صفحه 1:
قانون مدني افغانستان
کتاب اول
قانوني مدني
باب تمهيدي
فصل اول
تطبیق قانون
قسمت اول
قانون و حق
مبحث اول - ساحه تطبیق قانون
ماده 1 -
(1)در مواردي که حکم قانون وجود داشته باشد. اجنهاد جواز ندارد.
احکام اين قانون باعنبار لفظ و یا فحواي آن. قابل تطبیق مي باشد.
(2)در مواردیکه حکم قانون موجود نباشد. محکمه مطابق باساسات كلي ففه
حنفي شریعت اسلام حکم صادر مي نماید. که عدالت را به بهترین وجهه ممکن
آن تامین نماید.
ماده 2 -
plus Say ga aa. pls OLLI Lag iil و ako CRAIN aS
موجود نباشد. محکمه مطابق به عرف عمومي حکم صادر مینماید. مشروط بر
اینکه عرف مناقص احکام قانون یا اساسات عدالت نباشد.
ماده 3 -
صفحه 2:
(1)آنچه به زمان ثابت مي گردد تا وقتیکه دلیل مخالف آن موجود نشود. مدار
اعتبار شناخته میشود.
(2)الغاي حکم قانون جز توسط قانون بعدیکه صراحتا بالغا یا تعدیل آن حکم
نماید. صورت گرفته نمیتواند.
میحث دوم - استعمال حق
ماده 4 -
شخصیکه به اکتساب حق قبل از موعدش مبادرت ورزد. بحرمان از آن محکوم
مي گردد.
ماده 5 -
حالت اضطرار, موجب ابطال حق غیر نمي گردد.
ماده 6 -
ضرر توسط عمل بالمثل, از بين برده نمي شود.
ماده 7-
دفع مفاسد بر جلب منافع مقدم مي باشد.
ماده 8 -
جواز قانوني ضمان را نفي مي کند , شخصي که از حق خود در حدود قانون
استفاده میکند. مسئول خسارات ناشي از آن نمي باشد.
ماده 9 -
(1)شخصیکه از حق خود تجاوز نماید. ضمان بر او لازم مي كردد.
(2)تجاوز از حق در موارد آتي بوجود مي آيد:
1 - اعمال مخالف عرف و عادث.
2 - داشتن قصد تعرض بر حق غير.
صفحه 3:
3 - جزئي بودن مصلحت شخص نسبت بضرریکه بغير وارد ميسازد.
4 - غير مجاز بودن مصلحت.
قسمت دوم
تطبیق قانون از حبث زمان
ماده 10 -
(1)احکام قانون بعد از نشر قابل تطبیق مي كردد.
(2)احکام قانون بماقبل رجعت نمي کند, مگر در حالاتیکه در خود قانون تصریح
شده و یا احکام آن متعلق به نظام عامه باشد.
ماده 11 -
(1)احکام متعلق با هلیت بالاي جمیع اشخاص واجد شرایط مندرج اين قانون
تطبیق مي گرد
(2)در صورتیکه شخص نطر باحکام قانون جدید ناقص اهلیت شناخته شود. اين
احكام به تصرفات قبلي وي تاثیر ندارد.
ماده 12 -
احكام جديد متعلق يمرور زمان بمجرد انفاذ آن قابل تطبيق است.
جميع موارديكه مدت مرور زمان مطابق به قانون سابق تكميل نشده باشد, el
احكام قانون جديد مي كردد.
ماده 13 -
هركاه احكام قانون جديد مدت مرور زمان را نسبت قانون سابق كمتر تعيين
نمايد. كرجه اين مدت قبل از انفاذ قانون جديد آغاز يافته باشد. تابع احكام
قانون جديد مي باشد.
ماده 14 -
صفحه 4:
در مورد ادله ايکه قبلا جمع آوري شده, احکام قوانيني تطبیق مي گردد که در
وقت جمع آوري و با وقتیکه باید جمع آوري میگردید, نافذ بوده است.
ماده 15 -
میعاد مطابق به تقویم هجري شمسي محاسبه مي گردد.
قسمت سوم
تطبیق قانون از حيث مكان
ماده 16 -
در موارد تشخیص رابطه حقوقي در قضیه ایکه تنازع قوانین در آن موجود گردد.
احکام قانون افغانستان قابل تطبیق مي باشد.
ماده 17 -
در مورد تثبیت احوال مدني و اهلیت اشخاص, قانون دولت متبوعه آنها تطبیق
مي گردد, تصرفات مالي که در افغانستان عقد گردیده و آثار مرتبه آن نیز در
آن بوجود آمده باشد. در حالیکه يكي از طرفین عقد تبعه خارجي بوده و ناقص
اهلیت باشد طوریکه نقص اهلیت آن مبني بر سبب خفي باشد با آنهم واجد
اهلیت کامل شناخته ميشود.
ماده 18 -
در مورد اشخاص حكمي خارجي مانند شرکتها, جمعیت هاء موسسات و امثال
آن, قانون دولتي اعتبار دارد که اداره مركزي آنها در آن واقع باشد. اگر فعالیت
عمده اين اشخاص در افغانستان دایر باشد قانون افغانستان تطبیق میگردد.
ماده 19 -
در صورد شرایط موضوعي صحت ازدواج. قوانین متبوعه هر يك از زوجین
تطبیق مي گردد. و در شریاط شكلي ازدواج. احکام قانون مملكتي رعایت مي
گردد که ازدواج در آتصورت گرفته است.
ماده 20 -
صفحه 5:
(1)در مورد آثار مرتبه بر ازدواج به شمول امور مالي, قانون دولتي تطبیق مي
گردد که زوج حین عقد ازدواج تابع آن باشد.
(2)در خصوص طلاق, احکام قانون دولتي تطبیق میگردد که زوج در حین طلاق
تايع آن باشد.
(3)در حالات تفريق و انفصال قانون مملكتي اعتبار دارد كه زوج حين اقامه
دعوي تايع آن باشد.
ماده 21 -
در حالات مندرج مواد (19 و 20) اين قانون, اگر يکي از وزجین حین عقد
ازدواج افغان باشد باستنتاي شرط اهلیت, تنها احکام قانون افغانستان تطبیق
میگردد.
ماده 22 -
در مسایل متعلق به بنوت. ولایت و سایر وجايب فيما بين پدران و فرزندان,
احکام قانون دولت متبوعه پدر تطبیق مي گردد.
ماده 23 -
در مورد اشخاص فاقد اهليت, ناقص اهليت وغايب, احكام قانون دولت متبوعه
شان تطبیق مي گردد. در خصوص نصب فیم. وصي, ولي قانوني و امثال آن,
احکام قوانین مربوط به اين موضوعات و احکام سایر قوانینیکه بمنظور حمایت
اشخاص مذکور وضع شده باشد. قابل تطبیق مي باشد.
ماده 24 -
در مورد التزام به نفقه , احكام قانون دولت متبوعه شخصي كه مكلف به اداي
نفقه مي باشد , تطبيق مي گردد.
ماده 25 -
صفحه 6:
(1) در مورد احکام موضوعي متعلق به ارث , وصیت و سایر تصرفات منسوب
به بعد از وفات , احکام قانون دولت متبوعه مورث , وصي یا شخصي که حین
وفات تصرف از او بعمل آمده باشد , تطبیق میگردد.
(2) در خصوص احکام شكي وصیت, احکام قانون وصي در حین وصیت و یا
احکام قانون محلیکه در آن وصیت تکمیل شده باشد, تطبیق میگردد.
همچنان احکام شكلي سایر تصرفات منسوب به بعد از وفات تایع این حکم مي
باشد.
ماده 26 -
در مورد حیازت ملکیت و سایر حقوق عيني, قانون محلي تطبیق میگردد که
عقار در آن واقع باشد. و در مورد اموال منقول قانون محلي تطبیق میگردد که
اموال منقول حین تحقق اسبابیکه بر آن اکتساب و یا از دست دادن حق مرتب
گردیده, در محل مذکور موجود بوده است.
ماده 27 -
در مورد وجائب ناشي از عقود, قانون دولتي تطبیق میگردد که طرفین عقد در
آن اقامتگاه اختیار نموده اند. در صورت اختلاف اقامتگاه قانون دولتي تطبیق
میگردد هقف در آن #كميل شدم باشة. مشروظ بر انتكه .در خصوص تطبیق
احكام كدام قانون معین, طرفين عقد موافقه نه نصوده باشند ويا از قرائن
معلوم نكردد كه مراد طرفين عقد تطبيق قانون ديگري بوده است. در صورد
عقود تكميل شده متعلق به عقار قانون محل عقار تطبيق ميكردد.
ماده 28 -
در مورد شرايط شكلي عفود. احکام قانون دولتي تطبیق مي گردد که عقد در
آن تکمیل شده باشد.
ماده 29 -
(2)در مورد وجائب غیر تعاقدي, احکام قانون دولتي تطبیق مي گردد که در آن
حادثه اي ایجاد کننده واقع شده باشد.
صفحه 7:
(2)اگر وجیبه ناشي از حادثه اي باشد که در خارج افغانستان واقع شده و حادثه
در آن محل غیر قانوني و در اقغانستان قانوني شناخته شود. حکم فقره يك این
ماده تطبیق نمي گردد.
ماده 30 -
در مورد قواعد اختصاصي و تمام امور متعلق باجراآت, احکام قانون دولتي
تطبیق مي گردد که دعوي در آن اقامه یا اجراآت در آن بعمل آمده باشد.
ماده 31 -
احکام مندرج مواد قبلي اين قسمت در صورتي نافذ مي باشد. که مخالف آن
حکم ديگري در قانون اختصاصي یا معاهده بين الدول که در افغانستان نافة
است نباشد.
ماده 32 -
هرگاه در مورد تنازع قوانین حکمي در صواد قبلي اين فانون موجود نباشد,
قواعد حقوق بين الدول خصوصي تطبیق مي گردد.
ماده 33 -
تعبین قانون واجب التطبیق در مورد اشخاصیکه تابعیت شان معلوم نباشد. از
صلاحیت محکمه است.
ماده 34 -
در مواردیکه تطبیق احکام قانون خارجي پیش بيني شده است, آن احکام
موضوعي قانون مذکور که متعلق به قانون بین الدول خصوصي نباشد, تطبیق
میگردد. اگر در قانون دولتیکه احکام آن قابل تطبیق میباشد, تعدد ادیان وجود
داشته باشد احکام دینیکه قانون آن دولت نعیین نموده, تطبیق مي گردد.
ماده 35 -
صفحه 8:
احكام قانون خارجي به نحويكه در مواد قبلي اين قسمت تصریح گردیده, در
حدودي قابل تطبيق مي باشد كه مخالف نظام عامه يا آداب عمومي در
افغانستان نباشد.
فصل دوم
اشخاص
قسمت اول
شخص حقيقي
مبحث اول - احکام عمومي
ماده 36 -
(1)شخصیت انسان با ولادت کامل وي به شرط زنده بودن آغاز و با وفات
اتجام مي يابد.
(2)جنين داراي حقوقي مي باشد كه قانون بر آن تصريح نموده است.
ماده 37 -
تثبیت تاریخ ولادت و وفات ذریعه دفاتر رسمي مربوط صورت میگیرد. هرگاه
اسناد مبني بر ثبت ولادت و یا وفات موجود نبوده یا در مورد صحت ثبت اشتباه
وارد گردد. براي اثبات ولادت و وفات از اقامه وسایل اثبات به ترتيبي استفاده
میگردد که در قانون تصریح شده باشد.
ماده 38 -
هر شخص مي تواند علاوه بر اسم خود. اسم خانوادگي انتخاب نماید. اسم
خانوادگي باولادانتقال مي یابد. اگر شخص اسم خانوادگي غیر را بخود انتقال
دهد و این عمل او موجب خساره به شخص اول گردد, متضرر مي تواند علاوه
بر مطالیه منع, جبران خساره را نیز از متعرض مطالبه نماید.
ماده 39 -
صفحه 9:
سن رشد هیجده سال مکمل شمسي مي باشد. شخص رشید در حالت صحت
عقل در اجراي معاملات, داراي اهلیت حقوقي کامل شناخته مي شود.
ماده 40 -
شخصي که از نگاه صغر سن, معتوه بودن با جنون, غیر ممیز باشد, نمي تواند
معاملات حقوقي را انجام دهد. شخصیکه به سن هفت سالگي نرسیده باشد غیر
صرسعوو سس كيد
ماده 41 -
شخص ممیزیکه به سن رشد نرسیده یا اینکه به سن رشد رسیده اما سفیه یا
مبتلا به غفلت كاري باشد, ناقص اهلیت پنداشته میشود.
ماده 42 -
شخص ناقص اهلیت و فاقد آن تابع احکام وصایت, ولایت و قوامت مطایق به
شرایط و قواعد پیش بيني شده اين قانون مي باشد.
ماده 43 -
هیچکس نمي تواند از اهلیت قانوني خود تنازل یا در آثار مرتبه آن تعديلي وارد
نماید.
ماده 44 -
آزادي حق طبيقي انسان است, هیچکس نمي تواند از آن تنازل نماید
ماده 45 -
شخصیکه حقوق شخصي او مورد تجاوز فرار مي گیرد. مي تواند علاوه بر
مطالبه منع تجاوز در صورت وقوع ضرر طالب جبران خساره گردد.
مبحث دوم - حالت مدني
ماده 46 -
صفحه 10:
اشخاصیکه سن هیجده سالگي را تکمیل مي کنند حالت مدني شان در دفاتر
مخصوص ثبت سجلات مطابق باحکام مندرج مواد )47 = 4B = 49 = 50( این
قانون درج مي كردد.
ماده 47 -
(1)حالت مدني يك شخص در ورقه مخصوص هویت درج و در صورت مطالبه
برایش داده ميشود. ورقه هویت محتوي اسم. تخلص با اسم فاميلي, تاریخ و
محل تولد. وظیفه, تایعیت, محل اقامت, اسم همسر و اولاد با تاريخ و محل
تولدشان مي باشد.
(2)تغیر حالات متذکره از قببل وفات,تغير محل اقامت یا وظیفه نیز در ورق
هویت درج مي گردد.
ماده 48 -
اسناد مربوط به ازدواج. طلاق, اقرار به بنوت و ثبوت نسب که در مراجع
اختصاصي ترتیب مي گردد, در دفاتر مندرج ماده (46) اين قانون به ثبت
میرسد مراجع موصوف مکلف اند وقایع مذکور را جهت ثبت به اداره مربوط
کتبا اطلاع دهند.
ماده 49 -
خارنوال مي تواند از جريان ثبت سجلات, دفاتر مخصوصه مندرج ماده (46) اين
قانون اطلاع حاصل و در صورت مشاهده تخلف و سوء اجراآت به اقدامات
قانوني ببردازد.
ماده 50 -
جمیع حالات مندرج مواد (46 - 47 - 48 - 49) اين قانون که در دفتر
مخصوص ثبت سجلات یا تذکره نفوس درج گردیده,در مقابل غیر, حجت شناخته
ميشود. اعتراض در مورد همچو استاد مجاز نیست, مگر اینکه اعتراض بر
جعلیت یا تزویر اسناد مذکور بنا يافته باشد.
میحث سوم - اقامتگاه
صفحه 11:
ماده 51 -
(1)افامتگاه جاییست که شخص عادتا در آن سکونت دارد. خواه این سکونت
دایم يا موقت باشد.
(2)شخص مي تواند بیش از يك اقامتگاه داشته باشد.
ماده 52 -
(1) اقامتگاه ناقص اهلیت , محجور, مفقود و غایب عبارت از اقامتگاه قایم
مقام قانوني شان میباشد.
(2) اشخاص ناقص اهلیت که ماذون به تجارت باشند, مي توانند در مورد اجراي
معاملات و تصرفات مجوزه, صاحب اقامتگاه خاص شناخته شوند.
ماده 53 -
جائیکه شخص در آن تجارت یا پيشه اختیار مي نماید. از جهت اداره امور متعلق
به آن اقامتگاه وي شناخته مي شود.
ماده 54 -
(1)شخص مي تواند براي اجراي يك عمل معین قانوني اقامتگاه اختياري داشته
باشد.
(2)افامتگاهي که براي اجراي يك معامله معین قانوني اختبار میگردد. براي
جمیع مسایل مربوط به آن به شمول اجراآت متعلق به تنفیذ اجباري اعتبار دارد.
So اینکه اقامتگاه مذکور صراحتا براي معاملات مشخص تعبین شده باشد.
(3)اثبات اقامتگاه اختياري بدون اسناد كتبي جواز ندارد.
مبحث چارم - تابعیت
ماده 55 -
صفحه 12:
تابعیت افغاني توسط فانون خاص تنظیم مي گرد
مبحث پتجم - فامیل
ماده 56 -
فامیل انسان متشکل از اقاربیست که توسط يك اصل مشترك با هم جمع شده
باشند.
ماده 57 -
قرابت مستقیم عبارت از نسست اصل و فرع مي باشد و قرایت غیر مستقیم
نسبت بین اشخاص است,که داراي اصل مشترك بوده بدون اینکه يكي فرع
ديگري باشد.
ماده 58 -
(1)در محاسبه درچه قرابت مستقیم از فرع به اصل, هر فرع یکدرجه شناخته
شده و خود اصل درین محاسبه شامل نمي باشد.
(2)در محاسبه درجه قرابت غیر مستقیم از فرع به اصل مشترك و عکس آن,
هر فرع يك درجه شناخته شده و اصل مشترك درین محاسبه شامل تمي باشد.
ماده 59 -
اقارب يكي از زوجین در مورد زوج دیگر به عین قرابت و درجه شناخته میشود.
مبحث ششم - ازدواج
ماده 60 -
ازدواج عقدیست که معاشرت زن و صرد را به مقصد تشکیل فامیل مشروع
گردانیده حقوق و واجبات طرفین را بوجود مي آورد.
ماده 61 -
صفحه 13:
عقد ازدواج در نکاح تامه رسمي توسط اداره مربوط در سه نقل ترتیب و ثبت
میگردد, اصل آن در اداره مربوط حفظ و بهر يك از طرفین عقد يك نقل آن
داده مي شود. عقد ازدواج بعد از ثبت به دفاتر مخصوص باطلاع اداره ثبت
سجلات مندرج ماده (46) اين قانون رسانیده میشود.
(2)اگر ثبت عقد ازدواج به اين ترتيب ممكن نباشد, به نحو ديكريكه براي ثبت
اسناد رسمي پیش بيني شده است, صورت مي گیرد.
ماده 62 -
نامزدي با زني جواز دارد كه در قيد نكاح وعدت غير نباشد.
ماده 63 -
خواستگاري زن در wae طلاق رجعي یا بائن بعبارت صریح و کنایه و در عدت
وفات بعبارت صریح جواز ندارد
ماده 64 -
نامزدي عبارت از وعده به ازدواج است, هريك از طرفین مي تواند از آن
منصرف شود.
ماده 65 -
هرگاه نامزد به نامزد خود هدیه داده باشد, هدیه دهنده مي تواند در صورت
انصراف جانب مقابل و موجودیت هدیه, عین یا قیمث روز خرید آن را مطالبه
نماید. اگر انصراف از طرف هدیه دهنده صورت بگیرد یا هدیه هلاك ويا
استهلاك گردیده باشد, رد آن را بهيج صورت مطالبه کرده نمي تواند.
ماده 66 -
عقد ازدواج با ایجاب و قبول صریح که فوریت و استمرار را افاده کند يدون قيد
وقت در مجلس واحد صورت مي گیرد.
ماده 67 -
صفحه 14:
ازدواج در صورت تعلیق آن یه شرط غیر محقق یا مضاف ساختن آن بزمان
آینده عقد شده نمیتواند.
ماده 68 -
هرگاه در عقد ازدواج شرطي گذاشته شود که مخالف قانون و اهداف ازدواج
باشد. عقد صحیح و شرط باطل پنداشته میشود.
ماده 69 -
در عقد ازدواج بدل _ زن, بدل زن دیگر قرار نگرفته و براي هريك از زوجه ها
مهر مثل لازم مي كردد.
ماده 70-
اهلیت ازدواج وقتي کامل مي گردد. که ذکور سن (18) و انات شانزده سالگي
را تکمیل کرده باشند.
ماده 71 -
(1)هر گاه دختر سن مندرج ماده (70) اين قانون را تکمیل نکرده باشد. عقد
ازدواج وي تنها توسط پدر صحیح التصرف یا محکمه با صلاحیت صورت گرفته
Biles yoo:
(2)عقد تکاج صغیره کمتر از (15) سال بهیچ وجه جواز ندارد
ماده 72-
(1)گرفتن وکیل براي عقد ازدواج جواز دارد.
(2)وكيل نمي تواند موکله خود را به عقد نکاح خود درآورد. مگر اینکه در عفد
وکالت به آن تصریح شده باشد.
ماده 73 -
وکیل نمي تواند در عقد ازدواج بدون تفویض صلاحیت یا اجازه موکل یا موکله
خود. شخص ديگري را بصفت وکیل انتخاب نماید.
صفحه 15:
ماده 74 -
وکیل نمي تواند عملي را که خارج از حدود وکالت او باشد. انجام دهد. تصرف
خارج از حدود وکالت بمثابه عمل فضولي بوده و موقوف باجازه موکل یا موکله
او مي باشد.
ماده 75 -
وکیل به تسلیم زوجه به زوج و پرداخت مهر مکلف نمي باشد , مگر اینکه از
پرداخت مهر ضمانت کرده باشد . درین صورت وکیل تمي تواند که مهر تادیه
شده را از زوج مطالبه تماید . جز در حالتي که ضمانت وکیل باجازه زوج
صورت گرفته باشد.
ماده 76 -
در صورتیکه طرفین عقد اصالتا شرعا یا توکیلا تحت ولایت شخصي واحد قرار
داشته باشند, شخص مي تواند به تتهائي از جانب طرفین عقد ایجاب و قبول
نماید, مشروط بر اینکه شرایط فانوني عقد رعایت شده باشد.
ماده 77 -
براي صحت عقد نکاح و نفاذ آن شرایط آتي لازم است:
1 - انجام ایجاب و قبول صحیح توسط عاقدین یا اولیاء با وكلاي شان
2 - حضور دو نفر شاهد با اهلیت.
3 - عدم موجوديت حرمت دائمي ويا موقت بين ناكح و منكوحه.
ماده 78 -
قاضي ولي اشخاصي است که ولي نداشته باشند.
ماده 79 -
اشخاصیکه طبق ماده (78) اين قانون تحت ولایت قاضي قرار مي گيرند,
قاشي نمیتواند آنها را به عقد ازدواج خود یا اصول و فروع خویش درآورد.
صفحه 16:
ماده 80 -
هرگاه عاقله رشیده بدون موافقه ولي ازدواج نماید, عقد نکاح نافذ و لازم
میباشد.
ماده 81 -
ازدواج شخص با اصول و فروع خود و فروع پدر و مادر و طبقه اول فروع اجداد
بطور ايدي حرام است.
ماده 82 -
ازدواج شخص با زوجه اصول و زوجه فروع خودش بطور دایم حرام است.
همچنان ازدواج شخص با اصول زوجه اش مطلفا و با فروع زوجه در صورت
دخول بطور دایم حرام میباشد.
ماده 83 -
ازدواج زني با اصل و فرع مزنبه همچنان ازدواج مزنیه با اصول و فروع زاني
حرام مي باشد
ازدواج اصول و فروع مزنیه با اصول و فروع زاني زین امر مستنتي است.
ماده 84 -
حرمت رضاعي باستثناي حالات ذیل مانند حرمت نسبي است:
1 - خواهر بسر رضاعي.
2 - مادر خواهر با برادر رضاعي
3 - مادر کلان پسر یا دختر رضاعي.
4 - خواهر برادر رضاعي.
ماده 85 -
در حالات ذیل حرمت موقت موجود میگردد:
صفحه 17:
1 - جمع در نكاح بين دو زنيكه هر كاه يكي آنها مرد فرض شود , حرمت ازدواج
بين شان بوجود آید.
2 - مطلقه ثلائه تا زمانیکه با شخص ديگري ازدواج نمايد.
3 - منکوحه و معتده ab
- زنیکه لعان شده باشد تا وقتیکه, شوهر خود را تکذیب نماید.
5 - زتیکه اهل کتاب تباشد.
ماده 86 -
ازدواج به بیش از يك زن بعد از تحقق حالات آتي صورت گرفته مي تواند:
1 - در حالتیکه خوف عدم عدالت بین زوجات موجود نباشد.
2 - در حالتیکه شخص کفایت مالي براي امین نفقه زوجات از قبیل غذا, لباس,
مسکن و تداوي مناسب را دارا باشد.
3 - در حالتیکه مصلحت مشروع, مانند عقیم بودن زوجه اولي و یا مصاب بودن
وي به امراض صعب العلاح. موجود باشد.
ماده 87 -
زنیکه شوهر وي بر خلاف حکم ماده (86) اين قانون ازدواج نصوده باشد. مي
تواند مطایق به احکام مندرج ماده (183) این قانون, بر اساس تفریق به سبب
ضرر از محکمه مطالیه طلاق نماید
ماده 88 -
زن مي تواند هنگاه عقد ازدواج شرط گذارد که اگر زوج وي مخالف احکام
مندرج مانتد (86) اين قانون به زن دیگر ازدواج کند.صلاحیت طلاق به او
انتقالي داده میشود . اين شرط وقتي اعتبار دارد که در وثيقه نکاح درج شدم
باشد.
ماده 89 -
صفحه 18:
شخصیکه در ازدواح به بیش از يك زن مطایق حکم مندرح ماده (86) اين قانون
متاهل بودن خود را کتمان نماید و رضائیت و موافقه صریح زني را که جدیدا به
نکاح گرفته است در مورد بدست نیاورده باشد, دریتصورت زوجه جدید مي
تواند در صورت عدم رضائیت به دوام معاشرت به زوح. مطایق به احکام مندح
ماده (183) بر اساس تفریق به سیب ضرر از محکمه مطالبه طلاق: نماید.
مبحث هفتم - آثار ازدواج
فرع اول - احكام عمومي
ماده 90-
بر نكاح صحيح و نافذ تمام آثار آن از قبیل, نفقه زوجه, حقوق میراث, ثبوت
مسب وسو مسا سرس مويه هرگ رود
ماده 91-
در مورد لزوم كل مهر. خلوت صحيحه,حكم دخول را در نكاح صحيح دارد. كرجه
زوج عنين باشد. همجنان در مورد اثبات نسب, نفقه, حرمت نکاح خواهر زوجه,
حکم خلوت صحیحه, عینا حكم دخول در نكاح صحيح را دارا مي باشد.
ماده 92-
ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان باطل است. مرد مسلمان مي تواند با
زن اهل كتاب ازدواج نمايد.
(2)ازدواج زن اهل كناب توسط ولي كتابي وي بحضور دو نفر شاهد اهل کتاب
صورت كرفته مي تواند. در موارد مندرج اين ماذه اولاد تابع دين يدر شناخته مي
شود.
ماده 93 -
نکاح زن اهل کتاب بالاي زن مسلمان و عکس آن جواز دارد.
ماده 94 -
صفحه 19:
هرگاه در نكاح غير صحيح بين زوج و زوجه قبل از دخول و مقدمات آن تفریق
رورم ليوو ees رس ندا هوه وعدن را
ماده 95 -
هيج يك از آثار ازدواج صحيح بر ازدواج باطل گرچه دخول در آن صورت گرفته
باشد, مرتب نمیگردد.
ماده 96 -
ازدواجیکه با ایجاب و قبول صورت گرفته و بعضي شرایط آن تکمیل نگردیده
باشد. فاسد و احکام ازدواج بر آن مرتب نمي گردد.
ماده 97 -
(1)ازدواج فاسد قبل از دخول در حکم نکاح باطل است.
هرگاه بعد از ازدواج فاسد دخول صورت بگیرد. مهر, نسب. حرمت مصاهره,
عدت, تفریق و نفقه ثابت میگردد.
فرع دوم- مهر
ماده 98 -
کل مهر باوطي, خلوت صحبحه یا وفات يكي از زوجين كرجه قبل از دخول يا
خلوث صحيحه صورت كرفته باشد, لازم ميكردد.
ماده 99 -
زوچه مستحق مهر مسمي مي باشد. اگر مهر حین عقد تعیین نشده وی نفي
آن بعمل آمده باشد, مهر مثل لازم مي گردد.
ماده 100 -
مال قابل تملك, مهر تعیین شده مي تواند
ماده 101 -
صفحه 20:
(1)کل یا قسمتي از مهر, حین عقد طور معجل یا موجل تعیین شده مي تواند.
(2)در صورت عدم تصریح , بعرف رجوع مي گردد . پرداخت مهر موجل در
صورت تفریق یا وفات تابع مدت کوتاه تر مي باشد. مگر اينکه حین عقد صدت
معيني تصریح شده باشد.
ماده 102-
)1( زوج مي تواند مقدار مهر را بعد از عقد تزئید نماید
(2) در حالت فوق زیادت در مهر تابع شرایط ذیل است:
1-مقدار زیادت مهر معلوم باشد.
2-زوجه ياولي او اين زيادت را قبول نمايد.
3-رابطه زوجیت باقي باشد.
ماده 103-
(1) زوجه بالغه كه سن ازدواج قانوني را تكميل نموده باشد. مي تواند در حالت
صحت و رضاي خود مهري را که نقداً تعیین شده باشد, كلا و یا قسماً از ذمه
زوج ساقط نماید.
(2)پدر زوجه اي که سن مندرج ماده(70) اين قانون را تکمیل نکرده باشد. بهيج
صورت نمي تواند مهر را از ذمه زوج ساقط نماید.
ماده 104-
زنیکه اختیار تعبين مهر را به زوج تفویض نموده و مهر او تسمیه نشده باشد,
مي تواند بعد از عقد و قبل از دوخول, تعیین مهر را مطالبه نماید. زوج مکلف
است مهر او را معین کند در صورت امتتاع , زوجه مي تواند تعبین مهر مثل را
از محکمه با صلاحیت مطالبه بدارد.
ماده 105-
وراد صروى هل ارجمول م خر وت میجح وان گرووددر جوره سر
زوجه نصف مهر مسمي و در غیر آن نصف مهر مثل را مستحق مي شود.
صفحه 21:
ماده 106 -
هركاه تفريق قبل از دخول يا خلوت صحيحه از طرف زوجه صورت كيرد. مهر
وي كاملا ساقط ميكردد.
ماده 107 -
هرگاه تفریق بین زوجین قبل از دخول یا خلوت صحیحه واقع گردد. براي زوجه.
متعه اي که عبارت از البسه معمول و امثال وي مي باشد. واجب مي گردد. در
ante oust توان مالي زوج در نظر كرفته شده و بهيج صورت قیمت آن از
نصف مهر مثل تجاوز نمي كند.
ماده 108 -
(1)هرگاه طلاق قبل از دخول واقع گردیده و مهر مسمي باشد و یا زوح وفات
نماید. متعه براي زوجه واجب نمي گردد.
(2)در صورتیکه طلاق بعد از دخول واقع گردد , خواه مهر مسمي باشد یا نه :
اداي متعه براي زوجه جواز دار
ماده 109 -
هرگاه شخصي در حین مرض موت خود ازدواج نموده و مهر زوجه اش را بیشتر
از مهر مثل تعيين كرده باشدء اين زيادت تابع احكام وصیت مي گردد.
ماده 110 -
مهر, ملکیت زوجه محسوب مي گردد. زوجه مي تواند در مهر خود هر نوع
تصرف مالکانه بنماید.
ماده 111 -
هرگاه زوجه کل مهر یا قسمتي از آن را قبل یا بعد از قبض بزوج هبه نصوده و
قبل از دخول, طلاق واقع گردد, زوج نمي تواند نصف مهر را مطالبه نماید.
ماده 112 -
صفحه 22:
هرگاه مهر پول نقده یا شي مثلي نبوده وزوجه نصف یا کل آترا به زوج هبه
نماید. درصورت وقوع طلاق قبل از دخول,زوج نمي تواندهيج چیزیرابه عنوان
مهرمطالبه تمايد.
ماده 113 -
پدر نمیتواند مهر دختر خود را کلا یا قسما هیه نماید:
ماده 114 -
زوجه مجبور كردانيده نمي شود. تا کل یا قسمتي از مهر خود را به زوح با
شخص ديگري واگذار شود. در صورتیکه زوجه قبل از فبض کل مهر وفات
نمايد.ورئه وي مي تواند از زوج و در صورت وفات زوج از ورثه او پس از وضع
حق الارث زوجه مهر باقیمانده را مطالیه نمایند
فرع سوم - مسکن
ماده 115 -
زوج مطابق به توان مالي خود براي زوجه اش مسکن مناسب تهیه مینماید
ماده 116 -
هرگاه شخصي بیش از يك زوجه داشته باشد, نمي تواند بدون رضائیت , آنها را
در مسکن واحد مجیور به رهایش گرداند.
فرع چارم - نققه
ماده 117 -
صفحه 23:
(1)با عقد تکاج صحیح و نافذ تفقه بر زوج لازم میگردد, گرچه زوجه در مسکن
افاریش رهایش داشته باشد. اگر زوجه از رفتن بمسکن زوج بدون حق امتناع
ورزد, نفقه وي بر زوج لازم نميكردد.
(2)زوجه وقتي حق دارد از رفتن بمسكن زوج امتناع ورزدء كه مسكن مناسب
مطابق به ماده (115 و 116) اين قانون از طرف زوج تهيه نشده ويا مهر
معجل وي تادیه نگردیده پاشد.
ماده 118 -
نفقه زوجه مشتمل است بر طعام, لباس, مسکن و تداوي متناسب به توان
مالي زوج.
ماده 119 -
هرگاه زوج از اداي نفقه امتناع ورزد یا تفصیر وي در آن ثابت گردد. محکمه یا
صلاحیت زوج را باداي نفقه مکلف میگرداند.
ماده 120 -
نفقه زوجه باثر حبس زوج گر چه توان اداي آن را نداشته باشد., از ذمه وي
ساقط نمي گردد.
ماده 121 -
هرگاه زوج غایب باشد. نفقه زوجه از اموال زوج که شامل نفقه شنده بتواند و
بدسترس وي قرار داشته باشد, تامین میگردد. در غیر آن از اموالیکه نزد ديگري
طور ودیعت یا yo )24 نفقه زوجه تعبين ميكردد.
ماده 122 -
در حالات دیل زوجه مستخق نفقه نمي گردد:
1 -زوجه بدون اجازه زوج يا بغير مقاصد جایز از مسکن خارج گردد.
-زوجه بامور زوجیت اطاعت نداشته باشد.
3 -مانع انتقال زوجه به مسکن زوج موجود باشد.
صفحه 24:
ماده 123 -
نفقه زوجه مطابق بتوان مالي زوج تامین میگردد. مشروط بر اینکه نفقه از
حداقل کفاف زوجه کمتر نباشد.
ماده 124 -
زیادت و تنقیص نفقه تایع تحول توان مالي زوج و تغیر قیمت اشیاء در محل مي
باشد. ادعاي زیادت و یا تتقیص نفقه متعینه قبل از سپري شدن شش ماه از
تاريخ تعيين آن بذيرفته نمي شود.
ماده 125 -
هرگاه زوج از اداي نفقه واجبه امتناع ورزد, از تاريخ امتناع به اداي نفقه زوجه
مكلف ميكردد.
ماده 126 -
مطلقه از تاریخ طلاق تا ختم عدت مستحق نفقه میگردد.
ماده 127 -
ادعاي مطلقه در مورد نفقه ایام عدت اكر بيشتر از يكسال از تاريخ طلاق باشد.
قابل سمع نیست.
ماده 128 -
نفقه واجبه جز به اداءیاابراء از آن ساقط نمي گردد.
ماده 129 -
ابراء از نفقه قبل از اینکه تعبین شده باشد باطل است, خواه تعبین نفقه
رصان اهویا فصایير اما ابزامات Saran اتسين جات تخر ترود كته
ابراء از نفقه ایام گذشته باشد. ابراءاز نفقه روز, هفته, ماه و سال آینده وقتي
صحیح مي گردد.که نفقه بالترتیب طور روزمره هفته وار, ماهوار و سالانه تعبین
شده باشد.
صفحه 25:
ماده 130 -
دین نفقه ژوجه بر ذمه زوج یا اينکه بر ذمه زوچه باشد باساس مطالبه هر يك از
زوجین مجراء شده مي تواند
مبحث هشتم - انحلال ازدواج
فرع اول - احکام عمومي
ماده 131 -
عقد ازدواج با فسخ, طلاق, خلع یا تفریق مطایق باحکام مندرج این قانون منحل
رده
فرع دوم - فسخ
ماده 132 -
فسخ عبارت است از نقض عقد ازدواج به سبب وقوع خلل در حين عقد ويا بعد
از آن, به نحویکه مانع دوام ازدواج گردد.
ماده 133 -
حالات مذکور ماده (132) که موجب فسخ عقد ازدواج شناخته میشود قرار ذیل
مي باشد:
1 -خلل در حین عقد ناشي از اسباب ذیل میباشد:
الف - فقدان يکي از شروط صحت عقد.
ب -خیار افاقه (زوال جنون) وعنه
ج - نقصان مهر از اندازه مهر مثل زوچه.
2 -خلل بعد از عقد که مانع دوام ازدواج میگردد, ناشي از اسباب ذیل میباشد:
الف -حرمت مصاهره.
صفحه 26:
ب -لعان.
ج -امتناع زوجه غير كتابي از مسلمان شدن درصورتيكه زوج او مسلمان شده
باشد.
ماده 134 -
(1)فسخ عقد ازدواج در هر دو حالت مندرج ماده (133) اين قانون بحکم
قطعي محکمه با صلاحیت صورت میگیرد.
(2) فسخ ناشي از اسیاب مندرج فقره (دوم) ماده مذکور برضایت زوجین بدون
حکم محکمه نیز جواز دارد.
فرع سوم - طلاق
ماده 135 -
(1)طلاق عبارت از انحلال رابطه زوجیت صحیحه در حال یا آینده, بین زوج و
زوجه, بالفاظیکه وقوع طلاق صراحتا از آن افاده شده بتواند.
(2)طلاق از جانب زوج یا محکمه با صلاحیت بدرخواست زوجه مطابق به احکام
اين قانون صادر میگردد.
ماده 136 -
طلاق تنها بالاي زوجه ايکه در نکاحج صحيح يا در عدت طلاق رجعي باشد؛ واقع
Sc.
ماده 137 -
طلاق هر زوج عاقل و بالغ واقع میگردد. گرچه زوج سفیه یا مریض غير مختل
العقل باشد.
ماده 138 -
طلاق بحالت سكر واقع نميكردد.
صفحه 27:
ماده 139 -
(1)زوج مي تواند بصورت شفوي و یا تحريري زوجه اش را طلاق نماید. هرگاه
زوح فاقد اين دو وسیله باشد. طلاق به اشارات معموله که صراحنا معني طلاق
را افاده نماید, صورت گرفته مي توائد.
(2)طلاق بالفاط صریحیکه در عرف معني طلاق را افاده کند, بدون نیت واقع
ور
ماده 140 -
زوجه قاصر, از جانب زوج یا پدر زوج طلاق شده نمي تواند.
ماده 141 -
طلاق اشخاص ذیل اعتبار ندارد:
1 -مجنون. مگر در صورتیکه طلاق را قبل از جنون به شرطي معلق ساخته و
شرط در حال جنون موجود شود.
2 -معتوه
3-مکره.
4
ايم.
5 -شخصيكه عقلش به علت زيادت سن ويا مرض مختل كرديده باشد.
6 -شخص مدهوش که قوه ممیزه اش را به علت غضب یا عوامل ديگري از
دست داده و قولش را درك نکند.
ماده 142 -
زوج مي تواند زوجه اش را توسط وکیل قانوني طلاق دهد یا اینکه صلاحیت
طلاق را بخود زوجه تفویض نماید.
ماده 143 -
صفحه 28:
زوج بعد از تفويض صلاحیت طلاق نمي تواند از آن رجوع کند. مگر اینکه زوجه
صلاحیت مقوضه را قبول نکرده باشد.
ماده 144 -
زوج در برابر زوجه صلاحیت سه طلاق را دارد.
ماده 145 -
طلاق مقترن بعدد خواه بالفاظ با اشاره صورت گرفته باشد. يك طلاق شناخنه
فیشود.
ماده 146 -
طلاق بطور عموم رجعي و در موارد ذیل باين مي باشد:
1 -طلاق سوم.
2 -طلاق قبل دخول.
3 -طلاق به عوض.
4 -طلاقیکه درین قانون بائن خوانده شده.
ماده 147 -
زوج نمي تواند با مطلقه ثلائه خود دوباره ازدواج نماید. مگر اینکه مطلقه ثلائه با
شخص ديگري ازدواج نموده و بعد از دخول ازدواج دومي طلاق گردیده و عدت
را تکمیل کرده باشد.
ماده 148 -
هر نوع طلاق زوجه قبل از دخول همچنان يك یا دو طلاق رجعي که در آن رجوع
صورت نگرفته باشد. طلاق باین صغرا گفته میشود.
ماده 149 -
آثار ازدواج و صلاحیت زوج با يك یا دو طلاق رجعي تا زان تکمیل عدت طلاق
از بين نرفته , بحال خود باقي مي ماند.
صفحه 29:
ماده 150 -
تعلیق رجوع بزمان آینده یا یکدام شرط جواز ندارد. در صحت رجوع حضور
شهود شرط نمي باشد.
ماده 151 -
رابطه زوجیت در طلاق رجعي با باك شدن از حبض سوم قطع و حق رجوع زوج
ساقط میگردد.
ماده 152 -
طلاق باین صغرا عقد ازدواج را منحل و آثار مرتب بر آن را از بین مي برد.
صلاحیت زوج و جمیع روابط زوجیت را باستثناي عدت. بمجرد وقوع ساقط مي
سازد.
ماده 153 -
(1)طلاق بائن صغرا موجب حرمت ازدواج مطلقه به زوج نمي كردد.
(2)زوج مي تواند با مطلقه بائن صغرا در حين عدت ويا بعد ازآن مجددا
ازدواج نماید. مشروط بر اینکه اين ازدواج برضاي زن و به عقد و مهر جدید
صورت بگیرد.
ماده 154 -
هرگاه مطلقه با شخص ديگري ازدواج نموده و پس از دخول طلاق گردد. مي
تواند با زوج اول ازدواج نماید. درین صورت طلاق هاي قبلي از اعتبار ساقط,
زوج مجددا صلاحیت سه طلاق را کسب مینماید.
ماده 155 -
هرگاه زوج در حال مرض موت. زوجه خود را به طلاق بائن طلاق نماید. اين
طلاق مانع حق ارث زوجه در صورتي كه عدت او قبل از وقات تکمیل نشده
باشد , نمي گردد. مشروط بر اینکه مطلقه از وقوع طلاق تا وفات به سبب
ديگري از حق میراث محروم نگردیده باشد.
صفحه 30:
فرع چهارم - خلع
ماده 156 -
(1)خلع عبارت است از انحلال عقد ازدواج در بدل مالیکه زوجه آنرا براي زوج
مي پردازد.
(2)خلع بلفظ صریح آن یا بهر لفظ دیگریکه مفهوم خلع را افاده نماید, صورت
مي كيرد.
ماده 157 -
خلع وقتي صحبح ميكردد كه زوج واجد صلاحيت طلاق و زوجه محل آن باشد.
ماده 158 -
ماليكه بصفت مهر قبول شده پتوند.بدل خلع نیز قبول میگردد.
ماده 159 -
خلع زوجه ايكه فاقد اهلیت باشد. جواز دارد. مگر زوجه بدون موافقت ولي مال
وي, بپرداخت بدل خلع مچبور گردانیده نمي شود.
ماده 160 -
خلع در حکم طلاق بائن بوده. موفوف بحکم محکمه نمي باشد.
ماده 161 -
هريك از زوجین مي توانند قبل از قبولي طرف مقابل از ایجاب خود رجوع
نماید.
ماده 162 -
هرگاه خلع در بدل صال معین بغیر از مهر صورت گیرد. زوجه بپرداخت آن
مکلف گردیده, مطالبه ديگري ناشي از حقوق زوجیت از قبيل مهر يا نفقه ايام
گذشته آن که در حین خلع بذمه یکدیگر داشته باشند. صورت گرفته نمي تواند
ماده 163 -
صفحه 31:
هرگاه خلع در بدل کل مهر صوزت گرفته باشد. در صورتیکه زوجه کل مهر ويا
قسمتي از آترا تسلیم شده باشد, مکلف است تا اندازه تسلیم شده را اعاده
نمايد. در غير آن مهر از ذمه زوج ساقط میگردد. خواه خلع قبل از دخول ويا
بعد از آن صورت گرفته باشد.
ماده 164 -
اهرگاه بل ام سین Sse) way sl ees Ose eax eal exe
ساقط گردیده, زوج نمي تواند آنچه را زوجه تسلیم شده از او استرداد یا زوجه
آنچه را بر ذمه زوج باقيمانده. مطالبه نماید. خواه اين خلع قبل از دخول صورت
گرفته باشد یا بعد از آن.
ماده 165 -
هرگاه بدل هنگام خلع نفي شده باشد, طلاق بائن واقع شده موجب اسقاط
حقوق زوجیت از یکدیگر نمي گردد.
ماده 166 -
هرگاه زوج بدل خلع را بغیر حق اخذ نماید. در صورتیکه تکاح فاسد باشد؛خلع
صحیح نمي گزدد. زوجه مي تواند بدل آنزا نیز استرداد تماید:
ماده 167 -
هرگاه بدل خلع قبل از تسلیم به زوج. هلاك گردیده و یا باستحقاق برده
شود؛زوجه بپرداخت مثل یا فیمت آن مکلف مي باشد.
ماده 168 -
در خلع نققه عدت ساقط نمي گردد. مگر اینکه زوجین هنگاخ خلع صراحتا به
اسقاط آن موافقه کرده باشند.
ماده 169 -
صفحه 32:
هرگاه اجرت شیر دادن طفل در مدت رضاع یا حفاظت وي به شمول نفقه در
يك مدت معين از طرف زوجه بدل خلع قبول گردد. زوجه مکلف به ايفاي
تعهدش مي باشد.
ماده 170 -
هرگاه زوجه به علتي از قبیل ازدواج با شخص دیگر, فرار, فوت خود ويا
طفلش,تعهدش را در مورد شیر دادن, حفاظت و نفقه طفل کاملا ایفا نه
تماید,زوج مي تواند اجرت باقیمانده مدت رضاع و نفقه باقیمانده را مطالبه
تماید.مگر اینکه بعدم مطالبه در صورت وفات طفل یا زوجه هنگام خلع موافقه
شده باشد.
ماده 171 -
هرگاه قبل از ولادت. شیر دادن طفل بدل خلع تعبین گردد.پس از آن ثابت شود
كه حمل موجود نبوده يا سقط شده است ويا اينكه طفل قبل از تكميل دو
سال شيرخوارگي وفات نماید. زوج. معادل اجرت شیر دادن تمام یا مدت
باقیمانده را مطالیه کرده مي توائد.
ماده 172 -
زوجه وقتي مي تواند حفاظت طفل را تا سن بلوغ بدل خلع تعیین نماید که
طقل, دختر باشد. هرگاه زوجه در خلال اين مدت با شخص ديگري ازدواج نماید.
پدر دختر مي تواند طفلش را از زوجه تسلیم گردیده و معادل اجرت حفاظت
مدت باقیمانده را مطالبه نماید. گرچه به بودن طفل نزد مادر قبلا موافقه
صورت گرفته باشد.
ماده 173 -
(1)هرگاه هنگام خلع, بودن طفل در دوره حضانت نزد زوج شرط شده باشد.
عقد خلع صحیح و شرط باطل مي باشد. زوجه مي تواند طفل را تا تکمیل دوره
حضانت نزد خود حفاظت نماید. مشروط بر اینکه این حق بعلت ديگري ساقط
نشده باشد.
صفحه 33:
(2)اجرت حضانت و نفقه طفل در صورتیکه طفل فقیر باشد, بدوش پدر وي
تفن ناد
ماده 174 -
روج نمن تواند ديني را که بر دمة زوجه اش دارد. در عتوض دین نققه طفل
مجرا نماید. اگر نفقه طفل بدل خلع تعیین گردد و زوجه معسر باشد, زوج
مکلف بپرداخت نفقه طفل میباشد.در صورت بسار زوجه, زوج میتواند مبال
پرداخته شده را از وي مطالبه نماید.
ماده 175 -
(1)هركاه زوجه در حال مرض موت با زوج خلع نماید. خلع صحیح و به اثر آن
طلاق بائن واقع میگردد. در صورتیکه زوجه در اثناي عدت وفات نماید. زوج از
جمله حق ارث. بدل خلع يا ثلث ترکه, آنچه کمترین باشد مستحق مي گردد. در
صورت وفات بعد از عدت از جمله ثلث ترکه و بدل خلع کمتر آنرا مستحق مي
شود
(2) اگر زوجه صحت یابد. زوح تمام بدل تعيين شده خلع را مستحق میشود.
فرع پنجم - تفريق
جزءاول - تفریق به سبب عيب
ماده 176 -
زوجه وقتي مي تواند مطالبه تفریق نماید. که زوج مبتلا به مرضي باشد که
اعاده صحت وي غير ممكن يا مدت طولاني براي معالجه او لازم باشد, به
نحويكه معاشرت با زوج بدون ضرر كلي متعذر باشد.
ماده 177 -
هرگاه زوجه هنگام عقد یا قبل از آن بعیوب متذکره ماده (176) اين قانون
واقف بوده یا در صورت وقوع عیب بعد از عقد طور صریح یا ضمني به آن
culo, نشان داده باشد, نمي تواند مطالبه تفریق نماید
صفحه 34:
ماده 178 -
در تثبيت عيوب متذكره ماده (176) اين قاتون از نظریات اهل خبره استفاده
بعمل مي آید.
ماده 179 -
هرگاه عیب از نوعي تثبیت گردد که اعاده صحت وي غیر ممکن باشد,محکم مه
بدون تعویق به تفریق زوجین حکم مي نماید. در صورتیکه عیب قابل علاج بوده
و مدت طولاني براي معالجه لام باشد, محکمه مطالیه تفریق را تا مدتیکم
متجاوز از یکسال نباشد به تعویق مي اندازد.
ماده 180 -
تفریق به سبب عیب, طلاق بائن است.
ماده 181 -
تفریق به سیب عیب موجب حرمت ايدي نگردیده. زوجین مي توانند بعد از
تفریق دوباره با هم ازدواج نمایند.خواه در عدت باشد یا بعد از آن
ماده 182 -
هرگاه يكي از زوجین که به سیب عیب بین آنها تفریق واقع شده وفات sales
طرف دیگر مستحق ارث از وي نمي گردد.
جزءدوم - تفریق به سیب ضرر
ماده 183 -
هرگاه زوجه از معاشرت با زوج ضرري را ادعا کند که دوام معاشرت را در
چنین حالت بین امثال زوجین غیر ممکن گرداند. مي تواند از محکمه مطالبه
تفریق نماید.
ماده 184 -
صفحه 35:
(1)هرگاه ضرر مورد ادعا ثابت گردیده و اصلاح بین زوجین صورت گرفته نتواند,
محکمه به تفریق حکم مینماید.
(2)تفریق, حکم يك طلاق بائن را دارد.
ماده 185 -
هرگاه ضرر مورد ادعا ثابت نگردیده و زوجه بادعاي خود اصرار داشته
باشد.محکمه دو شخص را بحیث حکم چهت اصلاح بین زوجین تعبین مینماید
ماده 186 -
(1)حکم باید شخص عادل بوده يكي از اقارب زوج و ديگري از اقارب زوجه
باشد. اگر اقارب زوجین موجود نباشند. حکم از اشخاصي تعیین مبگردد که از
احوال زوجین معلومات كافي داشته به اصلاح بین زوجین قادر باشد.
(2)حکم باید در محکمه سوگند یاد نماید که وظیفه خود را بعدل و امانت داري
ایقا مي کند.
ماده 187 -
اشخاصبکه بحیث حکم تعیین میشوند. بايد علل اختلاف و طرق اصلاح بين
زوجين را تشخيص نموده در تامين اصلاح كوشش تمايند.
ماده 188 -
(1)هرگاه حکم باصلاح بین زوجین موفق نشود و منشاءاختلاف زوح یا زوجین
بوده و یا اصلا معلوم نباشد, محکمه به تفریق بین آنها حکم مینماید.
(2)در صورتیکه زوجه متشاءاختلاف باشد. حکم به تفریق در بدل کل مهر ویا
فسمتي از آن تصمیم مي گیرد.
ماده 189 -
(1)هرگاه در نظریات اشخاصیکه بحیث حکم تعیین شده اند, اختلاف موجود
گردد. از طرف محکمه مکلف به تجدید نظر میگردند.
صفحه 36:
(2)در صورت دوام اختلاف محکمه اشخاص ديگري را مطابق حکم مندرج ماده
(186) این قانون بحيث حكم تعيين مي تمايد.
ماده 190 -
حکم تضامیم: خود را بنه محکشه هدیم و محکسه مظابق به آنحکم ضادز
مینماید.
جزء سوم - تفریق به سبب عدم
انفاق
ماده 191 -
هرگاه زوج از اداي نفقه امتناع ورزد در حالیکه ظاهرا مالك دارائي نبوده و عجز
وي از اداي نفقه نیز ثابت شده نتواند. زوجه مي تواند مطالبه تفریق نماید.
ماده 192 -
هرگاه زوج عجز خود را از اداي نققه ثابت نماید. محکمه مدت مناسبي را که از
سه ماه تجاوز نکند. بوي مهلت میدهد. در صورتیکه باز هم یه اداي نفقه قادر
نشود, محکمه به تفریق بین ژوجین حکم مینماید.
ماده 193 -
تغریق بین زوجین که به سبب عدم اداي نفقه بحکم محکمه صورت بگیرد در
حکم طلاق رجعي بوده, زوج مي تواند به زوجه اش در خلال عدت رجوع نماید.
مشروط بر اينکه زوج توان مالي و آمادگي خود را باداي نفقه ثابث نماید.
جزء چارم - تفریق به سبب غیاب
ماده 194 -
هرگاه زوج مدت سه سال یا زیاده از آن بدون عذر معقول غایب گردد, در
صورتیکه زوجه از غیاب وي متضرر شود, مي تواند از محکمه مطالبه تفریق
نماید. گرچه زوح مالك دارائي بوده و زوجه از آن نفقه خود را تامین کرده
بتواند.
صفحه 37:
ماده 195 -
(1)در صورت غیابت زوج. محکمه بعد از استماع مطالبه تفریق از جانب زوجه,
موضوع را به زوج غایب کتبا اعلام نموده و مدني را تعیین مینماید تا در خلال آن
زوج مذکور به مسکن فامیل عودت نموده یا زوجه خود را به اقامتگاه خویش
طلب نماید.
(2)در صورتیکه زوج غایب با وجود اعلام محکمه, بدون عذر معقول به غیابت
خود ادامه بدهد یا اصلا وصول اعلام به زوج غیر ممکن باشد, در چنین احوال,
محکمه به تفریق بین زوجین حکم مینماید
ماده 196 -
هرگاه زوج بحکم قطعي محکمه به حبس ده سال یا بیشتر از آن محکوم
گردیده باشد. زوجه مي تواند بس مدت پتج سال مطالبه تفریق نماید گر چه
زوج محبوس توان اداي نفقه را داشته باشد.
ماده 197 -
(1)تفریق به سبب غیاب در حکم طلاق رجعي میباشد.
(2)هرگاه زوج غایب حاضر با زوج محبوس رها گردد. میتواند قبل از تکمیل
عدت به زوچه خود رجوع نماید.
مبحث نهم - آثار انحلال ازدواج
فرع اول - عدت
ماده 198 -
عدت عبارت از مدت معینیست که با انقضاي , آن تمام آثار مرتبه ازدواج از ow
میرود.
ماده 199 -
(1)قبل از تکمیل عدت هیچکس بدون از زوج نمي تواند با معنده ازدواج نماید.
(2)در موارد ذیل عدت بر زوجه لازم ميكردد:
صفحه 38:
1-در صورتیکه تفریق بین زوجین در نکاج صحیح یا فاسد, بعد از دخول ويا بعد
از خلوت صحبحه یا خلوت فاسده در نکاج صحیح صورت گرفته باشد. خواه این
تفریق باساس طلاق رجعي, بائن صغرا یا طلاق بائن کبري صورت گرفته باشد.
2- در حالیکه تفریق به سبب لعان , عیب , نقصان مهر , خبار بلوغ وافاقه ,
فسخ , متارکه در نکاج فاسد یا وطي به شبهه صورت گرفته باشد.
ماده 200 -
هرگاه زوج در نکاج صحیح قبل از دخول و یا بعد از آن وقات نماید. عدت بر
زوجه لازم مي گردد.
ماده 201 -
(1)عدت در طلاق و تمام انواع فسخ بعد از نکاج صحیح براي زن مدخول بهاي
حقيقي یا حکمي که حامله نبوده و حایض گردد. سه حیض کامل میباشد.
(2)حیضیکه در آن طلاق یا تفریق صورت گرفته در عدت محسوب نمي گردد.
ماده 202 -
عدت در طلاق يا فسخ براي منكوحه آيسه يا منكوحه ايكه به سن بلوغ رسيده و
حایض نگردیده سه ماه کامل مي باشد.
ماده 203 -
هرگاه مراهقه و آیسه عدت شان را بحساب ماه آغاز کرده و قبل از تکمیل سه
ماه حایض شوند, عدت شان سه حيض كامل ميباشد.
ماده 204 -
(1) عدت زوجه عادي به طهر متداوم. يك سال كامل است. مشروط بر اينكه
معتده در خلال این مدت حایض نشود. در صورت حایض شدن در سال اول.
عدت با ختم سال دوم که معتده در آن حایض نشده باشد, تکمیل میگردد.
(2)اگر در سال دوم نیز حایض گردد. عدت بمجرد مشاهده خون در سال سوم
ویا wl ais a بدون مشاهده خون تکمیل مي گردد.
صفحه 39:
ماده 205 -
عدت زوجه عادي بخون ريزي متداوم که ترتیب عادت ماهوار خود را فراموش
کرده باشد. بعد از وقوع طلاق و یا فسخ» هفت ماه کامل میباشد.
ماده 206 -
عدت زوجه حامله با وضع کامل حمل تکمیل میگردد. مشروط بر اینکه تشکل
اعضاي حمل تماما و یا قسما ظاهر باشد.
ماده 207 -
عدت وفات چار ماه و ده روز است, مگر اينکه زوجه حامله باشد. درین صورت
حکم مندرج ماده (206) اين قانون تطبیق مبگردد.
ماده 208 -
هرگاه زوج قبل از تکمیل عدت طلاق زوجه خود وفات نماید. عدت طلاق تماما
ملغي و عدت وفات مطاب بحکم ماده (207) اين قانون لازم میگردد. خواه اين
طلاق در حال صحت و با مرض موت زوج صورت گرفته باشد.
ماده 209 -
هرگاه زوجیکه در حال مرض صوت, زوجه اش را بدون رضاي وي طلاق بائن
نموده و در خلال عدت وفات نماید. زوجه مستحق میراث گردیده. هر يك از
عدت طلاق يا وفات را كه مدت آن بيشتر باشد, تکمیل مينمايد.
ماده 210 -
هركاه زوج با معتده طلاق بائن صغري در خلال عدت ازدواج نصوده و مجددا
طلاق نمايد. درين صورت زوجه مهر كامل را مستحق كرديده عدت جديد را
تکمیل مینماید. گرچه اين طلاق قبل از دخول صورت گرفته باشد.
ماده 211 -
عدت بمجرد وقوع طلاق , وفات,فسخ؛تفریق و يا متاركه در نكاح فاسد آغاز مي
ry
صفحه 40:
فرع دوم - نفقه عدت
ماده 212 -
هر نوع تفریقیکه از جانب زوح واقع مي گردد. خواه طلاق باشد و یا فسخ,
موجب اسقاط نفقه عدت زوجه نمي گردد, گرچه زوج قصوري در آن نداشته
باشد. نفقه معتدات آتي الذکر بر ژوج لازم است:
1 -معتده طلاق رجعي, بائن صفري و بائن كبري. خواه زوجه حامله باشد یا نه.
2 -معنده لعان, ابلا و خلع. مگر اينکه از نفقه خود ابراءداده باشد.
3 -معتده ایکه تفریق وي به سبب امتناع زوج از قبول اسلام صورت گرفته
باشد.
4 -معتده ايكه زوج عقد نکاح را به سبب خیار بلوغ و افاقه, فسخ نموده باشد.
5 -معنده ایکه تفریق وي باثر مرند شدن زوج با به اثر ارتکاب فعلیکه موجب
حرمت مصاهره مي گردد. صورت گرفته باشد
ماده 213 -
نفقه معتده ايکه عقد نکاج را به سبب خیار بلوغ, نقصان مهر یا معیوب بودن
زوج فسخ نموده باشد. ساقط نمي گردد. مشروط بر اینکه معتده در مورد فوق
قصوري نداشته باشد.
ماده 214 -
هر نوع تفريقيكه به سبب قصور زوجه و مطالبه وي واقع شده باشد. موجب
اسقاط نفقه عدت میگردد. در صورت فوق گرچه سبب تفریق قبل از تکمیل
عدت از بین رفته باشد, معتده دوباره مستحق نفقه نمي گردد.
ماده 215 -
در صورت وفات زوج. زوجه مستحق نفقه نمي گردد. خواه زوجه حامله باشد يا
ماده 216 -
صفحه 41:
هرگاه نفقه معتده از طرف زوجه تعیین نگردیده و معتده نیز مطالیه آنرا نا ختم
عدت نکرده باشد,نفقه عدت ساقط میگردد.
مبحث دهم - حقوق اولاد
فرع اول - نسب
جزء اول - ثبوت نسب
در US صحيح
ماده 217 -
کمترین مدت حمل ششماه واکثر آن یکسال است.
ماده 218-
طفل هر زوجه در ازدواج صحيح منسوب به زوج ميكردد. مشروط بر اينكه
كمترين مدت حمل در عقد ازدواج سبري شده مقاريت و خلوت صحيحه بين
زوجين ثابت باشد.
ماده 219 -
هرگاه زوجه در مدت کمتر از ششماه از عقد ازدواج وضع حمل نماید, چنین
طفل منسوب به زوج نمي كردد. مكر اينكه زوج نسبت طفل را بغیر از طریق
زنا يخود ادعا نمايد.
جزءدوم - ثبوت نسب بعد از تفريق يا وفات زوج
ماده 220 -
هرگاه معتده طلاق يا وفات در مدث بيشتر از يكسال از طلاق يا وفاث زوج
وضع حمل نمايد. دعوي نسب جنين معتده قابل سمع نمي ياشد. مكر اينكه در
صورت طلاق زوج و در وفات. ورئه زوج نسبت طفل را بخود ادعا نماید.
ماده 221 -
صفحه 42:
هرگاه مطلقه یا زوجه بعد از وفات زوج به تکمیل عدت خود اقرار تماید, نسبت
طفل او به زوج وقتي ثابت مي گرددکه وضع حمل در مدت کمتر از ششماه از
اقرار و یا کمتر از يك سال از طلاق یا وفات زوح, صورت گرفته باشد.
جزء سوم - ثبوت نسب در نکاح فاسد و دخول به شبهه
ماده 222 -
(1)طقل زوجه در نکاج فاسد وقتي به زوج منسوب میگردد که طفل اقلا بعد از
ششماه از تاريخ دخول تولد شده باشد.
(2)در صورت متارکه با تفریق, طفل وقتي به زوج منسوب میگردد که حداکثر
در خلال مدت یکسال تولد شده باشد.
ماده 223 -
در صورت ثبوت نسب گرچه در نکاج فاسد یا دخول به شبهه باشد. آثار مرتبه
قرابت از قبیل نفقه, ارث, حرمت و امثال آن ثابت مي گردد.
جزءچارم - اقرار به نسب
ماده 224 -
ثبوت نسب توسط اقرار به بنوت گرچه در حال مرض موت باشد,وقتي صورت
مي كيرد
1 - مقر در سني باشد كه مقر له فرزند وي شده بتواند.
2 - مقرله نسب معلوم نداشته باشد.
3 - مقر له ممیز ادعاي مقر را تصدیق نماید.
ماده 225 -
نسب توسط اقرار زوجه يا معتده, وقتي ثايت ميكردد كه زوج اقرار زوجه را
تصديق ويا از طرف زوجه ادله مثبته ارائه كرديده ياشد.
صفحه 43:
ماده 226 -
شخصیکم نسب وي معلوم نباشد و به ابوت یا امومت شخص اقرار نماید. نسب
وي وقتي ثابت مي گردد که
1 - مقر در سني باشد که فرزند مقر له شده بتواند.
2-مقر له ادعاي مقر را تصدیق نماید.
درین صورت حقوق ابوت و بنوت در برابر یکدیگر ثابت میگردد.
ماده 227 -
افرار به نسب در خارج از بنوت. ابوت و امومت بر غیر تاثيري ندارد. مگر اینکه
تصدیق نموده باشد.
ماده 228 -
شخصیکه نسب وي معلوم بوده و به صفت فرزند خوانده شود آثار ثبوت نسب
از قبیل نفقه,اجرت حضانت. میراث,حرمت مصاهره و حرمت ازدواج مطلقه بر
gel gaye off 298
فرع دوم - رضاع
ماده 229 -
اجرت شیر دادن طفل بذمه شخصي است که به اذاي نفقه وي مكلف است.
این اجرت به مقابل تغذیه طفل پرداخته میشود.
ماده 230 -
مادر تا وقتيكه در قيد نكاح زوج بوده یا در عدت طلاق رجعي باشد. مستحق
اجرت شیر دادن طفل نمي گردد.
ماده 231 -
هرگاه مادر طفلش را در خلال عدت طلاق بائن یا بعد از تکمیل آن شیر بدهد,
تین آجرزت كروي
صفحه 44:
ماده 232 -
مادر بیش از دو سال,مستحق اجرت شیر دادن طفل نمي گردد.
ماده 233 -
هرگاه زن ديگري بدون اجرت یا به اجرت کمتر از آنچه مادر مطالبه مي نماید.
به شیر دادن طفل حاضر شود. مادر مستحق اجرت شیر دادن نمي گردد.
ماده 234 -
اجرتیکه نسبت شیر دادن براي مادر تعیین گردیدهء به علت وفات پدر طقل
ساقط نشده,از ترکه متوقي مثل سایر دیون پرداخته ميشود.
ماده 235 -
زنیکه طفلي را قبل از تکمیل مدت دو سال از تولد وي شیر بدهد. مادر رضاعي
طفل و شخصیکه به سیب مقاریت او شیر بوجود آمده باشد. پدر رضاعي وي
محسوب شده,و احکام مندرج ماده (84) اين قانون بر آن تطبیق مي گردد.
فرع سوم - حضانت
ماده 236 -
(1)حضانت عبارت از حفاظت و پرورش طفل است در مدتیکه طفل یه
حفاظت و پرورش زن محتاج باشد.
(2)حضانت حق اشخاصیست که باساس این قانون تنظیم گردیده است.
ماده 237 -
مادر نسبي در خلال زوجیت و بعد از تفربق به حفاظت و برورش طفل حق
اولیت دارد. مشروط بر اينکه واجد شرایط اهلیت حضانت باشد.
ماده 238 -
صفحه 45:
زتیکه حضانت طفل را بعهده مي گیرد باید عاقله , بالغه و امینه بوده که خوف
ile Elio نسبت عدم وارسي وي متصور نباشد و توان حفاظت و پرورش
طفل داشته باشد.
ماده 239 -
زنانيكه حق حضانت طفل را دارند بترتيب درجه استحقاق عبارت اند از:
1 - مادر, مادر مادر ويا بالاتر از آن.
سملو نهدن
3 -خواهر اعياني.
4 -خواهر اخيافي.
5 -خواهر علاتي.
6 -دختر خواهر اعياني.
7 -دختر خواهر اخيافي.
8 -دختر خواهر علاني.
9 -خاله اعياني.
0 -خاله اخيافي.
1 -خاله علاتي
2 -خاله اعياني بدر.
13 -خاله اخيافي پدر.
4 -خاله علاتي پدر.
pole -عمه 15
6 -عمه پدر.
ماده 240 -
صفحه 46:
هرگاه اشخاص مندرج ماده (239) اين فاتون وجود نداشته یا فاقد شرایط
اهلیت حضانت باشند, حق حضانت به عصیات طفل به ترتیب میراث انتقال
مینماید.
ماده 241 -
هرگاه اشخاص مندرج مواد (239 و 240) اين قانون وجود نداشته یا فاقد
شرایط اهلیت حضانت باشند. طفل جهت حفاظت پرورش به نزدیکترین محرم
از ذوي الارحام وي به ترتیب درجه استحقاق, به اشخاص ذیل سپرده میشود:
1 - پدر مادر.
-برادر اخيافي.
3 -پسر برادر اخيافي
4 -كاكاي اخيافي.
5 -ماماي اعياني.
6 -ماماي علاتي.
7 -ماماي اخيافي.
دختر کاکا, دختر عمه, دختر ماما و دختر خاله در صورتیکه طفل پسر
باشد.همچتان پسر کاکا, پسر عمه, پسر ماما و پسر خاله در صورتیکه طفل
دختر باشد, حق حضانت وي را ندار.
ماده 242 -
هرگاه بیش از يك تفر حق حضانت طفل را داشته باشند. محکمه مي تواند هر
کدام را که بیشتر به مصلحت طفل باشد. انتخاب تماید.
ماده 243 -
صفحه 47:
هر گاه حق حضانت به سببي از اسیاب قانوني ساقط گردد. با از بين رفتن
بحتب موكون ايحي دوباره اغازح فیگزوو:
ماده 244 -
اجرت حضانت غیر از اجرت رضاع و نفقه بوده وپدر طفل به پرداخت آن مكلف
مي باشد.درصورتیکه طفل مالك داراني شخصي باشد. اين اجرت از داراني وي
برداخته ميشود. مكر اينكه بدر تبرعا آنرا ببردازد.
ماده 245 -
(1)مادر تا وقتیکه در قید نکاح یا عدت طلاق رجعي زوج باشد, مستحق اجرت
حضانت تمیگردد.
(2)در صورتیکه در عدت طلاق بائن بوده یا با شخصي که محرم طفل است
ازدواج کرده و یا معتده او باشد, مستحق اجرت حضانت مي گردد.
ماده 246 -
هر گاه شخص مکلف به پرداخت اجرت حضانت, معسر بوده و يكي از محارم
حضانت طفل را تبرعا بعهده گیرد. حاضنه مخیر است که حضانت را بدون
اجرت بعهده گرفته و یا او را به متبرع واگذار شود.
ماده 247 -
هر گاه شخص مکلف بپرداخت اجرت حضانت, موسر بوده و طفل نیز مالك
دارائي باشد. طفل در مقابل اجرت مثل, بمادر تسلیم میگردد. گرچه اين اجرت
از دارائي صغیر پرداخته شود.
ماده 248 -
هرگاه زوجه ناشزه گردد و سن طفل از پنج سال متجاوز باشد,محکمه مي تواند
طفل را بهر يك از زوجین که بیشتر بمصلحت طفل باشد, تسلیم نماید.
صفحه 48:
ماده 249 -
مدت حضانت پسر با سن هفت و از دختر با سن (9) سالگي تمام خاتمه پیدا
میکند.
ماده 250 -
محکمه مي تواند مدت حضانت متدرج ماده (249) اين قانون را تمدید تماید.
مشروط بر اینکه مدت تمدید شده از دو سال تجاوز نکند.
ماده 251 -
هرگاه ثابت گردد شخصیکه حضانت طفل را بعهده دارد گرچه بدر وي نیز باشد.
یه مصلحت طفل تمام نمي شود. محکمه مي تواند طفل را جهت حفاظت و
پرورش به شخصیکه به درجه دوم مستحق حضانت است, تسلیم نماید.
ماده 252 -
مادر تا وقتیکه در قید نکاح یا عدت باشد, نمي تواند بدون اجازه پدر, طفل را با
خود به سفر ببرد
ماده 253 -
حاضته غیر از مادر نمي تواند بدون اجازه ولي, طفل را با خود به سفر بیرد.
ماده 254 -
پدر طفل نمي تواند در خلال مدت حضانت بدون اجازه حاضنه. طفل را يا خود
به سفر ببرد.
ماده 255 -
زنيكه شوهر نداشته و نتواند تامين معيشت نمايد. نفقه وي را ولي محرمش تا
وقتي ميبردازد كه مشار اليها در مسكن ولي محرم مذكور سكونت داشته باشد.
فرع چهارم - انفاق
صفحه 49:
جزءاول - نفقه اولاد
ماده 256 -
نفقه با تمام انواع آن در قسمت پسر صغیر تا وقت توان کسب و کار و در
قسمت دختر صغیره تا وقت ازدواج بدوش پدر مي باشد.
ماده 257 -
نفقه پسر کییر که توان کسب و کار را نداشته و فقیر باشد. همچنان نفقه دختر
کبیره فقیره تا وقت ازدواج بدوش پدر وي میباشد.
ماده 258 -
(1)مصارف نفقه پسر یا دختر صاحب کسب و کار در ضورت کفایت از
عوایدشان تامين گردیده و در صورت عدم کفایت بقیه نفقه از طرف بدر تكميل
97
(2)هر كاه عوايد كسب و كار اولاد بيشتر از مصارف نفقه شان باشد؛ مقدار
اضافي از طرف بدر ذخيره شده بعد از بلوغ يه آنها مسترد ميكردد.
ماده 259 -
هر گاه پدر توان پرداخت نفقه اولاد خود را نداشته و از کسب و کار نیز عاجز
باشد,مکلفیت نفقه اولاد به ولي بعد از پدر انتقال مینماید.
ماده 260 -
هر گاه پدر معسر بوده و از کسب و کار عاجز نباشد. پرداخت نفقه اولاد از ذمه
وي ساقط نمي گردد. درين صورت ولي ايكه بعد از يدر قرار داد مكلف به
يرداخت نفقه اولاد يوده. حين يسار يدر مصارف نفقه را از وي مطالبه مينمايد.
ماده 261 -
طفلیکه پدرش وجود نداشته و مالك دارائي مشخصي نباشد در حالیکه اقارب
طفل مرکب از اضول و حواشي باشد. نففه وي به ترتیب آتي پرداخته مي شود:
صفحه 50:
1-در صورتیکه تتها اصول و یا حواشي وارث طفل باشد. اصول خواه وارت
طقل گردد یا نه, مکلف به پرداخت نفقه مي باشد.
2-در صورتیکه اصول و حواشي مشترکا وارث طفل باشند. نفقه به تناسب
سهم میراث هر کدام پرداخته ميشود.
ماده 262 -
پدر مکلف به پرداخت نققه زوجه پسرش نمي باشد. مكر اينكه قبلا يه آن تعهد
نموده باشد. درينصورت بدر حين يسار مصارف نفقه را از وي مطالبه ميتمايد.
ماده 263 -
زوجین مي توانند در مورد مصارف تفقه اولاد شان صلح نمایند. هرگاه صلح
یکمتر از نفقه لازمه صورت گرفته باشد. پدر مکلف به تکمیل نققه بوده و در
صورت صلح بمقدار بیشتر از نفقه لازمه و وجود تفاوت فاحش,پدر بپرداخت
مقدار اضافي مکلف گردانیده نمي شود.
جزءدوم - نفقه ابا و اقارب
ماده 264 -
نفقه والدین, اجداد و حداتیکه فقیر باشند خواه توان کسب و کار را داشته
باشند یا نه, بدوش فرزندیست که موسر باشد خواه فرزند پسر باشد یا دختر,
صغير باشد یا کبیر.
ماده 265 -
نفقه شخص فقير كه بعلت مريضي جسمي يا عقلي و عصبي توان كسب و کار
را نداشته باشدء به تناسب سهم ارث بدوش اقارب موسر مي باشد.
ماده 266 -
باستتناي نفقه اصول و فروع, نفقه با اختلاف دین ساقط میگردد.
ماده 267 -
صفحه 51:
نفقه اقارب از تاریخ مطالبه آن لازم مي گردد.
فرع پنجم - اداره اموال
جزءاول - ولایت
ماده 268 -
(1)ولایت اموال اولاد ناقص اهلیت, بدرجه اول به پدر و انیا بجد صحیح, تعلق
مي گیرد. مشروط بر اينکه از طرف پدر وصي تعیین نگردیده باشد.
(2)درینصورت ولي و وصي نمي توانند,بدون اجازه محکمه با صلاحبت از
سرپرستي اموال وي کناره گيري نمایند.
ماده 269 -
ولي وقتي مي تواند از حقوق متعلق بولایت استفاده نماید که واجد اهلیت کامل
در مورد استفاده از عين حقوق متعلق به اموال خود باشد.
ماده 270 -
ولي بمنظور اداره و سريرستي اصوال اشخاص تحت ولایت خود مي تواند
مطابق
باحکام مندرج اين قانون تصرف نماید.
ماده 271 -
هرگاه باشخاص ناقص اهلیت مالي تبرع گردیده و چنان شرط گذاشته شده
باشد که مال مذکور تحت ولایت ولي قرار داده نشود. استئتاءچنین مال از تحت
ولایت ولي خارج ساخته ميشود.
ماده 272 -
ولي نمي تواند اصوال اشخاص تحت ولایت خود را بدون اجازه محکمه یا
صلاحیت با حدي تبرع نماید.
صفحه 52:
ماده 273 -
(1)ولي نمي تواند بدون اجازه محکمه با صلاحیت در اموال غیر منقول اشخاص
تحت ولایت خود چنان تصرفات نماید که نفع خود. ولي يا زوجه يا اقارب شان تا
درجه چارم در آن مضمر باشد.
(2)همچنان ولي نمي تواند اموال غیر منقول اشخاص تحت ولایت خود را در
عوض دينيكه بر ذمه ولي باشد برهن بگذارد.
ماده 274 -
پدر نمي تواند بدون اجازه محکمه با صلاحیت در اموال غير منقول تجارت خانه
و اوراق و اسناد مالي و بهادار اشخاص تحت ولایت خود که بیش از بيست هزار
افغاني قیمت داشته باشد. تصرف نماید. در همچو موارد محکمه از اصدار حکم
ميني بر جواز تصرف وفتي امتناع مي ورزد. که تصرف پدر در اموال اشخاص
تحت ولایت سیب اتلاف و یا غین بیش از خمس فیمت مال مذکور گردد.
ماده 275 -
هرگاه مورث شخص ناقص اهلیت بمدم تصرف ولي در اصوال موروئه وصیت
نموده باشد. ولي تمي تواند بدون اجازه و نظارت محکمه با صلاحیت در آن
تصرف نماید.
ماده 276 -
ولي نمي تواند در اصوال اشخاص تحت ولایت خود بدون اجازه محکمه با
صلاحیت تصرفات ذیل را بعمل آرد:
1 -قرض دادن یا قرض گرفتن.
2 -اجازه دادن به مدتیکه بعد از رسیدن به سن رشد دوام نماید.
3 -دوام دادن به تجارتیکه به شخص ناقص اهلیت تعلق بگیرد.
4 -قبول نمودن هبه یا وصیتیکه توام با تعهدات معین باشد.
صفحه 53:
ماده 277 -
(1)هرگاه صغیر به سن (16) سالگي رسیده باشد ولي مي تواند به اجازه
محکمه با صلاحیت مبلغي را براي تجارت بدسترس وي بگذارد
(2) اذن به تجارت, خواه مطلق باشد با مقید, یا وفات یا عزل ولي از بین
عمیرود:
ماده 278 -
تصرفات صغير ماذون در حدودیکه محکمه با صلاحیت در اموال وي مجاز قرار
داده است, بمنزله تصرف شخصیست که به سن رشد رسیده باشد.
ماده 279 -
بدر مي تواند عقدي را باسم شخص تحت ولایت خویش بحساب خود یا شخص
ديگري انجام دهد. مگر اينکه قانون خلاف آن حکم کرده باشد.
ماده 280 -
پدر کلان نمي تواند بدون اجازه محکمه با صلاحیت در مورد اموال شخص تحت
ولایت خود تصرف یا صلح مبني بر ضرر نموده یا از تامینات آن انصراف و یا در
تامینات تقلیل بعمل آرد.
ماده 281 -
ولي مکلف است فهرست مکمل اموال متعلق به شخص تحت ولایت خود را در
ظرف دو ماه از آغاز ولایت یا از تاریخیکه شخص تحت ولایت, مالك دارائي
گردیده است. ترتیب نموده و به اداره مربوط محکمه با صلاحیت تسلیم نماید.
ماده 282 -
ولي مي تواند از مال شخص تحت ولایتش نفقه خود و یا شخص ديگري را امین
نمايد. مشروط بر اينكه قاتونا نفقه شان در مال شخص مذكور لازم دانسته
شود.
صفحه 54:
ماده 283 -
هرگاه سن شخص تحت ولایت به هیجده سال تمام برسد. ولایت ولي بانجام
میرسد, مگر اينکه به سيبي از اسباب حجر محکمه با صلاحبت بدوام آن حکم
تموده باشد.
ماده 284 -
هرگاه نسیت سوء تصرف ولي ضرري به اموال شخص تحت ولایت متوجه
باشد, محکمه مي تواند ولایت ولي را سلب و یا صلاحیت او را محدود سازد.
ماده 285 -
هرگاه ولي غایب شناخته شده یا به مدت بیش از یکسال حبس محکوم گردد:
محکمه به تعطیل ولایت وي حکم صادر مینماید.
ماده 286 -
در صورتیکه ولایت ولي طبق مواد (284 - 285) اين قانون سلب. محدود و یا
معطل قرار داده شده باشد, با رفع اسباب موجبه آن حق ولایت مجددا بفرار
محکمه با صلاحیت اعاده میگردد.
ماده 287 -
پدر از خسارات ناشي از خطاي فاحش خود بر اصوال شخص تحت ولا
مسئولیت دارد. مسئولیت پدر کلان درین مورد عین مسئولیت وصي میباشد.
ماده 288 -
ولي يا ورثه او مكلف اند اموال شخص تحت ولایت را حین رسیدن او به سن
gy as ay تسلیم نماید. و در ضورت تصرف, قیمت مال را طبق ثرع روز بنه
وی ببردازد.
جزء دوم - وصايت
اول - تعيين وصي
صفحه 55:
ماده 289 -
وصي باید شخص عادل, با کفایت و واجد اهلیت کامل بوده با شخصیکه تحت
culos او قرار مي گیرد دین مشترك داشته باشد.
ماده 290 -
اشخاص ذیل وصي تعبین شده نمي توانند.
1 -شخصیکه بحکم قطعي محکمه به جرم منافي آداب عامه یا عفث محکوم
بجزاءشده باشد.
2 -شخصیکه شهرت بد داشته یا مدرك مشروع براي تامین معیشت نداشته
باشد.
3 -شخصیکه بحکم قطعي محکمه محکوم بافلاس شده و حیثیت او اعاده نشده
باشد.
4 - شخصيكه قبلا از ولا
شده باشد.
با وصایت شخص ديگري بحکم قطعي محکمه عزل
5 -شخصیکه از طرف بدر يا جد قبل از وفات از حق وصایت کتبا محروم
ساخته شده باشد.
6 - شخصیکه خودش يا يكي از اصول, فروع یا زوجه اش یا شخص ناقص
اهلیت منازعه قضائي داشته یا چنان اختلاف فاميلي موجود باشد که به اساس
آن مصلحت شخص ناقص اهلیت مختل گردد.
دوم - وصي اختياري
ماده 291 -
(1)پدر مي تواند براي اولاد ناقص اهلیت یا حصل ثابت در بطن. وصي تعید
نماید. همچنان شخص متبرع مي تواند در حالت مندرج ماده )271( اين قانون
وصي اختیار نماید.
صفحه 56:
(2)اختیار وصي در چنین موارد توسط وصایت خط رسمي يا عرفي صورت مي
گیرد که بخط و امضاي پدر یا متبرع باشد و یا از امضا و یا شصت شان در چنین
اسناد تصدیق بعمل آمده باشد.
ماده 292 -
پدر و متبرع مي توانند در مورد اختیار وضي از تضمیم شان رجوع نمایند.
ماده 293 -
شخصیکه وصایت را در حین حیات موصي قبول کرده باشد. نمي تواند از آن
منصرف گردد. مگر اینکه انصراف از وصایت را قبلا به اراده خود منوط ساخته
باشد.
ماده 294 -
رد وصايت بايد حين حيات موصي صورت كرفته و باطلاع وي رسانيده شود.
ماده 295 -
شخصيكه وصايت را طبق احكام مندرج ماده (294) اين قانون رد نموده
است,قبولي وي بعد از وفات موصي اعتبار ندارد.
ماده 296 -
اختبار وصي وقتي نافذ شمرده میشود که از طرف محکمه با صلاحیت تائید
شده باشد.
سوم - وصي قضائي
ماده 297 -
هر gly olf شخص ناقص اهلیت يا حمل ثابت در بطن وصي اختياري موجود
نباشد, محکمه وصي تعبین مینماید. وصایت براي حمل ثابت در بطن بعد از
وضع حمل براي مولود نیز نافذ است. مگر اینکه محکمه وصي جديدي را عوض
وي تعیین کرده باشد.
صفحه 57:
ماده 298 -
(1)محکمه مي تواند حین ضرورت براي شخص نافص اهلیت بیش از نك وصي
تعنیین نمایند. در صضورت تعدد وضي: اوضیا نمیتوانند در امنوال شتعص تحت
وصایت شان منفردا تصرف نمایند. مگر اینکه همچو تصرف کاملا به مصلحت
ناقص اهلیت باشد.
(2)حین اختلاف نظر بین اوصیا تجویزیکه از طرف محکمه اتخاذ میگردد, قابل
تعمیل مي باشد.
ماده 299 -
محکمه در حالات ذیل وصي خاص و موقت تعبین مي نماید:
1 -در صورتیکه مصلحت شخص ناقص اهلیت با مصلحت وصي, زوح وي با يکي
از اصول و فروع وصي و یا با مصلحت اشخایکه وصي نماینده قانوني شان مي
باشد. متصادم واقع گرد
2 -در صورتیکه به شخص ناقص اهلیت مالي تبرع گردیده و چنان شرط گذاشته
شده باشد که مال مذکور تحت ولایت ولي قرار داده تشود.
3 -در صورتیکه اجراي وصایت اوصاف خاصي را که وصي دايمي فاقد آتست
ایجاب نماید.
ماده 300 -
محکمه در حالات ذیل وصي موقت تعبین مي نماید:
1 -در صورتیکه محکمه ولایت ولي را متوقف نموده و شخص ناقص اهلیت ولي
ديگري نداشته باشد.
2 -در صورتیکه وصایت به تقاضاي خود وصي متوقف شده باشد.
3 -در صورتیکه عوامل موقت مانع اجراي وصایت گردیده باشد.
ماده 301 -
صفحه 58:
محکمه مي تواند براي حل و فصل دعاوي مربوط به شخص ناقص اهلیت وصي
خصومت تعبین نماید. گرچه شخص ناقص اهلیت مالك دارائي نباشد.
ماده 302 -
وصي مي تواند در تام مواردیکه صلاحیت اجراي وصایت را دارد. شخص
ديكري را بحبث وکیل تعیین نماید. وکیل با وفات وصي یا شخص تحت وصایت
معزول شناخته مي شود.
ماده 303 -
وظایف اشخاص مندرج مواد (299 - 300 - 301) اين قانون که بحيث وصي
تعيين كرديده اند وقتي خاتمه پیدا میکند.که موضوع وصایت انجام یافته و یا
مدت معینه وصایت منقضي گردیده باشد.
چهارم - مکلفیت هاي وصي
ماده 304 -
وصي نمي تواند بدون اجاژه محکمه با صلاحیت در اصوال شخص تحت وصایت
تصرفات ذیل را بعمل آرد:
1 -خرید و فروش, مقایضه, شراکت, رهن, قرض دادن و هر نوع تصرف
دیگریکه موجب انتفال ملکیت یا اثبات حق عيني گردد.
2 -حواله دادن دینیکه شخص ناقص اهلیت بذمه شخص ديگري دارد و با قبول
حواله دين عليه او.
3 -گذاشتن اموال بمنظور بهره برداري و تصفیه حسابات مربوط به آن یا فرض
گفتن بحساب شخص ناقص اهلیت.
4 -اجاره دادن اموال غير منقول شخص ناقص اهلیت براي صدت بیش از سه
سال, در صورتیکه اموال غیر منقول زمین زراعتي و صدت بیش از یکسال در
صورتیکه اموال غیر منقول عمارت باشد.
صفحه 59:
5 -اجاره دادن اصوال غیر منقول شخص ناقص اهلیت براي مدتیکه بعد از
رسیدن به سن رشد تا یکسال دوام نماید.
6 -قبول یا رد تبرعانیکه مشروط بشرط باشد.
7 -پرداخت نفقه اشخاصیکه نفقه آنها بر ذمه شخص ناقص اهلیت لازم است:
So اینکه نفقه لازم بحکم قطعي محکمه ثابت گردیده باشد.
8 -صلح و حکمیت.
9 -ايفاي تعهدات که بر متروکه و یا بر ذمه شخص ناقص اهلیت ثابت باشد,
مگر اینکه حکم قطعي محکمه در مورد صادر گردیده باشد.
0 -اقامه دعاوي, مگر اينکه در تاخیر آن ضرر و یا ضیاع حقوق شخص ناقص
اهلیت متصور باشد.
1 -انصراف از حقوق دعاوي ویا قناعت بچنان احکام محکمه که قابل
اعتراضات عادي باشد , یا انصراف از چنین اعتراضات بعد اقامه آن و اقامه
اعتراضات غیر عادي در برابر احکام محکمه.
2 -انصراف از تامینات یا تقلیل آن که بضرر ناقص اهلیت تمام شود.
13 -اجاره اموال شخص ناقص اهلیت براي خود. زوج با يكي از اقارب شان تا
درجه چارم و یا براي كسي که وصي ناثب وي باشد.
4 -پرداخت مصارف ازدواج شخص ناقص اهلیت.
5 -پرداخت مصارف تعليمي و یا پرداخت چنان مصارفیکه شخص ناقص اهلیت
در اجراي شغل معین به آن ضرورت دارد.
ماده 305 -
(1)وصي مکلف است تماما عایدات نقدي شخص تحت وصایت خود را بعد از
وضع مصارف نفقه و مصارف متفرقه ایکه از طرف محکمه تعیین گردیده
است, بحساب امانت محکمه یا بانكي که از طرف محکمه معرفي شده, بنام
وي بودیعت بگذارد.
صفحه 60:
(2)همچنان وصي بايد تمام اشیاء از قبيل اوراق بهادار, زیورات,جواهرات و
امثال آنرا حسب لزوم دید محکمه بودیعت بگذارد. اين اجراآت وصي باید در
5s 050 زور ار نیت خواید و افیاع عتدکزن ظورت گیرق:
(3)وصي نمي تواند آنچه را که در بانك بودیعت گذاشته بدون اجازه محکمه اخذ
نماید.
ماده 306 -
وصي مکلف است دعاوي را که علیه شخص ناقص اهلیت اقامه مي گردد, توام
با اجراآت مربوط به آن,باطلاع محکمه رسانیده و اوامر محکمه را در مورد
پيروي تماید.
ماده 307 -
وصي مکلف است صورت حساب سالانه را با استناد متعلق به آن, قبل از آغاز
سال جدید به محکمه مربوط تقدیم نماید.
ماده 308 -
هرگاه دارائي شخص تحت وصایت بیش از ده هزار افغاني نباشد, محكمه مي
تواند وصي را از ترتیب و تقدیم صورت حساب لازمه معاف نماید.
ماده 309 -
هرگاه شخص ديگري بعوض وصي تعبین گردد. وصي مکلف است در ظرف
سي روز از ختم وصايت صورت حساب متعلق باموال شخص تحت وصایت خود
را ترتیب و به محکمه تقدیم نماید.
ماده 310 -
اجراي وصایت بدون اجرت مي باشد. محکمه استثناءمي تواند پرداخت اجرت با
مکافات را در برابر عمل معین بنایر مطالبه وصي امر نماید. مگر پرداخت
اجرت براي مدت قبل از مطالبه بهیچ صورت جواز ندارد.
پنجم - ختم وصایت
صفحه 61:
ماده 311 -
وظیفه وصي در حالات ذیل ختم میگردد:
1 -وفات شخص ناقص اهلیت.
-رسیدن شخص ناقص اهلیت به سن هیجده سالگي, مگر در صورتیکه دوام
وصایت قبل از رسیدن به سن مذکور معتوه یا مجنون باشد. اینکه شخص ناقص
اهلیت حین رسیدن به سن مذکور معتوه یا مجنون باشد
3 -اعاده مجدد ولایت ولي.
4 -ختم عملیکه وصي خاص غرض اجراي آن تعبین گردیده است.
5 -عزل وصي یا قبول استعفاي وي.
6 -فقدان اهلیت قانوني وصي یا غیاب و با وفات وي.
ماده 312 -
wos در حالات ذیل عزل میگردد:
1 -هرگاه سيبي از اسباب حرمان وصایت مندرج مواد )289 = 290( unl قانون
موجود گردد.
2 -اگر در اداره اموال شخص ناقص اهلیت اهمال یا سوء تصرف نماید, یا اینکه
در عدم عزل وصي مصلحت وي بخطر مواجه باشد.
ماده 313 -
وصي مكلف است در خلال سي روز از ختم وصایت اموال تحت اداره خود را با
صورت حساب و اسناد متعلق به آن به قایم مقام یا خود شخص ناقص اهلیت
که به سن رشد رسیده باشد و یا در صورت وفات وي بورثه شخص ناقص
اهلیت تسلیم نماید و پس از تسليمي, صورت حساب و تسليمي اموال را به
اداره محکمه مربوط تقدیم تماید.
ماده 314 -
صفحه 62:
هرگاه وصي وفات تماید یا محجور علیه واقع گردد و یا غایب شناخته شود,ورثه
یا شخص فایم مقام او به تسليمي اموال و تقدیم صورت حساب آن مکلف مي
sui
ماده 315 -
محکمه مي تواند باثر مطالبه وصي تسليمي تمام و یا قسمتي از اموال تحت
وصایت را غرض اداره بخود شخص تاقص اهلیت که به سن (16) سالگي
رسیده باشد اجازه دهد,در صورت رد مطالبه, وصي نمي تواند قبل از گذشتن
یکسال از قرار نهائي محکمه مطالبه خود را مجددا به محکمه تقدیم تماید.
ماده 316 -
تعهد یا ابراء شخص ناقص اهلیت که به سن رشد رسیده باشد, بمتفعت وصي
وقتي اعتبار دارد که وصي صورت حساب نهائي مربوط باموال وي را فبلا
ترتیب و تقدیم نموده باشد.
ماده 317 -
(1)شخص ناقص اهلیت که ماذون به اداره اموال باشد.مکلف است صورت
حساب سالانه اموال را به محکمه مربوط تقدیم نماید.
محکمه نظر وصي را حین رسيدگي حساب اخذ مینماید.
(2)همچنان محکمه مي تواند امر دهد تا عواید خالص سالانه شخص ماذون
بحساب امانت خود محکمه یا يكي از آنها طور پس انداز بودیعت گذاشته شود.
درین صورت ماذون نمي تواند بدون اجازه محکمه از آن استفاده نماید.
ماده 318 -
هرگاه شخص ماذون به اداره اموال مخالف احکام مندرج ماده (317) اين
قانون اجراآت نموده یا در اداره خود سوءتصرف نماید و یا اسبابي موجود گردد
که از رهگذر دوام تصرف شخص ماذون اموال تحت اداره وي مواجه به ضرري
باشد. محکمه مي تواند بر حسب صوابدید خود یا باثر مطالبه خارنوال یا يکي از
صفحه 63:
اشخاص ذیعلاقه بس از استماع دلایل شخص ماذون, اجازه داده شده را محدود
و یا سلب نماید.
جزء سوم - حجر
ماده 319 -
(1)شخص بالغ به سیب چنون, معتوهیت. سفاهت با غفلت وي در اداره اموال
محکوم به حجر گردیده و تا وقتي دوام میکند که محکمه برفع آن حکم نه نموده
باشد.
(2)محکمه براي اداره اموال شخص محجور علیه, مطابق باحکام مندرج اين
قانون قیم تعیین مي نماید.
ماده 320 -
مصار مربوط به سرپرستي محجور علیه, بر سایر مصارف مقدم مي باشد.
ماده 321 -
(1)هرگاه محکمه به سیب سفاهت یا غفلت شخصي را در اداره اموال بحجر
محکوم نموده باشد. مي تواند اداره قسمتي از اصوال را توسط محجور علیه
مجاز قرار دهد.
)2( در صورت فوق احکام مربوط به ناقص اهلیت که ماذون به اداره اموال
باشد , تطبیق میگردد
ماده 322 -
شرایط مندرج مواد (289 - 290) اين قانون در مورد قیم اعتبار داشته و سایر
احکام مبوط بوصي نیز در مورد وي قابل تطبیق مي باشد.
جزءچهار - غایب و مفقود
ماده 323 -
صفحه 64:
هرگاه شخص واجد اهلیت قانوني مدت یکسال و یا بیشتر از آن غایب بوده و در
اثر آن مصالح وي متاثر گردد. محکمه در حالات ذیل از طرف او وکیل تعبین
نتفای
1 -در صورتیکه مفقودالاثر بوده حیات و وفات وي معلوم نباشد
2 -در صورتیکه محل سکونت یا اقامتگاه وي در خارج از افغانستان معلوم
نبوده و اداره امور مربوط یا نظارت بر اجراآت قایم مقام از جانب شخضص
غایب ناممکن باشد.
ماده 324 -
هركاه شخص غايب قبلا وكيل عام و تام براي خود گماشته باشد و وکیل مذکور
واجد تمام شرايط مربوط به وصي باشد محکمه وکالت او را تائید و در غبر آن
شخص ديگري را بحیث وکیل تعیین مي نماید.
ماده 325 -
plas احکام مربوط بوصي در مورد وکیل شخص غایب نیز قابل تطبیق است.
ماده 326 -
(1)هرگاه شخصیکه بیش از چار سال مفقود گردیده و غالبا هلاك وي متصور
باشد. چنین شخص بحکم محکمه با صلاحیت متوفي شناخته میشود و در سایر
موارد تشخیص مدتیکه بعد از آن شخص مفقود متوفي شناخته مبشود. مفوض
براي محکمه مي باشد.
(2)محکمه در معلوم نمودن حیات و وفات شخص مفقود از وسایل ممکنه
استفاده مي نماید.
ماده 327 -
هرگاه به وفات شخص مفقود طبق احکام مندرج ماده (326) اين قانون حکم
شده باشد. زوجه وي بگذشتاندن عدت وفات مکلف بوده و تمام متروکه وي
بين ورثه ايكه حین اصدار حکم به وفات مستحق میراث شناخته شوند. تقسیم
مي گردد.
صفحه 65:
ماده 328 -
حالت غیاب وقني ختم مي گردد که اسباب موجبه آن از بین رفته و با شخص
غایب وفات نماید یا اینکه شخص غایب, بحکم محکمه با صلاحبت متوفي شناخته
شده باشد.
جزء پنجم - مساعدت قضائي
ماده 329 -
هرگاه شخص کر و گنگ یا کور و کر یا کور و گنگ بوده و نه تواند اراده خود را
طور صحیح ابراز نماید, محکمه مي تواند به چتین شخص جهت معاونت در
تصرفات مندرج ماده (304) اين قانون مساعد قضالي تعبین تماید .
ماده 330 -
احکام مندرج ماده (303) این قانون بر مساعد قضائي تطبیق مي گردد.
جزء ششم - نظارت
ماده 331 -
(1)مخکمه.مي توانذ غرض صراقیت اجراات وصي: قیم. و وفیل از ایب
شخصي را بحیث ناظر تعیین نماید. ناظر مکلف است در صورت ایجاب
مصلحت , محکمه و یا خارنوال مربوط را از جریان امور مطلع گرداند.
(2)نایب و یا وکیل مکلف است تا به استیضاح ناظر در صورد اداره اموال و
تحقق اسناد و اوراق مربوط آن جواب دهد.
(3)در صورتیکه نایب یا وکیل موجود نباشد, ناظر از محکمه مربوط تعبین نایب
یا وکیل جديدي را تقاضا مي نماید.
(4)تا زمان تعبین نایب و یا وکیل, ناظر باجراي اموري اقدام مینماید که در تاخیر
آن ضرر متصور باشد.
ماده 332-
صفحه 66:
در مورد تعبین, عزل و استعفاء اجرت و مسئولیت ناظر احکام متعلق as نایب و
یا وکیل تطبیق مي گردد.
ماده 333-
هرككاه اسباب موجبه نظارت از بين برود. محكمه بوظيفه ناظر خاتمه ميدهد.
جزء هفتم- مويدات
ماده 334-
(1)هركاه وصي در وظايقيكه طبق احكام اين قانون با جراي آن مکلف باشد,
مرتکب قصوري گردیده یا دراجراي قرار صادره محکمه اهمال ورزد, محكمه
میتواند با در نظر گرفتن جزاهاي
جریمه نقدي که از ده هزار اقغاني متجاوز نباشد یا محرومیت از کل اجرت یا
قسمتي از آنو:عزل یا بيکي از آنها محگوم تماید:
(2)در صورتیکه وصي امور مستلزم مجازات فوق را بدون اینکه شخص ناقص
اهلیت متضرر گردد. جبران یا اعذار مقنعه نزد محکمه ارائه نماید. محکمه مي
تواند به برائت وي یا تخفیف مجازات مندرج این ماده حکم نماید
بيني شده قانون جزاء, وصي را به
ماده 335-
هركاه نايب وظايفي را كه طبق احكام مندرج اين قانون با جراي آن مكلف مي
باشد اخلال نموده و به سيب آن خساره به شخص ناقص اهليت وارد گردد.
مسئولیت وي در جبران خساره تابع حدود مسئولیت وکیل باجرت مي باشد.
ماده 336-
احكام مندرج مواد (335-334)اين قانون بر قیم. مساعد فضائي, وکیل از
غايب ووصي خاص و وصي موقت تطبيق مي كردد.
قسمت دوم
اشخاص حکمي
میحث اول-احکام عمومي
صفحه 67:
ماده 337-
شخص حكمي شخصيت معنويست كه واجد اهليت حقوقي يوده و بناير اهداف
معين بشكل موسسه, شرکت یا جمعیت تشکیل میگردد.
ماده 338-
شخصيت حکمي دو نوع است:
1-شخصیت حكمي عام که شامل دولت, ارکان, ادارات فرعي يا شعيات
مربوط به آن و تاسیسات عامه مي باشد.
2-شخصیت حکمي خاص که ناشي از اراده افراد خصوصي بوده به شکل
جمعیت ها, وقف, موسسات. شركتهاي مدني یا تجارتي و امثال آن بوجود آمده
باشد, ail So قانون چنین شخصیت ها را عام قرار داده باشد.
ماده 339-
مجموع اشخاصيكه واجد شرايط و عناصر لازمه يك شخصيت حكمي هستند.
توسط قانون بحيث شخص حكمي شناخته شده مي تواند.
ماده 340-
اهل شخص حکمي داراي ممثل. eal A fl of Soh ype آن تمائتدة كي Added yn
ماده 341-
شخص حكمي داراي جميع حقوقييست كه توسط قانون تعيين كرديده. مگر
حقوقي که به شخصیت حقيقي باشد.
ماده 342-
(1)شخصيت حكمي داراي خصوصيات آني مي ياشد:
1-حقوق و وجايب مالي مستقل.
2-اهليتي که در اساسنامه آن تحدید گردیده و قانون آنرا مجاز دانسته باشد.
3-حق اقامه و دفع دعوي.
صفحه 68:
4-داشتن اقامتگاه مستقل وآن عبارت از محلي است که در آنجا اداره مرکزي
آن واقع است.
- 2)شرکتهاي که مرکز اصلي آن در خارج بوده و شعبات آن در افغانستان
مطابق به قانون اجازه داده شده باشد, مرکز اداره آن نظر به قانون افغانستان
عبارت است, از محلیکه در افغانستان اداره فعالیت هاي آن قرار دارد.
مبحث دوم-وقف
ماده 343-
وقف عبارت است از حيس مال از تصرف مالكانه و يذل منفعت آن بامور
خيريه.
ماده 344-
وقف , داراي شخصیت حكمي است که توسط اساسنامه تثبیت مي گردد.
ماده 345-
براي وارسي امور مربوط به وقف اداره دولت بنام اوقاف وجود دارد كه عوايد
و مصارف آنرا مطابق به شرایط لازمه وقف بروفق اساسنامه آن اداره و
مراقبت مینماید. مگر اینکه قوانین خاص طور ديگري حکم کرده باشد.
ماده 346 -
وقف داراي حقوق و وجایب مالي مستقل بوده و به برداخت دیونیکه طبق
شرایط اساسنامه به مصرف رسیده. مکلف مي باشد.
ماده 347 -
صحت وقف, رجوع از آن و هرگونه تغییر در مصارف و شرایط لاژمه ویا
معاوضه مال موقوفه. وقتي از طرف وقف کننده اعتبار دارد, که در دفاتر
مربوط ثبت گردیده باشد.
ماده 348 -
صفحه 69:
اجراآت متذکره ماده )347( اين قانون در دفاتر خاصیکه در اداره ثبت اسناد
باين منظور تعبین گردیده به ثبت میرسد.
- 9
هرگاه نزد ثبت کننده راجع به اعتبار سند وقف مانعي ظاهر گردد, موضوع
غرض انفصال و اخذ تصمیم به محکمه غرض انفصال و اخذ تصمیم به محکمه
مربوط رجعت داده مي شود.
ماده 350 -
هرگاه وقف طبق احکام مندرج این قانون صورت نگرفته باشد؛ مدار اعتبار
شناخته نمي شود.
-1
حرمان از استحقاق و یا رجوع از وقف در محکمه مربوط صورت میگیرد
موضوع به اشخاصیکه حرمان یا رجوع از استحقاق شان داده شده ابلاغ مي
گردد. تا دلایل خود را به محکمه ارائه نمایند.
ماده 352 -
هرگاه سند وقف مشتمل بر تصرفیکه قانونا ممنوع و یا باطل بوده و یا وقف
کننده فاقد اهلیت قانوني باشد اداره ثبت اسناد در همچو موارد به ثبت آن
اقدام نمي نماید.
ماده 353-
هرگاه وقف به شرط غیر صحیح مشروط گردیده. وقف صحیح و شرط باطل
شناخته مي شود.
ماده 354 -
(1)وقف بطور دائمي یا موقت جواز دارد.
(2)موقف براي مسجد و موسسات عامه طور موقت صورت گرفته نمي تواند.
(3)وقف خاص موقت بوده و به زیاده از دو طبقه اولاد وقف کننده جواز ندارد.
صفحه 70:
ماده 355-
وقف به امو رخیریه وقني جواز دارد که از نظر احکام دین مقدس اسلام و
متافع ملي. امز خیریه شناخته شود.
ماده 356 -
(1)وقف اموال منقول و غیر منقول جواز دارد.
(2)وقف جزءمشاع در اموال غیر متقول جواز ندارد. مگر در صورتیکه مفرز و
معین گردیده باشد.
ماده 357 -
اسهام شركتهاي که فعالیت مجاز دارند وقف شده مي تواند.
ماده 358 -
اظهارات وقف کننده در مورد مال موقوفه حسب الفاظ و معاني آن اعتبار
دارد.
ماده 359 -
(1)وقف کننده نمي تواند از تمام ويا قسمتي از وقف عام رجوع نماید . اما
براي جهات مصرف آن شروطي را در حدود احکام اين قانون هنگام ثبت وقف
تعیین نموده مي تواند
(2)وقف کننده نمي تواند در وقف مسجد و تاسیسات عامه و چیزیکه به آنها
وقف گردیده تغييري وارد نماید.
ماده 360 -
تغییر در شروط مصارف وقف عام طور صریح و مطایق به احکام مندرج این
قانون صورت میگیرد.
ماده 361 -
صفحه 71:
وقف کننده مي تواند در حدود احکام اين قانون استفاده از حقوق آتي را هنگام
ثبت وقف خاص شرط گذارد:
1 -اعطاء و حرمان
2 -زیادت و نقصان.
pa 3
4 -مبادله
ماده 362 -
مبادله مال موقوفه پس از منظوري اداره اوقاف در دفتر مربوط ثبت مي گردد.
ماده 363 -
اقرار وقف کننده یا غیر راجع به نسب شخص, در حالیکه قرائن بعدم صدق
اقرار موجود باشد. بر موقوف علبهم تاثیر ندارد.
فرع اول - استحقاق در وقف
ماده 364 -
هرگاه در وقف به اقارب منظور وقف غیر معین یا محل مصرف آن موجود
نبوده و یا اصلا به آن مصرف ضرورت احساس نگردیده و یا اینکه حاصلات وقف
بیش از اندازه مصرف مورد ضرورت باشد, حاصلات وقف تماما و یا قسمت
باقیمانده آن به اجازه محکمه به اولاد والدین و اقارب محتاج وقف کننده باندازه
ضرورت هر کدام بمصرف میرسد.
ماده 365 -
(1)وقف کننده نمي تواند بیش از ثلث مال خود را به اشخاص غير وارث يه به
بعضي از ورثه و يا امور خیریه وقف نماید.
(2)ثلث مال به تناسب ذارائي شخص هنگام وفات او سنجش مي گردد.
ماده 366 -
صفحه 72:
(1)وقف کننده مي تواند جمیع مال خود را به تمام ورئه اش جمیع مال خود را
به تمام ورثه اش وقف نماید.
(2)اگر وقف کننده حین وفات وارت نداشته باشد: مي تواند جمیع مال خود را
بهرجهت خیریه که بخواهد وقف نماید.
ماده 367 -
(1)اولاد, زوج یا زوجه و والدین شخص وقف کننده که حین وفات موجود باشند؛
وقتي از وقف بیش از ثلث مال مستحق مي گردند که حق ارث شان به سببي
از اسیاب, ساقط نگردیده باشد.توزیع استحقاق مطابق باحكام ميراث عملي
گردیده و ر صورت وفات آنها به اولاد شان منتقل مي گردد.
(2)اگر يكي از مستحقین قبلاباندازه حصه خود مالي را بدون عوض از وقف
کننده دریافت نموده باشد. استحقاق وي از صال موقوفه ساقط مي گردد. در
صورتیکه کمتر از استتحقاق خود دریافت تمده باشد تفاوت آثرا با در نظر
داشت احکام ماده(368) اين قانون مستحق مي گردد.
ماده 368-
وقف كننده مي تواند استحقاق مال موقوفه اولاد خود را که در حال حیاتش
وفات نموده است. بربا فرع متوفي نصوده مطایق باحكام ماده (367) اين
قانون تسلیم نماید. مشروط بر اينکه فرع مذکور قبل ازو فات وقف کننده
حیات داشته باشد.
ماده 369-
شخصي را که مطابق باحکام ماده (367) اين قانون مستحق مال موقوفه
گریده, نمي توان تماما و یا فسماً از آن محروم نموده و یا چنان شرطي
گذاشت که موجب حرمان استحقاق وي گردد. مگر مطابق باحکام مواد مندرج
اين قانون.
ماده 370-
صفحه 73:
قتلي که وارث را از میراث محروم مي سازد. مانع استحقاق وي از مال
موقوفه نیز میگردد.
ماده 371-
(1) هرگاه وقف کننده. شخصي را که مطایق احکام این قانون در وقف حق
ثابت داشته باشد. از وقف محروم سازد. سهم ثابته وي برایش داده شده و
متباقي ol بر اشخاص دیگر یکه ازو قف محروم نگردیده اندبه تناسب اسهام
وقف شان توزيع مي گردد.
(2)ادعاي سهم ثابته تا يكسال از وفات وقف كنتده قايل اعتبار است.
ماده 372-
تنازل موقوف عليه از استحقاق خود يا اقرار وي به تمام يا قسمتي از آن براي
غير جواز ندارد.
ماده 373-
هركاه وقف كننده شرطي كذارد كه مخالف منافع ملي. مصلحت وقف یا
مستحقين باشد. وقف صحیح اما شرط از اعتبار ساقط ميكردد.
ماده 374-
منزليكه به مقصد سكونت وقف كريده انتفاع از آن بغير از سكونت يا منزليكه
براي انتفاع غير از سكونت وقف كريده. سكونت در آن مجاز ميباشد. مشروط
بر اينكه محمكه بخلاف آن قرار صادر نكرده باشد.
ماده 375-
)1( هرگاه وقف بر طبقات مرتب گریده باشد. اصل فرع غیر خود را محجوب
نمي سازد. درصورت وفات اصل, استحقاق وي به فرع وي انتقال مي نماید.
(2)تقسیم حاصلات وقف بائر از بين رفتن يك طبقه تغییر نمي نماید. در اين
صورت اسهام از يك فرع بفرع دیگرمطابق باحکام مندرج فقره اول اين ماده
صفحه 74:
انتقال مي تماید. مگر در صورتیکه عدم تغییر در آن موجب حرمان يکي از
مستحقین وقف گردد.
ماده 376-
(1)هرگاه وقف بر طبقات مرتب گریده و دريكي از طبقات مستحق موجود
نباشد. استحقاق وقف مطابق به احکام اين قانون به طبقه بعدي انتقال مي
تماید.
(2)اكر در طبقه اولي يعدا مستحق موجود شود استحقاق شان مجددا" اعاده
مي گردد.
فرع دوم- تقسیم وقف
ماده 377-
(1)وقف کننده باید در سند وقف سهم مستحقین را مفرز و معین نماید اگر
سهم مطایق به شروط وقف کننده به عده از مستحقین متعلق گردد. آنها مي
توانند تفریز اسهام شان را مطالبه نمایند
(2)اگر مال موقوفه قابل تقسیم نبوده و یا در تقسیم آن ضرر كلي متصور
با مطالبه فروش: و تقسیم قیمت آن:به اسب سهم هر یف از مبستخقین.
صورت گرفته مي تواند.
ماده 378-
ناظر وقف عامه مي تواند نقسیم وقف و تفریز سهم مربوط بوقف عامه را
مطالیه نماید.
ماده 379-
تقسیم وقف باثر در خواستي که به محکمه تقدیم مي شود صورت مي گریرد.
تفیسم انجام شده قابل فسخ نمي باشد.
فرع سوم-اداره وقف
ماده 380-
صفحه 75:
وقف کننده در سند وقف, شخصي را براي نظارت در امور اداره, دوران
انداختن مال موقوفه و توزیع حاصلات آن بر مستحقین بتناسب اسهام شان که
در سند وقف تصریح شده باشد, تعيين نموده. حدود وظایف و صلاحیت وي را با
شخصي که بعدا نظارت میکند تعیین مینماید.
ماده 381-
ناظر تمي تواند بدون اجازه محکمه بحاسب وقف,مطالبه قرض نماید. قبول
gale lager بمنظور ادره وقف و بدوران انداختن آن از ین حكم مستثني مي
باشد.
ماده 382-
هر كاه محكمه مال موقوفه را تقسيم ويا سهم مستحقين در آن قبلا تعيين
گردیده باشد, از طرف محکمه هر يك از متحقین در صورتیکه واجد اهلیت
قانوني باشد. بحیت ناظر سهم مربوط به خود تعبین مي گردد.
ماده 383-
نظارت وقف عام از وظیفه اداره اوقاف مي باشد. اين اداره اموز مربوط به
Sigal موقوفه را مطابق اساسنامه خود تنظیم. تصرف و اداره مي نماید.
ماده 384-
محکمه نمي تواند براي اداره مال موقوفه بیش از يك ناظر تعیین نماید. مگر
اینکه در تعدد شان مصلحت متصور باشد. درین صورت محکمه صلاحیت هر Li
از ناظرین را تعبین نموده و مي تواند بهر یکشان قسمتي از وقف را تخصیص
بدهد. هر ناظر در اداره ساحه معینه خود مستقل مي باشد.
ماده 385-
هركاه از متسحقين اهليت نظارت وقف را داشته باشد. شخصي ديكري بحيث
ناظر وقف تعيين شده نميتواند. در صورتيكه در بين مستحقين, شخص واجد
اهلیت نظارت موجود كردد. محكمه ختم ولايت ناظر ديكر را كه قبلا تعيين
گردیده اعلام مي دارد.
صفحه 76:
ماده 386-
ناظر در برایر مال موقوفه امین واز طرف مستحقین وقف وکیل شناخته مي
شود
ماده 387 -
ناظر مكلف است تمام مصارف را مطابق يطرزالعمليكه محكمه تعيين نموده
بعمل آرد. مكر اينكه عرف جاريه مخالف آن ياشد.
ماده 388 -
(1)هرگاه ضرري از تقصیر كلي ناظر بر اموال موقوفه و یا حاصلات آن عاید
گردد: مسئول جبزان خساره وارده من ناشد.
(2)اگر ضرر عایده ناشي از تقصیر جزئي ناظر باشد. وقتي مسئولیت جبران
خساره به وي عاید مي گردد که وظیفه نظارت را در مقابل اجرت اجرا نماید.
ماده 389 -
(1)هرگاه دعوي مربوط بحسابات وقف در محکمه دایر و ناظر به ارائه اسناد
مکلف گردد. در صورتیکه ناظر نتواند حسابات خود را در میعاد معین طور
مستند ارائه تماید یا اوامر محکمه را ذر مورد تصفیه حساپ اطاعت نه نماید,
محکمه مي تواند وي را بجزاي نقدي که متجاوز از پنج هزار افغاني نباشد
محکوم نماید. در صورت تکرار بجزاي نقدي الي ده هزار افغاني محکوم شده
مي تواند
(2 )حرمان ناظر از تمام یا قسمتي از اجرت نظارت نیز جواز دارد.
ماده 390 -
هرگاه ناظر در مورد تاخیر حسایات عذر معقولي ارائه نماید. محکمه مي تواند
به برائت وي با تخفیف مجازات مندرج ماده (389) اين قانون حکم نماید.
ماده 391 -
صفحه 77:
هرگاه حين رسيدگي به دعواي مربوط بوقف اسیاب موجیه عزل ناظر موجود
گردد, محکمه میتواند بعزل وي از نظارت حکم ماید.
ماده 392 -
محکمه تا وفتیکه حکم دعوي مربوط بوقف كسب قطعيت نماید. شخص ديگري
را موقتا بحیث ناظر تعبین مي salad
ماده 393 -
اقرار ناظر ميني بر نظارت شخص دیگر اعتبار ندارد.
ماده 394 -
ناظر باستیذان محکمه مي تواند همه ساله دو فیصد حاصلات وقف را بمنظور
مصارف ترمیم و تعمیر مال موقوفه بحساب امانت تحویل نصوده و یا آنرا
مطابق به تجاویزیکه از طرف محکمه اتخاذ مي گردد,بمصرف رسانیده و
بدوران اندازد.
ماده 395 -
هركاه ناظر ويا مستحقين تحويل دو فيصد حاصلات وقف را كه مطابق بحكم
ماده (394) این قانون صورت گرفته باشد. مفید ندانند.میتوانتد تعدیل یا الغاي
آترا از محکمه مطالبه نمایند
ماده 396 -
هرگاه براي تعمیر و ترمیم اموال موقوفه به بیشتر از مبلغ مندرج صاده (394)
این قانون ضرورت باشد, ناظر تزئید مبلغ متذکره را از محکمه مطالبه مي
نمایند.
ماده 397 -
محکمه مي تواند بمنظور تعمیر و ترمیم مال موقوفه, عندالضرورت يك قسمت
از مال موقوفه را بفروش برساند.
فرع چهارم - انتهاي وقف
صفحه 78:
ماده 398 -
وقف موقت با تکمیل مدت معینه یا از بين رفتن تمام موقوف علبهم. خاتمه مي
يايد.
ماده 399 -
وقف در مورد هر سهم با از بين رفتن مستحق آن خاتمه مي يابد. كرجه قبل از
تكميل مدت معينه با از بين رفتن باقي مستحقين طبقه ايكه با از بين رفتن
شان وقف منتهي مي گردد, صروت گرفته باشد.
مشروط بر اينکه وقف کننده انتقال. سهم را YL a مستحقین تصریح نگرده
باشد. درین صورت وقف با از بين رفتن تمام مستحقین طبقه مذکور و یا تکمیل
ضدت معینه: خانمه: من یاید:
ماده 400 -
هرگاه وقف در تمام اسهام ثابته خاتمه یابد.ملکیت مال موقوفه در صورت
حبات وقف کننده بخود وي و در غبر آن به مستحقین انتقال مي یابد. در
صورتیکه مستحق موجود نباشد ملکیت مال موقوفه باشخاصیکه حين وفات
وقف ori از جمله ورثه شناخته شده باشند و در غیر آن بدولت تعلق میگیرد.
ماده 401 -
هرگاه وقف در تمام اسهام غیر ثابته خاتمه يابد. ملکیت مال موقوفه در صورت
حیات وقف کننده بخود وي و در غیر آن به اشخاصیکه حین وفات وقف کننده از
جمله ورثه شناخته شده باشند انتقال مي یابد در صورتیکه وارئي موجود نباشد
ملکیت مال موقوفه بدولت تعلق مي گیرد.
ماده 402 -
(1)هرگاه مال موقوفه به نحوي تخریب شود که اعمار مجدد و یا استبدال آن
ممکن و یا مفید نباشد, وقف خانمه مي یابد. همچنان وقف در مورد سهم هر
مستحقیکه سهمیه حاصلات وي بمقدار ناچيزي تقلیل یابد. خاتمه پیدا میکند.
صفحه 79:
(2)انتهاي وقف بدرخواست اشخاص ذیعلاقه و قرار محکمه صورت میگیرد.
ملکیت مال موقوفه که وقف آن خانمه یافته باشد, در صورت حیات وقف کننده
بخود وي و در غیر آن به شخصي انتقال مي یابد. که درحین انتهاي وقف
مستحق شناخته شده باشد.
ديوع بست وأ
فرع اول - احكام عمومي
ماده 403 -
(1)جمعیت عبارت است از مجموع اشخاص حقيقي یا حکمي که براي مدت
معین یا غیر معین به منظور تامین اهداف خیریه عام المنفعه اجتماعي, علمي,
اديي, فتي و هنري طور غیر انتفاعي مطابق به احکام این قانون تشکیل شده
باشد.
(2)اعطاي اجازه تاسیس جمعيت هاي مندرج فقره يكم اين ماده از طریق
مراجع صلاحيتدار دولتي صورت ميكيرد.اين مراجع اجراآت جمعيت ها رااز
رهگذر تطابق آن با قوانین, مقررات و اساسنامه مراقبت مي نمايد.
ماده 404 -
جميعت هاي كه خلاف احكام قانون يا آداب عامه فعاليت نموده يا به اعمالي
تشبث نماید که بر خلاف منافع ملي و اهداف تاسيسي آن باشد. باطل پنداشته
شده هیچگونه اثري بر آن مرتب شده نمیتواند.
ماده 405 -
(1)جمعیت داراي اساسنامه ایست که فعالیت آنرا تنظیم و از طرف اعضاي
موسس آن منظور میشود.
(2)اساسنامه جمعیت حاوي طالب ذیل است:
1 -عنوان جمعیت, هدف و مرام تاسیس آن و مرکز اداره جمعینت. مرکز ادره
حجمعیت در خارج از افغانستان بوده نمي تواند.
صفحه 80:
2 -شهرت مکمله اعضاي موسس.
3 -عواید جمعیت. بدوران انداختن وتصرف در آن.
4 -هیئت هائیکه جمعیت را تمثیل میکند با تعبین اعضاء , وظایف و طرق عزل
آنها.
5- حقوق ووجایب اعضاي موسس.
6 -طرز نظارت اموال جمعیت.
7 -طرز تعدیل اساسنامه جمعیت.
الحاق, تقسیم و تاسیس نمایند گي.
8 -انحلال و تصفیه امور مالي جمعیت و مرجعیکه اموال به آن انتقال مي یاید.
ماده 406-
(1)اعضاي موسس نمي توانند چنان مطالبي را در اساسنامه جمعیت بگنجانند
که انتقال اموال را بعد از انحلال جمعیت بخود. فامیل و یا ورثه شان مجاز قرار
(2)اسهام جمعیت هاي تعاوني, صندوق اعانات مبادله وصندوق تقاعد ازین حکم
مستلني مي باشد.
ماده 407-
خارج شدن از عضویت جمعیت خواه به اداره شخص یا جمعیت باشد. موجب
حرمان از اموال جمعیت مي گردد. مگر اینکه در قانون مخالف آن تصریح شده
باشد.
ماده 408-
جمعیت نمیتواند مالك اموال غير منقول گردد, مگر اینکه همچو مکلفیت براي
اجراي وظایف اساسي جمعیت ضروري پنداشته شود. جمعیت ها تعلیم و امور
خبریه ازین حکم مستثتي مي باشد.
صفحه 81:
ماده 409-
شخصيت حكمي جمعيت و قتي تثبيت مي كردد كه اساسنامه آن مطابق ياحكام
اين قانون ترتيب و نشر كرديده باشد.
ماده 410-
اعلان اساسنامه جمعيت بعد از برداخت محصول معينه و ثبت جمعيت در دفاتر
مربوط و نشر آن در رسمي جريده تكميل مي كردد.
ماده 411-
مرجع صلاحیندار, اساسنامه جمعيت را درخلال مدت شصت روز از تاريخ مطالبه
آن اعلان مي نماید. در غير آن به تكميل شصت روز جمعيت حكما اعلام شده
شناخته مي شود. مرجع مذکور باثر مطالبه اشخاص ذیعلاقه مکلف است
اساسنامه جمعیت را مطایق باحکام اين قانوناعلان و یا آثرا رد نماید.
ماده 412-
تعديل اساسنامه جمعيت بارعايت احكام مواد (411-410-409) اين قانون يعد
از اعلان نافذ شمرده مي شود.
ماده 413 -
خعت مراشبا آني زا زغایت مي تمایق
1 -نگهداري دفاتر و اسناد مربوط جمعیت در مرکز اداره آن.
2 -ثبت اسم, ولد. اسم قاميلي, سن, نمبر تذکره : پیشه و آدرس هر عضو با
تاريخ شمول وي به عضویت جمعیت , در دفاتر مخصوص یا تفييراتي که در
جوزو موق bl ge’ Jans
3 -ثبت رویدادها و تصاویب مجمع عمومي و مجالس اداري در دفاتر مخصوص.
هر عضو جمعیت مي تواند از محتویات محاضر اطلاع حاصل نماید.
4 -ثبت مصارف, عواید. تبرعات و مدارك آن بالتفصیل در دفاتر مخصوص
صورت مي گیرد.
صفحه 82:
مرجع صلاحیتدار مي تواند از محتویات اين اسناد و محاضر اطلاع حاصل نماید.
5 -اشخاص خارجي مي توانتد در حالات خاص به اجازه مراجع ذیصلاح در
جمعیت هاي فرهنگي کسب عضویت نمایند.
ماده 414 -
(1)جمعیت مکلف است یاجازه مرجع صلاحیتدار اموال نقدي مربوط به جمعیت
را یه عتوان جمعیت در بانك و یا محل ديكري بودیعت گذارد.
(2)جمعیت باید از تغییر محل ودیعت در خلال يك هفته از تاریخ تغییر: به مرجع
صلاحیتدار اطلاع نماید.
ماده 415 -
آموال مربوط به جمعیت براي تامین اهداف معینه آن بمصرف میرسد. مقدار
باقیمانده در ساحات مطمئن بدوران انداخته شده مي تواند. مشروط بر اینکه
فعاليتهاي اصلي آنرا متاثر نسازد.
ماده 416 -
جمعیت داراي بودجه سالانه که از طرف مجمع عصومي تصویب گردیده مي
باشد. بودجه جمعیت باطلاع مرجع صلاحیتدار رسانیده ميشود.
ماده 417 -
جمعیت نمي تواند خارج از حدودي که در اساسنامه آن توضیح شده فعالیت
نماید.
ماده 418 -
جمعیت ها نمي توانند به مضاريت مالي تشبث نمايند.
ماده 419 -
(1)اسم جمعیت, شماره اعلان و حدود فعالیت آن در تمام دفاتر, اوراق و
نشرات آن درج مي گردد.
صفحه 83:
(2)هیچ جمعیت نمي تواند چنان اسمي را انتخاب تمايد که بجمعیت ديگري
متعلق باشد, گرچه ساحه فعالیت آنها مشترك باشد.
ماده 420 -
(1)هيج جمعيتي بدون اجازه مرجع صلاحیتدار نمي تواند به جمعیت, صلاحیندار
نمي تواند به جمعیت, هیثت و یا کلپ در خارج از افغانستان منسوب. مشترك و
عأ معدم كرو
(2)هيج جمعیت نمي تواند اموالي را از شخص, جمعیت هیئت یا كلپي که در
خارج افغانستان باشد, بدست آرد مگر باجازه مرجع صلاحیتدار.
(3)هیچ جمعیت نمي تواند چيزي را به اشخاص و یا موسسات خارجي بدون
اجازه مرجع صلاحیتدار بفرستد.
ماده 421 -
تبرعات تنها به اسم و حساب جمعیت مطابق به مقرراتیکه از طرف حكومت
وضع گردیده. جمع آوري شده مي تواند
مرجع صلاحیتدار مي تواند شرائط خاصي را در مورد تبرعات هر جمعیت حسب
احوال علاوه کند.
ماده 422 -
(1)جمعیت بايد انعقاد واجنداي مجمع عصومي را اقلا (15) روز قبل باصلاع
مرجع صلاحیتدار برساند.
مرجع صلاحیندار میتواند نماینده ایرا غرض اشتراك در مجمع عصومي جمعیت
بفرستد.
(2)جمعیت گذارشات مجمع عصومي را در خلال (15) روز از تاريخ انعقاد آن,
باطلاع مرجع صلاحیتدار میرساند.
ماده 423 -
(1)جمعیت مي تواند نمايندگي تاسیس تماید.
صفحه 84:
(2)نمايندگي بعد از اعلان, حیثیت شخصیت حكمي مستقل را سب مي نماید.
نماينذگي نمیتواند اساسنامه داخلي خود را در موضوعات مربوظ به وجایب آن
در برایر جمعیت اصلي, طرزالعمل و سیاست عمومي جمعیت, بدون موافقه
جمعیت اصلي تعدیل نماید.
فرع دوم - هیئت مدیره
ماده 424 -
(1)جمعیت داراي هيئت مديره مي باشد. تعيين اعضاز هیئت مدیره, صلاحیت,
وظايف و ختم عضويت اعضاءدر اساسنامه جمعيت توضيح مي كردد.
(2)هیئت مذدیره مرکب از سه عضو و يا بيشتر يوده و مدت خدمت شان بيش
از سه سال بوده نمیتواند.
(3)تجدید عضویت مطابق به اساسنامه جمعیت صورت
ماده 425 -
شخصیکه به صفت عضو هیئت مدیره تعبین میگرددد باید بحکم قطعي محکمه
باصلاحیت بحرمان از حقوق سياسي و مدني محکوم نشده باشد.
ماده 426 -
(1)هیئت مدیره در حدود صلاحیتیکه در اساسنامه به آن تصریح گردیده, امور
مربوط به جمعیت را اداره مي نماید.
(2)هیئت مدیره اقلا دو مرتبه در يك ماه تشکیل جلسه میدهد.
ماده 427 -
هیئت مدیره شخصي را از جمله اعضاي خود یا دیگر اعضاي جمعیت بحیث
رئیس تعیین مینماید.
ماده 428 -
شخصيكه از طرف هيئت مديره بحيث رئيس تعيين ميشود امور مربوط به
پیشنهاد, تفرر موظفین, تطبیق مجازات تادييي, ملاحظه اسناد مصرف و مراقبت
صفحه 85:
تنفیذ تصاویب مجمع عمومي و هیئت مدیره را انجام میدهد. مشروط بر اینکه
در اساسنامه جمعیت خلاف آن تصریح نشده باشد.
فرع سوم - مجمع عمومي
ماده 429 -
(1)مجمع عمومي مرکب از تمام عضائیست که وجایب خود را مطایق به
اساسنامه جمعیت ایفاءنموده باشند.
(2) تصاویب مجمع عمومي خارج از موضوعات شامل اجنداء اعتبار تدارد
ماده 430 -
تصاویب مجمع عمومي باکثریت آراي اعضاي حاضر بعد از تکمیل نصاب دو ثلث
اعضاي اصلي آن صورت مي گیرد. تصاویب مجمع عصومي در مورد تعدیل
اساستامه جمعیت به اکثریت مطلق و در مورد اتحلال جمعیت, عزل اعضاي
هیئت مدیره, اتحاد و یا الحاق آن با جمعیت دیگر باکثریت دو ثلث اعضاءصورت
میگیرد. مگر اينکه در اساسنامه جمعیت خلاف آن تصریح شده باشد.
ماده 431 -
در جلسات مجمع عمومي اعضاءشخصا اشتراك نموده و يا عضو ديگري را کتبا
بحیث نماینده خود تعبین مینمایند
ماده 432 -
مجمع عمومي در خلال سه ماه بعد از ختم هر سال مالي بصورت عادي تشکیل
جلسه داده و امور مربوطه به بودجه, حساب سال تمام راپور سالانه هیئت
مدیره و راپور مربوط به امور مالي را بررسي مي نماید. تشکیل جلسات فوق
العاده مجمع عمومي در صورت لزوم نیز صورت گرفته مي تواند. انعقاد
جلسات مجمع عمومي بدعوت هیئت مدیره صورت مي گیرد
ماده 433 -
صفحه 86:
هرگاه هیئت مدیره جلسه فوق العاده مجمع عمومي را در خلال (15) روز از
تاریخ تسليمي درخواست تحريري اقلا ده نفر از اعضاي مجمع عمومي که در ان
هدف انعقاد جلسه نیز توضیح یافته است دایر نتماید. درخواست کنندگان مي
توانند مستقیما اعضاي مجمع عمومي را به تشکیل جلسه دعوت نمایند.
ماده 434 -
عضو جمعیت در موضوعیکه منفعت وي در آن دخیل باشد, حق راي دادن را
ندارد. راي دادن در مورد انتخاب اعضاي هیثت جمعیت ازین حکم مستلني مي
باشد.
ماده 435 -
(1)هرگاه مجمع عمومي یا هیئت مدیره و یا رئیس جمعیت تصاويبي را خلاف
احکام قانون یا اساسنامه جمعیت اتخاذ نماید. در برابر همچو تصاویب مطالبه
ابطال صورت مي گیرد.
مطالیه ابطال از طرف خارنوالي یا يكي از اعضاي جمعیت به محکمه ایکه اداره
مرکزي جمعیت در حوزه صلاحیت آن واقع است در خلال سه ماه از تاريخ
صدور تصویب تقدیم میگردد.
(2) ابطال اینگونه تصاویب بر حقوق مکتسبه اشخاصیکه بر اساس حسن نیت
ذیحق گردیده اند. تاثیر ندارد.
ماده 436 -
(1)مرجع صلاحبتدار تعمیل تصاويبي را كه از طرف مجمع عصومي یا هیئت
مدیره یا رئیس جمعیت مخالف قانون,نظام و آداب عامه اتخاذ شده باشد,
متوقف میسازد.
(2)مرجع صلاحیت دار باید در خلال (30) روز از تاريخ توقف آن دعوي ابطال را
در برابر تصویب مذکور بمحکمه باصلاحیت , اقامه نماید.
فرع چارم - انحلال
صفحه 87:
و تصفیه جمعیت
ماده 437 -
(1)جمعیت در حالات آتي منحل مي گردد:
1 -در حالیکه تعهدات خود را ایفا کرده نتواند
2 -در حالیکه اموال یا منافع خود را خارج از اهدافیکه در اساسنامه آن توضیح
گردیده, تخصیص دهد.
3 -در حالیکه جمعیت به تخلف از مواد مندرج اساسنامه و یا هر نوع اجراآت
مخالف قانون, اهداف تاسيسي, نظام و آداب عامه مبادرت ورزد.
(2)مطالبه انحلال از طرف هر يك از اعضاي جمعیت, شخص ذیعلاقه ویا
خارنوالي به محکمه ایکه اداره مركزي جمعیت در حوزه صلاحیت آن واقع
گردیده, تقدیم مي گردد.
ماده 438 -
هرگاه محکمه بانحلال جمعیت حکم نماید, يك و یا چند شخص را براي تصقیه
امور حسايي و توزیع دارائي جمعیت با رعایت احکام مندرج اساسنامه مربوط
تعیین مي نماید. در صورتیکه در مورد توزیع دارائي جمعیت منحل شده, حکمي
در اساسنامه آن موجود نباشد. محکمه مي تواند اين ذارالپ را بجمعیت Lig
موسسه دیگریکه با جمعیت منحل شده اهداف مشترك داشته باشد انتقال دهد.
ماده 439 -
هرگاه محکمه برد مطالیه انحلال جمعیت حکم نماید. مي تواند به ابطال
تصرفیکه مورد اعتراض قرار گرفته است, حکم نماید.
مبحث چهارم - جمعیت هاي عام المنقعه
ماده 440 -
(1)جمعیت عام المنفعه, عبارت از جمعيتي است که بمنظور تامین منافع عامه
تاسیس مي گردد.
صفحه 88:
(2)اعطاي عنوان جمعیت به صفت عام المنفعه توسط فرمان دولت صورت
مي گیرد. سلب عنوان اعطاءشده توسط چنین فرمان نیز جواز دار
ماده 441 -
جمعیت عام المنفعه برعایت شرایط اهلیت مربوط به تملك اموال منقول و غیر
متقول مقید نمي باشد.
ماده 442 -
حدود استفاده جمعیت عام المنقعه از صلاحیت سلطه عامه,مانند عدم جواز
حجز بر تمام و یا قسمتي از اموال جمعیت, عدم تاثیر مرور زمان در مورد
ملکیت این اموال و جواز استملاك براي امین اهداف جمعیت توسط مقررات
توضیح میشود.
ماده 443 -
جمعیت عام المنفعه تحت مراقبت مرچع صلاحیتدار مربوط فعالیت مي تماید.
اجراآت جمعیت از نظر تطایق با قوانین. اساسنامه و تصاویب مجمع عصومي
توسط مرجع مذکور مورد تفتیش و تحقیق قرار مي كيرد.
هیئت تفتیش از طرف مرجع صلاحيتدار تعيين كرديده و در ختم کار راپور
اجراآت خود را به مرجع مربوط تقدیم مینماید.
ماده 444 -
(1)مرجع صلاحیتدار میتواند اتحاد چند جمعیت عام المنفعه را که هدف مشترك
داشته باشند تصویب نماید. همچنان مي تواند در مورد توحید فعالیت ها یا تعدیل
اهداف gla cure? مختلف بر وفق احتیاجات محیط یا بمنظور ایجاد هم آهنگي
بین خدماتیکه از طرف آنها انجام مي گردد و با اسباب دیگریکه براي تامین
اهداف جمعیت ها مفید پنداشته شود, تصمیم اتخاذ نماید.
(2)مرجع مذکور در تصویب خود اسیاب و طرز العمل اتحاد و چگونگي تسليمي
اموال.اوراق و اسناد را به هیئت جدید توضیح مینماید.
ماده 445 -
صفحه 89:
(1)مرجع صلاحیتدار مي تواند اشخاصي را که داوطلب عضویت هیئت عامل
ميشوند, اجازه شمول ندهد.
(2)مرجع صلاحیتدار مي تواند يكي از داوطلبان را براي مراقبت جریان انتخابات
اعضاءتعیین نماید.
(3)اگر انتخابات مخالف احکام قانون یا اساسنامه جمعبت صورت گرفته باشد,
مرجع صلاحيتدار قرار مدللي مبني بر الفاي انتضاب را در خلال (15) روز از
اجراي انتخايات صادر مي نماید.
ماده 446 -
(2)مرجع صلاحبتدار مي تواند ينابر قرار مدلل رئيس هيئت مديره اي را براي
اجراي وظايفيكه در اساسنامه جمعيت توضيح كرديده موقتا تعيين نمايد.
(2)رئيس يا هيئت مديره موقت وقتي تعبین میگردد که در اجراآت رئیس یا
هیئت مدیره جمعیت چنان تخلفي بروز نماید. که دوام آنها بوظیفه بمصلحت
جمعیت نبوده با وجود اخطار جمعیت و مرور (15) روز از تاريخ اخطار برفع
تخلغات نپرداخته باشد.
ماده 447 -
(1)اعضاي هیئت مدیره جمعیت و کارکنان آن مکلف اند تمام اصوال جمعیت,
اسناد و دفاتر مربوط را باختیار هیئت مدیره موقف بگذارد.
(2)مسئولیت قانوني اعضاي هیئت مدیره و کارکنان جمعیت با سپردن اصوال,
اسناد و دفاتر مربوط به هيئت مديره موقت خاتمه بيدا نمي کند.
ماده 448 -
رئيس يا هیئت مدیره موقت مکلف است در خلال مدتیک» در قرار تعیین شان
تصریح یافته, مجمع عمومي را دایر و راپور اجراآت خود را تفدیم نماید. مجمع
عمومي بعد از استماع راپور,هیئت مدیره جدید را مطایق به اساسنامه و احکام
قانون انتخاب مي نمايد.
ماده 449 -
صفحه 90:
جمعيت به تطبيق تصاويب رئيس ويا هيئت مديره موقت كه در داخل مدت
معینه مندرج قرار, تعبین شان صورت گرفته, در داخل حدودیکه در قرار مذکور
و یا اساسنامه جمعیت توضیح شده. مکلف مي باشد
ماده 450 -
مرجع صلاحیتدار, اعضاي هبئت مدیره سابق را که باثر تخلف مسئولیت شان
ثایت گردیده. براي مدتبکه متجاوز از سه سال نباشد, از داوطلب شدن مجدد
بحیث عضو هیئت مدیره محروم میسازد.
مبحث پنجم - جمعیت خیریه
ماده 451 -
(1)جمعیت خیریه عبارت از جمعیتیست که براي تامین اهداف خیریه و یا رفاه
اجتماعي جهت استفاده اعضاي جمعیت یا سایر اشخاص تاسیس شده باشد.
(2)اعضاي هیئت مدیره نمي توانند در داخل جمعیت به شغل ديگري در مقابل
اجرت اشتغال ورزند.
ماده 452 -
(1)هیئت مدیره جمعیت خیریه مکلف به تهیه راپور اجراآت سالانه مي باشد.
(2)هیئت مدیره بودجه سالانه جمعیت را با اسناد و مدارك آن بمرجع صلاحیتدار
تقدیم نموده و معلومات مورد ضرورت مرجع مذکور را تهیه میکند.
مبحث ششم - جمعیت فرهنگي
ماده 453 -
جمعیت فرهنگي, عبارت از جمعینیست که هدف تاسیس آنرا انکشاف امور
علمي, قني, اديي و هنري تشکیل میدهد.
ماده 454 -
صفحه 91:
هیئت مدیره جمعیت فرهنگي مکلف است راپور اجراآت سالانه خود را باطلاع
مرجع صلاحیندار برساند. این جمعیت راجع به تقدیم اسناد و معلومات لازمه تابع
احکام سایر جمعیت هاي مندرج این قاتون مي باشد.
مبحث هفتم - موسسات
ماده 455 -
موسسه, عبارت از شخصیت حکمییست که براي انجام خدمات بشري, ديني,
علمي, فني و یا سپورتي ازطریق تخصیص اموال براي مدت غير معين تاسيس
يافته و بروي اهداف غير انتفاعي فعالیت مي نماید.
ماده 456 -
(1)تاسیس موسسه توسط سند رسمي صورت مي گیرد.
2 تن رسمن. اساستامه موسسه را داشته و حاوي مطالب آني
میباشد:
1 -عنوان موسسه و مرکز اداره آن. مرکز اداره موسسه در خارج از افغانستان
بوده نمي تواند.
2 -هدف و مرام تاسیس آن.
3 -اسم و شهرت مکمله موسس یا موسسین.
4 -تفصیلات دارائي ایکه به موسسه تخصیص یافته است.
5 -تشکیل اداري موسسه و اسم رئیس آن.
6 -طرز نظارت و تفتيش امور مالي موسسه.
7 -طرز تعدیل اساستامه,الحاق, تجزیه و تاسیس نمايندگي هاي موسسه با
توضیح طرز تصفیه و تعبین مرجعیکه اموال موسسه به آن تعلق مي گیرد.
ماده 457 -
صفحه 92:
هرگاه عضو موسس, دائنین یا ورثه داشته باشد,تاسیس موسسه در مورد
حقوق شان حکم وصیت یا هبه را دارد. در صورتیکه تاسیس موسسه حقوق
دائنین یا ورثه را متضرر سازد. آنها مي توانند مطایق باحکام قانونیکه در صورد
وصیت و هبه موجود است, دعوي نمایند.
ماده 458 -
اموسسته ایکة توتتتط ند رستصی کایتییین هنده باسند: مومت آن شیتواند فبل از
اعلان توسط سند رسمي ديگري از تاسیس of انصراف نماید.
ماده 459 -
شخصیت حکمي موسسه وفتي تثبیت میگردد که مطابق باحکام اين قانون
اعلان گردیده باشد.
ماده 460 -
اعلان موسسه بمطالبه موسس یا اولین رئیس آن و یا مرجع صلاحیتداریکه
موسسه تحت نظارت ul قرار دارد. مطایق باحکام مربوط به اعلان جمعیت
هاي مندرج اين قانون صورت مي كيرد.
ماده 461 -
مرجع صلاحیندار مي تواند در مورد تاسیس , طرز اداره و اساسنامه موسسه,
بمنظور تامین اهداف تاسیس آن,تعدیل وارد نماید.
ماده 462 -
موسسه توسط رئیس اداره و تمثیل میگردد.
ماده 463 -
رئیس موسسه, بودجه و صورت حسابات سالانه موسسه را بمرجع صلاحیندار
آن ارائه و معلومات مورد ضرورت مرجع مذکور را تهیه مي نماید.
ماده 464 -
موسسه تمي تواند بدون اجازه مرجع صلاحیتدار وصیت و یا هبه را قبول نماید.
صفحه 93:
ماده 465 -
مرجع صلاحیندار مي تواند در ضمن دعوي از محکمه مربوط عزل موظفيتي را
که در وظایف محوله اهمال ورزیده یا اعمال مخالف قانون یا اساسنامه
موسسه را مرتکب گردیده اند و یا اموال موسسه را مخالف اهداف تاسیس یا
اراده موسس آن بمصرف رسانیده یا اینکه مرتکب قصور فاحش گردیده اند
مطالیه نماید.
ماده 466 -
مرجع صلاحیندار مي تواند براي تامین اهداف موسسه یا نگهداري اموال متعلق
به آن تخفیف یا الغاي تمام ویا قسمتي از وجایب و شروطي را که در اساسنامه
موسسه قید گردیده است, از محکمه با صلاحبت مطالبه نماید.
ماده 467 -
هرگاه رئیس موسسه مخالف قانون, نظام عامه یا خارج از حدود صلاحیت
خویش اجراآت نماید. مرجع صلاحیندار مي تواند اين اجراآت را متوقف و ابطال
این اجراآت را از محکمه با صلاحیت مطالبه نماید.
ماده 468 -
(1)مطالبه ابطال مندرج ماده (467) اين قانون حداکثر در خلال یکسال از تاریخ
اجراآت, به محکمه تقدیم میگردد.
(2)ابطال اینگونه اجراآت بر حقوق مکتسیه اشخاصیکه بر اساس حسن نیت
ذیحق گردیده ail تاثیر ندارد.
ماده 469 -
احکام مربوط به جمعیت ها از قبیل تاسیس, الحاق, تجزیه, تاسیس نمايندگي,
تعبین رئیس موقت, انحلال و تصفیه, تبدیل موسسه به عام المنفعه و همچنان
حکم مندرج ماده (418) اين قانون بر عموم موسسات نیز قابل تطبیق مي
باشد.
ماده 470 -
صفحه 94:
احکام مربوط به موسسات مندرج این قانون در مورد موسسه که به شکل
وقف تاسیس یافته باشد. استثناءتطبیق نمیگردد.
ماده 471 -
اتخاذ تدابیر در برابر تخلفات موظفین جمعیت ها و موسساتیکه در موارد
مربوط این قانون تصریح یافته. مانع تطبیق قانون جزاي عمومي نمي گردد.
فصل سوم
اموال
ماده 472 -
مال,عبارت است از عین و یا حقیکه نزد مردم قیمت مادي داشته باشد.
ماده 473 -
اشیائیکه بمقتضاي طبیعت و یا بحکم قانون مورد داد و ستد فرار گیرد. حفوق
مالي بر آن مرتب شده مي تواند.
ماده 474 -
اشیائیکه بمقتضاي طبیعت مورد داد و ستد قرار گرفته نتواند عبارت از
اشیاییست که هیچ شخصي نمي تواند حیازت آنرا بخود اختصاص دهد.
ماده 475 -
اشیانیکه بحکم قانون مورد داد و ستد قرار گرفته نمي تواند عبارت از
اشیاییست که حقوق مالي بر آن قانونا مرتب شده نمي تواند.
ماده 476 -
(1)اشياي مثلي آنست که افراد و یا اجزاي آن با هم یکسان بوده بدون فرق
قابل ملاحظه, عوض یکدیگر استعمال شده بتواند.
صفحه 95:
(2)اشياي قيمتي آنست که افراذ آن با هم متفاوت بنوده و عوض یکدیگر
استعمال شده نتواند.
ماده 477 -
(1)اشياي اسنهلاكي آنست که انتفاع از آن بدون استهلاك ممکن نباشد.
(2)اشياي استعمالي آنست که با انتفاع مکرر, عین آن ياقي بماند.
ماده 478 -
عقار اشیاییست که دارا اصل ثابت بوده و حمل و نقل ul بدون تلف شدن غیر
ممکن باشد. اشيائي که واجد اين وصف نباشد اشياي منقول شناخته میشود.
ماده 479 -
اشياي منقولي را که مالك براي استفاده از عقار تخصیص میدهد, عقار پنداشته
میشود.
ماده 480 -
هر حق عيني مربوط به عقار و هر دعوي متعلق به آن عقار شناخته شده.
حقوق مالي غير آن از جمله اموال منقول محسوب مي گردد.
ماده 481 -
اموال متعلق به ملکیت افراد. اموال خصوصي و اموالیکه متعلق به ملکیت
افراد نبوده و براي منافع و مصالح عامه تخصیص یافته باشد. اصوال عامه
ينداشته ميشود.
ماده 482 -
(1)اموال عامه عبارت است از:
1 -اموال منقول و غير منقول دولت.
2 -اموال منقول و غير منقول اشخاص حكمي.
صفحه 96:
3 -اموال منقول و غیر منقول که براي منافع و مصالح عامه تخصیص داده شده
باشد.
4 -اموال منقول و غیر منقول که بحکم قانون اموال عامه شناخته شده باشد.
)2( درین اموال, تصرف, حجز و تملك باساس مرور زمان جواز ندارد.
ماده 483 -
(1)اموال عامه وقتي غیر عامه شناخته میشود که میعاد تخصیص آن براي منافع
عامه, ختم گردیده باشد.
(2)ختم تخصیص بحکم قانون یا بالفعل و یا بختم هدفیکه اموال باساس آن براي
منافع عامه تخصیص داده شده صورت مي گیرد.
کتاب دوم
حق
ياب اول
احكام عمومي
ماده 484-
حقوق مالي به حقوق عيني وشخصي تقسيم مي كردد.
ماده 485-
)1( حق عيني عبارت است از تسلط مستقيم شخص برذات عين كه توسط
قانون اعطامي گردد.
(2) حقوق عيني .اصلي یا تبعي میباشد.
ماده 486 -
حقوق عيني اصلي عبارت است از حقوق تصرف وانتفاع بر عين كه منحصر به
حقوق آتي مي باشد:
صفحه 97:
1- حق ملکیت رقبه ومنفعت عین .
2- خق ملکیت منفعت عین بدون ملکیت رقیه .
3- حقوق ارتفاق
ماده 487-
حقوق عيني تبعي عبارت اسث از حقوق مرتب بر عين براي تضمين دين كه
منحصر به حقوق آتي ميباشد:
1- حقوق رهن رسمي.
2- حق رهن حيازي .
3- حق حبس عين
4- حق اختصاص.
۵- حق تقدم (امتياز).
ماده 488-
حق شخصي يا تعهد عبارت از رابطه ايسث بين ذمه دائن ومديون كه باساس
آن دائن مي تواند اعطاء شي ,اجراي عمل يا امتناع از آن را از مديون مطالبه
نماید.
ماده489-
(1) تعهد بدین .آنست که موضوع آن نقود یا اشياي مثلي باشد.
)2( تعهد در ذمه شخص متعهد بموجب عقد یا تضمین لازم مي گردد.
ماده 490-
تعهد به عین آنست که موضوع آنرا ذات عین معین بغرض, تملیک عین یا منقعت
آن و یا به غرض تسلیم یا حفاظت عین تشکیل بدهد.
صفحه 98:
ماده 491-
حقوق معنوي که برشي غیر صادي وارد میگردد تابع احكام قوانين خاص مي
باشد
باب دوم
wlio حق
فصل اول
احكام عمومي
ماده 492-
منابع حق عبارت از عوامل حقوقي ايست كه حق را يوجود آورد ومشتمل بر
تصرف حقوقي وحادثه حقوقي مي باشد
ماده 493-
تصرف حقوقي عبارت از تصرف قولي ایست که از اراده قاطع شخص براي
ایجاد اثر حقوقي معین مطایق باحکام قانون بوجود آمده باشد
ماده 494-
تصرف حقوقي در عقود باتوافق اراده طرفین عقد, تکمیل گردیده و به اثر آن
بر يكي از طرفین, وجیه مرتب مي گردد.
ماده 495-
تصرفيكه وجيبه را بريكي از طرفين مرتب ميسازد, تنها با ايجاب شخص متعهد
تكميل میگردد.
ماده 496-
حادثه حقوقي عبارت از تصرف فعلي است كه به اختيار يا بدون اختيار شخصي,
واقع كرديده و قانون بر آن آثار معين را مرتب نموده باشد.
صفحه 99:
فصل دوم
تصرف حقوقي
قسمت اول
عقود
ماده 497-
)1( عقد. عبارت از توافق دو اراده است به ایجاد یا تعدیل یا نقل یا ازالة حق در
حدود قانون:
(2) به اثر عقد وجایب هر یک از عاقدین در برابر یکدیگر مرتب میگردد.
ماده 498-
عقد براعیان منقول یا غیر منقول, با یدل یا بدون آن, بفرض تملیک صحیح
میباشد.
ماده 499-
عقد بغرض نگهداشت اعیان طور ودیعت یا بفرض استهلاک آن از طریق انتفاع
طور قرض و تادية بدل, جواز دارد.
ماده 500-
عقد برمنافع اعیان بغرض انتقاع از آن یا بدل طور اجازه یا بدون بدل طور
عاریت و رد عین آن به مالک, جواز دارد.
ماده 501-
عقد بغرض اجراي عمل معین یا خدمت معین صحیح میباشد.
ماده 502-
(1) شرط انعقاد عقد عبارت است از وجود عاقدین, الفاظ مخصوص عقد و
موضوعیکه عقد بر آن وارد مي گردد.
صفحه 100:
(2) شرط صحت عقد عبارت است از اهلیت عاقدین, قابلیت معقود عليه براي
حکم عقد, مفدیت وعدم مخالفت آن با تظام و آداب عامه.
ماده 503-
هركاه حين صدور عقد شخصيكه حق اجازه وانفاذ آن را دارد موجود نباشد,
جنين عقد ياطل بنداشته ميشود.
ماده 504-
قواعد عمومي مريوط به عقد برتمام عقود تطبیق مي گردد وقواعد خصوصي
هر عقد توسط احکام مربوط به آن تنظیم مي گردد.
مبحث دوم - ارکان عقد
فرع اول - رضاء
ماده 505-
شرط صحت عقد عبارت است از رضائيت عاقدين بدون اكراه واجبار.
ماده 506-
(1) عقد به ايجاب وقبول طرفين منعقد مي كردد.
(2) ايجاب وقبول عبارت است از الفاظيكه در عرف براي انشاء عقد استعمال
مي گردد
ماده 507-
ایجاب و قبول به صیغه ماضي بوده و بصيغة مضارع یا امر نیز
مشروط بر اینکه زمان حال از ان اراده باشد.
ماده 508-
عقد به صيغة استقبال وقتي منعقد مي گردد که عاقدین قصد انشاء عقد را با
این صیغه نموده باشند.
صفحه 101:
ماده 509-
اظهار اراده توسط گفتار, نوشته و یا اشارانیکه عرفاً متداول باشد, صورت مي
گیرد. همچنان اظهار اراده به داد وستدیکه برحقیقت یک عقد صراحتاً دلالت
نماید. صورت گرفته مي تواند.
ماده 510-
اظهار اراده طور ضمني صورت كرفته مي تواند. مكر اينكه صريح يودن آثرا
قانون ويا عاقدين شرط كداشته باشند.
ماده 511-
وقتي بر اظهار اراده آثار مرتب مي كردد كه طرف مقايل به آن علم حاصل
تمايد. وصول اظهار اراده بطرف مقابل قرينه حصول علم يه آن ينداشته
میشود, مكر اينكه دليلي برخلاف آن وجود داشته باشد.
ماده 512-
اظهار اراده در حالت بيهوشي ويا اختلال عقلي ايكه موجب فقدان قوة مميزه
گردد. كرجه اين اختلال موقت هم باشد. باطل پنداشته ميشود.
ماده 513-
اراده ايكه خلاف مافي الضمير شخص اظهار شده ياشدء ياطل ينداشته نمي
شود مكر اينكه طرف مقابل به مخالفت ارادة اظهار شده يا نيت شخص علم
داشته باشد.
ماده 514-
هرشخص به سبب ايجاب خود ملزم قرر مي كيرد مكر اينكه بعدم الزام خود
تصريح نموده يا از قرائن ظاهري ويا طبيعت معامله چنان معلوم گردد, که در
ايجاب قصد الزام وجود نداشته باشد.
ماده 515-
صفحه 102:
هرگاه شخصیکه از وي ایجاب یا قبول صادر گردیده وفات نماید یا قبل از آتکه
بر ایجاب یا قبول وي اثر مطلوب مرتب شده باشد, فاقد اهلیت گردد, حینیکه
طرف مقابل از همچو ایجاب یا قبول علم حاصل نماید. عقد صحیح پنداشته
شده واثر مطلوب بر آن مرتب مي گرند. متشضروط بر اننکه اظهار اراده یا
طبیعته معامله بخلاف اين امر دلالت نتماید.
ماده 516-
(1) هرگاه براي قبول, میعاد تعیین شده باشد. ایجاب کننده نمي تواند تاختم
میعاد معینه از ایجاب خود منصرف گردد.
(2) در صورت عدم تصریح میعاد. قیول احیاناً از قرائن ظاهري وبا طبیعت
معامله شده مي تواند.
ماده 517-
عاقدين بعد از ايحاب تا ختم مجلس عقد بقبول يارد آن اختيار دارند اكر ايجاب
كننده بعد از صدور ايجاب وقبل از قبول طرف مقابل از ايجاب رجوع نموده ويا
جنان كفتار يا عملي از يكي از عاقدين صادر شود که دلالت بر انصراف از قبول
نمايد جنين ايجاب باطل بوده وقبول بعد از آن نيز از اعتبار ساقط مي كردد
ماده 518-
هر كاه ايجاب قبل از قبول طور مكرر صادر شود يه ايحاب آخرين اعتبار داده
ميشود
ماده 519-
شخصیکه ایجاب متوجه وي گردیده است مي تواند آثرا رد نمايد اكر ايجاب به
اثر مطالبه خود او صادر شده باشد ,نميتواند آنرارد نماید مگر اينکه دلایل
معقولي به رد آن داشته باشد .
ماده 520-
هرگاه قبول زیادت. تقید ویا تعديلي رادر ایجاب وارد نماید ,چنین قبول ,رد
ایجاب بنداشته شده وبحیث ایجاب جدید شناخته مي شود .
صفحه 103:
ماده521-
مطابقت بين ایجاب وقبول وقتي حاصل میشود که موافقه طرفین بمرجع
مسائل اساسي عقد بعمل آمده باشد .موافقه بر بعضي اژین مسایل براي الزام
طرفین كافي نمي باشد.
ماده 522-
(1) هر كاه طرفين بر جميع مسايل اساسي عقد موافقه نموده وتفصيل مسايل
را به آينده موكول نمايند .جنين عقد تمام بنداشته ميشود .مكر اينكه اتمام عقد
به موافقه بر تفصيل مسايل مشروط كرديده باشد
(2) اكر طرفين در مورد مسايلي كه قبلا موافقه بر آن حاصل نكرديه اختلاف
داشته واقامه دعوي نمايند محكمه در جنين حالت بادر نظر داشت طبيعت
معامله مطابق باحكام قانون عرف وعدالت حكم مي تمايد
ماده 523-
(1) عقد بين طرفين غايب در زمان ومكاني كامل بنداشته ميشود كا ايجاب
كننده از قبول طرف مقابل علم حاصل كرده باشد .مشروط براينكه طرفين يا
احكام قانون .مخالف آنرا تصريح نكرده باشد .
(2) قبول بمجرد وصول به ايجاب كننده جنان فرض ميشود كه به آن علم حاصل
شده است.
ماده 524-
عقد بوسیله تیلفون یا وسایل ممائل آن از حبث زمان مانند عقد بين طرفين
حاضر واژ حیث مکان مانند عقد بین طرفین غایب پنداشته مي شود .
ماده 525-
هیچ قولي به سکوت کننده نسبت داده ثمي شود . سکوت در موردیکه محتاج به
بیان است قبول پنداشته میشود.
ماده 526-
صفحه 104:
سکوت وقتي قبول پنداشته میشود که بین عاقدین تعامل سابقه وجود داشته
وایجاب نیز به اساس این تعامل صورت گرفته باشد ویا ایجاب به منفعت خالص
طرف مقابل باشد.
ماده 527-
عقد مزايده با آخرين داو طلبي كامل مي كردد . داو طلبي اول وقتي از اعتبار
ساقط مي كردد كه زايد بر آن داوطلبي صورت كرفته باشد كرجه اين داوطلبي
باطل باشد يا مزايده يدون اينكه به شخصي تعلق كيرد معطل قرار داده شود .
ماده 528-
در عقوددسته جمعي قبول برضايت اكثريت متحقق كرديده واقليت تابع قبول
آنها شناخته مي شود
ماده 529-
قبول در عقود اذعان بمجرد تسليمي در حدود شرايطي که ایجاب کننده وضع
نموره متحقق مي كرددو اين شرايط غير قابل مناقشه میباشد .
ماده 530-
(1) اتفافیکه بموجب آن عاقدین یا يكي از آنها ابرام عقد معيني را در آینده تعهد
می نماید اين عقد وقتي تمام میگردد که جمیع مسایل اساسي عقد مورد نظر با
مدتيكه بايد در آن عقد ابرام يابد تعيين شده باشد.
(2)اگر قانون براي انمام عقد رعايت شكليات معيني را مشروط كردانيده باشد
وجود همجو شكليات در اتفاق ابتدائي كه متضمن وعده به ابرام اين عقد مي
باشد نيز ضروري بنداشته ميشود.
ماده 531-
(1)تادیه بیعانه حین ابرام عقد دلیل بر قطعیت عقد شمرده مي شود مكر اينكه
موافقه طرفین ویا عرف خلاف آنرا تصریح کرده باشد
صفحه 105:
(2) اگر بیعانه دهنده از ابرام عقد منصرف شود حق استرداد آن را ندارد .
انصراف بیعانه گیرنده موجب پرداخت اصل بیعانه ومعادل آن مي گردد.
ماده532-
هرگاه تعهدیکه به اثر ul بیعانه پرداخته شده نافذ گردد بیعانه از اصل قیمت
وضع مي گردد.
ماده 533-
هر كاه تنفيذ عقد ناير علليكه ناشي از قصور هيج يكي از عاقدين نباشد غير
ممكن كردد ياعقد باثر خطا ويا موافقه طرفين فسخ كردد بیعانه مسترد مي
شود.
فرع دوم - نیایت در عقد
ماده 534-
عقد طور اصالت يا نيابت جواز دارد مكر اينكه قانون مخالف آن حكم كرده
باشد.اينكه طرف مقابل عقد از نيابت وي واقف باشد.
ماده 535-
شخصیکه اصالتا عقدي را انجام میدهد حقوق ووجایب مربوط بآن به شخص او
متوجه مي گرد .
ماده 536-
(1) نيابت در عقد يموافقه طرفين يا بحكم قانون صورت مي كيرد
(2) حدود صلاحيت نايب ذر صورت موافقه طرفين از طرف اصيل وذر نيابت
قانوني توسط قانون تعيين مي كردد.
ماده 537-
ملاحظات مربوط به عيوب اراذه يا اثراث وقوف به بعضي از احوال خاص و
ياحتمي بودن چنین وقوف به شخص تایب, تعلق مي گیرد, نه شخص اصيل.
صفحه 106:
ماده 538-
هرگاه تایب در حدود صلاحیت خود عقدي را باسم اصیل انجام دهد حقوق و
وجایب ناشي از آن به شخص اصیل تعلق مي گیرد.
ماده 539-
در صورت عدم اظهار وصف نيابت در حين عقد, آثار ناشي از آن به شخص
نایب تعلق مي گیرد. مگر اينکه طرف مقابل عقد از نیابت وي واقف باشد.
ماده 540-
هرگاه نایب وطرف مقابل عقد از ختم میعاد نیابت در حین عقد واقف نباشند.
آثار ناشي از آن به اصيل ويا قايم مقام وي, تعلق مي گیرد.
ماده 541-
نایب نمي تواند عقدي را براي خود با بتام اصیل انجام دهد, مگر اینکه اصیل قبلاً
باو اجازه داده یا بعدا آنرا تائید نماید. حالاتیکه در قانون یا قواعد تجارت طور
ديگري پیش بيني گردیده. از این حکم مستثني مي باشد.
فرع سوم - صحت. رضا ذر عفن
جزء اول - اهلیت عقد
ماده 542-
هرشخص اهلیت عقد را دارد, مگر اينکه اهلیت او توسط قانون سلب یا محدود
شده باشد.
ماده 543-
تصرف صغیر غیر ممیز باطل پنداشته میشود. اكرجه ولي وي اجازه داده باشد.
صفحه 107:
ماده 544-
(1) تصرف صغیر ممیز که کاملاً به منفعت وي باشد, جواز دارد, اگرچه ولي وي
اجازه نداده باشد. در صورتیکه تصرف مذکور کاملاً بضرر وي باشد؛ باطل
پنداشته میشود گرچه ولي وي اجازه داده باشد.
(2) تصرف متضمن نفع وضرر باجازه ولي در حدود صلاحیت وي یا اجازه
شخص ناقص اهلیت بعد از رسیدن به سن رشد موقوف میباشد.
ماده 545-
(1) تصرف مجتون ومعتوه بعد از ثبت قرار مبني بر حجر باطل پنداشته میشود.
(2) مرف قبل از cag قراز میتی پزحجر باطل: پنداشعه: تن شود مگر اینگنه:
حالت جنون ومعتوه بودن حين عقد شايع بوده یا طرف مقابل به آن علم داشته
باشد.
ماده 546-
)1( تصرف سفیه یاشخص مبتلا به غفلت بعد از ثبت قرار مبني بر حجر, تابع
احکام تصرفات صغیر ممیز مي باشد.
)2( تصرف قبل از ثبت قرار مبني برحجر صحیح بوده قابل ابطال پنداشته نمي
شود مگر اينکه در ننيجة اسنثمار یا توطثه صورت گرفته باشد.
ماده 547-
وصیت یا وقف شخصي که سقاهت یا غفلت محجور عليه قرار كرفته وقتي
صحیح میگردد که محکمه در مورد اجازه داده باشد.
ماده 548-
تصرف شخصي كه به سبب سفاهت محجور عليه قرار كرفته در امور مربوط
به اداره اموالي كه تسليم آن از طرف محكمه به وي اجازه داده شدهء در حدود
احكام قانون صحيح مي ياشد.
ماده 549-
صفحه 108:
هرگاه براي شخصی مساعد قضائي تعیین گردیده باشد, بعد از ثبت قرار مبتي
برتعيين مساعد. هر نوع تصرف وي بدون اشتراک مساعد قضائي قابل بطلان
مي باشد.
ماده 550-
شخص ناقص اهلیت میتواند بطلان عقد را مطالبه نماید. در صورتیکه براي
اخفاي نقص اهلیت خود حیله بکار برده باشد. اين امر مانع الزام وي به جیران
خساره تمي گردد.
جزء دوم - عيوب رضا در عقد
اول - اكراه
ماده 551-
اكراه عبارت است از مجبور گردانیدن شخص, بدون حق, به اجراي عملي كه به
آن رضايت ندارد خواه اكراه مادي يا معنوي ياشد.
مادهم 552-
اكراه دو نوع است تام وناقص
ماده 553-
اکراه تام عبارت است از تهدید به خطر فاحش جسمي يا مالي, تهدید به خطر
غیر فاحش اکراه ناقص گفته ميشود.
ماده 554-
اكراه تام رضا را از بين برده اختيار را فاسد مي كرداند. اكراه ناقص رضا را از
بين برده اختيار را فاسد نمي كردائد.
ماده 555-
صفحه 109:
تهدید به رسانیدن ضرر به والدین, همسر یا محارم شخص و یا تهدید یه خطري
که منافي حبثیت باشد. اکراه پنداشته شده, محكمه ميتواند با در نظر داشت
حالات وکوایف تهدید را ارزيابي نماید.
ماده 556-
اکراه نظر به اشخاص, سن, حالت اجتماعي, اوصاف و اندازة تأثیر آن, منحيث
شدت وخفت نوع تهدید, فرق مي کند.
ماده 557-
أكزاهيكه رضا زا از بين مني برد. وقتي اعتبار دارد که شخص تهدید کننده: به
اجراي عمل تهدید قادر بوده و شخص تهدید شده وقوع اکراه را در صورت عدم
اجراي موضوع تهدید به گمان غالب حتمي پندارد.
ماده 558-
هرگاه وقوع يكي از انواع اکراه در ابرام عقد ثابت گردد عقد صحیح نمي باشد.
ماده 559-
هركاه اكراه در مورد عقدي از عقود قابل فسخ صورت گرفته باشد. تهدید شده
میتواند. بعد از رفع آن, عقد را فسخ نماید. اين حق با مرگ تهدید کننده یا
طرفین عقد از بين نرفته, ورئة متوفي قایم مقام او شناخته میشود.
ماده 560-
عو موه دي مار با مورک ها UG SIN Se Side مت SG
pate تهذیذ فتاه تطور صریخ با طمني به آن اجاره هن غقة صطنخ میگزنق.
ماده 561-
نفاذ عقود شخص تهديد شده به اجازه وي بعد از رفع تهديد موقوف نبوده. قبض
مبیعه, ملکیت فاسد را افاده مي نمايد. در جنين حالت هرنوع تصرف غير قايبل
نقض صحیح بوده, شخص تهديد شده ذر مطالبة قيمت روز تسليم يا قيمت روز
تصرف مخير مي باشد.
صفحه 110:
دوم - غلطي
ماده 562-
هرگاه در موضوع عقد غلطي صورت گرفته معقود علیه مسمي و مشار الیه
باشد, احکام آتي رعایت میگردد:
1- در صورت اختلاف جنس, عقد به مسمي تعلق گرفته و نسبت عدم وجود
مسمي عقد باطل شناخته ميشود.
2- در صورت اتحاد جنس واختلاف وصف, عقد به مشار البه تعلق گرفته
ونسبت موجود بودن مشارالیه منعقد میگردد. دز اين حالت عقند کننده: سيت
عدم موجودیت وصف در فسخ و ابرام عقد مخير مي باشد.
ماده 563-
شخصي که در غلط اساسی واقع كرديدهء به شرطي مي تواند فسخ عقد را
مطالیه نماید که طرف مقابل وي نیز در عین غلطي واقع شده یا از غلطي
واقف بوده و یا اينکه به سهولت مي توانست به آن واقف گردد.
ماده 564-
هرگاه غلطي به اندازة فاحش باشد که عقد کننده در صورت وقوف بر آن از
ابرام امتناع مي ورزید چنین غلطي اساسي پنداشته ميشود.
ماده 565-
هركاه غلطي در شخص يا در وصف از اوصاف عقد كننده واقع شده باشد به
نحویکه شخصیت یا وصف عقد کننده سبب عمدة انعقاد عقد بوده باشد, چنین
غلطي اساسي پنداشته میشود.
ماده 566-
عقد به سبب غلطي در قانون وقتي قايل فسخ بنداشته مي شود كه شرايط
غلطي در وقايع مربوط به عقد متحقق كردد, مكر اينكه قانون مخالف آن
تصريح كرده باشد.
صفحه 111:
ماده 567-
غلطي خسايي یا مادي در صحت عقد تأثیر نداشته و تصحیح آن حتمي مب
باشد.
ماده 568-
شخصي که در غلطي واقع گردیده, نمي تواند به آن طوري تمسک تماید که
معارض آنچه حسن نیت مقتضاي آنست باشد. اگر طرف مقابل براي تنفیذ این
عقد اظهار آماده گي نماید با ابرام عقد ملزم پنداشته میشود.
ماده 569-
احكام مربوط به غلطي در مورد مقاصد يا هر وسيطيكه ارادة يكي از طرفين
عقد را تحریف شده به ديگري نقل نماید. قابل تطبیق میباشد.
جزء سوم - فریب وغبن
ماده 570-
فريب عبارت از بكار بردن وسایل حیله آمیز فولي یا فعلي ایست که طرف
مقایل عقد را به راضي شدن انعقاد عقد بکشاند. به نحويكه اين وسايل اكر بكار
برده نميشد, رضايت وي در عقد بميان نمي آمد
ماده 571-
1- هرگاه به سیب فریب یکطرف عقد. غین فاحش متوجه طرف مقابل گردد.
فریب خورده مي تواند فسخ عقد را مطالیه نماید.
غین وقتي فاحش گفته مي شود که تفاوت بین قیمت حقيقي مال در هنگام عقد
وقيمتي که مال بفروش رسیده به(15) فیصد یا بیشتر از آن بالغ گردد
ماده 572-
شخصیکه درعقود امانت فریب خورده, وقتي مي تواند فسخ عقد را مطالبه
تماید که غش و تدلیس طرف مقابل را ثابت نماید.
ماده 573-
صفحه 112:
فریب سليي, بمحض کتمان حقیقت بوجود مي آید. اين فریب تدلیس پنداشته
متشو
ماده 574-
در صورت وقوع فريب از طرف شخص ثالث در عقد. فريب خورده وقتي
ميتواتد فسخ آنرا مطالبه نماید که آگاهي طرف مقابل را به فريب شخص ثالث
هتكام عقد يا قادر بودن او را يه كسب جنين آكاهي, ثابت نمايد.
ماده 575-
غین فاحش, موجب فسخ میگردد. اگر شخصیکه در مورد
او غبن صورت گرفته, هنگام عقد بر غین واقف بوده وبه آن رضایت نشان داده
باشد. نمي تواند عقد را فسخ نماید. مكر اينكه رضایت وي ناشي از معلوصات
دروغ. کتمان حقیقت و یا به فریب طرف مقابل راجع باشد.
غبن فاحش در مورد اموال دولت. وقف و مال شخص محجور بهر نحویکه
صورت گرفته باشد. موجب فسخ عقد مي گردد.
ماده 576-
در عقودیکه از طریق مزایده علني صورت مي گیرد. اعتراض ميني بر وجود
غبن جواز ندارد.
ماده 577-
هركاه از احتياج يا عدم تجربه ويا ضعف ادراك يكي از عاقدين سوء استفاده به
عمل آمده و باثر آن غبن فاحش در عقد موجود كردد. شخص فريب خورده مي
تواند در خلال مدت یکسال از تاریخ انعقاد عقد. بطلان عقد یا تتفیص وجایب
خود را باندازه معقول مطالبه نماید.
ماده 587
هركاه براي رفع غبن پرداخت آنچه را قاضي تعین نموده, كافي پنداشته شود,
طرف مقابل مي تواند در عقود معاوضه از دعوي فسخ انصراف نماید.
صفحه 113:
فرع چهارم - موضوع عقد
ماده 579-
براي هرنوع وجيبه ناشي از عقد. وجود موضوعيكه عقد به آن نسبت داده شده
وقابلیت حکم عقد را داشته باشد. حتمي پنداشته میشود. موضوع عقد را عین,
دين منفعت یا سایر حقوق مالي تشکیل داده میتواند. همچنان اجراء با امتتاع
یک عمل موضوع عقد قرار گرفته مي تواند
ماده 580-
موضوع وجیبه ناشي از عقد باید ممکن, معين يا قابل تعیین ومجاز باشد. در غیر
آن عقد باطل پنداشته میشود.
ماده 581-
هرگاه موضوع وجیبه ذاتاً مستحیل باشد. عقد باطل پنداشته میشود.
در صورتیکه موضوع وجیبه ذاتاً مستحیل نبوده وتنها در مورد شخص مدیون
مستحیل پنداشته شود, عقد صحیح ومدیون نظر بعدم ايفاي وجیبه, مکلف به
جبران خساره مي باشد.
ماده 582-
موضوع وجیبهباید طوري معین ومعلوم باشد که مانع جهالت فاحش گردد. اگر
جهالت موضوع وجیبه منجر بمنازعه گردد, عقد فاسد پنداشته میشود.
ماده 583-
تعیین موضوع وجیبه با بیان جنسیت و اوصاف ممیزه با عبین مقدار آن صورت
مي گیرد. در صورت وجود موضوع وجیبه در مجلس ade تعيين as اشاره و در
غير آن به تعبين مكان صورت گرفته و بیان تمام آنجه که جهالت فاحش را از
بین مي برد, حتمي مي باشد.
بیان جنسیت موضوع بدون ذکر اندازه یا وصف براي تعبین موضوع کافي
پنداشته نمي شود.
صفحه 114:
ماده 584-
هركاه موضوع وجيبه را اجراي يى عمل تشكيل دهد. عمل مذكور يايد معين
كرديده يا قابليت تعبين را داشته باشد.
ماده 585-
هركاه تعيين موضوع وجيبه ذر عقد بدوش يكي از طرفين يا شخص ثالث
گذاشته شده باشد, در صورت تأخير در تعيين يا غير عادلانه بودن آن. محكمه
موضوع وجيبه را تعيين مي نمايد.
ماده 586-
هرگاه تعیین موضوع وجیبه به اختیار شخص ثالث گذاشته شود, درحالیکه
شخص مذکور به تعیین آن قادر نبوده یا اراده آنرا نداشته یا تعیین موضوع وجیبه
طور عادلانه یا در خلال مدت مناسب صورت نگرفته باشد. عقد باطل پنداشته
امي شود
ماده 587-
موضوع وجيبه بايد طوري قابلیت معامله را داشته باشد كه با هدف اصلي ايكه
'موضوع به آن اختصاص يافته. منافات تداشته ياشد.
ماده 588-
هرگاه موضوع وجیبه را نقود تشکیل بدهد, مدیون به پرداخت مقداریکه در عقد
ذكر كرديده مكلف مي باشد. صعود یا نتزیل نرخ پول در پرداخت دین تأثیر
ندارد. مگر اینکه در قانون یا موافقه طرفین طور ديگري تصریح یافته باشد.
ماده 589-
1 هركاه موجوديت موضوع وجييه در آينده متحقق كردد. عقد بشرطي جواز
دارذ كه بصورت تخمين نبوده. جهالت وضرر در آن موجود نباشذ.
2 معامله در مورد متروكه شخص در حال حيات او جواز تدارد, گرچه مالک به
آن رضايت داشته باشذ. مكر اينكه قانون مخالف آن حكم نمايد.
صفحه 115:
ماده 590-
هرگاه موضوع وجیبه مخالف نظام و آداب عامه باشد, باطل پنداشته میشود.
فرع پنجم - سبب
ماده 591-
سیب عبارت از مقصد اصلي ایست که عقد وسیله مشروع رسیدن به آن قرار
کف باس
ماده 592-
هرگاه سبب وجیبه مخالف نظام و آداب عامه بوده یا اصلا وجود نداشته باشد,
عقد باطل پنداشته میشود.
ماده 593-
وجود سبب مشروع در هر وجیبه, حالت اصلي پنداشته میشود, مگر اینکه دليل
به نفي آن موجود گردد.
ماده 594-
سببیکه در عقد تصریح یافته. سبب حقيقي پنداشته ميشود, مگر اینک» خلاف آن
ثايث گردد.
مبحث سوم - شرایط عقد
فرع اول - احکام عمومي
ماده595-
شرط عبارت است از تعهد به آينده در امر متعلق به زمان آينده كه بصيغة خاص
صورت مي كيرد.
صفحه 116:
تعلیق, عبارت است از مرتب گردانیدن امر متعلق به آینده بر متحقق شدن امر
ديگري در زمان آینده, توسط يكي از ادوات شرط.
ماده 596-
هركاه صيغة عقد غير معلق به شرط بوده به زمان آینده منسوب نباشد. چنین
عقد منجز بوده في الحال تافذ مي گردد
ماده 597-
عقد معلق به شرط واقف, وقتي انعقاد یافته و حکم آن لازم مي شود که شرط
موجود گردیده باشد.
ماده 598-
عقد معلق به امر موجود. في الحال واقع ميشود. تعليق بامر مستحيل يا
شرطيكه مخالف نظام و آداب عامه باشد اعتبار ندارد
ماده 599-
عقدیکه فسخ آن معلق بشرط فاسخ باشد, نافذ وغیر لازم پنداشته میشود.
هرگاه شرط موجود گردد. عقد فسخ میگردد. درین صورت داين بر آنچه اخذ
نموده و در صورت عدم امکان, به پرداخت ضمان مکلف پنداشته میشود. اگر
شرط موجود نگردد. عقد لازم ميشود.
تصرفات داین در مورد اداره اشیاء با وجود تحقق شرط, نافذ پنداشته ميشود.
ماده 600-
باتحقق شرط در عقد معلق, آثار از آن زمان وقوع عقد فایل اعتبار پنداشته
ميشود. مگر اينکه از ارادة عاقدین یا طبیعت عقد معلوم شود که وجود یا زوال
وجیبه بوقت تحقق شرط. مربوط گردیده است.
ماده 601-
هرگاه تتفیذ عقد, قبل از تحقق شرط, بنا بر سبب خارجي بدون دخالت مدیون
Sao pb گردد. اثر رجعي بر شرط مرتب شده نمیتواند
صفحه 117:
ماده 602-
عقد موکول به آینده, عبارت است از عقدي که نقاذ آن بزمان آینده نسیب داده
شده باشد. چنین عقد في الحال انعقاد یافته وحکم آن الي زمان معینه به تعویق
انداخته مي شود.
ماده 603-
تأجیل در عقد به مصلحت مدیون پنداشته ميشود, مگر اينکه از عقد, نص قانون
یا احوال مربوط طوري معلوم گردد که تأجیل بمنظور مصلحت دائن یا طرفین
عقد. صورت گرفته است.
ماده 604-
شخصیکه تأجیل به تفع او صورت گرفته است. میتواند به ارادة خود از آن
منصرف شود.
ماده 605-
هرگاه حکم حجز اموال به سیب افلاس شخصیکه تأجیل به نفع او صورت
گرفته, صادر گردیده یا تأمینات مدیون تتقیص و یا اصلاً پرداخته نشده باشد. حق
Lol ساقط میگردد.
ماده 606-
تأجيل بامرك مذيون از بين ميرود. مكر اينكه دين تأمينات عيني داشته يا داين
سبب مرك مديون كرديده باشد ويا طوري موافقه شده باشد كه تأجيل در
صورت مرك مديون نيز از بين نمي رود. مرك داين در تأجيل دين تأثير ندارد.
فرع دوم - حکم شرط
جزء اول - احکام عمومي
ماده 607-
صفحه 118:
شرط مناسب باعقد یا شرطیکه عقد مقتضي آن بوده یا حکم عقد را موکد
گرداند. همچنان شرطیکه موافق با تعامل جاریه بوده و یا منافي اقتضاي عقد
نباشد, صحیح پنداشته میشود.
ماده 608-
شرطیکه در آن نقع عاقدین نباشد, ملغي بوده وعقد مقرن به آن صحیح پنداشته
میشود.
ماده 609-
عقديكه ركن ياشرطي از شرايط موجود نباشدء باطل بنداشته مي شود.
ماده 610-
شرط غير مناسب باعقد يا شرطيكه عقد مقتضي آن نبوده يا حكم عقد را موكد
نگرداند, همچنان شرطیکه موافق با تعامل جاریه نبوده و یا در آن فریب بکار
رفته باشد. شرط فاسد پنداشته ميشود.
ماده 611-
عقديكه صلاحيت تصرف كامل يا نوعي از انواع تصرف در آن سلب گردیده
باشد. عقد موقوف بنداشته ميشود.
ماده 612-
هركاه عقد متضمن شرطي باشد كه رجوع از عقد را افاده کند, عقد غیر لازم
ينداشته ميشود.
جزء دوم - عقد باطل
ماده 613-
عقد باطل آنست که اصلاً و وصفاً غیر مشروع باشد.
ماده 614-
صفحه 119:
عقد باطل اصلاً منعقد نگردیده وافادة حکمي را نمي نماید, گرچه قبض صورت
گرفته باشد.
ماده 615-
هرگاه عقد باطل نافذ گردیده باشد. رد بدلین واعادة حالت اصلي حتمي
میباشد, در صورتیکه رد بدلین متعذر باشد, محکمه بضمان عادلاته حکم مي
نماید.
ماده 616-
اجازه برعقد باطل اثر قانوني نداشته, اشخاص ذیعلاقه مي توانند به بطلان عقد
تمسک نمایند.
ماده 617-
هركاه بطلان قسمتي از عقد ظاهر كردد. قسمت متباقي بحيث عقد مستقل
صحيح بنداشته ميشود. مكر اينكه عقد قابل تجزيه نباشد.
ماده 618-
هركاه در عقد باطل اركان صحيح ديكري موجود كردد. عقد مذكور باعتيار عقد
دوم صحیح پنداشته ميشود. مشروط بر اينكه عاقدين آنرا اراده نموده باشند.
ماده 619-
عقد باطل منتج باثرات عقد قانوني نكرديدهء مكر بحيث حادثة عادي مستوجب
ضمان مي گردد.
جزء سوم - عقد فاسد
ماده 620-
عقد فاسد آنست که اضلاً مشروع و وصفاً غیر مشروع باشد. بنجویکه اصلاً
صحیح بوده در رکن و موضوع آن خللي وجود نداشته باشد. مگر باعتبار بعضي
اوصاف خارجي فاسد باشد.
صفحه 120:
ماده 621-
عقد فاسد ملکیت معقود علیه را افاده نمي کند. مگر اینکه قبض به رضاي مالک
آن صورت گرفته باشد.
ماده 622-
در عقود معاوضوي, تعلیق واقتران عقد. بشرط فاسد جواز نداشته در اثر جنين
شرط عقد فاسد ينداشته ميشود.
ماده 623-
در صورث اقتران عقود غير معاوضه وي بشرط فاسد. عقد صحيح بوده. شرط
ملغي مي باشد. تعليق عقد به شرط فاسد موجب بطلان آن مي كردد.
ماده 624-
عقوديكه اسقاطات محض شناخته شود, باوجود تعلیق آن به شرط مناسب یا
غیر مناسب منعقد گردیده و یا اقتران آن به شرط فاسد صحیح پنداشته ميشود.
شرط درینصورت ملغي مي گردد.
ماده 625-
عقودیکه اطلاقات شناخته شود, تعلیق آن به شرط مناسب وشرط فاسد صحیح
بوده, شرط فاسد ملفي پنداشته میشود.
ماده 626-
هریک از طرفین عقد یا ورثه شان مي توانند عقد فاسد را فسخ نمايد. مگر
اینکه سیب فساد از بين رفته باشد.
ماده 627-
اجازه برعقد فاسد اثر قانوني نداشته و تنازل از حق فسخ. جواب ندارد.
ماده 628-
صفحه 121:
هرگاه فساذ در نفس عقد موجود شود. طرفین مي توانند عقد را پیش از قبض
وبعد از آن فسخ نمایند.
ماده 629-
هرگاه فساد به اثر شرط موجود گردد. طرفین مي توانتد عقد را پیش از قبض
فسخ نمایند. مگر اینکه شرط فاسد برضایت طرفین از بین برود. همچنان
طرفین عقد مي تونند در صورتیکه صاحب شرط از شرط خود منصرف نگردد,
عقد را يعد از قبض فسخ تمايتد
ماده 630-
صاحب شرط فاسد, مي تواند به تمسک جزء صحبح عقد شرط را ساقط و
تنفیذ عقد را از طرف مقابل مطالبه نماید. طرف مقابل نمیتواند بعد از اسقاط
شرط, فسخ عقد را مطالیه کند. اثر جزء صحیح عقد وقتي ظاهر مي گردد که
بحيت عفد مسقل دن ايد
ماده 631-
قيض در عقد فاسد. ملكيت قابل فسخ را افاده نموده و متصرف به يرداخت
قيمت يا مثل مكلف ميكردد نه مسمي, اين عقد تصرف مال قبض شده را افاده
نموده وانتفاع از آن را افاده نمي کند.
ماده 632-
هرگاه قیض کننده در عقد فاسد. مال قبض شده را باشخص ثالث عقد نمايد,
حق فسخ ساقط میگردد. درین صورت مالک اصلي مي تواند. اعادة معقود علیه
را از شخص ثالث مطالبه نماید. همچنان شخص ثالث مي تواند. قیمت یا مثل
معقود علیه را از قبض کننده مطالیه کند.
ماده 633-
تغییر در مال قبض شده باساس زیادت متصل با منفصل مانع فسخ نمي گردد.
درین صورت مال قبض شده با زیادت لازم میگردد.
ماده 634-
صفحه 122:
هرگاه تغییر در مال قبض شده, باثر نقصان صورت گرفته باشد, صاحب مال
میتواند. اعادة مال مذکور را باجبران خساره مطالبه نماید. مگر اینکه نقص
ناشي از عمل مالک باشد.
ماده 635-
هرگاه مال قبض شده تغییر شکل نماید, فسخ باطل و قيمت روز قبض مال
لازم مي گردد.
ماده 636-
عقد فاسد منتح باثرات عقد قانوني نگردیدهر مگر بحیث یک حادنة عادي
مسعوصب مان من كردت
جزء جارم - عقد موقوف
ماده 637-
1 عقد موقوف غير نافذ, فاقد اثر حقوقي بوده. ثبوت ملكيت از آن افاده نمي
كردد. مگر با اجازة شخصیکه برموضوع عقد وتصرف در آن صاحب صلاحيت
بوده و اجازة وي داراي جمله شرایط صحت باشد.
2 عقد اشخاص ذیل موقوف پنداشته میشود:
1 فضولي
2- بائعيكه عين مال را بار ديكر بيه شخص غير مشتري؛ بفروشد.
3 غاصب.
4 نایب یا وکیل نایب که از حدود معینه نیابت, عدول نماید.
5 مالک عین مرهوته
6 مالک اراضي به زراعت داده شده, درحالیکه بذر از زارع باشد. مگر | ینکه در
قانون خاص طور دیگر حکم شده باشد.
7- مریض مرض موت که بوارث خود بفروشد.
صفحه 123:
8 وصي مختار که بوارث خود بفروشد.
9 وارئیکه بموزث مریض در مرض موت بفروشد.
0 وارئیکه متروكة مستغرقه بدین را بفروشد.
33 سير معاد
12 معتوه همیز:
13 سفیه.
14 میتلا به غقلت.
ماده 638-
شخصیکه بدون وکالت یا نیابت تصرفي را از طرف شخص ديگري انجام دهد
فضولي گفته ميشود.
ماده 639-
تصرف شخص فضولي, صحیح بوده وبه اجازة مالک موقوف مي باشد.
درصورت عدم اجاژه عقد باطل پنداشته میشود.
ماده 640-
هرگاه منصرف قانوني, تصرف فضولي را قولاً یا فعلاً تائید نماید. اين تائید حكم
وکالت قبلي را داشته شخص فضولي مانند وکیل به ارائه و رد آنچه به تصرف او
قرار كرفته مكلف مي باشد.
ماده 641-
هرگاه شخص فضولي, مالي را که موضوع تصرف قرار گرفته, بطرف دیگر
عقد تسلیم نموده ومال قبل از اجازه تلف گردد. مالک مي تواند قیمت آنرا از
شخص فضولي یا طرف دیگر عقد مطالبه کند.
ماده 642-
صفحه 124:
هرگاه شخص فضولي, مالي را که موضوع تصرف قرار گرفته بطرف دیگر عقد
تسلیم نموده و تسلیم شونده آنرا باشخص ديگري عقد نماید, مالک مي تواند
يكي از اين دو عقد را اجازه دهد
ماده 643-
شخص فضولي و طرف دیگر عقد مي توانند قبل از اجازه مالک, عقد را فسخ
نمایند.
ماده 644-
هركاه جند شخص فضولي در عقد واحد اشتراك نمايند. بصورت متضامن
مسئول پنداشته میشوند.
ماده 645-
در صورت وفات شخص فضولي. مكلفيت ورئة او مانند ملكفيت ورئة وكيل
ينداشته ميشود.
شخص فضولي, در صورت وفات مالك در برابر ورئه او عين ملكفيت نزد مالى
رادارا مي باشد.
ماده 646-
براي صحت اجازة تصرف فضولي, وجود شخص فضولي, طرف مقابل مالى
اصل مال و بدل آن. حین صدور اجازه شرط مي باشد. همچنان وجود اجازه
دهنده, حین صدور تصرف لازم پنداشته میشود.
ماده 647-
اجازة عقد موقوف از طرف شخصیکه صلاحیت آنرا دارد. طور صریح یا ضمني
صورت مي گیرد. شخصیکه صلاحیت اجازه را دارد. مي تواند اعتراض خود را
ميني برعقد حداکثر در خلال یکسال از تاریخ علم بر تصرف یا از بين رفتن
سبب نقصان اهلیت و با از بين رفتن سبب موقوف بودن عقد, تقدیم نماید.
ماده 648-
صفحه 125:
در تصرف موقوف, اجازه بزمان صدور تصرف راجع مي گردد, نه بزمان صدور
اجازه.
ماده 649-
در تصرف موقوف, متصرف نمیتواند حینیکه ملکیت موضوع عقد باو تعلق مي
گیرد. از آن انصراف نماید.
جزء بنجم - عقد نافذ غير لازم
ماده 650-
هركاه عقد طبيعناً موجب الزام يكي يا طرفين عقد نكردد ويا در آن خيار فسخ
براي يكي از طرفين عقد موجود باشد. عقد نافذ غیر لازم پنداشته میشود.
ماده 651-
هركاه يكي از طرفين كه عقد موجب الزام او نكرديدهء از آن رجوع نمايد. عقد
از تاريخ رجوع. فسخ كرديده و آثار مرتب به آن الي تاريخ رجوع, بحال خود
باقي مي ياشد.
فرع سوم - خياراتيكه لزوم عقد را بتاخير مي اندازد
جزء اول - خبار شرط
ماده 652-
1 عاقدین در جمیع عقود مي توانند. حین عقد یا بعد از آن حداکثر براي سه
روز, خيار فسخ با بقاي عقد را شرط بگذارد.
2 مدت خیار شرط در مورد وقف, کفاله وحواله گیرنده دين استثناء بیش از
سه روز جواز دارد. اگر شرط حین عقد گذاشته شده باشد. مدت خيار از وقت
عقد و در صورتیکه بعد از عقد گذاشته شده باشد. از زمان موجود شدن شرط.
آغاز میگردد.
صفحه 126:
ماده 653-
خبار شرط در عقد لازمي ایکه احتمال فسخ را داشته باشد, صحیح بوده و در
عقد تکاح, طلاق, صرف, سلم, اقرار, وکالت, هبه و وصیت. صحیح پتداشته نمي
شود
ماده 654-
اعطاي خیار شرط براي هر دو یا يكي از طرفین عقد يا غير آنها جواز دارد.
ماده 655-
1- هركاه در معاوضه. مالي براي طرفین عقد خیار شرط اعطاء شده باشد,
بدلین عقد از ملکیت هیچیک آنها خارج نمي گردد.
2 در صورتیکه خبار شرطء براي يکي از طرفین عقد اعطا شده باشد. مال
صاحب خبار از ملک وي خارج نگردیده ومال طرف دیگر نیز بملک صاحب خیار
داخل نمي گردد.
ماده 656-
عقدیکه فسخ آن مشروط بخیار گردیده باشد. هنگامي فسخ مي گردد که
صاحب خیار قولاً یا فعلاً آترا در مدت معينه فسخ نمايد. در فسخ قولي. علم
طرف مقابل به فسخ عقد, در مدت معینه, شرط مي باشد.
ماده 657
اجازه قولي يا فعلي صاحب خيار شرط در مدت معينه كه رضائيت او را يلزوم
عقد افاده نماید, عقدي را که فسخ آن مشروط بخیار گردیده. تمام ولازم
میگرداند. گرچه طرف دیگر به آن علم نداشته باشد.
ماده 658
)1( هرگاه خيار شرط بطرفين عقد اعطا شده باشد, تنها خیار طرفیکه به آن
اجازه میدهد. ساقط گردیده و خیار طرف دیگر الي ختم مدت خیار, باقي مي
ماند.
صفحه 127:
(2) اگر يكي از طرفین عقد را فسخ نماید. اجازه طرف دیگر اعتبار تدارد.
ماده 659
هرگاه مدت خیار در عقد مشروط بخیار بدون فسخ یا اجازه صاحب خبار
مقتضي گردد, عقد لازم وتمام پنداشته میشود.
ماده 660
(1) هركاه صاحب خيار در خلال مدت خيار قبل از فسخ یا اجازه عقد وفات
نمايد. عقد لازم كرديده و وزئه از حق خيار استفاده كرده مي تواند مكر اينكه به
خلاف آن موافقه صورت گرفته باشد.
(2) اكر خيار شرط بطرفين عقد اعطا شده ويكي از طرفين وفات نمايد. عقد
در مورد متوفي لازم گردیده وخیار طرف دیگر الي ختم مدت خبار باقب مي
ماند.
ماده 661
لزوم عقد, از وقت صدور آن, اعتبار دارد.
جزء دوم - خيار تعيين
ماده 662-
1 قرار دادن يكي از اشیاء معین بحیث موضوع عقد, مجاز بوده وطرفین عقد
مي توانند از خیار تعیین استفاده نمایند.
2 اگر خیار تعیین بصورت مطلق ذکر گردیده باشد, متصرف الیه صاحب خیار
پنداشته ميشود. مگر اینکه قانون طور ديگري حکم نموده ویا موافقة طرفین
بخلاف آن صورت گرفته باشد.
ماده 663-
اشيائيكه بحيث موضوع خبار تعيين قرار مي كيرد, بیش از سه شي بوده نمي
تواند.
ماده 664-
صفحه 128:
مدت خیار تعبین از سه روز تجاوز نمیکند. آغاز مدت از وقتت موافقه اعنبار
دارد.
ماده 665-
عقد تا زمان بكار بردن خيار, غير لازم بوده و در صورتیکه خیار طور صریح یا
ضمني بکار برده شود, عقد در آنچه خیار در مورد آن انجام یافته, نافذ ولازم
پنداشته مي شود.
ماده 666-
تعبین خبار بوقت صدور عقد, راجع مي كردد.
ماده 667-
هركاه خيار تعيين به متصرف اليه اعطا شده باشد. ملكيت او در يكي از اشياء
ثايت بنداشته شدهء اشياء ديكر موضوع خيار تعيين كه در تصرفش باشدء امانت
شمرده میشود.
ماده 668-
1- هرگاه متصرف در يكي از اشیاء موضوع خبار, قبل از انقضاي میعاد خیار,
تصرف نماید تصرف او موقوف باختیار متصرف الیه میباشد.
2 اگر شي مورد تصرف بعداً از طرف متصرف اليه تعيين كردد. حكم آن از
وقت انعقاد اعتبار داشته. تصرف متصرف, باطل بنداشته ميشود.
ماده 669-
1 هركاه يكي از اشياء موضوع خيار تعيين, بيش از قبض هلاك كردد. متصرف
اليه مي تواند در تعيين ياقيمانده آن از خيار استقاده نمايد.
2 در صورتیکه تمام اشياي مذکور هلاک گردد, عقد باطل پنداشته ميشود.
ماده 670-
1 هركاه يكي از اشياي موضوع خيار تعيين» بعد از قبض هلاک گردد. شي هلاک
شده موضوع عقد بنداشته شده و متصرف اليه به تادية ثمن آن مكلف مي
صفحه 129:
گردد. درین صورت اشياي باقيمانده, امانت محسوب گردیده وقابل رد به
متصرف مي باشد. اگر تمام اشياي مذکور بعد از قبض هلاک گردد, در صورتیکه
يكي بعد ديگري هلاک شده باشد, شي اولي موضوع عقد شناخته, اشياي
باقیمانده امانت پنداشته ميشود.
2 اگر هلاک تمام اشیاء در زمان واحد صورت گرفته باشد, متصرف الیه به
پرداخت ثمن يكي از اشیاء مکلف بوده, اشياي باقیمانده امانت پنداشته میشود.
ماده 671-
1- هرگاه خبار به شخص متصرف اعطا شده باشد, اشياء موضوع خيار تا زمان
تعبین در ملک او باقیمانده و بعد از تعبین يكي از اشیاء, شي تعبین شده,
موضوع عقد پنداشته مي شود.
2 آگر متصرف در يكي از اشیاء تصرف تموده باشد, تصرف او جایز پنداشته
مي شود.
ماده 672-
1- متصرفیکه خیار تعیین, باو اعطا شده. میتواند عقد را فسخ یا ابرام نماید.
تصرف او در اشياي موضوع خیار تعبین, مجاز بوده اين تصرف او فسخ عقد
پنداشته میشود.
2 در صورتیکه متصرف, متصرف الیه را به قبول يكي از آنها مکلف نماید,
متصرف الیه به آن ملزم شناخته ميشود.
ماده 673-
هركاه تمام اشياي موضوع خبار تعیین, قیل از قبض هلاک گردد, اشياي هلاک
شده به حساب متصرف بوده وتصرف باطل پنداشته ميشود. در صورت هلاک
بعضي از اشیاء, خیار متصرف باقي بوده او مي تواند متصرف الیه را به قبول
شي باقيمانده ملزم يا عقد را فسخ نمايد.
ماده 674-
صفحه 130:
1 هرگاه يكي از اشياي موضوع خیار تعیین بعد از قبض هلاک شودء شي هلاک
شده به صفت امانت بحساب متصرف مي باشد. او مي تواند متصرف الیه را به
قبول يكي از اشیاء باقیمانده ملزم تموده یا عقد را فسخ نماید. اگر تمام اشیاء
مذکور يکي بعد ديگري هلاک شود, شي هلاک شده اولي بصفت امانت بحساب
متصرف بوده ومتصرف الیه به پرداخت قیمت باقيمانده, مکلف مي باشد.
2 در صورت هلاک بزمان واحد: يکي بصفت امانت بحساب متصرف Sag
اشياي باقیمانده باساس قیمت آن بحساب متصرف الیه, پنداشته ميشود.
ماده 675-
خيار تعيين؛ بورئه انتقال مي تمايد.
جزء سوم - خبار رويت
ماده 676-
حق فسخ عقد به خیار رویت, در موارد آتي بدون شرط قبلي ثابت مي گردد:
1- خریدن اعبانیکه تعیین آن لازم بوده و از جمله دیون ثابت در ذمه نباشد.
2 اجارة اعیان.
3 تقسيم اعيان غير مثلي.
wal gat Gls Sle glo 4
ماده 677-
خبار رویت در عقودیکه احتمال فسخ را ندارد, ثابت نمي گردد
ماده678-
براي اثبات خیار رویت, معقود علیه باید قابل تعیین بوده ومتصرف الیه آنرا حین
عقد, ندیده باشد.
ماده 679-
صفحه 131:
حق خیار رویت تا وقتي باقي میماند كه رويت در خلال مدتيكه طرفین به آن
موافقه کرده اند. تمام گردیده با علت سقوط خبار موجود گردد.
ماده 680-
خبار رویت بدیدن موضوع خیار. رضایت صریح با ضمني صاحب خیار, مرگ
صاحب خبار, هلاک شدن کل یا قسمتي از عین به چنان تصرف صاحب خبار در
عين كه احتمال فسخ را نداشته باشد يا حق غير به آن تعلق بكيرد. ساقط مي
کرو
ماده 681-
فسخ عقد در خیار رویت, بقول با فعل صریح یا ضمني تمام پنداشته شده,
بحکم محکمه یا رضایت طرف دیگر موقوف تمي باشد.
جزء جهارم - خيار عيب
ماده 682-
حق فسخ عقد بخبار عيب, بدون شرط قبلي ثابت مي كردد.
ماده 683-
خیار عیب در عقودي ثابت میگردد که احتمال فسخ را داشته باشد.
ماده 684-
عیب, وقتي موجب خیار شده مي تواند که قبل از عقد موجود بوده و در قیمت
مبیعه موثر باشد. همچتان متصرف الیه, به آن علم نداشته ومتصرف برائت
عیب را شرط نگذاشته باشد.
ماده 685-
1- هرگاه عیب حاوي شروط مندرج ماده(684) اين قانون باشد. عقد بر
متصرف اليه لازم نگردیده او مي تواند به ارادة خود آنرا قبل از قبض, نقض
نموده و از آن بمتصرف اعلان نماید.
صفحه 132:
2- نقض عقد بعد از قيض به سیب عیب, بدون رضایت طرقین یا حکم محکمه با
صلاحیت صورت گرفته نمي تواند
ماده 686-
هرگاه متصرف الیه عقدي را بخیار عیب نقض نماید. عقد فسخ گردیده, رد
مبیعه درحال قبض ومطالية ثمن در صورتیکه پرداخته شده باشد. لازم مي
گردد.
ماده 687-
متصرف الیه نمي تواند. نقصان ثمن را در حالیکه شي معیوب را نزد خود
نگهداشته از متصرف مطالبه نماید, مگر در صورتیکه رد شي بدون مداخله
متصرف البه, ناممکن گردیده وعوض آن بوي نرسیده باشد.
ماده 688-
خيار عيب به هلاک شدن موضوع خیار. زیادت یا نقصان آن. اسقاط خیار از
طرف صاحب خیار یا رضایت او به عیب, بعد از علم به آن و یا تصرف او در
شي قبل از علم به عیب ساقط مي گردد.
ماده 689-
خيار عيب, يمرك متصرف اليه ساقط نكرديده و ورثه قايم مقام او شناخته
اميتشوة:
مبحث جارم آثار عقد
فرع اول آثار عقد در مورد طرفين عقد.
ماده 690-
عفد صحیح که با انعفاد آن آثاري از قیبل احکام وحقوق مرتب میگردد,
عقدیست که ذاناً و وصفاً مشروع بوده, صيفة آن در مورد شي ایکه قابلیت
صفحه 133:
حکم آنرا داشته و از شخص صاحب اهلیت صادر گردیده باشد. همچنان اوصاف
آن صحیح وعاري از خلل بوده ومقرون به شرط فاسد کنندة عقد نباشد
ماده 691-
اثر عقد برعاقدین وخلف عام آنها با رعایت عدم اخلال قواعد میراث راجع
میشود. مگر اينکه از عقد, طبیعت معامله یا نص قانون عدم رجعت آن بخلف
عام دانسته شود.
ماده 692-
هرگاه وجایب و حقوق شخصي ناشي از عقد, به مالي راجع باشد که بعداً بخلف
خاص انتقال نماید. حقوق و وجایب مذکور, نیز حین انتقال مال, انتقال مینماید.
مشروط بر اینکه مستلزم مال بوده خلف حین انتقال مال به آن علم داشته
باشد.
ماده 693-
هرگاه عقد معاوضه ایکه براعیان واقع گردیده داراي تمام شرایط صحت باشد.
مقتضي ثبوت ملکیت هریک از عاقدین در بدل ملک آنها والزام هریک به تسلیمي
ملکش بطرف دیگر مي باشد.
ماده 694-
هرگاه عقد معاوضه ایکه برمنافع اعبان واقع گردیده, داراي تمام شرایط صحت
ونفاذ باشد, متصرف عین, به تسلیم آن براي نفع گيرنده ونفع گیرنده به تسلیم
بدل متفعت به متصرف عین, مکلف میگردد.
ماده 695-
تثبیت دین برذمه یا الزام شخص باجراي عمل و با توثسق دین, علاوه برانتقال
ملکیت وترتیب منفعت نیز از آثار عقد, پنداشته میشود.
ماده 696-
صفحه 134:
1- عقد بعد از انفاذ لازم پنداشته شده, رجوع از عقد وتعدیل آن بدون رضایت
طرفین یا حکم قانون. جواز ندارد.
2 در صورت ظهور حوادث استثنائي با آفات طبيعي و یا واقعة که پیش بيني آن
ناممکن بوده و مدیون بعلت آن مواجه بچنان مشكلي گردد که وي را بخسارة
فاحش تهدید نماید. گرچه ايفاي تعهد ميني برعقد مستحیل نباشد, محکمه مي
تواندپس از ارزيابي مصالح طرفین تعهد. مدیون را بحد عادلانه تنزیل دهد.
هرگونه موافقه برخلاف اين حکم باطل پنداشته میشود.
ماده 697-
عقد بر آنچه که شامل آن بوده وحسن نیت مقتضي آن باشد تافذ میگردد.
همچنان عقد علاوه از اینکه طرفین را به آنچه در عقد وارد گردیده ملزم
میسازد. شامل تمام آنچه طبیعت وجیبه مطابق باحکم قانون. عرف و عدالت
مقنضي آن یاشد. نیز مي باشد.
ماده 698-
هرگاه عفد بصورت اذعان وتحت شرایط غیر عادلانه صورت گرفته باشد,
محکمه مي تواند شرایط متذکره را تعدیل و یا به برائت ذمة طرف مقایل
طوریکه عدالت مقتضي آنست حکم نماید. مگر اینکه شرایط اذعان از طرف
مراجع دولتي وضع شده باشد.
شرایط مندرج فورمه هاي قرار داد به شمول نرخ در عشود. اذعان موسسات
خصوصي از طرف مراجع با صلاحیت دولتي, منظور ومراقبت ميشود.
فرع دوم - آثار عقد در مورد شخص ثالث
ماده 699-
1 هركاه متعاقدين بصورت مواضعه يا جبري ويا مزاح عقدي را انجام داده
باشندء دائنين متعاقدين وخلف خاص آنهاء مي توانتد در صورتيكه داراي حسن
نیت باشند. بعقد ظاهر تمسك نمايند. همجنان مي توانند شكليات عقدي را كه
باثر آن متضرر شده اند. ثابت نموده و به عقد غیر ظاهر تمسک نمایند.
صفحه 135:
2 اگر مصالح اشخاص ذیعلاقه در چنین عقد معارض هم واقع گردیده. بعضي به
عقد ظاهر ويعضي دیگر بعقد غیر ظاهر تمسک نمایند, بعقد ظاهر ترجیح داده
میشود.
ماده 700-
1- بین متعاقدین وخلف عام آنها عقد غیر ظاهر نافذ پنداشته شده, بر عقد
ظاهر اثري مرتب نمي گردد.
2 اگر متعاقدین, عقد حقيقي را توسط عقد ظاهر مخفي نمایند. عقد حقيقي
در صورتیکه واجد تمام شزایط صحت باشد. صحیح پنداشته ميشود.
ماده 701-
1 هرگاه شخص به تعهد شخص ثالث وعده بدهد, شخص ثالث به سبب آن
ملزم شناخته نمي شود. در صورت رد وعده از طرف شخص ثالث, وعده دهنده
به تعویض مکلف مي گردد. اگر وعده دهنده باجراي وجيية مذکور بدون
رسانیدن ضرر بداین بپردازد, به تعویض وعده مکلف نمي گردد.
2 در صورتیکه شخص ثالث وعده را تائید نماید. از حین صدور تائید به آن ملزم
شناخته میشود. مگر اينکه نسبت تائید به روز وعده, طور صریح یا ضمني,
معلوم گردد.
ماده 702-
1- شخص مي تواند عقدي را مبني برتعهداتیکه در آن مصلحت شخص ثالث را
شرط گذاشته است, باسم خود انجام دهد. مشروط بر اینکه در اجراي اين
تعهد. منفعت مادي یا معنوي شخص او موجود باشد. شخص ثالث به سبب این
شرط حق مباشر را باجراي شرط مذکور کسب مي نماید. مگر اينکه بخلاف آن
موافقه صورت گرفته باشد.
2- متعهد مي تواند در برایر استفاده از حق مباشر توسط شخص ثالث, بچنان
دفعي بپردازد که برعقد وارد مي گردد.
صفحه 136:
همچنان شرط گذار مي تواند اجراي مصلحتي را که به نفع شخص ثالث شرط
گذاشته است, مطالبه نماید. مگر اينکه از عقد خلاف آن معلوم گردد.
ماده 703-
1 شزط گذار مي تواند پیش از آنکه شخص ثالث موافقه اش را در مورد
استفاده از شرط باطلاع متعهد یا شرط گذار رسانیده باشد, شرطي را که
گذاشته است نقض نماید. مگر اينکه مقتضاي عقد به خلاف آن باشد. دائنین یا
ورثه شرط گذار ازین حق استفاده کرده نمي توانند
2 گذاشتن شرط. برائت ذمه متعهد را در برابر شرط گذار افاده نمي کند. مگر
اینکه طور صریح يا ضمني بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد. شرط گذار
مي تواند شخص الث را تغییر داده و یاخود را بجاي آن قرار دهد.
ماده 704-
در شرط گذاشتن به مصلحت غیر جائز است که نفع گیرنده شخص مستقل
یاجهت مستقل باشد.
همچنان شخص يا جهتیکه حین عقد ذاناً معین نباشد, به شرطي بحیث شخص
ثالث قرار كرفته مي تواند كه هنكام ظهور آثار عقد, تعیین شده بتواند.
فرع سوم- تفسير عقد
ماده 705-
اصل در عقد. رضاي متعاقدین و نتیجة آنچه که بواسطة عقد بالاي خود لازم
ساخته اند, میباشد.
ماده 706-
در عقود بارعایت اراده ظاهر متعاقدین, به مقاصد ومعاني اعتبار داده میشود,
نه به الفاظ وحرف.
ماده 707-
صفحه 137:
اصل در کلام ارادة معني حقيقي آنست نه ارادة معني مجازي, در صورت امکان
ارادة معني حقيقي ارادة معنی مجازي جواز ندارد. مكر اينكه ارادة معني
حقيقي متعذر باشد.
ماده 708-
در برایر صریح بدلالث اعتبار داده نمي شود؛ هرگاه مقهوم هر دو معارض هم
واقع گردد, بصریح ترجیح داده ميشود.
ماده 709-
در امور باطني دلیل شي, قایم مقام آن مي گردد.
ماده 710-
هرگاه مانع ومقتضي معارض هم واقع گردد. به مانع ترجیح داده ميشود.
ماده 711-
اعمال کلام بهتر از اهمال آنست. تاوقتیکه حمل کلام بریک معني شده بتواند
اهمال آن جواز ندارد. مگر اينکه اعمال آن متعذر گردد.
ماده 712-
ذكر بعضي از آنجه كه قابل تجزيه نيست, مانند ذكر كل آنست.
ماده 713-
مطلق تا وقتيكه دليل تغيير آن. طور صریح یا ضمني موجود نگردد. به اطلاق
خودياقي مي ماند.
ماده 714-
وصف در حاضر ملغي و در غایب اعتبار دارد.
ماده 715-
سوال تصدیق شده در ضمن جواب مخاطب, اعاده شده پنداشته میشود.
ماده-716
صفحه 138:
آنچه بچند شرط مشروط گردیده باشد, به انتفاء یک شرط مننفي میشود.
ماده 717-
شک به نفع مدیون, تفسیر میشود.
ماده 718-
حكم, با موجودیت علت. موجود و به انتفاي آن منتفي مي گردد.
ماده 719-
آنجه بخلاف قياس ثابت شده باشد. چيزي ديگري به آن قیاس شده نمي تواند.
ماده 720-
آنچه در عرف معروف باشد, مانند آنست که شرط گذاشته شده باشد.
ماده 721-
ple wale باشد یا خاص, مدار حکم قرار داده مي شود.
ماده 722-
عادت وقتي اعتبار دارد كه عموميت يا اغلبيت داشته باشد.
اعتبار به اغلبيت شايع داده ميشودء نه اغلبيت نادر.
ماده 723-
آنچه عادتاً ممتنع باشد. مانند آنست که حقیقتاً ممتنع باشد.
ماده 724-
حقیقت بدلالت عادت, ترک مي شود.
ماده 725-
فرع. حکم اصل را دارد.
ماده 726-
تايع: تابع حکم متبوع بوده, حکم جداگانه بر آن مرتب نمیگردد.
صفحه 139:
ماده 727-
شخصیکه مالک شي گردد. مالک آنچه از ضروریات آن باشد نیز میگردد.
ماده 728-
باسقوط اصل, فرع ساقط گردیده و در صورت بطلان چیزیکه در ضمن آن
باشد, نیز باطل مي گردد:
ماده 729-
هرآنچه بذل و ترک ol بدون گذاشتن شرط جواز داشته باشد, گذاشتن شرط
لازم مي گردد.
فرع چارم - آثار عقد در مورد ضمان عقد
ماده 730-
هرگاه متعهد نتواند وجیبه را در مورد عقد عیناً ایفا نماید یا اجراي وجیبه را از
مدت معینه بتأخیر اندازد. محکمه مي تواند علیه او حکم ضمان را صادر نماید.
مگر اينکه ثابت گردد که عدم امکان وفاء یا تأخیر در اجرا وجيبة ناشي از سببي
بوده که وي در آن دخیل نبوده است.
ماده 731-
متعاقدین مي توانند اندازة ضماني را که در حال عدم اجراء یا تأخیر باید پرداخته
شود. در حین عقد تعیین يا بعداً به آن موافقه نمایند.
ماده 732-
هرگاه مدیون ثابت نماید که ضمان تعیین شده غیر عادلانه بوده و با ضرریکه از
عدم تنقیذ نشأت نموده متناسب نمي باشد. داین مستحق آن شده نمي تواند.
ماده 733-
در مواردیکه ضرر عاید بیشتر از اندازه ضمان تعبین شده باشد, داین نمي تواند
مقدار اضافي را از مدیون مطالبه نماید, مگراینکه ثابت نماید که مدیون مرتکب
خيانت ياخطاي فاحش گردیده است.
صفحه 140:
ماده734-
محکمه مي توانددرصورت عدم موافقه قبلي به اندازه ضمان یاعدم تصریح ol
درقانون بادرنظرداشت خساره وارده بردائن وکسرعواید وي, اندازه آتراتعیین
نماید.
ماده735-
1 هرگاه مدیون از تادیه ديني تأخیریعمل آرد که موضوع آنرا بول نقد تشکیل
داده ومقدارآن حین مطالبه معلوم باشد, دائن مي تواند جبران خساره ناشي از
تأخیرتادیه را که سالانه معادل(3) قیصد درموضوعات مدني باشد, مطالبه نماید.
2 تأخیرجبران خساره درحالیکه ازموافقه طرفین یاعرف معلوم شده نتواند, از
تاریخ مطالبه فضائي آغاز مي گردد.
ماده 736-
طرفين عقدمي توانند براساس موافقه. جبران خساره مندرج ماده (735) اين
قانون راسالانه بيشتر از سه فيصد تعبين كنند. مشروط براينكه از هفت فيصد
درسال تجاوز نكند. اتفاقيكه بخلاف آن صورت گرفته باشد. اعتبار نداشته دائن
بر دمازاد مقدار مذكورمكلف ميكردد.
ماده737-
هرنوع عمل ومنفعتیکه زاید از مقدار مندرج ماده(735) اين قانون ازطرف داين
شرط گردد. منعفعت غیرظاهر شمرده شده درحدود مقدارمندرج ماده مذكور
تنزیل داده میشود.
ماده 738-
هرگاه ثابت شود که داین درحال مطالبه حق, سبب طولاني شدن مدت منازعه
گردیده است. محکمه مي تواند جبران خساره قانوني یا موافقه شده راتتقیض
یابجبران خساره مدتیکه بدون موجب طولاني گردیده, حكم نه نمايد.
صفحه 141:
فرع پنجم- آثاردرمورد انحلال عقد
جزء اول- فسخ
ماده739-
هرگاه يکي از عاقدین درعقودیکه الزام را به طرفین عقد متوجه میسازد وجیبه
را ایفاء نه نماید, طرف مقابل مي تواند فسخ عقد را ودرصورت لزوم باجبران
خساره از طرف دیگر مطالبه نماید.
عقود يكه طبیعتاً غیرلازم بودده بابخياري مقترن گردیده باشدکه موجب فسخ
گردد. ازین حکم مستلني است.
ماده740-
درحالت ابلاغ فسخ, محکمه میتواند مدیون راغرض اجراي وجیبه مهلت بدهد.
ماده741-
هرگاه آنچه رامدیون ایفاء نه نموده. نسبت به تعهدناچیز باشد. محکمه مي تواند
مطالیه فسخ رارد نماید
ماده742-
موافقه طرفین عقد مبني برفسخ آن بدون حکم محکمه, درصورت عدم ایفاء
وجایب ناشي از عقدجوازدارد. این موافقه سبب معافیت از ابلاغ فسخ نمي
گردد, مگراینکه درمورد معافیت از ابلاغ موافقه تحريري طرفین بعمل آمده
باشد.
ماده743-
1 هرگاه عقد معاوضه وارد براعیان مالي, فسخ گردد, وجه مرتب بر آن ساقط
نمی گردد درین صورت تسليمي عوضبکه توسط عقد ثابت گردیده لازم نمي
باشد.
2 اگرعوض قبلاً تسلیم داده شده باشد, بردآن ودرصورت عدم امکان بردضمان
آن حکم ميشود.
صفحه 142:
ماده744-
هرگاه درمعوضات مالي موضوع عقددرحالیکه درتصرف مالک قرار دارد هلاک
گردد, عقد فسخ گردیده ودرصورت قبض عوض, ردآن به طرف مقابل حتمي
مي باشد. خواه اين هلاک بفعل مالک صورت گرفته باشد یاخارج ازاراده وي.
ماده745-
هرگاه اجراي وجایب متقابله درعقود معاوضه يكي از ديگري متأخرباشد, صاحب
وجیبه لاحق, میتواند از اجراي وجیبه خود تاوقتیکه جانب مقابل به اجراي وجایب
خود اقدام نکرده, امتناع ورزد.
ماده746-
هرگاه اجراي وجایب طرفین درعقود معاوضه دروقت واحد لازم باشد. طرفین
مي توانند درعین وقت موضوع تهد را بیکدیگرتسليم نصوده ویاآترانزد شخص
عادل بگذارند. تاهریک حق خودرادروقت واحد تسلیم گردد.
جزء دوم- اقاله
ماده747-
طرفین مي توانند عقدرابعداز انعفاد آن برضایت خوداقاله نمايند. اقاله موجب
انحلال عقد مي گردد.
ماده 748-
تعاطي, قایم مقام ایجاب قبول بوده, اقاله باآآن صحیح پنداشته میشود.
ماده 749-
ثباث ووجود موضوع عقد هنكام اقاله حتمي مي ياشد. اكرموضوع عقد قبل از
اقاله هلاک شود. اقاله باطل مي گردد, درصورتیکه قسمتي از موضوع عقد
هلاک گردد, اقاله درمورد باقي مانده صحیح پنداشته میشود.
ماده750-
صفحه 143:
اقاله درمورد متعاقدین حکم فسخ را داشته ودربرابرشخص ثالث, عقدجدید
شناخته میشود.
قسمت دوم
اراده انفرادي
ماده751-
اراده انفرادي تابع تمام احکام مربوط به عقدمي باشد. مگردراحوالیکه وجود
توافق اراده دوطرف براي ایجاد تعهد. حتمي پنداشته شود.
ماده752-
صاحب اراده انفرادي, مطابق باحکام قانون ملزم شناخته میشود.
ماده753-
اراده انفرادي احياناً سبب ایجاد تعهدیاوعده گردیده واحیاناً موجب کسب
یااسقاط ملکیت ویااجازه براي تصرف واحیاناً استعمال يكي از خبارات مي
596
ماده754-
وعده عبارت اسث از الزاميكه شخص در برابر غير بر نفس خد درزمان آينده
بوجود آورده وتعهد فوري را افاده نمي كند. وعده احياتاً برعقد واحياناً يرعمل
واقع میگردد.
ماده 755-
وعده دهنده تاوقتيكه وفات نه نموده يامفلس نكرديده است, يايفاي وعده
مكلف مي باشد.
ماده 756-
شخصیکه دربرابرانجام عمل معین باعطاي جایزه وعده کرده باشد. مکلف است
جایزه وعده شده رابه شخصیکه آنراانجام داده است اعطاء نماید, كرجه عمل
بدون درنظرداشت وعده انجام شده باشد.
صفحه 144:
ماده757-
هرگاه وعده دهند, مدتي رايراي انجام عمل تعبین نکرده باشد, مي تواند قبل
ازآنکه شخص عمل معینه راانجام داده باشد. ازوعده اش رجوع نماید. مطالبه
جایزه وعده داده شده. بعدازسه ماه ازتاریخ اعلان رجوع از وعده قابل سمع
نمي باشد.
فصل سوم
حوادث قانوتي
قسمت اول
فعل مضر
مبحث اول- فعلیکه برمال واقع میشود
فرع اول- اتلاف
ماده758
شخصیکه مال غیرراتلف نماید. بضمان ضررناشي از آن مکلف میباشد.
ماده759-
شخصیکه مال غیررا خواه درتصرف خودش باشد ياامین اوء قصداً ویابدون قصد
تلف نماید. بضمان ضرر ناشي از عمل خود مکلف شناخته میشود.
ماده760-
طورنکه ایجاذ سیب اتلاف موجب ضمان میگردد. قضوردرتهیه وسایل ممکنه
رعایت احتیاط, نیزضمان ضرر را لازم مي كردانيد.
ماده761-
درصورت اتلاف كلي, ضمان مال طورکامل ودرصورت انلاف جزئي, ضمان
نقصانيكه برقیمت مال عاید گردیده است, برذمه تلف کننده لازم مي گردد.
صفحه 145:
ماده 762-
هرگاه صغیرممیز باغیرممیز ویاشخصیکه تایع حکم صغیرغیرممیز پنداشته شود
مال غیر راتلف نماید. ضمان مال تلف شده از مال متعلق بخود وي لازم مي
كردد. درصورت نداشتن مال تازمان داراشدن وي مهلت داده ميشود. ولي
وصي وقيم بضمان مال تلف شده مكلف بنداشته نميشود. مكردرصورتيكه
محكمه آنهارا بضمان مال مكلف سازد. درين صورت حق رجوع آنها برتلف كنند
محفوظ مي باشد.
ماده763-
درصورت اجتماع مباشرومتسیب, هريكي از آنها که متعدي یا متعمد باشد,
ضامن شناخته ميشود. درصورت اشتراک هردومشترکاً به تادیه ضمان کلف
پنداشته میشوند.
ماده 764-
متسیب ضرروقتي مکلف به تادیه ضمان پنداشته میشود که فعل او منجربه
وقوع ضررشده باشد.
فرع دوم- غصب
ماده 765-
1 غاصب بردآنچه غصب نموده مکلف مي باشد.
2- اگرضرري باثرغصب عاید گردد. مرتکب برعلاوه رد عين مال مغصوبه
درمحل غصب, به جبران خساره نیزمکلف مي باشد.
ماده766-
درصورتیکه مال مغصویه ازطرف عاصب استهلاک گرددویاکل يابعضي آن نزد
وي هلاک شود ویایه سبب تعدي یابدون تعدي وي تلف گردد. بضمان مال
مغصوبه مکلف دانسته ميشود.
ماده767-
صفحه 146:
هرگاه مال مغصوبه نزد غاصب تغبیرتماید. مغصوبه منه مي تواند, غين مال
مغصوبه را باجیران خساره عایده یاضمان آثراازغاصب مطالبه نماید.
ماده767-
زواید مال مغصویه متعلق بمالک آن بوده, درصورتیکه زواید هلاک گرددیااز طرف
غاصب استهلاک شود, غاصب بضمان آن مکلف yo باشد.
ماده 769-
1 هرگاه مال مغصوبه عقار باشد, غاصب برد آن به مالک یا اجرت مثل آن
مكلف مي باشد.
درصورتيكه غاصب درعقار بنا آباد نموده باشد ویا اشجارغرس کرده باشد. مالک
مي تواند اشجاروبناراقلع نمايد: وياقيمت آنهارادرصورت موافقه غاصب مقلوعآً
بپردازد
2 درصورت تلف شدن عقار یاواردشدن نقض برقیمت آن, گرچه غاصب متعدي
نباشد, بضمان مکلف مي گردد.
ماده 770-
حکم, غصب غاصب, مانند حکم غاصب مي باشد. درصورتیکه مال مغصوب نزد
وي تلف گردیده یاآترا اتلاف نماید, هردوغاصب دربرابر مغصوب منه مکلف
بضمان مییاشد.
ماده 771-
هركاه غاصب دوم مال مغصوب رابه غاصب اول رد نمايد. تنها خودوي بري
الزمه كرديده ودرصورت ردمال به مغصوب منه. هردوغاصب برالذمه شتاخته
ميشوند.
ماده772-
هرگاه غاصب مال مغصوبه را معاوضه یاتبرع نماید که درنتيجه آن تصام
يافسمتي از مال مذکور تلف گردد. غاصب ومتصرف الیه هردومسوول شناخته
صفحه 147:
شده, مغصوب مته مي تواند ازهريکي که خواسته باشد, ضمان مال رامطالبه
نماید.
ماده773-
آنچه درازاله تصرف مساوي غصب باشد, تابع حکم غصب مي گردد.
مبحث دوم- فعلیکه برنفس واقع میشود
ماده774-
شخصیکه مرتکب فعل مضراز قبیل قتل, چرح, ضرب ویا دیگرانواع اذیت
برنفس 12945 به جیران خساره وارده مکلف میباشد.
ماده775-
شخصيكه به سبب جرح یاهرعمل مضردیگرموجب قتل یاوفات شخص گردد,
دربرابراشخاصیکه نفقه آنها بدوش متوفي بوده وبه اثرفتل یاوفات ازآن محروم
شده اند. بتأدیه ضمان مکلف مي باشد.
میحث سوم- احکام مشترک
ماده 776-
هرگاه به اثر خطا و یا تقصیر ضرری به غیر عاید كردد مرتكب به جبران خساره
مکلف می باشد.
ماده777-
هرنوع تعدي ايکه ازآن ضروري بغیرازاضرارمندرج مواد فوق به شخص ديگري
عاید گردد. مرتکب بجبران خساره مکلف مي باشد.
ماده778-
1- جیران خساره شامل سنجش ضرر معنوي نیزمي باشد.
صفحه 148:
2 اگربه سیب وفات شخصیکه مورد تعدي واقع گردیده, ضرمعنوي به زوج
واقارب وي عايد گردد, محکمه مي تواند براي زوج واقارب تادرجه دوم بجبران
خساره حکم نماید
3 جبران خساره ناشي ازضررمعنوي, بغیرانتقال نمي کند. مگراینکه مقدارآن
باساس موافقه طرفین ویاحکم قطعي محکمه تعبین شده باشد.
ماده 779
محکمه چیران خساره را به تناسب ضرر عایده تعبین می نماید. مشروط بر
ایتکه ضرر مذکور مستقیماً از فعل مضر نشأت کرده باشد.
ماده780-
هرگاه امکانات تعیین دقیق مقدار جبران خساره نزد محکمه میسرنباشد.
میتواند حق مطالبه تجدید نظررا درمورد تعیین مقدارحبران خساره, درخلال
مدت معقول براي متضررحفظ نماید.
-TBlosle
طریقه جبران خساره بارعایت احوال ازطرف محکمه تعیین مي گردد. جبران
خساره بصورت اقساط یاعواید مرتب پرداخته شده مي تواند, که دراین صورت
مکلف ساختن مدیون بدادن تأمینات جوازدارد.
ماده782-
هرگاه متضررنسبت خطاي خود درایجاد وباتزئید ضررعایده اشتراک داشته
باشد. محکمه میتواند مقدار چبران خساره را تقلیل داده یااصلایه آن حکم
salads
ماده 783-
هرگاه شخصي ثابت تماید که ضررعایده ناشي از سیب خارجي بدون مداخله
وي يا ازحادئه غبرمترقبه ياناشي از اسیاب مجبره بوده وبابه سبب خطاي
صفحه 149:
شخص متضرر یا از غیرنشأت گرده است, بضمان مکلف نمي گردد. مگراینکه
قانون یاموافقه طرفین بخلاف آن حکم تماید.
ماده 784-
1- ضرورت بقدرضرورت تعبین مي شود.
2 شخصیکه درحالت دفاع مشروع از نفس یامال خود ویانفس یامال شخص
ديگري مرتکب ضرر گردد. مسئول پنداشته نمي شود.
مشروط براینکه دردفاع از قدرضرورت تجاوز نکرده باشد. در غیر آن به جبران
خسارة عادلانه میگردد.
ماده785-
ضررشدید باایراد ضررخفیف دفع مي گردد. شخصیکه جهت حمایت نفس خود
بيشعر ارصرريكه باورسیده بهیزهررپزساندد به: چبزان :خسازن ایک مخکمه آترا
عادلانه پندارد. محکوم میگردد.
ماده 786-
ضررخاص, جهت دفع ضررعام تحمل مي گردد.
ماده787-
فعل بفاعل آن نسبت داده میشود نه به آمر, مگراینکه فاعل مجبورگردیدم
باشد. درتصرفات فعلي تنها اکراه نام, مجبوریت معتبرینداشته ميشود.
2 موظف عام از فعلي که غیر را متضررساخته وفتي غیرمسئول پنداشته
ميشود که آترا باساس امر آمري که اطاعت امروي واجب بوده ویابموجب آن
اعتقاد داشته باشد, اجراء نماید.
همچنان اعتقاد خودرا. درمورد مشروعیت فعل مذکورمستند به اسیاب معقول
ورعایت احتیاط متقتضي درآن, ثابت تماید.
ماده788-
صفحه 150:
رساندن ضررومقابله ضررباضررجوازندارد. همچنان ضرریامثل آن رفع نمي
sui
ماده 789-
هركاه مسئولين فعل مضر. متعدد باشند. درجبران خساره مسئوليت مساوي
دارند. مگراینکه قاضي حصة هرکدام را درجبران خساره تعبین نماید
مبحث چهارم- مسولیت از عمل غیر
ماده790-
پدرویدرکلان بالترتیب به جبران خساره ضرریکه صغیرعاید نموده. مکلف مي
باشد. مگردرصورتیکه ثابت نمایید. مراقبت لازم رادرزمینه انجام داده یااینکه
ضرر باوجودمراقبت لاژم حتماً واقع مي گردد:
ماده791-
1- شخصیکه بحکم قانون یاموافقه, مکلفیت نظارت شخص را داشته باشد,
ازاعمال مضرة. شخص تحت نظارت خود. مانند صغیرومجنون. مسئولیت
ينداشته ميشود.
2 استخدام كننده ازضرريكه ازطرف شخص تحت استخدام وي يه سبب عمل
آقیرمجازحین. اجبراي: وطنقه. وياسه.سبب. آن: واقلع میگزننء مسلول پتذاشتة.
ميشود. مگراینکه قانون ویاموافقه طور ديگري تصریح نماید.
ماده 792-
مسئول از عمل غیر, میتواند جبران خساره اي را که پرداخته است. از عامل
مطالبه نماید
محبث پنجم- مسئولیت از حیوان واشیاء
ماده 793-
صفحه 151:
حادثه جنائي ایک از حیوان بوقوع میرسد. مسئولیت بارنمي آرد. مالک وقتي
مسئول جبران خساره عایده از حبوان مي گردد که عدم اتضاذ احتیاط لازم از
طرف ويء براي جلوگيري از وقوع حادثه ثابت گردد.
ماده 794-
هرگه مالک, حیوان را درحال رساندن ضریمال غیردیده وآنرا جلوگيري نتماید
ویاازعیب حیوان آگاه بوده وآنرا محافظت نکرده باشد. مسئول پنداشته ميشود.
هرگاه شخصي حیوانی را در ملک غیر داخل نماید بضمان عایده مکلف می
باشد.
ماده795-
1 محافظ عمارت گرچه مالک آن نباشد, ازضررتاشي ازانهدام باآنکه انهدام
جزئي باشد. مسئول پنداشته میشود.
ماده 795 -
So (1( اینکه ثابت گردد که انهدام به سبب اهمال درصیانت نبوده یا به اثرکهنه
بودن عمارت یاعیب آن صورت گرفته است.
2 اگرشخصي از ناحیه عمارت شخص ديگري مواجه بخطرباشد. مي تواند اتخاذ
تدابیرلازم راجهت دفع خطرازمالک آن مطالبه نماید. درصورت عدم اقدام
مالک, اومي تواند بعدازحصول اجازه محکمه, بحساب مالک باتخاذ چنین تدابیر
اقدام نماید.
ماده 797-
شخصیکم حالات تخنيكي ياديكراشياي را دراختيار داشته باشد که جلوگيري
ازتولید ضررآنها مستلزم توجه خاص باشد. درصورت وقوع ضرازاشیاء وآلات
مذکور, مسئول شناخته مي شود. مگراینکه ثابت نماید درجلو كيري از وقوع
ضرراحتیاط کافي رابکار برده است. احکام خاصیکه درزمینه بعداً وضع گردد نیز
رعايت ميكردد.
ماده798-
صفحه 152:
دعوي جبران خساره ناشي ازهرنوع فعل مضربعدمرورسه سال, ازتاريخ علم
متضرر بوقوع ضرر و شخصیکه ضرر راعاید تموذه: همچنان درتمام احوال
بعدمرور (15) سال از تاريخ وقوع فعل مضر شنیده نمي شود.
ماده 799-
هرگاه شخص, گرچه غیرممیز باشد, مفادي رابدون سیب مشروع بضرر شخص
ديگري کسب تماید: درحدود آنچه کشت نموده به تادبه خیران خساره: براي
متضرر مکلف مي باشد.
قسمت دوم
فعل مفید
مبحث- پرداخت بدون حق
ماده 800-
شخصيكه شي اي را بكمان اينكه برداخت آن براو واجب است. بديگري بپردازد
وبعداً ثابت گردد که پرداخت آن براو واجب تبوده است. میتواند از وي رد آترا
مطالیه نماید.
ماده801-
1 هرگاه شخص ناقص اهلیت شي اي را ک مستحق آن نیست تسلیم گردد,
بردآنچه کسب نموده مکلف پنداشته مي شود.
2 اگرعقد ناقص اهلیت باطل گردد. بردآنچه به سیب تنفیذ عفد کسب نصوده,
مكلف مي باشد.
ماده802-
هركاه سوء تيث تسليم شونده غيرمستحق هنكام تسليمي شي يا بعدازآن ثابت
گردد, علاوه برد مال بپرداخت منفعت حاصل اززمان تسليمي وجبران خساره
ناشي از تصرف, مکلف مي باشد.
صفحه 153:
ماده 803-
آنچه بنابرتتفیذ تعهدیکه سبب آن متحقق نشده یابعدازتحقق از بین رفته,
پرداخته شده باشد. مطالبه ردآن, جوازدارد.
ماده 804-
هرگاه مدیون قبل از رسیدن موعد تادیه بدون علم بر آن. وجایب خود را ابفا
نماید. مي تواند رد آنچه را تادیه نموده مطالبه نماید. باوجود آن داين مي تواند
تنها برد مقادي که در نتیجه پرداخت قبل از وقت کسب نموده, متناسب به ضرر
عایده بمدیون اکتفاء نماب
باشد, داین بجبران خساره عایده مطابق احکام مندرج ماده(735) اين قانون
باساسي موافقه طرفین از بابت مدت باقیمانده موعد معینه, ملکف مي باشد
اگر وجیبه ايکه موعد ایفاء آن نرسیده تادیه نقود
ماده 805-
(1) هركاه مديون دين را به شخص ديكري تفويض نمايد. شخص مذكور بعد از
تأديه دين بعوض داين اصلي قرار كرفته و مي تواند از مديون مطالبه دين تمايد.
(2) اگر مدیون قبل از شخصیکه تأديه. دين باو تفويض كرديده دين را بهردازد
شخص مذکور مي تواند رد ديني را که پرداخته است از مدیون یا داين اصلي
مطالیه نماید.
ماده 806
هرگاه شخصي دین شخص ديگري را بدون تفویض تادیه نماید. دين از ذمة
مدیون قبولي مدیون اعتبار داده نمیشود. درین صورت تادیه کننده متبرع
شناخته شده حق رجوع را بمدیون ندارد, مگر اینکه از قرائن طوري معلوم
گرد که در تادیه دین مصلحت تادیه کننده بوده یا وي Wel نیت تبرع را نداشته
ماده 807
صفحه 154:
هر گاه شخص مال شخص دیگر را بدون اجازه استعمال نماید به تادیه منافع آن
مکلف مي گردد مگر اینکه مال مذکور منقول بوده و استعمال نقده داراي
حسن نیت باشد.
ماده 808
هرگاه ملک شخصي باملک شخص ديگري طوري متصل گردد که انفصال ol
بدون ضرر غیر ممکن باشد, ملکیکه قیمت آن کمتر است بعد از تادية قیمت,
تایع ملكي شناخته میشود که قیمت آن بیشتر باشد.
ماده 809
هرگاه شخص گرچه غیر ممیز باشد. مفادي را بدون سیب مشروع بضرر شخص
ديگري کسب نماید, در حدود آنچه کسب نموده بتادیه جبران خساره براي
متضرر مکلف میباشد, گرچه کسب مفاد ادامه تداشته باشد.
ماده 810
دعوي ناشي از اکنساب بدون سبب در نمام احوال گذشته, بعد از انقضاي مدت
سه سال, از ale aul داين بداشتن حق رجوع و انقضاي مدت(15) سال از
تاریخ آغاز حق رجوع شنیده نمي شود.
مبحث دوم - عقد فضولي
ماده 811
(1) در احواليكه عمل شخص فضولي مقید بوده و به سیب اضطرار, وكالت يا
مقتضاي امر انجام یافته باشد, شخص فضولي مکلف است در مورد اجراي
عمل, مثل شخص عادي توجه نماید. شخص فضولي از خطاي خود و خطاي
شخصیکه از طرف وي باجراي عمل مذکور مکلف گردیده , مسئول پنداشته
اميشود.
صفحه 155:
(2) صاحب عمل مي تواند مستقیماً شخصیکه باجراي عمل مذکور از طرف
شخص فضولي مکلف گردیده, مطالية ضمان نماید.
ماده 812-
شحص فضولي میتواند دراحوال مندرج ماده(811) اين قانون مصارفي را که
دراجراي عمل متحمل گردیده. درخلال مدت سه ماه از تاریخ علم صاحب عمل
vol a ازوري مطالبه نماید.
یاب سوم
آثاروجیبه
فصل اول
ans
ماده813-
هرگاه تصرف, وجیبه طبيعي رابوجود آرد. محکمه میتواندساحه آنرادرحدود
احکام شرع وقانون تعیین نماید.
ماده814-
وجیبه طبيعي سیب تعهدمدني شده مي تواند.
فصل دوم
تتعیذعيني
ماده815-
صفحه 156:
متعهدبه ايفاي عین آنچه تعهد نموده مکلف میباشد, درصورت عدم امکان
تنفيذعيتي, مکلف گردانیدن متعهد به تعویض مالي جوازدارد. مگراینکه ازتعویض
مالي بطرف مقابل ضرركلي عاید گردد.
ماده816-
تعهد به انتقال یاهر نوع حق عيني دیگر بارعایت قواعد متعلق به ثبت اسناد.
موجب انتقال فوري این حق میگردد. مشروط براینکه موضوع وجیبه ذاتاشي
معین بوده وشخص متعهد مالک آن باشد.
ماده817-
هرگاه شخص بانتقال حق عيني که نوعیت آن تعیین گردیده تعهد نماید, براي
انتفال این حق, موضوع تعهد بایدمشخص گردد. درغیرآن داين میتواند باجازه
محکمه موضوع تعهدرا ازعین نوع بدست آرد. همچنان داین میتواند قیمت
موضوع وجیبه راباجبران خساره درهردوحالت مطالبه نمیاید
ماده 818-
تعهد بانتقال حق عيني, متضمن تعهدبه تسليمي وحفاظات موضوع تعهد. الي
زمان تسليمي آن مي باشد.
ماده819-
هرگاه طبیعت وجییه یاموافقه طرفین مستوجب اجراي یک عمل توسط شخص
متعهدبوده باشد, داين میتواند اجراي عمل مذکورراتوسط غیرمتعهد. قبول نه
نماید.
ماده 820-
هرگاه متعهد عملي را كه تعهد نموده تنفيذ نه نماید. درحالیکه اجراي عمل
مذکورتوسط شخص وي ضروري پنداشته ته شود. طرف مقابل میتواند اجازه
اجراي عمل مذکور را در صورت امکان, بحساب متعهد از محکمه حاصل نماید.
درحالت عاجل طرف مقابل میتواندبدون مطالبه اجازه از محمکه, بعدازاطلاع به
متعهد. تعهد رابحساب وي تنفيذ نماید.
صفحه 157:
ماده 821-
هر گاه شخص اچراي عملي را تعهد کرده باشد در برابر مطالبه طرف
مقابل ,باجراي آنچه تعهد نموده مکلف میباشد در غیر آن حکم محکمه در صور
تیکه طبیعث معامله مقبضي آن باشد ,قایم مقام تنفیذ از طرف متعهد قرار
ماده 822.
هركاه در تعهد باجراي عمل هز متعهد نكهباني يا اداره شي ويا يكار يردن
احتياط در تنفييذ تعهد مطلوب باشد وقتي تعهد اجراء شده پنداشته ميشود كه
در تنفیذ آن احتياطي را که شخص عادتا بکار مي برد رعایت نماید «مگر Sig
قانون با موافقه طرفین طور ديگري تصریح کرده باشد .در تمام احوال اگر
متعهد مرتکب تقلب یا خطاي بزرگ گردد مسئو شناخته میشود
ماده 823-
هرگاه در تعهد یا امتناع از عمل متعهد تخلف ورزد طرف مقابل مي تواند ازاله
آنچه را بخلاف از تعهد اجراء گردیده ودر صورت لزوم با جبران خساره از متعهد
مطالیه نماید.
فصل سوم
تنفيذ از طريق تهديد به غرامت
ماده 824
(1) هزكاه تنفيذ عيني يدون اجراي وجيبه از طرف شخص متعهد غير ممكن يا
غیر مناسب باشد طرف مقابل مي تواند حکم محکمه را ميني بر الزامیت متعهد
بر تنفیذ در صورت امتناع باغرامت تهدید ي مطالبه نماید .
(2) اگر محکمه انرازه غرامت را براي اکراه متعهد یکه از تنفیذ وجیبه امتناع
ورزيده غير كافي بداتد میتواند اندازه غرامت را حسب لزوم زیاد نمابد .
صفحه 158:
ماده 825-
هرگاه متعهد بعد از تهدید يه غرامت تعهد ش را عینا تتفیذ ننماید وبا به امتناع از
تنفیذ اصرار ورزد محکمه بارعایت ضرر عایده بطرف مقابل وتعنت میعهد مقدار
جبران خساره را تعيين مي نمايد .
فصل جهارم
تنفيذ از طريق جبران خساره
ماده 826-
تنفیذ از طریق جبران خساره مطابق به احکام قانون صورت میگیرد
ماده 827-
استحقاق جیران خساره قبل از ابلاغ به متعهد متحفف شده نمیتواند مگر اینکه
قانون طور ديگري حکم کرده باشد.
ماده 828-
ابلاغ متعهد از طریق اخطار كتبي یا آنچه قیم مقام اخطار شده بتواند صورت
مي گیرد موافقه طرفین ميني براینکه صرف رسیدن موعد ايفاي تعتهد بدون
اجراآت دیگر ابلاغ پنداشته شود نیز قایم مقام اخطار شده مي تواند .
ماده 829-
در احوال آتي ابلاغ به متعهد ضرور نمي باشد:
1-در حالیکه تفید عيني تعهد بفعل شخص متعهد غیر ممکن گردیده باشد
2- در حالیکه موصوع تعهد چبران خساره ناشي از عمل غیر محاز باشد .
3- در حالیکه موضوع تعهد رد چيزي باشد که سرفت گردیده ومتعهد بآن علم
داشتع باشد ویا آن را بغیر حق باوجود داشتن علم به آن تسلیم شده باشد .
4-در حالیکه متعهد امتناع خودرا کتبا اظهار نموده باشد.
صفحه 159:
ماده 830-
(1)موافقت طرفین مبتي بر متحمل شدن متعهد از مسئولیت حوادث غیر
مترقبه واسیاب مجیره جواز دارد.
(2)همچنان موفقت طرفین بررفع هرنوع مسئولیت متعهد که ناشي از عدم
اجراي تعهد تعاقدي وي باشد جواز دارد متثولیت ناشي از تقلب وخطاي بزرگ
شحص متعهد بر اثر موافقه طرفین مرفوع شده نمیتواند متعد میتواند رفع
مسئولیت خودرا از تقلب وخطاي كلي اشخاصیکه در تنفیذ تعهد استخدام نموده
است شرط گذارد.
(3) هر نوع موافقت طرفین ميني بر رفع مسئوولیت ناشي از عمل غيد مجاز
یاطل میباشد.
فصل بنجم
تضمین حقوق دائنین
قسمت اول- احکام عمومي
ماده 831-
)1( تمام اموال مديون درتضمين تاديه دين وي قرار
(2) تمام دائنین در برایر اموال مدیون حق مساوي دارند,مگر دائتیکه مطابق
باحکام اين قانون حق تقدم داشته باشد.
قسمت دوم
وسایل تتفید
مبحث اول -دعوي غير مستقيم
ماده 832-
صفحه 160:
دائن مي تواند حقوق مدیون را بنام مدیون استعمال نماید. گرچه دین هنوز قابل
تادیه نباشد مشروط برانیکه حق مذکور از حقوق غیر مالي متحصر وملصق به
شخص مدیون نبوده و یا چیز غیر قابل حجز نباشد دائن وقتي این حق را
استعمال کرده میتواند که عدم استعمال آترا از طرف مدیون ثابت نماید و
همچنان ثابت تماید که عدم استعمال حق, از طرف مدیونف سیب افلاس یا
زیادت افلاس وي مي گردید. درین حالت ابلاغ بصدیون ضرور نمي باشد. مگر
ادخال او بحیث خصم دردعوي حتمي است.
ماده 833-
دائن درصورت استعمال حقوق مدیون نائب وي شناخته شده, مفادیکه در نتیجه
أسممال حق حال من :شود مال صدیون: محسوب کزدیند: ودر تضنمین تصام
دائنین قرار مي گیرد.
میحث دوم- دعوي عدم نفاذ تصرف
ماده834-
هرگاه حق دائن قابل تادیه بوده ومدیون در ان تصرفي نماید که دائن را متضرر
سازد طوریکه از حقوق مدیون بکاهد یابه تعهدات مدیون به نحوي بیفزاید که
منجریه افلاس یازیادت افلاس مدیون گردد. دائن مي تواند یا درنظر گرفتن
شرایط مندرج ماده (835) اين قانون عدم نفاذ چنین تصرف را مطالبه نماید.
ماده 835-
(1) تصرف بالمعاوضه مدیون وقتي درحق دائن فاقد اعتبار شناخته مبشود که
تصرف مدکور مشتمل بر تقلب مدیون بودهء طرف مقابل به آن علم داشته
باشد. تصرف مدیون وقتي مشتمل رتقلب پنداشته مشود که مدیون درحال
صدورتصرف بافلاس خود علم داشته باشد.
صفحه 161:
)2( علم طرف مقایل بافلاس مدیون, براي عالم بودن وي به تقلب كافي
پنداشته ميشود. تصرف بدون عو ض مدیون در حق دائن معتبر شناخته نمیشود.
كرجه طرف مقابل داراي حسن نیت بوده ومدیون مرتکب تقلب نشده باشد.
(3) اگر خلفیکه مال از طرف مدیون به وي انتقال نموده, آثرا مقابل عوض به
خلف ديگري انتقال بدهدف دائن نمیتواند بعدم انفاذ تصرف تمسک نماید. مگر
اینکه خلف دوم هنگام تصرف مدیون باخلف اول در عقدمعاوضه به تقلب مدیون
یا درعقد بدون عوض به اقلاس او علم داشته باشد.
ماده 836-
)1( هرگاه دائن افلاس مدیون را ادعا نماید محض باثبات مقدار دیون ذمت
مدیون, مکلف میباشد. مدیون مکلف است ثابت نماید. مالک آن مقدار مالي
است که مساوي دیون او ویا زاید از آن میباشد.
ماده 837-
هرگاه قرار عدم نفاة تصرف صادر گردد, تمام داثثینیکه تصرف مذکور به ضرر
آنها انجام یافته ازین حکم استفاده کرده میتوانند.
ماده 838-
(1) هرگاه مدیون وجایب خود را ایفا نموده و یا اموال وي براي پرداخت دیون
ذمتش کفایت نماید حق دائن در مورد تمسک بعدم اعتبار تصرف مدیون, ساقط
میگردد.
(2) طرف مقابل مدیون وقتي | زدعوي عدم نقاذ تصرف بر کنار شده میتواند.
که شخصایه ايفاي حقوق دائنین اقدام نموده وبائابت نماید که مدیون مالک ان
مقدار مالیست که ايفاي دیون او کفایت مي کند.
ماده 839-
صفحه 162:
هر گاه شخص از مدیون مفلس حقي رابدون پرداخت ثمن دست آرد وقتی
دعوی دائئین علیه او قابل سمع تمی باشد که ثمن مذکور مثلي بوده و به خزانه
یا بانكي که محکمه تعیین مي نماید, طوامانت تحویل شده باشد.
ماده 840-
(1) هرگاه تقلب محض غرض تقدم بدون موجب يكي از دائنین بعمل آمده
باشد. این عمل صرف محرومست داین را از حق امتیاز تقدیم پارمي آرد.
(2) اگر مدیون مفلس دین يكي از دائنین را قبل از پسر رسیدن موعد بپر دازد:
این پرداخت. حقوق سایر دائنین را در اقامه دعوی عدم نفاذ تصرف متاثر نمي
سازد. همچنان اگر برداخت دين بعد | زیسر رسیدن موعدبه اساس سازش
طرفین صورت گرفته باشد. تابع عین حکم پنداشته میشود.
ماده 841-
دعوي عدم نقاذ تصرف بعد از مرورسه سال از تاريخ علم دائن بعلت موجبه
عدم نفاذ تصرف, شنیده نميشود. درسا یراحوال دعوي بعد از مرور پانزده سال
از تاريخ صدور تصرف شنیده تمي شود.
قسمت سوم
مسایل ضمان
cone اول- حق نگهداشت
ماده - 842
هريكي از متعاقدین میتوانند در هر معاوضة مالي تاوقیتکه بدل مستحق را
تسلیم نگردیده معقود علیه را نزد خود نگهدارد.
ماده 843-
هر كاه شخص در ملك غير كه تحت تصرف جايز او قرار دارد. مصارف ضروري
ومفيد انجام دهد, ميتواند الي زمان حصول آنچه قانناً مستحق مي گردد, ازرد
صفحه 163:
آن بمالکش امتناع ورزد. مگر اینکه مکلفیت برد ملک, ناشي | عمل غیر مجاز
باشد.
ماده 844-
شخصيكه بدادن مالي تعهد نماید. تاوقتیکه طرف مقابل بايفاي تعهد ناشي از
تعهد مدیون که مرتبط به آن است نپر دازد یا تامینات كافي براي ايفاي تعهد
مذکورندهد. مي توانداز دادن مال مذکور امتناع ورزد.
ماده 845-
ثبوت حق نگهداشت شي, حق امتیاز رابران ثابت تمي سازد. نگاه کننده
بحفاظت شي مذکور وارائه حساب عواید آن مکلف مي باشد. اگر خوف هلاک
یا معیوب شدن شي. مذکور متصور باشد.نگاه کننده میتواند اجازه محکمه را
درمورد فروش آن مطاق«جراآت مربوط به بیع مرهون حيازي مطالبه
نماید.درین صورت حق نگهداشت به ثمن شي. انتقال مي یابد
ماده 846-
(1) حق نگهداشت شي با ازبین رتن حیازت oT , ازبین میرود.
(2) اگر شي از حیازت شخص بصورت خفبه یا باوجود اعتراض وي خارج ساخته
شود, مي تواتد اعاده حیازت آنرا مطالبه نماید. مشروط براینکه درخواست
اعاده در خلال مدت یک ماه | زتاریخ علم شخص باخراج شي وقبل از مرور
یکسال از تاريخ مذکور بعمل آمده باشد.
مبحث دوم - حجر مدیون مقلس
ماده 837-
هرگاه مدیون ازپرداخت دیون مستحق الاداء امتناع آورد وجنین ظاهر شود که
دیون از مال او بیشتر بوده . خوف ضیاع دارايي او ي او نزد دائئین موجود باشد
یا مدیون دارايي خودرا مخفي ساخته ویابه نام ديگري قید نصوده باشد. مفلس
شناخته میشود.
ماده 848-
صفحه 164:
)1( هرگاه شروط مندرج ماده (847) این قانون در موردمدیون تحقق یابد.
هریک از دائنین مي توانتد | زمحکمه ايکه محل سکونت مدیون درحوزه قضائي
آن قرار دارد, حجر تصرف مدیون را درمال مطالبه نماید. اين مطالبه دردفتر
مربوط ثبت مي گردد.
)2( هرنوع تصرف مدیون بعد | زثبت مطالبه.از اعتبار ساقط شناخته مي شود.
ماده 849-
(1) يعد ازصدور قرار منع مديون ازتصرف دوثيت أن ونشز أن دز جريندة
رسمي هريك از دائنين ميتواند از محكمه مربوطه صدور امر حجز اموال
Spite وغیر منقول مدیون رابه شمول دیونیک» نزد غیر دارد. مطالبه نماید.
«موا ثیکه تحت حجز آمده نميتواند. ازین حکم مستثني مي باشد. حجزاموال
مفلس به مصلحت دائنین تازمان انتهاي حجز باقي میماند
)2( اموال تحت حجز جهت اداره به شخص معتمد یکه از طرف دائنین انتخاب
میگردد. سپرده مي شود. معتمد حساب اين اموال را به محکمة تقدیم میدارد
که فرار حجز را صادر نموده است.
ماده 850-
نفقه مديون ممنوع التصرف وكسانيكه نفقه شان بدوش اولازم است. درمدت
حجر از ارزيابي محكمه , ازاموال نحت حجزيرداخته مي شود.
ماده 851-
(1) هركا به حجرمدیون مفلس حکم صادر شود. مدت تا جیل دیون موجله ازبین
میرود و از مقدار سقوط مفاد مرتبه دیون مذکور کاسته مي شود.
(2) محکمه میتوانده به اساس در خواستي مدیون در مقابل دائنین در دیون
موجله ۰ ابقاي مهلت ویا تمدید آن حکم نماید.
چنانچه محکمه میتواند دیون مستعجله را درصورت ایجاب شرایط و مصلحت
مدیون و دائئین تمدید نماید.
ماده 852-
صفحه 165:
هرگاه مدیون محجور, پدین اقرار تماید. اگر ديني را که رذمه اوست از مال خود
براي يكي از دائئین بپر داز, دائئین دیگر حق استرداد آترادارند.
ماده 853-
امینیکه با داره اموال مدیوان تعبین گردیده, مفاد مال رایحساب امانت درپانکي
که محکمه تعیین مي نماید , بحساب ائنین امانت میگذارد. چنانچه می تواند به
اجازه محکمه و موافقه مدیون و دائنین به بیع آنچه که از مال محجوزه فروش
آن:جایز استت: جهتت انفاء دتن اقداخ:تمایو:
ماده 854-
مدیون محجور میتواند به موافقه اکثریت دائنین که سه بر چارحصه دیون
راتمثيل كسده تمامي يا بعصي از وال خود را بفزو شد: بش زوطیکه: عنن آترا
براي اداء دیون خود تخصیص دهد.
آگر دائنین در توزیع ثمن توافق نظر نداشته باشند. ثمن مذکور راطور امانت به
حساب بانكي که محکمه تعیین مینماید. یگذارد تا محکمه آنرا مطایق به احکام
قانون توزیع نماید.
ماده 855-
مدیون میتواند باجازه محکمه , گرچه بدون رضاي دائنین باشد. درمال خود
تصرف نماید. بشرطي که اين تصرف به ثمن مثل بود مشتري آنرا به بانكي که
محکمه تعیین مینماید. بحساب دائتین طور امانت بگذارد.
ماده 856-
مدیون در حالات آتي ه مجازات تقلب محکمو مي گردد:
در صورتیکه دعوي دین علیه مدیون اقامه گردد ومدیون عمداً افلاس خودرا به
قصد ضرر رساندن به دائئین وانمود سازد, مشروط بر انیکه دعوي به صدور
حکم افلاس اثبات دین خاتمه یافته باشد.
صفحه 166:
در صورتیکه مدیون , بغرض ضرر رساندن دائتین بعد از حکم حجرميني پرافلاس
بعضي او موال خودرا به لحاظ عدم تطبیق حکم پنهان نماید یابه دیون
ساختگي ویا به مبالغه در دین. مبادرت ورزد.
ماده 857-
افلاس درحالات آتي به اساس درخواست اشخاص ذیعلاقه وحکم محکمه
باصلاحیت , خاتمه مي یابد:
درحالیکه تمامي دائنین وبابعضي ازآنها به مدیون ابراء دهند واصوال مدیون از
دیون باقي مانده بیشتر باشد.
در حالیکه اموال مدیون از مدیون او بیشتر ثابت شود.
درحالیکه مدیون معجل خود را بدون تاثیر حکم حجر در تعجیل دین تادیه تصوده
باشد, دیون معجله دراین صورت به موعدمعیته قبل از صدور حکم افلاس بر
مشروط براینکه اقساط به سر رسیده آن نیز نادیه شده باشد.
(4)- درحالیکه تمامي دیون به اساس تصفیه , بین دائین , امین ومدیون تادیه
شود.
ماده 858-
بعد از انتهاي حکم حجر موضوع از طرف امین محکمه a حاشيه ثبت حكم حجر
رسانیده شده, بمصرف مدیون درجریده رسمي نشر ميشود.
اموال باقیمانده از تصرف امین کشیده شده وبمدیون تسلیم میگردد.
فصل ششم
تعدد طرفین وجیبه
قسمت اول
صفحه 167:
دین مشترک وغیر مشترک
ماده 859-
دین درصورت اتحاد سیب , مشترک پنداشته میشود , خواه ناشي از عقد واحد
بوده ویا بوارئین انتقال نموده باشد یا اینکه از مال مشترک بمصرف رسیده
یابدل قرضي باشد که از مال مشترک داده شده باشد .
ماده 860-
دین در صورت اختلاف سیب , غیر مشترک پنداشته میشود.
ماده 861-
هرگاه دین بین دویازیاده اشخاص مشترک باشد.هريکي از شرکاء میتواند حصة
خویش را از مدیون مطالبه نماید. در صورتي که يكي از شرکاء قسمتي از دین
را قبض کند. باقي شرکاء بقدر حصص خویش در آن سهیم مي باشند.درحال
غیت بعضي از شرکاء, شریک حاضر میتواند تادیه حصة خود رامطالبه تماید.
ماده 862-
هرگاه يكي از شرکاء قسمتي از دین مشترک راقبض نماید. شریک ديكر ميتواند
درعین مقدار قبض شده شرکت نموده .متياقي دین رامشترکاء ازمدیون مطالیه
نمایند ویا اینکه تمام حصة خودرا از مدیون مطالبه نماید.
ماده 863-
شریک بعد از اختیار مراجعه به مدیون, نمیتواند به شریک قابض رجوع نماید.
مگر اینکه حصة او تلف شده باشد. درآن صورت بقدر حصة خویش درمال قبض
شده بر قابض رجوع مي نمايد.
ماده 864-
هرگاه شریک قابض مقدار قبض شده را به نحوي از انحا از تصرف خود خارج
ساخته ویا آترا تلف نماید. درمقابل شرکاء دیگر به اندازة حصة شان مسؤول
مي باشد.
صفحه 168:
درصورتیکه شي قبض شده بدون قصور دردست قابض تلف شود درمقایل
شرکاء دیگر درحصة شان مسوول شناخته نمي شود, دين باقي مانده برذمه
مدیون یه سایر شرکاء تعلق میگیرد وشریک قابض, درآن سهیم شده نمیتواند.
ماده 865-
هرگاه يكي از شرکاء درحصه دين خود از مدیون ضامن گیردیا مدیون دین Lol
به ديگري حواله نماید. سایر شرکاء درمقداریک از ضامن یامحال علیه قبض
میکند. شریک میباشد.
ماده 866-
هرگاه يكي از شرکا بقدر حصه خود مالي را از مدیون اجاره بگیرد. قابض حصه
خود شناخته ميشود. سایر شرکاء میتوانتد به اندازه حصص خود. خویش را
شریک مستاجر بدانتد و یابه مدیون مراجعه نمایند
ماده 867-
هركاه يكي از شركاء دردين مشترى حصة خود رابه مديون هبه ويا از آن ابراء
دهد. هبه وابراء مذکور صحت داشته, در مقابل ساير شركاء ضامن شناخته نمى
شود
ماده 868-
هرگاه مدیون وفات نماید و متروکه کمتر از دیون او باشد. تمام شركاء بقدر
حصص خود در مترکه سهیم میباشد.
ماده 869-
هرگاه دين مشترک مال موروثه باشد. هیچ یک از شرکا تمیتواند حصة شریک
خود رابدون اذن او مجل نماید. اماتنها حصة خود راموجل نموده مي تواند.
ماده 870-
گر دین مشترک براساس عقد قرض مستحق الاداء باشد, هیچ یک | زشرکاء به
تنها بي بدون موافقه سایر شرکاء تمبتواند , دين را موجل سازد.
صفحه 169:
ماده 871-
شرکاء میتوانند موافقه نمایند که هریک آنها حق دارند حصة دین خودرا از مدیون
قیض نمایند , بدون اینکه سایر شرکاء به او حق مراجعه را داشته باشند. اين
موافقه حکم تقسیم دين را دارد. وحصة هریک از شرکاء بدون مشارکت به خود
او اختصاص دارد.
ماده 872-
هركاه دين مورد مطالبه غبر مشترک باشد. هریک از دائتین مي تواند به تنهايي
حصة خودرا از مدیون بدست آرد. سایر دائنین در دین قبض شده حق اشتراک
ندارند
قسمت دوم تضامن
مبحتف: اول- اخکام عشومي,
ماده 873-
تضامن بین دائنین ومدیونین بدون اتفاق طرفین یا نص قانون موجود شده
فمیتواند.
مبحث دوم- تضامن دائنین
ماده 874
دائنین به اساس تضامن مي توانند بصورت دسته جمعي یا انفرادي تصامي دين
را از مدیون مطالبه نمایند.
مدیون نمیتواند در صورت مطالبه تادیه دین از طرف يكي از دائنین متضامن
بطرق دفاعي تمسک نماید که مربوط به دائنین دیگر باشد, صدیون میتواند
بطرق دقع خاصیکه مربوط شخص طلب کننده یا حصة متعلق به وي ويا طرق
دقاعي که مشترک بین تمامي دائئین باشد. تمسک نماید.
ماده 875-
صفحه 170:
مدیون ميتواندتمامي دین را بيكي از دائنین متضامن بپر دازد. مگر اینکه يكي از
دائنین توسط اخطار قبلي او رامنع کرده باشد.
ماده 876-
هرگاه برائت ذمه مدیون در برابر يكي از دائتین متضامن به سيبي غیر از تادیه
دین حاصل گردد. در برابر متباقي دائنین بري الذمه شناخته نمیشود . مگر اینکه
بقدر حصة دائتيني باشد که مدیون دربرابر ا« برائت حاصل نموده.
هرگاه يكي از دائنین متضامن عملي را مرتکب شود که با اساس آن به داين
ضرري وارد آید. اين عمل درحصة ساير دائتین نافذ شمرده نمیشود.
ماده 877-
هرآنچه را که يكي از دائنین متضامن ازمدیون در مقابل دین اخذ نماید, همه
دائنین در آن حق مساوي دارند. مگرآنکه موافقت دائنین ویانص قانون په خلاف
آن حکم نماید
مبحث سوم- تضامن مدیونین
ماده 878-
هرگاه تضامن بین مدیونین باشد, داين میتواند کل دین را از تمام صدیونین یا از
هریک آنها که خواسته باشد, مطالبه نماید. مطالبه دین از يكي , مانع مطالبه از
سایر مدیونین نمیگردد
مدیونیکه داين از او مطالیه دین مینماید. نمیتواند به وسایل دفاع خاصیکه به
مدیون دیگر تعلق دراد تمسک نماید. مگر به قدرحصة خوداو مشروط بر اینکه
حصه دین خودرابوجه ازوجوه پرداخته باشد. مدیون میتواند به وسایل دفاع خاص
که به خود او تعلق دارد ویابه وسایل دفاع مشترک بین تصام مدیونین تمسک
نماید.
ماده 879-
صفحه 171:
هرگاه يكي از مدیونین متضامن کل دین را عینا يا عوضا ویااز طریق حواله اداء
نماید. خود او و سایر مدیونین بري الذمه شناخته میشوند.
ماده 880-
تجديد دين بين داين ويكي از مديوتين متضامن موجب برائت ذمه ساير مديرنين
میگردد, مكر اينكه دائن حق مطالبه خودرا در براير آنها حفظ كرده باشد.
ماده 881-
مدیون متضامن تمیتواند یه اساس مچرايي که بين دائن و مدیونین متضا من
دیگر صورت گرفته .تمسک نماید. مگر به اندازه حصه همان مدیون.
ماده 882-
درصورت اتحاذمه داين بايكي از مدیونین متضامن دین از ذمه سایر مدیونین
ساقط نمي شود.
مگر بقدر حصة مدیونیکه ذمة gg با داين متحد گردیده است.
ماده 883-
هرگاه دائن بيكي از مدیونین متضامن ایراق دهد, دين | زذمه او ساقط شده,
ساير مدیونین بري الذمه شناخته نمیشوند. مگر اينکه دائن به صراحت ازبرا
ذمه آنها تذکر داده باشد. درین صورت دائن میتواند تنها مقدار متباقي دین را
بعد از وضع حصة ميري الیه از سایر مدیونین » مطالبه نماید.
ماده 884-
هرگاه دائن به يكي از مدیونین متضامن از تضامن ابراء دهد. حق دارد کل دین
را از سایر مدیونین مطالبه نماید. مگر اینکه به خلاف آن موافقه صورت گرفته
ماده 885-
درجمیع حالاتیکه يكي از مدیونین متضامن , از طرف دائن برائت از دين یا از
ضاي عامل بابد وجوه كر هماس كرون عا دوو معراتت گام
صفحه 172:
اداي دین به تناسب دینیکه از حصه مدیون مفلس به مدیون مبري له میرسد.
مطایق حکم ماده (892) اين قانون , به وي مراجعه نمایند
درحالتیکه دائن مدیون مبري الیه را از هرگونه مسولیت دین آزاد ساخته باشدء
حصه دین مدیون مفلس برخود دائن تحمیل مي شود.
ماده 886-
1- هرگاه دین درمورد يكي | زمدیونین متضامن زیر مرور زمان آید. ساير
مدیونین نیمتوانند از آ« استفاده کنند. مگر بقدر حصه ندیون مذکور:
2- هرگاه مرورزمان درمورد يكي | زمدیونین متضامن منقطع وبا نفاذ ان
متوقف گردد, دائن نمي تواند دربرایر سایر مدیونین به آن تمسک تماید.
ماده 887-
1- مدیون متضامن دراجراي تعهدات خود صرف | زعمل خود مسولیت دارد.
هركاه داين بيكي | زمدیونین متضامن اخطار دهد, این امربرسایر مدیونین
تاثيري ندارد. مگر اينکه موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد.
2 درصورتي که اخطاراز جانب يكي از مدیونین متضامن بدائن صورت گرفته
باشد. سایر مدیونین از آن مستفید شده مي توانند.
ماده 888-
هرگاه دائن يايکي | زمدیونین متضامن درموضوع دين طوري مصالحه نماید که
اين امر متضمن ابراء از دين باشد يااينكه يرائت ذمه مديون را از دين به نحوي |
زانحا افاده کند. ساير مديونين از آن مستفيد مي كردند.
اكرمصالحه داين بايكي از مديونين متضامن, افزو ني در وجايب قبلي وياسبب
بوجودآوردن وجایب جدید گردد. اين گونه مصالحه برسایر مدیونین تاثیر ندارد.
مگر اینکه باآن موافقه کرده باشند.
ماده 889-
صفحه 173:
1- هرگاه يكي از مدیونین متضامن به دین اقرار نماید , اقرار او در مورد سایر
مدیونین اعتبار ندارد.
2 هرگاه یکین ازمدتونین معصا من از سو گند تکول نماید ويابنه از توجیته آن
دائن سوگند یاد نماید. سایر مدیونین ازآن متضرر نمي گردند.
3 هر گاه دائن:بة سو کند يکي از مذیونین متصاجن اکتفاك نماید:: سای مذیونین
از أن مسعيد مي كردت
ماده 890-
1- هرگاه علیه يكي ازمدیونین متضامن بنابر سیب خاص حکمي صادر گردد. اين
حکم درمورد سایر مدیونین مورد تمسک قرار گرفته نمیتواند.
2 آگر بمفاد يکي | زهدیونین :متضامنحکمن صادز گبردد؛ سایر ندیوتین از آن.
مستفید میگردند. مگر اینکه حکم متكي به سبب خاصي مربوط به مدیونیکه به
مفاد او صادر شده , باشد.
ماده 891
هر گاه يكي از مدیونین متضا من تمامي دین رایبردازد. بالاي سایر مدیونین به
اندازه حصه خود آنها رجوع کرده میتواند واگر مدیون اصلي شخص ديگري بودو
بعوض او دین را پرداخت. درین صورت به تمامي دین بالاي مدیون اصلي ,
بخیث دائن رجوع کرده مي تواند.
درصورتیکه يكي ازمدیونین متضامن دین را بپر دازد. دین در بین تصام صدیونین
متضامن به حصص مساوي تقسیم مي شود. مگر اینکه موافقه یانص قانون
طورديگري باشد.
ماده 892-
هرگاه يکي از مدیونین متضامن مفلس گردد. مدیونیکه دین را اداء نموده وسایر
مدیونین که توان پرداخت دین را دارند. هریک بقدر حصة خود تادبه دین صدیون
مقلس را متحمل مي گردند.
ماده 893-
صفحه 174:
هرگاه دربین مدیونین متضامن تنهایک شخص ذي نفع دردین شناخته شود. همین
شخص در برابر سایر مدیونین مکلف به اداي دین مي باشد.
ماده 894-
وجیبه در حالات آتي قابل انقسام نیست:
درحالتیکه موضوع وجیبه طبیعتاً قابل انقسام نباشد.
درحالتیکه از منظور وبانیت متعا قدین واضح شود كه تنفيذ وجيبه قابل انقسام
ماده 895-
هرگاه در وجیبه غیر قابل انقسام مدیونین متعدد باشد , هر یک از آنها به ايفاي
تمام تعهد مکلف شناخته ميشود.
مدیولیکه دین را تادیه نماید. میتواند برسایر مدیوئین به قدرحصة آن ها رجوع
نماید. مگر اینکه از اوضاع وشرایط عکس آن ظاهر کردد.
ماده 896-
هرگاه دروجیبه غیر قابل انقسام , دائئین ویا ورئة دائن متعدد باشند. هر یک ۱
زدائنین ویاورئه میتواند | زمدیون ايفاي تمام وجیسه را مطالبه نماید. درصورت
اعتراض يكي از دائئین یاورثه برآن , مدیون مکلف است تعهد راتتمام دائنین
یاورثه ببردازد وبا دین موضوع تعهد رایه امانت بگذارد
دائنین میتوانتد بردائئیکه تمام حق را بدست آورده به اندازه حصه خویش
مراجعه نماید.
فصل هفتم
وفاء دين
صفحه 175:
قسمت اول-طرق اداء
ماده 897-
اداء دين : به تادیه نقدي , مجرايي ایراء «حواله وتجدید صورت مي گیرد.
قسمت دوم
طرفین وفا
ماده 898-
دين از طرف مدیون يا نايب اوويا شخصيكه تاديه دين به مصلحت او باشدء
بادرنظر گرفتن احکام ماده (819) اين قانون تادیه شده مینواند
همچنان بارعایت فقره فوق اداي دین . از طرف شخص غير كه اداي دين به
مصلحت او تباشد , په امر مدیون ویابدون امر او صحيح است. جنانجه دائن
ميتواند اداي دين را از شخص غیر درصورت اعتراض مدیون وابلاغ اين اعتراض
به مدیون برد نماید
ماده 899-
شخص غیر در صورتیکه بتادیه دین اقدام نماید. میتواند بقدر آنچه تادیه کرده
است. ب مدیون مراجعه کند
باوجود آن مدیونیکه ایفاء دین بدون اراده او صورت گرفته . مبتواند از رجوع
شخصیکه دین را کلا و یاقسماً پرداخته است, امتناع ورزد. بشرطیکه ثابت نماید
که از اعتراض او فایده اي مرتب است.
ماده 900-
درصورتيكه صغير مميز ويا محجور علیه , دين خودرا بپر دازد, تاديه او صحيح
بوده و بري الذمه شناخته ميشود.
ماده 901-
مدیون نمیتواند در مرض موت. دین يكي از دائنین را در صورتیکه به ضرر سایر
yal بانجا مد. بپردازد.
صفحه 176:
ماده 902-
براي صحت تاديه دين , لازم است كه اداء کننده مالک شي تادیه شده بوده
واهليت تصرف را درآن داشته باشد. اكرشي برداخته شده از طرف غير به
استحقاق برده شود ويا يعد | زتلف بدل آن اخذ شود, دائن مي تواند دين خودرا
از مدیون مطالبه نماید.
ماده 903-
هركاه غير مديون به تاديه دين ببر دازد. دراحوال آتي قايمقام دائنيكه دين خود
را حاصل sorgai شناخته ميشود:
1-درحاليكه بامديون مشتركاً ويا از جانب او يه تاديه دين مكلف ياشد.
2-درحالیکه تادیه کننده دائن بوده, دین دايني رایپر دازد که تامین عيني داشته
واز دائن مذکور مقدم باشد, گر چه تادیه کننده تامین نداشته باشد
درحالیکه شخص عقاري را خريداري نماید که تحت تضمین حقوق دائنین بوده:
ثمن عفار مذکور جهت تادیه دیون شان پرداخته شده باشد.
در حالیکه تادیه کننده. بحکم صریح قانون قایمقام شناخته شود.
ماده 904-
دائنیکه دین خود را از غیر مدیون حاصل نصوده , میتواند به موافقه طرفین ,
شخص مذکور راقایم مقام خود قرار دهد. گرچه مدیون به اين موافقه رضایت
نه داشته باشد. موافقه ازو قت تادیه موخر شده نمیتواند.
ماده 905-
هرگاه مدیون بمقصداداي دین از شخص ثالث فرض گیرد. مي تواند قرض
دهنده را قایمقام دائتیکه حق او را پرداخته است. قرار دهد
گرچه دائن مذکور په آن رضایت نداشته باشد. مشروط براینکه درعقد قرض
تذکر داده شود که مال قرض گرفته شده به پرداخت دین اختصاص دارد ودر
رسيد دين تصريح شود كه اداي دين از همین مال صورت گرفته است.
صفحه 177:
ماده 906-
شخصیکه به حکم قانون وبا موافقت فایم مقام دائن میشود , حقوق دائن باتمام
خصوصیات, توایع ,تامینات ومدافعاتیکه به آن مرتب مي گرد؛ به او تعلق مي
گیرد .این شخص تنها به اندازه مالیکه به دائن پرداخته.قایم مقام او شناخته مي
شود
ماده 907-
هركاه غير مدیون قسمتي از دین رایپردازد ودرآن قسمت فایمقام دائن گردد
اين امر دائن رامتضرر نساخته ودرمطالبه قسمت متباقي دين يه غير مديون.
مقدم شناخته ميشود . مكر اينكه بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد.
هركاه شخص ديكري در برداخت قسمت باقي مانده دين قايم مقام دائن كرددء
هريك در تقسيم دين به تناسب حصة خود به مديون مراجعه نموده ميتواند.
ماده 908
دين اساساً بدائن ياوكيل او برداخته ميشود .اكر دائن محجور باشد. دين يه ولي
wos ویافیتم او که صلاحبت قیض دین راداشته باشد, پرداخته میشود. اگر دین
بدائن محجور پرداخته شود اعتبار نداشته مدیون از دين بري الدمه شناخته
نمیشود , درصورت هلاک وضایع ساختن آن ولي وصي وقیم ميتواتند دين را
مطالبه نمایند.
ماده 909-
هركاه دين به غير داين يا غير وكيل او برداخته شود. مديون بري الذمه شناخته
نمي شود. مكر اينكه دائن برداخت دين را تائيد نمايد ويا دين يا حسن نيت به
شخصي پرداخته شده باشد که در ظاهر حال مستحق آن شناخته شود.
ماده 910-
هرگاه داین بعد از عرضه صحیح دین, از قبول آن امتناع ورزد یا از اجراي
اعمالیکه بدون آن تادیه صورت گرفته نتواند.اباء آورد وبا به مدیون ابلاغ نماید
صفحه 178:
که به هیچ صورت آماده قبول دین نیست, مدیون میتواند به قبول دين در خلال
میعاد معین به داين , رسماً اخطار بدهد.
از اخطار مدیون به دائن نتایج حقوقي ذیل نشات مینماید:
انتقال مسولیت هلاک وضیاع دین, ازذمه مدیون به دائن.
متوقف شدن جریان فواید.
امانت گذاشتن دین به بانک ویا خزانه دولت, به مصارف دائن.
مطالیه جبران خسارة وارده از داین.
ماده 911-
امانت گذاشتن دین, هنگامي قایم مقام تادیه شده میتواند, که دائن آثرا قبول
ویا محکمه بصحت آن حکم نماید.
ماده 912-
هرگاه موضوع اداء عقار ویا چيزي باشد که بقاء واستفرار آن درهمان مطلوب
باشد ومدیون از محکمه مطالیه گذاشتن آنرا تحت تصرف شخص امین نموده
باشد, اين تسلیم وي قایمقام امانت گذاشتن مي گردد.
ماده 913-
مدیون بعد از استیذ ان محکمه مربوط. میتواند اشيايي راکه زود تلف باشد ویا
حفاظت وامانت گذاري آن مصارف هنگفت راایجاب نماید. طور مزايدة علني به
فروش پرساند وئمن آنرا په حساب امانت بانكي بگذارد.
ماده 914-
مدیون میتواند به امانت گذاري دین ویا اجراآني که قایمقام آن مي گردد. در
حالتي اقدام نماید که هویت ومحل اقامت دائن نزداو مجهول باشد و یا دائن
فاقد ویاناقص اهلیت بوده وقایم مقامي نداشته باشد كه برداخت دين راقبول
صفحه 179:
نماید و یا دین دربین چند شخص متنارغ علیه باشد وبا عوامل عمدة موجودگردد
که اجراآت فوق را ایجاب نماید.
ماده 915-
هز گاه مدیون دين را به دائن عرضه نماید و متعاقباً آترا به امانت گذارد ویابه
اجراآت ممائل آن اقدام نماید. میتواند از عرضه خويش منصرف شود.مشروط
براینکه دائن عرضه راقبول نکرده باشد ویا حکم نهايي محکمه مربوط به صحت
آن صادر نشده باشد. دراين صورت شرکاء وبا ضامنین دین بري الذمه شناخته
نمیشوند.
گر مدیون از عرضه دین بعد از قبول دائن ویا بعد از صدور حکم محکمه مربوط
به صحت آن منصرف شود ودائن نیز انصراف اوراقبول نماید. دائن نمیتواند بعد
ازآن به تا میناتیکه متکفل حقوق اواست, تمسک نماید. دراین صورت شركاء
وضامنین دین بري الذمه شناخته میشوند.
قسمت سوم
موضوع اداي دین
ماده 916-
هركاه دين از جمله اشياي باشد كه به تعيين معين شده بتواند, مديون نميتواند
شي ديكري را بدون رضائيت دائن بيردازد. كرجه ارزش بدل مساوي باقيمت ويا
بيشتر از آن باشد.
اكردين از جملة اشياي باشد كه به تعبين معين كرديده نتواند و به عقد معين
شده باشد. مدیون مي تواند مثل آن رابپردازد. كرجه ذائن آن به رضائيت
نداشته باشد.
ماده 917-
صفحه 180:
هرگاه دائن متاعي را از جنس حق خود از مال مديون به طرق مجاز بدست
آورد. میتواند آنرا قید نماید. مشروط به اینکه متاع مذکور عین اوصاف را دارا
باشد.
ماده 918-
در دین فوري ,مدعون نمیتواند دائن رابه قبول قسمتي از دین مجبور گرداند.
گرچه دین قابل تقسیم باشد.
ماده 919-
هرگاه مدیون يكي از دیون واجب الاداء رابپر دازد که يكي با تامین و دیگرآن
بدون تا مین باشد یا يكي قرض ودیگرآن ثمن مبیعه باشد. ويايكي دین مشترک
وديكر دين خاص باشد يا اينكه هردو دين به نحوي از انحا ازهم ديكر متباين
باشند ,درصورت اختلاف دائن ومدیون درنوع دین, مديون ميتواند هنكام تاديه
آنرا تعیین نماید.
ماده 920-
هرگاه مدیون مکلف باشد, دين رابا مصارف وتعویضات آن بپر دازد ومقدار
پرداخته شده دين وملحقات آنرا کفایت نکند. از اين مقدار مصارف تعویضات و
اصل دین بالترتیب وضع میگردد. مگراینکه موافقه بخلاف آن صورت گرفته
باشد.
ماده 921-
هرگاه دین موجل بوده وبا باقساط معین قسط شده باشد؛ دائن نمیتواند قبل
آزرسیدن موعد, دین رامطالبه نماید.
دین معجل بوده یا موعد تادیه آن رسیده باشد, مدیون بتادیه فوري دین مکلف
میباشد.
باآنهم محکمه میتواند عندالضرورت ودرصورت عدم موانع قانوني با درتظر
داشت حالت مدیون , به مدیون مهلت بدهد. مشروط بر اینکه ازآن ضرر فاحش
بدائن نرسد.
صفحه 181:
ماده 922-
هرگاه دین موجل بوده و تاجیل به مفاد مدیون باشد. دیون مي تواند قبل از
رسیدن موعد بتادیه دين اقدام تماید درین صورت دائن به قبول دين مجبور
ساخته مي شود .مگر اینکه به خلاف آن موافقه شده باشد ویا از اين اجبار
شخص دائن متضرر گردد.
اگر مدیون دین راقیل از رسیدن موعد بپر دازد وبعداً دين قبول شده به
استحقاق پرده شود. دین بحالت تاجبل قبلي برمي گردد.
ماده 923-
هرگاه مدیون به تسليمي مالي تعهد کرده باشدکه ایجاب حمل ومصارف را
عايد وبرعقد محل مایمن آن: مین نه فده بأشند: سال اه ذگور دز محلي
تسلیم داده میشود که درحین عقد درآن موجود بوده است.
درسایر تعهدات, اداي دین درمحل سکونت مدیون حین تادیه و یا درمحل کار او
صورت مي گيرد. مشروط براینکه تعهد مذکور بهمان کارتعلق داشته باشد. مگر
اینکه بخلاف آن موافقه شده باشد.
ماده 924-
هرگاه مدیون دین را توسط فاصد خود بفرستد وقبل از وصول آن بدائن تلف
گردد. مدیون از دين بري الامه شناخته نميشود. در حالیکه تسليمي به نماینده
دائن بامرد اين صورت گرفته باشد. مدیون از آن بري الذمه پنداشته مي شود.
ماده 925
مصارف تاديه بدوش مديون ميباشدء مكر اينكه اتفاق عرف يا نص قاتون بخلاف
آن حکم کند.
قسمت چهارم
اداي دين به عوض
صفحه 182:
ماده 926
هركاه داين شي ديگري را به عوض آنچه متسحق است, قيول نمايد. تعويض
مذكور قايم مقام تاديه شناخته مي شود.
ماده 927
هركاه اداء دين به به عوض؛ توسط انتقال ملكيت شي ايكه مقايل دين برداته
شده صورت گرفته باشد, احکام بیع خصوصاً آنچه متعلق به اهلیت متعاقدین,
ضمان استحاق وعیوب خفي است. در صورد رعایت مي شود. و از حیث اداي
دين احکام تادیه خصوصاً آنچه متعلق به تعیین نوعیت تادیه و از بين رفتن
تامینات است. مرعي مي گردد.
قسمت پنجم
تجديد و نيابت
ماده 928
تجديد دين به اساس عقد جديدي كه از لحاظ موضوع. سبب يا تغيير يكي از
طرفین تعهد یا تعهد اولي. اختلاف داشته باشد, جواز دار
ماده 929
تجديد دين در حالات آتي جواز دارد:
تغيير دين باختلاف محل يا سيب دين اولي بموافقه طرفين.
تغییر دائن بموافقه دائن, مديون و شخص ثالث. طوريكه شخص ثالث. دائن
جديد تلقي كردد.
درحالت تغيير مديون به نحويكه دائن و شخص غير موافقه تمايند كه شخص
مذکور به جاي مديون اصلي قرار كرفته و مديون اصلي بدون درتظر داشت
رضاي او از دين بري الذمه شناخته شود.
صفحه 183:
درحالتیکه شخص غیر قبول نماید که مدیون جدید شناخته شود و مدیون اصلي
موافقه دائن را در مورد حاصل نموده باشد.
ماده 930
در صورت تجديد عقدء دين اصلي ساقط و دين جديد قايم مقام آن yo گردد.
ماده 931
هركاه دين اصلي داراي تامینات شخصي یا عيني باشد, در صورت تجدید دین.
تامینات آن ساقط میگردد. مگر اینکه به تجدید آن موافقه شده باشد.
ماده 932
تجديد دين وقتي اعتبار دارد كه دين سابقه وجديد عاري از اسباب بطلان باشد.
هرگاه دین سابقه ناشي از عقد باشد که قابل ابطال شناخته شود؛ تجدید آن
جواز ندارد. مگر اینکه تجدید به منظور اجاده عقد وقایم مفام ساختن آن به
جاي عقد سابق, صورت گرفته باشد.
ماده 933
تجديد دين بايد بموافقه صربح صورت كرفته يا از اوضاع و حالات بوضاحت
معلوم شود. كه تجديد دين يصورت قرض جواز ندارد.
ماده 934
نيابت در دين وقتي اعتبار دارد كه دائن تعهد شخص غير را به برداخت دين يه
عوض مذيون قبول نمايذ. اين امر, تجذيذ ذين به تغییر مدیون شناخنه میشود.
تجديد دين در نيابت به صورت قرض اعتبار ندارد. اكر موافقه به تجديد موجود
نباشد. تعهده جديد در بهلوي تعهد قديم: بوجود مي آید.
ماده 935
تعهد نایب در برابر دائن صحیح است. گرچه تعهد او در برابر مدیون باطل یا
قابل دفع باشد. درین صورت نایب تنها به مدیون حق رجوع را دارد.
صفحه 184:
قسمت ششم
مجرايي
ماده 936
مجرايي: اسقاط ديني اسث كه دوشخص متقابلتاً بالاي يى ديكز طلب دارند.
ماده 937
مجرايي, يا جبري است كه به حكم قانون صورت میگیرد و یا اختياري است که
به رضائيت طرفين. به عمل مي آيد.
ماده 938
در مجرايي جبري, اتحاد جنس, وصف واستحقاق هر دو دين شرط ميباشد ودر
مجرايي اختياري اتحاد مذكور شرط نميباشد.
اگر بین جنس یاوصف هر دو دین اختلاف موجود باشد. اگر هر یک دین موجل و
ديگري معجل باشد, مجرايي صورت گرفته نمیتواند. مگر به رضاي طرفین خواه
سیب دین واحد یا مختلف باشد.
ماده 939
هرگاه وديعت كيرندهء GUL: وديعت كذار ديني داشته باشد كه بامال وديعت
كذاشته شده از يى جنس باشد ويا غاصب بالاي مالك عين مغصوبه ديني داشته
باشد كه با عين مغصويه از یک جنس باشد. مجرايي بدون رضائیت طرفین
رورت کته تست وان
ماده 940
هرگاه دائن مال مديون را كه از جنس دين باشد, تلف نماید. دین مجري میشود.
در صورت اختلاف جنس, مجرايي دين بدون رضائيت طرفين صورت كرفته
نمیتواند.
ماده 941
صفحه 185:
هرگاه ضامن از جنس دین بالاي دائن مضمون له, دين داشته باشد. مجرايي
هردو دین بدون رضائیت طرفین صورت میگیرد در حالت اختلاف, جنس دین
مضمون بها. مجرايي بدون رضائیت داین وضامن صورت گرفته نمیتواند.
ماده 942
مجرايي يه حد اقل هر دو دين صورت گرفته, و وقتي اعتبار دارد که ذي نفع بآن
تمسک نموده باشد.
ماده 943
هركاه دعوي دين هنكام تمسك به مجرايي نسبت مرورزمان قابل سمع تباشد.
مانع مجرايي دين شده نمیتواند. مشروط بر اینکه امکان مجرايي آن قبل از
مرور زمان موجود بوده باشد.
ماده 944
مجرابي كه حقوق مكتسبه غير را متضرر سازد. جواز ندارد.
آگر شخص غیر مال مدیون را که در تصرف او است., حجز نمايد ويعد از آن
مدیون, دائن دائن خود گردد, مدیون به ضرر حجز کنندهد نمي تواند به مجرايي
دين اقدام نمايد.
مجرايي دينيكه يه وديعت كذاشته شده ويا به عاریت داده شده باشد. جواز
ندارد.
ماده 945
هرگاه مديون با وجود داشتن حق طلب مجرايي, دین را اداء نماید. نمیتواند به
ضرر غير در مورد تامیناتیکه تضمین حق او را نموده به مجرايي تمسک نماید.
مگر اینکه به حق مذکور علم نداشته باشد.
ماده 946
هركاه دائن حق خود را به شخص ديكري حواله دهد ومديون اين حواله را
صراحتاً فبول نماید. مدیون بعد از آن نمیتواند بمجرابي علیه حواله گيرنده,
صفحه 186:
تمسک نماید. كرجه پیش از قبولي حواله چنین حق را دارا بوده باشد, مديون
درین صورت حق رجوع را ندارد. مگر علیه حواله دهنده.
محض ابلاغ حواله به مدیون, بدون قبول وي مانع تمسک به مجرايي نمي گردد.
So اینکه مورد ادعاي مجرايي بعد از ابلاغ حواله به ذمه حواله دهنده ثابت
شده باشد.
قسمت هفتم
اتحاد ذمه
ماده 947
هركاه در دين واحد صفات دائن و مديون در يك شخص جمع كردد. دين مذكور
به اندازه كه اتحاد ذمه در آن صورت كرفته. ساقط مي شود.
ماده 948
هركاه سببيكه اتحاد ذمه را بوجود آورده: زايل كردد و اين زوال اثر رجعي داشته
باشد. دين وملحقات يه نسبت اشخاص ذي علاقه اعاده مي كردد. اتحاد ذمه در
اين صورت طوري تلقي مي كردد كه اصلاً به وجود نيآمده است.
باب چهارم
انقاضي عقد
فصل اول
ابراء
ماده 949
ابراي حق, به شكل ابراي اسقاط يا ابراي استيفا صورت مي كيرد.
ماده 950
صفحه 187:
ابراي اسقاط, آن است که دائن مدیونم خود را ازتمام یا از قسمتي حق خود
بري الذمه گرداند. ابراء استیفا آن است که داين به قیض حق خود اقرار تماید.
ماده 951
ابراء یا بصورت خاص, ازیک حق یا دعوي و یا بصورت عام از جمیع حفوق
ودعاوي بعمل مي آید.
ماده 952
براي صحت ابراء داشتن اهلیت تبرع ابراء دهنده شرط است.
ماده 953
ابراء موقوف به قبول مدیون نمي باشد, مگر به رد مدیون رد ميشود. اگر
مدیون قبل از قبول ابراء وفات نماید. دین از ترکه گرفته نمي شود.
ماده 954
ابراء معناي تمليك را افاده نموده و تعلیق آن به شرط صحیح مي باشد.
ماده 955
هرگاه دائن از یک قسمت دین به اين شرط ابراء دهد که مدیون قسمت
باقيماتدة دين را به وقت معين اداء نماید. در صورت ايفاي شرط, صدیون بري
الذمه شتاخته ميشود, دز غیر آن تمام دین: به ذمة او باقي. مي ماند.
ماده 956
حقیکه اسقاط را نمي پذیرد. ابراء از آن جواز ندارد.
ماده 957
هركاه مديونين متعدد باشند, تعيين كامل هريك از آنها در ابراء ضرور ميباشد.
ماده 958
صفحه 188:
ابراء از حقوقي صورت مي گیرد که قبل از ایراء ثایت شده باشد وشامل دیتیکه
لزوم آن بعد از ابراء تحقق پذيرد. نمي گردد. گرچه سیب دین قبل از ابراء
موجود شده باشد.
ماده 959
دعويء در هرحقيكه متضمن ابراء خاص يا ابراي عام باشدء قابل سمع نيست.
فصل دوم
عدم امكان تنفيذ
ماده 960
هرگاه مدیون ثابت نماید, كه وفا به تعهد به سببيكه خارج از ارادة او بود ناممكن
شده. تعهد ساقط مي كردد.
ماده 961
هرگاه یک شي, به اساسي عقد یا بدون آن به تصرف شخص غیر مالک درآید و
شي مذکور بدون تجاوز وقصور از دست این شخص تلف گردد, در صورتیکه
تصرف باضمان باشد. تاوان آن برمتصرف لازم مي گردد واگر تصرف به صفت
امانت باشد, تاوان ندارد.
ماده 962
تصرف. وقتي باضمان شناخته مي شود که متصرف شي را به قصد تملک به
حیازت خود در آورده باشد. واگر متصرف شي را به قصد نیایت از مالک به
حیازت خود در آورده باشد, اين تصرف امانت شناخته مي شود.
ماده 963
تصرف امانت, وقتي به نصرف با ضمان مبدل مي گردد که متصرف مالک شي
را بغیر حق از تصرف مانع گردد یا آترا بدون اجازة مالک اخذ نماید, كرجه به
قصد تملک صورت نگرفته باشد.
صفحه 189:
ماده 964
هرگاه ملکیت شي یه اساس عقد انتقال نماید, تصرف مالک سابقه قبل از
تسليمي شي, تصرف با ضمان شناخته مي شود. در صورتیکه مالک, بنا بر
اسیاب حق تگهداشت, از تسليمي شي امتناع ورزد. تصرف او به تصرف امانت
میدل مي گردد
فصل سوم
سقوط حق به مرور زمان
ماده 965
حق به مرور زمان ساقط نمي گردد.
دعوي مطالبه حق بنا بر هر سببي که باشد. علیه منکر, بعد از مرور
بارعایت احکام خاص آن واستثناآت ذیل شنیده نميشود.
ماده 966
هرگاه حقوق, مستمر دوري متجدد, از قبیل کرایه منازل, اجاره اراضي
ومعاشات که بدون عذر قانوني در ظرف مدت پنج سال مطالبه نشود, قابل
سمع نمي باشد. اما مدت مرور زمان در حاصلاتیکه بر ذمه متصرف داراي نیت
سوء یا بر ذمة ناظر وقف باشد. پانزده سال است.
ماده 967
دعوي در حقوق آني يعد از انقضاي مدت يك سال قابل سمع نمي باشد:
حقوق طبیب, استاد. مهندس. وكيل مدافع ناشي از انجام وظیفه و بطور
عمومي حقوق هرشخصي که شغل آزاد داشته باشد, مانند ادوبه فروش دلال
وکمیشن کار واهل خبره.
جموى امو ومس قن در عمال الها وازواني وتوانداتي آیکه چراق اسان
دیگر داده شده واشخاص مذكور در آن تجارت نه تمايند.
صفحه 190:
حقوق صاحبان هوتل و رستورانت, در مقابل اجرات شب باش, قیمت طعام و
دیگر مصارف.
حقوق کارگر, مستخدم واجیر, ناشي از اجوره روز مره و یا غیر روز مره
ماده 968
دعوي در موارد ماده(967) اين قانون, گرچه اشخاص مذکور به انجام خدمات,
کار وتولیدات ادامه بدهند, قابل سمع تمي باشد.
ماده 969
شخصيكه به عدم سمع دعوي به سب مرور زمان یک سال تمسک مي تماید باید
در برابر توجیه سوگند از جانب محکمه, چنین سوگند یاد نماید. که ذمت او از
دين يري مي باشد. در صورت توجيه سوگند به ورئه مدیون یا اولیاء اوصیا وقیم
شان, باید چنین سوگند یاد نمایند. که به وجود یا به تادیه دین علم ندارد.
ماده 970
مدت مرور زمان مندرج ماه (967) اين قانون از ختم وظیفه محوله شروع
ميشود. گرچه دائئین باجرای وظيفة ديگري ادامه دهند.
آگر حقي از حقوق مستند به سندي تحریر شده باشد, دعوي مطالبه چنین حق
ساقط نمي شود. مگر اينکه بدون عذر قانوني در ظرف مدت بانزده سال از
تاریخ استحقاق مطالیه نشده باشد.
ماده 971
هرگاه سلف ترک دعوي نماید و خلف او نیز مدت ديگري ترک دعوي کند,
طوریکه مجموع هردو مدت معیار مقرر مرور زمان را تکمیل کند. دعوي LU
eae نمی AUG
ماده 972
مدت مرور زمان باعتبار روز محاسبه ميشود نه باعتبار ساعت, روز اول درمدت
حساب شده و باتقضاي روز اخير مدت تكميل مي شود.
صفحه 191:
ماده 973
مدت معينه عدم سمع دعوي, از تاريخ استحقاق تاديه دين شروع مي شود.
مدت معينة عدم سمع در مورد دين معلق بشرط, از تاریخ تحفق شرط و در
مورد ضمان استحقاق, از تاريخ تثبيت استحقاق و در مورد دين مؤجلء از تاريخ
انقضاي ميعاد. شروع ميشود.
اكر تعيين ميعاد پرداخت دین بارادة دائن موقوف باشد, مدت مرور زمان از
تاريخي شروع مي شود كه دائن به اظهار ارادة خود قادر كردد.
ماده 974
دعوي ماليات ومحصول كه دولت مستحق آن شناخته ميشود. بعد از مرور ينج
سال شنيده نمي شود. مدت مرور زمان در ماليات: از انتهاي تاريخ استحقاق و
در محصول اوراق قضايي, از تاریخ انتهاي اقامه دعويكه اوراق مذكور در مورد
آن تحریر یافته یا تاریخ تحریر اوراق, درحالیکه دعوي اقامه نشده باشد. شروع
مي شود.
دعوي استرداد مالیه ومحصولیکه به غیر حق پرداخته شده باشد, بعد از پنج
سال شنیده نميشود, مدت مذکور از تاریخ تادیه شروع ميشود.
اگر احکام فوق به احکام قوانین خاص متناقض واقع شود. احکام قانون خاص
تطبیق مي گردد.
ماده 975
مدت معينه عدم استماع دعوي, به عذر قانوني موانع معنوي ومانعيكه حق دائن
را غير ممکن گرداند. متوقف مي گردد
مدتیکه باوجود عذر سپري گردیده. اعتبار ندارد.
ماده 976
صفحه 192:
هرگاه بعضي از ورثه, بدون عذر, درمدت معینه, دعوي ین مورث خود را ترک
نماید وباقي ورثه در ترک دعوي عذر قانون داشته باشند, دعوي ورثه باقیمانده,
به قدر حصة شان از دین قابل سمع میباشد.
ماده 977
مدت معينه عدم استماع دعاوي, به مطالبه قضايي, كرجه دعوي به محكمه غير
مختص به آن تقديم شذه باشدء به اخطار به حجز يا بدرخواستي ايكه دائن جهت
قيول حق خود: در تفليس: يا در توزيع وتقسيم اموال مديون مفلس بالاي
دائنین؛ تقدیم مي نمايد. همجنان در هر عمليه دائن در اثناي جريان يكي از
دعاوي به حق خود تمسک نماید: انقطاع مي یابد
ماده 978
هركاه مديون بحق دائن صراحتاً يا دلالتاً اقرار نمايد. مدت معينه عدم استماع
دعوي, قطع مي گردد.
اگر مدیون مالي راء طور كروي بمنظور تامين اداي دين در تصرف دائن
بگذارد, دلالت باقرار مدیون مي کند.
ماده 979
هركاه مدت معينه عدم استماع دعوي انقطاع يابد. مدت جديد مدت اولي,
مجدداً آغاز مي يابد.
اگر حکم قطعي شود يااينكه مدت معينه عدم استماع دعوي یکسال بوده و به
افرار مدیون قطع كردد. مدت جدید براي عدم استماع دعوي, بانزده سال مي
باشد.
ماده 980
هرگاه دعوي راجع باصل دین به سیب مرور زمان قابل سمع نگردد, در مورد
ملحقات آن نیز قابل سمع نمي باشد. گرچه مدت معینه عدم استماع دعوي در
ملحقات دين, تکمیل نه شده باشد.
صفحه 193:
ماده 981
محکهة نمیتواند مستقیماً نسبت مرور زمان از استماع ذعوي امتناع ورزدء مگر
به اساس مطالبة مدیون با دائن و یا هرشخصیکه مصلحت وي در مطالبه
متصور باشد, گرچه مدیون به آن تمسک نه نماید.
تمسک به مرور زمان بهر مرحله دعوي جواز دارد. گرچه به پیشگاه محکمه
استیناف باشد.
ماده 982
انصراف از حق دفع بعدم استماع دعوي بسبب مرور زمان قیل از ثبوت حق,
دفع در آن جواز ندارد. همچتان موافقه طرفین به عدم جواز استماع عوي, در
مدنیکه خلاف مدتهاي باشد که درین قانون به منظور مرور زمان پیش بيني
شده است. جواز ندارد.
شخصیکه قدرت تصرف را در حقوق خود داشته باشد. مي تواند بعد از ثبوت
حق خود در آن از حق دفع به مرور زمان انصراف نماید. گرچه دلالتاً باشد, اين
انصراف در حق دائئین دیگریکه از آن متضرر شوند نافذ نمیباشد.
باب پنجم
اثبات حق
فصل اول
قواعد عمومي
ماده 983
دليليكه احتمال در آن راه يابد. استدلال به آن ساقط مي گردد.
ماده 984
ثابت به برهان, مانتد ثابت به مشاهده است.
صفحه 194:
ماده 985
برائت ذمه خالت اصلي است.
ماده 986
يقين به شك زايل نمي شود
ماده 987
شهود برمدعي و قسم برمنکر است.
ماده 988
شهود جهت اثبات خلاف ظاهر وقسم جهت ابقای اصل است.
ماده 989
اضافت حادث, به نزدیک ترين وقت oT تعيين ميشود.
ماده 990
اصل بقاي شي به حالت اصلي و درصفات معارض, عدم است.
فصل دوم
اسناد
قسمت اول
سند رسمي
ماده 991
سند رسمي ورقي است كه موظف عمومي يا كار كنان خدمات عامه به اساس
احكام قانون در حدود صلاحيت اختصاص خويش آنجه را بحضور شان كذارش
مي يابد يا از اشخاص ذيعلاقه كسب ميكندء در آن درج وثبت نموده باشند.
صفحه 195:
در صورتیکه ورق مذکور صفت سند رسمي را کسب ننموده, مگر اشخاص ذي
علاقه به آن امضاء. مهر یا نشان انگشت نموده باشند. حثیثیت سند عرفي را
دارد.
ماده 992
محتويات اسناد رسمي مندرج ماده(991) اين قانون حجت شمرده ميشود,
بشرطیکه از جعل و تزویریکه قانوناً تصریح شده. خالي باشد.
ماده 993
هركاه اصل سند رسمي موجود ياشد. سواد رسمي آن اعم از خطي و فوتو
گرافي, در حدوديكه با اصل مطابقت داشته باشد, حجت تلقي ميشود.
مادامیکه يكي از طرفین در مطابقت سواد سند بااصل سند اعتراض نداشته
باشد, كابي سند مطابق اصل تلقي میشود و در صورت اعتراض, به اصل سند
مراجعه مي گردد.
ماده 994
هركاه اصل سند رسمي موجود نباشد, به كابي سند يصورت ذيل اعتبار داده
میشود:
1- در صورتیکه سواد رسمي از اصل سند گرفته شده وشکل ظاهري آن
مطابقت آثرا با اصل, بدون هیچگونه شک و تردید تاثید نماید. درین حالت
طرفین میتواند. تطبیق آنرا با اصل سند مطالیه نمایند.
2- در صورتیکه سواد رسمي از سواد اصل سند گرفته شده باشد. حجت تلقي
نميشود. مگر قاضي میتواند از آن بحیث قرینه قضايي استفاده نماید.
قسمت دوم
صفحه 196:
سند عرفي
ماده 995
صدور ورق عرفي از طرف امضا كنتده اعتبار داده ميشود. مكر اينكه شخص از
امضاء. مهر و نشان انگشت خود صراحتاً انکار نماید. مگر اینکه قانون خاص
طور ديگري حکم نموده باشد.
در مورد خلف و وارث قسم عدم علم کقایت میکند.
ماده 996
تاريخ سند عرفي بر ديكري حجت شده نميتواند. مكر اينكه تاريخ آن ثابت باشد.
تثبيت تاريخ به ترتيب ذيل صورت ميكيرد
أز روزيكه در دفتر مخصوص درج كردد.
از روزيكه مضمون آن در ورق ديگري که تاریخ ثابت دارد, به ثبت رسيده باشد.
از روزیکه موظف عام مربوطه, آن را ملاحظه شد کرده باشد.
از روز وفات يكي از كساني که در سند تاثیر معتبر از او بجا مانده باشد یا از
روز حادثه ايکه صدور سند قبل از وقوع آن به صورت قطع دانسته شود.
محکمه میتواند حسب احوال از تطبيق حكم اين ماده در رسيدات صرف نظر
نماید.
ماده 997
مكاتيب امضاء شده حيثيت اسناد عرفي را دارد.
اوراق تلكراميكه اصل آن به تلگرام خانه موجود باشد. حیثیت اسناد عرفي را
دارد. ورق تلگرام طبق اصل پنداشته میشود. تا زمانیکه دليلي بخلاف آن ظاهر
نشود و در صورتیکه اصل آن از بین رفته باشد, از اعتبار ساقط میگردد.
ماده 998
صفحه 197:
دفاتر تجارتي بر غیر تجار دلیل شده نميتواند. مگر اظهاراتیکه در دقاتر صذکور
به ثبت رسیده باشد. اساس توجیه قسم براي يكي از طرفین نزد محکمه شده
میتواند. و آنهم در مواردیکه اثبات آن به شهادت جواز داشته باشد.
رهاتریجازین يلين مط رييب ود نید علبه بچاز پل سبده سبرات:
کسانیکه به این دفاتر تمسک مي نمایند. نمي توانند تنها به آنچه که نفع او را
ثابت مي سازد. استدلال نماید و آنچه مناقض دعوي اوست, رد نماید.
ماده 999
دفاتر و اوراق غير تجارتي بر كسيكه از طرف اوترتيب وتحرير شده دليل شده
نمیتواند. مگر در دوحالت ذیل:
درحالیکه بصراحت در آن تذکر داده شده باشد که دین خود را کاملاً بدست
رده
درحالیکه به صراحت تذکر داده شده باشد که مقصد از تحریر شده براي ثبوت
حق, صاحب مصلحت قایم مقام سند باشد.
ماده 100
تحریر آنچه برائت مدیون را افاده کند. در اصل سند تا زمانیکه عکس آن ثابت
نشود, بردائن حجت تلقي میشود.
كرجه تحرير مذكور به أمطاة او ترسيده ياشيذ اين حكم در صورتي اسك كله
سند مذكور قطعاً از تصرف دائن خارج نشده ياشد.
تحريريكه بخط دائن يدون امضاء در نسخة اصلي سند عليحده يا رسيده مبني به
برائت مديون. صورت كرفته ويدسترس مديون قرار داشته باشد, نیز حجت
شمرده میشود.
فصل سوم
اقرار
صفحه 198:
ماده 1001
اقرار. عبارت است از اعتراف خصم نسبت به حق غیر, بالاي خودش در
محکمه.
ماده 1002
اقرار به قبول مقر له منسوط نبوده. مكر از طرف او رد شده ميتواند. اكر
بعضي از آن رد شود اقرار در ياقي صحيح است.
ماده 1003
براي صحت اقرار شرط است که مقر عاقل, بالغ وغیر محجور علیه باشد.
اقرار صغیر ممیز ماذون, در اموریکه برایش اجازه داده شده, صحت دارد.
ماده 1004
اقرار به مجهول صحیح است, مگر در عقودیکه جهالت مانع صحت آن باشد.
ماده 1005
براي صحث اقرار مقر. شرط است كه ظاهر حال مكذب آن نياشد.
ماده 1006
اختلاف مقر و مقر له در سبب اقراء مانع صحت أن نمي كردد.
ماده 1007
معلق ساختن اقرار بشرط جواز ندارد. مكر آنكه به زماني معلق شده باشد كه
حلول ميعاد آن عرفاً ممكن باشد.
ماده 1008 -
مقريه اقرار خود ملزم میباشد. مگر اینکه از طرف محکمه حکم به کذب اقرار
او صادر شود. در اين صورت به اقرار او وقعي داده نمي شود.
ماده 1009
صفحه 199:
رجوع از اقرار اعتبار ندارد.
ماده 1010
اقرار حجت قاصره است برمقر.
ماده1011
اقرار تجزیه را نمي پذیرد. مگر اينکه بر وقایع متعدد غیر مرتبط نسبت شده که
وجود يکي از وقایع. مستلزم وجود وقایع دیگر نباشد.
فصل چهارم
قسم
قسمت اول
فسم قاطع
ماده1012-
طرفین دعوي میتواند به اجازه محکمه, قسم قاطع را بیک دیگر توجیه نمایند.
ماده 1013
توجیه قسم قاطع در تمام منازعات مدني جواز دارد, مكر اينكه واقعه مخالف
نظام يا آداب عامه باشد.
ماده1014-
دردعوي واحديكه مشتمل بر طليات متعدد باشد. به يك قسم اكتفاء كرده
میشود.
ماده 1015
طرفيكه قسم به او متوجه كرديدهء ميتواند قسم را به طرف ديكر رد نمايد.
مكر اينكه قسم بنا به واقعه باشد كه به اشتراک طرفین صورت نگرفته. صرف
از جانب طرفیکه توجیه قسم به او شده, انجام یافته باشد.
صفحه 200:
ماده 1016
طرفیکه قسم را توجیه یا رد نموده, نمیتواند بعد از قبولي طرف مقابل به
تحلیف از توجیه یا رد رجوع تماید.
ماده 1017
قسم ونكول خارج محكمه اعتبار ندارد.
ماده 1018
در قسم قاطع, شرط است که قسم بنا به واقعه وعملي باشد که خودش
شخص سوگند کننده, آنرا ایجاد نموده باشد واگر سوگند بعمل غیر باشد, قسم
به علم داده میشود.
ماده 1019
در آموریکه سبب از بین نمیرود. قسم به سیب و در أصوري كله بسبب لز بين
میرود, قسم به حاصل داده میشود.
ماده 1020
هركاه طرفيكه قسم باو توجيه كزديدهء يدون رد آن بطرف دیگر از آن نکول
نماید یا طرفیکه قسم باو رد شده, نکول اختبار کند. دعوي به ضرر او خاتمه
Sil gs
ماده 1021
هركاه در حكم جزايي كذب قسم ثابت شود. شخص متضرر از قسم مي تواند.
بدون اينكه حق وي در اعتراض برحكم صادره عليه او اخلال كردد. جبران
خساره مطاليه نمايد.
قسمت دوم
۳
صفحه 201:
ماده 1022
متعکمنته من توا د: مسنععنما شع زابيكن ارظطرفين: جهت اسشهعاد خكم
درموضوع دعوي با قیمت آنچه به آن حکم مي نماید. راجع نماید.
اين نوع قسم وقتي توجیه شده میتواند که در دعوي دلیل کامل وجود نداشته
وخالي از دلیل هم نباشد.
ماده 1023
محکمه مي تواند در احوال آتي مستقیماً قسم را توجیه نماید:
در حالیکه دعوي حق, راجع به ترکه ثابت شود محکمه مدعي را قسم میدهد که
اين حق را براي خود یا شخص ديگري بهیچ صورت از متوفا حاصل نکرده. ابراء
و حواله در آن صورت نگرفته, حق مذکور را از غیر متوقا بدست نباورد و از
متوفا در مقابل دین. رهن نزد او وجود ندارد.
درحالیکه مشتري رد مبیعه را ميني بر عیب تفاضا نماید. محکمه باوقسم میدهد
كه صراحتاً يا دلالتاً بعیب رضائیت نشان نداده است.
ماده 1024
شخصیکه قسم متممه باو توجیه شده, نمي تواند آنرا بطرف مقایل رد نماید.
فصل ينجم
شهود
ماده 1025
در اثبات تصرف قانوني, در غير امور تجارتي شهادت شهود وقتي كافي شمرده
مي شود كه قيمت آن, متجاوز از هزار افغاني ويا غير معين نباشد.
ماده 1026
صفحه 202:
قیمت تصرف. در وقت تصرف آن, اندازه مي شود, اگر تصرف از هزار افغاني
بیشتر باشد و از زیادت محلقات به اصل نشأت کرده باشد. در اين صورت اثبات
به شهادت شهود جواز دار
-1027
هرگاه دعوي شامل مطالب متعددي ناشي از مصادر متعدد باشد. اثبات هر جزء
ایکه مقدار آن متجاوز از هزار افغاني نباشد, به شهادت شهود جواز دارد. گرچه
مجموع مطالبات متجاوز از مقدار مذکور ناشي از علايق بين طرفين دعوي يا
ناشي از تصرفاتي باشد که داراي طبیعت واحد است. اين حکم در مورد تادياتي
نیز تطبیق مي شود.
که قیمت آن از هزار افغاني تجاوز کند.
ماده 1028
اثيات به شهادت شهود در موارد ذيل جواز ندارد. كرجه قيمت آن متجاوز از
هزار افغاني نباشد:
در صورتیکه مطالبه. مخالف یا متجاوز از مقدار مندرج سند تحريري باشد.
در صورتیکه مطالبه جزء چنان حقي باشد که اثبات آن به شهادت ناکافي
ندانسته شده باشد, كرجه جزء باقیمانده همان حق باشد.
در صورتیکه مطالبه بمقدار بیش از هزار افغاني صورت گرفته ومتعاقباً به
مقدار کمتر از هزار افغاني تعدیل شود.
ماده 1029
اثبات به شهادت شهود در آنچه اثبات آن به سند تحريري لازم باشد جواز دارد.
بشرطیکه مبداء ثبوت تحريري موجود شود.
صدور سند تحريري که وجود تصرف مدعي به را فریب الاحتمال گرداند. ميدأ
ثبوت سند تحريري شناخته میشود.
ماده 1030
صفحه 203:
آثبات به شهادت شهود در آنچه اثبات آن برسند تحريري لازم باشد, در موارد
ذیل جواز دارد:
در صورتیکه اسیاب مادي یا معنوي مانع حصول سند تحريري شود.
در صورتیکه سند تحريري به اسباب خارج از اراده دائن مفقود گردد.
فصل ششم
قرائن
ماده 1031
قرينة قانوني كه به مصلحت شخص موجود شود وي را از ساير طرق اثبات بي
نياز ميسازد. مكر تا زمانيكه نص قانون بخلاف آن موجود نشود.
نقض قرينة قانوي به دليل عكس أن جواز دارد.
-1032
احکامیکه حایز قوت حکم قطعي باشد. باتمام مندرجات آن حجت شمرده
میشود و دلیل ديگري به نقض آن پذیرفته نمیشود.
مشروط به اینکه منازعه بين عین اشخاص صورت گرفته و به عين محل و
سیب حق, تعلق كيرد.
ماده 1033
حکم جزايي به قاضي مدني ارتباط ندارد. مگر در وقایعیکه بنا بر ایجاب
ضرورت حکم صادر نموده باشد.
ماده 1034
قاضي ميتواند قرائيني را كه توسط قانون بيش بيني نشده و از حالات مربوط
به دعوي استنباط شود. در نظر كيرد. مكر استناد به آن تنها در صورتي شدم
میتواند که قانون در آن اثبات را به شهادت مجاز دانسته باشد.
صفحه 204:
صفحه 205:
کتاب سوم
عقود معینه
باب اول
تمليى
فصل اول
عقد بنع
قسمت اول
اركان بيع
مبحث - اول asia
ماده 1035-
)1( عقد بیع عبارت است از تملیک مال از طرف بایع به مشتري در مقابل
مالیکه ثمن مبیعه باشد.
صفحه 206:
(2) در عقود معینه ارکان خاص هر عقد علاوه بر ارکان عام که در مبحث اول
قسمت اول عقود ذکر شده رعایت مي گردد.
ماده 1036-
بيع عين به يول بيع مطلق وبيع بول به بول بيع صرف وبيع عين به عين مقايضه
شناخته مي شود.
ماده 1037-
بیع به ایجاب وفبولیکه معني تملیک وتملک را افاده نماید با تعیین مبیعه وئمن
سعد كزين
ماده 1038-
مبيعه يايد موحود ,مال داراي قيمت ومقدور التسلیم بوده نزد مشتري طوري
معلوم باشد كه جهالت فاحش را نفي كند .
ماده 1039-
هركاه در عقد جنين ذكر شده باشد كه مشتري به مبيعه علم تام دارد حق او در
ابطال بيع نسبت عدم علم ساقط ميكردد مگر اینکه فریب بایع را ثابت سازد .
ماده 1040-
هرگاه مبیعه نزد مشتري معلوم نباشد باید به خصوصیات واو صاف ممیزه آن
علم داشته باشد
ماده 1041-
هرگاه مبیعه در مجلس عقد موجود باشد اشاره به آن بدون ذکر اوصاف .کافي
پنداشته مي شود.
ماده 1042-
خرید وفروش آنچه که متعاقدین در حین عقد ندیده باشند جایز است بشرطیکه
جنس ووصف آن ذکر گردیده ویابطرف مبیعه ویا مکان آن اشاره شده باشد در
این صورت باوجود صحت عقد بیع تام نبوده الزامي را بر مشتري بار نمي آورد
صفحه 207:
ماده 1043-
براي لزوم بح دیدن مبیعه از طرف مشتري حین عقد شرط مي باشد مگر
اینکه قبلا مبیعه رادیده وحین عقد یقین داشته باشد که مبیعه عين همان چیز
است .
ماده 1044-
شخصیکه نادیده مالي را خريداري نماید هنگام دیدن به او خبار داده میشود
گرچه قبلا به آن شفاهار ضائیت نشان داده باشد .بایع در آنچه قیل از روبت
فروخته حق خیار ندارد
ماده1045-
متعاقدین میتوانند مدتي راكه به انتهاي آن خیاررویت ساقط میگردد تعیین
نمایند. مشروط براینکه درائناي مدت مذکور از مشتري آنچه صراحتا یا دلالتا
خیار را باطل نماید صادرنشده یامبیعه معیوب نگردیده باشد.
ماده 1046-
آگرنابینا خریدوفروش نماید صحیح میباشد. خیاراویعدازردیالمس یاچشیدن
یابوئیدن شي یاتوصیف آن برایش ساقط میشود. خیارنابینادرصورت توکیل به
خرید وقیض به رویت وکیل اوساقط میشود.
ماده 1047-
هرگاه اشياي متعدد ومتفاوت به یک عقد فروخته شود. براي لزوم بیع رویت
هرواحدآن حتمي شمرده میشود.
ماده 1048-
كسيكه اجناس متفاوت رابه عقدواحد خريداري نماید, طوري که بعضي آن
رادیده وبعضي ديگري ندیده باشد. میتواند عقد را فسخ نماید ویاتمام اجناس
راقبول یاردنماید. خواه اجناس دیده شده مطابق موافقه باشد یامغایرآن.
ماده 1049-
صفحه 208:
اشیائیکه به مقتضاي نمونه فروخته میشود دیدن نمونه آن کافي است.
درصورتیکه مبیعه مخالف نمونه ثابت شود مشتري اختیارداردکه آنرابه ثمن
مسمي قيول تمايد ويابه فسخ بیع ردکند.
ماده 1050-
هرگاه مشتري درمبیعه قبل ازرویت آن چنان تصرفي نماید که فسخ راغیرممکن
وياحق غيريآن تعلق بكيرد. طوريكه أن رابه بيع مطلق يدون شرط
خیاربفروشدیاگرونماید یاه اجاره دهد یا در دستش هلاک شود ياهلاك نمايد
یامعیوب شود, حق اودرردمبیعه به خبار رویت ساقط شده بیع لازم مي شود.
ماده 1051-
هركاه مالي به اساس وصف مطلوب فروخته شود ومبيعه ازوصف مذكور عاري
باشد مشتري میتواند آنزابه ثمن مسمن: قبول ویابه فسخ بیع زد نماید.
ماده 1052-
شخصیکه به اساس انتفاي وصف حق خیارداشته ودرمبیعه تصرف مالکانه نماید
حق اودرردمبیعه ساقط میشود واگر درمبیعه چيزي حادث شود که مانع رد آن
گردد مبیعه درحال موجودیت وصف ویدون آن قیمت شده. مشتري تفاوت
هردوقیمت راازبایع مطالبه کرده میتواند. درصورتي که مشتري قبل ازاختیار
وفات نماید. حق مطالبه فسخ به ورثه او انتقال مینماید
ماده 1053-
رویت وکیل درخرید باقبض ورضائیت اومانند روبت ورضاي خریدار اصلي
میباشد.
ماده 1054-
آنجه كه فروش آن منفرداً جواز داشته باشد. استثناي آن از اصل مبيعه
جوازدارد.
ماده 1055-
صفحه 209:
بیع معدوم باطل است. فروختن میوه درختان قبل ازظهورواززرع قبل ازروئیدن
جوازندارد.
ماده 1056-
بیع آنچه که يكي بعد دیگر ظاهر میگردد, در صورتیکه اکثر آن ظاهر شده باشد,
با باقیمانده که ظاهر نگردیده به عقد واحد جواز دارد
ماده 1057
(1) بيع طبقه بالا قبل از اعمار طبقه پائین عمارت جواز ندارد.
)2( مقاولات فروش طبقات ومنازل عماراتیکه براساس نقشه هاي طرح شده
شهري مطابق به مقررات ساختماني دولت صورت میگیرد قبل از اعمار آن
جواز داد
ماده 1058 -
هرگاه طبقه بالا در ملکیت صاحب طبقه اول باشد فروختن آن در صورتیکه آیاد
باشد جواز دارد. مشتري در سقف طبقه اول حق قرار داشته در صورت انهدام
طبقه بالا میتواند آنرا مجددا اعمار مانند سایق بنا نماید.
ماده 1059
فروختن حصه مشاع معلوم از عقار, قبل از افراز جواز دارد. مگراینکه از آن
ضرري به بایع یاشریک عاید باشد.
ماده 1060-
(1) دربیع مشروط به تجربه مشتري میتواند مبیعه راقبول یارد نماید درآن
صورت بایع مکلف است امکان تجربه رابه مشتري فراهم نماید. اگر مشتري
مبيعه رارد نمايد بايد عدم قبولي خود رادرخلال مدت معینه اعلان کند.
درحال عدم تعيين مدث, بایع مدت معقول راتعیین مینماید. سکوت مشتري
باوجود قدرت تجربه درخلال مدت مذکور قبول تلقي میشود.
صفحه 210:
(2) بیع مشروط به تجربه بیع معلق یه شرط واقف بوده وآن عبارت از قبول
مبیعه است, مگر اینکه ازاتفاق یااحوال چنین معلوم شود که ببع معلق بشرط
فاسخ است.
ماده 1061-
دربیع مشروط به دانستن ذائقه, مشتري مبتواند مبیعه راقبول یارد کند. اعلان
قبول مبیعه, درخلال مدتي که به انفاق یاعرف تعبین شود. صورت میگیرد. بیع
ازتاريخ اعلان قبولي نافذ شمرده مي شود.
ماده 1062-
ثمن, عبارت ازبدل مبیعه است گرچه ازقیمت مبیعه کمتر یابیشترباشد. لازم
است ثمن معین ومعلوم بوده علم تام به آن حاصل باشد.
ماده 1063-
(1) در بيع مطلق تعيين ثمن به بول نقد حنمي است. یاوجود آن گاهي به ذکر
اساساتي که تعیین ثمن رادرآینده ایجاب کنداکتفاء شده میتواند.
(2) آگربه نرخ بازاردرتعیین ثمن موافقه بعمل آید حین نوسان درنرخ به زمان
ومکاني اعتبار داده میشودکه تسليمي مبیعه به مشتري صورت میگیرد.
درصورتي که بازاري درمحل تسليمي وجود نداتشه باشد. به نرخ بازارمحلي که
عرف به عمومیت Ul حکم نماید اعتبارداده میشود.
ماده 1064-
بیع به ثمن معجل وموجل که مدت تاجیل آن معین باشد بدون درنظرگرفتن
طول وقصرمدت جوازدارد. همچنان شرط تعبین اقساط درئمن, که به مواعید
معینه تادیه شود. مجاز مي باشد. واگرچنین موافقه بعمل آید که در صورت عدم
تادیه قسط درمیعاد معینه آن, به ثمن معجل تبدیل شود نیزجواز دارد.
ماده 1065-
درحالیکه بیع موجل بدون خبارشرط باشد بمجردتسلیم مبیعه ودرصورت
خبارشرط از تاریخ سقوط خیار. موعد تادیه ثمن فرامي رسد
صفحه 211:
ماده 1066-
بیع مطلقیکه درآن ازتعجیل ویاتاجیل ثمن ذکري بعمل نیامده باشد, ثمن آن
بصورت معجل پرداخته ميشود. مگراینکه عرف بخلاف آن حکم کند.
ماده 1067-
موافقه به زیادت وکمي ثمن, بعدازعقد جواز داشته وبه اصل عقد راجع میگردد.
شفیع ازكمي ثمن استفاده کزده واززیادت آن متضرزنمیگردد. اگربایع ازتهام
ثمن منصرف شود شفیع میتواند عقاررابه ثمن مثل آن اخذ نماید.
ماده 1068-
عقد بیع بصورت مرايحه, که عبارت است از فروش بمثل.ثمن شرا باریج
معلوم. وتولیه که عبارت است از فروش بمثل ثمن اول, واشتراک که عبارت
است ازفروش بعضي مبیعه به بعضي ثمن, ووضیعه که عبارت ازفروش
کمترازئمن اول, جواز دار
ماده 1069-
بایع ميتواند پیش از قبض ثمن, درآن تصرف نصوده ویابه قرض دارخود آترا
حواله کند. خواه ازجمله اشيايي باشد كه تعيين شده بتواند ياخير.
ماده 1070-
براي اینکه اثر بیع درحق ثالث به نتیجه منتج گردد, عقدباید مطابق به احکام
قانون ثبت گردد.
مبحث دوم- وجايب بايع
فروع اول- احکام عمومي
ماده 1071-
هرگاه مبیعه شي معین بالذات بوده ویابصورت تخميني بفروش رسیده باشد,
ملکیت مبیعه خود بخود به مشتري انتقال مي يابد.
صفحه 212:
ودرصورتیکه تنها نوع مبیعه معلوم باشد, ملکیت آن بدون اقرار بیع انتقال کرده
نمیتواند.
ماده 1072-
مشتري مي تواند به مجرد انتقال ملکیت درمبیعه خواه منقول باشد باغیرمنقول
تصرف نماید. گرچه قبل از قبض باشد.
ماده 1073-
هرگاه بنایع: بعندازقیض لمن وفیل از:تسليم فبیعته:به: مصعزي؛ مفلتن گلزدد:
مشتري مبیعه راازبایع یااز ورثه او اخذ مي نماید. سایردائئین مزاحم مشتري
شده تمیتوانند.
ماده 1074-
)1( بایع میتواند دربیعیکه به ثمن موجل صورت گرفته انتقال ملکیت مبیعه رابه
مشتري تاحین پرداخت تمام ثمن شرط گذارد. گرچه تسليمي مبیعه صورت
گرفته باشد.
(2) اگرئمن مبیعه به اقساط پرداخته شود, متعاقدین میتوانند چنان موافقه
نمایند که بایع یک جز آن را درصورت عدم پرداخت تمام اقساط به حیث تعویض
درمقابل فسخ بیع, نزد خودبازداشت نماید.
باوجود آن محکمه مي تواند با در نظر گرفتن شرایط واحوال, تعویضات مورد
موافقه رامطایق به حکم ماده (731) اين قانون تنقیض نماید
(3) اگرتمام اقساط پرداخه شود ملکیت مبیعه از تاریخ انعقاد بیع به مشتري
انتقال مي یابد
)4( احکام فقرات فوق گرچه عقد بیع رامتعاقدین بنام اجاره مسمي نمایند
نیزتطبیق ميشود.
ماده 1075-
صفحه 213:
بابع باجراي اعمالیکه براي انتقال ملکیت مبیعه ضروري پنداشته شود وهمجنان
به اجتناب از اعمالیکه انتقال ملیت مبیعه راناممکن گرداند مکلف مي باشد.
ماده 1076-
بابع مکلف است مبیعه رابهمان ازصاف حین عقد وحالتیکه موافق طبیعت مبیعه
باشد, به مشتري تسلیم نماید.
ماده 1077-
تسليم شامل تمامي ملحقات مبيعه وآنجه كه بصفت دايمي, جهت استعمال
مبيعه تهيه شده باشدء مي باشد اين حكم مطابق ايجاب طبيعت شي. عرف
وقصد متعاقدين صورت ميكيرد.
ماده 1078-
تسلیم مبيعه, عبارت است ازدور ساختن موانع بين مشتري ومبيعه: طوريكه
مشتري بدون حایل ومانع به قبض آن قادرباشد.
ماده 1079-
دورساختن موانع. قبض حکمي شناخته شده وبه اختلاف حال ونوع مبیعه مطابق
ایجاب عرف تغییر مینماید.
ماده 1080-
هركاه عين مبيعه قبل از بيع درتصرف مشتري باشد. قبض جدید آن ضرورت
ندارد, تصرف مشتري خواه قبل ازبیع ید ضمان باشد یا بعد امانت.
ماده 1081-
تسلیم مبیعه دربیع مطلق درمحلیکه مبیعه حین انعقاد عقد موجود باشد صورت
گرفته ومحل عقدجاي تسليمي شناخته نمیشود. مگردرصورتکه طرفین به
تسلیم مبیعه درمحل معین موافقه کرده باشند.
ماده 1082-
صفحه 214:
هرگاه مقدار مبیعه درعقد تعبین شده باشد بایع ازنقص مبیعه حسب مقتضاي
عرف مسئول مي باشد, بشرطیکه موافقه بغیرآن صورت نگرفته باشد. باآنهم
مشتري از جهت نقص درمبیعه طلب فسخ عقد راکرده نمي نواند. مگراینکه
ثابت نماید نقص به اندازه است که اگر مشتري قبلا به آن علم مي داشت بیع
راانجام نمیداد
ماده 1083-
هرگاه:مبیعهر آنچه درعفد تصریح شده: زان باشد:درخالیکه قمن: بمقایل مرواخد
تعیین گردیده ومبیعه قابل تبعیض نباشد مشتري باکمال ثمن مکلف مي گردد.
مگراینکه زیادت آن فاحش باشد. دراین صورت فسخ عفد رامطالبه کرده
میتواند. مشروط براینکه موافقه یه خلاف آن بعمل نیامده باشد.
ماده 1084-
مطالبه تتقیص ثمن از طرف مشتري ومطالیه تزئید ثمن از طرف بایع مبني
برزیادت ونقصان مبیعه بعدازمرورمدت سه ماه از تاریخ تسلمي بالفعل مبیعه
شنیده نميشود.
ماده 1085-
هرگاه مبیعه قبل از تسلمي بنابراسباب خارج اراده بایع تلف شود عقد فسخ
vais به مشتري مسترد میگردد. مگراینکه تلف بعداز ابلاغ به مشتري ميني
پرتسليمي مبیعه صورت گرفته باشد.
ماده 1086-
هرگاه درقیمت مبیعه قبل ازتسلیم نسبت حدوث عیب نقصان عاید شود,
مشتري بین فسخ عقد وبقاي آن باتتقیص ثمن مخبراست.
ماده 1087-
(1) هرگاه چیزیکه به قصد خرید بعداً تعبین ثمن قبض گردیده نزد قابض هلاک
ویاضایع شود, قبض کننده مسئول پنداشته ميشود. درصورت عدم تعیین ثمن,
صفحه 215:
حیثیت امانت راداشته از ضیاع وهلاكي که بدون قصد وتقصیرقابض بعمل آیدء
مسئولیت بقابض عاید نمیگردد.
(2) آگر قبض به قصد خرید صورت نگرفته بدون قصد قبض کننده هلاک شود
امانث شمرده شده مسئوليتي به قابض عاید نمیگردد. اعم از اينکه ثمن آن
تعيين شده باشد يا نه.
فروع دوم -ضمان تعرض واستحقاق
ماده 1088-
پایه از عدم تعرض بر انتفاع مشتري از مبیعه بصورت كلي وجزئي ضامن
شناخته میشود خواه تعرض ناشي از عمل خود بایع باشد یا شخص ثالثیکه هنكام
عقد بر مبیعه چنین حفي داشته باشد که به آن علیه مشتري احتجاج نموده
بتواند یا حق مذکوررا بعد از عقد طوري ثابت نماید که از طرف بایع به او داده
ماده 1089-
هرگاه مبیعه از طرف غیر به استحقاق برده شود ,در صورتیکه استحقاق بملک
بایع راحع باشد ,بایع ضامن آن شناخته مي شود گرچه ضمانت در عقد شرط
گذاشته نشده باشد
ماده 1090-
شرط گذاشتن عدم ضمانت بایع در صورت استحقاق مبیعه جواز
نداشته ,گذاشتن چنین شرط موجب فساد بیج مي گردد.
ماده 1091-
)1( هركاه استحقاق تنها باقرار يا نكول مشتري ثابت شده باشد مطالیه ضمان
از بایع جواز ندارد .
صفحه 216:
(2) اگر مشتري در حالت مندرج فقره فوق داراي حسن نیت بوده بیاع را
بدعوي استحقاق در وقت مناسب مطلع ساخته بمداخله در دعوي ابلاغ نموده
وبایع مداخله نورزیده باشد مي تواند ضمان استحقاق را مطالبه کند .
(3)در صورتیکه مشتري بایع را بدعوي استحقاق مطلع نساخته وحکم فطعي
علیه او صادر شود ,حق مراجعه او ساقط مي گردد. مشروط Sil بانج ثابت
سازد که مداخله او در دعوي به رد دعوي استحقاق منجر مي گردید.
ماده 1092-
هرگاه بعد از اثبات دعوي استحقاق شخص مستحق ومشتري طوري موافقه
نمایند که مبیعه مقابل عوض نزد مشتري باشد اين موافقه خرید از مستحق
تلقي گردیده مشتري بر بایع رحوع کرده مي تواند
ماده 1093-
(1/هرگاه مبیعه از نزد مشتري با ستحقاق برده شود در صورتیکه بایع هنگام
عقد از استحقاق مبیعه علم نداشته باشد «مشتري میتواند رد تمامي ثمن
وقیمت حاصلي راکه برد آن براي مستحق مکلف شده ,با مصارف نافع وجمییع
مصارف دعوي ضمان ودعوي استحقاق ,به غیر از آنچه مشتري مي توانست از
صرف آن باساس ابلاغ دعوي به بایع خود داري کند ,مطالبه نماید ,زیادت
ونقصان قیمت مبیعه در زمینه تاثيري ندارد .
(2) اگر بیع هنگام عقد باستحقاق مبیعه علم داشته باشد ,علاوه بر مطالبات
فوق مشتري مي تواند مقدار مازاد قیمت مبیعه را از ثمن ومصارف غیر
ضروري ایکه برمبیعه انجام داده .با تعویض خساره عایده ونقص حاصلیکه از
جهت استحقاق مبیعه باو عاید شده .نیز مطالبه کند.
ماده 1094-
)1( هرگاه بعضي از مبیعه به استحقاق برده شده ياحقي براو تعلق گرفته باشد
که مشتري هنگام عقد از آن آگاه نباشد ,.مي تواند عقد را فسخ نماید
صفحه 217:
(2) اگر مشتري مقدار متباقي مبیعه را قبول نماید , مي تواند جبران خساره
وارده ناشي از استحقاق را مطالیه کند.
ماده 1095-
(1) متعاقدین مي توانند باساس موافقه خاص ضمان استحقاق رازیاد با کم
سازند ویا آنرا ساقط نمایند .
(2) اگر حق ارتفاق واضح بوده ویا Lil wl به مشتري ظاهر ساخته باشد شرط
دمن ود میدز جووني: یه
ماده 1096-
(1) بایع از استحقافیکه از فعل او نشأت کند مسئول شناخته میشود گرچه
موافقه عدم ضمان در زمینه موحود شده باشد توافق طرفین بخلاف این حکم
اعتبار ندارد
(2) اگر استحقاق ناشي از فعل غير باشد بابع تنها برد ثمن مكلف ميشود.
فرع سوم - ضمان عیوب پوشیده
ماده 1097-
هرگاه مبیعه وقت تسلیم عاري از او صافي باشد که وجود آن نزد مشتري
اهمیت داشته با در آن عيبي دیده شود که باعث تنزیل قیمت یا تنزیل منفعت آن
حسب غایه مطلوبه عقد یا ظاهر طبیعت شي ویا غرضیکه به آن آماده گردیده
شود .بایع ملزم بضمان مي گردد گرچه بایع بوجود آن علم نداشته باشد .
ماده 1098
هركاه مشتري حين عقد بيع به عيوب مبيعه علم داشته ويا اينكه اگر مشتري
مبیعه را مانند شخص عادي تفحض ميكرد به عيوب آن بي ميبرد در ينصورت
بایع از عیوب متذکره ضامن پنداشته نمیشود مگر اینکه مشتري ثابت نماید که
بایع مبیعه را خالي از عیب وانمود کرده وبا اینکه قصد اخفاي عیب را داشته
صفحه 218:
ماده 1099-
اشیائیکه به عقد واحد فروخته شده باشد وبعدا معبوبیت بعضي آن ظاهر گردد
در صورتیکه در انقسام آن ضرري موجود نگردد مشتري مي تواند معیوب را
gl Jy sips optus تطالبه من آن را بتماید خصعرق نمي تواتد ام اشیاي
مذکور را بدون رضاي بابع مسترد نماید اگر در انقسام آن ضرري موجوذ باشد
هشتري مي تواند نمام مبیعه زا به کل ثمن قبول ویا زد نماید .
ماده 1100-
Cl) هرگان در میعه:عیب: قدیم. ظامن #رديده وعدا سرد هصتری عنب بچدیند جر
آن عاید گردد مشتري نمي تواند آنرا با وجود عیب جدید مسترد نماید اما صرف
تنقيص ثمن را از بابع مطاليه كرده ميتواند.
(2) اگر عیب جدید از مبیعه زایل گردد مشتري مي تواند نسبت عیب قدیم آن
را به بایع رد نماید
ماده 1101-
تزئید شي ازمال مشتري بر مبیعه مانع رد آن میگردد .مگر مشتري مي تواند
نسبت عیب مبیعه به تنزیل قیمت آن به بایع مراجعه نماید
ماده 1102 -
هرگاه مبیعه معیوب در دست مشتري هلاک گردد صرف مطالبه تتثیص ثمن را
از بایع نموده میتواند .
ماده 1103-
هرکاه مشتري بعد از اطلاع بعیب قدیم در مبیعه ,تصرف مالکانه نماید ,خیار
عیب او ساقط میگردد .
ماده1104-
صفحه 219:
متعاقدین مي توانند به مواققه خاص مقدار ضمانت را تعبین نمایند در صورتیکه
بانج عیب مبیعه را عمدا مخفي کرده باشد تمام شرایطیکه ضمانت را ساقط وبا
تنزیل دهد باطل شمرده میشود
ماده 1105-
عيبيكه عرفا قابل اهمیت نباشد بایع ضامن آن دانسته نميشود
ماده 1106-
ضمان عیب در بيعي که به حکم محکمه با توسط ادارات دولتي طور مزایده
صورت گرفته باشد اعتبار ندارد
ماده 1107-
(1) دعوي ضمان عيب بعد از انقضاي شش ماه از وقت تسلیم مبیعه اگر چه
بعد از انقضاي مدت فوق عيب مبيعه ير مشتري ظاهر نكرديده باشد قابل سمع
نيست مشروط بر اينكه يايه مدت طولاني تري را قبول نكرده باشد.
(2) اگر مشتري ثابت نماید که اخفاي عیب از غش بایع نشأت کرده ,بایع مذكور
نمي تواند به انقضاي مدت فوق تمسک نماید.
میحث سوم -وجایب مشتري
ماده 1108-
مشتري به برداختن ثمن موافقه شده ومصارف آن مطابق يه شرايط عقد
مكلف ميباشد
ماده1109-
)1( هرگاه مکان پرداخت ثمن در عقد معین شده باشد , پبرداخت آن در همان
مکان معینه واگر تعیین نشده باشد در جائي صورت مي گیرد که مبیعه در آن
تسلیم داده میشود .
صفحه 220:
(2)اگر wl در وقت تسليمي مبیعه مستحق ثمن دانسته نشود ثمن مذکور در
اقامتگاه مستري حین استحقاق پرداخته مي شود مگر اينکه موافقه یا عرف
بخلاف آن باشد
ماده 1110-
هركاه تاديه ثمن مبيعه به يك وقت معين يابه اقساط تعيين شده باشد برداخت
ثمن به رسيدن موعد مهلت يا مدت هر قسط لازم ميشود تاخير در تاديه از
موعد یک قسط موجب تعجیل اقساط ديكر نميشود .مكر اينكه در عقد شرط
كذاشته شده باشد.
ماده 1111-
هركاه بایع در بیع جنس به نقد, جنس را عرضه تماید ,مشتري قبل از تسلیم
جنس به تادیه ثمن مبیعه مکلف میباشد. دربیع جنس به جنس یا نقد به نقد
تسلیم مبیعه وپرداخت ثمن یکجا صورت میگیرد .
ماده1112-
(1) بایع مستحق فايدة قانوني ثمن مبیعه شناخته نمیشود ,مگ اینکه مشتري را
قبلا به تادیه ثمن اخطار یا مبیعه را به وي تسلیم نصوده باشد . بهر حال لازم
است که مبیعه قابلیت حاصل دهي یا سایر عواید را داشته باشد ,مگر اینکه
موافقه یا عرف به خلاف آن باشد
(2) فواید وحاصلات مبیعه با تکالیف آن از هنگام انجام عقد به مشتري تعلق
میگیرد ,مگر اینکه موافقه یا عرف بخلاف آن باشد .
ماده 1113-
(1) هركاه شخصي بالاي مشتري به استناد حق سايق از عقد بيع ويا حقيكه در
خصوص مبیعه به بایع تعلق بكيرد اعتراض نمايد يا خوف استملاك ملكبت مبيعه
موجود باشد. مشتري مي تواند تا حين قطع تعرض يا زوال خطر در صورتيكه
شروط عقد مانع آن نباشد ,ثمن مبیعه را نزد خود نگهدارد . باوجود آن ,بایع مي
تواند بشرط تقدیم کفیل ,تادیه ثمن مبیعه را مطالیه کند
صفحه 221:
(2) اگر مشتري عييي را در مبیعه کشف تماید از حکم مندرج فقره فوق
استفاده کرده میتواند .
ماده 1114-
هرگاه تمام یا بعضي ثمن في الحال قابل تادیه باشد :بایع مي تواند تازمان
حصول آنچه مستحق میگردده مبیعه را نزد خود نگهدارد ,گرجه مشتري در صورد
؛رهن با تضمین بدهد . مگر اينکه موافقه بخلاف آن صورت گرفته باشد .
ماده 1115-
هرگاه بایع قبل از قبض ثمن مبیعه را تسلیم نمايد «حق نگهداشت مبیعه را از
دست میدهد .در اين صورت استرداد مبیعه را چهت حصول ثمن مطالبه کرده
تمیتوانه:
ماده 1116-
هرگاه مشتري قبل از تادیه ثمن بدون اجاژه بایع مبیعه را قیض نماید بایع
میتواند مبیعه را مسترد نماید در صورت هلاک یا معیوبیت مبیعه نزد مشتري
قیض مذکور صحیح پنداشته شده بتادیه ثمن مکلف ميشود.
ماده1117-
هرگاه بابع به تاجیل ثمن مبیعه موافقه نموده باشد .حق نگهداشت مبیعه را
نداشته به تسلیم آن به مشتري مکلف ساخته ميشود.
درینصورت حق مطالبه ثمن را قبل از فرارسیدن موعد تاجیل ندارد ,مگراینکه
تنقیص تامینات تادیه ثمن از طرف مشتري ظاهر شده یا مشتري در حالت
افلاس قرار گیرد که خوف ضیاع ثمن از آن متصور باشد .
ماده 1118-
هركاه مشتري قبل از قبض مبيعه وتاديه ثمن در حالت افلاس بميرد .بايع
ميتواند .مبيعه را تازمان حصول ثمن نزد خود نكهداشته يا از محكمه ,فروش
آنرا مطالبه كتد در صورت زيادت ثمن از حق بايع حق بايع برداخته شده متبا قي
صفحه 222:
به ساير دائثين تعلق مي كيرد ودر صورت تقصان بابایع در حصه متباقي مثل
سایر دائئین معامله میگردد.
ماده 1119-
هرگاه مشتري از تادیه ثمن مبیعه در موعد تادیه امتناع ورزد یا وجایب ديگري را
که بموجب عقد بیع به آن مکلف است اخلال نماید ,بایع میتواند ننفیذ یا فسخ بیع
را مطالبه تماید
ماده1120-
هرگاه طرفین عقد موافقه نمایند که در صورت عدم پرداخت ثمن در میعاد
معین بیع خود بخود فسخ شده تلقي گردد. محکمه میتواند تا زمانیکه ابلاغ فسخ
عقد صورت نگرفته باشد ,صدت تاجیل را تمدید بخشد. اگر در عقد طوري
تصريح شده باشد که فسخ بدون ابلاغ واقع میشود ,دربتصورت محکمه نمي
تواند به مشتري مهلت بدهد .
ماده 1121-
مشتري مكلف است مبيعه را در محليكه حين عقد بيع در آن وجود داشت
تسلیم شود ,مگر اینکه موافقه بخلاف آن صورت گرفته باشد .انتقال مبیعه باید
بدون معطلي صورت گیرد ,مگر اینکه انتقال آن مدتي را ایجاب نموده یا انتقال
آن در زمان ومکان معین در عقد تعبین شده باشد .
ماده 1122-
هرگاه صدور مییعه به مشتري لازم شده باشد ,تسليمي بعد از وصول مبیعه به
مشتري انجام میگیرد «مگر اینکه موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد
ماده1123-
مصارف تسليمي مبیعه وعقد بیع ,محصول ثبت وغیره مصارفي که مبیعه ایجاب
نماید به ذمه مشتري مي باشد Sos اینکه موافقه یاعرف بخلاف آن حکم نماید
صفحه 223:
قسمت دوم
بيوع مختلفه
مبحث اول -سلم
ماده 1124-
سلم ,عبارت است از بیع ثمن آجل به ثمن dele
ماده 1125-
سلم در اشيائي صورت گرفته مي تواند که مقدار ووصف أن تثبيت وتعيين شدم
بتوانة.
ماده 1126-
براي صحت سلم شرط است که محل عقد غله وامثال آن بوده واز حين عقد
الي وفت تسلیم موجود شده بتواند .
ماده 1127-
در سلم شرط است که جنس ,نوع ,وصف ,قدر ومیعاد تسلیم مبیعه باقیمت
ثمن ومحل تسلیم مبیعه بیان شده باشذ .
ماده 1128-
صفحه 224:
براي صحت بقاي سلم شرط است که ثمن قبل از مفارقت متعاقدین حین
مجلس قیض گردد.
ماده 1129-
مدت تسليم به اساس موافقه متعاقدين تعبين ميكردد .اين مدت بايد از يكصاه
کمتر نباشد.
ماده1130-
حکم سلم ,عبارت است از ثبوت ملکیت متعاقدین در بدلین «یمجرد تمام شدن
عقد .
ماده 1131-
سلم دهنده نميتواند قبل از قيض
در ثمن وسلم گیر نده نمي تواند
قبل از تسليمي در مبیعه ,تصرف
تباي
ماده 1132-
مذت سلم به فوت سلم دهنده باطل میگردد نه به فوت سلم گیرنده بومبیعه از
ترکه سلم دهنده خريداري میشود.
مبحث دوم -صرف
ماده 1133-
صرف عبارت است از بیع نقد به نقد.
ماده 1134
براي صحت صرف شرط است كه بدلين قبل از تفريق متعاقدين قبض كرديده
وعقد از خيار شرط وتاجيل خالي
باشد .
صفحه 225:
ماده 1135-
حکم صرف ,عبارت از مالک شدن متعاقدین است در بدلین .
مبحث سوم -بيع وفا
ماده 1136-
بیع وفا عبارتست از داشتن حق استرداد مبیعه براي بایع واز ثمن براي مشتري
ماده1137-
حق استرداد بایع ومشتري مشروط ومقید یه مدت شده نمیتواند .هر نوع
موافقه که به خلاف آن صورت گیرد ,باطل شناخته میشود.
ماده 1138-
در بيع وفا مشتري مي تواند از منافع مبيعه كلا يا قسما استقاده نمايد .مشتري
نمینواند مبیعه را در بیع وفا ay شخص ديگري بفروشد وبا ملکیت رقبه آثرا به
سيبي از اسیاب به شخص دیگر انتقال دهد .
ماده1139-
بایع وقتي مي تواند مبیعه را در بیع وقا بفروشد که مشتري ازوي مطالبه
استرداد ثمن نماید وبایع به جزء از طریق فروش مبیعه قادر به استرداد ثمن
نباشد
ماده 1140-
)1( مبیعه در بیج وفا تا هنگام استرداد .ملک مشتري شناخته شده قواعد متعلق
به ملکیت در آن رعایت مي شود .
(2) مشتري در بیع وفا الي زمان استرداد حق .از طرف بایع از
مبیعه استفاده ملکیت نموده مي تواند , مگر اینکه عمل وي حاوي غش باشد .
صفحه 226:
ماده 1141-
(1) استرداد مبیعه به ابلاغ رسمي اي صورت میگیرد که از طرف بایع به
مشتري صادر میشود .
(2) بعد از اتمام ابلاغ عقد بیع فسخ گردیده بایع مبیعه را خالي از تضمیناتیکه
متعري یه آن وازد عوزه: تمعرو ی نماین
)3( اين ابلاغ بر اشخاصیکه حقي را به حسن نیت بعد از آن کسب نموده باشند
تا ثیر وارد نمیکند .مگراینکه ابلاغ مذکور به ثبت رسیده یا در حاشیه ثبت بيع به
آن اشاره شده باشد.
ماده 1142-
)1( هرگاه بایع از حق استرداد استفاده نماید , مکلق است به استنناي
مصارفیکه براي حفاظت مبیعه بعمل آمده رثمن مصارف عقد ,مصارف
استعمال حق استرداد , ومصارف ضروریه ديگري که از طرف مشتري صورت
گرفته بپردازد مگر اينکه بخلاف آن موافقه بعمل آمده باشد .
(2) مشتري مي تواند مدتي را که بایع در آن مبالغ مدرج فقره (1) اين ماده را
حقیقنا عرضه نماید تعبین کند , در حالیکه بایع در خلال مدت مذكور به تاديه اين
مبالغ نبردازد ,فسخ ناشي از استعمال عق استرداد نادیده پنداشته میشود .
ماده 1143-
هرگاه مشتري مصرف تافح وضروري بر مبیعه به عصل آورده وقیمت مبیعه به
سیب آن بالا رفته باشد حق مطالبه آنرا دارد «مشروط بر اینکه مصارف مذکور
به اجازه بایع صورت گرفته وزیاده روي در آن نکرده باشد.
ماده 1144-
هركاه بايع آنجه را كه بردآن مكلف است بمشتري رد نمايد .بر مشتري لازم
است مبيعه وزيادتيكه در آن از وقت بيع بعمل آمده ياآنجه از تاريخ رد مبالغ
مذکور به بعد قبض نموده به بایع بپردازد
ماده 1145-
صفحه 227:
هرگاه مبیعه زمین زراعتي بوده بایع در خلال سال زراعتي رد آترا مطالبه
تعاید ,در حالیکه مشتري آنرا زرع تصوده باشد مي تواند زمین صذکور را الي
وقت درو نزد خودنكهداشته ,آنجه را عرف حكم نمايد مقابل مدت بين فسخ
عقد وهنگام درو به بایع بپردازد.
ماده 1146-
هرگاه مبیعه در بیج وفا حصه مشاع بوده وشرکا از مشتري بیع عین مذکور را
جهت عدم امکان تقسیم مطالبه نمایند «مشتري مکلف است به با یج جهت
استرداد حق وي اطلاع دهد .در صورتیکه بایع از حق استرداد استفاده نکند
وحمیع عین مذکود به اساس مزایده به مشتري تعلق گیرد وبعدا بایع استرداد
آنچه را فروخته است اراده نماید «مشتري مي تواند اورا به استرداد جمییع عین
مدکور وادار سازد .
ماده 1147-
هركاه مبيعه در بيع وقا نزد مشتري تلف كردد وارزش آن بيشتر از مقار دين
باشد از قيمت آن به اندازه دين ساقط كرديده مشتري به پرداخت مقدار مازاد
مكلف ميباشد.
18 ماده
هركاه مبيعه در بيع وفا تلف شود, در صورتيكه ارزش مبيعه مساوى دين
مطلوبه باشد, دين ساقط و اكر كمتر از آن ياشد به اندازه حصه تلف شده
ساقط گردیده, مشتری حصه متباقی را از بایع مطالبه مینماید.
ماده 1149-
مشتري از تغیرات اساسي که در مییعه به اساس عمل خود او یا به اساس
عمل شخص مسئول ديگري عاید وبایع از آن متضرر گردد مسئول شناخته
میشود
ماده 1150-
صفحه 228:
هرگاه يكي از عاقدین در بیع وفا فوت نماید ورثه در احکام بیع وفا قایم مقام او
Bayh
ماده 1151-
(1) هركاه در بيع وفا رهن حيازي عقاري مضمر باشد عقد به اعتبار ببع ورهن
هر دو باطل شتاخته ميشود
(2) بيع وفا هنكامي رهن حيازي تلقي ميشود كه در آن رد ثمن با مفاد شرط
گذاشته شده يا مبيعه به هر صورتي که باشد در حبازت بایع باقي بماند اثبات
رهن مضمر به همه طرق اثبات جواز دارد.
مبحث چارم- بیع ملک غیر
ماده 1152-
شخصیکه ملک غیر را بدون اجازة وي به شخص ديگري بفروشد بیع متعقد ونفاذ
آن باجازه مالک موقوف میباشد در صورت اجازه بیع نافذ ودر غیر آن مالک مي
تواند فسخ آنرا مطالبه نماید .
ماده 1153-
هرگاه مالک بیع را اجازه دهد بیع در حق مشتري وبایع صحیح مي باشد همچنان
اكر ملکیت مبیعه بعداز عقد به بایع انتقال نماید عفد در مبیعه صحیح دانسته
میشود
ماده 1154-
هركاه به فسخ بيع حکم صادر شود ومشتري از عدم ملکیت بایع در مبیعه علم
نداشته باشد میتواند از بایع جبران خساره را مطالیه تماید گرچه بایع داراي
حسن نیت باشد .
مبحث پنجم - بیع نائب براي خود
ماده 1155-
صفحه 229:
(1) پدریکه بالاي اولاد خود ولایت داشته باشد میتواند مال خود را براولادش
پفروشد وبا مال اولاد خورا به قیمت مثل براي خود بخرد .
(2) پدر کلان حکم پدر را دارد.
ماده 1156-
وصي وقیمیکه از طرف محکمه تعبین شده نمیتواند مال خودرا بالاي قاصر یا
محجور عليه فروخته يا مال آنهارا براي خود خريداري نمايد .
(2) وصي وقیم مدکور مي توانند یه اجازه قاضي به چنین امر اقدام کند .
ماده 1157-
وصي ايكه از طرف بدر يا بدر كلان تعيين شده باشد تميتواند مال خودرا بالاي
قاصر بفروشد ويا مال اورا براي خود بخرد مكر اينكه اين pol يه نقع قاصر بوده
وبه اجازه محكمه صورت كرفته ياشد
ماده 1158-
(1)دلال واهل خبره كه اموال جهت فروش يا تعيين قيمت به آنها سبرده شدم
انمي توانتد آثرا باسم خود یابه اسم مستعار براي خود خريداري نمایند :
(2)اگر شخصیکه مال با وتعلق گرفته در حال وجود اهلیت لازم به عقد اجازه
نماید عقد مذکور صحیح دانسته مي شود .
مبحث ششم -بیع حقوق متنازع فیه
ماده 1159-
هرگاه شخص از حق متنارع قیه خود به مقابل چيزي به شخص ديگري تنازل
نماید طرف نزاع میتواند حق متنارع فیه را از مشتري (متنازل الیه ) مسترد
تماید مشروط براینکه به مشتري ثمن پرداخته شده وي را با مصرف وریج
قانوني آن از هنگام تادیه بپردازد
ماده 1160-
حكم ماده فوق در احوال ذيل تطبيق شده نميتواند :
صفحه 230:
1- در حالتیکه حق متنارع فیه جزء اموالي باشد که بصورت اتکل به ثمن واحد
فروخته شده باشد .
2- در حالتیکه حق متنازع فیه بین ورثه یا مالکان متعدد بقسم مشاع بوده ويکي
از شرکا حصة خود را بر ديگري قروخته باشد
3- در حالتیکه مدیون حق متنارع فیه را در مقابل دین براي دائن واگذار شده
باشد .
4 در حالتیکه حق متنازع قیه راجع به عقار تحت رهن بوده وبالاي شخصیکه
عقار در حيازت او است فروخته شده باشد .
ماده 1161-
قضات اعضاي خكارنوالي وقضاياي حكومت وكلاي مدافع وموظفين محاكم در
حاليكه حق متنارع فيه در داخل حوزه صلاحيت محكمة باشد كه در آنجا ايفا
وظيفه ميتمايند نمي توانند تمام يا قسمت از آن را باسم خود یا باسم مستعار
خريداري کنند در غیر آن بیع باطل شناخته میشود
ماده 1162-
وكلاي مدافع در حقوق متنارع فیه که دفاع آنرا به عهده دارند نمي توانندمعامله
ایرا با موکل خویش بلسم خود یا به اسم مستعار انجام دهند در غیر آن عقد
باطل شناخته میشود
مبحث هفتم - بیع متروکه
ماده 1163-
کسیکه متروکه را بدون تفصیل مشتملات آن بفروشد تنها به ثبوت ورائت خود
مكلف مي باشد مكر اینکه بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد .
ماده 1164-
فروختن متروکه بحقوق دیگران تاثيري وارد نمي سازد مگر اینکه مشتري تمام
اجراآت لازمي را که براي انتقال تمام حقوق شامل ترکه ضروري است انجام
صفحه 231:
نماند رعایت احکام قانون راجع باجراآت انتفال حق بین متعاقدین حتمي مي
باشد .
ماده 1165-
هرگاه بایع بعضي از دیون ترکه را بدست آورد يابعضي از اشیاء متعلق به ترکه
را بفروشد بردآن براي مشتري مكلف مي باشد مكر اينكه عدم رد آن حين بيع
شرط گذاشته شده باشد
ماده 1166-
مشتري مکلف است ديوني راکه برترکه بوده واز طرف بایع پرداخته شده باشد
به بایع ردوتمامي دیون وحقوق راکه بالاي ترکه باشد بابایج محاسبه
نماید ,مشروط براینکه موافقه طور ديگري صورت نگرفته باشد.
مبحث هشتم -بيع در حين مرض موت
ماده 1167-
هركاه شخص هنكام مرض موت جيزي را به وارث يا غير وارث به ثمن كمتر از
قيمت آن در روز وفات ,بفروش پرساند عقد در صورتي بالاي ورئه تطبیق مي
گردد که مقدار تفاوت قیمت از ثلث قیمت مجصوع ترکه متجاوز نباشد مبیعه
شامل مجموع ترکه محسوب میشود .
ماده 1168-
هركاه تفاوت قيمت از ثلث كلي تركه تجاوز نمايد بيع در آنجه كه از ثلث زياد
باشد در حق ورثه نافذ نميكردد مكر اينكه ورثه آنرا قبول يا مشتري مقداري را
كه دو ثلث تركه را تكميل نمايد رذ كند.
ماده 1169-
در عقد بيع هنكام مرض موت احكامي رعايت ميشود كه در تبرع جنين
مريض «قابل رعايت است
ماده 1170-
صفحه 232:
احكام مواد سه كانه فوق بضرر شخص ثالث صاحب حسن نبت که به مقایل
عوض ,حق عبني را عليه عين مببعه كسب نموده باشد تطبيق نميشود.
ميجحت يهم -مغائضة
ماده 1171-
مقايضه عبارت است از بیع جنس به جنس .
ماده 1172-
هركاه اشياء متبادل در عقد مقايضه از نظر متعاقدين داراي قيمت هاي متفاوت
باشد تعويض مقدار تفاوت به يول نقد جواز دارد.
ماده 1173-
)1( هریک از اجناس متبادل در عقد مقايضه حكم مبيعه را داشته شروط مبيعه
در آن اعتبار داده مي شود .در حال وقوع منازعه در مورد تسليم داد وستد
اجناس مذكور همزمان صورت ميكيرد
(2) هريك از متعاقدين در عقد مقايضه نسبت به آنجه تسليم نموده بایع ونسبت
به آنچه اخذ نموده مشتري شمرده ميشود .
ماده 1174-
عاقد يكه در عقد مقايضه جنس را تسليم وبعد از نزد ش باستحقاق برده شود يا
آئرا باثر عيب رد تمايد مي تواند جنس مقايل را استرداد ياقيمت آثرا مطابق
وقت استحقاق يا هنكام مقايضه خالي از عيب از طرف ديكر عقد مطالبه نمايد
در هر دوحالت اكر موجبه قانوني موجود شود شخص مذكور جبران خساره را
مطالبه كرده مي تواند
ماده 1175-
مصارف عقد مقايضه بصورت مناصفه بالاي طرفين عقد تحميل ميشود .مكر
اينكه موافقه بخلاف آن صورت كرفته باشد .
صفحه 233:
فصل دوم
قسمت اول
اركان هبه
ماده 1176-
هيه عبارت است از تمليك مال به شخص ديكر يدون عوض كاهي بمقابل عوض
نيز صورت ميكيرد
ماده 1177-
شخصیکه اهلیت تبرع را داشته ومحجور نباشد میتواند در حال صحت جمیع
مایملک خود يا قسمتي از آنرا براي که هر که خواسته باشد هبه نماید
ماده 1178-
(1) هبه بدون قبول و قبض موهوب له ویا نایب او تکمیل نمیگردد .
(2)هرگاه هيه از طرف ولي يا وصي موهوب له صورت گرفته با شد واهب در
قبول وقبض هبه نيز نيايت مي نمايد .
ماده 1179-
هبه به تعاطي متعقد شده مي تواند .
ماده 1180-
ملكيت عين موهوبه وقتي ثابت مي شود كه عين مذ كور كاملا قبض كردد . در
صورتيكه موهوبه عقار باشد ,تحریر عقد درورق رسمي جهت انعقاد هبه حتمي
میباشد .
ماده 1181-
صفحه 234:
هرگاه مال در حالي هبه شود که بتصرف موهوب له قرار داشته باشد هبه قبض
شده تلقي مي شود .
ماده 1182-
هرگاه دین از طرف داین بمدیون هبه شده يا از آن بدون تردید مدیون ابراء
صورت كيرد عقد هبه تكميل كرديده دين ساقط ميشود در صورتيكه دين به غير
مديون هيه شده باشد هبه قبل از قبض موهوبه باجازه واهب تكميل شده
نمیتواند
ماده 1183-
موجودیت موهوبه هنگام عفد شرط بوده لازم است معین ودر ملک واهب
باشد
ماده 1184-
هرگاه موهوب مشاع قابل قسمت باشد هبه آن باوجود قبض افاده ملکیت را
نمي نماید مگر اینکه واهب آنرا نقسیم نموده حصه معین را بموهوب له تسلیم
نماید
ماده 1185-
در صورتیکه موهوب» مشاع غیر قابل قسمت باشد قبض آن افاده ملکیت را
مینماید مشروط براینگه مقدار آن معلوم باشد.
ماده 1186-
هبه مقید به مدت عمر جواز داشته به ارث برده نمیشود اما هبه مقید به زمان
معین جواز نه دارد
ماده 1188-
صفحه 235:
هبه به ضرر دائنین جواز ندارد .
ماده 1189-
هبه به مرك واهب قبل از تسليم عين براي موهوب له باطل دانسته مي شود
ماده 1190-
هبه بمرگ موهوب له قبل از قبض موهوبه باطل دانسته شده ورثه موهوب له
در آن حق ندارد
ماده 1191-
هبه شخص در حال مرض موت حکم وصیت را دارد .
قسمت دوم
احکام هبه
cous اول - وجایب واهب
ماده 1192-
در صورتیکه موهوب له عین موهوبه را تسلیم نشده باشد واهب به تسليمي آن
مکلفیت داشته ,در مورد تسليمي تمام احکام متعلق به تسليمي مبیعه رعایت
مي شود .
ماده 1193-
واهب ازاستحقاق موهوبه مسئول نميباشد مكر اينكه سبب استحقاق را عمذا
بوشانده يا هبه بمقابل عوض صورت كرفته باشد.
در حالت اول قاضي مقدار خسارة وارده را به موهوب له طور عادلانه تعيين
ودر حالت دوم واهب به اندازه آنجه از موهوب له حاصل نموده مسئوليت دارد
مكر اينكه موافقه طور ديكري صورت كرفته باشد .
ماده 1194-
صفحه 236:
هرگاه موهوبه به استحقاق برده شود موهوب له در حقوق ودعاوي قایم مفام
واهب قرار میگیرد .
ماده 1195-
(1) واهب از عیب موهوبه مسئول شناخته نمیشود .
(2) هرگاه واهب عمدا عيب را مخفي ساخته يا از عدم معيوبيت آن تضمین
كرده باشد از ضرر ناشي از عيب مسئول ميباشد در صورتيكه هبه يمقايل عوض
باشد مسئولیت واهب از مقدار عوض هبه تجاوز نمیکند.
ماده 1196-
واهب تنها از فعل عمدي وخطاي بزرگ مسئو پنداشته میشود
مبحث دوم _وجایب
موهوب له
ماده 1197-
موهوب له به ايفاي آنچه که واهب
در عوض موهوبه شرط گذاشته
مکلف میباشد اعم ازاینکه ايفاي آن براي واهب یا شخص ديگري تعیین باشد
ماده 1198-
هرگاه قیمت موهوبه از قیمت عوض شرط شده کمتر باشد موهوب له تنها به
تادیه آن مقدار عوض که معادل قیمت موهوبه شود مکلف میباشد
ماده 1199-
)1( هر گاه واهب پرداخت دیون خود را بعوض هبه شرط گذارد موهوب له تنها
به تادیه همان مقدار ديوني مکلف شناخته میشود که در وقت هبه موجود بوده
مگر اینکه موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد .
صفحه 237:
(2) اگر باساس تضمین دین علیه واهب با شخص ديگري به موهویه حقوق عيني
تعلق كرفته باشد موهوب له بتاديه دين مذكور مکلف مي باشد مگر اينكه
طرفين طور ديكري موافقه نموده باشند .
ماده 1200-
مصارف هبه به شمول مصارف عقد ومحصولات برذمه موهوب له است ,مگر
موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد
قسمت سوم
رجوع از هبه
ماده 1201 -
واهب میتواند بموافقه موهوب له از هیه رجوع نماید. در صورت عدم موافقه
موهوب له, واهب از محکمه اجازه رجوع را حاصل مي دارد. مشروط براینکه
مستند به عذر معقول بوده ومانع رجوع موجود نشده باشد.
ماده 1202
درحالات آني رجوع از هبه عذر معقول پنداشته میشود:
1- در حالیکه موهوب له وجایب خویش را در مقابل واهب طوري اخلال نماید
که عملش بي اعتنايي مطلق در برابر اوتلقي شود.
2- در حالیکه واهب از کسب نفقه, طوریکه حیثیت اجتماعي او ایجاب مي کند.
عاجز شود یا به پرداخت نفقه اشخاصیکه قانوناً بر او لازم مي باشد, قادر
نباشد.
صفحه 238:
3- در حالیکه واهب بعد از هیه صاحب طفلي شود که الي زمان رجوع حیات
داشته یا طفلیکه واهب, وقت هبه گمان مرده را علیه او تموده بود, زنده ثابت
شود.
ماده 1203
هرگاه واهب عمداً بدو حق از طرف موهوب له به قتل برسد, ورئه او مي توانند
هبه را باطل سازند.
ماده 1204 -
رجوع از كل يا بعضي هبه كرجه
واهب حق خود را ساقط نموده
باشد, جواز دارد. مشروط بر اینکه
يكي از موانع متذکره مواد آتي موجود نشود:
ماده 1205 -
هرگاه به عین موهوبه زيادتي عاید شود كه متصل آن بوده وموجب زیادت قیمت
آن گردد, صانع رجوع مي گردد. درصورت زوال مانع, حق رجوع عودت مي
نماید.
ماده 1206
هرگاه يكي از طرفین عقد هبه, بعد از قبض آن فوت نمايد. حق رجوع در آن
ساقط میگردد.
ماده 1207 -
هرگاه موهوب له در موهوبه تصرف نهايي نموده باشد, رجوع واهب جواز ندارد
در صورتیکه تصرف مذکور شامل جز از موهوبه بوده باشد. رجوع در جزء باقي
مانده آن جواز دارد.
ماده 1208
صفحه 239:
هرگاه هبه بین زوجین صورت گرفته باشد. رجوع از آن جواز ندارد. گرچه بعد از
هبه در بين آنها تفریق واقع شده باشد.
ماده 1209
هركاه هبه بين اقارب محرم واقع شده باشد, رجوع در آن جواز ندارد.
ماده 1210 -
(1) هرگاه عین موهوبه تلف گردد یا از بين برده شود. حق رجوع در آن ساقط
مي گردد.
(2) اگر هلاک یا اتلاف شامل یک قسمت از عین مذکور باشد. رجوع در مقدار
باقیمانده جواز دارد.
ماده 1211
هركاه هبه بمقابل عوض صورت گرفته باشد, حق رجوع در آن ساقط مي گردد.
مشروط بر اينکه عوض دربرایر قسمتي از موهوبه قرار داده نشده باشد.
آگرعوض به استحقاق برده شود واهب رجوع کرده مي تواند مشروط بر اینکه
به موهوبه زيادتي که مانع رجوع شود یا مانع ديگري, موجود نگردد.
ماده 1212
پدر نمي تواند از مال پسر صغیر
خود بمقابل هبه ایکه باو کرده عوض بگیرد.
ماده 1213 -
هرگاه هبه بصفت صدقه با بمنظور خیر صورت گرفته باشد, رجوع در آن جواز
ندارد.
ماده 1214 -
رجوع در هبه بصوافقت طرفین یا حکم محکمه صورت گرفته عقد را باطل
میسازد. در اين صورت موهوب له باعاده منافع حاصله از موهوبه, الي زمان
موافقه برجوع یا اقامه دعوي, مکلف مي باشد. موهوب له میتواند مصارف
صفحه 240:
ضروري ایرا که انجام داده است از واهب مطالبه نماید. اما مصارف نافع را در
حالي مطالبه کرده میتواند که از اثر آن زیادت در قیمت موهوبه بعمل آمده
باشد.
ماده 1215 -
)1( هرگاه واهب بدون رضائیت موهوب له یا حکم محکمه موهوبه را دوباره به
دست آرد, از تلف شدن آن به مقابل موهوب له مسئول شناخته میشود. خواه
تلف شدن موهوبه ناشي از فعل واهب باشد یا از اثر استعمال یاعلت خارجي
وگن
(2) اگر محکمه به رجوع در هبه, حکم صادر نموده و موهوبه بعد از اخطار به
تسلیم, در دست موهوب له تلف شود. موهوب له از تلف شدن موهوبه مسئول
مي باشد. گرچه ناشي از عمل اونباشد.
صفحه 241:
فصل سوم
شرکت
قسمت اول
احکام عمومي
مبحث اول تعريفات
ماده 1216 -
شرکت عبارت از عقدیست که بموجب آن دو یا زیاده از اشخاص تعهد مینماید.
تا در بکار انداختن یک فعالیت مالي يه برداخت مقدار مال يا انجام عمل يا
اعتبار طوري سهیم شوند که مفاد وخساره به اساس موافقه که بین آنها
صورت گرفته, توزیع شود.
ماده 1217 -
شرکت خواه به اعطاي مال باشد یا انجام عمل یا اعتبار دونوع است:
شرکت مفاوضه وعنان
ماده 1218 -
شرکت مفاوضه آنست که شرکاء در تصرف سرمایه, مفاد وخساره باهم
مساوي باشند.
ماده 1219-
شرکت عنان آنست که شرکا در آن طوري موافقه نمایند که در تصرف یا
سرمایه, مفاد یا خساره باهم متفاوت باشند
ماده 1220
صفحه 242:
شرکت به اعتبار, آن است که در آن
دویا زیاده اشخاص, به اساس اعتبار,
به خرید مال بصورت نسیه
طوري موافقه نمایند که مال را
فروخته هریک از حصه معین آن
مسئول بوده در مفاد وخساره سهیم باشند.
ماده 1221 -
(1) شرکت بمجرد تشکیل, شخصیت حکمي تلقي میشود مشروط بر اینکه, به
ثبت ونشر رسیده باشد. شرکت نمیتواند قبل از ثبت ونشر, یه اشخاص ثالث
تمسک نماید ولي اشخاص ثالث به اين شخصیت بدون نشر تمسک کرده
میتواند.
(2) شرکت هاي تجارتي تابع احکام قانون تجارت میباشند.
مبحث دوم - ارکان عمومي شرکت
ماده 1222
عقد شركت بايد تحريري باشد در غير آن اعتبار ندارد. همجنان تعديل وارده در
عقد تازمانيكه شكل عقد تكميل نشده باشد باطل شمرده مي شود. شركاء
نميتوانند بر اين بطلان بالاي شخص ثالث تمسك نمايند, اين بطلان بين شركاء
نيز مدار اعتبار نيست, مكر از تاريخيكه شريك مطالبه حكم بطلان را نصوده
باشد.
ماده 1223
تفاوت حصص مجاز است حصه ملكيت مال يا مجرد منفت آن شده ميتواند.
ماده 1224
حصه شریک به نفوذ یا اعتماد مالي وي منحصر شده نمیتواند.
صفحه 243:
ماده 1225 -
هرگاه سهم يكي از شرکا پول نقدبوده و آنرا تادیه نکند از تاریخ استحقاق به
پرداخت فایده قانوني آن, بدون اينکه مطالبه قضايي و یا ابلاغ صورت گرفته
باشد, مکلف میباشد. جبران خساره واردة ناشی از تاخیر پرداخت سهم نیز بر
او تحمیل مي شود.
ماده 1226
هركاه سهميه شريك حق ملكيت يا حق منفعت يا ساير حقوق عينى دیگر باشد,
راجع به ضمان سهميه در موارد هلاك يا استحقاق يا ظهور عيب احكام بيع
تطبیق میشود.
ماده 1227 -
هرگاه سهمیه شریک صرف انتفاع از مال باشد, احکام اجاره درآن تطبیق مي
گروه
ماده 1228
هركاه سهم شريك عمل باشد به انجام خدماتيكه در عقد تعهد نموده وتقديم
حساب از آن مکلف مي باشد.
ماده 1229 -
سهمیه عمل به انجام عمل جبران میگردد. در اين صورت شریک تنها از اعمال
مربوط در شرکت مسئول میباشد.
ماده 1230
هركاه سهميه دين باشد تعهد شريك وقتي ايفا شناخته ميشود كه دين به موعد
معین به شرکت پرداخته شده باشد. در صورت عدم پرداخت آن شریک علاوه
بر مسئولیت از عدم پرداخت سهمیه, به تادیه جبران خساره از موعد تاخیر آن,
مكلف ميباشد.
صفحه 244:
ماده 1231 -
شخص فایده را بطریقه که در عقد شرط گردیده مستحق مي گردد اعم از
اينكه در مقابل مال يا عمل باشد.
ماده 1232
هركاه در عقد شرکت حصه هریک از شرکاء در مفاد وخساره معلوم نشده
باشند. نهمیه مفاد هر یک از شکاء به تتاسب سهمیه آنها از نمزمایه توزینع من
رو
ماده 1233
هرگاه در عقد تنها به تعيين سهميه مفاد شرکاء تصریح بعمل آمده باشد. اين
تصريح به عين اندازه در تحصل خساره مدار اعتبار شناخته ميشود. همچنان
تصریح در عقد به تعبین خساره هریک از شرکاء به عين شکل, در باره مفاد
مدار اعتبار میباشد.
ماده 1234
باوجود مساوات درسرمايه. شرط زيادت در توزيع مفاد مجاز است.
ماده 1235
هرگاه سهمیه شریک به کار و عمل منحصر باشد. سهمیه او در مفاد وخساره
تابع استفاده شرکت از عمل او میباشد. در صورتیکه شریک علاوه از عمل, پول
نقد و یا شي ديگري بپردازد. حصه اي را در مقابل عمل وحصه ديگري را در
مقابل آنچه که علاوه از عمل پرداخته است مستحق مي گردد.
ماده 1236
‘5g as Sag RIALS GSES. BSL ONS Re جر ابي
گیرد. عقد شرکت باطل شناخته میشود.
شريكي كه جز انجام عمل, در شرکت سهمي ندارد. به موافقه شرکاء از تحمل
خساره وقتي معاف شده میتواند که بمقابل عمل وي اجرت تعیین نشده باشد.
صفحه 245:
ماده 1237
در شرکت اعتبار, مفاد وخساره, به تناسب مالي توزیع میگردد که هریک از
شرکاء آن را به حساب شرکت طور نسیه خریده وضامن آن شده باشد. در اين
مورد مواققه طور ديگري صورت گرفته نمي تواند.
مبحث سوم - اداره شرکت
ماده 1238
شركاء در مقابل يكديكر صفت امين را داشته و مال شرکت در تزد شریک حکم
امانت را دارد. در صورتيكه مال بدون تقصير يا تجاوز شريك تلف شود. شريك
مذکور مسئول شناخته نمي شود. اما در حال قصور یا تجاوز مسئول شناخته
امي شود
ماده 1239
عقد شركت متضمن طرز اداره, اسم يا اسماء هيئت مديره وحدود صلاحيت
هريك از اعضاي هيئت مذكور ميباشد.
درج مطالب فوق باساس موافقه بعدي جواز دارد. مشروط ير اينكه شكل
قانوني تعديل در آن رعايت شده باشد.
ماده 1240
هركاه يكي از شركاء باساس تصريح خاص متن عقد شركت, باداره شرکت
موظف شود. باداره شرکت و انجام اعمالیکه شامل اهداف شرکت باشد ادامه
میدهد مشروط براینکه اعمال وتصرفات وي عاري از غش باشد. عزل چنین
شریک تازمان بقاي شرکت بدون مجوز قانوني وبا تعدیل عقد شرکت جواز
ندارد.
هرگاه انتخاب شریک مذکور در هیثت مدیره باساس موافقه بعدي بعمل آمده
باشد. رجوع در آن مثل رجوع درسایر وکالت هاي عادي جواز دارد.
صفحه 246:
ماده 1241
هرگاه اشخاص متعددي بدون تعبین وظیفه وتفکیک صلاحیت بامور اداره شرکت
گماشته شوند. هرکدام مي توانند بصورت مستقل یه امور اداري بپردازند. مگر
هریک از شرکاء گماشته شده. قبل از انجام عمل, حق اعتراض را بر آن دارند.
این اعتراض باساس اکثریت آراء اعضاي گماشته شده رد شده میتواند. در
صورت تساوي آراء براي اکثریت تمامي شرکاء مراجعه ميشود.
ماده 1242
هرگاه در عقد موافقه بعمل آمده باشد که تصاویب به موافقه اکثریت آراي
اعضاي هیئت مدیره صورت گیرد. مخالفت از آن جواز ندارد. مگر در صورتیکه
مخالفت بمنظور انجام کار عاجلي باشد که به اثر فوت آن خساره بزرگي به
شرکت عاید گردد که آن را جبران کرده نتواند.
ماده 1243
هركاه اصدار تصاويب يا اكثريت تعيين شده باشد منظور نظر از آن اكثريت در
عدد آراء ميباشدء مكر اينكه موافقه به خلاف آن صورت گرفته باشد.
ماده 1244
شرکاء غیر از هیئت مدیره حق مداخله را در اموراداره نداشته مگر مي توانند
از دفاتر و اسناد شرکت شخصاً معلومات حاصل نماید. موافقة که مخالف ol
باشد باطل پنداشته میشود.
مبحث چهارم _ آثار شرکت
ماده 1245
شريك بايد از هر فعاليتيكه بضرر شركت ويا مخالف اهداف تاسيس شركت
باشد, خود داري نماید.
صفحه 247:
شریک مکلف است در تدابیر مصالح شرکت طوري بذل توجه نماید که در
مصالح شخصي خود مبذول میدارد. مكر اينكه به مقابل اجرت براي امور ادارة
گماشته شده باشد. ذر اين صورت نمي تواند كمتر از یک شخص عادي توجه
بخرج دهد.
ماده 1246
هرگاه شریک مال یا مبلغي را از شرکت اخذ یا آن را تحت حجز در آورد. به
پرداخت مفاد آن از تاریخ اخذ يا حجز, بدون مطالبه قضائي یا اخطار, مکلف
میباشد, در صورت ایجاب به تادیه جبران خسازه تكميلي تیز مكلف ميشود.
آگر شریک مقداري از مال خويش را به شرکت مساعدت یا براي مصالح
شرکت مصارف نافعي را به حسن نیت انجام دهد مي تواند فایده مبالغ مذکور
را از تاريخ برداخت به بعد از شرکت اخذ نماید.
ماده 1247
هرگاه اموال شرکت دیون آنرا تکافو نکند شركاء مکلف اند متناسب به مقدار
حصه خویش در خساره شرکت از مال شخصي خود دین را تادیه نمایند. مگر
اینکه تناسب ديگري به موافقه شرکاء تثبیت شده باشد. موافقه شرکاء مبني به
عدم مسئولیت آنها از دیون شرکت اعتبار ندارد.
دائنین شرکت میتوانند هریک از شرکاء را به قدر جصه آن در مفاد شرگت مورد
مطالبه قرار دهند.
ماده 1248
شرکاء در مورد آنچه که از دیون شرکت به ذمت آنها لازم گردیده به صفت
متضامن تلقي نمي گردند. مگر اینکه بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد.
در صورت افلاس يكي از شرکاء حصه دین او بالاي ساير شركاء. متناسب به
مقدار حصه هریک در خساره, توزیع مي گردد.
ماده 1249
صفحه 248:
هرگاه بالاي يكي از شرکاء دیون شخصي باشدء ذائنين مذكور تميتوانند در حال
بقاي شرکت حق خود را ازحصه مدیون از سرمایه شركت مطالبه تمايند. مككر
از حضه مقاد مدنون چنین مطالبه را نموده میتوانند. در ضوزت تصفیه شرکت
حصه مدیون را از سرمایه نیز در حالیکه موعد دین به سر رسیده باشد مطالبه
کرده میتوانند.
با آنهم قبل از تصفیه شرکت دائنین حق دارند حجز احتياطي را برحصه مدیون
خویش از شرکت تقاضا نمایند.
ميث پنجم - انحلال شرکت
ماده 1250 -
شرکت در يكي از حالات ذیل منحل میشود:
انقضاي میعاد معینه
انجام عملیکه شرکت به منظور آن تاسیس یافته.
تلف شدن کل سرمایه شرکت یا حد اکثر آن طوریکه در بقاء آن مفاد متصور
نباشد.
مرگ يكي از شرکاء یا وقوع حجر بر او یا ثبت افلاس او.
خارج شدن يكي ازشرکاء از شرکت در صورتیکه مدت فعالیت شرکت نامحدود
باشد. اما مشروط بر اينكه شريك ارادة خود را ميني بر خروج سه ماه قبل به
اطلاع سایر شرکاء رسانیده باشد, در غیر آن خروح او ناشي از غش وبا در
وقت غیر مناسب دانسته میشود. مگر اینکه موافقه طور ديگري صورت گرفته
باشد.
موافقة شرکاء به انحلال
حکم محکمه به انحلال
ماده 1251
صفحه 249:
موافقه شرکاء ميني بر اینکه بعد از مرگ يكي از شرکاء شرکت بر ورئه او
كرجه قاصر باشند استمرار يابد جواز دارد.
همجنان موافقه براينكه در صورت مرگ, وقوع حجر یا ثبت افلاس یا خروج يکي
از شرکاء, شرکت بين سایر شرکاء باقي بماند, جواز داشته. در اين صورت
شریک مذکور و ورئه او حق ديگري جز حصه خود از مال شرکت که به تناسب
قیمت روز وقوع حادثه سنجش مشود ندارد. این مقدار نقدا به او پرداخته شده
از سایر حقوقیکه بعدا بوجود مي آید بر خوردار شده نميتواند مگر به اندازة
آنچه که از نتیجه اجراآت قبل از حادثه خروج وي باشد.
ماده 1252
هرگاه مدت معینه شرکت بپایان رسد یا اعمالي كه شرکت به منظور پیشبرد آن
تاسیس يافته خاتمه یابد. مگر با آن هم شرکاء به آن نوع اعمالي اقدام نمایند
که شرکت بمنظور آن تاسیس كرديده. عقد به عين شرايط سال به سال امتداد
اماماي
دائنين يكي از شركاء ميتوانند. عليه امتداد فقره فوق اعتراض نموده آثار مرتبه
شرکت را در حصه همان شریک متوقف سازند.
ماده 1253
محكمه مي تواند به اساس تقاضاي يكي از شركاء نسبت عدم ايفاي تعهدات
شریک یا هر علت ديگري بملاحظه معقولیت دلایل ارائه شده به انحلال شرکت
حکم صادر نماید. هرنوع موافقه که بخلاف آن صورت گیرد اعتبار ندارد.
ماده 1254
هرشريك مي تواند اخراج شريكي را كه تصرفات وي متجر بانحلال شركت يا
باعث اعتراض برتمدید آن گردد. از محكمه تقاضا كند. طوريكه شركت بين
ساير شركاء بحال خود باقي بماند.
صفحه 250:
همچنان در حالیکه مدت فعالیت شرکت محدود باشد هرشریک مي تواند اخراج
خود را متكي بدلايل معقول از محکمه مطالبه کند. در اين صورت شرکت منحل
م يعون زگ ایکهتاترسزگاء باسصران آن عوافعه تباید
مبحث ششم - تصفیه وتقسیم شرکت
ماده 1255
تصفيه وتقسيم اموال شركت مطابق شرايط بيش بيني شده عقد صورت
ميكيرد. در صورتيكه در عقد از آن تذكر نرفته باشد, احكام مواد ذيل در آن
رعایت مي شود:
ماده 1256
صلاحيت هيئت مديره بمجرد انحلال شركت از بين ميرود مكر شخصيت شركت
نا مدت لازم براي تصفيه وانتهاي تصفيه ادامه مي يابد.
ماده 1257
تصفيه توسط تمامي شركاء يا شخص ويا اشخاصيكه به اكثريت آراء شركاء
تعيين ميكردد صورت مي كيرد.
اكر شركاء براي تصفيه شخص يا اشخاص را به اكثريث آراء تعيين نكتد به
اساس تقاضاي يكي از شركاء از طرف محكمه تعيين شده ميتواند.
درحال بطلان شرکت. محکمه شخص تصفیه کننده, حدود صلاحیت و طرز
تصفیه را بنا بر مطالبه اشخاص ذي علاقه تعبین مینماید.
تا زمان تعیین تصفیه کننده, هیثت مدیره به نسبت دیگران حکم هیئت تصفیه را
دارد.
ماده 1258
تصفيه كننده نمي تواند با اعمال جديدي در شركت مبادرت ورزد. مكر اينكه
عمل مذکور از ضروریات اکمال اعمال سابقه باشد.
صفحه 251:
تصفیه کننده مي تواند. مال شرکت را عقار باشد یا منقول, بصورت مزایده یا
غیر آن بفروش برساند. مگر اینکه صلاحیت او حین تعیین مقید شده باشد.
ماده 1259 -
اموال شرکت بعد از پرداخت دیون معجل و وضع دیون موجل ودیون متنازع فبه
وبعد از تاديه مصارف و قروضیکه توسط يكي از شرکاء به مصلحت شرکت
انجام شده بین تمامي شرکاء تفسیم مي شود.
بهریک از شرکاء مبلغ معادل قیمت سهم او در سرمایه شرکت مطابق عقد
تخصیص داده میشود در حالیکه قیمت سهم در عقد توضیح نشده باشد. قیمت
آن از وقت تسليمي معادل میگردد مگر اينکه سهم شریک متحضر بانجام hes
يا تقدیم یک شي جهت منفعت شرکت یا مجرد انتفاع باشد.
آگر چيزي از مال باقي بماند متناسب به حصه هريك در ربح بين شركاء تقسیم
مي شود.
در صورتیکه مال باقي مانده شرکت بعد از وضع مبالغ فقره اول اين ماده
حصص شرکاء را تکافو نکند خساره حسب موافقه شبرکاء در توزیع خساره
سنجش ميشود.
ماده 1260 -
در مورد تقسیم مال شرکت ها احکام متعلق به تقسیم مال مشاع رعایت مي
شود.
قسمت دوم
شركنهاي مختلفه
مبحث اول - شرکت مضاربت
ماده 1261 -
مضاریت, شرکتیست بین ذو شخص که يكي به پرداخت سرمایه و ديگري که
مضارب تامیده میشود. بانجام عملي در آن سهم میگیرد.
صفحه 252:
ماده 1262
داشتن اهليت توكيل صاحب سرمايه واهليت وكالت مضارب در مضاربت شرط
است.
ماده 1263-
سرمايه بايذ پول نقد ومعلوم بوده, به مضارب تسلیم گردد دینیکه بر ذمه
اشنخخن أستت::نتبرتایه: شنده؛ یحو تو:
ماده 1264-
اتدازه مفاد هریک از طرفین باید بصورت جزء مشاع تعبین گردد. در صورت
عدم تعيين مفادء طور مناصقه تقسیم مي شود.
ماده 1265-
شرکت مضاربت حایز شخصیت حکمي شده نمیتواند.
ماده 1266-
مضاربت مطلق و یا مقید مي باشد.
ماده 1267-
مضاربت مطلق آنست که بزمان, مکان ونوع معامله مقید نبوده, بایع ومشتري
در آن تعیین نشده باشند.
مضاربت مقید, آنست که بيكي از قیود متذکره فقره فوق, مقید شده باشد.
ماده 1268
مضارب حيثيت امين وسرمايه نزد او حيثيت امانت را دارد. اما در تصرفات
سرمايه وكيل صاحب سرمايه بنداشته شده و در مفاد شريك ميباشد.
ماده 1269
در مضاربت مطلق, بیع. شراء و توکیل مضارب مجاز است مضارب مي تواند
بصورت نقده یا نسیه ایکه در تجارت متعارف باشد معامله تماید.
صفحه 253:
قبول حواله, امانت گذاشتن مال مضاريتء كرو گرفتن یا گرو گذاشتن آن از
طرف مضارب همچنان اجاره دادن وانتقال مال مضاریت بمنظور معامله
بهرجائیکه باشد از طرف مضارب جواز دارد, مضارب تميتواند مالي را به غين
فاحش بخرد, در غیر آن مال خریده شده بحساب مضارب, محاسبه ميشود.
ماده 1270
در مضاريث مطلق, مضارب نمیتواند مال مضاریت را با مال خود خلط یا آثرا به
شخص ديگري به مضاربت دهد, مگر اينکه قبلاً باو اجازه داده شده باشد,
همچنان مضارب نمیتواند بدون اجازه صریح صاحب سرمایه, بیشتر از مقدار
سرمایه, فرض بگیرد.
ماده 1271
در مضاریت مقید. مضارب مكلف است شروطي را که صاحب سرمایه وضع
نموده رعایت نماید. در صورت تخلف غاصب پنداشته شده از مال تلف شدهء
مسئول ویتادیه مقاد خساره وتعویض مکلف مي باشد.
ماده 1272
در صورت بطلان مضاربت. مفاد به صاحب سرمایه تعلق گرفته مضارب اجر
مثل را مستحق میشود. مشروط بر | ینکه اجر مثل از اجوره تعبین شده تجاوز
نکند. در حالیکه مفاد موجود نباشد. مضارب مستحق اجور شناخته نمي شود.
ماده 1273
هركاه مضارب مال مضاربت را در احوال مجاز بامال خود خلط نمايد. مفاد,
متناسب يه حصص هريك از سرمايه تقسيم ميشود. مفاد مال مضارب بخودش
تعلق كرفته. مفاد سرمايه مضاربت مطابق شرايطيكه در عقد به آن موافقه
شده, بین صاحب سرمايه ومضارب توزيع مي شود.
ماده 1274
هرگاه مضارب مالي را بیشتر از مقدار سرمایه باجازه صاحب آن به نسیه
بگیرد, بين شان شرکت به اعتبار تلقي میشود.
صفحه 254:
ماده 1275
هريك از مضارب و صاحب سرمايه بايد در مفاد شریک باشند. در صورتیکه
شرط گذاشته شده باشد كه تمام مفاد به مضارب تعلق گیرد عقد قرض, واگر
شرط گذاشته شده باشد که تمام مفاد يه صاحب سرمايه تعلق يابد. مضارب
بحیث معامله دار, در مقابل اجرت مثل شناخته ميشود.
ماده 1276
خساره را تتها صاحب سرمایه متحمل میشود, مكر اينكه مضارب از اشتراك در
آن ضمانت کرده باشد.
ماده 1277
هركاه مقداري از مال مضاريت تلف شود از مقاد حاصله جیران میگردد. در
صورتیکه مقدار تلف شده متجاوز از مفاد باشد مضارب مسئول آن نمي باشد.
ماده 1278
مصارف انتقال مضارب, از یکجا بجاي ديكر بغرض اجراي امور مضاريت به
اتدازه مناسب از مال مضاربت وضع مي شود.
ماده 1279
مضاربث, باختم مدت متذكره عقد, يا موت يكي از طرفين ويا از بين رفتن
مضارب خاتمه مي یابد.
در صورتیکه مضارب قبل از
تصفیه مضاربت فوت نماید. حقوق صاحب سرمایه از متروکه او تادیه مي شود.
ماده 1280
صاحب سرمايه مكلف اسث در حال
اراده عزل مضارب, موضوع را بوي
ابلاغ نماید ویعد از آن مضارب
صفحه 255:
نمي تواند در مال مضاربت تصرف
نماید. مگر اینکه منظور از آن
میادله اجناس مضاربت به بول نقد باشد.
مبحث دوم - شرکت در کار
ماده 1281
شركت در كار آنست كه دوشخص يا بيشتز از آن انجام كار يا تعهدي رابراي
شخص ديكري طوري متقبل شوند كه اجرت بين شان يصورت مساويانه يا
متفاوت تفسیم شود.
ماده 1282
هريك از شركاء در قبول كار وكيل يكديكر بنداشته شده صاحب كار مي تواند
انجام كار را از هريك از شركاء مطالبه نماید. هریک از شرکاء مي تواند
باقيمانده اجرت را از صاحب كار مطالبه كند واكر صاحب كار اجرت را بيكي از
شرکاء بپردازد. بري الذمه شتاخته مي شود.
ماده 1283
يكي از شركاء به تنهائي بانجام كار مکلف نمي گردد. او مي تواند کار مورد نظر
را بيكي از شرکاء دیگر با شخص ديگري غیر از شرکاء محول سازد. مگر اینکه
صاحب کار انجام کار را توسط شریک معین شرط گذاشته باشد.
ماده 1284
مفاد بين شركاء طوري تقسيم ميشود كه به آن موافقه بعمل آمده باشد.
تساوي وتفاوت در انجام كار واجرت شرط كذاشته شده ميتواند.
ماده 1285
شريك به محض تضمين كار مستحق مفاد شناخته ميشود. كرجه عملاً كاري را
انجام نداده باشد.
ماده 1286
صفحه 256:
هرگاه موضوع کار باثر عمل يكي از شرکاء, تلف یا معیوب شود. صاحب کار
مي تواند هريكي از شرکاء را که خواسته باشد. به جبران خساره مجبور تماید.
خسار باندازه تضمين هريك از شركاء بين شان تقسيم ميشود.
ماده 1287
عده از شركاء مي توانند در شرکت کار, تهیه مخل کار: وعده ديگري تهیه
وسایل وانجام کار را به عده بگیرند.
فصل چهارم
قرض
ماده 1288
قرض, عقدیست که بموجب آن يكي از طرفین ملکیت پول نقد يا عين معلوم را
از اعیان مثلي به طرف دیگر انتقال دهد که طرف دیگر مثل آنرا در نوع. مقدار
و وصف بعد از انتهاي موعد معین به فرض دهنده رد نماید.
ماده 1289
قرض كيرنده شي را بعد از قبض مالك شده, مثل آن يذمه اش ثابت ميكردد نه
عين آن, كرجه موجود باشد. قرض دهنده ميتواند قرض كيرنده را برد مثل قبل
از موعد معين مكلف سازد.
اكر شي بعد از عقد وقبل از قبض تلف شود, قرض كيرنده ضامن شناخته
نميشود.
ماده 1290
هرگاه در شي ايكه به قرض كرفته شده. عيب خفي ظاهر شود وقرض كيرنده
رد آنرا اراده ننماید. تنها به رد قیمت شي درحالت عیب مکلف مي شود.
درجالیکه قرض دهنده, Gut را قصداً اخفاء نموده باشد. قرض گيرنده مي تواند
اصلاح عيب را مطالبه وا استبدال آترا به شي سالم تقاضا نماید.
صفحه 257:
ماده 1291
هركاه شي باستحقاق برده شود, در آن احكام بيع والا احكام عاريت رعايت مي
شود.
ماده 1292
قرض كيرنده برد مثل شي از لحاظ کمیت وکیفیت و در زمان ومکانیکه در آن
موافقه صورت گرفته مكلف ميباشد.
ادر سوروّك Vad ny olay olay ین سنده باشد: قرس emily, goto
وقتي خواسته باشد در محل عقد آنرا مسترد نماید.
ماده 1293
هركاه قرض بر اشيائي بيمانه ثي يا وزني يا مسكوكات يا بانكنوت صورت كرفته
باشد. قرض كيرنده يرد مثل آن مكلف مي باشد. كرجه نرخ نزول يا صعود كرده
باشد.
ماده 1294
هركاه مثل شي ايكه به قرض كرفته شدهء بس از استهلاى آن از طرف قرض
گیزندم فیبازای تایاب ged OSE ذفنده ستواند ا ينذا تدان رمقل أن .در مازارء
انتظار بكشد يا قيمت روز قبض را مطالبه نماید
ماده 1295
فایده در قرض جواز ندارد. مگر اینکه قانون طور ديگري تصریح نماید.
ماده 1296
هركاه محجور عليه جيزي را بقرض كرفته استهلاك نمايد. بقدر آنجه از آن
استفاده بعمل آورده ضامن بنداشته ميشود. در صورتيكه مال مذکور خود تلف
شود قرض كيرنده ضامن آن شناخته نميشود واكر مال بشكل معيوب باقي
باشد, قرض دهنده آنرا استرداد كرده مي تواند.
صفحه 258:
فصل پنجم
ue
قسمت اول
احکام عمومي
ماده 1297
صلح. عقدیست که نزاع را رفع وخصومت را باساس رضائیت طرفین قطع مي
نماید.
ماده 1298
در عقد صلح, شرط است که حقیکه از آن صلح نشأت میکند, حق خود صلح
کننده بوده وثابت ومتعلق به محلي باشد که بمنظور آن صلح صورت میگیرد
وتعویض گرفتن از آن مجاز باشد.
اخذ بدل در مقابل صلح جواز دارد.
ماده 1299
بدل صلح مال مملوک با ارزش ومقدور التسلیم يا منفعت تعيين شده مي تواند.
بدل صلح در صورتیکه ایجاب قیض وتسلیم را نماید باید معلوم باشد.
ماده 1300
عاقد صلح باید واجد اهلیت تصرف در حقوقي باشد که صلح آنرا شامل مي
57
صفحه 259:
ماده 1301-
ضغیر مأذون به تجارت: میتوانذ بامدیون خود ذر دینیکه حکم قضائي برآن صادر
نگردیده وشاهد براي اثبات آن هم وجود نداشته باشد یا در دینیکه بالاي مدیون
مقلس ثابت باشد. صلح نماید
همچنان او میتواند بامدیون راجع به تأجیل دین به داخل میعاد معین صلح کند.
ماده 1302
ولي و وصي قاصر نميتوانند راجع بدينيكه قاصر بالاي ديكري دارد ومديون به آن
معترف, يا بنا بر حکم محکمه ثایت, يا براي اثبات آن شاهد موجود باشد؛ با
مدیون صلح نمایند. مگر اينکه دین مذکور در اثر عفد ولي یا وصي بوجود آمده
باشد. که درین صورت ولي يا وصي باندازه دین بمقابل قاصر ضامن شناخته
ميشود. گر صلح بمقابل مال ديگري بعمل آمده باشد. در صورتیکه قیمت مال
معادل دین یا اندكي کمتر از آن باشد حایز مي باشد. مگر اينکه در آن غبن
فاحش باشد.
آگر ولي یا وصي از عدم اثبات جمیع دين هراس داشته باشد. طوریک» شاهد
وجود نداشته ومدیون منکر بحلف حاضر شود. ياجازه محكمه به قسمتي از دين
صلح کرده میتواند
ماده 1303
هركاه بالاي صغير مميز دعوي دين اقامه گردیده ومدعي براي اثبات دعوي خود
شاهد داشته باشد. وصي با ولي مي تواند باجازه محکمه در بدل یک شي با
مدعي صلح نموده وباقیمانده را بپردازد. اگر مدعي شاهد نداشته باشد. ولي یا
وصي صلح کرده نمي تواند.
ماده 1304
وكيل بخصومت صلح كرده نميتواند. اكرشخصيكه به خصومت در دعوي وكيل
كرديده بدون اجازه موكل خود صلح کند. اين صلح وي صحيح نمي باشد.
ماده 1305
صفحه 260:
هرگاه مدعي به, عین معین بوده ومدعي علیه به آن اقرار نماید. مدعي در بدل
منفعت براي مدت معین از آن صلح نماید. این صلح صحیح بوده وحکم اجاره را
دارد. با از بين رفتن شي موضوع صلح بداخل مدت معینه صلح باطل میگردد.
ماده 1306
هركاه مدعي sas عين معين بوده ومدعي عليه يه آن اقرار نمايد. صلح از آن
بمقايل مال معين صحت داشته و اين صلح حكم بيع را دارد.
ماده 1307
هركاه شخص بالاي عين دست داشته شخص ديكر. خواه معلوم يا مجهول باشد
ادعا نمايد وطرف مقابل يالاي عين دست داشته مدعي ادعا كند. صلح به مقابل
آنچه در دست يكديكر قرار دارد. صحيح ميباشد واين صلح حكم مقايضه را دارد.
صحت اين نوع صلح موقوف به صحث علم به عوضين نميباشد.
ماده 1308
هركاهم مدعي برقسمتي از مدعي يه با مدعي عليه صلح تمايد. اين نوع صلح
اخذ قسمتي از حق او و اسقاط قسمت ديكر آن شمرده ميشود.
ماده 1309
هرگاه صلح حاوي هبه, بیع یا عقد ديگري باشد, احکام همان عقدیکه در مورد آن
موافقه صورت گرفته, از حیث صحت وآثار مرتب بر آن رعایت ميشود.
ماده 1310
صلح در مسايل متعلق به احوال شخصي ونظام عامه جواز ندارد. اما صلح از
حقوق مالي که بر احوال شخص مرتب گردیده يا از ارتکاب جرم نشأت کرده
باشد. جواز دارد.
ماده 1311
صلح جز بصورت تحريري یا درج آن درمحضر رسمي ثایت شده نمیتواند.
صفحه 261:
قسمت دوم
آثار صلح
ماده 1312
صلح, منازعات مشمول را قطع مي نمايد وهيج یک از طرفین حق رجوع از آن
را ندارد.
ماده 1313
هركاه صلح يصورت مطلوب انجام يابد. دعوي متوقف ويدل صلح در ملى
مدعي داخل كرديده مدعي عليه حق استرداد آثرا ندارد.
ماده 1314
)1( هرگاه بدل صلح اشياي مثلي و از جنس مدعي به بوده. قبل از تسليم
بمدعي, کلا یا قسماً تلف شده یا به استحقاق برده شود, صلح بحال خود بافي
مانده, مدعي علیه به مثل آنچه تلف گردیده مکلف میگردد. خواه صلح از اقرار
مدعي عليه صورت گرفته باشد یا از انکار یاسکوت او
(2) اگر بدل صلح اشياي غیر مثلي بوده, قبل از تسلیم کلا یا قسماً تلف یا به
استحقاق برده شده باشد, در حالیکه صلح از اقرار صورت گرفته باشد. مدعي
به تمام یا قسمتي از مدعي به, و در حالیکه صلح از انکار يا سکوت مدعي علیه
صورت گرفته باشد. به مخاصمت رجوع مي نماید.
ماده 1315
صلح نسبت به حقوق مشمول داراي اثر کاشف بوده نه مجد. واين اثر بحقوق
موضوع نزاع منحصر مي باشد.
ماده 1316
عبارات صلح بايد بصورت محدود تفسير كرديده. منسوب به موضوع مشمول
نزاع باشد.
صفحه 262:
ماده 1317
هرگاه صلح تایع احکام معاوضه باشد. طرفین از آن اقاله نصوده مي توانند. در
آن صورت مدعي به بمدعي وبدل صلح بمدعي علیه تعلق میگیرد.
ماده 1318
هرگاه صلح متضمن اسقاط بعضي حقوق باشد, اقاله در آن جواز ندارد.
قسمت سوم
بطلان صلح
ماده 1319
اعتراض برصلح به سبب غلطي در فهم قانون جواز ندارد.
ماده 1320
صلح در احوال آتي باطل شناخته میشود.
1- صلح به اقاله, رد بدل صلح. خیار عیب, رویت و به استحقاق بردن يكي از
بدلین صلح. باطل میگردد.
2- در حال تثبیت تزویر در اوراقیکه صلح بر آن بنا یافته است.
3- در حالیکه قبلاً در مورد نزاعیکه صلح شامل آن است, حکم قطعي محکمه
صادر گردیده, طرفین یا يكي از اوشان بصدور حکم مذکور علم نداشته باشد.
ماده 1321
له مجرت زا gos wl aay ou ار اجراء ضلم سیب بطلان عافن ان
مي گیرد. مگر اینکه از متن عقد یاحالانه چنین ظاهر شود که متعاقدین
باستقلال اجزاي عقد از یک دیگر موافقه نموده اند
صفحه 263:
يب دوم
عقود انتفاع
فصل اول
اجاره
قسمت اول - احکام عمومي
مبحث اول - ارکان اجاره
ماده 1322
عقد اجاره. عبارت است از تملیک منفعت مورد نظر از عینیکه به اجاره داده
میشود توسط اجاره دهنده براي اجاره گیرنده بعوضیکه قابلیت بدل را دارا
باشد.
ماده 1323
عقد اجاره برمتافع اعیان منقول, غیر منقول وهمچنان بر عصل مجاز صورت
گرفته مي تواند.
ماده 1324
صفحه 264:
در عقد اجاره علاوه بر شروط عمومي صحت عقد, تعيين عينيكه ياجاره ذاده
میشود, ذکر منفعت آن به نحویکه متجر به منازعه نگردد. بیان مدت انتفاع
وتعبین مقدار اجرت. شرط مي باشد. در غیر آن اجاره فاسد شناخته میشود.
ماده 1325
شخصیکه تنها صلاحیت اداره مال را دارد. نمي تواند مدت اجاره را بیش از سه
سال تعبین نماید. اگر مدت اجاره بیش از سه سال تعیین شده باشد, به سه
سال تنقیص مي یابد. مگر اینکه قانون طور ديگري حکم نموده باشد.
ماده 1326
عقد اجاره فضولي, به اجاره مالک موقوف است. در صورتیکه مالک قاصر با
محجور بوده و اجرت مطابق اجرت مثل تعبین گردیده باشد. اتعقاد اجاره,
موقوف به اجازه ولي یا وصي یا قیم میباشد.
ماده 1327
اجازه مندرج ماده (1326) اين قانون وقتي صحيح شمرده ميشود كه عاقدين
ومعقود عليه موجود بوده وبدل غير از بول نقد ياشد.
ماده 1328
)1( احکام متعلق به خبار شرط, رویت وعیب, در مورد عینیکه به اجاره داده
میشود. قابل رعایت میباشد.
)2( در مورد بدل اجاره احکام متعلق به خیار تفریق, صفقه عقد, وصف ثمن,
غبن, تغریر وصف. خیانت و تعیین رعایت مي گردد.
صفحه 265:
ماده 1329
هرگاه براي هريكي از اجاره دهنده واجاره گیرنده خیار شرط شده باشد. عقد
اجاره بافسخ هر یک که در داخل میعاد صورت گیرد, فسخ میگردد. هریک که
اجازه دهد حق خبار او ساقط میشود و خبار دیگر تا زسان انقضاي مدت بحال
خود باقي مي aile
ماده 1330
مدت خیار از وقت عقد ومدت اجازه از زمان سقوط خيار آغاز ميكردد. مكر
اينكه طور ديكري موافقه بعمل آمده باشد.
ماده 1331
اجاره حصه مشاع, براي شریک یا غیر شریک جواز دارد.
ماده 1332
هركاه عین, بعد از عقد به مشاع تبديل شود عقد را فاسد نميسازد.
مبحث دوم عينيكه به اجاره داده ميشود
ماده 1333
(1) اجاره عینیکه انتفاع از آن بدون از بین رفتن عین ممکن نیاشد, جواز ندارد.
(2) اجاره برعمل وقتي جایز است که عمل مجاز بوده واجیر به انجام آن قانوناً
مکلف نباشد.
(3) اجاره چیزیکه منفعت گرفتن از آن بطور حقيقي یا حکمي ناممکن باشد.
باطل است.
ماده 1334
صفحه 266:
هرگاه عین از طرف شخص مستحق منفعت. باجاره داده شده باشد. بانقضاي
حق منفعت در حالیکه مالک اجازه تدهد. اجازه خاتمه مي یابد. مشروط بر اينکه
مدت معینه ابلاغ تخلیه وموعد لازم براي نقل محصول زمین زراعتي رعایت
شود.
ماده 1335
اجاره كيرنده حق خيار رويت را در خلال مدت معينه دارا مي باشد. اما اجاره
دهنده ایکه قبل از دیدن عین آنرا به اجاره میدهد, این حق را ندارد.
ماده 1336
هرگاه شخص عيني را که قبلاً دیده است به اجاره بگیرد. حق خیار او ساقط
میشود. مگر اینکه عین مذکور از حالت سایق تغییر یافته باشد.
ماده 1337
حق خيار رويت اجاره كيرنده در احوال آتي ساقط مي گرد
1- در حال اقرار اجاره كيرنده در عقد برويت عين كه باجاره داده ميشود.
2- درحال وصف عين در عقد كه قايم مقام رويث شده ميتواند و اثيات عين يه
وصف مذكور
3- درحال صدور چنان قول یا فعل از طرف اجاره كيرنده كه خيار را باطل
سازد.
4- درحال گذشتن وقت كافي ایکه اجاره گیرنده برویت عین قادر بوده(بدون
آنکه آترا دیده باشد)
5- درحال وفات اجاره گیرنده
مبحث سوم - اجرت
صفحه 267:
ماده 1338
(1) اجرت, پول نقد, مال؛ منفعث يا تعهد مجاز تعيين شده مي تواند.
(2) غبن فاحش در اجرت مسمي به اجرت مثل آن تعديل ميشود, نعيين اجرت
مثل از طریق مراجع ذیصلاح و یا به حکم محکمه صورت میگیرد.
ماده 1339
تجديد اجراآت مطايق استعمال عينيكه به اجاره داده ميشود. جواز دارد.
ماده 1340
اجرت به حصول منقعت يا قادر شدن به آن, لازم میگردد.
ماده 1341
تأجيل وتعجيل اجرت و پرداخت آن به افساط بداخل اوقات معین, جواز دارد.
ماده 1342
هركاه تعجيل يرداخت اجرت شرط شده باشدء اجاره كيرنده مكلف است آنرا
هنگام عقد بپردازد واجاره دهنده مي تواند از تسليم عين به اجاره كيرنده,
تازمان دريافت اجرت امتناع ورزد.
ماده 1343
هركاه تأجيل اجرت شرط شده باشد, اجاره دهنده مکلف است درحالیکه عقد
برمنافع اعبان صورت گرفته باشد, عین را به اجاره گیرنده تسلیم دهد. در اين
صورت اجرت قبل از رسیدن موعد. لازم نمي گردد.
ماده 1344
هركاه اجاره كيرنده يدون آنكه در مورد كميث وكيفيت اجرت از جانب اجاره
دهنده موافقه بعمل آمده باشد, عيني را که به اجاره داده میشود قیض نموده
مورد استفاده قرار دهد, اجرت مثل بروي لازم مي گردد.
مبحث چهارم - مدت
صفحه 268:
ماده 1345
مدت اجاره از تاريخيكه در عقد تعيين كرديده, آغاز مي يابد. درحال عدم تعيين
ازتاريخ عقد اعتبار داده ميشود.
ماده 1346
هرگاه مدت اجاره در عقد تصريح نشده باشد, اجاره براي مدت معينه برداخت
اجرت مطابق به عرف جاریه در عين مورد اجاره, اعتبار داده شده, باختم اين
مدت اجاره منتهي ميشود. مشروط براینکه قیل از نصف اخیر مدت معینه
پرداخت اجرت, راجع به تخلیه, ابلاغ صورت گرفته باشد.
قسمت دوم
آثار اجاره
ماده 1347
اجاره دهنده بعد از قبض اجرت معينه ايكه تعجيل آن شرط كذاشته شدهء
مكلف است عيني را كه به اجاره داده ميشود باساير ملحقات آن به اجاره
گیرنده مطابق به موافقه قبلي به نجویکه قابلیت حصول منفعت از آن مطابق
طبیعت عین مورد اجاره ممکن باشد. تسلیم دهد.
ماده 1348
(1) هركاه عينيكه به اجاره داده میشود, درحالتي تسليم داده شود كه قابليت
انتفاع مورد نظر, از عقد اجاره را نداشته یاحصول انتفاع از آن توأم با نقص
بزرگ باشد. اجاره گیرنده مي تواند فسخ عقد یا تتقیص اجرت را به اندازه نقص
ر انتفاع. مطالبه تماید.
)2( اجاره گیرنده در هر دو حالت فوق, مي تواند حسب افتضاء مطالبه تعویض
تماید.
صفحه 269:
ماده 1349
هرگاه عینیکه به اجاره داده ميشود, درحالتي قرار داشته باشد که از ناحیه آن
صحت اجاره گیرنده یا کسانیکه با او یکجا زندگي میکنند وبا صحت مستخدمین
يا كار گران او را بخطر بزرگ مواجه سازد. اجاره گیرنده مي تواند فسخ عقد را
مطالبه کند, گرچه قبلاً از این حق صرف نظر نموده باشد.
ماده 1350
در مورد تعهد به تسلیم عینیکه به اجاره داده ميشود. احكامي رعايث ميشود كه
در مورد تعهد به تسلیم مبیعه, قابل رعایت میباشد.
ماده 1351
اجاره دهنده به اصلاح وترمیم نواقص عایده بر عین اجاره داده شده که باعث
اخلال منفعت مقصود از آن گردد, مكلف ميباشد.
ماده 1352
(1) هركاه اجاره دهنده از ترميم واصلاح مندرج ماده(1351) اين قانون امتناع
ورزد. اجاره گیرنده مي تواند اجاره را فسخ يا شخصاً به اجازه محكمه به ترميم
واصلاح آن يرداخته بعداً متناسب به اندازه مصرف يالاي اجاره دهنده رجوع ويا
از اندازه اجرت وضع نماید.
(2) اجاره گیرنده مي تواند در عين مورد اجاره بدون اجازه محکمه, ترمیمات
عاجل وبسيطي را انجام دهد که اجاره دهنده بعد از اخطار در موعد مناسب به
انجام آن نپرداخته باشد. اجاره گیرنده مصارف prop را مطایق به اسناد
مصرف از اجرت وضع میکند.
ماده 1353
تکالیف محصول ومالیه برعین ایکه باجاره داده میشود. بدوش اجاره دهنده
است. اما قیمت آب, برق وهر آنچه که به استعمال شخص متعلق است, بدوش
اجاره گیرنده میباشد. مگر اينکه بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد.
صفحه 270:
ماده 1354
(1) هركاه عين اجاره داده شده در اثناء مدت اجاره كاملا از بين برود اجاره
خود به خود فسخ ميشود.
(2) در صورتیکه جزئي از عین از بین رفته یا عین در حالتي قرار گیرد که
قابلیت انتفاع مقصود. از عقد اجاره را نداشته یا نقص بزرگ بر انتفاع عاید شود
و در آن اجاره گیرنده قصوري نداشته باشد, در حالیکه اجاره دهنده در موعد
مناسبي به اعادة آن بحالت اولي نبردازد. اجاره گیرنده مي تواند حسب احوال
تنقیص اجرت یا فسخ اجازه را مطالیه نماید. بدون اینکه حق اقدام وي را در
ترمیم واصلاح مطایق حکم مندرح ماده(1352) اين قانون اخلال نموده باشد.
(3) در هر دو حالت فوق اگر اجاره دهنده در مورد از بين رفتن يا نقصان عين
قصوري نداشته باشد. اجاره گیرنده نمي تواند مطالبه تعویض نماید.
ماده 1355
اجاره كيرنده نمي تواند اجاره دهنده را از اجراي ترميمات عاجل كه براي
حفاظت عين ضروري باشد. منع نمايد. اكر اجراي جنين اعمال باعث اخلال
حصول منفعت گردد, اجاره كيرنده مي تواند فسخ اجاره يا تنقيص اجرت را
مطالبه نمايد ودر صورتيكه اجاره كيرتده تا ختم اعمال مذكور در عين اجاره
داده شده باقي بماند. حق وي در مطالبه تنقيص اجرت وفسخ ساقط ميشود.
ماده 1356
اجاره دهنده نمي تواند, در مدت اجاره, به انتفاع اجاره كيرنده از عينيكه به
اجاره داده شده تعرض نمايد. يا در آن تغبيري وارد كند كه مانع انتفاع از عين يا
باعث اخلال حصول منفعتي كردد كه اجاره روي آن عقد شده است.
صفحه 271:
ماده 1357
اجاره دهتده نه تنها از اعماليكه از طرف وي يا مربوطين او سر مي زتد. ضامن
شناخته ميشود: بلكه از هر تعرضيكه بنا بر اسباب قانوتي اجاره كيرنذة ديكر يا
شخص ديگري که از او کسب حق نموده برعینیکه به اجاره داده شده بعمل مي
آیده نیز ضامن: هتاخته میسون:
ماده 1358
هركاه شخص ديكري جنان حقي را دعوي تمايد كه با حقوق اجاره كيرنده
متعارض واقع شود, اجاره كيرنده مكلف است اجاره دهنده را به مقابله به
دعوي اطلاع دهد. اگر در نتیجه دعوي اجاره گیرنده از انتفاع عین محروم گردد
مي تواند اجاره را فسخ وحسب اقتضاء تعویض را نیز مطالبه کند.
ماده 1359
)1( هركاه عين كه به اجاره داده شده غصب شود, و اجاره كيرتده قادر تباشد تا
دست غاصب را رفع نمايد. مي تواند عقد را فسخ و تعويض را مطالبه نمايد.
(2) اكر اجاره كيرنده در رفع دست غاصب باوجود امكان تقصير ورزيده ويه
اجاره دهنده از وقوع غصب اطلاع ندهد. اجرت ساقط نمي گردد, اما مي تواند
تعویض را از غاصب مطالیه کند.
ماده 1360
اجاره دهنده از عيوبيكه مانع انتفاع از عين كه يه اجاره داده ميشود يا نقص كلي
بر انتفاع وارد نمايد ضامن شناخته ميشود, اجاره دهنده از عيوبيكه قيلاً اجاره
كيرنده خود هنكام عقد به آن علم داشته يا به آساني از آن علم آوري نموده مي
توانست ضامن شناخته نمي شود. مكر اينكه اجاره دهنده عين اجاره شده را
خالي از عيب اعلام كرده باشد.
صفحه 272:
ماده 1361
هرگاه برعین اجاره شده چنان عيبي موجود شود که مستوجب ضمان گردد.
اجاره گیرنده میتواند فسخ عقد یا تنقیص اجرت را با تعویض در حالیکه از آن
ضرري بوي عايد شده باشد مطالبه نماید. مگر اینکه اجاره دهنده ثابت سازد که
از وجود عیب علم نداشته است.
ماده 1362
(1) هركاه جند شخص عين واحدي را به اجاره بكيرند. به شخص ترجيح داده
میشود که بدون غش عین را از همه اولتر متصرف شده باشد. در صورتیکه
يكي از اجاره گیرندگان قبل از تصرف عقار اجاره شده از طرف اجاره گیرنده
یگ یا قبل از تجدید عقد اجاره. عقد را با حسن نیت به ثبت رسانیده باشد. بر
دیگران مقدم شناخته میشود.
(2) اگر سیب ترجیح يكي از اجاره گیرندگان موجود نباشد. مي توانند تعویض را
مطالبه تمايند.
ماده 1363
هرگاه بنابر عمل قانوني اداره دولتي, نقص بزرگ در انتفاع از عین اجاره شدم
وارد شد. اجاره گیرنده میتواند فسخ عقد یا تتقیص اجرت را مطالبه نماید در
صورتیکه عمل اداره دولتي, ناشي از اسبابي باشد که اجاره دهنده در آن
مسئولیت داشته باشد طلب تعویض ار طرف اجاره گیرنده نیز جواز دارد مگر
اینکه بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد .
ماده 1364-
هرگاه اجاره دهنده بصورت غش سیب ضمان را مخفي نصوده باشد هرنوع
موافقه ايکه متضمن معافیت یا محدودیت ضمانت اجاره دهنده از تعویض یا
عيب باشد اعتبار ندارد .
ماده 1365-
تجاوز از استحقاق منفعتیکه به اساس عقد ثابت گردیده جواز ندارد
صفحه 273:
ماده1366-
اجاره گیرنده از عین اجاره شده بنحوي منفعت مي برد که به آن موافقه بعصل
آمده باشد .در صورت عدم موافقه قبلي عرف جاریه اعتبار دارد .
ماده 1367-
اجاره گیرنده نمي تواند در عین اجاره شده چنان تغبيري را وارد نماید که از آن
ضرري عاید شود .در صورت تجاوز از حدود تعهد اجاره گيرنده به اعاده عین
بحالت اولي وتعویض درحال اقتضاي آن مکلف شده مي تواند.
ماده 1368
نصب آلات آبرساني, گاز, برق, تیلفون, رادیو و امثال آن, در عين اجاره شده از
طرف اجاره گیرنده بنجویکه از آن ضرري بعین مذکور عاید نشود, جواز دارد.
ماده 1369
اجاره كيرنده به ترميمات جزئي ايكه عرف ايجاب تمايد. مكلف مي باشد مكر
اينكه بخلاف آن موافقه صورت كرفته باشد.
ماده 1370
اصلاحاتي را كه اجاره كيرنده به اجازه اجاره دهنده در عين اجاره شده به غرض
بهبود وحفاظت خرابي آن بعمل آورد. مصارف آثرا از اجاره دهتده مطالبه كرده
ميتواند. كرجه رجوع شرط نشده باشد. اكر اصلاح عايد, بتأمين منافع اجاره
گیرنده باشد. حق رجوع را ندارد. مكر اينكه شرط شده باشد.
ماده 1371
عين اجاره شده نزد اجاره كيرنده امانت شمرده شده به اهتمام آن مكلف و
ازتلف شدن وتقصانيكه ناشي از استعمال gale نباشد. مسئول مي باشد.
ماده 1372
اجاره كيرنده مكلف است از هر امريكه ايجاب مداخله اجاره دهتده را نمايد,
ويرا مطلع سازد.
صفحه 274:
ماده 1373
اجاره گیرنده مکلف است اجرت معینه را در مواعیدیکه به آن موافقه بعمل
آمده بپردازد. در صورت عدم موافقه قبلي به عرف محل در مورد زمان
پرداخت, اعتبار داده میشود.
(2) پرداخت اجرت در اقامتگاه اجاره گیرنده صورت
موافقت طرفین طور ديگري حکم نموده باشد.
ماده 1374
مگر Sul عرف با
پرداخت یک قسط اجرت. فرینه تادیه سایر اقساط قبلي تلقي مي شود, تا آنکه
دليلي بخلاف آن طاهر شود.
ماده 1375
اجاره كيرنده در ختم مدت أجاره برد عين اجاره شده مكلف ميباشد: در
صورتیکه وي عین صذکور را بدون موجب در تصرف خود نگهدارد. بپرداخت
تعویضیکه در اندازه آن, قیمت اجاره عین مذکور, رعایت شود وبرداخت جبران
خساره, به اجاره دهنده ملزم میگردد. اگر اين نگهداشت بنابر اضطرار یا سببي
باشد که اجاره گیرنده در آن دخیل نباشد, بپرداخت اجرت مثل به اجاره دهنده
مکلف مي باشد.
ماده 1376
(1) اجاره كيرنده به رد عين اجاره شده به نحويكه تسليم كرديده. مكلف مي
باشد. به استثناي اتلاف يا نقصانيكه اجاره كيرنده در آن دخيل نباشد.
(2) اكر تسليمي عين اجاره شده بدون شرح اوصاف آن صورت كرفته باشد,ء
جنان بنداشته ميشود كه عين مذكور ر حالت حسن اوصاف تسليم كرديده. مگر
اينكه يه خلاف آن دليلي موجود كردد.
ماده 1377
صفحه 275:
owt اجاره شده در ختم مدت اجاره, کما في السایق بحیث امانت نزد اجاره
گیرنده باقي مي ماند. اگر اجاره گیرنده باوجود طلب آنرا نزد خود نگهدارد.
ضامن اتلاف آن دانسته میشود.
ماده 1378
)1( هركاه اجاره كيرنده در عین اجاره شده, به بنا يا غرس اشجار يا ساير امور
زينتي دیگریکه دربلند بردن قيمت عقار موثر باشذ مبادرت ورزد. اجاره دهنده
مکلف است. در ختم اجاره حد اقل آنچه را بمصرف رسیده یا مقدار تفاوت
قیمت را به اجازه گیرنده بپردازد. مگر اينکه بخلاف آن موافقه شده باشد.
(2) اگر تزئینات مذکور بدون علم اجاره دهنده یا باوجود اعتراض وي بوجود
آمده باشد, اجاره دهنده مي تواند ازاله آترا با تعویض ضرریکه از ناحيه رفع اين
تزئینات به عقار عاید شودد از اجاره گیرنده مطالبه نماید.
قسمت سوم
تنازل از اجاره واجاره باطني
ماده 1379
اجاره گیرنده حق تنازل از اجاره یا اجاره باطني را در جمییع آنچه به اجازه
گرفته یا بعضي آن, دارا میباشد. مگر اینکه بخلاف آن موافقه بعمل آمده باشد.
ماده 1380
منع كردن اجاره كيرنده از اجاره باطني, مستلزم منع از تنازل اجاره وعکس آن
مي باشد. مگر اينکه اجاره مخصوص به اجاره عقاري باشد که در آن دستگاه
صناعتي یا تجارتي بنا شود واجاره گیرنده بحکم ضرورت بفروش دستگاه مذکور
بپردازد
درین صورت محکمه مي تواند باوجود شرط مانع, به بقاي اجاره حکم نماید.
مشروط براینکه مشتري نضمین كافي تقدیم داشته و از آن ضرر محقق به
اجاره دهنده عاید نباشد.
ماده 1381
صفحه 276:
درحالت تنازل از اجاره. متنازل البه. در مورد علاقه بين وي واجاره دهنده از
ناحیه حقوق و واجبات ناشي از عقد اجاره, قایم مقام اجاره گیرنده قرار
میگیرد. مگر باوجود ul اجاره گیرنده در ايفاي واجبات, ضامن تنازل الیه شناخته
عیسو
ماده 1382
اجاره گیرنده باطني مکلف است تمام التزامات ثايتي را که در برایر اجاره
گیرنده اصلي دارد. هنگام اخطار اجاره دهنده مستقیماً بوي ایفاء تماید ونمي
تواند در برایر اجاره دهنده به اجرتیک» طور پيشكي به اجاره گیرنده اصلي
پرداخته, تمسک نماید. مگر اینکه اين امر قبل از اخطار مطايق عرف ويه
موافقتي که تاریخ آن از وقت اجاره باطني ثابت باشد, صورت گرفته باشد.
ماده 1383
اجاره كيرنده اولي در احوال آتي, در برابر اجاره دهنده يري الذمه شناخته
ميشود:
1- درحالت قبولي صریح اجاره دهنده, بتنازل از اجاره یا اجاره باطني.
2- درحالت حصول اجرت از متنازل الیه یا از اجازه گیرنده باطتي, بدون اظهار
حفظ حقوق وي در برابر اجاره گیرنده اولي.
قسمت چهارم
ختم اجاره
ماده 1384
اجاره به انتهاي مدت مصرحه عقد بدون اطلاع تخليه منتهي ميكردد.
ماده 1385
صفحه 277:
(1) هرگاه اجاره گيرنده. بعد از انتهاي عقد اجاره, به انتفاع از عین اجاره شده
دوام داده واجاره دهنده با وجود علم بر آن اعتراض نه نماید, اجاره براي مدت
نامعلومي بهمان شروط اولي, تجدید شده تلقي میشود وبرآن احکام ماده(
4 اين قانون تطبیق میگردد.
(2) در صورت تجدید ضمني اجاره, تأمینات عيني متعلق به اجاره قبلي, Las
انتقال نموده, مگر ضمانت شخصي یا عبني بدون رضائیت ضامن انتقال نمي
يايد
ماده 1386
هركاه از جانب يكي از طرفين برطرف ديكر اطلاعي مبني ير تخليه صادر شدهء
با آنهم اجاره كيرنده به انتفاع از عين اجاره شده بعد از انتهاي اجاره دوام دهد.
اين امر معني تجديد اجاره را تدارد. مكر اينكه دليلي بخلاف آن اقامه شود.
اجاره كيرنده در جنين حالت بتخليه و برداخت اجرت مثل از مدت انتفاعيكه يعد
از انتهاي اجاره عین اجاره شده بعمل آورده. مکلف مي باشد.
ماده 1387
اجاره به وفات اجاره دهنده يا اجاره كيرنده خاتمه نمي يابد. با وصف آن ورثه
اجاره گیرنده در صورت وفات وي مي توانتد انتهاي عقد اجاره را مبني براثبات
اینکه عواید شان به سیب موت مورث تحمل دوام اجاره را نداشته یا اجاره از
حدود احتیاج شان خارج گردیده است مطالبه نمایند. مشروط بر اینکه طلب
فسخ حد اکثر در ظرف ششماه از تاريخ وفات اجاره گیرنده صورت گرفته
ومدت معینه اطلاع راجع به تخلیه نیز رعایت شده باشد.
ماده 1388
هركاه اجاره تنها به سبب اجراي بيشه اجاره كيرنده بابعضي اعتبارات بخصوص
ديكر متعلق بوي, عقد شده باشد, طلب فسخ عقد از طرف اجاره دهنده و ورئه
اجاره گیرنده بعد از وفات وي جواز دار.
ماده 1389
صفحه 278:
اعسار یا افلاس اجاره گیرنده موجب تعجیل اجرتیکه هنوز میعاد آن بسر
ترسیده, نمیشود. مگر باوجود آن در صورت ندادن تأمینات در یک صدت
مناسبیکه ضمانت ايفاي اجرت آینده را نموده بتواند. اجاره دهنده میتواند فسخ
اجاره را مطالبه نماید. همچنان اجاره گیرنده میتواند در صورتیکه تنازل از اجاره
یا اجاره باطني باو اجازه داده نشده باشد بشرط تادیه تعویض عادلانه فسخ عقد
را مطالیه کند.
ماده 1390
(1) هركاه ملكيت عين اجاره شده درحاليكه قبل از عقد انتقال ملكيت. تاريخ
اجاره ثابت نباشد. در مورد شخص مذكور نافذ شمرده نميشود.
(2) شخصيكه مطابق فقره(1) این ماده ملکیت بوي انتقال نموده باوجود عدم
نفاذ عقد در مورد وي. میتواند بعقد مذکور تمسک نماید
ماده 1391
(1) شخصيكه ملكيت عين اجاره شده بوي انتقال نموده واجاره در مورد او نافذ
شمرده نمي شود, اجاره گیرنده را به تخلیه مکلف ساخته نمي تواند, مكر يعد
از اطلاعیکه مطابق حکم ماده (1346) اين قانون صورت گرفته باشد.
)2( هرگاه مالک جدید قبل از انتهاي عقد اجاره, اجاره گیرنده را به تخلیه اخطار
دهد, به دادن تعویض به اجاره گیرنده مکلف میباشد, مگر اینکه بخلاف آن
موافقه صورت گرفته باشد. اجاره گیرنده به تخلیه مجبور ساخته نمي شودء
مگر بعد از گرفتن تعویض از اجاره دهنده و یا به نیابت او از شخصي که ملکیت
باو انتقال نموده است.
ماده 1392
هركاه شخصي كه ملكيت عين اجاره شده بوي انتقال نموده. علم اجاره گیرنده
را به انتقال ملکیت حین پرداخت اجرت پيشكي به اجاره دهنده ثابت سازد.
اجاره گیرنده نمي تواند به پرداخت اجرت مذکور تمسک تماید. در صورت عجز
از اثبات, مالک عین اجاره شده مي تواند به اجاره دهنده رجوع کند.
صفحه 279:
ماده 1393
)1( اجاره دهنده نمي تواند فسخ اجاره را قبل از بسر رسیدن موعد آن مطالبه
نمايد. كرجه ارادة خويش را جهت سكونت يا استعمال شخصي خود اعلام نماید.
مكر اينكه بخلاف آن موافقه شده باشد.
(2) اگر به فسخ اجاره از طرف اجاره دهنده ميني بر احتیاج شخصي وي به
عین اجاره شده موافقه صورت گرفته باشد. اجاره دهنده مکلف است احکام
ماده (1346) اين قانون را در مورد اطلاع اجاره گیرنده رعایت نماید. مگر اینکه
موافقه بخلاف آن صورت گرفته باشد.
ماده 1394
هرگاه شخصي دکاني را به اجاره گیرد وبعداً در خرید و فروش او کساد رونما
گردد, نمي تواند عفد اجاره را فسخ یا از پرداخت اجرت امتناع آورد.
ماده 1395
هركاه اجاره كيرنده مستقيماً عين اجاره شده را مورد انتفاع قرر نداده يا از آن
انتفاع كامل بعمل آورده نتواندء اين امر بخطا يا علت ديكري كه به شخص وي
متعلق است راجع ميشود وبرعايت عقد اجاره وتمامي تعهدات ناشي از آن
مكلف مي باشد. مشروط بر اينكه عين اجاره شذه از طرف اجاره دهنده
درحالتي تحت تصرف اجاره كيرنده قرار داده شده باشد كه قابليت حصول
انتفاع موافقه شده را دارا بوده باشد.
ماده 1396
)1( هريك از متعاقدين مي توانند فسخ عقد اجاره اي را كه مدت آن محدود
باشد, قبل از انتهاي مدت اجاره مطالبه نمایند.
این حکم در صورت است که وقوع حالات غیر مترقبه تنفیذ عقد را از ابتدا یا در
جریان آن غیر قابل امکان بسازد.
رعایت مهلت اطلاع مندرج ماده(1346) اين قانون از طرف مطالبه کننده
افسخ, با پرداخت تعویض عادلانه حتمي مي باشد.
صفحه 280:
(2) در صورتیکه اجاره دهنده مطالیه فسخ نصوده باشد. اجاره گیرنده را برد
عين اجاره شده مجبور ساخته نمي تواند. مگر اينکه تعویض لازمه را به اجاره
كيرنده برداخته يا تامين كافي نزد وي باین منظور گذاشته باشد.
ماده 1397
هركاه اجاره كيرتده از جمله موظفين يا مستخدمين يا اشخاص باشد كه عمل
آن تغییر اقامتگاه وي را ایجاب نماید, مي تواند با رعايت حكم ماده(1346) اين
قانون اجاره مسكن خود را که مدت ان محدود باشد مطالبه نماید.
قسمت پنجم
بعضي انواع اجاره
مبحث اول
اجاره زمين زراعتي
ماده 1398
اجاره زمين براي زراعت با بيان آنچه باید در آن زرع گردد یا مختار گذاشتن
اجاره گیرنده در انتخاب آن صحت دارد .
ماده 1399-
(1) زمینیکه به زراعت شخص ديگري مصروف بوده وهنوز وقت جمع آوري
حاصل Ul نرسیده وبدون حق, زرع نشده باشد اجاره آن تا وقت فارغ شدن
زمین نافذ نمي گردد مگر اينکه زراعت موجود در زمین ملکیت اجاره گیرنده
باشد
(2) اگر زراعت براي جمع آوري آماده باشد اجاره زمين به غير صاحب زراعت
نیز مانع نداشته به تخلیه زمین وتسلیم آن به اجاره گیرنده در میعاد مناسب
مکلف میگردد .
ماده 1400-
صفحه 281:
هرگاه زراعت موجود بالاي زمین بدون حق زرع صورت گرفته باشد عدم فرا
رسیدن موعد جمع آوري مانع صحت عقد اجاره با غیر از زارع نگردیده و زارع
به تخليه مكلف مي شود .
ماده 1401-
اجاره زمين مشغول به زراعت غير اجاره كيرنده صحيح ويزمان فرارسيدن
موعد جمع آوري حاصل وآماده ساختن زمين براي تسليمي به اجاره كيرنده در
يك وقت معين موكول مي باشد .
ماده 1402-
اجاره گیرنده زمین از حق جوي وحق راه بدون تذگر در عقد مستفید
میگردد .سایر حقوق تابع موافقت وعرف محل شناخته میشود
ماده 1403-
زميني که براي یکسال باجاره داده شده واخنیار نوع زراعت به اجاره گیرنده
میتواند در آن دو فصل کشت تماید
ماده 1404-
هرگاه زمین اجاره شده به اثر آب خيزي زیر آب گردیده یا آب آن قطیع شود
وامکان زراعت در آن نباشد اجرت لازم نگردیده اجاره گیرنده حق فسخ را دارا
مي باشد . مشروط براینکه قصوري ازین ناحیه بوي متوجه نباشد.
ماده 1405-
هرگاه زراعت زمین اجاره شده باثر آفت سماوي از بین برود حصه اجرت قبل
از آفت بذمه اجاره گیرنده لازم گردیده حصه مدت بعد از آفت از ذمه او ساقط
مي شود مگر اينکه اجاره گیرنده به زراعت مثل قبل از آفت یا کمتر از آن قادر
باشد .
ماده 1406-
صفحه 282:
(1) هرگاه حاصلات بعد از درو کردن از بين برود اجاره گیرنده مي تواند اسقاط
يا تتقیص اجرت را مطالبه نماید مشروط بر اینکه موافقه به ترتيبي صورت
نگرفته باشد که اجاره دهنده حق جزئي از محصول را bb میباشد در اين
صورت اگر حاصلات توسط خطاي اجاره گیرنده یا بعد از اخطار به تسليمي از
بین برود اجاره دهنده به اندازه حصة خود متحمل میگردد .
(2) اگر در وقت انعقاد عقد پيشبيني وقوع ضرر موجود ومتحقق باشد اجاره
كيرنده نمي تواند اسقاط اجرت را مطالبه نماید .
ماده 1407-
هرگاه مدت اجاره منقضي گردیده مگر حاصلات بالاي زمین بنایر سييي خارج
اراده اجاره گیرنده هنوز نرسیده باشد زمین بمقابل اجرت مثل الي جمع آوري
حاصل در تصرف اجاره گیرنده باقي مي ماند
ماده 1408-
اجاره گيرنده مکلف است از زمین زراعتي طوري بهره برداري نماید که
متعارف باشد وينحوي در آن عمل نماید که براي بهره برداري مساعد باقي
یماند اجاره گیرنده نمیتواند بدون اجازه اجاره دهنده طوري از زمين بهره
برداري نماید که در زمین چنان تغييري وارد شود که اثر منفي آن تابعد از نتهاي
مدت اجاره دوام نماید .
ماده 1409-
اجاره گیرنده مکلف است به اصلاحاتي بپردازد که انتفاع عادي از زمین به اجاره
گرفته شده ایجاب مینماید .
ماده 1410-
اجاره گیرنده مکلف است زميني را که به اجاره گرفته در مدتي تخلیه نماید تا
شخصیکه بعد از وي در زمین مذکور تصرف مینماید بتواند زمین را آماده زراعت
وکشت سارد .مشروط برا ینکه از ین ناحیه ضرري به او نرسد .
مبحث دوم -دهقاني
صفحه 283:
ماده 1411-
دهقاني عقدیست به زرع زمین بین مالک ودهقان طوریکه حاصل زمین بین آنها
به حصص تقسیم میگردد که هنگام عقد برآن موافقه به عمل آمده است
ماده 1412-
bog pis صحت عقد دهقاني عبارت است
از :
1-آماده بودن زمین براي زراعت
2-معلوم بودن شخص مکلف به تهیه بذر کود ادوبه ضد آفات وسایر مصارف
ضروري براي کشت .
3- معلوم بودن شخص مکلف به تهیه وسایل زراعت .
4-تسلیم نمودن زمین خالي از زرع به دهقان گرجه بذر از مالک زمین باشد.
ماده 1413-
تعيين مدت دهقاني مطابق غرف دهقاني شرط صحت عقد شمرده ميشود. در
صورت عدم تعیین مدت عقد دهقاني صحیح وبه یک فصل اعتبار دارد مگر اينكه
در فانون خاص طور ديگري حکم شده باشد.
ماده 1414-
تعبین صریح یا ضمني جنس بذر وحصة شخصیکه بذر از طرف او نیست شرط
صحت عقد شمرده میشود در صورت عدم تعبین جنس بذر اگر بذر از طرف
مالک زمین باشد عقد دهقاني صحیح نمي باشد مگر اینکه تعیین جنس بذر
باخنیار دهقان گذاشته شده باشد .
ماده 1415-
مواشي وآلاتیکه در زراعت استعمال میشود اگر هنگام عقد بالاي زمین موجود
بوده وملکیت صاحب زمین باشد عقد دهقاني آنرا شامل می گردد. بشرطیکه
خلاف آن موافقه صورت نگرفته باشد.
صفحه 284:
ماده 1416-
(1) دهقان مکلف است در زراعت ونگهداري کشت به قدري توجه تماید که در
مورد مال خود دارد. دهقان از تلف شدن زمین در خلال انتفاع مسئول است
So اينکه ثابت نماید که در نگهداشت وصیانت آن به اندازه شخص عادي صرف
مساعي نموده است
)2( دهقان به تعویض مواشي تلف شده وآلاتیکه استهلاک شدن آن ناشي از
قصوروي تباشد مکلف نمي باشد.
ماده 1417-
دهقان نمي تواند زمین را بدون اجازه مالک آن به شخص ديگري یاجاره داده یا
از اجاره آن براي ديگري تنازل نماید در صورت تخلف ازین امر مالک مي تواند
عقد را فسخ یا از دهقان مطالبه تعویض نماید
ماده1418-
دهقان حق ندارد زمین مربوط را بدون موافقه مالک به شخص ديگري به
دهقاني بدهد .
ماده 1419-
دهقان به تگهداري عمارات مربوط ره ژمین ووسایل آبياري مکلف بوده
وترمیماتیکه بري حفظ دهقانخانه ضروري است به عهده دهقان است اما
مصارف انهار عامه وحفر جوهاي نو انداز بدوش مالک است .
ماده 1420-
دهقان نمي تواند در ختان سالم روي اراضي داخل مقاوله راکشیده یا قطع
کند .اما مي تواند در ختان خشک شده را به اجازه مالک قطع وعوض آن نهال
ديگري غرس کند .کار قطع وغرس بدوش دهقان وقیمت نهال بدوش مالک
میباشد .
ماده 1421-
صفحه 285:
تادیه مالیات بدوش مالک است .
ماده 1422-
بجز از آنچه درین قانون ذکر شده مالک حق ندارد نفع ديگري از قببل مفاد
نقدي یا غیر نقدي یا اجراي خدماتي را از دهقان بطور مستقیم با غیر مستقیم
تقاضا کند .
ماده 1423-
طرفین مقاوله مي توانند بموافقه یکدیگر مقاوله دهقاني را به عقد اجاره تبدیل
نمایند
ماده 1424-
هرگاه دهقان مالک زمین گردد وبخواهد شخصا آترا دهقاني نماید مي تواند
مقاوله را فسخ کند
ماده 1425-
اكر مقوله دهقاني قبل از سه ماه از تاريخ خنم موعد قرار داد تجدید نشود
مقاوله تا یک سال دیگر تمدید مي یابد .
ماده 1426-
حاصلات بین دهقان ومالک زمین مطایق توافق طرفین یا تناسبي که عرف
تعبین نموده تقسیم مي شود ودر صورت عدم موافقت قبلي وعدم موجودیت
عرف مناصفه میگردد .
ماده 1427-
هرگاه حاصلات باثر حوادث غبر مترقبه تماما یا قسما از بين برود هردو طرف
بصورت مساویانه متحمل خساره گردیده يكي بر ديگري رجوع کرده نمي تواند .
ماده 1428-
صفحه 286:
هرگاه مدت عقد قبل از پخنه شدن زرع منقضي شود زرع الي زمان رسیدن
بزمین باقیمانده مصارف لازمه در همین مدت از قبیل آبياري درو وضرمن میده
نمودن ودانه جدا نمودن به اندازه حصص هریک بذمه هر دو مي باشد .
ماده 1429-
(1) هرگاه مالک زمین قبل از پخته شدن زرع فوت نماید دهقان الي زمان پخته
شدن زرع به کار خود ادامه داده ورثه متوفي نمي توانند اورا منع کنند .
(2) در صورتیکه دهقان قبل از پخته شدن زرع وقات کند ورئه وي اگر قادر
باشد وبا وکیل قانوني آن بصفت فایم مقام او الي زمان پخته شدن زرع به کار
دوام میدهند . گرچه مالک زمین رضائیت نداشته باشد .
ماده 1430-
هرگاه عقد دهقاني فسخ گردیده یا باطل شمرده شود حاصلات متعلق بمالک
پذر بوده طرف مقابل وي مستحق اجرت مثل میشود .مگر اینکه موافقه
طورديگري صورت گرفته باشد .
ماده 1431-
هرگاه در قانون خاص روابط حقوقي بین دهقان وصاحب زمین طور ديگري
تنظیم شده باشد به احکام قانون خاص اعتبار داده میشود
مبحث سوم -باغياني
ماده 1432-
)1( عقد باغباني عبارت است از دادن درخت وتاک به شخص دیگر جهت
پرورش وبهره برداري به مقابل قسمت معيني از ثمر آن
)2( درخت عبارت از نباتي است که در زمين مدت يكسال يا بيشتر از آن ثابت
وباقي بماند .
صفحه 287:
ماده 1433-
در عقد باغباني شرایط خاص صحت عقد دهقاني رعایت میشود .
ماده 1434-
عقد باغباني براي مدتیکه عرفا معمول باشد صحت دارد .هرگاه عقد بدون قید
مدت مدت باشد به اولين ثمره حاصل همان سال حمل ميشود .
ماده 1435-
هركاه مدت باغياني طوري تعيين شود كه از ظهور ثمر كمتر باشد. عقد صحيح
بنداشته تميشود.
ماده 1436-
هركاه براي باغباني مدتي تعيين شود كه در ul احتمال ظهور وعدم ظهور ثمر
هر دو متصور باشد عقد موقوف دانسته ميشود .به نحويكه اكر ميوه در وقت
معين طوري ظاهر شود كه مشابه آن در معاملات طرف علاقه قرار كيرد
ياغباني صحيح بوده ثمر مطابق موافقه قبلي تقسيم ميشود اكر ثمردر وقت
معين ظهور نكند عقد فاسد بوده باغبان مستحق اجرت مثل عمل خويش
شناخته ميشود در حاليكه ثمر اصلا ظاهر نشود هيجيك از طرفين بالاي همديكر
حقي ندارند .
ماده 1437-
کارهاي لازمي قبل از ظهور ثمر مانند آبياري پیوند القاح وحفاظت بر باغبان
وکار هائیکه بعد از ظهور ثمر ضروري پنداشته میشود مانند چیدن مر امنال آن
بر طرفین عقد لازم مي باشد .مگراینکه موافقه طور ديگري صورت گرفته
باشد
ماده 1438-
(1) باغبان نمي تواند بدون اجازه مالک درخت را به شخص ديگري به باغباني
بدهد در صورت تخلف ثمر بمالک تعلق گرفته باغبان دوم مستحق اجرت مثل
باغبان اول گردیده وباغبان اول مستحق اجرت شناخته نمي شود .
صفحه 288:
(2) باغبان نمي تواند بدون اجاره مالک اشجار تحت پرورش خودرا قطع نماد
ويا در باغ نهال غرس کند .
)3( کشت نمودن زمین EL بدون اجازه مالک جواز ندارد در صورت موافقه به
زرع احکام مربوط به عقد دهقاني ویا عقد اجاره زمین هاي زراعتي در مورد
رعايت ميكردد
ماده 1439-
هرگاه درخت در حالیکه ثمرآن ظاهرگردیده باستحقاق برده شودمالک درخت
بپرداخت اجرت مثل براي باغبان مکلف مي گردد. درصورتیکه درخت قبل از
طهورثمربه استحقاق برده شود باغبان مستحق بهیج چیزی شناخته نمیشود.
ماده1440-
هرگاه باغبان اجراء عمل عاجز گردد یاازظهورئمرمطمئن نباشد. فسخ عقد
باغباني جوازدارد.
ماده1441-
هرگاه مدت باغباني منقضي شود. عقد منتهي میگردد. اگربالاي درخت ثصري
باشد که قابلیت استفاده درآن ظاهرنباشد. باغبان مخیراست که بدون اجرت
الي زمان رسیدن ثمربعمل خودادامه دهد یاعمل راترک کند. همچنان مالک
درخت مخیراست که ثمرنارسیده راعیناً طبق شروط موافقه شده تقسیم نماید
يابراي باغبان قیمت حصه مستحقه اش را از آن اعطاء ویامصارف لازمه را الي
رسیدن ثمر بعهده گرفته بعدً با آنچه مصرف نموده برحصه باغبان ازئمر رسیده
رجوع کند.
ماده 1442-
)1( هرگاه مالک زمین هتگام که ثمرتازه ظهورکرده وفات نماید. باغبان کمافي
السابق بکارخودادامه میدهد. گرچه ورثه مالک, رضائبت نداشته باشند.
صفحه 289:
)2( درصوتیکه باغبان ترک عمل رااراده نماید باجراء عمل مجبور ساخته
نميشود. ورثه مالک زمین ازخبارات سه گانه مندرج ماده(1441) اين قانون
استفاده نموده مي توانند.
ماده 1443-
هركاه مالك زمين وباغبان هردودرحال كه ثمر تازه ظهوركرده وفات تمايتد,
ورثه باغبان بين دوام بعمل الي زمانيكه قابليت استفاده ثمرظاهركرددوترى آن
مخيزتد.
درين حالت ورثه مالك زمين از خيارات مندرج ماده(1441) اين قانون استفاده
نموده مي توانند.
ماده 1444-
هرگاه احکام اين قانون بااحکام قانون خاص مغایرت داشته باشد, احکام قانون
خاص تطبیق میشود.
مبحث چهارم- اجاره وقف
ماده 1445-
ناظروقف, ولایت اجاره وقف رادارا بوده وموقوف els اين ولایت راندارند.
مگراینکه ازجانب وقف کننده متولي باشد یاازجانب شخصیکه ولایت اجاره
رادارد. مانند قاضي یاناظر او اجازه داده شده باشد.
ماده 1446-
ولایت قبض اجرت مختص به ناظربوده نه به موفوف علیه, مگراینکه ناظربوي
اجازه قبض اجرت راداده باشد.
ماده 1447-
شرطیکه راجع بوقف کننده وضع گردیده رعایت میگردد ومتولي نمیتواند صدتي
راتغییردهد که وقف کننده براي اجاره وقف تعبین کرده است.
ماده 1448-
صفحه 290:
هرگاه مدت اجاره ازطرف وقف کننده تعیین نشده باشد, مدت اجاره درخانه
ودوکان یکسال ودرزمین سه سال تعبین میگردد. مگراینکه درمورد خانه ودوکان
زیادت مدت: ودرمورد زمین تنقیض مدت مصلحت دیده شود.
ماده 1449-
(1) باستثناي حالت ضروري اجاره خانه يازمين موقوفه يراي مدت طولاني
یاعقود پیهم جوازندارد.
(2) اگرناظریحکم ضرورت جهت آبادي صال موقوفه مجبورگردد. مي تواند
باجازه محکمه مدت اجاره رامتجاوزازحدود مصرحه ماده(1448) اين قانون
تعيين نمايد.
مشروط براينكه ازمدت عادي عمر انسان بيشترنباشد.
ماده1450-
ناظرنمیتواند وقف رابراي شخص خود به اجاره بگیرد, گرچه به اجرمثل باشد.
ماده 1451-
اجاره به کمتراز اجرمثل جوازندارد. مگربه تفاوت ناچیز, گرچه اجاره دهنده
یگانه شخص مستحقي باشد که ولایت تصرف دروقف راداشته باشد.
ماده 1452-
)1( معبار دراجازه وقف, اجرمثل زماني است که دران عقد اجاره منعفد
گردیده است تغییرات بعدي دران تاثبرندارد
)2( درصورتیکه وقف از طرف ناظریه غین فاحش باجاره داده شده باشد.
اجاره گیرنده مکلف است اجر مثل راتکمیل نماید. درغیرآن اجاره فسخ میشود.
ماده 1453-
)1( هرگاه بناء وقفي به اعمارضرورت داشته واجاره گیرنده به اجازه
ناظرازمال خود به آن اقدام کند. درصورتیکه اکثر منافع عمارت به وقف عاید
صفحه 291:
or iS lel wok مي تواند تادیه مصارف مذکورراازحاصل وقف از
ناظرمطالبه نماید گرچه رجوع اجاره گیرنده قبلاشرط نشده باشد.
(2) اگر اکثرمنافع عمارت به اجاره گیرنده عاید باشد, بدون وجود شرط قبلي
پرناظررجوع کرده نمي تواند. هرگاه اجاره گیرنده یامستحق بدون اجازه ناظر
باعمارينائي ازمواد مخبروبه وقف بپردازد وبناء طوري ساخته شده باشد که
آگرمنهدم گردد بدون مواد تخریب شده قیمت ديگري از آن باقي نماند. بناء جز
وقف شمرده شده اجازه گیرنده حق رجوع راندارد.
ماده 1454-
هركاه اجاره كيرنده علايم وقف راتغيير دهد. طوريكه آنراتماماً ياقسما تخريب
نموده مجدداً به اعمار آن به شکل ديگري بپردازد. درضورتیکه تغییروارده بنفع
وقف باشد. بناء بحال خود باقي مانده اجاره گيرنده متبرع پنداشته شده .
مستحق اجر مثل مي گردد. ودرصورتیکه تغیبروارده بنفع وقف نباشد, به تخریب
بناء واعاده آن به شكلي اولي امرمي گردد.
ماده 1455-
احكام عقداجاره براجازة وقف تطبيق ميكرددء مكراينكه با احكام مندرج اين
مبحث متناقض باشد.
فصل دوم
عاريت
قسمت اول
احکام عمومي
ماده 1456-
صفحه 292:
عاریت, عبارت است ازتعهدعاریت دهنده به تسلیم منفعت عین بعاریت گیرنده
بدون عوض, براي مدت معین یاغرض معین, به اين شرط که بعدازاستعمال Lal
اعاده نماید.
ماده 1457-
شرط صحت عاریت اين است که قابلیت استفاده ازشي عاریت داده شدم
بابقاي عین آن ممکن باشد.
ماده 1458-
عين عاریت داده شده از ملکیت عاریت دهنده خارج نمي گردد.
قسمت دوم
وجایب عاریت دهنده
ماده 1459-
عاریت دهنده مکلف است, عین عاریت داده شده رابهمان حالت هنگام عقد به
عاریت گیرنده تسلیم وآنرادرطول مدت عاریت به اختیار وي بگذارد.
ماده 1460-
عاریت دهنده مکلف است. مصارفي راکه عاریت
عاریت داده شدده ازهلاک وضیاع نموده است, تادیه نماید.
نده جهت نجات عین
ماده 1461-
(1) عاریت دهنده از استحقاق برده شدن شي عاریت داده شده, ضامن نمي
باشد. مگراینکه سیب استحقاق راعمداً مخفي نموده یایه اساس موافقه خاصي
تضمین راقبول نموده باشد.
(2) عاریت دهنده ضامن عیوب مخفي نمي باشد. مگراینکه عیب راعمداً گرده
یاسلامت شي راتضمین نموده باشد.
قسمت سوم
صفحه 293:
التزامات عاریت گرنده
ماده 1462-
عاریت گیرنده مکلف است, بحفاظت وصیانت شي عاریت داده شده چنان توجه
نماید که برمال خود مي تماید.
ماده 1463-
هرگاه عارت دهنده نوع, وقت یامکان استعمال عین عاریت داده شده رامقید
سازد. عاریت گیرنده نمي تواند. شي عاریت داده شده رادرغیروقت ومکان
معین استعمال نماید. همچنان ازنوع استعمالي که به آن اجازه داده شده
مخالفت گرده تمیتواند وازاندازه که اجاره داده شده اضافه ترتجاوز کرده
نمیتواند. بلکه a اندازه اسنعمال مماثل آنچه که اسنعمال آن مقید شده یابه
کمترازآن اقدام کرده مي تواند.
ماده 1464-
هرگاه استفاده از عين عاريت مقيد بزمان. مكان ونوع استعمال نیاشد. عاریت
گیرنده مي تواند از آن درهروقت وهرمکان بهرنوعي که خواسته باشد طوري
gale استفاده نماید. اگر باثرتجاوز عاریت گیرنده عین از بین برود ضامن آن
مي باشد.
ماده 1465-
(1) هركاه عاريث دهنده يصورت مطلق به عاريت كيرنده اجازه استفاده بدهد
وشخص استفاده كننده راتعيين نكند. عاريت كيرنده مي تواند شخصاً از عين
عاریت استفاده نموده یاآترابه شخص ديگري بعاریت بدهد , اعم از اینکه
تغبیراستعملا کننده درعین عاريت موثرياشد يانه.
این حکم درضورئیست که عاریت گیرنده شخصاً عین را مورد استفاده قرار
نداده وعین عاریت داد شده ازاشياي باشد که تغییر استعمال کننده درآن
تاثیرداشته باشد.
درغیرآن عاریت دادن عین به شخص دیگرجوازندازد.
صفحه 294:
(2) اگرشخص استفاده کننده ازطرف عاریت دهنده تعیین شده باشد؛ عاربت
گیرنده برعایت قید شخص مذکور مکلف بوده, درصورت تخلف عاریت گیرنده
ضمان از بين رفتن عین عاریت مي باشد
ماده 1466-
هرگاه عاریت دهنده از عاریت دادن عين, به شخص ديكرء عاريت كيرنده زامنع
نموده باشد وعاریت گيرنده آنرا بشخص دیگری به عاریت بدهد. ضامن ازبین
رفتن آن مي باشد.
ماده 1467-
عاریت گيرنده درتمامي احوالیکه ازعاریت دادن عين به شخص ديكرمنع كرديده.
نمي تواندعین عاریت رابه شخص ديگري به امانت بدهد اگرعاریت گیرنده آثرا
نزد شخص, دیگربه ودیعت بگذارد وعین عاریت نزد اين شخص ازبین برود,
عاریت گیرنده ضامن آن مي باشد.
ماده 1468-
درتمامي حالاتیکه عاریت گیرنده صلاحیت عاریت دادن عین عاریت رابه شخص
دیگر داراباشد, مي تواند عین مذکور را به شخص ديگري بامانت بدهد.
درینصورت اگرعین بدون تجاوز ودیعت گيرنده از بين برود. عاریت گیرنده
ضامن شناخته نمي شود.
ماده 1469-
عاریت گيرنده نمي تواندعین عاریت رابه اجاره یارهن بدهد. مگراینکه آترابه
اجازه عاریت دهنده به منظور دادن رهن به عاریت گرفته باشد.
ماده 1470-
)1( هرگاه عاریت گیرنده عین عاریت رابدون اجازه عاریت دهنده باجاره داده
وعین مذکور نزد اجاره گيرنده از بين برود. عاریت دهنده مي تواند ضمان عین
عاریت راازهریک عاریت گیرنده یااجازه گیرنده. مطالبه نماید. درصورت مطالبه
از عاریت گیرنده او نمی تواند برشخص ديگري مراجعه تماید. درصورت مطالبه
صفحه 295:
ضمانن ازاجاره گیرنده. اجاره گیرنده مي تواند به عاریت گيیرنده رجوع نماید.
مشروط براینکه هنگام عقد اجاره از عاریت بودن عین درنزد او آگاه نباشد.
)2( هرگاه عین بدون اجازه عاریت دهنده برهن داده شود ونزد رهن گیرنده از
بين رود درصورت مطالبه ضمان از عاریت گیرنده. رهن بین رهن دهنده ورهن
گیرنده انجام یافته تلقي میشود.
ماده 1471-
عاریت گيرنده درمال عاریت که بدون تجاوز ازبین رودضامن نمي باشد وشرط
ضمان درعاریت باطل شناخته ميشود. اگرعاریت گیرنده. درحفاظت عین عایت
قصور یا اهمال نماید, ضامن مي باشد.
ماده 1472-
هرگاه دراثراستعمال عادي ومطابق عرف عین عاریت طوري معیوب شود که
موجب تنزیل قیمت آن گردد, عاریت گیرنده ضامن این تنقیص قیمت نمي باشد
ودرصورت استعمال غيرعادي ضامن شناخته میشود.
ماده 1473-
هرگاه عاریت گیرنده به نحوي از اتحابه جلوگيري ازتلف شدن عین عاریت
قادرباشد وازآن جلوگيري نکند, بپرداخت ضمان مکلف میگردد. همچنان
آگردررفع دست غاصب آن تقصیرنماید. ضامن شتاخته میشود.
ماده 1474-
تکالیف مالي ومصارف حفاظت عادي وردعین عاریت بدوش عاریت گیرنده
میباشد.
ماده 1475-
)1( عاریت گیرنده مکلف است درختم عاریت عین رابه همان حالت سابقه رد
نماید. اين حکم مسئولیت ازبین رفتن یانقصان عین عاریت رااخلال نمي کند.
صفحه 296:
(2) رد عين درمحلي صورت میگیرد که عاریت گیرنده آنراتسلیم شده. مگراینکه
بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد.
ماده 1476-
هرگاه عاریت گیرنده عین را بعد از انقضاي میعاد عاریت درتصرف خود نگاه
داشته یا درمحل موافقه شده تسلیم ندهد درصورت ازبین رفتن آن ضامن
شناخته میشود.
قسمت چهارم
انتهاي عاریت
ماده 1477-
(1) عاریت بانقضاي مدت موافقه شده منتهي مي گردد. اگرصدت تعبین نشده
باشد بایرآورده شدن منظوري که براي آن عاريت صورت گرفته خانمه مي یبد
درصورت عدم تحدید مدت. عاریت دهنده ميتواند. هروقت انتهاي عاریت
رامطالبه نماید.
)2( عاریت گیرنده مي تواندقبل ازانتهاي عاریت عین رارد نماید.
امادرصورتیکه رد عین به ضررعاریت دهنده باشد به قبول آن مجیورگردانیده
نمي شود.
ماده 1478-
عاریت دهنده دراحوال آتي مي تواند انتهاي عاریت رایدون قید مطالبه کند:
1- درحال احتیاج غیرمترقبه يه عين عاريث.
2- درحال سوء استعمال عین از جانب عاریت گیرنده یا قصوروي در حفاظت
col
3- درحال افلاس عاریت گیرنده بعدازانعقاد عقد عاریت یاقیل ازآن , مشروط
براینکه عاریت دهنده هنگام عقد ازآن مطلع نبوده بعداً اطلاع حاصل کند.
صفحه 297:
ماده 1479-
عقد عاریت بوفات عاریت گیرنده منتهي شده به ورثه وي انتقال نمیکند.
ماده 1480-
هرگاه عاریت گیرنده وفات نموده وعین عاریت درمتروکه متوفي موجود نباشد
بحیث دین واجب الاداازترکه شناخته ميشود.
یاب سوم
عقود کار
فصل اول
مقاوله, استصناع وتعهدات
مرافق عامه
قسمت اول
مقاوله
cous اول- احکام عمومي
ماده 1481-
مقاوله. عقدیست که بموجب آن يكي از طرفین ساختن چيزي يااجراي عملي
رابصورت موقت یاغیرموقت براي طرف دیگربمقابل اجرت تعهد تماید.
ماده 1482-
مقاوله کاروساختن اشياي مخالف قانون ونظام عامه اعتبارندارد.
صفحه 298:
ماده 1483-
)1( متعهد مي تواند تنها اجراي عمل راتعهد نماید وموادیکه دراجراء عمل
بکاربرده میشود یاازآناستفاده بعمل مي آید. بدوش صاحب کار گذاشته ميشود.
(2) تعهد اجراي عمل وتهیه مواد هردوازطرف متعهد جوازدارد
میحث دوم- وجایب مقاوله کننده
ماده 1484-
هرگاه مقاوله کننده به تهیه تمام يابعضي مواد کارتعهد نماید از کیفیت آن
مسئول بوده ودربرابرصاحب کارازآن ضامن مي باشد.
ماده 1485-
)1( هرگاه مواد از جانب صاحب کارتهیه گردد متعهد به دقت دراستعمال مواد
ویکاربردن اصول فني درآن مکلف مي باشد همچنان بحساب دهي مواد مصرف
شده ورد مواد بافي مانده به صاحب کارمکلف شناخته میشود.
(2) درصورتیکه بعضي از مواد نسبت اهصال یانقص درکفایت فني متعهد
غیرقابل استفاده شود. متعهد بردقیمت آن به صاحب کارمکلف مي گردد.
ماده 1486-
متعهد مکلف است افزاراضافي راکه اجراي عمل ایجاب نماید به مصرف خود
تهیه کند. مگراینکه عرف حرقوي یاموافقه طرفین مخالف آن باشد.
ماده 1487-
تزئید اجرت موافقه شده از طرف متعهد وتتقیص آن از جانب صاحب کاربعداز
عقدمقاوله جوازندارد, مگراینکه قانون یاموافقه بخلاف آن صراحت داشته باشد.
ماده 1488-
صفحه 299:
هرگاه ظاهر شود که متعهد بصورت تاقص یامخالف عقد عمل راانجام میدهد.
صاحب کارمي تواندباواخطار دهد که درظرف مدت معین از طرزالعمل خود
متصرف نگردد صاحب کارمي تواند عقد رافسخ یااتمام کاررابه مصرف متعهد
اول به شخص ديگري بسپارد.
ماده 1489-
متعهد نمي تواندقبل ازاتمام کاروتسلیم آن به صاحب کار اجرت موافقه شده
رامطالبه نماید اماصاحب کارمي تواند فسمتي از اجرت راطوري پيشكي تادیه
یاچنان موافقه نماید که اجرت رامتناسب بانجام کارمي پردازد, بشرطیکه به
اتمام کار باقي مانده مجبورساخته شود, درغیرآن صاحب کاربمصرف متعهد
راتکمیل مینماید.
ماده 1490-
انجنيرساختماني ومقاوله کننده بطوري متضامن تامدت ده سال مسئول انهدام,
شکست ونشست lS ياجزئي عمارات ساخته شده یاملحقات ثابنة ديگري که
اعمارنموده اند میباشند گرچه انهدام. شکست ونشست ناشي ازعیب درخود
زمین باشد یاصاحب کار به ساختن عمارت معیوب اجازه داده باشد. مگراینکه
اصلا عاقد آن بقاي عمارت راکمتر ازمدت ده سال اراده داشته باشند
ماده 1491-
(1) غیوبیکه پخنگي, مقاومت وسلامت بناء راتهدید نماید تابع ضمان مندرج ماده
)1490( اين قانون مي باشد
)2( مدت ده سال مندرج ماده (1490) اين قانون از تاریخ تسلیم دادن کار
آغازمیگردد.
)3( حکم اين ماده درمورد متعهدیکه برمتهدثاني(متعهد باطني) حق رجوع دارد.
تطبیق نمي گردد.
ماده 1492-
صفحه 300:
مهندس طرح پلان ونقشه که براجراي کارنظارت نداشته باشد, تنها ازعیب پلان
ونقشه مسئول میباشد.
ماده 1493
هر شرطيكه مانع ضمان مهندس انجنير ساختمانى ومقاوله كننده كردد. باطل
است.
ماده 1494-
دعوي ضمان دراحوال مندرج مواد (1492-1491-1490) اين قانون
بعدازانقضاي مدت یکسال از تاریخ حدوث انهدام. شکست ونشست یاکشف
عیب ساقط میگردد.
مبحث سوم- وجائب صاحب کار
ماده 1495-
هرگاه جبران خساره ناشي از انهدام. شکست ونشست كلي ياجزئي عمارت از
طرف شرکت بیمه ساختماني پرداخته شده باشد. صاحب عمارت نمي تواند
آنرا از انجنیر ساختماني مقاوله کننده ویامهندس مطالبه نمایند.
ماده 1496-
صاحب کار مکلف است بمجرد اتمام کارآنرامطایق عرف جاري تسلیم شود
درغیرآن متعهد مي تواند به تسليمي آن درخلال مدت معین باو اخطاررسمي
بدهد. درصورت انقضاي مدت مذکور اگر صاحب کارآنراتسلیم نشود, تسلیم
شده تلقي میشود.
ماده 1497-
صاحب کارمکلف است اجرت راکه شرط گذاشته هنگام تسليمي بپردازد.
مكراينكه عرف ياموافقه به خلاف آن حکم نموده باشد.
صفحه 301:
ماده 1498-
)1( هرگاه درائناي اجراء کار تجاوز از حدود موافقه دیده شودمتعهد مكلف
است مقدارتکالیف زاید رابه اطلاع صاحب کاربرساند درغیرآن حق مطالبه او
درمصارف متجاوز ازقیمت موافقه شده ساقط میگردد.
(2) درصورت تجاوز بزرگ, صاحب کار میتواند عقد راباتادیه قیمت آنچه متعهد
مطایق عقد اتمام نموده فسخ نماید.
ماده 1499-
(1) هرگاه عقدبه اجرت بالمقطع تمام شده باشد متعهد نمي تواند زیاداجرت
رامطالبه کند گرچه دریلان کارمتعهد. تعديلي رخ داده باشد. مگراینکه تعدیل از
|ثرتصمیم صاحب کارصورت گرفته باشد.
(2) متعهد نمي تواند بموجب بلند رفتن نرخ در اجرت, زیادت اجرت رامطالبه
نماید. مگردرصورتیکه چنان حوادث استثتائي عمومي رخ دهد که هنگام عقد
پيشبيني:بشنده: نمي توانست وبه: اثرآن معیازیکه ستجش مالي غقد. مقاوله. سه آن:
استواراست. ديگري گون شود درين صورت محکمه میتواند به زیادت اجرت
یافسخ عقد حکم نماید. مگراینکه طرفین طوري ديگري موافقه نموده باشند
ماده 1500-
هرگاه اجرت تعبین نشده باشد. مصارف كار انجام شده توسط اهل خبره تعيين
مي گردد.
ماده 1501-
هرگاه مهندس, نقشه یااندازه گيري ها راباتمام رسانیده یااداره تعمیررابه
آمرصاحب آن بمقابل اجرت معینه بعهده گیرد. مستحق اجرت مذکور شناخته
میشود.
ماده 1502-
هرگاه صاحب کار اجرت مهندس راتعبین نکرده باشد, مستحق اجرت مثل که
مطایق عرف ومدتیکه کار او در بر گرفته تعبین میگردد.
صفحه 302:
میحث چهارم متعهد ثاني
ماده 1503-
(1) متعهد میتواند درحالیکه طبیعت کار یاصراحت عقد مانع نگردد. شخص
ديگري رابه اجراي تمامي ياقسمي از کار مکلف گرداند. بهرصورت متعهد
درنرایر ضاحب کار: ازکار متفهد ثاني stars میباشد:
(2) متعهد ثاني دربرابر متعهد اول مسئول شناخته میشود.
مبحث پنجم- انجام قرارداد
ماده 1504-
عقد مقاوله بانجام کار تعهد شده وتسلیم آن مطابق توافق جانبین واحکام
قانون منقضي مي گردد.
ماده 1505-
صاحب کار میتواند هروقتي خواستهباشد. عقد راخانمه داده اجراء کار
رامتوقف سازد. مشروط براینکه مصارف متعهد, اجرت کارانجام شده ومفادي
راکه بانجام کارمیسرمیگردید. جبران نماید. محکمه درصورت ایجاب شرایط مي
تواند تعویض راتخفیف دهد.
ماده 1506-
هرگاه انجام کارتعهد شده مستحیل گردد, عقد مقاوله منقضي میگردد.
ماده 1507-
(1) هرگاه انجام شي بنابراسیاب غیرمترقیه قبل ازتسلیم آن به صاحب
کارازبین رود. متعهد نمي تواند اجرت کار ومصارف رامطالبه نماید. مگراینکه به
صاحب کار راجع به تسلیم شدن آن قبلا اطلاع كنبي داده باشد. خساره از
رفتن مواد. برتهیه کننده است.
صفحه 303:
(2) اگرازبین رفتن یانقصان شي به اثرخطاي صاحب کاریابه اثرعیب صوادي
باشد که صاحب کارآنراتهیه نموده. متعهد مستحق اجوره وعندالایجاب مستحق
تعویض مي گردد.
ماده1508-
هرگاه اعتماد شخصي متعهد درعقد مقاوله محل اعتبار باشد. عقد به مرگ
متعهد منقضي مي گردد. درغیرآن عقد بحال خود باقي میماند. مگراینکه درورثه
متعهد راجع به حسن اجراء کار تضمینات كافي موجود نباشد.
ماده 1509-
(1) هرگاه عقد مقاوله به مرگ متعهد منقضي گردد. صاحب کار بتأدیه قیمت
کارانجام شده ومصارفیکه براي اجراي قسمت ناتکمیل صورت گرفته, مکلف
مي گردد. اين مکلقیت به اندازه نفع است که از کار ومصارف مذکور به صاحب
کار عاید میشود. دربرایر آن صاحب کارمیتواندمواد تهیه شده رابمقابل تعویض
عادلانه مطالیه نماید.
)2( حکم فقره فوق اين ماده درمورد متعهد یکه باجراي کار اقدام کرده
مگرینابراسباب خارج از اراده او از اتمام آن عاجزگردیده نیزتطبیق ميشود.
قسمت دوم
استصناع- فرمایش ساختن شي
ماده 1510-
استضاع, مقاوله ساختن شي معین است دربرابرقیمت مشخص به نحویکه
مقاوله بر عين شي وارد باشد نه بر کار صنعت گر.
ماده 1511-
درمقاوله استضاع بیان جنس, نوع. مقدارووصف شي مطلوب شرط مي باشد.
ماده 1512-
صفحه 304:
درمقاوله استصناع پرداخت قیمت شي مورد نظرطورمعجل حتمي دانسته
عو
ماده 1513-
)1( مقاوله کنندگان نمي توانند درصورتکیه مقاوله استضاع انعقاد يافته باشد
ازتعهدات خودمنصرف گردند. مگراینکه موافقه بين طرفین طوردیگرصورت
كر اس
(2) اكرصنعت كرتعهد خودرا مطابق يه شرايط مقاوله انجام نداده باشدء
فرمایش دهنده به قبولي شي ساخته شده مکلف نبوده, میتواند جبران خساره
عایده راازصنعت گرمطالبه کند.
(3) هرگاه فرمایش دهنده از قبولي وتسلیم شدن شي فرمایش داده شده خود
بدون سبپ ودلایل معقول اباورزد. به تسلیم گيري آن مکلف میگردد. درغیرآن
صنعتگرمي تواند جبران خساره اي راکه.به سبپ: تأخيرتسليمي باعندم ايفاي
تعهد فرمایش دهنده به وي عاید گردیده. از فرمایش دهنده مطالبه نماید
ماده 1514-
(1) صنعت كرمكلف است شي فرمايش داده شده راطوري يسازد كه حايز
وصف تضمین شده بوده واستفاده مطلوب از آن شده بتواند. همجنان شي
مذکور باید عاري از عيبي باشد که ارزش راننزیل دهد
(2) اگر شي فرمایش داده شده اوصاف وشرایط موافقه شده را حایز نباشد.
فرمایش دهنده میتواند رفع عيب رامطالبه كند.
(3) اكرصنعتكردررفع عيب تأخيرورزد. فرمايش دهنده مي تواند عيب رارقيع
نموده مصارف راازصنعتكر مطالبه نمايد.
ماده 1515-
فرمايش دهنده يراي رفع عيب مندرج ماده(1514) اين قانون مدت مناسبي
راتعيين ميكند باتوضيح اينكه اكر درموغد معيين عيب عايده رفع نكرددء شي
صفحه 305:
رامسترد میدارد. بعدازگذشت مهلت معینه فرمایش دهنده میتواند ازمقاوله
رجوع نموده ویاتتزیل قیمت رامتناسیاً مطالبه کند.
ماده 1516-
اگرفرمايش دهنده شي فرمایش داده شده را درحالیکه عیب داشته باشد
فهمیده تسلیم شود, حق رجوع را برصتعتگر ندارد. مگر اینکه خیارعیب
رابخودشرط گذاشته باشد.
ماده 1517-
)1( قیمت شي فرمایش داده شده دروقت تسلیم شدن قابل تادیه مي باشد.
مگراینکه موافقه طوري ديگري صورت گرفته باشد.
(2) اگرشي فرمایش داده شده جزوار قابل تسليمي باشد. قیمت آن
دربرايرتسليمي هرجز قابل تادیه مي باشد.
ماده 1518-
(1) اگرشي ساخته شده فبل از تسليمي آن به فرمایش دهنده تلف شود,
صنعتگرضامن آن شناخته میشود.
(2) اگرشي مذکور درزماني تلف گردد که صدت معينه ختم شده, وصنعتگر
بفرمایش دهنده اخطار داده تاشي ساخته شده راتسلیم شود. واویدون موجب,.
تأخیریعمل آورده باشد, صنعتگرمسئول شناخته نمیشود, مگراینکه اتلاف به
سیب قصورصنعتگر ویا اجیران وي صورت گرفته باشد.
ماده 1519-
اگر صنعتگر شي ساخته شده رابه اساس مطالبه فرمایش دهنده به محل
ديگري غبراز محل صنعت خود مي فرستد. درین حالت احکام متعلق به فروش
رعايت ميكردد.
ماده 1520-
صفحه 306:
صنعتگر براي طلب خوداز لحاظ مقاوله حق حبس رابالاي شي ايكه ساخته
ودرتصرف دارد. حایزمي باشد.
ماده 1421-
)1( فرمایش دهنده وورثه وي مي توانند فسخ عقد رامطالبه نماید. گرچه
صنعتگربه ساختن شي فرمایش داده شده شروع نموده باشد. مشروط بر اینکه
براي صنعتگر اجرت کار کرد گي , قیمت مواد مصرف شده وخساره مواد تهیه
شده رایپردازند. مگراینکه موافقه طورديگري صورت گرفته باشد.
)2( محکمه مي تواندمقدار جیران خساره رامطابق به ایجابایت وحالات وکوایف
تنزیل دهد.
ماده 1522-
(1) فرمایش دهنده مي تواند درحالات آتي بعدازاخطار به صنعتگرمفاوله رافسخ
ودرصورت متضرر شدن مطالبه جبران خساره نماید.
1- درحالتکیه صنعتگربدون عذر موجبه درخلال مدت معقول به اجراي تعهد خد
شروع نکند.
2- درحالتیکه صنعتگر درخلال صدت معینه به تسلیم دهي شي فرمایش داده
شده تأخیریعمل آورد.
(2) اگر تأخیروعدم اجراي تعهد از جانب صنعتگر ناشي از خطاء ویا امري باشد
که به فرمایش دهنده مربوط باشد وباوجود مطالبه صریح وكتبي صنعتجگر به
ايفاي آن نپرداخته باشد, صنعتگر مي تواند عقد را فسخ وجیران خسارة وارده
را مطالبه نماید.
ماده 1523-
هرگاه ایفاه تعهد بعدازشروع به سبب خارج از اراده مقاوله کنندگان منقطع
شود, صنعتگر نمي تواند قبض ثمن رامطالبه تماید.
مگربه تناسب كاري که پیش از انقطاع تعهد تهیه نموده باشد.
صفحه 307:
ماده 1524-
کارگران واجبرانیکه درعشد مقاوله استخدام ميشوند. حق دعوي مستقیم
رادربرابرفرمایش دهنده ویاشخصیکه شي فرمایش داده شده به مفاد وي تهيه
شده باشد, درحدود مبالغي دارامي باشند که فرمایش دهنده به اداي آن براي
صنعتگر مکلف باشد.
اشخاص مذکور حق امتباز را برمبالغ فوق الذكربعدازصدور حكم محكمه كسب
مینایند. مقاوله کنندگان دومي از طرف مقاوله کننده اول وسایراشخاصیکه مواد
اولیه رایه صنعنگر تهیه مي نمایند. حق دعوي مستقیم راعلیه فرمایش دهندم
ندارند
قسمت سوم
تعهدات مرافق عامه
ماده 1525-
تعهدات مرافق عامه , عفدیست که غرض ازآن اداره مرافق عامه داراي صفت
انتفاعي بوده: بین حکومت وفرد یاحکومت وشرکت عقدمیگردد ویموجب آن
استفاده از مرافق عامه براي مدت معین به اختیار متعهد گذاشته میشود.
ماده 1526-
متعهدمرافق عامه بموجب عقدیکه بامعامله داران مي oats تعهد میکند تايراي
طرف مقابل خدمات لازمه راطور معمول بمقابل اجرتیکه مطایق شروط
مصرحه عقدوشروطیکه طبیعت کارواحکام قوانین مربوط ایجاب میدارد. انجام
میدهد.
ماده 1527-
(1) متعهد مرافق عامه, مکلف است مساوات تام رادرمورد تادیه اجرت وانجام
خدمات بین معامله داران خود تأمین نمایند. درمورد عقوزیکه متعهد بامعامله
داران عقد مي نماید, نرخیکه از طرف حکومت تعبین مي گرددواجب الرعایت
بوده ومتعاقدین مخالف آن موافقه کرده تمي توانند. اگرحکومت تعدیل این نرخ
صفحه 308:
رالازم دانسته ومنظور نماید. نرخ جدید از تاریخ منظوري تعدیل بدون
تأثیربماقبل مرعي الاجراء مي باشد.
(2) معامله داریکه زیادتراز نرخ معینه تادیه تصوده باشد. میتواند استرداد
آنرامطالیه نماید.
آگرمتعهد کمترازنرخ معینه اخذ نموده باشد, مي تواند تکمیل آتررامطالبه نماید.
وهرنوع موافقه دیگریخلاف این حکم باطل شناخته ميشود.
ماده1528-
(1) متعهد حمل ونقل اشخاص مکلف است احتباط لازمه را براي سلامت
راکبین اتخاذ نماید. متعهد ازآسیبیکه هنگام سوار شدن, نقل وپائین شدن به
اشخاص عاید میگردد. مسئول مي باشد. مگراینکه ثابت نماید که آسیب ناشي
از سبب خارجي بدون اراده وي بوده است.
(2) رسیدن آسیب به سبب استعمال غيرقانوني بعضي آلات از جانب متعهد.
ناشي از سبب خارجي تلقي نميشود.
فصل دوم
عقد کار
قسمت اول
احکام عمومي
ماده 1529-
عقد کار, عبارت از عقدیست که بصوجب آن يكي از طرفین انجام خدمت به
طرف دیگر را تحت رهنمائي وي بمقابل اجرت معین متعهدمي شود.
ماده 1530-
صفحه 309:
(1) احکام مندرج اين فصل درمورد کارگران زراعتي ودرمورد مستخدمین
منازل تطبیق نگردیده امورمربوط به آن, تابع قوانین خاص وعرف مربوط به آن
میباشد.
(2) احکام مندرج اين فصل درمورد سایرکارگران واجیران دولت تاجایک
بااحکام قوانین کار و کارگر واجیران دولت مغایرت نداشته باشد, تطبیق
و
(3) رخصتي هاي قانوني , مريضي, سفریه وکرایه, حداقل اجوره اشتراک
درفيصدي مفاد عاید وتولید شرائط استخدام, احکام مربوط به تنظیم , تصنیف
وتقسیم کار, مویده ها, تقاعد وسایر تأمینات اجتماعي, حقوقي, امتیازات
ومکلفیت هاي کار فرما و کارگر که درین قانون پيشبيني نشده. تابع احکام
قانون خاص میباشد.
قسمت دوم
ارکان عقد
ماده 1531-
درعقد کارشکل خاص شرط نمیباشد, مگراینکه قانون بخلاف آن تصریح نموده
باشد.
ماده 1532-
عقد كاربراي خدمت معین بامدت معین وغیرمعین جواز دارد.
ماده1533-
هرگاه مدت درعقد معین نباشد, طرفین مي توانند هر وقتي خواسته باشند, به
فسخ عقد اقدام نمایند. مشروط براینکه حداقل دوماه قبل طرف ديكر را اطلاع
داده باشد.
ماده 1534-
صفحه 310:
هرگاه مدت عقد معین باشد: بانقضاي مدت خود بخنود منتهي میگردذ.
ودرصورت استمرارطرفین بعداز انقضاي مدت, براي مدت غیرمعین تجدید شدم
تلقي میگردد.
ماده 1535-
هرگاه مقداراجرت درعقد تصریح نگردیده باشد. مطایق عرف جاري. اجرت
مثل نعین مي گردد. درصورت عدم موحودیت عرف, محکمه آنرابه نحویکه
عدالت تأمین گردد. تعیین مي نماید.
قسمت سوم
احکام عقد
میحث اول- وجایب اجیر
ماده 1536-
کارگران بامورآتي مکلف است:
1- اجراي کار بصورت مستقیم وتوجه درآن مانند شخص عادي.
2- اجراي اوامر صاحب کاردرساحه کارموافقه شده. مشروط براینکه شامل
كارهاي مخالف عقد یاقانون یاآداب عامه نبوده واجراي آن خطري رابارنیاورد.
ماده 1537-
)1( هرگاه طبیعت کار سپرده شده به کار گرطوري باشد که وي را به اسرار
عمدة کار واقف گرداند. طرفین میتوانند موافقه نمایند که کارگر بعد از انتهای
مدت عقد نمی تواند باکار فرما رقابت نماید وبا در پروژه اشتراک نماید که
باکارفرما در رقابت است.
(2) براي صحت این موافقت رعایت شرایط آتي ضروري میباشد:
1- کارگرحین انعقاد عقد به سن رشد رسیده باشد.
صفحه 311:
2- محدودیت وارده برکارگراز حیث زمانء مکان ونوعیت کار منحصریه اندازة
ضرورت حمایت ازمصالح جایزکارفرماباشد.
3- این موافقت به آینده کارگراز ناحیه اقتصادي تاثيري منافي عدالت نداشته
باشد.
4- درعقد براي کارگرجبران خساره ناشی از محدودیت متتاسب به خساره
تعیین شده باشد.
ماده 1538-
هرگاه کارگردراثتاي کاربه اختراع موفق شود امتیازات وحقوق اختراع مربوط به
شخص کارگرمیباشد. مگراینکه موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد
ویااستخدام کارگراز طرف صاحب کار به منظور اختراع وابتکار بعمل آ»ده باشد.
باآنهم صاحب کار مکلف است مکافات ویاداش مناسب رامطابق به ایجابات
عدالت به کارگربپردازد.
ماده 1539-
هرگاه درصورت تخلف از امتناع , رقابت به شرط جزائي موافقه بعمل آمده
وشرط طوري باشد که موجب دوام اجباري وظیفه بیشتر اجیر, از مدت معینه
نزد صاحب کار گردد. شرط مذکور باطل پنداشته شده بطلان آن شرط عدم
رقابت رانیزاز بين مي برد.
مبحث دوم- وجایب صاحب کار
ماده 1540-
صاحب کار به امور آتي مکلف است:
1- تادیه اجرت اجبر مطایق احکام اين قانون.
2- تهیه وسایل لازم براي تأمین سلامت اجیر وحمایت اواز خطر.
3- اعطاء تصدیق بعداز انتهاي عقد که متضمن تاریخ دخول وخروح اجیربه کار,
نوع کار, مقداراجرت وبرائت وي از التزامات عقد باشد.
صفحه 312:
4- اعاده اوراق وتصادیقیکه از طرف اجیر بوي تسلیم گردیده.
5- سایرمکلفیت هائیکه درقانون خاص تصریح شده باشد.
ماده 1541-
هرگاه اجیردرمیعادمعینه براي نجام وظیفه حاضر گردیده آمادگي خود را با
جراي کاراعلام نماید. مگر بنایر اسيايي که به صاحب کار راجع مي گردد.
باجراي کار پرداخته نتواند. مستحق اجرت همان میعاد شناخته ميشود.
ماده 1542-
هرگاه مدت کاردرعقد معین بوده وصاحب کارقیل از انقضاي مدت بدون
موجودیت عذریاعیب دراجیرکه موحب فسخ گردد. عقدرافسخ نماید. بتأدیه
اجرت تمامي مدت وعندالایجاب به تعویض مکلف میگردد.
ماده 1543-
صاحب کار مکلف است علاوه برايفاي التزامات مندرج ماده(1541-1540-
2 این قانون بانجام وظايفي بپردازد که مطابق قوانین خاص مكلف
شناخته شده است.
مبحث سوم - انتهاي عقد کار
ماده 1544-
بارعايت احكام مواد (1533- 1534) اين قانون عقد كار بانتهاي مدت معينه
بااتمام كاريكه بمنظور آن عفد صورت گرفته منتهي میگردد.
ماده 1545-
هرگاه فسخ عقد ناشي از سوء استعمال حق از جانب يكي از طرفین باشد,
طرف دیگرمیتواند علاوه برچبران خساره که از اثر عدم اخطار در مدت معینه
مستحق میشود جبران خساره میشود جبران خساره وارده ناشي از فسخ عقد
در اثر سوء استعمال حق رانیز مطالیه نماید.
ماده 1546-
صفحه 313:
هرگاه صاحب کار یامداخله لازمه مخالف شرایط عقد باعث آن شود که
اجیررابه انقصال وادارسازد وظاهراً اجیرقسخ کنننده تلقي گردد. محکمه مي
تواند صاحب کار رابه تعویض محکوم سازد.
ماده 1547-
محکمه درتعین مقدار تعویض که ازنفصال ناشي از سوء استعمال حق بوجود
آمده, عرف جاریه, طبیعت کاریکه عقد بر آن صورت گرفته, مدت خدمت اجیر
و اندازه ضرر وارده را در نظر مي گیرد.
ماده 1548-
دراحوال wil صاحب کارمیتواند بدون اخطار قبلي بفسخ عقد اقدام نماید
1- درحالیکه اجیرشهرت خود را غیر واقعي معرفي نصوده یاتصایدق وجواز
حعلي اراثه نموه باشد.
2- درحالیکه شخص دردوره نامزدی کار رضائیت صاحب کار را حاصل نصوده
نتواند مشروط براینکه انفصال درخلال سه ماه از تاريخ تعيين وي صورت كيرد.
3- درحال وقوع عمل عمدي ياتقصيري از جانب اجیربه مقصد رسانیدن خساره
مادي به صاحب کار, مشروط براینکه اطلاع موضوع درخلال صدت(24) ساعت
از تاریخ وقوع آن به شخص باصلاحیت قانوني داده شده واتهام درنتیجه تحقیق
Sale
4- در حال غیرحاضری متجاوز از (15) روز دریکسال یایک هفته بصوتر منوالي
يدون عذر معقول.
5-درحال عدم ايفاي وجايب مرتب برعقد از طرف اجير.
6- درحال ثبوت افشاي اسرار صناعتي ياتجارتي مربوط بدستكاه كار از طرف
vel
7- درحال محکومیت اجیر بجنایت یاجنحه منافي شرف امانت داري واخلاق.
صفحه 314:
8- درحال اثبات ارتکاب جرم مخالف آداب عامه بر اجیر در دستگاه کار هنگام
اجراي کار.
9-درحال تجاوز اجیرعلیه رئیس يايكي ازعضاي هیئت مدیره درائناي کاریابه
سیب آن.
ماده 1549-
(1) دراحوال آتي اجیرمیتواند بدون اخطارقيلي عقد رافسخ و کار راترک دهد:
1- درحالیکه صاحب کارهنگام عقد علیه وي از غش کارگرفته باشد. مشروط
براینکه زیاده از سي روز از تاريخ شمول وي بکار نگذشته باشد.
2- درحالیکه صاحب کار بانجام وجایب خود که مطابق احکام قانون وعقد مکلف
گردیده نپردازد.
3- درحالیکه صاحب کار دربرابر اجيريايكي از فرادعایلیه, وي مرتکب فعل
مخالف آداب عامه شود.
4- درحالیکه صاحب کار یانماینده وي باضرب علیه اجیرتجاوز نماید
5- درحالیکه خطربزرگ سلامت یاصحت اجیرراتهدید نماید. مشروط براینکه
صاحب کارباوجود علم از آن باتخاذ تدابیر لازمه نپردزد.
(2) درصورتیکه اجيربنابريكي از اسباب مندرج فقره فوق کارراترک دهد,
مستحق تعویض شناخته میشود.
ماده 1550-
هرگاه تجارتخانه باناسیسات فروخته شود, يابه نسیت الحاق یامزج آن به
تاسیسات ديگرتعديلي درآن رخ دهد. تمامي عقد کار که درزمان بیع یاتعدیل
مرعي بوده بین صاحب کار جدید واجیربحال نفاذ خود باقي مي ماند. صاحب
کارجدید وصاحب کار سابقه بصورت تضامن مسئول پرداخت اجرت وحقوق
تعویض میباشند.
ماده 1551-
صفحه 315:
عقد کار بوفات صاحب کارفسخ نمیگردد مگراینکه درعقد قرارداد شخصیت وي
رعایت شده باشد. امایوقات اجیرعقد فسخ ميكردد.
ماده 1552-
هرگاه باثروفات اجيريامريضي طولاني یاسبب مجبره ديگري که مانع دوام
کاراجبرگردد. عقد فسخ شود, صاحب کار مکلف است به اجیرودرحال وفات
اجیربه زوجه یافرع او تعويضي را بپردازد که معادل خساره حالت انفصال بدون
اخطار باشد. مقدار خساره توسط قوانین خاص وبا موافقت نامه تعبین میشود
ماده 1553-
دعوي ناشي از عقد کار بعدازانقضاي یکسال از تاریخ انتهاي عفد شنیده نمي
شود. مگراینکه دعوي متعلق به حق الزحمه اشتراک درمفاد وفيصدي معین از
قیمت فروشات باشد. دراینصورت مرور زمان یکسال از تاريخي آغاز میگردد که
صاحب کارتوضیحات مربوط باستحقاق اجیر رامطابق به آخرین صورت حساب
بوي تسلیم نماید.
فصل سوم وكالت
قسمت اول
احکام عمومي
ماده 1554-
وکالت, عقدیست که بموجب آن موکل شخص ديگري را درتصرفات قانونی
ومعلوم قایم مقام خودمبسازد.
ماده 1555-
براي صحت وكالت شرط است كه موكل شخصاً درمورد آنجه وكيل مي كيردء
صلاحيت تصرفات قانوني رادارابوده ووكيل هم كسي باشد كه معني عقد را
صفحه 316:
ماده 1556-
علم وکیل بوکالت شرط میباشد, درصورتیکه وکیل بعداز آگاهي بوکالت آنرارد
تفاید: وکالت رد گردیده پس از آن تضترف وکیلاضحت ندارد:
ماده 1557-
وکیل گرفتن بصورت مطلق, مقید, معلق به شرط یاموکول به آینده صحیح
است.
ماده 1558-
اجازه وامرحکم وکیل گرفتن را داشته وفرستادن درحکم وکیل گرفتن نیست.
اجازه بعدي حکم وکالت سابقه رادارد
ماده 1559-
هرعقديرا كه موکل میتواند مستقیماً انجام دهد انجام آن توسط وکیل نیز
جوازدارد.
ماده 1560-
(1) وكالتيكه به الفاظ عام طورمطلق ذكر كرديده ودرآن هيجكونه تخصيص به
نوعيت عمل قانوني نه آمده باشد. وكيل صفت وكالت را صرف دراعمال اداره
كسب ميكند.
(2) اجاره دادن مال مؤكل . مشروط براينكه مدت aw jl ol سال تجاوز نکند
دركارهاي مربوط به حفظ ونكهداشت اموال مؤكل, پرداخت دين وقبض حقوق
وي, منقطع ساختن مرور زمان, ثبت عقد, رهن دروثیفه, سعي رفع دعوي
مستحیل ودعوي ذوااليدي از جمله اعصال اداره محسوب میشود. سلسله
تصرفات حفوقي ایکه عمل اداره آنرا ایجاب نماید. مانندبیع محصولات زراعتي
زود تلف وخریدن مواشي وآلات زراعتي دراعمال اداره شامل میباشد.
ماده 1561-
صفحه 317:
در وکالت مقیده وکیل باجراي اموزمعین دروکالت وتوابع ضروري که طبیعت
امر وعرف جاري اقتضاء نماید. مقید میباشد.
ماده 1562-
)1( مقید ساختن وکالت درنوع عمل قانوني درسایرتصرفات حقوقي غیر
مربوط به اداره باشد.
صلح. اقرار, حکمیت, توجیه قسم واقامه دعوي لازم مي باشد.
)2( درتصرفات تبرع, مانند عقد. هبه وعاریت تقیید وکالت درنوعیت وموضوع
عمل قانوتي شرط است.
قسمت دوم
احکام وکالت
ماده 1563-
وکیل نمیتواند ازحدود تعبین شدة وکالت تجاوز نماید, مگراینکه رجوع وي به
موکل تاممکن بوده واحوال وظروف طوري باشد که به گمان اغلب موافقه
موکل رادرصورت ابلاغ وانمود بسازد درین صورت وکیل مکلف است تجاوز خود
JIL حدود وکالت بدون تأخیر بموکل ابلاغ نماید.
ماده 1564-
هرگاه وکالت بدون اجرت باشد. وكيل مكلف است درتنفيذ وكالت جنان توجه
نماید که درامور شخص خود مي نماید. وبهیج وجه به توجه بیشتر از توجه
شخص عادي, مکلف نمي باشد.
ماده 1565-
وکیل نمي تواندمال موکل رابه منافع شخص خود استعمال نماید. درغیرآن از
تاریخ استعمال به تعویض مقدار استعمال شده, مکلف میگردد.
ماده 1566-
صفحه 318:
وکیل مکلف است از اجراآت مربوط وکالت خود موکل راوقتاً فوقتاً مطلیع
گرداند ودرختم وکالت به موکل صورت حساب بدهد.
ماده 1567-
وكلاي متعدد يه عقد واحد مسئولیت تضامني دارند. مشروط براینکه وکالت
قایل تجزیه نبوده یاضرر عاد برموکل نتیجه خطاء مشترک آنها باشد. تجاوز يکي
از وكلاي متضامن از حدود وکالت یاسوء اجراآت وي درتنفیذ آن. مسئولیت
تضامنی رابار نمی آورد.
ماده 1568-
هرگاه به عقد واحد وكلاي متعدد تعبین وبه اجراآت انفرادي اجازه داده نشده
باشد, مکلفند بصورت دسته جمعي به اجراي عمل بپردازند. مگراینک» اجراي
عمل مانند تادیه دین وامثال آن به تبادل راي احتیاج نداشته یااجتماع درآن مانند
دعوي, ممکن نباشد.
ماده 1569-
)1( وكيل نمي تواند بدون اذن موکل شخص ديگري را بحیث وکیل انتخاب نماید.
(2) هرگاه اجراي عمل برأي وکیل مفوض گردد. میتواند شخص ديگري رابه
اجازه موکل بحیث وکیل تعبین نماید. دراين صورت وکیل دوم وکیل موکل
شناخته شده بعزل وکیل اول یا وفات اوعزل نمیگردد.
ماده 1570-
هرگاه وکالت به اجرت باشد وکیل به اجراي عمل مستحق اجرت معینه میگردد.
اگر اجوره شرط نشده باشد وکیل ازجملة اشخاصي باشد که به اجرت اجراء
وظیفه مینماید مستحق اجرت مثل ودرغیرآن متبرع شناخته میشود.
ماده 1571-
(1) هرگاه وکیل بدون آنکه اجازه داده شده باشد شخص ديگري را در تنفیذ
وکالت به نیابت از خود موظف نماید ازعمل ناییت مسئول بوده چنان تلقي
میشود که شخصاً آتراانجام داده باشد وکیل ونایب مسئولیت تضامنی دارند.
صفحه 319:
(2) اگر به وکیل اجازه گرفتن نایب بدون تعین شخص معین داده شده باشد
وکیل تنها درمورد خطا درانتخاب تایب یاخطا دررهنمائي مسئول شناخته میشود.
ماده 1572-
موکل مکلف است مصارف عادي وکیل رادرتنفیذ وکالت بوکیل بپردازد.
ماده 1573-
مؤكل مسئول ضرري مي باشد كه يه وكيل بدون ارتكاب خطاء به سبب اجراي
عادي وكالت ميرسد.
ماده 1574-
احكام نيابت بيشبيني شده دراين قانون برعلايق وكيل وموكل ياشخص ثالثيكه
باوکیل معامله مي نماید تطبیق میگردد.
قسمت سوم
وکالت براي خرید
ماده 1575-
براي صحت وکالت به خرید شرط است که, شي که خریده میشود عین یاجنس
ومقدار آن معلوم باشد. درتعبین مقدار شي تعبین ثمن کفایت میکند.
ماده 1576-
هرگاه امر خريداري شي مجهول براي وکیل تفویض گردیده باشد این نوع
وکالت صحت داشته وکیل میتواند از هرنوع وهر جنس که خواسته باشد
خريداري نماید.
ماده 1577-
(1) هرگاه sol خريداري شي مجهول براي وكيل تفویض گردیده وجهالت شي
فاحش باشد وکالت صحت ندارد گرچه ثمن آن توضیح شده باشد.
صفحه 320:
(2) درصورتیکه جهالت شي فاحش نبود. طرویکه جنس شي را تذکرداده نوع
آنرا بیان نکرده باشد وکالت صحت دارد گرچه ثمن آن توضیح نشده باشد.
ماده 1578-
هرگاه موکل نوع شي را كه توسط وكيل خريداري ميشود تعين نمايد ووكيل نوع
ديكري را خريداري نمايد اين خريداري درحق موكل نافذ شمرده نميشود.
ماده 1579-
هرگاه وکالت مقید گردد وکیل نمیتواند درخرید شي از آن مخالفث نماید مگر
اینکه به نفع موکل باشد.
ماده 1580-
هرگاه موکل اندازه ثمن رابراي خريداري شي معین بصورت نقد تعبین نصوده
ووکیل آنرا بصورت نسیه خريداري نماید موکل بقبول آن مکلف میگردد و در
صورتي که وکیل بخريداري بصورت نسیه مامور شده ولي آترا بصورت نقده
خريداري کند وکیل به ان ملزم شناخته ميشود.
ماده 1581-
هرگاه وکیل براي خرید ثمن , مبیعه راازمال شخص خود بپردازد حق رجوع
رایرموکل دشته ومیتواند مبیعه راالي زمان حصول ثمن آن ازموکل نزد خودنگاه
دارد.
گرچه ثمن آنرا به بایع نه پرداخته باشد.
ماده 1582-
هركاه وكيل براي خرید شي طور موجل صامور گردد خربداري وي بهرنجویک»
باشد درحق مؤكل موجل مي باشد. ووکیل نمي تواند ثمن را في الحال از موکل
مطالبه نماید مگردرصورتیکه وکیل به خريدشي طور تقد صامور شده باشد
وموکل ثمن راموجل تماید وکیل مي تواند ثمن را في الحال از موکل مطالبه
نماید.
صفحه 321:
ماده 1683
وکیل بخرید شي معین نمي تواند شي مورد نظر را درغیاب موکل براي خود
خريداري تماید مگراینکه آترابه ثمن بیشتر از ثمن معینه یابه جنس ديگري
خريداري نموده باشد.
ماده 1584-
وکیل بخرید نمیتواند مال خود را به موکل خود بفرشد.
ماده 1585-
هرگاه وکیل براي خرید. درشي خريداري شده عیب قديمي رابیابد درحالیکه
شي هنوز درنزدش باشد مي تواند آترا رد نماید. درصورتي که آنرا به موکل خود
اتسليم: تموده باشد بدون اجازه موكل آنزابة سبب عيب زد تموده: تمي :توائد:
ماده 1586-
(1) مبيعه نزد وكيل براي خريد. حيثيت امانت راداشته اكر بدون تجاوز وكيل از
بین رفته یاناقص گردد خساره برموکل تحمیل شده ازئمن آن چيزي کاسته
نمیشود.
(2) اگر وکیل نسبت حصول ثمن شي رانزد خودنگاه داشته ودرعین زمان از
بین رفته باناقص گرددثمن آن بر وکیل لازم میگردد.
ماده 1587-
وکیل بخرید نمینواندبیع رابدون اجازه موکل افاله نماید.
قسمت چهارم
ومکالت به فروش
ماده 1588-
وکیل بفروش نمیتواند شي اي را که به بیع آن وکیل است بالاي اشخاصي
بفروشد که شهادت آنها به نفع اوجواز ندرد. مگر درصورتیکه ثمن از قیمت آن
بيشتر باشد.
صفحه 322:
ماده 1589-
(1) هرگاه ثمن شي از طرف موکل تعیین شده باشد وکیل بفروش نیمتواند
شي را به ثمن کمتر ازان بفروشد درصوتر تخلف بیع منعقد وبه اجازه موکل
موقوف مي باشدو
(2) اكر وكيل مالي aly مقدار کمتر ازئمن آن بدون اجازه موکل فروخته ومبیعه
رابه مشتري تسلیم نماید ضامن نقصان ثمن دانسته میشود.
ماده 1590-
وکیل نمیتواند شي را که به فروش آن مامور است براي خود خريداري کند
گرچه موکل به آن تصریح نموه باشد.
ماده 1591-
هرگه شي از طرف وکیل فروش بصورت نسیه فروخته شود وکیل میتواند از
مشتری ضامن بگیرد گرچه موکل بوي امرنکرده باشد.
ماده 1592-
vad ثمن حق وکیل فروش مي باشدنه حق موکل ومشتري منیواند از تادیه
ثمن به موکل امتناع ورزد درصورت تادیه آن به موکل مشتري آن برثي الامه
شده وموکل نمي تواند ثمن ار ازوکیل مطالبه کند.
ماده 1593-
وکیل مکلف است مبیعه را بعداز قبض ثمن درحالیکه عقد بصورت معجل باشد
به مشتري تسلیم نماید
ماده 1594-
وکیل فروش تازماني که ثمن آنچه را که فروخته است قبض نکند به تادیه ثمن
ازمال خود مكلف نمي كردد.
ماده1595-
صفحه 323:
هرگاه وکالت به مقابل اجرت باشد وکیل به تحصیل ثمن مکمل از مشتري
مكلف مي باشد.
ماده 1596-
هركاه مبيعه به استحقاق برده شود مشتري درصورتي که ثمن را پرداخته باشد
اعاده آترا از وکیل مطالبه میکند اعم ازاين که ثمن نز وکیل بوده وبا آثرا به
موکل تسلیم نموده باشد ووکیل درضورتیکه ثمن را تادیه تموده باشد بنه موکتل
رجوع میکند ودرحالیکه مشتري ثمن را به موکل تسلیم نموده باشد حین
استحقاق برموکل رجوع مي نماید.
ماده 1597-
وکیل فروش میتواندقبل از قبض ثمن بيع را بدون اجازه موکل خود اقاله نماید
مگر عقد درحق موکل نافذتلقي نشده وکیل به تادیه ثمن به موکل ملزم مي
باشد وکیل نمیتواند بعداز قبض ثمن بیع را اقاله نماید.
ماده 1598-
هرگاه مشتري عیب دائم را درمبیعه مشاهده کند اعاده ثمن را از وکیل
درصورتیکه به موکل تسلیم داده شده باشد مطالبه اعاده از موکل صورت
میگیرد.
قسمت پنجم
وك مه قوق
ماده1599-
وکالت به دعوي gly اثبات دين عين وسائرحقوق که تصریح آن دروکیل گرفتن
لازم است صحیح میباشد وکالت به دعوي دروثیقه رسيمي درج ميكردد
ماده 1600-
وكيل به دعوي صلاحیت صلح وکیل به صلح خصومت رابدون اجازه خاص موکل
ندارد.
صفحه 324:
ماده 1601-
اقراروکیل به دعوي درحالیکه صلاحبت اقرار بوي از طرف موکل تقویض شده
باشد نزد محکمه صحیح پنداشته میشود مگراینکه موکل مطابق احکام قانون
اصول محاکمات مدني از آن منع شده باشد.
ماده 1602-
هرگاه موکل وکیل را از اقرارعلیه خود منع تصوده باشد وکیل به اقرارعلیه
موکل عزل مي گردد.
ماده 1603-
وکیل به اجاره حق مخاصمت درائیات اجاره وقبض اجرت را به اجازه موکل
خود داشته ومکلف است عین چيزي را به اجاره داده ميشود, به اجاره گیرنده
تسلیم تماید:
ماده 1604-
وکالت به دعوي مستلزم وکالت به قبض نمي باشد مگرآنکه درعقد وکالت
تصریح شده باشد وکالت به قبض مستلزم وکالت به دعوي نیست .
ماده 1605-
وکیل به دعوي نمیتواند مدعي به را به مدعي علیه بخشش ويا از آن ايراء انماية.
قسمت ششم
انتهاي وکالت
ماده 1606-
وکالت دريكي ازاحوال ذیل منتهي میگردد:
1- در حالت اتمام عملي که وکالت دران صورت گرفته.
2- در حالت انتهاي مدت معینه وکالت.
3- درحالت وفات وکیل یاموکل.
صفحه 325:
4 در حالت زوال اهلیت وکیل یا موکل.
ماده 1607-
موکل میتواند هروقتي خواسته باشد وکیل خودرا از وکالت عزل نماید به شرط
اینکه موضوع را به وکیل ابلاغ نمایدمگراینکه به وکالت حق غیرتعلق گرفته باشد
به يدرآنصورت موکل بدون قبولي شخصي که وکالت به تفع او عقد شده نمي
تواند وکالت رامقید يامنتهي سازد.
ماده 1608-
درتمام حالات انتهاي وکالت وکیل مکلف است اعمالي را که شروع نموده به
مرحله برساند که از خطراتلاف برکنارماند.
فصل چهارم
ودعت
قسمث اول
احكام عمومي
ماده 1609-
وديعت عقدي است كه بموجب ol مالک صلاحیت حفظ مالي خودرا به ديگري
تفویض مینماید ومالیکه طوري امانت نزد شخص ديگري جهت حفاظت گذاشته
میشود ودیعت نامیده ميشود.
ماده 1610-
شرط صحت عقد, ودیعت آنست که شي به ودیعت گذاشته شده بتواند
وازطرف ودیعت گیرنده تحت تصرف وذواليدي آمده قبض شده باشد.
صفحه 326:
قسمت دوم
التزامات شخصي که نزد وي ودیعت گذاشته میشود.
ماه 1611-
شحصي که مال ودیعت نزد وي گذاشته میشود مکلف است که ودیعه را حقیقتا
یاحکما تسلیم شود.
ماده 1612-
شخصیکه مال ودیعت نزد اوگذاشته میشود مکلف است طوري به حفاطت ان
توجه نماید که به حفاظت مال خود مي نماید.
ماده1613-
شخصیکه مال ودیعت نزد وي گذاشته شده نمي تواند درمقابل حفاطت ودیعه
اجرت مطالیه نماید مگرانیکه درعقد به خلاف آن تصریح شده باشد.
ماده 1614-
مال ودیعه امانت است 99 دیعت گرنده ضامن از بین رفتن آن نمي باشد مگر
اينکه از بین رفتن آن در اثر تجاوز یا تقصیر ودیعت گیرنده در حفاظت آن بوجود
آمده باشد .
ماده1615-
هرگاه ودیعت با اجرت بوده وینابر اسبابي از بين رفته یا نقصان یابد که جلو
گيري ازآن ممکن باشد شخصیکه مال ودیعه نزد او گذاشته شده به ضمان
مکلف میگردد.
ماده1616-
صفحه 327:
شخصیکه مال ودیعه نزد او گذاشته شده. نمیتواند بدون اجازه مالک مال ودیعت
را استعمال واز آن استفاده نماید در صورتیکه بدون اجازه مالک آنرا استمال
استهلاک یا از بين ببرد حسب احوال ضامن شناخته ميشود.
ماده 1617
شخصيكه وديعه نزد او كذاشته شده تميتواند يدون اجازه مالى آنرا به شخص
ديگري به اجاره. عاریت یا رهن بدهد در صورت تخلف هركاه مال وديعه نزد
اجاره كيرنده يا عاريت كيرنده یا رهن گیرنده از بین برود مالک آن در مطالبه
ضمان از اجاره گیرنده. عاریت گيرنده. رهن گیرنده یا شخصیکه صال دیعه نزد
او گذاشته شده مختار مي باشد.
ماده 1618
هركاه مالى مال وديعه شخصيرا كه مال نزد او بوديعت كذاشته شده ا
مسافرت بامال ودیعه منع یا مكاني را براي حفاظت آن تعيين نمايد در صورت
تخلف هركاه مال وديعه از بين برود شخص مذكور ضامن شناخته مي شود. مكر
اينكه عدم قصور را ثابت نمايد.
ماده 1619
هرگاه شخصیکه مال ودیعه نزد او گذاشته شده آنرا بدون اجازه مالک با مال
شخص خود یا مال شخص ديگري طوري خلط نماید که تمیز آن متعذر باشد به
پرداخت ضمان مکلف ميشود. در حالیکه خلط مال ودیعه با جازه مالک صورت
گرفته باشد شخصیکه مال دیعه نزد او گذاشته شده شریک ملکیت تلقي گردیده
و در صورت از بین رفتن مال بدون تقصیر ضامن شناخته نمیشود.
ماده 1620
)1( شخصيكه مال وديعه نزد او كذاشته شده نمیتواند آترا بدون اجازه مالک نزد
شخصي ديگري بوديعت كذارد در صورت تخلف اكر مال وديعه از بين رود مالك
در اخذ ضمان از شخص اوليكه وديعت نزد او گذاشته شده یا شخص دوم مختار
میباشد. در صورتیکه ضمان از شخص اول گرفته شود وي بر شخص دوم رجوع
صفحه 328:
مي كند و در صورتیکه از شخص دوم ضمان اخذ گردد وي حق رجوع برهیچ كس
را ندارد
(2) هرگاه ودیعت گیرنده ثابت نماید که مال ودیعت را بنا برمعاذیر معقول
نزدش بودیعت گذاشته است ضمان بروي لازم نمیگردد.
ماده 1621
هرگاه مالک ودیعه طور دايمي غایب كردد شخصيكه مال وديعت نزد او كذاشته
شده ملکف است آنرا تازمانیکه بحیات یا وفات مالک علم حاصل میکنند
حفاظت نماید. اگر مال ودیعه طوري باشد که باثر دیر ماندن تلف میگردید
شخصیکه مال ودیعه نزد او گذاشته شده میتواند فروش عین ol Sig داري ثمن
آنرا به حساب امانت بانكي از محکمه تقاضا نماید.
ماده 1622
هركاه شخصيكه مال وديعه نزد او گذاشته شده وفات نموده وعین ودیعه در
متروکه موجود باشد عین مذکور بمنزله امانت نزد ورثه تلقي گردیده به رد آن
به صاحب ودیعه مکلف میگردند.
ماده 1623
هركاه شخصيكه مال وديعه نزد او كذاشته شده وفات نموده ورثه وي عين
وديعه را به شخص ديكري فروخته و به مشتري تسليم نماید و در دست مشتري
از بين يرود مالك وديعه ميتواند در صورتي كه عين قيمتي باشد قيمت آنرا
معادل روز بيع تسليمي واكر مثلي باشد مثل آثرا از بایع با مشتري مطالبه
نماید. آگاهي یا عدم آگاهي وراث متوفي از ودیعت بودن عین در تضمین تاثيري
ندارد.
ماده 1624
شخصیکه مال ودیعه تزد او گذاشته شده مکلف است عندالمطالبه مال ودیعه را
به مالک آن رد نماید مگر اينکه ودیعت براي مدت معین بوده واين تعبین مدت
gai a مالک ودیعه باشد.
صفحه 329:
ماده 1625
شخصیکه مال ودیعه نزد او گذاشته شده میتواند هر وقتي خواسته باشد مالک
را بتسلیم مال ودیعه مکلف نماید مگر اینکه از عقد طوري ظاهر شود که مهلت
به نفع مالک ودیعه میباشد.
ماده 1626
هركاه مالك وديعه وفات نمايد شخصيكه مال وديعه نزد او كذاشته شده ملكف
است آنرا بورثه مالک رد نماید مگر اینکه ترکه مستغرق بدین باشد در اين
صورت رد مال ودیعه باجازه محکمه باصلاحیت عملي میگردد درحالیکه مال
ودیعه بدون اجازه محکمه باصلاحیت بورثه تسلیم ومال ودیعه از ببن رفته یا
ناقص گردد شخصیکه Sle ودیعه نزد او گذاشته شده بضمان مکلف میگردد.
قسمت سوم
وجایب ودیعت گذار
ماده 1627
هركاه وديعت باجرث باشد وديعت كذار مكلف است اجرث را در اخير وديعت
ببردازد. مكر اينكه طور ديكري موافقه بعمل آمده باشد.
ماده 1628
وديعه گذار بپرداخت مصارفي مکلف میباشد که براي حفاظت مال ودیعه از
طرف شخصيكه مال ودیعه نزد او گذاشته شده مصرف گردیده, مشروط بر
اینکه مصارف از قيمت ودیعه بیشتر نباشد
ماده 1629
هركاه مال وديعه باستحقاق برده شده. ضمان آنرا شخصيكه مال وديعه نزداو
كذاشته شده متحمل كردد, به اندازة ضمان بر ودیعت گذار رجوع کرده مي
تواند.
صفحه 330:
ماده 1630
ودیعت گذار مکلف است تمام خساره را جبران تماید که به سبب ودیعت به
شخصیکه مال ودیعه نزد او گذاشته شده,رسیده باشد. مشروط بر اینکه اين
خساره تاشي از قصور ودیعت گذار باشد.
قسمت چهارم
انواع ودیعت
ماده 1631
هركاه وديعت كذارنده براي شخصيكه مال وديعه نزد او كداشته شده اجازه
استعمال وديعه را بدهد و وديعه از جمله اموالي باشد(مانند پول نقد) که
باستعمال از بين رود. أين عقد قرض شمرده ميشود.
ماده 1632
اداره كننده كان منازل رهایش, هوتلها وامثال آن از حفاظت امواليكه مسافرين
ومهمانان با خود مي آورند مسؤول ميباشند. باستثناي يول نقد واشياء قيمتي كه
تعویض آن منجاوز از پنج هزار اففاني باشد. مگر اينکه دایر کنندگان با وجود
آگاهي از قیمت اشیا, حفاظت آنرا متعهد یا بدون تمسک قانوني از تسلیم شدن
اشیاء بصورت امانت امتناع ورزد یا باساسي خطاء بزرگ خودها یا زیردستان
خود سیب وقوع ضرر شده باشد.
ماده 1633
)1( مسافر مکلف است بمجرد آگاهي از سرقه یا ضیاع اشیاء وقبل از آنکه
هوتل را ترک بدهد, موضوع را بدایر کنندگان منزل رهایش یا هوتل ابلاغ نماید.
در غیر آن حق او ساقط میگردد.
(2) دعوي درین مورد بعد از مرور سه ماه از تاریخ ترک دادن هوتل با منزل
سمع نمیگردد.
صفحه 331:
فصل چهارم
تگهباني
ماده 1634
نگهباني, عقدیست که بموجب آن دوطرف منازعه عقار یا منقول یا مجموع
اموال مورد منازعه را جهت حفاظت واداره آن الي زمان حل نزاع بشخص
ديگري مي سپارند که آنرا باحاصل آن به شخصیکه حق وي در آن شي با ثبات
میرسد. اعاده نماید.
ماده 1635
محکمه میتواند:در احوال آتي به نگاه باني امر نماید:
1 - در احوال مندرج ماده(1634) اين قانون که طرفین به نگاه باني شي مورد
نزاع به موافقه نرسند.
2- درحالیکه شخص ذیعلاقه از موجودیت شي نزد متصرف خطر عاجل احساس
نماید.
3- در احوال دیگریکه قانون به آن تصریح نموده باشد.
ماده 1636
تعيين نكهبان اعم از اينكه رضايي ياشد يا قضايي به موافقه تمام اشخاص
شامل نزاع صورت میگیرد. در صورت عدم توافق نگاه بان از طرف قاضي
تعبین ميشود.
ماده 1637
حقوق وجايب وصلاحيت نكهبان در موافقه يا حكم محكمه تعيين ميكردد. در
صورت عدم تعيين احكام وديعت و وكالت در حدوديكه با احكام نكاه باني
مناقض نباشد. تطبيق ميكردد.
صفحه 332:
ماده 1638
(1) تكهبان به حفاظت و اداره اموال تحث نكهباني مكلف بوده و لازم است در
زمینه به اندازه شخص عادي توجه نماید.
(2) نگهبان نمیتواند يكي از اشخاص ذیعلاقه را بدون رضائیت متباقي قایم مقام
خود بسازد.
ماده 1639
نكهبان نميتواند در غير از اعمال اداره بدون اجازه تمامي اشخاص ذيعلاقه ويا
بدون اجازه قاضي در اموال تحت نگهباني, تصرف نمايد.
ماده 1640
نگهبان میتواند از محکمه باصلاحیت تعيين اجرت نكهباني را مطالبه تمايد. مگر
«Sil طور صرح يا ضمتي از آن تتأزل نموده باشد.
ماده 1641
نگهبان به داشتن دفاتر منظم حساب مکلف میباشد. در صورتي که نگهبان طور
رضايي تعبین شده باشد. مکلف است به اشخاص شامل نزاع سال یک مرتبه
بروي اسناد از اجراآت و ادراه خود حساب بدهد, واگر نگهبان از طرف محکمه
تعبین شده باشد, به دادن یک نقل صورت حساب a محکمه مکلف میباشد.
ماده 1642
نگهباني بحکم محکمه با بموافقة اشخاص شامل نزاع خاتمه يافته ونكهبان به رد
تمام اموال واسناد تحت نكهباني به شخصيكه به موافقه اشخاص شامل نزاع و
يا محكمه تعيين ميكرددء مكلف ميباشد.
باب جهارم
عقود احتمالى
فصل اول
صفحه 333:
قمار بازي
ماده 1643
هرنوع موافقه در خصوص قمار بازي باطل بنداشته ميشود.
فصل دوم
عقد بیمه
قسمت اول
احکام عمومي
ماده 1644
(1) بيمه. عقديست كه بموجب آن بيمه كننده به تاديه يك مقدار يول يا عائد
مرتب ويا به تعويض مالي ديكر در حالت وقوع حادثه يا خطريكه در مقاوله
تعيين كرديده, به بيمه شونده يا شخصيكه بيمه به نفع وي شرط شده. در يدل
ميلغي که يكبارگي یا به اقساط مي پردازد, تعهد مي نماید.
(2) احکام اين فصل تا جاییکه با احکام قانون خاص مغایرت نداشته باشد
تطبیق میشود.
ماده 1645
هرنوع منفعت مشروع كه به شخص از وقوع خطر معين عايد ميكرددء موضوع
بیمه شده مي تواند
ماده 1646
هركاه در مقاوله نامه بيمه يكي از شرايط آتي ذکر گردد. شرط باطل شناخته
ميشود:
(1) شرطيكه به سبب مخالفت از احكام قوانين ومقررات بسقوط حق بيمه امر
نمايد. مكر اينكه مخالفت باساس جنايت يا جنحه عمدي واقع گردد.
صفحه 334:
(2) شرطیکه به سیب تاخیر ابلاغ حادثه یا تقدیم اسناد بمقام صلاحیت دار به
سقوط حق شخص امر نماید که بیمه براي وي صورت گرفته, مشروط براینکه
از حوال طوري معلوم گردد که تاخیر بنا بر عذر معقول صورت گرفته باشد.
)3( هرنوع شرط مطبوع aS شکل طاهر تبارز نکرده ومتعلق بيكي از حالاتي
باشد که به سقوط یا بطلان نتیجه منجر گردد:
(4) شرط حکمیت در صورتیکه در مقاوله نامه بیمه ضمن شروط عمومي
مطبوع ذکر شده باشد مگر شرط اينکه حکمیت بموافقه خاص ومجزا از
شرایط عمومي صورت گرفته باشد.
(5) هرشرط تحميلي دیگریکه ظاهر گردد که مخالفت از آن در وقوع حادثه بیمه
شده, تاثیر تدارد.
ماده 1647
بیمه کننده به تعویض بیمه شونده ملزم نیست, مگر صرف از ضرریکه از اثر
وقوع خطریکه بیمه براي آن صورت گرفته به اندازه قیمت بیمه, ملزم مي
باشد.
ماده 1648
دعوي ناشي از عقد بيمه بعد از مرور دو سال از تاريخ حدوث واقعه موضوع
دعوي, قابل سمع نمي باشد.
ماده 1649
هرنوع اتفاقيكه مخالف احكام مندرج اين فصل باشد, باطل بنداشته ميشود.
مگر اينکه به نفع بیمه شونده یا استفاده کننده باشد.
قسمت دوم
انواع بیمه
صفحه 335:
مبحث اول - بیمه حیات
ماده 1650
مبالغي كه از طرف بيمه كنتدهه حين وقوع حادثه يا بسر رسيدن موعد براي
بیمه شونده یا استفاده کننده در مقاوله عقد بیمه تعهد شده بیمه شونده یا
استفاده کننده بمچرد وقوع حادثه یا بسر رسیدن موعد بدون در نظر گرفتن
اثبات ضرر عایده, مستحق آن شناخته میشود.
ماده 1651
بیمه برحیات غیر, تازمانیکه غیر قبل از انعقاد عقد بیمه به آن موافقه تحريري
نکرده باشد, باطل شناخته ميشود. در صورتيكه شخص ثالث فاقد اهلیت قانوني
باشد. موافقه تحريري ممثل قانوني وي براي صحت عقد حتمي میباشد
ماده 1652
)1( هرگاه شخص بیمه شونده حیات انتخار نماید. بیمه کننده به پرداخت مبلغ
پیمه مکلف نمي باشد. مگر با آنهمم بتادیه مبلغ معادل قیمت اقساطی بیمه به
اشخاصیکه حق باوشان تعلق میگیرد مکلف ميشود, در صورتیکه سیب انتحار
مرض عقلي باشد طوریک» مریض اراده خود را از دست داده باشد. مکلفیت
بیمه کننده بصورت کامل باقي مي ماند.
(2) اگر در مقاوله بیمه, تادیه بیمه با وجود انتحار شخص در حالت اراده واختیار
شرط شده باشد. اين شرط از اعتبار ساقط می باشد مگر اينکه انتحار بعد از
مرور دو سال از تاريخ عقد صوت گرفته باشد.
ماده 1653
هرگاه حیات شخص غیر بیمه شوند بیمه شده باشد, وبیمه شونده عمداً سبب
وفات شخص مذکور گردیده یا وفات در اثر تحریک وي صورت گیرد, بیمه کننده
بري الذمه شناخته ميشود. اگر از طرف بیمه شونده تتها شروع به مرگ
استفاده کننده شده باشد, بیمه کننده حق دارد شخص بیمه شونده را تبدیل
نماید, گرچه استفاده کننده شخص بیمه شونده قبول داشته باشد.
صفحه 336:
ماده 1654
)1( در بیمه حبات موافقه به پرداخت مبلغ بیمه باشخاص معین با اشخاصیکه
بعداً از طرف بیمه شونده تعبین میگردد, جواز دارد.
(2) اگر بیمه شونده در مقاوله بیمه تذکر دهد که بیمه به نقع زوجة او یا اولاد او
يا فروع او اعم از اینکه متولد شده یا هنوز متولد نگردیده یا به نفع ورئة او بدون
ذکر نام آنها عقد شده است, بیمه به نفع استفاده کنندگان معین اعتبار داده
ميشود. در حالیکه پیمه به نفع ورثه بدون ذکر نام شان عقد شود. هریک از ورثه
در آن بتناسب سهم میراث مستحق میگردده گرچه از میراث تنازل نموده باشد.
ماده 1655
بیمه شونده ایکه بپرداخت اقساط. مستمر تعهد نموده باشد. میتواند هروقتي
که خواسته باشد. به ارسال ابلاغ تحريري به بیمه کننده كان قبل از سپري شدن
موعد جاري آن را منحل نماید. در این صورت از پرداخت اقساط باقي مانده
بري الذمه شناخته میشود.
ماده 1656
(1) در عقوديكه براي طول حيات بدون شرط كذاشتن بقاي حيات شخص بيمه
شده براي مدث معينء منعقد كرديده همجنان در تمامي عقوديكه در آن تاديه
مبلغ بیمه بعد از مرور مدت معین شرط شده باشد. بیمه شونده میتواند در
صورتيكه حد اقل اقساط سه سال را پرداخته باشد, مقاوله اصلي را در مقاسل
وارد نمودن تخقیف در قیمت مبلغ بیمه به مقاوله ديگري از وجه پرداخته شدم
تبدیل نماید. گرچه بخلاف آن موافقه شده باشد, مشروط براینکه وقوع حادثه
بیمه شده محقق الوقوع باشد.
)2( عقد بیمه حیات درصورتیکه موقتي باشد, قابل تخفیف نیست.
ماده 1657
(1) بيمه شونده درحاليكه حداقل اقساط سه سال را تاديه نموده باشدء میتواند
بيمه را تصفيه نمايد مشروط براينكه حادثه بيمه شده محقق الوقوع باشد.
صفحه 337:
)2( بیمه موقتي حیات. قابل تصفیه نمي باشد.
ماده 1658
شروط تخفيف وتضفيه جزء شروط عامة بيمه شهردة شذه ولازم است در
مقاوله بیمه شامل گردد.
ماده 1659
براظهارات خطا وغلط در مورد سن شخصيكه بيمه يه نفع وي عقد كرديدهم
بطلان عقد بیمه مرتب نمیشود. مگر اینکه سن حقيقي شخص بیمه شده از
حدود معینه ايکه در تعرفه بیمه تصریح شده متجاوز باشد, در آتصورت قیمت
مبلغ واجب التادیه باساس سن حقيقي سنجش میشود.
میحث دوم - بیمه ضد حریق
ماده 1660
بیمه کننده در بیمه ضد حریق مکلف است اضرار ناشي از حریق واضراریرا که
نتیجه حتمي حریق شمرده میشود تعویض نماید. مخصوصاً اضراریکه به سبب
اتخاذ وسایل نجات از حریق با جلوگيري از توسعه آن به اشياي بیمه شده
میرسد. همچنان بیمه کننده از ضیاع اشیاء بیمه شده واخفاي آن در اثناي حریسق
مسؤل ميباشد. مكر اينكه اخفاء نتيجة سرقت ثابت گردد. احکام این صاده در
حالي تطبیق میشود که بخلاف آن موافقه صورت نگرفته باشد.
ماده 1661
بيمه كننده به تعويض خساره عايده از اثر حريق مكلف ميباشدء كرجه حريق از
شي بیمه شده نشأت کرده باشد.
ماده 1662
بيمه كننده از اضرار ناشي از قصور غير عمدي بيمه شونده و همجنان از
اضراريكه ناشي از آفات سماوي باشدء مسؤل ينداشته ميشود. اما اضراريكه به
اثر فعل عمدي يا غش بیمه شونده براشياي بیمه شده عاید گردد بیمه کننده
مسول آن نمیباشد. گرچه بخلاف آن موافقه شده باشد.
صفحه 338:
ماده 1663
اضراریکه سیب آن اشخاصي باشد كه بيمه شونده مسول آنها شمرده شود
قصور آنها یه هر نوع که باشد, بیمه کننده مسول آن دانسته ميشود.
ماده 1664
(1) هركاه شي بيمه شده تحت رهن حيازي يا رهن بيمه وي يا ساير بيمه هاي
عيني باشد. اين حقوق :يه مفتضاي عقد بیمه به تعویض که مدیون مستحق آن
است. انتقال مي یاید.
(2) در صورتیکه اين حقوق ثبت گردد یا به اطلاع بیمه کننده رسانیده شود,
گرچه توسط مکتوب ثبت شده باشد, بیمه کننده نمیتواند آنچه در ذمه اش ثابت
است. بدون رضایت داینین به بیمه شونده بدهد.
)2( درحالیکه اشياي بیمه شده تحت حجز قرار گرفته یا تحت نگهباني گذاشته
شود؛ بیمه کننده بعده از آنکه موضوع به وي ابلاغ گردد, نمیتواند چیزیرا که در
aod او لازم گردیده به بیمه شونده بدهد.
ياب ينجم
عقود توثيق
ماده 1665
عقود توثيق عبارت از عقوديست كه درين را تحكيم مي يخشد و آن عبارت
است از کفالت, حواله ورهن.
صفحه 339:
فصل اول
کقالت
قسمت اول
اركان كفالت
ماده 1666
كفالت, عبارت است از انضمام ذمه كفيل يه ذمه اصيل در مطالبه نفس يا دين
ویاعین:
ماده 1667
کفالت ننها بایجاب كفيل تا زمانيكه بقبول مطالبه کننده یا نایب وي گرچه
فضولي باشد در مجلس عقد مقرون نگردد, صحت ندارد.
ماده 1668
کفالت مریض در مرض موت که مال وي مستغرق به دین باشد, صحيح نيست.
اگر دين تمامخ مال او را در بر نكرفته باشد وكفالت بعد از تاديه دين در ثلث
مال باقي مانده صورت بگیرد, کفالت صحیح است واگر کفالت از ثلث باقیمانده
Sle زیاد تر باشد. به اندازه ثلث اعتبار دارد.
ماده 1669
همجنان براي صحت كفالت شرط است كه موضوع كفالت اعم از اينكه دين يا
عين ويا نفس معلوم باشد. براصيل لازم يوده و از طرف كفيل تسليمي آن
ممكن باشد.
ماده 1670
كفالت از عينيكه بر اصيل غير خود عين لازم باشد. صحت داشته و آن عبارت از
عينيستكه در ضورت از بين رفتن, اكر قيمتي باشد قيمت آن واكر مثلي باشة
مثل آن لازم ميكردد.
صفحه 340:
ماده 1671
كفالت از عينيكه يراصيل غير از خود عين لازم نباشد. صحت ندارد. و آن عبارت
از عين است كه درحال موجود بودن واجب التسليم بوده و در صورت از on
رفتن قيمث يا مثل آن لازم نمي كردد.
ماده 1672
كفالت يصورت معجل يا مؤجل يا معلق يه شرط مناسب جواز دارد.
ماده 1673
كفالت به امانات مائند وديعت: مال مضاربت. شركت, عاريت ومال اجاره شده.
در نزد اجاره كيرنده صحت ندارد. مكر اينكه كفالت يه سيب وجوب ضمان
اموال صورت گرفته باشد.
ماده 1674
كفالت به مال اعم از اينكه معلوم باشد يا مجهول صحيح است. همجنان كفالت
از دين صحيح وثابت در ذمه مديون صحيح مي باشد.
ماده 1675
تازمانیکه التزام اصیل صحیح نباشد. کفالت صحیح شمرده نميشود.
ماده 1676
كفالت از دين غير صحيح صحت ندارد. مكر اينكه دين نفقه معينه زوجه بوده
يرضايت يا حكم محكمه تعيين شده باشد.
ماده 1677
هرگاه ذو یا زیاده از شرکاء در شخص ديگري دین داشته بانشند, کفالت يكي از
شرکاء از حصه شریک دیگر از دین مشترک صحت ندارد.
ماده 1678
صفحه 341:
کفالت وکیل به ثمن آنچه که به مشتري فروخته, کفالت وصي به ثمن آنچه که
از مال صغیر فروخته وکفالت ناظر به ثمن آنچه از مال وقف فروخته, صحیح
ماده 1679
براي ثبوت کفالت شکل تحريري حتمي است. گرچه ثبوت اصل وجیبه به
شهادت جایز باشد.
ماده 1680
هركاه مديون بدادن كفيل ملزم كردد. مكلف است شخص قادر را بحيث كفيل
بدهد, مديون ميتواند بجاي كفيل تامينات عين كافي را در اختيار داين يكذارد.
ماده 1681
شخصيكه از تعهد ناقص الاهليت كفالت نموده وكفالت يه سبب تقص اهليت
عقد شده باشد, در صورت عدم تنفيذ تعهد از جانب مديون اصلي كفيل بتنفيذ
تعهد, مكلف ميباشد.
ماده 1682
كفالت در مقدار زايد از استحقاق داين ير مديون وبشرط دشوار تبر از شروط
مدیون اصلي, جواز ندارد ليكن در مقدار كمتر وبشروط سهلتر مجاز ميباشد.
ماده 1683
کفالت شامل ملحقات دین ومصارف مطالبه اولي مصارفیکه بعد از مطالبه
کفیل بوجود مي آید میباشد. مگر اینکه موافقه بخلاف آن صورت گرفته باشد.
قسمت دوم
کفالت نفس
ماده 1684
موضوع كفالت بنفس را احضار شخصيكه از وي كفالت بعمل آيد تشكيل ميدهد.
اگر تسلیم دادن وي در وقت معین شرط گذاشته شده باشد, کفیل به احضار
صفحه 342:
وتسلیم او به مکفول له حین مطالبه او در وقت معین مکلف میگردد.
درصورتیکه او را ذر وقت معین احضار نماید. کفیل از کفالت بري الذمه شناخته
میشود. در غیر آن محکمه میتواند وي را بجزاي تقدي تهديدي محکوم تماید مگر
اینکه عجز از احضار مکفول ثابت گردد.
ماده 1685
هرگاه شخصیکه از نفس وي کفالت بعمل آمده در جاي معلومي غایب بوده
ومکفول له احضار وي را مطالبه نماید. کفیل به احضار او مکلف مي شود.درین
صورت مکفول له میتواند هنگام رفتن کفیل جهت احضار مکفول از وي کفیل
ديگري براي توثیق اخذ نماید. اگر مکفول غایب باشد وکقیل ثابت نماید که جاي
او مجهول است, کفیل به احضار مکفول مکلف نمي گردد.
ماده 1686
کفیل به نفس, با تسلیم دادن مکفول یا تادیه دین موضوع كفالت بري الذمه
دده
ماده 1687
كفيل با وفات مكفول بري الذمه شده اما با وفات داين مكقول له يري الذمه
تكرديده ورئه او میتواتند احضار مكقول را از وي مطالبه تمايند.
قسمت سوم
آثار کفالت
میحث اول آثار کفالث در بین داين وکفیل
ماده 1688
داین میتواند دین را در صورتیکه معجل باشد فورا و در صورتیکه موجل باشد
بمجرد رسیدن مدت تأجیل از کفیل مطالبه تماید. اگر دین معلق بشرط یا
صفحه 343:
موکول بزمان آینده باشد. مطالبه از کفیل قبل از تحقق شرط یا رسیدن موعد
معين جواز ندارد.
ماده 1689
با تحقق شرطء تحقق وصف وقيد نيز لازم ميكردد.
ماده 1690
هركاه اشخاص متعدد كفيل يك دين كردند وهريك تمام دين را بصورت جداگانه
بعقود متعاقبه كفالت نموده باشندء از هريك تمام دين مطالبه شده مي تواند و
در صورتيكه دين از طرف يكي برداخته شود ديكران بري الذمه ميشوند. اكر
يکي از ديكري بتمام دين كفيل ياشد, تاديه كننده مي تواند بر هريك به اندازة
حصة او رجوع نماید.
ماده 1691
هركاه اشخاص متعدد دين واحد را جمعاً در يى عقد كفالت نموده باشندء از
هريك به اندازة حصة او از دين اصيل مطالبه شده ميتواند. در صورتیکه هریک
منفرداً جمیع آنچه را که به ذمه دیگریست تعهد نموده باشد, ub ميتواند از هر
یک منفرداً تمام دین را مطالبه کند.
مادهه 1692
هرگاه دين بالاي اصیل بصورت موجل بوده وشخص ديگري از آن کفالت نماید.
در مورد کفیل نیز موجل دانسته میشود.
ماده 1693
هركاه شخص از دين معجل بصورت مؤجل كفالت نمايد. تاجيل در مورد اصيل
نیز اعتبار داده میشود. مگر اينکه کفیل موعد تاجیل را بخود اختصاص داده یا
دائن حین کفالت مهلت را تنها در مورد کفیل شرط گذارد. در این دو صورت
تاجیل در مورد اصیل اعتبار داده نميشود.
ماده 1694
صفحه 344:
هرگاه دائن که مدیون است براي اصیل مهلت بدهد. اين مهلت در مورد کفیل
وکفیل کفیل نیز اعتبار ذاذه میشود. در ضورتیکه دین بر کفبل اول موجل قرار
داده شود. تاجیل در مورد کقبل دوم اعنبار داشته در مورد اصیل اعتبار داده
نميشود.
ماده 1695
دين مؤجل بوفات كفيل در مورد خود او از تاريخ وفات قابل تاديه ميشود و داين
ميتواند دين را از متروكه وي اخذ نمايد. در صورتيكه دين از طرف ورثه كفيل به
داين پرداخته شود. ورثه به اصیل الي بسر رسيدن موعد تأجيل مراجعه كرده
ails pai
ماده 1696
هرگاه مبیعه باستحقاق برده شود, کفیل از ثمن ضمانت کرده شده بري الامه
میگردد.
ماده 1697
هركاه ذاين اخذ شي ديگري را عوض دین قبول نماید. کفیل بري الذمه شناخته
میشود. گرچه آن شي باستحقاق برده شود.
ماده 1698
هرگاه کفیل وجه کفالت را از مال خود اداء نماید. ميتواند به آنجه پرداخته است
به اصیل رجوع کند. مشروط بر اینکه کفالت به امر اصیل صورت گرفته وکفیبل
از جمله اشخاصي باشد که اقرار وي برنفس خود معتبر شمرده شود.
ماده 1699
كفيل در حدود آنجه ازتاميناتي كه براي تضمين دين تخصيص داده و بنا بر خطاء
داين ضايع كرديده بري الذمه شناخته ميشود كرجه تامينات مذكور بعد از كفالت
يا حكم قانون تعيين شده باشد.
صفحه 345:
ماده 1700
کفیل نمیتواند قبل از آنکه دين کفالت شده را به داين بپردازد. آنرا از اصیل
مطالیه نماید.
ماده 1701
هرگاه مدیون افلاس تماید, داين مكلف اسث دين را جهت تثبيت در افلاس خط
ارائه نمايد والا حق رجوع وي بالاي كفيل درحدود ضرر عایده برکفیل به سبب
اهمال داين, ساقط ميكردد.
ماده 1702
تاديه وجه كفالت از طرف اصيل يا كفيل موجب برائت اصيل وكفيل هر دو مي
گردد
ماده 1703
ايراء دين براي اصيل موجب يرائت كفيل ميشود. اما برائت كفيل مستلزم
برائت اصیل نيست. بس اكر داين كفيل را يري نمايد. اصيل يري الذمه شناخته
تمي شود.
ماده 1704
هركاه دايتيكه دين او كفالت شده وفات نموده ومدیون وارث بالانحصار اوباشد.
كفيل بري الذمه شناخته ميشود. در صورتي كه داين غير از مديون وارث ديكري
نیز داشته باشد. كفيل از حصة مدیون بري الذمه میشود نه از حصة وارث دیگر.
ماده 1705
(1) داين مکلف است حین اخذ دین از کفیل, تمام اسنادیرا که براي استعمال
حق در رجوع به مدیون لازم باشد, به کفیل تسلیم نماید.
(2) اگر دین تضمینات منقول بصورت مرهون یا محبوس داشته باشد. داين
مکلف است آنرا براي کفیل تخلیه نماید.
صفحه 346:
(3) در صورتیکه دین داراي تامینات عقاري باشد, داين مکلف است بمصرف
کفیل یا اجراآت انتقال تامینات مذکور اقدام نماید, کفیل بمصارف نقل, به
مدیون رجوع مي تماید.
ماده 1706-
(1) داين نميتواند تنها به كفيل رجوع كند, مكر بعد از رجوع به مديون.
(2) كرفتن دين داين از مال كفيل جواز ندازد. مكر اينكه:بعد از تاديه قسمتي از
دین براي مدیون مال باقي نمانده باشد. در صورت مطالبه دین از کفیل, Lad
مکلف است به اين حق استناد نماید
ماده 1707
هركاه دين داراي تامين عيني اي باشد كه مطابق قانون يا موافقه براي تضمين
دين تخصيص داده شده وكفالت بعد از اين تامين يا به آن يكجا تقديم كرديده و
کفیل با مدیون متضامن نباشد. تحصیل دین از اموال کفیل قیل از تحصیل آن از
اموال تخصیص یافته براي تأمین جواز ندارد.
ماده 1708
كفيل متضامن نميتواند تجريد مديون را از مال مطالبه تمايد. مكر حق دارد يه
آنجه استناد نمايد كه كفيل غير متضامن در مورد تاديه متعلق بدین, استناد مي
نماید.
ماده 1709
هركاه كقيل ها در بين خود متضامن باشند ويكي از آنها دين را حين رسيدن
موعد آن تادیه نماید. میتواند به دیگران بقدر حصص شان از دين وحخصص شان
از سهم کفیل مفلس رجوع نماید.
صفحه 347:
مبحث دوم آثار کفالت بين مدیون وکفیل
ماده 1710 -
هرگاه کفیل آتچه را کفالت نموده از مال خود تادیه کند, میتواند آنچه را تادیه
نموده از مدیون مطالبه کند. درین صورت کفیل در تمامي حقوق قایم مقام
داين میگردد.
ماده 1711
هركاه دين كفالت شده مؤجل بوده وكقيل آنرا بصورت معجل بداين تاديه نمايد,
نميتواند آنرا قبل از رسيدن موعد تأجيل از مديون مطاليه كند.
ماده 1712
با وفاث مديون دين مؤجل به صورت معجل قابل تاديه ميكرددء مكر اينكه
موافقه طوري ديكري صورت كرفته باشد. ثالث ميتواند آنرا از متروكه مديون
اخذ نمايد نه از كفيل.
ماده 1713
دين از ذمه مديون مفلس در صورنيكه در حال حيات از به كفالت يا رهن تحكيم
شده باشد ساقط نمي گردد.
ماده 1714
كفيل مكلف است قبل از اداي دين موضوع را به مديون ابلاغ نمايد, در غير آن
حق رجوع او به مديون ساقط ميكردد. مشروط بر اينكه مديون دين را تاديه
نموده با هنكام استحقاق نزد وي اسبابي موجود باشد كه به بطلان يا انقضاء
دین حکم نماید.
ماده 1715
هركاه در دين واحد مديونين متعدد ومتضامن وجود داشته باشند, كفيلي كه
جمعاً از ایشان ضمانت نموده, میتواند به هریک به تمام آنچه از دين تادیه نصوده
رجوع کند.
صفحه 348:
فصل دوم
حواله
قسمت اول
حواله دين
مبحث اول احكام عمومي
ماده 1716
حواله دین, عبارت است از انتقال دين از ذمه حواله دهنده يه ذمه شخص حواله
داده شده ومطالبه دين از وي
ماده 1717
حواله يا مطلق ويا مقيد مي باشد.
ماده 1718
حوالة مطلق اینست که مديون داين خود را برشخص ديكري به طور غير مقيد
حواله تاديه دين يدهد. شخص حواله داده شده آن را از مدرك ديتي كه حواله
دهتده بر ذمه وي دارد يا ديني که از لحاظ مال ودیعت یا مال غصب شده نزد
وي دارد. اداء نماید. یا طوري باشد که حواله دهنده وشخص حواله داده شده,
هیچگونه حقوقي بر یکدیگر نداشته باشند.
ماده 1719
حواله مقید آنست که مدیون داين خود را باخذ دینیکه بالاي شخص حواله داده
شده دارد, به چنین قید حواله دهد که شخصي حواله داده شده دین را از مدرک
ديني که بالاي شخص حواله داده شده داشته یا از مدرک عین که نزد وي امانت
يا مال مغصویه ادا نماید.
صفحه 349:
میحث دوم - شروط صحت حواله
ماده 1720
رضايت حواله دهنده وحواله كيرنده وشخص حواله داده شده شرط صحت
حواله دانسته ميشود. در صورتيكه شخص حواله داده شده حواله را قبول تكتدء
دين يه ذمه او انتقال تمي نمايد. مكر اينكه دين از رهكذر نفقة زوجة ياشد كه
زوج بامر قاضي مكلف به برداخت آن كرديده. در اينصورت زوجه ميتواند يدون
رضائيت شخص حواله داده شده(شوهرش) دين را حواله دهد وشوهر مکلف
میگردد تا دین را به حواله گیرنده بپردازد
ماده 1721
حواله ايكه بين حواله دهنده وشخص حواله داده شده صورت میگیرد. بقبول
حواله گیرنده موقوف مي باشد.
ماده 1722
(1) مديون بودن حواله دهنده از حواله كيرنده شرط صحت حواله شناخته
میشود.
)2( مدیون بودن حواله داده شده از حواله دهنده شرط نبودهء هروقتیکه شخص
حواله داده شده حواله را قبول نماید, حواله صحت یافته به يرداخت دين يه
حواله گیرنده ملزم مي گردد. گرچه شخص حواله داده شده مدیون حواله
دهنده نباشد.
مبحث سوم - دیونیکه حواله به آن جایز است
ماده 1723
دینیکه کفالت در آن صحت دارد. حواله آن نیز صحیح میباشد, مشروط بر اینکه
معلوم باشد. حواله بدین مجهول صحیح نیست.
صفحه 350:
ماده 1724
حواله دیون مرتبه به ذمه اصالتاً صحیح است. همچنان حواله دیونیکه در ذمه
طور کفالت یا حواله مرتب مي گردد صحیح است.
ماده 1725
مستحق وقف ميتواند داين خود را يصورت مقيد به استحقاق او از وقف بالاي
ناظر وقف حواله دهد. مشروط بر اينكه حاصل وقف به تصرف ناظر بوده
وحواله را قبول کرده باشد. در صورتیکه حاصل وقف بتصرف ناظر نباشد,
حواله به استحقاق صحیح نیست.
ماده 1726
پدر و وصي صغیر میتواند. حواله دین صغیر را بر غیر قبول نماید. مشروط بر
اینکه خیر صغیر در آن باشد. مثلاً شخص حواله داده شده از حواله دهنده دارا تر
باشد. در صورت نزديكي یا مساوات در غنا حواله به غیر صحیح نیست.
مبحث چارم - احکام حواله
ماده 1727
هركاه حواله كيرتده حواله را بيذيرد وشخص حواله داده شده يه آن راضي
گردد. حواله دهنده وکفیل او در صورت موجوديت كفيل از دين ومطاليه يري
الذمه شناخته ميشوند و در عين حال حق مطالبه حواله كيرنده از شخص حواله
داده شده ثابت مي كردد. برائت حواله دهنده کفیل او به سلامت حق حواله
گيرنده, مقيد دانسته ميشود.
ماده 1728
حواله بشرط عدم برائت حواله دهنده کفالت دانسته میشود, در صورتيكه بر
حواله دهنده ضمان شرط شود یا براي حواله گیرنده خیار گذاشته شود شرط
صحیح وحواله گیرنده مي تواند دین را از حواله دهنده یا شخص حواله داده
شده مطالبه نماید.
ماده 1729 -
صفحه 351:
در حواله مطلق, مطالبه حواله دهنده از شخص حواله داده شده قطع نگردیده,
میتواند بعد از حواله تا زمانیکه شخص حواله داده شده دین را بحواله گیرنده
تادیه نکرده. از او مطالبه تماید. در صورت اداي دین به اندازه آنچه تادیه نموده
از ذمه او ساقط میگرددء اگر شخص حواله داده شده مدیون حواله دهنده نباشد
و به امر او از طرف او قرض را اداء نماید. به اندازه مثل آن رجوع مي نماید
واگر به غیر او قرض را اداء نموده باشد. متبرع شناخته ميشود.
ماده 1730
در حواله مقيد. حق حواله دهنده راجع به مطاليه دين از حواله داده شده قطبع
كرديده وشخص حواله داده شده نميتواتد دين را براي حواله دهنده تاديه كند. در
صورت تخلف نزد حواله كيرنده مسؤول دانسته ميشود. درين صورت حواله
كيرنده ميتواند راجع به آن به حواله دهنده رجوع نمايد.
ماده 1731
دین بر شخص حواله داده شده به همان صفتي تعلق مي گیرد که برحواله
دهنده داشت. در صورتي که دين برحواله دهنده بصورت معجل باشد, شخص
حواله داده شده باید آثرا معجل تادیه نماید و در صورتیکه دین موجل باشد,
شخص حواله داده شده بتادیه آن مکلف نمیگردد. مگر حین رسیدن موعد تادیه.
ماده 1732
هرگاه حواله موجل باشد, وفات حواله دهنده در موعد تادیه تاثيري ندارد. اگر
شخص حواله داده شده فوت نماید. دین معجل گردیده و از متروکه او تادیه
ميكردد. مشروط بر اينكه متروكه براي تاديه دين كافي باشد در صورت عدم
كفايت متروكه تمام دين يا مقدار متباقي در موعد آن از حواله دهنده مطالبه
میشود.
ماده 1733
هرگاه حواله مبهم بوده تاجیل یا تعجیل دین در آن تصریح نشده باشد, حواله
بصورت موْجل به شخص حواله داده شده اعتبار داده میشود, در صورت تثبیت
صفحه 352:
تعجیل شخص حواله داده شده فوراً بتادیه مکلف گردیده و در صورت تثبیت
تاجیل حین فرا رسیدن موعد تادیه, بپرداخت مکلف مي شود.
ماده 1734
هرگاه رهن دهنده رهن گیرنده را باخذ دین, با مشتتري بایع را باخذ ثمن
برشخص ديكري حواله دهد. اين حواله حق رهن كيرنده را راجع به حبس رهن
وحق بابع را راجع به حبس مبيع ساقط نمي سازد. مكر اينكه شخص ثالث دين
وئمن را پرداخته باشد.
ماده 1735
هرگاه رهن كيرندهء داين خود را ير رهن دهنده حواله دهد حق او در حبس رهن
ساقط ميكردد. اكر بابع داين خود را به مشتري براي اخذ ثمن حواله دهد. حق
أو در حبس عين مبيعه ساقط ميكردد.
ماده 1736
(1) هركاه مديون داين خود را به شخص ثالث به اين شرط حواله دهد که
شخص حواله داده شده عين ملكيت حواله دهنده را كه نزد وي است فروخته و
از ثمن آن دين حواله كرفته شده را تاديه نمايد. حواله بعد از قبول شخص مدت
طولاني يا عقود بيهم جواز ندارد.
(2) اكر ناظر بحکم ضرورت جهت آبادي مال موقوفه مجبور گردد. مي تواند
باجازه محکمه مدت اجاره را متجاوز از حدود مصرحه ماده(1448) اين قانون
تعبین نماید. مشروط براینکه از مدت عادي عمر انسان بیشتر نباشد.
ماده 1740-
هرگاه مالیکه به حواله مقبد گردیده. باثر عارضه بعد از حواله هلاک گردد
وبرائت ذمه شخص حواله داده شده از آن ثابت هم نگرددء حواله باطل
كو
ماده 1741
صفحه 353:
(ذ) عله يديوه ذلين جود را به ودعت #زرسيه واه اديه بها مين ديعن يدوي
و وديعه قبل از اداي آن به حواله كيرنده بدون تجاوز وديعت كيرنده از بين برودء
ودیعت گيرنده بري الذمه شناخته شده وحواله باطل مي گردد. و حواله گیرند
حق دارد دين خود را از حواله دهنده مطالیه نماید
(2) در صورتیکه عین باثر تقصیر یا تجاوز ودیعت گیرنده از بين رفته باشد,
حواله باطل نگردیده ودیعت گیرنده در صورتي که عین قيمتي باشد. به پرداخت
قیمت آن و در صورتیکه مثلي باشد بتادیه مثل آن راي حواله گیرنده ضامن
558
ماده 1742
با استحقاق بردن وديعه كه محل حواله براي غیر باشد, مانند از بین رفتن آن
حواله را باطل مي سازد. وحواله گیرنده به حواله دهنده رجوع مي نماید.
ماده 1743
(1) هركاه مديون داين خود را به شخص حواله داده شده حواله مقيد يه اداي
دين از عين مغصویه که نزد او است بدهد, و عین در دست غاصب حواله داده
شده قبل از اداء آن به حواله گیرنده از بين برود. حواله باطل نگردیده و شخص
حواله داده شده بري الذمه نشده براي حواله گیرنده ضامن مثل یا قیمت آن
مسقي
(2) اكر عين مغصوبه را غير به استحقاق ببرد. حواله باطل بوده حواله كيرنده
به حق خود بر حواله دهنده رجوع مي نماید.
ماده 1744
هركاه مبيعه ايكه ثمن آن حواله داده شده باستحقاق برده شود, شخص حواله
داده شده در صورتي كه ثمن را يرداخته باشد, ميتواند يرحواله دهنده يا حواله
كيرنده بهريك كه خواسته باشد. رجوع نمايد.
ماده 1745
صفحه 354:
)1( هرگاه حواله دهنده قبل از آنکه حواله گیرنده تمام دين را از شخص حواله
داده شده بگیرد در حال مدیونیت وفات نماید. آنچه را که حواله گیرنده در زمان
حیات حواله دهنده از شخص حواله داده شده قبض نموده باشد. از وي
محسوب و آنچه را که قبض نکرده باشد. حواله گیرنده در آن مثل سایر دائنین
حواله دهنده شناخته مي شود.
)2( در صورتيكه دين بين دائنين حواله دهنده تقسیم گیردد. حواله گیرنده در
خصوص حصصي که سائر دائنین اخذ نصوده اند. شخص بر حواله داده شده
رجوع کرده نمیتواند.
ماده 1746
هرگاه حواله دهنده قبل از آنکه حواله گیرنده دین خود را از شخص حواله داده
شده بگیرد وفات نموده و از وي ورثه باقي مانده باشد. ورثه حواله دهنده,
میتواند دين را مطالبه و آنرا با متروکه ضم نماید. در اين صورت حواله گیرنده
از متروکه دين خود را میگیرد
ماده 1747
هركاه شخص حواله داده شده در حال مديونيت وفات نمايد. متروكه وي بين
دائئین و.حواله كيرنده به تناسب حصص شان تفسیم مي گردد. در صورتیکه حق
حواله گیرنده بعد از قسمت باقي مانده, راجع به آن به حواله دهنده رجوع مي
نماید.
ماده 1748
هرگاه حواله گیرنده وفات نموده, شخص حواله داده شده وارث او باشد, آنچه
حواله دهنده بر شخص حواله داده شده دارد باطل میگردد. گرچه حواله گیرنده
مال حواله را بر شخص حواله داده شده هبه نماید
مبحث پتجم - برائت ذمه شخص حواله داده شده
ماده 1749-
صفحه 355:
شخص حواله داده شده با پرداخت دین حواله شده یا حواله آن بر غیر و قبول
حواله از طرف غیر بري الذمه شناخته ميشود.
ماده 1750
هركاه حواله كيرنده به شخص حواله داده شده ابراء دهد دين ساقط كرديده
شخص حواله داده شده با پرداخت دین حواله شدهء با حواله آن بر غير و قبول
حوال از طرف غير يري الذمه شناخته میشود.
ماده 1751
هركاه حواله كيرتده دين را به حواله داده شده هبه تماید و او هبه را قبول
تماید, مالک دین شناخته میشود. در صورت اگر شخص حواله داده شده از
حواله دهنده مدیون باشد, دين به اساس مجرايي ساقط میگردد. اگر مدیون
نباشد او ورئة او میتوانند آنرا از حواله دهنده مطالبه کنند.
ماده 1752
در حواله مقید ابراء وهبه دين از طرف حواله گیرنده براي حواله دهنده صحت
ندارد.
قسمت دوم
حواله حق
ماده 1753
هركاه داين با شخص ديكر موافقه نمايد تا حواله دين وي را که برذمه صدیون
است قبول كند. حواله بعد از قبول حواله كيرنده يدون آنكه حواله داده شده
موافقه نماید. صحيح دانسته ميشود.
So اينكه موافقه بين دائن و مديون بخلاف آن صورت كرفته يا قانون طور
ديگري حکم نماید.
صفحه 356:
ماده 1754
حواله حق بدون رضائیت مدیون صحت دارد.
ماده 1755
حواله حق در خارج از مقداريكه قابليت حجز را دارد. صحت ندارد.
ماده 1756
حواله حق در مقابل مديون حواله داده شده باغير. نافذ شمرده نميشود. مگر
اينكه مديون حواله داده شده آنرا قيول نموده يا به وي ابلاغ كرديده باشد و نفاذ
آن در مقابل غير به اثر قبول مديون حواله داده شده. مستلزم آنست تا اين
قبولي تاریخ ثابت داشته باشد.
ماده 1757
باحق حواله شده تضمينات آن نيز انتقال مي نمايد.
ماده 1758
دائن حواله گيرنده, میتواند قبل از اعلام حواله یا قبول آن به اجراآث عملي
اقدام نماید که توسط آن حق را که به وي انتقال نموده حفاظت نماید.
ماده 1759
هرگاه حواله حق به مقابل عوض باشد. حواله ذهنده هنگام حواله بوجود حقي
که به آن حواله داده شده ضامن میباشد. مگر اینکه بخلاف آن موافقه صورت
گرفته باشد.
ماده 1760
هركاه حواله حق به مقابل عوض صورت نگرفته باشد. حواله دهنده ضامن
شناخته نميشود.
ماده 1761
صفحه 357:
هرگاه حواله دهنده غتاي مدیون را ضمانت کرده باشد. ضمان بوقت انعقاد
حواله راجع میگردد.
ماده 1762
هركاه حواله كيرنده به حواله دهنده يه ضمان مراجعه تمايد, حواله دهنده به رد
آنچه اخذ نموده با مصارف مکلف مي گردد.
ماده 1763
حواله دهنده از تجاوز خود ضامن میباشد, گرچه حواله بدون عوض بوده یا عدم
ضمان شرط شده باشد.
ماده 1764
حواله دهنده مكلف است سند حاوى حق حواله شده را باتوضيحات و وسايلي
كه حصول اين حق را به حواله كيرنده ميسر كرداند تسليم دهد.
ماده 1765
درحال تعدد حواله در یک حق, حواله شخصي که اولتر از دیگران تتفیذ گردد
ترجیج دارد
ماده 1766
مديون حواله داده شده ميتواند در براير حواله كيرنده بمدافعاتي استناد نمايد
كه حين انفاذ حواله به آن در برابر حواله دهنده استناد نموده ميتوانست.
همجنان ميتواند به مدافعاتي استناد نمايد كه از حق حواله استتياط شده
میتوانست.
ماده 1767
هرگاه حق حواله شده در تصرف شخص حواله داده شده قبل از آنکه حواله در
حصة غیر, نافذ گردد تحت حجز قرار داده شود, حواله تسبت به حجز کننده
عجر وركن ووور وه یر
صفحه 358:
ماده 1768
هركاه به مال تحت حجز بعد از اينكه حواله در حصة غير. نافذ كرديده حجز
ديكري واقع شود, دين بين حجز كننده متقدم وحواله كيرنده وحجز كننده متأخر
مانتد ذائتين بين شان تقسيم ميكردد. اما از خضه حجز کننده متأخر به اندازه
ايكه وجه حواله براي حواله كيرنده تكميل نمايد. اخذ ميشود.
ماده 1769
هرگاه مدیون حواله را قبول نتصوده و قبل از اعلان حواله دين را يراي حواله
دهنده تادیه کند بري الذمه شناخته میشود و در صورتیکه حواله گیرنده عالم
بودن ويرا هنكام تاديه به حواله ثابت نماید, بري الذمه دانسته نمیشود.
فصل سوم
رهن حيازي
قسمت اول -
ارکان رهن حيازي یا تأميني
ماده 1770-
رهن حيازي عقدیست که بموجب آن رهن دهنده تعهد مینماید که تا مال خود را
بنصرف رهن گیرنده یا شخص امین ديگري به مقابل حق مالي قرار دهد که
اداي تمامي یا قسمتي از آن بر حق دائئین درجه اول يا دائتيني كه نسيت يه
دائنین مذکور به مرتبة پائین تر قرار دارند مقدم باشند.
ماده 1771-
مال مرهونه در رهن حيازي باید موجود و داراي قیمت مقدور التسلیم وملک
خالي از حقوق غیر باشد.
ماده 1772
صفحه 359:
(1)موضوع رهن باید دين ثابت به ذمة صدیون بوده یا عيني از اعیان قابل
تضمین باشد. رهن به امانات صحت ندارد.
)2( مال مرهونه در رهن حيازي منقول و غیر منقول شده میتواند.
)3( هرگاه مال مرهونه در رهن حيازي پول نقد باشد رهن گیرنده نمیتواند از آن
استفاده نماید مگر اينکه اين استفاده بغرض حصول دين يعد از احضار رهن
دهنده در موعد تادیه دین صورت گرفته باشد.
مبحث اول - آثار رهن حيازي بين متعاقدين
فرع اول - وجایب رهن دهنده
ماده 1773
(1) براي صحت ولزوم رهن شرط است كه مرهونه را رهن كيرنده بصورت تام
قيض نمايد.
(2) رهن دهنده ميتواند از تسليمي رهن براي رهن كيرنده در آن رجوع كرده و
در عين مرهون تصرفات نمايد.
ماده 1774
رهن دهنده ورهن گیرنده میتواند در عقد و یا بعد از آن بموافقت یکدیگر
گذاشتن رهن را نزد شخص امین شرط گذارند در اين صورت با رضائیت شخص
امین تصرف او مانند تصرف رهن گیرنده تلقي شده و رهن باقبض وي تصام
میشود ورهن دهنده به آن ملزم میباشد.
ماده 1775
رهن دهنده از سلامتي ونفاذ رهن ضامن دانسته میشود. دائن میتواند به
مصارف رهن دهنده به اتخاذ وسائلي متوسل شود که براي حفاظت شي
مرهونه لازم است.
ماده 1776
صفحه 360:
هرگاه مال مرهونه در تصرف رهن گيرنده بوده و قسمت از آن به استحقاق
برده شود در صورتیکه مقدار استحقاق برده مشاع باشد رهن در متباقي باطل
و در صورتیکه معین باشد در متباقي رهن بحال خودياقي مانده وتمام دین حبس
iS
ماده 1777
هركاه مرهونه بحيازت رهن دهندة در آيد رهن متقضي ميكردد مكز اينكة دائن.
رهن كيرنده اثيات تمايد كه مراجعه به سبب ديكر نيز از انقضاي رهن صورت
كرفته اين حكم در صورتيست كه حق شخص ثالث اخلال نكردد.
ماده 1778
)1( هرگاه شي مرهوته:از بين رفته یا ناقص گردد واین از بين رفتن و یا نقصان
به علت خطاي رهن دهنده یا قوة مجبره باشد رهن دهنده از آن ضامن شناخته
یشود:
(2) بر رهن حيازي احکام متعلق به از بين رفتن شي مرهونه در رهن رسمي یا
نقصان آن در مورد انتقال حق دائن از شي مرهون و آنچه در حقوقي که فایم
مقام آن میگردد. تطبیق ميشود.
فرع دوم - وجایب دائن رهن گیرنده
ماده 1779 -
هرگاه دائن رهن گیرنده شي مرهونه را تسلیم شود مکلف است طور
درحقاظت ونگهباني آن توجه نماید که در مورد مال خود مي نماید
ماده 1780
رهن كيرنده بعد از قيض رهن ضامن از بين رفتن آن بوده و با برداخت قيمت
مرهونه يا دين هريك كه كمتر باشد مكلف ميكردد در مورد تعيين قيمت به
قيمت روز قبض اعتبار داده ميشود نه قيمت روز از بين رفتن مال.
ماده 1781
صفحه 361:
هرگاه مال مرهونه نزد رهن گیرنده از بین رود وقیمت آن مساوي اندازة دين
باشد تمام دين از ذمة رهن دهنده ساقط گردیده و چنین تلقي مي شود که رهن
گیرنده به حق خود رسیده باشد. مشروط بر اینکه ثابت شود که از بين رفتن
مال به اثر تجاوز ویا تقصیر وی صورت گرفته است.
ماده 1782
هرگاه مال مرهونه تزد رهن گیرنده از بين رود وقيمت آن بيشعر از اندازة دين
باشد دین ساقط گردیده و رهن گیرنده از متباقي قیمت مال مرهونه ضامن
ميباشد مشروط بر اينكه از بين رفتن مال به اثر تجاوز یا تقصیر وی باشد.
ماده 1783
هرگاه مال مرهوته نزد رهن كيرنده يه اثر تجاوز يا تقصير أو از بين رود و قيمت
آن كمتر از مقدار تعيين باشد دين به اندازة قيمت مرهونه ساقط كرديده ودر
دین باقي مانده به رهن دهنده رجوع مي نمایند.
ماده 1784
هرگاه رهن كيرنده حاصلات عين مرهونه را يدون اجازة رهن دهنده در حال
حضور وي يا بدون اجازة محكمه باصلاحيت در حال غياب او بفروشد يبرداخت
قیمت آن مكلف شناخته ميشود.
ماده 1785
رهن كيرنده نميتواند از مال مرهونه منقول باشد يا عقار بدون اجازة رهن دهنده
انتفاع بكيرد او ميتواند به اجازة رهن دهنده صال مرهونه را به اجاره داده و
اجورت آترا براي رهن دهنده بپردازد یا اجاره را به اجازة رهن دهنده از اصل
دين وضع نمايد كرجه عقد رهن باطل گردیده باشد.
ماده 1786
صفحه 362:
)1( هرگاه رهن دهنده به استعمال, یا انتفاع یا عاریت دادن مال مرهونه براي
اجراي عمل به رهن گیرنده اجازه بدهد ومال مرهونه قبل از شروع در استعمال
يا عمل يا بعد از فراغت از آن از بين رود ضمان آن از دین گرفته میشود.
(2) اكر مال مرهونه در صورت اجازة رهن دهنده حين استعمال و انتفاع يا حين
اجراي عملي كه به منظور آن يه عاريت داده شده از بين رود امانت تلقي شده
ضمان آن بر رهن كيرنده لازم نبوده ونه جيزي از دين در مقابل آن كاسته
میشود.
ماده 1787
هرگاه طرفین رهن در مقابل تعويض موافقه شده در اثر تاخير تاديه دين به اين
موافقه ننموده باشد که حاصلات در مقابل تعویض باشد وهم از تعیین تعویض
سکوت نموده باشد تعویض به اساس فیصد قانوني سنجیده شده و از نرخ
حاصلات تجاوز کرده نمیتواند.
ماده 1788
أكر براي تاديه دين تضمين شده وقت تعيين نكرديده باشد دائن نميتواند مطاليه
تادیه حق خود را نماید مكر از طريق خواستن از قيمت حاصلات بدون اينكه حق
مديون را در مورد تاديه دين هروقتي كه خواسته باشد اخلال نمايد.
ماده 1789
دائن رهن كيرنده ادارة شي مرهونه را بدست كرفته تغييري را در طريقة بهره
برداري از عين وارد كرده نميتواند مكر يه اجازه رهن دهنده همجنان رهن دهندم
مكلف است از تمام اموري بر رهن كيرنده اطلاع دهد كه مداخلة وي را ايجاب
ميكند.
ماده 1790
هركاه دائن حق خود را در ادارة مال مرهونه سوء استعمال نمايد يا اهمال
يزرك را مرتكب شود رهن ذهنده ميتواند تحت حراست گذاشتن شي را مطالبه
يا استرداد آن را در برابر يرداخت آنجه بر وي است بخواهد.
صفحه 363:
ماده 1791
رهن دهنده نميتوانذ با برداخت قسمتي از دين رهن كيرنده را برد قسمت از
مال مرهونه مکلف تماید رهن گیرنده میتواند مال مرهونه را در مقابل متباقي
دین اگر چه قلیل باشد نزد خود نگهدارد.
)2( در صورتیکه مال مرهونه دو چیز جدا گانه بوده وهریک در مقابل مقدار
معین از دین تخصیص داده شده باشد و رهن دهنده مقدار از ديتي را که در
مقابل يكي از آن قرار دارد تادیه کند میتواند آنرا اخذ نماید و درحالي که مقدار
دين در مقابل هریک تعبین نشده باشد نمیتواند هیچ یک را اخذ نماید و هردو در
جهایل عیام رین جینن: چیگزیو:
ماده 1792
رهن كيرنده به تسليمي مال مرهونه به رهن دهنده جهت بييع آن و اداي دين وي
مكلف ساخته نميشود زيرا حكم رهن حبس دائمي مال مرهونه الي زمان قبض
دين از طرف دائن است.
ماده 1793
به رهن حيازي احكام قانون متعلق به مسؤليت رهن دهنده غير مديون واحكام
متعلق به شرط كذاشتن تملك حين عدم ايفا وشرط بيع بدون اجراآت تطبيق
میگردد.
ماده 1794
رهن گيرنده نمیتواند مال مرهونه را بفروشد مگر اینکه از طرف رهن گیرنده
وكيل بفروش شده باشد همچنان رهن گیرنده نمیتواند بدون اجازة رهن دهنده
مال مرهونه را به ودیعت. اجاره, عاریت ورهن بدهد در صورت اجراي چنین
اعمال رهن كيرنده متجاوز شناخته شده و به سيب آن به تاديه قيمت مال
مرهونه به هر اندازه ايكه بالغ گردد ضامن شناخته ميشود.
ماده 1795
صفحه 364:
هرگاه رهن گيرنده بدون اجازة رهن دهنده مال مرهونه را فروخته وتسلیم
مشتري نماید ومال مرهونه قبل از حصول اجازة رهن دهنده نزد مشتري از بين
رود رهن دهنده در تضمین مشتري یا رهن گیرنده مختار میباشد.
میحث دوم آثار رهن حيازي به نسبت شخص ثالث
ماده 1796
رهن حيازي به شخص ثالث حجت شده نميتواند مكر اينكه شي مرهونه به
تصرف دائن يا به موافقت رهن دهنده و رهن كيرنده يه تصرف شخص امين
ديكري باشد.
ماده 1797
عقد رهن به دائن رهن كيرنده حق ميدهد تا مرهونه را حيس نموده يدون اينكه
حقوق قانوتي شخص ثالث را اخلال نمايد.
ماده 1798
هركاه شي مرهوته از تصرف دائن يدون اراده يا بدون علم او خارج شود
میتواند مطابق به احکام حیازت آنرا از نزد غير مجدداً به حيازت خود يركرداند.
ماده 1799
رهن حيازي براي دائن رهن كيرنده حق ميدهد تا حق خود را قبل از ساير دائنين
از ثمن شي مرهونه بدست آرد خواه دائن ديگري شخص عادي باشد یا از لحاظ
ترئیب, دائن متأخر.
ماده 1800-
داين رهن كيرنده ميتواند تنفيذ حق خود را از مال مرهونه مطالبه نماید. گرچه
ملکیت آن شي بغیر تعلق گرفته باشد. درین صورت ثالث میتواند دین را تادیه
نموده, خود را در برابر مدیون قایم مقام او قرار دهد.
ماده 1801
صفحه 365:
از رهن حيازي علاوه بر اصل حق, مصارف ضروري که جهت حفاظت مال
مرهوته بعمل آمده, تعویض ضرر ناشي از عیب شي, مصارف عقد دين
بامصارف عقد حيازي قید وتنفیذ آن, تعویضات قانوني یا موافقه ناشي از تاخیر
تادیه دین, پرداخته ميشود.
قسمت دوم
انقضاي رهن حيازي
ماده 1802
رهن بانقضاي دين تضمين شده منقضي كرديده ويا ازاله سيبيكه دين به آن.
منقضي كرديدهد رهن:عودت مي نمايد: حقوق اشخاص صاحب حسن نيتيكه در
خلال مدت انقضاي حق وعودت ul کسب شده, اخلال نمیگردد.
ماده 1803
علاوه از حالت مندرج ماده(1802) اين قانون. رهن حيازي يا موجود شدن يكي
أ ز اسياب آتى منقصي متكزية
1- با اجتماع حق رهن حيازي وحق ملکیت در نصرف شخص واحد.
2 با انصراف صریح یا ضمني داين رهن گیرنده از حق رهن,
3- با از بين رفتن شي مرهونه
ماده 1804
رهن حيازي به وفات رهن دهنده و رهن كيرنده باطل تكرديدهء نزد ورثه باقي
مي ماند.
ماده 1805
هركاه رهن دهنده, وفات نمايد. وصي او به اجازه رهن كيرنده شي مرهوته را
فروخته از آن دين رهن گیرنده را مي پردازد. در صورتیکه رهن دهنده وصي
تعيين نكرده باشد, داين از محكمه ايكه محل اقامت متوفي در حوزه صلاحیت
صفحه 366:
آن قرار دارد, تقاضا میکند تا شخصي را جهت فروش مال مرهونه وتاديه دين از
تين أن يحب ون عن عاق
ماده 1806
هركاه داين رهن كيرنده وقات نماید و از مال مرهونه معلوماتي در دست نبوده
ودر بين متروكه نيز موجود نباشد, قيمت مال مرهونه از متروكه بحيث دين
واجب التاديه شناخته ميشود.
قسمت سوم
بعضي از انواع رهن حيازي
مبحث اول رهن عقار
ماده 1807
رهن حبازي عقاري برشخص ثالت حجت شمرده نمیشود. مگر اینکه عقد رهن
ثبت گردیده باشد, بر اين ثبت احکام خاص مربوط به قیود رهن رسمي تطبیق
58
ماده 1808
داين رهن كيرنده ميتواندء عقار را براي رهن دهنده به اجاره دهد, يدون اينكه
اين امر بر حقوق غیر تاثيري وارد نماید ولازم است قیمت اجاره در عقد رهن
تصریح گردد. در صورتیکه بعد از عقد رهن به آن موافقه بعمل آید, لازم است
موضوغ در حاشیه ثبت غقد رسانیده شود.
ماده 1809
داين رهن گیرنده مکلف است, صیانت عقار را تعهد نموده جهت حفاظت آن
بمصارف ضروري اقدام نماید. همچنان مکلف است محصول ومالیه وتکالیف
سالانه ديگري را که لازم است, تادیه نماید.
صفحه 367:
داین مي تواند آنچه را مصرف تموده, از فیمت حاصلات عقار یا از ثمن آن در
حدود قانون وضع نمايد, داين وقتي از اين تعهدات معاف شده مي تواند که از
حق رهن انصراف نماید.
مبحث دوم رهن منقول
ماده 1810
(1) رهن منقول وقتي برشخص ثالت حجت شده میتواند, که در پهلوي انتقال
حيازت در ورث ثابت التازيخ ثبت كردد. و در اين ورقه بايد مبلغ تضمین شده
برهن وعين مرهونه به تفصيل توضيح كردد.
(2) تاریخ ثابت, مرتبه داين رهن گیرنده را تعبین مي نماید.
ماده 1811
هرگاه رهن كيرنده صاحب حسن نيت باشد: مي تواند بحق خود در مرهونه
استناد نماید, گرچه رهن دهنده قادر به تصرف در مرهونه نباشد. از جانب دیگر
هر شخص صاحب حسن نیت. میتواند به حق استناد نماید که بر شي مرهونه
کسب نموده, گرچه اين حق بعد از تاريخ رهن باشد.
ماده 1812
(1) هرگاه شي مرهونه بخطر از بين رفتن یا نقص یا تنزیل قیمت مواجه باشد.
طوریکه خوف عدم تكافوي آن براي تضمين حق داين محقق كردد و رهن دهنده
هم مبادله آنزا با شي دیگر که فایم. مقام آن گرد مطالمه تنمایذه داین .یا رهن.
دهنده میتواند از محکمه اجازة بیع آترا بصورت مزایده علني یا بنرخ موجود
بازار, تقاضا نماید
(2) درحال اجاره بیع, محکمه راجع به ودیعت گذاشتن ثمن نیز امر مي نماید. در
این صورت حق داين از شي به ثمن آن اننقال مي یابد.
ماده 1813
هرگاه فرصت مناسبي براي فروش شي مال مرهونه ميسر كرديده وبيع بامفاد
قابل وصف امکان پذیر باشد. رهن دهنده میتواند از محکمه اجازه فروش رهن
صفحه 368:
را مطالبه نماید, گرچه موعد تادیه دين نرسیده باشد. محکمه در حال اجازه.
شروط بیع را معین نموده در مورد به ودیعت گذاشتن ثمن امر مي نماید.
ماده 1814
هركاه داين رهن كيرنده به حق خود رسيده نتواند. حق دارد از محكمه فروش
مرهونه را بصورت مزایده علني یا بنرخ موجود بازار. مطالبه کند.
ماده 1815
داين رهن كيرنده, ميتواند در برابر دين خود تمليك مرهونه را از محكمه مطاليه
نمايد. مشروط يراينكه تمليك در مقابل قيمتيكه توسط اهل خيره تعيين مي
الس هه
ماده 1816
احكام بيشبيني شده اين فصلء در حدودي قابل تطبيق است كه با قوانين
تجارتي واحکام قوانین مخصوص برهن مال منقول, متعارض واقع نگردد.
مبحث سوم رهن دين
ماده 1817
(1) رهن دین در برابر مدیون وقتي نافذ دانسته میشود که اين رهن بوي ابلاغ
گردیده یا مطایق احکام حواله, حق آترا قبول نماید.
)2( رهن ذین ذر مقایل غیر وقتي نافذ شمرده میشود کنه سند دین مرهونه در
حیازت رهن گیرنده داخل شده باشد. مرتبه رهن از تاریخ ابلاغ یا قبولي محاسبه
Sia
ماده 1818
دینیکه قابلیت حواله یا حجز را نداشته باشد. رهن آن جواز ندارد. رهن اسناد
رسمي به طريقه خاص که قانون بمنظور حواله اين اسناد تنظیم نمودهء صورت
میگیرد. مشروط بر اينکه تذکر یابد که حواله به طريقة رهن صورت گرفته
است. در اين حال رهن بدون ضرورت اعلان خاتمه مي یابد.
صفحه 369:
ماده 1819
داین رهن گیرنده, مي تواند برتعویضات موافقه شده که از دین مرهونه مستحق
گردیده و آنچه بعد از رهن مستحق آن مي گردد. تسلط یابد. همچنان مي تواند
بر تمام استحقاق هاي دوراني دین تسلط یاید. مشروط بر اينکه بر آنچه تسلط
مي یابد. اولاً از مصارف ثانیاً از تعویضات وئثالثاً از اصل دین تضمین شده به
رهن كسر كردد: تمام اين مراتب وقتي رعایت میشود که بخلاف آن موافقه
صورت نگرفته باشد.
ماده 1820
داين رهن كيرنده بحفاظت دين مرهونه مكلف يوده. در صورتيكه يخواهد
قسمتي از دين مرهونه را بدون مداخله رهن دهنده در مقايل دين خود حصول
نماید, لازم است تا آنرا بارعایت زمان ومکان معین تادیه حصول نصوده و از
موضوع برهن دهنده اخطار دهد.
ماده 1821
مدیون در دين مرهونه, میتواند در برابر داين رهن گیرنده بتمام وسایل تادیه
متعلق به صحت حق تضمین شده برهن استناد نماید. همچنان میتواند به وسایل
تادیه استناد نماید که در مقابل داين اصلي داشته باشد. تمام اين حكم در
حدودي تطبیق میگردد که مدیون در حالت حواله بمقابل حواله گیرنده به اين
تادیات, استناد کرده بتواند.
ماده 1822
)1( هرگاه دین مرهونه قبل از موعد دين تضمين شده برهن بسر رسدء مديون
نميتواند دين را ايفاء نمايد مكر براي رهن دهنده و رهن كيرنده يكجاء وهریک از
دو نفر مي توانند از مدیون مطالبه نمایند, آنچه را تادیه مي نماید به ودیعت
بگذارد. درینصورت حق رهن به آنچه به ودیعت گذاشته شده. انتقال مینماید.
(2) رهن دهنده و رهن گیرنده مکلفند آنچه را مدیون تادیه نمودهء بوجهیکه براي
رهن دهنده مفیدتر بوده وبراي داين رهن گیرنده از آن ضرري عاید نباشد,
معاونت نماید.
صفحه 370:
ماده 1823
هركاه دين مرهونه ودين تضمين شده برهن, هر دو مستحق تاديه كرددء در اين
صورت اكر داين رهن كيرنده حق خود را كاملآً نكرفته باشد. ميتواند آنجه را
مستحق میگردد, از دین مرهونه قبض نماید با اینکه ببع اين دين را مطالبه یا
آترا مطابق حکم ماده(1815) اين قانون تملک نماید.
مبحث چارم - رهن عاریت
ماده 1824
مدیون میتواند مال غیر را به عاریت گرفته و به اجازة او آترا برهن بدهد. در
صورتیکه اجازة عاریت دهنده مطلق و بدون قید باشد, مدیون میتواند آترا بهر
اندازه وبهر جتسي که خواسته باشد همچنان براي هر شخص در هر چهتي که
اراده کند, برهن بدهد.
ماده 1825
هرگاه عاريت دهنده اجازه شي را به اندازه يا جنس يا شخص يا جهت معين
مقید سازد, عاریت گيرنده نمیتواند از آن مخالفت نماید. مگر اینکه در مخالفت
نفع عاريت دهنده باشد.
ماده 1826
هركاه عاريت كيرنده مال عاريت دهنده را به اجازه وي مطابق شروطي كه
گذاشته است برهن بدهد, عاریت دهنده نمیتواند بعد از تسلیم آن برهن گیرنده
از آن انصراف نماید ورهن گیرنده میتواند آنرا الي زمان اداي دین نزد خود
نگهدارد.
ماده 1827
هركاه عاريت مقيد بمدت معین باشد. عاريت دهنده رن نميتواند قبل از سيري
شدن مدت تعيين شده, انفكاك رهن وتسليمي عاريت را براي خود مطاليبه
صفحه 371:
نماید. در صورت عدم مقید بودن بمدت و همچنان بعد از سپري شدن مدت.
مي تواند اینگونه مطالبه را عمل آرد.
ماده 1828
هركاه عاريث دهنده اتفكاك رهن را مطالبه و دين را يه رهن كيرنده تاديه نمايد.
در صورتیکه دین به اندازه قیمت رهن باشد, رهن كيرنده بقبول مجبور كردانيده
ميشود. در اینصورت عاریت دهنده به عاریت گيرنده, رجوع مینماید. اگر قیمت
شي مرهونه از دين كمتر باشد. رهن گیرنده به تسليمي رهن مجبور گردانیده
نميشود, اگر آنچه که پرداخته شده از قیمت رهن بیشتر باشد, عاریت دهنده
بمقداز ما زاد قیمت مال مرهونه متبرع شناخته شده آترا از عازیت گيرنده.
مطالبه کرده نمیتواند.
ماده 1829
هركاه عاريت كيرندة رهن در حالت افلاس وفات تمايد مال مرهونه در تصرف
رهن گیرنده حبس باقیمانده. بدون اجازه عاریت دهنده فروخته شده نمي تواند.
ماده 1830
هرگاه عاريت دهنده در حال مديونيت وفات نمايد. به عاريت كيرندة رهن دهند
امر ميشود تا دين حُود را تاذيه نموذه رهن را خلاص نماید. در صورت عجز وي
مال مرهوته نزد رهن گیرنده بحال خود باقيمانده, ورئه عاریت دهنده میتواند
دین را تادیه ومال مرهونه را خلاص نماید.
ماده 1831
در مواردیکه احکام قوق رهن عاریت با احکام رهن حبازي معارض واقع نگردد.
احکام خاص رهن حيازي بر رهن عاریت تطبیق میگردد.
صفحه 372:
فصل چهارم
رهن رسمي
قسمت اول
انشاء رهن رسمي
ماده 1832
رهن رسميء عقديست كه به سبب آن داين حق عيني را بر عقاريكه براي ايفاء
دین تخصیص یافته, کسب مي نماید. و به مقتضاي آن بر سایر داینین عادي
وداينين بايين مرتبه از خود حق تقدم را داشته و دین خود را از عقار مذکور بهر
دستي که باشد حصول نموده مي تواند
ماده 1833
(1) رهن رسمي منعقد شده نمي تواند, مگر بورقه رسمي که نزد مقامات
مربوط تکمیل شده باشد.
(2) مصارف رهن رسمي بدون رهن دهنده میباشد, مگر اینکه بخلاف آن موافقه
يعمل آید.
ماده 1834
در رهن رسمي شخص مديون يا شخص ديكري كه به نفع مديون جيزي را به
رهن بدهد, رهن دهنده شده میتواند.
ماده 1835
رهن دهنده باید مالک عقار مرهونه بوده, اهليت تصرف را در آن داشته باشد.
ماده 1836
هركاه رهن دهنده مالك عقار نباشد. رهن وي بدون اجازه مالك آن در ورقة
رسمي صحت ندارد.
صفحه 373:
ماده 1837
رهن عقاریکه در آینده بوجود مي آید باطل دانسته میشود.
ماده 1838
هرگاه رهن از طرف مالک صادر شده باشد که سند ملکیت او باطل, فسخ,
gal رایل یا به سیب دیگر بي اععبار گردد, زهن odd enemas ay رهن گیرننده
باقي مي ماند. مشروط بر اینکه حين اتعقاد عقد رهن, داين داراي حسن نیت
باشد.
ماده 1839
رهن رسمي بغير از عقار در جيز ديكري واقع شده نميتواندء مكر ايتكه قانون
بخلاف ul تصريح نموده باشد.
ماده 1840
)1( عقار مرهونه بايد طوري باشد كه از لحاظ عرف بيع آن به مزايده علني
صحیح باشد.
(2) همچنان باید بصورت دقیق در عقد تعیین گردیده باشد باشد, در غیر آن
رهن باطل دانسته ميشود.
ماده 1841
Joli yay آن ملحقات عقار مرهونه میباشد که عقار شمرده شود. خصوصاً
حقوق آبياري تزئینات, تاسیساتیکه براي مالک منفعت میرساند. مگر اینکه
موافقت طوري دیگر صورت گرفته باشد.
ماده 1842
هركاه ورقه ابلاغ راجع به نرخ ملکیت به ثبت برسد. حاصلات وعواید عقار
ازتاریخ ثبت ورقه به بعد. بعقار ملحق گردیده و در توزیع آن احكامي رعايت مي
گردد که در توزیع ثمن عقار مرعي مي باشد.
ماده 1843
صفحه 374:
رهنیکه در عقار مشاع از طرف تمام مالکین صادر گردیده صحیح مي باشد. و
هر نتیجه ایکه در مابعد برنقسیم عقار يا بر بیع آن در صورت عدم امکان تقسیم
آن مزتب گردد. برضحت زهن تأثیر تدارد.
ماده 1844
هرگاه يكي از شرکاء حصة خود را در عقار یا جزء معین آترا برهن بگذارد وبعداً
اعبان ديگزي گام تعسیم توي بره هن تمد کور درحنود تعادل:فییت:
عقاریکه اصلاً برهن گذاشته شده, باین اعیان انتقال مینماید. مقدار مذکور از
طرف اداره تعيين ميكردد. داين مكلف است در خلال شصت روز از تاريخ ثبت.
تقسيم به اجراآت مربوط به قيد جدید اقدام و در آن مقداریکه رهن به آن
انتقال نموده, بیان نماید.
ماده 1845
رهن براي تضمین دین معلق بشرط یا دین احتصالي مرتب شده میتواند,
مشروط بر اينکه درعقد رهن مبلغ دين تضمين شده تعبین گردد.
ماده 1846
تازمانيكه قانون يا موافقه طور ديگري تصریح نکند. هر جزء از عقار يا عقارات
مرهونه, ضامن تمامي دین و هرجزء از دین توسط تمامي عقار یا عقارات
مرهونه, تضمین شده دانسته ميشود.
ماده 1847
رهن از دین تضمین شده منفصل نشده, در صحت وانقضاء تابع آن شناخنه
میشود. مگر اینکه قانون طور ديگري تصریح نماید.
ماده 1848
هرگاه رهن دهنده غير شخص مديون باشد. در پهلوي استناد به وجوه تاديه
خاص, به خود او میتواند. آنچه مدیون از وجوه تادیه متعلق به دین دارد نیز
استناد نماید. حق رهن دهنده غیر مدیون باقي میماند گرچه صدیون از آن تنازل
نماید.
صفحه 375:
قسمت دوم
آثار رهن رسمي
مبحث اول آثار رهن رسمي بين متعاقدين
فرع اول آثار رهن رسمي به نسبت رهن دهنده
ماده 1849 -
تصرف رهن دهنده در عقار مرهونه در حق داين رهن گیرنده تأثیر ندارد.
ماده 1850
رهن دهنده حق دارد عقار مرهونه را اداره نموده عواید آثرا تا زمان ملحق بودن
بعقار قیض نماید.
ماده 1851
اجاره ايکه از طرف رهن دهنده عقد شده, در حق داین نافذ شمرده نمیشود,
مگر اينکه تاريخ آن قبل از ثبت ورقة ابلاغ نزع ملکیت ثابت باشد. در صورتیکه
تاریخ آن ثابت نباشد, اجازه در حدود اعمال اداره حسته, ناقذ شمرده ميشود.
ماده 1852
مجرائي به اجرت بيشكي كه مدت آن از سه سال تجاوز نکند وهمچنان حواله به
آن در حق داين رهن كيرنده, نافذ نمي كردد. مكر اينكه تاريخ آن قبل از ثبت
ورقة ابلاغ نزع ملکیت ثابت باشد, در صورتيكه مدت متذكره از سه سال متجاوز
باشد. نفاذ آن مشروط بر آن است که قبل از قید رهن ثبت گردیده باشد؛ در
غير آن با رعايت حكم اين ماده مدت مذكور الي سه سال تنزیل داده ميشود.
ماده 1853
رهن دهنده مكلف است, سلامت رهن را تضمين تمايذ. و ould رهن كيرنده
ميتواند در مورد هر عمل يا تقصيري كه به اثر آن تضمين او نقص بزرك مي
صفحه 376:
یابد, اعتراض نماید. وهمچنان میتواند بوسایل تحفظي اقدام نموده ومصارف
آنرا از رهن دهنده مطالبه نماید.
ماده 1854
هرگاه رهن دهنده باثر خطاء خویش سیب از بین رفتن یا نقصان عقار مرهونه
گردد. داين رهن كيرتده مخير است که تامین كافي از وي اخذ و با حق خود را
فوراً مطاليه تمايد.
ماده 1855
هركاه از بين رفتن عين مرهون ناشي از اسباب خارجي باشد. و داين دوام دين
را بدون تامین قبول نه نماید. مدیون مخیر است که تامین كافي بپردازد یا دین
را فور قبل از بسر رسیدن موعد آن اداء نماید.
ماده 1856
هركاه در هر حال اعمالي واقع كردد كه به ائر آن عقار مرهونه به از بين رفتن,
نقصان, یا غیر كافي شدن براي تضمین مواجه شود. داين میتواند از محکمه
مربوط امر توقف چنین اعمال واتخاذ تدابیریکه مانع وقوع ضرر گردد. مطالبه
نماید.
ماده 1857
هرگاه عقار مرهونه ميني بر هر سيبي که باشد از بين رفته یا ناقص گردد. رهن
علي الترتیب بحقیکه به آن مرتب ميشود, انتقال مییابد. مانشد تعویض یا مبلغ
تأمین, یا ثمني که مقابل استملاک او براي منافع عامه تعیین میگردد.
فرع دوم - آثار رهن به نسبت داين رهن گيرنده
ماده 1858
صفحه 377:
هرگاه رهن دهنده شخص ديگري غیر مدیون باشد, تتفیذ حکم تنها برمال
مرهونة او جواز داد. رهن دهنده حق ندارد که به تادیه تتها مدیون را مکلف
نماید. مگر اینکه موافقه طوري دیگر بعمل آمده باشد.
ماده 1859
داين بعد از ابلا مدیون راجع به تادیه دین. مي تواند حق خود را برعقار مرهونه
تنفيذ نموده وفروش آنرا مطابق ميعاديكه در قانون اصول محاكمات مدني
تعيين كرديده مطاليه نمايد.
ماده 1860
هرگاه رهن دهنده شخص ديگري غیر مدیون باشد, میتواند با
تخلیه عقار مرهونه مطایق احکام مربوطه به تخلیه عقار مرهونه اجراآتیرا که
متوجه اوست. از خود رفع نماید.
ماده 1861
(1) هركونه موافقة كه حق تملك عقار مرهونه را حين عدم اداي دين در موعد
آن بمقابل ثمن معين هر اندازه كه باشد بداين بدهد يا حق فروش آنرا يدون
ule, اجراآت مصرحه قانون بوي اعطا كند. باطل شناخته ميشود. كرجه اين
موافقه بعد از رهن به عمل آمده باشد.
(2) هركاه يعد از رسيدن موعد تاديه دين يا قسط آن جنين موافقه بعمل آيد كه
مدیون از عقار مرهونه در مقابل دین بداین خود تنازل نماید. موافقه صذکور
جواز دارد.
فرع سوم آثار رهن به نسبت شخص ثالث
ماده 1862
رهن در حق شخص ثالث وقتي نافذ ميكردد كه شخص ثالث قبل از اكتساب حق
عيني برعقار رهن را عقد یا در حكم مثبت رهن قيد گردیده باشد.
صفحه 378:
ماده 1863
استناد به مواد آتي در مقابل شخص ثالث صحيح نمي باشد:
1- به تحويل حق تضمين شده بقيد
2- بحق ناشي از قایم مقام شدن شخص به جاي داين در اين حق بحکم قانون
یا موافقه
3- بتنازل از مرتبه قید به منفعت داين دیگر, مگر اینکه در حاشیه قید اصلي به
آن تفریج اند و
ماده 1864
در اجراآت مربوط بقید. تجدید. محو ابفاي محو و آثار مرتب برتصام اجراآت
مذکور, احکام خاص ثبت اسناد املاک عقاري تطبیق میگردد.
ماده 1865
مصارف قید, تجدید ومحوآن بر ذمه رهن دهنده ميباشد, مكر اينكه موافقه
طور ديكري صورت كرفته باشد.
فرع جهارم حق تقدم تتبع (تعقيب)
ماده 1866
داين رهن كيرنده حقوق خود را قبل از داين عادي كاملا از ثمن عقار مرهونه يا
از ماليكه جانشين عقار كرديده است, حسب درجه هريك بدست مي أورند.
ماده 1867
مرتبه رهن از تاريخ قيد آن محاسبه ميشود. كرجه دين تضمين شده برهن معلق
بشرط يا دين مستقيل يادين احتمالي باشد.
ماده 1868
صفحه 379:
برقيد رهن ادخال مصارف عقد, قید, تجدید وتعویضاتیکه بتا بر موافقه مستحق
بوده وتأدية آن به تأخیر افتیده باشد, داخل میگردد و تا تاریخ اتكاي بیع, مزایده
به شخص در توزیع و در مرتبه خود رهن بصورت ضمني شامل میشود.
ماده 1869
داين رهن گيرنده, میتواند از مرتبه رهن خود در حدود دين خود به متفعت داين
ديكري كه بر نفس عقار, رهن مقید دارد. تنازل نماید. درینصورت بمقابل دین
داین دیگر بتمامي وجود تأدیه که بمقابل داین اول جایز شناخته میشود, استناد
مي تواند. باستثناي آنچه که a انقضاي حق داين اول متعلق بوده, مشروط بر
اینکه این انقضاء بعد از تنازل از مرتبه باشد.
ماده 1870
(1) داين رهن كيرنده مي تواند وقتيكه موعد تاديه دين بسر رسيد. ملكيت عقار
مرهونه را از دست حايز آن خارج سازد. مكر اينكه حايز برضائيت خود دين را
اداء يا عقار را از رهن خلاص يا از رهن صرف نظر نمايد.
(2) هرشخصيكه ملكيت عقار مرهوته بنا بر سببي از اسباب ملكيت يا حق عين
ديگري بر آن قابل رهن باشد بوي انتقال نماید. حایز عقار مرهونه شناخته
ميشود بدون اينكه از دين تضمین شده برهن مسوولیت شخصي داشته باشد.
ماده 1871
حايز ميتواند هنكام رسيدن موعد دين تضمين شده برهن آنرا با ملحقاث ol
ومصارف مربوط يه اجراات از تاريخ اخطار به بعد شخصاً ببردازد. اين حق حايز
تا زمان تحقق مزايده ياقي مي ماند. درينصورت حايز ميتواند تمام آنجه را
پرداخته است از مديون يا مالك سابقه عقار مرهونه مطالبه نمايد.
ماده 1872
حايز ميتواند قيد رهن را كه در آن قايم مقام ذاين شده حفظ نموده وآثرا
عندالايجاب تجديد نمايد. مكر اينكه هنكام ثبت سند اين حايز قيوديكه موجود
بوه مجر كرفت
صفحه 380:
ماده 1873
هرگاه به سیب ملکیت عقار مرهونه برذمه حایز, مبلغي باشد که فوراً مستخق
الاداء بوده وبراي تادیه دین تمام داینین که حقوق شان برعفار قید گردیده
کفایت نماید. هریک از دائنین مذکور میتواند حایز را بپرداخت حق خویش مکلف
نماید. مشروط براینکه سند ملکیت حایز ثبت شده باشد.
ماده 1874
هركاه دينيكه بردمه حايز است في الحال غير مستحق الاداء باشد يا مقدار آن
از دیون استحقاق دائنین کمتر باشد. دائتین میتوانند تادیه آنچه را که برذمه حایز
است, مطابق شروطیکه به Ul تعهد نموده و در موعدیکه بپرداخت دین موافقه
ore! Jor: از وي مطالبه نماید.
ماده 1875
هرگاه حایز آنچه را که بر ذمه وي است به دائنین تادیه نماید. حق مطالبه محو
قیودیرا که بر عقار است. کسب مي نماید.
ماده 1876
حايز مي تواند بعد از ثبت سند ملکیت خود, عقار را از تمام رهنيكه قبل از ثبت
سند وي قيد كرديده, باك نمايد. وي مي تواند اين حق را هر وقتي كه خواسته
باشد استعمال نموده والي زمانيكه لست شروط فروش بمعرض اعلان كذاشته
ميشود. حفظ نماید.
ماده 1877
هركاه حايز ياك كردن عقار را اراده نمايد. مكلف است يراي داينيكه حقوق
شان مقيد است, اطلاعيه ثي را يمحل اقامت شان يفرستد كه متضمن خلاصه
سند ملکیت وي وتاریخ ثبت آن وقیمت عقار ولست حقوقیکه قبل از ثبت سند
وق SRS ROUEN SSE
ماده 1878
صفحه 381:
حایز مکلف است در اطلاعیه از آمادگي خود براي تادیه دیون قید شده ایکه في
الحال واجب التادیه باشد. بدون در نظر گرفتن میعاد استحقاق دیون مدذکور در
حدود قیمت عقار تدکر بعمل آرد.
ماده 1879
بهريك از دائنينيكه حق وي قيد كرديده وهمجنان كفيليكه حق مقيد دارد. ميتواند
فروش عقاري را که پاک کردن آن مطلوب است. در خلال سي روز از تاريخ
آخرین اطلاعیه رسمي مطالبه نماید. مسافة راه در تعیین موعد رعایت میگردد.
ماده 1780
مطالبه باساس اطلاعيه ايكه براي حايز ومال سابق فرستاده ميشود و در آن
مطالبه كنتده يا وكيل قانوني وي امضاء مي تمايد. صورت بگیرد مطالبه کننده
مكلف است مبلغي را که براي مصارف فروش از طریق مزایده کفایت نماید.
طور ودیعت در خزانه یا بانكي که محکمه تعبین نماید بگذارد.
مطالیه کننده بعد از اين از طلب خود صرف نظر نصوده نمیتواند. مگر اینکه
تمام دائئین که حقوق شان قید بوده وتمام کفیل ها به آن موافقت نمایند.
ماده 1881
هرگاه فروش عقار مطالبه شود. تمام اجراآت مربوط به فروش اجباري رعایت
مي گردد وفروش بنا بر مطالیه صاحب منفعت در تعجیل براي طالب یا حایز
تمام میشود, شخصیکه به اجراآت مباشرت مي نماید. مکلف است در اعلانات
فروش مبلغي را که قیمت عقار تعیین گردیده تذکر دهد.
ماده 1882
شخصيكه مزايده بر او خاتمه مي یابد. مکلف است علاوه بر تادیه ثمنیکه در
مزایده تعبین گردیده مصارفیکه اجراآت پاک کردن ایجاب مي نماید. مصارف
سند ملکیت وثبت آن ومصارف اعلانات حایزیرا که ملکیت از دستش خارج
گردیده نیز تادیه نماید. مگر اينکه قانون خاص طور ديگري تصریح گردیده باشد
ماده 1883
صفحه 382:
هرگاه فروش عقار در خلال مدت معین و طبق شرایط مربوط مطالبه نشود.
ملکیت عقار بصورت نهائي وفارغ از هرنوع حق قید شده, بحايز تعلق مي كير
مشروط بر اينکه حایز مبلغي را که قیمت عقار تعيين شذه: بارعايت مراتب
دائنين در تادیه حقوق شان از آن براي آنها بدهد. یا مبلغ مذکور را در خزانه یا
بانكي که محکمه تعبین نماید. طور ودیعت بگذارد.
ماده 1884
تخلیه عقار مرهونه بانقدیم عریضه از طرف حایز بمقام محکمه باصلاحیت
صورت میگیرد. در عریضه رساندن موضوع درحاشیه ثبت ورقه ابلاغ یه اضراج
ملکیت مطالبه ميشود. موضوع تخليه در خلال بنج روز از تاريخ تقدیم عریضه
جهت انخاذ اجراآت مربوط بداين مباشر اطلاع داده ميشود.
ماده 1885
هركاه حايز تاديه ديون قيده شده يا باك كردن عقار را از رهن يا انصراف از
عقار را اختیار نه نماید. داين رهن گيرنده نميتواند اجراآت اخراج ملکیت را
مطابق احکام قانون اصول محاکمات مدني در مقابل او اتخاذ نماید, مگر بعد از
اینکه راجع به به تاديه دین مستحقه یا راجع به انصراف از عقار بمدیون اخطار
نموده باشد.
ماده 1886
حايزيكه سند ملكيت وي بثبت رسيده و در دعوي ايكه عليه مديون به دين حكم
گردیده طرف دعوي فرار نگرفته باشد. میتواند بطرق دفعیکه استناد مدیون به
آن جواز دارد. استناد نمايد. مشروط براينكه حكم .به دين بعد از ثبت سند حايز
باشد. همجنان أو ميتواند در هرحال به دفعي استناد نمايد كه مديون نيز بعد از
حكم به دين حق استناد را يه آن داشته باشد.
ماده 1887
حايز ميتواند درمزايده شامل كردد. مشروط بر اينكه مقدار ثمن تقديم داشته او
در مزايده از مقدار باقيمانده ذمت او را از رهگذر ثمن عقاریکه براي فروش
گذاشته شده, کمتر نياشد.
صفحه 383:
ماده 1888
هركاه ملكيت عقار مرهونه از دست حايزخارج كرديده وبعداً مزايده بشخص وي
تعلق بكيرد, حايز بموجب سند اصلي ملكيت مالى عقار شناخته ميشود ودر
صورتي كه ثمن نهائي مزايده را كه بوي تعلق كرفته تاديه نموده يا در خزانه يا
بانكي كه محكمه تعيين نمايد طور ودیعت بگذارد. عقار مذكور از تمام حقوق
قیده شده پاک مي گردد.
ماده 1889
هرگاه مزايده به شخص ديكري غير از حايز تعلق بكيرد. شخص مذكور مي تواند
بموجب حکم مزایده حق خود را از حایز بدست آرد.
ماده 1890
هركاه ثمنيكه مزايده به آن تعلق كرفته: برحقوق دائنينيكه حقوق آنها قيد
گردیده زیادت نماید. اين زیادت حق حایز بوده ودائنين رهن كيرنده, مي توانند
حفوق خود را از حایز مطالبه نمایند
ماده 1891
حقوق ارتفاق وحقوق عيني دیگریکه حایز قبل از انتفال ملکیت عقار بوي دارا
بوده بحایز عودت مي تماید.
ماده 1892
حايز مكلف است عوايدعقار را ازتاريخ ابلاغ بتاديه دين يا انصراف از عقار رد
نمايد. در صورتيكه اجراآت مربوط مدت سه سال ترک گردد, مكلقيت برد عوايد
از تاريخ ابلاغ جديد اعتبار دارد.
ماده 1893
صفحه 384:
(1) حایز میتواند از طریق دعوي تضمین برمالک سابق در حدودي مراجعه تماید
که خلف حق مراجعه را برشخصیکه از وي بصورت معاوضه یا تبرع کسب
ملکیت تموده, دارا باشد.
(2) اكر حايز زايد از استحقاق كه به اساس سند ملکیت به ذمه مدیون است
تادیه نماید و اين تادیه بنا بر هر سيبي که باشد. مي تواند به مدیون مراجعه
نماید. در این صورت حایز قایم مقام دائنيني مي گردد که حقوق آنها را تادیه
تفوده است:
ماده 1894
حایز شخصاً ازنقصانیکه باثر خطاء وي بر عقار عاید گردد, در برابر دائنین
مسئول شناخته ميشود.
قسمت سوم
انقضاي رهن رسمي
ماده 1895
(1) رهن رسمي مانند رهن حبازي بانقضاي دین تضمین شده منقضي گردیده و
به اثر زوال سببیکه دین به آن منقضي گردیده. عودت مي نماید.
(2) عودت رهن, حقوقي را که اشخاص داراي حسن نیت در طرف مدت
انقضاي حق وعودت آن از غیر کسب نموده اند. اخلال نمي نماید
ماده 1896
حق رهن رسمي با اتمام اجراآت پاک کردن بصورت نهائي منقضي مي كردد.
گرچه ملکیت حایزیکه عقار را پاک کرده بنا بر هرسببي که باشد. زایل گردد.
ماده 1897
صفحه 385:
رهن با فروش اجباري عقار از طریق مزایده علني وبه ودیعت گذاشتن من
نهائي آن یابه تادیه ثمن مذکور به دائنینیکه از لحاظ درجه مستحق تادیه حقوق
خود از اين ثمن میشوند. منقضي میگردد.
ماده 1898
داين رهن كيرنده؛ میتواند باوجود بقاي دین, از رهن رسمي تنازل نماید.
ماده 1899
بر رهن رسمي احكام مربوط به عدم انقضاء به اثر وفات رهن دهنده يا رهن
كيرنده و بقاي دين نزد ورثه تطبيق ميكردد.
صفحه 386:
کتاب چهارم
حقوق عيني
باب اول
حقوق عيني اصلي
فصل اول
حقوق ملكيت
قسمت اول
تعریف, ساحه و حمایت ملکیت
ماده 1900 -
صفحه 387:
ملکیت, حقي است که به مقتضاي آن شي تحت اراده و تسلط شخص قرار
میگیرد. و تنها مالك میتواند در حدود احکام قانون به استعمال, بهره برداري و
هر نوع تصرف مالکانه در آن بپردازد.
ماده 1901 -
مالك شي, مالك تمام آنچه که از عناصر اصلي ul شمرده شده و انفصال آن از
شي بدون از بين رفتن یا تلف شدن یا تغییر یافتن شي ممکن نباشد. شتاخته
فیشود.
ماده 1902 -
ساحة ملکیت زمین, به آنچه که عمقا و ارتفاعا معتاد و مجاز است شامل مي
باشد.
بموجب موافقه یا حکم قانون, ملکیت سطح زمین از ملکیت مافوق و ماتحت
آن مجزا شده مي تواند
ماده 1903
ملکیت هیچ شخص از دست او كشيد شده نميتواند مكر بموجب قانون.
قسمت دوم
قبود ملکیت
ماده 1904
مالك ميتواند در ملكيت خود در حدود قانون تصرف نمايد.
ماده 1905 -
هرگاه بملك حق غیر تعلق بگیرد. مالك نمیتواند در آن طوري تصرف نماید که
موجب ضرر غیر گردد. مگر به اجازه صاحب حق.
ماده 1906 -
ضرر فاحش قدیم باشد یا جدید از ow برده میشود.
صفحه 388:
ماده 1907
ضرر فاحش آن است كه سبب شكست يا انهدام بنا كرديده ويا مانع جوايج
اصلي كه عبارت از منافع مقصود آن است گردد.
ماده 1908 -
مانع شدن روشني بطور كلي از خانه ضرر فاحش شمرده میشود. هیچکس
نمیتواند چنان بنائي اعمار نماید که کلکین خانه همجوار را مسدود ساخته و
بطور كلي مانع روشني در آن گردد. در صورت احداث چنین بنا. همجوار میتواند
دقع ضرر را در صورت امکان و در غیر آن از بين بردن بناء را براي دقع ضرر
مطالبه نماید.
ماده 1909
شخصيكه عمارتي بناء ميكند بايد آنرا طوري اعمار نمايد كه از كلكين, عمارت
قديمه همجوار متضرر تكردد.
ماده 1910 -
شخصیکه بمصرف خود منبع آيياري یا مجراي آب فاضل را بمتظور أنياري
اراضي خویش احداث مي نماید. اشخاص دیگر بدون اجازه وي حق انتفاع را از
آن ندارند.
ماده 1911 -
با رعایت عدم ضرر رساندن به عامه, تعیین حق استفاده از آب نهر عصومي و
توزیع آن به اندازه زميني میباشد که آبياري را ایجاب میکند.
ماده 1912 -
مالك اراضي ایکه بواسطه آلات یا نهر زمین خود را آبياري مینماید در حالیکه
حق جریان آب را بر اراضي غیر نداشته باشد نمیتواند مالك زمین مذکور را به
جریان آب خود مجبور گرداند
ماده 1913 -
صفحه 389:
هرگاه شخص حق جریان آب را بر زمین ديگري داشته باشد. مالك زمین مذكور
تمي تواند مانع جریان آب او در زمین خود گردد.
ماده 1914
شخصیکه زمین خود را پصورت عادي طوریکه زمین آن را تحمل بتواند. ola
تماید و بهاثر آن آب در زمین شخص ديگري جریان بیدا کند و زراعت او را از
Ou ببرد, ضامن شناخته نمیشود و اگر زمین خود را بصورت غیر عادي آبياري
نموده و شخص ديگري از آن متضرر گردد, ضامن شناخته میشود.
ماده 1915 -
حقابه بمیراث برده میشود و با استفاده از آن وصیت جواز دارد.
ماده 1916
(1) حق آبه زمین, تابع زمین مي باشد.
)2( فروش, هبه و اجازه حقابه زمین زاید از ضرورت صاحب زمین, جز بمنطور
آبياري زمين جواز ندارد.
(3) ساير احكام مربوط به حق آبه و آبباري زمين كه در اين قانون بيش بيني
نشده, تایع احکام قانون خاص میباشد.
ماده 1917
مالك زمین مکلف است, بجریان آب كافي بمنظور آبياري زمین هاي دور ملکیت
اشخاص دیگر از منبع آب بر زمین خود اجازه بدهد و همچنان به فاضل آب
آبياري شدة زمین هاي مذکور که در نزديك ترین جوي عمومي بریزد. اجازه
نماید.
مشروط بر اینکه در برابر آن تعویض عادلانه داده شود
ماده 1918
صفحه 390:
هرگاه تمام مشترکین آب به رضائیت خویش باصلاحات ضروري نهر یا جوي
نپردازند. به اساس مطالبه هر يك از شرکاء به اين امر وادار ساخته میشوند.
ماده 1919
مالك زميتيكه اصلا براه عام اتصال ندارد ويا راه مرور به آن ناكافي و دشوار
باشد, طوريكه احداث راه كافي بدون تحمل مصارف گزاف یا دشواري بزرگ
میسر نباشد. میتواند در برابر تعویض عادلانه در زمین همجوار به اندازه لازم
تصرف و آن زا استعمال تماید. عشروط بر اننکه از حد معتاد تجاوز نتماید و انن
حق تنها در موضع استعمال شده مي تواند که با کمترین ضرر رفت و آمد
تقضوو منت if
ماده 1920
هرگاه مانع اتصال براه عام از تفسیم و تجزیه قانوني عقار نشات کرده باشد و
احداث راه كافي در اجراء عقار مذکور ممکن باشد. مطالبه حق مرور بجز در
همان اجزاء جواز ندارد.
ماده 1921
هر يك از مالكين اراضي همجوار. ميتوانند طرف ديكر را با تعيين حدود در
اراضي اتصال يافته يكديكر مجبور سازند. مصارف تعيين حدود بين طرفين
مشترك مي باشد.
ماده 1922
هركاه ديواري بين دو نفر مشترك باشد, يكي از طرفين نميتواند بدون اجازه
طرف ديكر به تغيبر ارتفاع آن ببردازد يا بناء ديكري را به آن بيفزايد.
ماده 1923 -
هر يك از شرکاء مي توانند بالاي دیوار مشترك باندازه شريك, چوب یا دیگر
مواد استنادیه هاي خويش را بكذارد. مشروط ب اينكه از حدود مقاومت دیوار
مذكور تجاوز نكند.
صفحه 391:
تزئيذ يا تغبیر مکان چوب از طرف يك شريك بدون اجازه شريك دیگر با رعایت
سلامت دیوار جواز ندارد.
ماده 1924
هركاه ديوار مشترك مقاومت خود را از دست داده و خوف انهدام آن موجود
باشد. اگر يكي از شرکاء اراده خراب کردن آنرا بنماید و شريك دیگر مصانعت
کند. منع کننده به تخریب دیوار مجبور کرده میشود.
ماده 1925 -
هرگاه شرکاء بانهدام دیوارمشترك بپردازند. یا دیوار مذکور بیفتد و هر شريك
بالاي آن چيزي گذاشته باشد و در تعمیر مجدد آن يكي از شرکاء ممانعت نماید.
شريك منع کننده بصورت مطلق به ساختن آن مکلف ميشود. در صورتیکه يکي
از شرکاء به اجازه محکمه باعمار آن بپردازد. مصارف آترا به مقدار حصة
شريك دیگر مطالبه کرده میتواند و تا زمانیکه شريك مذکور حصه خویش را
تبردازد شريك دیگر میتواند او را از استفاده از دیوار منع نماید.
ماده 1926 -
دیواریکه هنگام بناء حد فاصل ye 99 عمارت باشد. تا زمان جدائي دو بناء دیوار
مشترك دانسته ميشود. مگر وقتیکه دلیل ديگري بعکس آن ظاهر شود.
ماده 1927 -
همجواريكه در مصارف اعمار دیوار
هم نگرفته, وقتي شريك دیوار شناخته میشود که نصف مصارف بناء و نصف
قیمت زمین را که دیوار بر آن وافع است, بپردازد.
ماده 1928
همجوار. نميتواند همجوار ديكر را باعمار دیوار یا چیز ديگري در داخل حدود
ملکیت او مکلف سازد. همچنان نميتواند او را به دادن قسمتي از دیوار او یا
قسمتي از زمینیکه دیوار بر آن بنا شده وا دار سازد مگر در حدود حکم ماده (
7 این قانون.
صفحه 392:
ماده 1929
همچوار حق ندارد. بطرف همچوار خود در مسافه کمتر از يك متر کلکین یا
کلکینچه داشته باشد مسافه از عقب دیواریکه کلکین یا کلکینچه در آن واقع
است یا از کنار خارجي دیوار اندازه میشود.
ماده 1930
همجوار ميتواتد كه كلكين . كلكينجه ملاقي در برابر عقار همجوار كه در عين
وقت در براير راه عام باشد. داشته باشد.
ماده 1931
روشن دانيكه قاعدة آن از سطح اطاق بيشتر از قامت انسان ارتفاع داشته
باشد و منظور از آن جریان هوا و داخل شدن روشني باشد, طوریکه دیدن از
آن عادتا بر عقار همجوار ممکن نباشد, اندازه مسافه در آن شرط نیست.
ماده 1932
فابریکه , دستگاه تجارتي, چاه و دیگر تاسیساتیکه به همجوار ضرر مي رساند.
باید در مسافه اعمار گردد که ضرر آن به همجوار نرسد.
ماده 1933
هركاه عقديا وصيث متضمن شرطي باشد كه بمقتضاي آن تصرف در مال منع
گردیده باشد. شرط مذکور تا زمانیکه مبني بر سبب مشروع و منحصر يمذت
معقول نباشد صحیح نمیباشد. سبب وقتي مشروع پنداشته میشود که منظور از
منع تصرف حمایت منفعت حایز متصرف یا متصرف الیه يا شخص ثالث باشد و
مدت هنگامي معقول شمرده میشود که مقید به حیات متصرف يا متصرف البه
یا شخص ثالث باشد.
ماده 1934
هركاه شرط وارده در عقد يا وصيت مبني بر منع از تصرف طبق حكم ماده (
3 اين قانون صحيح باشد هر نوع تصرف مخالف آن باطل شمرده میشود.
صفحه 393:
قسمت سوم
ملکیت مشاع
ماده 1935 -
هرگاه ملکیت عین, بین دو نفر یا زیاده از آن مشاع باشد. هر يك آنها بانداژه
حصه خويش از آن حق استفاده داشته و میتواند در آن طوري تصرف تماید که
به شريك دیگر ضرر عاید نگردد. همچنان در صورتیکه مقدار مشاع معلوم باشد
بیع و بهره برداري آن بصورت مشاع جواز دارد و استعمال آن نیز جواز دارد.
امشروطریر آیعکه بصع 3روسایر نر لسر جارد نگزوو:
ماده 1936 -
هرگاه يكي از شرکاء يك قسمت معین مال مشاع را تصرف نماید و آن قسمت
مال حین قسمت در حصه او واقع نشود. حق متصرف البه بهمان جزئیکه بعد از
تقسیم به متصرف تعلق میگیرد. انتقال مي نماید. و در صورتیکه متصرف عدم
معرفت خویش را مبني بر مکلیت مشاع در عين متصرف فبها ثابت نمايد,
میتواند به ابطال تصرف بپردازد.
ماده 1937
اداره مال مشاع حق تمام شرکاء میباشد, مكر اينكه موافقه طور ديكري
صورت گرفته باشد.
ماده 1938
شركاء در مال مشاع تابع راي اكثريت ميباشند و اكثريت به اساس قيمت
حصصي محاسيه ميشوند در صورت عدم تحقیق اکثریت محکمه میتواند تدابیر
ضروري را به اساس در خواست يكي از شرکاء اتخاذ نماید رهمچنان محکمه
میتواند هنگام ضرورت شخصي را تعبین نماید تا مال مشاع را اداره نماید.
ماده 1939-
صفحه 394:
هر يك از شرکاء مال مشاع میتواند وسایل لازمي را جهت حفاطت مال صذکور
انفاوماند:,گرچة تابر کته آن جوا فعت:نداستة:باسند..
ماده 1940
هر يك از شركاء باندازه حصه خود در خانه مشترك حق سكونت را دارد .
ماده 1941
حصه يكي از دوشريك در دست شريك دیگر حیثیت امانت را داشته,در صورتیکه
بدون قصور او از بين برود, ضامن شناخته نميشود.
ماده 1942
هرگاه ملکیت مشترك محناج اصلاح و ترمیم باشد. شرکاء در آن مشترکا به
آتدازه حمن: شود ده اديه
ماده 1943
هركاه يك شريك به اجازه ساير شركاء در اعمار ملكيت مشترك بيردازد ميتواند
مصارف آن را به اندازه حصص هر يك مطالبه نمايد. و در صورتیکه بدون اجازه
بجنين عمل مبادرت نموده باشد متبرع شناخته شده و شريكي كه به قيمت
حصه خود اجازه نداده رجوع كرده نمي تواند.
ماده 1944 -
(1) هرگاه ملکیت مشتركي که قابل قسمت نبوده محتاج اصلاح و ترمیم گردد و
يكي از شرکاء غایب باشد, حصول اجاژه محکمه در خصوص اعمار آن حتمي
است. درین صورت کسیکه به ترمیم مي بردازد میتواند مصارف مذکور را از
شرکاء و شريك غایب بعد از حضور وي باندازه حصه هر يك مطالبه نماید.
(2) اگر اقدام مذکور بدون اجازه صورت گیرد. راجع به مصارف خود بر سایر
شرکاء رجوع کرده نمي تواند
ماده 1945
صفحه 395:
اهزگاه لکوت Jb ua ee سمت عور ترس ويكن رتكا ارات
اعمار آترا داشته و ديگري امتناع آورد. ممتنع به اعمار مکلف شده تمیتواند. در
صورتیکه يكي از شرکاء بدون اجازه شريك دیگر و یا محکمه به آن اقدام نمایدء
متبرع شناخته میشود.
ماده 1946 -
هرگاه قسمتي از ملك مشترك غیر قابل قسمت. منهدم گردد و يكي از شرکاء
اراده اعمار آنرا داشته و شرکاء دیگر از آن امتناع آورند. در حالیکه شريك
باجازه محکمه به اعمار آن اقدام نماید. میتواند سایر شرکاء را الي gles تادیه
مصرف حصه آنها را از انتفاع ملکیت مذکور منع نماید و اگر شريك بدون اجازه
محکمه به اعمار آن اقدام نماید. حق مراجعه او بر سایر شرکاء ساقط میگردد.
ماده 1947 -
هرگاه ملکیت مشترك غبر قابل قسمت کاملا منهدم گردیده و هموار شود هیچ
يك از شرکاء به اعمار آن مکلف نبوده زمین آن بین شرکاء تقسیم میشود.
ماده 1948 -
مصارف اداره کردن حفاظت و مالیات وسایر تکالیف عایده يا تعيين شدهء بر
مال مشترك را هر شريك به اندازه حصه خود در مال مشترك متحصل میگردد.
مگر اينکه موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد.
ماده 1949 -
شرکائیکه حداقل مالك سه ريع مال مشاع باشندء ميتوانند يا اعلان به ساير
شركاء درخصوص تصرف بر مال مذكور تصميم اتخاذ نمايند.
مشروط بر ايتكه به اسباب موجبه قديمه استناد نمايند. شريكي كه بر اتخاذ
جنين تصميم اعتراضي داشته باشد, مینواند در خلال دو ماه از تاريخ اعلان به
محکمة با صلاحیت رجوع تماید. محکمه مي تواند بر ضرورت تصرف حکم ویا
آنرا رد نماید
ماده 1950 -
صفحه 396:
شريك در مال مشاع منقول یا در مجموع اموال میتواند قبل از تقسیم مطالبه
استرداد آن حصه از مال مشاع را نماید که از جانب شريك دیگر بفروش
رسیده, مشروط بر اينكه اين مطالبه را در خلال مدت سي روز از تاریخ علم او
بفروش, يا از تاريخ اعلان بفروش غرض اطلاع ببایع و مشتري توجیه نصوده
باشد. در اين صورت مسترد کننده در تمام حقوق و تعهدات قایم مقام مشتري
قرار میگیرد. بشرطیکه تمام مصارف او را تعویض نماید.
اگر شرکائیکه رد کردن مال فروخته شده فقره فوق را مطالبه مي نمیاند متعدد
باشندء هر يك میتواند به اندازه حصه خود رد آنرا مطالبه نماید.
قسمت چارم
رفع مشاع باثر نقسیم
ماده 1951 -
تقسیم, عبارت است از تعیین حصة مشاع و اداء آن که برضائیت شرکاء یا حکم
محکمه صورت میگیرد.
ماده 1952 -
تقسیم رضائي در غیاب يكي از تقسیم کنندگان جواز ندارد. ولي یا وصي صفیر
در تقسیم قایم مقام صغیر میگردد. مشروط بر اینکه محکمه با صلاحیت مطابق
با حکام قانون به آن موافقت نماید.
ماده 1953
اكر شركاء به ابقاي مال مشاع به اساس حکم قانون یا موافقه, مکلف نشده
باشندء هر يك از شركاء ميتواند از محكمه تقسيم مال مشاع را مطالبه نمايد.
منع تقسيم مال مشاع باساس موافقه در مدتي كه از بنج سال تجاوز نمايد جواز
ندارد. و در صورتیکه مدت موافقه بیش از پنج سال نباشد, در مورد شريك و
خلف او نافذ شمرده میشود.
ماده 1954
صفحه 397:
باید مال قابلیت تقسیم را داشته باشد, در غیر آن به اساس تقسیم استفاده
مطلوب on JI میرود.
ماده 1955 -
هرگاه مال قابل قسمت باشد محکمه میتواند هنكام مطالبه تقسيم از جانب
يكي از شرکاء يك یا چند نفر اهل خبره را به منظور ترتیب و تقسیم حصة هر
شريك موطف نماید
ماده 1956 -
اهل خبره حصص را به اساس خوردترین سهم تقسیم میکند. گر چه تقسیم
جزني باشد. در صورت عدم امکان مي توانند حصه هر يك از شرکاء را تصیین و
مجزا نمایند.
ماده 1957 -
معادله حصص حسب استحفاق که در آن نقصان فاحش نباشد, حتمي است.
ماده 1958 -
حفوق مشترکه منقاسمین بر اعیان نحت قسمت هنگام تقسیم رعایت میشود.
ماده 1959 -
تفسیم بدو شکل صورت میگیرد. يكي به جمع حصه مشاع در هر فرد از افراد
مال اعيان مشترك كه تقسيم جمع ياد ميشود و ديكري يه تعيين حصص مشاع
در يك عين مشترك كه تقسيم تفريق ناميده ميشود.
ماده 1960 -
معادل کمبود حصص به پرداخت مال اضافي از جانب کسیکه حصه بیشتر گرفته
است. جواز دارد
ماده 1961 -
صفحه 398:
در تقسیم رضائي خبار شرط, خیار رويت و خيار عیب, طبق موافقه طرفین و
احکام قانون تطبیق مي گردد.
ماده 1962
هركاه يكي از شركاء در ملك مشترك بدون اجازه باقي شرکاء براي خود
تعميري بسازد و در تقسیم به حصه ديگري اصابت کند به انهدام آن مکلف
میشود.
ماده 1963 -
در دعوي تقسیم محكمه ابتدائيه كه اعيان مورد تقسیم در حوزة آن قرار دارد.
ذيصلاح شناخته ميشود.
ماده 1964 -
محكمه ابتدائيه مندرج ماده (1963) اين قانون منازعات ناشي از تعبین حصص
و سایر منازعات مربوط را که قانونا در ساحه صلاحیت آن داخل باشد. حل و
فطل مي نماید.
ماده 1965 -
هرگاه هنگام رسيدگي محکمه ابتدائیه بدغوي تقسیم منازغات ديگري بروز
نماید. محکمه مکلف است دعوي تقسیم را تا زمان انفصال قطعي منازعات
مذکور متوقف سازد.
ماده 1966 -
هرگاه منازعه قطع شود و حصص بطریق رضالي تعیین گردد. محکمه باعطاي
حصه مفرزه هر يك از شرکاء حکم مي نمايد.
در صورتیکه حصص بطریق رضالي تعبین نگردد, تفسیم بین شرکاء باساس
Juan B's GUNS Sige ae جحکهترج گزنیده او باعطاه jo Gps aia
شريك حکم صادر مي گردد.
ماده 1967 -
صفحه 399:
هرگاه تقسیم عین مال متعذر بوده یا مال که تقسیم قیمت آن مطلوب است در
اثر تقسیم قیمت آن بسیار زیاد تتزیل نماید. مال طبق احکام قانون اصول
محاکمات مدني به فروش میرسد.
ماده 1968 -
در دعوي تقسیم , ادخال , داثثینیکه حقوق آنها مقید است و داثثینیکه در انجام
تقسیم عین یا پفروش مال طور مزایده اعتراض مینمایند. حتمي شمرده
ميشود. در غیر آن تقسیم در حق آنها نافذ تمیگردد.
ماده 1969
هركاه عليه ميت بعد از تقسيم متروكه او دين ظاهر شود. فسخ تفسيم جواز
دارد. مگر اينکه ورثه دین را تادیه یاداین از دين خود بورثه ابراء نماید و یا از
ميت مال ديكري غير از مال تقسیم شده باقیمانده باشد که دین را تکافو نماید.
ماده 1970 -
متقاسم از ملکیت مال مشاع. مالك حصه شناخته ميشود كه تقسيم باو تعلق
گرفته و در حصص باقیمانده مالك چيزي نمي باشد.
ماده 1971 -
متقاسمان در برابر یکدیگر از تعرض یا استحقاق که بنا به سبب قیل از تقسیم
واقع شود, ضامن مي باشند. هر يك آنها بتناسب حصه خود باعتبار قیمت روز
تفسیم مال به تادیه تعویض به مستحق ضمان مکلف مي باشد. اگر يكي از
متقاسمان نادار باشد. مقدار ضمان که بر او لازم است بر تمام متقاسمان
دارنده و مستحق ضمان, توزیع میگردد.
ماده 1972 -
تضمین در حالات آتي مورد ندارد:
1 اگر بموجب موافقه صریح بنابر موجبة خاص که ضمان از آن نشات کرده
تضمین عفو شده باشد.
صفحه 400:
2 استحقاق به خطاء شخص متقاسم راجع باشد.
ماده 1973 -
)1( نقض تقسیم رضائي بشرطي جواز دارد که يكي از متقاسمان ثابت نماید که
از تقسیم باثر غین باندازه بیش از خمس قیمت به او ضرر عاید شده است. در
تعبین اندازه غبن قیمت روز تقسیم مال اعتبار داده ميشود.
(2) بعد از انقضاي سال ما بعد تقسيم دعوي شنيده نميشود و مدعي عليه
ميتواند با يرداخت نقديا عين كه كميود حصه مدعي را بوره كتد.دعوي را
متوقف نماید.
قسمت پنجم
تفسیم منافع
ماده 1974 -
تقسیم منافع یا زماني میباشدو یا مكاني و هر دوي آن بصورت رضائي یا قضائي
انجام میگردد.
ماده 1975-
در تقسیم منافع مكاني, شرکاء موافقه مینمایند که هر يك آن از جزء معین
منفعت مال که با حصه او در مال مشترك مشاع مساوي باشد. استفاده نموده
و در مقابل آن از استفاده کردن اجزاء باقيماندة حصه خود به شرکاء دیگر تنازل
نماید . مدت اين موافقه از ينج سال تجاوز کرده نمیتواند. اگر مدت تعیین نشده
باشد. موافقه تا مدت یکسال دوام میکند و در صورتیکه قبل از سه ماه از تاریخ
ختم سال شريك عدم رضائیت خود را بسایر شرکاء ابلاغ ننماید. موافقه براي
سال آبنده نیز تجدید شده تلقي میگردد: اگر اين تقسیم بهمین وضع تا مدت
پانزده سال دوام کند. تقسیم نهائي شمرده میشود.
ماده 1976
صفحه 401:
dies آن ام که فراع چواممه ایو یصورته ماوت giley ale peas
تمام مال مشترك هر يك آن براي مدتي که متناسب حصه او باشد, استفاده
نمایند.
آگر يکي از شرکاء در مال غير قابل قسمت. مطالبه تقسیم منافع تماید و
شرکاء دیگر از آن امتناع آورند. تفسیم منافع بصورت جبري صورت میگیرد
ماده 1977 -
تقسیم منافع از حیث جواز تمسك به آن بر غیر و از حیث اهلیت متقاسمان,
حقوق و تعهدات آنها و طرق اثبات تابع احکام عقد اجاره شناخته میشود.
مشروط بر اينکه احکام مذکور با طبیعت این تفسیم معارض نباشد.
قسمت ششم
مشاع اجياري و ملکیت طبقات منازل
مبحث اول - مشاع اجباري
ماده 1978 -
هرگاه از منظور تهیه مال مشاع چنین معلوم گردد که مال مذکور باید بصورت
دایم باقي ماند شرکاء نمي توانند تقسیم آنرا مطالبه نمیند
مبحث دوم - ملکیت طبقات منازل
ماده 1979 -
صفحه 402:
هرگاه يكي مالك طبقه بالا و ديگري مالك طبقه پائین عمارت باشد. مالك طبقه
بالا حق قرار را بر سقف داشته و سقف ملکیت مالك طبقه پائین شناخته
میشود.
مالك طبقه بالا از سطح آن بصورت معتاد حق استفاده را دارد مالك ual aisle
عمارت در طبقه بالا در حدود صیانت حق خود حق دارد.
ماده 1980 -
هرگاه دروازه مدخل طبقه بالا و پائین عمارت يکي باشد. مالکین هر دو عمارت
يكي باشد. مالکین هر دو طبقه حق استعمال آنرا بصورت مشترك داشته هیچ
يك ديگري را از استفاده از آن منع کرده نمیتواند.
ماده 1981
هركاه مالك طبقه باثين عمارت طبقه مذكور را تجاوزا تخريب نمايد, به تجديد
بنا بصورت چبري مکلف مي باشد.
ماده 1982
(1) هرگاه طبقه پائین عمارت بدون فعل مالك آن منهدم گردد به بناء آن مکلف
مي باشد.
SI مالك منزل پائین از اعمار مجدد آن امتناع آورد و مالك طبقه بالابه اجازه
مالك طبقه پائین یا اجازه محکمه باعمار آن بپردازد. میتواند مصارف اعمار را از
مالك طبقه پائین حاصل نماید.
(2) اگر مالك طبقه بالا بدون اجازه مالك طبقه پائین یا بدون اجازه محکمه
باعمار اقدام کند. حق مراجعه او بر مالك طبقه پائین منحصو به قیمت بنا
میباشد و قیمت به اساس نرخ گذاري اهل خيره به قيمت روز اعمار تعيين
میشود نه قیمت روز مراجعه.
ماده 1983 -
مالك طبقه بالا در هر دو حالت مندرج ماده (1982) اين قانون, میتواند مالك
طبقه پائین را از سکونت و استفاده طبقة مذکور تا زماني منع نماید که حق او
صفحه 403:
را تادیه کند. همچنان میتواند به اجازه محکمه آنرا به اجاره داده و از اچرت آن
حق خود را بگیرد.
ماده 1984 -
مالك طبقه بالا نمیتواند بدون اجازه مالك طبقه پائین در بالاي منزل بنا جدید
اعمار یا به ارتفاع منزل خود اقدام کند. مگر اینکه ثابت شود عمل مذکور به
طبقه پائین ضرر عاید نمي کند. در اینصورت میتواند بدون اجازه مالك طبقه
پائین به اعمار یا ارتفاع آن اقدام کند.
فصل دوم
اسیاب کسب ملکیت
قسمت اول
تصاحب
ماده 1985 -
شخصیکه مال منقول مباح را قبل از دیگران بدست آرد, مالك آن شناخته
میشود.
ماده 1986
هرگاه مالك مال منقول از ملکیت آن صرف نظر نماید , به مال مباح تبديل
Si
ماده 1987 -
احراز, یا حقيقي است که با گذاشتن دست فعلي بر شي يا حکمي است که به
تهيه سیب آن محقق مي گردد.
ماده 1988 -
هرگاه معدن, خزانه يا آثار باستاني در اراضي مملوکه شخصي کشف گردد.
ملکیت آن از دولت بوده علاوه بر اعطاي مکافات براي مالك, زمین مطابق به
قانون استملاك مي گردد.
صفحه 404:
ماده 1989 -
کسیکه در اراضي دولتي معدن خزانه دفن شده با اثر باستاني را بیابد. ملك
دولت شمرده شده مقامات با صلاحیت در مقایل به او مکافات مناسب تعبین
میکنند.
ماده 1990
حقوق دز شکاز آبي و زميني: لقطه و آثار تاريخي توستط فوانین خاض تنظیم
2955S
ماده 1991 -
اراضي زراعتي لا مالك ملکیت دولت بوده تملك آن بدون اجازه دولت و خلاف
احکام قانون. جواز ندارد.
ماده 1992 -
اراضي بایر غیر قابل انتفاع که لا مالك باشد. ملك شخصي شناخته میشود که به
اجازه حکومت آن را تصرف و آباد نموده باشد. اگر اراضي بایر و لا مالك به
اجازه حکومت آباد گردد ودر آن کشت زراعت و بنا آباد کند آباد کننده مالك آن
شناخته شده و به تادیه مالیات مکلف میشود. مگر اينکه فانون خاص طور دیگر
حکم کرده باشد.
قسمت دوم
انتفال ملکیت به سیب وفات
مبحث اول ميراث
قرع اول احكام عمومي
ماده 1993
ملكيت اموال منقول و عقار و حقوقيكه از مورث به ارث گذاشته شود. مطایق
قواعد و حصص مندرج مواد ذیل بورثه انتقال مي یابد.
صفحه 405:
ماده 1994
استحقاق ارث بمرگ مورث یا به اعتبار اينکه به حکم قاضي مرده شمرده شده,
تحقق مي یابد
ماده 1995 -
براي تثبیت استحقاق ارث. تحقق حیات حقيقي, یا حکمي وارث هنگام مرگ
مورت يا وماج سدور کم یه مرگ تورت«سمن: هروه چیهوو:
ماده 1996 -
هرگاه دو نفر بعیرد و معلوم شده نتواند که کدام يکي از آنها اول مرده در مترو
که ديگري مستحقق شده نمي تواند. اعم از اینکه مرگ آنها دريك حادثه باشد یا
در حوادث مختلف.
فرع دوم - متروکه و توزیع آن
ماده 1997 -
از متروکه به ترتیب یل تادیه میشود:
مصارف تکفین و تجهیز میت تا زمان دفن.
اداء دیونیکه بر ذمه او واجب است.
وصیت میت از ثلث ما بقي متروکه بعد از تادیه دین.
تقسیم باقیمانده متروکه به ورثه مطایق احکام میراث
ماده 1998 -
(1) هرگاه طبق حکم فقره (4) ماده 1997 در اين قانون مستحق میراث
موجود نگردد. میراث متروکه متباقي حسب ذیل توزیع میشود:
استحقاق شخصیکه میت به تسب او به غیر از خود اقرار نموده باشد.
وصيت زايد از حدوديكه وصيت در آن تنفيذ ميشود.
صفحه 406:
(2) در صورتیکه اشخاص فوق این ماده موجود نشوند منروکه یا آنچه از آن
باقي مانده. به دولت تعلق مي گیرد.
فرع سوم - موانع میراث
ماده 1999 -
از موانع. میراث قتل عمدي مورث است. اعم از اينکه قاتل فاعل اصلي یا
شريك يا شاهد ناحق باشد که شهادت ناحق او موجب حکم اعدام و تنفیذ آن
گردیده باشد. مشروط بر اينکه قتل بدون حق و بدون عذر بوده و قاثل عاقل و
سن:هجتمسالگي: زا تکبیل نهوده: ناهد
ماده 2000 -
استحقاق ارث بین مسلمان و غیر مسلمان نیست. اما غیر مسلمان از یکدیگر
مستحق میراث شده میتوانند. اختلاف دو کشور در بین مسلمین و غير مسلمين
مانع ميراث نمي گردد. مگر Sul قانون مملکت بیگانه میراث بردن بیگانه را
منع تموده باشد.
اجانب نمي توانند بر اساس ارث مندرج فقره (1) اين ماده, حق ملکیت را در
اموال عقاري تمسك نماید.
فروع چهارم - اسیاب میرات
ماده 2001 -
)1( اسیاب ميراث زوجیت و قرابت است.
ماده 2002
ارث به اساس زوجیت تتها a طریقه فرض بوده و در قرابت به طریقه فرض
عصوبت یا به هر دو یا رحم یا رعایت قواعد حجب و رد مي باشد.
ماده 2003
هرگاه يكي از ورثه از دو جهت مستحق ارث باشد. با رعایت احکام اين فصل از
هر دو چهت میراث برده مي تواند.
صفحه 407:
جزء اول - بطریق فرض
ماده 2004
فرض سهم معین وارث است.
در توزیع متروکه و در میراث سهام صاحبان فروض مقدم به دیگران داده
ميشود. صاحبان فروض عبارت اند از پدر, جد صحیح گر چه مراتب آن بالا رود.
برادر مادري, خواهر مادري, زوج, زوجه, دختر یا دختران دختر یا دختران پسر
گر چه مراتب آنها تنزیل نماید خواهر عيني, خواهر پدري مادر جد صحیحه گر چه
مراتب آن ها الا رود.
ماده 2005 -
(1) با رعایت حکم ماده (2022) اين قانون اگر از متوفي پدر و پسر یا پسر
پسر گر چه مراتب او تنزیل یاید موجود شود. حصه پدر سدس میباشد.
)2( جد صحیح كسي است که در نسبت وي به میت اناث داخل نشود و حصه
وي به ترتيبيكه در ماده (2004) اين قانون درج است سدس مي باشد.
ماده 2006 -
اولاد مادري اعم از پسر و دختر در صورتیکه تنها يك فرد باشد. حصه او سدس
و در حالیکه متعدد باشند حصة آنها ثلث مي باشد. ذکور و اتاث آنها در تقسیم
پرابر اند.
در حالت دوم اگر ذوي الفروض تمام متروکه را در بر گیرد یا اولاد مادري ,
برادر یا پرادران عيني, بصورت جداگانه یا همراه با خواهر یا خواهر آن عيني,
شريك میشونذ وذر مین آنها ثلث به ترتيب فوق تقسيم ميشود.
ماده 2007 -
(1) براي زوج در حال نداشتن اولاد یا اولاد پسر گر چه مراب او تنزینل نماید.
نصف میرات میرسد و در حال موجودیت اولاد یا اولاد بسر گر چه صراتب او
تنزیل کند. چهارم حصة میراث میرسد.
صفحه 408:
(2) زوجه گر چه مطلقه رجعي باشد در صورتیکه شوهر در حال بقاي عدت او
وفات نماید. یا زوجات در صورت نداشتن اولاد با اولاد بسر كر جه مراتب او
تنزیل نماید. چهارم حصه میراث ودر صورت وجود اولاد یا اولاد پسر گر چه
مراتب تنزیل کند هشتم حصة میراث را مستحق میشوند.
3- مطلقه طلاق بائن در معرض موت حکم زوجه را دارد , مشروط براینکه
زوجه بر طلاق راضي نبوده وطلاق کننده در همان مرض بمیرد و مطلفه هنوز
در عدت باشد
ماده 2008 -
دختران با رعایت حکم ماده (2019 ) اين قانون حسب ذیل مستحق میراث
میگردندد
1-یکدختر نصف دو یا بیشتر ازآن ثلثان میراث را مستحق میگردند.
2- دختران پسر در حال نداشتن دختر یا دختر پسر كه از حيث درجه از وي بالاتر
باشد , مستحق میراث مندرج فقره فوق میگردند. دختران پسر يكي باشند یا
بیشتر از آن , در صورت موجودیت دختر یا دختر پسر که در درجه بالاتر از وي
قرار داشته باشد , مستحق ششم حصه میراث میگردند.
ماده 2009-
خواهران عيتي با رعایت حکم مواد (2091 و2020 ) اين فانون حسب آني
مستحق میراث مي باشند:
1- يك خواهر عيني نصف و دو یا بیشتر از آن ثلثان میراث را مستحق مي
Bi
2- خواهران پدري در حال نداشتن خواهر عيني ,حصص مندرج فقره فوق را و
با موجودیت يك خواهر عيني, ششم حصه میراث را مستحق میشوند. اعم از
اينکه خواهران پدري يك نفرباشد یا بیشتر از آن.
ماده 2010
صفحه 409:
(1) مادر با موجودیت اولاد یا اولاد پسر گر چه مراتب او تنزیل نماید. یاد و یا
بیشتر از دو پرادران و خواهران عيني باشند یا پدري یا مادري و یا مختلط ششم
حصه میراث را و در غیر از اين احوال ثلث میراث کل ترکه را مستحق میشود.
باستتناي حالتیکه ننها با يكي از زوجین و بدر یکجا شود, درين حالت ثلث
باقیمانده ترکه را بعد از حصه زوج یا زوجه مستحق میشود.
)2( جده صحیحه بمادر يكي از والدین يا جد صحيح اطلاق ميشود, كر جه مرا
بالا رود. جده يكي باشد یا متعدد مستحق ششم حصه میراث مي باشتد و در
بین آنها بصورت مساوي تقسیم مي گردد.
ماده 2011 -
هرگاه حصص صاحبان فروض بر متروکه پیشتر گردد. ترکه بتناسب حصص آنها
در میراث تقسیم میگردد.
جزء دوم - میراث به طریقه عصوبت
ماده 2012
عصبه شرعا بالاي كسي اطلاق ميشود كه در صورت نيودن صاحبان فروض
تمام متروكه ودر صورت موجوديت اصحاب فروض در حاليكه از صيراث
محجوب نباشد. باقیمانده اصحاب فروض را از متروکه مستحق میشود.
ماده 2013 -
هرگاه هیچ يك از صاحبان فرض موجود نبوده یا با وجود آنها تمام متروکه شامل
حصص فروض نشود؛ تمام متروکه با آنچه از اصحاب فروض باقیمانده, به عصبه
نسبي داده ميشود.
ماده 2014 -
عصبه تسبي به سه دسته تقسيم ميشوند: عصبه بنفسه, عصبه به سبب غیر,
عصبه مع غير.
ماده 2015
صفحه 410:
عصبه بتفسه, كسي است که در قرایت او بمیت بغیر محتاج نبوده و در تسبت
او بمیت اناث داخل نمي گردد.
ماده 2016
عصبه بنفسه به ترتیب ذیل داراي چار جهت است:
1 بنوت, که شامل پسران و پسران پسر ميشود, گر چه درچه آنها تنزیل sale
2 ابوت, که شامل پدر و جد صحیح ميشود, گر چه در جه آنها بالا رود.
3 اخوت : که شامل برادران عيني پدري, و پسران آنها میگردد. گر چه درجات
آنها پایان رود.
4 عمومیت , که شامل كاكاهاي میت, كاكاهاي يدر ميت و كاكاهاي جد صحيح
میت میشود. گر چه درجات آنها بالا رود. اعم از اينکه عيني باشند یا پدري و
همچنان شامل پسران و پسران پسر آنها ميشود. گر چه درجات آنها پائین رود
ماده 2017 -
هرگاه عصبه بنفسه از نظر جهت يكي باشند, قريب ترين آنها از لحاظ درجه به
میت مستحق شمرده ميشود. اگر در جهت و درجه يكي باشند. حق اولیت به
قرایت داده ميشود. و اگر شخص داراي دو قرابت به میت باشد. بر شخصیکه
داراي يك قرایت است حق اولیت دارد. و گر از لحاظ جهت درچه و قوت قرابت
مساوي: باشند. میرانث ذن بین آنها مساوبانه نفسیم.سي گردد:
ماده 2018 -
عصبه به سيب غيرء به مؤنثي اطلاق مي شود که در عصبات يميت محتاج بغير
بوده ويا با غير در عصويت شريك باشد.
ماده 2019
(1) عصبه به غير عبارت اند از:
دختران با پسران
صفحه 411:
دختران پسر, گر چه درجات آن پائین رود با پسران پسر, گر چه تنزیل نماید. در
حالیکه پسران در درجه متوازي با دختران یا بائین تر از آنها قرار داشته و از
طریق دیگر مستحق ارث نشوند.
خواهران عيني با برادران عيني و خواهران پدري با برادران پدري
(2) در احوال مندرج فقره فوق اين ماده مرد دو چند زن از میراث حصه مي
گیرد.
ماده 2020 -
Lub go aus به مونثي اطلاق میشود که در عصوبت خود به مونث دیگر محتاج
بوده و مونث دیگر در عصویت با او شرکت نداشته باشد.
ماده 2021
(1) عصبه مع غير. عبارت اند از:
خواهران عيني يا بدري با دختران یا دختران پسر, گر چه درجه آنها تنزیل نماید.
درین صورت باقي متروکه را بعد از اداي حصه فروض مستحق میشوند.
(2) به اشخاص مندرج فقره فوق اين ماده نسبت به سایر عصبه مانند برادران
عيني و پدري اعتبار داده شده در حق تقدم, درجه و قوت , تابع احکام آنها مي
باشند.
ماده 2022
هرگاه پدر یا پدر کلان یا دختر یا دختر پسر, گر چه درجه تنزیل یاید یکجا شود.
war متروکه را بطریق فرض و باقیمانده را به طریق عصبیت مستحق مي
32
ماده 2023 -
)1( هرگاه جد با برادران و خواهران عيني یا پدري جمع شود. داراي دو حالت
ارئي مي باشد:
صفحه 412:
1- سهم يك برادر را مستحق میگردد, در صورتیکه تنها با ذکور یا با ذکور و اناث
و یا تنها با انائي که با فرع وارث در میراث عصبه شده باشند. جمع شده باشد.
2 در حالتیکه جد با خواهرانیکه به دکور با با فرع وارث از اناث عصبه نشده
باشد, در اینصورت بعد از اصحاب فروض به طریقه عصبیت مستحق میراث
باقیمانده میگردد.
)2( هرگاه حالت مقاسمه یا ورائت به عصبیت به ترتييي که در فقره فوق این
ماده درج كرديده جد را از ميراث محروم نمايد ويا حصه او را از ششم حصه
كم نمايد به طريقه فرض مستحق ششم خصه مي كردد.
(3) در حالت مقاسمه به اولاد يدري كه محجوب شده باشند, اعتيار داده
نميشود.
جزء سوم - حجب
ماده 2024
حجب, آن است که شخص اهلیت ارث را داشته مگر نسبت موجودیت وارث
دیگر مستحق ارث نمي گردد. محجوب باعث محجوبیت وارث دیگر میگرددحج
ماده 2025
حجب بدو نوع است:
1 حجب نقصان که باعث تقلیل حصه مستحق ارث میشود.
2 حجب حرمان که بصورت کلي از میراث محروم ميشود.
ماده 2026
کسیکه به سیب يكي از موانع میراث از ارث محروم گردد. باعث حجب هیچ يك
از ورثه شده نمیتواند.
ماده 2027 -
شش تفر از ورثه هیچ گاه به حجب حرمان مواجه نمي شوند و آنها عبارتند از
yale ay بسر. دختر. زوج و زوجه.
صفحه 413:
ماده 2028
حجب نقصان بر پنج نقر از ورثه وارد میشود که آنها عبارتند از مادر , دختر,
پسر, خواهر, پدري, زوج و زوجه.
ماده 2029
پدر باعث حجب جد مي گردد خواه از طریق فرض مستحق موجود شود یا از
طریق عصبیت یا هر دود
ماده 2030
مادر ميت باعث حجب جدات از ميراث ميشودء اعم از اينكه جده بدري باشد يا
مادري يا از طرف جد.
ماده 2031
پسر باعث حجب پسر پسر و همچنان هر پسر پسر که درجه او قریب تر باشد.
باعث حجب پسر پسري میگردد که درچه او بعیدتر باشد.
ماده 2032
خواهران و برادران عيني باشند یا پدري یا مادري بموجودیت پدر و جد و پسر و
پسر پسر گر چه درچه شان تنزیل یاید از میراث محروم میشوند.
ماده 2033 -
برادر يدري بموجديت برادر عيني و خواهر عيني ايكه عصبه با غير كرددء
محجوب ميشود.
ماده 2034 -
پسر برادر عيني بواسطه هفت نفر از ورئه محجوب میشود و عبارت اند از:
بدر, جد, پسر, پسر پسر, برادر عيني, برادرپدري و خواهر عيني يا يدري ايكه
ab Wana 338
ماده 2035 -
صفحه 414:
پسر برادر پدري علاوه بر هفت تفر مندرج ماده (2034) اين قانون بموجودیت
پسر برادر عيني, نیز محجوب میشود.
ماده 2036
برادران مادري بموجودیت شش نفر از ورئه محجوب میشوند که عبارنند از:
پدر, جد. پسر, پسر پسر دختلي صلبي و دختر پسر.
ماده 2037
كاكاي عيين يوجود ده فر ازور محجوت ميشود كه عبارسد أز:بدرء جد بسو
پسر پسر, برادر عيني, برادر بدري» خواهر عيني يا بدري, مشروط بر اينكه هر
دو نوع خواهر عصبه شوند با يسر برادر عيني يا بدري.
ماده 2038
پسر كاكاي عيني با موجودیت وارئین مندرج مواد (2036 و 2037) اين قانون
محجوب میگردد. و همچنان با وجود كاكاي عيني محجوب مي گردد و پسر
كاكاي بدري علاوه ير اشخاص مندرج اين ماده يا بسر كاكاي عيني محجوب
ماده 2039
هرگاه دختران صليي میت با دختران پسر میت اجتماع نمایند و دختران حایز دو
ثلث ارث شوند. دختران پسر سافط میشوند. مگر اينكه بسر بسر موجود كردد.
در اينصورت بسر بسر آثرا عصبه ميسازد. مشروط بر اينكه در درجه آنها يا در
درجات بائین تر باشد. و اين پسر پسر دختران پسر را که در درجه پایانتر از او
قرار دارند. محجوب میسازد.
ماده 2040
هركاه خواهران عيني دو ثلث متروكه يا بيشتر از آن را حايز شوند. خواهران
بدري ساقط ميشوند. مكر اينكه با آنها برادر پدري وجود داشته باشد, در اين
صورت به واسطه آن عصبه میگردند.
ماده 2041
صفحه 415:
هرگاه خواهر عيني نصف متروکه را حایز گردد. خواهران پدري ساقط نگردیده,
ششم حصه متروکه را مستحق میشوند.
جزء چارم- رد
ماده 2042
هرگاه ذوي الفروض تمامي متروکه را در بر نگیرد و عصبه وجود نداشته باشد,
باقیمانده فروض باستثتاي زوجین متناسب به حصص فروض بالاي ذوي الفروض
توزیع میشود.
گر يكي از عصبه نسيي يا يکي از ذوي الفروض يا ذوي الارحام موجود نباشد.
باقي مانده متروکه بيكي از زوجین رد میگردد.
جزء پنجم - ارت
ذوي الارحام
ماده 2043
1. هركاه هيج يك از عصبات و اصحاب فروض نسبي وجود نداشته باشند . تمام
متروكه يا باقيمانده آن به ذوي الارحام برداخته مي شود.
2. ذوي الارحام را جار صنف ذيل تشكيل ميدهد كه بالترتيبه يكي ير ديكري در
ارث مقدم شناخته میشود:
1. اولاد دختران , گر چه مراتب آنها تنزیل نماید و اولاد دختران پسر, گرچه
تنزيل درچه نمایند.
2. جد غیر صحیع, گر چه درچه او بالا برود و جده غير صحبحه, گر چه درجه او
يالا شود.
3. پسران برادران مادري و اولاد آنها , گر چه درجه آنها تنزیل نماید و اولاد
خواهران عيني یا پدري یا مادري. گر چه مراتب آنها ننزیل کند و دختران برادران
عيني یا پدري یا مادري و اولاد آنها. كر جه مراتب تنزیل نماید. و دختران پسران
صفحه 416:
برادر عيني یا پدري, گر چه مراتب آنها تنزیل نماید. و اولاد آنهاء گر چه تنزیل
درچه نمایند.
4 مشمولین شش طائفه آتي بعضي بر بعضي دیگر به ترتیب ذیل در استحقاق
ارث , مقدم مي باشند:
الف - كاكاهاي مادري میت و عمه هاي او و ماما هاي او خاله هاي عيني یا
پدري یا مادري او.
ب اولاد طایفه هائیکه در جز (الف) درج كرديده كر جه مراتب آنها تنزیل نماید
و دختران كاكاهاي میت عيني یا پدري باشد و دختران پسران آنها, گر چه درجه
آنها تنزیل نماید. و اولاد همه آنهايي که درین تصریح ذکر شدند, گر چه درجه آنها
تنزیل کند.
ج - كاكاهاي مادري پدر میت, ant هاء ماماها و خاله هاي پدر میت اعم از اینکه
عيني یا پدري یا مادري باشند و كاكاهاي مادر مبت, عمه هاء ماماها و خاله هاي
مادر میت. اعم از اينکه عيني یا پدري یا مادري باشند.
اولاد طایفه هاي مندرج جزء (ج) گرچه صراتب آنها تنزیل نماید و دختران
كاكاهاي عيني یا پدري میت و دختران پسران آنها. گر چه درجه آنها تنزیل نماید
و اولاد دختران اشخاص مذکور . گر چه ننزیل يابند.
ه - كاكاهاي پدر, پدر مادر میت و كاكاهاي مادر مادر میت و كاكاهاي مادر پدر
میت و عمه ها وماماها و خاله هاي همة آنها. اعم از اینکه عيني یا پدري یا مادي
باشند.
و اولاد طایفه هاي مندرج جز (ه) گر چه تنزیل نمایند و دختران كاكاهاي عيني
یا پدري پدر پدر متوفي, و دختران پسران آنها گر چه تنزیل درچه نمایند و اولاد
اشخاصیکه در اين جزء درج گردیده اند, گر چه در درجه پائین قرار داشته
باشند.
ماده 2044 -
صفحه 417:
در صنف اول ذوي الارحام ترجیح باخذ میراث به كساني داده میشود که درجه
قرابت او به متوفي نزدیکتر باشد, اگر در درجه مساوي باشند به اولاد صاحبان
فرض ذوي الارحام ترجیح داده ميشود. اگر در درجه مساوي باشند و ولد صاحب
فرض وجود نداشته یا همه اولاد اصحاب فروض باشند , در میراث شريك مي
گردند
ماده 2045 -
در صنف دوم ذوي الارحام. حق تقدم در ارث به كسي داده میشود که درجه
قرابت او به متوفي نزدیکتر باشد, درحالیکه دردرجه قرابت با هم مساوي
باشند. کسیکه به صاحب فرض منسوب میگردد. مقدم شناخته میشود. اگر با
وجود تساوي درچه هیچ يك بصاحب فرض منسوب نباشد یا همه بصاحبان
فروض منسوب گردند. به جهت قرایت اعتبار داده مبشود. در صورت اتحاد
جهت, در ارث شريك شستاخته میشوند و در صورت اختلاف جهت, دو ثلث
بصاحب جهت قرایت پدر و يك ثلث به صاحب جهت قرابت مادر, پرداخته
میشود.
ماده 2046 -
در صنف سوم ذوي الارحام يكساني حق تقدم داده میشود که از لحاظ درجه
قرایت به متوفي نزدیکتر باشند. در صورت تساوي درجه قرابت, اولاد عصیه
نسیت به اولاد ذوي الارحام مقدم شناخته میشوند ودر صورت عدم اختلاف ازین
ناحیه به قوت قرایت به متوفي اعتبار داده میشود و کسیکه اصل از پدر و مادر
ياشد. نسبت به صاحب اصل پدري و صاحب اصل پدري نسبت به صاحب اصبل
مادري ترجیح داده ميشود.
اكر از لحاظ درجه و قوت قرابت مساوي باشند, مساویانه در ارث شرکت
میورزند.
ماده 2047
در طايفه اول از طوايف صنف جارم مندرج ماده (2043) اين قانون اكر اقارب
جهت پدر متفرد شوند كه عبارت از كاكاهاي مادري وعمه هاي ميت است يا
صفحه 418:
اقارب جهت مادري منفردشوند که عبارت از ماماهاي متوقي و خاله هاي او
است, بقوت بقرابت اعتبار داده مشود ويه اين اساس کسیکه از پدر و صادر
باشد, نسبت به پدري و پدري نسبت به مادري مقدم شناخته میشود. اگر در
قرابت مساوي باشند در میراث شريك مي گردند.
آگراقارب هر دوجهت موجود باشد. به اقارب جهت پدر دو ثلث و به اقارب جهت
مادر يك ثلث از میراث داده میشود و حصص هر جهت حسب تفصیل فقره (1)
اين ماده در بين آنها تقسیم ميشود.
احكام فقرات (1) و (2) اين ماده بر طوايف سوم و بتجم تيز تطبيق ميشود.
ماده 2048
(1) در طايفه دوم نزديكي درجه قرابت يا متوفي مدار اعتيار قرار داده ميشود.
كر جه ازيك جهت نباشند ودر صورت يرايري درجه و اتحاد جهث قوت
قرابتداند نظر گرفته ميشود. اكر اولاد عصبه يا اولاد ذوي الارحام باشد.
گر بعضي اولاد عصبه و بعضي اولاد ذوي الارحام باشند به اولاد عصبه ترجیج
داده میشود و در صورت اختلاف جهت, دو ثلث به جهت پدري و يك ثلث به
جهت مادري پرداخته شده و حصص هر يك از جهات حسب طریقه فوق بین آنها
تفسیم میشود.
احکام فقرات (1) و (2) اين ماده بر طوایف چهارم و ششم نیز تطبیق میشود.
ماده 2049 -
هرگاه وارث از ذوي الارحام باشد, تعدد درجات قرایت اعتبار ندارد. مگر در
صورتیکه اختلاف جهت ثابت شود.
ماده 2050
در ارث ذوي الارحام , قاعده اي حصه ذكور دو جند حصه اناث رعايت ميشود.
جزء ششم - مقر له به نسر
ماده 2051 -
صفحه 419:
1- هرگاه متوفي به نسب کسیکه نسب او مجهول باشد, اعتراف نموده باشد
ونسب شخص مذکوراز غیر ثابت نگردیده و مقر نیز از اقرار خود منصرف
نشود, مقر له مستحق متروکه شناخته میشود.
2- براي کسب استحقاق ارث, درین حالت حیات شخص مقر له حین وفات یا
هنگام حکم به وفات حکمي شخص مقر حتمي است. در غیر آن موانع ارث
مقدم شناخته میشود.
جزء هفتم - احکام منفرق
اول - حمل
ماده 2052
هرگاه حمل با سایر ورثه شرکت تماید یا باعث حجب نقصان ورثه شود, حصه
يك بسر يا يك دختر هر يكي که بیشتر باشد به او گذاشته میشود. ودر صورتیکه
حمل موجب حجب حرمان گردد, تمام متروکه به او گذاشته ميشود.
ماده 2053
هرگاه حمل زنده وفعال تولد شود یا الي خروج اکثر حصفیدن زنده باشد,
مستحق ارث شناخته ميشود. اگر وضع حمل بائر جنایت صورت گیرد. در هر
حال مستحق ارث شده و هم از او میراث برده میشود.
ماده 2054 -
هرگاه زوجه یا معنده متوفي بعد از مرگ او موجود باشد. حمل او در صورتي
مستحق میراث شناخته میشود که حداکثر در خلال مدت سه صد و شصت و پنج
روز از تاريخ وفات یا فرقت , زنده تولد شود.
حمل بغیر از پدر از شخص ديگري میراث برده نمیتواند. مگر در دو حالت اتي:
1 حداکثر درخلال مدت (365) روز از تاريخ وفات یا فرقت زنده متولد گردد.
درحالیکه مادر او معتده وفات یا فرقت بوده و مورث هنگام عدت وفات نصوده
باشد.
صفحه 420:
2 حداکثر درخلال مدت (270) روز از تاريخ وفات مورث زنده متولد گردد.
مشروط بر اينکه زوجیت بین پدر و مادر او حین وقات پدر قایم باشد.
ماده 2055
هرگاه حصه تخصیص داده شده به حمل , از حصه مستحقه او کمتر باشد ب
مقدار کمبود از حصة كساني که از استحقاق خود اضافه گرفته اند. اخذ ميشود.
و اگر حصه تخصیص داده شده از استحقاق زیادتر باشد. حصه مازاد استحفاق
به مستحقین توزیع میشود.
دوم - مفقود
ماده 2056 -
(1) حصه مستحقه مفقودیکه مطابق ماده (326) مندرج اين قانون به وفات وي
حکم نشده باشد از متروکه مورث تخصیص داده ميشود. در صورت ظهور حیات
آنرا اخذ ودر صورت صدورحکم به مرگ او, بر سایر ورئه مستحق هنگام وفات
مورث توزیع میشود.
آگرمفقود بعد از حکم به مرگ او زنده ظاهر شود, آنچه که از حصه او نزد ورثه
موجود شود اخذ مینماید
سوم - خنثي
ماده 2057
خنثائيكه ذكوريت و انوثت او فهميده شده نتواند . اقل نصيبين را مستحق
كرديده وباقيمانده متروكه به ورثه ديكر داده ميشود.
چهارم- ولد زنا و ولد لعان
ماده 2058 -
صفحه 421:
ولد زنا ولد لعان از مادر و اقارب او همچنان مادر و اقارب او از آنها مستحق
ارث ميشوند. مگر پدر و اقارب او از اولاد مذکور ارث برده نمي توانند.
پنجم - حوادت غرق. حریق
و انهدام
ماده 2059
قوت شدگان حوادث غرق « حریق و انهدام که تقدم و تآخر وفات هیچ يك معلوم
نباشد, از همدیگر ازث برده تمیتوانند و حصص شان به ورثه احياي آنها تقسیم
اميشود.
ششم - تخارج
ماده 2060 -
تخارج, آن است که ورثه باخراج بعضي ازورثه بمقابل شي معین مصالحه
نمایند. اگر يكي از ورثه یا ورثه دیگر تخارج نمایند. قایم مقام او قرار گرفته
مستحق حصه او از متروکه میگردد. اگر يكي از ورثه همراه باقي وارئین تخارج
نماید. در حالیکه شي از جمله متروکه باشد. حصه وي بین باقي وارئین بتناسب
حصص هر يك در متروکه تقسیم میشود و اگر شي مذکور از مال شخصي آنها
بوده و در عقد تخارج به طریقه تقسیم شخص خارج تصریح نشده باشد. حصه
خارج شدهء مساویانه در بین وارئین تقسیم میشود.
فرع پنجم - تصفیه متروکه
ماده 2061 -
هرگاه مورت براي متروکه اموال خویش وصي تعیین نه نماید و يكي ازورثه
تصفیه متروکه را مطالبه نماید. محکمه شخصي را انتخاب مي نماید. در صورت
عدم توافق تمام ورثه در انتخاب شخص, محکمه میتواند بعد از استماع دلایل
ورثه, به انتخاب خود شخص را تعبین نماید که تا حد امکان از جمله ورثه باشد.
ماده 2062
صفحه 422:
1- هرگاه مورث براي متروکه وصي تعبین نموده باشد, محکمه مکلف است
تعيين مورث را تائید نماید
2- تمام احكام متعلق به تصفيه كننده, بر وصي متروكه تطبيق مي شود.
ماده 2063
موظف امور مالي محکمه, مرتبا اوامر محکمه را ميني بر تعیین تصفیه كننده,
در دفتر مخصوص قید نموده و شهرت وصي متروکه را به شمول اسماي
مورئین بحروف ابجدي در سجل مخصوص ثبت مي نماید. موظف مذکور مکلف
است تمامي اوامر مربوط به عزل و تنازل را در ستون ملاحظات سجل
پرسانند
ماده 2064 -
قید اوامر صادره ميني بر تعبین تصفیه کننده, در مورد اشخاصي که راجع به
عقار مترکه با ورگ معامله: میکتدد عین: اثر آني: را از مين آوزد که اچتراآت:
مندرج ماده (2102) اين قانون در قبال دارد.
ماده 2065 -
تصفیه کننده بمجرد تعبین اموال متروکه را تسلیم گردیده تحت نظر ومراقبت
محکیه , به تصفیه آن,مباذرت میورزد.
مصارف امور تصفیه بشمول حق الزحمه تصفیه کننده ایکه از جانب محکمه
تعيين ميشود, از مجموع متروکه پرداخته ميشود.
ماده 2066 -
محکمه مکلف است در وقت اقتضاء به اجراآت عاجل بنابر مطالبه اشخاص
ذیعلاقه یا خارنوالي یا صوابدید خود اقدام نماید. مخصوصا در گذاشتن مهر بر
اموال و امانت گذاشتن پول نقد و اوراق بهادار و اشياي قيمني در بانك.
ماده 2067 -
صفحه 423:
)1( تصفیه کننده مکلف است , في الحال به تبدیل مقداري از مال متروکه به
پول نقد بپردازد تا تكافوي مصارف تجهیز ومصارف تعزیه دار میت را بتناسب
حالت او بنماید. همچنان مکف است از قاضي امورمعجله صدور امر مبني بر
مصارف نفقه عیال متوفي که وارث باشند. باندازه معتاد ازمال متروکه الي
ules انتهاي تصفیه مطالیه نماید. نفقه هر يك از ورثه از حصه مسحق ارئي او
وضح مي گردد.
(2) تمام منازعات تاشي از اين مصارف, توسط قاضي رسيدگي میشود.
فرع ششم - تجرید ترکه
ماده 2068 -
1-دائنین از تاريخ صدور امر ميني بر تعبین تصفیه کننده به بعد, نمي توانند در
برابر متروکه به هیچ نوع اجراآتي بپردازند ویا به اجراآت اتخاذ شده قبلي ادامه
دهند, مگر بحضور تصفیه کننده.
2- اجراآت توضیح که به ضد مورث افتتاح گردیده و هنوز لست تهائي آن
مسدود نشده باشد. در اثر تقاضاي يكي از اشخاص ذیعلاقه تا زمان تسویه تمام
دیون متروکه متوقف میشود.
ماده 2069 -
وارث نمیتواند قیل از تسليمي سند استحقاق ارث در مال مترو که تصرف
نماید. همچنان تمي تواند دیون ترکه را بگیرد یا دینیکه بر او است, به دین
متروکه مجرا نماید
ماده 2070 -
تصفیه کننده مكلف است به اتخاذ تدابيري بپردازد که حفاظت اموال متروکه
ایجاب نماید و به اجراي اعمالي قیام ورزدکه اداره اموال مذکور مقتضي آن
باشد. همچنان مکلف است در مقابل دعاوي دایر بر متروکه نیایت نصوده ودر
گرفتن دیوان متروکه اقدام نماید.
ماده 2071 -
صفحه 424:
تصفیه کتنده از لحا ظ مسئولیت , حیثیت وکیل بالاجرت را دارد. گر چه در
مقابل اجرت نگیرد. قاضي مکلف است از تصفیه کننده . تقدیم حساب اداري
در مواعید دوراني مطالبه نماید.
ماده 2072
تصفیه کننده , مكلف است دائنين و مذيونين متروكه را بتوضيح حقوق و وجايب
شان در برایر متروکه توسط ابلاغیه اي که در يكي از روزنامه ها نشر و در
لوحه اعلانات محکمه و مدخل مراکز پولیس تعلیق ميشود, دعوت نماید. دائنین
مکلفند در خلال دو ماه از تاریخ نشر ابلاغیه بتوضیح مطلوب بپردازند.
ماده 2073
تصفيه کننده , مكلف است در خلال سه ماه از تاريخ معينه لسث توضيح حقوق
و وجايب دائنين ومديونين متروكه را به اختيار موظف محكمه كذاشته و تمام
اشخاص ذیعلاقه را به آن خبر نماید. تصفيه كننده مي تواند تمديد اين مدت را
در صورت ایجاب از محکمه مطالبه نماید
ماده2074 -
تصفیه کننده ؛ میتواند در مورد تشریح متروکه و تقدیر قیمت اموال آن از اهل
خبره و اشخاص ماهر استمداد جوید.
ماده 2075 -
هر شخصیکه از طریق غش , چيزي از اموال متروکه را بدست آرد. گر چه ورثه
باشد , بچزاي خیانت در امانت محکوم ميشود.
ماده 2076 -
منازعات مربوط به صحت تشریح, در خلال سي روز از تاريخ صدور اعلان از
تسليمي لست به محکمه اقامه ميشود. در صورتیکه محکمه بعد از تحقیق, نزاع
را جدي تشخیص دهد, آنرا قبول نموده رسيدگي طبق احکام مربوط باصول
محاکمات مدني صورت میگیرد.
صفحه 425:
فرع هفتم - تسویه دیون متروکه
ماده 2077 -
تصفیه کننده , بعد از انقضاي میعاد منازع به اجازه محکمه بتادیه ديوني مي
پردازد که در خصوص آن نزاع وجود نداشته باشد, دیون متنازع قیه بعد ازحکم
نهائي تادیه میشود.
ماده 2078 -
هرگاه تصفیه کننده به اعسار متروکه متیقن شده یا احتمال آن متصور باشد
آمور تادیه دیون را الي زمان صدور حکم نهائي در منازعات متعلق به دیون
متروکه متوقف میسازد گر چه در خصوص بعضي دیون نزاع وجود نداشته باشد.
ماده 2079 -
تصفیه کننده, دیوان متروکه را بالترتیب از عواید حفوق متروکه پول و ثمن
اموال متقول شامل متروکه تادیه مبکند. در صورت عدم کفایت دیون از ثمن
اموال عقاري متروکه تادیه میشود.
ماه 2080 -
فروش اموال منقول و عقار متروکه در صورت ایجاب اصوال به مزایده علني
مطایق قواعد مربوط به فروشات اجباري صورت میگیرد. مگر اینکه تمام ورئه
بفروش آن از طریق ديگري موافقه نمایند. اگر متروکه مستغرق به دین باشد.
موافقت دائنین نیز حتمي شمرده میشود ورثه در مزایده شرکت کرده مي
توانند.
ماده 2081
محکمه میتواند , بنابر مطالبه تمام ورئه به تعجیل دیون مؤجل و تعيين مبلغيكه
داین مستحق میشود حکم نماید.
ماده 2082 -
صفحه 426:
هرگاه تمام ورثه به مطالبه تعجیل دیون موجل موافقه نه ile محکمه امر
توزیع دیون مذکور و توزیع اصوال متروکه را بدست گرفته بهر يك ازورئه
مقداري از دين و مقداري از مال متروکه را طوري تخصیص میدهد که در نتیجه
با حصه خالص وي از میراث معادل گردد.
ماده 2083 -
محکمه براي هر يك از دائنین متروکه, تامینات کافي بر عقار یا اصوال منقول
طوري ترتیب مي نماید که تامیتات مختص بهر يك از دائتین بهمان حالت قبلي
حفظ شود. در صورت عدم امکان چنین تجویز محکمه بر همه اصوال متروکه
تامین را مرنب مي سازد.
ماده 2084 -
هر يك از ورثه ميتواند بعد از توزيع دیون موجل اندازه که باو تخصیص یافته ,
قبل از رسيدن موعد تادیه . بپردازد.
ماده 2085 -
دائنیکه حقوق خود را نسبت عدم اندارج لست تشریح بدست آورده نتواند و
تامینات عيني بر مال متروکه نیز نداشته باشد, نمیتواند بر اشخاصیکه با حسن
نیت حقوق عيني را بر اموال مذکور کسب نموده اند مراجعه نماید. مگر بر ورئه
به سيب غنا آنها مراجعه كرده ميتواند.
ماده 2086 -
تصفیه کننده , بعد ازتادیه تسویه دیون متروکه, ننفیذ وصیت و تکالیف دیگر را
بعهده میگیرد.
فرع هشتم - تسلیم اموال متروکه و تقسیم آن
ماده 2087 -
صفحه 427:
بعد از تنفیذ التزامات متروکه , باقیمانده اموال آن طبق حصص شرعي بوزثه
تعلق میگیرد.
ماده 2088 -
تصفيه كننده. مكلف است آنجه را كه از اموال متروكه بهر يك از ورثه تعلق
ميكيرور:يه أ وتسليم ماي
ماده 2089
ورثه میتواند بعد از انقضاي مواعید معینه, منازعات متدرج لست تشریح آنعده
از اشیاء و نفوذي را که در تصفیه متروکه به آن ضرورت احساس نشود بطور
موقت تسلیم گردیده یا بعضي از آترا در مقابل اعطاء تضمین یا بدون آن بکار
اندازد.
ماده 2090 -
محکمه به هر يك از ورثه که دلیل شرعي به ورائت خود را ویا آنجه قائم مقام
آن باشد تقدیم نماید سندي را اعطا مي کند که حاوي تثبیت حفوق او در ارث, و
توضیحات مربوط بمقدار حصه و تعیین آنچه از اموال ترکه به او تعلق گرفته
میباشد.
ماده 2091 -
هر يك از ورثه میتواند از تصفیه کننده تقاضا نماید نا حصه او را ازارث بصورت
جداگانه باو تسلیم نماید. مگر اينکه وارث مذکور بصوجب موافقه قبلي یا حکم
قانون به باقي ماندن طور مشترك مکلف باشد.
ماده 2092
هركاه قبول مطالبه قسمت حتمي باشد. تصفيه كننده بيه طريقه دوستانه به
اجراآت تقسیم بپردازد. مگر این تقسیم الي زمانیکه بصورت دسته جمعي از
طرف ورثه تائید نشود, نهائي شمرده نمیشود.
ماده 2093 -
صفحه 428:
هرگاه ورثه بصورت دسته جمعي به تقسیم موافقت نه نماید تصفیه کننده
مکلف است به مصرف متروکه دعوي تقسیم را مطابق احکام قانون اقامه
نماید. مصارف دعوي از حصص تقسیم کنندگان کاسته ميشود.
ماده 2094
در مورد قسمت متروکه قواعد مربوط قسمت خصوصا آنچه متعلق یضمان
تعرض و استحقاق غین است تطبیق میشود.
ماده 2095 -
هرگاه يكي از ورئه در وقت تقسیم به دین متروکه تخصیص داده شود سایر
ورثه در حالیکه مدیون بعد از تقسیم اقلاس نماید ضامن شخص تخصیص شده
شناخته نمیشوند مگر اینکه بخلاف آن موافقه صورت گرفته باشد.
ماده 2096 -
وصیت به تقسیم اعبان متروکه براي ورثه وصیت کننده به ترتیییکه براي تصام
ورثه باندازه حصه آنها تعیین نماید جواز دارد.
ماده 2097 -
تقسیمیکه به بعد ازمرگ منسوب شود رجوع از آن جواز دارد مگربعد از وفات
وصیت کننده لازمي شناخته ميشود.
ماده 2098 -
هرگاه تقسیم شامل دیون متروکه تمام اموال میراث نباشد اموال خارج تفسیم
بصورت مشاع مطابق قواعد میراث بتمام ورثه تعلق میگیرد.
ماده 2099
هرگاه يكي یا چند نفر از ورثه احتمالي وصیت کننده شامل تقسیم باشند و قبل
از وفات مورث فوت تماید حصه معینه ایکه به سهم او رسیده بصورت مشاع
مطایق قواعد میراث به سایر ورثه تعلق مي گیرد.
ماده 2100 -
صفحه 429:
در مورد تقسیم منسوب به بعد از مرگ تمام احکام مربوط به تقسیم عصومي
باستثناي احکام غین تطبیق میشود.
ماده 2101
هرگاه تقسیم هنگام وفات شامل دیون بوده یا در صورت شمولیت دیون, دائئین
به تقسیم مذکور موافقه نداشته باشند هر يك از ورثه میتواند در حالیکه اداي
دیون باتفاق با دائنین صورت نگرفته باشد رعایت تقسيمي را که صورث وصیت
نموده و اعتباراتي را که به اساس آن تقسیم صذکور بنا یافته در حدود امکان
درتقسیم متروکه مطالبه نماید.
ماده 2102
هركاه متروكه مطابق احكام كذشته تصفيه نشده باشد دائنین عادي متروکه
ميتوانند حقوق خودرا يا آنجه به آنها رجعت شده است بر عقارات متروكه كه
تصرف برآن حاصل كرديده يا عقاراتيكه حقوق عيني به مصلحت غير ير آن
مرتب شده است نافذ ميسازند مشروط بر اينكه توثيق دين مطابق به احكام
قانون صورت گرفته باشد.
مبحث دوم - وصیت
فرع اول - احکام عمومي
ماده 2103 -
وصیت عبارتست از تصرف در ترکه بنجویکه اثر آن به مدت بعد از وفات وصیت
کننده منسوب باشد.
ماده 2104
وصیت توسط قول یا کنابت منعقد میگردد. در صورتیکه وصیت کننده قادر به
کتابت و گفتار نياشد به اشارت معروف نیز متعقد شده میتواند.
ماده 2105 -
صفحه 430:
شرط صحت وصیت آن اسث که بمعصیت نبوده و باعث بر آن منافي مقاصد
شارع نباشد.
ماده 2106
وصیت غیر مسلمان صحت دارد مگر اینکه وصیت مذکور باساس احکام شریعت
او, و شریعت اسلام حرام باشد و یا قانون به عدم صحت و نفاذ آن تصریح
نموده باشد.
ماده 2107 -
با رعایت احکام مواد (2105 و 2106) اين قانون وصیت منسوب یا معلق به
شرط یا متصل بشرط صحت دارد
ماده 2108 -
وصیت کننده لازم است قانونا اهل تبرع بوده و به سن رشد رسیده باشد.
ماده 2109
شخصيكه باو وصيت ميشود لازم است هنكام وصيت معلوم بوده و معین باشد.
ماده 2110 -
وصیت در راه خداوند (ج) و اعمال خيريه بدون تعیین جهت صحت داشته و در
آمورخیریه بمصرف مي رسد, همچنان وصیت براي مساجد , موسسات خیریه و
جهات دیگر موسسات علمي ومصالح عامه صحت دارد در اين احوال مال
وصیت شده بر عمارت, مصالح فقراء وغیره امور مربوط به آن بمصرف
رسانیده میشود مگر اینکه طرق مصرف باساس عرف با دلالت تعیین شده
بتواند.
ماده 2111
وصیت بجهت معینه از جهات خبریه که در آینده بوجود مي آید صحت دارد در
صورت تعذر وجود آن مال وصیت شده به جهات خیریه ممائل آن داده میشود.
ماده 2112 -
صفحه 431:
وصیت با وجود اختلاف دین و ملیت صحیح بوده همچنان اختلاف مملکت باعث
عدم صحت وصیت نمیشود مگر اینکه وصیت کننده تایع مملکت اسلامي بوده
وشخصيكه به أو وصيت ميشود غير مسلمان و تابع مملکت غیر اسلامي باشد و
قانون مملکت او, وصیت او را در چنین احوال اجازه تدهد.
اجانب نمي توانند بر اساس وصیت مندرج فقره (1) اين ماده حق ملکیت را در
اموال عقاري كسب نمايند.
ماده 2113 -
چیزیکه به آن وصیت میشود باید داراي شرایط آتي باشد:
از جمله اشيائي باشد که ارث در آن جاري شده یا قرار گرفتن آن بحیث
موضوع قد در حال حیات وصیت کننده صحت داشته باشد.
اگر موضوع وصیت را مال تشکیل میداد نزد وصیت کننده متقوم باشد.
آگر موضوع وصیت شي معين بالذات باشد بايد هنكام وصيت در ملکیت وصیت
کننده موجود باشد.
ماده 2114 -
)1( وصیت بحقوقیکه توسط ارث انتقال مي یابد صحت دارد.
(2) وصيت به منافع اعيان اجاره داده شدهء كر چه بعد از وفات مستاجر باشد
صحت دارد.
ماده 2115
وصیت بقرض دادن اندازه معين مال به شخصيكه باو وصيت ميشود صحت
داشته و در مقدار مازاد آن از ثلث متروكه بدون اجازه ورثه هنكام وفات وصيت
کننده که به سن رشد رسیده باشند, تنفیذ شده نمینواند.
ماده 2116 -
صفحه 432:
هرگاه وصیت کننده به جنون کامل مبتلا گردد و در جنون فوت شود وصیت
باطل میگردد همچنان در مورد شخصیکه به او وصیت شده است اگر قیل از
وفات وصیت کننده وصیت وفات تماید وصیت باطل ميشود.
ماده 2117
هركاه موضوع وصيت شي معين بوده و قبل از قبولي شخصي که به او وصیت
شده از بين برود وصیت باطل مي گردد.
ماده 2118-
وصيت كسيكه مال او مستغزق بدين باشد باطل شناخته میشود مگرا ینکه
دائنين از دين ابراء كرده يا به وصيت اجازه دهند.
ماده2119 -
1- وصیت بقاتل عمدي وصیت کننده اختياري باشد یا واجبي باطل شمرده
ميشود اعم از اينكه قاتل فاعل اصلي يا شريك يا شاهد زوري باشد که شهادت
أو موجب حكم باعدام و صیت كننده كرديده و تنفيذ كردد مشروط بر اينكه قتل
بدون حق و بدون عذر بوده قاتل عاقل سن (18) سالكي را تكميل نموده باشد.
2- محرومیت قاتل از استحقاق وصیت مندرج فقره یکم اين ماده به اجازه ورئه
و رضائیت مقتول قبل از وفات از بین نمیرود.
ماده 2120 -
حجر بر وصیت کننده نسبت سفاهت یا غفلت موجب بطلان وصیت او نمیشود.
فرع دوم - رجوع
از وصيت
ماده 2121
وصیت کننده از تمامي یا بعضي وصیت صراحتا یا دلالتا عدول نموده مي تواند.
صفحه 433:
فرع سوم - قبول
یا رد وضیت
ماده 2122
وصيت یا قبول صریح یا ضمني شخصیکه به او وصیت مشود بعد از وقات
وصیت کننده لازم میگردد.
هرگاه شخصیکه به او وصیت میشود جنین قاصر, یا محجور علیه باشد. قبول يار
دوصیت از طرف شخصي صورت مي گیرد که به اساس استیذان محکمه حق
ولایت را بر مال او دارا باشد.
آگر وصیت به موسسات تصدیها, شرکتها و امثال آن باشد قبول یا رد از طرف
اشخاصي سضوزت من گنرد که آنرا تفیل من تمایند:
در صورت عدم موجودیت ممثل وصیت بدون توقف به قبول, لازم میشود.
ماده 2123 -
هرگاه شخصیکه به اووصیت صورت گرفته قبل از قبولي یا رد وصیت فوت شود
ورثه موصي له قایم مقام او شناخته میشود.
ماده 2124 -
هرگاه ورئه وصیت کننده یا شخصیکه صلاحیت تنفیذ وصیت را دارد توسط اعلان
رسمي مشتمل بر تمام توضیحات مربوط بوصیت به شخصبکه باو وصیت شده
است ابلاغ نموده و در آن اظهار اراده او را مبني بر قبول یا رد وصیت مطالبه
نماید. اگر شخص مذکور در خلال سي روز از تاريخ اعلان يدون عذر معقول
بصورت تحريري يجواب آن نبردازد. وصيت باطل شمرده ميشود.
ماده 2125 -
هرگاه شخصیکه به او وصیت شده است بعضي وصیت را قبول و بعضي دیگر را
رد نماید وصیت در مقدار قبول شده لازم گردیده و در مقدار رد شده باطل
شناخته میشود.
صفحه 434:
همچنان در صورتیکه بعضي از اشخاصیکه به آنها وصیت شده آنرا قبول و بعضي
دیگر آن را رد نماید وصیت براي اشخاصیکه آنرا قبول نموده اند لاژم و نسبت
به اشخاصي که آن را رد نموده اند باطل میگردد.
ماده 2126 -
(1) وصیت برد آن قبل از وفات وصیت کننده باطل نمیگردد.
(2) هرگاه شخصیکه به او وصیت شده بعد از وفات و صیت کننده تمام یا بعضي
وصیت را رد نموده و يكي از ورثه رد را بپذیرد وصبت فسخ و اگر هیچ يك از
ورثه آترا قبول ننماید رد کردن شخصیکه به او وصیت شده باطل شناخته
فیشود.
ماده 2127 -
1) هرگاه شخصیکه به او وصیت شده هنگام وفات وصیت کننده موجود باشد از
همان لحظه وفات شي وصیت شده را مستحق میگردد مگر اینکه در متن
وصیت استحقاق شي وصیت شده بوفت معین بعد از مرگ تثبیت شده باشد.
2) زواید شي وصیت شده از زمان قبول, ملك شخصیکه بوي وصیت شده تلقي
میشود و شخص مذکور از همان لحظه به بعد مکلف به مصارف شي وصیت
شده میگردد. زواید شي در محاسبه اخراج وصیت از ثلث داخل نمي باشد.
فرع چهارم - آثار وصیت جزء اول - شخصيكه بوي وصیت شده
ماده 2128 -
)1( وصیت بعدة غير محصور صحیح بوده و به اشخاص محتاج تخصیص مي یابد.
آمور توزیع مال وصیت شده بر محتاجان از صلاحیت وصي مختار و یا محکمه
مربوطه مي باشد.
)2( در حالت فوق وصي و یا محکمه مربوطه به رعایت قید تعمیم یا مساوات
مکلف نمي باشد,
ماده 2129 -
صفحه 435:
هركاه بيك قوم معين بالفاظي وصیت شود که بدون تخصص اسماء شامل همه
افراد قوم مذکور گردد و در بين آنها افرادي موجود شود که حین وفات وصیت
کننده اهل وصیت نباشد تمام اشیاء وصیت شده به اشخاصي تعلق مي كيرد كه
حین وفات وصیت کننده, اهل وصیت باشند.
ماده 2130
هركاه وصيت بين اشخاص معين ويك جمعيت يا يك جهت يا بين يك جمعيت و
يك جهت. يا بين اشخاص معين و جمعيت و جهت مشترك باشد هر يك از
اشخاص معين و افراد جمعيت منحصر ياشد يا غير منحصر و هر جهت از شي
واه سدع حسد يب ويه
ماده 2131 -
هرگاه وصیت براي اشخاص معین صورت گرفته باشد حصه اشخاصیکه اهل
وصيت نباشند بمتروکه وصیت کننده, اعاده میشود.
ماده 2132 -
هرگاه وصیت به اشخاص معین یا يك جمعیت باطل شود آنچه وصیت شده
است به متروکه متوفي اعاده میشود.
ماده 2133 -
وصیت براي حمل در احوال آتي صحیح شمرده میشود:
1- در حالیکه وصیت کننده بوجود حمل هنگام وصیت اقرار نموده و حمل در
خلال مدت سه صد و شصت و پنج روز یا کمتر از آن از وقت وصیت زندة فعال
متولد شود.
2- در حالیکه وصیت کننده بوجود حمل اقرار نکرده مگر حمل حداکثر در خلال
مدت دو صدو هفتاد روز از وقت وصیت زنده متولد گردد مشروط بر اینکه
حامله هنكام وصيت در عدت وفات یا تفریق بائن نباشند در غیر آ" اگر حمل در
خلال مدت سه صد و شصت و بح روز از وقت وفات يا فرقت بائن زندة فعال
متولد شود وصيت صحيح تلقي ميشود.
صفحه 436:
ماده 2134 -
هرگاه وصیت بحمل از شخص معین باشد علاوه بر شروط مندرج ماده )2133(
این قانون ثبوت نسبت آن از همان شخص معین نیز شرط صحت وصیت
شناخته میشود.
ماده 2135 -
خاصلات شي وصيت شده الي زمان زنده و فعال متولد شدن حمل نگهداشته
ميشود و يعدا باو تعلق میگیرد.
ماده2136 -
1- هرگاه حامله همزمان یا در خلال مدت اقل از شش ماه دو يا زياده اولاد
زنده بدني آورد وصيت در بين آنها بطور مساوي توزيع ميشود. مكر اينكه در
وصیت صراحتا بخلاف آن حکم شده باشد.
2- اگر يكي از دو گانگي یا زياده, مرده متولد گردد تمام وصیت باولاد زنده تعلق
میگیرد.
3- در صورتیکه يكي از اولاد بعد از ولادت بمیرد اگر وصیت بر اعیان صورت
گرفته باشدحصه او بورئه وي و اگر وصیت بر منافع صورت گرفته باشد حصه او
بورثه وصیت کننده تعلق مي گیرد.
جزء دوم - شي وصیت شده (موصي به)
ماده2137
وصیت در حدود ثلث متروکه بوارث و غير وارث صحت داشته بدون اجازه ورثه
تنفیذ میگردد و در حدود زاید از ثلث متروکه نیز صحت داشته مگر نفاذ آن
موقوف به اجازه ورثه بعد از وفات وصیت کننده مي باشد مشروط بر اینکه
اجازه دهنده داراي اهلیت تبرع بوده و با آنچه که اجازه داده علم داشته باشد.
ماده 2138 -
صفحه 437:
وصیت شخصیکه وارث نداشته و مدیون هم نباشد به تمام مال یا بعضي آن
بدون توقف به اجازه ممثل خزانة دولت نافذ میگردد.
ماده2139 -
وصیت مديوني که مال او مستغرق بدین باشد صحیح بوده مگر بدون برائت ذمه
او از دین تنفیذ نمیگردد در صورتیکه مدیون از يك قسمت دین بري الذمه گردد.
يا مال او مستغرق به دين تباشد وصيت در مقدار باقيماندة بعد از تاديه دين
تنفیذ ميشود.
ماده 2140 -
هرگاه دين اغیر مستغرق بوده و تمام یا بعضي آن از شي وصیت شده تادیه
شده باشد شخصیکه به او وصیت شده است میتواند به اندازه دین تادیه شده بر
ثلت ترکه بعد از پرداخت دین مراجعه نماید.
ماده 2141
هرگاه cues به انداژه حصه يكي از ورثه معین: وصبت کننده صورت گرفته
باشد شخصیکه بوي وصیت میشود علاوه بر استحقاق فرضي مستحق مقدار
حصة همان وارث شناخته میشود.
ماده 2142 -
هرگاه وصیت باندازه حصه يكي از ورثه غیر معین صورت گرفته باشد در حال
تساوي ورثه در حقوق شخص مذکور علاوه بر فرض مستحق حصه يكي از آنها
میگردد و در حال اختلاف حقوق علاوه بر فرض مستحق حصه شخصي میگردد
که در میراث حق او کمتر است.
ماده 2143
هرگاه وصیت باندازه معین از پول یا عين صورت گرفته و در ترکه دين يا مال
غایب باشد. اگر شي که به آن وصیت صورت گرفته از ثلث مال حاضر متروکه
خارج شود. کسیکه براي او وصیت شده مستحق آن میگردد و در غیر آن بيه
اندازه همین ثلث مستحق میگردد و باقیمانده بر ورثه نعطق میگیرد و هر وقت
صفحه 438:
که شي حاضر شد شخصي که به او وصیت شده مستحق ثلث آن میگردد تا حق
او کاملا تادیه شود.
ماده 2144 -
هرگاه وصیت صورت گرفته و در آن دين یا مال غایب وجود داشته باشد
شخصیکه به او وصیت شده حصه خود را از مال حاضر بدست آورده و هر وقت
که مال غایب حاضر شد حق خود را از آن میگیرد.
ماده 2145 -
هرگاه وصیت طور سهم مشاع در نوع معین مال ترکه صورت گیرد و در آن دین
یا مال غایب وجود داشته باشد شخصیکه به او وصیت شده حصه خود را ازين
نوع حاضر بدست مي آورد. مشروط بر اینکه حصه مذکور از ثلث حاضر متروکه
خارج شده بتواند در غیر آن شخصیکه به او وصیت شده به اندازه اين ثلث
مستحق حصه خود شده و باقیمانده حق ورثه مي باشد. هر وقت که شي حاضر
شد. شخصيكه براي او وصیت شده به اندازه ثلث از نوع وصیت شده مستحق
حصه میگردد مشروط بر اینکه ورئه از آن متضرر نگردند و اگر آنها از آن
متضرر گردند شخصیکه به او وصیت شده قیمت باقيماندة حصه خود را تا
تکمیل حق خود از ثلث نوع وصیت شده میگیرد.
ماده 2146 -
)1( هرگاه در احوال متذکره مواد فوق متروکه شامل دین قابل تادیه بر يكي از
ورثه بوده و دین مذکور از جمله تمام یا بعضي جنس حاضر متروکه باشد در آن
باندازة حصه وارث مذکور از همان جنس مجرائي صورت میگیرد و باین ترتیب
دين مذکور از جمله اموال حاضر محسوب میشود.
(2) اگر دین مستحق تادیه بر وارث از غیر جنس حاضر باشد مجرائي صورت
نگرفته درین صورت اگر دین مساوي حصه وارث مذکور در مال حاضر متروکه
یا کمتر از آن باشد در جمله اموال حاضر محسوب yo گردد و اگر از آن بیشتر
باشد به آن اندازه حاضر دانسته میشود که با حصه وارث مذکور مساوي باشد.
صفحه 439:
)3( در حالت فقره (2) اين ماده وارث تا زمان تادیه دين خود بر حصه خود در
مال حاضر و متروکه تسلط پیدا کرده نميتواند در حالیکه وارث مذكور دين خود
را تادیه نکندء قاضي حصة او را فروخته و از ثمن آن دین را تادیه مینماید.
ماده 2147 -
هرگاه وصیت يعين از متروکه یا نوع معین از آن صورت گرفته و شي وصیت
شده از بین برود یا به استحقاق برده شود شخصیکه بوي وصیت شده است
مستحق چيزي شناخته نمیشود. در صورتیکه بعضي از آن از بين برود یا به
استحقاق برده شود s شخص مذکور باقیمانده را در حالیکه از ثلث متروکه
تجاوز نکند مستحق میگردد و اگر از ثلث متروکه تجاوز کند درآن به اندازه ثلث
مستحق میشود.
ماده 2148 -
هرگاه وصیت بحصه مشاع معین صورت گیرد و شي مذکور از بين برود یا به
استحقاق برده شود شخصیکه بوي وصیت صورت گرفته مستحق هیچ چيزي
نمي گردد. و اگر بعضي از آن از بین برود یا به استحقاق برده شود شخص
مذکور تمام وصیت را از مقدار باقیمانده بدست مي آرود مشروط بر اینکه
باقیمانده آترا تکافو نموده و در حدود ثلث مال متروکه باشد در غیر آن تمام
مقدار باقیمانده را که از ثلث مال بدست آمده بتواند مستحق میشود و یا از آن
به اندازه مستحق میگردد که از ثلث متروکه تجاوز نکن
ماده 2149
هرگاه وصیت بحصه مشاع و نوعي از اموال متروکه بوده و از بين برود یا به
استحقاق برده شود شخصیکه به او وصیت شده مسنحق چيزي شناخته نم
شود و در صورتیکه بعضي از آن از بین برود یا به استحقاق برده شود شخص
مذکور حصه خود را از باقیمانده حاصل میدارد مشروط بر اینکه از ثلث مال
حاصل شده بتواند در غیر آن به اندازه ثلث از آن مستحق میگردد.
ماده 2150 -
صفحه 440:
وصیت به عدد مشاع در یکنوع از اموال مانتد وصیت به حصة مشاع در آن
شمرده میشود.
جزء سوم - وصیت به منافع
ماده 2151 -
1- هرگاه وصیت بمنفعت براي شخص معین براي مدتیکه آغاز و انجام آن
معلوم باشد صورت گرفته باشد شخص مذکور از متفعت موصوف در خلال
همان مدت مستفید , میشود اگر معیاد مذکور قبل از وفات وصیت کننده سپري
اشهد: وضیت کأن لم یکن"شمرده مینعنود: در ضورت انقضاي بعضي از مدت
مذکور شخص از مدت باقیمانده استفاده کرده میتواند
2- هرگاه مدت منفعت معین بوده مگر تاریخ آغاز آن غیر معلوم باشد مدت
مذکور از ناریخ وفات وصیت کننده آغاز میگردد.
ماده 2152 -
(1) هرگاه يكي از ورثه در طول مدت یا بعضي مدت از منفعت گرفتن بر عین,
مانع شخص وصیت شده گردد بضمان بدل منفعت مکلف میشود. مگر اینکه
تمام ورثه به تعویض منفعت از عين بوقت ديگري مساوي به مدت وصیت شده
موافقه نمایند.
(2) اگر ممانعت از طرف عموم ورثه صورت گیرد شخصیکه بوي وصیت شده
yw انتفاع از عین در مدت ديگري و تضمین بدل منفعت مختار میباشد.
(3) هرگاه ممانعت از منفعت از جانب وصیت کننده و یا به سیب عذري باشد
كه بين انتفاع از عين و شخصيكه به او وصیت شده است حایل واقع گردد
تعویض آن بمدت ديگري بعد از رفع مانع حتمي است.
ماده 2153 -
هرگاه وصیت بمنفعت براي قومي که تحت حصر آمده نتوانند و انقطاع ایشان
متصور نباشد و یا به يكي از طرق خیریه بصورت مفید یا مطلق صورت بگیرد.
وصيت شدگان موصوف بصورت دائمي از منفعت مستفید میشوند.
صفحه 441:
اگر وصیت بمنفعت طور دايمي يا موقت براي يك قوم بدون حصر صورت كيرد
كه انقطاع آن متصور باشد استحقاق انتفاع وصيت شده كان الي زمان انتقراض
انها ادامه مي يابد.
اكر وصيت براي مدت معلوم بودة باشد و تاريخ آغاز و انجام آن توضيح شده
باشد يا نباشد احكام مواد (2151 و 2152) اين قانون قابل رعايت ميباشد.
ماده 2154
هركاه وصيت بمنفعت يراي مدت معين و براي يك قوم معين و بعدا يه كساني
كه قایم مقام آنها میگردند صورت گیرد و انقطاع قوم مذکور متصور نباشد یا
براي يكي از طرق خیریه وصیت شود مگر در خلال 33 سال از تاريخ وفات
وصيت کننده یا در خلال مدت معینه انتفاع هیچ يك از افراد تعين شده , موجود
نگردند یا در خلال مدت مذکور موجود شده و قبل از انتهاي مدت منقرض گردند
منفعت در تمامي این مدت و یا بعض آن حسب | حوال بر جهتیکه نفع آن در
طرق خير عامتر باشد تعلق ميكيرد.
ماده 2155 -
هرگاه عيني که به منفعت آن وصیت شده احتمال انتفاع و بهره برداري را بغیر
از طریقیکه وصیت شده داشته باشد شخصیکه بوي وصیت شده است میتواند
از آن بطریق مطلوب استفاده نماید مشروط بر اينکه از اين ناحیه بعین صذکور
ضرري عاید نگردد.
ماده 2156 -
هرگاه وصیت به غله یا ثمر صورت گرفته باشد شخصیکه بوي وصیت شده
مستحق غله یا ثمره میگردد که در وقت مرك وصیت کننده موجود بوده و آنچه
در آینده موجود مي گردد. مگر انکه دليلي بغیر آن موجود شود.
ماده 2157
1- هرگاه وصیت بفروش يا اجاره عین در مدت معین و به اجوره مسمي براي
وصیت شده صورت گرفته باشد و ثمن یا اجرت مذکور از مقدار ثمن مثل به
صفحه 442:
غین فاحش که از ثلث حاصل شده بتواند یا غین بسیط باشد, وصیت نافذ
or
2- هرگاه غين فاحش از حدود ثلث متجاوز باشد وصیت بدون اجازه ورئه در
مقدار زاید نافذ نمیگردد مگر اينکه شخصیکه بوي وصیت شده تفاوت زیادت را
بپردازد
ماده 2158 -
حصول منفعت به اساس تقسيم غله يا ثمره بين ورثه و شخصيكه:بنوي وصیت
شده به تناسب حصه هر يك رعايت ميكردد يا از لحاظ تقسيم زمان و مكان يا
از طریق تقسیم عین صورت میگیرد مشروط بر اینکه عین مذکور بدون الحاق
ضرر قابل قسمت باشد.
ماده 2159 -
هرگاه متفعت عین به يكي و خود عین بديگري وصیت شده باشد تکالیف مالیات
عین مذکور و چیزیکه براي حصول منفعت از Ul لازم شمرده شود بر شخص
میباشد که وصیت منفعت براي او شده.
ماده 2160 -
وصیت بمنفعت با وفات شخصبکه بوي, وصیت شده قبل از حصول تمام یا
بعضي منفعت وصیت شده و به خریدن عین مذکور از طرف شخصیکه به
منفعت آن براي او وصیت شده و باسقاط حق براي ورثه بمقابل عوض یا بدون
عوض و همچنان به استحقاق بردن عین ساقط میگردد
ماده 2161
ورثه وصیت کننده میتوانند حصه خود را از عین با منفعت آن بدون اجازه
شخصیکه به او وصیت شده است بفروشد.
ماده 2162 -
هرگاه وصیت بمنفعت بصورت موبد یا مطلق یا مقید بطول حیات شخص معین
صورت كيرد شخص مذكور در طول حيات از منفعت مذکور استفاده کرده
صفحه 443:
میتواند مشروط بر اینکه استحقاق او بر منفعت وصیت شده در خلال مدث سي
و سه سال از تاريخ وفات وصیت کننده نشثت نماید.
ماده 2163 -
1- هركاه وصيت بتمام منافع عين يا بعضي آن بضورت مويد يا مطلق يا طول
مدت حيات شخصي كه بوي وصيت مي شود يا براي مدت اضافه از ده سال
صورت كيرد به قيمت تمام يا بعضي منافع عين وصيت شده سنجش ميشود.
2- اگر وصیت براي مدت كمتر از ده سال صورت كرفته باشد به اندازه قيمت
منفعت عين وصيت شده به اعتبار ارزش منفعت مذکور در خلال همان مدت
ستجیده میشود.
ماده 2164 -
هرگاه وصیت بحقي از حقوق عین راجع باشد ارزش آن به اساس فرق بین
قیمت عین با حقوق و قیمت آن بدون حقوق وصیت شده نثبیت میشود.
جزء چهارم - وصیت به معاش
ماده 2165 -
1- وصیت بمعاش از سرمایه براي مدت معین صحت دارد و از مال وصیت
کننده به اندازه ایکه تنفیذ وصیت را تضمین کرده بتواند و به ترتیبیکه ورئه از آن
متضرر نگردند تادیه مي گردد.
هرگاه آنچه براي تضمین تنفیذ وصیت موقوف گذاشته از ثلث متروکه بیشتر
باشد و ورثه مقدار زاید را اجازه ندهد در حدود مقدار ثلث گذاشته میشود. و
وصیت در آن و در حاصلات آن تا زماني نافذ میگردد که شخص وصیت شده تا
مقدار قیمت ثلث متروکه حق خود را بگیرد یا مدت وصیت سپري گردد ویا
شخص وصیت شده فوت شود.
ماده 2166
هرگاه وصیت بمعاش از حاصل متروکه یا حاصل عيني از اعیان متروکه بر اي
مدت معيني ضورت گرفته باشد متروکه یا عين مذکوز اولاً بدون معاش وصنت
صفحه 444:
شده و ثانیا با معاش مذکور قیمت شده مقدار تفاوت هر دو قیمت اتدازه شي
وصیت شده تثبیت گردیده در حالیک» از ثلث مال تجاوزنکند وصیت نافذ و در
حال تجاوز از ثلث و عدم اجازه ورثه به اندازه ثلث نافذ میگردد و مقدار زاید
معاش و آنچه از متروكه يا عين در مقابل آن قرار میگیرد حق ورثه وصیت کننده
شناخته میشود.
ماده 2167
هركاه وصيت بمعاش براي شخص معيني از سرمایه یا حاصل بصورت مطلق یا
دايمي يا به طول حيات شخصيكه يوي وصيتث شده صورت گرفته باشد مدت
حيات شخص از طرف اطباء سنجش شده در حاليكه وصيت از سرمايه باشد
ازمال وصيت كننده در حدود حكم ماده (2165) اين قانون تا مقداريكه تنفيذ
وصیت را تضمین نموده میتواند موقوف گذاشته و در حالیکه وصیت بمعاش از
حاصلات باشد در حدود حکم ماده (2166) اين قاتون به اندازه که معاش
وصیت شده را کقایت نماید گذاشته ميشود.
ماده 2168 -
در حالت مندرج ماده (2167) اين قانون هرگاه شخصیکه بوي وصیت شده قبل
از مدتي که از طرف اطباء سنجش شده وفات نماید مقدار باقیمانده وصیت
بورثه مستحق او یا کسیکه بعد از خود به او وصیت نموده باشد, اعطا ميشود. و
در صورتیکه مال موقوف گذاشته شده باتمام برسد و با شخص بیشتر از میعاد
تثییت شده زنده ماند حق رجوع را ورثه نه دارد.
ماده 2169 -
هرگاه حاصل متروکه موقوف گذاشته شده بمنظور تنفيذ وصیت معاش از
سرمایه کفایت نکند در حدود کفایت معاش ازان فروخته ميشود. و در صورتیکه
حاصل مذکوراز معاش افزود گردد مازاد پورئه وصیت کننده تعلق میگیر
ماده 2170 -
هرگاه در حاصلات از اندازه معاش وصیت شده افزودي آمده باشد مقدار مازاد
الي زمان انتهاي مدت انتفاع نگهداشته میشوددر صورتیکه متروکه موقوف
صفحه 445:
گذاشته شده بمنظور تنفیذ وصیت نسبت خشك سالي یا عوامل مشابه در
سالهاي دیگر چنان حاصلي ندهد که وصیت را تکافو نماید با قیمانده استحقاق
شخص از حاصل نگهداشته شده تادیه میشود.
ماده 2171
هرگاه در وصیت تصریح شده باشد یا از قرینه چنین معلوم شود که معاش dl
به سال پرداخته میشود مازاد سالانه بورئه وصیت کننده تادیه میشود.
ماده 2172 -
هرگاه وصیت بمعاش براي جهتي صورت گرفته باشد که صفت دوام را طور
مطلق با مقید دارا باشد از مال وصیت کننده به مقداریکه حاصل آن تنفیذ
یت را سمي رمدم اند جزقي قزق مشود ملقبرویا بر نیک sigan gl
ثلث تجاوز نکند. در صورت تجاوز از لث در مقدار زاید از ثلث اجازه ورئه
شرط مي باشد.
آگر مال موقوف شده بیشتر از معاش وصیت شده حاصل بدهد جهت مذکور
آنرا مستحق میگردد و در صورت نقصان حاصل, حق رجوع را بر ورثه ندارد
ماده 2173 -
در احوال مندرج مواد (2165 تا 2171 ) ورثه وصیت کننده میتواند بر اموال
موقوف گذاشته شده بمنظور تنفیذ وصیت تسلط حاصل, یا برآن نصرف نماید
مشروط بر اینکه برضائیت شخصي که براي او وصیت شده یا به تعین قاضي
تمام معاش وصیت شده را نقدا در جاي طور امانت بگذارد که به تتفیذ وصیت
تخصیص داده شود. و اگر شخصي که براي او وصیت شده قبل از تمام شدن
aloo امانت گذاشته شده وفات نماید مبلغ باقیمانده بورثه وصیت کننده رد
نگل
ماده 2174 -
تمام حقوق شخصیکه براي او وصیت شده بمیرد. گذاشتن امانت و تخصیص در
متروکه از بین میرود.
صفحه 446:
ماده 2175 -
وصيت بمعاش در سرمايه با حاصل براي غير از اشخاص موجود از نظر طبقه
اول اشخاصيكه براي آنها وصيث ميشود. هنكام وفات وصيت كننده صحت ندارد.
مدت حيات اشخاص موجود از طرف اطباء سنجش گردیده وصبت مربوط طبق
احکام وصیت به اشخاص معین تنفیذ مي یابد.
جزء پنجم - احکام زیادت در مال وصیت شده
ماده 2176 -
هرگاه وصیت کننده علایم عین وصیت شده را تغییر دهد یا در آن زيادتي را از
قبیل ترمیم به عمل آزد که مستقل بنفسه نباشد.:عین فخذکوز با زیادت وارده:
مال وصیت شده شناخته میشود.
ماده 2177 -
هرگاه زیادت در عین مستقل بنفسه باشد مانند درختان و عمارت, ورئه وصیت
کننده یا شخصیکه براي او وصیت شده است در حدود قیمت زیادت وارده در
تمام عین مذکور شريك میشوند.
ماده 2178 -
)1( هرگاه وصیت کننده عین وصیت شده را منهدم گردانیده و آثرا مجددا lag
حالت سابقه ولو که با تغییر علایم باشد اعمار نماید عین مذکور حالت جدید مال
وصیت شناخته میشود.
(2) اگر بنا بغیر از حالت سابقه اعمار شود ورثه در حدود قیمت زیادت با
شخصیکه براي او وصیت شده در تمام عمارت شريك شمرده میشوند.
ماده 2179
هرگاه وصیت کننده عین وصبت شده را منهدم گردانیده زمین آنرا با زمین دیگز
ملکیت خود ضم و در آن عمارتي بنا نماید شخصیکه براي او وصیت شده با ورئه
در تمام بنا و زمین در حدود قیمت زمین وصیت شده شريك شمرده ميشود.
صفحه 447:
ماده 2180
يه استثناي احكام مواد سايقه آنجه از طرف وصيت كننده بر عين وصيت
برداخته ميشود. يا بر عين مذكور افزود ميكردد و عرف بر آن جاري است ويا
از قرائن جنين استنياط شود كه زيادت ير آن از طرف وصيت كننده صورت
كرفته است زيادت مذكور با وصيت يكجا ميكردد.
ماده 2181 -
هركاه وصيت كننده از ينا عين وصيت و بنا دیگر ملکیت خود بنا واحدي را
تشکیل دهد که باساس توحید مذکور بیع و تسلیم عین وصیت شده بتنهائي
ناممکن گردد شخصیکه براي او وصیت شده است با ورثه در حدود قیمت
وصیت شريك شناخته میشود.
فرع پنجم - وصیت واجیه
ماده 2182
هرگاه متوفي براي فرع ولد خود که در زندگي او فوت شده یا با منوفي یکجا
حقیقتا با حکما وفات نموده باشد به مثل آنچه ولد مذکور اگر در وفت مرگ او
زنده میبود در متروکه او مستحق میراث میگردیدوصیت نکرده باشد براي فرع
مذکور در ترکه باندازه استحقاق ارث مذکور در حدود ثلث ترکه وصیت واجب
میگردد مشروط بر اینکه فرع غیر وارث بوده و متوفي در حیات خود بلا عوض
به او مالي را طریق تصرف ديگري به اندازه حصه واجبه نداده باشد و در
صورتیکه مال را به او اعطا کرده باشد. مگر از اندازه واجبه کمتر باشد باندازه
که حصه مذکور را تکمیل نماید به طریقه وصیت واجبه مستحق میگردد.
ماده 2183
وصیت مندرج ماده (2182) اين قانون براي اهل طبقه اول از اولاد دختري و
براي اولاد پسري از اولاد ظهور گر چه مراتب آنها تنزیل نماید میباشد به ترتييي
كه هر اصل فرع خود را بدون فرع دیگر محجوب گردانیده و حصه هر اصل بر
فرع او تقسیم میگردد گر چه تقسیم میراث تنزیل نماید مانند آنکه اصل با
صفحه 448:
اصولیکه بواسط آنها شخص به متوفا منسوب میشود بعد از او وفات نموده
باشند و وفات آنها مرتب بترتیب طبقات صورت گرفته باشد.
ماده 2184
در وصیت واجبه رعایت احکام مواد (1999 و 2000) اين قانون حتمي مي
باشد.
ماده 2185 -
در استحقاق وصیت واجبه, فرع از استحقاق آنچه که اصل وي بشرط حیات بعد
از وفات مورت مستحق میگردید, سهم بیشتر گرفته نمي تواند. همچنان صاحب
وصیت واجبه سهم بيشتري را از اشخاصي که در درجه قرابت با وي یکسان
باشند مستحق شده نمیتواند.
ماده 2186
هركاه شخصي براي كسي كه وصيت با او واجب است بیشتر از حصه او وصیت
نماید مقدار زاید وصیت اختياري تلفي مي شود و اگر وصیت به کمتر از حصه او
صورت گرفته باشد به اندازه ایکه حصه او را تکمیل نماید واجب میشود.
آگر براي بعضي از اشخاصي که وصیت براي آنها واجب اسث وصیت شده و به
بعضي دیگر وصیت نشود باشخاصیکه وصیت شده, باندازه حصه او واجب
میشود.
حصه کسیکه به او وصیت نشده است و اندازه باقیمانده حصه کسانیکه به آنها
کمتر از حصه واجبه شان وصیت شده است از باقي ثلث پرداخنه میشود و اگر
ثلث تكافو نكند از ثلث و از آنجه براي وصیت اختياري تخصیص داده شده باشد
پرداخته ميشود.
ماده 2187 -
وصیت واجبه بر سایر وصایا مقدم شناخته ميشود.
ماده 2188 -
صفحه 449:
هرگاه براي اشخاصیکه وصیت براي آنها واجب است وصیت نشده براي ديگري
وصیت شود اشخاصیکه وصیت براي آنها واجب است به اندازه حصه خود از
ثلث باقیمانده متروکه اگر آترا پوره کند به طريقة وصیت واجبه مستحق
ميشوند و اكر ثلث باقيمانده حصه آنها را پوره نکند از ثلث باقیمانده و از آنچه
به غير وصيت شده حصه آنها تکمیل میگردد.
ماده 2189
در تمام احوال مندرج مواد (2186 - 2187 - 2188) این قانون آنچه از وصیت
اختياري باقیمانده با مراعات احکام مربوط بوصیت اختياري بین مستحقین
مطایق به حصص آنها تقسیم ميشود.
فرع ششم - تزاحم وصایا
ماده 2190
هرگاه وصیت منجاوز از ثلث بوده و ورثه آنرا اجازه نماید مگر متروکه تمام
وصایا را تکافو نکند یا ورثه اجازه ندهد و ثلث مال, تمام وصیت را کفایت نکندء
حسب احوال ثلث با متروکه بین اشخاصیکه به آنها وصیت شده است مطایق به
ye بين آنها تفنسیم مشود مباتروظ بر اینگه: خخص وصیت ددم یعمی»: آل
همان عین معینه وصیت شده , حصه خود را دریافت بدارد.
ماده 2191 -
هرگاه وصیت بوجه ثواب صورت گرفته باشد و تماما فرایض یا واجبات یا نوافمل
باشد ووصیت کننده براي هر يك از جهات حصه را معین تکرده باشد, وصیت
بین جهات مذکور بصورت مساوي تقسیم میشود و اگر براي هر يك حصه
متفاوت تعیین نموده و تمام وصیت آن را تکافو نکند بتناسب حصه هر جهت
تفسیم میشود.
ماده 2192
صفحه 450:
هرگاه وصیت بانواع مختلف وجوه ثواب بصورت مساوي تقسیم شود واگر براي
هر يكي انواع ثواب خاص تعبین گردیده و مال وصیت شده کفایت همه انواع را
کرده نتواند فرایض تسبت به واجبات و واجیات تسبت به نواقل ترجیح داده
شده و حصه هر نوع بین افراد آن بصورت مساوي تقسیم ميشود.
ماده 2193
هرگاه وصیت بوجوه ثواب با وصیت بطرق دیگر بدون تخصیص حصص یکجا
شود, مال وصیت شده بصورت مساوي بین جهات مذکور تقسیم میشود.
ماده 2194
هرگاه در وصیت بمعاش مزاحمت ایجاد شود و بعضي اشخاص مستحق وفات
نموده یا يکي از جهات مستحق انقطاع نماید حصص مذکور بورثه وصیت کننده
تعلق ميكيرد.
فرع هفتم - احکام منفرق
ماده 2195
هر عمل قانوني ایکه از شخص هنگام مرض موت او صادر گردیده و منظور از
آن تبرع باشد نسبت آن به بعد از مرگ اعتبار داده شده و احکام وصیت بر آن
تطبیق میشود. بصیغه و الفاظ اعتبار داده نمیشود.
اثبات اینکه عمل قانوني هنگام مرض صوت صورت گرفته است بدوش ورثه
است و میتوانند درین مورد از تمام وسایل و طرق اثبات استفاده نمایند. تمسك
بر تاريخ سند عليه ورثه ذر صورتيكه اين تاريخ ثايت نباشد اعتبار ندارد.
ماده 2196 -
هركاه ورثه به اثبات يرساند كه تصرف قانوني از مورث آنها در مرض موت
صادر كرديده تصرف مذكور تبرع شناخته میشود. مگر اینکه شخصیکه براي او
تصرف صادر گردیده عکس آنرا باثبات برساند. اين امر در حالتي است که
احکام ديگري بخلاف آن وجود نداشته باشد.
صفحه 451:
ماده 2197
هرگاه شخصي بنفع يكي از ورئه خود تصرفي را انجام داده و حیازت و انتفاع
عين مذكور را بيكي از طرق الي زمان حیات خود حفظ نماید. تصرف مذکور به
بعد از مرگ منسوب بوده و احکام وصیت بر آن تطبیق میگردد مگر اینکه دلیل
دیگري بر آن قایم گردد.
قسمت سوم - انتقال ملکیت به سیب التصاق
مبحث اول التصاق بر حق غير عفار
ماده 2198 -
اگر از اثر آب خيزي درباء زمین جديدي بوجود آید و یزمین مملوکه شخص
ديگري اتصال یابد زمین جدید ملکیت دولت شمرده میشود.
ماده 2199
اراضي ایکه در اطراف آبهاي ایستاده جدیدا مکشوف میشود ag صورت
ملکیت مالکین همجوار شناخته نمیشود مگر ملکیت زميني را که در اثر ارتفاع
آب زیر آب شده است از دست نمیدهند.
ماده 2200 -
اراضي ايکه در دو طرف دریاها منکشف میگردد ملك دولت شناخته میشود.
ماده 2201 -
ملکیت اراضي ايکة در اثر تغییر مسیر دریا توجود مي آبد و جزیره هاي که در
مسیر آن تشکیل میگردد توسط قانون خاص تنظیم میشود.
ماده 2202
تمام بناءها . اشجار غرس شده و تاسیسات ديگري که از عمل مالك زمین
بوجود آمده باشد ملك او شناخته ميشود.
صفحه 452:
ماده 2203 -
هر بناء یا غرس اشجار یا تاسیساتیکه جدیدا از طرف مالك زمين بوسيله مواد
مملوکه غیر احداث میگردد ملك صاحب زمین محسوب شده به تادیه قیمت
مواد و در صورت موجودیت دلیل موجه به پرداخت تعویض نیز مکلف میشود.
مشروط بر اینکه کشیدن مواد بدون الحاق ضرر بزرگ به تاسیسات مذکور
ممکن نباشد.
ماده 2204 -
هرگاه شخص توسط مواد شخصي خود, بنا یا تاسیسات ديگري را با وجود علم
به ملکیت غیر در زمین شخص ديگري بدون رضائیت او احداث نماید مالك زمین
مي تواند ازاله آترا بمصارف احداث کننده مطالبه نموده در صورت موجودیت
دليل موجه تعویض را نیز مطالبه نماید. در صورتیکه ازاله آن بسدون عائد شدن
ضرر بزمين ممكن نباشد مالك زمین مي تواند اشیاء قابل ازاله را در مقابل
تادیه قیمت آن تصاحب نماید.
ماده 2205 -
هرگاه شخص احداث کننده بنا یا تاسیسات مندرج ماده (2204) این قانون با
حسن نیت معتقد باشد که در احداث انشاءات صذکور ذیحق مي باشد. مالك
زمین ازاله آن را مطالبه کرده نتوانسته بلکه میتواند یا قیمت مواد را با اجرت
کار کارگران یا آنچه که بسب احداث در ثمن زمین افزايش بعمل آمده هر يك را
که خواسته باشد بپردازد مشروط بر اينکه مالك تاسیسات , ازاله آثرا مطالبه نه
نماید.
ماده 2206 -
هرگاه بنا یا تاسیسات مندرجه ماده (2205) اين فانون بحدي بزرگ باشد که
پرداخت استحقاق آن در توان مالك زمین نباشد, مالك زمین مي تواند تمليك
زمین را در مقابل تعویض عادلانه براي احداث کننده تاسیسات تقاضاء نماید.
ماده 2207 -
صفحه 453:
هرگاه تاسیسات بوسیله مواد احداث کننده به اجازه مالك زمین صورت گرفته
باشد گر چه در مشخصات این تاسیسات موافقه به عمل نیامده باشد مالك
زمین نمیتواند ازاله آنرا مطالیه کند بلکه مکلف است قیمت آنرا بحال بقاي آن
بپردازد مگر اینکه احداث کننده ازاله آنرا مطالبه نماید.
ماده 2208 -
هرگاه شخص زمین شخص ديگري را بدون اجازه مالك آن بذر نماید و بذر
مدکور سبز شود زرع به مالك زمين تعلق مي كيرد.
مبحث دوم التصاق , اتصال بر منقول
ماده 2209 -
هرگاه دو جنس منقول ملکیت دو شخص مختلف با حسن نیت و بدون موافقه
قبلي مالکین آن طوري با هم یکجا شود که بدون تلف شدن از هم مجزا شده
نتواند مالك منقول اکثر در برابر قیمت متقول دیگر مالك مال یکجا شدم
امحسوب:مزگزدد
قسمت چارم - انتقال ملکیت به سبب عقد
ماده 2210 -
ملکیت و سایر حقوق عيني در عقار و منقول بوسیله عقد انتقال مي یابد
مشروط بر اینکه عقد بصورت صحیح , قاطع, نافذ و لازم منعقد گردد.
ماده 2211 -
منقولیکه بدون توضیح نوع تعبین شده نتواند بعیر از افراز آن مطایق احکام
قانون ملکیت آن انتقال نمي یابد.
ماه 2212 -
ملکیت عقار و سایر حقوق عيني که در آن شرایط مقرره قانون مبتي بر ثبت
اسناد رعایت نشود انتقال نمي تماید.
صفحه 454:
قسمت پنجم - انتقال ملکیت به سیب شفع
مبحث اول - احکام عمومي
ماده 2213
شفع عبارت از حق تملك تمام يا بعضي از عقار فروخته شده است ير مشتري
بمقايل ثمن و مصارفيكه صورت كرفته ولو يصورت اجبار باشد.
ماده 2214 -
سیب شفع اتصال ملك شفیع است با عقار فروخته شده اعم از اینکه اتصال از
رهگذر شرکت باشد یا جوار.
ماده 2215 -
شرکت در شفع دو نوع است يكي شرکت در نفس عقار فروخته شده و ديگري
شرکت در حقوق ul
ماده 2216 -
شرکت در نفس عقار فروخته شده آن است که شفیع در آن حصه مشترك
داشته بشد.
ماده 2217
شريك در زمين ديوار احاطه عمارت, شريك در نفس عقار شمرده ميشود.
ماده 2218
شرکت در حقوق عقار فروخته شده عبارت از شرکت در حقابه خاص و راه
خاص میباشد خواه تخصیص مذکور منحصر بيكي باشد یا متعدد.
ماده 2219 -
همجوار متصل عقار فروخته شده شفیع شناخته میشود.
صفحه 455:
ماده 2220 -
هرگاه منزل تحتاني ملك يكي و منزل فوقاني ملك ديگري باشد يكي همسایه
متصل ديگري شناخته میشود.
ماده 2221 -
در صورت اجتماع اسباب شفع به سیب قویتر ترجیح داده میشود به این اساس
به شريك در نفس عفار زمین احاطه مترك بعد از آن به شريك در زمین احاطه
مشترك بعد از آن به شريك در حقوق خاص عقار فروخته شده و بعد از آن به
همچوار متصل حق تقدم داده ميشود.
اگر يكي از اشخاص مندرج فقره فوق اين ماده شفع را ترك نماید و یا حق او
ساقط گردد حق شفع به ديگري که در مرتبه بلافاصله بعد تر از آن قرار دارد
انتقال مي نماید.
ماده 2222 -
استحقاق شفع براي شرکاء به اساس تعداد شرکاء اعتبار داده میشود نه به
اساس مقدار حصص آنها در ملکیت. باين صورت اگر يك شريك حصه خود را
بيكي از شرکاء دیگر بفروش برساند. شخص مذکور يكي از جمله شرکاء
شناخته شده و حصه فروخته شده در بین آنها تقسیم ميشود.
مبحث دوم - ثبوت شفع
ماده 2223 -
شفع بعد از بیع و در حال موجودیت اسباب موجبه آن, ثابت میشود.
ماده 2224 -
به بيعي که در آن شفع ثابت میشود, باید واجد شرایط آتي باشد:
1- باید عقار مملوك باشد, گرچه غیر قابل قسمت باشد.
صفحه 456:
2- بیع صحیح و نافذ بوده یا در صورتیکه بیع فاسد باشد حق فسخ در آن ساقط
گردیده و از اختیار شخص به نفع بایع عاري باشد.
بدل مییعه مال باشد.
ماده 2225 -
در عقاریکه توسط آن شفع ثابت میگردد. شرط است که در وقت خریدن .
عقاریکه به شفع برده ميشود, ملكيت شفيع باشد. و شرط است که از شفیع
رضائيت به بیع صراحتا یا دلالقا صادر نشده باشد.
ماده 2226 -
در موارد آتي شفع نیست:
1 در هبه بلا عوض يا در صدقه یا ارت یا وصیت یا عقاریکه بدله آن مال نباشد.
2 در متقولات منصوب در زمین و اشجار, بدون زمینیکه در آن استاده فروخنه
شود. و اگر منقولات منصوبه و اشجار, بدون زمینیکه در آن استاده فروخته شود
و اگر منقولات منصوبه و اشجار به تبعیت زمین فر وخته شود در آن شفع ثابت
ميشود.
3 در بناء و اشجاریکه در زمین ملکیت دولت استوار باشد.
4 در وقف و براي وقف
5 در تقسیم عقار بین شرکاء
6 در بیعیکه در آن بایع خیار شرط داشته باشد. مگر اینکه بایع خیار را ساقط
نموده و بيع لازم كردد.
7- در مبیعه ايکه به مزایده علني یا مطایق اجراآت مجوزه قانوني, از طرف
دولت فروش آن صورت میگیرد.
8- در مبيعه أيكه بين اصول و فروع يا بين زوجين يا ین اقارب تا درجه چارم يا
بين خويشاوندان تا درجه دوم, فروخته ميشود.
صفحه 457:
9 در مبيعه ايكه بمتظور استملاك اعمار مسجد یا الحاق به آن , فروخته
میشود.
0- سایر مواردیکه که قانون خاص پیش بيني نموده باشد.
میحث سوم - طلب شفع
ماده 2227 -
مطالبه شفع به سه طريقه صورت مي كيرد:
1 طلب مواثبت (مبادرت)
2 طلب استشهاد (تقربر)
3 طلب تملك (دعوی)
ماده 2228 -
طلب مواثیت , آن است که شفیع در مجلسیکه به بییع و مشتري و ثمن ple
حاصل مي نماید. فورا بدون صدور آنچه به انصراف او دلالت کند بطلب شفع
مبادرت ورزد. و به منظور خوف انکار مشتري براي طلب خود. شهود بگیرد.
ماده 2229
طلب اشهاد, آن است که شفیع بر بایع در صورتیکه عقار در دست او باشد؛ یا
بر مشتري گر چه عقار در دست او نياشد, یا هنگام بیع مبني بر طلب اخذ شف,
شهود بگیرد. گر چه اين مطالبه كتبي یا توسط فرستنده صورت نگرفته باشد. و
در صورتیکه به گرفتن شهود قادر شود و شهود نگیرد. شفع باطل میشود.
هر كاه شفيع در طلب مواثبت بحضور يكي از بایع با مشتري شاهد بگیرد.این
مر معني هر دو نوع طلب را افاده میکند.
ماده 2230 -
(1) طلب تملك عبارت از طلب مخاصمت است در پیشگاه محمکه.
صفحه 458:
(2) هرگاه شفیع به اساس طلب مبادرت و طلب اشهاد به گرفتن مبیعه قادر
تگردد,مکلف است در خلال يكماه از تاريخ علم او براي هر يك از بايع و مشتري
مبتي بر رغبت خود به خريداري مبيعه به طريق شفع,اخطار رسمي صادر نمايد
و الاحق شفع او ساقط ميشود.
ماده 2231
اخطار رسمي مندرج ماده (2230) باید شامل مطالب ذیل باشد:
بیان كافي عقاریکه اخذ آن به شفع مد نظر است.
بیان ثمن و عطوف رسمي و شروط بیع و اسم هر يك از بایع و مشتري با لقب
و پيشه و سکونت آنها
ماده 2232
اعلان رغبت شخصي در گرفتن به شفع. تا وفتیکه اين اعلان به ثبت نرسیدم
باشد , بر غير حجت شده نيمتواند.
آگر مشتري قبولي شفع را رد نمود. شفيع مكلف است قبل از رفع دعوي به
محکمه, در ظرف سي روز بعد از اعلان ثمني را که به آن بیع صورت گرفته .
در خزانه يا باتك طور امانت بگذارد که در حوزه آن عقار مورد نظر قرار دارد. و
الا حق شفیع در اخذ شفع ساقط ميشود.
ماده 2233 -
دعوي شفيع عليه بايع و مشتري در ظرف سي روز بعد از اعلان متذكره ماده (
2 اين قانون به محکمه تقدیم میشود که عقار مورد نظر در حوزه
صلاحیت ان قرار دارد. در غير آن حق شفيع ساقط میگردد.
دعوي شفع بصورت عاجل تحت رسيدگي قرار داده میشود
ماده 2234 -
صفحه 459:
هرگاه مبیعه در دست بایع باشد. تا زمانیکه مشتري حاضر نشود شهادت بر او
شنیده نميشود. در صورتیکه شفع با تمام شرایط و اسیاب آن ثابت شود, قاضي
خرید مشتري را فسخ و عفار مشفوع را براي شفیع حکم میکند.
ماده 2235 -
حکمیکه بصورت نهائي براي ثبوت شفع صادر ميشود, سند ملکیت شفیع شتاخته
امر قواعد مربوط به ثبت اسناد را اخلال نمیکند.
مبحث چارم - احکام شفع
ماده2236 -
شفیع در تمامي حقوق و وجائب در برابر بایع. قایم مقام مشتري قرار میگیرد.
ماده 2237 -
تملك عقار اعم از اینکه قضائي باشد یا رضائي در حق شفیع خرید جدید شمرده
ميشود. از خيار رويت و خيار عيب مستفيد شده ميتواندء كر جه مشتري يا بايع
خود برائت از اين دو خيار را شرط كرده باشد.
ماده 2238 -
هركاه براي شفيع به مبيعه حکم شود و ثمن آن بالاي مشتري موجل باشد,
شفیع مکلف است آنرا معجل بپردازد. در صورتیکه ثمن ببایع تادیه شود از ذمه
مشتري ساقط میشود و در صورتیکه براي مشتري تادیه گردد, بایع نمیتواند انرا
قبل از رسیدن موعد موافقه شده از مشتري مطالبه نماید.
ماده 2239 -
هرگاه عقار بعد از اخذ آن به شفع از طرف غیر به استحقاق برده شود شفیع
تنها به بایع مراجعه کرده مینواند
ماده 2240 -
صفحه 460:
شفیع میتواند تمام تصرفات مشتري را به شمول وقف نمودن عقار مشفوع یا
قرار دادن آن بحیث مسجد نقض نماید. مگر اينکه عقد بیع در اول بهمین منظور
صورت گرفته باشد.
ماده 2241 -
هرگاه مشتري بعد از ابلاغ رسمي شفیع در زمین یا خانه مشفوع : آبادي نمایدء
یا نهال غرس کند. شفیع مي تواند مشفوعه را ترك نموده یا آثرا در مقابل ثمن
مسمي و پرداخت قیمت مواد بناء یا اشجار بگیرد و یا مشتري را به قلع بنا و
اشجار مکلف نماید.
ماده 2242 -
هرگاه مشتري قبل از ابلاغ رسمي شفیع در عقار مشفوعه زيادتي بعصل آرد.
شفیع در ترك عقار یا اخذ آن در مقابل ثمن و پرداخت قیمت زاید . مخیر است.
ماده 2243 -
هرگاه مشتري یا شخص ديگري بناء عقار مشفوعه را منهدم نموده یا اشجار
غرس شدة آنرا قلع نماید. شفیع عقار مذکور را به ثمن معادل حصه باقیمانده
اخذ نموده میتواند
ماده 2244 -
هرگاه خانه مشفوعه خود بخود منهدم گردد یا درختان باغ مشفوعه بدون قصور
تقسك شود شفیع آنرا دی مرایر شبن مسمي. اكد نموده میتواند
(2) در صورتیکه مشتري از صواد تخریب شده یا چوب هاي خشك شده آن
استفاده بعمل آورده باشد, به اندازه معادل قیمت آن از اصل من تنقیص
میشود.
ماده 2245 -
هرگاه قسمتي از عقار مشقوعه باثر حوادث طبيعي یا امثال آن تلف شودء
حصه تلف شده از اصل ثمن کاسته میشود.
صفحه 461:
ماده 2246 -
هرگاه شفیع در عقار مشفوعه بعد از اخذ آن به شفع بناء اعمار نماید یا اشجار
غرس کند و بعدا عقار مذکور به استحقاق برده شود. تنها به طلب ثمن مراجعه
کرده میتواند نه به نقصانیکه از لحاظ قلع و قمع بناء و اشجار به او متوجه
میشود.
ماده 2247 -
1- شفع تجزیه را نمي پذیرد. شفیع نمیتواند باخذ قسمتي از عقار مشفوعه و
ترك بعضي دیگر آن مشتري را مجیور سازد.
2- در صورتیکه بایع واحد و مشتري متعدد باشدء شفیع میتواند حصه بعضي را
غَذ و ان جضه یعصن دزگزی:مصبرف :شود
مبحث پنجم - سقوط شفع
ماده 2248 -
شفع به ترك طلب مواثبت (مبادرت) و یا اخلال شرطي از شروط صحت آن
ساقط میگردد.
همچنان به ترك طلب اشهاد و انقضاي میعاد اخطار یا دعوي ساقط ميشود.
ماده 2249-
هرگاه شقيعي که از جهت سبب بر دیگران مقدم باشد. حق خود را در شفع
ساقط نموده و قبل از صدور حکم آنرا ترك نماید. حق او ساقط شده سایر
شفعا که بعد از وي قراردارند , میتوانند در حالیکه با تمام شرایط طلب شفع
نموده باشند, عقار را اخذ نمایند. در صورتیکه شفی بعد از صدور حکم حق
خویش را ساقط سازد.حق ساقط نگردیده و سایر شفعا کسب حق کرده
نمیتواند.
ماده 2250 -
شفع بمرگ شفیع قبل از تملك ساقط نمي گردد.
صفحه 462:
ماده 2251 -
شفع یمرگ شفیع قبل از تملك عقار مشفوع از طریق قضاء با رضا ساقط
نمیشود, اعم از اينکه شفیع قبل از طلب یا بعد از آن فوت شده باشد, حق
شفیع درین صورت به ورثه او انتقال مي یاید.
ماده 2252 -
هرگاه شفیع قوي, عقار مشفوعه را از مشتري خريداري نماید. حق شفع او و
کسانیکه در درجه شفع از او بعد تر اند یا مثل او اند , ساقط مي گردد.
ماده 2253 -
هرگاه شفیع عقار مشفوعه را به اجاره بگیرد یا در مزایده فروش یا اجازه آن
شرکت ورزد یا فروش آنرا از مشتري به مثل ثمن اول مطالبه نماید. شفع او
ساقط میشود.
ماده 2254 -
1- هرگاه شفیع بمقدار ثمن بیش از حد واقعي مطلع ساخته شود و او از شفع
صرف نظر نماید. و بعدا به او ثابت شود که مقدار ثمن کمتر از آن است كه قبلا
باو اطلاع داده شده حق شفع او ساقط نمیشود.
2- اگر شفیع باسم مشتري معرفت حاصل نماید و از شفع صرف نظر کند و
بعدا ثابت شود که مشتري غیر از آن که قبلا به او معرفي شده بودء
یا از فروش قسمتي از عقار مشفوعه به او ابلاغ گردد و او شفع را واگذار شود
و بعدا ظاهر شود که تمام عقار مشفوعه فروخته شده است, حق شفع ساقط
نمي گردد.
3- در تمامي احوال مندرج فقرات فوق اين ماده, مواعید اخطار و رفع دعوي
مندرج این فصل رعایت میشود.
ماده 2255 -
در تمامي احوال حق شفع به انقضاي مدت چهار ماه از تاريخ ثبت عقد بیع
ساقط ميشود.
صفحه 463:
قسمت ششم انتقال ملکیت به سیب حیازت
مبحث اول کسب , انتقال و زوال حیازت
ماده 2256 -
حیازت. حالت واقعي است که از سلطه شخصي بر شي, یا بر حقي از حقوق
بر شي بضفت مالك شي یا صاحب حق بر شي نشأت میکند.
ماده 2257 -
کسیکه چيزي را مباح سازد. میتواند از آن رجوع نماید. اين اباحث دليل عدم
حبازت شخص tle کننده شناخته نمیشود.
ماده 2258 -
هرگاه حیازت با اکراه مقرون گردد یا بصورت خفیه واقع و یا در آن التباس
موجود باشد, اثر آن بر شخصیکه علیه او اکراه صورت گرفته یا حیازت از او
اخفاء شده یا بر او التباس واقع شده است, مرتب نمي گردد. مكر از تاريخ
زوال عيوب مذكور.
ماده 2259
صغير, غير مميز از طريق كسيكه قانونا قايم مقام او شناخته ميشود. كسب
حيازت نموده مي تواند.
ماده 2260 -
هرگاه شخص ديگري بصورت مستقیم در حبازت باسم حایز مبادرت نماید.
حیازت بحال خود باقیمانده , شخص مذکور حیثیت تابع را داشته و متابعت اوامر
حایز در امور متعلق به شي یا حقوق تحت حیازت مکلف مي باشد.
ماده 2261 -
صفحه 464:
حیازت از شخص حایز به شخص دیگر, در صورتي انتقال مینماید که طرفین به
آن موافقه نموده و شخص مذکور اهلیت تصاحب را بر شي با حقوق مورد
حيازت دارا باشد.
ماده 2262 -
انتقال حیازت بدون تسلیم مادي هم جواز دارد. در صورتیکه حایز بذو اليدي خود
بحساب کسیکه از او نیابت میکند, دوام دهد یا شخصي که به او انتقال حبازت
میشود, به حساب خود بذو اليدي ادامه دهد.
ماده 2263 -
ذو اليد عقار میتواند با مدت ذو اليدي خود مدت ذو اليدي كسي را که عفار از
طرف او بوي انتقال نموده. ضم تماید. اعم از اینکه انتقال به سبب شرا باشد یا
هبه يا وصيت يا ارث يا سایر اسیاب. درینصورت اگر مجموع مدت ذو اليدي
بحدي بالغ شود که مانع سماع دعوي گردد. علیه ذو اليدي دعوي ملك مطلق ,
دعوي ارث و دعوي وقف شتیده نمیشود.
ماده 2264 -
طلب مزایده , وديعت , اجاره ,عاریت و هبه, اقزار بعدم ملکیت مطالبه کنتده
شناخته شده, دعوي موصوف براي نفس خود شي بالاي ذو الید سمع نمیشود.
گر چه بر ذو اليدي میعادیکه مانع سماع دعوي گردد. منقضي نشده باشد.
ماده 2265 -
1-ذو الیدیکه به اساس اجاره یا رعایت در عقار منصرف باشد, نمي تواند بمرور
زمان ذو اليدي راجع gio استماع دعوي علیه اجاره دهنده یا رعایت دهنده
تمسك نماید.
2- در صورتیکه شخص از اجاره و عاریت در طول مدت ذو اليدي متکر بوده و
مدعي با وجود حضور و امکانات و موجودیت مقتضي ترك دعوي نماید. بعد از
انقضاي مدت مذکور دعوي او شنیده نمیشود.
ماده 2266 -
صفحه 465:
هرگاه حایز از تسلط فعلي خود بر شي یا حق منصرف گردد و با اين تسلط را
به طریقه ديگري از دست بدهد. حیازت زایل میگردد.
ماده 2267 -
حیازت به اثر مانع موقت از بین نمي رود. مگر اينکه مانع مذکور مدت یکسال
کامل ادامه پیدا کرده و نتیجه حیازت جديدي باشد که بخلاف اراده حایز یا بدون
علم او وافع شده باشد. آغاز سال در حالیکه حیازت بصورت عيني واقع شده
باشدء از تاريخ آغاز حیازت جدید و در حالیکه بصورت خفیه واقع شده باشد. از
تاريخ علم حايز اول به آن حساب ميشود.
مبحث دوم حمايت حيازت
ماده 2268 -
هرگاه شخصي حیازت عقار را از دست بدهد, میتواند در خلال یکسال بعد از
فقدان حیازت رد آنرا مطالبه نماید. در صورتیکه فقدان حیازت طور خفیه بعمل
آمده باشد. شروع سال از تاریخ کشف فقدان حیازت شروع میشود.
شخصیکم بصورت نیابت از غیر حیازت را بدست داشته باشد, نیز میتواند رد
حيازت را مطالبه نماید.
ماده 2269 -
شخصیکه هنگام از دست دادن حیازت کمتر از يك سال , حیازت را بدست
داشته باشد.نمي تواند رد حيازت را از شخصي مطالبه نماید که حیازت او متكي
به سند قانوني باشد.
ماده 2270 -
هرگاه هیچ يك از حایزین داراي سند قانوني نبوده یا اسناد آنها معادل یکدیگر
باشد, ترجیج حیازت به شخصي داده ميشود كه سند او تاريخ مقدم داشته باشد.
صفحه 466:
در حالت مندرج فقره فوق. اگر اسناد قانوني داراي عين تاریخ باشد , به
حیازتیکه از لحاظ تاريخ مقدم است. امتیاز داده ميشود.
ماده 2271 -
حایز میتواند دعوي استرداد حبازت خود را در خلال میعاد قانوني علیه کسیکه
حیازت شي غصب شده باشد. کسب نموده است اقامه نماید. گر چه شخص
اخیر الذکر داراي حسن نیت باشد.
ماده 2272 -
شخصیکه حیازت عقاري را بدست آورده و حیازت او مدت يك سال كامل دوام
نماید و بعدا بر حیازت او تعرض واقع شود. میتواند در خلال مدت یکسال دعوي
منع اين تعرض را اقامه نماید.
ماده 2273 -
شخصیکه حیازت عقاري را در ظرف یکسال کامل بدست داشته و به علت
اسیاب معقول از اجراي اعمال تعرضي جدید که حبازت وي را تهدید میکند
بترسد, میتواند موضوع را بمحکمه با صلاحیت تقدیم نموده و توقف اين اعمال
را مطالبه نماید. مشروط بر اینکه اعمال مذکور به انجام نرسیده و از شروع بر
اجراي اعمال مذکور که منجر بحدوث ضرر میشود. یکسال منقضي نشده باشد,
در غیر آن میتواند دعوي منع تعرض را اقامه نماید.
ماده 2274 -
هرگاه اشخاص متعدد در حبازت حق واحدي تنازع نمایند. بصورت موقت
بحيازت كسي اعتبار داده ميشود كه حيازت مادي بر حق صذکور داشته باشد.
مكر اينكه حيازت او معيوب ظاهر شود.
ماده 2275 -
شخصیکه حایز حقي باشد, مالك آن شناخته میشود. مگر اینکه عکس آن ثابت
شود
ماده 2276 -
صفحه 467:
1- شخصیکه بدون علم از تجاوز بر حق غیر, حایز حقي گردد, داراي حسن نیت
شناخته ميشود. مگر اینکه اين جهل او ناشي از خطاء فاحش باشد.
2- آگر حایز شخصیت حكمي باشد, به نیت ممثل قانوني او اعتبار داده ميشود.
3- موجودیت حسن نیت هميشه فرض کرده ميشود, مگر اينکه دليلي به نفي آن
اقامه شود
ماده 2277 -
حسن نیت وقتي نفي میشود که حایز بداند که حیازت او تعرض بر حق غیر
ميباشد: يا اينكه عيوب حيازت او بر اساس اخطار يا صورت دعوي مدعي يه او
ابلاغ شود.
ماده 2278 -
حیازت کماکان بهمان وصفي که ابتداء زمان کسب بوجود آمده باقي میماند. تا
اینکه دلیل عکس آن موجود شود.
مبحث سوم آثار حیازت
ماده 2279 -
دعوي ملکیت باستثناي ارث, بر شخصیکه در طول مدت پانزده سال متوالي بلا
انقطاع ذو اليد عقار يا اشياء ديكر بوده و در آن بدون منازعه و معارضه تصرف
مالکانه داشته باشد. سمع نميشود.
ماده 2280 -
1- دعوي ارث بر شخصیکه ذو الید عقار بوده, در صورت مدت سي و سه سال
بدون منازعه در آن تصرف مالکانه داشته باشد, بدون عذر شرعي شنیده
نميشود.
2- تملك اموال دولت آثار باستاني. وعامل وقف بر اساس مرور زمان جواز
ندارد.
صفحه 468:
ماده 2281 -
هرگاه ترك دعوي ملکیت یا ارث یا وقف به اساس عذر شرعي مثل غیبت ,
قصور یا جنون بوده و ولي یا وصي وجود نداشته باشد, سمع ميشود, مگر در
صورتي شنیده نمیشود که ایب حاضر ,قاصر بالغ , مجنون هوشیار شود و بعد
از آن در مدت تعیین شده دعوي را ترك نمايند
ماده 2282 -
دعوي ملكيت بر ذو اليد از طرف اولاد. اقارب زوج و زوجه بایع که هنگام
فروش عقار براي ذو اليد حاضر بوده و از فروش مطلع كرديده سكوت اختيار
نموده باشند. سمع نميشود, كر جه از وقث بيع مدت يانزده سال سيري نشده
باشد.
ماده 2283 -
هرگاه ذو اليدي شخص در طول مدت محدودي در سایق ثابت بوده و در حال
نيز ثابت باشد. اين وضع براي ابقاء و قيام ذو اليد در طول مدت بين دو زمان
مذكور قرينه شمرده میشود. مگر اینکه دلیل بخلاف آن موجود شود.
ماده 2284 -
هيج کس نمي تواند به اساس مرور زمان بخلاف سند خود کسب حق نماید. به
اين اساس هیچ کس نمي تواند شخصا بمفاد خود سبب حیازت خود یا اصلي را
که اين حیازت بر آن استوار است, تغیر دهد.
ماده 2285 -
احکام مرور زمان سقوط کننده دعوي بر مرور زمان کسب کننده حق در آنچه
به خساب سدت و توقف آن و انقطاع آن و استناد به آن در پیشگاه قضاء و
همچنان به تنازل کننده از آن و موافقه بر تعدیل آن متعلق باشد, تطبیق مي
شود, مشروط بر اينکه احکام مذکور با طبیعت مرور زمان کسب کننده حق و
رعایت احکام مواد (2286 و 2287) اين قانون متعارض واقع نشود.
ماده 2286 -
صفحه 469:
مدت مرور زمان کسب کننده حق بهر اندازه که باشد. با موجودیت اسیاب
موجبه متوقف میشود.
ماده 2287 -
هرگاه حایز از حیازت خود صرف نظر نماید و یا آن را از دست دهد, گر چه به
فعل غیر باشد. مرور زمان کسب کننده حق قطع ميشود. مگر اینکه حایز در
خلال يكسال از تاريخ انقطاع حيازت خويش را مسترد نموده یا راجع به استرداد
آن در خلال همين مدت اقامه دعوي نمايد
مبحث جهارم تملك اشياء منقول باساس حيازت
ماده 2288 -
)1( شخصیکه مال منقول یا حق عيني را بر مال منقول یا سندیکه بنام حاصل
آن اعتبار داشته باشند به استناد اسیاب صحیح توام با حسن نیت حایز شود
مالك آن شناخته میشود.
(2) سیب صحیح به سندي اطلاق ميشود كه از طرف غير مالك يا غير صاحب
حق, صادر شده باشد.
ماده 2289 -
مالك مال منقول یا صاحب سندیکه براي حامل آن اعتبار داشته باشد. مي تواند
در صورت فقدان يا سرقت از تاريخ ضیاع با سرقت یا استرداد آن از نزد
شخصیکه با حسن نیت آثرا حایز گردیده است, بپردازد.
ماده 2290 -
هرگاه مال مسروقه یاگم شده در حبازت شخص دستیاب شود و مال مذکور را
با حسن نیت از بازار به مزایده علني یا از تاجریکه در امثال آن تجارت دارد.
خريداري نموده باشد. میتواند ثمن تادیه شده را در صورتیکه مال مسروقه
باشد, از فروشنده و در صورتیکه مال گمشده باشد, از شخصیکه به استرداد آن
مي پردازد. مطالبه نماید.
صفحه 470:
حایز به حسن نیت مالك ثمر و آنچه که در حیازت او است, شناخته میشود.
grees Ly iodo gat ان تارع جنم اوري آن yal ones Gad میگردد: فگر سر
مدني روز يروز قبض شده شمرده میشود.
ماده 2292 -
حایزیکه داراي سوء نیت باشد. از تاریخ بمیان آمدن نیت سوء از تمامي ثمریکه
قبض نموده و یا در قیض آن تقصیر بعمل آورده است, مسئول پنداشته ميشود.
میحث ششم - استرداد مصارف
ماده 2293 -
مالکیکه ملکیت به او رد میشود. مکلف است تمام مصارف ضروري را که حایز
يه حسن نیت بصرف رسانیده است به او بپردازد. و در مورد مصارف نافع
احکام مواد (2205 - 2206( اين قانون تطبیق میشود.
ماده 2294 -
حایز نمي تواند مصارفي را که از جمله مالیات حساب میشود. از مالك مطالبه
نماید. مگر حق آنرا دارد تا آنچه را جدیدا احداث نموده است دور ساخته و شي
را بهمان حالت اولي آن بر گرداند. مگر اینکه مالك به ايفاي آن در مقابل تادیه
قیمت. موافقه نماید.
ماده 2295 -
هرگاه شخصي حیازت را از مالك یا حایز سایق حایز شده باشد, و اثبات نماید
كه مصارف را به سلف خود پرداخته است. میتواند مصارف مذکور را از
شخصیکه مال به وي سپرده میشود. مطالبه کند.
ماده 2296 -
صفحه 471:
محکمه میتواند اندازه مصارف را تثبیت و راجع به پرداخت آن اقساط دوراني را
با تضمینات ضروري , تعیین نماید.
میحث هفتم - مسئولیت از بين رفتن شي تحت حیازت
ماده 2297 -
هرگاه حایز با حسن نیت از شي در حدود یکه حق خود پندارد. استفاده نماید. در
مقابل شخصیکه برد شي باو مکلف میشود از هر نوع تعویض با سیب اين
استفاده مسئول شناخته نميشود. همچنان از عواقب از بین رفتن و تلف شدن
شي مذکور مسئول پنداشته نمیشود. مگر دز حدودیکه از آن ناحیه به او مفادي
تعلق گرفته باشد.
ماده 2298 -
هرگاه حایز داراي سوء نیت باشد. از بين رفتن و تلف شدن شي گر چه از
اسیاب غیر مترقبه نشأت کرده باشد, مسئول شناخته ميشود.
مگز اینکه اتابی شود که.اگز شنن. متذگور نود مالك آن قمر سي مود نأ ينمي
رفت و یا تلف مي گردید.
فصل سوم
حقوق متفرع از حق ملکیت
قسمت اول
حق انتفاع
مبحث اول - احکام عمومي
ماده 2299 -
صفحه 472:
انتفاع جایز ,عبارت از حق نفع گیرنده است در استعمال و یکار انداختن عین تا
زمانیکه به حالت خود باقیمانده , اگر چه رقبه آن در مالکیت او نباشد.
ماده 2300 -
كسب منافع اعیان عقار باشد یا منقول , بدون رقبه آن جواز دارد.
ماده 2301
کسب منفعت در مقابل عوض با بدون آن جایز است.
ماده 2302
حق انتفاع به سیب عمل قانوني يا شفع يا مرور زمان. كسب ميشود.
ماده 2303 -
وصیت کردن به حق انتفاع مطایق احکام و قواعد مندرج فصل و صیت , جواز
دارد.
ماده 2304 -
رعایت شروط عقد تبرعیکه بر آن حق انتفاع مرتب میگردد. با مراعات حقوق و
وجایب نفع گیرنده , حتمي است.
ماده 2305
ثمر شي که از آن نفع گرفته ميشود. در طول مدت انتفاع حق نفع كيرنده
شمرده ميشود. همجنان ثمر طبيعي موجود هنكام آغاز مدت انتفاع حق نفع
كيرنده شناخته ميشود, بدون اينكه حقوق كسب شده غير را اخلال نمايد. مكر
ثمري را که هنگام انتهاي مدت انتفاع موجود باشد. حق مالك تلقي ميشود.
مشروط بر اينكه هر يك مصارف يكديكر را ببردازند.
ماده 2306 -
(1) هرگاه عقد منفعت بصورت مطلق غير مقید صورت گرفته باشد, نفع
گیرنده مکلف است از شي که منفعت آن را طور عادي استعمال نماید
صفحه 473:
(2) در صورت مقید بودن عقد , انتفاع گیرنده طبق دستور مالك یا مثل آن یا
کمتر از آن حق استفاده را دارد و تجاوز از آن, جواز ندارد.
ماده 2307 -
مالك شي ميتواند راجع به استعمال غير مشروع يا مغاير طبيعت شي بر نفع
كيرنده اعتراض تمايد, اكر نفع كيرنده آن را قبول ننمايد. محكمه مي تواند عين
مذكور را از تصرف نفع كيرنده كشيده و به شخص ديكري آنرا تسليم نمايد تا
اداره آنرا به عهده كيرد. همجنان ميتواند به انتهاي حق انتفاع بدون اخلال حقوق
غير. حكم صادر نمايد.
ماده 2308 -
(1) مصارف لازمه سرپرستي و حفاظت عینیکه از آن نفع گرفته میشود, به ذمة
نفع گيرنده مي باشد.
(2) تکالیف غیر عادي و اصلاحات بزرگي که از قصور نفع گیرنده نشأت نکرده
باشد, به ذمه مالك بوده و نفع گیرنده به دادن مفادیکه از مصرف حاصل شده.
مکلف ميشود. و اگر نفع گیرنده مصارف مذکور را نموده باشد. میتواند در وقت
انتهاي مدت انتفاع استرداد آترا از مالك , مطالبه نماید.
ماده 2309 -
هرگاه غینیکه از آن نفع برده میشود بدون تجاوز و قصور نفع گیرنده در
تكهداري آن از بين برود. ضامن نمي كردد.
ماده 2310 -
هركاه منفعت به مدث معلوم مقيد باشد و نفع كيرنده بعد از كذشت مدت
مذکور عین را نزد خود نگهداشته و بمالك آن رد نکند و از بين برود , نفع گیرنده
بپرداخت قیمت آن مکلف میشود. گر چه عین را بعد از انقضاي مدت انتفاع
استعمال نکرده و مالك نیز رد آنرا مطالیه ننموده باشد.
ماده 2311 -
نفع گیرنده مکلف است در حفاظت عینیکه از آن نفع میگیرد. توجه نماید.
صفحه 474:
ماده 2312 -
هرگاه شي از بين برود یا به اصلاحات بزرگي محتاج گرد که اقدام به آن در
وجایب مالك شمرده شود یا اتخاذ تدابيري لازم افتد که عین را از وقوع خطر
غير منتظره تجات دهد, در اين صورت نفع گيرنده مکلف است به مالك فورا
اطلاع دهد, همچنان مکلف است در صورت ادعاي غیر مبني بر حق بالاي عين
مذکور, مالك را مطلع گرداند.
ماده 2313 -
نفع گیرنده میتواند مال منقولي را که عاریت گرفته است. از بین ببرد. در
حالیکه انتقاع از آن بدون از بين بردن آن ممکن نباشد, درین ضورت نفع گیرنده
بعد از نفع گرفتن برد مثل یا قیمت آن بمالك مکلف میشود, همچنان در
صورتیکه مال مذكور قبل از نفع گرفتن از بین برود. نفع گیرنده بپرداخت ضمان
مكلف ميشود. كر چه از بين رفتن در اثر قصور وي صورت نگرفته باشد.
مبحث دوم - انتهاي حق انتفاع
ماده 2314 -
حق انتفاع بانقضاي مدت معینه انتفاع و بوفات نفع گیرنده و یا به از بين رفتن
عينيكه از آن نفع كرفته ميشود. خاتمه مي يايد.
ماده 2315 -
هرگاه مدت معینه انتفاع سپري گردد یا نفع گیرنده در اثناي مدت مذکور وفات
نماید. و زمین بزرعي مشغول باشد که هنوز پخته نشده باشد. زراعت نا وقت
پخته شدن زرع و درو آن در مقایل اجرت مثل به نفع گیرنده یا ورثة او گذاشته
میشود.
ماده 2316 -
حق انتفاع بگذشت مدت پانزده سال در حال عدم استعمال حق, منتهي میشود.
صفحه 475:
قسمت دوم
حق استعمال و سکونت
ماده 2317
حق انتفاع كاهي منحصر به استعمال يا سكونت و كاهي هر دو ميباشد.
ماده 2318 -
ساحه حق استعمال با سکونت باندازه احتیاج صاحب حق و اعضاي فامیل او
مقید شناخته میشود؛ با آنهم آنچه را سند انشاء حق احتوا نماید. رعایت میشود.
ماده 2319 -
1- كسي كه حق سکونت منزلي را باساس عقد وصبت کسب نماید. اگر رقبه
منزل از ثلث مال وصيت کننده متجاوز نباشد. شخص مذکور میتواند در صورت
اطلاق وصیت در طول حيات خويش با فاميل خود در آن سكونت اختيار تماید و
در صورت تعيين مدت الي زمان انقضاي مدت مذكور در آن سكونت كرده
میتواند. و بعد از آن حق سکونت بورئه وصیت كننده انتقال مي يايد. و اگر رقبه
منزل از ثلث مال وصیت کننده متجاوز باشد, شخصبکه به او وصیت شده ,
میتواند در مقداریکه از حدود ثلث تجاوز نکند. سکونت نماید. و از ساحه خارج از
حدود ثلث ورتة استفاده بعمل مي آرد. مگر اینکه ورثه وصبت را در تصام صنزل
اجازه دهد.
2- در حالت مندرج فقره فوق, ورئه وصیت کننده نمي توانند آن قسمت منزل
را که در دست دارند بفروشند مگر تقسیم استفاده آترا حسب زمان , بصورت
نوبت کرده میتواند.
ماده 2320 -
هر كاه منزليكه براي حق سکونت تثبیت شده باشد باعمار ضرورت داشته
باشد, تعمیر آن به عهده كسي میباشد که حق سکونت را در آن حایز است. تا
از مال خود , به آن مبادرت نماید. و آنچه را که از مال خود بناء نماید. ملکیت او
و ورثه او شناخته میشود. و اگر صاحب حق از اعمار آن امتناع ورزد شخص
صفحه 476:
ذیعلاقه . میتواند از محکمه الزام او را به تعمیر مطالبه و یا اجازة محکمه را در
خصوص اجاره منزل مذکور بغیر حاصل نماید. تا از پول اجارة آن باعمار مذکور
پرداخته و بعد از انتهاي مدت اجارة آترا بصاحب حق سکونت رد نماید.
ماده 2321 -
تنازل از حق استعمال یا حق سکونت براي غیر جواز ندارد. مگر به اساس
شرط صریح یا دلیل قوي.
ماده 2322 -
احکام مربوط بحق انتفاع تا وقتي ك مغایراحکام مندرج اين قسمت و منافي
طبیعت این دو حق نباشد. در مورد حق استعمال و حق سکونت نیز تطبیق
میشود.
قسمت سوم
حق حکر
ماده 2323 -
حق حکر, عبارت از حق عيني است که منظور از آن بقاي زمین براي بنا غرس
یا يكي ازین دو در مقابل اجرت معین مي باشد .
ماده 2324 -
مدت حکر, از پنجاه سال تجاوز نیمکند در حالیکه مدت حکر بیشتر از پنجاه سال
تعیین و یا اصلا تعبین نگردیده باشد. براي مدت پنجاه سال اعتبار داده میشود.
ماده 2325 -
عقد حکر جو از ندارد. مگر به اساس ضرورت یا مصلحت و اجازه محکمه
ولایتیکه تمام زمین یا قسمت اعظم آن از لحاظ قیمت در حوزه آن محکمه قرار
داشته باشد بعقد بحضور رئیس با عضویکه از طرف رئیس محکمه تعیین
میشود. تحرير ميكردد. و ثيقه بعداً طبق احكام قاتون ترتیب میگردد
ماده 2326 -
صفحه 477:
صاحب حق حکر, مي تواند رد زمین تحتح حکر خود تصر فات مبني بر انتقال
ملکیت یا انتفاع را بعمل آورد. در تمام اين حالات زمین بنا اشجار و سایر اموال
غیر قابل انتقال بعد از انتها مدت حق حکر, به مالك اصلي یاورنه وي یا رعایت
ماده ( 2324 ) اين قانون اعاده میشود.
ماده2327 -
صاحب حق حکر, میتواند در حبازت و غرس به تنهائي یا با حق حکر یکجا
تصرف نماید.
ماده 2328 -
صاحب حق حکر, مکلف است اجرت معینه را در مواعیدیکه به آن موافقه
صورت گرفته, بمالك بپردازد.
ماده 2329
عقد حکر , بمقدار کمتر از اجرت مثل جواز ندارد, تزئید یا تتقیص اجرت
زحماني صورت گرفته میتواند که در اجرت مثل متجاوز از خمس از حیث زیادت
یا نقصان تغیر وارد شده و از تاریخ آخرین سنجش پنج سال, سپري شده باشد.
ماده 2330 -
در سنجش زیادت یا نقصان بقیمت اجاره زمین در هنگام سنجش مراجعه
میشود و در آن موقعیت زمین و اندازه تمایل مردم به آن رعایت میگردد.
بموجودیت بناء اشجار یا آنچه صاحب حق حکر در آن احداث نصوده یا حقوق و
اضرار صاحب حق حکر در زمین مذکور در سنجش اجرت اعتبار داده نميشود.
ماده 2331
سنجش جدید از تاریخ موافقه طرفین یا از تاريخ اقامه دعوي مبني به مطالبه
سنجش, اعتبار داده میشود.
ماده 2332 -
صفحه 478:
صاحب حق حکر, مکلف است باتخاة وسايلي اقدام نماید که براي حاصل دهي
زمین لازم باشد. و با آنهم شروط موافقه شده , طبیعت زمین, غرضیکه زمین
sly آن آماده شده و اقتضاي عرف منطقه رعایت ميشود.
ماده 2333 -
حق حکر به انتهاي مدت معینه, منتهي میشود.
قبل از انتهاي مدت. حق حکر وقتي منتهي میگردد که صاحب حق حکر بیش از
احداث بناء یا غرس اشجار در زمین مذکور وفات نماید. مگر اینکه تصامي ورثه
بقاي حکر را مطالبه نمایند.
ماده 2334 -
هرگاه حکر در زمین موقوفه صورت گرفته باشد و صفت وقف از زمین صذکور
به اساس رجوع وقف کننده از وقف زایل شود. حکر منتهي میگردد و اگر مدت
وقف از طرف وقف کننده تنقیص يابد. در صورتیکه مدت باقیمانده از مدت حکر
کمتر باشد. حکر الي زمان انتهاي وقف ادامه مي یابد. و در غير آن الي نهایت
مدت حکر طبق حکر دوام داده ميشود.
ماده 2335 -
هرگاه صاحب حق حکر حقوق اجاره زمین را در دو سال متوالي نبردازد. مالك
زمین میتواند فسخ عقد را مطالبه کند.
ماده 2336 -
مالك زمین هنگام فسخ عقد یا انتهاي مدت حکر, بين ازاله بناء و اشجار غرس
شدة محتکر یا بقاي آن در مقابل اقل قیمت مستحقة ازاله یا بقاء مخیر است.
مكر اينكه موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد.
ماده 2337 -
صفحه 479:
هرگاه در ظرف مدت پانزده سال از حق حکر استفاده بعمل نياید. حق حکر
منتهي شناخته ميشود.
ماده 2338 -
احکام عقد حکر مندرج اين قانون, به حكر زمينيكه هنكام نفاذ اين قانون ثابت
باشد. نیز تطبیق میشود.
ماده 2339 -
1- از حق حکر مندرج اين قانون, اشخاص خارجي اعم از حقيقي و حکمي,
استفاده کرده نمي tiles
2- روية که دولت افغانستان در برابر نمايندگي هاي سياسي دول متحابه و
موسسات ge المللي مقیم افغانستان در مورد اموال عقاري اتخاذ میدارد. تابع
احکام حق حکر نمي باشد.
قسمت چهارم
حقوق مجرد
مبحث اول حق ارتفاق
ماده 2340 -
ارتفاق, عبارت از حقي است بالاي عقار جهت منفعت عفار شخصي دیگر.
ماده 2341
حق ارتفاق بالاي مال عام مرتب شده میتواند مشروط بر اينکه به استعمال
مال مذکور که به آن تخصیص يافته مناقات نداشته باشد.
ماده 2342
خق ارتفاق باساس تعهذ قانوني يا ارث حاصل شذه ميتواندء مرور زمان باعث
كسب حق ارتفاق نمي كردد. مكّر در مورد ارتفاق از قبيل حق مرور.
ماده 2343 -
صفحه 480:
ارتفاق ظاهر باساس تخصیص مالك اصلي نیز مرتب شده مینواند
ماده 2344 -
تخصیص از جانب مالك اصلي وقتي موجود میشود که مالك دو عقار منفصل از
هم در بین دو عقار مذکور علایم ظاهري احداث نماید که به اساس آن بین آن
دو عقار چنین علامة تيعي ایجاد گردد که اگر دو عقار مذکور ملك دو نفر فرض
شود؛ بوجود حق ارتفاق دلالت نماید. و اين امر بيكي از طرق اثبات ثابت گردد.
درین حال اگر ملکیت دو عقار مذکور بدون تغیر بهمان حالت بدو نفر دیگر
انتقال نماید. حق ارتفاق بين دو عقار مذکور بتفع و ضرر مالکان جدید, ثابت
شمرده ميشود. مگر اینکه شرط صریح مخالف آن باشد.
ماده 2345 -
)1( هرگاه قيودي وضع شود که حق مالك عقار را در بناء تعمیر محدود سازد, از
قبیل تحدید در ارتفاع منزل یا در ساحه عمارت, قیود مذکور بحیث حفوق
ارتفاق بر عفار به منفعت عفارات ديگري که بمنظور بهبود آن وضع شده:
شمرده ميشود. مگر اينکه موافقه طور ديگري صورت گرفته باشد.
(2) اگر از قیود وضع شده تخلف بعمل آید. اصلاح آن عینا از محکمه مطالبه
شده میتواند و محکمه صلاحیت دارد در صورت دلایل موجبه بتعویض, اکتفای
نماید.
مبحث دوم - حقابه
ماده 2346 -
حقایه, عبارت از نوبت استفاده از آب است بمنظور آبياري زراعت یا اشجار.
ماده 2347 -
آب دریاها و فروع آن ملك عامه شمرده شده, هر کس حق دارد از آن اراضي
خويش را آبياري نموده يا از آن به اين منظور جوي بکشد. مكر اينكه اين امر با
مصلحت عامه یا قوانین خاص معارض واقع شود.
صفحه 481:
ماده 2348 -
کسیکه از مال خود جوي خاص به منظور آبياري زمین خود احداث کند. از آن
حق هر نوع استفاده را داشته و شخص دیگر از آن بدون اجازه احداث کننده,
استفاده کرده نمي تواند
ماده 2349 -
حق استعمال آب از جوي عام و توزیع آن با رعایت عدم الحاق ضرر بمصالح
عامه به اندازه اراضي صورت میگیرد. که آبياري آن منظور نطر باشد.
ماه 2350 -
صاحب زمينيكه توسط آلات و وسايل يا مستقيما از جوي آبياري ميكند نمي
تواند صاحبان ازاضي تحت آب راءيه مسير آب در اراضي آنها مجبوز سازد. مكر
اينكه حق جريان آب را در آن داشته باشد.
مبحث سوم حق مرور
مجرا و مسيل
ماده 2351 -
(1) حق مرور, مجرا و مسیل اگر قديمي باشد. بحال خود گذاشته ميشود. مگر
اينكه اصلا نامشروع باشد. در اين صورت بقدامت اعتبار داده نمیشود و در
صورت موجودیت ضرر واضح از بین برده میشود.
(2)اگر مسیل منزلي در راه عام یا خاص کشیده شده باشد که از UT ضرري به
مردم عاید باشد , ضرر مذکور رفع ساخته میشود گر چه قديمي باشد.
ماده 2352
هرگاه حق مرور , مجرا یا مسیل شخصي بالاي زمین شخص ديگري باشد,
صاحب زمین تمي تواند او را از اين حقوق محروم نماید
صفحه 482:
ماده 2353 -
هیچ کس نمي تواند بدون حق مسیل محلي را که جدیدا احداث نصوده بمنزل
شخص ديگري بکشد. مگر اينکه اجازه او را حاصل کرده باشد.
ماده 2354 -
احداث ناوه دان يا حفر بدر فت فاضله آب باران و غیره, در راه عام در حالیکه
از آن ضرري به عام تولید شود جواز ندارد. و همچنان احداث امور فوق در راه
خاص که غیر تافذ باشد. بدون اجازه شاروالي یا اهل کوچه, مجاز تمیباشد.
مبحث چهارم - احکام ارتفاق
ماده 2355-
صاحب حق ارتفاق , مي تواند بچنان اعمالي مبادرت ورزد که براي استعمال
حق او در ارتفاق ضروري باشد , با براي محافطت حق مذکرو لازمي شناخته
شود و باید حق مذکور را طوري استعمال نماید , که از آن ضرري عاید نشود.
ماده 2356-
مالك عقار مرتفق باجراء هیچ نوع عملي مکلف نمي گردد So اینکه استعمال
معتاد حق ارتفاق آنرا اقتضاء نماید.
ماده 2357-
مصارف اعمالي که بمنظور استعمال حق ارتفاق لازم شمرده شود یا تکالیف
حفاظت آن به ذمه اي مرتفق مي باشد , مگر اینکه بخلاف آن شرط گذاشته
شده باشد و اگر اعمال مذکور براي مالك عقار مرتفق نیز نافع باشد تکالیف
صیانت آن بتناسب مفادي که به هر يك عاید میگردد مي باشد.
ماده 2358-
هرگاه مالك عقار مرتفق باجراي اعمال مندرج ماده (2357) اين قانون
بمصارف خود مکلف باشد , هر وقت که خواسته باشد , مي تواند به انتقال
صفحه 483:
ملکیت تمام یا قسمتي از عقار مرتفق به , براي صاحب حق ارتفاق , خود را از
اين تکلیف سبك دوش سازد.
ماده 2359-
مالك عقار مرتفق به , تمي تواند به اجراي اعمالي بپردازد که منجر به نقصان
استعمال حق ارتفاق شود , همچنان نمي تواند موضع حق مذکور را تغییر دهد.
مگر اینکه موقع مذکور باثر حوادث طوري گردد که تکلیف ارتفاق را نزئید بخشد
یا استعمال حق از موضع مذکور مانع آورد تحسینات در عقار مرتفق به شود :
در این صورت مالك عقار . مي تواند انتقال ارتقاي را به موضع دیگر مطالبه
نماید.
ماده 2360-
1- هرگاه عقار داراي حق ارتفاق تجزیه شود , هر يك از اجزاء مستحق ارتفاق
شناخته مي شود.
مشروط بر اینکه اين امر تکلیف اضافي را بر عقار مرتفق به , عاید نسازد.
2- اگر حق ارتفاق در واقع تنها براي يك جزء مفید بوده و پراي تمام اجزاء مفید
نباشد . مالك عقار مي تواند زوال حق مذکور را از سایر اجزاء مطالبه نمايد.
ماده 2361-
1- هركاه عقار مرتفق به . تجزیه شود حق ارتفاق در تمام اجزاء آن باقي مي
ماند.
(2) اگر حق ارتقاق در واقع بالاي بعضي اجزاء عقار استعمال نمي گردید . و
امکان استعمال آن هم نباشد , مالك اجزاي مذکور مي توانند زوال حق مذکور
را از جزء ملکیت خود مطالبه نمایند
مبحث بنجم - انتهاي ارتفاق
ماده 2362-
صفحه 484:
1- حق ارتفاق , به انقضاي مدت معینه یا از بين رفتن کامل عقار مرتفق به یا
عقار مرتفق , وبه اجتماع هر دو عقار دو ملکیت يك شخص منتهي مي شود.
آگر حالت اجتماع ملکیت بتابر تاثيري زایل گردد که به زمان گذشته راجع مي
گرد , حق ارتفاق عودت مي نماید.
ماده 2363-
گر حق ارتفاق در خلال مدت پانزده سال استعمال نشود , منقضي مي گردد.
ماده 2364-
هر گاه عقار داراي حق ارتقاق در ملکیت يك عده شرگاء بصورت مشترك داخل
شود , استفاده يكي از شرکاء از حق ارتفاق مرور زمان را در مورد سایر
شرکاء قطع مي نماید. همچنان وقف مرور زمان به منفعت يكي از شرکاء به
متفعت شرکاي باقیمانده , موقف مي شود.
ماده 2365-
هرگاه وضع اشیاء طوري تغییر نماید که استفاده از حق ارتفاق غير ممكن
گردد , حق ارتفاق منقضي شناخته مي شود . در صورتي که اشیاء به حالتي بر
گردد که استفاده از حق مذگور ممکن شود , حق ارتفاق نیز اعاده مي گردد .
مگر اینکه به اساس عدم استعمال تحت مرور زمان آماده باشد.
ماده 2366-
مالك عقار مرتفق به , وقتي مي تواند که خود را از تمام یا بعضي ارتفاق خلاص
کند که منفعت عقار مرتفق کاملا از بین رفته یا منفعت محدودي ازآن باقي
مانده باشد,که باتکالیف واقع بر عقار مرتفق به, تناسب نداشته باشد.
5307
حقوق عيني تبعي
حقوق اول
صفحه 485:
حق حبس مال (قيد)
ماده 2367-
باستثنا احوالیکه در اين قاتون در مبحث رهن حيازي و رسمي تصریح شده,
مانند عقدیکه باعث ایجاد حقوق عيني تبعي میشود. و باستنناد احکامیکه در
خصوص حق حیس مال بحیث وسیله از وسایل ضمان تنفیذ توضیح گردیده. در
مورد حقوق حبس اختصاص و تقدم احکام آني رعایت میشود:
ماده 2368 -
p> alle yur o> سن اق اسه کنه تمیطور همین دین بر مال مترپ:
میگردد.
ماده 2369 -
بأیع::میتواند بحق :جیس مبیعه دز مزاجعه یه مشتري و در برایر تمام دالنین ناين.
حق استناد تماید.
ماده 2370 -
اجاره گیرنده, میتواند در صورت فسخ اجاره و پر داخت اجرت و پيشگي مال
اجاره شده را تا وقت رد اجرت. حبس نماید.
ماده 2371 -
رهن گیرنده , میتواند رهن را تا وقت استيفاي دینیکه در برابر آن رهن اخذ
نموده است, نزد خود نگهدارد, گرچه عقد رهن فاسد باشد. او نمیتواند مال مر
هونه را در مقابل دين ديگري که سابق از عقد رهن بالاي مال مرهونه گیرنده
داشت, حبس نماید.
ماده 2472 -
شخصیکه نزد او مال به امانت گذاشته شده است. میتواند مال را تا زمان
حصول مصارفیکه در راه حفاظت آن بخرج رسانیده. حبس نماید.
ماده 2373 -
صفحه 486:
اجیر مشتركي که اثر عمل او در عين موجود باشد. میتواند عین مذکور را تا
وقت حصول اجرت از صاحب عمل حبس نماید.
ماده 2374 -
شخصیکه وکیل به خرید باشد میتواند مال خریده شد را تا وقت پرداخت سند آن
از طرف موکل حبس نماید.
ماده 2375-
حق حبس با پرداخت مورد حیس یا قیمت آن , مطابق احکام قانون منتهي مي
شود.
فصل دوم
حق اختصاصي
قسمت اول
انشاء حق اختصاصي
ماده 2376-
1- هر دائني که حکم واجب التنفیذ را مبني بر الزام مدیون به شي معین بدست
داشته باشد. مي تواند حق اختصاصي را بر عقارات مدیون خود بمنظور تضمین
اصل دین ومصارف حاصل alas
د اين نمیتواند بعد از وفات مدیون بر عقار متروکه , بحق اختصاصي استناد
نماید.
ماده 2377-
حصول حق اختصاص بنا بر حکم اصلاحي باتفاق طرفین متخاصم جواز داشته ,
گر حول DUS ECR peers Ge BL
ماده 2378-
صفحه 487:
حصول حق اختصاص , تنها بر عقارا تي جواز دارد كه هنكام قيد حق مذكور
معین و در ملکیت مدیون بوده و فروش آن بصورت بیع مزایده علني جواز
داشته باشد.
ماده 2379-
دائتیکه اراده اخذ اختصاص را بر عقارات مدیون خود دارد , مکلف است توام با
سواد حکم در اين خصوص عریضه برئیس محکمه ولايتي تقدیم نماید. که
عقارات مورد نظر د رحوزه آن ولایت قرار دارد . عرضه شامل اسم , لقب ,
کسب اقامتگاه د اين و مدیون او پوده تاریخ صدور حکم و محکمه حاکم و مقدار
دین در آن درج و عقارات مورد نظر در آن با دقث بالتفصیل تعیین وتوضیح شده
موقعیت عفار تثبیت با انضمام اوراقي که قیمت عقار از آن تعیین شده بتواند :
تقدیم مي شود.
ماده 2380-
رئیس محکمه در ذیل عریضه امر خویش را ميني بر اختصاص تحریر مي دارد و
مکلف است در زمینه تناسب اندازه دین و قیمت عقارات مورد نظر را رعایت
نموده , در صورت اقتضاي احوال , مي تواند اختصاص را منحصر بر بعض از
عقارات نماید. مشروط بر اینکه مقدار معینه در نظر او براي تادیه دین و
مصارف آن كافي شمرده مي شود.
ماده 2381-
1- هیئت تحریر محکمه , مکلف است امر صادره را در کاپي حکم که در ضم
عریضه تقدیم شده است , درج نماید.
2- داین مکلف است موضوع امر مذکور صدور آن غرض اطلاع مدیون , اطلاع
نماید.
ماده 2382-
مديون , مي تواند در برابر امر صادره به اختصاص به نزد شخصي که امر را
صادر نموده یا به محکمه اختصاصي ولایت اعتراض نماید , وتمام جریان در
صفحه 488:
حاشیه ثبت امر رسانیده مي شود , یا محکمه بالغاي امر مذکور حکم صادر مي
نماید.
ماده 2383-
د اين مي تواند در مقابل صدور امر مبتي بر رد طلب اختصاصي به محکمه
اختصاصي ولایت مربوط , اعتراض نماید.
قسمت دوم
آثار تتفیص و انقضاي اختصاص
ماده 2384-
1- هرگاه اختصاص بر اعياني مرتب شده باشد که قیمت آن از حدود تضمین
عگفي بیشتر باشد:: اشتخاص تیعلافه من توانشد تقیص آثرا ,جدود :متاسب.
مطالبه نمایند , تا تتها بر جزئي از عقار یا عقارات اختصاص یافته تخصیص داده
شده یا بر عقار ديگري انتفال داده شود که قیمت آن براي ضمان دين . كافي
باشد.
مصارف لازمه مطالبه تتفیص بر طلب کننده آن مي باشد.
ماده 2385-
دايني که حق اختصاص را حاصل مي دارد , داراي عين حقوق ديني مي باشد که
رهن رسمي را بدست مي آورد . د رمورد حق اختصاص , تمام احکامي رعایت
مي شود که در مورد رهن رسمي رعایت مي گردد. مشروط بر اینکه احکام
مختص بحق اختصاص را اخلال ننماید.
فصل سوم
حقوق تقدم
قسمت اول
صفحه 489:
احکام عمومي
ماده 2386-
تقدم , عبارت از برتري است که قانون براي حق معین به اساس وصف آن
حکم مي نماید . حق برتري به اساس حکم صریح قانون ثابت مي گردد.
ماده 2387-
هرگاه قانون تعبین حق از حقوق را از لحاظ تقدم تحدید نکرده باشد , از تصام
حقوقي که درجه تفدم آن در این فصل تصریح یافته , متاخر شمرده مي شود.
ماده 2388-
هرگاه حقوقي که درجه تقدم آن در مرتبه واحد در قانون تصریح شده اجتماع
نماید. بتناسب اندازه هر يك تادیه مي شود . مگر اینکه فانون بخلاف آن حکم
نموده باشد.
ماده 2389-
حقوق تقدم عام بر تمام دارايي منقول و غیر منقول مدیون تعلق مي گیرد :
مگر حقوق خاص بر مال معین راجع مي شود.
ماده 2390-
1- حق تقدم بر كسي كه با حسن نيت مال منقول را حايز شود , تاثير وارد
كرده نمي تواند .
2- اجاره كيرنده عقار در خصوص اموال منقول موجود , بعين اجاره داده شده
و صاحب هوتل د رخصوص اشيايي كه از طرف مسافر در هوتل امانت گذاشته
مي شود , حايز داراي حسن نيت تلقي مي شود .
ماده 2391-
oh alas آوسسرهات مجون در اشوین که انح ده در
آن تثییت شده , بنایر موجبات معقول خوف تقسیم مال مستولي شود , مي
تواند تحت حراست گرفتن آنرا مطالبه نماید.
صفحه 490:
ماده 2392-
در مورد حقوق padi بر عقار , احکام رهن رسمي تا جائیکه با طبیعت حقوق
مذکور معارض نباشد , تطبیق مي شود . و در مورد به نوع خاص تقدم احکام
پاك کردن (تطهیر ) و ثبت آثاري که بر ثبت مرتب مي گردد , و آنچه از قبیل
تجدید و آمحاء پز آن وازدمن سور زعایت من گروی:
ماده 2393-
1- توثیق در حقوق تقدم عام لازم شمرده نمي شود گر چه مورد آن عقار باشد
وته در آن حق aii ثابت مي گردد . همچنان توثیق حقوق عقاري که براي
تضمین حقوق دولت وضع مي شود . حتمي دیده نمي شود.
2- اين حقوق در مرتبه , از همه حقوق تقدم عقاري دیگر واز هر نوع حق رهن
رسمي بهر تاريخي که قید آن صورت گرفته باشد , مقدم شناخته مي شود .
مكر در بين خود حق تقدمي که براي تضمین حق دولت وضع شده و سایر
حقوق تقدم عام مقدم شمرده مي شود.
ماده 2394-
احكامي د رخصوص از بين رفتن شي يا تلف كرديدن آن در رهن رسمي رعايت
مي شود . د رمورد حقوق تقدم نيز مراعات مي شود.
ماده 2395-
احكام متعلق بانقضاي حق رهن رسمي و رهن حيازي بعين طريقه در مورد حق
تقدم تطبيق مي شود , مكر اينه قانون صراحتاً بخلاف آن حكم نمود باشد.
قسمت دوم
انواع حقوق تقدم
ماده 2396-
صفحه 491:
حقوق مندرج مواد ذیل در پهلوي حقوقي که در فوانین خاص به آن حق تقدم
داده مي شود , مقدم شمرده مي شود.
ماده 2397-
1- مصارفي که محکمه جهت حفاظت اموال مدیون و فروش آن بنفع داینین
متحمل مي شود , از ما حصل فروش اموال مدکور مقدم شناخته مي شود.
2- مصارف مندرج فقره (1) اين ماده قبل از هر حق دیگر ولو حق مذکور مقدم
بوده یا برهن رسمي تضمین شده پاشد , تادیه مي گردد. بشمول حقوق دايني
که مصارف مذکور بمنظور مصلحت آنها صورت گرفته است . و مصارفي که در
راه فروش اموال مذکور صورت گرفته , بر مصارفي که در اجراآت توزیع بعمل
آمده است , حق قدامت دارد.
ماده 2398-
1- مبلغي كه از طريق محصولات و ماليات و ساير حقوق بدولت تعلق مي كيرد
: با رعايت قوانين و مقررات مربوط , حق تقدم را دارا مي باشد.
2- مبلغ مندرج فقره فوق اين ماده , قبل از تمامي دیون باستثناي مصارف
مندرج ماده (2397) اين قانون ولو متقدم بوده يا يرهن رسمي تضمین شدم
باشد , از مدرك فروش اموال د رهر دستي که باشد , تحصیل مي شود.
ماده 2399-
1- مبالغي كه در راه حفاظت مال متقول و ترميم آن يمصرف رسيده است از
ساير دیون مقدم شناخته مي شود.
2- مبلغ مندرج فقره فوق اين ماده , بلافاصله بعد از حصول مصارف متذکره
مواد (2397- 2398) اين قانون , از ثمن مال مذکور پرداخته مي شود و در
صورت تعدد چنین حقوق , بترتیب عکس تاریخ , مصرف هر ch تادیه مي گردد.
ماده 2400-
1- حقوق آتي بر تمام اموال منقول و عقار مدیون , مقدم شناخته مي شود:
صفحه 492:
ميالغي که موظفین . کارگران مستخدمین و سایر اجیران از رهگذر معاش
واجرت دوازده ماه اخبر مستحق مي گردند.
2- مبالغ مستحقه در مقابل فعالیت شش ماه اخیر اجناس ضروري مواد
ارتزاقي ولیاس مدیون و كساني که مدیون مسئول نفقه آنها مي باشد.
3- نفقه شش ماه اخیر اقارب مدیون که د ذمه مدیون لازم باشد.
(2) مبالغ متدرج فقره فوق اين ماده , بلافاصله بعد از مصارف مندرج مواد (
2399-2398-7) اين قانون تحصیل مي شود و در صورت تعدد تناسب هر
يك در نظر گرفته مي شود.
ماده 2401-
)1( مبالفي که از لحاظ بذر , کود وسایر مواد تقوبه زمین و مبالغي که از لحاظ
ادویه ضد حشرات و آفات زراعتي و حيواني و یا د رکار کشت و در و بمصرف
مي رسد , بر محصولي که در تولید آن به مصرف رسیده , حق تقدم داشته و
همه در يك مرتبه قرار مي گیرد.
(2) مبالغ مندرج فقره فوق اين ماده بعد از تادیه حفوق فوق پرداخته مي شود.
(3) مبالغي در برایر آلات زراعتي قابل تادیه شناخته مي شود در عین مرتبه بر
آلات مذکور امتیاز داده مي شود.
ماده 2402-
اجرت دو ساله بناها واراضي زراعتي يا اجرت تمام مدت اجاره آن اكر از دو
سال کمتر باشد , و تمام حقوق دیگر اجاره دهنده که بموجب عقد اجاره به ذمه
اجاره گیرنده ثابت باشد , بر اشیاء منقول قابل حجزکه ملکیت اجاره گیرنده
بوده و بالاي عین اجاره داده شود موجود باشد , بر محصولات زراعتي مقدم
شمرده مي شود.
ماده 2403-
حق تقدم مندرج ماده (2402) اين قانون در حاليك منقولات مذکور ملکیت
زوجه یا زوج اجاره گیرنده یا ملکیت غیر باشد , نیز ثابت پنداشته مي شود .
صفحه 493:
یروط بر که جارك ده هام ساسا و ااه ميو وم وود
خق غیر بر آن علم نداشته باشد. این امر احکام متعلق بر منقولات مسروقه یا
ضایعه را اخلال نمي نماید.
ماده 2404-
حق تقدم بر منقولات و محصولات ملکیت اجاره گیرنده از باطن ثابت مي
گردد . مشروط بر اينکه اجاره دهنده صراحتاً اجاره از باطن را منع نموده
باشد . واگر اجازه باطني صراحتاً منع نشده باشد , حق تقدم : تنها در مبالفي
عملي مي شود که استحقاق اجاره گیرنده اصلي بر ذمه اجاره گیرنده باطني
تثبیت گردد , آنهم بعد از اخطاري که از جانب اجاره دهنده در این خصوص باو
صادر مي شود.
ماده 2405-
حقوق مندرج ماده (2402) اين قانون بعد از پرداخت حقوق مندرج مواد (
2401-7) اين قانون از ثمن اموالي که حق تقدم دارد تحصیل مي شود .
مگر اینکه حقوق مندرج مواد (2401-2397) در حق اجاره دهنده به اعتبار
اینکه حایز داراي حسن نیت است , غیر نافذ شمرده شود.
ماده 2406-
هر گاه اموالي که حق تقدم بر آن ثابت باشد , از عین اجاره داده شده با وجود
اعتراض اجاره دهنده یا بدون علم او انتقال نماید , و در عين مذکور اموال كافي
براي ضمان حقوق متقدم باقي نماند , حق تقدم بر اموال نقل شده باقي مي
ماند , مگر بقاي این حق حقوق غیر را که با حسن نیت در اموال مذکور کسب
نموده , متضرر نمي سازد.
آگر اجاره دهنده در میعاد قانوني حجز را حاصل نود , حق تقدم تا مدت سه
سال باقي مي ماند , با اين هم اگر مال مذکور در بازار عام یا در مزایده علني
يا بتاجر اختصاصي چنین اصوال بر مشتري داراي حسن نیت بفروش رسیده
باشد , اجاره دهند ه مکلف است , ثمن را به مشتري رد نماید.
ماده 2407-
صفحه 494:
مبالغي را که صاحب هوتل بر ذمه مسافر از درك کرایه خدمات و مصارف
مستحق مي شود , بر امتعه مسافري که در هوتل مذکور با ملحقات آن باشد ,
حق تقدم داده مي شود.
ماده 2408-
صاحب هوتل بر هر امتعه اي که توسط مسافر در هوتل آورده شده باشد , حق
تقدم دارد . گر چه در ملکیت مسافر مذکور نباشد , مشروط بر اينکه علم
صاحب هوتل به ملکیت غیر هنگام ورود مال ثابت نگردد یا امتعه مذکور
مسروقه یا ضایعه نباشد , تا وقتي که صاحب هوتل حقوق خود را کاملاً اخذ نکند
. مي تواند از نقل دادن امتعه مسافر مخالفت نماید . در صورتي که امتعه با
وجود مخالفت او بدون علم او انتقال داده شود , حق تقدم صاحب هوتل در آن
باقي مي ماند , مگر این حق حقوقي را که شخص ثالث باحسن نیت اکتساب
موده متاثر نمي سازد.
ماده 2409-
حق صاحب هوتل از لحاظ تقدم در عین درجه اي فرار مي گیرد که اجاره دهنده
در آن قرار دارد , و در صورت يكجا شدن هر دو حق , به حقي ترجيح داده مي
شود كه تاريخ آن مقدم باشد مكر اينكه به نسبت ديكري غير نافذ باشد.
ماده 2410-
wl ail شي منقول , از رهگذر ثمن و ملحقات آن مستحق مي شود. حق
تقدم را بر شي مبیعه تا وقتي داشته مي باشد که مبیعه کیفیت خود را حفط
نماید . تقدم مذکور با در نظر گرفتن مواد خاص به تجارت حقوق شخص ثالث
که بحس نبت کسب نموده باشد , اخلال نمي کند.
ماده 2411-
حق تقدم مندرج ماده (2410) اين قانون از لحاظ درجه بعد از حقوق تقدم
مندرج مواد قبل آن که بر منقول واقع است مي باشد , مگر با وجود آن در
مورد حقوق اجاره دهنده و صاحب هوتل که عالم بودن آنها به بیع هنگام
گذاشتن مبیعه در عین اجاره داده شده یا هوتل ثابت شود تطبیق مي گردد.
صفحه 495:
ماده 2412-
(1) شركائي كه مال منقول را بين خود تقسيم نمايند . بمنظور تامين حق رجوع
بز كويك ريه نيت سيم مذكور و استيفاء نول تح معدم راد رأندارا من.
باشند.
(2) تقدم متقاسم با تقدم بايع در عين درجه قرار مي كيرد. و در یکجا شدن هر
موحي :دارو تیاب بزجیع داره امن جو:
قسمت سوم
حقوق نقدمي که بر عقار وارد مي شود
ماده 2413-
(1) ثمن عفار و ملحقات آن که بایع مستحق آن مي شود , بر عقار مذکور حق
تقدم دارد
(2) باید حق نقدم قید گرد , گر چه مبیعه ثبت گردیده باشد و مرتبة آن از تاریخ
قيد اعتبار داده مي شود.
ماده 2414-
(1) مبالغ استحقاق مقاوله كنندكان و مهندسين معماري اي كه اعمار بنايا
تاسيسات ديكر يا اعاده اعمار يا ترميم عمارت یا حفاظت آن به آنها تفويض مي
شود , در حدود مقداري كه از رهكذر اعمال مذكور در قیمت عقار در وقت بیع
ul افزودي بعمل آید , حق تقدم بر بنا یا تاسیسات مذکور داده مي شود.
باید حق در سند رسمي قید بوده قیمت مبالغ در آن درج باشد , همچنان باید
طبق احکام قانون ثیت اسناد ثبت گردد
و مرتبه اين تقدم از تاريخ ثبت آن اعتبار دارد.
ماده 2415-
صفحه 496:
هرگاه شرکاء عقار مشترك را بین خود تقسیم نمایند , براي هر يك بمنظطور
تامين حصص آنها از رهگذر حق رجوع بر یکدیگر حق تقدم داده مي شود , حق
مطالبه به اندازة معادل قسمت نیز شامل اين حق مي باشد باید اين حق قید
گردد و مرتبه آن از تاريخ قید اعتبار دارد.
ماده 2416 -
اين قانون (سي) روز بعد از نشر در جريدة رسمي تافذ مي گردد , با نفا
اين قانون قانون ازدواج منتشره تاريخي 17-اسد 1350 ملغي شناخته مي
شود.