سخنان ایشان دوباره در گوشم طنین‌انداز شد که فرمود: 1 -معادل 1386هجری شمسی و 2008میالدی (مترجم). «اآلن آن قدر به دعوت مهدویت بخندند تا به قفا بیافتند، ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و سخنگویشان چنین گفته است .آیا وی نگفته: 2طور همان گفتکهو گوها 55 برخی از دعوت‌های مهدویت مضحک و خنده‌دار است؟ در حالی که او دعوت حق را قصد کرده است! بسیار خب ،آن قدر بخندد تا به پشت بیافتد؛ و چنگ بزنند به سخنان پوچ و مهملی که خود به آن اعتقاد دارند و مردم فریب خورده را نیز مجبور می‌کنند که به آن معتقد باشند ،که عبارت است از عقیده‌ی وجوب تقلید از غیرمعصوم؛ در حالی که آنها هیچ آیه و روایت قطعی الصدور و قطعی الداللتی که بر عقیده‌ی آنها مهر تایید بزند در دست ندارند و همچنین از هر دلیل عقلی نیز بی‌بهره‌اند مگر دروغ‌پردازی و مغلطه‌ی رجوع جاهل به عالم؛ و حال آن که حتی این قاعده‌ی عقلی بر خودشان منطبق نیست چرا که گفته‌های آنها صرفا بر اساس ظنیات است و بر چه اساسی در دین الهی رجوع به ظن و گمان واجب شده است؟! همه‌ی اینها با این فرض است که آنها ظن و گمانی در اختیار داشته باشند ولی آنچه در چنته دارند در اغلب موارد از نادانی و وهم و پندار فراتر نمی‌رود ،مانند احکام تلقیح مصنوعی ،نماز خواندنـ در قطب و غیره. با همه‌ی اینها ،به دعوت حق می‌خندند .به خدا سوگند من نمی‌دانم آنها که حال و روزشان چنین است ،به چه چیزی می‌خندندـ؟! آیا در دستان‌شان چیزی باقی گذارده‌ایم که آن را بی‌ارزش نکرده باشیم؟! و آیا در دستان ما چیزی بوده که توانسته باشند آن را بی‌ارزشی کنند؟! شاید خنده‌ی آنها از آن جهت است که توانسته‌اند همچنان افراد بیچاره‌ای که از آنها پیروی می‌کنند را فریب دهند. به هر تقدیر ،امروز بسیار بخندند که فردا گریه‌هایشان طوالنیـ خواهد بود؛ چه بسا اگر این حال ننگین آنها ادامه یابد، گریه‌شان پایانی نخواهد داشت». به مناسبت به میان آمدن عقیده‌ی تقلید از غیرمعصوم، ایشان درباره‌ی برخی از اشخاصی که این عقیده را بر منبرها و شبکه‌های ماهواره‌ای تبلیغ و ترویج می‌کنند فرمود: «اآلن ماجرای این ....و دار و دسته‌اش ،واقعا ً شگفت‌آور در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 25 است .نه از خدا می‌ترسند و نه از حساب‌کشی الهی .برایشان 6 آشکار شد که عقیده‌ی وجوب تقلید از غیرمعصوم بدعت است و هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن وجود ندارد ،حال چگونه مردم را به این عقیده دعوت می‌کنند؟! آنها همان کاری را می‌کنند که قریش در ابتدای امر کردند «اخذتهم العزة باالثم» (در گناه‌کاری دچار خودخواهی شده‌اند). و اما مردم ،متاسفانه آنها حتی بین استنباط حکم فقهی و عقیده‌ی وجوب تقلید از غیرمعصوم که مراجع‌شان مدعی هستند ،تمایز قایل نیستند». ایشان همچنین درباره‌ی مغالطه‌ی «رجوع جاهل به عالم» که دست‌آویز خود قرار می‌دهند و گمان می‌کنند دلیلی کافی برای وجوب رجوع مردم به آنها است ،فرمود: «یک دلیل عقلی دارند که عبارت است از :مراجعه‌ی جاهل به عالم؛ و برای آن مثال مراجعه‌ی بیمار به پزشک را بیان می‌کنند ،و این را دلیلی بر وجوب تقلید از آنها به شمار می‌آورند .این لغو و باطل است زیرا در اینجا سخن از دین و عاقبت ابدی انسان است؛ این مساله باعث می‌شود که عالمی که در امور دین به او رجوع می‌شود هیچ خطایی نداشته باشد حتی یک درصد؛ زیرا خطای او به معنی هالکت ابدی کسی است که از او پیروی می‌نماید. پزشک عادی ،غیرمعصوم است و ممکن است در تشخیص بیماری دچار اشتباه شود و چه بسا در روند درمان هم خطا کند و به همین دلیل است که حتی در ساده‌ترین عمل‌های جراحی، امکان مرگ یا عدم موفقیت وجود دارد .ولی در مورد دین و عاقبت ابدی انسان ،احتمال وقوع چنین رویدادی غیر قابل قبول است زیرا هالکت همیشگی فرد را به دنبال خواهد داشت. البته باید در نظر داشت که از نظر علمی ،این قاعده فاقد اشکال است ولی عالِم در آن فقط معصوم است و ال غیر و درنتیجه این قاعده دلیلی است بر انحصار تقلید از معصوم و حجت؛ اما اینها ظن و گمان را در پیش گرفته‌اند .در مسائل غیر دینی ،رجوع به کسی که از روی ظن و گمان عمل می‌کند به وچنین واجب نیست ،حال چگونه است که در امور دینی رجوع ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 2 شمرده‌اند؟!» فردی را واجبگوها گفت و 57 • دلیل آنها بر نیابت عامه! در تکمیل بحث قبلی ،اگر کسی به سخنان برخی از آنها در مورد نیابت عامه که گمان شده از سوی حضرت مهدی صادر شده است مراجعه کند ،بی‌شرمی آنها را که به صورت کامال ً مفتضحانه‌ای جلوه‌گر شده عیان می‌بیند .اینجا سؤالی که مطرح می‌شود این است :دلیل بر نیابت عامه از امام چیست؟ ایشان در این خصوص فرمود: مثَل عراقی است که «یعنی به نظر من ،دلیل آنها همان َ می‌گوید «ما کردیم و شد ،»1یعنی همین طور بدون دلیل ،این کار را انجام داده‌اند و چنین ادعایی مطرح نموده‌اند و گرنه دلیل آنها چیست؟ آیا طبقـ قواعد خودشان ،این یک موضوع مهم اعتقادی نیست و به دلیل قطعی احتیاج ندارد؟! پس چرا حتی بدون اندک دلیلی ،در چنین وادی سهمناکی قدم گذاشته‌اند ،و حال آن که حتی یک روایت مستند که متن آن بر این موضوع داللت کند یافت نشده است! اینها واقعا ً چه جراتی بر خدا دارند!». از ایشان درباره‌ی توقیع حضرت مهدی که حضرت در آن، شیعیانش را به راویان حدیث ارجاع داده است ،پرسیدم .ایشان فرمود: «توقیع در زمان نیابت خاصه و مربوط به آن است و با نیابت عامه که آنها از آن دم می‌زنند چه ارتباطی دارد؟! متاسفانه مردم بیچاره ،فریب خورده‌اند و آنچه بر شیعیان آل محمد رخ می‌دهد را این گروه فریبکار انجام داده‌اند؛ گروهی که بین آنها و اصحاب سقیفه هیچ تفاوتی وجود ندارد». • رؤیاهای دروغین می‌سازند ،با چه هدفی؟! رؤیاها کلمات خدایندـ .این مفهوم در روایات بسیاری وارد شده است. 1 -سوّیناها و صارت لکن برخی افراد به حدی جرأت و جسارت پیدا کرده‌اند که با در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 25 هدف رد دعوت حق ،به دروغ‌گویی و رؤیابافی روی آورده‌اند و قصد و غرضشان نیز دور نگاه داشتن مردم از ایمان به دعوت8 حق و مشوش ساختن امور بر آنان است .من خودم این مطلب را بارها شاهد بوده‌ام. هدف آنها از دست زدن به این تالش نافرجام و زبونانه چیست؟ سید احمد الحسن در خصوص بیان هدف این کار لشکریان ابلیس (لعنت الله) می‌فرماید: «تالشی ناامیدانه: ُأ ْأ «بَ ْل قَالُوا َأضْ غ ُ َاث َأ ْحاَل ٍم بَلِ ا ْفرَت َا ُه بَ ْل ُه َو شَ ا ِع ٌر َفلْ َي تِ َنا ِبَآيَ ٍة كَاَم ْر ِس َل اَأْل َّولُونَ » (گفتند :نه ،خواب‌های پریشان است ،یا دروغی است که می‌بندد یا شاعری است ،پس برای ما از آن گونه که به پیامبران پیشین داده شده بود ،معجزه‌ای بیاورد) (انبیا .)5 :کسانی که به ملکوت آسمان‌ها کفر می‌ورزند ،این گفته را تکرار می‌کنند و در همه‌ی زمان‌ها ،فرستادگان الهی را تکذیب می‌نمایند .آنها با هر رسالتی این کار را تکرار می‌کنند .از جمله تالش‌های نومیدانه‌ی آنها برای اثبات این که خواب‌های مؤمنین صرفا ً خواب‌هایی پریشان است ،دروغ بستن به خدا و خواب‌سازی می‌باشدَ « :وكُن ُت ْم عَنْ آيَاتِ ِه ت َْس َتكْرِب ُونَ » (و از آیات او سرپیچی می‌کردید) (انعام: .)93این کار نزد خدا بسی عظیم است ولی برای این نگونساران کاری سبک و آسان است .آنها در کمال خونسردی و به سادگی ،در تالشی مذبوحانه برای عیب‌جویی نسبت به شهادت خدا در برابر مؤمنین ،خواب‌های دروغینی ضد خلیفه‌ی الهی در زمان‌شان گرد می‌آورند ،و همزمان می‌گویند ما به رؤیا اعتقادی نداریم و آن را به عنوان دلیلی برای تشخیص و شناسایی خلیفه‌ی خدا در زمینش قبول نداریم .همین موضوع، دروغ‌پردازی آنها را برمال می‌سازد و تالش آنها برای فرار از ملزم شدن آنها به هزاران رؤیایی که مردم دیده‌اند و برای تشخیص خلیفه‌ی الهی واضح و آشکار می‌باشند را هویدا می‌سازد؛ مردمی که از دروغ‌پردازی‌های آنها احتراز کردند و رؤیاهای‌شان موافق نص خلفیه‌ی قبلی خدا بود. همچنین آنها وقتی دروغ می‌گویند و خواب‌هایی را به هم ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می 2 ندارند که پس از حضرت آدم شناسایی این ‌بافند ، توجهگوها گفت و 59 موضوع کار بسیار آسانی شده است زیرا نصی از خلیفه قبلی وجود دارد که نص الهی است .نص خدا بر خلیفه‌ی خودش از طریق رؤیا ،کامال ً بر او منطبق است و در این بین ناسازگاری و اختالفی وجود ندارد .لذا هر کس رؤیای دروغین و باطلی به هم ببافد که با نص خلیفه‌ی سابق متفاوت باشد ،روشن می‌شود که وی بر خدا دروغ بسته است. به طور کلی اینها می‌خواهند با دروغ به نتیجه برسند ،لذا با این سخن که :رؤیاهای (دروغین) آنها ،رؤیاهای (صادقه) مؤمنین را نقض و باطل می‌کند لذا حجیت خواب مؤمنین منتفی است، در پی خدشه‌دار کردن رؤیا هستند .در واقع آنها می‌کوشند یا می‌خواهند با افترا بستن بر ملکوت آسمان‌ها ،بر ملکوت آسمان‌ها خرده بگیرند؛ یعنی با شیوه‌ای که در کمال پلیدی و شیطنت است می‌خواهند بگویند :اخباری که از ملکوت آسمان‌ها آمده ضد و نقیض و لذا بی‌ارزش است .این به آن معنا است که آنها اساسا ً به باطل بودن رؤیا عقیده دارند و می‌گویند رؤیا نه ارزشی دارد و نه حجیتی .کسی که معتقد است رؤیا از ملکوت آسمان‌ها آمده و کالم خدا است ،به طور قطع و یقین می‌داند که رؤیاها همگی در یک مسیر قرار دارند و جملگی به یک حقیقت واحده اشاره می‌نمایند ،زیرا اینها کلمات خدا هستند و لذا واقعا ً هیچ تضارب و تضادی بین آنها جاری و ساری نیست. آری ،بین رؤیای واقعی و دروغ و وهم و بی‌خردی شیطنت‌آمیزی که از خدشه‌دار کردن رؤیای مؤمنین شروع می‌شود و با خرده‌گیری بر ملکوت آسمان‌ها ادامه می‌یابد و با تکذیب قرآن خاتمه می‌یابد ،تعارض و ناسازگاری وجود دارد؛ آن ات ِم ْن َربِّ ِه گاه که نهایت کارش این سخن استَ « :وقَالُوا لَ ْواَل ُأنْز َِل َعلَ ْي ِه آيَ ٌ الساَم َو ِ ات َواَأْل ْر ِ ض» 5......ق ُْل كَف َٰى بِاللَّ ِه بَ ْي ِنی َوبَ ْي َنك ُْم شَ هِيدً ا َي ْعلَ ُم َما ِفی َّ جانب پروردگارش آیاتی بر او نازل نمی‌شود؟ .......ـ بگو :خدا به گواهی میان من و شما کافی است، آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است می‌داند) (عنکبوت 50 :تا .)52بلکه حتی (و گفتند :چرا از تکذیب واقعیتی است که تاریخ از شهادت خدا نسبت به کسانی در محضر عبد صالح (جلد 1و حسین)2و ....ـ 26 ایمان که به عیسی و محمد و علی و حسن و 0 آورده‌اند ،نقل کرده است». آیا اکنون قضیه روشن شد و غرض آنها از این کار پلیدشان مشخص گشت؟ این ،متن دیگری از ایشان است که در آن ،چگونگی تشخیص کسی که در رؤیا دروغ‌گویی کرده است را بیان می‌دارد: «آن کس که مدعی است خوابی دیده که احمد الحسن را تایید نمی‌کند ،چه می‌خواهد بگوید؟! در حالی که مردمی از کشورهای مختلف و با عقاید گوناگون ،هزاران خواب دیده‌اند مبنی بر این که احمد الحسن حق است .او چه می‌خواهد بگوید؟ می‌خواهد بگوید :ملکوت متباین و متناقض است؟! وی در پی آن است که ملکوت آسمان ها را خوار و ذلیل کند؟! اگر ملکوت به دست خداوند است پس در این جا ،ما هم راست‌گو داریم و هم دروغ‌گو و نحوه‌ی تمایز قایل شدن بین این دو نیز واضح است؛ به این صورت که هر کس رؤیایی موافق با وصیت پیامبر ببیند ،راست‌گو و هر کس که دروغ بگوید و رؤیایی بر خالف وصیت پیامبر حکایت کند ،دروغ‌گو است». همچنین ایشان در خصوص چنین افرادی که خواب‌های دروغین و ساختگی خود را بین مردم منتشر می‌کنند و در همین موقع دشمنی خود با احمد الحسن و دعوتش را آشکارا ابراز می‌دارند ،فرمود: «این مساله برای آنها فرجامی ندارد .آسان‌ترین کار پیش آنها دروغ‌گویی است ،و آسان‌تر از آن سوگند .سوگند دروغ خوردن پیش آنها بسیار ساده و سبک است .کسی که می‌گوید خوابی بر ضد احمد الحسن دیده می‌خواهد به کجا برسد؟ آیا درصدد آن است که با هزاران رؤیایی که تایید کننده‌ی احمد الحسن است و آنها را مردمی از کشورهای مختلف و با عقاید گوناگون که ارتباطی با احمد الحسن ندارند دیده‌اند ،معارضه فرد کند؟! آیا معقول است که رؤیاهای این افراد ،با رؤیای یک ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوهااعتراف کرده با احمد الحسن دشمن است، خودش مدعی که گفت و 61 معارض باشد؟ چه طور ممکن است رؤیای جعلی او ،با رؤیاهای سری با احمد الحسن دارند ،نه با او ارتباط مردمی که نه سر و ّ دارند و نه به او ایمان آورده‌اند ،تاب مقاومت داشته باشد؟ به خدا سوگند یگانه هدف و غرض چنین شخصی این است که می‌خواهد بگوید هم ملکوت و هم رؤیا ،چیزهای بی ارزشی هستند!! اینها به جایی رسیده‌اند که ابلیس از رسیدن به آنجا ناتوان است! کسی که در مورد رؤیا بر خدا دروغ می‌بندد ،روز قیامت با جاح محشور می‌گردد ،زیرا او نیز همچون اینها بر س ّ مسیلمه و َ خدا دروغ بسته است؛ لذا کامال ً طبیعی است که ببینیـ او به خدا سوگند دروغ می‌خورد زیرا وی اصوال ً بر خدا دروغ‌گو است. ان شاء الله خیر است ،ولی فقط به هوش باشید که اینها از ابن عاص بدترند ،و بیش از او باید از اینها برحذر باشید ( و انتظار شیطنت داشته باشید)». • بعضی از آنچه با حق و با صاحب آن انجام دادند یکی از پرسش کنندگان نامه‌ای خطاب به سید احمد الحسن نوشت و در آن از ایشان تقاضا کرد که وضعیت و حقانیت خود را تبیین نماید .از جمله چیزهایی که وی در نامه قید کرده بود این بود ...« :و اما اگر شما از کسانی هستی که با متاع آخرت در طلب دنیا هستند ،داد و ستد تو سودی به بار نیاورد و پیروز نگردی .سخن ما را باور کن و بپذیر که بین من و مرگ، هیچ پرده‌ی پوشاننده‌ای وجود ندارد و من نمی‌خواهم با روی سیاه پروردگارم را مالقات کنم ،هنگامی که از من درباره‌ی قیام با کسی که به حق قیام و به آن دعوت کرد سؤال کند و من جوابی نداشته باشم ،چرا که حق و اهل آن را واگذاشتم و یاری ننمودم». متن ذیل بخشی از پاسخ سید احمد الحسن خطاب به این شخص است: « ...خداوند توفیقت دهد! بدان که من با وصیت پیامبر خدا در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 وصف 26 محمد که آن حضرت آن را نگهدارنده از گمراهی نموده ،احتجاج کرده‌ام .ما صحت صدور این وصیت را ثابت 2 نمودیم و نیز ضرورت انطباق آن بر مدعی‌اش به جهت تحقق هدف آن را به اثبات رساندیم ....مخالفین ما نه تنها هیچ دلیل شرعی و عقلی بر درستی عقیده‌ی کسانی که دم از وجوب تقلید از غیر معصوم می‌زنند ندارند ،بلکه آنها از رد دلیل قطعی که من آورده‌ام کامال ً ناتوان هستند؛ پس کسی که پیرو باطل آنها باشد (همان باطلی که بدون هیچ دلیل شرعی و عقلی آن را عرضه می‌دارند و ترویج می‌کنند) و حق ما و دین حق الهی ما که همان دین انبیاء و محمد و آل محمد است و ما بر آن دلیل شرعی قطعی اقامه نموده‌ایم را ترک کند ،هیچ عذری در پیشگاه الهی ندارد. کسانی که خود را آیات و مراجع می‌نامند ،از رو به رو شدن با من و مناظره‌ی مستقیم با من فرار می‌کنند .من وقتی در منطقه حی النصر در نجف بودم ،درب خانه‌ام شبانه روز گشوده بود و هر فردی را می‌پذیرفتم .در آن هنگام مناظره‌ی مستقیم را به آنها عرضه داشتم و آمادگی خود را برای مناظره در هر مکانی که آنها انتخاب کنند حتی اگر در کتابخانه‌ها و دفاتر آنها باشد ،اعالم نمودم ولی سال‌هاست که بدون نتیجه منتظر مانده‌ام! آنها وقتی دریافتند که در برابر من فرومانده و عاجزند، نیروهای هوادار خود را برای کشتن یا بازداشت من تحریک کردند؛ به دفتر دعوت در نزدیکی حرم امام علی هجوم آوردند و تنی چند از مؤمنین بی‌گناه را فقط به این دلیل که جهل مراجع و ناتوانی آنها از مواجهه با علمی که احمد الحسن مطرح کرده بود را آشکار نموده بودند ،دستگیر کردند .آنها دست به همه‌ی این کارها زدند تا از مناظره‌ی علنی با من فرار کنند؛ چرا که در آن صورت بی‌مایگی عقیدتی آنها و نیز دروغ بودن دین مرجع‌گرای‌شان که بر مبنای عقیده‌ی وجوب تقلید از غیرمعصوم بنا شده ،بر مال می‌گشت. وقتی آنها به زور اسلحه ،مرا به گوشه نشینی در خانه‌ام در باب اطراف نجف مجبور ساختند ،باب مناظره را نبستم بلکه ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوهاتا امروز هم به روی آنها باز است؛ به این گشودم که دیگری گفت و 63 صورت که عقیده‌ی حق را در کتاب‌ها منتشر ساختم و از آنها خواستم که با مناظره‌ی مکتوب به آنها پاسخ دهند؛ ولی باز هم تا به امروز همان طور که خودت شاهد هستی استنکاف نموده و زیر بار نرفته‌اند. چند روز پیش «کتاب وصیت مقدس» منتشر شد و در آن پاسخ دو مطلب وجود دارد یعنی صدور وصیت و قطعیت داللت آن بر مصداقش هنگامی که وی چنین ادعایی می‌کند را در آن تبیین و تشریح نموده‌ام .حال همه‌ی آنچه را که در گذشته پیش آمده کنار می‌نهیم و از آنها می‌خواهم که بر این دو پاسخ، ردیه‌ای ارائه کنند .من از آنها درخواست دارم که پاسخی علمی و باارزش عرضه نمایند؛ مراجع نجف از مراجع قم کمک بگیرند و پاسخ بدهند تا به این ترتیب مناظره نوشتاری بین من و آنها آغاز گردد .ولی من پیشاپیش می‌گویم که آنها هرگز پاسخ نخواهند داد ،زیرا اساسا ً آنها نیروهای نظامی را برای حمله به مکتب و بستن آن و نیز حمله به خانه‌ام در نجف تحریک کردند، و یگانه دلیل هم آن بود که از مناظره با من فرار کنند؛ حال من چه طور منتظر باشم که امروز بیایند و به من پاسخ بدهند؟! فقط یک راه باقی مانده که شاید نتیجه‌ای به دنبال داشته باشد و آن هم این است که شما آنها را به پاسخ‌گویی تشویق و مجبور نماید. اگر نمی‌خواهندـ درباره‌ی دو پاسخ پیش گفته و در باب آنچه ما به آن معتقدیم مناظره کنند ،پیشنهاد می‌دهم مناظره‌ی نوشتاری بین من و آنها در خصوص عقیده‌ی ایشان درباره‌ی وجوب تقلید از غیرمعصوم آغاز گردد. زبان و قلم بزرگان انصار حضرت مهدی خسته و فرسوده شد از بس که از نوچه‌های آنها از خطبا و مدعیان اجتهاد و مانند آن ،مناظره‌ی علنی در شبکه‌های ماهواره‌ای را خواستار شدند تا از این رهگذر ،عقیده‌ی حق بر مردم روشن گردد؛ ولی آنها طفره می‌روند و هر بار نیز برای فرار از مناظره با انصار حضرت مهدی بهانه‌ای علم می‌کنند. ای کاش فقط از مناظره با انصار طفره می‌رفتند و سکوت در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 ‌پردازی 26 برای پیشه می‌کردند؛ آنها به این بسنده نکرده و به دروغ 4 فریب دادن مردم نیز روی آورده‌اند. مثال ً کورانی و مرکز وابسته به سیستانی می‌گوید :اسم یکی از پدران من گاطع (کاطع) است .آنها در شبکه‌های ماهواره‌ای به طور مرتب این اسم را تکرار می‌کنند و می‌گویند« :پسر کویطع» .چنین چیزی از حقارت فرد حکایت دارد و گرنه چه طور می‌شود که از یک فرد معمم و سال‌دیده ،چنین رفتار سخیفی سر بزند و چنین دروغی به هم ببافد؟! این در حالی است که نام من در اسناد رسمی در عراق «احمد اسماعیل صالح حسین سلمان» است و در آن هیچ نشانه‌ای از اسم «کاطع» یا «قاطع »وجود ندارد .پس کورانی اسم کاطع را از کجا آورده است؟! این هم دروغی از جمله دروغ‌های مرکز سیستانی و کورانی است و همچنین تالش مذبوحانه‌ی آنها برای دروغ‌گویی به مردم و فریفتن آنها و با لقب زشت خواندنـ است .گویی آنها قرآن نخوانده‌اندـ که از این رفتار ناپسند نهی کرده است ،حتی اگر لقب ،صحیح و درست باشد! چه برسد به این که در اسامی پدرانم ،اسم «قاطع» وجود ندارد و این لقب ،هرگز لقب من نبوده است! به نظر من این گونه دروغ‌پردازی و جعلیات شایسته‌ی یک کودک نادان هم نیست درحالی سن و سالی از آنها گذشته و محاسنشان سفید گشته و عمامه به سر می‌گذارند؛ پس چگونه چنین رفتار سبکی انجام می‌دهند و از آنها دروغ و افترا صادر می‌شود و و به این صورت لقب‌های زشت نسبت می‌دهند. ُس ُ وق بَ ْعدَ خدای متعال می‌فرمایدَ « :واَل تَ َنابَ ُزوا بِاَأْللْق ِ َاب ِبْئ َ س االِ ْ س ُم الْف ُ ب َفُأ ْولَِئكَ ُه ُم الظَّالِ ُمونَ » اِإْلميَانِ َو َمن ل َّْم َي ُت ْ (و یکدیگر را به القاب زشت مخوانید ،بد است عنوان فسق پس از ایمان آوردن ،و کسانی که توبه نمی‌کنند ،ستمکارانند) (حجرات.)11 : در وسایل الشیعه ،ج 21ص 400باب کراهیت ذکر لقب و کنیه‌ای که صاحبش آنها را ناخوش می‌دارد یا احتمال می‌رود که آنها را ناخوش بدارد ،آمده است« :محمد بن یحیی بن ابی عباد از عموی خود روایت کرد که گفت شنیدم از حضرت رضا روزی که سه بیت از یک شعر را خواند و کم پیش ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می‌آمد2که آن حضرت شعر بخواند .من عرض کردم این شعرها از کیست؟ گفت و گوها فرمود :یک عراقی از 65 این شعرها را گفته است .من گفتم :این شعرها را خود ابوالعتاهیه برای من خوانده است. شما حضرت فرمود :اسمش را بگو و این (یعنی نام بردن او به ابوالعتاهیه) را رها کن .خداوند عزوجل می‌فرماید «و یکدیگر را به القاب زشت مخوانید»؛ شاید این مرد ،این لقب را خوش نداشته باشد». ولی آیا قضیه به همین جا خاتمه یافت؟ خیر. کورانی گفته است :احمد الحسن صهیونیست است .دلیل وی بر این اتهام آن است که می‌گوید احمد الحسن طرف‌دار ستاره‌ی شش پر است در حالی که این ستاره را از مواریث انبیاء به شمار می‌آورد! این در حالی است که ستاره‌ی شش پر در آثار سومریان که کهن‌ترین تمدنـ شناخته شده بر زمین محسوب می‌شود یافت شده است؛ یعنی قبل از این که موسی بن عمران به دنیا بیاید و قبل از آن که چیزی به اسم یهود پدیدار شود .ولی کورانی بر این مطلب که ستاره‌ی شش‌پر فقط از ویژگی‌های صهیونیست‌ها می‌باشد و الغیر پافشاری می‌کند و می‌گوید کسی که سنگ آن را به سینه می‌زند یا حقیقت آن را بیان می‌نماید و قائل است که این ستاره جزو مواریث پیامبران است ،صهیونیستیـ است! بر این اساس و طبق شیوه‌ی کورانی در نوع استداللی که در پیش گرفته ،کوارنی ،حوزه‌ی نجف ،دولت فعلی عراق، استانداری فعلی کربال و مدیریت موزه‌ی امام حسین در کربال را نیز متهم کرده که همه اینها صهیونیستی‌اندـ؛ زیرا از صندوق (منسوب به) فاطمه زهرا که به یک ستاره‌ی شش پر بزرگ مزین است و اکنون در موزه‌ای در ترکیه نگهداری می‌شود، نمونه‌ای ساخته و یک نسخه از آن را در موزه‌ی امام حسین در کربال ،در عراق و با اطالع حوزه‌ی نجف قرار داده‌اند .حتی کورانی با این قیاس خود ،حضرت محمد و فاطمه زهرا را نیز به صهیونیستیـ بودن متهم ساخته زیرا فاطمه این صندوق را که منسوب به ایشان و بر آن ستاره شش پر نقش بسته است را در خانه‌اش که درب آن به مسجد پیامبر خدا حضرت محمد در مدینه گشوده بود ،نگهداری می‌کرد؛ یعنی به عبارت دیگر این ستاره‌ی شش پر در مسجد نبوی بوده است. در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 مشاهده می 26 ‌کنی خداوند شما را به صالح کند! همان طور که آنها به دعوت حق ،با دروغ و افترا پاسخ می‌دهند ،و هر عاقلی6 حکم می‌کند بر این که :کسی که برای پاسخ‌گویی به ندای خصم خود ،از روی عمد و قصد دروغ پیشه می‌کند ،با این کار خود اعتراف کرده که از پاسخ‌گویی علمی ناتوان است و به همین دلیل ،راه و رسم دروغ را در پیش گرفته است». • این است سخن آنها درباره‌ی وصیت مقدس سید احمد الحسن سخنانش را در مورد بعضی از گفته‌های دشمنان دعوت حق ،برای کسی که از وی سؤال کرده بود، کامل نمود و فرمود: «همچنین :از جمله دروغ‌هایی که به مردم می‌گویند این است که :راویان وصیت مجهول‌اند و به همین دلیل ،سند وصیت ضعیف است .این در حالی است که ما صحت صدور وصیت را با تواتر و قرائن اثبات کردیم و انصار نیز این موضوع را تشریح کرده و روشن ساختند که وصیت جزو اقسام چهارگانه‌ی حدیث نیست تا به ضعیف بودن توصیف شود .علم رجالی که آنها به آن شادمان و مفتخر‌اند ،دروغ بزرگی است که مردم را با آن می‌فریبند؛ و اصوال ً دست آنها از هر ماده‌ی رجالی معتبر و کافی خالی است ولی با آنها پایین آمدم تا شاید دروغ آنها بر مردم مظلوم فریب‌خورده کارگر نباشد .بیان داشتیم که سند وصیت صحیح است و همین بس که شیخ طوسی (رحمت الله) گواهی داده که راویان حدیث ،از خاصه یعنی از شیعه‌ی امامیه‌اند .شما در رجال بر گفتار طوسی اعتماد می‌کنید حال چه شده که از حرف خود بازگشته‌اید و چرا کالم طوسی در اینجا برای شما بی‌ارزش شده است؟ یا نکند هوی و هوس شما را به زمین زده و به حقیقتی که با تمایالت شما سازگار نیست دست رد زده‌اید چندی پیش این سؤال از من پرسیده شد و من بر آن پاسخ گفتم .سؤال و جواب را برای شما نقل می‌کنم: سؤال: برادرـ جعفر الشبیب از معنای سخن امام در این که ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2روایت وصیت با سند صحیح به ما رسیده سؤال می‌کند. گفت و گوها 67ابوزینب جواب: بسم اهلل الرحمان الرحیم و الحمد هلل رب العالمین و صلی اهلل علی محمد و آل محمد االئمة و المهدیین و سلم تسلیم ًا قبل از جواب ،باید متـذکر شـوم کـه حجت الهی بـرای اثبــات حق ،بــه روش‌هــای جعلی و منحــرف از حــق نیــاز نـــدارد ولی از روی شـــفقت بـــر مـــردمـ ،بـــر بعضـــی از منحرفین به شیوه و اسلوب خودشان احتجاجـ می‌نمایــد و آن را مورد مناقشه قرار می‌دهد تا وهن و سســتی آن را روشن سازد و قول صحیح از سقیم را تبیینـ نمایــد و آنهــا را با حجت و دلیل ملزم سـازد ،باشــد کــه بــه سـوی حـق بازگردند. از نظــر آنها ،اگــر راویــان روایت ،شــیعه‌ی عــادل یــا راس ـت‌گو باشــند ،آن روایت را صــحیحـ الســند بــه شــمار می‌آورند. بنابراین برای صحت سند کافی است ثابت کنیم که: .1راویان آن شیعه‌اند. .2آنها راست‌گویند. برای اثبات این که راویان وصیت ،شیعه‌اند ،همینـ بس که شیخ طوسـی وصــیت را ضــمن روایــات خاصــه روایت کرده یعنی شیخ طوســی راویــان آن را از خاصه (شــیعه) به شمار آورده است .طوسی در کتاب الغیبة گفته است: «و اما آنچه از ناحیه‌ی خاصه روایت شده بیش از آن است که به شمار آید ،ولی مــا بخشی از آن را ذکر می‌کنیم ( »....غیبت طوسی :ص .)137سپس بعد از برشمردنـ روایات خاصه و از جمله وصـیت ،بــر آن چنین تعلیق زده است« :اما آنچه بر صحت این اخبار داللت می‌کنــد این است که شیعه‌ی امامیه این موضوع و روایات آن را نسل به نسل بــه صــورت تــواتر نقل و روایت کرده‌اند و طریق صــحیح بــودن این دســته از اخبــار در کتب امامیــه و نصوص و تصریحات بر والیت امیرالمؤمنین موجود می‌باشد و طریقه این روایــات هم یکی است» (غیبت طوسی :ص 156و .)157 همچنین می‌توانید به کتاب «انتصارا ً للوصیة» نوشته‌ی شیخ نــاظم العقیلی (خداونــد حفظش کند) کــه در آن بــه تفصــیل ثــابت کــرده راویــان وصــیت ،شــیعه‌اند ،مراجعــه نمایید. (جلدـان 1حوـ )2 محضر در خصوص در ـدیث‌‌ـ ـ‌که 26 صالح راویـ عبدتک تــک صدق حکم به صدق ما را کفایت می‌کند‌ـ‌ باید بگویم ما بــه این موضــوع 8 نیازی نداریم ،زیرا با استناد به دلیل شــرعی ثــابت نشــده که کسی از آنها مقدوح 1است .مؤمن ،در آنچــهـ می‌گویــد صادق به حساب می‌آیــد مگــر اینـ کــه خالف آن بــه دلیــل شرعی محرز شود. ولی آنها می‌گویند مؤمن دروغ‌گــو اســت مگــر این کــه راســتی و درســتی‌اش ثــابت گــردد .کســی کــه بــه چــنین عقیده‌ای قائل است ،در واقــع پــیروانـ خــود را بــه فســق متهم کرده و آنها را دروغ‌گو به شمار آورده ،مگر این کــه صدق تک تک آنها اثبات شود! برخی از آنها می‌گویند :مؤمن در ظاهر مجهول الحــال اســت تــا آن گــاه کــه صــدق و راســتی‌اش ثــابت شــود. می‌خواهندـ بگویندـ وضعیت ظاهری مؤمن و این که صادق است یا کاذب ،صرفا ً بــه وســیله‌ی حجت و دلیــل شــرعی شـناخته می‌شـود .این سـخن آنهـا در تعـارض بـا قـرآن و شــیوه‌ی پیـامبر و قبـول کــردن حـرف مــؤمن و تصــدیق مؤمن توسط ایشان بدون تحقیق بیشــتر در مــورد ایمــان آنها می‌باشد .آیه‌ی قرآن به وضوح سیره‌ی پیــامبر در این خصوص را به تصــویر می‌کشد .خــدای متعــال می‌فرماید: 5ون ُ5ه َ 5و ُأ ُذنٌ ُق 5ْ 5ل ُأ ُذنُ َخرْي ٍ لَّك ُْم ُي ْ55ؤ ِمنُ بِاللَّ ِه « َو ِم ْن ُه ُم الَّ ِذي َن يُ ْ55ؤ ُذونَ ال َّنب َِّی َويَقُولُ 5َ 5 سَ 5 ول اللَّ ِه لَ ُه ْم َويُ ْ55ؤ ِمنُ لِلْ ُمْ55ؤ ِم ِن َ ني َو َر ْح َمٌ 5ة ِّللَّ ِذي َن آ َم ُن 55وا ِمنك ُْم َوالَّ ِذي َن ُي ْ55ؤ ُذونَ َر ُ يم» (بعضی از ایشان پیامبر را می‌آزارند و می‌گویند که او به سخن هــر اب َألِ ٌ َ5ع َ 5 5 5ذ ٌ کس گوش می‌دهد (ساده‌لوح است) .بگو :شنونده‌ی سخنی (ساده‌لوحی) که بــه خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد ،برای شما بهتر اســت و رحمــتی اســت بــرای آنهایی که ایمان آورده‌اند و آنان که رسول خدا را بیازارند بــه عـذابی دردآور گرفتـار خواهند شد» (توبه)61 :؛ یعــنی کســانی کــه بــه عملکــرد حضرت محمد اعتراض می‌کنند ،گفتارشان شــبیه گفتــار اینها است که می‌گویند وضعیت مؤمن مجهول است و بر سخن او اعتمادی نیست تا آن گاه که راستی‌اش با دلیــل محرز شــود .لــذا آنهــا از شــنونده بــودن پیــامبر و این کــه 1 -مقدوح :غیرقابل اعتماد – ناموافق با شرع (مترجم). حضرت ،کالم هر انسان مؤمنی را تصدیق می‌کند ،خــرده ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و ه َ 5 5و ُأ ُذنٌ ُق5ْ 5 5 5ل نسبت به آن انتقــاد دارندَ « :ويَقُولُ55 5 5ونَ ُ5 2می ‌گیرندـو وگوها گفت 69 ني» ُأ ُذنُ َخرْي ٍ لَّكُ ْم يُ ْ55 5 5ؤ ِمنُ بِاللَّ ِه َويُ ْ55 5 5ؤ ِمنُ لِلْ ُمْ55 5 5ؤ ِم ِن َ کس گوش می‌دهد (ساده‌لوح است) .بگو :شنونده‌ی سخنی (ساده‌لوحی) که به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد ،برای شما بهتر است)؛ یعــنی حضــرت محمد به سخن هر مؤمــنی گــوش فــرا می‌دهــد و آن را تایید و تصدیق می‌کند و نمی‌گویدـ که «این مؤمن ،مجهولـ الحال یا دروغ‌گــو اســت مگــر آن گــاه کــه راســتگویی‌اش ثابت گردد» .بلکه بــرای پیــامبر همــان طــور کــه در آیــه آمده است ،مؤمن ،راست‌گو اســت مگــر این کــه کــذبش ني» (بگو: اثبات شودُ « :ق5ْ 5 5 5ل ُأ ُذنُ َخرْي ٍ لَّكُ ْم يُْ55 5 5ؤ ِمنُ بِاللَّ ِه َويُْ55 5 5ؤ ِم ُن لِلْ ُ5م ْ55 5ؤ ِم ِن َ (و می‌گویند که او به سخن هر شنونده‌ی سخنی (ساده‌لوحی) که به خدا ایمان دارد و مؤمنان را بــاور دارد ،بــرای ني» یعنی مؤمنین را بــاور شما بهتر است) و « َو ُي ْ55 5ؤ ِمنُ لِلْ ُ5مْ55 5ؤ ِم ِن َ دارد و تصدیق می‌کند. این حکم قرآنی کــه می‌گویــد مــؤمن در ظــاهر صــادق است و مجهولـ الحال نمی‌باشد (بــرخالف آنچـهـ کــه اینهــا ادعا می‌کنند) برای ما کافی است .حال از آنجا که راویان وصیت ،شیعیان مؤمن‌اندـ و مؤمن در ظاهر (و بدون نیــاز به تفحص) راست‌گو است ،لذا راویان وصــیت ،در ظــاهر شـیعیان صـادق‌اند ،و این موضـوع صـحت سـند را بـرای افرادیـ که برای موضوع سند روایت و تصــحیح آن اهمیت قائل‌انــد و بــر این موضــوع اعتمــاد و تکیــهـ دارند ،اثبــات می‌نماید. ً مساله‌ی باطن مؤمن و این که آیا او واقعا راست‌گو یا دروغ‌گو است ،موضــوعی اســت کــه خــدا مــردمـ را به آن رب مکلــف ننمــوده و کســی از آن خــبر نــدارد ،بــه جــز ّ االرباب عالم که بـه باطن‌ها ،عـالِم است ،و نـیز هــر کس که او بخواهدـ بدانند. بــه گمــانم آنچـهـ ارائــه شــد کفــایت می‌کنــد ولی بــرای فایده‌ی بیشتر ،این مطلب را نیز اضافه می‌کنم که سخن آنها مبنی بر این که مؤمن در ظــاهر دروغ‌گــو یــا مجهــولـ الحال است تا صدقش محرز شود ،با آسان‌گیری شریعت اسالم در تعارض است و بر اساس چــنین عقیـده‌ای ،بایـد در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 27 بســیاری از دادگاه‌هــای شــرعی ،قضــاوت‌ها ،قراردادهــا و پیمان‌ها تعطیل شود؛ زیرا در ازدواج ،طالق ،دادخواهی و 0 مشاجرات نمی‌توانـ شــاهدی پیــدا کــرد ،مگــر بــا مشــقت جانکاه .تــازه این در صــورتی اســت کــه در شــرط ثبــوت عــدالت و راس ـت‌گویی بــرای آنهــا تســامح ورزیم و گرن ـهـ عــدالت هیچ کس ثــابت نمی‌شــود مگــر بــرای کســی کــه خــودش تفــتیش کننــده و دقت کننــده در موضــوع باشد (طبــق گفته‌ی آنهــا کــه عــدالت و راس ـت‌گویی فقــط بــا کندوکاو و باریک بینی ثابت می‌گردد) .وانگهی خود مفتش و تحقیق‌کننــده هم بــه کســی نیــاز دارد کــه بــر عــدالت و صدقش شهادت بدهد تا بتوان گواهی او در حــق دیگــران را پذیرفت و این موضوع همچنانـ ادامـه دارد و در نهـایت به باطل می‌رسد .لـذا بـا اسـتفاده از این شـیوه ،عـدالت هیچ کس ثابت نمی‌شــود مگــر کســی کــه حجــتی از حجج الهی درباره‌ی او گواهی دهد که حجیت او بــا دلیــل ثــابت شده یا حجیتش فقط بر خود تفحص کننــده اثبــات گشــته باشد .واضح است که قاضی شــرعی نمی‌توانـدـ دربــاره‌ی عدالت همه‌ی مردم ،خودش دست به کاوش و کنجکــاوی بزنــد کــه در این صــورت گــواهی دادن بــرای قضــات در اسالم به تعطیلی کشیده می‌شود. بنابراین ســخن آنهــا مبــنی بــر مجهــول بــودن وضــعیت مــؤمن ،بــاعث دشــواری تحصــیل شــهادت و دیگــر مــوارد مشابه از قضایای عقود و ایقاعات ،در دادگاه‌ها می‌شــود. لذا این سخن آنها باطل و با سیره‌ی پیامبر حضرت محمد و ائمهـ ،سیره‌ی اسالم و آسان‌گیری آن و نیز ســیره‌ی قرآن و اجرای احکام آن در تعارض است. این مطلب را هم اضافه می‌کنم که سخن آنها مبنی بر مجهولـ بــودن وضــعیت مــؤمن ،مســتلزم بی‌اعتمــادی بــه بازار مؤمنین می‌شــود ،چــه برســد بــه بــازار مســلمین؛ و حال آن که در روایات ،اعتمــاد بــر بــازار مســلمانان جــایز شــمرده شــده اســت و فقهــای آنهــا بــه این امــر فتــوا می‌دهند. یعـــنی روایـــات وارد شـــده از ائمه مســـلمان را در گفتارش مبنی بر تذکیه (صید صحیح) ماهی و ذبح و مانند ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2آن صادق به شمار می‌رود ،چه برسد به مؤمن! گفت و گوها بنــابراینـ درســت آن اســت کــه بــه صــدق مــؤمن حکم 71 کنیم ،مگر آن گاه که دلیلی قطعی بــر کــذبش بــه دســت آید. کســانی کــه پس از این شــرح و بیــان ،بــاز هم اصــرار دارند که مؤمن مجهول الحال یا فاسق است مگر این که عدالت یا راستگویی‌اشـ ثابت شود ،بــا خودشــان اســت و نمی‌تــوانـ این را چــیزی جــز ســتیزه‌جویی و فریب‌کــاری بدون دلیل نام نهــاد .بلکــه دالیــل کــافی مویــد این مطلب است که مؤمن صادق می‌باشد و در گفتــارش ،راســتی و درستی پیشه می‌کند .پیروان آنها سخنان‌شــان را بشــنوند و بدانندـ که آنها از دید فقهای گمــراهی ،فاسق ،ناشــناس، مجهولـ الحال و غیرصادق می‌باشند ،حتی اگر محرز شود کــه آنهــا مؤمن‌اند؛ چــرا کــه فقهــای گمــراه آنهــا را ملــزم می‌کنند که هر فــرد عــدالتش را بــه اثبــات برســاند و این چــیزی اســت کــه بــا روش آنهــا نمی‌تــوانـ آن را بــا دلیــل منطقی صحیح ثابت کرد؛ زیرا بر این قول‌اند کــه عــدالت فرد با گواهی دو یا چند عادل ثابت می‌گرددـ و این عادالن نیز خود به گواهی دیگرانـ محتاج‌انــد و این موضــوع همین طــور پشــت ســر هم ادامــه داردـ تــا بــه بطالن و تبــاهی می‌رسد. باالتر از همه‌ی این مــوارد پیش گفتــه شــده ،این عــده که به علم رجال مفتخــر و خرســندند ،اصــوال ً هیچ مــاده‌ی رجالی‌ای از جرح و تعدیل که بتواند تعداد قابل تــوجهی از اصــحاب محمد و آل محمد را پوشــش دهــد در دســت ندارند فلذا آنها حق ندارند در این باب سخن بگویند .آنهــا اصــوال ً از مــایه‌ی جــرح و تعــدیل شایســته و قابــل قبــول بی‌بهره‌اند ،زیرا صدها هزار نفر از اصحاب پیامبر و ائمهـ وجود دارد که جــز تعــدادـ بســیار انــدکی ،از مابقی‌شــان خبر و نشانی در کتاب‌هــای رجــال پیشــینیانـ نیست .حــال اگــر قضــیه بــر این منــوال باشد ،پس آنهــا می‌تواننــد هــر روایـــتی را کـــه نمی‌پســـندند و یـــا هـــر حـــدیثی کـــه بـــا خواسته‌های‌شان هم‌‌سو نیست را به آسانی و با اینـ بهانه کــه این راوی مجهــولـ الحــال اســت یــا در کتب رجــال پیشــینیانـ نــامی از او نیامــده ،رد کنند؛ و حــال آن کــه از )2 وانگهی 1و صالح (جلد محضر ـتی کــه 27 حقیقـ عبداست. نیامده اکثریتـ ،نامی بهدرمیان عــامه‌ی مــردم از آن بی‌خبرنــد این اســت که :این افــرادـ 2 اصــوال ً از هــر نــوع مبنــای منطقی قابــل قبــول و محکمــه پســـند بـــرای توثیق (تعـــیین وثـــاقت راویـــان احـــادیث) بی‌بهره‌اند .کســی کــه بــه دنبــال مطــالب بیشــتر است، می‌تواندـ به آنچه شیخ ناظم (که خداونــد حفظش کند) در این خصوص تشریحـ کرده است ،مراجعهـ نماید. و الحمد هلل رب العالمین. بنابراین ،خداوند به شما توفیق عنایت فرماید: حجت خود را با دلیل شرعی و عقلی ثابت کردیم که در ما: ِ کتاب‌ها منتشر شده است .آخرین اینـ کتاب ها نیز کتاب «وصیت مقدس» است .آنها هیچ ردیه‌ایـ ندارند جز روی آوردن به دروغ و تالش‌های مذبوحانه و بی‌ثمرـ که همان طعن در سند وصیت متواتر و مقرون است .باالتر از همه‌ی اینها ،همین که طوسی ،رجال وصیت را به خاصه توصیف کرده است ،سند آن صحیح شمرده می‌شود .آنها و تمام علمای متاخر ،ریزه‌خوار گفته‌های طوسی در رجال هستند و شایسته نیست که قول طوسی در رجال را به خاطر قول متاخرین رد کنند که در این صورت اندک چیزی که در دست دارند و نام علم رجال بر آن می‌نهند را به طور کامل ویران می‌کنند .درحقیقت گفتار متاخرینـ در مورد رجال برابر با عدم و نابودی آن است زیرا که صرفا گفتاری خالی از هر گونه دلیل شرعی می‌باشد. آنها :از ارایه‌ی دلیل شرعی یا عقلی بر عقیده‌شان مبنی بر وجوب تقلید که دین مرجع‌گرای خود را بر پایه‌ی آن بنا می‌کنند ،عاجزند؛ زیرا هیچ آیه‌ی قرآنی محکم الدالله و هیچ روایت قطعی الصدور و قطعی الدالله و نیز هیچ دلیل عقلی تامی بر این عقیده در دست ندارند .قاعده‌ی وجوب رجوع به عالم که از آن دم می‌زنند ،بر ایشان منطبقـ نیست زیرا آنها در بهترینـ حالت ،عرضه کننده‌ی ظن و گمان هستند ،و لذا جزو گمان‌برندگان محسوب می‌شوند .حقیقت آن است که این عده بعضا ً فقط اوهام و خیاالت خویش را عرضه می‌دارند، مثل احکام نماز در مناطق نزدیک به قطب .حتی برخی از این افراد که خویشتن را مرجع نام می‌نهند ،قادر به درک آنچه به آنها گفته می‌شود نیز نیستند؛ در حالی که ما از آنها اقامه‌ی دلیل بر عقیده‌شان بر وجوب تقلید از غیرمعصوم را خواستاریم ،می‌بینیمـ که آنها دلیل خود در باب رجوع به متخصص را ارائهـ می‌کنند! ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 این سخن در بهترینـ حالتش ،صدور جواز است و نه وجوب؛ حتی گفت و گوها همین جواز هم بحث و جدل وجود دارد .این که آنها چنین سخنی در73 را به عنوان دلیل عقلی ارائه می‌کنند ،به این معنا است که یا نمی‌دانندـ ما به ایشان چه می‌گوییم یا خود اذعان دارند که عقیده‌شان باطل و بدعت است و دلیلی بر آن ندارندـ و پس از آن که ما بطالن آن را نمایان ساختیم ،از عقیده‌ی واجب بودنش دست کشیدند و آن را به جواز یا استحباب تنزل دادندـ .اگر قضیه چنین است ،پس باید چشم‌پوشی از عقیده‌ی باطل‌شان را علنی کنند و بگویندـ که از وجوب به جواز کوچ کرده‌اندـ تا ما نیز بحث و مناقشه‌ی خود با ایشان را به همینـ وادی سوق دهیم و در باب عقیده‌ی جدیدشان با آنها مباحثه و مناظره کنیم. تو را به خدا سوگند ،چه طور ممکن است فرد عاقلی که بر آخرت خود بیمناک است ،اینـ حقیقتی که احمد الحسن به او عرضه نموده را واگذارد و به اوهام و اشتباه‌هایی چنگ زند که از سوی کسانی که خود را مرجع می‌نماند ارائهـ گشته است؟ به خدا سوگند، من از سر دل‌سوزی برای این افرادیـ که خود را مرجع نام نهاده‌اند هراسانم ،و نیز بر ضعف و ناتوانی آنها در دفاع از عقایدشان که به فضل و توفیقی که خداوند ارزانی ما نمودهـ ،از هم گسیخته و متالشی شده است ،نگرانمـ .آنها را دعوت می‌کنم که به خود بازگردند .همه‌ی ما به سوی مرگ روانیم و به زودی هم ما و هم آنها مورد سؤال و محاسبه قرار خواهیم گرفت .من گمان نمی‌کنم منصب‌ها و پیشوایی دینیـ به همه‌ی این محنت‌ها و مشقت‌ها بیارزد و این که به خاطر آن ،آخرت خود را بفروشند و دانستهـ ،راه گمراهی را برگزینندـ و مردم را به ضاللت بکشانند و به خشم و عذاب الهی گرفتار شوند .درباره‌ی مردم بیچاره‌ای که آنها را با سخنان واهی بی‌واقع و بی‌دلیل مانند عقیده‌ی دروغین‌شان در وجوب تقلید از غیرمعصوم به گمراهیـ می‌کشانند و از حق دور می‌سازند ،تقوای الهی پیشه کنند». ایستگاه پنجم: اشاره به گوشه‌هایی از رفتار ایشان با مردم و انصارش • شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشته‌اید این سخنان سید احمد الحسن است که در آن برای انصارش شهادت می‌دهد؛ کسانی که حق را برای مردم آشکار می‌سازند و در این راه از بسیاری از مردم ،آزار و اذیت‌های فراوانی از قبیل ریشخند و استهزاء و مانند آن را متحمل می‌شوند: «خداوند شما را در برابر این افراد یاری کند! به خدا سوگند من با آنها رویارو نشده‌ام ،شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشته‌اید؛ ولی به خدا سوگند ،گاهی اوقات می‌نشینم و بر آنچه برای حضرت علی رخ داد اشک می‌ریزم .امثال کسانی که با آنها مواجه می‌شوید بر سرش یورش بردند و به او گفتند: چند تار مو در ریش من است! و این از بهیمت و حیوانـ صفتی آنان است». • هر یک از شما باید یک امت باشد اکنون بیاناتی از سید احمد الحسن را که خطاب به انصار گرامی‌اش ایراد فرموده نقل می‌کنم. و اما ماجرای آن :یکی از انصار که در گرویدن به دعوت الحسن مبارک حق تاخیر می‌ورزید ،نوشته‌ای خدمت سید احمد ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2  گوهابابت تعلل خود در نصرت ایشان و لبیک‌گویی در آن فرستاد و گفت و به75 دعوتش عذرخواهی کرد .وی از ایشان درخواست کرد با توسل به مادرش فاطمه زهرا برای او و خانواده‌اش دعا کند، و این که اگر آنها جزو اشقیا هستند ،خداوند اسم‌شان را از پرونده‌ی اشقیا پاک کند و به برکت محمد و آل محمد در طومار سعیدان ثبت و ضبط فرماید. از آنجا که سید معتقد بود پاسخ او حالت عمومی دارد ،لذا آن را برای همه‌ی مؤمنین منتشر می‌کنم ،شاید که به قلبی وارد شود که در آن اندیشه نماید و آن گونه شود که حجت و خلیفه‌ی الهی خواستار آن است. این متن کالم ایشان است: بسم اهلل الرحمان الرحیم و الحمد هلل رب العالمین و صلی اهلل علی محمد و آل محمد االئمة و المهدیین و سلم تسلیم ًا السالم علیکم و رحمة اهلل و برکاته از خدا مسئلت می‌نمایم که شما را بر هر خیر موفق بگرداند من بنده‌ی مسکین که به غفران و از هر شر و پلیدی دور بدارد. ِ و رحمت پروردگارش چشم امید دارم ،چه هستم که بگویم این سعادتمند است و آن شقی! من آمده‌ام تا به حق شهادت دهم و راه حق و حقیقت را آشکار سازم؛ آمده‌ام تا شالوده‌ی باطل را در هم شکنم و به حول و قوه‌ی الهی و با کمک کسانی که به آن ایمان دارند، ساختار حق را بنا سازم؛ بلکه من خود یکی از نشانه‌های راه هستم؛ پس بر حذر باشید از این که به نشانه مشغول شوید و غایت و هدف را از یاد ببرید .غایت شما رسیدن است و هدف‌تان معرفت .بلکه از خداوند درخواست دارم و به شما بزرگان ارجمند امیدوارم که شما نیز این گونه نشانه‌هایی در مسیر الهی باشید ،و به منزله‌ی داللت‌هایی در مفازه‌ها (بیابان های بی آب و علف) و هدایت‌کنندگان به حق و به خدای سبحان ،که افراد ره گم کرده را هدایت و راهنمایی می‌کنید، باشید. یقین کامل داشته باشید که خدای سبحان همواره با شما است .برای خداوند سبحان اخالص ورزید .هر یک از شما باید به در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 27با تنهایی حق را برگیرد و جز خدا چیز دیگری را با آن را نبیند ،و همه‌ی باطل با یقین ستیز کند ،به این ترتیب هر یک از شما 6 باید خود یک امت باشد. بپرهیزید از این که بر کسی توکل و تکیه نمایید .بر حذر باشید از این که بر احمد الحسن بنده‌ای که مرگ فرجام او است توکل کنید؛ بلکه توکل‌تان فقط بر خدایی باشد که هرگز نمی‌میردَ « :و َعـلـى الل ِه َف ـلْـ َيـ َت ـ َو ِكــل ال ـ ُمـ َت ـ َو ِكـل ُو ْ5ن» (و توکل کنندگان بر خدا توکل کنند) (ابراهیم .)12 :پروردگار شما برترین پروردگار است ،زیرا او کریمی است که خودش را به متقین بایقین مخلص عطا می‌کند .در راه خدا جهاد کنید و بکوشید که چنین باشید؛ تا به وسیله‌ی شما خفتگان بیدار و مردگان زنده گردند ،و با شما کوران ببینند و کران بشنوند .هر یک از شما یقین کامل داشته باشد که اگر به تنهایی حق را به دوش کشد و با باطل مبارزه نماید ،خدای واحد را یاری نموده است. و سپاس خدایی را که بر من منت نهاد و مرا شناخت عطا فرمود و با شما سروران گرامی و نیکوکار ،یک جا گرد آورد؛ فضل خداوند بر من بزرگ است و امید دارم که بزرگواران انصار حق ،با دعای خویش بر من منت نهند. و سپاس خدایی که مرا جبار و شقی نساخت و از خدا برای خود و شما طلب مغفرت می‌نمایم. گناهکار تقصیرکار احمد الحسن 20 -ذی الحجه 1428هـ ق» • کسی که گمان می‌کند ریسمان‌اشـ (دلبستگی) به دنیا را قطع کرده است ما همواره دنیا را به دار سراب و خیال توصیف می‌کنیم ولی با وجود فهمی که نسبت به این حقیقت داریم ،یا دست کم چیزی که در این باره از طریق متون دینی فراوان به گوشمان خورده است ،باز هم ریسمان‌های (دلبستگی) دنیا همچنان 1 -برابر با 10دی ماه ( 1386مترجم). 1 خطور محکم و استوار است ،ولی شاید در ذهن بعضی چنین ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و کند 2 سن‌ها را قطع کرده است. برخی که وی از این َر َ گوها گفت و 77 یک بار در این خصوص از سید احمد الحسن پرسیدم. ایشان فرمود: «انسان همواره و تا آخرین لحظه‌ی عمرش با نفسش ،هوا و هوسش ،دنیا و زیبایی‌ها و تجمالت آن ،و با شیطان در حال مجاهده است .کسی که بگوید رشته‌های وابستگی به دنیا را گسسته است ،دروغ‌گو است و چنین کسی به درد عظیمی که او را در ظلمت به قید و بند می‌کشد یعنی عُجب و خود بزرگ‌بینی ،مبتال گشته است .انسان باید به طور دایم خودش را سرزنش کند و خویشتن را مقصر و ستمکار و گنهکار بداند .ما عمل می‌کنیم ولی برای عمل‌مان قیمت و ارزشی تعیین نمی‌کنیم .کسی هست که کارهای ما را قیمت‌گذاری کند ،و کسی هست که به آن جزا و پاداش دهد». ولی آیا این به آن معنا است که انسان همواره سر به زیر بماند؟ یا نه چه بسا بتواند نشانه‌ی رضا را در چهره‌ی کسی که اعمال را جزا می‌دهد و قیمت می‌نهد ،نظاره کند؟ این چیزی است که به ذهنم خطور کرد و آن را از ایشان سؤال کردم .ایشان در پاسخ فرمود: «این مساله به کسی که جزا می‌دهد بازمی‌گردد؛ او اگر بخواهد مژده می‌دهد و گرنه خیر؛ چرا که او از ارواح و آنچه که به صالح آن است آگاهی دارد؛ یعنی چه بسا شما را با خبر کند که کار نکویی انجام داده‌ای و شما را عجب دربرگیرد .پس او به آنچه شما را به اصالح می‌آورد ،داناتر است .خداوند متعال يل لِكَلِاَم ِ ت اللَّ ِه َٰذلِكَ ُه َو ى ِفی الْ َح َيا ِة الدُّ نْ َياَ 5و ِفی اآْل ِخ َر ِة اَل تَ ْب ِد َ می‌فرماید« :لَ ُه ُم الْ ُبرْش َ ٰ الْ َف ْو ُ5ز الْ َع ِظي ُم» کامیابی بزرگ) (یونس.)64 : (بشارت است ایشان را در دنیا و آخرت ،سخن خدا دگرگون نمی‌شود ،این است • نصیحتی برای هر یک از انصار که به مناظره می‌پردازد این متن اندرز سید احمد الحسن به تک تک آن دسته از انصار بزرگوارش است که به مناظره و بیان حق برای مردم در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 27 روی می‌آورند: «به ....و به تمام کسانی از انصار حضرت مهدی( خدا 8 حفظشان کند) که به مناظره می‌پردازند بسم اهلل الرحمان الرحیم و الحمد هلل رب العالمین و صلی اهلل علی محمد و آل محمد االئمة و المهدیین و سلم تسلیم ًا کثیرا السالم علیکم و رحمة اهلل و برکاته از شما خواهش می‌کنم که بر خدا توکل کنی ،توکلی حقیقی با همه‌ی قلبت؛ و بر فهم و درکت تکیه ننمایی ،بلکه خود را برای خدای سبحان خالص کنی تا جایی که خود را نبینی بلکه او را نظاره‌گر باشی؛ فقط او را! در آن هنگام خدا با زبان تو سخن می‌گوید و آنچه را که بخواهد به وسیله‌ی تو می‌گوید و به واسطه‌ی تو حقش را ظاهر می‌گرداند. برحذر باش از این که غ َ ّره شوی یا به خود گمان‌ها ببریَ « .واَل ْش ِفی اَأْل ْر ِ ب ك َُّل ُم ْخ َتالٍ َفخُو ٍر» (با تکبر، اس َواَل مَت ِ ُص ِّع ْر خَدَّ كَ لِل َّن ِ ت َ ض َم َر ًحا ِإنَّ اللَّهَ اَل يُ ِح ُّ از مردم روی مگردان و با خودپسندی بر زمین راه مرو ،زیرا خدا هیچ نازخرامنده‌ی فخرفروشی را دوست ندارد) (لقمان .)18 :از کجا آمده‌ای ،مبداء تو کجا است و سرانجام تو به کجا ختم می‌شود؟ اگر تو خویشتن را یاد کردی و از خدایت غفلت ورزیدی ،در ظلمت هستی و مبداء تو «نطفه» و فرجام تو نیز «جسدی» خواهد شد که اگر به خاک سپرده نشود ،کسانی که امروز با آنها زندگی می‌کنی ،آرزو می‌کردند که ای کاش تو نبودی؛ و اگر خدا را یاد کردی و از جمله کسانی بودی که در هر لحظه و هر آنی به یاد خدا هستند، تو نور و روح قدسی می‌شوی که فرشتگان او را مسح می‌کنند و با نزدیک شدن به او ،به آن تبرک می‌جویند .در آن هنگام مبداء و منتهای تو خداوند سبحان که بسی برتر و واالتر است، خواهد بود .در کار خود نظاره کن ،و در حال خود بیاندیش و بنگر که کدام یک می‌خواهی باشی. خداوند سبحان و تعالی شما را دوست می‌دارد و لذا اگر از یاد او غفلت بنمایید و چنین بپندارید که شما با خویشتن خویش و با قدرت‌ خودتان توانا هستید و غالب ،او شما را برای شیطان وانمی‌گذارد تا بر شما چیره گردد ،بلکه متذکر و متنبه‌تان ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و می 2 طور که پیشینیانـ شما را با شکست و عجز در ‌سازد، همانگوها گفت و 79 حد برابر دشمنان و کفار ،متذکر ساخت و تنبیه نمود .آری شما ا ُ ُ و حنین را به یاد می‌آورید؛ آن هنگام که مسلمانان پنداشتند می‌توانند به وسیله‌ی خودشان به پیروزی دست یابند ،و از یاد خدا غافل شدند ،و خداوند به آنها رحم فرمود و ایشان را به وجود سبحانش متذکر ساخت ،و این زمانی بود که خداوند طعم شکست و ناکامی را به آن‌ها چشاند؛ از آن رو که پیروزی حقیقی ،پیروز شدن بر نفس و اخالص برای خداوند متعال است .می‌فرماید« :لَقَدْ نَرَص َ ك ُُم اللَّهُ ِفی َم َو ِ اط َن كَ ِثريَ ٍة َويَ ْو َم ُح َننْي ٍ ِإ ْذ َأ ْع َج َب ْتك ُْم ت ثُ َّم َولَّ ْي ُت ْم ُمدْ ِبرِينَ » ض مِب َا َر ُح َب ْ َت َعلَ ْيك ُُم اَأْل ْر ُ كَرْث َتُكُ ْم َفلَ ْم تُغْنِ َع ْنكُ ْم شَ ْيئاً َوضَ اق ْ شما را در بسیاری از جاها یاری کرد و نیز در روز حنین ،آن گاه که انبوهی لشکرتان شما را به (خدا شگفت آورده بود ولی برای شما سودی نداشت و زمین با همه‌ی فراخیش بر شما تنگ شد و بازگشتید و به دشمن پشت کردید) (توبه.)25 : مبادا به خاطر نصرتی که محقق ساخته‌ای ،خوشحال و سرمست شوی ،مگر این که خرسندی شما به خاطر پیروز شدن دین خدا باشد ،و نه برای خودت و به خاطر خودت ،و این ب سخن خدای متعال را به یاد آر که فرمود« :اَل تَ ْف َر ْح ِإنَّ اللَّهَ اَل ُي ِح ُّ ني» (سرمست مباش ،زیرا خدا سرمستان را دوست ندارد) (قصص )76 :و نیز الْ َف ِر ِح َ ب ك َُّل ُم ْخ َتالٍ س ْوا َعىَل َما فَاتَكُ ْم َواَل تَ ْف َر ُحوا مِب َا آتَاكُ ْم َواللَّهُ اَل يُ ِح ُّ فرمود« :لِكَ ْياَل تَْأ َ َفخُو ٍر» (تا بر آنچه از دستتان می‌رود اندوهگین نباشید و به آنچه به دستتان می‌آید شادمانی نکنید و خدا هیچ متکبر خودستاینده‌ای را دوست ندارد) (حدید.)23 : خداوند شما را به صواب راهنمایی کند (تسدید کند)! و بدانیدـ کسی که خواهان چیزی باشد ،خودش را برای رسیدن به آن آماده می‌سازد .پس شما همگی چونان بنیانی پوالدین باشید و توان خود را بسیج کنید ،و خویشتن را با علم و عمل مجدانه و اخالص برای خدای سبحان آماده نمایید .بر شما باد به پاکیزگی و نماز و دعا! خداوند شما را توفیق دهد و به صوابـ ،رهنمون گردد (تسدید نماید) و به نصرتی شکست‌ناپذیر یاری کند! حداقلـ قبل از هر مناظره و مقابله ،غسل کنید ،غسل توبه ،تا در حالی به عرصه‌ی رزم وارد شوید که از گناهان خویش خارج در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 28 گشته باشید .پس از هر مناظره نیز دو رکعت نماز شکر برای خدای سبحان به جا آورید تا او بر شما رحم آورد و از فضل 0 خودش بر شما بیافزاید« :وِإ ْذ تََأ َّذنَ َر ُّبكُ ْم لَنِئ ْ شَ كَ ْرتُ ْم َأَلزِيدَ نَّك ُْم ۖ َولَنِئ ْ كَ َف ْرت ُْم ِإنَّ َع َذابِی لَشَ ِديدٌ » م اگر کفران کنید ،بدانید که عذاب من سخت است) (ابراهیم .)7 :و چه عظی ْ نعمتی است که شما جزو بندگان شاکری باشید که خداوند در مأل اعلی مدح و ثنایتان گفته است« :ا ْع َملُوا َ آل دَا ُوو َد شُ کراً َو َقلِيل ِم ْن (و پروردگارتان اعالم کرد که اگر مرا سپاس گویید ،بر نعمت شما می‌افزایم ،و ِع َبا ِدی الشَّ کو ُر» (ای خاندان داوود ،شکرگذار باشید و اندکی از بندگان من سپاسگزارند) (سباء)13 : مذنب مقصر احمد الحسن -رمضان المبارک 1431ه ق».1 • مرثیه‌خوانی ایشان بر انصار شهیدش سید احمد الحسن بر شهدای انصار خویش ندبه کرده است؛ کسانی که در سال 2008از روی ظلم و جور کشته شدند؛ کسانی که خون‌های پاکشان بیشترین تاثیر را در فراگیر ساختن دعوت حق و رساندن آن به اقصی نقاط عالم داشت. متن زیر ،بیانیه‌ی ایشان در خصوص این شهدا (خداوند مقامشان را رفیع گرداند) می‌باشد: بسم اهلل الرحمان الرحیم و الحمد هلل رب العالمین و صلی اهلل علی محمد و آل محمد االئمة و المهدیین و سلم تسلیم ًا ني ِر َج ٌ صدَ قُوا َما َعاهَدُ وا اللَّهَ َعلَ ْي ِه َف ِم ْن ُهم َّمن قَىَض نَ ْح َبهُ َو ِم ْن ُهم َّمن « ِم َن الْ ُمْؤ ِم ِن َ ال َ يَن َت ِظ ُر َو َما بَدَّ لُوا تَ ْب ِ دياًل » ( از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هرگز پیمان خود را دگرگون نکرده‌اند) (احزاب.)23 : السالم على الشهداء السعداء. 1 -شهریور ( 1389مترجم). السالم على أحباء الله وأحباء رسوله. ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوها صدقوا ما عاهدوا الله عليه. على من السالم گفت و 81 السالم على من شهدوا أن ال إله اال الله بدمائهم الطاهرة المقدسة. سالم بر شهدای نیکبخت. سالم بر دوستان خدا و دوستان رسولش. سالم بر کسانی که بر آنچه با خدا پیمان بستند وفا کردند. سالم بر کسانی که با خون پاک و مقدس خود شهادت دادند که خدایی جز خدای یگانه نیست. من شهادت می‌دهم که شما همراه با برگزیدگان خدا از خلقش در علیین هستید ،زنده‌اید و روزی می‌خورید. شهادت می‌دهم که شما امت میانه (بهترین امت) و بر مردم اس َويَكُونَ سطًا لِّ َتكُونُواْ شُ َهدَ اء َعىَل ال َّن ِ شاهد هستیدَ « :وكَ َذلِكَ َج َعلْ َناكُ ْم ُأ َّم ًة َو َ س ُ ول َعلَ ْيكُ ْم شَ هِيدً ا» ال َّر ُ (آری چنین است که شما را بهترین امت‌ها گردانیدیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد). شهادت می‌دهم که شما شفیعان شفاعت شده‌اید. و شهادت می‌دهم که خون‌های پاک شما که جاری گشت، سری است از اسرار خدا و نشانه‌ای است از نشانه‌های این ّ عالم که فرشتگان آن را می‌شناسند ،و کلید دولت عدل الهی است .پس سالم بر شما روزی که به دنیا آمدید و روزی که به شهادت رسیدید و روزی که برانگیخته خواهید شد. حزن و اندوه من بر شما هرگز فروکش نکند ،نه به خدا سوگند ،پس از این روز هرگز؛ تا آن گاه که به جوار شما منتقل شوم .اما تا وقتی که جان در بدن داشته باشم ،اشک و سرشک من بر شما جاری است .به خدا سوگند در قلب احمد الحسن درد و زخمی عمیق بر جای نهادید که شفا نمی‌یابد مگر آن گاه که در سرای ارجمندی که به آن منتقل شدید شما را دیدار کنم. عزیزان احمد الحسن و روح و قلب پس سالم بر شما باد ای ِ او! سالم بر مجروحین و اسرای مظلوم .به خواست خدا التیام جراحت‌های شما و آزادی اسرای‌تان عاجل خواهد بود ،و نیز در محضر عبد صالح (جلد 1و )2کیفر و 28 نشانه و رحمتی از جانب رب العالمین بر مؤمنان ،و نقمتی بر کافرین مزدور آمریکا و مزدوران سفیانی و دجال 2 خواهد بود که خداوند آنها را لعنت کند و در دنیا و آخرت خوار و ذلیل گرداند! سالم بر خانواده‌های مؤمنی که عزیزان خود را از دست داده‌اند و به ویژه مادران فرزند از دست داده .امیدوارم از احمد الحسن درگذرید .به خدا سوگند این که طاغوتیان مزدور دجال یک چشم آمریکا هزاران بار مرا بکشند ،آسان‌تر است از این که به یکی از انصار پاک ،اذیت و آزاری برسد .من سخنی جز این نمی‌گویم که ما برای دنیا آفریده نشده‌ایم تا خواهان جاوداگی یا زندگانی طوالنی در آن باشیم .برترین مردم کسی است که عاقبت را بشانسد و برای بار سفر بستن توشه گرد آورد .من کسی را که بهتر و واالتر از این پاکان ،توشه برچیده باشد نمی‌شناسم .به خدا سوگند آنها بندگان باتقوا و علمای عارف‌اند ،و خداوند عاقبت آنها را با تمامی خیر که همانا شهادت حقیقی است و جز پیامبر یا وصی یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده به آن نمی‌رسد ،ختم فرموده است. ني َوالشُّ َهدَ ا ِء َوق ِ ض ِب ُنو ِر َر ِّب َها َو ُو ِ « َوَأرْش َ ق ِ ُض َی َب ْي َن ُهم َت اَأْل ْر ُ اب َو ِجي َء بِال َّن ِب ِّي َ ض َع الْ ِك َت ُ بِالْ َح ِّق َو ُه ْم اَل يُظْلَ ُمونَ » (و زمین به نور پروردگارش روشن شود و نامه‌های اعمال را بنهند و پیامبران و گواهان را بیاورند و در میان مردم به حق داوریـ شود و بر کسی ستمی نرود) (زمر: .)69 سالم خداوند بر آنان تا هنگامی آسمانها و زمین برقرارند! إنا لله وإنا إليه راجعون همه از خداییم و به سوی خدا باز می‌گردیم وسيعلم الذين ظلموا آل محمد ای منقلب ينقلبون و العاقبة للمتقني و کسانی که در حق آل محمد ستم کردند ،به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می‌گردند و فرجام نیکو از آن پرهیزکاران است. 1 -بهمن ( 1386مترجم). احمد الحسن -محرم الحرام 1429هـ ق».1 • ایشان دمی از یاد انصارشان که در زندان‌ها پنهان گشته‌اند ،غافل نیست ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوها ده‌ها تن از انصار حضرت مهدی در عمق است که سال‌ها گفت و 83 زندان‌ها و تاریکی‌های زیرزمین‌ها محبوس گشته‌اند .اگر چه ممکن است برادران انصار آنها خاطری آسوده داشته باشند و زندگانی برای آنها شیرین و گوارا باشد ولی این خوشی هیچ راهی به قلب سید احمد الحسن ندارد. این بعضی کلمات ایشان در پیشگاه پروردگار کریمش در رجب گذشته می‌باشد: «السالم علیکم و رحمه اهلل و برکاته ان شاء الله در خیر و عافیت به سر برید. اگر امکان دارد این خبر را به انصار برسانید که برای فرج و گشایش در کار اسرای انصار ،روزهای 13و 14و 15را روزه بگیرند و عمل ام داوود را به جای آورند .خداوند توفیقتان دهند». • نقش زنان در یاری حق یکی از خواهران مؤمن درباره‌ی وظیفه‌ی زنان در نصرت حق در زمان کنونی (تاریخ پرسش به چند سال قبل بازمی‌گردد) و این که حدود تقیه چیست و با کسانی که با ما اظهار دشمنی می‌کنند چه طور باید برخورد کرد ،سؤال کرد. از آنجا که در پاسخ ارائه شده ،آموزه‌ها و عبرت‌هایی نهفته است که می‌تواند برای همگان و به ویژه خواهران مؤمن سودمند باشد ،لذا جواب سید احمد الحسن به این پرسش را نقل می‌کنم: «بسم اهلل الرحمان الرحیم و الحمد هلل رب العالمین و صلی اهلل علی محمد و آل محمد االئمة و المهدیین و سلم تسلیم ًا زن مؤمن مانند مرد مؤمن است .زن مؤمن نماز می‌گزارد، روزه می‌گیرد و به آنچه مورد رضای خداوند سبحان اوست عمل می‌کند دقیقا ً مانند مرد مؤمن ،مگر در برخی تفاصیل و خصوصیات .زن مؤمن مکلف است که نسبت به دین خود معرفت یابد و در حد وسعش ،حق را به مردم بشناساند و ابالغ َفسا ِإ س َبت» (خدا هیچ محضرلَها ما دراّل ُوس َعها نماید« :ال يُكَل ُ َس َبت َ صالحو َعلَيها َ عبدك َ ِّف اللَّهُ ن ً اك َتوَ )2 (جلدما 1 28 کس را جز به اندازه‌ی طاقتش مکلف نمی‌کند .نیکی‌های هر کس از آن خود اوست ،و بدی‌هایش4از آن خود اوست) (بقره.)286 : در بیان حق و ابالغ به مردم کوتاهی نکنید ،چه تبلیغ چهره به چهره باشد و چه از طریق رسانه‌هایی که در دسترس‌تان است مانند اینترنت؛ همان طور که بسیاری از برادران انصار شما ،به انتشار مقاالت در روزنامه‌هایی که در اینترنت منتشر می‌شود و مردم در بخش عمده‌ای از کشورهای جهان مطالعه می‌کنند، مبادرت ورزیده‌اند .این کار بسیار اثرگذار بوده و باعث گرویدن برخی مردم از کشورهای مختلف شده است. همچنین بانوان مؤمن می‌توانند به اندازه‌ی وسع و توان خود، کارهایی برای خویش تنظیم و تعریف کنند و به برپایی مجالس عزا در مناسبت‌های مربوط به مصائب آل محمد اقدام کنند و حق را به مردم بشناسانند و باطل را تبیین کرده و اهل باطل را مفتضح سازند .حضرت زینب پس از واقعه‌ی کربال ،نقش بسیار عظیمی در تبیین حق و رسوا نمودن باطل برعهده داشت .از خداوند مسئلت می‌نمایم که شما خواهران را در رویارویی با طاغوتیان این زمان موفق بدارد ،همان طور که حضرت زینب را در رسواسازی و بی‌آبرو کردن اهل باطل و بیان جنایات و سرکشی‌ها و طغیانشان توفیق عطا فرمود. و اما تقیه ،ابزاری است که مؤمن با آن از زندگی‌اش محافظت می‌کند تا حق را نصرت دهد .تقیه این نیست که آدمی فقط به خاطر محافظت از زندگی‌اش ،نسبت به آن بیم داشته باشد و از آن مراقبت کند .فرو گذاشتن و یاری نکردن حق ،ربطی به تقیه ندارد و جزو آن نیست .از خداوند مسئلت دارم که اسباب را برای شما فراهم سازد و کارها را برای شما آسان گرداند تا حق را نصرت دهید و حق را بر دست و زبان شما هویدا گرداند و شما را در حرکت بر مسیر زنان صالح مانند فاطمه و زینب و خدیجه و مریم و زن مؤمن و نیکوکار فرعون که خانه‌ای نزد خدا را بر زینت و زخرف دنیا ب ب اللَّهُ َمثَاًل ِّللَّ ِذينَ آ َم ُنوا اِ ْم َرَأ َة ِف ْر َع ْونَ ِإ ْذ قَال ْ َت َر ِّ ترجیح داد ،قرار دهد َ « :ورَض َ َ ني» بهْو ِم الظَّالِ ِم مربوطهالْ َق مسایل َونَ ِّج ِنی ِم َن چــهـارمْ :ونَ َو َع َملِ ِه ایســــتـگاهنَ ِّج ِنی ِمن ِف ْر َع ا ْبنِ لِی ِعندَ كَ َب ْي ًتا ِفی الْ َج َّن ِة َو مناظرهَ ‌ها 2 گوها گفت ‌اند ،زن فرعون را مثل می‌زند آن گاه که گفت :ای پروردگار من ،برای ایمانوآورده برای کسانی که (وو خدا 85بهشت نزد خود خانه‌ای بنا کن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمکار من در برهان) (تحریم .)11 :وی با طاغوت دست و پنجه نرم کرد و تا به آنجا از حق دفاع نمود که راضیه ،مرضیه ،مجاهد و شجاع به سوی پروردگارش شتافت و خداوند در برترین کتابی که نازل فرموده یعنی قرآن ،یادی از او به میان آورده است؛ این همان فضل بزرگ است« :لِ ِمثْلِ َه َ ذا َفلْ َي ْع َملِ الْ َعا ِملُونَ » (عمل کنندگان باید برای چنین پاداشی عمل کنند) (صافات)61 : و السالم علیکم و رحمت اهلل و برکاته» • کشته شدن حجت خدا ،پیامد تفرقه و چنددستگی روزنه‌ای از روزنه‌های رساندن حق به مردم گشوده شده بود .بین افراد مؤمنی که روی آن ،کار می‌کردند اختالف پیش آمد و این مساله به گشوده شدن روزنه‌ی دیگری در عین باقی ماندن روزنه‌ی اول منجر شد .برخی از آنها چنین اظهار نظر کردند که شاید کاری که از آنها سر زده است ،مورد رضای خلیفه‌ی خدا نباشد و حتی برخی از آنها گفتند برای بستن روزنه‌ی جدید آماده‌اند ،اگر این کار منظور نظر سید باشد. ایشان در پاسخ فرمود: «چرا آن را ببندندـ؟ این کار نیکویی است .خداوند به آنها و به کارشان برکت دهد! از خدا مسئلت می‌نمایم که آنها را موفق بدارد و خیر آخرت و دنیا را ارزانی‌شان فرماید! و اما در مورد اختالفات بارها گفته‌ام« :اصالح میان خودتان» از برترین اعمال و مورد رضایت خدا و رسولش است ،لیکن چه چیزی در دست من است؟ و آیا لشکر علی از او فرمان‌بری کردند تا امروز همگان از من گوش بگیرند؟! مهم این است که به عمل بپردازند و خود را نجات دهند. آنچه برای حجج الهی اهمیت دارد همین است؛ این که مردم، خودشان را برهانند و از جهنم فاصله بگیرند .آنها به اصالح میان مؤمنین روی می‌آوردند ولی کسی نباید از حق رویگردان و متنفر شود ،ولو با کلمه‌ای که موجب آزار او است؛ و چه بسا در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 الهی باشد28، نتیجه‌ی اختالف و دو دستگی ،کشته شدن حجت 6 همان طور که برای حضرت علی حادث گشت». بر ما الزم است که بارها و بارها در این بخش از کالم ایشان تأمل کنیم .به گمان من ،این قسمت نیازی به شرح و حاشیه‌پردازی ندارد .از خدا مسئلت می‌کنم که با محافظت خویش ،آل محمد را حفظ فرماید و مؤمنین را همیشه و همراه با یکدیگر متحد نماید. در مورد اصالح و رهانیدن مردم از آنچه مؤمنین در گرفتاری‌ها واقع می‌شوند ،گفتار ایشان را مالحظه می‌کنیم: «شیطان معموال ً می‌کوشد هر کس را که بتواند به گمراهی بکشاند ،ولی ما در پی آنیم که حتی المقدر اصالح نماییم .از برادران‌تان سؤال کنید که من چند بار کوشیدم به هر وسیله‌ای که می‌شد ،حیدر مشتت و پیروانش را به سوی حق هدایت کنم. به طور کلی ما همواره می‌کوشیم حتی المقدور با کمترین خسارت ،از فتنه‌ها بیرون بیاییم و تا آنجا که امکان دارد ،هیچ غنیمتیـ به شیطان ندهیم». • خطاب به کسانی که آزاری اندک از مؤمنین را برنمی‌تابند! یکی از برادران مؤمن در یکی از عرصه‌های عمل در زمینه‌ی دعوت حق حضور فعالی داشت .سید احمد الحسن روزی او را نیافت و سراغش را گرفت .پاسخ دادم که این برادر گفته به خاطر دلیلی ،از کار منصرف شده است. دلیل انصراف او این بود که یکی از برادران مؤمن ،وی را نصیحت کرده بود و احتماال ً نصیحتش به گونه‌ای بر این فرد ثقیل و سنگین آمده بود ،لذا تصمیم گرفته بود از آن به بعد در میدان عمل حاضر نشود. ایشان وقتی قضیه را متوجه شد فرمود: «خواهش می‌کنم به او خبر بدهی که بیاید و برادرانش را تحمل کند ،نصیحت را از آنها بپذیرد و جزو متکبرین نباشد .امام شما حسین پذیرفت که حیوانات سینه‌اش را لگدکوب کنند و ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و مؤمن را برنمی‌تابید! کسی که برای خدا گفتازویک آزار 2اندکی گوها 87 فروتنی کند ،خدا او را باال می‌برد. به او بگو که از شیطان استعاذه (دوری) کند و در عرصه‌ی کار حاضر شود و بر آزار مؤمنی که وی را می‌رنجاند صبر پیشه نماید و یا اگر کسی نصیحتش کرد ،او را تحمل کند». • نحوه‌ی تعامل با افراد مشکوک شماری از برادران انصار با مشکلی دست و پنجه نرم می‌کنند که خالصه‌ی آن چنین است :برخی از کسانی که مدعی ایمان به دعوت حق هستند ،بعضا ً حرکات و رفتاری از خود نشان می‌دهند که آنها را در موضع شک و بدگمانی قرار می‌دهد .خصوصا ً با توجه به این که افراد مؤمن به دعوت حق، از مردم چه مصیبت‌هایی که نکشیده‌اندـ و چه بسا همین موضوع ،آنها را در این شک کردن معذور بدارد. یک روز درباره‌ی چگونگی تعامل با چنین گروه‌هایی که در آنها راست‌گو از بدخواه قابل تشخیص نیست و چه بسا برخی از آنها در دستگیری برادران مؤمن و بازجویی از آنها مشارکت و همکاری داشته‌اند ،سؤال کردم. ایشان در جواب فرمود: «همیشه به انصار می‌گویم :هر کس که گفت من مؤمنم ،با او بر اساس این که وی فرد مؤمنی است تعامل کنید و او حقوق مؤمن را بر شما پیدا می‌کند؛ ولی در عین حال محتاط و دوراندیش باشید». • هر کسی به حضور در مجلس امام حسین توفیق نمی‌یابد! سید احمد الحسن انصار خود را به برپایی مجالس عزا به مناسبت شهادت سیدالشهدا و اهل بیت و اصحاب طاهر آن حضرت تشویق و ترغیب می‌نماید .یکی از انصار در یکی از مناطق به برپایی مراسم مربوط به ایام حزن‌آور عاشورا اقدام کرد ولی تعداد همه‌ی کسانی که در آن مجلس شرکت کردند حتی با حساب کردن کودکان به پانزده نفر هم نمی‌رسید. در محضر عبد صالح (جلد 1و امام)2حسین28  یکی از آنها از کم بودن حاضرین در مجلس 8 گالیه کرد؛ و حال آن که تعداد افراد حاضر در مجالس بازدارندگان از دعوت حق از شماره بیرون بود. ایشان در پاسخ فرمود: «آیا با امام حسین هزاران نفر همراهی کردند تا در مجلس حقیقی او هزاران نفر حاضر شوند؟ این توفیق عظیمی است که هر کسی بر آن موفق نیست و اگر هم کسی موفق شد ،چه کسی می‌تواند بگوید او ثابت قدم خواهد ماند؟! سال‌ها قبل آنها را با دالیل آشکار به وحشت انداختیم در حالی که حاکمان و علمای دین با امکاناتی که در اختیار داشتند، بر حق برتری یافته بودند و چه بسا بسیاری از آنها به کسی که چیزی در اختیار نداشت و می‌خواست آنهایی که کرامات بسیاری در اختیار داشتند را به پایین بکشد ،مسخره می‌کردند؛ ولی امروزه حاکمان سقوط کردند و از زیان‌کارترین افراد گشتند؛ فقط دنیا را از دست ندادند بلکه دنیا و آخرت را از کف دادند .انشاء الله روز این راه‌گم‌کردگان نزدیک است و روزی که به آنها وعده داده شده است را خواهید دید. در روزی که اطرافیان آنها از سفرا و وزرا و غیره از همراهی با آنها دست می‌کشند ،....در آن روز آنها را مطرود و منفور خواهید یافت ،و همان کسانی که برای جنگ با آل محمد فراهم می‌کردند ،آنها را خوار می‌کنند. تقریبا ً یک سال پیش خوابی درباره‌ی ....دیدم که گویی او به دعوت ایمان آورده بود. چه بسا دیوارِ گرداگرد این گمراهان از جایی که نمی‌دانند، فرو خواهد ریخت و آن گاه است که مردم به خواست خدا هدایت خواهند یافت». • اهمیت مطالعه و پژوهش در حوزه‌ی مهدویت چه بسا گاهی اوقات برخی از دیگر امور دعوت یا امور مختلف زندگی ،عده‌ای از ما را از حضور در درس و بحث در صورت حوزه‌ی مبارک مهدویت چه به صورت میدانی و چه به ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوهادر حقیقت من خودم سرگردان بودم که آیا در بازبدارد. اینترنتیـگفت و 89 درس حوزه حاضر شوم یا به کارهای عملی دیگر بپردازم. نظر ایشان به این شرح است: «خداوند توفیقت دهد! تدریس بسیار مهم است تا به این ترتیب مؤمنین را برای امری بس مهم مهیا سازید؛ اما پرداختن به کار میدانی هم ممکن و قابل انجام است .همچنین می‌توانی گاهی اوقات که مشغول کاری هستی (و فرصت نمی‌کنی) ،به عنوان مثال یک جلسه (سخنرانی) را ترک گویی یا در یک روز دو جلسه را با هم انجام دهی یعنی می‌توانی وضعیتت را مرتب و جمع و جور نمایی ،ان شاء الله. خداوند توفیقت دهد! اگر به دست من بود ،با شما در تدریس در حوزه مشارکت می‌کردم چرا که این موضوع ،حائز اهمیت است و ان شاء الله ثواب عظیمی هم دارد زیرا این کار عبارت ی دولت حق ،ان شاء الله». است استحکام‌بخشی عقائد ِ • تعبیر خواب یکی از انصار خوابی دید که خالصه‌اش چنین است :خواب دید که گویی عمامه‌ی سفید بزرگ قومی در یک منطقه ،از او گرفته شد و به یکی از انصار پوشانده شد .وقتی عمامه بر سر وی جای گرفت ،او با نگریستن در آینه به مرتب کردن آن پرداخت ،مادرش نیز او را تماشا می‌کرد .آن قسمت از عمامه که با پیشانی در تماس بود ،مقداری چرک و کثیفی داشت. پایان رؤیا. من داستان را بر سید احمد الحسن تعریف کردم .ایشان در تعبیر رؤیا فرمود: «در خواب ،عمامه به مواردی چند اشاره می‌کند؛ از جمله علم و معرفتی که شخص از آن بهره‌مند است ،و به فرمانروایی و حکومت دنیوی نیز اشاره دارد ،چرا که عمامه‌ها به منزله‌ی تاج عرب می‌باشند یعنی تاج پادشاهان آنها .گمان نمی‌کنم این فرد از علم زیادی برخوردار بوده باشد ،لذا عمامه‌‌ی او به فرمانروایی دنیوی‌اش حکایت دارد؛ ان شاء الله که خیر است. در محضر عبد صالح (جلد 1 ویوبه)2اسم 29 پیامبر عمامه‌ی این فرد از آن رو سفید است که خدا و به اسم دین و به اسم خدا حکم می‌راند .سفیدی نماد 0 عدل است و چرک نماد ستم؛ شریعت به قدر سهل‌انگاری در آن ظالمانه شده بوده است یعنی در اصل سفید و پاکیزه است مس کردن آن با تشریع و تنفیذ باطل ،آن را به ستم ولی آنها با َ آلودند. این چکیده‌ای از معنا و تعبیر رؤیا است و من از خداوند برای شما عافیت در دین و دنیا را خواهانم». • با سید خود مدارا کنید! یکی از برادران مسئولیت رساندن سؤالی به سید احمد الحسن را بر عهده داشت .سؤال درباره‌ی برخی امور شخصی یکی از انصار بود .وی پاسخ سید خطاب به او را برای من نقل نمود .من نیز به نوبه‌ی خود آن را اینجا برای همه‌ی مؤمنین درج می‌کنم ،امید که باعث اندرز و عبرتی برای ما باشد. «خدا توفیقت دهد! این قضیه به خود وی بازمی‌گردد. خواهش می‌کنم سؤاالت در چهارچوب موضوعات فقهی، عقایدی و قرآنی باشد .اما در مورد امور خاص و شخصی ،هر کس می‌تواند آنچه را که برایش مناسب و متناسب است برای خود مقرر گرداند .از شما خواهش می‌کنم پیش از آن که به ارائه‌ی سؤالی اقدام نمایید ،فکر کنید .خداوند به شما جزای خیر عنایت فرماید!». • اهتمام ایشان نسبت به هدایت مردم و محبتی که ایشان به مردم دارد سید احمد الحسن همواره رساندن پیام حق به مردم، سلوک مهربانانه با آنها و نیز دعوت نمودن مردم بر اساس حکمت و دانش به حق و راه مستقیم را به انصارش توصیه می‌کند؛ همچنین به تالش برای هدایت مردم ،به هر صورت ممکن و با هر وسیله‌ای که مقدور و در دسترس آنها باشد. ایشان در خصوص تبلیغ مردم و رساندن پیام حق به آنها فرمود: ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و «2 گوها دهد! تبلیغ باید مستمر باشد و به شکلی توفیتان خداوند گفت و 91صورت گیرد نه با درنگ و سستی؛ ولی با این حال احتیاط نیکو و دوراندیشی را از یاد نبرید؛ همان احتیاطیـ که امکان ادامه‌ی کار را به شما می‌دهد و نیز شما را از شر شیاطین انس و جن (خداوند خوارشان گرداند) محفوظ می‌دارد». ایشان که خودشان به تبلیغ مردم همت گماشته‌اند می‌فرماید: «در مورد تبلیغ بارها گفته‌ام که تبلیغ کنید ولی با احتیاط؛ البته احتیاط و مالحظه‌کاری ،به معنی ترک تبلیغ نیست .من در مناسبت‌ها برخی بیانیه‌ها را به دست خودم بین مردم توزیع می‌کردم .جز احتیاط چاره‌ای نیست ،تا کار ادامه یابد؛ یعنی نباید بی‌گدار به آب زد .همچنین به بهانه‌ی احتیاط‌ ورزی نباید عمل را رها کنید؛ باید کارتان منظم و حساب شده صورت پذیرد». ایشان همچنین فرمود: «از خداوند مسئلت می‌نماییم که مردم را هدایت و حال آنها را اصالح فرماید .دعوت مردم به سوی حق را رها نکنید ولی این دعوت باید با نظم و ترتیب انجام شود .خداوند توفیقتان دهد! آن کس که خدا هدایت را خواهان است ،هدایت می‌گردد إن شاء الله». حتی ایشان به کیفیت چگونگی ارایه‌ی موضوع علمی به آنها نیز اهتمام می‌ورزید؛ چگونگی ارایه‌ی دعوت مبارک حق جهت هدایت بهتر برای قبول حق. یک روز به یکی از انصار فرمود: «از برادران شما خواسته بودم که جزوه‌هایی در زیارت شعبانیه توزیع کنند .یکی از آنها گفت :آنها اعالمیه‌ای ترتیب دادند که در آن ،بیانیه‌ی یمانی و برخی از ادله‌ی دعوت درج شده بود .از این کالم برمی‌آید که آن اعالمیه ،یک نوشتار پراکنده و پریشان است زیرا در تبلیغ مختصر ،بیانیه‌ی یمانی مفید نیست و درج آن در جزوه‌ی تبلیغاتی فایده‌ای ندارد .از شما خواهشمندمـ اگر جزوه‌ای تبلیغی داری ،آن را به ایشان بدهی یا یک جزوه‌ی مختصر تبلیغاتی برای ایشان گرد‌آوری در محضر عبد صالح (جلد دعوت 1راوبه)2همراه 29 نمایی ،خداوند توفیقت دهد! که در آن برخی روایات مطرح نموده باشی .این جزوه باید کوچک و 2 مختصر باشد و نه پیچیده ،تا هر کس بتواند آن را بخواند .افزون بر این ،در این جزوه آدرس‌های اینترنتی و دفاتر روزنامه را نیز درج نما .....ـ تا انتها». یک روز ایشان خواستار کار بر روی پژوهش‌های تطبیقی شد ،با این امید که این نوع مطالب تحقیقی ،در شناساندن حق به مردم اثرگذار باشد .ایشان فرمود: «از خداوند مسالت دارم شما را توفیق دهد و گام‌های‌تان را استوار سازد! اگر وقت داری ،یک رشته سخنرانی‌هایی در تبیین علومی که در کتاب‌های «نبوت خاتم» و «توحید» و «متشابهات» و غیره آمده برگزار کن .خداوند توفیقت دهد! این سخنرانی‌ها ثبت و ضبط شود تا مثال ً در عراق منتشر گردد تا مردم حق و علم را بشناسند و فرق بین حق و باطل را دریابند؛ یعنی این سخنرانی‌ها باید یک مجموعه‌ی مدون و برنامه‌ریزی شده باشد تا به خواست خدا در عراق منتشر گردد .بر خدا توکل نما! خداوند عمل‌تان و اخالص‌تان را به شما می‌نمایاند و گام‌های تان را استوار می‌سازد!». ایشان سفارش بسیاری درباره‌ی انسان‌های فریب خورده‌ای که توسط برخی از راهزنان اغفال شده‌اند داشتند و می‌فرمود: «خداوند توفیقتان دهد! مردم ساده‌اند .کسانی که می‌خواهید با آنها گفت و شنود کنید ،تقریبا ً چیزی درباره‌ی دعوت و ادله‌ی آن نمی‌دانندـ .برخی افراد نادان ،رؤیا را به ریشخند می‌گیرند و به آن می‌خندندـ در حالی که آنها نمی‌دانند که با این کار ،به ابراهیم و یعقوب و یوسف و دیگر پیامبران الهی می‌خندند». ایشان در خصوص ارائه‌ی تبلیغ به طالب و اهل علم فرمود: «خداوند توفیقتان دهد! سعی کنید که کمابیش پیام را به طلبه‌های علم نیز برسانید چه بسا خداوند حال برخی از آنها را اصالح فرماید؛ زیرا طبقـ آنچه که یکی از برادران‌تان به من گفته ،در حوزه‌ی نجف تا کنون تعدادی اندک ایمان آورده‌اند. چند روز پیش خوابی دیدم: ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 گوهاکه او را می‌شناختم .وی فردی عالم و در دیدم شیخی را و گفت 93 حوزه ،معروف و سرشناس است .وی نشسته بود و به گروهی از شیوخ در مسجدی در حوزه‌ی نجف درس می‌داد .یکی از این شیوخ ،گویی دعوت را در اثنای درس مطرح کرد .این شیخی که دعوت را عرضه کرده بود ،گویا به دعوت ایمان داشت و از جلسه‌ی درس خارج شد .من استاد را می‌دیدم که پنداری به دعوت ایمان دارد و یا شدیدا ً به آن متمایل است ،ولی از واکنش حوزه یا چیزی از این قبیل بیم داشت و احتیاط می‌نمود .گویا استاد سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‌گفت ولی پنداری در دلش به دعوت ایمان آورده بود یا به چنین چیزی تمایل داشت .رؤیا تمام شد. چه بسا برخی از معممین (روحانیون) هدایت یابند؛ لذا ابالغ و رسانیدن حق به آنها را رها نکنید ،باشد که هدایت گردند!». وانگهی احیانا ً از نشانه‌های صالح این است که شما به طور تصادفی با شخصی برخورد می‌کنی و حق را برای او تبیین می‌نمایی و او دعوت شما را می‌پذیرد و از کسانی می‌شود که توفیق یاری آل محمد را می‌یابد!! در حالی که خیری در او به نظر نمی‌رسد .مثل این افراد بسیارند که خداوند به آنها توفیق یاری آل محمد را می‌دهد. سید احمد الحسن به ما تعلیم داده که در برخورد با افرادی از این دست چه کنیم .ایشان فرموده است: «اینها انسان‌هایی ساده‌اند .برای آنها بیان نمایید که افرادی وجود دارند که جزو اولیاء خدا شده‌اند مانند وهب و حال آن که دوره‌ی اسالم آوردن وی کوتاه بود .اینها نیاز دارند که بفهمند مردمانی وجود دارند که به محض این که با خلفای الهی برخورد داشتند ،از اولیاء الله و از مقربین گشتند؛ در حالی که علمای دین از پیوستن به خلفای الهی ناکام ماندند .همان طور که این قضیه برای حضرت عیسی رخ داد .افراد زناکار و لشکریان طاغوت که دین را نمی‌شناختند ،به عیسی ملحق گشتند و جزو اولیاء الله شدند ،در حالی که علمای یهود و افراد متدین بزرگ و سرشناس ،شکست خوردند و حضرت عیسی را یاری ننمودند .بیان چنین مطالبی نیز برای آنها سودمند است». در محضر عبد صالح (جلد 1و اصولی)2را به 29 ایشان همچنین چگونگی احتجاج صحیح و 4 انصارش آموزش می‌دهد .هدف نهایی ایشان از این کار ،تالش برای هدایت مردم است .ایشان می‌فرماید: «شما از قرآن و سنت ثابت دلیل ثابت شده‌ای به او ارائه می‌دهی و او به سراغ اشکال‌گیری از دلیل می‌رود ،یعنی وی دلیل نقض ندارد بلکه فقط اشکالی وارد نموده است .رفتن به سراغ اشکال‌گیری بر دلیل بدون ایراد دلیل نقض ،به این معنا است که دلیل ،حجت را بر او تمام و واجب نموده و از آنجا که او بر رد دلیل به دشواری برخورده ،لذا فقط به خرده‌گیری بر آن بسنده کرده است .به اشکاالت پاسخ داده می‌شود ولی اینها تمامی ندارد ،دقیقا ً مانند اشکاالتی که مسیحی‌ها بر قرآن و حضرت محمد می‌گیرند ،و نیز همچون اشکاالت اهل سنت بر ائمه .... تا انتها». با این حال ،ایشان نحوه‌ی پاسخ‌گویی به اشکاالت آنها را به ما آموزش می‌دهد و نیز ما را به آن سفارش می‌کند؛ و این کار از روی شفقت و دلسوزی بر آنها است تا دیگر هیچ عذر و بهانه‌ای برایشان باقی نماند. رفتار ایشان نسبت به انصارش :نسبت به همه‌ی آنها مهربان و رئوف است .نسبت به بیچارگان دلسوز و بخشنده و نسبت به ایتام ،مشفق و مهربان است. ایشان سفارش می‌کردند که به آن دسته از مؤمنین که گناهی می‌کنند و توبه می‌نمایند ،اهتمام ویژه‌ای شود .ایشان درباره‌ی یکی از انصار که وضعیتش را توصیف کرده بودم فرمود: «خداوند توفیقتان دهد! اگر وی ندامتش را ابراز کرد ،او را با آغوش باز پذیرا باشید و نسبت به وی توجه فراوانی نشان دهید .خداوند شخص توبه‌کار را دوست دارد ،شما نیز او را دوست بدارید و بسیار به او اهتمام ورزید .خداوند توفیقتان دهد! شاید خداوند با رحمت خویش او را مورد عفو و رحمت قرار دهد». انصارشو در از جمله سیرت ایشان آن است که پیگیر احوال ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها 2 بسیار از آنها سراغ می‌گیرد .هنگامی که به هستو ،و گوها همه جاگفت 95خبر رسید که انصاری با زبان‌های مختلف به حق ایمان وی آورده‌اند ،فرمود: «کسانی که به حق ایمان می‌آورند ،به تعلیم و آگاهی‌بخشی به آنها و استوارسازی عقیده‌شان مبادرت ورزید و کتاب‌های استداللی به زبان خودشان را برای‌شان فراهم آورید». • برخورد ایشان با مال و اموال یکی از برادران که مسئول اداره‌ی بیت المال در یکی از مناطق بود می‌گفت اموال مختلفی به بیت المال می‌رسید که برخی از آنها حقوق واجبه و برخی دیگر کمک‌هایی مربوط به پشتیبانی از دعوت حق و بخشی هم هدایایی از طرف برخی انصار برای سید احمد الحسن بود. وی می‌گفت :به خدا سوگند روزی ندیدم ایشان چیزی از این‌ها را بردارد یا حتی به چیزی از آنها دست بزند .وقتی از ایشان در مورد نگه داشتن اموالی که در اختیارم بود سؤال می‌کردم و این که آیا ایشان کمبودی دارد یا نه ،می‌فرمود: «خداوند توفیقت دهد! من فقط به دعای شما محتاجم نه چیز دیگر و دلیلی ندارد که چیزی باقی بگذاری .خداوند توفیقت دهد! در همه چیز تصرف نما و آن را به انصار نیازمند بده ،یا برای پشتیبانی از دعوت خرج کن ،ان شاء الله .از خداوند مسئلت دارم که به فضل و منتش ،برای شما و به وسیله‌ی شما گشایشی حاصل فرماید!». از جمله رفتار ایشان چنین است که سهمی از بیت المال برای خانواده‌های ایتام ،بیوه زنان ،فقرا و نیازمندان در نظر گرفته بود .این کار ایشان با وجود کمی امکانات و منابع صورت می‌گرفت و همین امر باعث شده بود دعوت الهی حتی از گشودن یک شبکه‌ی وسیع اطالع رسانی مانند شبکه‌ی تلویزیونی که به عنوان مثال انصار از طریق آن بتوانند حق را به مردم برسانند ،بازبماند .همچنین این تنگدستی باعث شده بود مسئولین بیت المال احیانا ً به کم کردن مستمری این مستضعفین دست بزنند و حال آن که خود مستمری چیز اندکی در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 29 بود .ایشان می‌فرمود: «خداوند توفیق‌تان دهد! شما کارهایتان را بر اساس مال و6 اموالی که موجود است سامان دهید .ان شاء الله خداوند به شما وسعت می‌دهد .به هر حال اگر با کمبود پول روبه‌رو هستید ،از مستمری‌ها بکاهید تا همان مقدار که در اختیار دارید، شما را بس باشد .کارتان را به همین روش به جلو پیش ببرید». • آن زن در حالی که بر فرزندانش می‌گریست ،جان داد من به همراه یکی از مؤمنین ،برای دیدار با برخی از انصار در حال مسافرت به شهری بودم که خبر وفات والده‌ی سید احمد الحسن( خداوند رحمتش کند) را شنیدم .پس از مدتی برای عرض تسلیت خدمت ایشان رسیدم و گفتم: انا لله و انا الیه راجعون .وسیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون (و کسانی که در حق آل محمد ستم کردند ،به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می‌گردند). خداوند به مناسبت شهادت طاهره‌ی مظلومه که آزار دید و صبر پیشه کرد و قرار گرفتن او در جوار رحمت الهی ،اجر عظیم به شما عنایت فرماید .خدا شکیبایی شما در مصیبتش را نیکو گرداند و ال حول و ال قوة اال بالله. ایشان در پاسخ فرمود: «خداوند پاداش شما را عظیم گرداند و اعمال‌تان را قبول فرماید! خداوند به شما برترین پاداش نیکوکاران را عطا فرماید! چند روز قبل از وفات ایشان ،خوابی دیدم که مرا هراسان و بیدار کرد ،و من این خواب را به وفات ایشان تعبیر نمودم. دو هفته قبل از وفات ایشان ،علویه 1خوابی دید به این مضمون که :تابوتی وجود داشت که من و پدرم و علویه از سه جهت بر آن نماز می‌خواندیم .در آن تابوت چیز بزرگ و مهمی قرار گرفته بود. - 1احتماال منظور از «علویه» همسر سید احمد الحسن می‌باشد (مترجم). بود‌هابهو این علویه نیز دو روز قبل از وفات والده ،خوابی دیده ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره 2 گوهافوت کرده و کفن پیچ شده بود و من و علویه ایشان ترتیب که: گفت و 97 نزدیک آن بودیم و آن را بر دوش گرفتیم. در سال 2006وقتی از خانه‌ای که والده (رحمها الله) در آن بود خارج شدیم و به سبب پیگیری شدید ستمگران نتوانستیم به آنجا برگردیم ،من در نجف در خانه‌ای دیگر که ستمگران به آنجا حمله‌ور شدند و ما مجبور به ترک آنجا شدیم ،خوابی دیدم. خواب این بود :من در جایی ایستاده بودم و دیدم که انفجاری بزرگ که گویی انفجار اتمی بود روی داد به طوری که انسان‌های بسیار زیادی جان باختند یعنی چه بسا نصف مردم ،یا برخی جاها از مردم خالی شد .پس از این ماجرا من ایستادم و به پوشیدنـ لباس‌های نظامی مشغول گشتم .یک پرچم بزرگ و بسیار مهم نیز برداشتم .با این که من در مرکز عراق بودم ،به سمت شمال حرکت کردم و به سمت خانه‌ی پدرم (رحمه الله) که به همراه والده‌ام (رحمها الله) در آن زندگی می‌کردم متوجه شدم .وقتی به خانه نزدیک شدم ،از دور دیدم تمام زمین سبز و بسیار زیبا شده است .همچنین فرزندان برادر بزرگترم را دیدم .سپس دختر برادرم را دیدم که از دور دست به من گفت :حال همه‌ی ما خوب است ،فقط عمه زینب وفات کرده است! سپس خواهرم را نیز از دور دیدم که خطاب به من گفت :او در حالی وفات کرد که بر فرزندانش می‌گریست .آرزو می‌کرد که آنها را برای یک لحظه هم که شده ببیندـ. من وقتی این مطلب را شنیدم ،نتوانستم حرکت کنم .بر زمین خم شدم و نشستم و شروع به گریه کردم و گفتم :دیگر چه باقی مانده است؟ و صداهای بلندی در آسمان‌های هفت‌گانه می‌شنیدم که گویی فرشتگان گریه می‌کردند .رؤیا تمام شد. این رؤیا قدیمیـ است و قبال ً من آن را برای چند تن از انصار تعریف کرده‌ام. فقط از این غصه می‌خورم که وی فرزندانش را ندید و حال آن که او آنها را بزرگ کرده بود .همچنین از این که آنها را از او دور کردم ،دردمندم ولی البته اگر آنها را نزدیک او می‌گذاشتم، آنها را می‌کشتند». در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 • آیا احمد الحسن دنیاطلب است؟! 29 8 این بخشی از پاسخی است که سید احمد الحسن در پاسخ به سؤال کننده‌ای با امضای فراس الوادی بیان نموده است: « ...و اما سخن شما (خداوند توفیقت دهد) که گفته‌ای« :و اما اگر شما از کسانی هستی که با متاع آخرت در طلب دنیا هستند ،داد و ستد تو سودی به بار نیاورد و پیروز نگردی». آری ،درست می‌گویی اگر من جزو کسانی بودم که دنیا را طالب‌اند! لکن مثال ً من چگونه در پی دنیا هستم؟ گمان نمی‌کنم کسی که طالب جاه و بزرگی باشد ،همانند مسیری که من رفته‌ام را طی کند .من قبل از دعوت گوشه‌گزین بودم و اکنون گوشه‌گیری‌ام بیشتر شده و من و عیالم در زمین خدا آواره و رانده شده‌ایم .همان طور که طاغوتیان با پدران ائمه‌ام چنین کردند در حالی که آنها برای من الگویی شایسته‌اند .حق برای صاحبش جز خداوند سبحان، دوست و رفیقی باقی نمی‌گذارد. محبوب‌ترین مردم نزد من مادرم بود که قبل از این دعوت، حتی برای یک روز نیز از او جدا نشده بودم ،لیکن مجبور شدم که از او دور شوم تا زمانی که وی جان باخت .او در حالی وفات کرد که من از ایشان دور بودم و او را وداع ننمودم .آیا کسی که طالب دنیا باشد ،این گونه در راهی دشوار و وحشت‌آور ،سلوک می‌کند و جرعه جرعه درد و غصه می‌نوشد؟! من گمان نمی‌کنم کسی که به دنبال مال و منال باشد ،برای مؤمنین در هر شهری ،بیت المال تاسیس کند و یک سیستم حسابرسی راه‌اندازی نماید؛ به طوری که هر پولی که وارد بیت المال می‌شود ،ثبت می‌گردد و هر مبلغی هم که خارج می‌شود نیز ثبت می‌شود .وکالیی که برای دریافت خمس اجازه دارند افراد شناخته شده‌ای هستند ،مثل سید حسن الحمامی و شیخ صادق المحمدی و اینها (مبالغ دریافتی را) نه به من می‌فرستند و نه برای خودشان برمی‌دارند بلکه این مبالغ ،به بیت المال فقرا، تحویل داده می‌شود و مسئوالن بیت المال نیز آن را بین ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و 2 بیوه زنان ،طالب علم و غیره و حتی کسانی که بیچارگان، ایتام،گوها گفت و به99 دعوت ایمان ندارند توزیع می‌کنند. من بیش از مخارج معیشت روزانه و اجاره‌ی خانه‌ای که خانواده‌ام را در آن پناه داده‌ام ،هیچ مال و اموال شخصی دیگری ندارم .آری ،همه‌ی آنچه تحت مالکیت من است ،یک قطعه زمین کشاورزی کوچک در اطراف نجف است که آن را سرِ ابراز همدردی و غمخواری با برای سکونتم خریده‌ام .من از َ فقرا ،در آن زمین یک خانه‌ی بسیار کوچک ساخته‌ام و گفتم تا زمانی که در عراق هستم ،همانند فقرا زندگی می‌کنم .شاید روزگار بگردد و روزی از روزها این خانه را ببینیدـ .بخشی از پولی که این خانه را با آن خریدم ،هدیه‌ی برادر بزرگم (خداوند حفظش کند) بود و بخش دیگرش را از یکی از یارانم که او نیز از گروندگان به دعوت حق است ،یعنی شیخ ابومحمد زیادی (خداوند حفظش کند) قرض کرده بودم .این مبلغ را با درآمد زمین پس از کشت و زرع در آن ،تسویه نمودم .هنگامی که شیخ ابومحمد در حضور چند تن از انصار ،مبلغ را به من تحویل داد بر روی اوراق مالی کلمه‌ی فدک مهر شده بود .در همان روز هم کتاب الغیبة که بر آن کلمه فدک مهر شده بود به من هدیه شد .من گفتم :سبحان الله اینها نشانه‌هایی است که یکی از پس دیگری می‌آید .این قضیه را گروهی از انصار (خداوند حفظشان کند) شاهد بودند؛ از جمله شیخ ابومحمد الزیادی و شیخ ابو حسن الزیادی و شیخ ابوحسین (خداوند حفظشان کند). به هر تقدیر ،در سال 2007من به همراه همسر و فرزندانم ساعاتی قبل از یورش نیروهای نظامی هوادار مرجعیت که با تحریک مرجعیت به حمله دست زده بودند ،از این زمین خارج شدم .وقتی مرا در آنجا نیافتند ،محل را قبضه کردند و بر آن نگهبان گماشتند و پس از چندی آنجا را ترک کردند؛ و چه قدر شبیه به فدک است ،و چه قدر کار زشت آنها شبیه کار کسانی است که بر خانه‌ی مادرم زهرا حمله بردند. از سال 2007تا چند روز پیش ،هیچ اطالعی در مورد این قطعه زمین نداشتم تا این که یکی از مؤمنین به نام شیخ در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 30 ابو حسن و برخی از شیوخ عشایر نجف (خداوند خیرشان دهد) 0 تالش کردند آن را بازگردانند .سپاس خدایی را که برایم از مادرم فاطمه زهرا و پدرم امیرالمؤمنین علی الگویی قرار داده است: بلی کانت فی أيدينا فدک من کل ما أظلته السامء ،فش ّحت عليها نفوس قوم وسخت عنها نفوس آخرين .ونعم الحکم الله .وما أصنع بفدک وغري فدک والنفس مظانها فی غد جدث تنقطع فی ظلمته آثارها ،وتغيب أخبارها، وحفرة لو زيد فی فسحتها وأوسعت يدا حافرها الضغطها الحجر واملدر ،5وسدّ فرجها الرتاب املرتاکم ،وإمنا هی نفسی أروضها بالتقوی لتأتی آمنة يوم الخوف األکرب ،وتثبت علی جوانب املزلق.1 آری ،از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است ،فدک در دست ما بود که مردمی بر آن بخل ورزیده ،و مردمی دیگر سخاوت‌مندانه از آن چشم پوشیدند ،و بهترین داور خداست .مرا با فدک و غیرفدک چه کار؟ در حالی که جایگاه فردای آدمی گور است، که در تاریکی آن ،آثار انسان نابود و اخبارش پنهان می‌گردد .گودالی که هر چه بر وسعت آن بیافزایند ،و دست‌های گورکن فراخش نماید ،سنگ و کلوخ آن را پر کرده ،و خاک انباشته رخنه‌هایش را مسدود می‌کند .من نفس خود را با پرهیزکاری می‌پرورانم ،تا در روز قیامت که هراسناک‌ترین روزهاست در امان ،و در لغزشگاه‌های آن ثابت قدم باشم. شاید برخی افراد با هدف ارضای شهوت جنسی ،به دنبال دنیاخواهی باشند ولی من قبل از دعوت فقط با یک زن ازدواج کرده‌ام و او مادر فرزندان من است و در زندگی‌ام هیچ زوجه‌ی دیگری چه دائم و چه موقت غیر از او نداشته‌ام؛ پس کجا است این دنیاطلبی؟! منیتـ‌ تا به امروز هرگاه به ‌ من‌ـ‌و پناه می‌برم به خدا از همراه برخی انصار باشم و به غذا پختن نیاز پیدا کنیم ،خودم بلند می‌شوم و غذا می‌پزم و هنگامی که به کسی برای شستن ظرف‌ها نیاز پیدا کنیم ،با دست خودم آنها را می‌شویم ،هر چند 1 -نهج البالغه :نامه‌ی ( 45مترجم). افتخار انصار درخواست می‌کنند که مرا خدمت نمایند ولی این ایســــتـگاه چــهـارم :مسایل مربوطه به مناظره‌ها و من 3 را خدمتگزاری کنم .آیا کسی که دنیاطلب که وآنها است گوها گفت 01 باشد ،این گونه عمل می‌کند؟! منیتـ‌ خودم مایحتاج منزلم را ‌ من‌ـ‌و پناه می‌برم به خدا از از بازار خریداری می‌کنم و هیچ محافظ مسلح یا غیرمسلحی ندارم؛ و سپاس خدایی را که مرا ایمن ساخت و مرا به چنین چیزی نیازمند و مجبور نساخت. قبول نمی‌کنم که کسی دست مرا ببوسد و دستم را دراز نمی‌کنم که مردم بر آن بوسه بزنند؛ بر خالف رفتار مراجع و برخی از وکالی آنها. ً اینها واقعیت‌هایی است که قبال انصار از آنها مطلع بوده‌اند. اآلن هم انصاری که نزدیک من هستند از اینها اطالع دارند؛ یعنی این موارد چیزهایی مخفی نیستند بلکه مورد مشاهده‌ی مردم بوده است ،چه در حال و چه در گذشته. پس کجاست آن دنیایی که من طالب آنم؟! و چگونه و با چه چیزی در طلب آن بوده‌ام؟! خداوند شما را به صالح آورد! در روایات آمده است که بوسه جز بر دست پیامبر یا وصی روا نیست؛ حال آیا معقول است این عده که نه جزو پیامبران‌اند و نه از اوصیاء ،دست خود را جلو ببرند تا مردمی که در پی آخرتند بر آن بوسه بزنند؟! و احمد الحسن که وصی است در حالی که نمی‌پذیرد احدی از مردم دستش را ببوسد، دنیاطلب به شمار رود؟! به خداوند سوگند ،نمی‌گویم که نسبت به احمد الحسن بی‌انصافی کردید بلکه اگر این گونه فکر می‌کنید و این گونه حکم می‌رانید ،به عقل‌های خودتان بی‌انصافی روا داشته‌اید. به خودتان رحم کنید تا خداوند بر شما رحمت آورد! این کسانی که وجوب تقلید را بر شما فرض گرفته‌اند ،سوداگران مرغ و مستغالت و پیرو شهوات‌اند .اینها نه خواهان آخرت‌اند و نه ربط و رابطه‌ای با آخرت دارند .شما این را می‌دانید و خودتان ایشان را در عراق مشاهده کرده‌اید .در خارج دیده‌اید که پسران‌شان را برای جمع آوری خمس و اموال و کفاره‌ی قضا نزد شما به کشورهای غربی می‌فرستند( ،آن هم) به بهانه‌ی تبلیغ! ای کاش از آنها می‌پرسیدید :چرا از طالب حوزه‌ی در محضر عبد صالح (جلد 1و )2 30 نجف ،فقط پسران‌تان را به کشورهای غربی گسیل می‌دارید؟ چرا دفاتر آنها را پسرانشان مدیریت می‌کنند و هر طور که 2 بخواهند ،بدون هیچ بازرسی یا مقررات یا حسابرسی در مال و اموال دخل و تصرف می‌نمایند؟! به خودتان رحم کنید تا خداوند بر شما رحمت آورد! عقل و خردتان را برای تمییز و شناخت حقیقت به کار بندید .طالبان دنیا را از نحوه‌ی رفتار و سلوک و عملکردشان بشناسید. والسالم علیکم و رحمه اهلل و برکاته احمد الحسن -ذوالحجه 1433هـ ق .»1 فسالم علیک أیها العبد الصاحل و علی آبائک الطاهرین و أبنائک املهدیین و شیعتکم املنتجبین ل پس سالم خدا رب تو ای عبد صا ح و رب پدران طاره تو و رب ران مهدیین تو و رب منت شیعیان جب تو باد! یمکن لک فی أرضه أسأل اهلل أن ینصرک نصرًا عزیزًا و ّ مس از خداوند ئلت می‌نمایم Ñهک ریپوزی شکست‌انپذریی نصیب تو رفماید و تو را رد زمین تسلط و توان عطا نماید! و احلمد هلل رب العاملین و صلی اهلل علی حممد و آل حممد االئمة و املهدیین و سلم تسلیمًا کثیرا 1 -آبان ( 1391مترجم).

49,000 تومان